پندار خطای تاریخی قرآن در داستان ایکه و مدین
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
خاورشناسان با رویکردهای مختلفی مانند اسطوره انگاری، معنا شناسی، و زبان شناسی به مطالعات و پژوهش های قرآنی پرداخته اند. یکی از رویکردهای آنان تحلیل متن قرآن و اثبات وجود تناقض درون متنی و خطای برون متنی آن است و یکی از محورهای خطای برون متنی، خطاهای تاریخی قرآن است. خطای تاریخی قرآن به این معناست که گزاره ها و اخبار تاریخی قرآن با اخبار تاریخی کتب تاریخی و کتاب مقدس تفاوت دارد. هدف آنان از اثبات اختلاف و خطا در قرآن، پایین آوردن شأن و جایگاه قرآن در حد کتاب های بشری و اسطوره انگاری آن است (خلف الله، 1999م، ص250). کمترین نتیجه ای که اینان از اثبات چنین مدعایی انتظار دارند، ایجاد تردید دربارة یکی از مبانی تفسیر، یعنی واقع نمایی گزاره های قرآن است. واقع نمایی قرآن بدین معناست که آیات این کتاب الهی مطابق با واقع و حقیقت اند و هیچ گونه مطلب خلاف واقع در آن یافت نمی شود. برخی از آنان بسیار می کوشند تا چنین القا کنند که قرآن کتابی باطل است تا زمینة تضعیف اعتقادات دینی و گرایش و جذب آنان به دین مسیحیت را فراهم آورند.
یکی از شبهات آنان، ادعای خطای تاریخی در داستان اصحاب الایکة و اهل مدین است. آنان ادعا می کنند که قرآن از فردی به نام شعیب و محل بعثت او (مدین و ایکه) نام برده؛ درحالی که در تاریخ و کتاب مقدس، فردی به نام شعیب شناخته نشده و مکانی به نام مدین و ایکه، وجود خارجی ندارد.
عبدالله یوسف امین می نویسد:
لمن أرسل شعیب؟ فحَسَبُ سورة هود (84) وَإِلىَ مَدْینَ أخَاهُمْ شُعَیبًا، وإلى أصحاب الأیکة حَسَبُ سورة الشعراء (176-178) ولا یعلم أحد من هو شعیب أصلاً، وما هی مدین وما هی الأیکة؟ ویقول المسلمون إنهما شیء واحد، ومن غریب الأمور وجود مسمّیین لشیء مجهول وغیر محدّد تاریخیاً، فلا یمکن قبول ذلک؛ شعیب برای چه کسانی مبعوث شد؟ طبق آیة 84 سورة هود به سوی مدین، برادرشان شعیب فرستاده شد و بر اساس آیات 176-178 سورة شعراء، به سوی اصحاب ایکه فرستاده شد و کسی نمی داند که اصلاً شعیب کیست و ایکه و مدین کدام است؟ مسلمانان می گویند آن دو، دو تعبیر از یک مکان اند و از امور غریب، دو نام برای مکانی مجهول است که از نظر تاریخی نامعلوم است. بنابراین قبول آن امکان ندارد (یوسف امین، ش 108).
همچنین به گمان نویسندة مدخل مدین دایرة المعارف اسلام در آیة 21 به بعد و آیة 45 سورة قصص، پدرزن موسی علیه السلام فردی ناشناخته و گمنام است. در اسطوره های تقلیدی قرآن، اهل مدین به دلیل ایمان نیاوردن به پیامبرشان شعیب، دچار عذاب می شوند (اعراف: 85-91؛ هود: 84-91)؛ ولی سند و مدرکی در تورات وجود ندارد که حضرت شعیب علیه السلام پدرزن موسی علیه السلام بوده است
(دائرةالمعارف اسلام، ج 5، ص 1156).
این شبهه به چند سؤال قابل تحلیل است: 1. بنابر آیات قرآن، ایکه و مدین نامی بر یک مکان است یا دو مکان؟ 2. بر فرض تعدد، حضرت شعیب علیه السلام، در کدام یک مبعوث شد؟ 3. آیا در کتب تاریخ، به ویژه در کتاب مقدس، از فردی به نام شعیب علیه السلام سخن گفته شده است؟ 4. آیا شواهد موجه تاریخی از وجود مکانی به نام مدین و ایکه حکایت دارد؟ 6. بر اساس ادلة نقلی و تاریخی، جایگاه مدین کجاست؟
هرچند مقالاتی دربارة داستان حضرت شعیب علیه السلام وجود دارد (سبحانی، 1373؛ فرج اللهی، 1388؛ محدثی، 1387) و کتب قصص قرآن نیز به داستان اصحاب مدین، زیستگاه و روزگارشان پرداخته اند، محتوای آنها نوعاً در ارتباط با اصل قصه است و با موضوع این نوشتار (نقد ادعای خطای تاریخی قرآن در داستان ایکه و مدین) ارتباطی ندارند؛ لذا مسئلة مورد بحث، نیازمند پژوهشی مستقل است.
این نوشتار با تکیه بر تفسیر و تحلیل درست و دقیق آیات قرآن از یک سو و بررسی کتب تاریخی و کتاب مقدس از دیگر سو به بررسی انتقادی ادعای خطا در داستان حضرت شعیب علیه السلام می پردازد و در نقد و بررسی شبهه یادشده می کوشد تا به تحلیل منشأ توهم خطا بپردازد و با بیان رویکردی روشمند این امکان را برای مخاطب فراهم سازد که در شعاع این رویکرد و در مواجهه با شبهات جدید، خود بتواند بدان پاسخ دهد.
1. خاستگاه ادعای مستشرقان
در بررسی شبهة خطای تاریخی در قرآن و ادعای یادشده از سوی مستشرقان به این نکته باید توجه کرد که مدعیان با مسلم انگاشتن دو پیش فرض چنین ادعایی کرده اند: اول آنکه آنان با تحلیل سطحی محتویات قرآن و با جداسازی و تقطیع آیات از سیاق خود و بدون در نظر گرفتن مبانی و قواعد صحیح در تفسیر آیات، همة آنچه را که در ظاهر آیه است نص صریح قرآن پنداشته اند؛ دوم آنکه آنان تمام گزاره های تاریخی کتب تاریخی و کتاب مقدس را معتبر و مسلم انگاشته اند؛ ازاین رو هر آنچه را در قرآن آمده ولی در کتب تاریخی و کتاب مقدس نیامده و یا متفاوت گزارش شده، از خطاهای قرآن به شمار آورده اند.
این درحالی است که هر دو پیش فرض درخور تأمل و مناقشه است؛ زیرا دلالت آیات بر معنایی که از آن فهمیده می شود سه گونه است: دلالت گونة نخست واضح، صریح و مقصود خدا بودن آن قطعی است و احتمال خلاف در آن داده نمی شود و به اصطلاح نص است؛ قسم دوم دلالتش بر معنا آشکار است، ولی به حدی نیست که احتمال خلاف در آن داده نشود و در نتیجه مقصود خدا بودن آن معنا، ظنی است (البته ظنی که عقلا بدان اعتماد می کنند)؛ قسم سوم به گونه ای است که دلالت الفاظ بر معنا آشکار نیست و مقصود خدا به صورت احتمالی، برداشت می شود (بابایی و دیگران، 1379، ص219).
پیش فرض دوم، به دو گونه تصویر می شود: یا گزارة تاریخی ای که در قرآن آمده، در کتب تاریخی و کتاب مقدس نیامده، و یا اگر هم آمده، گزارش آن متفاوت با گزارة تاریخی قرآن است. در حالت نخست، یادآوری این نکته ضرورت دارد که همة حوادث تاریخی در کتب تاریخ و کتاب مقدس نیامده است؛ ازاین رو عدم یادکرد رویداد در کتب یادشده، ملازم با عدم تحقق آن نیست و در حالت دوم (آمدن گزارة تاریخی در کتب یادشده) نیز باید دانست که گزاره های تاریخی کتب یادشده، همانند دلالت آیات قرآن به سه دسته تقسیم می شود: قسم اول، اخبار تاریخی متواتر است که فراوانی راویان آن در هر طبقه در حدی است که توافق آنها بر دروغ بر حسب عادت ممکن نیست یا همراه با قراینی است که بر اثر آن، علم به مضمون خبر حاصل می شود؛ قسم دوم، مطلق اخباری است که متواتر یا همراه با قراین قطعی نیستند، ولی از طریق راویان موثق در همة طبقات به ما رسیده اند که اخبار آحاد معتبر نامیده می شوند؛ قسم سوم، اخبار آحاد نامعتبر است که از طریق راویان موثق در همة طبقات به ما نرسیده است.
با توجه به تقسیم یادشده دربارة دلالت آیات و اعتبار اخبار تاریخی، در اختلاف میان این دو، 9 صورت پدید می آید که عبارت اند از: 1. دلالت آیة نص و خبر تاریخی متواتر یا محفوف به قراین قطعی؛ 2. دلالت آیة نص و خبر تاریخی خبر واحد معتبر؛ 3. دلالت آیة نص و خبر تاریخی غیرمعتبر؛ 4. دلالت آیة ظاهر و خبر تاریخی متواتر یا محفوف به قراین قطعی؛ 5. دلالت آیة ظاهر و خبر تاریخی خبر واحد معتبر؛ 6. دلالت آیة ظاهر و خبر تاریخی غیرمعتبر؛ 7. دلالت آیة احتمالی و خبر تاریخی متواتر یا محفوف به قراین قطعی؛ 8. دلالت آیة احتمالی و خبر تاریخی واحد معتبر؛ 9. دلالت آیة احتمالی و خبر تاریخی غیرمعتبر.
از میان 9 صورت اختلاف، تنها در صورت اول، پنجم و نهم تصور تعارض و خطا وجود دارد؛ زیرا در صورتی که یکی از دو طرف، نص یا متواتر باشد و طرف دیگرِ اختلاف در آن حد نباشد، درواقع تعارضی در میان نیست تا خطا متصور باشد؛ زیرا نص و متواتر بر غیر آن تقدم دارند.
از این سه صورتی که تصور تعارض و خطا در آنها وجود دارد نیز در صورت پنجم و نهم، در هر دو طرفِ آیه و خبر، امکان تأویل هست و بنابراین باز تعارضی روی نمی دهد؛ لذا تنها مصداق تعارض و خطای تاریخی در صورت نخست تصور دارد که دلالت آیه ای که خبر تاریخی در آن وارد شده بر معنایی که از آن فهمیده می شود، از نوع دلالت های نوع اول (نص) باشد و خبر تاریخی مخالف آن نیز متواتر یا همراه با قراین قطعی باشد.
اگر میان اخبار تاریخی قرآن و اخبار کتب تاریخی اختلاف پدید آید، نخست باید در جانب قرآن، نوع دلالت آیاتی که از اخبار تاریخی خبر داده است مشخص شود و در جانب اخبار تاریخی مورخان و کتب تاریخی نیز، لازم است اعتبارسنجی شوند.
2. ایکه و مدین در قرآن
پیش از هر چیز لازم است بر کاربردهای ایکه و مدین و نام پیامبر آنان در قرآن مروری داشته باشیم. واژة ایکه در چهار آیة قرآن در کنار قوم لوط ذکر شده است. بر اساس یک آیه، اصحاب ایکه با قوم لوط معاصر بوده اند و در کنار بزرگ راهی قرار داشتند؛ راهی که برای مردم زمان نزول آیات آشنا بوده و بقایا و آثار عذاب آنان مشاهده پذیر بوده است (حجر: 78 ـ79). در یک آیه، نام پیامبرشان حضرت شعیب علیه السلام معرفی می شود که آنان را به تقوای الهی دعوت می کند و از کم فروشی در معامله نهی می کند؛ ولی ایشان به نهی وی توجهی نمی کنند به عذاب روز سایه گرفتار می شوند (شعراء: 176-189). در دو آیه علت عذاب آنان، تکذیب پیامبرشان عنوان شده است (ق: 14؛ ص: 14) و در آیه ای دیگر، نوع عذاب آنان صیحة آسمانی بیان می شود (ص: 15). واژة مدین نیز در مجموع در ده آیه به کار رفته است. سه آیة آن مربوط به داستان حضرت موسی علیه السلام است که آن حضرت از مصر به مدین می رود و ده سال اجیر حضرت شعیب علیه السلام می شود (قصص: 22 ـ23؛ طه: 40). در سه آیه با تعبیر وَإِلىَ مَدْینَ أخَاهُمْ شُعَیبًا، حضرت شعیب، پیامبر اهل مدین دانسته شده است (اعراف: 85؛ هود: 84؛ عنکبوت: 36). در شش آیه، داستان اهل مدین در کنار داستان قوم لوط یاد شده است (سه آیة پیشین، به اضافة توبه: 70؛ ص: 13؛ حج: 44). در یک آیه، قوم آن حضرت خطاب به وی می گویند ما تو را در میان خود ناتوان مىبینیم، و اگر کسان و خویشانت نبودند سنگسارت مىکردیم (هود: 91) و در آیه ای دیگر از تکذیب پیامبرشان خبر داده شده است (هود: 95).
از آیات استفاده می شود که پیامبرِ اهل مدین و اصحاب ایکه، حضرت شعیب، و شغل مردم آن سامان دادوستد بوده است. آنان در معامله، پیمانه را کم می گذاشتند و در نتیجه از کالای مشتری می کاستند. حضرت شعیب در میان آنان به نبوت مبعوث می شود و آنان را از کم فروشی و فسادانگیزی بر روی زمین نهی می کند؛ ولی آنان سخنان حضرت را تکذیب، و او را به قتل تهدید می کنند. عذاب الهی در قالب صیحة آسمانی یا عذاب روز سایه بر سر آنان فرود می آید و به جز حضرت شعیب علیه السلام و مؤمنان به آن حضرت بقیة قوم هلاک می شوند.
ولی اینکه آیا ایکه و مدین، اسم یک مکان است یا دو مکان، و جایگاه آن کجاست، در آیات قرآن به صراحت نیامده است. قرآن پژوهان نیز دیدگاه های متفاوتی ارائه کرده اند. برخی بر یکی بودن ایکه و مدین (محمد بیومی، 1988م، ج1، ص293) و برخی دیگر بر مغایرت آن دو تأکید دارند (طبرسی، 1372، ج7، ص317). دربارة جایگاه مدین نیز برخی آن را همان شهر مدین در ساحل دریای سرخ در مجاورت تبوک (محل جنگ تبوک) که بزرگ تر از تبوک بوده دانسته اند (حموی، 1979م، ج5، ص77-78). به باور برخی، مورخان مسکن آنان را بر شهر معان در استان معان کشور اردن تطبیق داده اند (معطی، 2004م، ص112) و بعضی نیز معتقدند که اهل مدین بر مردمى اطلاق شده که میان خلیج عقبه تا کوه سینا مىزیستهاند (هاکس، 1383، ص788).
در ادامه با بررسی قراین نقلی، کتب لغت، آیات، تفاسیر و روایات تفسیری از یک سو و بررسی کتب تاریخی و کتاب مقدس از دیگر سو، به بررسی انتقادی شبهات یادشده می پردازیم؛ به این صورت که نخست با بررسی کتب لغت و نیز تحلیل آیات و روایات، به بررسی مفهوم لغوی ایکه و مدین، وحدت یا تعدد مکانی آن دو و مکان بعثت حضرت شعیب خواهیم پرداخت و در جانب اخبار تاریخی و کتاب مقدس نیز وجود قصة حضرت شعیب علیه السلام، وحدت و تعدد مکانی ایکه و مدین و تفاوت آن با گزارش قرآن را بررسی خواهیم کرد و در پایان به بررسی جایگاه مدین بر اساس ادلة نقلی و تاریخی خواهیم پرداخت.
3. ایکه و مدین در کتب لغت
یکی از قواعد فهم هر کلام، آگاهی از معانی و مفاهیم کلمات و مفردات آن است و در آگاهی از مفاهیم واژگان، به ویژه در صورتی که راجع به قومی خاص باشد، توجه به واژگان دخیل ضرورت دارد؛ زیرا اولاً قرآن در بیان قصه های تاریخی از واژگان آن اقوام و ملل (به ویژه اعلام و اصطلاحات) که پیش از نزول در میان مردم رایج بوده بهره جسته است؛ ثانیاً پیش از کاربرد واژگان دخیل در زبان عرب و همچنین قرآن، تغییرات یافته و به اصطلاح معرّب شده اند. با توجه به این دو نکته، بررسی حالت اصلی واژه ضرورت دارد و غفلت از تغییری که در واژه رخ داده موجب می شود با واژة دیگر تشابه اسمی پیدا کند یا میان اصل آن و لفظِ تغییریافته تغایر احساس شود. بی توجهی به این مطلب می تواند مفسر را دچار سردرگمی کند و واژگان را در پرده ای از ابهام قرار دهد.
در کتاب های واژگان دخیل، گزارشی دربارة دخیل بودن واژة ایکه نیامده است؛ ازاین رو می توان گفت ایکه واژه ای عربی است. ریشة این واژه (ایک) به معنای محل جمع شدن و به هم پیچیدن و پیوستن درختان یا درختی ویژه است (ابن فارس، 1387، ص61). بیشتر لغت دانان ایکه را به معنای درختان فراوان و به هم پیچیده (جنگل) دانسته اند (فراهیدی، 1410، ج5، ص423؛ ابن فارس، 1317، ص61؛ ابن منظور، 1414، ج10، ص395؛ راغب اصفهانی، 1412، ص98؛ طریحی، 1375، ج5، ص257).
عربی یا دخیل بودن واژة مدین مورد اختلاف است. برخی با زاید خواندن یاء، آن را واژه ای عربی و برگرفته از مَدَنَ بالمکان ( در جای معینی ساکن شد) و یا با زاید خواندن میم آن را برگرفته از دین می دانند (ابن منظور، 1414، ج13، ص403). اغلب پژوهشگران این واژه را از واژگان دخیل در قرآن دانسته اند. نویسندة المعرب، بدون اشاره به اشتقاق آن از عربی و نوع زبان، آن را عجمی دانسته است (جوالیقی، 1389، ص326). برخی دیگر به عبری و سریانی بودن آن تصریح کرده اند (بلاسى، 2001، ص297). مؤلف التحقیق کلمة مدن را برگرفته از عبری و سریانی، و مدین را شهری آباد در جهت شمال شهر تبوک نزدیک جنوب شرق سینا می داند (مصطفوی، 1360، ج11، ص55). آرتور جفری نیز آن را غیرعربی و برگرفته از زبان سریانی دانسته است (آرتور جفری، 1372، ص375).
4. ایکه و مدین در تفاسیر
همان گونه که پیش از این بیان شد بر حسب گفتة مفسران، در سه گروه از آیات قرآن از حضرت شعیب علیه السلام سخن به میان آمده است: یکی آیات مربوط به داستان حضرت موسی علیه السلام و فرار آن حضرت از مصر به مدین و چوپانی برای حضرت شعیب علیه السلام است و دو مورد آن مربوط به اصحاب ایکه و اهل مدین است که آن حضرت آنان را از کم فروشی نهی می کند، ولی آنان به نهی او توجهی نکرده، به عذاب گرفتار می شوند؛ ولی اینکه آیا ایکه و مدین، اسم یک مکان است یا دو مکان، و جایگاه آن کجاست، در آیات قرآن به صراحت نیامده است.
دو دیدگاه دربارة مدین و ایکه میان قرآن پژوهان رواج دارد: دیدگاه اول که بیشتر مفسران آن را پذیرفته اند، این است که ایکه همان مدینِ قوم شعیب است و شهر مدین به دلیل اینکه در میان جنگل ها و بیشه زارها بود، ایکه نیز نامیده می شد؛ اما دیدگاه دوم بر مغایرت آن دو نظر دارد که حضرت شعیب علیه السلام در میان هر دو مبعوث شده است. در ادامه نخست به بیان و بررسی ادلة دیدگاه نخست، و سپس به بیان شواهد دیدگاه دوم می پردازیم.
5. ادلة وحدت مکانی ایکه و مدین
1ـ5. وجود مشترکات
قرآن کریم از پیامبرِ اصحاب ایکه و اهل مدین با عنوان شعیب یاد کرده است (شعراء: 176-177؛ اعراف: 85؛ هود: 84؛ عنکبوت: 36). هر دو گروه به ظلم (حجر: 78؛ هود: 94)، تکذیب (شعراء: 176-177؛ اعراف: 92)، کم فروشی (شعراء: 181 – 183؛ اعراف: 85)، افساد بر روی زمین (اعراف: 85؛ شعراء: 183) و سرانجام به کفر (شعراء: 190؛ اعراف: 90) منتسب شده اند. مشترکات یادشده در این آیات، شاهد بر این است که مدین و ایکه دو نام برای یک قریه اند (ابن کثیر، 1419، ج6، ص143؛ علی بن نایف، بی تا، ص57)؛ زیرا پیامبری در قرآن وجود ندارد که در یک زمان در دو قریه مبعوث شده باشد (گروهی از نویسندگان، 1422، ج4، ص371). برخی قرآن پژوهان نیز این شاهد را نقل نموده، ولی نپسندیده اند (آلوسى، 1415، ج4، ص412).
1ـ1ـ5. نقد و بررسی
دلیل یادشده دربردارندة دو ادعاست: اول اینکه اشتراکات میان دو قوم، دلیل اتحاد آن دو قوم است؛ دوم اینکه امکان ندارد یک پیامبر در دو مکان به پیامبری مبعوث شود. با این حال هر دو ادعا مخدوش است؛ زیرا اولاً در آیات فراوانی، از اقوامی یادشده که به دلیل وجود ویژگی هایی مانند تکذیب پیامبر و عدم تبعیت از او، ظلم، فساد بر روی زمین و کفر گرفتار عذاب شده اند (هود: 25-117) و ازاین رو وجود اشتراکات میان دو قوم، ملازم با اتحاد آنها نیست؛ ثانیاً دیدگاه مغایرت ایکه و مدین لزوماً به این معنا نیست که حضرت شعیب علیه السلام در یک زمان در آن دو مکان مبعوث شده است؛ بلکه ممکن بوده بعثت به صورت متناوب باشد. علاوه بر این دلیلی بر ضرورت بعثت یک پیامبر تنها در یک مکان وجود ندارد؛ بلکه موارد نقضی بر این سخن در آیات و روایات دیده می شود. از جمله نبی مکرم اسلام صلی الله علیه واله در مکه به نبوت مبعوث شد؛ سپس به مدینه هجرت، و مردم آن دیار را به اسلام دعوت کرد. همچنین حضرت ابراهیم علیه السلام نخست در بابل مردم را به آیین خداپرستی دعوت و سپس به فلسطین مهاجرت کرد و مردم آن سامان را به یکتاپرستی فرا خواند (حکیم، 1377، ص194-206).
2ـ5. ویژگی مختص
بر اساس آیات قرآن، هر یک از اقوام پیامبران ویژگی ای مختص خود داشته اند. برای مثال ویژگی اختصاصی بنی اسرائیل گوساله پرستی، ویژگی اختصاصی قوم ثمود، پی کردن ناقة صالح و ویژگی قوم الیاس، پرستش بت بعل است. ویژگی اختصاصی اصحاب ایکه و اهل مدین نیز کم فروشی بوده است و این مسئله حکایت از یک قوم بودن آن دو دارد (گروهی از نویسندگان، 1422، ج4، ص371).
1ـ2ـ5. نقد و بررسی
اگر معیار دلیل دوم، این باشد که قرآن برای هر قومی ویژگی خاصی شمرده است، استدلال ناتمام است؛ زیرا نه تنها دلیل عقلی و نقلی قرآنی و روایی بر ویژگی مختص داشتن هر یک از اقوام نداریم، بلکه در موارد پرشماری در قرآن دیده می شود که یا چندین ویژگی در یک قوم جمع می شود (مانند سرگردانی چهل ساله در بیابان، گوساله پرستی و مسئلة گاو بنی اسرائیل در قوم حضرت موسی علیه السلام) و یا قومی به ویژگی خاصی شناخته نشده است (از جمله قوم حضرت ایوب و داوود) و یا چند قوم در یک ویژگی اشتراک دارند (مانند بت پرستی در اقوام مختلف).
3ـ5. یادکرد اصحاب ایکه و مدین پس از قوم حضرت لوط علیه السلام
بحث اصحاب ایکه و اهل مدین و شعیب در همة آیات قرآن پس از مسئلة قوم لوط آمده است و این حکایت از دو مطلب دارد: اول اینکه قوم حضرت شعیب از نظر زمانی پس از حضرت لوط می زیسته اند؛ ثانیاً اینکه اصحاب ایکه و اهل مدین، یک قوم بوده اند (گروهی از نویسندگان، 1422، ج4، ص332).
1ـ3ـ5. نقد و بررسی
یکی از ویژگی های اعجاز بیانی قرآن، حکیمانه بودن تقدیم و تأخیرهای آن است. تقدیم و تأخیر واژگان قرآن دارای فایده های بی شمار و دخل و تصرف غایتمند است و به نکتة لطیفی رهنمون می شود.[1] یکی از انواع تقدم، تقدم از حیث زمانی است. در آیات قرآن، نام پیامبران و اقوام آنان همواره به ترتیب زمانی ذکر شده است. برای نمونه همواره در قرآن حضرت اسحاق علیه السلام بر یعقوب علیه السلام، و موسی علیه السلام بر عیسی علیه السلام مقدم شده است (بقره: 136 و140؛ آل عمران: 84؛ هود: 71؛ یوسف: 38) و در کانون بحث ما نیز ازآنجاکه از حضرت شعیب علیه السلام، اصحاب ایکه و اهل مدین پس از قوم لوط یاد شده، می توان نتیجه گرفت که حضرت شعیب علیه السلام و اصحاب ایکه و اهل مدین از نظر زمانی پس از حضرت لوط علیه السلام می زیسته اند؛ ولی این مسئله ملازم با وحدت اصحاب ایکه و اهل مدین نیست.
4ـ5. هم مکانی هر پیامبر با قوم خویش
یکی از نویسندگان معاصر برای اثبات وحدت مدین و ایکه می نویسد: هر پیامبرى به سوى مردم خویش فرستاده و از میان قوم خود برگزیده مى شود؛ زیرا هر قوم و گروهی، زبان و سخن پیامبری را که از خود آنان بوده بهتر از زبان و سخن دیگری مىفهمند و راستى و امانت و پاکى او را بهتر مىشناسند (محمد بیومی، 1988م، ج1، ص293). بنابراین حضرت شعیب در یک مکان مبعوث شده، ولی آن مکان دو نام داشته است.
1ـ4ـ5. نقد و بررسی
پاسخ این سخن نیز با پاسخی که به دلیل اول داده شد، روشن می شود؛ علاوه بر اینکه اولاً در متن دلیل، از ارجحیت هم مکانی به دلیل بهتر فهمیدن راستی و درستی پیامبر سخن گفته شده است؛ بنابراین اگر در مکانی دیگر به سخن پیامبر ارزش بیشتری بدهند و قدرش را بهتر بشناسند و به درستی و پاکی او پی ببرند، ممکن است پیامبر در آن مکان حضور یابد چنان که دربارة پیامبرانی چون حضرت ابراهیم علیه السلام و پیامبر اسلام صلی الله علیه واله این گونه بود؛ ثانیاً هم زبانی و شناخت قوم نسبت به پیامبر لزوماً به معنای وحدت مکان آنها نیست و امکان دارد قوم یک پیامبر در عین آنکه سخن پیامبر را می فهمند و نسبت به او شناخت دارند، اما مکان متفاوتی با پیامبر داشته باشند؛ ثالثاً پیامبر، خلیفة خدا بر روی زمین است و حضورش در یک مکان، مبتنی بر دستور خداوند است.
5ـ5. هم زبانی هر پیامبر با قوم خویش
دلیل دیگری که نویسنده یادشده بر تعدد مکانی ایکه و مدین ارائه می دهد این است که هر پیامبرى به زبان مردم خویش آشناتر است؛ چنان که در قرآن نیز آمده است: وَما أرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ (ابراهیم: 4)؛ ما هیچ پیامبرى را جز هم زبان با قوم خویش نفرستادیم، تا آنچه را باید براى آنان بازگوید. بنابراین امکان ندارد پیامبری در مکانی که با مردمش هم زبان نیست فرستاده شود. ازاین رو حضرت شعیب علیه السلام تنها در میان قوم خویش و یک مکان مبعوث شده، ولی آن مکان دو نام داشته است (محمد بیومی، 1988م، ج1، ص293).
1ـ5ـ5. نقد و بررسی
این استدلال از دو مقدمه تشکیل شده است. مقدمة اول این است که بر اساس آیه، هر پیامبر باید هم زبان قوم خویش باشد و مقدمة دوم اینکه اگر ایکه و مدین دو مکان متفاوت باشند، حضرت شعیب هم زبان یکی از آن دو نخواهد بود. نتیجه اینکه مدین و ایکه دو مکان متفاوت نیستند. در نقد این استدلال باید گفت ملازمة مقدمة دوم پذیرفتنی نیست؛ زیرا ممکن است ایکه و مدین به لحاظ زبانی اتحاد داشته باشند و حضرت شعیب علیه السلام هم زمان یا به صورت متناوب و در دو زمان نزدیک به هم در این دو مکان به پیامبری مبعوث شده باشد.
6. شواهد تعدد مکانی ایکه و مدین
چنان که پیش از این بیان شد، قرآن کریم از اهل مدین و اصحاب ایکه نام می برد که پس از قوم لوط می زیسته اند و پیامبرشان حضرت شعیب علیه السلام بوده است و طبق گفتة برخی تعدد نام، ظهور در تعدد متعلق و مسمای آن دارد و تا دلیلی بر وحدت متعلق یافت نشود نمی توان حکم به وحدت داد. به نظر می رسد نه تنها دلیلی بر وحدت دو قوم یادشده وجود ندارد، بلکه می توان شواهدی بر تعدد آن دو در آیات شریف و روایات یافت که در ادامه به برخی شواهد اشاره می کنیم.
1ـ6. تصریح به وجود خویشان حضرت شعیب علیه السلام در میان اهل مدین
قَالُواْ یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنرََئکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْ لَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ (هود: 91)؛ گفتند: اى شعیب، ما بسیارى از آنچه را که مىگویى نمىفهمیم و ما بىتردید تو را در میان خودمان ناتوان مىبینیم و اگر قبیلة کوچکت نبود، حتماً سنگسارت مىکردیم.
رهط در لغت به معنای عشیره و قوم فرد است (ابن منظور، 1414، ج7، ص305؛ راغب اصفهانی، 1412، ص367). برخی تعداد افراد این عشیره را سه تا ده نفر دانسته اند و برخی آن را از هفت تا ده نفر شمارش کرده اند (فراهیدی، 1414، ج1، ص721). در آیات 84-95 سورة هود که سخن از اهل مدین است، با صراحت از وجود عشیره و خانوادة حضرت شعیب در میان قوم خبر داده و همین خانواده، مانع سنگسار شدن آن حضرت اعلام شده است؛ ولی در آیاتی که سخن از اصحاب الایکه است، چنین مطلبی مشاهده نمی شود.
2ـ6. دو عذاب متفاوت برای اصحاب ایکه و اهل مدین
در آیات قرآن برای اصحاب ایکه و اهل مدین دو عذاب متفاوت گزارش شده است: وقتی سخن از مدین و نافرمانی آنان در برابر حضرت شعیب علیه السلام به میان آمده، در دو آیه از زمینلرزه به منزلة کیفر آنان یاد شده است: فَأخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (اعراف: 91)؛ آیة دیگر عنکبوت: 37؛ اما وقتی سخن از اصحاب ایکه و نافرمانی آنان شده است کیفر آنان عذاب روز سایه عنوان شده است: فَکَذَّبُوهُ فَأخَذَهُمْ عَذابُ یوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یوْمٍ عَظِیمٍ (شعراء: 189). در تفسیر عذاب یوم الظله آمده است که اهل ایکه پس از چند روز تشنگی و گرمای سوزان، تکه ابری مشاهده می کنند که به آسمان شهر نزدیک می شود. آنها به دلیل عطش فراوان، شتابان به سوی آن می روند و در مدت زمانی کوتاه به خاکستر تبدیل می شوند (طبرى، 1412، ج 19، ص67؛ طبرسى، 1372، ج7، ص317). تعدد عذاب اصحاب ایکه و اهل مدین نشانگر تعدد این دو مکان و قوم است و روشن می شود که حضرت شعیب علیه السلام به سوی دو قوم مبعوث شده است. شاید بتوان حدیث عکرمه و سدّى را که در آن از مبعوث شدن حضرت شعیب علیه السلام به سوی دو قوم و گرفتار شدن دو قوم به دو گونه عذاب سخن گفته شده، مؤیدی بر این برداشت دانست.
ممکن است گفته شود که تعدد عذاب دلیل بر تعدد اقوام نیست، بلکه خداوند آنان را به چند گونه کیفر، عذاب کرده است (محمد بیومی، 1988م، ج1، ص293)؛ چنان که برای قوم ثمود چهار گونه عذاب (صیحه، صاعقه، رجفه و طاغیه) در چهار آیة قرآن گزارش شده است (هود: 67؛ فصلت: 17؛ اعراف: 78؛ حاقه: 5). در پاسخ این سخن باید گفت هرگاه در قرآن برای یک قوم چند گونه عذاب مطرح شود، با توجه به وحدت قوم، بر ابعاد مختلف عذاب قابل حمل خواهد بود و بلاغت قرآن اقتضا داشته است که برای تأثیرگذاری بیشتر و عمیق تر در انسان ها به ابعاد مختلف یک عذاب بپردازد؛ ازاین رو دربارة قوم ثمود، این معنا قابل حمل است که عذاب آنان، زمین لرزه همراه با صاعقه و صداى وحشتناک آسمانی بوده و همة عذاب ها، ویرانگر بوده اند. درواقع آنان در یک روز با عوامل مختلف مرگآور روبه رو شدند که هر یک به تنهایی می توانست آنان را نابود کند. ولی در مورد اصحاب ایکه و مدین که همراه با دو نام متفاوت، دو نوع عذاب گزارش می شود، تعدد عذاب شاهدی بر تعدد قوم می تواند باشد.
3ـ6. معرفی حضرت شعیب به منزلة برادر اهل مدین
قرینة دیگر بر اینکه حضرت شعیب علیه السلام میان دو قوم (اصحاب ایکه و اهل مدین) مبعوث شد، این است که در سه آیه از قرآن کریم وقتی سخن از اهل مدین است، سه بار عبارت وَإِلى مَدْینَ أخاهُمْ شُعَیباً تکرار شده است (اعراف: 85؛ هود: 84؛ عنکبوت: 36) ولی در هیچ یک از آیاتی که سخن از اصحاب ایکه به میان آمده، واژة اخاهم نیامده است. واژة اخ در لغت به کسى گفته می شود که با دیگرى در پدر و مادر و یا در یکى از آن دو شریک باشد؛ سپس در معنا توسعه داده شده و به صورت استعاره دربارة هر کسی که با دیگرى در قبیله یا دین یا شغل و غیر اینها شریک باشد، به کار رفته است (راغب اصفهانی، 1412، ص68). در قرآن نیز این واژه در معناى اصلى و در معناى مجازى هر دو استفاده شده است؛ مانند ثُمَّ أرْسَلْنا مُوسى وَأخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا که در معناى اصلى است، و در آیات شریفة وَإِلى عادٍ أخاهُمْ هُوداً (اعراف: 65) وَإِلى ثَمُودَ أخاهُمْ صالِحاً (اعراف: 73) به دلیل اینکه حضرت هود و صالح با قومشان هم قبیله بودند واژة اخ در معنای مجازی (مشارکت در قبیله) به کار رفته است. کاربرد اخاهم دربارة حضرت شعیب و مدین، طبق روایتی از امام سجاد علیه السلام (عیاشی، 1380، ج2، ص20؛ کوفی،1410، ص192) و گفتة بیشتر مفسران، از این قبیل بوده و به معنای برادر نسبی بودن حضرت شعیب علیه السلام با آن قبیله است (بلخی، 1423، ج2، ص48؛ طوسی، بی تا، ج4، ص461؛ طبرسی، 1372، ج4، ص688؛ بغوی، 1420، ج2، ص214؛ فخر رازی، 1420، ج14، ص313؛ حقى بروسوى، بی تا، ج3، ص200). البته اگر قرینه ای وجود داشته باشد که فرد از آن قبیله نیست، می توان آن را به معنای دیگری مانند دوست داشتن و غمخوار بودن حمل کرد؛ ولی در صورتی که چنین قرینه ای وجود نداشته باشد، این واژه بر معنای اصلی قابل حمل خواهد بود. برای مثال در آیة إِذْ قالَ لَهُمْ أخُوهُمْ لُوطٌ ألا تَتَّقُونَ (شعراء: 161) لوط علیه السلام برادر مردمی که بر آنان مبعوث گشته بود، خوانده شده است. با توجه به اینکه حضرت لوط علیه السلام از اهالی بابل بوده و با حضرت ابراهیم علیه السلام به شام آمده، و اهل آن دیار نبوده است، می توان گفت به دلیل دلسوزی یا به دلیل ازدواج با آن قبیله برادر آنان نامیده شده است. البته برخی قرآن پژوهان در قرینه بودن این وجه تردید کرده و گفته اند اینکه حضرت شعیب علیه السلام در یادکرد از اصحاب ایکه، برادر آنان خوانده نشده، از این روست که آنان را به پرستش ایکه متصف ساخته و برادر خواندن او نامناسب است؛ زیرا وی در این شیوه با آنان همراه و همرأى نبوده است؛ ولی وقتی از مدینىها به منزلة یک قبیله یاد شده، بجاست که برادر آنان خوانده شود (ابن کثیر، 1992، ج1، ص219). این سخن مناقشه پذیر است؛ زیرا اولاً در هیچ یک از آیات، دلیلی بر ایکه پرستی آنان وجود ندارد؛ ثانیاً در برخی آیات از اصحاب ایکه نیز همانند مدینی ها به منزلة یک قبیله و قوم یاد شده ولی حضرت شعیب علیه السلام برادر آنان خوانده نشده است (ص: 13). علاوه بر اینکه در هر سه آیه ای که آن حضرت برادر مدینی ها خوانده شده، آیه در مقام دعوت به توحید و پرستش خدای یگانه و نهی از کم گذاشتن پیمانه در معامله و در نتیجه فسادانگیزی در زمین و هشدار به عذاب روز قیامت است؛ ازاین رو اگر قرار باشد برادر خواندن آن حضرت نامناسب باشد اینجا نیز نامناسب است؛ زیرا حضرت با آنان در شرک، کم گذاشتن پیمانه و کاستن از کالای مشتری در معامله و فساد در زمین همراه و همرأی نبوده است.
7. ایکه و مدین در احادیث اسلامی
در منابع شیعی تنها یک روایت در تفسیر جوامع الجامع وجود دارد که بر اساس آن مدین و ایکه دو مکان متفاوت بوده اند و حضرت شعیب از طرف خداوند مأمور به هدایت دو قوم متفاوت می شود: إنّ شعیبا أخا مدین أرسل إلیهم وإلى أصحاب الأیکة (طبرسی، 1377، ج3، ص169). در تفسیر مجمع البیان روایتی از قتاده نقل می شود مبنی بر اینکه خداوند حضرت شعیب را به سوی دو امت فرستاد (طبرسی، 1372، ج7، ص317). بیشتر منابع اهل سنت روایتی با همین مضمون از ابن مردویه و حافظ بن عساکر از طریق محمدبن عثمان بن ابی شیبه با سند از ابن عمرو از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده اند: قال رسول الله صلی الله علیه واله: إن مدین وأصحاب الأیکة أمتان بعث الله إلیهما شعیبا (ابن کثیر، 1419، ج6، ص143؛ ابن ابی حاتم، 1419، ج13، ص774؛ سیوطی، 1404، ج4، ص103). برخی منابع اهل سنت نیز روایتی از سدی نقل می کنند که بر اساس آن حضرت شعیب علیه السلام به سوی دو قوم مبعوث شد: ایکه و مدین؛ و آنان به دو عذاب گرفتار شدند: اهل مدین به صیحه و اصحاب ایکه به گرمای سوزانی که سایه نداشت. پس خداوند ابری فرستاد که به امید نجات به سایة آن پناه بردند و خداوند همان ابر را عذاب آنان قرار داد. در این باره به آیة 189 شعراء استشهاد شده است (طبری، 1412، ج9، ص4؛ ابن ابی حاتم، 1419، ج5، ص1519؛ میبدی 1371، ج4، ص438). در گزارشى از عکرمه و سدّى آمده است که خداوند جز شعیب هیچ پیامبرى را دو بار برنگزید: یک بار براى مدینىها، که خداوند با بانگى کشنده آنان را کیفر داد، و دیگر بار براى ایکهاىها که به عذاب روز سایه کیفر شدند: ما بعث الله تعالى نبیا مرتین إلا شعیبا مرة إلى مدین فأخذهم الله تعالى بالصیحة، ومرة إلى أصحاب الأیکة فأخذهم الله تعالى بعذاب یوم الظلة (آلوسی، 1415، ج4، ص412). در مقابل این دیدگاه، تنها یک روایت در برخی تفاسیر شیعه و اهل سنت از ابن عباس نقل شده که بر اساس آن، اصحاب ایکه همان اهل مدین شمرده شده اند (طوسی، بی تا، ج8، ص58؛ طبرسی1373، ج7، ص317؛ ابن عاشور، بی تا، ج19، ص189).
این روایات از نظر سندی دارای اشکال و مرسل اند، اما وجود روایت هرچند ضعیف در زمینة تعدد و تفاوت قوم ایکه و مدین در منابع فریقین و نبود روایتی دربارة اتحاد آن دو قوم، اگر دلیل مستقلی هم به شمار نیاید، دست کم می تواند مؤید و شاهدی بر این دیدگاه باشد. علاوه بر اینکه یک روایت مسند نیز در زمینة تعدد دو قوم وجود دارد، گرچه ابن کثیر آن را غریب و ناآشنا دانسته است (ابن کثیر، 1992، ج1، ص219). با این حال ابن عاشور با استفاده از ادله و شواهد دیگر در ذیل آن می نویسد:
اظهر این است که اهل ایکه قبیله ای غیر از اهل مدین اند و همان گونه که در تورات آمده، اهل مدین همان اهل خویشان حضرت شعیب از ذریة مدین بن ابراهیم از همسرش قطوره بودند که در سرزمین مدین در شرق الخلیل اسکان یافتند (ابن عاشور، بی تا، ج19، ص189).
8. ایکه و مدین در کتاب مقدس
گرچه بشر از گذشتة دور به یادسپاری رویدادهای تاریخی و نقل آن برای دیگران و نیز به ضبط آن اهمیت می داد، برخی عوامل در خطای تاریخ نگاری نقش داشته اند. کسانی که رویدادی را دیده یا شنیده بودند احساسات درونی و تعصبات قومی خویش را در بیان رویداد دخالت می دادند. نیز تلاش حکومت های خودکامه بر این بوده که آنچه را به سودشان است اشاعه دهند و آنچه را به زیانشان است تحریف کنند یا جلوی ثبتش را بگیرند. علاوه بر این موارد، نقص ابزار اخذ و نقل خبر و نگهداری کتب از پوسیدن و عوامل دیگر موجب شده تاریخ پشتوانه محکمی برای ایمنی از دروغ و خطا نداشته باشد. ازاین رو نه ثبت جریانات تاریخی در کتاب ها دلیل بر صحت آنهاست و نه عدم ثبت آنها دلیل فقدان اصل حادثه است (طباطبایی، 1417، ج2، ص30).
در مقایسة کتاب مقدس و قرآن نیز ممکن است برخی از داستان های تاریخی قرآن در کتاب مقدس نیامده باشد و نیز به دلیل اینکه قرآن کتاب تاریخ و قصه نیست، برخی از قصص کتاب مقدس و کتب تاریخی در قرآن نیامده است. همچنین ممکن است برخی رویدادهای تاریخی به گونه ای که واقع شده اند در تاریخ نیامده باشند و از دست تحریف در امان نمانده باشند. ازاین رو یادکرد یک رویداد تاریخی در قرآن و نبود آن در کتب یادشده و نیز یادکرد واقعه ای تاریخی در کتب یادشده و نبود آن در قرآن دلیل بر خطای قرآن نیست؛ چنان که تفاوت گزارش تاریخی قرآن با آنچه در تاریخ و از جمله در کتاب مقدس آمده نیز ملازم با خطای قرآن نیست.
تذکر این نکته ضروری است که طبق باور متکلمان معاصر مسیحی، عهد عتیق (تورات کنونی) روایت هایی از موسی علیه السلام و سرگذشت بنی اسرائیل بوده که تا سال ها پس از آن حضرت به صورت شفاهی نقل می شد. سخنان یادشده حدود قرن پنجم پیش از میلاد در مجموعه هایی گرد آمده و در یک کتاب به نام عهد عتیق تدوین شده است که تنها بخش اندکی از آن پیام مستقیم خداست (میشل، 1377، ص32). انجیل های موجود نیز وحی به حضرت عیسی علیه السلام نیست؛ زیرا مسیحیان خود باور ندارند که به عیسی علیه السلام وحی شده است و کتابی به نام انجیل داشته است و این انجیل ها گزارش سیره و سخنان آن حضرت توسط برخی از حواریان و پیروان ایشان است (مریل سی، 1362، ص136-138؛ توفیقی، 1389، ص174-175؛ توماس میشل، 1377، ص43-44).
در قصة حضرت شعیب علیه السلام نخست باید روشن شود که آیا این قصه در تاریخ و کتاب مقدس ثبت شده است یا نه و در صورت ثبت شدن، با آنچه در قرآن آمده متفاوت است یا نه و میزان اعتبار آن چقدر است. با مراجعه به کتاب عهد عتیق درمی یابیم که از مکانی به نام ایکه یاد نشده است و با توجه به ادله ای که پیش از این گفتیم، سخن نگفتن کتاب مقدس از ایکه، دلیل بر وجود خارجی نداشتن این مکان نیست. چنان که بسیاری از امکنة تاریخی و واقعی معاصر عهد عتیق در آن کتاب مورد اشاره قرار نگرفته اند. دربارة مدین نیز تنها در یک فراز آن، سخنی آمده که از نظر محتوا شباهتی با برخی آیات قرآن دارد: در باب دوم از سفر خروج، ماجرای حضرت موسی علیه السلام بیان شده است که پس از کشتن فردی مصری و فاش شدن راز آن، از ترس مجازات به شهری به نام مدیان می گریزد و در آنجا پس از مدد رساندن به دختران کاهن مدیان در سیراب ساختن گوسفندان، به خانة کاهن دعوت می شود. کاهن مدیان به نام یترون Jethro)) یا رعوئیل (Reuel) دخترش صفّوره را به تزویج موسی علیه السلام در می آورد و حضرت موسی علیه السلام برای یترون چوپانی می کند (سفر خروج باب 2 فراز 13-22). حال باید دید فردی که کتاب مقدس از آن با عنوان کاهن مدیان (یترون یا رعوئیل) نام می برد کیست. در قاموس کتاب مقدس، یترون کاهن یا امیر مدیان و پدرزن حضرت موسی علیه السلام معرفی می شود که نامش رعوئیل خوانده شده است و طبق گفتة این کتاب، لقب وی یترون و از نسل حضرت ابراهیم علیه السلام و قطوره بوده است (هاکس، 1383، ص944). در باب هجدهم سفر خروج که گزارش داستان حضرت موسی علیه السلام پس از نجات بنی اسرائیل از دست فرعونیان است، آمده در ملاقاتی که میان موسی علیه السلام و پدرزنش صورت می گیرد، حضرت موسی علیه السلام به استقبال پدرزنش بیرون می آید و او را تعظیم می کند و می بوسد. موسی علیه السلام پدرزن خود را از آنچه خداوند با فرعونیان کرده بود آگاه می سازد و یترون بدین سبب شاد می شود و خدا را سپاس می گوید و به شکرانه این نجات قربانی می دهد و موسی و هارون و دیگر مشایخ اسرائیل را اطعام می کند. آنان در حضور یترون نان می خورند و یترون به حضرت موسی علیه السلام پند می دهد و موسی علیه السلام به پندهای ایشان جامة عمل می پوشاند (سفر خروج باب 18). با توجه به آنکه کاهل در اصطلاح کتاب مقدس به معنای پیشوای دینی است و نیز با توجه به ویژگی هایی که برای وی آمده است و حکایت از جلالت مقام و شأن یترون دارد، احتمال پیامبر بودن وی تقویت می شود.
به دلیل شباهت فراوانی که میان نقل این داستان در آیات قرآن و کتاب مقدس وجود دارد، مدیان بر مدین حضرت شعیب انطباق دارد (جواد علی، 1976م، ج1، ص451) و نیز می توان احتمال داد که یترون یا رعوئیل همان شعیب علیه السلام باشد؛ چنان که گروهی از مفسران گفته اند نام سریانی شعیب علیه السلام یترون است و رعوئیل که در زبان سریانی به معنای دوست خداست، لقب ایشان بوده است (طبری، 1412، ج8، ص166؛ ابن عاشور، بی تا، ج8، ص186؛ ابن کثیر، 1419، ج 3، ص401؛ آلوسی، 1415، ج4، ص412؛ ابوالفتوح رازی، 1408، ج8، ص293). از این نظر، اختلافی میان آیات قرآن و عهد عتیق جز در ظاهر الفاظ نیست و ادعای اینکه در کتاب مقدس از فردی به نام شعیب نام برده نشده و تورات جایی به نام مدین نمی شناسد، بی مورد خواهد بود. تنها بحثی که در کتاب مقدس بدان پرداخته نشده داستان کم فروشی مردم مدین، و نهی پیامبر آنان از این کار و نیز وحدت و تعدد مکانی ایکه و مدین است.
9. دیدگاه ها در مورد جایگاه مدین
محققان دربارة جایگاه مدین دیدگاه های مختلفی مطرح ساخته اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
1ـ9. معان
بنابر دیدگاهی که از سوی برخی قرآن پژوهان طرح شده سرزمین مدین یا شهر شعیب، بر شهر معان در استان معانِ کشور اردن تطبیق یافته که مسکن برخی از فرزندان حضرت اسماعیل بوده و مردمش با مصر، لبنان و فلسطین تجارت داشتهاند (معطی، 2004م، ص112؛ بى آزار شیرازى، 1380، ص177). امروزه معان (محافظة معان) نام استانی در کشور پادشاهی اردن است. این استان از بزرگ ترین استان های کشور اردن و در ۲۱ کیلومتری جنوب شهر عمان (پایتخت) اردن است؛ نخستین منطقه ای از خاک اردن که اسلام وارد آن شده است. در دوران خلافت امویان به این منطقه توجهی ویژه می شد و بناهای پرشماری در آن ساخته اند. از آثار دوران اموی می توان به شهر قوم شعیب اشاره کرد. معان نقطة پیوند شهروندان و مهاجران سوریه و عراق بوده است، و راه آهن ارتباطی میان عراق و سوریه از این شهر می گذرد (شامی،1993، ص93؛ لبیب، 1990م، ص300).
2ـ9. میان خلیج عقبه تا کوه سینا
نویسندة قاموس کتاب مقدس دو احتمال دربارة سرزمین مدیان (مدین) بیان می کند: بنابر یک احتمال، سرزمین مدین از خلیج عقبه تا موآب و کوه سینا امتداد داشته و طبق احتمال دیگر این سرزمین از شبه جزیرة سینا تا فرات را دربر می گرفته و قوم آنجا با فلسطین و لبنان و مصر تجارت داشته اند، که موسی نیز مدتی در آن ساکن بوده است (هاکس، 1383، ص788).
3ـ9. مدین
بنا به نوشتة یاقوت حموی در معجم البلدان مدین حضرت شعیب علیه السلام، همان شهر مدین در ساحل دریای سرخ در مجاورت تبوک (محل جنگ تبوک)، و بزرگ تر از تبوک است. در همین شهر چاهی وجود دارد که حضرت موسی علیه السلام از آن برای گوسفندان حضرت شعیب علیه السلام آب کشید و از ابوزید نقل می کند که وی آن چاه را که بر آن بنایی بوده مشاهده کرده است (حموی، 1979م، ج5، ص77-78؛ جواد علی، 1976، ج 1، ص454). ابن کثیر نیز همین سخن را پذیرفته، جز اینکه در جایگاه این شهر به خطا رفته و سرزمین مدین را بر شهری میان حجاز و شام و در نزدیکی معان در کشور اردن از طریق حجاز تطبیق داده است (ابن کثیر، 1419، ج3، ص401؛ ج4، ص294). خبر مدین در غزوة زیدبن حارثه در تاریخ ابن هشام وارد شده است (ابن هشام، ۱۳۵۵، ج1، ص635). در شعر کُثَیر آمده است:
رهبان مدین و الذین عهدتهم
لو یسمعون کما سمعت حدیثها
یبکون من حذر العقاب قعوداً
خرّوا لعزة رکّعاً و سجوداً
(حموی، 1979م، ج5، ص77-78)
از مفهوم شعر برمی آید که در زمان وی در مدین جماعتی از راهبان بودند که به پرستش پروردگار اشتغال داشتند و از ترس عقابِ مجدد می گریستند.
بطلمیوس نیز جایى را در کرانة دریاى سرخ با نام مودیانا (Modiana) یاد کرده که پژوهشگران آن را جایگاه مدین مىدانند و مرزهاى آن با مرزهاى مدین که در کتابهاى عربى آمده سازگارى دارد؛ چنان که یوسفوس فلاویوس مورخ یهودى از شهری به نام مدینا (Madiana) در شرق دریای سرخ نام می برد و آن را بر مدین منطبق می داند (جواد علی، 1976م، ج1، ص455).
به گفتة یاقوت حموی، ایکه نیز با تبوک (محل جنگ تبوک) انطباق دارد و اهل تبوک نیز چنین اعتقادی دارند. تبوک محلی میان وادی القری و شام است و گفته شده که اصحاب ایکه در تبوک سکونت داشتند و شعیب علیه السلام از آنان نبوده بلکه اهل مدین بوده است (حموی، 1979م، ج2، ص14).
بررسی: دربارة جایگاه ایکه و مدین شاهدی از قرآن و نیز روایت صریحی از معصوم دیده نمی شود؛ ولی در برخی آیات و روایات اشاراتی وجود دارد که می تواند در نفی احتمالات دیگر مؤثر باشد. خداوند در آیة 78 و 89 سورة حجر دربارة قوم لوط و اصحاب ایکه می فرماید: فَانتَقَمْنَا مِنهُْمْ وَإِنهَُّمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ. یکی از معانی امام، راه آشکار است که به دلیل مقصود واقع شدن و پیروی شدن به این نام نامیده می شود (ابن منظور، 1414، ج12، ص26؛ طریحی، 1375، ج6، ص10). معنای آیه این است که خرابه های قوم لوط و اصحاب ایکه در کنار راهی قرار داشت که برای مردم زمان نزول آیات آشنا بوده و بقایا و آثار عذاب آنان مشاهده پذیر بوده است (طباطبایی، 1417، ج12، ص185). با توجه به نزول سورة حجر در مکه (معرفت، 1375، ص57) از آیه استفاده می شود که اهالی مکه با خرابه های ایکه آشنا بودند و در مسافرت ها می توانستند بقایا و آثار عذاب آنان را ببینند.
در منابع روایی علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش روایتی نقل می کند مبنی بر اینکه مدین شهری در مسیر راه شام بوده است (قمی،1367، ج1، ص331). همچنین بر اساس روایت امام صادق علیه السلام که در آن عبدالملک بن مروان، امام باقر و امام صادق را از مدینه به شام احضار می کند، آن حضرت در راه مدینه به شام و در بازگشت از شام به مدینِ حضرت شعیب علیه السلام برخورد می کند. از این روایت استفاده می شود که مدین در میانة راه مدینه به شام قرار داشته و بدین نام معروف بوده است (راوندی، 1409، ج1، ص272).
از شواهد قرآنی، روایی و تاریخی بر می آید که مدین و ایکه در جهت شمال غربی جزیرةالعرب در کنار بزرگ راه حجاز به شام بوده است. ازاین رو دو احتمالی که قاموس کتاب مقدس بیان داشته و مدین را بر شبه جزیرة سینا تا فرات یا از خلیج عقبه تا موآب و کوه سینا منطبق دانسته است، صحیح به نظر نمی رسند.
نتیجه گیری
1. خاور شناسان با مسلم انگاشتن پیش فرض هایی اثبات نشده بر خطای تاریخی قرآن در داستان اصحاب ایکه، اهل مدین و پیامبر آنان، حضرت شعیب علیه السلام اصرار دارند؛
2. بر اساس آیات قرآن، پیامبر اهل مدین و اصحاب ایکه، حضرت شعیب علیه السلام بوده که آنان را از کم فروشی در معامله نهی می کند؛ ولی آنان به نهی وی توجهی نمی کنند و به عذاب روز سایه و صیحة آسمانی گرفتار می شوند؛
3. طبق ادله و شواهد، ایکه و مدین دو مکان متفاوت بودند، ولی پیامبری واحد داشتند؛
4. یادکرد قرآن از یک رویداد و نبود آن در کتاب مقدس و نیز تفاوت این دو کتاب، دلیل خطای قرآن نیست؛
5. کتاب مقدس از ایکه سخن نگفته، ولی فرازهایی از آن دربارة مدین و کاهن آنجا به نام یترون است که به دلیل همخوانی با آیات قرآن، این کاهن بر حضرت شعیب علیه السلام قابل انطباق است؛
6. از نظر مکانی ایکه و مدین در جهت شمال غربی جزیرةالعرب در کنار بزرگ راه حجاز به شام بوده است.
- کتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد)، 1987م.
- آلوسى، سيدمحمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلمية.
- ابن ابىحاتم، عبدالرحمن بن محمد، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، چ سوم، رياض، مكتبة نزار مصطفى الباز.
- ابنعاشور، محمد بن طاهر، بيتا، التحرير و التنوير، بيجا، بينا.
- ابنفارس، احمد، 1387، ترتيب معجم مقاييس اللغة، ترتيب و تنقيح علي عسکري، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- ابنكثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلمية.
- ـــــ ، 1992م، البدايه و النهايه، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ابنمنظور، جمالالدين محمد، 1414ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
- ابنهشام، عبدالملک، ۱۳۵۵ق، السيرة النبوية، مصر، دار الوفاق.
- ابوالفتوح رازى، حسين بن على، 1408ق، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى.
- بابايي، علياکبر و ديگران، 1379، روششناسي تفسير قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- بغوى، حسين بن مسعود، 1420ق، معالم التنزيل فى تفسير القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربى.
- بلاسى، محمد السيد على، 2001م، المعرب في القرآن الكريم، بنغازى، جمعيه الدعوه الاسلاميه العالميه.
- بلخى، مقاتل بن سليمان، 1423ق، تفسير مقاتل بن سليمان، بيروت، دار إحياء التراث.
- بىآزار شيرازى، عبدالكريم، 1380، باستانشناسى و جغرافياى تاريخى قصص قرآن، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
- توفيقي، حسين، 1389، آشنايي با اديان بزرگ، چ سيزدهم، تهران، سمت.
- جفري، آرتور، ۱۳۷۲، واژههاي دخيل در قرآن مجيد، ترجمة فريدون بدرهاي، تهران، توس.
- جواد علي، 1976م، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، چ دوم، بيروت، دار العلم للملايين.
- جواليقي، موهوب بن احمد، ۱۳۸۹ق، المعرب من الکلام الاعجمي علي حروف المعجم، بيجا، وزاره الثقافه، مرکز تحقيق التراث و نشره.
- حقى بروسوى، اسماعيل، بيتا، تفسير روح البيان، بيروت، دار الفكر.
- حکيم، سيدمحمدباقر، 1377، القصص القرآني، قم، اسماعيليان.
- حموي، ياقوت بن عبدالله، 1979م، معجم البلدان، بيروت، دار صادر.
- خلفالله، محمد احمد، 1999م، الفن القصصي في القرآن الکريم، بيروت، مؤسسه الانتشار العربي.
- راغب اصفهانى، حسين، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دار العلم.
- سبحاني، جعفر، 1373، «شعيب در مدين»، درسهايي از مکتب اسلام، سال 34، شماره 7.
- سيوطى، جلالالدين، 1404ق، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آيةالله مرعشى نجفى.
- شامي، يحيي، ۱۹۹۳م، موسوعة المدن العربية والاسلامية، بيروت، دار الفکر العربي.
- طباطبايى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسين.
- طبرسى، فضل بن حسن، 1377، تفسير جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران.
- ـــــ ، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
- طبرى، محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
- طريحى، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، چ سوم، تهران، كتابفروشى مرتضوى.
- طوسى، محمد بن حسن، بيتا، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- علي بن نايف، الشحود، بيتا، النبوة والأنبياء في القُرآنِ والسنَّةِ، از کتب نرمافزار مکتبه الشامله.
- عياشى، محمد بن مسعود، 1380ق، تفسير العياشي، تهران، المطبعة العلمية.
- فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- فراهيدي، خليل بن احمد، 1414ق، ترتيب كتاب العين، قم، اسوه.
- فرجاللهي، فرجالله، 1388، «آينة عبرت»، درسهايي از مکتب اسلام، سال49، شماره 7.
- قطبالدين راوندى، سعيد بن هبة الله، 1409ق، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى.
- قمى، على بن ابراهيم، 1367، تفسير قمى، چ چهارم، قم، دار الكتاب.
- کليني، محمد بن يعقوب، 1407ق، الكافي، تحقيق علىاكبر غفارى، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- كوفى، فرات بن ابراهيم، 1410ق، تفسير فرات الكوفي، تهران، مؤسسة الطبع والنشر في وزارة الإرشاد الإسلامي.
- گروهي از نويسندگان، 1422ق، المعجم في فقه لغه القرآن و سرّ بلاغته، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي.
- لبيب، عبدالساتر، ۱۹۹۰، قِصَة الحَضَاراة، بيروت، دار المشرق.
- محدثي، جواد، 1387، «سرگذشتهاي سازنده در قرآن اصحاب مدين»، روانشناسي پيوند، ش 345-347.
- محمد بيومى، مهران، 1408ق، دراسات تاريخية من القرآن الكريم، چ دوم، بيروت، دار النهضة العربيه.
- مريل سي، تني، 1362، معرفي عهد جديد، ترجمة ط، ميکاييليان، تهران، حيات ابدي.
- مصطفوى، حسن، 1360، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
- معرفت، محمدهادي، 1375، تاريخ قرآن، تهران، سمت.
- معطي، علي، 2004م، تاريخ العرب السياسي قبل الاسلام، بيروت، دار المنهل اللبناني.
- ميبدى، احمد بن ابىسعد، 1371، كشف الأسرار و عدة الأبرار، چ پنجم، تهران، انتشارات اميركبير.
- ميشل، توماس، 1377، کلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، قم: مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- هاکس، جيمز، 1383، قاموس کتاب مقدس، چ دوم، تهران، اساطير.
- يوسف امين، عبدالله، صفحة کلام الحق في الرد علي الاسلام، 160 شبهه قرآني.
- WWW.geocities.com/hidayatalmouslimoun.
- The Encyclopedia-of-islam (1986) (new Edition)E.J.Brill (Leiden).