ارزیابی دیدگاه مفسران در تبیین معنای امر در آیهی 54 سورهی اعراف
Article data in English (انگلیسی)
طرح مسئله
مسئلة آفرينش همواره يکي از مسائل پيچيده و داراي رمز و راز بوده؛ بهگونهاي که در شاخهها و علوم گوناگون بررسي شده است. در آيات پرشماري از قرآن کريم، آفرينش آسمانها و زمين که کنايه از آفرينش كل موجودات است، با فعل «خلق» به خداوند اسناد داده شده است (يونس:3؛ هود:7؛ فرقان:59؛ سجده:4؛ حديد:4)؛ ولي در آية 54 سورة اعراف (إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ)، مالکيت «امر» با عبارت «له الخلق والامر» در مقابل مالکيت «خلق» قرار گرفته است. ازاينرو مفسران معاني متفاوتي براي واژة امر در اين آيه ارائه دادهاند.
تاکنون در اين زمينه جز مقالة «چيستي عالم امر در آيات قرآن کريم» نوشته ابراهيم کلانتري و حمرا علوي، و چند مقالة ديگر که به تبيين اجمالي عالم امر و عالم خلق پرداختهاند، مقالهاي نگاشته نشده است. پژوهش حاضر درصدد است به تبيين معناي امر در اين آيه بپردازد. پرسش اصلي مقاله بدين قرار است: بهترين ديدگاه دربارة معناي «امر» در آية 54 سورة اعراف چيست؟
پرسشهاي فرعي که در راستاي رسيدن به پاسخ پرسش اصلي راهگشا هستند، بهترتيب بدين قرارند:
1. مفسران دربارة معناي «امر» در آية 54 سورة اعراف چه ديدگاههايي ارائه کردهاند؟
2. دليل يا ادله هر يک از ديدگاهها چيست؟
3. چه نقدهايي بر هر يک از ديدگاهها وارد است؟
ازآنجاکه آية مزبور، از آيات مهم (غرر آيات) در زمينة جهانشناسي قرآن، و مورد اهتمام ويژة مفسران، و از شواهد نقلي مهم دربارة نظرية «عالم امر» است، پژوهش دربارة آن ضروري مينمايد. روش اين مقاله در گردآوري دادهها، کتابخانهاي و در مقام استنتاج، توصيفي و تحليلي است. پس از مفهومشناسي دو واژة خلق و امر، به طرح ديدگاههاي مفسران و تبيين و تحليل و نقد ادلة آنها ميپردازيم.
مفهومشناسي واژة امر
لغتشناسان بزرگ عرب دربارة اصل معنايي مادة امر ديدگاههاي گوناگوني مطرح کردهاند. ابنفارس در اينباره به پنج اصل معنايي اشاره کرده است: 1. کار، 2. فرمان، 3. فراواني و برکت، 4. نشانه و علامت، 5. شگفتي و تعجب (ابنفارس، بيتا، ج1، ص137). با اين حال، فراهيدي و راغب فقط دو معناي اول را براي اين ماده برشمردهاند (فراهيدي، 1409، ج8، ص297؛ راغب اصفهاني، ۱۴۱۲، ص88) و فيومي با تعبير حالت به جاي کار و شأن، بر دو معنايي بودن امر تأکيد ميكند (فيومي، بيتا، ج2، ص21)؛ ولي مصطفوي ضمن برشمردن معناي طلب و دستور از مافوق بهعنوان اصل واحد براي ريشة امر، به اين نکته اشاره ميكند که اين ماده بر هر امري که از جانب مولا يا حتي خود شخص به صورت واضح يا غيرواضح مورد طلب و توجه قرار گيرد، اطلاق ميشود و مفهوم طلب و استعلا در همة موارد کاربرد اين واژه لحاظ شده است و معاني ديگر مانند امر ناشناخته، تعجب، رشد و برکت، برگرفته از معناي يادشدهاند (مصطفوي، ۱۴۱۶، ج1، ص143). نيز سيوطي براي اين لفظ دو معنا ذکر کرده است: 1. درخواست انجام کار، خواه واجب و خواه مستحب يا مباح، 2. شأن و صفت. البته گاهي از آن معناي عذاب اراده شده است که «جاءَ أَمْرُنا» (هود، 40) را ميتوان از اين قبيل دانست (سيوطي، 1408، ج2، ص9). ابوهلال عسکري در بررسي اجمالي دربارة اصل معنايي اين واژه، به اين نتيجه ميرسد که لفظ امر به معناي شيء به کار ميرود و اصل معنايي آن در لغت، ظهور است و به همين دليل براي معناي علامت و نشانه از لفظ اماره استفاده ميشود (عسکري، 1428، ج1، ص45). او سپس به اين نکته اشاره ميکند که امر در قرآن، در هفده معنا کاربرد دارد (همان، ص71). برزنجي پس از برشمردن سه معناي لغوي 1. تکليف و الزام، 2. حال و شأن و 3. موعد و زمان، براي واژة امر هفت وجه معنايي در قرآن ذکر ميکند (برزنجي، 2006، ج1، ص28). فيروزآبادي از ديگر کساني است که به بررسي وجوه معنايي ماده امر پرداخته و اين لفظ را در قرآن داراي هجده وجه ميداند (فيروزآبادي، ۱۴۱۶، ج1، ص404). ابنجوزي نيز هجده معناي لفظ امر را از ميان کلام مفسران استخراج کرده است (ابنجوزي، 1404، ص173).
اما دربارة اينکه اصل معناي واژة امر کدام است، به گونهاي که معاني ديگر از مصاديق آن به شمار آيند، محققان ديدگاههاي گوناگوني عرضه كردهاند. به باور برخي، همة معاني اين واژه به يک اصل بر ميگردند، ولي نظر غالب اين است که واژة امر دستكم داراي دو اصل معنايي است و يکي از معاني اصلي اين واژه قطعاً طلب، فرمان و دستور است؛ اما دربارة اينکه معناي ديگر شأن است، يا شيء و چيز، يا فعل، يا امري اخصّ از شيء و وسيعتر از فعل، ميان محققان اختلاف نظر است (حسينى ميلانى، 1428، ج2، ص12-7). ذکر ادلة آنها و ترجيح يکي از اين ديدگاهها و يا ابداع رأي جديد در اين مجال نميگنجد؛ ليکن از ميان دو معناي کاملاً ناهمسو، يعني دستور و فرمان از يک سو و شيء و يا شأن از سوي ديگر، دو يا سه معناي متناسب با آيه است که ميتوان بهعنوان پشتوانة معناي لغوي امر در آيه مورد توجه قرار داد و با توجه به اينکه در همين زمينه نيز ديدگاهها گوناگون است، داوري دربارة معناي متناسب را به بررسي تفسيري و طرح ديدگاههاي مفسران که در ادامه خواهد آمد، واميگذاريم.
مفهوم واژة خلق در لغت
ابنفارس دو اصل معنايي ريشة «خلق» را اندازهگيري شيء و لمس کردن چيزي دانسته است (ابنفارس، بيتا، ج2، ص213). راغب اصل خلق را تقدير و اندازهگيري مستقيم ميداند و بر اين باور است که در معناي ايجاد شيء بدون نمونة قبلي و پيروي کردن از نمونة سابق و همچنين در معناي به وجود آوردن يک شيء از شيء ديگر نيز به کار ميرود (راغب اصفهاني، ۱۴۱۲، ص296). ابنمنظور اصل تقدير و اندازهگيري را براي خلق مطرح ميکند و در ادامه خلق را در سخن عربزبانان به معناي آغاز شيء به شکل بيسابقه معنا ميکند (ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج10، ص85). فيومي افزون بر آنکه اصل معنايي خلق را تقدير ميداند، به اين نکته اشاره دارد که گاهي لفظ «خلق» در معناي اسم مفعول و معناي مخلوق به کار ميرود (فيومي، بيتا، ج2، ص180). زبيدي همانند ابنمنظور خلق در کلام عرب را منحصر در دو وجه ميداند: يکي ايجاد بدون سابقه (الإِنشاءُ على مِثالٍ أَبْدَعَه) و ديگري تقدير و اندازهگيري (زبيدي، 1414، ج13، ص120) و مصطفوي ايجاد يک چيز را به کيفيتي خاص و به شکلي که اراده و حکمت الهي اقتضاي آن را دارد، تنها اصل معنايي براي اين ريشه تلقي ميكند (مصطفوي، ۱۴۱۶، ج3، ص115). ابوهلال عسکري علاوه بر اينکه اصل خلق را اندازهگيري ميداند، بر اين نظر است که هر چيز داراي اندازهاي، مخلوق است. او کاربرد «خلق» را داراي شش وجه در قرآن ميداند: 1. دين، 2. خرافه و دروغ، 3. شکل و تصوير، 4. سخن، 5. قرار دادن و جعل، 6. برانگيختن (عسکري، 1428، ج1، ص207)؛ اما ذکر ادلة ترجيح هر يک از اين ديدگاهها و نقد ديدگاه مقابل در اين مقال نميگنجد. با اينهمه از بررسي ديدگاهها با عنايت به نقاط اشتراک و افتراق لغويان، چنين به نظر ميرسد که «آفرينش يک شيء به صورت اندازهگيري شده» وجه جمع ميان ديدگاه اهل لغت در اصل معنايي ريشة «خلق» است، و معاني ديگر، در حقيقت ناظر به مصاديق آن هستند. بااينحال ازآنجاکه تعيين معناي لغوي متناسب با آية مورد بحث، منوط به بررسي ديدگاههاي تفسيري است، تعيين دقيق معناي لغوي متناسب با آيه را به طرح ديدگاهها و برايند هر ديدگاه احاله ميکنيم.
تحليل و نقد ديدگاه مفسران در تبيين معناي خلق و امر
صرفنظر از ديدگاههايي که برخي مفسران بدون هيچ استنادي بيان كردهاند، بيشتر ديدگاههاي مفسران در تحليل معناي خلق و امر در آية مورد بحث به پنج دسته تقسيمپذير است:
امر به معناي فرمان
برخي از مفسران در آية مذکور، امر را به معناي دستور و فرمان گرفتهاند. طبري در توضيح اين بخش از آيه ميگويد: آفرينش موجودات يکسره از آن خداست و امري که تخلفناپذير است نيز مختص اوست؛ اما غيرخدا و آلهه و بتهاي مشرکان چنين ويژگياي ندارند. آنها نه ضرري ميرسانند، نه نفعي؛ نه چيزي را ميآفرينند و نه فرماني ميدهند (طبرى، ۱۴1۴، ج8، ص146). ابوالفتوح رازى با تأييد همين معنا براي امر، صدور فرمان را منحصر به خداوند ميداند. وي در اينباره چنين ميگويد:
خلق، اختراع مقدور باشد از خداى تعالى على نوع من التّقدير. حقتعالى گفت: خلق بر اطلاق يا بر وجه اختراع مراست و جز من بر اختراع قادر نيست، و يا جز مرا خالق نشايد خواندن بر اطلاق- چنانكه بيان كرديم- و امر مراست. مرا رسد كه فرمان دهم؛ فرمانى كه حكمت و مصلحت به آن مقرون باشد، و هر كس كه دون من فرمان دهد، به امر من تواند داد و بىامر من نرسد او را بر كسى فرمان دادن (ابوالفتوح رازي، 1408، ج8، ص220).
واحدي نيشابورى نيز ميگويد: قطعاً همة موجودات مخلوق خدا هستند و حق فرمان دادن به آنها مختص اوست و هرطور که بخواهد دستور ميدهد (واحدى نيشابورى، 1415، ج1، ص397). همچنين به باور شيخ طوسي در آية يادشده «خلق» و «امر» معنايي متفاوت با يکديگر دارند و مقصود از «خلق»، اختراع و پديدآوري است و در مقابل معناي «امر» آن است كه خداوند در ميان مخلوقات به هر شکل که بخواهد و بپسندد، دستور ميدهد (طوسي، بيتا، ج4، ص423). طبرسي نيز با اندکي اختلاف در تعبير، همين سخن را تأييد ميکند (طبرسي، ۱۳۷۲، ج4، ص660).
ارزيابي: با دقت در سخن ابوالفتوح و واحدي مشخص ميشود که از نظر اين دو، واژة خلق و امر در هر دو حوزة تکوين و تشريع به کار رفتهاند و دليلي بر انحصار آنها در امر تکويني و يا تشريعي نيست. بنابراين منظور از اينکه امر ميکند اين است که در هستي حکم ميراند و دستور ميدهد و دستور او اجرا ميشود؛ اعم از امر و حکم تشريعي و يا تکويني؛ ولي طبري آيه را بهگونهاي معنا کرده است که امر تکويني از آن استفاده ميشود؛ زيرا در توضيح اين واژه ميگويد: «أمَرَهُنَّ اللهُ فَأطعنَ أمرَه»؛ يعني خداوند به آسمانها و زمين و ستارگان و اجرام آسماني امر کرد، پس امر او را اطاعت کردند. از اين عبارت بر ميآيد که موطن امر از نظر او، تکوين است که اطاعت بيچون و چرا را به دنبال دارد و نيز از ادامة عبارت او که آورده است: «والأمر الذي لا يخالف ولا يرد أمره» بر ميآيد که مراد وي از امر، امر تکويني است؛ چراکه اگر مراد امر تشريعي بود، حتي اگر امر خدا باشد قابل مخالفت است و چهبسا اوامر تشريعي الهياي که کافران، مشرکان و فاسقان از آن پيروي نميکنند.
طوسي و طبرسي، خلق را به معناي آفرينش دانستهاند. از ديدگاه آنان خلق، اختراع و از نو پديد آوردن چيزي است و در مقابل، امر به معناي صدور حکم است که حکم تکويني و تشريعي را دربر ميگيرد. ضمن بيان ادلة ديدگاه سوم همراه با نکتهسنجيهاي علامه طباطبايي، اين ديدگاه نيز بررسي خواهد شد.
امر به معناي کلام خدا
قرطبي پس از اشاره به سخن ابنعيينه دربارة تفاوت بين خلق و امر و کافر بودن کسي که آن دو را به يک معنا بداند، نتيجهگيري ميکند كه خلق خدا، مخلوق او و امر خدا، کلام اوست که مخلوق نيست و عبارت از قول «كُنْ» است که در آية «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» آمده است (قرطبي، ۱۳۶۴، ج7، ص221. نيز ر.ک: فخر رازي، ۱۴۲۰، ج14، ص275؛ رشيد رضا، 1990، ج8، ص455).
ارزيابي: قرطبي در اين بخش از تفسير آيه، خلق را به معناي اسمي و در واقع به معناي اسم مفعول (مخلوق) گرفته نه به معناي مصدري (آفرينش)، و در مقابل امر را به معناي کلام خدا گرفته است و اين مسئله را از قرينة مقابله بين خلق به معناي مخلوق و امر استفاده کرده است؛ به اين بيان که اگر در «له الخلق»، خلق به معناي مخلوق باشد، بنابراين در طرف مقابل که امر است، نبايد مراد از آن مخلوق باشد و طبق نظرية کلامي اشاعره که کلام خدا مخلوق نيست (تفتازاني، 1409، ج4، ص146)، بايد منظور از امر، کلام خدا باشد؛ ليکن اين سخن از دو جهت داراي اشکال است:
1. امکان دارد در اين آيه، امر بخشي از خلق و ذکر خاص پس از عام باشد، و با فرض پذيرش اينکه در آيه خلق در برابر امر است، اينکه گفته شود «چون کلام مصداق امر است، پس بايد منظور از امر کلام باشد» صحيح نيست؛ زيرا امکان دارد مراد از امر يک مفهوم عام باشد که يکي از مصاديق آن کلام است. بنابراين منحصر کردن مصداق امر در کلام الهي با تکيه بر اين پيشفرض کلامي اثباتنشده که کلام خدا غيرمخلوق است، از پشتوانة ظهور آيه برخوردار نيست؛
2. اگر منظور از کلام، کلام شفاهي همانند سخن گفتن انسان باشد و منظور کتاب و قرآن، کتابِ بينالدفتين باشد، مخلوق بودن اينها روشن است؛ زيرا ازلي بودن امثال آنها ناممکن است؛ و اگر منظور کلام نفسي باشد، وجود چنين چيزي دربارة خدا تصورناپذير است؛ زيرا حاصل آن، تغيير در ذات خداست؛ بهويژه آنكه اشاعره کلام را از صفات ذات ميدانند (سبحاني، بيتا، ج6، ص265).
امر به معناي تصرف و تدبير
گروه ديگري از اهل تفسير، امر را در آية يادشده، به معناي تصرف و تدبير دانستهاند؛ ولي دربارة خلق، تعابير يا ديدگاههاي گوناگوني بيان کردهاند. ابنعربي خلق و امر را در آيه به معناي ايجاد ناشي از قدرت و تصرف مبتني بر حکمت يا تکوين و ابداع دانسته است (ابنعربي، ۱۴۲۲، ج1، ص237). بيضاوي خداوند را با تکيه بر اين آيه، ايجادکننده و تصرفکننده شمرده است (بيضاوى، 1418، ج3، ص16). همچنين ابنعاشور خلق را به معناي ايجاد موجودات و امر را به معناي تسخير و تحت سلطه گرفتن آنها براي عملي که براي آن ساخته شدهاند، ميداند (ابنعاشور، ۱۴۲۰، ج8، ص130). نخجواني خلق را آفرينش و به ظهور رساندن همة موجودات و امر را مطلق تدبير و تصرف از روي استقلال و اختيار معنا کرده است (نخجوانى، 1999، ج1، ص252). ابنکثير خلق و امر را به ترتيب عبارت از ملک و تصرف ميداند (ابنکثير، ۱۴۱۹، ج3، ص383). همچنين آلوسي آية مورد بحث را به منزلة ادامه و تکميل بخش قبلي آيه ميداند و در بيان آن ميگويد: مراد اين است که خداوند همان کسي است که اشيا از جمله آسمانها و زمين را آفريد و اوست کسي که آن را اداره، و برحسب اراده و خواست خود ايجاد ميکند (آلوسي، ۱۴۱۵، ج4، ص378). عبده در بيان معناي «خلق»، اصل آن را در لغت به معناي تقدير و اندازهگيري ميداند و به اين نکته اشاره ميکند که گاهي اين لفظ دربارة مخلوق و چيزي که در آن تقدير لحاظ شده به کار ميرود. بنابراين معناي آيه تا اين بخش ميشود آگاه باشيد که قطعاً خلق از آن خداست. بنابراين خدا آفريننده و مالک ذات مخلوقات است. او در ادامه گسترهاي وسيع براي معناي «امر» در آية مورد بحث در نظر ميگيرد و اين لفظ را به معناي تشريع و تکوين و تصرف و تدبير ميداند و در مقام بيان شاهد مثال براي تدبير موردنظر خود، به دو نمونه اشاره ميکند:
1. نظم و سنتهاي عالم که خداوند فرشتههاي معيني را براي آن به کار گرفته و در آية «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا» (نازعات:5) به آن اشاره كرده است؛
2. مسئلة وحي که خداوند براي فرستادن آن به پيامبران، ملائکه را نازل ميکند. آنگاه او براي هر دو مورد به آية «اللهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مَثَلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ» (طلاق:12) استناد ميکند (رشيد رضا، 1990، ج8، ص454).
علامه طباطبايي در ذيل آية مورد بحث نخست به تبيين معناي لغوي خلق و امر ميپردازد و خلق را به معناي اندازهگيري با ضميمه کردن چيزي به چيز ديگر ميداند. به باور وي، اين واژه در عرف ديني به معناي ايجاد و ابداع بدون سابقة قبلي است و دربارة معناي امر بر آن است که امر در دو معناي شأن و طلب کاربرد دارد (طباطبايي، 1417، ج8، ص150) و در ادامه ميگويد بعيد نيست که اصل معناي آن، معناي طلب (معناي مصدري) بوده و سپس در معناي نتيجة طلب (اسم مصدري)، يعني نظم يافتن در همة کارهايي که به آن امر شده و در همة جلوههاي حيات گسترده شده، و به تعبير ديگر سامانيافتگي وجودي به کار رفته باشد و به دليل شأنيت انسان در حيات بر آن اطلاق شده و سپس به شأن همة موجودات گسترش يافته باشد. نتيجه اينکه امر هر چيزي، همان شأني است که وجود و همة حرکات و سکنات و ديگر کارها و ارادههاي آن چيز بر محور آن سامان مييابد (همان، ص151). علامه در ادامه پس از اثبات استعمال امر در معناي شأن ميگويد: امر به معناي شأن را هم ميتوان به خدا نسبت داد و هم به مخلوقات، به اعتبار اينکه شأن از خدا صادر ميشود و به اعتبار سامانيافتگي و نظمي که به مخلوقات ميدهد به آن امر الهي گفته ميشود و در قرآن به هر دو نسبت اشاره شده است: 1. «أَمْرُهُ إِلَى اللَّه» (بقره:275)، 2. «أَتى أَمْرُ اللَّه» (نحل:1) (همان). علامه با اين سخنان زمينه را براي بيان اين نکته فراهم ميسازد که امر به معناي شأن و سامانيافتگي شئون يکچيز، به خدا نسبت داده ميشود و اين نسبت، از جهت صدور آن از طرف خداست.
به باور وي مفهوم امر در آية «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» در آية 83 سورة ياسين (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ) بهروشني توضيح داده شده است و «كُنْ» در آن، کان تامه و به معناي ايجاد کردن است. بنابراين امر همان وجود است و به دليل منسوب شدن آن به خدا، به معناي ايجاد است و وقتي به شيء (مخلوق) نسبت داده شود، به معناي موجود شدن است. و به خود وجود از آن جهت که وجود است امر گفته نميشود و اطلاق امر از جهت سامانيافتگي آن وجود است. نتيجه اينکه امر الهي در قرآن به معناي وجودي است که خدا افاضه كرده است و تفاوتي در تعلق اين وجود به ذات، صفات يا افعال نيست؛ زيرا دليلي بر اختصاص وجود به ذات و تبيين معناي خلق به شکل ديگر نداريم (همان). سپس علامه با توجه به تقابل خلق و امر در آية مزبور از يکسو و اشتراک خلق و امر در معناي ايجاد از سوي ديگر، ميفرمايد: خلق به معناي ايجاد همراه با تقدير (اندازهگيري) و امر به معناي ايجاد بدون تقدير است. سپس براي روشنتر شدن معناي خلق و امر با توجه به آية 83 سورة ياسين (که آن را از غرر آيات ميداند) ميافزايد ايجادي که در آن تقدير لحاظ شده، تدريجبردار است؛ درحاليکه ايجاد بدون تقدير تدريجبردار نيست و همچنين خدا ايجاد همراه تقدير را به غيرخودش نسبت داده ولي امر را که همان ايجاد بدون تقدير است به غيرخودش نسبت نداده است.
علامه در ادامه با استناد به قاعدة «اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا» به اين نکته اشاره ميکند که واژة خلق و امر زماني که بهتنهايي استعمال شوند، در معناي مطلقِ ايجاد به کار ميروند و هيچ عنايت ويژهاي به بحث تقدير و زمان و تدريج و غيره وجود ندارد و ميتواند به خدا نيز نسبت داده شود؛ ولي در اين آيه هر دو در کنار هم به كار رفتهاند؛ پس هرکدام بايد معنايي ويژه داشته باشد. بنابراين با توجه به مقدمة قبلي و تقابل يادشده، نتيجه اين خواهد بود که خلق به معناي ايجاد يک شيء است؛ از آن جهت که تقدير و اندازه و غيره در آن لحاظ شده و امر، ايجاد شيء است بدون وجود تقدير و اندازه (همان، ص152). ايشان در پايان با نتيجهگيري کلي از بحث معناشناسي لغوي و عرفي و معناي واژه در قرآن از يکسو و از سوي ديگر با قرائن و شواهد داخلي مانند قرينة سياق و قراين منفصل، از جمله آية 83 سورة ياسين، خلق را به ايجاد ذات شيء معنا ميکند و از امر به ايجاد آثار آن تعبير ميکند و در استدلال خود، به دو دليل سياقي اشاره ميکند:
1. در کنار هم استعمال شدن خلق و امر در آيه، هرچند تقابل قطعي را نشان نميدهد ولي اشعار به تقابل دارد. بنابراين گويا مراد از خلق، چيزي مرتبط با آفرينش ذات اشياست و مراد از امر، چيزي مرتبط با ايجاد آثار و شرايط اشيا و نظام جاري بين آنها چنانکه در آغاز آيه نيز به مغايرت خلق و امر اشاره شده است؛ زيرا در بخش آغازين آيه آمده: «خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» که ميتواند اشاره به آفرينش ذات اشيا باشد؛ سپس در ادامه گفته شده: «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» که ميتواند اشاره به ايجاد نظام احسن بين اشيا با امري پس از امري ديگر باشد (همان). آنگاه اشکال مقدري را طرح ميکند که عطف، هميشه نشانة مغايرت نيست، زيرا لازمة اينکه واو نشانة مغايرت باشد، اين است که در آية «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكالَ» (بقره:98) جبرئيل از جنس ملائکه نباشد. پاسخ علامه اين است که مراد ما مغايرت به شکل مطلق نيست؛ بلکه مغايرت اعتباري و اينکه شيء از يک جهت مغايرت داشته باشد کافي است و چنانکه گذشت امر هم از جنس خلق است و يک نوع آفرينش است نه اينکه مطلقاً مغايرت دارد (همان، ص153).
ارزيابي: ديدگاه اين گروه در تفسير «امر» با اين اشکال روبهروست که با توجه به معناشناسي واژة امر که در بخش مفهومشناسي ذکر شد، استعمال اين لفظ در معناي تسلط و تصرف بسيار دور از ذهن است و اينکه بعضي از مفسران اين واژه را به معناي تصرف مطرح کردهاند، در واقع به مصاديق اين واژه اشاره كردهاند. امر در بيش از دو دسته معناي 1. دستور دادن و 2. شأن يا چيز يا فعل استعمال نشده است؛ بلکه لازمة امر کردن و پيشزمينهاش که قدرت تصرف داشتن است، مورد نظر قرار گرفته و از باب اطلاق سبب بر مسبب، اسم سبب (قدرت و تسلط) بر مسبب (دستور دادن) اطلاق شده است. اين نوعي استعمال مجازي است و تا زماني که بتوان معناي حقيقي را ـ که در اين مورد دستور دادن و فرمان راندن است ـ اراده کرد، مجوزي براي استعمال لفظ در معناي مجازي وجود نخواهد داشت.
از سوي ديگر، با توجه به اين نکته که قرآن در موارد بسياري به تدبير امر تصريح کرده است و در آيات همسو و هممعنا و مشابه با آية مورد بحث (يونس:3و31؛ رعد:2؛ سجده:4و5؛ فرقان:59) مسئلة يدَبِّرُ الامر آمده، ميتوان گفت اينکه «امر» به معناي «تدبير» باشد، امري دور از ذهن و بعيد خواهد بود؛ زيرا برايناساس تعبير «يدبر الامر»، اشاره به تدبير چيزي است که خودش تدبير ميشود نه اينکه به معناي تدبير و اداره باشد. بنابراين معنا کردن امر به تدبير، چنانکه در سخن آلوسي و عبده آمده است، غيرموجه خواهد بود.
ديدگاه علامه طباطبايي نيز ذيل آية مزبور (اعراف:54) درخور تأمل است. علامه هرچند امر را ذيل آيات ديگر به معناي «عالم امر» يا «جنبة ملکوتي و امري اشيا» ميداند (طباطبايي، 1417، ج1، ص272 و351)، ذيل آية 54 سورة اعراف، اين معنا را ناديده گرفته است. در حقيقت علامه ذيل آية 54 سورة اعراف، با عنايت به مفهوم لغوي، خلق و امر خلق را به معناي آفرينش و امر را به معناي تدبير گرفته و معناي لغوي را بر قرائن منفصل (آيات ديگر) ترجيح داده است. اين در حالي است که بنا بر نظر علامه، قراين منفصل (آيات ديگر قرآن)، اين معنا را تقويت ميکنند که مراد از امر، عالم امر و جنبة ملکوتي اشيا باشد؛ افزون بر اينکه اين معنا با معناي لغوي نيز سازگار است؛ زيرا اولاً خود علامه در مقدماتي که مطرح کرد، امر را تنها به تدبير آثار معنا نکرد و ثانياً «له الخلق والامر» تنها بر افتراق و تفاوت خلق و امر دلالت دارد؛ اما اينکه افتراق از چه نوعي است، از آيه چيزي براي ترجيح يکي از دو نظر استفاده نميشود. بنابراين تنها دليلي که علامه ميتواند به آن تمسک کند، قرينة مقابلة خلق و امر است که در آغاز آيه آمده است. گذشته از اين، در آغاز آيه آمده است: «خلق السماوات والارض في ستة ايام». لفظ «سته» در اين تعبير، نشاندهندة تدريج خلق است؛ ولي در بخش بعدي آيه آمده است: «ثُمَّ اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْشِ يُغْشىِ الَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتِ بِأَمْرِهِ».
علامه در اين بخش بهاشتباه به جاي اين قسمت، از آية ديگر، يعني «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (يونس:3) بهره جسته و استدلال خود را بر پاية لفظ «يدبر» در اين آيه مطرح کرده است. اين در حالي است که در آية مورد بحث، واژة ديگري ذکر نشده است؛ اگرچه ميتوان استدلال علامه را به اين صورت توجيه كرد که تعابير موجود در آية مورد بحث که فرموده «ثُمَّ اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْشِ يُغْشىِ الَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتِ بِأَمْرِهِ»، همگي مصاديق و نمونههايي از تدبير الهياند. دليل اين ادعا اين است که در مواردي که تعبير «يدبر الامر» در قرآن به کار رفته، دقيقاً با تعبير «استوي علي العرش» تفسير شده است. براي نمونه در آية 3 سورة يونس «إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّام» با «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْر» مقابل شده، و حتي در بين جمله «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» و جمله «يُدَبِّرُ الْأَمْر»، لفظ واو هم قرار نگرفته و اين نکته نشاندهندة اين است که جملة «يُدَبِّرُ الْأَمْر» جملة تفسيريه است. بنابراين تفسير جملة «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» در آية مورد بحث، تفسير «يُدَبِّرُ الْأَمْر» خواهد بود. در تأييد اين ادعا ميتوان به آية «اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ» (رعد:2) نيز اشاره کرد. در اين آيه نخست جملة «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» با چند مصداق آورده شده و سپس جملة «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» قرار گرفته که از نوع ذکر خاص قبل از عام است و تنها تفاوتي که با آيه مورد بحث ما دارد اين است که در آية 54 سورة اعراف، ذکر خاص پس از عام است و نمونهها بعداً ذکر شدهاند؛ برخلاف اينجا که نمونهها قبل از ذكر عام هستند.
لذا تعابير بهکار رفته در آيه ميتوانند کنايه از تدبير باشند و صحت تفسير علامه را تأييد ميکنند، هرچند در ذکر آية غير مورد بحث، اشتباهي رخ داده است. با اينهمه در پاسخ علامه بيان اين نکته ضروري است که همانطور که در توجيه سخن ايشان گفته شد، اين بخش از آيه کنايه از يدبر الامر است و حتي در آية 3 سورة يونس هم «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْر» آمده است، نه «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ فَاَمَر». در واقع علامه اينگونه دريافته است که ابتداي آيه خلق و تدبير قرار گرفته و در بخش مورد بحث آمده «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» که در اين صورت به قرينة مقابله، «خلق» در مقابل «خلق» قرار ميگيرد و بنابراين «امر» نيز در مقابل «تدبير» قرار گرفته و با آن مساوي خواهد بود. با اين حال، با دقت در آياتي که در تبيين اين آيه آورده شد، اين مطلب روشن خواهد شد که نخست جملة «ثُمَّ اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْشِ» آمده و ادامة آن با جملة «يُدَبِّرُ الْأَمْر» تفسير شده است، و نه «دَبَّرَ» بلکه لفظ «امر» را اضافه ميکند و «تدبيرِ امر» چيز ديگري به غير «تدبير» است. از اين گذشته، اگر متعلَق خلق و تدبير يکي باشند، اين سخن که خلق به ذات تعلق گرفته و امر به تدبير صحيح خواهد بود؛ ليکن در آيات تعبير «يدبّرها» يا «يدبرهم» وجود ندارد که اشاره به اين نکته داشته باشد؛ بلکه با تعبير «يُدَبِّرُ الْأَمْر» برخلاف اين مطلب تصريح شده که اشاره به مغايرت متعلَق خلق و تدبير دارد.
نتيجه آنکه اولاً «يُدَبِّرُ الْأَمْر» در آية مورد بحث و آيات ديگر قرآن به جنبة غيرمادي تفسير شده است. همچنين در آية مورد بحث، پس از اشاره به آفرينش تدريجي آسمانها و زمين و غير آنها، بر اين نکته تأکيد ميشود که علاوه بر تدبير همة آنها، خداوند امر آنها را نيز تدبير ميکند. به بيان ديگر نهتنها آسمانها و زمين و غيرآنها را تدبير ميکند، بلکه بر جنبة تجردي آنها احاطه دارد؛ ثانياً الف و لام در «الامر» عوض از مضافاليه محذوف، و تقدير آن «امرها» يا «امرهن» است و اگر منظور «يدبرها» بود، نيازي به اضافه کردن واژه «امر» نميبود. بنابراين قرينة داخلي نيز دلالت بر اين نکته دارد که امر، جنبة برتر و سطحي بالاتر از خلق و آفرينش را در نظر دارد و چنين نيست که خلق فقط به ذات و امر به آثار تعلق گيرد.
عالم امر
دستهاي از مفسران امر را به عالم امر تفسير کردهاند. فخر رازي بر آن است که موجودات به دو دسته از عالم خلق و يا از عالم امر تقسيم ميشوند و موجودات خلقي عبارتاند از موجودات داراي تقدير و تعيين، و هر آنچه جسم يا جسماني است و داراي مقدار معين است، و موجود امري هر گونه موجودي است که خالي از حجم و مقدار و از عالم ارواح و عالم امر باشد. بنابراين از آية مورد بحث بر ميآيد که همة اجرام و افلاک و ستارگان، تحت سلطة ملائکه قرار دارند که خود از عالم امر هستند و عالم خلق در تسخير خدا و عالم امر تحت تدبير اوست و خداوند روحانيات و عالم امر را بر جسمانيات و عالم خلق مسلط کرده است
(فخر رازي،۱۴۲۰، ج14، ص272). فيض کاشاني به صورت مختصر «الْخَلْقُ» را به عالم اجسام معنا کرده، از «الْأَمْرُ» به عالم ارواح ياد ميکند: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ عالم الأجسام وَالْأَمْرُ عالم الأرواح» (فيض کاشاني، ۱۴۱۵، ج2، ص205). گنابادي در معناي آيه مورد بحث به اشاره ميگويد: از اين آيه بر ميآيد که خداوند مبدأ عالم خلق و امر و مالک آن دو است (گنابادى، 1408، ج2، ص186). سرانجام نيشابوري ميگويد: خلق عبارت است از تقدير، و مختص جسم و جسمانيات است؛ زيرا مقدار معين داشتن، ويژة جسم و جسماني است. هر چيزي که خالي از حجم و مقدار باشد، از عالم ارواح و امر است؛ زيرا چنين موجودي بدون سابقة مادي و زماني، بهوسيله امر کن ايجاد شده است و حاصل آنکه عالم خلق در تسخير خداوند است و عالم امر در تدبير اوست و استيلاي روحانيات بر جسمانيات به واسطة تقدير اوست (نيشابورى، ۱۴۱۶، ج2، ص254). ميتوان گفت سخن منقول از سفيانبنعيينه که ميگويد: «الخلق ما دون العرش والامر ما فوق ذلک» (رشيد رضا، 1990، ج8، ص455) ناظر به همين معناست.
ارزيابي: اين دسته از مفسران خلق را به معناي مخلوق ميدانند که طبق شواهدي که پيشتر بيان شد، صحت اين مطلب روشن گشت. از اين گذشته، به اعتبار قرينة مقابله ميان خلق و امر، مراد از خلق را مخلوقهاي مادي و امر را مخلوقهاي غيرمادي ميدانند. درواقع اين گروه سعي در اثبات اين نکته دارند که منظور از خلق در اين آيه، مانند آيات ديگر همة موجودات را دربر نميگيرد؛ زيرا وجود لفظ واو ميان خلق و امر در مقابله ظهور دارد؛ اما دليل اينکه واژة خلق به موجودات مادي نسبت داده شده، با توجه به معناي لغوي مادة خلق که تقدير داراي اندازه بودن در آن لحاظ شده، روشن است؛ زيرا داراي اندازه بودن، مشخصة موجودات مادي است و موجودات مجرد و فرامادي هرچند که در ميان خودشان داراي مراتبي هستند، مانند موجودات مادي داراي اندازه نيستند. اين نظريه با ترميمي که در نظرية آينده خواهد آمد، يکجا مورد نقد قرار خواهد گرفت.
جنبة تجردي موجودات
هرچند علامه طباطبايي در ذيل آية مورد بحث خلق را قلمرو ذات شيء و امر را قلمرو بعد از وجود دادن به شيء، و به ديگر سخن مربوط به تدبير امور و آثار آن ميداند، در موارد ديگر ضمن واکاوي اصطلاح امر از ديد آيات قرآن به اين نتيجه رسيده است که آفرينش اعم از اينکه به ذات يا صفات يا افعال تعلق داشته باشد، بهطورکلي داراي دو وجه است و چنين نيست که خلق قلمرو ذات باشد و امر قلمرو تدبير و آثار؛ بلکه اساساً چه ذات، چه صفت و چه فعلِ يکچيز، خودش دو جنبه دارد؛ اگر وجه تدريجبردارش در نظر گرفته شود خلق ناميده ميشود و با توجه به وجه ديگر آن، که تغيير و تدريج در آن راه ندارد، امر ناميده ميشود. وي در استدلال به اينکه امر داراي تدريج نيست، به آيات متعدد استشهاد ميكند که از آن جمله ميتوان از آيه «وَما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَر» (قمر:50) که ذيل آيه مورد بحث نيز به آن اشاره شد، نام برد (طباطبايي، 1417، ج8، ص152).
ارزيابي: تأمل در اين سخن علامه، گوياي اين است که منظور از وجود تدريجبردار و مقيد به زمان و مکان، همان جنبة مادي، و منظور از وجودي که تدريج در آن راه ندارد و زمانپذير و مکانبردار نيست، همان وجود مجرد و جنبة امري و ملکوتي است. درنتيجه ميتوان گفت نظرية نهايي علامه اين است که خلق در مواردي که در برابر امر استعمال ميشود، به وجودهاي مادي تعلق ميگيرد و امر در اينگونه موارد به وجودهاي غيرمادي تعلق ميگيرد و اين همان چيزي است که بعضي از مفسران از آن تعبير به عالم امر و عالم خلق كردهاند (ديدگاه چهارم). البته معناي اين سخن اين نيست که عالم امر در جايي و عالم خلق در جاي ديگر است؛ بلکه براي سازگار كردن اين نظر با سخن علامه، ميتوان گفت: هر شيء دو جنبه دارد که اگر هر يک از اين جنبهها بهطور مستقل مورد توجه قرار گيرد، ميتوان از تعبير عالم امر براي بيان آن استفاده کرد. در نتيجه ميتوان گفت هر چيزي داراي دو عالم است: يکي مادي و ديگري غيرمادي. البته اين سخن دربارة موجودات غيرمادي که داراي جنبة خلقي نيستند، صادق نيست و دربارة آنها فقط تعبير امر به کار ميرود. در نتيجه موجوداتي از قبيل انسان که داراي دو بعد مادي و جسماني هستند، توأمان داراي دو عالم خلق و امرند؛ ولي در مقابل، موجوداتي که بعد جسماني ندارند (همچون ملائکه) فقط بعد امري دارند.
بنابراين مفاد سخن علامه اين است که دو عالم خلق و امر، در اشياي مادي مطرح است که در اين مورد ميتوان از تعبير جهت خلق و جهت امر نيز استفاده کرد و تفاوت نظر علامه با گروهي از مفسران که قايل به عالم امر هستند (ديدگاه چهارم) اين است که ميتوان برخي از موجودات را از دو جهت مورد نظر قرار داد: براي نمونه انسان هم عالم خلقي دارد که اين بدن مادي اوست و هم عالم امري و جنبه ملکوتي دارد که روح اوست و هر دو در انسان لحاظ شدهاند؛ ولي بعضي ديگر از موجودات مانند ملائکه فقط داراي يک جهت هستند که از آن تعبير به عالم امر ميشود. لذا اگر کل هستي مورد نظر باشد و موجودات خاص، در اين صورت ميتوان کل موجودات را به دو دستة خلقي و امري تقسيم کرد. بنابراين مفسراني که تعبير به عالم خلق و عالم امر کردهاند، به کل هستي نظر داشتهاند و در مقابل علامه به موجودات خاص نگريسته و از اصطلاح جنبة خلقي و جنبة امري استفاده کرده است.
اما نقدي که همزمان متوجه اين نظريه و نظرية پيشين است، اين است که برايناساس نبايد در قرآن واژة «خلق» دربارة موجودات مجرد به کار رفته باشد و اين در حالي است که در آيات متعدد تعبير «شيء» که شامل همة موجودات ميشود، بهمنزلة متعلق «خلق» ذکر شده است؛ مانند تعبير «خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ» (بقره:101؛ فرقان:2)؛ و عبارت «خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ» (اعراف:185؛ نحل:48). نيز تعبير «السماوات والارض» که در عرف قرآن بر همة موجودات اعم از مجرد و مادي اطلاق ميگردد، در آيات بسيار بهعنوان متعلق «خلق» ذکر شده است؛ مانند عبارت «في خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْض» (بقره:164؛ آلعمران:190و191) و تعبير «خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْض» (انعام:1و73؛ اعراف:54؛ توبه:36؛ يونس:3؛ هود:7؛ ابراهيم:19و32؛ نحل:3؛ اسراء:99؛ کهف:51؛ طه:4؛ فرقان:59 و آيات ديگر). نيز عبارت «يَخْلُقُ ما يَشاءُ» که شامل همة موجودات ميگردد، در آياتي (آلعمران:47؛ مائده:17؛ نور:45؛ قصص:68؛ روم:54؛ شوري:49) بهعنوان متعلق «خلق» ذکر شده است. همچنين دربارة فرشتگان که بنا بر ديدگاهي وجود آنها از نوع وجود مجرد و غيرمادي است، تعبير «خلق» به کار رفته است؛ مانند عبارت «خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ» (صافات:150).
از مجموع اين شواهد بر ميآيد که انحصار خلق به موجودات مادي و جسماني از سويي و انحصار امر به موجوداتي که خالي از حجم و مقدار و از عالم ارواح و به هر حال مجرد هستد، چنانکه در ديدگاه چهارم ذکر شده، ناموجه است. نيز روشن ميگردد كه ديدگاه علامه طباطبايي که از سويي خلق را به جنبة تدريجبردار و مقيد به زمان و مکان موجودات و در يک کلمه به جنبة مادي آنها اختصاص داده است، غيرقابل دفاع خواهد بود؛ هرچند سوية ديگر علامه طباطبايي که امر را جنبة تدريجناپذير و غيرزماني و غيرمكاني وجود موجودات ميداند، قابل دفاع است؛ زيرا در هيچ موردي تعبير «امر» در مورد موجوداتي که مادي هستند به کار نرفته است.
جنبة غيرتعيني موجودات
دستاورد بررسيهاي گذشته، نکات زير است:
1. معناي لغوي امر متناسب با کاربرد آن در آيه مورد بحث، در ديد نخست، دستور و فرمان، شأن، و يا شيء است؛
2. امر در آية مورد بحث به معناي دستور و فرمان نيست؛
3. امر در آية مورد بحث به معناي کلام خدا نيست؛
4. امر در آية مورد بحث به معناي تدبير نيست؛
5. چنين نيست که خلق در آية مورد بحث به موجودات مادي و امر به موجودات فرامادي اختصاص يافته و از امر، خصوص عالم امر اراده شده باشد؛
6. خلق در آية مورد بحث، به جنبة مادي موجودات اختصاص ندارد.
بنابراين ناچار بايد به اين ديد تن در دهيم که خلق در آية مورد بحث در جنبة تعيني موجودات، و امر در جنبة غيرتعيني موجودات به کار رفته است. توضيح اينکه تفاوت موجود مادي و مجرد در اين است که موجود مادي داراي ابعاد زمان، مکان و غيره است، ولي موجود مجرد، از برخي قيود ماده رهيده و همچنان برخي ديگر مانند شکل و رنگ را داراست که موجودات مجرد برزخي چنيناند؛ و يا بهکلي از قيود ماده رهيده است که موجودات مجرد عقلاني اين گونهاند؛ ليکن صبغة «تعين» که عبارت از محدوديت به وجود خاص است، همچنان در موجودات مجرد حتي مجردات عقلاني باقي است. ازاينرو اگرچه موجودات مادي و مجرد در رهيدن از صفات ماده از يکديگر تمايز حاصل ميکنند، ليکن همگي در يک وجه مشترکاند و آن محدوديت در وجود است و تنها وجود خداوند سبحان است که جنبة فراتجردي دارد و برتر از هرگونه تعيني است.
بر اين پايه، با توجه به اينکه از سويي تعبير «خلق» را که دربارة همة موجودات از جمله مجردات به کار رفته است، نميتوان بر خصوص موجودات مادي تنزل داد، از سوي ديگر، ازآنجاکه واژة «امر» در قرآن همواره دربارة موجودات مجرد و يا جنبة تجردي و فرامادي موجودات اعم از مادي و مجرد به کار رفته است، ناگزير تقابل ميان واژة «خلق» و «امر» به اين صورت خواهد بود که واژة خلق دربارة جنبة تعيني موجودات به کار رفته است؛ اعم از تعين مادي که محدوديت به زمان و مکان و ديگر خصوصيات ماده، ويژگي آن است و يا تعين تجردي که اگرچه محدود به زمان و مکان و ديگر ويژگيهاي ماده نيست، ليکن در هر حال، داراي محدوديت وجودي است و اطلاق وجوديِ حضرت حق را ندارد؛ بلکه تعين حتي تعينات اسما و صفاتي را نيز شامل ميگردد (خميني، 1410، ص30). برايناساس ميتوان گفت خلق در آية مورد بحث در جنبة تعيني موجودات، و امر در جنبة غيرتعيني موجودات به کار رفته است و اين نکته ميتواند از نگاهي، ترميم نظرية علامه طباطبايي و با ديد دقيق، ديدگاهي نو در اين زمينه به شمار آيد.
نتيجهگيري
پژوهش حاضر درصدد بود با هدف تبيين روشن و شفاف معناي امر در آية 54 سورة اعراف، به اين پرسش اصلي پاسخ دهد که بهترين ديدگاه در مفهومشناسي «امر» در آية 54 سورة اعراف و ادلة اثبات آن چيست؟ پرسشهاي فرعي نيز دربارة ديدگاه مفسران در مفهومشناسي «امر» در آيه 54 يادشده و دليل يا ادلة هر يک از ديدگاهها و نقدهاي وارد بر هر کدام بود. نگارنده نهايتاً به اين نتيجه دست يافت که ديدگاهها در اين زمينه عبارتاند از پنج نظرية 1. فرمان و دستور، 2. کلام خدا، 3. تدبير الهي، 4. عالم امر، 5. جنبة امري موجودات، که ادلة اين ديدگاهها درخور نقدند و تنها ديدگاه علامه طباطبايي در تفسير الميزان ـ اگرچه نه در ذيل آيه ـ راه را براي تفسير قابل دفاع از آيه گشوده است. مقالة حاضر افزون بر تحليل و نقد جامع ديدگاههاي ديگر مفسران، گامي ديگر در عرضة نظرية مورد توجه علامه طباطبايي در لابهلاي تفسير الميزان برداشت و با ترميم آن، به ديدگاه نو راه يافت. اين ديدگاه که حاصل نقد ديگر نظريههاست، عبارت است از تفسير خلق به جنبة تعين موجودات، اعم از تعين تجردي و مادي، و تفسير امر به جنبة غيرتعيني موجودات.
- آلوسي، محمودبنعبدالله، 1415ق، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلمية.
- ابنجوزي، جمالالدين أبيالفرج عبدالرحمن، 1404ق، نزهة الأعين النواظر في علم الوجوه والنظائر، تحقيق محمد عبدالكريم كاظم الراضي، بيروت، مؤسسة الرسالة.
- ابنعاشور، محمد طاهر، 1420ق، تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابنعاشور، بيروت، مؤسسه التاريخ.
- ابنعربي، محمدبنعبدالله، 1422ق، تفسير ابن عربي (تأويلات عبدالرزاق)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ابنفارس، احمد، بيتا، معجم مقاييس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
- ابنکثير، اسماعيلبنعمر، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلمية.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، 1414ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
- ابوالفتوح رازي، حسينبنعلي، 1408ق، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، مشهد، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامى.
- برزنجي، فاروق، 2006م، المعاني السبعة في ألفاظ القرآن، بغداد، بينا.
- بيضاوى، عبداللهبنعمر، 1418ق، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- تفتازاني، مسعودبنعمر، 1409ق، شرح المقاصد، قم، منشورات الشريف الرضي.
- حسينى ميلانى، على، 1428ق، تحقيق الأصول، چ دوم، قم، بينا.
- خميني، روحالله، 1410ق، تعليقات علي شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، تصحيح حسن رحيميان، قم، پاسدار اسلام.
- راغب اصفهاني، حسينبنمحمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دار القلم.
- رشيد رضا، محمد، 1990م، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، بيجا، الهيئة المصرية العامة للكتاب.
- زبيدي، مرتضي، 1414ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار الفکر.
- سبحانى، جعفر، بيتا، بحوث في الملل و النحل، قم، مؤسسة الإمام الصادق.
- سيوطي، عبدالرحمن، 1408ق، معترک الاقران في اعجاز القرآن، بيروت، دار الفکر العلميه.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
- طبرسي، فضلبنحسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- طبرى، ابوجعفر محمدبنجرير، 1414ق، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
- طوسي، محمدبنحسن، بيتا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- عسکري، حسنبنعبدالله، 1428ق، الوجوه و النظاير، قاهره، مکتبة الثقافة الدينية.
- فخر رازي، محمدبنعمر، 1420ق، التفسير الکبير، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- فراهيدي، خليلبناحمد، 1409ق، کتاب العين، قم، نشر هجرت.
- فيروزآبادي، محمدبنيعقوب، 1416ق، بصاير ذوي التمييز في لطايف الکتاب العزيز، قاهره، المجلس الاعلي للشئون الاسلامية.
- فيض کاشاني، محمد، 1415ق، تفسير الصافي، تهران، مکتبه الصدر.
- فيومي، احمدبنمحمد، بيتا، المصباح المنير في غريب الشرح الکبير للرافعي، قم، مؤسسه دار الهجرة.
- قرطبي، محمدبناحمد، 1364، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- گنابادى، سلطان محمد، 1408ق، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- مصطفوي، حسن، 1416ق، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، بيروت، دار الكتب العلمية.
- نخجوانى، نعمه اللهبنمحمود، 1999م، الفواتح الالهيه و المفاتح الغيبيه، قاهره، دار رکابي للنشر.
- نيشابورى، نظامالدين حسنبنمحمد، 1416ق، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت، دار الکتب العلميه.
- واحدى نيشابورى، علىبناحمد، 1415ق، الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، بيروت، دار القلم.