، سال هشتم، شماره اول، پیاپی 15، بهار و تابستان 1394، صفحات 49-72

    تحلیل عملکرد حضرت هارون علیه السلام در مقابله با گوساله پرستی بنی اسرائیل در قرآن

    نویسندگان:
    ✍️ حمید نادری قهفرخی / دانشجوي دکتري مدرسي معارف دانشگاه معارف، گرايش قرآن و متون اسلامي / Hamid.naderi@sku.ac.ir
    غلامعلی عزیزی‌کیا / استاديار مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / azizikia@iki.ac.ir
    چکیده: 
    یکی از وقایع نقل شده در قرآن کریم، گوساله پرست شدن بنی اسرائیل در زمان غیبت موسی علیه السلام است. ازآنجا که این واقعه در زمان رهبری هارون علیه السلام به وقوع پیوست، یکی از پرسش های مطرح در این زمینه این است که آیا آن حضرت در برابر این انحراف، وظیفه‌ی رهبری خود را به بهترین شکل انجام داد؟ اگرچه از نظر برخی مفسران هارون علیه السلام در این واقعه در انجام وظیفه‌ی رهبری خود مرتکب کوتاهی شد، (علاوه بر پیش فرض پذیرفته شده‌ی عصمت انبیا) تحلیل عملکرد آن حضرت و بررسی شواهد ثابت می کند که ایشان در برخورد با این انحراف، بدون هیچ گونه کم کاری به بهترین شکل و در بهترین زمان وظیفه‌ی خود را انجام داد، اما بر اثر فشار بنی اسرائیل، به سبب پیروی از دستورهای موسی علیه السلام و حفظ وحدت بنی اسرائیل از اقدام عملی مثل قیام علیه آنان خودداری کرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Analyzing Aeron’s Reaction to Calf-Worshiping of the Israelites in the Qur'an
    Abstract: 
    One of the incidents narrated in the Quran is calf worshipping of the Israelites in the absence of Moses (PBUH). Since this event occurred under the leadership of Aeron (PBUH), one of the questions raised in this regard is whether Aeron, as a leader, duly performed his duty against this deviation. Some commentators hold that he failed in this duty (despite the accepted presumption about prophets’ infallibility). However, analysis of his actions and exiting evidence prove that without any neglect of duty, Aeron did his best in the proper time, but because of the Israelites’ pressure, he chose to follow the instructions of Moses (PBUH). In order to retain unity among the Israelites, he did not take any action and avoided fighting against them.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    حضرت هارون† يكي از انبياي الهي است (براي نمونه، انعام:84) که هم‌زمان با بعثت موسي†،‌ به‌ عنوان وزير و شريك در رسالت در کنار ايشان منصوب گرديد (طه:29-32). آن حضرت بنا بر آية «وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هارون نَبِيًّا» (مريم:53) مصداق عيني رحمت‌ خاصه و هبة خداوند به موسي† است. به ‌عبارت ديگر هم «رحمة‌الله» است و هم «هبة‌الله».

    پس از نجات بني‌اسرائيل از اسارت فرعون، موسي† بنا بر دستور خداوند تصميم گرفت به مدت سي شب به طور برود. ازاين‌رو قبل از ترک بني‌اسرائيل، ‌هارون† را به‌ عنوان جانشين خود انتخاب، و دستورهايي را به وي يادآوري کرد (اعراف:142). به اين ترتيب رهبري بني‌اسرائيل به آن حضرت سپرده شد. پس از گذشت سي شب، خداوند ده شب ديگر موسي† را در طور نگاه داشت (اعراف:142). ازاين‌رو به ‌طور طبيعي بازگشت آن حضرت به ميان بني‌اسرائيل با تأخير روبه‌رو شد. بر اثر اين تأخير، زمينه‌اي فراهم شد تا شايعة دروغ‌گو بودن و فرار ايشان در ميان بني‌اسرائيل پخش شود (کليني، 1365، ج1، ص368-369). «سامري» در اين فرصت، مجسمه‌اي به شکل گوساله‌ ساخت که صداي گوساله توليد مي‌کرد و آن را به ‌عنوان معبود بني‌اسرائيل عرضه کرد (طه:87-88). به ‌دنبال اين جريان جمع کثيري از بني‌اسرائيل، گوساله‌پرست شدند (اعراف:148).

    حال پرسش اساسي اين است هارون†، در برابر اين انحراف چه واكنشي نشان داد؟ آيا به‌موقع و به طور دقيق مردم را از باطن اين کار آگاه کرد؟ و اگر واكنش ايشان به‌موقع و حساب‌شده بود، چرا بني‌اسرائيل منحرف شدند؟ و پرسشي جدي‌تر: موسي† پس از بازگشت از طور و شنيدن سخنان بني‌اسرائيل (طه:86-87)، به سراغ هارون† رفت،‌ سر او را گرفت و به طرف خود مي‌کشيد (اعراف:150) و با لحني تند خطاب به وي فرمود: «اي هارون! چرا هنگامي که ديدي آنها گمراه شدند، از من پيروي نکردي؟ آيا فرمان مرا سرپيچي کردي؟» (طه:92-93). هارون† در دفاع از خود دو دليل ذکر کرد: 1. «اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزديک بود مرا بکشند» (اعراف:150)؛ 2. اگر من در برابر آنها مقاومت نکردم، براي اين بود که «من ترسيدم بگويي، تو ميان بني‌اسرائيل تفرقه انداختي و سفارش مرا به کار نبستي» (طه:94). در اين هنگام موسي†، براي خود و برادرش طلب مغفرت کرد (اعراف:151). آيا اين برخورد تند و طلب مغفرت حاکي از کوتاه آمدن ايشان در مقابل گوساله‌پرستان نيست؟

    در پاسخ اين پرسش‌ها،‌ برخي از محققان، درجه‌اي از سستي و کوتاهي را براي هارون† ثابت کرده‌اند (معرفت، 1386، ج3، ص452-453)؛ اما برخي ديگر بر اين باورند که آن حضرت عملکردي مناسب داشته است (براي نمونه، ر.ک: طباطبايي، 1380، ج8، ص251). ارزيابي ادلة دو طرف نشان مي‌دهد که با بررسي دقيق اين موضوع، مي‌توان پاسخ‌هاي دقيق‌تر و با شواهد و قراين بيشتر براي اين پرسش‌ها يافت كه در ادامه خواهد آمد.

    از همين‌ رو شايسته است همة جوانب اين مسئله به صورت تحليلي بررسي شود تا اگر مطلبي به هارون† نسبت داده مي‌شود، واقعي و محققانه باشد. براي تحقق اين امر، نخست وظايف آن حضرت را در زمان سرپرستي بني‌اسرائيل تبيين مي‌كنيم؛ زيرا روشن شدن اين وظايف نقشي بسزا در بررسي عملکرد ايشان دارد. سپس براي روشن شدن مشکلات آن حضرت، توضيح مختصري دربارة فضاي حاکم بر بني‌اسرائيل ارائه مي‌كنيم. در بخش سوم ابعاد واكنش ايشان را در مقابله با گوساله‌پرستي بني‌اسرائيل بررسي كرده، در پايان به شبهه‌اي دربارة عملکرد آن حضرت پاسخ مي‌دهيم.

    1. وظايف حضرت ‌هارون† در نقش رهبري بني‌اسرائيل

    يکي از مواردي که نقش مهمي در ارزيابي عملکرد هارون† دارد، تبيين وظايف ايشان است؛ زيرا با توجه به اين وظايف مي‌توان درباره عملکرد ايشان قضاوتي درست داشت. براي روشن شدن اين وظايف مي‌توان به دو نکته توجه کرد:

    1. همة انبيا وظايفي مشخص دارند و هارون† نيز به ‌عنوان پيامبر خدا داراي وظايفي عمومي بود. طلب اداى عهد فطرت الهى از بندگان، يادآوري نعمت‌هاى فراموش‌شدة خدا، اتمام حجت بر بندگان با ارائة ادله، انگيختن نيروهاى پنهان عقول آنان و نماياندن نشانه‏هاى الهى‏ از مهم‌ترين اين وظايف است (سيد رضي، 1379، خ1، ص38).

    2. حضرت موسي† پيش از ترک بني‌اسرائيل ضمن معرفي هارون† به‌ عنوان جانشين خود، به ‌وي سفارش کرد که در اصلاح بني‌اسرائيل بکوشد و از روش مفسدان پيروي نکند (ر.ك: اعراف:142). براين‌اساس مي‌توان گفت دو مسئوليت اصلاح و عدم پيروي از روش مفسدان، بر عهدة آن حضرت قرار داده شده بود. همان‌طور ‌که از اطلاق اين دستورها برمي‌آيد و برخي از مفسران هم تصريح کرده‌اند، اين دستورها فاقد هرگونه دستورالعمل اجرايي از قبيل برخورد شديد يا آرام است (طباطبايي، 1380، ج‏8، ص251). به عبارت ديگر موسي† مشخص نکرد که هارون† با برخورد تند بني‌اسرائيل را اصلاح کند و از روش مفسدان پيروي نکند يا با برخوردي آرام.

    از برخي روايات برمي‌آيد که علاوه بر اين دو مسئوليت، وظايف ديگري هم وجود داشته است. در روايتي از امام‌ صادق† پرسيده شد: «چرا موسي سر و ريش برادر خود را گرفت و سر او را به طرف خود مي‌کشيد، درحالي‌که هارون در گوساله‌پرستي بني‌اسرائيل هيچ گناهي نداشت؟» امام فرمود: «موسي اين کار را با هارون انجام داد، زيرا در هنگام گوساله‌پرست شدن بني‌اسرائيل، آنها را ترک نکرد و به موسي ملحق نشد؛ [زيرا] اگر آنان را ترک مي‌کرد عذاب بر آنان نازل مي‌شد» (صدوق، 1988، ج1، ص87). در ادامة اين حديث، امام† شاهدي از قرآن کريم بر اين مطلب اقامه کرد:

    آيا نمى‏بينى كه موسى گفت: «يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِى»‏؛ اى هارون چرا هنگامى‌كه ديدى آنها گمراه شدند، از پى من نيامدى، آيا از دستور من سرپيچي کردي؟ (طه:93). هارون گفت: اگر چنين مي‌كردم، بنى‌اسرائيل متفرق مي‌شدند و ترسيدم بگويى ميان بنى‌اسرائيل تفرقه انداختى و سفارش مرا به كار نبستى‏ (همان).

    نکتة مبهمي که در اين حديث به چشم مي‌خورد، عدم تناسب بين پرسش موسي† و استدلال هارون† است (مکارم شيرازي و همکاران، 1374، ج‏13، ص283). بر طبق اين حديث، موسي† بايد قبل از رفتن به طور، به هارون† سفارش کرده باشد که اگر بني‌اسرائيل دچار انحرافي شدند، آنها را به ‌حال خود رها کند و به ايشان بپيوندد تا عذاب الهي بر آنان نازل شود. مفهوم اين جمله اين است که از نظر موسي†، بني‌اسرائيل پس از انحراف، ارزشي نداشتند که هارون† در بين آنها بماند؛ اما ايشان در پاسخ اين پرسش که «چرا به من ملحق نشدي تا عذاب بر آنها نازل شود؟» فرمود: اگر به شما ملحق نشدم براي اين بود که ترسيدم مرا به‌ سبب ايجاد تفرقه بين بني‌اسرائيل سرزنش کني و به من بگويي چرا سخن مرا به‌کار نبستي. چه تناسبي بين اين پرسش و پاسخ وجود دارد؟ از سوي ديگر هارون† در توجيه عمل نکردن به اين دستور فرمود: من اين کار را انجام ندادم چون مي‌ترسيدم بگويي به سخنم بي‌اعتنايي کردي. آيا عمل نکردن به يک دستور، بي‌اعتنايي به آن محسوب نمي‌شود؟ به‌ عبارت ديگر موسي† پرسيد مگر نگفته بودم به دنبال من بيا؟ هارون† پاسخ مي‌دهد: اگر مي‌آمدم، مي‌ترسيدم بگويي سخن مرا به کار نبستي. آيا هيچ عاقلي به خود اجازه مي‌دهد در چنين موقعيتي، اين سخن را بر زبان خود جاري کند؟ (رازى،1420، ج‏22، ص94).

    بنابراين اگر بخواهيم اين حديث را به همين شکل بپذيريم، بايد اين نکتة مبهم آن را هم بپذيريم که در اين صورت، ملتزم شدن به اصل حديث مشکل خواهد بود؛ اما با در نظر گرفتن دو دستور قبلي (اصلاح و عدم پيروي از روش مفسدان) و افزودن توضيحي کوتاه، اين ابهام کاملاً از بين مي‌رود و آن اينکه ممكن است موسى† دستور داده باشد كه در صورتي به ‌وى ملحق شود که به مصلحت باشد و منجر به فساد نشود. ازاين‌رو چون هارون† در ميان مردم بود و موقعيت را بهتر درک کرد، تشخيص داد كه اگر در ميان مردم بماند، مصلحت بيشترى دارد (همان). اين مطلب هم امر بعيدي نيست؛ زيرا كسى كه در ميان مردم باشد، چيزهايى را تشخيص مي‌دهد كه كسى كه در ميان آنها نيست، نمي‌تواند تشخيص دهد؛ هرچند پيامبر بزرگي چون حضرت موسي† باشد (عياشي، 1380، ج‏2، ص29). بنابراين وقتي حضرت موسي† پرسيد که چرا به دنبال من نيامدي؟ پاسخ داد: به من دستور داده بودي به دنبال تو بيايم، از سوي ديگر هم فرموده بودي در ميان قوم به اصلاح بپردازم. اگر مي‌آمدم نه‌تنها اصلاحي رخ نمي‌داد، بلکه فساد ديگري مثل تفرقة بين بني‌اسرائيل پديد مي‌آمد و نسبت به دستور تو بي‌اعتنايي مي‌کردم (رازى، 1420، ج‏22، ص94). همين نکته را مي‌توان با عبارت ديگري بيان کرد و آن اينکه حضرت هارون† به‌ گونه‌اي دچار تزاحم در وظايف شده بود: از سويي بر اساس اين حديث، تکليف خود را در جدا شدن از آنان و ملحق شدن به موسي مي‌ديد و از سويي ديگر، از تفرقه و پراکندگي بني‌اسرائيل بيمناک بود. ازاين‌رو تناسب ميان پرسش حضرت موسي† و پاسخ حضرت هارون† نيز روشن مي‌شود؛ زيرا وقتي حضرت موسي† پرسيد: «چرا هنگامى‌كه ديدى آنها گمراه شدند، از پى من نيامدى، آيا از دستور من سرپيچي کردي؟» (طه:93) هارون† گفت: «اگر چنين مي‌كردم بنى‌اسرائيل متفرق مي‌شدند و ترسيدم بگويى ميان بنى‌اسرائيل تفرقه انداختى و سفارش مرا به كار نبستى»، گويا حضرت هارون† خود را ميان دو تکليف، محصور مي‌ديده است.

    از ديدگاه برخي از مفسران دستور ديگري هم وجود داشته است و آن اينکه اگر بني‌اسرائيل دچار انحراف شدند با آنها بجنگ و به‌شدت برخورد کن (فيض کاشاني، 1415، ج‏3، ص317). اين ديدگاه اگرچه نکتة درخور توجهي ارائه مي‌کند، به سبب فقدان مدرک معتبر نمي‌توان آن را ثابت کرد.

    با توجه به توضيحات ارائه‌شده، روشن مي‌شود که محوري‌ترين وظيفة هارون† در زمان غيبت حضرت موسي† اصلاح و عدم پيروي از روش مفسدان بود.

    2. مشکلات حضرت ‌هارون† در انجام وظيفة رهبري

    يکي از مواردي که در تحليل عملکرد افراد مورد توجه قرار مي‌گيرد، تنگناها و مشکلاتي است که فرد با آنها روبه‌رو بوده است؛ زيرا گاهي افرادي داراي شخصيتي برجسته و قدرت مديريتي بالا هستند، اما در مقام عمل، چون مشکلات فراتر از ظرفيت و توان آنان است، به موفقيت چنداني دست پيدا نمي‌کنند. به همين جهت در نظر گرفتن اين‌گونه مشکلات موجب ارئة تحليلي واقع‌نما و قضاوتي عادلانه دربارة عملکرد اين افراد مي‌شود. ازاين‌رو بايسته است پيش از تحليل و ارزيابي عملکرد حضرت هارون†، مشکلات ايشان در زمان تصدي رهبري روشن شود. موارد ذيل را مي‌توان از مهم‌ترين مشکلات آن حضرت برشمرد:

    1. موسي† پيش از ترک بني‌اسرائيل به هارون† سفارش کرد که از روش مفسدان، پيروى نکند (اعراف:142). از اين فقره مي‌توان فهميد که در آن زمان در بين بنى‌اسرائيل افراد مفسدي وجود داشتند كه همواره در كمين بودند تا زحمات اين دو پيامبر را خنثا سازند و با نقشه‏هاى خود در كار آنها خلل ايجاد کنند (طباطبايي1380، ج‏8، ص236)؛ زيرا نهي از انجام يک کار زماني معقول است که زمينه‌اي براي وقوع آن وجود داشته باشد. اگر چنين افرادي در ميان بني‌اسرائيل حضور نداشتند، دليلي نداشت که موسي† اين سخن را بر زبان جاري کند. معصوم يا غيرمعصوم بودن هارون† از اين جهت، نقشي در اين مسئله ندارد؛

    2. بني‌اسرائيل گرايش شديدي به بت‌پرستي داشتند و اين تمايل به قدري قوي بود که از طرح پيشنهاد بت‌پرستي در مقابل موسي† هم ابايي نداشتند (اعراف:138)؛

    3. بني‌اسرائيل پس از ظاهر شدن گوسالة سامري در مقابل خيرخواهي‌هاي هارون† گفتند: «ما هم پيوسته گرد اين (گوساله) مى‏مانيم تا موسى به سوى ما باز گردد» (طه:92). اين جمله نشان مي‌دهد که وابستگى و تعلق خاطر آنان به موسى† بيشتر از تعلق خاطر ايشان به امر رسالت او بود. در اين ماجرا آن حضرت برادر خود را به‌ عنوان وصى و جانشين خود كه امتداد رسالت او بود بر آنها گماشت، ولى بنى‌اسرائيل به سخن او گوش ندادند تا خود ايشان بازگشت (مدرسي، 1419، ج7، ص210). در اين جريان، اگرچه خود موسى† به صورت فيزيکي حضور نداشت، ولي قطعاً هارون† راه وي را براي آنها تبيين مي‌كرد؛

    4. بنى‌اسرائيل براي هارون† همانند موسي†، ابهت قايل نبودند؛ چراکه آن حضرت داراي شخصيتي قوي بود که در مقابل فرعون، با آن همه طغيانگري وي ايستاد؛ فرعوني که بنى‌اسرائيل براي قدرت او حدي قايل نبودند، اما هارون† در زير ساية آن حضرت تابع وي بود (فضل‌الله، 1419، ج10، ص250). رفتار خشن بنى‌اسرائيل در مقابل هارون† (اعراف:150) از يک‌سو و رفتار ملايم در مقابل‌ موسي†، پس از بازگشت وي و پذيرش‌ حکم‌ سنگيني همچون کشتن همديگر (بقره:54)، به‌خوبي اين مطلب را ثابت مي‌کند.

    به‌هرحال، موسي† به کوه رفت. بر طبق روايات، وي به قوم خود اعلام کرده بود که ميقات وي با خداوند سي شب خواهد بود (کليني، 1365، ج1، ص368-369)؛ اما با گذشت سي شب، خداوند ده شب ديگر آن را تمديد کرد (اعراف:142). بني‌اسرائيل پس از گذشت سي شب منتظر آمدن ايشان بودند، ولي خبري نشد. به دنبال اين تأخير سامري از فرصت استفاده کرد و در مدت کوتاهي مجسمة گوساله‌اي ساخت و آن را به ميان بني‌اسرائيل آورد.

    3. واكنش حضرت هارون† در مقابل گوساله‌پرستان

    يکي از اصلي‌ترين وظايف رهبر يک جامعه، واكنش به‌موقع در مواقع بحراني، نجات جامعه از سقوط يا گرفتار شدن در موقعيت‌هاي بدتر است. با توجه به اين مقدمه، پرسش اين است که هارون†، به ‌عنوان رهبر بني‌اسرائيل، در مقابل اين انحراف عقيدتي چه واكنشي نشان داد؟ براي پاسخ دادن به اين پرسش، اقدامات آن حضرت را در چند محور بررسي مي‌کنيم:

    1ـ3. اصل واكنش حضرت هارون†

    از کلمه «أَخْرَجَ» در آية «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» (طه:88) برداشت مي‌شود که ساخت اين گوساله توسط سامري به نحو پنهاني و دور از چشم مردم بوده است (طباطبايي، 1380، ج‏14، ص192) ازاين‌رو (قاعدتاً) ناگهان مجسمة گوساله‌اي در ميان بني‌اسرائيل پيدا شد و سامري و اتباعش براي جمع آوري مردم، به تلاش و تکاپو پرداختند و عده‌اي را دور آن جمع کردند. در همين حين هارون†، براي مقابله با اين جريان قيام کرد که البته با مقاومت بني‌اسرائيل مواجه شد. گزارش قرآن کريم از اين واقعه به اين نحو است: «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هارون† مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي»؛ (طه:91) و پيش از آن، هارون† به آنها گفته بود: اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد؛ پروردگار شما خداوند رحمان است. پس، از من پيروى كنيد و فرمانم را اطاعت نماييد؛ اما بني‌اسرائيل گفتند: «پيوسته بر آن (گوساله‌پرستى) مى‏مانيم، تا موسى به‌سوى ما بازگردد» (طه:92).

    همان‌طور که ملاحظه مي‌شود، آية اول با حروف تأکيد «لام موطئة قسم» و «قد» آغاز شده است (درويش، 1415، ‏ج6، ص236). از نظر علماي علم بيان هرگاه مخاطب نسبت به حکمي دچار ترديد باشد، آوردن موکِّد پسنديده است (تفتازاني، 1411، ص34). ازاين‌رو اين توضيحات نشان مي‌دهد که مخاطبان اين آيات نسبت به اصل واكنش هارون† در برابر اين انحراف، ترديد داشتند. شايد معرفي آن حضرت به‌ جاي سامري، به ‌عنوان عامل اصلي اين انحراف در تورات (سفر خروج، 32: 21-22)، ريشة اصلي يا يکي از زمينه‌سازهاي اين ترديد باشد. به‌ همين جهت خداوند در اين آيه با آوردن چند تأکيد درصدد از بين بردن اين ترديد است.

    2ـ3. کيفيت واكنش حضرت‌ هارون†

    حضرت هارون† در نصيحت و رهبري قوم خود به شيوة ذيل عمل فرمود:

    1. ماهيت واقعيت موجود را براي آنها تبيين کرد؛ شبهه‌اي را که در اين زمينه پديد آمده بود، از بين برد و آنها را از اين کار باطل نهي کرد: «إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ». اگر اين فقره را در کنار جملة خداوند دربارة امتحان بني‌اسرائيل قرار دهيم: «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ» (طه:85)، روشن مي‌شود که آن حضرت، وضعيت بني‌اسرائيل را به‌درستي درک کرده بود؛

    2. رحمانيت پروردگارشان را به آنها گوشزد کرد: «وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ». در اين فقره حضرت هارون† براي معرفي خداوند از صفت «الرَّحْمَنُ» استفاده کرد تا به آنها خبر دهد که نجات از آفات فرعون ثمرة همين رحمت الهي بوده است و اگر توبه کنند خداوند توبة آنها را مي‌پذيرد (آلوسي، 1415، ج‏8، ص559)؛

    3. جايگاه خود را به ‌عنوان کسي که بايد از او پيروي کنند، به ايشان يادآوري کرد: «فَاتَّبِعُونِي»؛

    4. آنها را به اطاعت از اوامر خود دعوت کرد: «وَأَطِيعُوا أَمْرِي» (رازى، 1415، ج‏22، ص92).

    اگر همين سخنان را از جهتي ديگر بررسي كنيم، روشن مي‌شود که هارون† در مرحلة اول بني‌اسرائيل را از بعد معرفتي آگاه کرد که اين خود دو مصداق داشت:

    1. روشن کردن ماهيت و حقيقت مجسمة گوساله، آن هم با اداتي حصري مثل «إِنَّمَا»؛

    2. معرفي پروردگار بني‌اسرائيل با چند تأکيد «وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ»: جملة اسميه، «انّ»، معرفه آوردن مسند اليه که بر حصر دلالت مي‌کند (تفتازاني، 1411، ص149).

    لذا اين فقره بدين شکل معنا مي‌شود: «تنها پروردگار شما، خداي رحمان است و نه غير او». وي در مرحلة دوم راه عبور از اين امتحان را مشخص کرد: «فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي». بنابراين آن حضرت هم ماهيت فتنه‌ بودن کار سامري را مشخص کرد و هم راه برون‌رفت از آن را. ازاين‌رو، همان‌گونه که برخي از مفسران تصريح کرده‌اند (رازى، 1415، ج‏22، ص92)، ايشان بهترين شيوه را براي هدايت بني‌اسرائيل به كار گرفت.

    ممکن است گفته شود در اين آيات فقط جمله‌اي از هارون† نقل شده است و شايد علت اين انحراف همين بود که آن حضرت تنها به گفتن بسنده کرد. اگر ايشان واكنشي شديدتر نشان مي‌داد، بني‌اسرائيل گرفتار نمي‌شدند. در پاسخ اين احتمال بايد گفت که واكنش تند و شديد در همه‌جا کارساز نيست و حتي در برخي مواقع اوضاع را وخيم‌تر مي‌کند. به نظر مي‌رسد وضعيت ايشان همين‌گونه بود؛ زيرا ايشان در پاسخ اعتراض موسي† فرمود: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند‏» (اعراف:150). اين جمله نشان مي‌دهد که آن حضرت در برخورد با بني‌اسرائيل به‌ قدري پيش رفته بود که اگر کمي بيشتر پيش مي‌رفت و مقاومت نشان مي‌داد، بدون دست يافتن به ثمرة درخور توجهي به قتل مي‌رسيد. بنابراين به‌راحتي مي‌توان ادعا کرد كه در موقعيت ايشان واكنش شديد اصلاً اثرگذار نبود.

    3ـ3. زمان واكنش حضرت ‌هارون†

    يکي از عواملي که در تأثير يک پيام بر مخاطبان نقش مهمي دارد، زمان ارائة آن است. چه‌بسا پيامي داراي محتوايي ارزشمند باشد، ولي به سبب عدم ارائة آن در زمان مناسب، نتواند نتيجة مطلوبي به دست آورد؛ حتي ممکن است عکس نتيجة مورد نظر را به بار آورد. ازاين‌رو يکي از موارد مؤثر در تحليل عملکرد هارون†، مشخص شدن زمان گفتن جملات «يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ...» (طه:91) است؛ قبل از گوساله‌پرستي بني‌اسرائيل يا بعد از آن؟

    به ‌نظر مي‌رسد تنها سند معتبر براي پاسخ دادن به اين پرسش آية «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هارون مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ..» است؛ زيرا از نظر ترکيبي «مِنْ قَبْلُ» جار و مجرور و متعلق به «قَالَ» است و زمان وقوع آن را بيان مي‌کند. برخي مفسران «مِنْ قَبْلُ» را به «قبل از بازگشت موسي†» تفسير كرده‌ (طبرسي، 1372، ج‏7، ص43) و دليل آن را دلالت مقام دانسته‌اند (ابن‌عاشور، بي‌تا، ج‏16، ص169)؛ اما واضح است كه اين تفسير همانند خود «مِنْ قَبْلُ» مبهم است؛ زيرا اين تعبير، تمام زمان غيبت آن حضرت را دربر مي‌گيرد و روشن نمي‌كند در چه زماني از غيبت بيان شده است. عدة ديگري از مفسران احتمالاتي را مطرح، اما براي اثبات آنها دليلي اقامه نکرده‌اند؛ احتمالاتي از قبيل: 1. زمان ظاهر شدن گوساله و پيش از دعوت سامري به پرستش گوساله (گنابادي، 1408،‌ ج‏3، ص33)؛ 2. پيش از پرستيده شدن گوساله و پس از دعوت سامري (همان)؛ 3. پيش از بازگشت موسي†، وقتي که گوساله را به‌ عنوان معبود برگزيدند و پرستيدند (حسينى شيرازى، 1424، ج‏3، ص500).

    در اين ميان عده‌اي بر اين باورند اين گفت‌وگو، پيش از اظهار جملة «هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» (طه:88) توسط بني‌اسرائيل يا سامري و پيروان اوليه‌اش و پيش از پرستيده شدن مجسمة گوساله بيان شده است؛ زيرا اظهار اين جملات در اين زمان هم بليغ‌تر است و هم دلالت بيشتري بر توبيخ بني‌اسرائيل به‌ سبب اعراض از ادلة عقلي و نقلي (سخنان هارون†) دارد (آلوسي، 1415، ج‏8، ص559). در مقابل، عده‌اي ديگر با توجه به سخن بني‌اسرائيل معتقدند که اين گفت‌وگو پس از پرستيده شدن گوساله رخ داده است؛ زيرا آنان در مقابل راهنمايي‌هاي هارون† گفتند: «پيوسته بر آن (گوساله‌پرستى) مى‏مانيم، تا موسى به سوى ما باز گردد» (طه:92). از اين جمله برداشت مي‌شود که آنان در زمان ابراز اين جمله مشغول گوساله‌پرستي بوده‌اند (آلوسي، 1415، ج‏8، ص559-560). با طرح اين نظر، احتمال کوتاهي حضرت هارون† در انجام وظيفة رهبري قوت مي‌گيرد و اين پرسش پيش مي‌آيد که هر انسان عاقلي مي‌فهمد که دفع يک انحراف بهتر از رفع آن است. چرا هارون† پيش از انحراف اين جملات را بيان نکرد؟ شايد اگر ايشان پيش از پرستش گوساله اين جملات را بيان کرده بود، آنان و يا دست‌كم شمار بسياري از آنان گرفتار اين دام نمي‌شدند.

    براي روشن شدن زمان دقيق اين گفت‌وگو مي‌توان از بحثي که در اصول فقه دربارة واقع شدن يک استثنا پس از چند عام مطرح شده، بهره گرفت. اصوليون در اين بحث به دنبال پاسخ اين پرسش‌اند که هرگاه قرينه‌اي وجود نداشته باشد، اين استثنا به کدام‌يک از اين عمومات بازمي‌گردد؟ تاکنون چندين نظر ارائه شده است که عصارة آنها، بازگشت استثنا يا به عام آخر يا به همة آنهاست.[1] اصوليون در همين بحث بيان مي‌کنند که حکم صفت، شرط، غايت، ظرف زمان و مکان و غيره همان حکم استثناست (زين‌الدين، 1416، ص121)؛ يعني اگر صفت، شرط يا غيره پس از چند اسم يا جمله واقع شود و احتمال رجوع آن به تمامي آنها ممکن باشد، هر حکمي که دربارة استثنا گفته شود، دربارة موارد مزبور نيز صادق است. استفاده از اين بحث براي حل اين مسئله بسيار کارگشاست؛ چراکه در اين بحث اولاً ظرفي مانند «مِنْ قَبْلُ» وجود دارد که مضاف‌اليه «قَبْلُ» حذف شده و به‌طور دقيق مشخص نيست که چه کلمه‌اي است؛ ثانياً پاسخ پرسش مطرح‌شده در همين مضاف‌اليه محذوف پيدا مي‌شود؛ ثالثاً قبل از جملة «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هارونُ مِنْ قَبْلُ...» (طه:91) جملاتي قرار دارد که هر کدام مقاطع زماني خاصي را مطرح مي‌کنند و احتمال دارد مضاف‌اليه محذوف به يک يا تمامي آنها اشاره داشته باشد.

    براين‌اساس لازم است نخست همة جملات يا کلماتي را که احتمال دارد مضاف‌اليه محذوف به آنها اشاره داشته باشد، مشخص کنيم. پيش از پرداختن به اين امر، يادآوري يک نکته ضرورت دارد و آن اينکه از متن دو آية «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هارون مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ .... قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ...» (طه:91-92) برداشت مي‌شود که اين گفت‌وگو پس از ظاهر شدن مجسمة گوساله به وقوع پيوسته است؛ زيرا سياق گوياي آن است که مرجع دو ضمير «بِهِ» و «عَلَيْهِ»، کلمة «عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» (طه:88) است. به همين جهت اين گفت‌وگو زماني معنادار است که مجسمة گوساله به ميان بني‌اسرائيل آمده باشد. ازاين‌رو تنها چند آية ذيل مي‌توانند در اين بحث نقشي را ايفا کنند:

    فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ أَفَلَايَرَوْنَ أَلّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً * وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هارون مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ و َإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي* قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى (طه:88-91).

    توضيح سه نکته دربارة اين آيات ضروري به نظر مي‌رسد:

    1. دربارة فاعل «قالُوا» (در فقرة «فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَ....») دو احتمال مطرح شده است: الف. بني‌اسرائيل؛ ب. سامري و اتباع وي[2] (مکارم شيرازي و همکاران، 1374، ج‏13، ص271). به ‌نظر مي‌رسد از ميان اين دو احتمال، احتمال اول به واقع نزديک‌تر باشد؛ زيرا همة ضماير جمعي که پيش و پس از فعل «قالُوا» در اين آيه و آيات بعدي ذکر شده‌اند، همه به بني‌اسرائيل اشاره دارند (طه:88-92). ازاين‌رو وحدت سياق ايجاب مي‌کند که ضمير در «قالُوا» هم به بني‌اسرائيل ارجاع داده شود؛

    2. در تفسير «نَسِيَ» دو نظر وجود دارد:

    الف. فاعل نسيان موسى† است و اين جمله‏ دنبالة سخن سامري و اتباعش يا بني‌اسرائيل است. آنها با اين جمله مي‌خواستند بگويند موسى فراموش كرده است كه اين گوساله، خداى شماست، به همين سبب براي صحبت کردن با آن به طور رفته است؛

    ب. اين جمله، کلام خداوند است و نه ادامة سخن سامري و اتباعش و فاعل نسيان سامري است و منظور اين است که سامرى ‌پيمانش ‌را با خداوند و موسى† به‌ دست ‌فراموشى سپرد و راه بت‏پرستى را در پيش گرفت (زمخشري، 1407، ج‏3، ص83)؛

    3. بسياري از مفسران بر اين باورند که منظور از فقرة «أَفَلَا يَرَوْنَ....» نديدن حکم عقل است (براي نمونه، ر.ک: آلوسي، 1415، ج‏8، ص559؛ طباطبايي، 1380، ج‏14، ص193).[3] ازاين‌رو در ادامه، از اين آيه با عنوان «نديدن حکم عقل» ياد مي‌شود.

    بررسي آيات مورد اشاره با توجه به اين سه نکته نشان مي‌دهد که مضاف‌اليه محذوف مي‌تواند يکي از اين موارد باشد:

    1. «من قَبلِ اَن قَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَ....»؛ پيش از اينکه بني‌اسرائيل بگويند اين مجسمه، خداي شما و خداي موسي است. در اين صورت هارون† پس از ظاهر شدن مجسمه و پيش از مطرح شدن ادعاي الوهيت آن بني‌اسرائيل را از فتنة پيش‌رو آگاه ساخت. همين استدلال در فرضي که فاعل «قالُوا» سامري و اتباع اوليه‌اش باشند، جاري است.

    2. «مِن قَبلِ اَن نَسِيَ»؛ قبل از اينکه موسي† فراموش کند که اين مجسمه همان خداي آنهاست، يا قبل از اينکه سامري عهدش را با خدا و موسي† فراموش کند. در اين فرض، چون فراموشي آن حضرت سخن باطلي است، نمي‌توان در تحليل از آن بهره جست؛ اما فراموشي سامري سخن صحيحي است. اگر هارون† پيش از اينکه سامري عهدش را با خدا فراموش کند، به بني‌اسرائيل هشدار داده باشد، زماني اين کار را کرده، که هنوز مجسمه به ‌عنوان خداي بني‌اسرائيل معرفي نشده است. ازاين‌رو آن حضرت بر طبق استدلال بيان‌شده در شمارة يک، قبل از پرستش مجسمه آنها را آگاه کرده بود؛

    3. «من قَبلِ اَن لَا يَرَوْنَ....»؛ پيش از نديدن حکم عقل. در اين صورت هارون† زماني واكنش نشان داد که هنوز عقل بني‌اسرائيل دچار آفت نشده بود و مي‌دانستند که اين مجسمه‌ صلاحيت الوهيت را ندارد؛ هرچند از جنس طلاست و صداي گوساله هم توليد مي‌کند. بني‌اسرائيل اگر مي‌خواستند در اين ماجرا به حکم عقل توجه کنند، بايد از پرستش مجسمه پرهيز مي‌کردند. بنابراين ديدن حکم عقل همان نپرستيدن مجسمة گوساله و نديدن آن، پرستش مجسمه خواهد بود. ازاين‌رو هارون† پيش از پرستش مجسمه آنها را آگاه کرده بود. براي تأييد اين ظهور مي‌توان به اين نکته هم اشاره کرد که شروع آية «أَفَلَا يَرَوْنَ ...» با فعل مضارع است، درحالي‌که افعال به‌کار رفته در آيات پيشين مثل «أَخْرَجَ»، «قَالُوا» و «نَسِيَ» آيات بعد مثل «لَقَدْ قَالَ» و «قَالُوا» ماضي هستند. اگرچه هدف از اين تغيير و تفاوت در تعبير، احضار مطلب در ذهن است، به ‌نحوي که گويا در حال تکلم، ديده مي‌شود (ابن‌هشام، 1412، ص905)، اما اين نحوة بيان، اين ظهور را تقويت مي‌کند که اين جملات قبل از نديدن حکم عقل بيان شده‌اند. مرور ترجمة اين آيات با توجه و تأکيد ويژه بر زمان افعال (که با [] مشخص مي‌شوند) کمک شاياني به روشن شدن اين مطلب مي‌کند: «آيا نمى‏بينند [در زمان حال] كه (اين گوساله) هيچ پاسخى به آنان نمى‏دهد، و مالكِ هيچ‌گونه سود و زيانى براى آنها نيست‏ و پيش از آن، هارون† به آنها گفته بود [در زمان گذشته]: «اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد...».

    با توجه به اين سه حالت روشن مي‌شود که از سخن بني‌اسرائيل (پيوسته بر گوساله‌پرستى مى‏مانيم ...) به‌تنهايي نمي‌توان فهميد که اين سخن در زمان انحراف بيان شده است؛ زيرا به ‌همان ميزاني که احتمال دارد اين جمله پس از انحراف بيان شده باشد، ممکن است کمي پيش از آن اظهار شده باشد.

    ممکن است گفته شود براي تبرئة هارون† هيچ ضرورتي ندارد که اصرار کنيم زمان واكنش آن حضرت و بيان هشدارهاي لازم در اين زمينه حتماً پيش از گوساله‌پرستي بني‌اسرائيل بوده است و بر اثر همين اصرار، جملة «قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى» (طه:91) را (برخلاف ظاهرش که نشانگر آن است که در آن زمان گوساله‌پرست شده بودند) مربوط به پيش از پرستش گوساله بدانيم؛ زيرا در اين‌گونه موارد، مهم اين است که رهبر در برابر انحرافات جامعة خويش، متناسب با هر انحراف، برخورد مناسب و به‌موقع داشته باشد؛ اما ضرورتي ندارد حتماً پيش از آغاز انحراف، نسبت به آن واکنش نشان دهد، به‌ويژه در اين ‌مورد که بدون شک واکنش‌هاي هارون† به قضية گوساله‌پرستي پس از طرح اين موضوع در ميان بني‌اسرائيل بوده است.

    پاسخ اين اشکال با توجه به چند نکته کاملاً روشن مي‌شود:

    1. چون قرآن کريم از جانب خداي حکيم نازل شده، هيچ حرف و کلمه‌اي از آن بدون حکمت نخواهد بود. حال با توجه به اين نکته اين پرسش مطرح مي‌شود که چه لزومي داشت خداوند در اين آيه ظرفي مثل «مِنْ قَبْلُ» (که متعلق به «قال» است و ظرف وقوع آن را نشان مي‌دهد) را نقل کند؟ اين در حالي است که خداوند در نقل سرگذشت اقوام و انبياي گذشته، بسياري از جزئيات را حذف مي‌کند. براي مثال در هيچ جاي قرآن کريم سخني از نحوة به‌دنيا آمدن حضرت يوسف† به‌ ميان نيامده است؛ زيرا ظاهراً نقل آن نمي‌توانسته نقشي در هدايت بشريت داشته باشد؛ اما در اين برخورد ظرف وقوع آن هم بيان شده است. ازاين‌رو مي‌توان ادعا کرد که اين ظرف از ظرفيت هدايتي برخوردار است. بنابراين به‌ نظر مي‌رسد بايد به ‌‌دنبال کشف مضاف اليه محذوف «مِنْ قَبْلُ» بود؛

    2. اگرچه ظهور ابتدايي جملة «قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ....» اين است که بني‌اسرائيل در زمان ابراز آن گوساله‌پرست بودند، اما از سوي ديگر سه احتمال مطرح دربارة مضاف‌اليه «مِنْ قَبْلُ» همگي به اين نکته اشاره دارند که اين گفت‌وگو پيش از گوساله‌پرستي روي داده است. اگر بگوييم اين گفت‌وگو در فاصلة بين ظاهر شدن مجسمه و پرستيدن آن انجام شده است، به‌خوبي مي‌توان بين اين دو ظهور سازگاري برقرار کرد. بازسازي صحنه، کمک شاياني به فهم مطلب مي‌کند. تصور کنيم ناگهان مجسمة گوساله‌اي در ميان بني‌اسرائيل پيدا شد و سامري و اتباعش براي جمع‌آوري مردم، به تلاش و تکاپو پرداختند و به ‌اين ترتيب عده‌اي دور آن جمع شدند. در همين حين هارون† خطاب به آنان گفت: «اي قوم من! اين گوساله، امتحاني بيش نيست...». بني‌اسرائيل با اينکه مي‌فهميدند اين گوساله صلاحيت الوهيت و پرستش را ندارد، اما با توجه به زمينه‌هاي قبلي مثل تمايل فراوان به بت‌پرستي (اعراف:138)، لجوج بودن و غيره تصميم گرفتند به پرستش گوساله بپردازند. از همين‌رو خطاب به آن حضرت گفتند: «پيوسته بر آن (گوساله‌) مى‏مانيم، تا موسى به ‌سوى ما باز گردد»؛ يعني از هم‌اكنون تصميم مي‌گيريم آن را بپرستيم... در اين صورت روشن مي‌شود که اين سخن پيش از پرستيده شدن گوساله بيان شده است.

    بنابراين در يک جمع‌بندي مي‌توان گفت: هارون† پيش از پرستيده شدن گوساله، هشدارهاي لازم را به بني‌اسرائيل داده بود.

    4ـ3. سرانجام واكنش حضرت ‌هارون†

    هنگامى ‌كه هارون† رسالت خود را در ارشاد و هدايت بني‌اسرائيل انجام داد، اكثريت پذيرا نشدند (طه:92) و ايشان را تحت فشار قرار دادند؛‌ خوار و ضعيف كردند و تصميم به قتل وي گرفتند (اعراف:150). دليل اين امر را مي‌توان در چند نکته‌اي که دربارة مشکلات آن حضرت بيان شد، پيدا کرد:

    1. بني‌اسرائيل به موسي† تعلق خاطر داشتند؛ ازاين‌رو با تأخير آن حضرت و پخش شايعة دروغ‌گو بودن و فرار ايشان، عملاً اين تعلق خاطر، موضوع خود را از دست داد؛

    2. براي هارون† به اندازة موسي† ابهت قايل نبودند؛ ازاين‌رو به دستورهاي ايشان توجهي نکردند؛

    3. بر طبق برخي روايات، سامري داراي شخصيتي مذهبي و مقبول در ميان بني‌اسرائيل بود (طبري، 1412، ج‏16، ص152). وي با استفاده از اين ويژگي و فضاي به وجود آمده پس از غيبت پيش‌بيني نشدة موسي†، مجسمة گوساله‌اي‌ را به‌ جاي معبود بني‌اسرائيل معرفي کرد و به اين ترتيب به گرايش شديد بني‌اسرائيل به بت‌پرستي در قالب ديني پاسخ مثبت داد. به همين سبب بني‌اسرائيل با همة وجود جذب وي شدند و هارون† را کنار زدند.

    در اين موقعيت چند گزينه و راهكار جلوي هارون† قرار داشت:

    1. همراه دوازده هزار نفري كه گرفتار گوساله‌پرستي نشده بودند (طبرسي، 1372، ج7، ص42)، در برابر گوساله‌پرستان قيام كنند كه در نتيجه يا كشته مي‌شدند، يا پيروزي نصيب آنان مي‌شد و يا اينکه عزتمندانه مقاومت مي‌کردند؛

    2.‌ بني‌اسرائيل را ترك كند و همراه با ياران خود به موسي† ملحق شود؛

    3. در ميان بني‌اسرائيل بماند؛ آنها را به حال خود واگذارد؛ از انجام هرگونه اقدام شديد يا مبارزه فيزيکي بپرهيزد و در نهايت منتظر حوادث آينده باشد؛ يا موسي† به ميان بني‌اسرائيل باز مي‌گشت و به نحوي اوضاع را سامان مي‌داد و در صورت عدم بازگشت ايشان، حرکت توحيدي را به صورت کم‌رنگ ادامه مي‌داد.

    اما گزينة اول به چند دليل، قابل پيگيري نبود:

    اول: با توجه به فرمودة خود هارون†، بني‌اسرائيل ايشان را تا سرحد کشتن تحت فشار قرار دادند و اگر کمي بيشتر مقاومت مي‌کرد، حتماً کشته مي‌شد. ازاين‌رو زمينه به ‌نحوي چيده شده بود که در صورت قيام، وي در همان لحظات اول نابود مي‌شد. از سوي ديگر، جمعيت منحرفان (هفتاد هزار نفر) حدود پنج برابر جمعيت ياران هارون† (دوازده هزار نفر) بود (طبرسي، 1372، ج7، ص42) که اين هم به ‌نوبة خود، زمينة شکست قيام را فراهم مي‌کرد. براين‌اساس احتمال غلبه يا مقاومت عزتمندانه تقريباً جايي نداشت؛

    دوم: کشتن انبيا براي بني‌اسرائيل امر عادي بود؛ چراكه خداوند دربارة آنان مي‌فرمايد: «وَإِذْ قُلْتُمْ يَامُوسىَ‏ لَن نَّصْبرَِ عَلىَ‏ طَعَامٍ وَاحِدٍ [...] ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كاَنُواْ يَكْفُرُونَ بَِايَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّنَ بِغَيرِْ الْحَقّ» (بقره:61)؛ و (به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيد: اى موسى! هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا بسنده كنيم [...] (مهر) ذلت و نياز، بر پيشانى آنها زده شد و باز گرفتار خشم خدايى شدند؛ چراكه آنان نسبت به آيات الهى، كفر مى‏ورزيدند و پيامبران را به‌ناحق مى‏كشتند.

    اين آيه با عبارت «وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى» همة بني‌اسرائيل اعم از بني‌اسرائيل زمان موسي† و يهوديان زمان پيامبر اکرمˆ را مورد خطاب قرار مي‌دهد و در پايان، با عبارت «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآَيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» آن هم با فعل مضارع «يَقْتُلُونَ» به همراه فعل ناقصة «كَانُوا» که دال بر استمرار انجام يک عمل است، کشتن انبيا را به آنها نسبت مي‌دهد. اين مطلب ثابت مي‌کند که بني‌اسرائيلِ زمان موسي† يا اين عمل را به صورت مستمر انجام مي‌دادند يا روحيه‌اي درون آنها وجود داشت که از انجام اين عمل ابايي نداشتند. ازاين‌رو با مقاومت هارون† و کشته شدن وي، بني‌اسرائيل به هيچ وجه متأثر و آگاه نمي‌شدند. به ‌همين دليل کشته شدن وي و بي‌نصيب ماندن بني‌اسرائيل از جانشين موسي†، هيچ فايده‌اي جز فرو رفتن آنان در ضلالت و حماقت نداشت (صادقي تهراني، 1365، ج11، ص316).

    در ‌هرحال هارون† وظيفه داشت با توجه به دستورهاي موسي† (اصلاح قوم و عدم تبعيت از راه و روش مفسدان) بني‌اسرائيل را رهبري کند؛ اما قيام و مقاومت در اين شرايط، نه‌تنها اصلاحي به دنبال نداشت، مفاسد بيشتري را پديد مي‌آورد و به‌ دنبال آن، دستور موسي† روي زمين مي‌ماند. بنا بر سخن هارون† که مورد تأييد خداوند هم قرار گرفته است، تفرقة بين بني‌اسرائيل يکي از اين مفاسد بود: «من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى‏» (طه:94). با قيام حضرت به‌طور قطع بني‌اسرائيل به دو گروه پيروان سامري و پيروان هارون† تقسيم مي‌شدند و همين زمينة تضعيف بني‌اسرائيل را در آينده فراهم مي‌کرد. ضمن اينکه احتمال داشت مفسدان دنبال چنين موقعيتي باشند تا يک بار و براي هميشه هارون† را از پيش پاي خود بردارند؛ چراکه وجود ايشان مي‌توانست هميشه نگراني‌هايي برايشان به وجود آورد؛ هرچند ايشان را ظاهراً کنار زده بودند.

    همين وضعيت در مورد گزينة دوم نيز جاري است. توضيحاتي که در ضمن دستورهاي موسي† به هارون† داده شد، ثمرات انتخاب اين گزينه را به‌خوبي روشن مي‌کند. ممکن است گفته شود: توبيخ شديد هارون† توسط موسي† ـ که در روايت نيز وجه آن ذکر شده ـ حاکي از آن است اگر هارون† بني‌اسرائيل را ترک مي‌کرد، آنان به ‌سزاي عملشان مي‌رسيدند و اين نشان مي‌دهد ترک بني‌اسرائيل و ملحق شدن به موسي† بر ماندن در ميان آنان برتري داشت. در پاسخ اين اشکال بايد به اين نکته توجه کنيم که هم موسي† و هم خداوند پس از بيان ادلة هارون† سکوت مي‌کنند و اين نکته (در کنار توضيح دستورهاي حضرت موسي†) نشان مي‌دهد هم عمل هارون† مورد تأييد خداست (در ادامه توضيحات بيشتري دربارة اين وجه مي‌آيد) و هم دستور موسي† براي خروج مطلق نبوده، بلکه مشروط به اصلاح قوم و عدم فساد در ميان آنان بوده است.

    در نهايت آن حضرت مجبور شد با انتخاب گزينة سوم، از هرگونه برخورد تند فيزيکي بپرهيزد. اين اقدام ثمرات درخور توجهي در پي داشت که در ادامه به آنها مي‌پردازيم.

    5ـ3. آثار واكنش حضرت ‌هارون†

    مهم‌ترين آثار اين اقدام حضرت ‌هارون† را مي‌توان در چند محور بيان کرد:

    1. بدون شک حضرت هارون† در ظهور گوساله‌پرستي هيچ نقشي نداشت و حتي همة تلاش خود را براي جلوگيري از وقوع آن انجام داد. اگر آن حضرت عليه اين فساد قيام مي‌کرد، با توجه به شرايط نه‌تنها فساد از بين نمي‌رفت، بلکه فساد ديگري مثل «تفرقه بين بني‌اسرائيل» به رهبري ايشان ضميمة آن مي‌شد. به همين جهت نه‌تنها منشأ اصلاحي در بني‌اسرائيل نمي‌شد، بلکه فساد ديگري را به آنان تحميل مي‌کرد و در نهايت دستورهاي موسي† اجرا نمي‌شد. با ماندن هارون در ميان بني‌اسرائيل، فساد بزرگي در بين آنها رواج يافت؛ اما وي با کناره‌گيري دست‌كم اوضاع را وخيم‌تر نکرد؛

    2. در اين جريان حدود هفتاد هزار نفر از بني‌اسرائيل از توحيد منحرف شدند و در فضايي کاملاً غيرتوحيدي قرار گرفتند. هارون† با توجه به شرايط، آگاهانه سکوت کرد و فضاي پديد آمده را متشنج‌تر نکرد و به اين ترتيب زمينه را براي اقدامات اصلاحي موسي† فراهم آورد. بنا بر آيات قرآن کريم، آن حضرت با حالتي غضبناک و اندوهناک به ميان بني‌اسرائيل بازگشت (اعراف:150؛ طه:86)؛ ولي با‌اين‌حال، هيچ برخورد عملي‌اي با قوم نکرد، بلکه در مرحلة اول با طرح چند پرسش، آن هم با لحن تند همراه با تهديد، تأسف و حتي عطوفت و مهرباني با آنها صحبت کرد (طه:86). در اين ميان بني‌اسرائيل، بدون توجه به عمق فاجعه و پذيرش ذره‌اي ‌از اشتباهات خود، با بهانه‏تراشى و فرافكنى کار خود را توجيه کردند (طه:87). بديهي است که در چنين شرايطي هيچ اقدام اصلاحي‌اي کارگر نخواهد بود، مگر اينکه به نحوي اين فضا شکسته شود. ازاين‌رو حضرت در مرحلة دوم با انداختن الواح و برخورد تند با هارون† جوّ پديد آمده را شکست (مکارم شيرازي و همکاران، 1374، ج6، ص378 و ج13، ص282-284) و در مرحلة سوم گمراه شدن بني‌اسرائيل را از زبان خود سامري به آنها گوشزد کرد. به اين ترتيب قوم لجوجي مانند بني‌اسرائيل در اين جريان، نه‌تنها حرفي نزدند، بلکه ضمن اظهار پشيماني از عمل خود (اعراف:149) حاضر شدند براي توبه‌ به کشتن همديگر روي بياورند (بقره:54؛ جوادي آملي، 1387، ج4، ص476). اگر هارون† در اين جريان قيام مي‌کرد، فضاي حاکم بر بني‌اسرائيل با توجه به ويژگي لجاجت و بهانه‌جويي آنان متشنج‌تر مي‌شد و معلوم نبود که موسي† پس از بازگشت بتواند آنها را به فضاي توحيدي بازگرداند؛

    3. الگو شدن اقدام هارون†: پس از رحلت پيامبر اکرمˆ و غصب منصب خلافت، حضرت علي† همين اقدام را الگوي خود قرار داد (کليني، 1365، ج8، ص33) و براي حفظ وحدت جامعة اسلامي، از انجام هر قيامي پرهيز کرد؛ قيامي که اگر صورت مي‌گرفت، معلوم نبود چه بر سر امت اسلامي مي‌آمد.

    4. تبرئة حضرت‌ هارون† از هرگونه کوتاهي در انجام مسئوليت

    با توجه به‌ مطالب ارائه‌شده مي‌توان ثابت کرد که عملکرد هارون† خالي از هرگونه تقصير و کوتاهي بود. اين مطلب به‌طور صريح در عبارت برخي مفسران آمده است (طباطبايي،1380، ج8، ص251؛ ابن‌کثير، 1997، ج2، ص258).

    در مقابل اين ديدگاه، برخي حکم به برائت صددرصد هارون† نمي‌دهند و معتقدند که ايشان در برخورد با گوساله‌پرستان کوتاهي کرده است. براي روشن شدن اين ديدگاه و ادلة آن به متن ذيل توجه شود:

    [پرسش از مسئول و محاکمة آن در صورت کوتاهي] همان امري است که موجب شد موسي اولاً و بالذات ملامتش را متوجه برادرش کند که مسئوليت قوم به وي سپرده شده بود. ازاين‌رو سر و ريش وي را گرفت و او را با شدت به طرف خود کشيد؛ [زيرا] کوتاهي وي را نسبت به امور قوم ناپسند احساس کرده بود. اگرچه هارون دليل سکوتش را در مقابل گمراهي قوم و گوساله‌پرستي آنان آشکار کرد، ولي اين عذر به‌ منزلة دليلي که وي را به طور کامل تبرئه کند، نبود. به همين دليل موسي براي خود و برادرش طلب مغفرت کرد. هارون گمان کرده بود با قيامش در مقابل قوم، در صفوف آنها شکاف ايجاد مي‌شود و چه‌بسا مفسده‌اي به وجود آيد و خون‌هايي ريخته شود. بنابراين سکوت کرد تا موسي برگردد؛ [چراکه] وي با توجه به جايگاهش، نسبت به قوم آگاه‌تر بود. اين کار اگرچه به‌طور اجمال مي‌تواند عذر باشد، ولي عذري نيست که به طور کامل قبول شود (معرفت، 1387، ج3، ص452-453).

    از اين متن برداشت مي‌شود که استغفار موسي† براي خود و برادرش حاکي از کوتاهي هارون† در هدايت بني‌اسرائيل است. اين مطلب به‌طور صريح در کلام برخي مفسران آمده است: «مغفرت به معناى پوشانيدن و محو آثار عملى است كه در موارد خطيئات و معاصى استعمال مى‏شود و در اين مورد توجه شده است به وظايفى كه لازم بود در مقابل برنامة گوساله‌پرستى انجام بشود و ظاهراً كوتاهى شده است» (مصطفوي، 1380، ج‏9، ص159).

    اين ديدگاه از چند جهت درخور تأمل است:

    1. دليل ارائه‌شده اعم از مدعاست؛ زيرا موسي† در اين دعا هم براي خودش طلب مغفرت کرد و هم براي برادرش. اگر طلب مغفرت حاکي از کوتاهي و گناه باشد، بايد بپذيريم که خود ايشان هم کوتاهي کرده است؛ درحالي‌که به نظر مي‌رسد صاحب اين ديدگاه، هم از نظر مبنا و هم از جهت بنا اين مطلب را قبول ندارد.[4] از سوي ديگر طلب مغفرت علاوه بر عذرخواهي به سبب ارتکاب گناه يا کوتاهي کردن در امري، ممکن است علل ديگري هم داشته باشد. برخي از اين علل با توجه به جريان مورد بحث عبارت‌اند از:

    الف. گاه طلب مغفرت، نوعي ابراز خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى خداست (طباطبايي، 1380، ج6، ص283).

    ب. احتمال دارد هدف از اين استغفار اين بوده باشد که سرمشقى باشد براى همگان تا فكر كنند جايى كه موسى† و برادرش كه انحرافى پيدا نكرده بودند چنين تقاضايى از پيشگاه خدا مي‌كنند، ديگران بايد سرمشق بگيرند و به درگاه پروردگار روي آورند و از گناهان خود تقاضاى عفو و بخشش كنند (مکارم شيرازي و همکاران، 1374، ج‏6، ص379)؛

    ج. پيامبران و اولياي الهي چون از اهميت مسئوليت خود آگاه‌اند، هميشه از درگاه خداوند آمرزش و رحمت را خواستارند تا همچنان بر درجاتشان افزوده گردد (سبحاني، بي‌تا، ص164)؛

    د. هارون† در برابر برخورد تند موسي† فرمود: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند. پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده» (اعراف:150). موسي† وقتي اين حالت برادر را ديد، دلش سوخت و تنها براي او و خودش دعا كرد (رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) تا خود و برادرش را از مردم ستمگر ممتاز سازد؛ زيرا مي‌دانست به‌زودى غضب الهى ستمگران را خواهد گرفت؛ چنان‌كه خداوند در آية بعد مى‏فرمايد: «كسانى كه گوساله را (معبود خود) قرار دادند، به‌زودى خشم پروردگارشان و ذلت در زندگى دنيا به آنها مى‏رسد» (اعراف:152؛ طباطبايي،1380، ج6، ص283).

    ممکن است گفته شود که اين موارد خلاف ظاهر آيات قرآن هستند؛ اما بايد توجه داشت بر فرض پذيرش اين ادعا، با توجه به ادلة بعدي (اعم از دليل و مؤيد) چاره‌اي جز ارتکاب اين خلاف ظاهر نداريم؛

    2. پيامبران الهي پس از ترک اولي يا ارتکاب خطا و لغزش، بلافاصله انگشت اتهام را به سوي خود نشانه رفته‌ و بي‌درنگ از خداوند طلب مغفرت کرده‌اند. براي نمونه، حضرت آدم† و حوا پس از خوردن از شجرة ممنوعه اظهار داشتند: «پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى، از زيان‌كاران خواهيم بود» (اعراف:23). در مقابل ابليس و اتباع وي، پس از انجام زشت‌ترين کارها، انگشت اتهام را به سوي هر کسي جز خودشان نشانه رفته‌ و ذره‌اي از خطاي خود را نپديرفته‌اند. براي نمونه، ابليس پس از تکبر ورزيدن در مقابل خداي متعال و سجده نکردن بر آدم، گفت: «اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مى‌كنم‏» (اعراف:16؛ حجر:39).

    از سوي ديگر هارون† يکي از اولياي الهي و پيامبران خدا بود (نساء:163؛ مريم:53). اگر ايشان در امر هدايت و سرپرستي بني‌اسرائيل کوتاهي کرده بود، چرا در هنگام مؤاخذه شدن توسط موسي†، ذره‌اي از تقصير يا قصور يا ترک اولاي خود را نپذيرفت و با فرافکني، ديگران را متهم کرد: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند» (اعراف:150). براي روشن شدن بيشتر اين مطلب اشاره به دو اشکال ضرورت دارد:

    يک. جملة هارون† در اين آيه، گوياي پذيرش تقصير است و آنچه بيان شده عذر تقصير است.

    پاسخ: اين اشکال هم با ظاهر کلام هارون† ناسازگار است؛ زيرا کلام هيچ ظهوري در پذيرش تقصير ندارد و هم با روش اوليا و انبياي الهي؛ زيرا بررسي روش آنان نشان مي‌دهد در اين مواقع بدون درنگ و به‌طور صريح تقصير يا قصور خود را مي‌پذيرفتند و بلافاصله با استغفار دست به ‌دامن خدا مي‌شدند (براي نمونه، انبياء:87؛ قصص:16)؛

    دو. در اين بحث سخن بر سر عدم انجام وظيفة هدايتي هارون† در قبال بني‌اسرائيل است. اين عدم انجام ممکن است از روي خطاي در تشخيص رخ داده و هيچ عمدي در کار نبوده باشد و اين عذرآوري نيز به‌ سبب خطاي در تشخيص، با عدم پذيرش تقصير کاملاً جمع‌پذير تلقي شود.

    پاسخ: اين روش هارون† هيچ سنخيتي با روش انبيا ندارد؛ به‌ويژه در اين باره که حتي پس از برخورد تند موسي† و روشن شدن خطاي در تشخيص هيچ قصوري را به‌طور صريح نپذيرفت (از ظاهر سخنان هارون† پذيرش چنين قصوري برداشت نمي‌شود)؛

    3. پس از پشيماني بني‌اسرائيل، براي جبران اين انحراف بزرگ مجازات سنگيني مثل کشتن يکديگر براي آنان مقرر شد (بقره:54). از سوي ديگر مسئوليت و سرپرستي اين قوم در زمان وقوع اين انحراف، به هارون† سپرده شده بود (اعراف:142). اگر آن حضرت ذره‌اي در سرپرستي و هدايت قوم کوتاهي کرده بود، قطعاً زمينه‌ساز و شريک در انحراف آنان بود. به همين جهت دست‌كم بايد مانند آنها مجازات مي‌شد (اگر نگوييم مجازات ايشان بايد شديدتر مي‌بود). حال پرسش اين است: آيا واقعاً عادلانه است که اين کوتاهي و سستي که زمينه‌ساز انحراف افراد فراواني شده بود، تنها با يک استغفار، آن هم از زبان ديگري بخشيده شود، ولي ديگران گرفتار مجازات شوند؟ اين در حالي است که بني‌اسرائيل از عمل خود پشيمان شدند و پشيماني خود را در عباراتي همچون «اگر پروردگارمان به ما رحم نكند و ما را نيامرزد، به طور قطع از زيان‌كاران خواهيم بود» (اعراف:149) ابراز کردند؛ اما هيچ جمله‌اي دال بر پشيماني هارون† نقل نشده است. براي روشن شدن بيشتر اين مطلب اشاره به چند نکته ضرورت دارد:

    يک. عدم ابراز پشيماني، به‌تنهايي نمي‌تواند بر عدم خطاي غيرعمدي در تشخيص تکليف و عمل به وظايف هم دلالت کند؛ اما در اين‌ مورد چون حتي پس از برخورد تند موسي† و روشن شدن حقيقت هيچ‌گونه ابراز پشيماني‌اي مشاهده نمي‌شود، مي‌توان ادعا کرد که ايشان به وظايف خود عمل کرده بود؛

    دو. در مورد مردم عادي استحقاق مجازات (به‌ويژه مجازاتي مانند قتل نفس يا شديدتر از آن) منوط به خطاي عمدي يا فساد آگاهانه است و کوتاهي حاصل از خطاي غيرعمدي در تشخيص تکليف، موجب چنين مجازاتي نمي‌شود؛ اما حتي با فرض پذيرش صدور خطاي غيرعمدي از پيامبري مانند هارون† (اگرچه با استدلال ارائه‌شده نمي‌توان خطاي عمدي ايشان را ثابت کرد)، متون ديني نشان مي‌دهند در موارد ترک اولي توسط انبيا، خداوند بدون هيچ اغماضي با آنان برخورد کرده است (براي نمونه مي‌توان به ماجراي حضرت يونس† اشاره کرد. صافات:139-144)؛

    4. پس از خنثا شدن دسيسة سامري، بني‌اسرائيل مجازات سنگيني همچون کشتن همديگر را بدون هيچ پرسش يا اعتراضي پذيرفتند. اگر هارون† به وظايف خود عمل نکرده بود، جا داشت بني‌اسرائيل به تبرئة ايشان اعتراض کنند و يا دست‌كم با استناد به کوتاهي ايشان براي خود تخفيفي بگيرند. سکوت بني‌اسرائيل حاکي از آن است که آنها هيچ حجتي عليه موسي و هارون‡ نداشتند و در تمام طول اين جريان به بهترين شکل حجت بر آنان تمام شده بود. در تأييد اين وجه مي‌توان به اين نکته اشاره کرد که بني‌اسرائيل دربارة پرسش از موسي† يا اعتراض بر ايشان هيچ ابايي نداشتند و در موارد بسياري درخواست‌ها و اعتراضات فراوان داشته‌اند. پيشنهاد بت‏پرستي به ايشان (اعراف:138)، پرسش‌هاي مکرر آنان در واقعة ذبح گاو براي پيدا کردن قاتل (بقره:67-73)، سرپيچي از دستور آن حضرت براي فتح سرزمين مقدس (مائده:20-26) و درخواست ديدن خدا (بقره:56) از جملة اين موارد است؛‏ اما در اين جريان هيچ‌گونه پرسش يا اعتراضي از آنان گزارش نشده است.

    در اين استدلال بايد به اين نکته توجه داشت که چون وظايف اولياي الهي داراي لطايفي است که عوام از ادارک آن عاجزند، پس نمي‌توان با استناد به عدم اعتراض بني‌اسرائيل به هارون†، خطاي غيرعمدي يا ترک اولي را از ايشان نفي كرد؛ ازاين‌رو اين نکته در حد يک مؤيد پذيرفتني است؛

    5. پس از برخورد تند موسي†، هارون† دليل عملکرد خود را جلوگيري از تفرقه و به کار بستن دستورهاي آن حضرت بيان کرد (طه:94). خداوند هم اين دليل را بدون هيچ‌ انتقادي در قرآن کريم نقل کرده است. اگر حضرت هارون† کوتاهي كرده بود، خداوند به نوعي آن را گوشزد مي‌کرد؛ زيرا روش قرآن کريم اين است که وقتي سخن يا عملي درخور نقد را از ديگران نقل مي‌کند، بلافاصله تذکر مي‌دهد (طباطبايي،1380، ج‏2، ص106). نقل اين عملکرد بدون ابراز انتقاد حاکي از آن است که روش ايشان مورد تأييد خداوند قرار گرفته است. البته بايد توجه كرد که خداوند در اين ‌مورد واكنش شديد موسي† در قبال هارون† را هم حکايت نموده و انتقادي بدان نکرده است؛ اما از اين حکايت نمي‌توان انتقاد بر عملکرد هارون† برداشت کرد؛ زيرا اگر پس از اعتراض موسي† هارون† سکوت مي‌کرد و هيچ جملة ديگري نقل نمي‌شد، از اين اعتراض به‌راحتي انتقاد بر عملکرد هارون† قابل برداشت بود؛ اما در سير جملات ابتدا اين اعتراض نقل شده و سپس ادلة هارون† در پاسخ اين اعتراض، آن هم بدون هيچ انتقادي از جانب خداوند؛

    6. پس از رحلت پيامبر اکرمˆ عده‌اي ضمن غصب حق خلافت حضرت علي†، تصميم گرفتند به هر نحو ممکني از ايشان بيعت بگيرند. ازاين‌رو پس از مواجه شدن با امتناع آن حضرت، ايشان را به اجبار براي گرفتن بيعت به طرف مسجد بردند. آن حضرت در بين راه براي لحظاتي کنار قبر رسول‌اللهˆ ايستاد و همان جملات هارون† را تکرار کرد: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند» (اعراف:150؛ کليني، 1365، ج8، ص33). استناد امام علي† به جملات هارون† در حقيقت تقرير عمل ايشان است. اگر آن حضرت در انجام وظيفة خود سستي کرده بود، استناد حضرت علي† به سخنان ايشان امر پسنديده‌اي نبود؛ زيرا در اين‌گونه موارد انسان، کسي را به‌عنوان الگو معرفي مي‌کند که در آن زمينه به نحو کامل وظيفة خود را انجام داده است، ولي ديگران به سخنان وي توجهي نکرده‌اند.

    7. شيخ صدوق روايت کرده است که از امام ‌صادق† پرسيدند: چرا موسي سر و ريش برادر خود را گرفت و سر وي را به طرف خود مي‌کشيد، درحالي‌که هارون در گوساله‌پرست شدن بني‌اسرائيل هيچ گناهي نداشت؟ امام فرمودند: «موسي اين کار را با هارون† انجام داد، زيرا در هنگام گوساله‌پرست شدن بني‌اسرائيل آنها را ترک نکرد و به موسي ملحق نشد؛ [زيرا] اگر از آنان جدا مي‌شد عذاب بر آنان فرود مي‌آمد» (صدوق، 1988، ج1، ص87).

    اين روايت از دو جهت بر برائت حضرت هارون† دلالت دارد:

    الف. امام† به دنبال مطرح شدن پرسش، بدون هيچ اصلاحي نسبت به اصل پرسش، پاسخ آن را ارائه کرد. اگر هارون† در سرپرستي بني‌اسرائيل کوتاهي کرده بود، امام†، قطعاً اين پرسش را تصحيح مي‌کرد. اين تقرير امام† حاکي از عدم کوتاهي هارون† است.

    ب. در پاسخ امام، هيچ اشاره‌اي به کوتاهي و سستي هارون† در امر هدايت مردم نشده است.

    نتيجه‌گيري

    در اين نوشتار چند مطلب به اثبات رسيد:

    1. اصلي‌ترين وظيفة هارون† در زمان رهبري بني‌اسرائيل، اصلاح مردم و عدم پيروي از روش مفسدان بود؛

    2. آن حضرت در راه انجام اين وظيفه با مشکلاتي از قبيل وجود مفسدان، وجود روحية بت‌پرستي در ميان بني‌اسرائيل و فردمحور بودن آنان مواجه بود؛

    3. هارون† در ماجراي گوساله‌پرست شدن بني‌اسرائيل، مسئوليت خود را در زمان مناسب، به بهترين کيفيت و در حد توان انجام داد، ولي مقاومت بني‌اسرائيل اين تلاش‌ها را بي‌نتيجه گذاشت. ازاين‌رو ايشان براساس دستورهاي موسي†، براي حفظ وحدت بني‌اسرائيل سکوت کرد؛

    4. اگرچه برخي از مفسران درجاتي از کوتاهي را براي هارون† ثابت کرده‌اند، بنا بر قراين و شواهد، هرگونه کم‌کاري يا کوتاه آمدن ايشان در مقابل گوساله‌پرستان نفي مي‌شود.

     

     

     

    References: 
    • عهد قديم، ترجمه فارسي قديم.
    • آخوندخراساني، محمدکاظم، 1426ق، کفاية الاصول، قم، مؤسسه آل‌البيت لاحياء التراث.
    • آلوسى، محمود، 1415ق، روح ‌المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلميه.
    • ابن زين‌الدين، حسن، 1416ق، معالم الدين و ملاذ المجتهدين، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • ابن‌عاشور، محمدبن‌طاهر، بي‌تا، التحرير و التنوير، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن‌کثير، اسماعيل، 1997م، التفسير القرآن ‌العظيم، بيروت، دار الکتب العلميه.
    • ابن‌هشام، جمال‌الدين، 1412ق، مغني ‌اللبيب عن کتب الاعاريب، بيروت، دار الفکر.
    • تفتازاني، سعدالدين، 1411ق، مختصر المعاني، قم، دار الفکر.
    • جوادي‌آملي، عبدالله،‌ 1387، تسنيم، قم،‌ اسراء.
    • حسينى شيرازى، محمد، 1424ق، تقريب القرآن إلى الأذهان، بيروت، دار العلوم.
    • درويش، محيى‌الدين، 1415ق، اعراب القرآن و بيانه، سوريه‏، دار الارشاد.
    • رازى، محمدبن‌عمر، 1420ق، مفاتيح ‌الغيب، بيروت، دار احياء التراث ‌العربى.
    • زمخشري، محمود، 1407ق، الكشاف ‌عن ‌حقائق ‌غوامض ‌التنزيل، بيروت، دار الكتاب العربي.
    • سبحاني، جعفر، بي‌تا، عصمة الأنبياء، قم، مؤسسة امام ‌صادق.
    • سيد رضي، محمدبن‌حسين، 1379، نهج البلاغه، تحقيق و ترجمه محمد دشتي، قم، الهادي.
    • صادقى تهرانى، محمد، 1365، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى.
    • صدوق، ابي‌جعفرمحمدبن‌علي، 1988م، علل ‌الشرايع، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1380، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • طبرسى، فضل‌بن‌حسن، 1372، مجمع ‌البيان فى تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • طبرى، محمدبن‌جرير، 1412ق، جامع ‌البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
    • عياشى، محمدبن‌مسعود، 1380ق، تفسير عياشي، تهران، چاپخانة علميه.
    • فيض كاشانى، ملامحسن، 1415ق، تفسير صافى، تهران، صدر.
    • کليني، محمدبن‌يعقوب، 1365، الکافي، تهران، دار الكتب الإسلامية.
    • گنابادى، سلطان‌محمد، 1408ق، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
    • مصطفوى، حسن، 1380، تفسير روشن، تهران، مركز نشر كتاب.
    • مظفر، محمدرضا، 1380، اصول ‌الفقه، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعليان.
    • معرفت، محمدهادي، 1386، التمهيد في ‌علوم القرآن، قم، مؤسسة ‌فرهنگي تمهيد.
    • مكارم ‌شيرازي، ناصر و همکاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار المکتب الاسلاميه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نادری قهفرخی، حمید، عزیزی‌کیا، غلامعلی.(1394) تحلیل عملکرد حضرت هارون علیه السلام در مقابله با گوساله پرستی بنی اسرائیل در قرآن. ، 8(1)، 49-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمید نادری قهفرخی؛ غلامعلی عزیزی‌کیا."تحلیل عملکرد حضرت هارون علیه السلام در مقابله با گوساله پرستی بنی اسرائیل در قرآن". ، 8، 1، 1394، 49-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نادری قهفرخی، حمید، عزیزی‌کیا، غلامعلی.(1394) 'تحلیل عملکرد حضرت هارون علیه السلام در مقابله با گوساله پرستی بنی اسرائیل در قرآن'، ، 8(1), pp. 49-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نادری قهفرخی، حمید، عزیزی‌کیا، غلامعلی. تحلیل عملکرد حضرت هارون علیه السلام در مقابله با گوساله پرستی بنی اسرائیل در قرآن. ، 8, 1394؛ 8(1): 49-72