ماهیت و قلمرو علمالأسماء
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آشنایی با علوم الهی بندگان برگزیدة خداوند، از مباحث مهمی است که علاوه بر یادآوری مقام بلند انسان و استعدادهای او، پاسخگوی برخی شبهات این موضوع است. برای مثال استبعاد یا انکار علوم ویژة ائمه(ع) ناشی از نگاهی زمینی به انسان و توانایی های اوست. با بررسی حقیقت اسمایی که خدای متعال به حضرت آدم(ع) یاد داد (علم الأسماء) ، می توان دریافت که دانش های جهان به علوم متعارف و شناخته شده محدود نیست و انسان توانایی دارد به علومی خاص دست یابد که از شرافت و قداست بسیار بالایی برخوردار است. علم الأسماء، دانشی است که ملاک برتری انسان بر فرشتگان است و آفرینش و خلافت الهی او را برای آنان موجه می سازد.
این بحث اغلب به طور پراکنده در کتاب های تفسیری (طباطبایی،1417، ج 1، ص 115؛ طبرسی،1372، ج 1، ص 176؛ مکارم، 1374، ج 1، ص 171؛ صادقی تهرانی، 1365، ج 1، ص 279)، برخی کتاب های عرفانی (ابن عربی، بی تا، ج 2، ص 299 و302؛ ملاصدرا، 1363، ص 327؛ قونوی، 1375، ص 138) و انسان شناسی (مصباح یزدی، 1388، ص 84) آمده است. مقالة مستقلی در این موضوع یافت نشد. این نوشتار، ضمن بهره گیری از دیدگاه های مطرح شده، تلاش می کند با تأکید بر مباحث تفسیری، قدمی به جلو برای شناخت عمیق تر این موضوع بردارد. تمرکز بر این موضوع و پرداختن به نکات و ظرافت های بیشتری از این موضوع از امتیازات این تحقیق است. این تحقیق به شیوة توصیفی ـ تحلیلی و با بهره گیری از منابع تفسیری انجام شده است و در پی پاسخ دادن به این سؤالات اساسی است که علم الأسماء چیست؟ قلمرو آن کجاست؟ آیا این علم به حضرت آدم(ع) اختصاص داشته یا دیگران نیز از آن بهره مند بوده اند؟
بحث علم الأسماء در چند آیه از سورة بقره در ضمن داستان گفت وگوی خداوند با فرشتگان دربارة خلافت انسان مطرح شده است:
وَإِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أنْبِئُونِی بِأسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ * قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلأ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ * قالَ یا آدَمُ أنْبِئْهُمْ بِأسْمائِهِمْ فَلَمَّا أنْبَأهُمْ بِأسْمائِهِمْ قالَ ألَمْ أقُلْ لَکُمْ إِنِّی أعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأرْضِ وَأعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ؛ و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى قرار خواهم داد»، [فرشتگان] گفتند: «آیا در آن کسى را قرار می دهی که فساد انگیزد، و خون ها بریزد؟ و حال آنکه ما تو را به پاکى مىستاییم و تقدیس مى کنیم؟» فرمود: «من چیزى مىدانم که شما نمىدانید» و [خدا] همة نام ها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست مىگویید، از اسامى اینها به من خبر دهید». گفتند: «منزهى تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى، هیچ دانشى نیست. تویى داناى حکیم». فرمود: «اى آدم، ایشان را از اسامى آنان خبر ده» و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد، فرمود: «آیا به شما نگفتم که من نهفتة آسمان ها و زمین را مىدانم و آنچه را آشکار مىکنید، و آنچه را پنهان مىداشتید مىدانم؟ (بقره:30ـ33)
در آیات مذکور، خداوند از حادثة مهم خلافت و جانشینی حضرت آدم(ع) سخن می گوید. این خلافت با دانشی به نام «علم الأسماء» گره خورده است. خداوند متعال پیش از جعل خلافت حضرت آدم(ع)، موضوع را با فرشتگان در میان گذاشت. فرشتگان از خلقت و خلافت چنین موجودی تعجب کردند؛ زیرا معتقد بودند که با وجود آنان به موجود دیگری نیازی نیست که در زمین فساد و خونریزی به پا می کند. خداوند متعال به آنان فرمود حقایقی را می داند که آنان نمی دانند.
خداوند سبحان «علم الأسماء» را به طور کامل به حضرت آدم آموخت (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ کُلَّها). آنگاه مسمای آن اسماء را (طباطبایی،1417، ج 1، ص 117؛ طبرسی،1372، ج 1، ص 181؛ مکارم، 1374، ج 1، ص 177) بر فرشتگان عرضه کرد و از آنان خواست که از نام هایشان خبر دهند. فرشتگان اظهار عجز کردند. خداوند متعال از آدم(ع) خواست که اسامی آنان را به فرشتگان خبر دهد و او فرشتگان را از نام های آنان آگاه ساخت.
پیداست که آگاهی از آن نام ها بسیار مهم بوده است. از گفت وگوهای آیات یادشده می توان این گونه استنباط کرد که در حقیقت دلیل و توجیه خلقت حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفة خداوند در زمین به جای فرشتگان، فراگرفتن علم الأسماء بوده است؛ زیرا خداوند در مقابل سؤال فرشتگان از دلیل خلقت آدم به عنوان خلیفه اش در زمین، علم او به اسماء را به رخ فرشتگان کشید و آنان نیز پس از آگاهی از این توانایی و مقام، قانع شدند. آنچه در این ماجرا به هدف این نوشتار مرتبط است، این است که بدانیم علم الأسماء چیست و چه قلمروی دارد؟ آیا این علم، به حضرت آدم(ع) اختصاص داشته یا شامل سایر انسان ها از نسل ایشان نیز می شود؟
ماهیت علم الأسماء
تفسیرهای متفاوتی از علم الأسماء ارائه شده است که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:
1. علم به اسماء، آگاهی از نام های تمام مخلوقات خداوند
برخی از مفسران معتقدند خداوند به حضرت آدم نام تمام مخلوقات مانند اشخاص، شغل ها، درختان، و سرزمین ها را آموخت (قمی، 1367، ج 1، ص 45؛ طبرسی، 1372، ج 1، ص 180؛ شبّر، 1412، ص 45؛ مغنیه، 1424، ج 1، ص 79). البته در اکثر این تفاسیر تصریح شده است که این آشنایی، فقط با نام های لفظی نبوده است؛ بلکه خداوند معانی و خصوصیات آن اشیا را نیز به حضرت آدم آموخت تا او بتواند در دنیا از مواهب مادی و معنوی آن استفاده کند. این دسته از مفسران تأکید دارند که دانستن این علوم با گسترة وسیع آن، تنها در توان انسان است، نه فرشتگان.
مهم ترین توجیه در تفاسیر یادشده برای این دیدگاه، حدیثی از امام صادق(ع) است. در این حدیث مصادیق علم الأسماء این گونه بیان شده است: «زمین ها، کوه ها، دره ها و بستر رودخانه ها (مصادیق علم الأسماء است)». در ادامة این روایت آمده است که سپس [امام صادق(ع)] به فرش زیر پایش نگاه کرد و فرمود: این فرش [نیز] از امورى بوده که [خداوند] به او [حضرت آدم(ع)] یاد داد (عیاشی، 1380، ج 1، ص 32؛ فیض کاشانی، 1415، ج 1، ص 110). البته چنان که گفته شد، در بسیاری از این منابع آمده است که آموختن الفاظ بدون معانی و خصوصیات آنها فایده ای ندارد و بدین علت خداوند به حضرت آدم(ع) هم نام مخلوقات و هم معانی و خصوصیات آنها را آموخت.
2. علم به اسماء، اعطای صفات کمالی خاص به انسان
این تفسیر، آموزش اسماء را به عطا کردن روحی مقدس و الهی به انسان معنا کرده است که منشأ صفات کمالی ویژة اوست. در توجیه این تفسیر آمده است که ازآنجاکه اسم در معنای لغوی خود، به معنای بلندی یا علامت و نشانه است، «الاسماء» که جمع دارای «ال» است، به تمام آنچه موجب رفعت یا اثر می شود، اشاره دارد. ازآنجاکه منشأ آثار و کمالات، وجود است، اسماء عبارت از صفات کمالی وجودی است که کمال آفرین است. خداوند به حضرت آدم(ع) روحی مقدس و الهی داد که توان فراگیری اسماء یعنی کمالات و فضایل الهی را داشته باشد و بر این اساس شایستة خلافت خداوند شد (حسینى همدانى، 1404، ج 1، ص 102).
در این تفسیر آمده است که علم به اسماء، در حد آگاهی از نام های لفظی اشیا، مایة مباهات و ملاک شایستگی انسان برای خلافت نیست؛ زیرا مقام فرشتگان بالاتر از آن است که به وسیلة الفاظ یا لغات بشر مقاصد آنان را درک نمایند. فرشتگان مقرّب، بدون نیاز به شنیدن الفاظ یا لغات بر موجودات عالم ماده و نیت های قلبی آنان احاطه دارند. بنابراین، علم به زبان ها و الفاظ مختلف بشر فضیلتى براى آدم(ع) و سبب برترى او بر فرشتگان نخواهد بود (همان).
بنابر این دیدگاه، قید «کلها» تأکید بر تمام اسماء نیست؛ بلکه از ظاهر سیاق آیه و توضیحات یادشده، به دست می آید که مراد، کلیت آن اسماء و وسعت کمالاتی است که خداوند متعال به حضرت آدم(ع) عطا فرموده است (همان، ص 103). یعنی روح انسان توان آن را دارد که تمام این اسماء را فراگیرد؛ هرچند ممکن است به طور بالفعل همة اسماء را فرانگرفته باشد.
در تفسیری نزدیک به این تفسیر، مراد از اسماء، استعدادها و قابلیت های انسان برای علم به حقایق اشیا تفسیر شده است. دلیل این تبیین این گونه بیان شده است که اگر مراد از تعلیم اسماء، آموزش برخی لغات یا نام ها بود، در این صورت فرشتگان می توانستند، بگویند که اگر خداوند این نام ها را به ما می آموخت ما آن را فرا می گرفتیم که در این صورت استدلال به علم به اسماء برای برتری حضرت آدم(ع) برای مقام خلافت ناتمام بود. افزون بر آن، دانستن لغات و نام ها برای جانشینی از طرف خداوند کفایت نمی کند، بلکه خلیفة خداوند باید استعداد یک سلسله کارها را که با اشیا ارتباط دارد داشته باشد. به عبارت ساده تر، خداوند مثلاً استعداد اختراع هواپیما و هدایت آن را در وجود انسان گذاشت، آن گاه به ملائکه فرمود: آیا شما هم این استعداد را دارید؟ گفتند: خدایا ما را طورى نیافریدهاى که این کارها را بتوانیم، انجام دهیم. در نتیجه قانع شدند که جانشین خداوند در زمین باید موجودى غیر از آنها باشد (قرشی، 1377، ج 1، ص 92).
3. علم به أسماء، آگاهی از حقایق کلی هستی
در این تفسیر نیز بر این نکته تأکید شده است که علم الأسماء از نوع آشنایی با الفاظ بدون معنا یا از سنخ آشنایی لغوی با مسمای آنها نیست. چنین علمی فضیلت چندانی به شمار نمی آید و نمی تواند توجیه کنندة برتری آدم بر فرشتگان و خلافت انسان باشد؛ زیرا فرشتگان نیز می توانستند این علوم را فراگیرند؛ بنابراین، مقصود از علم به اسماء، علم به مسمای آن اسماء یعنی شناخت حقایق و اشخاص آنها است.
در این تفسیر آمده است که «ال» وارد شده بر کلمة «الاسماء» و قید «کلها» نشان می دهد هر اسمی که برای موجودی قرار داده می شود، داخل در محدودة علم الأسماء است. نکتة دیگر آنکه در آیات یادشده دربارة مسمای این اسماء، ضمیر «هم» و اسم اشارة «هؤلاء» استفاده شده است که معمولاً در مورد موجودات دارای حیات و شعور به کار می روند. افزون بر آن، این موجودات از حقایق غیبی به شمار می آیند؛ زیرا خداوند بعد از آنکه حضرت آدم آن اسماء را برای فرشتگان بیان کرد، به فرشتگان فرمود: «آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان ها و زمین را می دانم؟» (بقره: 33) پس این اسماء به حقایق و موجوداتی زنده و باشعور اشاره دارند که از حقایق پنهان و غیبی به شمار می آیند که با در نظر گرفتن آیة «وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلأ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلأ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر:21) بر حقایق کلی و پوشیده در نزد خداوند مطابقت دارد که به حد مشخصی محدود نیست؛ کثرت در آنها، به جهت عددی نیست؛ بلکه در مراتب و درجات است. بنابراین در مرتبه الهی دارای مقدار و محدوده نیستند؛ بلکه حد و مقدار آنها بر حسب مرتبة نزول در عالم آفرینش و نزول در مراتب وجود است. به عبارت دیگر، در مرتبة غیبی خود، حقایقی کلی و باشعور هستند که در مرتبة نزول تمام حقایق جهان را دربر می گیرند (طباطبایی، 1417، ج 1، ص 116ـ118).
4. علم الأسماء، آشنایی با تمام اسماء حسنای الهی
در این تفسیر، مانند دو دیدگاه گذشته، بر این نکته تأکید شده است که علم الأسماء، علمی عادی به اموری عادی نبوده است؛ زیرا آگاهی از امور عادی فضیلتی به شمار نمی آید که انسان را شایسته خلافت خداوند قرار دهد. در این قول بر این نکته تأکید شده است که مراد از علم الأسماء، علم به اسمای حسنای خداوند است. فرشتگان اگرچه با برخی از اسماء الهی آشنا بودند و خداوند را با آن نام ها می خواندند، از تمام این نام ها آگاهی نداشتند و خداوند تمام آن نام های مقدس را به حضرت آدم(ع) آموخت: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ کُلَّها» (مصباح، 1388، ص 84). در قرآن کریم واژة «الأسماء» در چهار آیه آمده است که در تمام موارد، به نام های نیکو(تر) خداوند (اسماء حسنی) اختصاص یافته است (اعراف:180؛ إسراء:110؛ طه: 8 و حشر:24).
در تفسیری نزدیک به تفسیر اخیر، شناخت اسماء حسنای الهی بر شناخت پیامبران و امامان معصوم(ع) تطبیق شده است. این مطلب این گونه تقریر شده است که اسم، در واقع برای اشاره به مسمی است. ضعیف ترین دلالت ها، دلالت الفاظ بر مسماهای آنهاست. اگر اسماء لفظی خداوند در درجه ای به حقیقت خداوند اشاره می کنند، اولیای خداوند و به خصوص حقیقت متعالی محمدیه، نشانة بزرگ خداوند و بزرگ ترین اسمای حسنای خداوند در میان ممکنات است که با ذات، صفات، کردار و گفتار خود، همه را به سوی خداوند راهنمایی می کنند. بنابراین، شایسته است که آشنایی با پیامبران خداوند، علم الأسمایی باشد که خداوند به آدم(ع) آموخت. البته چنان که گفته شد، علم به این موجودات شریف که مورد اشاره به ضمیر «هم» و «هؤلاء» هستند، تنها آشنایی با نام های آنان نبوده است؛ بلکه آشنایی با حقیقت آنان نیز بوده است. حقیقت این موجودات بر فرشتگان عرضه شد و آنان از شناخت حقیقت این موجودات اظهار عجز کردند (صادقی تهرانی، 1365، ج 1، ص 288؛ ثقفى تهرانى، 1398، ج 1، ص 55).
این دیدگاه برای تحلیل ناتوانی فرشتگان از کسب علم الأسماء معتقد است که آنان پس از معرفی حضرت آدم(ع) توانستند با نام پیامبران و امامان(ع) که مصداق اسماء حسنای الهی هستند، آشنایی یابند؛ اما علم فرشتگان محدود و مقامشان معین و مشخص است (صافات:164) و توانایی شناخت حقیقت این افراد و رسیدن به مقام آنان را ندارند (صادقی تهرانی، 1365، ج 1، ص 289-290).
تفسیر برگزیده
با توجه به قراین موجود در آیات و تفاسیر یادشده، می توان گفت تفسیر برگزیده از «علم الأسماء» شناخت حضوری تمام اسماء و صفات حسنای خداوند متعال است ـ در محدوده ای که برای غیرخداوند میسر است ـ و نیازمند داشتن ظرفیت وجودی ویژه و نشانة تقرب به خداوند است. چنین دانشی معیار خلافت حضرت آدم(ع) برای خداوند و برتری او بر فرشتگان است. این دیدگاه را می توان این گونه تقریر و مستدل ساخت:
1. بنابر محتوای آیات یادشده، ملاک فضیلت حضرت آدم(ع) بر فرشتگان و دلیلی که شایستگی او را برای مقام خلافت خداوند در زمین، اثبات کرد، دانستن این اسماء بود. حضرت آدم(ع) این اسماء را به آموزش الهی آموخت و برای فرشتگان معرفی کرد.
2. آنچه به وسیلة آن چیزی (مسمّی) شناخته می شود، اسم گفته می شود (اصفهانی، 1412، ج1، ص427). علت اساسی در نام گذاری آن است که به وسیلة آن، مسمّی (آنچه برای آن اسم گذارده شده است) شناخته شود. فراگیری اسم بدون شناخت مسمی نمی تواند ملاک فضیلت آدم بر فرشتگان و دلیل شایستگی او برای مقام خلافت باشد. رابطة اسماء و مسماها، گاهی اعتباری و گاه تکوینی است (مصطفوی، 1380، ج 8، ص 93). در رابطة اعتباری بین الفاظ و معانی، خارج از آن اعتبار، هیچ ارتباطی وجود ندارد. اما در امور غیراعتباری، اسم با مسمای خود رابطة تکوینی دارد و معرِّف آن است. این رابطه لفظی و اعتباری نیست؛ بلکه ذات آن موجود (اسم) نمایانگر مسمی است؛ شبیه آنچه در مورد آیات خداوند در طبیعت گفته می شود؛ مثلاً خود کوه، درخت و... نشانه های خداوند هستند نه الفاظ کوه، درخت و... . اسماء واسطه و نشانة مسمی هستند؛ این مثال برای نزدیک ساختن ذهن به رابطه تکوینی بین اسم و مسمی است؛ هرچند باید توجه داشت که شناخت به دست آمده در این مثال، شناخت تکوینی و حضوری نیست، بلکه خود از مصادیق علوم حصولی است.
3. ظاهر گفت و گوی خداوند متعال با فرشتگان؛ آموزش اسماء به حضرت آدم(ع) توسط خداوند؛ عرضة مسمای این اسماء به فرشتگان؛ آشکار شدن ناتوانی آنان در بیان آن اسماء و خبر دادن حضرت آدم(ع) از آن اسماء برای فرشتگان همه بر آن دلالت دارد که این حوادث در عالم ملکوت رخ داده است. بنابراین، مناسب است که اسماء، مسماهای آنان و شناخت حضرت آدم(ع) و فرشتگان از آنها متناسب با آن عالم ـ که عالمی غیرمادی است ـ تفسیر شود. در نتیجه علم الأسماء، فرامادی و حضوری است که نیازمند ذهن مادی و تصورات ذهنی نیست. چنین دانشی برای صاحب آن، کمال حقیقی به شمار می آید.
4. دانش حضوری علم الأسماء، می تواند به امور جزئی مادی نیز تعلق گیرد (مصباح، 1366، ج 2، ص 204). چنان که خداوند متعال به صورت حضوری ـ نه از طریق دانش حصولی که نیازمند ذهن و صورت های ذهنی است ـ به اشیای مادی آگاهی دارد. بنابراین، علم الأسماء که دانشی حضوری است، افزون بر شناخت امور مجرد، می تواند شامل شناخت جهان مادی نیز باشد.
5. ظاهر تعابیر قرآنی «عَلَّمَ»، «أنْبِئُونِی» و هم خانواده های آن، «لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا» و تعابیر مشابه آن، نشان دهندة آن است که امتیاز حضرت آدم(ع) از مقولة علم بوده است؛ بنابراین نباید آن را فقط به استعداد و صفات کمالی معنا کرد؛ هرچند ممکن است لازمة این دانش، داشتن استعداد یا صفات ویژه باشد.
6. فرشتگان توان فراگیری این اسماء یا تمام این اسماء را نداشتند؛ زیرا اگر فراگرفتن این علوم برای فرشتگان امکان می داشت، خداوند می توانست از ابتدا این اسماء را به جای حضرت آدم(ع) به آنان بیاموزد و در این صورت، خلقت و خلافت حضرت آدم(ع) دلیل موجهی نداشت. علاوه بر آن، اگر آنان توان فراگیری این اسماء را می داشتند، بعد از آنکه حضرت آدم(ع) آن نام ها را برای فرشتگان گفت، با آدم(ع) مساوی می شدند؛ درحالی که بعد از بیان اسماء، احتجاج خداوند بر فرشتگان تمام شد: «ألَمْ أقُلْ لَکُمْ إِنِّی أعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأرْضِ وَأعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما کُنْتُمْ تَکْتُمُون» (بقره: 33). فرشتگان نیز بر عظمت حضرت آدم(ع) اعتراف و به دستور خداوند بر او سجده کردند (بقره: 34). گویا به همین علت است که در آیات یادشده، در مورد حضرت آدم(ع) تعبیر آموزش و تعلیم به کار رفته است. خداوند دربارة حضرت آدم می فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ کُلَّها»؛ خداوند به آدم، تمام نام ها را آموخت اما دربارة بیان این نام ها از سوی حضرت آدم(ع) به فرشتگان تعبیر خبر دادن آمده است: «قَالَ یَادَمُ أنبِئْهُم بِأسمائهِِمْ؛ [خداوند] فرمود: ای آدم! آنها را از نام های ایشان خبردار ساز!»
7. ناتوانی فرشتگان در شناخت این اسماء و مسمای آنها، بدین معناست که این شناخت، نیازمند توان و ظرفیت وجودی خاصی است که فرشتگان به آن نرسیده بودند. هر موجودی، بر حسب ظرفیت و مقامش، توان مشخصی در آشنایی با حقایق هستی دارد. هرچه ظرفیت و مقام یک موجود بالاتر باشد، میزان و مرتبة شناخت او از حقایق بالاتر است. فرشتگان مراتبی از تقرب را دارند؛ زیرا آنان بندگان گرامی پروردگارند: «بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُون» (انبیاء: 26). آنان اهل تسبیح و تقدیس خداوندند: «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ» (بقره:30)؛ با وجود این از رسیدن به مراتبی از کمالات محروم اند (مجلسی، 1404، ج 57، ص 268)؛ کمالات آنان به درجة خاصی محدود است: «وَما مِنَّا إِلأ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» (صافات: 164). از ماجرای یاد شده، روشن شد که آنان برخی از حقایق را نمی دانند: «إِنِّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» (بقره:30) و توان فراگیری تمام اسماء را ندارند. تأکید قرآن بر اینکه خداوند به حضرت آدم(ع) تمام اسماء را آموخت: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ کُلَّها) (بقره:31)، گویا به همین نکته اشاره دارد که آنان اگرچه به برخی از این اسماء علم داشتند، به تمام آنها آگاه نبودند.
8. به نظر می رسد شرایط زندگی در زمین، زمینه را برای رسیدن به مقامات بالاتر برای حضرت آدم(ع) و فرزندان او فراهم می سازد. به همین علت در این داستان، سخن از جانشینی خداوند در «زمین» است، اما این جانشینی با برتری مقام آن حضرت بر فرشتگان همراه است. صرف نظر از روایات، خود فراگیری دانش اسماء و ناتوانی فرشتگان از این کار و سجده آنان بر آدم(ع) این مطلب را تأیید می کند.
9. از مباحث گذشته می توان دریافت که مهم ترین ویژگی های علم الأسماء عبارت است از: شناخت حضوری به حقایقی شریف از حقایق پنهان آسمان ها و زمین که داشتن آن، ملاک برتری بر فرشتگان و شایستگی خلافت خداوند می باشد. دلیل آنکه این حقایق از امور غیبی بوده اند، این است که خداوند بعد از اینکه حضرت آدم(ع) از اسماء خبر می دهد، به فرشتگان می فرماید: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمان ها و زمین را می دانم؟» (بقره: 33؛ طباطبایی،1417، ج 1، ص 117).
10. شناخت امور جهان مادی ـ مانند کوه ها، دره ها و درختان ـ شرافت ذاتی ندارد. این شناخت فضیلتی نیست که خداوند با آن بر حضرت آدم(ع) منت بگذارد و شایستگی او را برای خلافتش در زمین به فرشتگانش اثبات کند. فرشتگان مقرب نیازی ندارند که از الفاظ و عبارات عالم ماده آگاه باشند؛ آنان بدون این الفاظ از انگیزه ها، گفتار و کردار بشر آگاه می شوند (زخرف:80؛ یونس:21؛ ق: 18؛ کهف: 49؛ رعد:10ـ11)، مأموریت های الهی را در عالم ماده انجام می دهند؛ مانند مأموریت های فرشتگان در داستان ملاقات با حضرت ابراهیم و ساره(ع) به عنوان مهمان، ملاقات با حضرت لوط(ع) و قوم او، ملاقات با حضرت مریم(س) و بشارت دادن به او به باردار شدن به حضرت عیسی(ع)، داستان هاروت و ماروت و... و تدبیر کنندة جهان مادی اند (نازعات: 5؛ طبرسی،1372، ج 10، ص 652؛ طباطبایی،1417، ج 20، ص 180؛ مکارم، 1374، ج 26، ص 76؛ صادقی تهرانی، 1365، ج 30، ص 69). بنابراین، از این گونه علوم در صورت نیاز آگاه اند و در نتیجه نمی توان علم الأسماء را به این دانش ها تفسیر کرد. افزون بر آن، در آیات یادشده، از مسمای اسماء با ضمیر «هم» و اسم اشارة «هؤلاء» یاد شده است که از آنها برای اشاره به اشیای مادی استفاده نمی شود.
11. مراد از این اسماء، صرف دستیابی به حقایق کلی هستی ـ که در تفسیر سوم بیان شد ـ نیز نمی تواند باشد؛ زیرا چنان که در روایات اشاره خواهد شد، متعلق این علم، امور جزئی مانند نام اشیای مادی نیز می باشد. ظاهر تعبیر «الاسماء کلها» نیز کل اسماء است، نه کلی اسماء که در تفسیر دوم بر آن تأکید شده بود.
12. به نظر می رسد این اسماء، همان اسماء حسنای الهی هستند؛ زیرا تمام ویژگی هایی که برای علم الأسماء استنباط شد، بر اسماء و صفات الهی تطبیق پذیر است. تمام کمالات جهان از خداوند متعال و کمالات او سرچشمه می گیرند. اسماء حسنای او به طور تکوینی بر مسمای خود یعنی ذات خداوند دلالت می کنند و شناخت حضوری آن اسم ها ملاک تقرب به خداوند است. هرکس بتواند بیشتر به اسماء حسنای الهی به طور حضوری آشنا شود، به طور تکوینی به خداوند شبیه تر است و شایستگی خلافت او را دارد.
13. کمالات ذات مقدس خداوند مسمای اسماء حسنای او هستند. این کمالات را بدون جلوه های خاص او (اسماء حسنای او) نمی توان شناخت. در برخی روایات آمده است که خداوند مخلوقاتش را آفرید و نام های مقدس خود را وسیلة شناخت خود قرار داد. اگر این اسماء نبودند، مخلوقات او راهی به شناخت خداوند نداشتند (کلینی، 1365، ج 1، ص 113). تمام مخلوقات او، از جمله اشیای مادی، می توانند کمالات ذات مقدس او را بنمایانند. بنابراین، تمام جلوه های هستی مظاهری از اسماء مقدس او هستند. البته شناخت حضوری این اسماء و رسیدن از این اسماء به کمالات مسمای آنها، فقط برای برگزیدگان خداوند ممکن است.
14. در قرآن کریم واژة «الأسماء» در چهار آیه آمده است که در تمام موارد، به ویژگیِ «حُسنی» (نیکوتر یا نیکوترین) متصف شده است (اعراف:180). اگر مقصود از اسماء را اسماء حسنای الهی بدانیم، سجدة فرشتگان بر حضرت آدم(ع) موجه تر است، زیرا آنان در واقع به دستور خداوند بر کسی سجده کرده اند که از همه به خداوند شبیه تر و نزدیک تر بود. این اسماء و صفات، از مصادیق غیب آسمان ها و زمین نیز به شمار می آیند؛ زیرا شناخت کامل اسماء و صفات خداوند برای اکثر افراد و حتی فرشتگان میسر نیست. چنین دانشی توجیه کنندة خلافت حضرت آدم(ع) است؛ زیرا جانشین خداوند، باید نزدیک ترین فرد به خداوند و شبیه ترین فرد به جهت توانایی ها و کمالات باشد. فراگیری حضوری اسماء حسنای الهی می تواند به حضرت آدم(ع) توان و لیاقت جانشینی خداوند را عطا کند.
قلمرو علم الأسماء
همان گونه که بیان شد، علم الأسماء علم به اسماء حسنای خداوند است. فراگیری این دانش، آگاهی از تمام حقایق هستی ـ مجرد و مادی ـ را دربر دارد؛ زیرا تمام حقایق هستی، پرتوهایی از اسماء و صفات خداوند و مصادیقی از نام «علیم» و برخی صفات دیگر خداوند هستند. آیات قرآن نشان می دهند که هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه علم آن در کتاب مبین یا همان لوح محفوظ است (حدید:22؛ انعام:59) و لوح محفوظ، یکی از مظاهر علم خداوند است. بنابراین، کسی که با تمام اسماء خداوند، از جمله «علیم»، «حکیم» و مانند آن آشنا باشد، در واقع به لوح محفوظ نیز دست یافته است که حقایق امور جهان در آن ثبت است.
علم الأسماء، شناخت بنده دربارة پروردگارش است. با توجه به محدود بودن ظرف وجودی بنده این علم در محدوده ای است که برای بندگان خداوند میسر است. آگاهی از حقایقی که مختص مقام خداوندی است، از قلمرو آگاهی غیرخداوند متعال خارج است. در روایات آمده است اسمی از اسماء خداوند، مخصوص خداوند است و دیگران از آن آگاه نیستند (کلینی، 1365، ج 1، ص 112و 230 و ج 2، ص 561؛ صفار، 1404، ص 208). این مطلب را می توان این گونه تبیین کرد که برخی علوم مختص خداوند و مقتضای خداوندی اوست و بندگان او حتی برترین برگزیدگانش از آن آگاه نیستند و فرد دارای علم الأسماء، از تمام حقایق هستی ـ جز آنچه به خداوند اختصاص دارد ـ به طور حضوری آگاه است.
افزون بر این، توجه شود که علم حضوری به اسماء و صفات خداوند، به معنای بی نیازی از وحی الهی و استفاده از قوة عقل و تجربه برای جانشین خداوند در زمین نیست. دانش اسماء از نوع علم حضوری است و بهره بری از چنین دانشی در جهان مادی، خلیفة خداوند را محتاج تأیید و تسدید می سازد. جهان مادی اقتضائات ویژة خود را دارد که خلیفة خداوند نیز در آن، محدودیت های خاصی دارد. به همین علت است که اگرچه مثلاً مقام پیامبر اعظم(ص) از حضرت جبرئیل(ع) بالاتر است؛ حضرت جبرئیل(ع) واسطة وحی خداوند به ایشان است. فایدة علم حضوری به اسماء حسنای الهی آن است که پیامبر این معارف را در قالب حضوری آن دریافت کرده است. به همین علت به راحتی از معارف وحیانی استقبال می کند و برداشت های او از وحی دقیق خواهد بود. مثلاً اگر قوانین راهنمایی و رانندگی برای دو نفر که یکی بینا و دیگری نابیناست توضیح داده شود، فرد نابینا شناختی مبهم از این قوانین پیدا می کند؛ اما فرد بینا که خود وضعیت جاده ها و نحوة رانندگی را دیده است، به خوبی متوجه می شود که احکام و قوانین وضع شده، به چه علت و دارای چه مبنایی است.
افزون بر نکتة یادشده، شناخت اسماء و صفات خداوند، همانند دیگر علوم حضوری و غیرحضوری، مراتبی دارد (مصباح یزدی، 1366، ج 1، ص 157). بر همین اساس اگرچه حضرت آدم(ع) تمام اسماء خداوند را آموخت، بین شناخت ایشان از تمام اسماء و صفات و شناخت پیامبر اکرم(ص) فاصله بسیار است. پیامبر اکرم(ص) به مراتبی رسیده اند که دیگران نرسیده اند و عجیب آن است که حتی دانش ایشان که برترین فرد جهان و بزرگ ترین پیامبر خداوند است، کامل نیست و خداوند به ایشان دستور داده است که درخواست علم بیشتر کند: «وَقُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً؛ و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن!» (طه:114)
بنابراین، علم حضوری به اسماء خداوند به معنای علم فعلی به تمام جزئیات دینی و غیردینی جهان مادی نیست؛ چنین دانشی، حضوری و دارای مراتب مختلف است که تطبیق صحیح آن بر جهان مادی، خلیفة خداوند را نیازمند تأیید و تسدید می سازد. بنابراین، علم الأسماء اگرچه قلمرو بسیار وسیعی دارد و تمام اسماء حسنای الهی را دربر می گیرد، اولاً محدود به علومی است که برای انسان ها قابل دستیابی است؛ ثانیاً این دانش حضوری است و بهره مندی از آن در جهان مادی با محدودیت هایی همراه است که خلیفة خدا را محتاج وحی و تأیید الهی می سازد؛ ثالثاً دارای مراتبی است که برخی مانند رسول اکرم(ص) بالاترین درجات آن را کسب کرده و برخی به مراتب پایین تری از آن رسیده اند.
بررسی روایات علم الأسماء
روایات نقل شده در تفسیر و توضیح علم الأسماء اندک و اغلب گرفتار ضعف سندی اند. در برخی روایات، ارواح ائمه(ع) اموری معرفی شده اند که به فرشتگان عرضه شد تا از نام های آنان خبر دهند (امام حسن عسکرى(ع)، 1409، ص 217؛ صدوق، 1395، ج 1، ص 14). در تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) مراد از اسماء، نام های پیامبران، پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و شیعیان برگزیده و سرکش ترین دشمنان آنان تفسیر شده است. در این تفسیر آمده است که آنچه بر فرشتگان عرضه شد، شبح ها و انوار پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) بود که فرشتگان از شناخت حقیقت آنان ناتوان ماندند (امام حسن عسکرى(ع)، 1409، ص 217). روایتی از امام صادق(ع) نیز این تفسیر را تأیید می کند (صدوق، 1395، ج 1، ص 14؛ بحرانی، 1416، ج 1، ص 164؛ امام حسن عسکرى(ع)، 1409، ص 217). این روایات با تفسیر علم الأسماء به علم به اسماء حسنای الهی هماهنگ است؛ زیرا ائمه در برخی روایات، خود را مصداق اسماء حسنای الهی معرفی کرده اند (کلینی، 1365، ج 1، ص 143؛ عیاشی، 1380، ج 2، ص 42).
در اغلب روایاتی که آشکارا از علم الأسماء سخن گفته اند، این علم به نام های اشیای جهان مادی تفسیر شده است. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی، متعلق علم الأسماء، نام کوه ها، دریاها، دره ها، گیاهان و حیوانات معرفی شده است (تفسیر القمی، ج 1، ص 45). در دو روایت از امام صادق(ع) مضمون این تفسیر نقل شده است. در ادامه یکی از این دو روایت آمده است که آن حضرت به فرش زیر پای خود اشاره فرمود که حتی نام این فرش نیز از نام هایی است که به آدم(ع) یاد داده شد (عیاشی، 1380، ج 1، ص 32؛ فیض کاشانی، 1415، ج 1، ص 110؛ بحرانی، 1416، ج 1، ص 168). در روایتی دیگر آمده است که داود بن سرحان عطار به آفتابه و لگنی که برای شستن دست آورده بودند، اشاره کرده و از امام صادق(ع) پرسید که آیا نام آفتابه و لگن در زمرة اسمایی بوده است که خداوند به آدم(ع) آموخت. آن حضرت در جواب راه ها و دره ها و مانند آن را نیز جزئی از آن اسماء شمردند (عیاشی، 1380، ج 1، ص 33؛ بحرانی، 1416، ج 1، ص 168). در روایت دیگر نقل شده است که آن حضرت، آگاهی از تمام زبان ها از جمله زبان مارها و قورباغه ها و زبان آنچه را در دریا و خشکی است بخشی از علم الأسماء شمردند که خداوند به آدم(ع) آموخت (بحرانی، 1416، ج 3، ص 345). در روایتی از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «خداوند امتم را در گل برای من نمایاند و نام های آنان را به من آموخت، چنان که تمام اسماء را به آدم آموخت...» (صفار، 1404، ج 1، ص 83، 85 و 86؛ کلینی، 1365، ج 1، ص 444). این دسته از روایات بر عمومیت علم الأسماء نسبت به امور مادی جهان تأکید می کنند. چنان که گفته شد، علم حضوری به امور مادی نیز تعلق می گیرد. از طرفی اشیای این جهان نیز می تواند از مصادیق علم حضوری به اسماء حسنای الهی باشد؛ زیرا تمام مخلوقات مظاهری از اسماء الهی هستند؛ البته چنان که گفته شد، دانستن نام اشیاء و امور مادی به تنهایی ملاک تقرب به خداوند و خلافت او نیست؛ اما می تواند یکی از مصادیق آن باشد.
بررسی دیدگاه ها دربارة ماهیت علم الأسماء
با توجه به نکات یادشده، اکنون می توان به بررسی دیدگاه های یادشده در تفسیر علم الأسماء پرداخت. به نظر می رسد اکثر دیدگاه های یادشده، هر یک به بخشی از ابعاد علم الأسماء توجه کرده اند. در تفسیر اول، علم الأسماء به آگاهی از نام های تمام مخلوقات خداوند تفسیر شده بود. گفته شد که فراگیری نام های اشیای جهان ماده و شناخت خصوصیات آنها، به خودی خود کمال به شمار نمی آید و نمی تواند معیار فضیلت و برتری حضرت آدم(ع) بر فرشتگان باشد. بنابراین، علم الأسماء نمی تواند فقط چنین دانشی باشد؛ افزون بر آن، دلیلی وجود ندارد که فرشتگان نتوانند این نام ها یا خصوصیات آنان را فراگیرند؛ درحالی که آنان علوم بسیاری دارند و تدبیرکنندة امور جهان مادی اند. با وجود این می توان این دانش را نیز از مصادیق علم حضوری به اسماء و صفات الهی دانست؛ زیرا همة جهان به نحوی مظهری از اسماء الهی به شمار می آید.
دیدگاه دوم اسماء را به کمالات وجودی خداوند و علم به اسماء را به اعطای روحی تفسیر می کرد که توان فراگیری این کمالات را دارد. دربارة این دیدگاه می توان گفت که این تفسیر خلاف ظاهر تعابیر این آیات است؛ زیرا ظاهر تعابیر قرآنی «عَلَّمَ»، «أنبُِونى» و هم خانواده های آن، «لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا» و تعابیر مشابه آن، نشان دهندة آن است که امتیاز آدم(ع)، از مقولة علم بوده است. بنابراین، تفسیر علم الأسماء به اعطای کمالات یا استعداد و توانایی های خاص، تنها در صورتی می تواند موجه باشد که به گونه ای با ماهیت علمی آن قابل جمع باشد. تفسیر قید «کلها» در این دیدگاه به کلیت اسماء نیز خلاف ظاهر است. ظاهر این قید بر فراگیری تمام اسماء دلالت دارد. چنان که در سایر تفاسیر به همین معنا آمده است.
در تفسیر سوم، علم الأسماء به حقایق کلی و پنهان هستی تفسیر شده بود. این تفسیر ضمن بیان اینکه مسمای اسماء حقایقی زنده و شعورمند بوده اند، با توجه به آیة «وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلأ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلأ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر:21) مسمای اسماء را بر حقایق کلی و پوشیده در نزد خداوند مطابقت می دهد. این حقایق را می توان بخشی از اسماء و صفات خداوند دانست. بنابراین، این دیدگاه با دیدگاه برگزیده قابل جمع است؛ اما چنان که گفته شد، این دیدگاه با روایاتی که اسماء را بر امور جزئی تطبیق می کنند، منافات دارد. افزون بر آنکه آشنایی با این حقایق کلی و پنهان به تنهایی مایة افتخار خلافت خداوند نمی شود؛ مگر آنکه به نحوی آن را به نزدیکی به خداوند و شناخت حضوری اسماء و صفات خداوند برگردانیم.
در تفسیر چهارم، علم الأسماء به علم به اسماء حسنای الهی تفسیر شده است. تفسیر یادشده دیدگاه برگزیده در این مقاله است؛ البته با توضیح و تفصیلی که بر آن افزوده شد. گفته شد ویژگی هایی که برای علم الأسماء می توان از آیات یادشده استنباط کرد، بر علم به اسماء حسنای الهی قابل تطبیق است. این دانش، علمی حضوری به اسماء و صفات الهی است که مسمای آن، کمالات ذات مقدس خداوند است. دلالت این اسماء بر آن مسما ـ یعنی کمالات الهی ـ تکوینی است. بنابراین، کسی که به این مقام می رسد، واقعاً خدا را به بهترین شکل می شناسد و چون این علم حضوری است، با تقرب خود آن شخص همراه است و همانند علوم حصولی نیست که ساحت ذهن و روح با هم مختلف است. پس این دانش می تواند معیاری مناسب برای برتری صاحب آن و جانشینی خداوند باشد. افزون بر آنکه «الأسماء» در کاربردهای دیگر قرآنی بر اسماء حسنای الهی تطبیق شده است. فرشتگان با اینکه با برخی اسماء الهی آشنا بودند، به لحاظ تکوینی توان شناخت کامل تری از خداوند را نداشتند. به همین علت به برتری مقام حضرت آدم(ع) اعتراف کردند.
در تفسیر برگزیده، ضمن بیان این مطلب که معیار فضیلت انسان، تقرب به خداوند و شناخت حضوری اسماء و صفات خداوند است، تأکید شد که دستیابی به این دانش، ملازم با توان و استعداد صعود به بالاترین مراتب کمال است که فرشتگان ندارند. بنابراین، با وجود آنکه علم الأسماء از مقولة علم است، فراگرفتن آن، ظرفیت و استعداد خاصی می خواهد که تنها در انسان وجود دارد و آراسته شدن به آن، کمالی است که مقام آدم(ع) را برتر از فرشتگان قرار داد. این علم می تواند با شناخت افرادی که مظاهر اسماء و صفات الهی به شمار می آیند، یعنی پیامبران و ائمه(ع)، نیز قابل جمع باشد که در برخی تقریرهای تفسیر چهارم به آن اشاره شده است؛ یعنی ممکن است که ارواح برخی پیامبران یا ائمه(ع) بر فرشتگان عرضه شده باشد و آنان وقتی از مقامات بلند آنان آگاه شدند، دانستند که توان رسیدن به آن جایگاه را ندارند.
اختصاص یا عدم اختصاص علم الأسماء به حضرت آدم(ع)
اکنون نوبت به این پرسش می رسد که آیا این علم به حضرت آدم(ع) اختصاص داشته یا سایر انسان ها نیز می توانند به آن دست یابند؟ آیات یادشده، آشکارا حکایت گر تعلیم این علم به حضرت آدم(ع) هستند. خداوند در قرآن کریم به صراحت از خلافت حضرت داود(ع) نیز سخن گفته است (ص: 26). در روایات، ائمه(ع) نیز خلفای خداوند معرفی شده اند. در اصول کافی بابی هست برای بیان روایاتی که امامان معصوم(ع) را خلیفه های خداوند در زمین معرفی می کنند (کلینی، 1365، ج 1، ص 193). در روایاتی نیز امامان معصوم(ع) وارثان علوم تمام پیامبران از جمله حضرت آدم(ع) معرفی شده اند (صفار، 1404، ص 114ـ117). از کنار هم قرار دادن این گونه روایات، علم ائمه(ع) به اسماء استنباط می شود. روایاتی نیز، با روشنی بیشتر از علم امیرالمؤمنین(ع) به اسماء، خبر می دهند. در روایتی از رسول خدا(ص) آشنایی با نام تمام اشیاء از علومی معرفی شده که خداوند به امیر مؤمنان علی(ع) داده است؛ همچنان که خداوند به حضرت آدم(ع) علم الأسماء داده است. در این روایت آمده است که رسول خدا(ص) این کلام را به هنگامی بیان کردند که امیر مؤمنان(ع) نام دانه های (گیاهان) مختلفی را که به پیامبر هدیه شده بود، بیان کردند (صفار، 1404، ص 418). در روایت دیگر از آن حضرت مطلبی به این مضمون نقل شده است که هرکس می خواهد به کسی بنگرد که علمش همانند علم آدم(ع)، حکمت او همانند نوح و بردباری او همانند ابراهیم است، به علی بن ابی طالب(ع) بنگرد (طوسی، 1414، ص 417). بنابراین، مقام خلافت خداوند به حضرت آدم(ع) اختصاص نداشته و با توجه به تلازمی که بین علم الأسماء و مقام خلافت خداوند احساس می شود، می توان گفت که تمام پیامبران خلفای خداوند بوده و از این علم برخوردار بوده اند.
نتیجه گیری
1. علم الأسماء، دانشی شریف است که خداوند به حضرت آدم(ع) آموخت تا مقام ممتاز ایشان را به فرشتگان بنمایاند و شایستگی او برای خلافت خداوند نزد آنان روشن شود.
2. آنچه با آن چیزی (مسمّی) شناخته می شود، اسم گفته می شود. علت اساسی در نام گذاری آن است که به وسیلة آن، مسمّی (آنچه برای آن اسم گذارده شده است) شناخته شود. رابطة اسماء و مسماها، گاهی اعتباری و گاه تکوینی است.
3. دیدگاه های مختلفی در تفسیر علم الأسماء بیان شده است که عمده ترین آنها عبارت اند از: آگاهی از نام تمام موجودات جهان؛ وجود صفات کمالی خاص در انسان؛ علم به حقایق کلی هستی؛ و علم به اسماء و صفات خداوند.
4. از شواهد و قراین موجود در آیات مورد بحث به دست می آید که علم الأسماء دانشی حضوری است که معیار خلافت انسان و برتری او بر فرشتگان است.
5. فرشتگان با اینکه اهل تسبیح و تقدیس خداوند و با حقایقی از جهان آگاه بودند، با تمام اسماء و صفات الهی، آشنا نبودند.
6. فرشتگان توان آشنایی تکوینی با تمام این اسماء را نداشتند. ناتوانی فرشتگان در شناخت این اسماء و مسمای آنها، بدین معناست که این شناخت، نیازمند توان و ظرفیت وجودی خاصی است که فرشتگان به آن نرسیده بودند.
7. روایات تفسیری بیشتر بیانگر آن هستند که خداوند به حضرت آدم(ع) نام ها و مسماهای امور دنیایی را آموخت؛ اما از این روایات به دست نمی آید که این دانش به تنهایی تمام علم الأسماء است. آگاهی از نام اشیاء و موجودات جهان مادی به تنهایی معیار فضیلت انسان ها بر فرشتگان به شمار نمی آید.
8. ظهور آیات یادشده در این است که علم الأسماء از مقولة علم است نه استعداد یا صفت های ویژه؛ اگرچه این دانش با استعداد ویژه تلازم دارد.
9. دانستن حقایق کلی جهان نیز به تنهایی کمال آفرین نیست و خلافت انسان را توجیه نمی کند. افزون بر آنکه با روایات یادشده ـ که اسماء را بر امور جزئی تطبیق می کنند ـ سازگار نیست.
10. ازآنجاکه تمام حقایق جهان، در اسماء و صفات الهی سرچشمه دارند، علم الأسماء علم حضوری به اسماء و صفات خداوند است. این دانش شرایط یادشده برای علم الأسماء را دارد. تَقرُّب حقیقی به خداوند، معیار شایستگی موجودات است و موجودی که بتواند به خداوند مُقرَّب تر باشد، شایستة خلافت خداوند است. این تقرب با شناخت حضوری اسماء و صفات الهی به دست می آید.
11. علم الأسماء دانشی حضوری است که افزون بر امور معنوی و ملکوتی، امور جزئی مادی را نیز دربر می گیرد. البته اقتضائات جهان مادی، صاحب علم الأسماء را به وحی و الهام و... نیازمند می سازد.
12. این دانش با مقام خلافت خداوند در زمین تلازم دارد. خلافت خداوند در زمین به حضرت آدم(ع) اختصاص نداشته و به تصریح خداوند در قرآن، حضرت داود(ع) نیز خلیفة خداوند خوانده شده است؛ در روایات تصریح شده است که ائمه(ع) نیز از جانشینان خداوند به شمار می آیند و علم حضرت آدم(ع) را دارا هستند. بنابراین، این دانش به حضرت آدم(ع) اختصاص ندارد.
- امام حسن عسكرى،(1409ق) تفسيرامام عسكرى، قم، انتشارات مدرسه امام مهدى(عج).
- آملى، سيدحيدر،(1367) المقدمات من كتاب نص النصوص، چ دوم، [بيجا]، انتشارات توس.
- ابن عربى، محىالدين (بيتا)، الفتوحات المكية (4 جلدى)، بيروت، دار صادر.
- ابن منظور، محمد بن مكرم،(1414ق) لسان العرب، بيروت، دار صادر.
- اصفهانى، حسين بن محمد راغب،(1412ق) مفردات ألفاظ القرآن، لبنان ـ سوريه، دار الشامية.
- بحرانى، سيدهاشم،(1416ق) البرهان فى تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت.
- ثقفى تهرانى، محمد،(1398ق) تفسير روان جاويد، چ سوم، تهران، انتشارات برهان.
- جعفرى، يعقوب،[بيتا] كوثر، [بيجا].
- حائرى، عبدالكريم،[بيتا] درر الفوائد، قم، چاپخانه مهر.
- حسينى شاه عبدالعظيمى، حسين بن احمد،(1363) تفسير اثناعشرى، تهران، انتشارات ميقات.
- حسينى همدانى، سيدمحمدحسين،(1404ق) انوار درخشان، تهران، كتابفروشى لطفى.
- حِميَرى قمى، عبدالله بن جعفر،[بيتا] قرب الإسناد، تهران، انتشارات كتابخانه نينوى.
- رازى، محمد بن عمر،(1420ق) مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- زبيدى، محبالدين،(1414ق) تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع.
- زمخشرى، محمود،(1407ق) الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي.
- سبزوارى نجفى، محمد بن حبيبالله،(1406ق) الجديد فى تفسير القرآن المجيد، بيروت، دار التعارف للمطبوعات.
- سبزواري، ملاهادي،(1369) شرح منظومه، تصحيق: حسن حسنزاده آملي، تهران، نشر ناب.
- سيد مرتضي، علي بن حسين،(1403ق) الأمالي، قم، مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي.
- شبر، سيدعبدالله،(1412ق) تفسير القرآن الكريم(شبر)، بيروت، دار البلاغة للطباعة والنشر.
- صاحب بن عباد، اسماعيل بن عباد،(1414ق) المحيط في اللغة، بيروت، عالم الکتاب.
- صادقى تهرانى، محمد،(1365) الفرقان فى تفسيرالقرآن بالقرآن، چ دوم، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى.
- صدرالمتألهين، محمد بن ابراهيم،(1366) تفسير القرآن الكريم(صدرا)، چ دوم، قم، انتشارات بيدار.
- ـــــ،(1363) مفاتيح الغيب، تهران، مؤسسة تحقيقات فرهنگى.
- صدوق، محمد بن علي بن الحسين،(1362) الأمالي، يك جلد، انتشارات كتابخانة اسلاميه.
- ـــــ،(1398ق) التوحيد، مصحح: هاشم حسيني، قم، انتشارات جامعة مدرسين.
- ـــــ،(1395ق) كمال الدين و تمام النعمة، قم، دار الكتب الإسلاميه.
- ـــــ،(1378ق) عيون أخبار الرضا، انتشارات جهان.
- ـــــ،(1361) معاني الأخبار، قم، انتشارات جامعة مدرسين.
- صفار، محمد بن حسن بن فروخ،(1404ق) بصائر الدرجات، قم، انتشارات كتابخانة آيتالله مرعشى.
- طباطبايى، سيدمحمدحسين،(1417ق) الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسين حوزة علمية قم.
- ـــــ بيتا، نهاية الحکمة، قم، مؤسسة النشر الأسلامي.
- طبرسى، فضل بن حسن،(1372) مجمع البيان فى تفسير القرآن، چ سوم، تهران، انتشارات ناصرخسرو.
- طبرى، محمد بن جرير،(1412ق) جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
- طريحى، فخرالدين،(1416ق) مجمع البحرين، تهران، کتابفروشي مرتضوي.
- طوسى، محمد بن حسن،(1414ق) الأمالي، قم، انتشارات دار الثقافة.
- ـــــ،[بيتا] التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- عروسى حويزى، عبدعلى بن جمعه،(1415ق) تفسير نور الثقلين، چ چهارم، قم، انتشارات اسماعيليان.
- عياشى، محمد بن مسعود،(1380ق) كتاب التفسير (تفسير العياشي)، تهران، چاپخانه علميه.
- فرات كوفى، فرات بن ابراهيم،(1410ق) تفسير فرات الكوفى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى.
- فضلالله، سيدمحمدحسين،(1419ق) تفسير من وحى القرآن، چ دوم، بيروت، دار الملاك للطباعة والنشر.
- فنارى، محمد بن حمزه،(1374) مصباح الأنس (شرح مفتاح الغيب)، تصحيح: محمد خواجوى، تهران، انتشارات مولى.
- فيض كاشانى، ملامحسن،(1415ق) تفسير الصافى، چ دوم، تهران، انتشارات الصدر.
- قرشى، سيدعلىاكبر،(1377) تفسير احسن الحديث، چ سوم، تهران، بنياد بعثت.
- قرطبى، محمد بن احمد،(1364) الجامع لأحكام القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو.
- قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا،(1368) تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى.
- قمى، على بن ابراهيم،(1367) تفسير قمى، چ چهارم، قم، دار الكتاب.
- قونوى، صدرالدين،(1375) النفحات الإلهية، تصحيح: محمد خواجوى، تهران، انتشارات مولى.
- كلينى، محمد بن يعقوب،(1365) الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- مجلسي، محمدباقر،(1404ق) بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- مدرسى، سيدمحمدتقى،(1419ق) من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسين.
- مصباح يزدي، محمدتقي،(1366) آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- ـــــ،(1388) انسانشناسي در قرآن، تدوين محمود فتحعلي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مصطفوى، حسن،(1380) تفسير روشن، تهران، مركز نشر كتاب.
- مغنيه، محمدجواد،(1424ق) تفسير الكاشف، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- مفيد، محمد بن محمد بن نعمان،(1413ق) الأمالي، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد.
- ـــــ،(1424ق) تفسير القرآن المجيد، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
- مكارم شيرازى، ناصر،(1374) تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- نجفى خمينى، محمدجواد،(1398ق) تفسير آسان، تهران، انتشارات اسلاميه.