بازتأملی در مدلول آیات ناظر به آفرینش نخستین انسان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
يکي از مسائل مهم انسانشناختي، شناخت تبار انسان و چگونگي پيدايش نخستين انسان است. اين مسئله که نخستين انسان کيست و آيا پيدايش او به نحو تکامل از موجود زندة ديگري بوده و يا به صورت مستقل و از خاک و گِل، در اديان مختلف الهي از جمله اسلام و نيز در مکاتب مادي، مطرح و موضوع بحث و مناقشه بوده و آرايي متفاوت دربارة آن اظهار شده است. از سويي، مسئلة يادشده، در کانون توجه کتاب مقدس و آيات قرآن و روايات قرار گرفته و فهم و تلقي خاصي از آن در ميان عموم مفسران و انديشمندان يهودي، مسيحي و مسلمان رايج بوده و هست. از سوي ديگر، در دو قرن اخير، نظريههايي مبتني بر مشاهدات تجربي و در ظاهر ناسازگار با آن تلقي رايج، ارائه گشته است. برخي دانشوران مسلمان، مستقلاً يا در ضمن بحث از آيات و روايات مرتبط با پيدايش نخستين انسان به گونهاي اين مسئله را بررسيدهاند، اما بيشتر بر صحت همان فهم رايج، گرايش بلکه اصرار دارند و اعتبار نظريههاي مبتني بر تجربه را مورد ترديد قرار داده و نابسنده دانستهاند (براي نمونه: طباطبایی، 1417، ج16، ص260-255؛ مکارم شیرازی، بيتا، ص300-255؛ همو، 1374، ج11، ص89-81؛ جعفری، 1357، ج2، ص133-124؛ مصباح یزدی، 1367، ج3، ص349-327؛ جوادی آملی، 1392، ص52-15؛ صافی گلپایگانی، 1390، ص143-115؛ واعظی، 1387، ص26-23، 56 و57؛ گرامی، 1392، ص59-37). در مقابل، کساني با پذيرش اعتبار نظريات مبتني بر مشاهدات تجربي، تلقي سنتي و رايج از آيات و روايات را نامعتبر شمرده و در جهت ارائة فهمي سازگار با آن نظريهها برآمدهاند (براي نمونه: سحابی، خلقت انسان). کساني هم بدون اصرار بر انتساب ديدگاهي معين به متون ديني، عمدتاً به دستهبندي آيات و بيان نسبت آنها با نظريههاي تجربي بسنده كردهاند (براي نمونه: مشکینی اردبیلی، تکامل در قرآن). برخي نيز سنخ زبان دين و زبان علم را از يکديگر جدا دانسته و تعارض ميان مفاد دين و نظريههاي تجربي در اين مسئله را منتفي شمردهاند (براي نمونه: قراملکی، موضع علم و دین در خلقت انسان).
به نظر ميرسد پيش از هر گونه تأييد يا رد اين ديدگاهها، بايد نظر قرآن را بر اساس منطق فهم صحيح و فارغ از ديدگاههاي يادشده جستوجو کرد. اکنون پرسش اين است که بهراستي در پرتو منطق تفسير قرآن و ضوابط عقلي و عقلايي معتبر در کشف معنا و مدلول آيات در اين باره چه ميتوان گفت؟ و اگر از روايات مرتبط با آيات آفرينش انسان استمداد بجوييم، در نهايت نظر قرآن و روايات در مسئله چه خواهد بود؟ پس از اين مرحله ميتوان به ارزيابي نظريات چهارگانة يادشده پرداخت و صحت و سقم آنها را بررسيد. برايناساس اين مقاله با هدف شناخت ديدگاه قرآن دربارة نخستين انسان و چگونگي پيدايش او به سامان رسيده و علاوه بر آن، تصوير مسئله را در نگاه روايات نيز به نظاره خواهد نشست. بدين منظور، نخست دو مفهوم «نخستين انسان» و «چگونگي پيدايش» را توضيح ميدهيم، و سپس به سراغ محتواي آيات رفته، در پايان مفاد روايات را در اين موضوع بررسي خواهيم كرد.
اصطلاح «نخستين انسان» در اديان الهي، بر آدم تطبيق و در علومي مانند زيستشناسي و باستانشناسي، به انسانهاي اوليه صياد و ساکن غار و... اطلاق شده است (بهزاد، 1353، ص374)؛ ولي مراد ما از آن، نخستين فرد يا افرادي است که نسل انسانهاي فعليِ موجود در کرة زمين به آنها ميرسد.
مراد ما از «آفرينش» چگونگي پيدايش انسان است كه مستقل و مستقيم از خاک و گِل بوده يا پيدايش او به نحو تکاملي از موجودي زنده بوده است. پيشاپيش يادآوري اين نکتة مبنايي را ضروري ميدانيم که به اعتقاد ما، زبان قرآن آنگاه که دربارة عالم طبيعت يا انسان يا حقايق ديگر سخن ميگويد، زبان ناظر و در نتيجه معرفتبخش و واقعنماست و همة قضاياي اخباري قرآن حاکي از خبر و اطلاعي نسبت به موضوعات خود هستند، مگر اينکه قرينهاي بر خلاف آن در کار باشد. بنابراين همانگونه که زبان علم، کاشف از مطلبي دربارة حقايق خارجي و عيني است، زبان قرآن نيز دستكم در قضاياي اخباري، حاكي از اطلاعاتي دربارة حقايق خارجي و عيني است (برای تفصیل بیشتر، ر.ک: ساجدی، 1392، ص108-57)، نه زباني نمادين (مطهری، 1377، ج1، ص514؛ شریعتی، 1390، ج24، ص17) و يا کلامي عرفي و غير ناظر به واقع (ر.ک: قراملکی، 1373، ص152 به بعد). لذا بر اساس اصل معرفتبخشي زبان قرآن، مطابق قواعد فهم عقلايي كه مبتني بر دلالتهاي لفظي و ظهور كلام است، به مفاد آيات خواهيم پرداخت و حد دلالت آنها را روشن خواهيم کرد.
مفاد آيات قرآن
با تأمل در محتوا و مضمون آيات مرتبط با چگونگي پيدايش نخستين انسان، ميتوان آنها را بر حسب قرابتهاي موضوعي و مضموني دستهبندي و مفاد هر دسته را جداگانه بررسي کرد. به نظر ما نکتة مهم آن است که در بررسي نظر آيات، بايد دلالت مجموع دستهها لحاظ شود و مدلول هر دسته بهتنهايي براي انتساب نظري کلي به قرآن کافي نيست. مدلول يک دسته نسبت به مدلول جميع، همانند جايگاه يک مقدمه نسبت به مجموع مقدمات يک برهان است.
دستة اول: آياتي که ميگويند نسل همة انسانهاي فعلي کرة زمين، با توجه به اين نکته که همگي آنها بدون استثنا مخاطب قرآن هستند، به يک نفر بازميگردد. دستکم پنج آيه چنين دلالتي دارند:
1. يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها (نساء:1)؛
2. وَهُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ (انعام:98)؛
3. هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها (اعراف:189)؛
4. خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها (زمر:6)؛
5. يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ (حجرات:13).
ظاهر اين آيات، بهويژه با توجه به تعابير «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» و «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» آن است که مراد از «نَفْسٍ»، «شخص» و «فرد» است و همين معنا در بسياري از آيات ديگر (براي نمونه: بقره:48، 123، 281؛ آل عمران:25، 30، 61، 161) نيز از «نفس» اراده شده است و برخي لغتدانان نيز به تصريح گفتهاند: «كل إنسان نَفْسٌ حتى آدم» (فراهیدی، بيتا، ماده نفس).
بعضي نويسندگان که نظرية تغيير تدريجي و تکامل موجودات و از جمله انسان را مسئلهاي قطعي و مسلم دانسته و از سوي ديگر، اعتقاد به خلقت مستقل انسان را ناشي از تلقين اسرائيليات و بر اساس اساطير و افسانههاي قديمي شمردهاند (سحابی، 1351، ص101 و 102)، مراد از نفس واحده در اينگونه آيات را «زندگي وابسته به جسم متناسب» دانسته (همان، ص134. از ظاهر عبارات ایشان برداشت میشود که مراد از این تعبیر، همان حیات مشترک و ساری در میان موجودات، از نازلترین طبقه تکامل تا آخرین طبقه تکامل میباشد) و گفتهاند:
کلمة «نفس» خود دلالت بر تنهايي دارد. صفت «واحد» که به آن اضافه شده است وحدت و تنهايي آن را بيشتر تأکيد و تصريح ميکند. مفهوم تنهايي نفس آن هم به نحوي که تأکيد گرديده، منطبق بر آدم صفي نميتواند باشد؛ زيرا از يک فرد واحد و تنها، نسل و نسلهاي متوالي پديد نميآيد (همان، ص136).
در ارزيابي چنين برداشتي ميتوان گفت:
اولاً همانگونه که بيان شد، ظهور و فهم عرفي از اينگونه آيات و بهويژه با توجه به مطرح كردن خلقت همسر آدم در عبارات «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها»، «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» و «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» آن است که مراد از «نفس»، فرد و شخص خاصي است که خداوند پس از خلقت او، همسري نيز برايش آفريده است و اينکه مراد از «نفس» در اين آيات، «حيات متناسب با هر موجود» باشد، از سياق آيات بسيار دور است؛
ثانياً اتصاف نفس به «واحده»، هرگز مانع از انطباق آن بر فردي معين مانند آدم نيست؛ زيرا مراد از وحدت در اين آيات، وحدت، در مقابل زوجيت و زناشويي نيست و با منضم شدن همسر منافات ندارد (مجلسی، 1403، ج11، ص223)، بلکه اين وصف، يا اشاره به اين است که هيچگونه برترياي ميان افراد انسان از حيث خاندان و نژاد نيست و همة انسانها از اين جهت، برابر و فرزندان يک نفر هستند و برتري تنها به تقواست (وحدت، در مقابل اختلاف و تعدد نژادها) و يا اشاره به قدرت خداوند است که از يک فرد، ميلياردها انسان را پديد آورده است (وحدت، در مقابل تعدد بسيار فراوان افراد انسان).
با توجه به اينکه تعبير خلق يا انشاء از «نَفْسٍ واحِدَة» در قرآن، تنها در همان چهار آية بالا به کار رفته است، تأمل در سياق آنها نشاندهندة معنايي است که ذکر کرديم؛ چراکه در آية اول سورة نساء، امر به تقوا (اتَّقُوا)، دو بار بيان و در پايان با جملة «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً» تأکيد و تعليل شده است. پس بايد مناسبتي ميان «امر به تقوا و تأکيد بر آن» و «خلقت از نَفْسٍ واحِدَة» باشد که در پيوند با يکديگر بيان شدهاند. حال، وقتي آية 13 سورة حجرات را به آن ضميمه کنيم که در آن نيز «خلقت انسانها از يک زن و شوهر» همراه با «ترغيب به تقوا» با جمله إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ بيان شده، به دست ميآيد که هدف از متصف كردن «نفس» به «واحده» در آية اول سورة نساء، اشاره به عدم تعدد و عدم اختلاف حقيقي ميان نژادهاي انساني است (طباطبایی، 1417، ج4، ص134) و اينکه همة انسانها، از جهت نيا، مشترک و فرزندان يک پدر و يک زن و شوهر هستند. پس اين وحدت، در مقابل تعدد و تکثر نژادهاست که منافاتي با زوجيت زن و شوهري ندارد.
دربارة آيات دوم، سوم و چهارم، ميتوان گفت سياق آنها نشان ميدهد که مقصود از اتصاف نفس به وحدت، بيان يکي از نشانههاي قدرت خداوند است که توانسته از يک فرد، ميلياردها فرد ديگر را بيافريند؛ چراکه در آية دوم (انعام:98)، سخن از نشانههاي خداست (فَصَّلْنَا الْآياتِ) و در آيات سابق بر آن، سخن از شکافتن دانهها و زنده کردن مردگان و ميراندن زندهها و در آيات بعدي آن نيز، سخن از شب و خورشيد و ماه و ستارگان و ميوهها و غيره به عنوان نشانههاي قدرت خداوند است. پس در آية دوم نيز همين نکته مد نظر است.
در آية سوم (اعراف:189) سياق خود آيه و آيات بعد، دلالت بر اين دارد که تنها خداست که چنان قدرتي دارد که توانسته همه شما را از يک نفر بيافريند؛ پس با وجود خداوندِ داراي چنين قدرتي، چه منطق و دليل موجهي وجود دارد که شما براي او شريکاني قرار دهيد که خودشان مخلوق هستند؟! بنابراين در اين آيه نيز «خلقت از نفس واحده» در ارتباط با قدرت الهي مطرح شده است.
در آية چهارم (زمر:6) سياق آيه و آيات سابق آن، بيانگر اين است که خدايي که آسمانها و زمين را آفريده و همة شما را از «نفس واحده» پديد آورده و چهارپايان را آفريده و قادر بر اين کارهاست، منزه و والاتر از آن است که از ميان همان مخلوقات خود، کسي را به عنوان فرزند خود انتخاب کند. بنابراين «خلقت از نفس واحده» در اين سه آيه، اشاره به يکي از نشانههاي اوصاف الهي قدرت و علم خداوند است و صفت «واحده» در مقابل تعدد چند ميلياردي انسانهاست نه در مقابل «زوجيت زن و شوهري».
بنابراين با توجه به روشن شدن معناي «نفس» در چهار آية اول، ميتوان گفت اين آيات، دلالت بر آن دارند که نسل همة مردم به يک نفر بازميگردد و پدر اولي همة آنها يک نفر است و چنين نيست که پدرهاي اولية گوناگون و در عرض يکديگر داشته باشند.
آية پنجم (حجرات:13) نيز دلالت بر آن دارد که همة افراد انسان، از يک مرد و زن آفريده شدهاند. لذا اين آيه نيز همچون چهار آية اول، بيان ميدارد که نسل همة انسانها به يک پدر ميرسد.
دستة دوم: آياتي که دلالت دارند بر اينکه همة انسانهاي روي زمين، فرزندان شخصي معين به نام «آدم» هستند. اين دسته با دو گونه تعبير، دال بر اين مطلباند:
1. در برخي، تمام انسانهاي روي زمين، با عنوان «بنيآدم» مخاطب قرار گرفتهاند؛ مانند آية 26 سورة اعراف: يا بَنيآدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً. همچنيناند آيات 60 سورة يس و 27، 31 و35 اعراف. در اين آيات، با توجه به اين نکته که همة انسانهاي روي زمين، بدون استثنا مخاطب قرآن و داخل در خطاب «يا بَنيآدَمَ» هستند، مطابق ظاهر اين تعبير، همة آنها، بدون استثنا فرزندان شخصي معين به نام «آدم» هستند؛
2. آية 27 سورة اعراف که در آن، علاوه بر تعبير «بني آدم»، تعبير «أَبَوَيْكُمْ» نيز آمده است: يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ. با توجه به اينکه در آغاز اين آيه، همة انسانها را «بنيآدم» خطاب کرده است، ظاهر «أَبَوَيْكُمْ» نيز دال بر اين است که يکي از والدين (أَبَوَيْكُمْ)، همان «آدم» است و همة انسانها، فرزندان اويند.
بر اساس مدلول اين دسته از آيات، همة انسانها فرزندان شخصي معين به نام «آدم» هستند و او پدر همه است.
دستة سوم: آياتي که در آنها صريحاً نام «آدم» و چگونگي پيدايش مستقل او بيان شده است: اين دسته مشتمل بر سه آيه است که عبارتاند از: آية 59 آلعمران، 61 و 62 اسراء و 11 و 12 اعراف.
1. آية 59 سورة آلعمران: «إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ». اين آيه، مهمترين آيه در مسئلة آفرينش نخستين انسان است. لذا برخي نويسندگان، در مباحث مرتبط با اين مسئله، از آن با تعبيراتي همچون «قويترين دليل» (مشکینی اردبیلی، بيتا، ص55)، «روشنترين آيه» (طباطبایی، 1417، ج16، ص256؛ مصباح یزدی، 1367، ج3، ص341)، «ادلّ از آيات ديگر بر استقلال آدم در خلقت» (جعفری، 1357، ج2، ص132) و «صريحترين آيه بر استثناييبودن خلقت آدم» (واعظی، 1387، ص25) ياد کردهاند، و اگر دلالت آن بر آفرينش مستقل آدم اثبات شود، قرينهاي بسيار مهم دربارة دلالت ديگر آيات است و ما را به فهم دقيق نظرية قرآن در اين مسئله بسيار نزديک ميکند؛ لذا بايد بهدقت بررسي شود.
نکات مهم در تفسير آيه
الف. براي «مَثَل» در کتب لغت، معادلهاي مختلفي همچون مثال (مشبهّ به)، خبر، حديث، صفت، عبرت، آيه و نشانه (ر.ک: فراهیدی، العین؛ ازهری، تهذیب اللغه؛ صاحب اسماعیلبنعباد، المحیط فی اللغه، ذیل ماده مثل) بيان شده است که شايد بهترين معادل فارسي براي آن در اين آيه، واژة «داستان» يا «چگونگي» باشد.
ب. همانطور که بدون ترديد «عيسي» علَم و اسم براي فرد معين خارجي است، «آدم» نيز در اين آيه علَم و اسم براي فرد معين خارجي است، نه اسم نوع يا اسم جنس؛ چراکه اولاً در خصوص اين آيه، معقول نيست که يک فرد به نوع خودش تشبيه شود؛ ثانياً ظاهر آيات آن است که «آدم» در قرآن علم براي فردي معين است و نه اسم نوع يا جنس، و لذا در بسياري از آيات، بحث از بنيآدم و ذرية او مطرح شده است. بهعلاوه استعمال «آدم» بدون «ال» و غير منصرف بودن آن، ميتواند شاهدي ديگر بر عَلَميت آن باشد؛
ج. با توجه به مکانمند نبودن خداوند، دربارة مراد از «عِنْدَ اللَّه»، چند احتمال وجود دارد؛ يعني در علم خداوند (طباطبایی، 1417، ج3، ص212)، يا در فعل خداوند (طبری، 1412، ج3، ص207)، يا در نفسالامر و واقع، يا نسبت به خداوند؛ بدين معنا كه نسبت عيسي به خداوند، نسبت مخلوق به خالق است نه ابن به أب (ابنعاشور، بيتا، ج3، ص12). بنا بر همة احتمالات، آيه دال است بر تشبيه مطلبي واقعي و حقيقي دربارة عيسي به مطلبي واقعي و حقيقي دربارة آدم، و نه خيالي و يا مبتني بر جهل و تصور عوامانه از آن دو؛
د. از تعبير «خَلَقَهُ» در خود اين آيه ميتوان به دست آورد که مراد از تشبيه داستان عيسي به داستان آدم، تشبيه خلقت عيسي به آفرينش آدم است، نه تشبيه اموري مانند علم و فضل عيسي به علم و فضل آدم و امثال آن که برخي نويسندگان ادعا كردهاند (مشکینی اردبیلی، بيتا، ص56).
بهعلاوه صرفنظر از تعبير «خَلَقَهُ»، از سبب نزول آن نيز که برخي مدعي اجماع مفسران بر چنين سبب نزولي هستند (رازی، 1420، ج8، ص242)، ميتوان اين مطلب را برداشت كرد. در سبب نزول آيه، نقل شده که در زمان پيامبر اکرم گروهي از مسيحيان نجران به مدينه آمده و از ايشان دربارة محتواي دعوتشان پرسيدند. آن حضرت در پاسخ ايشان، يکي از پيامهاي دعوت خود را مخلوق بودن عيسي شمردند. آن گروه مسيحي پرسيدند که اگر مخلوق است پس پدرش کيست؟! در پاسخِ ايشان، بر پيامبر اکرم وحي نازل شد که از ايشان بپرس دربارة آدم چه ميگوييد؟ آيا مخلوق بوده است؟ گفتند: آري. پيامبر از ايشان پرسيد: پس پدرش که بوده است؟! آن گروه از پاسخ گفتن عاجز و حيران ماندند و سپس اين آيه نازل شد (قمی، 1367، ج1، ص104؛ طوسی، بيتا، ج2، ص482؛ طبرسی، 1372، ج2، ص162)؛
ه . دربارة تشبيه، که در اين آيه مستفاد از کاف (کَ) است و نه از کلمة «مَثَل»، بايد توجه كرد که يکي از اغراض مهم در تشبيه، بيان امکان مشبه با توجه به امکان مشبهبه ميباشد (تفتازانی، 1376، ج2، ص35؛ هاشمی، 1994م، ص237) و چون دربارة عيسي شبهة عدم امکان تولد يک فرد بدون دخالت پدر وجود داشته است، هدف از تشبيه در اين آيه، بيان امکان آن است و در آيه، تنها وجه شبه پذيرفتني ميان خلقت عيسي و خلقت آدم، «امکان تحقق» است؛ زيرا همانگونه که از سبب نزول نيز استفاده ميشود، مطلب مورد شبهه و انکار دربارة عيسي «امکان پيدايش فرزند بدون پدر» بوده، که خداوند با استفاده از اين تشبيه، تحقق چنين امري را ممکن شمرده است؛ به اين بيان که همانگونه که پيدايش آدم بدون پدر و مادر، ممكن بوده، پيدايش عيسي نيز بدون وجود پدر، امکان تحقق دارد.
با توجه به اينکه تا پيش از طرح فرضية تکامل انواع و از جمله در خصوص انسان، در ذهن عموم اهل کتاب و نيز همة مسلمين، خلقت آدم، خلقتي اعجازگونه و مستقل و از خاک و گل تلقي ميشده است، اگر اين تلقي آنها نادرست بوده و حقيقت اين بوده باشد که خلقت آدم همانند ديگر انسانها از نطفة دو موجود مذکر و مؤنث است، در اين صورت، اگر خداوند با استفاده از همان تلقي و تصور باطل مخاطبان دربارة آدم در پي توجيه خلقت حضرت عيسي باشد، نوعي اغراي به جهل (به معنای کشاندن به جهل و در جهل باقیگذاشتن) دربارة خداوند لازم ميآيد و اغراي به جهل، قبيح و در مورد خدا محال است؛ چراکه او نيازي به در جهل افکندن مخاطب براي توجيه خلقت حضرت عيسي ندارد. همچنين اگر مراد خداوند از «کمثل آدم» تشبيه به خلقت تکاملي او باشد، که در آن صورت، خلقت او اعجازگونه و غيرعادي نخواهد بود، بلکه او نيز همانند همة افراد بشر، حاصل از نطفة دو موجود مذکر و مؤنث است، و در اين صورت، وجه شبه قابل قبولي براي اين تشبيه متصور نيست.
از آنچه بيان شد به دست ميآيد که تنها صورت قابل دفاع براي تشبيه در اين آيه، اين معناست: همانا داستان خلقت عيسي، در امکان تحقق اعجازگونه، همانند داستان خلقت آدم است که خداوند او را اعجازگونه از خاک آفريد؛
و. دربارة معناي «ثُمَّ» در «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» بايد گفت که «ثم» در اصل، دلالت بر تراخي زماني (سیوطی، 1375، ج2، ص69) دارد و اين معنا، يکي از معاني محتمل آن در آية مورد بحث است. البته برخي از مفسران، «ثم» را در اين آيه، دال بر تراخي رتبي (ابنعاشور، بيتا، ج3، ص112) و برخي ديگر، دال بر تراخي در اِخبار دانستهاند (نيشابوری، 1416، ج2، ص174).
بههرحال «ثُمَّ» در اين آيه، حتي اگر هم دال بر تراخي زماني باشد، چون مقدار زمان تراخي در آيه معين نشده است، لذا هرگز دال بر اين نيست که بشر ابتدا به صورت حيواني انساننما خلق شده و پس از گذشت ميليونها سال با تکامل به صورت فعلي در آمده است؛ مطلبي که برخي، با استناد به معناي تراخي در «ثم»، در پي اثبات آن بودهاند (سحابی، 1351، ص185).
بهعلاوه ميتوان ادعا كرد که «ثم» در اين آيه، دلالت بر تراخي زماني ندارد، بلکه مناسب آن است که براي دلالت بر تراخي در اِخبار باشد؛ چراکه مراد از «قول» در تعبيراتي مانند «قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» سخن و گفتار لفظي نيست، بلکه اين نوع تعبير، کنايه از ارادة خداوند در مقام خلقت چيزي است؛ به اين معنا که اگر خداوند تحقق چيزي را اراده کند، بلافاصله آن شيء محقق ميشود، نه آنکه در مقام آفرينش موجودات، لازم باشد نخست واقعاً از خدا سخن و گفتاري صادر شود و سپس در مرحلة بعد، شيء محقق گردد. با توجه به اينکه ارادة خداوند بر خلقت آدم، حتماً قبل از «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» نيز بوده است، روشن ميشود که «ثم»، تنها براي دلالت بر ترتيب در اِخبار است و آيه درصدد بيان دو خبر از کيفيت خلقت حضرت آدم ميباشد و آن اينکه اولاً او را از خاک آفريده است (خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ)؛ ثانياً با ارادة خداوند خلق شده است (قالَ لَهُ كُنْ).
حال، با توجه به اينکه همة انسانها و نيز همة موجودات ديگر با ارادة خداوند (قالَ لَهُ كُنْ) خلق شدهاند، آدم از اين جهت، خصوصيتي نداشته که مشبهبه قرار گيرد؛ پس خصوصيتي که موجب شده آدم، مشبهبه قرار گيرد، «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» است و فقط در صورتي «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» خصوصيت براي آدم شمرده ميشود که مراد از آن، خلقت مستقيم و اعجازگونه از خاک باشد؛ وگرنه اگر آدم نيز همانند ديگر انسانها به صورت غيرمستقيم از خاک آفريده شده باشد، ويژگي خاصي در او باقي نميماند که در اين آيه، مشبهبه قرار گيرد و اگر خلقت او ويژگياي نداشته باشد، چرا نفرمود: إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِکُم خَلقَکُم مِنْ تُرابٍ ثُمَّ...؛ بهويژه با توجه به اينکه حضرت موسي نزديکتر به عيسي بوده و يهوديان دشمنان اصلي عيسي بودهاند و او را فرزندي نامشروع ميدانستند، چرا نفرمود: إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ موسي خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ...؟
با دقت در نکات يادشده، آيه دلالت بسيار روشني بر خلقت اعجازگونة آدم و پيدايش مستقيم او از خاک دارد؛
2. آيات 61 و 62 سورة اسراء: وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ قالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً، قالَ أرَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلاً.
در اين آيات، ظاهراً «آدم» نام فردي خاص است. بهعلاوه ظاهر «هذَا الَّذي» و ضمير «ه» و کلمة «ذُرِّيَّه» در ترکيب « ذُرِّيَّتَهُ» نيز ظهور بسيار قوي دارند در اينکه «آدم» اسم و دال بر يک شخص معين خارجي است و آيه اشاره به داستان خلقت آدم دارد و با توجه به ديگر آياتي که در آنها داستان خلقت آدم و سجدة فرشتگان براي او مطرح شده، مراد از «َمنْ خَلَقْتَ طيناً» در اين آيه، همان «خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» (اعراف:12) است که ظهور در خلقت مستقيم از «طين» دارد، و اين معنا، در هر سه فرضِ تميز يا حال يا منصوب به نزع خافض بودن «طينا» وجود دارد (درباره علت نصب «طینا»، ر.ک: طبرسی، 1372، ج 6، ص657؛ ابنمنظور، بيتا، ج13، ص270؛ زمخشری، 1407، ج2، ص677). لذا اين آيات نيز بر خلقت مستقل آدم و پيدايش مستقيم او از «طين» دلالت دارند نه بر پيدايش او از نطفة موجودي ديگر؛
3. آيات 11 و12 سورة اعراف: وَلَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ.
با توجه به اينکه اين آيات، همانند آيات 61 و 62 سورة اسراء، مربوط به داستان چگونگي آفرينش آدم و سجدة فرشتگان براي او هستند، بنابراين مراد از آدم در اين آيات نيز، شخصي معين و مشخص است؛ اما آيا اينکه در آغاز اين آيات، ضمير جمع «کُم» و در آيات بعدي، ضمير جمع «هم» به کار رفته، دليل آن نميشود که کلمة «آدم» در اين آيه، اسم جمع باشد؛ چراکه ظاهر آيات آن است که مراد از «کُم»، افراد انسان و مراد از «آدم» شخصي معين است.
آيا عطف به «ثم» در اين آيات نيز مانع از اين ظهور نيست؟ پاسخ منفي است؛ چراکه «ثم» در اينجا ميتواند براي دلالت بر ترتيب در اِخبار باشد (طباطبایی، 1417، ج16، ص260. برای اقوال دیگر، ر.ک: همان، ج8، ص21)؛ به اين معنا که آيه درصدد بيان سه خبر جداگانه است که لازم نيست دربارة يک موضوع باشند.
ضمير جمع «هم» در آيات بعدي نيز نبايد سبب اين توهم شود که «آدم» در اين آيه اسم جمع است؛ چراکه اولاً در آيه 12 (أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ... خَلَقْتَهُ) ضمير مفرد «ه» به آدم باز ميگردد؛ ثانياً به قرينة آيات 61 و 62 سورة اسراء، مراد از ضمير جمع «هم» در اينجا، ميتواند «ذرية آدم» و يا مجموع «آدم، همسر و ذرية او» باشد.
تعبير «خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» با توجه به مدلول آية 59 سورة آلعمران (خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ) که خلقت آدم را اعجازگونه و غيرمتعارف معرفي ميکند، دلالت بر خلقت مستقيم آدم از طين دارد؛ همانگونه که تعبير مشابه آن در آيات 49 سورة آلعمران (أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ) و 110 سورة مائده (وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ)، در داستان معجزات عيسي قطعاً بر خلقت مستقيم از طين دلالت دارد.
بنابراين عبارت «خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» در اين آيه، بر خلقت مستقل آدم و پيدايش مستقيم او از «طين» دلالت دارد و اين جمله، هرچند که جزء کلام ابليس است، بيان آن در پيشگاه خداوند و عدم رد آن توسط خدا، دليل بر تأييد و درستي آن است.
با توجه به مطالب يادشده، حاصل مفاد آيات اين دسته، که در آنها صريحاً نام «آدم» و چگونگي پيدايش او بيان شده، اين است که آفرينش او به طور مستقل، و به صورت مستقيم از خاک و گل بوده است.
با ضميمه کردن مفاد اين دسته به آيات دستة اول و دوم، که دلالت بر مقام نيايي حضرت آدم نسبت به نسل بشر کنوني دارند، به دست ميآيد که آفرينش نخستين انسان، مستقيماً از خاک و گِل بوده است، نه آنکه از نطفة موجود زندة ديگري پديد آمده باشد.
دستة چهارم: آياتي که در آنها صريحاً نام «آدم» نيامده، ولي با توجه به قراين ديگر، معلوم ميشود که اينها نيز ناظر به چگونگي آفرينش آدم هستند:
1. إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ... فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ...إِلاَّ إِبْليسَ... قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ (ص:76-71)؛
2. وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ، وَالْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ، وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ... فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ...إِلاَّ إِبْليسَ... قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (حجر:33-23).
با توجه به اشاره اين آيات به داستان سجده فرشتگان و نافرماني ابليس و بر اساس مدلول آيات 61 و 62 اسراء و نيز آيات 11 و 12 اعراف، که صريحاً اين داستان را دربارة آفرينش آدم مطرح ساختهاند، معلوم ميگردد که اين آيات نيز دربارة آفرينش آدم هستند. در اين آيات، بيان شده که خلقت و پيدايش انسان، از «طين» و «صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» بوده است و اين تعبير، ظهور در خلقت مستقيم او از اين مواد دارد و مراد از «طين»، گِل و مراد از «صلصال»، با توجه به معناي آن در لغت، گِل خشک سفالگون و داراي صدا (بر اثر برخورد ضربه و... به آن) ميباشد (ر.ک: فراهیدی، بيتا، ماده صل؛ احمدبنفارس، بيتا، ماده صل؛ راغب اصفهانی، بيتا، ماده صلل؛ جوهری، بيتا، ماده صلل). ازآنجاکه اين آيات، ناظر به آفرينش آدم هستند، بنابراين مراد از خلقت انسان يا بشر از «طين» و «صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»، خلقت آدم از اين مواد است و ازآنجاکه بر اساس مفاد آيات دستة اول و دوم، او پدر همة انسانهاست، در اين آيات، خلقت او از مواد يادشده، با تعبير خلقت «انسان» يا «بشر» بيان شده است؛
3. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ (الرحمن:14).
تعبير خلقت انسان از «صلصال» چهار بار در قرآن به کار رفته و با توجه به اينکه در سه مورد (آيات 33-23 سورة حجر)، اين تعبير دربارة آفرينش آدم است، روشن ميشود که اين تعبير، در اين آيه نيز ناظر به خلقت اوست و از آن جهت که او سرمنشأ نوع انسان است، آيه به مبدأ آفرينش نوع «انسان» از صلصال اشاره دارد؛ در مقابل مبدأ آفرينش نوع «جن»، که از نار (آتش) بوده است.
4. الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ...(سجده:9-7).
در اين آيات، تقابل آغاز آفرينش انسان از گِل (بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ) با استمرار نسل او از آبي پست (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ) نشان ميدهد که آفرينش مستقيم نخستين فرد انسان، از گِل بوده است؛ اما نسل او به واسطة آبي پست تداوم يافته، و اگر مراد اين بود که آغاز آفرينش انسان (همة انسانها) از خاک و گل بوده و سپس با طي مراحلي (تبديل به گياه و مواد خوراکي و...) به صورت ماء مهين در آمدهاند، در اين صورت، بايد گفته ميشد: «ثُمَّ جَعَلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ» نه «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ» (طباطبایی، 1417، ج16، ص250).
بنابراين هرچند در آيات اين دسته، نامي از حضرت آدم به ميان نيامده است، قراين يادشده بهروشني دلالت دارند که اين آيات نيز ناظر به خلقت مستقل و بلاواسطة «آدم» از خاک و گِل هستند.
با انضمام اين آيات به آيات دستة اول و دوم، که حضرت آدم را نخستين فرد انسان معرفي ميكنند، به دست ميآيد که آفرينش آدم به عنوان نخستين انسان، مستقيماً از خاک و گِل بوده است.
دستة پنجم: آياتي که خود بهتنهايي دلالت روشني بر چگونگي آفرينش نخستين انسان (آدم) ندارند، ولي با توجه به مدلول آيات دستة اول تا چهارم و وجه مشترک آنها با اين آيات از جهت بيان ماده خلقت انسان (خاک، گِل، گِل خشک سفالگون)، ميتوان آنها را نيز مرتبط با پيدايش نخستين انسان دانست و به چهار دستة اول ملحق كرد. اين آيات و وجه الحاقشان به چهار دستة اول، بر اساس ميزان تشابه و اشتراکشان با يکديگر، بدين قرارند:
1. ... إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ (صافات:11).
با توجه به آيات 61 سورة اسراء و 12 سورة اعراف و آيات دستة چهارم، و با توجه به اتصاف «طينٍ» به «لازِبٍ» (چسبنده بودن) که شبيه تعبير نهج البلاغه دربارة خلقت نخستين انسان است (وَلَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ) (نهج البلاغه، خطبه دوم)، «طين» در اين آيه، تناسب با گِلي دارد که براي ساختن چيزي به کار ميرود و لذا به احتمال قوي، آيه ناظر به خلقت نخستين انسان از گِل است؛
2. وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ، ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ، ثُمَّ (مؤمنون:14-12).
آفرينش انسان از عصارهاي از گِل (سُلالَةٍ مِنْ طينٍ) در اين آيه، با توجه به آيات 61 سورة اسراء و 12 سورة اعراف و آيات دستة چهارم، ميتواند اشاره به همان خلقت نخستين انسان از گِل باشد؛ به اين معنا که چون معجوني از گل، مبدأ و مادة آفرينش نخستين انسان بوده، با واسطة او، مبدأ اصلي پيدايش ديگر انسانها نيز همان معجون از گل معرفي شده است. البته اين احتمال هم ميرود که «سُلالَةٍ مِنْ طينٍ» اشاره به معجوني از مواد غذايي حاصل از گِل باشد که سرمنشأ تکون نطفه است؛
3. هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ (انعام:2).
با توجه به آيات 61 سورة اسراء و 12 سورة اعراف و آيات دستة چهارم، ميتوان گفت که در اين آيه نيز خلقت انسان يا انسانها از طين، اشاره به خلقت نخستين انسان است و اين معنا با ظهور «وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ، ثُمَّ جَعَلَ...» (سجده:7و8) بسيار سازگار است؛ هرچند از آن جهت که گِل، به خاک حاصلخيز و سپس گياه و خوردنيها تبديل ميشود، باز هم اين احتمال منتفي نيست که «طين» اشاره به سرمنشأ مواد غذايي نطفه باشد؛
4. وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ... (روم:20؛ و نيز ر.ك: غافر:67؛ کهف:37؛ حج:5؛ فاطر:11).
خلقت از تراب در اين آيات، ممکن است ناظر به چگونگي خلقت نخستين انسان باشد، از آن جهت که او از خاک پديد آمده و باقي انسانها از او ناشي شدهاند؛ به اين معنا که مرحلة آفرينش او از خاک، يکي از مراحل آفرينش همة انسانها شمرده شده باشد. البته احتمال هم دارد مراد اين باشد که «تراب» مادة آفرينش همة انسانهاست، از آن جهت که خاستگاه مواد غذايي و نشو و نماي آنهاست؛
5. مِنْها خَلَقْناكُمْ وَفيها نُعيدُكُمْ وَمِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (طه:55؛ و نيز ر.ك: نجم:32؛ هود:61؛ نوح:17).
ضمير در «منها» به «الارض» باز ميگردد و در اين آيه زمين منشأ پيدايش انسانها دانسته شده است. وجه انتساب پيدايش انسان به زمين ممکن است اين باشد که چون نخستين انسان از ارض و به تعبير روايات (برقی، 1371، ج1، ص282؛ صدوق، 1385، ج1، ص2؛ همو، 1378، ج1، ص242؛ کلینی، 1407، ج2، ص6) از «أديم الارض» (روية زمين) به وجود آمده و همة انسانها از همان نخستين انسان ناشي شدهاند، لذا اين مرحلة پيدايش او، يکي از مراحل پيدايش همة انسانها شمرده است. البته همچنين ممکن است از آن جهت باشد که زمين، خاستگاه مواد غذايي و نشو و نماي انسانهاست و بدن انسانها ولو با چند واسطه، از زمين ناشي شده است؛
6. وَهُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً (فرقان:54).
در اين آيه، دربارة مراد از «الماء»، که خلقت بشر، ناشي از آن شمرده شده، سه احتمال وجود دارد:
1. شايد اشاره به آبي است که آدم از آن خلق شده؛ همانگونه که در برخي روايات آمده است (قمی، 1367، ج2، ص114؛ کلینی، 1407، ج5، ص442)؛ همان آبي که با خاک، مخلوط شد و در نتيجه، گِل (طين) سازة جسماني آدم را تشکيل داد؛
2. ممکن است مراد از آن، «نطفه» باشد، همانگونه که بسياري از مفسران بيان کردهاند (براي نمونه: طوسی، بيتا، ج7، ص499؛ طبرسی، 1372، ج7، ص274؛ طباطبایی، 1417، ج15، ص229)؛
3. شايد مراد از آن، مطلق الماء (آب) باشد که آفرينش همة موجودات زنده، متوقف و وابسته به آن است؛ همانگونه که ظاهر آيات «وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبياء:30) و «وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ» (نور:45) بر اين معنا دلالت دارند.
شبهة آيات معارض
آياتي وجود دارند که ممكن است مدلول آنها در تنافي با مدلول آيات پنج دستة سابق به نظر آيد. اين مسئله را ذيل عنوان چند شبهه بررسي ميکنيم:
شبهة اول: برخي از آيات، به طور مطلق، مبدأ آفرينش انسان را نطفه دانستهاند که طبعاً نخستين انسان را نيز دربر ميگيرد. از جمله: خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ (نحل:4؛ و نيز: قيامت:38-36؛ طارق:6؛ علق:2؛ نجم:46؛ يس:77؛ انسان:2؛ عبس:19). بنابراين او نيز همانند ديگر انسانهاست و آفرينش متفاوتي ندارد.
پاسخ: با توجه به اينکه آيات دستة اول تا چهارم، صريحاً دربارة آفرينش نخستين انسان هستند و آفرينش او به صورت مستقل و مستقيم از خاک و گل معرفي ميشود، آيات مطرح در اين شبهه را بايد با آن چند دسته تخصيص و تقييد زد و در نتيجه، نخستين انسان را از آنها خارج دانست.
شبهة دوم: در آيات 30 بقره (فِي الْأَرْضِ خَليفَةً) و 39 فاطر (خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ)، انسان يا انسانها با عنوان «جانشين در زمين» معرفي شدهاند، که مراد از آن جانشيني، ميتواند جانشيني آدم نسبت به موجودات زندة پيشين باشد؛ به اين معنا که او جايگزين موجودات زندة سابق و تکامليافتة آنهاست.
پاسخ: اولاً مراد از اين جانشيني، طبق قراين و شواهد، جانشيني خداوند است، نه جانشيني موجودات زنده سابق بر آدم، که در جاي خود، توسط مفسران بيان شده است (طباطبایی، 1417، ج1، ص115 و 116؛ مصباح یزدی، 1390، ص83 و 84)؛
ثانياً بر فرض آنکه مراد، جانشيني موجودات زندة پيشين باشد، باز هم اين آيات، منافاتي با خلقت مستقل آدم از خاک و گِل ندارند؛ چراکه ممکن است او در عين حال که خلقتي مستقل دارد، با منقرض شدن موجودات زندة سابق، جايگزين آنها شده باشد، که در اين صورت نيز عنوان جانشين (خليفه) صدق ميکند.
شبهة سوم: در برخي آيات، از آفرينش همة موجودات به نحوه «كُنْ فَيَكُونُ» سخن به ميان آمده است (آلعمران:47؛ نحل:40؛ مريم:35؛ يس:82؛ غافر:68). ظاهر فاء در «فَيَكُونُ»، دلالت بر آن دارد که مراد خداوند، بلافاصله پس از ارادة او محقق ميشود. اين مطلب، با آفرينش تدريجي و مرحله به مرحلة آدم، که در آيات سابق، از آن سخن به ميان آمد، سازگار نيست (حمل آيات سابق، بر مراحل مختلف خلقت آدم (زمین، خاک، گِل، گِل بدبو، سفال...)، در کلام بسیاری از نویسندگان، مورد تصریح قرار گرفته است. براي نمونه، ر.ک: ابنشهر آشوب، 1369، ج1، ص6؛ فیض کاشانی، 1415، ج5، ص108).
پاسخ: اين آيات، صرفاً بيان ميدارند که مراد خداوند حتماً و بلافاصله پس از ارادة او محقق ميشود؛ اما چگونگي تحقق مراد پس از اراده، نسبت به موارد مختلف فرق ميکند. اگر مراد، امري دفعي باشد، حتماً و بلافاصله به صورت دفعي محقق ميشود؛ اما اگر مراد، امري تدريجيالحصول باشد، حتماً به همان صورت تدريجي و مرحله به مرحله تحقق مييابد و نه به صورت دفعي. مطابق آيات دسته اول تا چهارم، خلقت جسماني آدم تدريجي بوده است.
شبهة چهارم: در آية «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (انسان:1) معناي «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (شيء مذکور نبودن انسان در برههاي از زمان) آن است که در زمان يادشده، موجود زندهاي محقق بوده که ارتباطي با پيدايش انسان فعلي داشته ولي در آن زمان، بينام و نشان بوده و به عنوان «انسان» شناخته نميشده است و اين با آفرينش از خاک مغاير و با نظرية پيدايش تکاملي انسان از موجودي زنده، سازگار است (مشکینی اردبیلی، بيتا، ص38-35).
پاسخ: اين آيه، هرچند بر ادعاي يادشده قابل تطبيق است، با فرض استقلال خلقت انسان نيز سازگاري دارد؛ چراکه انسان، بنا بر اين فرض نيز پيش از خلقتش، چيزي به شکل خاک و گِل يا مجسمه بيروح بوده که از آن با عنوان «انسان» ياد نميشده و لذا تعبير «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» بر آن نيز صادق است و ازآنجاکه آيات دستة اول تا چهارم، دال بر استقلال پيدايش انسان از خاک و گل هستند، از ميان اين دو معناي محتمل، معناي دوم، ترجيح مييابد.
جمعبندي: از بررسي مدلول آيات بهدست آمد که نخستين انسان حضرت آدم است و پيدايش او به نحو مستقل و از خاک و گِل بوده است. بنا بر مدلول آيات دستة اول، نسل همة انسانهاي فعلي موجود در کرة زمين به يک نفر بازميگردد و بنا بر مدلول آيات دستة دوم، آن يک نفر، آدم است و بنا بر مدلول آيات دستة سوم و نيز دستة چهارم، پيدايش آدم به صورت مستقل و از خاک و گِل بوده است و نه با تکامل از موجودي زنده. در آيات دستة پنجم، معناي ظاهري يا يکي از معاني محتمل به قرينة چهار دستة قبلي، اشاره به چگونگي پيدايش نخستين انسان است و شبهاتي که دربارة تعارض برخي آيات آفرينش با مدلول آن پنج دسته احتمالش ميرود، وجهي ندارد.
مفاد روايات
از آيات قرآن استفاده شد که نسل همة انسانهاي فعلي موجود در کرة زمين به يک شخص معين بازميگردد و او که در بحث ما «نخستين انسان» شمرده ميشود، همان فردي است که مسما به «آدم» ميباشد که پيدايش او به صورت مستقل و از خاک و گِل بوده است.
با مراجعه به روايات دال بر چگونگي پيدايش آدم (نخستين انسان)، روشن ميشود که روايات نيز همانند آيات، او را نخستين انسان و پيدايش او را به صورت مستقل معرفي ميکنند و نه به شکل تکامليافته از موجودي زنده و بنابراين، روايات، مفاد آيات را بهروشني مورد تأييد و تأکيد قرار ميدهند.
رواياتي که دال بر چگونگي آفرينش آدم، به عنوان نخستين انسان هستند، با توجه به ويژگيها و مراحل مختلف آفرينش جسم او، تعابير مختلفي دارند و بر چند دستهاند:
1. برخي از آنها، دلالت دارند که آفرينش آدم از «أَدِيمِ الْأَرْضِ» (سطح زمين) است و همين امر را علت ناميده شدن او به «آدم» شمردهاند: لِأَنَّهُ خُلِقَ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ (ر.ک: برقی، 1371، ج1، ص282؛ صدوق، 1385، ج1، ص2؛ همو، 1378، ج1، ص242)؛
2. برخي ديگر، دال بر آفرينش او از «خاک» هستند و تصريح کردهاند که «إنَّ آدَمَ خُلِقَ مِنَ التُّرَابِ» (خصیبی، 1419، ص435؛ صدوق، 1403، ص47)؛
3. تعدادي ديگر، دلالت بر آفرينش او از «آب» دارند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ آدَمَ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْب (قمی، 1367، ج 2، ص114؛ کلینی، 1407، ج5، ص337 و 442)؛
4. بعضي روايات، دال بر آفرينش او از «گِل» هستند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ آدَمَ مِنْ طِينٍ (مجلسي، 1403، ج57، ص163؛ برقی، 1371، ج2، ص565؛ ابنقولویه، 1356، ص285؛ کلینی، 1407، ج5 ص337 و ج 6، ص265)؛
5. در برخي روايات آمده که آفرينش او از «گل چسبنده» بوده است: جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَسَهْلِهَا وَعَذْبِهَا وَسَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَلَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ (ر.ک: نهج البلاغه، ص42، خطبه اول). اين دسته روايات وضعيت انسان قبل از نفخ روح را، به صورت مجسمهاي داراي اعضا و جوارح ترسيم نمودهاند: فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَوُصُولٍ وَأَعْضَاءٍ وَفُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ... ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً (همان)؛
6. در مواردي، چگونگي خلقت عيسي به چگونگي خلقت او، تشبيه و تصريح شده که آدم بدون وجود پدر و مادر آفريده شده است: إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ أُمٍّ لَيْسَ لَهُ أَبٌ كَمَا خَلَقَ آدَمَ مِنْ غَيْرِ أَبٍ وَلَا أُمٍّ (صدوق، 1385، ج1، ص79)؛
7. در تعدادي از روايات آمده که جسد آدم و پيکره و مجسمة خالي از جان و روح او، چهل سال در معرض نمايش براي فرشتگان و پرسش آنها از خداوند دربارة علت پيدايش آن، قرار داشته است (همان، ص275).
دربارة مضمون و مدلول اين روايات، ميتوان گفت که ظهور بسياري از آنها در استقلال پيدايش آدم، قطعي و مسلم است و اگر شبهه و نظرية پيدايش تکاملي انواع در ذهن خواننده اين روايات اصلاً مطرح نباشد، مطابق فهم عرفي و عقلايي مدلول اين روايات صراحت در استقلال پيدايش آدم دارند.
اعتبار سندي: ممکن است در اعتبار اين روايات از حيث سند مناقشه شود. در اين باره، چند نکته قابل ذکر است:
اولاً اين روايات، متعدد و متضافرند و لذا توجه به آنها لازم است؛ هرچند که فرضاً همگي از جهت سند، ضعيف باشند؛
ثانياً: اگر هم فرضاً همة اين روايات از جهت سند ضعيف باشند و تعداد آنها هم به حد تضافر نرسد، چون مدلول آنها مطابق ظاهر آيات است و از سوي ديگر، معارضي هم ندارند، دستكم به عنوان مؤيد ميتوانند مورد استفاده قرار گيرند؛
ثالثاً در ميان آنها رواياتي وجود دارد که سندشان معتبر و خدشهناپذير است. يکي از بهترين آنها از از جهت سند[1] و دلالت، کلام اميرالمؤمنين است که مرحوم سيد رضي آن را به عنوان خطبة اول نهج البلاغه نقل کرده است:
سپس خداوند سبحان، مقدارى خاك از قسمتهاى سخت و نرم زمين و بخشهاى شيرين و شورهزار گرد آورد و آب بر آن افزود تا گلي خالص گشت و آن را با رطوبت آميخت تا به صورت موجودى چسبناك در آمد و از آن صورتى آفريد كه داراى خميدگيها و پيوندها و اعضا و مفاصل بود. سپس آن را سفت و جامد كرد... سپس از روح خود در او دميد و به صورت انسانى درآمد داراى نيروهاى عقلانى كه آنها را به کار ميگيرد و فكرى كه به وسيلة آن (در موجودات مختلف) تصرف مىنمايد و اعضايى كه آنها را به خدمت مىگيرد و ابزارى كه براى انجام مقاصدش آنها را زيرورو مىكند و شناختى كه به وسيلة آن حق را از باطل جدا مىسازد... خداوند سبحان از فرشتگان خواست... و فرمود: براى آدم سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس که... به آفرينش خود از آتش افتخار نمود و خلقت آدم از گل خشكيده را سبك شمرد (نهج البلاغه، خطبه اول؛ ر.ک: مکارم شيرازي، 1390، ج1، ص169 و 183 با اندکي تصرف).
اين عبارات، همانگونه که برخي شارحان نهج البلاغه گفتهاند، در حقيقت، به منزلة تفسير آياتي از قرآن است که آدم را مخلوق از خاک و گِل و مانند آن معرفي ميکنند (بحرانی، بيتا، ج1، ص172). برخي از ايشان نيز تصريح كردهاند که اين جملات نهج البلاغه بر استقلال خلقت آدم دلالت واضح دارند؛ چراکه ميان حالت گل خشکيده و دميدن روح، هيچ جريان و تنوع ديگري را مطرح نفرموده است مگر گذشتن مقدار معيني از زمان، نه البته ميليونها سال با تحولات متنوع و فراوان (جعفری، 1357، ج2، ص133).
توجه به نکات ذيل، اين دلالت را واضحتر ميسازد:
1. با دقت در جملههاي پيش از اين فرازها که در بيان صفات خداوند، مراحل و چگونگي پيدايش جهان و آسمانها و صفات فرشتگان و مانند آن است، و نيز جملات بعد آنها، که در بيان مراحل ارسال پيامبران و انزال کتابهاي آسماني و پيامبر اسلام و قرآن است، روشن ميشود که آن حضرت، در اين فراز نيز حقيقتاً در پي بيان چگونگي پيدايش نخستين انسان است و اينگونه عبارات را هرگز نميتوان بياني نمادين يا رمزي و اشاري و ناظر به چيزي ديگر دانست؛
2. اوصافي که آن حضرت براي مخلوق بعد از نفخ روح بيان ميکند، همانند برخورداري از نيروهاي عقلاني و فکري و توان به خدمت گرفتن جوارح و ابزار و توان شناخت حق و باطل و امثال آن، همگي حاکي از آن هستند که آن مخلوق، قبل از نفخ روح، چنين اوصافي نداشته است. با توجه به تعبيرات اين خطبه، آن مخلوق قبل از نفخ روح در حد يک مجسمة انساني بيجان بوده است. بنابراين بايد مراد از «روح» در «مِنْ رُوحِهِ» يا «حيات» باشد؛ همانگونه که برخي از شارحان نهج البلاغه گفتهاند (مغنیه، 1979م، ج1، ص46) و يا چيزي ملازم با آن و در هر صورت، چنين نيست که آن نخستين انسان، با تکامل از موجودي زنده پديد آمده باشد؛
3. ظاهر «فاء» در «أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَأَجَلٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً» دلالت ميکند بر اينکه چنين مخلوقي، بلافاصله پس از نفخ روح پديد آمده است و حد وسطي ميان آن مرحلة مجسمه بودن و مرحلة انسان شدن نبوده است.
جمعبندي: با توجه به آنچه بيان شد، بهويژه دلالت عبارات نهج البلاغه، بايد گفت اين روايات، اجمالاً از نظر سند قابل اعتمادند و دلالت آنها بر پيدايش آدم به عنوان نخستين انسان، از خاک و گِل تمام است. لذا روايات، مؤيدي قطعي براي مفاد آيات مربوط به مسئله هستند.
نتيجهگيري
1. آيات مرتبط با نخستين انسان و چگونگي پيدايش او را ميتوان در پنج دسته تنظيم كرد که در مجموع ديدگاه قرآن را در مسئله افاده ميكنند؛
2. بر اساس آيات دستة اول، نسل همة انسانهاي كنوني در کرة زمين، به يک شخص بازميگردد و آيات دستة دوم، آن شخص را فردي با نام «آدم» معرفي ميكنند؛
3. آيات دسته سوم، با تصريح به نام «آدم»، و آيات دستة چهارم، با اشاره به او، چگونگي پيدايش او را بيان کردهاند؛
4. بر اساس آيات دستة سوم و چهارم، پيدايش آدم، به صورت مستقل، اعجازگونه و از خاک و گِل بوده است؛
5. در آيات دستة پنجم، احتمال قويتر اشاره آنها به چگونگي پيدايش نخستين انسان است، ولي در آنها، احتمال اشاره به معاني ديگر نيز منتفي نيست؛
6. با توجه به صراحت مجموع آيات چهار دستة اول در پيدايش اعجازگونه و مستقل آدم به عنوان نخستين انسان، آياتي که در آنها شبهة تعارض با مفاد آن چهار دسته وجود دارد، بايد به صورتي متناسب با مفاد آن چهار دسته تفسير شوند؛
7. روايات، نيز مفاد مجموع آيات مرتبط با نخستين انسان و چگونگي پيدايش او را تأييد ميكنند و در بسياري موارد، ظهوري قوي دارند در اينکه نخستين انسان، شخصي با نام «آدم» بوده است که اعجازگونه، بدون دخالت پدر و مادر و به صورت مستقيم از خاک و گِل آفريده شده است و دلالت آنها در برخي موارد، همچون خطبة اول نهج البلاغه و روايت صدوق (إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ أُمٍّ لَيْسَ لَهُ أَبٌ كَمَا خَلَقَ آدَمَ مِنْ غَيْرِ أَبٍ وَلَا أُمٍّ)، نص و قطعي است؛
8 . بنا بر مفاد آيات و روايات دربارة نخستين انسان و چگونگي آفرينش او فرضيههاي ارائهشده از سوي برخي دانشمندان علوم تجربي در اين مسئله، مبني بر پيدايش انسان از موجودي ديگر و به صورت تناسل و توالد مردود است و دستكم دربارة نسل موجود بشر که به حضرت آدم منتهي ميگردد، نميتواند درست باشد؛
9. حاصل دلالت مجموع آيات و روايات اين است که همة انسانها فرزندان فردي به نام «آدم» هستند و آفرينش او مستقيماً از خاک بوده است، نه آنکه از موجود زندة ديگري پديد آمده باشد.
- نهج البلاغه.
- ابنعاشور، محمدبنطاهر، بيتا، التحرير و التنوير، ج3، بيجا.
- ابنعباد، صاحب اسماعيل، بيتا، المحيط في اللغه، بيروت، عالم الکتب.
- ابنشهرآشوب، 1369ق، متشابه القرآن و مختلفه، ج1، قم، بيدار.
- ابنفارس، احمد، بيتا، معجم مقاييس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
- ابنقولويه، 1356، جعفربنمحمد، کامل الزيارات، نجف اشرف، دار المرتضويه.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، بيتا، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
- ازهري، محمدبناحمد، بيتا، تهذيب اللغه، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- بحراني، کمالالدين، بيتا، شرح نهج البلاغه، ج1، بيجا، مؤسسه نصر.
- برقي، احمدبنمحمدبنخالد، 1371ق، المحاسن، چ دوم، ج1 و 2، قم، دار الکتب الاسلاميه.
- بهزاد، محمود، 1353، داروينيسم و تکامل، چ هفتم، تهران، شرکت سهامي کتابهاي جيبي.
- تفتازاني، سعدالدين، 1376، شرح المختصر، چ هشتم، ج2، قم، دار الحکمه.
- جعفري، محمدتقي، 1357، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج2، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- جوادي آملي، عبدالله، 1392، انسان از آغاز تا انجام، قم، مرکز نشر اسراء.
- جوهري، اسماعيلبنحماد، بيتا، الصحاح، بيروت، دار العلم للملايين.
- خصيبي، حسينبنحمدان، 1419ق، الهداية الکبري، بيروت، بلاغ.
- رازي، فخرالدين محمدبنعمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، ج8، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- راغب اصفهاني، حسينبنمحمد، بيتا، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دار القلم.
- زمخشري، محمودبنعمر، 1407ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، ج2، بيروت، دار الکتاب العربي.
- ساجدي، ابوالفضل، 1392، زبان قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- سحابي، يدالله، 1351، خلقت انسان، تهران، چاپخانه شمس.
- سيوطي، جلالالدين، 1375، البهجة المرضيه، چ نهم، ج2، قم، مؤسسه اسماعيليان.
- شريعتي، علي، 1390، مجموعه آثار، چ سيزدهم، ج24، تهران، الهام و بنياد فرهنگي دکتر علي شريعتي.
- صافي گلپايگاني، لطفالله، 1390، به سوي آفريدگار، قم، دفتر تنظيم و نشر آثار آيتالله صافي گلپايگاني.
- صدوق، محمدبنعليبنبابويه، 1385، علل الشرائع، ج1، قم، کتابفروشي داوري.
- ـــــ ، 1378ق، عيون اخبار الرضا، ج1، تهران، نشر جهان.
- ـــــ ، 1403ق، معاني الاخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، ج1، 3، 4، 8، 15 و 16، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- طبرسي، فضلبنحسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، ج2، 6 و 7، تهران، ناصرخسرو.
- طبري، ابوجعفر محمدبنجرير،1412ق، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 3، بيروت، دار المعرفه.
- طوسي، محمدبنحسن، بيتا، التبيان في تفسير القرآن، ج 2 و 7، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- فراهيدي، خليلبناحمد، بيتا، کتاب العين، چ دوم، قم، نشر هجرت.
- فيض کاشاني، ملامحسن، 1415ق، تفسير الصافي، چ دوم، ج5، تهران، صدر.
- قراملکي، احد فرامرز، 1373، موضع علم و دين در خلقت انسان، تهران، مؤسسه فرهنگي آرايه.
- قمي، عليبنابراهيم، 1367، تفسير القمي، چ چهارم، ج 1 و 2، قم، دار الکتاب.
- کليني، محمدبنيعقوب، 1407ق، الکافي، چ چهارم، ج 2، 5 و 6، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- گرامي، غلامحسين، 1392، انسان در اسلام، قم، دفتر نشر معرف.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، ج11 و 57، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- مشکيني اردبيلي، علي، بيتا، تکامل در قرآن، ترجمه ق حسيننژاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1367، معارف قرآن، ج3، قم، مؤسسه در راه حق.
- ـــــ ، 1370، آموزش فلسفه، چ چهارم، ج1، قم، مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي.
- ـــــ ، 1390، انسانشناسي در قرآن، چ سوم، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، 1377، مجموعه آثار، چ هشتم، ج اول، تهران، صدرا.
- مغنيه، محمدجواد، 1979م، في ظلال نهج البلاغه، چ دوم، ج 1، بيروت، دار العلم للملايين.
- مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، ج11، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- ـــــ ، 1390، پيام امام امير المؤمنين، چ ششم، ج1، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- ـــــ ، بيتا، فيلسوفنماها، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- نيشابوري، نظامالدين حسنبنمحمد، 1416ق، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج2، بيروت، دار الکتب العلميه.
- واعظي، احمد، 1387، انسان از ديدگاه اسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- هاشمي، سيداحمد، 1994م، جواهر البلاغه، بيروت، دار الفکر.