علم امامان به غیب از منظر قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی (بررسی آیات 143 بقره و 105 توبه)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
روايات پرشمار از ناحية اهلبيت و نيز شواهد تاريخي بيانگر اين هستند که امامان از نوعي علم غيب، که با موهبت الهي و از طريق وحي تسديدي[1]، بر آنها افاضه ميشده است، برخوردارند (طباطبايي، 1388، ج1، ص61). گرچه در قرآن به طور صريح سخني در اين باب به ميان نيامده است، آيات پرشماري وجود دارند که با تحليل محتوايي آنها ميتوان نظر قرآن را دربارة اين موضوع به دست آورد.
پيش از بررسي دلالت اين آيات، به بيان مراد از مفردات پژوهش حاضر (علم، غيب و امام) ميپردازيم. علم در لغت عرب نقيض جهل است (فراهيدي، 1410؛ ابنمنظور، 1414، ذيل ماده علم) و به معناي يقين (فيومي، 1416، ذيل ماده علم) و ادراک حقيقت شيء (راغب اصفهانى، 1412، ذيل ماده علم) به کار رفته است؛ اما در اصطلاح دانشمندان عبارت است از اعتقاد يقيني مطابق با واقع، در برابر جهل بسيط و مرکب (مصباح يزدي، 1383، ج1، ص60-61)؛ حضور صورت شيء در نفس (مظفر، بيتا، ص13)؛ و يا مجموعهاي از معلومات تصوري و تصديقي اعم از کلي و جزئي که از جهت موضوع يا غايت وحدت و انسجام دارند (زرقاني، 1408، ص6) (دربارة اصطلاحات ديگر، ر.ک: مصباح يزدي، 1383، ج1، ص60-61). مراد از علم در اين پژوهش همان معناي اول است.
علم يا بدون واسطه به ذات معلوم تعلق ميگيرد و وجود واقعي و عيني معلوم براي عالم و شخص درككننده منكشف ميگردد و يا وجود خارجي آن، مورد شهود و آگاهي عالم قرار نميگيرد، بلكه شخص از راه چيزي كه نمايانگر معلوم است و اصطلاحاً صورت يا مفهوم ذهني ناميده ميشود از آن آگاه ميگردد. قسم اول را «علم حضوري» و قسم دوم را «علم حصولي» ميناميم (مصباح يزدي، 1383، ج1، ص171).
غيب در لغت مصدر و به معناي پوشيده بودن چيزي از چشم است (ابنفارس، بيتا، ماده غيب). اين واژه سپس توسعة معنايي مييابد و بر هر آنچه از حواس و يا علم انسان مستور باشد اطلاق ميشود (راغب اصفهانى، 1412، ماده غيب). مراد از علم به غيب در اين پژوهش، دانستن و ادراک آن چيزهايي است که از خرد و حواس انسان پنهان است و صرفاً انسانهاي خاص از طُرُق غيرعادي معرفت نظير وحي تسديدي، الهام و مکاشفات رباني و رؤياهاي صادقه با افاضه و عنايت ويژه خداوند بدان دست مييابند.
امام در لغت به معناي پيشوا و رهبر (ابنمنظور، 1414، ذيل ماده امم) و در اصطلاح علمِ کلام، کسي است که رياست همگاني و فراگير بر جامعه اسلامي را به اذن خداي سبحان به عهده دارد (مصباح يزدي، 1388، ص342). مقصود ما از امامان در اين مقاله همان ائمة دوازدهگانه است که به حکم خداي سبحان جانشينان برحق پيامبر خاتم به شمار ميآيند، اول آنان حضرت علي و آخر ايشان حضرت وليعصر است (ابنبابويه، 1404، ص110؛ حلي، 1417، ص539).
بهطور کلي آياتي که در آنها از علم به غيب سخن به ميان آمده است، بر دو دستهاند:
1. آياتى كه علم به غيب را ويژة خداي سبحان دانسته و يا آن را از ديگران نفي ميکنند؛ مانند «قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّه» (نمل:65)؛ «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ» (يونس:20)؛ «قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْب» (انعام:50؛ همچنين ر.ك: انعام:59؛ اعراف:188)؛
2. آياتي که علم به غيب را براي برخي از بندگان برگزيده خدا نيز ثابت ميدانند؛ مانند «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» (جن:27؛ همچنين ر.ك: آل عمران:49و179).
مفسران براي جمع ميان اين دو دسته آيات، وجوهي را ذکر کردهاند که قويترين آنها دو وجه ذيل است:
1. علم به غيب به دو قسم ذاتي و موهبتي تقسيمپذير است: علم به غيب ذاتي يا استقلالي، علمي است که از درون عاِلم ميجوشد و وابسته به ديگري نيست. اين علم، ويژة خداي سبحان است. طبق اين تقسيم، دستة اول آيات به چنين علمي اشاره دارد و ادعاي آن براي غيرخدا، موجب کفر و شرک است (طباطبايي، 1417، ج20، ص53)؛ و مراد از علم به غيب تبعي و موهبتي، علمي است که خداوند به بندگان خاص خود افاضه ميکند. بنا بر آيات قرآن، برخي بندگان برگزيدة الهي به اذن خداوند از چنين علمي برخوردارند؛ چنانکه روزي پيامبر اکرم يکي از همسرانش را از اسراري که بين آنها بود باخبر ساخت، و او از رسول خدا پرسيد: «من انبأک هذا» (چه کسي تو را از اين راز آگاه ساخت) و حضرت در پاسخ فرمود: «نبَأني العليم الخبير» (تحريم:3). برخي ديگر از بندگان خاص خداوند نيز به تصريح آياتي از قرآن کريم، با افاضة الهي از علم غيب برخوردار بودهاند؛ مانند مادر حضرت موسي که نوزادش را به دستور خداوند به دريا انداخت و از راه وحي و الهام ميدانست که فرزندش به او بر ميگردد و سرانجام به پيامبري ميرسد (قصص:7و13). مريم مقدس نيز از طريق علم غيبي ميدانست که بيشوهر، فرزنددار ميشود و خداوند او را به نبوت بر ميگزيند؛ و حضرت خضر به علم غيبي چيزهايي ميدانست که موسي پيامبر از آنها بيخبر بود (کهف:65-66)؛
2. علم غيب به لحاظ قلمرو به مطلق و نسبي تقسيم ميشود: علم غيب مطلق، اشاره به حقيقتي دارد که کسي جز خداي سبحان از آن برخوردار نيست؛ مانند علم به زمان ظهور قائم آلمحمد و زمان برپايي قيامت و امورى از اين قبيل. طبق اين تقسيم، دسته اول آيات که علم غيب را منحصر در خداي سبحان معرفي ميکند، به علم غيب مطلق و دستة دوم به علم غيب نسبي اشاره دارد؛ چنانكه سخن حضرت علي در خطبة 128 نهجالبلاغه نيز به اين دو قسم اشاره ميكند:
وَاِنَّما عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السّاعَةِ وَما عَدَّدَهُ اللّهُ سُبْحانَهُ بِقَوْلِهِ: «اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ، وَيُنَزِّلُ الْغَيْثُ، وَيَعْلَمُ ما فِى الاَْرْحامِ، وَلا تَدْرى نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً، وَما تَدْرى نَفْسٌ بِاَىِّ اَرْض تَموتُ...» الآيَةَ، فَيَعْلَمُ سُبْحانَهُ ما فِى الاَْرْحامِ مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى، وَقَبيح اَوْ جَميل، وَسَخىٍّ اَوْ بَخيل، وَشَقىٍّ اَوْ سَعيد، وَمَنْ يَكُونُ فِى النّارِ حَطَباً، اَوْ فِى الْجِنانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرافِقاً. فَهذا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذى لا يَعْلَمُهُ اَحَدٌ اِلاَّ اللّهُ، وَما سِوى ذلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللّهُ نَبِيَّهُ؛ علم غيب، همان علم قيامت است، و آنچه خدا در گفتة خود آورده که: «علم قيامت در نزد خداست، خدا باران را نازل کرده و آنچه در شکم مادران است ميداند، و کسي نميداند که فردا چه خواهد کرد و در کدام سرزمين خواهد مرد»، پس خداوند سبحان از آنچه در رحم مادران است، از پسر يا دختر، از زشت يا زيبا، سخاوتمند يا بخيل، سعادتمند يا شقي آگاه است و نيز ميداند که چه کسي هيزم جهنم خواهد شد و چه كسي در بهشت همنشين پيامبران است. اين قسم از علوم غيبي را کسي جز خدا نميداند و غير آن علمي است که خداوند آن را به انبيا و اولياي خاص خود افاضه كرده (مکارم شيرازي، 1374، ج25، ص148؛ انصاريان، 1386، ص287).
از نظر علامه طباطبايي غيب به طور کلي به دو دسته که عبارتاند از غيب نسبي و غيب مطلق تقسيمپذير است. غيب نسبي، به غيبهايي اطلاق ميشود که به عالم شهود[2] وارد ميشوند و متعلق علم ما قرار ميگيرند، و مراد از غيب مطلق، اموري است که مطلقاً از قلمرو مشاهده انسان خارجاند (طباطبايي، 1417، ج7، ص126).
به هر صورت انحصار علم غيب به خداوند در آيات دستة اول با اثبات آن براي بندگان برگزيدة خدا در آيات ديگر تخصيصپذير است؛ چنانکه در برخي از آيات، ميراندن را مختص خداوند دانسته است: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُس» (زمر:42) و در برخي ديگر آن را به ملائكه و يا فرستادگان خداوند نسبت مىدهد و مىفرمايد: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» و مىفرمايد: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا». پس ميراندن به اصالت منسوب به خداست، و به تبعيت منسوب به ملائكه و فرستادگان الهي است؛ زيرا آنها تحت فرمان خداوند و به اذن او اين کار را انجام ميدهند (طباطبايي، 1417، ج20، ص53، 55-56).
گرچه دانشمندان مکتب اهلبيت در آثار گوناگون علم غيب امامان را از منظر قرآن كانون بحث قرار دادهاند، تلاشهايشان اغلب در پرتو روايات تفسيري و روايات شأن نزول است که در ذيل آيات مرتبط نقل شده است و به تحليل موضوعي آيات در اين باب نپرداختهاند. نخستين کسي که اهتمام درخور توجهي براي اثبات اين مسئله از طريق بررسي آيات مرتبط از خود نشان داده، علامه طباطبايي است. با اين همه، تاكنون تلاش جامع و روشمندي از طريق تحليل موضوعي آيات براي کشف نظرية نهايي قرآن در اين باب انجام نيافته است و پژوهش حاضر تلاش ميکند به بررسي دلالت آية 105 سورة توبه و آية 143 سورة بقره در اين زمينه بپردازد و با بهرهگيري از ديدگاه علامه طباطبايي، دلالت آيات قرآن را بر علم امامان معصوم به غيب اثبات كند.
البته آيات ديگري نيز در قرآن وجود دارند که ميتوان از آنها علم غيب امامان را برداشت کرد؛ ولي با توجه به محدوديت فضاي مقاله تنها به بررسي دو آية يادشده ميپردازيم.[3]
1. بررسي دلالت آية 105 سورة توبه
از برخي آيات شريفة قرآن به دست ميآيد که اعمال مردم در دنيا در معرض ديد خدا، رسول و مؤمنان قرار دارد. يکي از اين آيات، اين آيه است: «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (توبه:105)؛ بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستادة او و مؤمنان، اعمال شما را مىبينند! و بهزودى، به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مىشويد؛ و شما را به آنچه عمل مىكرديد، خبر مىدهد!
خداي سبحان در اين آية شريفه از طريق پيامبرش به همة مردم ابلاغ ميکند که اعمال آنان از خوب يا بد در معرض ديد خدا، رسول او و مؤمنان قرار دارد و در قيامت نيز خداي سبحان آنها را از اعمالشان آگاه ميکند.
«يري» در اين آيه از ماده رأي به معناي ديدن است؛ اعم از اينکه با چشم ظاهري باشد يا با قلب و علم حضوري و شهود عرفاني (ابنفارس، 1420؛ راغب اصفهانى، 1412، مادة رأي). «ردّ» از ردد به معناي ارجاع و باز گرداندن است (ابنفارس، ذيل ماده ردّ) و «شَهادَة» از ماده «شهد» به معناي حضور با مشاهده است؛ چه اينکه با بصر باشد و چه بصيرت و گاه به معناي حضور تنها نيز به کار ميرود (راغب اصفهانى، 1412، ذيل ماده شهد). «الشهادة» در اين آيه در مقابل «غيب»، و به معناي حضور و پيداست.
به نظر برخي واو در «وَقُلِ اعْمَلُوا» عاطفه است و آيه را به آية پيشين (أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ) معطوف ميكند و مراد از اعمال در اين فرض، عمل صالح (ابنعاشور، بيتا، ج10، ص198؛ ثعالبى، 1418، ج3، ص212) يا مطلق عمل خير و شر است (زمخشري، 1407، ج2، ص308).
برخي ديگر بر استينافيه بودن واو تأکيد کردهاند (صافى، 1418، ج11، ص29؛ دعاس، 1425، ج2، ص6). در هر صورت اگر آية شريفه را متصل به آية پيشين نيز بدانيم، لفظ آية شريفه مطلق است و افزون بر مؤمنان، دستکم اعمال منافقان را نيز دربر مىگيرد (طباطبايي، 1417، ج9، ص378).
«سين» در کلمة «فَسَيَرَى» به نظر عدهاي براي تسويف بوده، آيه در مقام ترغيب به انجام عمل نيکو و بيم دادن از اعمال بد در آينده است (فخرالدين رازي، 1420، ج16، ص142؛ طنطاوى، بيتا، ج6، ص399). با توجه به اينکه عمل تا زماني که انجام نيافته، رؤيت و ديدن به آن تعلق نميگيرد، بر خلاف علم که قبل از عمل هم به آن تعلق ميگيرد (طبرسي، 1372، ج5، ص104)، منظور اين است که خداوند ميداند اعمال بهزودي موجود خواهد شد (طوسي، 1409، ج5، ص295). برخي ديگر «سين» را براي تأکيد دانسته و گفتهاند: اين فراز از آية شريفه، يا تعليل براي «وَقُلِ اعْمَلُوا» است و يا بر ترغيب و ترهيبي که از آن استفاده ميشود، تأکيد کرده است (آلوسي، 1415، ج6، ص16؛ فخرالدين رازي، 1420، ج16، ص142). برخي نيز آن را براي تحقيق دانستهاند؛ يعني معتقدند مشاهدة اعمال در همين دنيا تحقق مييابد (جوادي آملي، 1378، ج7، ص334-335).
مراد از رؤيت اعمال بندگان
مفسران دربارة مراد از رؤيت در آية شريفه، ديدگاههاي گوناگوني مطرح کردهاند: به نظر برخي رؤيت به معناي مشاهدة حسي با چشم است و نسبت آن به پيامبر و مؤمنان، حقيقي است، اما نسبتش به خداوند، مجاز و به معناي علم او به اعمال بندگان (اندلسى، 1422، ج3، ص80) يا جزاي او به اعمال بندگان است (دمشقي، 1402، ج10، ص199). برخي ديگر نسبت رؤيت به پيامبر و مؤمنان را نيز مَجاز دانسته و گفتهاند مراد از آن، اطلاع يافتن آنان از اعمال ديگران از طريق وحي و غير آن (شوکاني، 1414، ج2، ص455؛ هيثمي، 1408، ج10، ص225) يا شناخت اعمال از طريق فراست و هوشياري است؛ چنانکه حديث ذيل به اين قسم از شناخت اشاره دارد: «اتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور اللّه»؛ از فراست و تيزبيني مؤمنان بپرهيزيد؛ چراکه آنها با نور خدا ميبينند (اندلسى، 1422، ج3، ص80).
شواهد موجود در آية شريفه نشان ميدهد که رؤيت اعمال در اين آيه به معناي ديدن و مشاهدة اعمال با علم حضوري است (طباطبايي، 1417، ج9، ص378). اينک شواهد مزبور را در قالب نکاتي چند بررسي ميکنيم:
اولاً کلمة «رؤيت» در آية شريفه به معناي ديدن است، نه به معناي علم؛ زيرا رؤيت به يک مفعول متعدي شده است؛ درحاليکه اگر به معناي علم باشد، به دو مفعول تعدي ميکند، مانند: «علمت زيدا فقيها»؛
ثانياً خداي سبحان در ذيل آية شريفه خود را با صفت عالم به غيب و شهادت وصف کرده است و اگر رؤيت در صدر آيه به معناي علم باشد، تکرار لازم ميآيد و فايدهاي بر آن مترتب نيست و اين خلاف فصاحت و بلاغت کلام است (فخرالدين رازي، 1420، ج16، ص141). البته رؤيت اعمال بندگان از طرف خداي سبحان روشن است و نيازي به بحث ندارد؛ چنانکه خداوند در آياتي متعدد با صفت بصير وصف شده است (مريم:42). در ادامه روشن خواهد شد که در مفهوم رؤيت و نسبت آن به خدا، رسول و مؤمنان از اين جهت فرقي وجود ندارد.
قلمرو رؤيت اعمال
قلمرو رؤيت اعمال در آية 105 سورة توبه، با توجه به سياق آن، از جهاتي شمول و اطلاق دارد، و از جهاتي ديگر تحديد و تضييق ميشود.
الف. اطلاق رؤيت اعمال در آية شريفه نسبت به همة اعمال پيدا و پنهان و ظاهري و باطني است؛ زيرا:
اولاً رؤيت در اين آيه به عمل نسبت داده شده است و عمل به اعتبار مصاديق اعم است از اعمال قلبي همانند اراده و کراهت و اعمال ظاهري که انسان در خارج انجام ميدهد. بنابراين همة اعمال اعم از ظاهري و باطني در معرض ديد خدا، پيامبر و مؤمنان قرار دارند (طباطبايي، 1417، ج9، ص379)؛
ثانياً اعمال جوارحي انسان نيز گاه در جلوت و منظر ديگران و گاه (بهويژه اعمال بد)، در خلوت و پنهان از ديد ديگران انجام ميشود و قلمرو رؤيت اعمال از اين حيث نيز اطلاق دارد و همة اعمال را خواه پنهان و خواه آشکار، دربر ميگيرد و قرينهاي نيز بر تقييد آن وجود ندارد؛
ثالثاً خداي سبحان در ذيل آية شريفه ميفرمايد: «فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». اين جمله نيز مطلق است و همة اعمال آدمى را اعم از پيدا و پنهان و ظاهر و باطن شامل مىشود، و سياق آيه بيانگر اين است که عمل در آغاز و پايان آيه، قلمروي همگن دارد. همانگونه که ذيل آية شريفه از آگاه کردن خداوند و جزاى همة اعمال سخن مىگويد، آغاز آيه نيز از رؤيت همة اعمال توسط خداوند، پيامبر و مؤمنان خبر ميدهد (همان)؛
ب. تحديد قلمرو رؤيت اعمال از اين حيث قابل تصور است که رؤيت اعمال در آية شريفه در عين شمول نسبت به همة اعمال جوارحي و جوانحي، ناظر به رؤيت آنها در دنياست و مشاهدة اعمال در قيامت را شامل نميشود؛ زيرا:
اولاً جمله «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ» دلالت مىكند بر اينكه جمله «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ.....» در صدر آيه، ناظر به عالم دنيا و مرحلة پيش از بازگشت انسان به سوي خداست؛ زيرا خداوند پس از اشاره به رؤيت اعمال با حرف «ثمّ» که بر تراخي دلالت ميکند، مىفرمايد: «سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مىشويد و او شما را به آنچه عمل مىكرديد، خبر مىدهد» که مراد، بازگشت انسانها به سوي خدا در عالم آخرت است (طبري، 1412، ج11، ص16؛ طباطبايي، 1417، ج9، ص379)؛
ثانياً اختصاص رؤيت اعمال از ميان انسانها، به رسول خدا و مؤمنان در آية مزبور و نيز قراين منفصل مانند آيات شهادت، بهويژه آية 143 سورة بقره، بيانگر اين است که اين رؤيت در دنيا روي ميدهد؛ چه، ديدن اعمال در قيامت به خدا و پيامبر و مؤمنان اختصاص ندارد: «فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و در قيامت کافران و منافقان نيز اعمال خود را ميبينند؛ زيرا از اوصاف قيامت، «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» است (طارق:9)؛ يعني قيامت روزي است که اعمال پنهان انسان، ظهور مييابند و کسي توان کتمان آنها را ندارد: «وَلا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً» (نساء:42)؛ يعني در آن روز سخني را از خداوند پنهان نتوانند کرد (طباطبايي، همان)؛
ثالثاً چنانکه از برخي آيات استفاده ميشود، گواهي بر اعمال مردم در دنيا، به معناي تحمل گواهي، بر عهدة امام حاضر در هر عصر است؛ چنانکه آية 117 سورة مائده دربارة گواهي عيسي بر امتش اشعار به اين مطلب دارد.[4]
بيان مزبور دو نتيجه در پي دارد:
اول اينکه مراد از رؤيت در آية شريفه، رؤيت غيرعادي است؛ زيرا افزون بر اينکه بيشتر اعمال خلاف به صورت پنهاني انجام مىشوند، بسياري از اعمال ديگر نيز به صورت عادي قابل رؤيت و مشاهده نيستند. بنابراين مشاهدة مطلق اعمال ظاهري و باطني در صورتي قابل تحقق است که به صورت غيرعادي و با وحي، الهام و افاضة الهي انجام شود؛ زيرا به صورت عادي کسي نميتواند منويات ديگران را بخواند و از اسرار آنها آگاه گردد؛
دوم اينکه مراد از اعمال در اين آيه، حقايق اعمال است نه ظاهر آنها؛ زيرا در ذيل آية شريفه سخن دربارة اعمالي است که در دنيا از آنها آگاهي نداريم و آگاهي ما نسبت به آنها صرفاً در قيامت و توسط خداوند حاصل ميشود و در صدر آيه، ديدن همان اعمال به خدا، رسول و مؤمنان اختصاص يافته است. از اينجا پيداست که مراد ظاهر اعمال نيست؛ زيرا هر کسي دستکم ظاهر اعمال خود و نيز اعمال آشکار ديگران را در دنيا مشاهده ميکند.
همچنين آية 94 از همين سوره اين حقيقت را به دست ميدهد که خداوند علم منافقان به اعمالشان را به خبر دادن خدا به ايشان در روز قيامت منحصر كرده و از سوى ديگر فرموده كه خدا و رسول و مؤمنان قبل از روز قيامت، يعني در دنيا اعمال ايشان را مىبينند. اين بيان نيز نشان ميدهد که مراد از اعمال، نه ظاهر اعمال، بلکه حقايق اعمال است؛ زيرا منافقان همچنانکه در قيامت از اعمال خود توسط خداوند آگاه ميشوند، در دنيا نيز از ظاهر اعمال خود آگاهاند و نيز مشاهدة ظاهر اعمال منافقان در دنيا اختصاص به خدا و رسول ندارد، بلکه منافقان و ديگران فيالجمله اعمال يکديگر را ميبينند.
نتيجه اينکه انحصار رؤيت اعمال در دنيا به خدا، رسول و مؤمنان در صورتي تفسير مناسب پيدا ميکند که مراد از اعمال، حقايق اعمال باشد.
مراد از مؤمنان و مصداق آن در آيه
دربارة مراد از مؤمنان و مصداق آن در آية شريفه، مفسران ديدگاههاي گوناگوني مطرح ساختهاند که عبارتاند از: الف. عموم مؤمنان (آلوسي، 1415، ج6، ص16)، ب. شهدا (طبرسي، 1372، ج5، ص104)، ج. فرشتگانى كه اعمال بندگان را ثبت ميكنند (همان)، د. اولياي خاص الهي که در رأس آنها امامان معصوم قرار دارند (جوادي آملي، 1387، ج7، ص334)، ه . خصوص ائمة اهلبيت که در آيات ديگر از آنها به شاهدان اعمال ياد شده است (طباطبايي، 1417، ج9، ص379).
در ميان مفسران مكتب اهلبيت با توجه به اخبار فراوانى كه از امامان رسيده، نظر معروف و مشهور اين است كه مصداق «مؤمنون» در اين آية شريفه ائمه هستند. البته اين مطلب با تحليل مفاد آيه نيز قابل برداشت است.
با توضيحي که در باب مراد از رؤيت اعمال آمد، روشن ميشود که مراد از مؤمنان در اين آيه، همة افراد باايمان نيستند؛ زيرا اطلاق رؤيت اعمال با اطلاق مؤمنان بيننده اعمال سازگار نيست؛ چراکه همة مؤمنان به طور قطع به راههاي غيبي معرفت دسترس ندارند و از حقايق اعمال ديگران آگاه نيستند؛ بلكه گروه خاصى از آنها هستند كه با افاضة الهي، حقايق همة اعمال ظاهري و باطني و پيدا و پنهان را ميبينند.
افزون بر ويژگيهاي يادشده از قبيل برخورداري از علم حضوري به باطن اشيا و اعمال و نيات ديگران، شواهد ديگري نيز در قرآن يافت ميشود که نشان ميدهد مراد از مؤمنان يادشده، خصوص امامان اهلبيت است. طبق برخي آيات، مشاهدة حقايق اعمال ديگران و باطن اشيا صرفاً براي کساني امکانپذير است که از نعمت يقين برخوردارند: «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيم» (تکاثر:5-6)؛ نه، اگر شما به علم يقين ميدانستيد، حتماً دوزخ را مشاهده ميکرديد. مراد از ديدن دوزخ مشاهدة آن در دنياست و آيه ناظر به شهود پس از مرگ نيست؛ زيرا پس از مرگ تبهکاران نيز دوزخ را ميبينند (طباطبايي، همان، ج20، ص352؛ جوادي آملي، همان). خداوند دربارة حضرت ابراهيم ميفرمايد: «وَكَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (انعام:75). بنابراين علم يقيني از مشاهدة ملکوت و باطن اشيا جدايي ندارد (جوادي آملي، 1378، ج7، ص334)؛
خداوند سبحان در آيهاي ديگر نيز رسيدن به مقام امامت و پيشوايي را تنها در پرتو صبر و يقين دانسته است: «وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَكانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ» (سجده:24). از اين آيه استفاده ميشود که داشتن يقين از ويژگيهاي امامت است که در پرتو آن، امام ملکوت اشيا را ميبيند.
به نظر علامه طباطبايي، از فراز «يهدون بأمرنا» چنين استنباط ميشود که هدايت امام به امر الهي تحقق مييابد و عالم امر، همان عالم ملکوت و بعد باطني عالم است که به دست قدرت خداوند سبحان است: «فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُون» (يس:83). قرآن کريم در مقام بيان اين است که آنچه مربوط به موضوع هدايت است يعني دلها و اعمال مردم، باطن و حقيقتشان بر امام مکشوف و پيداست؛ زيرا دلها و اعمال مردم، مانند ديگر موجودات داراي دو جنبة ظاهري و ملکوتي است و از اين به دست ميآيد که اعمال نيک و بد، نزد امام حاضر است و راه سعادت و شقاوت تحت نظر اوست (طباطبايي، 1417، ج1، ص272).
همچنين از آيهاي ديگر به دست ميآيد که امام معصوم داراي عصمت الهي و برخوردار از وحي تسديدي است و آنچه خداي سبحان به آنها وحي کرده، خود انجام کار خوب است نه دستور به انجام آن: «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات» (انبياء:73).[5]
رسيدن به مقام عصمت، مستلزم رسيدن به مقام يقين و علم غيب است و معصوم بايد ماهيت واقعي و ملکوت اعمالي را که درصدد انجام يا ترک آنهاست بداند تا در دام گناه نيفتد. همچنين به عنوان شاهد اعمال بايد آنچه را در قلب افراد جامعه ميگذرد، ببيند و در قيامت بدان گواهي دهد. چهبسا ظاهر کار مؤمن و منافق همگن است و تفاوت آنها در نياتشان است؛ وگرنه ممکن است شهادت بر خلاف واقع باشد. شهادت آنگاه در دادگاه شنيده ميشود که شاهد، فردي موثق باشد و آنچه را بدان شهادت ميدهد بهروشني ديده يا شنيده باشد. شاهدان اعمال نيز که در محکمة عدل الهي شهادت ميدهند بايد شهادتشان از روي علم و بدون خطا و اشتباه باشد.
خداي سبحان در آية تطهير نيز با اين عبارت به عصمت اهلبيت از هرگونه گناه و اشتباه تصريح کرده است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب:33)؛ آنان کساني هستند که خداي سبحان با ارادة تکويني خود ساحت وجودشان را از هر نوع رجس و پليدي دور کرده است. مصداق اهلبيت نيز حضرت زهرا و جانشينان بر حق رسول اکرم، يعني ائمة دوازدهگانهاند.[6]
برايناساس به طور قطع ميتوان گفت مصداق بارز و شاخص شاهدان اعمال، کساني از ذرية حضرت ابراهيم يعني حضرت رسول اکرم و ائمه اهلبيت هستند. خداوند سبحان در مقام استجابت دعاي حضرت ابراهيم در آية ابتلاء (بقره:124)، برخي ذرية طاهر او را که از هرگونه ظلم بهدورند، امام قرار داده تا خليفة خدا و شاهد حقايق و باطن اعمال مردم در زمين باشند.
نتيجه اينکه از ميان غير پيامبران تنها کساني شايستگي شهادت بر اعمال را دارند که معصوم به عصمت الهى باشند و دروغ و گزاف از آنها سر نزند؛[7] افزون بر صورت ظاهري عمل، نيت درونى صاحب عمل را نيز بدانند، و داناى به عمل حاضر و غايب هر دو باشند، و در پرتو علم غيب، باطن و حقايق اعمال مردم را ببينند. با توجه به ويژگيهاي يادشده تنها مصداق مؤمنان در آيه شريفه، اهلبيت نبوت هستند.
گفتني است که برخي از مفسران مدعي شدهاند که علم غيب و رؤيت اعمال مردم، مقامي انحصاري براي امامان معصوم نيست؛ بلکه اولياي الهي و بندگان خاص ديگر نيز به مراتب و درجاتي از آن نايل ميگردند؛ اما مصداق کامل و بارز شاهدان اعمال و عالمان به غيب الهي امامان معصوم هستند. ايشان براي اثبات ادعاي خويش به آياتي از اين دست استدلال کردهاند: «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ$ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ» (تکاثر:5-6)؛ صاحبان علم يقين هماکنون جهنم را ميبينند، «كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ$ وَما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ$ كِتابٌ مَرْقُومٌ$ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» (مطففين:18-21). از اين آيات نيز استفاده ميشود که نامة اعمال ابرار در دنيا مشهود مقربان است و آنها هماکنون عقايد و اخلاق و نيات و اعمال ديگران را ميبينند (جوادي آملي، 1378، ج7، ص334). ممکن است از اين آيات مرتبهاي از يقين و علم به غيب فيالجمله براي برخي از اولياي الهي و اصحاب خاص ائمه استفاده شود، اما اين ثابت نميکند که آنها نيز از شاهدان بر اعمالاند. در روايات تفسيري نيز مصداق شاهدان اعمال تنها ائمه دانسته شدهاند.
شواهد روايي و تاريخي بر مراد از مؤمنان در آيه
علاوه بر آنچه بيان شد، شواهد نقلي و تاريخي حاکي از آناند که مراد از مؤمنان در آية شريفه، امامان معصوم هستند که با افاضة الهي حقايق همة اعمال مردم را در دنيا مشاهده ميكنند و در قيامت بدان شهادت ميدهند. تنها اهلبيت نبوت هستند که هم خود ادعا کردهاند که از علم غيب برخوردارند و هم موارد گوناگوني از اخبار غيبي از ايشان گزارش شده است. روايات پرشماري از امامان نقل شده است که اعمال مسلمانان در ساعاتي از روز يا ايامي از هفته بر امام زمانشان عرضه ميگردد که خود، بهرهمندي امامان از علم به غيب را تأييد ميکند. از جمله کليني در کتاب کافي در باب «عرض الأعمال على النبي والأئمة» شش روايت را بيان کرده است (کليني، 1365، ج1، ص219). صاحب وسائل الشيعه نيز در باب «وجوب الحذر من عرض العمل علي الله ورسوله والائمة»، 25 روايت را دربارة عرض اعمال بر پيامبر و ائمه ذکر کرده است. ما براي نمونه به دو روايت اشاره ميکنيم:
1. يعقوببنشعيب ميگويد: از امام صادق از تفسير آية شريفة «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» پرسيدم. فرمود: «هم الأئمة» (حر عاملي، 1409، ج، 16، ص107)؛
2. عبداللهبنابان الزيات ميگويد به امام رضا عرض کردم: براي من و خانوادهام دعا کن! در پاسخ فرمودند: مگر من دعا نميکنم؟! اعمال شما در هر روز و شب بر من عرضه ميگردد. راوي ميگويد از شنيدن اين سخن تعجب کردم. امام فرمود: آيا قرآن نخواندهاي؛ آنجا که ميفرمايد: «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»؛ قسم به خدا مراد از مؤمنان عليبنابيطالب است (حر عاملي، همان، ج16، ص108). شبيه اين روايت از امام باقر نيز نقل شده است (همان).
نتيجه اينکه تحليل آيه شريفه و نيز رواياتي که در تفسير آن وارد شدهاند، نشان ميدهد مراد از رؤيت در اين آيه مشاهدهاي غيرعادي است که با موهبت الهي انجام ميگيرد و مراد از مؤمنان نيز اولياي ائمه اطهار هستند كه در آيات متعدد قرآن کريم از آنها با عنوان شاهدان اعمال ياد شده است.
تفاوت رؤيت خداوند با رؤيت رسول و مؤمنان
چنانکه گذشت مراد از رؤيت اعمال، مشاهدة حقايق مطلق اعمال است و اين قسم از مشاهده در صورتي امکانپذير خواهد بود که مؤمنان بيننده از علم غيب برخوردار باشند. با توجه به اين نکته، قرار گرفتن مفعول بين معطوف و معطوفعليه، در جمله «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»، ميتواند بيانگر نوعي تفاوت ميان رؤيت خدا از يک سو و رؤيت رسول و مؤمنان از سوي ديگر باشد؛ بدين صورت که مراد از رؤيت حقايق اعمال دربارة خداي سبحان مشاهده و علم استقلالي و با حضور اشيا نزد خداي سبحان و مشاهدة حقايق اعمال توسط پيامبر و مؤمنان خاص و برخورداري آنها از علم غيب، با افاضة غيبي و موهبت الهي باشد.
2. بررسي دلالت آية 143 بقره
آية ديگري که از آن مشاهدة اعمال مؤمنان توسط امامان استفاده ميشود، بدين قرار است: «وَكَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً» (بقره:143)؛ و بدينسان ما شما را امتى وسط (ميانه) قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر نيز بر شما گواه باشد.
براي روشن شدن مراد از امت و شهادت ايشان بر مردم، نخست به بيان مفردات آيه ميپردازيم:
«شهدا» جمع شهيد به معناي شاهد و گواه است (ابنمنظور، 1414، ذيل ماده شهد). وَسَط در لغت به معناي معتدل (فيومي، 1405، ذيل ماده وسط) و حد متوسط ميان دو چيز است (ابنمنظور، 1414، ذيل ماده وسط). امت وسط يعني امتي که از هرگونه افراط و تفريط از قبيل يکجانبهنگري به امور دنيوي يا اخروي بهدور باشد (طباطبايي، 1417، ج1، ص319). براي اثبات مدعا (دلالت آيه بر شاهد بودن امامان بر اعمال)، بايد دستکم دو مطلب از آيه اثبات شود:
1. مراد از امت وسط در اين آيه، همة مسلمانان نيستند؛ بلکه با توجه به ويژگيهايي که براي چنين امتي شمرده شده است، مراد، برگزيدگان امت است که بر کسي جز امامان معصوم منطبق نميشود؛
2. مراد از شهدا در اين آيه گواهاني است که در دنيا شاهد اعمال مردماند و به همين دليل آنان بايد احاطة علمي به ظاهر و باطن اعمال كل امت در دنيا داشته باشند تا بتوانند در روز قيامت شهادت خويش را از روي علم ادا کنند.
مراد از امت وسط و مصداق آن
چنانکه گفتيم، به گواهي لغتشناسان مراد از امت وسط، امتي ميانه است و به نظر غالب مفسران، مراد از امت ميانه، امتي است که از هرگونه افراط و تفريطي که به انحراف از مسير حق ميانجامد (از قبيل يکجانبهنگري در امور دنيوي يا اخروي) مصون باشد. چنين امتي طبق آية شريفه، گواه بر ساير مردماند؛ اما مصداق چنين امتي چه کساني هستند؟
به طور قطع ميتوان گفت که مصداق امت در اين آيه شريفه، همة امت مسلمان نيستند؛ زيرا اولاً گواه شدن، مستلزم داشتن علم است و چنانکه ذکر شد، بسياري از اعمال بهويژه اعمال بد در خفا انجام ميشوند و نيز آنچه از اعمال مورد داوري قرار ميگيرد، حقايق اعمال است نه ظواهر آنها؛ چنانكه قرآن کريم نيز ميفرمايد: «وَلكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ» (بقره:225). چهبسا افرادي کارهاي به ظاهر نيک را به داعي رسيدن به مقاصد شيطاني خويش انجام داده باشند. امور نفسانى و نيات باطني از قبيل ايمان، اخلاص، كفر، شرک و نفاق، در اعمال انسان نقش دارند و بديهي است که حقيقت و باطن اعمال نه در کمند عقل انسان قرار ميگيرد و نه در دام تجربه ميافتد، و همة امت از چنين مقام ارجمندي برخوردار نيستند؛ زيرا بر تمام اعمال پيدا و پنهان ديگران احاطه علمي ندارند چه رسد به باطن و حقايق اعمال آنها. بر فرض اينکه اعمال امتهاي ديگر را نيز متعلق شهادت داخل بدانيم، مشکل بيشتر خواهد شد. بهعلاوه گواهي دادن مستلزم داشتن عدالت است (حلي، 1410، ج2، ص156) و شواهد تاريخي و تجربي بسيار نشان ميدهند که چنين نيست كه همة افراد امت از هر نظر در حد اعتدال باشند و چنين ويژگيهايي داشته باشند (طباطبايي، 1417، ج1، ص321). چگونه ميتوان جنايتپيشگاني چون معاويه، يزيد و آلمروان و جنايتکاران بنيعباس را از امت وسط شمرد که در قيامت بر اعمال ديگران گواهي دهند؟! آنان به دليل ظلم و تعدي به حقوق ديگران و ارتکاب قتل و غارت، از عدالت بيبهره بودهاند.
بنابراين بيترديد همة امت از مقام شهادت برخوردار نيستند؛ بلکه گواه بودن امت اسلام، به اين معناست که در ميان اين امت كسانى هستند كه شاهد و گواه بر اعمال مردماند؛ چنانكه برتري بنىاسرائيل بر عالميان در آية 47 سوره بقره، بدين معنا نيست که همة افراد بنياسرائيل بر عالميان برتري دارند؛ بلکه اين از باب نسبت دادن وصف بعض به کل است و مراد اين است که در ميان بنياسرائيل، هستند افرادى كه بر همة عالميان برترى دارند (همان).
با توجه به آنچه ذکر شد، مراد از شاهدان اعمال کساني هستند که به اذن الهي از علم غيب برخوردارند. آنان، حقيقت و باطن اعمال مردم را در دنيا که ظرف تحمل شهادت است، ميبينند و در قيامت که روز قيام و حضور شاهدان (غافر:51) و روز حکم و داوري است (زمر:69)، بر اعمال مردم گواهي ميدهند و آنها کسي جز امامان معصوم و اولياي خاص الهي نيستند (طباطبايي، همان)؛ کساني كه يکي از ويژگيهايشان اين است كه خداوند بر آنها نعمت داده و آنها را همنشين انبيا و صديقين معرفي کرده است: «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ، فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» (نساء:69).
طبق نظر علامه طباطبايي، مراد از شهدا در هيچيک از آيات قرآن، کشتههاي مسلمين در راه خدا نيست، بلكه مراد کساني هستند که از روي علم در روز قيامت له يا عليه مردم گواهي ميدهند (طباطبايي، 1417، ج4، ص407). به نظر علامه، مسئلة شهادت از حقايق قرآنى است که قرآن کريم در موارد پرشماري بدان پرداخته و به مسئلة گواهي بر اعمال انسانها اشاره دارد (همان، ج1، ص320).
شواهد نقلي
شواهد نقلي نيز اين گفته را تأييد ميکنند که مراد از گواهان بر اعمال مردم، امامان معصوم هستند و تاکنون کسي جز آن ذوات نوراني ادعاي شاهد بودن بر اعمال مردم با ويژگيهاي مزبور را نداشته است. در روايات پرشماري شاهدان اعمال در آية شريفه، به ائمة اهلبيت تفسير شده است. بريد العجلي نقل ميکند که از امام باقر دربارة تفسير آية «وَكَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً» پرسيدم. در پاسخ فرمود: «نحن الأمة الوسط ونحن شهداء الله تبارك وتعالى على خلقه، وحججه في أرضه» (کليني، 1363، ج1، ص191).
نيز در تفسير آية 89 نحل (وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِم) از حضرت علي نقل شده که مراد از گواه بر مردم، هر يک از امامان است و پيامبر اکرم گواه بر آنهاست (قمي، 1367، ج1، ص388؛ بحرانى، 1416، ج3، ص443). اين روايت ذيل آية 84 همين سوره نيز نقل شده است.
چگونگي شهادت منتخبان امت
هرچند آية مورد بحث (بقره:143) دربارة چگونگي تحمل شهادت بهصراحت سخن نگفته است، با توجه به سياق آية 105 سورة توبه که مضموني نزديك به اين آيه دارد، مراد از شاهد بودن بر اعمال، ديدن باطن و حقايق اعمال با علم حضوري است. همچنين از آية 89 سورة نحل که همين مضمون را به زباني ديگر بيان کرده است، ميتوان به کيفيت شهادت امت برگزيده پي برد. علامه طباطبايي ضمن اشاره به انطباق و سازگاري محتواي اين دو آيه با يکديگر به اين مطلب اشاره ميکند که ظاهر لفظ شهيد و تقييد آن به «من انفسهم» در آية «وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ» (نحل:89)، حاکي از آن است که شاهد بودن امت وسط مستند به حس [باطني] و علم حضوري است، نه شهادت غايبانه و مستند به حجتي عقلى و يا دليلى نقلى که در اصل شهادت به حساب نميآيد. چنين شهادتي به گونهاي است که جايي براي مخفي کردن از جانب مردم و خطاي شاهدان باقي نميگذارد (طباطبايي، 1417، ج12، ص323).
نسبت شهادت پيامبر و منتخبان امت و قلمرو زماني آن
در آية شريفة «وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ» (نحل:89)، از دو سنخ شهادت سخن به ميان آمده است: شهادت کساني که از ميان امت برانگيخته ميشوند و دربارة آنان شهادت ميدهند و شهادت رسول خدا بر ايشان. به باور علامه، مراد از كلمة «هؤلاء» در جملة «وَجِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ» در آية شريفة 89 نحل، شهدا ميباشد، نه عامة مردم. بنابراين منتخبان امت، شهداى بر مردماند، و رسول خدا شاهد بر آن شهداست و اين دقيقاً مطابق تفسيري که علامه طباطبايي براي آية شريفة 143 بقره مطرح کرده است، و آية 84 سوره نحل که ميفرمايد: «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً»، تنها دلالت دارد كه براى هر امتى شاهدى از خودشان است، چه اينكه آن شاهد پيغمبر آنان باشد، يا غيرپيغمبرشان، و هيچ ملازمهاى ميان گواه بودن و پيامبر بودن نيست. چنانکه از آية «وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَداءِ» (زمر:69) استفاده ميشود، شهدا غير از پيامبران هستند.
از سويي با توجه به اطلاق هر دو آيه دربارة قلمرو زماني شهادت، ميتوان استفاده کرد که اين شهادت مختص زماني ويژه نيست، بلکه پس از عصر حضور پيامبر، شاهداني بر اعمال امت تا روز قيامت در ميان مردم ـ خواه آشکار و خواه پنهان ـ وجود خواهند داشت و رسول خدا شاهد بر آن شهداست و شهادتش بر اعمال ساير مردم، به واسطة آن شهدا مىباشد. با اين بيان، معنا و مراد دو آية شريفه کاملاً با هم سازگار ميشوند (طباطبايي، همان).
بنابراين مراد از امت در دو آية 89 نحل و 143 بقره جماعتى از مردم، و مراد از شهيد، هر يک از امامان معاصر آنهاست که در زمان حيات خود وظيفة شهادت بر اعمال را به عهده دارند و در قيامت بدان شهادت خواهند داد (همان، ص317). از ديدگاه علامه، امتى كه رسول خدا به سوى آنها مبعوث شده، به امتهاى بسيار تقسيم مىشود که يک امت از ميان آنان، شاهد بر اعمال آنان است و رسول خدا گواه بر آن شاهدان ميباشد (همان، ص324). مراد از شهادت پيامبر نيز شهادت بر عدالت و مقام شهادت امامان است نه بر اعمال آنان (همان).
رابطة علم غيب امامان با اعمال و تکاليف آنان
از مباحث پيشين اين نتيجه به دست آمد که پيشوايان معصوم از علم غيبي و موهبتي برخوردارند. براي تکميل بحث اين پرسش جاي طرح دارد که رابطة علم غيبي پيشوايان معصوم با اعمال و تکاليف آنان چيست؟ آيا امام نسبت به متعلق علم غيبي، تکليف به انجام يا ترک دارد؟ گاه اين پرسش در قالب يک شبهه مطرح ميشود که اگر امام علم غيبي به وقوع برخي حوادث ناگوار داشت، چرا براي جلوگيري از آنها اقدام نکرد و بلکه همانند انسان هاي عادي با حوادث روبهرو شد؟ براي مثال اگر سيدالشهدا علم غيبي به واقع ناگوار داشت، چرا مسلم را به نمايندگى از خود به كوفه فرستاد؟ چرا خود از مكه رهسپار كوفه شد و (به فرض) خود را به هلاكت انداخت؟ حال آنكه خدا ميفرمايد: «وَلا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (بقره:195).
در پاسخ بايد گفت: علم موهبتي و غيبي امامان، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده و قضاى حتمى خداوند به آن تعلق گرفته است و ازاينرو چنين علمي تغييرپذير و خطابردار نيست. در نتيجه هيچگونه تكليفى به متعلق علم غيب از آن جهت که متعلق قضاى حتمى خداوند و فراتر از قلمرو قصد و طلب انسان است، تعلق نميگيرد؛ زيرا تكليف زماني به فعلي تعلق ميگيرد که انجام و ترک آن در اختيار مکلف باشد؛ اما انجام يا ترک متعلق علم غيب در اختيار امام نيست (طباطبايي، بيتا، ص2). براي مثال خداوند ميتواند به بندة خود به انجام يا ترک کاري که براي وي ممکن و در اختيار اوست دستور دهد؛ ولى محال است به كارى امر يا از آن نهي کند که مشيت تكوينى و قضاى حتمى خداوند به انجام يا ترک آن تعلق گرفته است؛ زيرا چنين امر و نهياي لغو و بىاثر خواهد بود (طباطبايي، 1388، ص62).
همچنين انسان ميتواند امرى را كه امكانِ شدن و نشدن دارد اراده کند و براى تحقق آن بكوشد، ولى هرگز نميتواند امرى را كه بهطور يقيني (بىهيچگونه تغيير و تخلفي) و به طور قضاى حتمى شدنى است، اراده كند و آن را مقصد خود قرار دهد و تعقيب كند؛ زيرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان، كمترين تأثيرى در امرى كه بههرحال شدنى است ندارد.
برايناساس بايد گفت امام نسبت به جلوگيري از حوادثي که از طريق غيبي به آنها علم يافته است تکليفي ندارد؛ زيرا متعلق علم غيبي امام قضاي حتمي الهي است و امام نميتواند ارادة جلوگيري از آن را داشته باشد؛ زيرا جلوگيري از آن حوادث در اختيار امام نيست و تکليف چنانکه اشاره شد به اموري تعلق ميگيرد که در اختيار مکلف باشند.
اگر شهادت امام حسن با نوشيدن سمّي که در ظرف آب وجود داشت امر حتميالوقوع بود، آن حضرت با علم غيبي به وجود آن، مکلف به اجتناب از آن نبوده است؛ زيرا چنين امر حتميالوقوعي، متعلق اراده و قصد امام نسبت به اجتناب از آن قرار نميگيرد (همان). البته متعلق قضاى حتمى و مشيت قطعي خداوند، مورد رضاي امام از باب رضا به قضا و مشيت الهي است؛ چنانكه سيدالشهدا در واپسين ساعت زندگى در ميان خاك و خون ميگفت «رضاً بِقَضاءِك وتسليما لِأمرك لا مَعبود سواك» و همچنين در خطبهاى كه هنگام بيرون آمدن از مكه خواند، فرمود: «رضاهُ رضانا اهل البيت» (همان).
بنابراين زندگي طبيعي امام و مواجهة طبيعي با حوادث، دليل نداشتن علم غيب و دليل جهل به واقع نيست؛ زيرا زندگي امام همراه با اعمال و رفتاري اختياري است که متعلق تکليف الهي قرار ميگيرد و در حوزه تشريع و تکليف الهي اعمال پيغمبر و امامان که عترت پاك او هستند، همانند اعمال ديگر افراد بشر در مجراي اختيار و بر اساس علم عادى آنهاست. آنان نيز مانند ديگر افراد خير و شر و نفع و ضرر كارها را از روى علم عادى تشخيص ميدهند و آنچه را شايسته و بايستة اقدام ميبينند، اراده ميكنند و براي انجام آن ميكوشند (همان).
نتيجه اينکه علم غيب امامان به حوادث گذشته و آينده به اذن خداي سبحان، تأثيرى در اعمال اختياري آنان ندارد، و آنها نيز مانند افراد ديگر به تكليف و مقررات دينى مكلف و موظفاند و آنها را در چارچوب موازين عادى انسانى انجام ميدهند.
ممكن است پرسيده شود اين مطلب كه امام از راه موهبت الهي نه از راه اکتساب، به همه چيز عالم است، چگونه با اخباري که ميگويند اعمال مردم بر پيغمبر و ائمه عرضه ميشود (کليني، 1363، ج1، ص219) قابل جمع است؟ اگر پيغمبر و ائمه بالفعل از اعمال مردم آگاه بودند، چه نيازي به عرضه شدن اعمال بر آنان بود؟ در پاسخ بايد گفت: عرضة اعمال بر پيغمبر و امام منافاتي با علم فعلي آنها ندارد؛ چنانکه کتابت اعمال و صعود آنها به سوي خداي سبحان، منافاتي با علم خدا ندارد و لغو نيست. بنابراين امام هرچند از طريق غيبي به مقدرات و قضاي حتمي خداوند علم داشته باشد، اعمال بندگان در موقعيت خاص به او عرضه ميشود تا با اراده و اختيار خود آنها را تحمل كند و در قيامت نسبت به آنها شهادت دهد.
نتيجهگيري
از مجموع آنچه در اين مقاله بررسي شد، به دست ميآيد که با توجه به شمول اعمال نسبت به همة كارها، اعم از پيدا و پنهان و انحصار آن به اعمال دنيوي و باطن و حقايق اعمال، و نيز انحصار رؤيت و شهادت در آيات مزبور به مشاهدة حضوري و وحي تسديدي، ديدن اعمال ديگران براي عموم مؤمنان ميسر نيست. از منظر علامه طباطبايي مراد از «مؤمنون» و شاهدان اعمال در آيات، خصوص امامان معصوم هستند که حقايق اعمال مردم را ميبينند و در قيامت بدان گواهي ميدهند؛ و از ويژگي امامت آنها نيز علم ملکوتي و مشاهدة حقايق عالم است. اين بيان همسو با آية تطهير است که عصمت آن ذوات پاک را ثابت ميکند و از لوازم عصمت، برخوردار بودن از علم غيبي است. البته اين ويژگي موهبتي، تعارضي با اعمال ظاهري آنها ندارد.
- نهجالبلاغه، 1412ق، ترجمه شريف رضي.
- آلوسي، سيدمحمود، 1415ق، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلميه.
- ابنبابويه قمي، عليبنحسين، 1404ق، الإمامة و التبصرة، قم، مدرسه امام مهدي.
- ابنحنبل، بيتا، مسند احمد، بيروت، دار صادر.
- ابنعاشور، محمدبنطاهر، بيتا، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ.
- ابنعطيه اندلسى، عبدالحق، 1422ق، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، بيروت، دار الكتب العلميه.
- ابنفارس، احمد، 1420ق، معجم مقاييس اللغة، چ دوم، بيروت، دار النشر.
- ابنمنظور، محمدبنمكرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
- ابوحيان اندلسى، محمدبنيوسف، 1420ق، البحر المحيط فى التفسير، تحقيق صدقي محمد جميل، بيروت، دار الفكر.
- ازهري، محمدبناحمد، 1421ق، تهذيب اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- انصاريان، حسين، 1386، ترجمه نهج البلاغه، تهران، پيام آزادي.
- بحرانى، سيدهاشم، 1416ق، البرهان فى تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت.
- ثعالبى، عبدالرحمنبنمحمد، 1418ق، جواهر الحسان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- جوادي آملي، عبدالله، 1387، تسنيم تفسير قرآن کريم، قم، اسراء.
- حر عاملي، محمدبنحسن، 1418ق، الفصول المهمة في أصول الأئمة، قم، مؤسسة معارف اسلامي امام رضا.
- ـــــ ، 1414ق، وسائل الشيعة، چ دوم، قم، مؤسسة آلالبيت لإحياء التراث.
- حلي، حسنبنيوسف، 1410ق، إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان، تحقيق شيخ فارس حسون، قم، مطبعة مؤسسة النشر الإسلامي.
- ـــــ ، 1417ق، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، چ هفتم، قم، مؤسسة نشر اسلامي.
- درويش، محيىالدين، 1415ق، اعراب القرآن و بيانه، چ چهارم، سوريه، دار الارشاد.
- دعاس و حميدان و قاسم، 1425ق، اعراب القرآن الكريم، دمشق، دارالمنير و دار الفارابى.
- راغب اصفهانى، حسينبنمحمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داودى، بيروت، دار العلم.
- زرقاني، محمد عبدالعظيم، 1408ق، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، دار الفکر.
- زرکشي، محمدبنبهادر، 1414ق، البحر المحيط، بيجا، دار الکتبي.
- زمخشرى، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي.
- سيوطى، جلالالدين، 1404ق، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى نجفى.
- شوكانى، محمدبنعلى، 1414ق، فتح القدير، بيروت، دار ابنكثير.
- صافى، محمود، 1418ق، الجدول فى اعراب القرآن، بيروت، دار الرشيد.
- صفار، محمدبنحسن، 1404ق، بصائر الدرجات، تهران، اعلمي.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعة مدرسين حوزة علميه قم.
- ـــــ ، 1388، بررسيهاي اسلامي، قم، مؤسسه بوستان كتاب.
- ـــــ ، بيتا، رساله علم امام، قم، بيجا.
- طبرسى، فضلبنحسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
- طبري، محمدبنجرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة.
- ـــــ ، 1413ق، دلائل الامامة، قم، مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة.
- طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، تهران، كتابفروشي مرتضوي.
- طنطاوى، سيدمحمد، بيتا، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، بيجا.
- طوسي، محمدبنحسن، 1409ق، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- فخرالدين رازي، محمدبنعمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- فراحيدي، خليلبناحمد، 1410ق، کتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
- فيومي، احمدبنمحمد، 1405ق، مصباح المنير في غريب شرح الکبير للرافعي، بيروت، دار الهجرة.
- قرطبى، محمدبناحمد، 1364، الجامع لأحكام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- قمي، عليبنابراهيم، 1367، تفسير القمي، چ چهارم، قم، دار الکتاب.
- قندوزي، سليمان، 1416ق، ينابيع المودة لذوي القربى، بيجا، دار الأسوة للطباعة والنشر.
- كليني، محمدبنيعقوب، 1363، الكافي، چ پنجم، تصحيح و تعليق علياكبر غفاري، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- گنابادى، 1408، تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، بيروت، مؤسسه اعلمي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1383، آموزش فلسفه، چ چهارم، تهران، اميرکبير.
- ـــــ ، 1388، مشکات (1-3)، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1367، معارف قرآن (1-3)، قم، مؤسسه در راه حق.
- مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
- مظفر، محمدرضا، بيتا، المنطق، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
- مكارم شيرازى، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- نوري، ميرزاحسين، 1408ق، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسۀ آلالبيت.