تعارض قوانین در زمان در حقوق ملی و بین المللی در تفسیر شریف «المیزان»
Article data in English (انگلیسی)
يكي از بحثهاي مهم، دقيق و نسبتاً پيچيدة حقوقي، مبحث «تعارض قوانين» در زمان است. هنگامي كه روابط و موقعيتهاي حقوقي به طور هم زمان با دو قانون يا با دو نظام حقوقي مختلف ارتباط دارند، تعيين قانون صالح و حاكم بر آنها، چندان دشوار به نظر نميرسد؛ اما آنگاه كه يك رابطه و موقعيت حقوقي در توالي زمان با دو قانون يا با دو نظام حقوقي مختلف ارتباط مييابد، تعيين قانون صالح و حاكم، حدود و قلمرو حكومت قانون صالح و شرايط اعمال قانون صالح، با پيچيدگيهاي منطقي و حقوقي روبهرو ميشود. پاسخ ساده به اين پرسش در يكي از عناوين بحث، يعني «شناسايي حقوق مكتسبه» تجلي يافته است؛ يعني رابطه و موقعيت حقوقي كه بر اساس قانون سابق يا قانون خارجي ايجاد شده، از منظر قانون لاحق يا قانون داخلي نيز به رسميت شناخته ميشود، با اينكه ممكن است آن رابطه و موقعيت حقوقي در قانون لاحق يا سيستم حقوقي داخلي اصولاً شناسايي و تعريف نشده باشد.
موضوع اين مقاله بررسي «تعارض قوانين در زمان» از ديدگاه مرحوم علامه طباطبايي در تفسير شريف الميزان است؛ بحثي كه در حد اطلاع راقم اين سطور، پيشينهاي براي آن وجود ندارد. بدينمنظور نخست به تبيين اصطلاحات و پيشفرضهاي بحث و يادآوري چند نكته مقدماتي ميپردازيم؛ سپس مفهوم تعارض قوانين در زمان و احکام آن را، در حد ضرورت براي ورود به انديشههاي علامه طباطبايي در تفسير شريف الميزان توضيح خواهيم داد. آنگاه، ديدگاه و سخنان علامه را در تفسير الميزان دربارة تعارض قوانين در زمان بررسي خواهيم كرد و سرانجام در سخن پاياني به جمعبندي و نتيجهگيري كلي خواهيم پرداخت. هرچند منبع اصلي اين نوشتار، متن تفسير الميزان است، اما بهدليل استفاده فراوان از ترجمة الميزان براي نقلقول مستقيم به ترجمة الميزان استناد شده است؛ همچنانكه در ترجمة آيات، به دليل فقهي بودن بحث، ترجمة يك فقيه، آيتالله مكارم شيرازي، مورد استناد قرار گرفته است.
1. مفهومشناسي اصطلاحات
1ـ1. حقوق ملي و بينالمللي و شاخههاي آن
هرگاه در روابط حقوقي و قواعد حاکم بر آنها، هيچ عنصر خارجياي حضور نداشته باشد «حقوق ملي» مطرح است و هرگاه دستكم يک عنصر خارجي حضور داشته باشد، «حقوق بينالمللي» شکل ميگيرد. ازآنجاکه از سوي ديگر حقوق به دو شاخة «عمومي» و «خصوصي» تقسيم ميشود، چهار شاخة اصلي حقوق بدينترتيب پديد ميآيد:
1. حقوق ملي عمومي؛ مانند روابط حکومت و شهروندان خود؛
2. حقوق ملي خصوصي؛ مانند روابط شهروندان يک دولت با يکديگر، همچون نکاح، طلاق، وصيت، بيع و اجاره؛
3. حقوق بينالملل عمومي؛ مانند روابط دولتها با يکديگر و با سازمانهاي بينالمللي؛
4. حقوق بينالملل خصوصي؛ مانند روابط خصوصي شهروندان دولتهاي مختلف با يکديگر، همچون نکاح اتباع با بيگانگان و مانند آن (دانشپژوه، 1391ـ الف، ص26-94، بهويژه ص29؛ نيز ر.ك: ساير كتابهايي كه با عناوين مقدمة علم حقوق، حقوق بينالملل عمومي يا حقوق بينالملل خصوصي نگاشته شدهاند).
جمعيت ساکن هر کشوري، به دو گروه اتباع و بيگانگان تقسيم ميشوند. معيار اين تقسيمبندي برخورداري يا نابرخورداري از «تابعيت» آن دولت است. جايگاه بحث از تابعيت، چيستي و احکام آن در ادبيات حقوقي در سلسله مباحث «حقوق اساسي»، «حقوق بينالملل عمومي» و در بسياري از کشورها و از جمله ايران، در «حقوق بينالملل خصوصي» است و گاه به صورت مستقل، موضوع بحث قرار ميگيرد و اجمالاً اينگونه تعريف ميشود: تابعيت، آن نوع رابطة حقوقي، سياسي و معنوي ميان يک فرد و دولتي معين است که نشاندهندة عضويت فرد در جمعيت تشکيلدهنده آن دولت باشد (دانشپژوه، 1381، ص27-30 و195-197).
3ـ1. «تعارض قوانين» در حقوق بينالملل خصوصي
در روابط حقوق بينالملل خصوصي كه دستكم يك عنصر خارجي در آن وجود دارد، هرگاه دعوايي در دادگاه اقامه شود (براي نمونه زوجة فرانسوي عليه شوهر آلماني خود در ايران دعواي نفقه مطرح کند)، براي قاضي اين پرسش پيش ميآيد که قانونِ کداميک از سه کشور ايران، فرانسه و آلمان، بايد مبناي رسيدگي قرار گيرد. به اين پرسش ـ فارغ از پاسخ آن ـ اصطلاحاً «تعارض قوانين» گفته ميشود (الماسي، 1368، ص3).
پيشفرض اصلي اين است که اسلام هم در تئوري و هم در عمل، داراي دولتي است با عناصر چهارگانه: سرزمين، جمعيت، حکومت و حاکميت. در اين ميان جمعيت دولت اسلامي، همچون ديگر دولتها، براساس برخورداري يا نابرخورداري از تابعيت دولت اسلامي (هرچند احتمالاً بدون بهکارگيري اين اصطلاحات) به دو گروه اتباع و بيگانگان تقسيم ميشوند: مسلمانان و اهل ذمه، اتباع دولت اسلامي بهشمار ميآيند و کفار، بيگانه محسوب ميشوند. بنابراين هر بيگانهاي که اسلام را بپذيرد يا قرارداد ذمه را با دولت اسلامي منعقد کند، تابعيت دولت اسلامي را کسب کرده و تبعة آن قلمداد ميگردد (دانشپژوه، 1381، ص87-93).
پيشفرض فرعي اين است که در روابط حقوقي ميان اتباع دولت اسلامي با يکديگر و با بيگانگان، به لحاظ منطقي و از منظر دين و تابعيت آنها، حالتهاي گوناگوني قابل تصور است؛ از جمله روابط
مليـ درونديني، روابط مليـ بينالادياني، روابط بينالملليـ درونديني و روابط بينالملليـ بينالادياني.
هرگاه دو قانون به لحاظ محتوايي بررسي و مقايسه شوند، يکي از دو نوع رابطة سازگاري و هماهنگي يا ناسازگاري و ناهماهنگي ميان آنها وجود خواهد داشت. سازگاري رابطه که ميتوان از آن با عنوان «توافق قوانين» ياد کرد، يا به صورت کامل است که درواقع رابطة دو قانون، ترادف، وحدت و همانندي است، يا به صورت نسبي است که به صورت عام و خاص يا مطلق و مقيد تأييدي و تأكيدي ظاهر ميشود، آنجا که هر دو قانون مثبت يا منفي باشند.
ناسازگاري رابطه که ميتوان از آن با عنوان عام «تعارض قوانين» به مفهوم وسيع آن ياد کرد نيز به دو صورت نسبي و کامل قابل تصور و تحقق است. تعارض نسبي بيشتر به صورت دو قانون عام و خاص يا مطلق و مقيدي ظاهر ميشود که يکي مثبت و ديگري منفي باشد و يا به صورت نسخ جزئي ظاهر ميگردد؛ اما تعارض کامل به يکي از دو صورت ذيل، و با احکام و آثاري متفاوت با يکديگر است:
1. تعارض واقعي: جايي که دو قانون صددرصد با يکديگر ناسازگار بوده، اما هر دو همزمان وضع شده و معتبر باشند، که قاعدة اوليه در اينجا طبق نظر بيشتر صاحبنظران، تساقط است؛
2. نسخ کلي: جايي که اگرچه هر دو قانون صددرصد با يکديگر ناسازگارند، به لحاظ زمان وضع و اعتبار، يکي مقدم و ديگري موخر است که در اينجا قانون مؤخر، قانون ناسخ و معتبر و قانون مقدم، قانون منسوخ و نامعتبر به شمار ميآيد (دانشپژوه، 1391ـ ب، ص55-88، بهويژه ص57).
هدف از يادآوري اين نکته آن است که اولاً «تعارض قوانين در زمان» غير از «تعارض واقعي» قوانين به مفهوم يادشده است؛ چنانکه غير از «تعارض قوانين» در مفهوم حقوق بينالملل خصوصي است که پيشتر بيان شد؛ ثانياً تعارض قوانين در زمان، اگرچه با مبحث نسخ، و نيز نسخ کلي خويشاوندي و نزديکي دارد، به توضيحي که خواهد آمد، با آن نيز متفاوت است.
2ـ3. قلمرو اجراي قانون در زمان
با توجه به عمر محدود بسياري از قوانين، که زماني متولد ميشوند و زماني ميميرند، پرسش از قلمرو و محدودة زماني اجراي قانون، پرسشي کاملاً طبيعي و منطقي است؛ اينکه اجراي قانون، از چه زماني آغاز ميشود و در چه زماني پايان ميپذيرد و به عبارت ديگر، به لحاظ زماني بر چه موضوعاتي حکومت ميکند؟
در پاسخ به اين پرسش، قاعدة منطقي آن است که (جز در موارد خاص و استثنايي) قلمرو زماني اجراي قانون، تقريباً با تولد آن آغاز شود و با مرگ آن پايان پذيرد. اين قاعدة منطقي به سه قاعده قابل تحليل است: يک قاعدة اصلي با چهرة ايجابي و دو قاعدة فرعي با چهرة سلبي که يکي به آغاز اجرا و ديگري به پايان اجراي قانون مربوط ميشود؛ بدينترتيب:
1. هر قانون فقط بر موضوعات زمان اعتبار خود، و البته بر همة آنها حکومت ميکند (اثر فوري و مستمر قانون)؛
2. هيچ قانوني بر موضوعات پيش از زمان تولد و اعتبار خود حکومت نميکند (عدم تأثير قانون در گذشته يا اصل عطف به ماسبق نشدن قوانين)؛
3. هيچ قاعدة حقوقياي بر موضوعات پس از مرگ و زوال اعتبار خود حکومت نميکند (اصل عدم حکومت قانون منسوخ در آينده).
البته هريک از اين سه چهره ممکن است استثناهايي داشته باشند؛ يعني ممکن است قانون بر بعضي از موضوعات زمان اعتبار خود حکومت نکند (استثناي اصل اثر فوري قانون) يا بر بعضي از موضوعات پيش از زمان تولد و اعتبار خود حاکم باشد (استثناي اصل عطف به ماسبق نشدن قوانين) يا بر برخي از موضوعات پس از زمان مرگ و زوال اعتبار خود حکومت کند (استثناي اصل عدم حکومت قانون منسوخ در آينده). براي مثال اگر در سال 1370 تعرفه و عوارض ويژهاي بر ورود نوع مشخصي از خودروهاي خارجي وضع شده و اين قانون در سال 1380 نسخ گشته است، بديهي است، فقط خودروهايي که در اين دهه وارد شدهاند مشمول اين قانون هستند و خودروهايي که پيش از سال 1370 يا پس از سال 1380 وارد شدهاند، مشمول اين قانون نيستند (دانشپژوه، 1389، ص211-225، بهويژه ص212؛ همو، 1391ـ ب، ص25-88؛ كاتوزيان، 1377، ج2، ص262-325).
3ـ3. مراحل وجودي حق، نظم عمومي و نقش آن در اجراي قانون خارجي
منطقاً براي هر حقي دو مرحله وجود دارد: نخست شکلگيري و ايجاد حق؛ دوم اثرگذاري حق. تا حقي ايجاد نشود، اصولاً نوبت به ظهور و بروز آثار آن نميرسد. به لحاظ زماني، گاه آثار حق (يا برخي آثار آن) تقريباً همزمان با شکلگيري حق، تحقق مييابد و گاه ميان ايجاد حق و تحقق آثار آن، فاصلة زماني ميافتد.
نظم عمومي دو مفهوم عام و خاص دارد: در مفهوم عام، که بيشتر در حقوق داخلي از آن صحبت ميشود، به معناي قواعد آمره ـ در برابر قوانين تکميليـ است که نقض آن جايز نيست و برخلاف آن نميتوان توافق کرد (مانند قوانين مالياتي)؛ اما نظم عمومي در مفهوم خاص آن، که در حقوق بينالملل خصوصي از آن سخن به ميان ميآيد، تنها به آن بخش از قواعد آمره مربوط ميشود که آنچنان با اصول و ارزشهاي بنيادين جامعه پيوند خوردهاند که بههيچوجه نقض آن قابل تحمل نيست (مانند ممنوعيت نکاح با محارم در ايران) (دانشپژوه، 1391ـ ب، ص45).
3ـ3ـ3. تأثير نظم عمومي در اجراي قانون خارجي
در روابط حقوقي مربوط به حقوق بينالملل خصوصي، گاه قانون خارجي مبناي اجرا و رسيدگي و صدور حکم قرار ميگيرد. در اين موارد، شرط اصلي براي اجازة اجراي قانون خارجي، عدم مخالفت قانون خارجي با نظم عمومي جامعهاي است که قانون خارجي ميخواهد در آن جامعه اجرا شود. در چنين مواردي نقش نظم عمومي در اجراي قانون خارجي بسته به مراحل وجودي حق متفاوت ميشود. اگر آن قانون خارجي، که مخالف نظم عمومي است در مرحلة ايجاد حق مورد استفاده قرار گيرد، اصولاً اجازة اجراي قانون خارجي و شکلگيري حق داده نميشود (براي نمونه به محارم خارجي اجازة ازدواج در ايران داده نميشود)؛ اما اگر اجراي قانون خارجي دربارة آثار حقي است که قبلاً در قلمرو قانون خارجي ايجاد شدهاند، در اينجا تأثير مخالفت با نظم عمومي در اجراي قانون خارجي با نرمي بيشتري تأثير ميگذارد. براي مثال ـ و فقط در حد مثالـ اگر بيگانگان محرمي در کشور خود و براساس قوانين خود و بهگونهاي صحيح ازدواج کنند و اکنون در ايران به استناد قوانين خود، خواهان تمکين يا نفقه گردند، قانون خارجي دربارة تمکين به دليل مخالفتش با نظم عمومي اجرا نميشود؛ اما دربارة نفقه، به دليل عدم مخالفتش با نظم عمومي، اجرا ميگردد. به نظر ميرسد از ديدگاه فقهي، آن بخش از احكام بنيادين شريعت كه مسلمان و غيرمسلمان در انجام يا ترك آن مساوي باشند، مصداق نظم عمومي به شمار آيد (جمال، 2003، ص151)؛ زيرا نهتنها مسلمان، كه غيرمسلمان نيز حتي براساس آيين خويش حق مخالفت با نظم عمومي را ندارد، و شايد عبارت فقيهان در اينباره (ما لا يرضي الشارع به) (مراغي، 1418، ج2، ص372) و مانند آن، دستكم در پارهاي از موارد ناظر به همين مفهوم نظم عمومي باشد.
4. مفهوم تعارض قوانين در زمان و احکام آن
بهرغم آنكه تعارض قوانين در زمان در حقوق ملي و حقوق بينالمللي از حقيقت واحد يا دستكم مشابهي برخوردارند، تفاوتهايي نيز با يکديگر دارند و ازآنجاکه در اين ميان، پايه و اصل، در تعارض قوانين در زمان در حقوق ملي و داخلي است، نخست به تبيين آن و سپس به تبيين تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالمللي ميپردازيم.
1ـ4. تعارض قوانين در زمان در حقوق داخلي
1ـ1ـ4. مفهوم تعارض قوانين در زمان، چرايي و چگونگي آن
در دومين نکتة مقدماتي گفته شد که قلمرو زماني اجراي قانون، با تولد قانون آغاز ميشود و با مرگ آن پايان ميپذيرد و هر قانون، جز در موارد استثنايي، صرفاً بر پديدهها، روابط و موقعيتهاي حقوقي زمان خود حکومت ميکند و بر آنچه پيشتر به وجود آمده يا بعداً به وجود آيد، حکومت ندارد. اکنون سخن در اين است که ممکن است آغاز و پايان شکلگيري برخي از پديدهها، روابط و موقعيتهاي حقوقي يا تحقق آثار آنها به زمان حيات و حکومت يک قاعدة حقوقي محدود نشود، بلکه با زمان اعتبار و حکومت دو قانون سابق و لاحق (و مشخصاً قانون منسوخ و قانون ناسخ) همزمان گردد. پرسش اين است که در اين موارد چه قانوني حاکم است؟ قانون منسوخ و قديم يا قانون ناسخ و جديد؟ با اينکه ميان قانون ناسخ و قانون منسوخ به معناي واقعي تعارضي وجود ندارد (زيرا با وجود قانون ناسخ، نوبت به قانون منسوخ نميرسد)، اما در اين موارد، به دليل عمر دراز موقعيت حقوقي و آثار آن و ارتباط آن با هر دو قانون قديم و جديد، پرسش از تعيين قانون حاکم، منطقي به نظر ميرسد؛ پرسشي که اصطلاحاً «تعارض قوانين در زمان» نام گرفته است؛ زيرا پديدهاي حقوقي در توالي زمان به دو قانون ارتباط يافته است. بنابراين علت پيدايش تعارض قوانين در زمان در حقوق داخلي را بايد در وجود دو واقعيت جستوجو کرد:
1. عمر محدود برخي از قوانين و تغيير آنها، بهويژه در قالب نسخ کلي؛
2. وجود مراحل دوگانة حق و فاصلة زماني ميان آن دو مرحله در برخي موارد.
توضيح آنكه اگر شکلگيري همة پديدهها، روابط و موقعيتهاي حقوقي و تحقق آثار آنها در زمان حکومت يک قانون ـ چه قانون جديد و چه قانون قديمـ آغاز ميشد و پايان مييافت، هرگز مسئلة تعارض قوانين در زمان مطرح نميشد؛ ولي واقعيت اين است که در بعضي موارد، که به برخي از آنها اشاره ميکنيم، چنين نيست:
الف) فاصلة زماني ميان موقعيت حقوقي و آثار مترتب بر آن: اگر موقعيت حقوقي در زمان قانون قديم، و آثار آن در زمان قانون جديد ايجاد شود، چه قانوني حکومت خواهد کرد؟ براي مثال اگر کسي در زمان حکومت قانون قديم، مرتکب جرمي شود ولي رسيدگي به آن جرم و صدور حکم و اعمال مجازات، در زمان قانون جديد باشد، کدام قانون حاکم خواهد بود؟
ب) آثار مستمر: ممکن است آثار مترتب بر يک موقعيت حقوقي، در طول زمان و ايام حکومت دو قانون جديد و قديم استمرار داشته باشد. اينگونه آثار محکوم کدام قانون خواهند بود؟ براي مثال پس از عقد نکاح و ايجاد علقة زوجيت، رياست خانواده بر عهدة مرد قرار ميگيرد و اين رياست از آثار مستمر نکاح است. حال اگر فرضاً قانون جديد در اصل يا چگونگي رياست مرد تغييري ايجاد کند، کدام قانون بر رياست اين خانواده حکومت خواهد کرد؟
ج) آثار تدريجيالحصول: پارة ديگري از آثار موقعيتهاي حقوقي، تدريجيالحصول هستند؛ مانند استحقاق نفقه در نتيجة عقد ازدواج، که نفقة هر روز، هفته، ماه و سال، مستقل از نفقة روزها، هفتهها، ماهها و سالهاي ديگر است. حال اگر قانون جديد، تغييري در اصل و چگونگي نفقه ايجاد کند، کدام قانون بر نفقة حاصل از ازدواجي که در زمان قانون قديم تحقق يافته و همچنان در زمان قانون جديد ادامه و استمرار دارد، حکومت خواهد کرد؟
بديهي است كه در همة اين موارد اگر موقعيت حقوقي و آثار آن (جرم و اجراي مجازات، ازدواج و رياست مرد بر خانواده، ازدواج و نفقه) صرفاً در بستر زماني حکومت قانون قديم، آغاز ميشد و پايان ميگرفت، اصلاً چنين پرسشي مطرح نميشد و تنها قانون قديم بر قضيه حاکم ميبود؛ چراکه قانون جديد هنوز متولد نشده بود. اگر برعکس، موقعيتهاي حقوقي مزبور و آثار آن، صرفاً در بستر زماني قانون جديد آغاز شوند و پايان يابند، تنها قانون جديد بر قضيه حاکم است؛ زيرا اگرچه در اينجا ممکن است فرض شود که قانون قديم وجود دارد، ولي مفروض آن است که قانون قديم منسوخ شده و اعتباري ندارد. پس تنها قانون جديد حاکم است.
اما در فروض پيشگفته که از سويي و به اعتبار شکلگيري حق در بستر زماني حکومت قانون قديم، ميتوان قانون قديم را حاکم دانست و از سوي ديگر و به اعتبار تحقق تمام يا بخشي از آثار حق مزبور در بستر زماني حکومت قانون جديد، ميتوان قانون جديد را حاکم فرض کرد، کداميک از دو قانون حاکم است؟ (دانشپژوه، 1389، ص225-231؛ همو، 1391ـ ب، ص88-120؛ كاتوزيان، 1377، ج2، ص262-324).
2ـ1ـ4. قاعدة حاکم بر تعارض قوانين در زمان در حقوق ملي و داخلي
براي گشودن گرة تعارض قوانين در زمان، راهحلهاي پرشماري مطرح شده است که پذيرفتنيترين و منطقيترين آنها بر قاعدههاي سهگانهاي که در نکتة دوم دربارة قلمرو زماني اجراي قانون بيان شد، استوار است. در اين راه حل کوشش شده است با استناد به هر سه چهرة قاعده (اثر فوري قانون، عدم تأثير قانون در گذشته و عدم حکومت قانون منسوخ در آينده) و تحليل دقيق آنها و تعيين قلمرو هر يک از آنها بهگونهاي به حل تعارض و تعيين قانون حاکم پرداخته شود که ـجز در موارد استثناييـ نه تأثير قانون در گذشته لازم آيد و نه حکومت قانون منسوخ در آينده؛ بلکه هر قانوني صرفاً بر پديدهها، روابط و موقعيتهاي حقوقي زمان اعتبار خود حاکم باشد و در نتيجه هر موضوعي نيز در هر مقطع زماني صرفاً محکوم قوانين معتبر در همان زمان باشد. از اين نگاه، اجراي قواعد سهگانه به آن دسته از رويدادهايي که بهكلي در مقطع حکومت يکي از دو قانون تحقق و پايان مييابند، اختصاص ندارد؛ بلکه شامل رويدادهايي نيز ميشود که در زمان قانون منسوخ و سابق آغاز شدهاند و در زمان قانون ناسخ و جديد استمرار دارند. برايناساس هر مقدار از رويداد حقوقي و آثار آن كه بهطور کامل در زمان قانون قديم تحقق يافته، تابع همان قانون است و قانون جديد دربارة آن بيتأثير است (عدم تأثير قانون جديد در گذشته)، و هر مقدار که در زمان قانون جديد در حال تحقق است، تابع همين قانون است و قانون قديم بر آن اثري ندارد (عدم حکومت قانون منسوخ در آينده) (همان، ص97-115، 227-230، 296 و 230).
براي نمونه در مثال مربوط به نفقه، اصل ازدواج و نيز نفقههاي زمان اعتبار قانون قديم تابع همان قانون و نفقههاي زمان اعتبار قانون جديد، تابع همين قانون خواهد بود. پس اگر در قانون جديد چيزي به مصاديق نفقه افزوده شود، زوجه فقط از زمان اعتبار قانون جديد مستحق اين مصداق خواهد بود و نميتواند آن را دربارة نفقة زمان قبل از تصويب قانون جديد طلب کند (عدم تأثير قانون جديد در گذشته)؛ چنانکه شوهر نيز نميتواند به استناد قانون قديم از پرداخت اين مصداق در دورة حکومت قانون جديد، خودداري کند
(عدم حکومت قانون منسوخ در آينده).
2ـ4. تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل خصوصي
1ـ2ـ4. مفهوم تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل خصوصي، چرايي و چگونگي آن
تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل ـ که بيشتر در حقوق بينالملل خصوصي مطرح و با عناويني همچون «تعارضهاي متحرک»، «شناسايي بينالمللي حقوق مکتسبه» و «تأثير بينالمللي حقوق» نيز از آن ياد ميشود (الماسي، 1368، ص103؛ عامري، 1362، ص162؛ شيخالاسلامي، 1348، ص195؛ ارفعنيا، 1367، ج2، ص131؛ سلجوقي، 1386، ج2، ص136و 137) ـ به لحاظ مفهوم، چرايي و چگونگي تا حدود بسياري شبيه تعارض قوانين در زمان در حقوق داخلي و ملي است، جز آنكه در اينجا به جاي پرسش از حاکميت «قانون قديم» يا «قانون جديد»، پرسش از حاکميت قانون دولتي است که «قديماً» رابطة حقوقي با آن مرتبط بوده (قانون خارجي) يا قانون دولتي که «جديداً» رابطة حقوقي با آن ارتباط يافته است (قانون داخلي). براي مثال و براساس قوانين ايران كه دربارة احوال شخصيه، قانون دولت متبوع شخص (قانون ملي) را صلاحيتدار ميداند (مواد 6 و7 قانون مدني)، اگر دو نفر فرانسوي در فرانسه ازدواج كنند و پس از چند سال در همان کشور طلاق بگيرند، تنها قانون فرانسه بر نکاح، طلاق و نفقة آنها حاکم است (قانون خارجي)، و متقابلاً اگر دو نفر ايراني در ايران ازدواج کنند و پس از چند سال در ايران طلاق بگيرند، تنها قانون ايران بر نکاح، طلاق و نفقة آنها حاکم است. اما اگر حق، در مرحله تشکيل آن با قانون دولت خارجي مرتبط باشد و در مرحلة اثرگذاري آن با قانون داخلي، کدام قانون حاكم خواهد بود؛ قانون خارجي يا قانون داخلي؟
در مثال يادشده، اگر دو فرانسوي مزبور، در فرانسه ازدواج کنند و پنج سال پس از ازدواج، تابعيت ايراني بگيرند و سپس در دادگاه ايران دعوايي بر سر نفقه اقامه کنند، آيا قانون دولتي که «سابقاً» اين رابطة حقوقي با آن مرتبط بوده (قانون خارجي = فرانسه) بر دعوا حاکم است يا قانون دولتي که «لاحقاً» اين رابطة حقوقي با آن ارتباط يافته است (قانون داخلي = ايران)؟ بنابراين «تعارضهاي متحرک» يا تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل خصوصي آنگاه پديد ميآيد که يک رابطه حقوقي در توالي زمان در مرحلة تشکيل حق با قانون يک دولت مرتبط باشد و در مرحلة اثرگذاري حق با قانون دولت ديگري ارتباط يابد.
2ـ2ـ4. قاعدة حاکم بر تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل خصوصي
با استفاده از قاعدهاي که توضيحش در بحث تعارض قوانين در زمان در حقوق داخلي گذشت، ميتوان به تبيين قاعدة حاکم بر تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل خصوصي پرداخت و چنين گفت: اصل حق تشکيل شده و هر مقدار از آثار آن که در بستر قانون خارجي شکل گرفته، تابع همان قانون خارجي است و هر مقدار از آثار آن که در بستر قانون داخلي شکل ميگيرد، تابع همين قانون است. بنابراين درستي و نادرستي نکاح دو فرانسوي، براساس قانون خارجي (فرانسه) ارزيابي ميشود و با فرض صحت نکاح آنها، نفقة پنج سال نخستين نيز بر مبناي همين قانون رسيدگي ميشود؛ اما نفقة سالهايي که تابعيت ايراني کسب کردهاند براساس قانون داخلي (ايران) محاسبه ميشود. آنچه گفته شد، صورت سادة تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل خصوصي و قاعدة حاکم بر آن است که براي ورود به اصل بحث کفايت ميکند؛ وگرنه صور بسيار پيچيدهاي نيز وجود دارند که تعيين قانون حاکم بر آنها، بسيار دشوار است. چون اين مسئله به بحث ما ارتباطي ندارد، از پرداختن به آن ميپرهيزيم و تنها به يادآوري دوبارة اين نکته بسنده ميکنيم که قانون خارجي در صورتي مبناي رسيدگي قاضي داخلي (ايراني) قرار ميگيرد که آن قانون خارجي، مخالف نظم عمومي نباشد (ماده 975 قانون مدني).
5. تعارض قوانين در زمان، در کلام علامه در تفسير الميزان
قرآن کريم اگرچه کتاب نور و هدايت است، بيترديد يک کتاب علمي، فلسفي، کلامي، اخلاقي، فقهي، حقوقي، جامعهشناختي، روانشناختي و حتي فقهي و حقوقي، به معناي اصطلاحي آن نيست. بنابراين انتظار يافتن مباحث «تعارض قوانين در زمان» در قرآن کريم به صورت تفصيلي و آکادميک، انتظاري نابجاست، و اين مطلب بر هيچ قرآنپژوهي مخفي نيست. از سوي ديگر، با توجه به آنكه مرحوم علامه بيشتر يک فيلسوف و مفسر است تا يک فقيه و حقوقدان، و نيز در تفسير شريف الميزان، گرايش اجتماعي يا فلسفي غالب است تا گرايش فقهيـ حقوقي، بديهي است انديشههاي فقهي و حقوقي بازتابيافته در اين کتاب تفسيري، همة انديشههاي فقهي و حقوقي مرحوم علامه نيست، بلکه صرفاً بخشي از انديشة اوست كه ذيل آياتي که صبغه و ماهيت فقهي و حقوقي داشتهاند و در حد و اندازه يک بحث تفسيري (و نه بحث فقهي و حقوقي) مطرح شدهاند. به همين جهت انتظار يافتن مباحث «تعارض قوانين در زمان» و با همين عنوان، آن هم به صورت تفصيليِ مذکور در کتب حقوقي، در تفسير شريف الميزان، انتظاري نابجاست.
پس ناگزير بايد نخست آيات قطعاً يا محتملاً مربوط به بحث را کشف، و سپس سخنان مرحوم علامه را در ذيل آن آيات مطالعه و تحليل کرد تا روشن شود مرحوم علامه بهطور مستقيم يا غيرمستقيم در اينباره سخني دارد يا نه؟ با کشف اين آيات و ملاحظة سخنان علامه در ذيل آنها (چنانکه خواهد آمد) روشن ميشود که مرحوم علامه در حد و اندازه يک بحث تفسيري بهخوبي به اصل بحث «تعارض قوانين در زمان» در هر دو عرصة ملي و بينالمللي پرداخته است و بيآنكه از اصطلاحات رايج در اين باب استفاده کند، آن را توضيح داده است. وي در اين راه از تفاسيري که با صبغة فقهي به آياتالاحکام پرداختهاند، همچون فقه القرآن مرحوم رواندي و کنز العرفان مرحوم سيوري و يا تفاسيري که عمدتاً صبغة فقهي دارند همچون الجامع لِأحکام القرآن قرطبي و يا تفاسيري که به طرح مباحث حقوقي و فقهي اهميت ميدهند، همچون التفسير المنير وهبة الزحيلي، گوي سبقت را ربوده و پيشي گرفته است.
از جمله آياتي كه با بحث «تعارض قوانين در زمان» مرتبطاند يا ميتوانند مربوط باشند، آيات 275 تا 279 سورة بقره، 22 و 23 سورة نساء، 95 سورة مائده و 38 سورة انفال هستند. در اين ميان، چون آيات 95 مائده و 38 انفال، ارتباط چندان وثيق و روشني با مبحث «تعارض قوانين در زمان» ندارند و بيشتر به يكي از بحثهاي جانبي آن، يعني «عطف به ماسبق نشدن قوانين» مربوط ميشوند و از سوي ديگر، مرحوم علامه نيز در ذيل اين آيات سخني كه به موضوع اين مقال مربوط باشد، نياورده است، آنها را از قلمرو مطالعة خود خارج ميكنيم و صرفاً به طرح ديدگاه مرحوم علامه در ذيل آيات 275 تا 279 بقره و سپس آيات 22 و 23 نساء بسنده ميكنيم؛ اما پيش از آن و براي دريافت بهتر نظر مرحوم علامه، بايسته است از دريچة «تعارض قوانين در زمان»، نگاهي به آيات يادشده بيفكنيم:
1ـ2ـ5. آيات 275 تا 279 سورة بقره دربارة تحريم ربا
1ـ1ـ2ـ5. متن و ترجمة آيات
الَّذِينَ يأْكُلُونَ الرِّبَا لأ يقُومُونَ إِلأ كَمَا يقُومُ الَّذِي يتَخَبَّطُهُ الشَّيطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأحَلَّ اللّهُ الْبَيعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَاُوْلَـئِكَ أصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ $ يمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لأ يحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أثِيمٍ $ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأقَامُواْ الصَّلوةَ وَآتَوُاْ الزَّكَوةَ لَهُمْ أجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلأ خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلأ هُمْ يحْزَنُونَ $ يا أيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِي مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ $ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أمْوَالِكُمْ لأ تَظْلِمُونَ وَلأ تُظْلَمُونَ؛ کساني که ربا ميخورند، (در قيامت) برنميخيزند مگر مانند کسي که بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده (و نميتواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهي زمين ميخورد، گاهي بهپا ميخيزد). اين، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتي ميان آن دو نيست)». درحاليکه خدا بيع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است). و اگر کسي اندرز الهي به او رسد، و (از رباخواري) خودداري کند، سودهايي که در سابق [قبل از نزول حکم تحريم] به دست آورده، مال اوست (و اين حکم، گذشته را شامل نميگردد)؛ و کار او به خدا واگذار ميشود (و گذشته او را خواهد بخشيد)؛ اما کساني که بازگردند (و بار ديگر مرتکب اين گناه شوند)، اهل آتشاند و هميشه در آن ميمانند. خداوند، ربا را نابود ميکند؛ و صدقات را افزايش ميدهد! و خداوند، هيچ انسان ناسپاس گنهکاري را دوست نميدارد. کساني که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسي بر آنهاست، و نه غمگين ميشوند. اي کساني که ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و آنچه از (مطالبات) ربا باقي مانده، رها کنيد؛ اگر ايمان داريد! اگر (چنين) نميکنيد، بدانيد خدا و رسولش، با شما پيکار خواهند کرد! و اگر توبه کنيد، سرمايههاي شما، از آن شماست [اصل سرمايه، بدون سود]؛ نه ستم ميکنيد، و نه بر شما ستم وارد ميشود (مكارم شيرازي، ترجمة قرآن كريم).
2ـ1ـ2ـ5. تمهيد
در اين آيات، قرآن كريم اعلام ميكند كه خداوند سبحان، بيع را حلال و ربا را حرام كرده است. سپس دستور ميدهد كه مؤمنان، آنچه را از رباهاي گذشته باقي مانده است، وانهند و تنها به بازپسگيري سرمايه بسنده كنند. از ديدگاه تعارض قوانين در زمان، به تفكيكِ حقوق داخلي (ملي) و حقوق بينالمللي فرضهايي قابل تصور است، كه بايد حكم آنها را براساس سخنان مرحوم علامه جستوجو و كشف كنيم.
الف) تعارض قوانين در زمان در حقوق داخلي و ملي
بيگمان رباهايي را كه مسلمانان، پيشاز از نزول اين آيات (چه پيش از مسلمان شدن و چه پس از مسلمان شدن) بهطور تمام و كامل دريافت كردهاند، مشمول اين آيات نيست؛ چنانكه متقابلاً، پس از نزول اين آيات بههيچوجه حق انعقاد قرارداد ربوي ندارند و در صورت اقدام، چنين قراردادي فاقد شرط صحت است و منعقد نميشود؛ اما عقود ربوي كه پيش از نزول آيه منعقد شدهاند و بازپرداخت سود ربوي آنها، همچنان پس از نزول آيات ادامه دارد، ميتوانند مصداق تعارض قوانين در زمان در حقوق داخلي باشند؛ چراكه به لحاظ مرحلة تشكيل حق، با قانون سابق (عدم ممنوعيت ربا) و به لحاظ مرحلة اثرگذاري حق، با قانون لاحق (ممنوعيت ربا) در ارتباطاند.
ب) تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالمللي
بيترديد رابطة ربوي كه ميان دو غيرمسلمان مقيم دارالكفر حتي پس از نزول آيات شكل بگيرد و پيش از مسلمان شدن آنان تمام شود، مشمول قانون دارالكفر است و هيچ ارتباطي با قوانين اسلامي و آيات مزبور ندارد. چنانكه متقابلاً پس از مسلمان شدن مشمول آيات مزبور است و آنان حق انعقاد قرارداد ربوي ندارند. با اين حال اگر آنان پيش از مسلمان شدن، قراردادي ربوي منعقد سازند، ولي پس از مسلمان شدن و در حقيقت پس از كسب تابعيت دولت اسلامي، همچنان پرداخت سودهاي ربوي ادامه داشته باشد، تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل رخ مينمايد؛ چراكه اين رابطة ربوي در مرحلة تشكيل حق، به قانون دولت خارجي (دار الكفر) مربوط بوده است، اما در ادامه و در مرحلة اثرگذاري حق به قانون دولت داخلي (دار الاسلام) ارتباط يافته است.
با تأكيد دوباره بر اينكه نه قرآن كريم و نه تفسير شريف الميزان، كتاب تخصصي فقهي و حقوقي نيست، اشاره به اين نكته نيز بايسته است كه آيات موضوع بحث، مفهومي بس گستردهتر از مفهوم «تعارض قوانين در زمان» در معناي اصطلاحي فقهي و حقوقي آن دارند؛ اما به هر حال موضوع تعارض قوانين در زمان، چه در حقوق داخلي و ملي و چه در حقوق بينالمللي نيز ميتوانند مصداقي از مفهوم گستردة آيات مذكور باشند. بنابراين در ادامه، به نقل و احياناً تبيين تنها آن بخش از سخنان علامه بسنده ميكنيم كه به تعارض قوانين در زمان مربوط ميشوند.
الف) شأن نزول آيات: نشاندهندة تعارض قوانين در زمان
مرحوم علامه در پايان تفسير اين آيات، در ضمن بحث «روايي»، از جمله به رواياتي ميپردازد كه به شأن نزول اين آيات اختصاص دارند و بهخوبي نشان ميدهند كه نزول اين آيات دربارة همان چيزي است كه در ادبيات حقوقي امروزه به آن «تعارض قوانين در زمان» گفته ميشود. اگرچه اين آيات حكم «تعارض قوانين در زمان» را در هر دو نوع ملي و بينالمللياش تبيين ميكنند، شأن نزول آيات، به تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالملل نزديكتر است. بههرحال مرحوم علامه، پس از ذكر چند روايت ميگويد:
روايت در اين معنا بسيار است و آنچه از روايات شيعه و سني برميآيد، اين است كه اجمالاً آيه، درباره اموال ربوي نازل شده كه بنيمغيره (دودماني از مردم مكه) از بنيثقيف (مردم طائف) طلب داشتند، چون در زمان جاهليت به آنان پول يا جنس قرض ميدادند و ربا ميگرفتند، آنگاه كه اسلام آمد [و آنان با پذيرش اسلام، تابعيت دولت اسلامي پيامبر را كسب كردند] و باقيماندة طلب خود را از ايشان مطالبه نمودند، مردم ثقيف ندادند. چون اسلام خط بطلان بر معاملات ربوي كشيده بود. طرفين، دعوا را نزد رسول خدا بردند. در پاسخشان اين آيه نازل شد (موسوي همداني، بيتا، ج2، ص654؛ طباطبايي، بيتا، ج2، ص426).
بدينترتيب رابطة ربوي مزبور در مرحلة انعقاد و شكلگيري به نظام حقوق جاهلي و در مرحلة استمرار و ادامة آثار به نظام حقوق اسلامي ارتباط يافته و اين پرسش پيش ميآيد كه كداميك از دو قانون بر اين رابطه حاكم است؛ پرسشي كه در مبحث تعارض قوانين در زمان مطرح است.
ب) تصريح علامه به قاعدة «عدم تأثير قانون جديد در گذشته»
مرحوم علامه در توضيح نخستين بخش موضوع بحث از آيات، يعني «فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأمْرُهُ إِلَي اللّهِ» در عين آنكه تصريح ميكند كه اين احكام عطف به ماسبق نميشوند، به امكان عطف به ماسبق شدن نيز اشاره ميكند. به عبارت ديگر، اگرچه منطق عام، مقتضي عطف به ماسبق نشدن است، گاه منطق خاص عطف به ماسبق شدن را توصيه ميكند و اين در منطق حقوق و قانونگذاري نيز امري پذيرفته شده است؛ چنانكه پيشتر اشاره شد (ر.ك: دانشپژوه، 1391ـ ب، ص40-47). به هر حال سخن علامه در اينباره چنين است:
و منظور از اينكه فرمود «فَلَهُ مَا سَلَفَ» اين است كه حكم حرمت، شامل رباخواريهاي قبل از آمدن قانون حرمت ربا نيست، و منظور از اينكه فرمود «وَأمْرُهُ إِلَي اللّهِ» اين است كه افرادي كه قبل از نزول آيه مبتلا به رباخواري بودهاند، آن عذاب ابدي كه از ذيل آيه، يعني جملة «وَمَنْ عَادَ فَاُوْلَـئِكَ أصْحَابُ النَّارِ» به دست ميآيد، برايشان نيست، بلكه از آنچه كه تاكنون از راه ربا بهدست آوردهاند ميتوانند بهرهمند گردند و امرشان به دست خداست، چهبسا ممكن است خدا رهايشان سازد و در بعضي احكام آزادشان گذارد و چهبسا تكليفي برايشان مقرر بدارد كه با عمل به آن تكليف خطاي قبلي خود را جبران نمايند (موسوي همداني، بيتا، ج2، ص640؛ طباطبايي، بيتا، ج2، ص417).
مرحوم علامه در اين عبارت، از اصل «عدم تأثير قانون در گذشته» به صراحت سخن گفته است، و اگرچه در اينجا به اصل «تأثير فوري قانون» تصريح نكرده، اين اصل، به دلالت اقتضايي و التزامي از كلام او قابل دريافت است و البته در آينده به اين اصل نيز تصريح ميكند.
به دنبال اين سخنان، مرحوم علامه تصريح ميكند كه اين حكم، يعني عطف به ماسبق نشدن، آنگونه كه برخي پنداشتهاند، به ربا اختصاص ندارد و ديگر محرمات و از جمله قوانين تحريمي جديد را نيز دربر ميگيرد:
بايد دانست كه امر اين آيه، بس عجيب است؛ براي اينكه گفتيم جمله «فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ...»، حكمي كلي را بيان ميكند و اختصاص به مورد ربا ندارد؛ شامل تمامي گناهان كبيره ميشود و دربارة همه آنها ميفرمايد: «كسي كه قبل از مسلمان شدن گناه كبيرهاي كرده باشد، در اسلام مؤاخذه نميشود» (همان) و در مقام جمعبندي مجدداً تأكيد ميكند: پس معناي آية شريفه اين است كه هر كس در اثر موعظهاي دست از كار زشت خود بردارد، گناهان گذشتهاش چه درباره حقوق خدا بوده يا درباره حقوق مردم، نسبت به عين آن گناهان مؤاخذه نميشود (همان، ص641 و417).
اما به دنبال آن و با توجه به عبارت «وَأمْرُهُ إِلَي اللّهِ» توضيح ميدهد كه قاعدة «اصل عطف به ماسبق نشدن»، دست خدا ـ و در مباحث حقوقي جديد، دست قانونگذارـ را نميبندد و اگر منطق و مصلحت چيز ديگري را اقتضا كند، به همانگونه عمل ميشود:
... چنان هم نيست كه آثار وضعي ناگوار آن گناهان بهطور كلي رها شود، بلكه امر چنين كسي با خداست. اگر او بخواهد، ممكن است وظايفي براي جبران آنچه فوت شده، مقرر فرمايد. مثلاً قضاي روزهها و نمازهاي فوت شده را بر او واجب كند و اگر گناهان گذشتهاش راجع به حدود است، حدّي بر او واجب سازد، يا اگر مورد تعزير و شلاق و حبس است، اجراي آن احكام را دربارهاش واجب كند و اگر حقالناس است و عين مال غصبي يا ربوي نزدش مانده است، رد نمودن آن را به صاحبش واجب كند و اگر بخواهد او را عفو ميكند و بعد از توبه، چيزي را بر او واجب نميكند. همچنانكه در مورد مشركين چنين كرده، يعني از حقاللهها و حقالناسهايي كه در زمان شرك مرتكب شده بودند، عفو فرموده است و نيز در مورد مسلماناني كه گناهانشان تنها جنبة حقالله دارد، مثلاً شراب ميخورده و لهو مرتكب ميشده و بعد توبه كرده، خدا توبهاش را ميپذيرد، بدون اينكه چيزي بر او واجب سازد و موارد ديگري نظير اين دو مورد، براي اينكه جمله «فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَي...»، همانطور كه گفتيم مطلق است و منحصر به رباخوار نيست، هم شامل او ميشود و هم شامل كفار و مؤمنين (چه مؤمنين صدر اسلام و چه ديگران از تابعين و مسلمانان اعصار بعد) (همان).
ج) تصريح علامه به قاعدة «اثر فوري قانون جديد»
حضرت علامه در تبيين مفهوم آية 278 (يا أيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِي مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ) بر اثر «فوري قانون جديد» تأكيد ميكند و ميگويد:
اين آيه مؤمنين را مخاطب قرار داده و به آنان دستور ميدهد از خدا بپرهيزيد و اين مطلب را بهعنوان زمينهچيني ميآورد تا دنبالش بفرمايد: «وَذَرُواْ مَا بَقِي مِنَ الرِّبَا»، يعني از آنچه از ربا نزد بدهكاران مانده، صرفنظر كنيد؛ و از اين بيان چنين بهدست ميآيد كه بعضي مؤمنين در عهد نزول اين آيات، هنوز ربا ميگرفتند و بقايايي از بدهكاران خود طلب داشتهاند. لذا ميفرمايد: از آنچه مانده صرفنظر كنيد و سپس آنان را تهديد نموده، ميفرمايد: «فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ» (همان، ص647 و422).
بديهي است لازمة اجراي اصل «اثر فوري قانون»، پايان بخشيدن به اجراي قانون قديم و تحقق اصل «عدم حكومت قانون منسوخ در آينده» است.
د) تأكيد دوباره بر قاعدة «اصل عدم تأثير قانون جديد در گذشته»
مرحوم علامه در توضيح مفهوم قسمت پاياني آية 279 (وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أمْوَالِكُمْ لأ تَظْلِمُونَ وَلأ تُظْلَمُونَ) بار ديگر، هرچند بهطور ضمني، بر قاعدة «عدم تأثير قانون جديد در گذشته»
تأكيد ميكند و ميگويد:
كلمة «وَإِن تُبْتُمْ» بيان گذشتة ما را كه گفتيم خطاب در آيه به بعضي از مؤمنين است كه بعد از اسلام آوردن هنوز دست از رباخواري برنداشته بودند تأييد ميكند و معناي جمله «فَلَكُمْ رُؤُوسُ أمْوَالِكُمْ» اين است كه اصل مالتان را از بدهكار بگيريد و بهرهها را رها كنيد، «لأ تَظْلِمُونَ»، نه با گرفتن ربا ظلمي كرده باشيد، «وَلأ تُظْلَمُونَ»، و نه با نگرفتن اصل پولتان به شما ظلمي شده باشد (همان، ص649 و423).
2ـ2ـ5. آيات 22 تا 24 سورة نساء: دربارة ممنوعيت نكاح با نامادري، محارم و جمع دو خواهر
وَلأ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاء إِلأ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاء سَبِيلاً $ حُرِّمَتْ عَلَيكُمْ اُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالأتُكُمْ وَبَنَاتُ الأخِ وَبَنَاتُ الاُخْتِ وَاُمَّهَاتُكُمُ اللأتِي أرْضَعْنَكُمْ وَأخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَاُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللأ تِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللأتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلأ جُنَاحَ عَلَيكُمْ وَحَلأئِلُ أبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أصْلأبِكُمْ وَأن تَجْمَعُواْ بَينَ الاُخْتَينِ ألأ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا $ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلأ مَا مَلَكَتْ أيمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيكُمْ وَاُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أن تَبْتَغُواْ بِأمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلأ جُنَاحَ عَلَيكُمْ فِيمَا تَرَاضَيتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا؛ با زناني که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند، هرگز ازدواج نکنيد! مگر آنچه در گذشته (پيش از نزول اين حکم) انجام شده است؛ زيرا اين کار، عملي زشت و تنفرآور و راه نادرستي است. حرام شده است بر شما، مادرانتان، و دختران، و خواهران، و عمهها، و خالهها، و دختران برادر، و دختران خواهر شما، و مادراني که شما را شير دادهاند، و خواهران رضاعي شما، و مادران همسرانتان، و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش يافتهاند از همسراني که با آنها آميزش جنسي داشتهايد ـ و چنانچه با آنها آميزش جنسي نداشتهايد (دختران آنها)، براي شما مانعي ندارد ـ و (همچنين) همسرهاي پسرانتان که از نسل شما هستند (نه پسرخواندهها) و (نيز حرام است بر شما) جمع ميان دو خواهر کنيد؛ مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ چراکه خداوند، آمرزنده و مهربان است؛ و زنان شوهردار (بر شما حرام است)، مگر آنها را كه (از راه اسارت) مالك شدهايد (زيرا اسارت آنها در حكم طلاق است). اينها احكامي است كه خداوند بر شما مقرر داشته است. اما زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد)، براي شما حلال است كه با اموال خود آنان را اختيار كنيد، درحاليكه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد؛ و زناني را كه متعه [ازدواج موقت] ميكنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد؛ و گناهي بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يكديگر توافق كردهايد (بعداً ميتوانيد با توافق آن را كم يا زياد كنيد). خداوند دانا و حكيم است
(مكارم شيرازي، ترجمة قرآن كريم).
2ـ2ـ2ـ5. تمهيد
مجموعه آيات مزبور، همانگونه كه از ظاهرشان پيداست، در مقام شمارش كساني است كه نكاح با آنها حرام و باطل است. خداوند سبحان در آية 22، نكاح با نامادري را ممنوع اعلام ميكند و در آية 23، نخست نكاح با مادران، دختران، خواهران و ديگر محارم را و در پايان جمع ميان دو خواهر را و در آية 24، ازدواج با زنان شوهردار را ممنوع اعلام ميكند؛ اما در عين حال در بخش پاياني آيات 22 و 23 با عبارت «ألأ مَا قَدْ سَلَفَ»، ازدواجهايي را كه پيش از نزول اين آيات و تشريع ممنوعيت آنها واقع شدهاند، از شمول اين حكم خارج ميسازد. اين استثنا، موجب شده است كه مسئلة «تعارض قوانين در زمان» در دو عرصة ملي و بين المللي مطرح شود كه مرحوم علامه پس از تبيين اصل حرمت و ممنوعيت اين نكاحها، در تفسير آية 23 بهخوبي (هرچند بهاختصار) به آن پرداخته است؛ يعني هم موضوع «تعارض قوانين در زمان» و هم حكم آن، يعني «اثر فوري قانون جديد» و نيز «عدم تأثير قانون جديد در گذشته» را توضيح داده است، كه هر دو عرصة حقوق ملي و حقوق بينالمللي را دربر ميگيرند:
الف) تعارض قوانين در زمان در حقوق داخلي و ملي
بديهي است كساني كه پيش از نزول اين آيات با محارم يادشده ازدواج كرده و قبل از نزول اين آيات هم از يكديگر جدا شدهاند و نيز آن بخش از آثار نكاحشان كه پايان يافته است، ارتباطي با قانون جديد تحريم نكاح با محارم ندارد و مشمول همان قانون سابق است و متقابلاً پس از نزول اين آيات هيچ مسلماني، حق ازدواج با محارم مزبور را ندارد؛ اما كساني كه پيش از نزول اين آيات، با محارم يادشده ازدواج كردهاند و رابطة زوجيت آنان همچنان ادامه دارد، با دو قانون سابق و لاحق سروكار دارند: قانون مرحلة تشكيل حق (جواز نكاح) و قانون مرحلة اثرگذاري حق (ممنوعيت نكاح).
ب) تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالمللي
بيترديد دو محرم غيرمسلماني كه در دارالكفر با يكديگر ازدواج كرده و قبل از مسلمان شدن از يكديگر جدا شدهاند، اگرچه نكاحشان پس از نزول اين آيات باشد، ازدواجشان مشمول قانون خودشان است و با آيات مزبور هيچ ارتباطي ندارد؛ چنانكه متقابلاً اگر پس از مسلمان شدن بخواهند با يكديگر ازدواج كنند، به استناد قانون اسلامي چنين حقي ندارند.
اما غيرمسلماناني كه پيش از مسلمان شدن با محارم خود ازدواج ميكنند و سپس با پذيرش اسلام و كسب تابعيت دولت اسلامي با قانون جديد مواجه ميشوند، وضعيت نكاح آنان چگونه است؟ آيا همچنان مشمول قانون سابق، يعني قانون مرحلة تشكيل حق (قانون خارجي دار الكفر) هستند، يا مشمول قانون لاحق، يعني قانون مرحلة اثرگذاري حق (قانون داخلي و دار الاسلام)؟ در اينجاست كه تعارض قوانين در زمان در حقوق بينالمللي رخ ميدهد؛ چراكه اين نكاح در مرحلة تشكيل حق به قانون دولت خارجي (دار الكفر) و در مرحلة اثرگذاري حق به قانون دولت داخلي (دار الاسلام) مربوط ميشود.
الف) تبيين موارد تحريم و تأكيد بر نظم عمومي
مرحوم علامه در ذيل تفسير آية 22 ميگويد:
و نيز در همان كتاب [الدر المنثور] آمده: ابنجرير و ابنمنذر از ابنعباس روايت كردهاند كه گفت: اهل جاهليت آنچه را حرام کرده بود، حرام ميدانستند به جز زن پدر و جمع بين دو خواهر را؛ و در اسلام دربارة اولي آية «وَلأ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاء» و دربارة دومي جملة «وَأن تَجْمَعُواْ بَينَ الاُخْتَينِ» نازل شد (موسوي همداني، بيتا، ج4، ص412 و413؛ طباطبايي، بيتا، ج4، ص260).
وي همچنين در تفسير آية 23 مينويسد:
به هر حال آيات مورد بحث، همانطور که گفتيم در مقام بيان تمامي اقسام ازدواجهاي حرام است و در حرام بودن آنها، هيچ تخصيصي و تقييدي نياورده، ظاهر جملة «وَاُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ» (جز اينها که برشمرديم، همه برايتان حلال است)، که بعد از شمردن محرمات آمده، نيز همين است که محرمات نامبرده بدون هيچ قيدي حراماند و در هيچ حالي حلال نميشوند (موسوي همداني، بيتا، ج4، ص416 و362).
تأكيد علامه بر عدم تخصيص و تقييد اين احکام، نشان از آن دارد که اين احکام جز در مواردي كه در اصطلاح حقوق به نظم عمومي مربوط ميشوند، بههيچوجه نقضپذير نيستند و توافق برخلاف آنها، مجاز نيست. سپس مرحوم علامه، فراز پاياني آية 23، يعني «وَأن تَجْمَعُواْ بَينَ الاُخْتَينِ» را چنين تبيين ميکند:
مراد از اين جمله، بيان تحريم ازدواج با بقاي همسري زن و زنده بودن اوست و بنابراين عبارت آيه، در رساندن اين مطلب، زيباترين و کوتاهترين عبارت است. البته اين عبارت اطلاقش منصرف است به حالتي که انسان بخواهد در يک زمان دو خواهر را بگيرد و بنابراين شامل آن مورد نميشود که شخصي اول يک خواهر را بگيرد و بعد از طلاق دادن او و يا مردنش، خواهر ديگر را نکاح کند. سيرة قطعي جاري در بين مسلمين نيز دليل جواز آن است، چون اين سيره از زمان رسول خدا برقرار بوده است (همان، ص422 و265).
ب) تبيين تفکيک دو مرحلة تشکيل حق و اثرگذاري حق و پيدايش تعارض قوانين در زمان
مرحوم علامه، پس از تبيين «الاّ ما قد سلف» ـکه بعداً به آن خواهيم پرداختـ به فلسفة طرح اين استثنا پرداخته و در ضمن آن، دو مرحلة «تشکيل حق» و «اثرگذاري حق» را از يکديگر تفکيک ميکند:
حرام نبودن ازدواج با دو خواهر و يا با زن پدر در زمان جاهليت، با اينکه زماني است گذشته و امروز ديگر مورد ابتلاي مردم نيست و بخشودن آن نکاحها، از اين جهت که عملي است گذشته، هرچند حکمي است لغو و اثري بر آن مترتب نميشود وليکن از جهت آثار عملي که امروز از آن ازدواجها باقي مانده، خالي از فايده نيست. و به عبارتي سادهتر، اينگونه ازدواجها که قبل از اسلام انجام شده، از جهت اصل عمل ديگر مورد ابتلا نيست، هرچه بوده، چه حلال و چه حرام، واقع شده ولي از اين جهت که آيا مثلاً فرزند متولد از چنين بسترهايي، حکم حلالزاده را دارند يا حرامزاده؟ و آيا احکام قرابت بر اينگونه خويشاوندان مترتب هست يا نه، مسئلهاي است مورد ابتلا (همان، ص422 و266).
ج) تبيين قاعدة «اثر فوري قانون جديد»
بديهي است هيچ مسلماني حق ازدواج با محارم يادشده را ندارد، اما اگر کسي پيش از مسلمان شدن و براساس قوانين غيراسلامي با يکي از آنها، بهويژه با نامادري يا با دو خواهر بهطور همزمان ازدواج کند و سپس با پذيرش اسلام و کسب عملي تابعيت دولت اسلامي، ازدواجهاي او با قانون اسلامي ارتباط يابند، تکليف اين ازدواجها چيست؟ از نگاه مرحوم علامه، چون ممنوعيت نکاح با محارم، از مصاديق نظم عمومي است، همينکه اين ازدواجها با قانون جديد (اسلام) ارتباط يابند، يعني اين افراد مسلمان شوند، قانون جديد، فوراً اثر ميگذارد و براساس آن، آن ازدواجها خودبهخود منفسخ ميشوند و ديگر ادامه نمييابند:
اگر فرض کنيم در جاهليت دو خواهر براي يک مرد، نامزد شده باشند و آن مرد خواسته باشد، بعد از نزول اين آيه، آن دو خواهر را به خانه بياورد و با آنها عروسي کند، جملة مورد بحث، اين فرض را استثنا نکرده، بلکه آية شريفه دلالت دارد بر منع از آن؛ زيرا اين جمع عملي بين دو خواهر است؛ همچنانکه روايات گذشته در تفسير آية «وَلأ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم...» نيز بر اين منع دلالت دارد؛ چون در آن روايات ديديم که رسول خدا، بين زنان و فرزندان شوهر ازدنيارفتة آنان جدايي انداخت، با اينکه پسر متوفي زن پدر خود را قبل از نزول اين آيه همسر خود کرده بود (همان، ص422 و365).
ناگفته پيداست که اين مسئله و حکم آن مخصوص زمان صدر اسلام نيست، بلکه هماکنون نيز ميتواند مصداق يابد. براي مثال اگر غيرمسلماني که با نامادري خويش ازدواج کرده است، مسلمان شود، همين احکام دربارة او نيز جاري است؛ يعني بيدرنگ پس از مسلمان شدن، قانون جديد (اسلام) دربارة ازدواج او اجرا ميشود (اثر فوري قانون) و ازدواج او منحل ميگردد
(عدم حکومت قانون منسوخ در آينده).
د) تبيين قاعدة «عدم تأثير قانون جديد در گذشته»
تأكيد بر قاعدة «اثر فوري قانون جديد» نافي پذيرش و اجراي قاعدة «عدم تأثير قانون در گذشته» نيست؛ يعني گرچه به استناد آن قاعده، از لحظه مسلمان شدن رابطة نکاح منحل ميشود و آن بخش از آثارش نيز که مخالف نظم عمومي است، منتفي ميگردد، اصل نکاح از زمان انعقاد تا لحظة مسلمان شدن به رسميت شناخته ميشود و آن بخش از آثار آن که مخالف نظم عمومي نيست، نيز ادامه و استمرار مييابد:
و اما جمله «الاّ ما قد سلف»، مانند نظيرش که در آية 22 بود و ميفرمود: «وَلأ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاء إِلأ مَا قَدْ سَلَفَ»، ناظر است به آنچه در بين عرب جاهليت معمول بوده، هم زن پدر خود را بعد از پدر ميگرفتند و هم بين دو خواهر جمع ميکردند و در اين دو مورد ميفرمايد: آنچه در زمان جاهليت و قبل از نزول اين آيات انجام دادهايد، مورد عفو الهي قرار گرفته... به عبارتي ديگر، اين صحيح نيست و معنا ندارد که اسلام حرمت و حليت را متوجه ازدواجهاي قبل از خود کند؛ مثلاً ازدواجهايي که در جاهليت به صورت جمع دو خواهر انجام شده را، حلال و يا حرام کند، با اينکه دو خواهر يا يکي از آن دو مرده يا هر دو مطلقه شده باشند؛ وليکن حلال کردن [صحيح دانستن] و لغو ندانستن آن ازدواجها در امروز اين اثر را دارد که فرزندان متولد از چنين ازدواجهايي محکوم به طهارت مولد و حلالزادگي ميشوند و از خويشاوندان خود ارث ميبرند و خويشاوندان از آنان ارث ميبرند و ازدواجشان با محارم از خويشاوندان حرام و ازدواج محارمشان با آنان حرام خواهد بود و همچنين هر اثر و حکمي که در قرابت هست، بين آنان و قرابتشان بار ميشود... [بنابراين] اسلام خواسته است با اين استثنا، آن ازدواجها که قبل از طلوع اسلام بين امتهاي ديگر داير بوده را معتبر شمرده، حکم به طهارت مولد متولدين از آن ازدواجها بنمايد و بفرمايد: بعد از آنكه داخل اسلام و دين حق شدهاند، محکوم به حلالزادگي هستند و قرابتشان معتبر است... (همان، ص265-266 و422- 423).
هرچند از آن جهت که تفسير شريف الميزان، کتاب تخصصي فقهي و حقوقي نيست، مرحوم علامه، با بهكارگيري اصطلاحات و عناوين رايج در حقوق، به بحث «تعارض قوانين در زمان» نپرداخته است، در ضمن بحث دربارة آيات مربوط به ربا و نيز نکاحهاي ممنوع، به بهترين وجه به سه قاعدة مربوط به قلمرو زماني اجراي قانون، که در بحث تعارض قوانين در زمان نيز ساري و جاري است، استناد کرده و تعارض قوانين در زمان در هر دو عرصة ملي و بينالمللي آن را (متناسب با يك کتاب تفسيري) توضيح داده است؛ يعني از سويي روابط ربوي يا نکاحهاي ممنوعة شكلگرفته و نيز آثار تحققيافتة پيش از نزول آيات يا پيش از مسلمان شدن افراد را، تابع قانون زمان شکلگيري آنها دانسته، روابط حقوقي شکلگرفته و آثار تحققيافتة آنها تا لحظة نزول آيات يا مسلمان شدن افراد را به رسميت ميشمارد (اصل احترام و شناسايي حقوق مکتسبه) و آنها را از شعاع تأثير منفي قوانين اسلامي دور ميداند (عدم تأثير قانون در گذشته). از سوي ديگر ادامة روابط مذکور يا استمرار آثار آنها را، بلافاصله پس از نزول آيات يا مسلمان شدن افراد، تابع قانون جديد (اسلام) ميداند (اثر فوري قانون جديد) و جز در موارد استثنايي (مانند استمرار حلالزاده و مشروع دانستن فرزندان ناشي از نکاحهاي سابق) به حکومت قانون حاکم بر شکلگيري رابطة حقوقي پايان ميبخشد: «عدم حکومت قانون منسوخ، عدم حکومت قانون دولت سابق، در آينده» و از لحظة ارتباط آنها با قانون جديد، نکاحها را منحل و سودهاي ربوي را پرداختناپذير اعلام ميکند و اين مطالب چيزي نيست، جز آنچه که در حقوق ملي و داخلي با عنوان «تعارض قوانين در زمان» يا «حقوق انتقالي» و در حقوق بينالملل خصوصي با عنوان «تعارضهاي متحرک» يا «شناسايي بينالمللي حقوق مکتسبه» از آنها ياد شده است و بدينگونه روشن ميشود مرحوم علامه بسيار بيش از ديگر كتب تفسير تخصصيِ آياتالاحكامي، فقهي و حقوقي، همچون زبدة البيان مرحوم محقق اردبيلي، فقه القرآن مرحوم راوندي، كنز العرفان مرحوم سيوري، الجامع لاحكام القرآن قرطبي و التفسير المنير وهبة الزحيلي به اين بحث پرداخته و بهخوبي از عهدة اين مباحث در حد و اندازه يک کتاب تفسيري برآمده است؛ بيآنكه به اين عناوين تصريح کرده باشد.
- قرآن کريم، ترجمه آيتالله العظمي ناصر مکارم شيرازي.
- قانون مدني.
- ارفعنيا، بهشيد، 1376، حقوق بينالملل خصوصي، چ دوم، ج2، تهران، بهتاب.
- الماسي، نجادعلي، 1368، تعارض قوانين، تهران، مركز نشر دانشگاهي.
- جمال، مصطفي، 2003م، الاحوال الشخصيه لغير المسلمين، بيروت، منشورات الحلبي الحقوقيه.
- دانشپژوه، مصطفي، 1381، اسلام و حقوق بينالملل خصوصي، تهران و قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و وزارت خارجه.
- ـــــ ، 1391ـ الف، شناسه حقوق، تهران و قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و انتشارات جنگل.
- ـــــ ، 1391ـ ب، قلمرو اجرا و تفسير قواعد حقوقي، تهران و قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و انتشارات جنگل.
- ـــــ ، 1389، مقدمه علم حقوق با رويکرد به حقوق ايران و اسلام، تهران و قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت.
- راوندي، سعيد بن عبدالله، 1405ق، فقه القرآن، چ دوم، ج2، قم، مكتبه آيتالله العظمي نجفي مرعشي.
- زحيلي، وهبه، 1411ق، التفسير المنير، ج3، بيروت، دار الفكر المعاصر.
- سلجوقي، محمود، 1386، حقوق بينالملل خصوصي، چ پنجم، ج2، تهران، بنياد حقوقي ميزان.
- سيوري، جمالالدين مقداد، 1385ق، كنز العرفان في فقه القرآن، ج2، تهران، المكتبه المرتضويه لاحياء الاثار الجعفريه.
- شيخالاسلامي، سيدمحسن، 1384، حقوق بينالملل خصوصي، تهران، كتابخانه گنج دانش.
- صده، فرج عبدالمنصم، بيتا، اصول القانون، بيروت، دار النهضه العربيه.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، بيتا، الميزان في تفسير القرآن، ج2 و 4، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزه علميه.
- عامري، جواد، 1362، حقوق بينالملل خصوصي، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه.
- قرطبي، ابوعبدالله محمدبن احمد انصاري، 1408ق، الجامع لاحكام القرآن، ج3، بيروت، دار الكتب العلميه.
- کاتوزيان، ناصر، 1375، حقوق انتقالي، چ سوم، تهران، دادگستر.
- کاتوزيان، ناصر، 1377، فلسفه حقوق، ج2، تهران، شركت سهامي انتشار.
- کاتوزيان، ناصر، 1378، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقي ايران، تهران، شركت سهامي انتشار.
- مراغي، سيدميرعبدالفتاح حسيني، 1418ق، العناوين، ج2، قم، مؤسسه النشر الاسلامي.
- مقدس اردبيلي، احمدبن محمد، بيتا، زبدة البيان في احكام القرآن، تهران، المكتبه المرتضويه لإحياء آثار الجعفريه.
- موسوي همداني، سيدمحمدباقر، بيتا، ترجمه تفسير الميزان، ج2 و 4، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزه علميه.