، سال نهم، شماره اول، پیاپی 16، بهار و تابستان 1395، صفحات 5-22

    نقد تخصیص آیات ارث به حدیث «انّا معاشر الانبیاء لا نُوَرِّث»؛ با تأکید بر استدلال های فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه

    نویسندگان:
    کاووس روحی برندق / استاديار علوم قرآن و حديث دانشگاه تربيت مدرس / k.roohi@modares.ac.ir
    چکیده: 
    آیات ارث بخشی از آیات قرآنی است که از اهمیت دوچندان در میان آیات الاحکام برخوردار است و مباحث پردامنه‌ی تفسیری و فقهی درباره‌ی آن گواه بر این مطلب است. یکی از مباحث تفسیری مربوط به آیات ارث، تخصیص یا عدم تخصیص آیات ارث به غیر انبیای الهی علیهم السلام در ارث گذاری است. عموم مفسران اهل تسنن با استناد به سخن ابوبکر به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که: «انّا معاشرَ الانبیاء لا نُوَرِّث، ما ترکناهُ صدقۀٌ» معتقدند که این حدیث، مُخَصِّص آیات ارث است. پژوهش حاضر از راه تحلیل مفاد آیات ارث با تأکید بر استدلال های فاطمه‌ی زهرا علیها السلام در خطبه‌ی فدکیه، ادعای مزبور را مورد پژوهش قرار داده و به این نتیجه دست یافته است که مفاد حدیث مورد بحث، صراحتاً با آیات قرآن مخالفت دارد و ادعای تخصیص آیات ارث به حدیث مزبور مردود است؛ لذا این حدیث، جعلی است و دفاع های گوناگون از نظریه‌ی تخصیص آیات ارث به حدیث یادشده، ناکام اند.  فاطمه‌ی زهرا علیها السلام، خطبه‌ی فدکیه، ارث، آیات ارث، حدیث «انا معاشر الانبیاء لا نُوَرِّث».
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critique of the Idea of Correlating the Verses on Inheritance with the Hadith of ‘’ انّا معاشر الانبياء لا نوّرث’’ (We the assembly of prophets do not legate anything); with Emphasis on the Arguments of Zahra(pbuh) in Her Speech on Fadak
    Abstract: 
    The verses on inheritance are part of the Qur’anic verses which are among the most important verses on religious injunctions, and their long interpretive and fiqhi debates prove this point. One of the interpretive debates about the verses of inheritance is ascribing or not ascribing the verses on inheritance to individuals other than divine Prophets when inheritance is divided. Most Sunnite commentators, citing Abu Bakr’s statement which he relates from the Prophet (pbuh); «انّا معاشرَ الانبياء لا نُوّرِث، ما ترکناهُ صدقۀٌ» (We the assembly of prophets do not legate anything, what we leave behind, will be charity), maintain that this hadith is concerned with the verses of inheritance. Expounding the purport of the verses of inheritance on the basis of the arguments which Zahra(pbuh) mentions in Fadak sermon, this research investigates the mentioned claim and concludes that the idea which the hadith in question presents is contrary to the Qur’anic verses, and the claim of ascribing inheritance verses to the mentioned hadith is rejected. Therefore, this hadith is apocryphal and the views which try to prove the idea of ascribing inheritance verses to the mentioned hadith are of no avail.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    آيات‌الاحکام بخشي از جنجالي‌ترين آيات قرآني‌اند که در عين کميت اندک نسبت به کل آيات قرآن، حجم درخور توجهي از بحث‌ها و تحليل‌ها را در ضمن مباحث تفسيري به خود اختصاص داده‌اند. در اين ميان آيات ارث بخشي از اهميت دوچندان در ميان آيات‌الاحکام برخوردارند. يکي از مباحث ميان‌رشته‌اي فقهي، کلامي و تفسيري مربوط به آيات ارث، ادعاي تخصيص آيات ارث به غير انبياي الهي‰ در ارث‌گذاري است. عموم دانشمندان اهل تسنن با استناد به سخن ابوبکر به نقل از رسول اکرمˆ که: «انّا معاشرَ الانبياء لا نُوَرِّث، ما ترکناهُ صدقۀٌ» (مسلم، بي‌تا، ج5، ص152؛ ترمذي، 1403، ج3، ص82؛ ابن‌حنبل، 1420، ج6، ص262؛ عيني، بي‌تا، ج14، ص163؛ سبکي، ۱۴۱۲، ج2، ص275؛ شربيني، بي‌تا، ج12، ص29؛ سيوطي، 1418، ص715؛ سرخسي، 1421، ج12، ص29؛ تفتازاني، 1401، ج5، ص278؛ ايجي، ۱۳۲۵، ج8، ص355)؛ معتقدند که اين حديث، مُخَصِّص آيات ارث است و لذا انبياي الهي را از دايرۀ آيات ارث‌گذاري بيرون مي‌دانند؛ در حدي که گفته شده است: «همة مفسران جز روافض [تعريض به شيعه] قايل به تخصيص آيه به مفاد حديث‌اند» (قرطبي، 1423، ج11، ص78).

    در مقابل، مفسران شيعه مخالف اين تخصيص هستند و بر عموميت آيات ارث اصرار مي‌ورزند. اين بحث از آغازين روزهاي پس از رحلت رسول اکرمˆ شروع شده است. يکي از مستندات مهم که بر ديرينه بودن اين بحث گواهي مي‌دهد، خطبه فاطمه زهراƒ است که در جمع بسياري از صحابه رسول خداˆ ايراد شده است (ابن‌ابي‌الحديد، بي‌تا، ج16، ص250؛ مجلسى، 1404، ج29، ص220).

    اين مسئله در منابع تفسيري و کلامي و فقهي اهل تسنن و شيعه مطرح شده و برخي مقالات در اين زمينه، بدين قرارند:

    1. «تأليفات معروف و موجود شيخ مفيد، رسالة حول حديث نحن معاشر الانبياء لا نُوَرِّث»، معرف: مهدي صباحي، مجموعة مقالات کنگرة شيخ مفيد، شمارة 82 ، ص59-60؛

    2. «سخني دربارة حديث نحن معاشر الانبياء لا نُوَرِّث»، محمد بن‌ نعمان مفيد، ترجمة محمدرضا آرام، مجله سفينه، تابستان 1383، شمارة 3 ، ص49–58؛

    3. «ارزيابي حديث نحن معاشر الانبياء لا نُوَرِّث»، خالد الغفوري، ترجمة محمدحسين صادقي، كوثر معارف، زمستان 1389، شمارة 15، ص29–88؛

    4. «ارزيابي حديث نحن معاشر الانبياء لا نُوَرِّث» (2)، قاسم بستاني، شيعه‌شناسي، زمستان 1386، شمارة 20، ص81–96؛

    5. «بررسي تطبيقي روايت لا نُوَرِّثُ ما ترکنا صَدَقَه از منظر فريقين»، حميدرضا فهيمي‌تبار، مجله حديث‌پژوهي، شمارة ۱۰، پاييز و زمستان ۱۳۹۲، ص35-56؛

    6. «فقه الخلاف عند العلّامة شرف الدين إرث النبيˆ- نموذجاً»، محمد رحماني، مجلة فقه اهل البيت‰ (عربي)، شمارة ‌38، ص165‌ - 183.

    با اين همه اين مسئله به ‌عنوان يک مسئلة پژوهشي به‌ويژه با رويکرد بين‌المذاهبي و تفسيري و بالاخص با تأکيد بر استدلال‌هاي فاطمه زهراƒ در خطبة فدکيه، تاكنون آنچنان‌که شايسته است مورد توجه و پژوهش قرار نگرفته است. از‌اين‌رو اين مقاله با صرف‌نظر از جواز يا عدم جواز تخصيص عموم قرآن با خبر واحد[1] و چشم‌پوشي از بررسي سندي،[2] درصدد است با تأکيد بر احتجاج‌ها و استدلال‌هاي متقابل فاطمة زهراƒ و خليفة وقت در خطبة فدکيه، مسئلة تخصيص آيات ارث به حديث «انّا معاشر الانبياء لا نُوَرِّث» را كانون بحث و تحليل قرار دهد و ديدگاه مفسران اهل سنت را در اين باره بررسي كند.

    پيش از ورود به بحث مناسب است خطبة فدکيه را به طور گذرا مرور کنيم.

    گزارش گذراي خطبة فدکيه

    فاطمة زهراƒ در اين خطبه پس از تبيين ابعاد مختلفى از حقايق، خطاب به همة مسلمانان و به‌ويژه با مخاطب قرار دادن خليفة اول، مي‌فرمايد:

    أَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَأُغْلَبُ عَلى‏ إِرْثيهِ؟ [إِرْثى/ إِرْثِ أَبى‏] يَابْنَ أَبِى قُحافَةَ! أَفى كِتابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَباكَ، وَلا أَرِثُ أَبى؟! لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً [عَلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ‏]، أَفَعَلى‏ عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَنَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ؟ إِذْ يَقُول: وَوَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ (نمل: 16) . وَقالَ فيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا†؛ إِذ قالَ: فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ (مريم: 5 - 6). وَقالَ [أَيْضاً]: وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ (انفال: 75) ‏وَقالَ: يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ (نساء: 11). وَقالَ: إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ، حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (بقره: 180). وَزَعَمْتُمْ أَنْ لا حِظْوَةَ لى، وَلا إِرثَ مِنْ أَبى، وَلا رَحِمَ بَيْنَنا، أَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآيَةٍ [مِنَ الْقُرْآنِ‏] أَخْرَجَ [مِنْها] أَبى [محمداًˆ‏] مِنْها؟! أَمْ هَلْ تَقُولُونَ: إِنَّ أَهْلَ الْمِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ [أَمْ هَلْ تَقُولُونَ: أَهْلَ مِلَّتَيْنِ لايَتَوارَثانِ]؟! أَوَلَسْتُ أَنَا وَأَبى مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَعُمُومِهِ مِنْ أَبى وَابْنِ عَمّى؟! (مجلسى، 1404، ج‏29، ص220-227)؛ اى مسلمانان! آيا رواست كه من بر ارثم مغلوب شوم؟ اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خدا چنين آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى، ولى من از پدرم ارث نبرم؟! مسلّماً سخن دروغين و ساختگى را [به خدا و رسولش‏] نسبت داده‏اى. آيا از روى عمد، كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر انداخته‏ايد؟ آنجا كه خداوند مى‏فرمايد: «و حضرت سليمان از حضرت داوود ارث برد». و نيز آنجا كه داستان حضرت يحيى‏بن زكريا‡ را نقل مى‏كند، فرمود: [و به ياد آور] زمانى را كه حضرت زكريا [به درگاه خدا] عرض كرد: « [خدايا]، پس از جانب خود جانشينى به من ارزانى دار كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»؛ و نيز فرمود: و خويشاوندان، برخى نسبت به بعضى ديگر، در كتاب خدا مقدم و سزاوارتر هستند»؛ و فرمود: «و خداوند دربارة فرزندانتان سفارش مى‏كند كه سهم پسر برابر با سهم دو دختر باشد»؛ و نيز فرمود: «[كسى كه آثار مرگ را در خود ديد] اگر مالى دارد، بايد نسبت به پدر و مادر و ديگر نزديكان خود به آنچه معروف است وصيت كند، و اين حقى است بر پرهيزگاران؛ ولى شما گمان مى‏كنيد كه بهره‏اى براى من نيست و من از پدرم ارث نمى‏برم، و ميان ما هيچ خويشاوندى وجود ندارد. آيا خداوند آيه‏اى را [در قرآن‏] به شما اختصاص داده و پدرم [حضرت محمدˆ‏] را از آن آيه استثنا نموده است؟! يا مى‏گوييد اهل دو دين و آيين از يكديگر ارث نمى‏برند. آيا من و پدرم از اهل يك دين و آيين نيستيم [و هر دو مسلمان نمى‏باشيم‏]؟ و يا شما نسبت به عامّ و خاصّ قرآن، از پدرم [رسول خداˆ‏] و پسرعمويم [على†‏] آگاه‌تر هستيد؟!

    سپس انصار را به ياري طلبيد و در اين ميان به حديث منقول از پيامبر اکرمˆ كه «أَلْمَرْءُ يُحْفَظُ فى وُلْدِهِ»؛ «احترام هر مردى در فرزندان وى بايد حفظ شود»، استناد فرمود و پيامدهاي بازگشت از خط ولايت و تأثير آن در وضعيت حال و آينده اسلام و مسلمانان را برشمرد (مجلسى، 1404، ج‏29، ص227-230).

    ابوبكر پس از تعريف و تمجيد از پيامبرˆ و حضرت زهراƒ در پاسخ ايشان گفت:

    يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، ... وَاللَّهِ ما عَدَوْتُ رأْىَ رَسُولِ اللَّهِ، وَلا عَمِلْتُ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَإِنّ الرّآئِدَ لا يَكْذِبُ أَهْلَهُ، وَإِنّى أُشْهِدُ اللَّهَ، وَكَفى‏ بِهِ شَهيداً، أَنّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِˆ يَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَلا فِضَّةً وَلا داراً وَلا عِقاراً، وَإِنّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَالْعِلْمَ وَالنُّبُوَّةَ. وَما كانَ لَنا من طُعْمَةٍ فَلِوَلِىِّ [فَلِأُولِى، يا: فَلِوالِى‏] الْأَمْرِ بَعْدَنا أَنْ يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ (همان، ص230-231)؛ اى دختر رسول خدا، ... من از نظر پيامبر تجاوز نكردم، و جز به اذن و اجازة او عمل‏ ننمودم، و جلودار و پيش‏قراول هيچ‌گاه به اهل خود دروغ نمى‏گويد، و من خدا را گواه مى‏گيريم- و شهادت خدا كفايت مى‏كند- كه شنيدم رسول خداˆ مى‏فرمود: ما طايفة پيامبران، براى كسى طلا و نقره و خانه و زمين به ارث نمى‏گذاريم، بلكه تنها كتاب و حكمت و دانش و نبوت را به ارث مى‏گذاريم، و هر چيز قابل استفاده از ما به جاي ماند، از آن ولىّ امر بعد از ماست و او به هر شكل كه صلاح ديد مى‏تواند عمل كند.

    فاطمة زهراƒ چنين پاسخ داد:

    سُبْحانَ اللَّهِ! ما كانَ أَبى رَسُولُ اللَّهِˆ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَلا لِأَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ يَتَّبِعُ أَثَرَهُ وَيَقْفُو [يَقْتَفى‏] سُوَرَهُ، أَفَتَجْمَعُونَ إِلَى الْغَدْرِ؟ إِعْتِلالًا عَلَيْهِ بِالزُّورِ وَالْبُهْتانِ؟ وَهذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِىَ لَهُ مِنَ الْغَوآئِلِ فى حَياتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلًا وَناطِقاً فَصْلًا، يَقُولُ: يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ (مريم: 6) [وَيَقُولُ‏]: وَوَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ (نمل: 16). فَبيَّنَ- عَزَّ وَجَلَّ- فيما وَزَّعَ مِنَ الْأَقْساطِ، وَشَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْميراثِ، وَأَباحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرانِ وَالْإناثِ ما أَزاحَ بِه عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ، وَأَزالَ التَّظَنِّىَ [التَّظَنُّنَ‏] وَالشُّبُهاتِ فِى الْغابِرينَ، كَلّا، بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً، فَصَبْرٌ جَمِيلٌ، وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ (يوسف: 18) (مجلسى، 1404، ج‏29، ص231-232)؛ سبحان‌الله! هيچ‌گاه پدرم رسول خداˆ از كتاب خدا اعراض نمى‏كرد و با احكام آن مخالفت نمى‏نمود؛ بلكه از آن تبعيت مى‏كرد و دنباله‌روي سوره‏هاى آن بود. آيا همه جمع شده‏ايد كه خيانت كنيد؟ درحالى‌كه با حرف باطل و تهمت [به پيامبرˆ‏] دليل مى‏آوريد؟ و اين خيانتى كه بعد از رحلت پيامبرˆ مى‏كنيد، شبيه همان توطئه‏هايى است كه در زمان حياتش داشتيد. اين كتاب خداست كه داورى است عادل، و سخن‌گويى است كه حق را از باطل جدا مى‏كند، كه مى‏فرمايد: «[خدايا، فرزندى به من بده كه‏] وارث من و خاندان يعقوب باشد» [و نيز مى‏فرمايد]: «و سليمان از داوود، ارث برد». و خداوند- عزّ وجلّ- آنجا كه سهم‏هاى ارث را توزيع كرده و فرايض و ميراث را تشريع و سهم مردان و زنان را بازگو نموده، شبهات و توجيه‏هاى دروغ‌گويان را برطرف، و گمان‌ها و شبهات را در آينده، زايل و باطل ساخته است. اين‌چنين نيست كه شما مى‏گوييد، «بلكه هواهاى نفسانى اين‌چنين براى شما آراسته است، و بايد صبر نمود، صبرى جميل و پسنديده، و خداوند دربارة آنچه شما توصيف مى‏كنيد، ياور ماست.

    در پايان حضرت فاطمهƒ از مسلمانان حاضر گله كرد و در اين ميان به عدم تدبر آنان در قرآن اشاره فرمود. سپس متوجه قبر پيامبرˆ شد و با زبان شعر به آن حضرت شکوه نمود و آن‌گاه به خانه‏ بازگشت و به اميرمؤمنان علي† گله‌گزاري فرمود (مجلسى، 1404، ج‏29، ص233-230).

    تحليل استدلال‌هاي فاطمة زهراƒ در خطبة فدکيه

    استدلال فاطمة زهراƒ در برابر خليفة وقت براي اثبات ارث‌بري از پيامبر اکرمˆ بر مخالفت حديث «انا معاشر الانبياء لا نُوَرِّث» با قرآن‌ـ نه عدم جواز تخصيص عموم قرآن به خبر واحدـ متمرکز است. اين نکته از چند فراز خطبه قابل استفاده است. فاطمة زهراƒ استدلال نخست را با مطالبة دليل از قرآن آغاز كرده، خطاب به خليفه وقت مي‌فرمايد: «أَفِي كِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ وَلَا أَرِثَ أَبِي؟!» (همان، ص227)؛ آيا در کتاب خدا چنين آمده است که تو از پدرت ارث ببري، ولي من از پدرم ارث نبرم؟! اين استدلال از سوي خليفه وقت بي‌پاسخ مانده است و در هيچ جاي احتجاج دليلي از قرآن در برابر اين احتجاج حضرت زهراƒ اقامه نشده است. نيز سخن نخست فاطمة زهراƒ در ادامة جملة أَفِي كِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ وَلَا أَرِثَ أَبِي؟!» كه مي‌فرمايد: «لَقَدْ جِئْتَ‏ شَيْئاً فَرِيًّا» (همان) (مسلّماً سخن دروغ و ساختگي را [به خدا و رسولش] نسبت داده‌اي)، صراحت در دروغين و ساختگي بودن حديث «انا معاشر الانبياء لا نُوَرِّث» براي تصرف فدک دارد؛ اما دليل آن در جملۀ بعد آمده است که حضرت زهراƒ مي‌فرمايد: «أَفَعَلَى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَنَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ»(همان)؛ «آيا از روي عمد، کتاب خدا را ترک کرده و پشت‌سر انداخته‌ايد؟» و اين بدين معناست که پذيرش حديث مذکور، ترک مفاد آيات قرآن و پشت سر انداختن آن است و نه تخصيص آن؛ زيرا همان‌گونه که در متن خطبة حضرت زهراƒ آمده است: «أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَعُمُومِهِ مِنْ أَبى وَابْنِ عَمّى؟!»، تخصيص قرآن در مواردي که بجا باشد داراي اشکال نيست، اما تخصيص مفاد آيات قرآن به حديثي که حجيتش ثابت نيست و پذيرش آن مخالفت با نصّ صريح قرآن است، ناپذيرفتني است. در اينجا فاطمة زهراƒ درست به همين نکته اشاره دارد. از‌اين‌رو به دو دسته از آيات استناد کرده است؛ که اگرچه برخي از آنها تخصيص‌پذيرند، برخي ديگر به هيچ وجه قابل تخصيص نيستند. مجموعة آيات مورد استناد فاطمه زهراƒ در دو بخش از خطبه، عبارت‌اند از:

    1. «وَوَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (نمل:16)؛

    2. «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» (مريم:5و6)؛

    3. «وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» (انفال:75)؛

    4. «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» (نساء:11)؛

    5. «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ» (بقره:180).

    اين آيات به دو دسته تقسيم مي‌شوند:

    1. آية 75 سورة انفال و آية 11 سورة نساء و آية 180 سورة بقره که به‌ترتيب بر عموميت يا اطلاق ارث‌بري همة ارحام، اولاد و اَقربين دلالت دارند. اين آيات اگرچه دربارة خصوص پيامبران نيستند، با عموم و يا اطلاق خود آنها را شامل مي‌شوند و از اين جهت جاي شبهه ندارند؛[3]

    2. آياتي که در خصوص برخي انبياي الهي‌اند و صراحت در ارث‌بري از آنها دارند، مانند آية 16 سورة نمل که بيانگر ارث‌بري حضرت سليمان از حضرت داوود‡ است و آيات 5 و 6 سورة مريم که حضرت زکريا† فرزندي که ارث‌بر باشد (حضرت يحيي†) از درگاه خدا درخواست كرده است.

    با توجه به تصريح و تأکيد فاطمة زهراƒ در مخالفت حديث مورد بحث با قرآن، به نظر مي‌رسد که تکية استدلال صرفاً به دو آية مربوط به ارث‌گذاري برخي از انبياي الهي است و آيات ديگر، مقدمه براي بخش ديگر سخنان حضرت هستند. توضيح اينکه در آيات عام و مطلق ارث (در سه آية اخير)، دو مسئله مطرح است:

    1. عموميت واژة «الارحام» و «الاقربين» که همة نزديکان و خويشاوندان از جمله دختران انبياي الهي از جمله فاطمه زهراƒ را شامل مي‌گردد؛

    2. اطلاق آية «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» که هر دختري از جمله فاطمة زهراƒ را دربر مي‌گيرد.

    براين‌اساس فاطمة زهراƒ با جملۀ «وَزَعَمْتُمْ أَلَّا حُظْوَةَ لِي وَلَا أَرِثَ مِنْ أَبِي»، به حظ و بهره و ارث‌بري خود از رسول خداˆ به ‌عنوان دختر به آيۀ دوم اشاره دارد و با جملۀ «وَلَا رَحِمَ بَيْنَنَا» به دو آيۀ آغازين که مسئلة رحم و اقرب بودن را مطرح کرده است. گفتني است که واژة «رحم» و «قرب» از نظر معنا همسو هستند.

    بنابراين استدلال اخير حضرت زهراƒ بر رد تخصيص آيات عام و مطلق ارث مبتني است. لذا در ادامه با صراحت مي‌فرمايد: «أَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآيَةٍ أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِي‏ˆ؟!» (مجلسى، 1404، ج‏29، ص227)؛ آيا خداوند آيه‌اي از قرآن را به شما اختصاص داده و پدرم (حضرت محمدˆ) را از آن استثنا نموده است؟! سپس به مواردي که از اطلاق يا عموم آيه خارج شده اشاره، و با ارائه پرسش‌هاي انکاري شمول آنها نسبت به خود را نفي مي‌فرمايد؛ از جمله عدم ارث‌بري کافر از مسلمان، چنان‌که مي‌فرمايد: «أَمْ هَلْ تَقُولُونَ أَهْلُ‏ مِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ؟!، أَوَلَسْتُ‏ أَنَا وَأَبِي مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ؟!» (همان)؛ يا اينکه مي‌گوييد (دين من و پدرم يکي نيست و) اهل دو دين و آيين از يکديگر ارث نمي‌برند. آيا من و پدرم از اهل يک دين و آيين نيستيم (و هر دو مسلمان نمي‌باشيم)؟!

    در ادامه، حضرت زهراƒ به استدلال ديگري مي‌پردازد که به هر دو دسته آيات مربوط مي‌شود و آن اين است که اساساً شرط اجتهاد در دين و استنباط از قرآن، علم به قرآن و از جمله آگاهي از آيات عام و خاص و تخصيص‌پذير و تخصيص‌ناپذير قرآن است که قطعاً در اين زمينه، حضرت زهراƒ و امير مؤمنان علي† از همة صحابه برتر و اعلم هستند؛ چنان‌که در بخشي از اقرارهاي خليفة وقت در احتجاج‌هاي همين خطبه آمده است و اهل تسنن به اعلم بودن علي† در ميان همة امت اقرار دارند (متقي هندي، 1401، ج11، ص614). به اين ترتيب، استدلال اين‌گونه شکل مي‌گيرد که اعلم به آيات عام و خاص قرآن، اولي به اظهارنظر دربارۀ قرآن است و ما مي‌گوييم که اين آيات عام‌اند و تخصيص نخورده‌اند. بنابراين سخن خليفة وقت، حديث ساختگي خواهد بود. براين‌اساس استدلال اخير نيز صرفاً به آيات دستة دوم مربوط خواهد بود که دربارة آنها سخن از تخصيص و عدم آن جريان دارد و نه آيات دسته اول. متن استدلال حضرت زهراƒ در اين زمينه اين است که «أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَعُمُومِهِ مِنْ أَبِي وَابْنِ عَمِّي؟!» (مجلسى، 1404، ج‏29، ص227)؛ و يا شما نسبت به عامّ و خاصّ قرآن، از پدرم (رسول خداˆ) و پسر عمويم (علي†) آگاه‌تر هستيد؟!

    در مقابل، ابوبکر پاسخ مي‌دهد که «وَاللَّهِ مَا عَدَوْتُ رَأْيَ رَسُولِ اللَّهِˆ وَلَا عَمِلْتُ إِلَّا بِإِذْنِهِ (همان، ص231)؛ به خدا سوگند، من از نظر پيامبرˆ تجاوز نکردم، و جز به اذن و اجازۀ او عمل ننمودم. مفاد اين بخش از سخن، استناد به (1) حديثي از رسول اکرمˆ و (2) اتفاق مسلمانان بر اين مسئله است (همان) که رد اولي در بيان فاطمة زهراƒ گذشت؛ اما فاطمة زهراƒ در پاسخ دوباره به رد اين حديث و ساختگي بودن آن، همراه با رد اجماع و اتفاق بر باطل مسلمانان در آن زمان تأکيد مي‌فرمايد و با اين عبارت مي‌آغازد: «سُبْحَانَ اللَّهِ! مَا كَانَ‏ رَسُولُ اللَّهِˆ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً، وَلَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً» (همان، ص232)؛ سبحان الله! هيچ‌گاه پدرم رسول خداˆ از کتاب خدا رويگردان نبود و با احکام آن مخالفت نمي‌نمود. از اين بخش از سخن حضرت زهراƒ برمي‌آيد که 1. حديث يادشده با قرآن و احکام آن مخالفت دارد؛ 2. حديث يادشده ساختگي و باطل و بهتان به رسول خداˆ است؛ 3. چنين اموري نه‌تنها بعد از رحلت رسول خداˆ که در زمان حيات ظاهري او سابقه داشته است؛ 4. آيات مربوط به ارث‌گذاري انبياي الهي در دو آية يادشده به‌صراحت مخالف با حديث يادشده هستند.

    شگفتا که خليفة وقت همة سخنان حضرت را راست به‌شمار آورده و با تجليل از آن حضرت ياد کرده (همان)، ولي در ادامه همچنان بر اتفاق مسلمانان و شهادت آنان بر غصب فدک اصرار ورزيده، مي‌گويد: «هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْنِي وَبَيْنَكِ قَلَّدُونِي مَا تَقَلَّدْتُ، وَبِاتفاق مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ» (همان)؛ اين مسلمانان شاهد و قاضي ميان من و تو. هم اينها بودند که قلادۀ خلافت را به گردن من انداختند، و من نيز با اتفاق نظر همين‌ها آن را گرفتم. با اين ‌حال فاطمة زهراƒ کوتاه نمي‌آيد، بلکه همچنان مسلمانان را از گرايش به باطل و گزافه‌گويي و زشتکاري بازداشته، به تدبر در قرآن فرامي‌خواند. مفاد اين بخش از سخن ايشان آن است که اولاً حديث ساختگي خلاف قرآن و مردود است و ثانياً اتفاق بر باطل هرچند همة مسلمانان باشند، باطل است (همان، ص233).

    کساني که تخصيص آيات ارث توسط روايت «انا معاشر...» را پذيرفته‌اند، در صدد علاج ناسازگاري اين حديث با آيات مربوط به ارث‌بري از پيامبران بر آمدند و در مفاد ظاهري آيه يا روايت دخل و تصرف کردند که اين مطلب در ادامه طرح و بررسي مي‌شود.

    بررسي راه‌هاي پيشنهادي براي حل تعارض حديث با آيات گوياي ارث‌بري از پيامبران

    در ميان مفسران در زمينه مفاد آيات مربوط به ارث‌گذاري دو پيامبر الهي داوود و زکريا‡ سه احتمال مطرح است: 1. وراثت و ارث‌گذاري نبوت؛ 2. وراثت علم؛ 3. وراثت مُلک در مورد وراثت حضرت سليمان از داوود‡ که شامل دارايي نيز مي‌شود و خصوص وراثت مال در ارث‌بري حضرت يحيي از حضرت زکريا‡ (طوسي، بي‌تا، ج7، ص105؛ زمخشري، 1407، ج3، ص5؛ طبرسي، 1372، ج6، ص776؛ ج8، ص83؛ قرطبي، 1423، ج11، ص78و81). در ادامه دلايل اثبات و يا نقد هر يک از احتمال‌ها به طور جداگانه مطرح مي‌گردد:

    وراثتِ نبوت

    برخي مفسران (بيضاوي، ۱۴۱۸، ج4، ص6و156؛ ابن‌عجيبه، ۱۴۱۹، ج4، ص181) ميراث انتقال يافته از داوود به سليمان و از زكريا به يحيي‰ را نبوت مي‌دانند و به اين ترتيب تعارض بين حديث «انا معاشر الانبياء» با آيه را حل کرده‌اند. اين احتمال از اين جهت مورد اشکال است که نبوت مقامي الهي است که در صورت توانمندي‌هاي خاص از سوي خداوند سبحان به شخص اعطا مي‌شود و هرگز ارث‌پذير نيست تا از پدر به پسر و يا ديگري منتقل شود (طباطبايى، 1393، ج15، ص349)؛ چنان‌که ديگر مقام‌هاي معنوي مانند خلافت نيز اموري باطني و الهي‌اند که قطعاً ارث‌بردار نيستند (همان، ج14، ص10).

    برخي با عنايت به عدم ارث‌پذيري نبوت گفته‌اند مقصود ارث‌بري نبوت نيست، بلکه پيامبر شدن پيامبري بعد از پيامبر قبلي مقصود است (ر.ك: قرطبي، 1423، ج14، ص164 و مقايسه کنيد با: همان، ص347)؛ و به‌رغم اعتراف به عدم ارث‌پذيري نبوت، واژة ارث را به خلافت و جانشيني تأويل برده‌اند (خطيب، 1424، ج8، ص725).

    درحالي‌که اين مسئله کاملاً برخلاف قاعده مورد پذيرش در تفسير و معنا کردن واژگان است که ايجاب مي‌کند واژه را بر معناي حقيقي متبادَر از آن حمل کنيم و حمل واژه بر معناي مجازي برخلاف قاعدة يادشده است. براين‌اساس معناي حقيقي و متبادَر از واژة ارث، به ارث‌گذاري چيزي پس از مرگ شخص توسط اوست (راغب اصفهاني، 1412، ج1، ص863)، نه خلافت و جانشيني کسي از کس ديگر، که حتي در صورت پذيرش اين تفسير، معنايي مجازي براي ارث به شمار مي‌آيند و حمل واژة ارث بر آن دو تا زماني که حمل آن بر معناي حقيقي امکان‌پذير باشد، نابجاست. بنابراين لفظ «ارث» در لغت، عرف و شرع بر انتقال مالي از موروث به وارث استعمال مي‌شود و کاربرد آن در غير اموال از باب مجاز و توسّع است و عدول از معناي حقيقي به معناي مجازي بدون قرينه جايز نيست.

    چنان‌که گفته شد، حمل ارث بر معناي مجازي آن در ارث‌گذاري نبوت تلاشي مذبوحانه به شمار مي‌آيد، زيرا با دليل عقلي پيشين اثبات شد که نبوت و علم و حکمت قابل انتقال نيست و حمل ارث بر معناي مجازي زماني درست است که راهي براي معناي حقيقي در ميان نباشد، و اين درحالي است که نه‌تنها اصالۀ الحقيقه، که اقتضاي قراين موجود لفظي در آيه اعم از جمله‌هاي پيش و پس يعني سياق آيات، دلالت بر معناي حقيقي دارد.

    وراثتِ علم و دانش

    دومين احتمال مطرح در آية 6 سورة مريم و 16 سورة نمل، ارث‌گذاري علم و دانش است (بيضاوي، ۱۴۱۸، ج4، ص6و156؛ طوسي، بي‌تا، ج7، ص105؛ زمخشري، 1407، ج3، ص5؛ طبرسي، 1372، ج6، ص776؛ ج8، ص83؛ ابن‌عجيبه، ۱۴۱۹، ج4، ص181؛ قرطبي، 1423، ج11، ص78و81). اين احتمال از اين جهت نادرست است که علمي که انبياي الهي‰ از آن برخوردارند از نوع علم فکري اکتسابي نيست تا قابل انتقال از پدر به پسر و يا فرد ديگر باشد؛ بلکه از نوع علم حضوري و کرامتي اعطايي از سوي خداوند سبحان است. بنابراين انبيا و رسولان الهي هرگز از غير پيامبر و يا حتي از پيامبر ديگر ارث نمي‌برند (طباطبايى، 1393، ج15، ص349). از سوي ديگر، دربارة آية مربوط به حضرت زکريا†، دور از مقام آن حضرت است که بيم آن را داشته باشد که ديگران جاي فرزندان او را در احراز مقام نبوت و علم لدنّي بگيرند (وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي) (مريم:5) و بدين سبب از خدا درخواست کند که به او فرزندي عطا کند که فرزند او داراي اين مقام باشد و نه ديگران (بلاغي، ۱۴۱۹، ج2، ص43). از اين گذشته، از آيات قرآن (انبياء:77و78) برمي‌آيد که حضرت سليمان† در زمان داوود† از علم و حکمت برخوردار بوده است (همان، ص42). بنابراين احتمال دوم نيز همانند احتمال نخست به‌دور از مفاد دو آية مورد بحث خواهد بود.

    وراثت مالي و مُلکي

    احتمال سوم دربارة دو آية مورد بحث، که ارث‌گذاري مالي و مُلکي است (بيضاوي، ۱۴۱۸، ج4، ص6و156؛ طوسي، بي‌تا، ج7، ص105؛ زمخشري، 1407، ج3، ص5؛ طبرسي، 1372، ج6، ص776؛ ج8، ص83؛ ابن‌عجيبه، ۱۴۱۹، ج4، ص181؛ قرطبي، 1423، ج11، ص78و81)، افزون بر متعين بودن آن به دليل ناتمام بودن دو وجه گذشته، از اين جهت مورد توجه است که متبادر از واژۀ «ارث» (خواه به صورت استعمال حقيقي و يا مجازي) در تفاهم عرف اهل لسان و عرب‌زبان‌ها، وراثت ماترکِ ميت شامل مال و ديگر امور دنيوي است که در مورد آية مربوط به حضرت سليمان، مُلک داوود‡ را دربر مي‌گيرد (طباطبايى، 1393، ج15، ص349)؛ چنان‌که دربارة آية مربوط به حضرت يحيي†، به لحاظ عدم وجود فرمانروايي براي حضرت زکريا†، اموال را شامل مي‌گردد (همان، ج14، ص12).[4]

    به عبارت ديگر، همان‌گونه که پيش‌تر گفته شد، واژة «ارث» در لغت و شريعت دربارة اموالي که از موروث به وارث انتقال مي‌يابد، به كار مي‌رود و کاربرد آن در غير اموال، از باب مجاز و توسع است و عدول از معناي حقيقي به معناي مجازي بدون قرينه جايز نيست. بنابراين مراد از ارث در اين آيه نيز ارث مالي است (طبرسي، 1372، ج6، ص776). همچنين افزون بر اقتضاي اصل تبادر دربارة آيه‌هاي مورد بحث، قراين معينه نيز ارث مالي را تعيين مي‌کنند؛ زيرا در يکي از دو آية مورد بحث، حضرت زکريا† از خداوند درخواست مي‌کند که «وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» (مريم:6)؛ خدايا ولي و وارث مرا مورد رضا و خشنودي خود قرار ده. روشن است که کاربرد اين عبارت دربارة ارث‌گذاري نبوت و پيامبري لغو و بيهوده است؛ زيرا هر پيامبري مقام رضا و بالاتر از آن را داراست. لذا درخواست مورد خشنود بودن او نابجا خواهد بود. از اين گذشته، در ادامه حضرت زکريا† مي‌فرمايد «وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي» (مريم:5)؛ من از وارثان بعد از خود بيم دارم. از اين جمله برمي‌آيد که دليل اينکه حضرت زکريا† از خدا درخواست وارث كرده، آن است که بيم دارد و بيم از اينکه خداوند کساني نالايق را وارث نبوت و علم قرار دهد، با مقام حضرت زکريا† سازگار نيست، بلکه صرفاً مال است که انسان از تصرف آن توسط نااهلان بيم پيدا مي‌کند (طبرسي، 1372، ج6، ص777؛ ج8، ص83؛ طباطبايى، 1393، ج2، ص42).

    براين‌اساس احتمال سوم دربارة دو آية مورد بحث، متعين و مراد از آنها خصوص ارث‌گذاري مالي و يا مُلکي خواهد بود.

    با اين حال، اين احتمال در مفاد آيه با اشکالات متعدد روبه‌رو شده است که در ادامه همراه با نقد ذکر مي‌گردد.

    پاسخ اشکال‌هاي وارد بر ارث‌گذاري مالي

    1. در اشکال بر احتمال سوم، گفته شده است که وراثت مالي قانوني ثابت در همة شرايع و ملل است، و اگر وراثت خاص (نبوت) مد نظر نمي‌بود، وجهي براي ذکر آن نبود (ابن‌کثير، 1419، ج5، ص189) و نيز وجهي براي تخصيص حضرت سليمان† از ميان برادران بسياري که داشت، نبود (همان، ج6، ص164؛ ج7، ص55).

    نقد: اولاً ذکر مسئله‌اي که در همة شرايع و ملل جاري است براي خصوص انبياي الهي هيچ جاي اشکال نيست؛ چراکه ممکن است ذکر آن براي دفع توهم عدم شمول بوده و اين نکته را يادآوري کند که عموم و اطلاق آيات ارث شامل ارث‌گذاري انبياي الهي نيز مي‌گردد. اما وجه تخصيص حضرت سليمان† نه به دليل عدم ارث‌بري ديگر فرزندان حضرت داوود†، بلکه به دليل شايستگي اوست؛

    2. نيز گفته شده است كه ارث‌گذاري مال، موجب مي‌شود که پيامبران‰ تمايل به مال و مال دوستي را در دل بپرورانند و اين با مقام آنان سازگار نيست (دره، ۱۴۳۰، ج6، ص57).

    نقد: با آنکه تمايل به ارث‌گذاري تنها در صورت صرفاً دنيايي از نظر قرآن و سيرۀ انبياي الهي مردود است، ولي تمايل به مال، مُلک و... براي اهداف آخرتي و بالاتر از آن با هدف بلند و والاي توحيدي نه‌تنها با مقام پيامبران و اوصيا و اوليا‰ سازگار است که محور عمل آنها همين بوده است؛ به‌ويژه آنکه زندگي دنيايي، هيچ‌گاه از تمايل به اسباب دنيوي جدا نخواهد بود. در هر حال، اتفاقاً قرآن کريم در وصف سيرۀ حضرت سليمان† آورده است که مُلک جهان‌گشا و حكومتي را که هيچ کس شايسته آن نباشد، از خداوند درخواست كرده است: «وَهَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» (ص:35). براين‌اساس اين سخن سادة به‌ظاهر زيبا نيز نمي‌تواند در ظهور آيه خللي ايجاد کند؛

    3. همچنين گفته شده است پيامبران‰ به ‌منزلۀ پدران امت خود هستند. بنابراين اموال آنان به كل امت تعلق دارد (همان).

    نقد: مقصود از پدر امت بودن پيامبران‰ قطعاً پدر نسبي و شناسنامه‌اي نيست تا افراد از آنها ارث ببرند؛ وگرنه بايد آنها نيز از همة افراد امت که فرزندان آنها هستند، در صورت مرگ آنها پيش از پيامبران‰ ارث مي‌بردند و اين مسئله‌اي است که هرگز گوينده بدان التزام نخواهد داشت؛

    4. برخي از مفسران اهل تسنن ظهور آيات 16 سورة نمل و 6 سورة مريم بر ارث‌گذاري مالي انبياي الهي را پذيرفته و براي حل تعارض آن با روايت «انا معاشر الانبياء ...»، مفاد روايت مورد بحث را به رسول اکرمˆ اختصاص داده‌اند (ابن‌عاشور، 1420، ج16، ص12-11).

    نقد: اين سخن نيز توجيه ناپسندي براي روايتي به شمار مي‌آيد که در تضاد کامل با آيات قرار دارد؛ زيرا روايت مورد بحث با توجه به واژۀ «معشر» که خود به دلالت وضعي بر معناي جماعت و گروه دلالت مي‌کند و حتي در اين روايت جمع بسته شده است شمولش گسترده‌تر مي‌شود و همة گروه‌هاي انبيا را دربر مي‌گيرد. همچنين «الانبياء» با توجه به اينکه واژة جمع محلي به الف و لام است و مفيد استغراق است، ظهور در عموم انبياي الهي دارد. به ‌رغم اين تعبير، محدود کردن چنين مفادي در يک فرد بسيار مستهجن است و ارادة اين معنا از طرف کسي که سرآمد فصيحان و بليغان است، پذيرفتني نيست.

    مفسر به جاي آنکه به دليل مخالفت روايت با قرآن، آن را کنار بگذارد، دست به توجيه آن زده و بدون دليل، مفاد آن را که همة انبياي الهي را شامل مي‌شود، به خصوص رسول اکرمˆ اختصاص داده است؛

    5. سرانجام بعضي با تأييد روايت مورد بحث، روايات مشابه آن را كه در جوامع روايي شيعه آمده است،‌ از جمله اينكه «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَذَلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَلَا دِينَاراً وَإِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِيثَ‏ مِنْ أَحَادِيثِهِم‏» (صفار، ۱۴۰۴، ج1، ص10) به‌عنوان تأييد ذکر کرده‌اند؛ با اين توضيح که واژة «انّما» در جملة «وَإِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِيثَ‏ مِنْ أَحَادِيثِهِم» دلالت بر حصر دارد. بنابراين آنچه انبيا به ارث مي‌گذارند، احاديث ايشان است نه اموال (آلوسي، بي‌تا، ج4، ص218).

    نقد: چنان‌که صاحب‌نظران (صدرالدين شيرازى، 1383، ج2، ص40-41) نيز گفته‌اند، مقصود روايت اين است که آنچه از پيامبران به‌ عنوان رسولان الهي به ديگران منتقل مي‌شود و براي نسل‌هاي بعد مي‌ماند، علم و احاديث ايشان است نه اموال و دارايي ايشان؛ اما اين منافاتي ندارد که اموال ايشان به فرزندان و خويشاوندانشان انتقال يابد.

    وجه ديگر در معناي روايت «نحن معاشر الانبياء»ـ هرچند اين وجه، احتمال ضعيفي است‌ـ به‌ويژه به صورتي که در جوامع روايي شيعه بدون گزارة «ما ترکناه صدقه» مطرح است، اين است که مقصود از آن نفي مشروعيت به ارث‌گذاري مالي توسط پيامبران‰ نيست، بلکه به صورت مجازي مبالغه در عدم اشتغال ذهني انبياي الهي به امور مادي است (فضل‎الله، ۱۴۱۹، ج15، ص16).

    بدين‌سان، نتيجه بررسي و تحليل آيات مورد استشهاد حضرت زهراƒ در خطبة فدکيه اين است که اين آيات با ظهور عموم يا اطلاق خود (آيات دستة دوم) و بلکه صراحت و نص موردي (آيات دستة اول) دلالت بر جواز و بلکه مطلوب بودن (اعم از استحباب يا وجوب) ارث‌گذاري مالي و مشابه آن مانند فرمانروايي، از سوي انبياي الهي‰ دارد.

    نتيجه‌گيري

    رهاورد پژوهش حاضر با تحليل احتجاج‌هاي حضرت زهراƒ در مقابل خليفة وقت در خطبة فدکيه آن است که ادعاي تخصيص آيات ارث به غير انبياي الهي‰ به دليل حديث «انّا معاشرَ الانبياء لا نُوَرِّث، ما ترکناهُ صدقۀٌ» ناتمام است و مراد از آيات ارث دربارة انبياي الهي‰، ارث‌گذاري نبوت و علم و دانش نيست و مقصود صرفاً ارث‌گذاري مالي است و اشکال‌تراشي‌هايي از قبيل 1. اختصاص عدم ارث‌گذاري در روايت به پيامبر اکرمˆ، 2. عمومي بودن قانون وراثت و ناموجه بودن ذکر حضرت سليمان† از ميان ساير برادرانش، 3. تأويل ارث‌بري از پيامبر، به پيامبر شدن بعد از پيامبر و يا خلافت از او، 4. اينكه ارث‌گذاري نشان تمايل به دنياست و انبياي الهي از آن مبرا هستند، و 5. پدر بودن پيامبران نسبت به همة افراد امت، همگي به‌کلي مردود هستند و در نتيجه حديث «نحن معاشر الانبياء لا نُوَرِّث»، يک حديث جعلي بيش نيست و تخصيص آيات ارث به اين حديث و بيرون کردن انبياي الهي از عموم و يا اطلاق آيات ارث، گزاره‌اي مخالف با قرآن است.

     

     

    References: 
    • آلوسي، محمود، بي‌تا، ‌روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني (تفسير الآلوسي)، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • ابن ابي‌الحديد، عبدالحميد بن هبة الله، بي‌تا، شرح نهج البلاغة، تحقيق: محمد ابو الفضل ابراهيم، بي‌جا، دار احياء الكتب العربية عيسى البابي الحلبي و شركا.
    • ابن‌حنبل، احمد، 1420ق، مسند احمد، چ دوم، تحقيق: شعيب الأرنؤوط و ديگران، بي‌جا، مؤسسة الرسالة.
    • ابن‌شهيد ثانى، حسن بن زين‌الدين، بي‌تا، معالم الدين و ملاذ المجتهدين، چ نهم، قم، بي‌نا.
    • ابن‌عاشور، محمد الطاهر بن محمد، 1420ق، التحرير و التنوير (تفسير ابن‌عاشور)، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
    • ابن‌عجيبه، احمد، ۱۴۱۹ق، البحر المديد في تفسير القرآن المجيد، قاهره، حسن عباس زکي.
    • ابن‌کثير، اسماعيل بن عمر، 1419ق، التفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • ابن‌منظور، محمد بن مكرم، بي‌تا، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
    • انصارى، مرتضى، 1428ق، فرائد الأصول، چ نهم، قم، بي‌نا.
    • ايجي، عضدالدين، ۱۳۲۵ق، شرح المواقف و يليه حاشيتي السيالکوتي و الحلبي، قم، منشورات شريف رضي.
    • بلاغي، محمدجواد، و بنياد بعثت واحد تحقيقات اسلامي، ۱۴۱۹ق، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، قم، مؤسسه البعثه.
    • بيضاوي، عبدالله بن عمر، ۱۴۱۸ق، انوار التنزيل و اسرار التأويل (تفسير بيضاوي)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • ترمذي، محمد بن عيسي، 1403ق، سنن الترمذي، بيروت، دار الفکر.
    • تفتازاني، سعدالدين مسعود، 1401ق، شرح المقاصد في علم الكلام، پاكستان، دار المعارف النعمانية.
    • جديدي‌نژاد، محمدرضا، 1424ق، معجم مصطلحات الرجال و الدرايۀ، با اشراف محمدکاظم رحمان ستايش، قم، دار الحديث.
    • جزايرى، محمدجعفر، 1415ق، منتهى الدراية في توضيح الكفاية، چ چهارم، قم، بي‌نا.
    • جزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد، 1399ق، النهاية في غريب الحديث و الأثر، تحقيق: طاهر احمد الزاوى و محمود محمد الطناحي، بيروت، مكتبة العلمية
    • حسينى فيروزآبادى، مرتضى، 1400ق، عناية الأصول في شرح كفاية الأصول، چ چهارم، قم، بي‌نا.
    • خطيب، عبدالکريم، ۱۴۲۴ق، التفسير القرآني للقرآن، بيروت، دار الفکر العربي.
    • خويى، سيدابوالقاسم، 1422ق، محاضرات فى أصول الفقه، قم، مؤسسه احياء آثار السيد الخوئي.
    • ـــــ ، ۱۴۳۰ق، البيان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه احياء آثار الامام الخوئي.
    • دره، محمد علي طه، ۱۴۳۰ق، تفسير القرآن الکريم و اعرابه و بيانه، بيروت، دار ابن‌کثير.
    • رازي، فخرالدين محمد بن عمر، 1400ق، المحصول في علم الأصول، تحقيق: طه جابر فياض العلواني، رياض، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية.
    • ـــــ ، 1421ق، مفاتيح الغيب، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن‏، بيروت، دار العلم.
    • زبيدي، محمد بن محمد، بي‌تا، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقيق: جمعي از محققين، بي‌جا، دار الهداية.
    • زمخشري، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دار الکتاب العربي.
    • سبحاني، جعفر، 1425ق، عصمة الانبياء في القرآن الکريم، قم، مؤسسه امام صادق.
    • سبکي، علي بن عبدالکافي، ۱۴۱۲ق، فتاوي السبکي، بيروت، دار الجيل.
    • سرخسي، محمد بن ابي‌سهل، 1421ق، المبسوط، تحقيق: خليل محي‌الدين الميس، بيروت، دار الفكر.
    • سيوطي، جلال‌الدين، 1418ق، تنوير الحوالك، تصحيح: محمد عبدالعزيز خالدي، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • شربيني، محمد الخطيب، بي‌تا، مغني المحتاج إلى معرفة معاني ألفاظ المنهاج، بيروت، دار الفكر.
    • صدر، محمدباقر، 1415ق، فدک في التاريخ، تحقيق: عبدالجبار شراره، بي‌جا، مرکز الغدير للدراسات الاسلاميۀ.
    • صدرالدين شيرازى، محمد بن ابراهيم، 1383، شرح أصول الكافي، تصحيح: محمد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
    • صفار، محمد بن حسن، ۱۴۰۴ق، بصائر الدرجات، قم، مکتبه آية الله العظمي المرعشي النجفي.
    • طباطبايى، سيدمحمدحسين، 1393ق، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
    • طبرسي، فضل بن حسن، 1372ق، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
    • طوسى، محمد بن حسن، 1417ق، العُدة في أصول الفقه، قم، بي‌نا.
    • ـــــ ، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • عسکري، حسن بن عبدالله، ۱۴۰۰ق، الفروق في اللغة، بيروت، دار الافاق الجديدة.
    • علم‌‎الهدي، سيدمرتضي، ۱۴۰۵ق، رسائل الشريف المرتضي، قم، دار القرآن الکريم.
    • عيني، محمود، بي‌تا، عمده القاري شرح صحيح البخاري، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • غزالي، ابوحامد محمد بن محمد، 1413ق، المستصفى في علم الأصول، تحقيق: محمد عبدالسلام عبدالشافي، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • فضل‎الله، محمدحسين، ۱۴۱۹ق، من وحي القرآن، بيروت، دار الملاک للطباعه و النشر.
    • فهيمي‌تبار، حميدرضا، 1392، «بررسي تطبيقي روايت لا نورث ما ترکناه صدقه از منظر فريقين»، حديث‌پژوهي، سال 5، ش 10، ص56-35.
    • قرطبي، محمد بن احمد، 1423ق، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، تحقيق: هشام سمير البخاري، رياض، دار عالم الكتب.
    • متقي هندي، علاء‌الدين علي بن حسام‌الدين، 1401ق، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، چ پنجم، تحقيق: بكري حياني‌ـ صفوة السقا، بي‌جا، مؤسسة الرسالة.
    • مجلسى، محمدباقر، 1404ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفا.
    • مدني شيرازي، سيدعلي‌خان، ۱۳۸۴ق، الطراز الأول و الکناز لما عليه من لغة العرب المعول، مشهد، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث.
    • مسلم، ابن‌حجاج نيشابوري، بي‌تا، صحيح مسلم، بيروت، دار الجيل بيروت و دار الأفاق الجديدة.
    • مظفر، محمدرضا، 1370ق، اصول الفقه، چ چهارم، بي‌جا، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روحی برندق، کاووس.(1395) نقد تخصیص آیات ارث به حدیث «انّا معاشر الانبیاء لا نُوَرِّث»؛ با تأکید بر استدلال های فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه. ، 9(1)، 5-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کاووس روحی برندق."نقد تخصیص آیات ارث به حدیث «انّا معاشر الانبیاء لا نُوَرِّث»؛ با تأکید بر استدلال های فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه". ، 9، 1، 1395، 5-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روحی برندق، کاووس.(1395) 'نقد تخصیص آیات ارث به حدیث «انّا معاشر الانبیاء لا نُوَرِّث»؛ با تأکید بر استدلال های فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه'، ، 9(1), pp. 5-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روحی برندق، کاووس. نقد تخصیص آیات ارث به حدیث «انّا معاشر الانبیاء لا نُوَرِّث»؛ با تأکید بر استدلال های فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه. ، 9, 1395؛ 9(1): 5-22