سلسله مراتب خویشاوندی در قرآن کریم / محمد نقیب زاده
Article data in English (انگلیسی)
قرآن شناخت، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان 1387، صفحه 204 ـ 167
محمد نقیب زاده*
چکیده
مقاله حاضر، با هدف تبیین چینش واژگانی آیات قرآن در مورد خویشاوندان، به بررسی تفاوت های تعبیری و وجه تقدم و تأخر کاربرد آنها در آیاتِ مربوط به روابط خو یشاوندی می پردازد و با استفاده از روایات و دیدگاه های مفسران، برخی رازهای تقدم و تأخر واژگان قرآن در نحوه و ترتیب ذکر خویشاوندان را باز می گوید، و بالتبع، لطایف و ظرایف بیانی قرآن در کاربرد واژگان و ترتیب میان آنها را روشن می کند.
از بررسی و تأمل در آیات مربوط به خانواده در قرآن به دست می آید که تفاوت های معناداری در چگونگی ترتیب ذکر خویشاوندان از جهات مختلف در آیات قرآن دیده می شود.
به لحاظ جایگاه و حرمت، پدر و مادر بر سایر خویشاوندان مقدم دانسته شده اند. از جهت عاطفی و تعلق خاطر به اطرافیان، ابتدا فرزند، سپس همسر و در مرتبة بعد والدین و بعد برادر و خواهر ذکر شده اند.
ترتیب خویشاوندان از جنبة حقوقی این گونه است که ابتدا از فرزند، سپس والدین و در مرتبة بعد همسر و سپس از برادر و خواهر یادشده است.
در ترتیب ذکر محارم زن و مرد در آیات تفاوت دیده می شود؛ بدین نحو که در بیان محارم زن نسبت به مرد، ابتدا محارم نسبی، بعد محارم رضاعی و سپس محرم سببی ذکر شده، اما در ترتیب ذکر محارم مرد نسبت به زن، محارم سببی مذکر بر محارم نسبی مقدم داشته شده اند.
(ص168)
و در ترتیب ذکر خویشاوندان از جهت تمایل به امور نفسانی و حب شهوات، ابتدا زنان (تمایل جنسی) و سپس فرزندان پسر (تفاخر) ذکر شده اند.
کلیدواژه ها: چینش واژگان قرآنی، روابط خویشاوندی، ترتیب ذکر خویشاوندان، خانواده.
مقدمه
قرآن کریم در یادکرد از خویشاوندان نسبی، سببی و رضاعی انسان و ترتیب ذکر میان آنان، شیوه ای حکیمانه برگزیده است که با وجود تفاوت هایی که برحسب موارد و موضوعات گوناگون، در بیان قرآنی مشاهده می شود، از جهت یا جهاتی حکمت آمیز برخوردار و زمینه ساز تأمل های تفسیری است. در این نوشتار، سعی شده است با پیش فرض حکیمانه بودن تقدم و تأخر در واژگان قرآن و دقت در تعابیر قرآنی و بهره گیری از روایات معصومان و سخنان مفسران، به برخی از نکات ترتیب خاص بیانی قرآن کریم پرداخته شود.
در تحقیقات قرآن پژوهان پیشین، توجه به تقدم ـ تأخرهای واژگان قرآن به صورت کلی مشاهده می شود. از این روی، در ضمن بیان مصادیق و نه به صورت مستقل، به مواردی از ترتب میان خویشاوندان اشاره کرده اند؛ مانند البرهان زرکشی،1 الاتقان سیوطی2 و نیز برخی کتب تفسیری، به مناسبت بحث از آیه ای خاص، به راز تقدم و تأخر واژگان آن توجه کرده اند.3 اما در میان تحقیقات معاصر، مقاله یا رساله ای مستقل در خصوص موضوع مزبور مشاهده نشد؛ هرچند رساله هایی با عنوان کلی تقدم و تأخرهای قرآنی یافت می شود.4
از سوی دیگر، در بسیاری از موضوعات مربوط به خویشاوندان انسان و ارتباط میان آنها، رتبه بندی و توجیه تقدم ـ تأخر رتبی میان آنها، به دلیل نتایج علمی مترتب بر آن ضرورت دارد و گاه علاوه بر نتایج علمی, ثمرات فقهی و عملی نیز متصور است.5 در خصوص قرآن نیز، کشف جهات تقدم و تأخر واژگان قرآن در این زمینه، هم مخاطب را به برخی دقایق و ظرایف تعابیر قرآ ن و اعجاز بیانی آن متوجه
(ص169)
می سازد و هم آثار فقهی و کاربردی دارد؛ مانند آنکه شناخت جایگاه هر یک از اعضای خانواده در مراتب حقوقی و خویشاوندی, موجب آگاهی از درجة قرب و بُعد هرکدام از آنان به انسان در احکام مربوطه می شود.
تذکر این نکته بایسته است که آنچه در این نوشته آمده ـ به جز سخنان معصومان(ع) ـ برداشت هایی از ظاهر تعابیر قرآنی و نکاتی گاه احتمالی است که در تکاپوی شناخت حکمت های بیانی آیات ارائه شده است، و هرگز به معنای کشف علت تقدم و تأخر واژگان در بیانات قرآن نیست؛ چراکه بار یافتن به چنین مرتبه ای از یقین، مستلزم پژوهش هایی بسیار ژرف تر و وسیع تر است، و چه بسا دست نایافتنی باشد.
معناداری تقدم و تأخر واژگان در قرآن
رعایت ترتب میان واژگان مرتبط و در عین حال متفاوت، از اصول عقلایی محاوره محسوب می شود. بدین معنا که اگر گوینده ای حکیم، حکمی برای چند امر ذکر می کند که از جهت یا جهاتی شمول حکم نسبت به آنها متفاوت است، اصل عقلایی اقتضا می کند که در تقدیم و تأخیر آن امور، آن جهت یا جهات را ملاحظه کند و بی دلیل واژه ای را بر واژة دیگر مقدم نکند.
توجه به موضوع فوق، از نوع توجه به سیاق کلمات است. یعنی کلمه ای در اثر قرار گرفتن در کنار کلمه ای دیگر، دارای خصوصیت و ویژگی ای می شود که با حذف آن کلمه یا جابه جایی آن، خصوصیت مورد اشاره منتفی یا متغیر می شود.6 این نوع از سیاق، که از دو نوع دیگر (یعنی سیاق جملات و سیاق آیات)، قوی تر است، مستلزم توجه گوینده به نحوة قرار گرفتن هر واژه در کنار واژگان دیگر است. در حقیقت، گوینده با ترتیب خاصی که به واژگان می دهد، قصد تفهیم نکته یا نکاتی در پرتو آن ترتیب به مخاطب دارد. ضمناً معناداری ترتب مزبور، منوط به کاربرد حروف عاطفه دلالت کننده بر ترتیب، مانند فاء و ثم نیست، بلکه گاه با وجود استفاده از حرف واو نیز، تقدم و تأخر واژگان، معنادار است. چنان که زرکشی، در این باره می نویسد:
(ص170)
«رسم عرب فصیح این است که وقتی چند موضوع که در خبر یا حکمی مشترک اند با حرف واو بر یکدیگر عطف شوند به رغم آنکه واو عدم ترتیب را می رساند، در بیان آن چند موضوع از موضوع مهم تر شروع می کنند».7
شواهد روایی معناداری ترتب
از برخی روایات پیامبر و اهل بیت آن حضرت(ع)، شواهدی بر صحت و اعتبار استفاده های تفسیری مبتنی بر تقدم و تأخر در تعابیر قرآنی یافت می شود؛ مثلاً در کتاب شریف کافی، روایتی از امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(ع) بدین مضمون آمده است که آن حضرت، پس از طواف خانة خداوند و اقامة نماز طواف و استلام حجرالاسود، با قرائت آیة کریمة إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ جملة معروف «فابدأ بما بدأ الله تعالی به» را فرموده، سعی را از کوه صفا آغاز کردند.8
سخن مزبور که در منابع اهل سنت نیز نقل شده،9 زمینه ساز برداشت های تفسیری گوناگونی شده است که از باب نمونه به چند مورد اشاره می شود:
امام باقر(ع) در روایتی، با بیان جملة مورد اشاره، ضرورت رعایت ترتیب میان اعضای وضو را به همان کیفیتی که در آیة وضو آمده است، مطرح کرده اند.10
مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیة آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً (نساء: 11) با استناد به روایت مزبور، مقدم شدن آبا بر ابناء را شاهد بر نفع رسانی بیشتر پدران به فرزندان در مقایسه با نفع رسانی فرزندان به پدران گرفته اند.11
فخر رازی به دنبال آیة فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (کوثر: 2) می نویسد: «این آیه دلالت بر لزوم مقدم داشتن نماز بر قربانی دارد؛ البته نه از آن رو که حرف واو ترتیب را می فهماند، بلکه به دلیل فرمایش پیامبر اکرم(ع) که فرمود: ابدءوا بما بدأ اللّه به.12
به جز روایت نبوی مزبور، در روایات دیگر نیز از تقدم ـ تأخر های قرآنی نکاتی برداشت شده است:
امام صادق(ع) با استناد به آیة: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ… فرموده اند: «هیچ لذتی در دنیا و آخرت، بالاتر از کامجویی از زنان نیست».13
(ص171)
در روایتی از امام صادق(ع) موضوع به آسمان رفتن حضرت عیسی(ع) مطرح شده و چنین آمده است که خداوند متعال، پس از توفی، ایشان را به آسمان برد. مرحوم علامه در المیزان می فرماید: استفادة مزبور از مقدم شدن توفی بر رفع در آیة إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ صورت گرفته است.14
انواع سلسله مراتب خویشاوندان در قرآن
ترتب میان خویشاوندان در قرآن بر یک گونه و به کیفیتی یکسان نیست، بلکه به تناسب موضوعات مختلف و لحاظ های متفاوت، ترتیب واژگانی در مورد خویشان به گونه ای معنادار دگرگون می شود. در اینجا به برخی از انواع ترتب میان خویشان می پردازیم:
1. ترتب در جایگاه و حقوق
قرآن کریم در بیان خویشاوندان انسان، پدر و مادر را در جایگاه ویژه ای نشانده است. آنان در مراتب حقوق خویشاوندان ، حتی بدون توجه به ابعاد عاطفی، رتبة اول را دارند؛ چنان که امام سجاد(ع) در رسالة حقوق می فرمایند: و حقوق رحِمک کثیرة متصلة بقدر اتصال الرحم فی القرابة. فاوجبها علیک حق امک، ثم حق ابیک، ثم حق ولدک، ثم حق اخیک، ثم الاقرب فالاقرب والاول فالاول؛15 «حقوق خویشاوندانت بسیار و برحسب نزدیک بودن از جهت رحامت است. از این روی، واجب ترین حق از آنِ مادر، سپس پدر، آن گاه فرزند و بعد از او برادر است و پس از وی، هرکه نزدیک تر است».
اهتمام به پدر و مادر در قرآن نمودهای گوناگونی یافته است:
الف) احسان به پدر و مادر
در قرآن کریم، مکرراً نیکی به والدین سفارش شده است؛ در حالی که به همسر و فرزندان، تا این اندازه توصیه و تأکید نشده است. شاید راز تفاوت مزبور این باشدکه با تشکیل خانواده، ارتباط عاطفی فرزند با پدر و مادر کاهش می یابد و از این روی،
(ص172)
آن دو در معرض فراموش شدن هستند؛ اما گرایش به همسر و فرزندان غالباً از حد تعادل می گذرد و از این روی، نیازی به توصیه نیست. 16 تأکیدات مورد اشاره به حدی است که دستور احسان به والدین در کنار فرمان به توحید مطرح شده است.17
ب) جایگاه ویژة والدین
گاهی به رغم ذکر عناوین شاملی که والدین را نیز دربرمی گیرد، آنان را جداگانه و بلکه مقدم بر آن عناوین عام آورده است؛ مانند آیات ذیل:
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره: 83)؛ «و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید، و با مردم به زبان خوش سخن بگویید، و نماز را به پا دارید و زکات بدهید، آن گاه جز اندکی از شما همگی به حالت اعراض روی برتافتید ».
کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ (بقره: 180)؛ «بر شما مقرر شده است که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالی بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان خود به طور پسندیده وصیت کند. این کار حقی است بر پرهیزگاران».
یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (بقره: 215)؛ «از تو می پرسند چه چیزی انفاق کنند و به چه کسی بدهند. بگو هر مالی انفاق کنید به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راه مانده تعلق دارد و هرگونه نیکی کنید، البته خدا به آن داناست».
در آیات فوق با وجود عناوین «ذِی الْقُرْبی» و «الْأَقْرَبِینَ» که والدین را نیز دربرمی گیرد، آن دو را به صورت مستقل و مقدم بر این عنوان ها آورده است.
(ص173)
ج) تقدم والدین بر سایرین در انواع ترتب
گاهی به رغم زمینة وجود ترتب های دیگر، مانند ترتب عاطفی یا ترتب میل نفسانی، ترتب مورد بحث، بر انواع دیگر حاکم شده است. مثلاً در آیة قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (توبه: 24)؛ «بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده اید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و سراهایی را که خوش می دارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوست داشتنی تر است. پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را به اجرا درآورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمی کند».
بر حسب ترتب عاطفی، غالباً فرزندان بر آباء مقدم اند، اما در این آیه نیز پدران به جهت حرمت و جایگاه احترام آمیزشان مقدم شده اند. ابوحیان در این باره می گوید:
«و قدّم الآباء لأنهم الذی یجب برهم و إکرامهم وحبهم، وثنی بالأبناء لکونهم أعلق بالقلوب»؛18 پدران را باید به دلیل لزوم نیکی و بزرگداشت و محبت نسبت به آنان مقدم داشت، و در مرحلة دوم، فرزندان را بیان کرد که مورد دلبستگی بیشترند.
چنان که زحیلی نیز ذیل آیة فوق، شدیدتر بودن علاقه به فرزندان را مورد تأکید قرار داده است: «محبة الأبناء غریزة أیضا، بل هی أشد من محبة الآباء إذ الولد فلذة من الکبد، وهو محط الأمل، ومفخرة الأهل»؛19 محبت فرزندان نیز غریزی، بلکه شدیدتر از علاقه به پدر است؛ زیرا فرزند، جگرگوشة آدمی و جایگاه آرزوها و افتخارات اوست.
نظیر آیة فوق، آیة کریمة22 از سورة مجادله است: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ؛ «قومی را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند؛ هرچند پدرانشان یا پسرانشان یا
(ص174)
برادرانشان یا عشیرة آنان باشند دوست بدارند. در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خود تأیید کرده است و آنان را به بهشت هایی که از زیر درختان آن جوی هایی روان است در می آورد. همیشه در آنجا ماندگارند. خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند. اینان اند حزب خدا. آری حزب خداست که رستگاران اند».
در این آیه نیز به رغم محبوبیت غالبی فرزندان، آبا در ابتدا آورده شده اند. برخی مفسران به این نکته تصریح کرده اند؛ مثلاً بروسوی ذیل واژة «آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ» می نویسد: «قدم الأقدم حرمة ثم الاحکم محبة»؛20 پیشگام در احترام را جلو انداخت و سپس به دوست داشتنی تر پرداخت.
چنان که ابوحیان نیز معتقد است: «بدأ بالآباء لأنهم الواجب علی الأولاد طاعتهم... ثم ثنّی بالأبناء لأنهم أعلق بالقلوب»؛21 پدران را به جهت لزوم اطاعت از آنان مقدم داشت، و در مرحلة دوم، پسران را که مورد دلبستگی بیشترند آورد.
در توجیه تقدم های فوق، شاید بتوان گفت مقدم داشتن پدر و مادر بر فرزندان، نوعی تغییر و اصلاح نگرش و ناظر به محبت تشریعی است؛ بدین معناکه هرچند به صورت تکوینی یا دست کم به لحاظ مشاهدات خارجی، محبت به فرزند تقدم بر محبت به والدین دارد، لیکن نظر به جایگاه و اهمیت و اولویت پدر و مادر در نگرش دینی و عقلانی ، محبت ورزی به آن دو باید بر سایر افراد مقدم داشته شود. طبعاً چنین تقدمی ، با ترتب عاطفی که خواهیم گفت و در آن، فرزندان بر والدین پیشی گرفته اند منافاتی نخواهد داشت.
د) تأکید بر محبت فوق العاده والدین به فرزندان
گرچه علاقه میان والدین و فرزندان طرفینی است، محبت پدر و مادر به فرزندشان بیش از علاقة فرزند به آنهاست. از این روی، چنان که اشاره شد، قرآن بر نیکی فرزندان به والدین بسیار تأکید کرده است و چنین تأکیداتی در عکس آن مشاهده نمی شود. تقدم والدین بر فرزندان در قرآن، گاه به همین صورت قابل تبیین است.
(ص175)
مثلاً در آیةیا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (لقمان: 33)؛ «ای مردم، از پروردگارتان پروا بدارید و بترسید از روزی که هیچ پدری به کار فرزندش نمی آید و هیچ فرزندی نیز به کار پدرش نخواهد آمد. آری، وعدة خدا حق است. زنهار تا این زندگی دنیا شما را نفریبد و زنهار تا شیطان شما را مغرور نسازد». از سویی با توجه به محبت بسیار زیاد پدر به فرزند، و از سوی دیگر تأکید بر ناکارآمدی علایق دنیوی در قیامت، پدر را بر فرزند مقدم داشته است. ابوحیان در این باره معتقد است: «لما کان الوالد أکثر شفقة علی الولد من الولد علی أبیه، بدأ به أولا»؛22 از آن روی که دلسوزی پدر برای فرزند بیش از شفقت فرزند به پدر است پدر را در ابتدا آورد.
2. ترتب عاطفی تکوینی
در این نوع از سلسله مراتب میان خویشاوندان، هرکدام از آنان که از جنبة عاطفی و علقة قلبی تکوینی به شخص نزدیک ترند، بر سایرین مقدم آورده شده اند.
مثلاً در سورة آل عمران آیة 61 (آیة مباهله) در بیان مدعوین به مباهله، ابناء را بر نساء و نساء را بر انفس تقدم بخشیده و با توجه به شرایط خطرخیز مباهله، ترتیب مزبور اهمیت بیشتری یافته است:
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ؛ «پس هر که در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم. سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
علامه طباطبایی بر این باور است: «هرچند بر حسب ظاهر، مباهله همچون مخاصمه ای طرفینی میان پیامبر و مسیحیان بود، ولی با شمول درخواست مزبور به
(ص176)
فرزندان و زنان، بر اطمینان دعوت کننده به راستی و حقانیت ادعایش بهتر دلالت کرد؛ زیرا خداوند در قلب انسان محبت و دلسوزی نسبت به آنان را نهاده است؛ به گونه ای که آدمی خود را سپر بلای آنان می کند و در راه حمایت و دفاع از آنان، خود را به امور هولناک و خطرات می افکند، و به همین دلیل در آیة مزبور، فرزندان را بر زنان مقدم کرد؛ زیرا علاقه به فرزندان شدیدتر و بادوام تر است».23
بیضاوی نیز در راز این مقدم آوری نگاشته است: «فرزندان و زنان را بر انفس مقدم کرد. از آن روی که آدمی با به خطر افکندن خود، در دفاع ازآنان می جنگد».24
نمود دیگر ترتب عاطفی در میان خویشاوندان، در آیات مربوط به شدت سختی های روز قیامت است که آن شداید، موجب بی توجهی انسان ها به نزدیک ترین اقوام و خویشان می شود؛ به گونه ای که حتی حاضر است آنها را فدای رهایی خویش از عذاب های آن روز هولناک کند. در سورة معارج آیات 11 تا 14 چنین آمده است: یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ ! وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ ! وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ ! وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ؛ «آنان را به ایشان نشان می دهند. گناهکار آرزو می کند که کاش برای رهایی از عذاب آن روز می توانست پسران خود را عوض دهد؛ و نیز همسرش و برادرش را؛ و قبیله اش را که به او پناه می دهد».
آیات مزبور، به روشنی رها شدن علقه های شدید عاطفی دنیوی را در اثر گرفتاری های روز قیامت به تصویر کشیده، از سویی در بیان سلسله مراتب خویشاوندان، جنبه های عاطفی را لحاظ کرده است؛ بدین ترتیب: فرزند، همسر، برادر و در نهایت طایفه و عشیره.
مرحوم علامه طباطبایی در توضیح آیة فوق می فرماید: «چنان عذاب شدیدی به گناهکار می رسد که آرزوی فدا ساختن محبوب ترین خویشان خود را برای رهایی از عذاب می کند؛ یعنی فرزندان که محبوب ترین افراد نزد اویند؛ همسر که مایة
(ص177)
سکونت و آرامش اوست، و گاه او را بر پدر و مادر نیز مقدم می دارد؛ برادر که یاور اوست؛ و عشیره اش...».25
در خصوص ترتیب خویشاوندان در آیات فوق، ابن عاشور نیز بر این باور است که برحسب شدت میل طبیعی در عرف غالب مرتب شده اند؛ زیرا میل طبیعی نشئت گرفته از همراهی و کثرت همنشینی است.26
در سوره عبس نیز، ترتب مزبور به گونه ای مشاهده می شود. در آیات 34 تا 36 چنین آمده است: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ! وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ ! وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ؛ «روزی که آدمی از برادرش؛ و از مادرش و پدرش؛ و از همسرش و پسرانش می گریزد».
در آیات مزبور که موضوع فرار انسان از نزدیک ترین خویشان در اثر سختی های روز قیامت مطرح شده، باز ترتیب عاطفی میان نزدیکان رعایت شده است؛ با این تفاوت که در اینجا به هدف ارائة اهمیت این فرار و مبالغه و ترقی در بیان، به عکس آیات سورة معارج از نزدیکان دورتر در جنبة عاطفی شروع کرده و با نزدیک ترین خویشان به پایان رسانده است.
زمخشری در توجیه این ترتیب می نویسد: «بدأ بالأخ؛ ثم بالأبوین لأنهما أقرب منه؛ ثم بالصاحبة و البنین لأنهم أقرب و أحب، کأنه قال: یفرّ من أخیه، بل من أبویه، بل من صاحبته و بنیه»؛27 با برادر شروع کرد و سپس به پدر و مادر اشاره نمود که از برادر به شخص نزدیک ترند، و در نهایت همسر و فرزندان را مطرح ساخت که از همه، نزدیک تر و محبوب ترند؛ گویا فرموده است از برادر، بلکه از پدر و مادر، بلکه از همسر و فرزندان فرار می کند . فخر رازی نیز از برخی افراد نقل می کند: «کأنه قیل: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیه،ِ بل من أبویه فإنهما أقرب من الأخوین، بل من الصاحبة و الولد، لأن تعلق القلب بهما أشد من تعلقه بالأبوین».28
با مقایسة دو آیة سوره های معارج و عبس به تفاوت دو تعبیر و در عین حال مشابهت آن دو می توان پی برد. در سورة معارج بر حسب ترتیب عاطفی از شدید به ضعیف پسران، همسر، برادر و در نهایت، طایفه مطرح شده اند؛ در حالی که در سورة
(ص178)
عبس، به همان ترتیب عاطفی، ولی به شیوة ترقیِ در بیان، برادر، سپس مادر و پدر و آن گاه همسر و در نهایت پسران بیان شده اند؛ با لحاظ این نکته که در اینجا به پدر و مادر نیز در بین برادر و همسر اشاره شده که در سورة معارج نیامده است. پس در سورة عبس نیز خویشاوندان انسان به ترتب عاطفی بیان شده اند؛ البته از ضعیف به شدید و از باب ترقی اصطلاحی که موجب تأکید است؛ به صورت برادر، مادر، پدر، همسر و فرزندان.
بر حسب بیانی که در نوع پیشینِ ترتب (ترتب در جایگاه و حقوق) گذشت، به رغم جایگاه و اهمیتی که والدین از جهت تشریعی و در نگرش دینی و عقلانی دارند، به لحاظ تکوینی یا دست کم با توجه به مشاهدات خارجی، علاقه به همسر و فرزندان بر محبت به والدین پیشی گرفته است. در قیامت، همین رابطة تکوینی خویشاوندی به فراموشی سپرده می شود که شدت سختی و اهوال آن روز دهشتناک را بهتر به تصویر می کشد. اما در توجیه پیشی گرفتن مادر بر پدر که بر حسب ترقی مزبور، به معنای تأخر مادر از پدر در ترتب عاطفی خواهد بود، شاید بتوان گفت هرچند محبت به مادر تقدم بر پدر دارد، به جهت رعایت فاصله در این آیة مبارکه، که از روش های بیانی قرآن کریم است، بدین صورت مطرح شده است. چنان که در آیة هفتادم سورة طه (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی) به گفتة برخی قرآن پژوهان، با وجود تقدم نام حضرت موسی بر حضرت هارون(ع) در نُه مورد از آیات قرآن ، در خصوص این مورد، به سبب رعایت فاصلة آیه، هارون بر موسی مقدم شده است.29
از ملحقات ترتب عاطفی، مقایسة میان امور مورد علاقة انسان در فرض از دست دادن آنهاست که در این زمینه نیز قرآن کریم ترتیب بیان آنها را بر حسب شدت علاقه و نیاز مطرح کرده است. در سورة بقره، آیة 155در مورد ابتلائات و آزمایش های الهی فرموده است: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ.
(ص179)
در آیة مزبور به مهم ترین ابتلائات و امتحانات الهی در ضمن چهار عنوان ترس، گرسنگی، کاستی اموال، جان ها و فرزندان پرداخته است که درجة اهمیت هرکدام از موارد مزبور، نسبت به مورد قبل از خود بیشتر است؛ بدین معنا که ترتیب فوق، ترتیب از ضعیف به شدید و به تعبیر برخی از مفسران به شیوة ترقی است؛30 زیرا در ابتدا خوف را با تعبیر «بشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ» آورده است که نشانگر تبعیض و کم بودن خوف است31 و شبیه همین بیان در مورد جوع نیز مطرح می شود. از این روی، می توان خوف و جوع را به ناامنی و گرسنگی موقت و محدود تفسیر کرد. در مرحلة بعد، کاستی در اموال آمده که طبعاً در درجة بالاتری از اهمیت قرار دارد. عنوان چهارم کاستی جان هاست که مهم تر از کاهش در اموال است و در نهایت، از دست دادن فرزندان بیان شده که با توجه به علقة عاطفی شدید افراد به فرزندان، که حتی حاضر به فدا ساختن خود برای نجات آنان هستند از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. واژة ثمرات گرچه به میوه ها نیز تفسیر شده است،32 ولی چنان که علامه طباطبایی نیز فرموده است، ظهور در فرزندان دارد.33 در روایتی قدسی نیز به فرزند واژة ثمره اطلاق شده است: إذا مات ولد العبد قال اللّه تعالی للملائکة: أقبضتم ولد عبدی؟ فیقولون: نعم. فیقول: أقبضتم ثمرة قلبه؟ فیقولون: نعم. فیقول اللّه: ماذا قال عبدی؟ فیقولون: حمدک و استرجع. فیقول اللّه: ابنوا لعبدی بیتا فی الجنة و سموه بیت الحمد.34
در جمع بندی ترتب فوق می توان گفت، قرآن کریم در سیاق بیانات عاطفی، با تأیید علایق فردی و خانوادگی افراد، ترتیب میان خویشاوندان را بر حسب درجة قرابت و محبوبیت آنها قرار داده است؛ چنان که در روابط اجتماعی و خانوادگی, به طور طبیعی افرادی که رابطة نزدیک تری با انسان دارند و به تعبیر دیگر, ارتباط قلبی و قرابت بیشتری با او دارند، از درجة محبوبیت افزون تری نزد وی برخوردارند. روشن است چنین وضعیتی ضمن آنکه مورد تأیید و تأکید شرع نیز هست, نسبت به انسان های متعادل ، کاملاً ظهور و بروز دارد؛ به خلاف افراد غیرمتعادل اخلاقی که ممکن است ابراز علاقة آنها به غیرخویشاوندان، بیش از خویشان و نزدیکان نسبی و سببی باشد.
(ص180)
3. ترتب حقوقی
در مسائل حقوقی و مالی، مانند ارث و اکل از خانه های یکدیگر، ترتب میان خویشاوندان در قرآن، تابعی از رحامت مورد استفاده از آیة وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ (انفال: 75) است، که سبب استحقاق ارث را نزدیک بودن رحِمی معرفی کرده است. از این روی، درجة افراد با درجة قرابت آنها سنجیده می شود و در نتیجه، مثلاً نوة میت با وجود فرزند بی واسطة وی، ارث نمی برد؛ هرچند هر دو در فرزند میت بودن شریک اند. همچنین دیدگاه تعصیب ( مطرح در میان اهل سنت) باطل است؛ زیرا برحسب این دیدگاه، در فرض اجتماع دختر میت با عمو یا پسرعموی وی، نصف ترکة میت، به جهت تعصیب، به یکی از آن دو داده می شود؛ در حالی که بر حسب ظاهر آیة مزبور، با وجود دختر، هیچ یک از کسانی که در مقایسه با او، قرابت دورتری از میت دارند، ارث نمی برند و همة ارث به وی تعلق دارد.35
یکی از آیاتی که به موضوع ارث میان خویشان پرداخته است، آیة کریمة یازدهم از سورة نساء است:
یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً؛ خداوند به شما دربارة فرزندانتان سفارش می کند. سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر همة ورثه دختر و از دو تن بیشتر باشند، سهم آنان دوسوم ماترک است و اگر دختری که ارث می برد یکی باشد، نیمی از میراث از آن اوست و برای هر یک از پدر و مادر وی (متوفی) یک ششم از ماترک مقرر شده است؛ این در صورتی است که متوفی فرزندی داشته باشد، ولی اگر فرزندی نداشته باشد و تنها پدر و مادرش از او ارث برند، برای مادرش یک سوم است و بقیه را پدر می برد و اگر او برادرانی
(ص181)
داشته باشد، مادرش یک ششم می برد. البته همة اینها پس از انجام وصیتی است که او بدان سفارش کرده یا دینی که باید استثنا شود. شما نمی دانید پدران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند. این فرضی است از جانب خدا؛ زیرا خداوند دانای حکیم است.
در آیة فوق، با توجه به تقدم موضوع ارث فرزندان، جایگاه ویژة آنان در قرابت روشن می شود، و در ادامه نیز به گونه ای با محور قرار دادن فرزندان، ارث والدین مطرح شده، گویا مقدار ارث پدر و مادر، دایر مدار وجود و عدم فرزندان گشته است. جالب اینکه در پایان آیه نیز، هرچند آباء بر ابناء مقدم شده اند، لیکن با توجه به اینکه خطاب در آباؤکم و ابناؤکم به ورثه است نه به مورّث،36 باز ارث فرزندان مقدم بر والدین مطرح شده است؛ زیرا آباء در آیه، مورث هایی هستند که فرزندان از آنان ارث می برند.
مرحوم علامه از تقدیم آباء بر ابناء در ذیل آیه، برداشت می کند که آباء در نفع رسانی به فرزندان نزدیک تر از فرزندان به آباء هستند؛ چنان که از لحاظ عواطف انسانی نیز چنین است؛ زیرا انسان ها در مقایسه میان فرزندان و والدین خویش، به فرزندان علاقه مندترند، و لازمة بناگذاری ارث بر این اصل این است که در انتفاع ارثی، سهم ارث فرزندان از والدین بیش از سهم ارث والدین از فرزندان باشد، و این نکته بیانگرخاستگاه تکوینی حکم ارث مانند سایر احکام فطری اسلام است. علامه در پایان احتمال می دهد که از تقدم مزبور، بتوان پیشگامی نوه را بر جد و جده در ارث بری، استفاده کرد؛ زیرا این دو نفر، با وجود نوه ارث نمی برند.37
پس از طرح سهم الارث فرزندان و والدین، در آیة بعد ( آیة دوازدهم) به سهم همسران پرداخته است که از جنبة حقوقی در رتبة بعدی قرار گرفته اند، و در نهایت به موضوع ارث برادران و خواهران اشاره فرموده است:
وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ
(ص182)
فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ؛ «و نیمی از میراث همسرانتان از آنِ شما شوهران است. اگر آنان فرزندی نداشته باشند و اگر فرزندی داشته باشند، یک چهارم ماترک آنان از آنِ شماست؛ البته پس از انجام وصیتی که بدان سفارش کرده اند، یا دینی که باید استثنا شود و یک چهارم از میراث شما برای آنان است. اگر شما فرزندی نداشته باشید و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم برای میراث شما از ایشان خواهد بود؛ البته پس از انجام وصیتی که بدان سفارش کرده اید یا دینی که باید استثنا شود
و اگر مرد یا زنی که از او ارث می برند، کلاله (بی فرزند و بی پدر و مادر) باشد و برای او برادر یا خواهری باشد، پس برای هر یک از آن دو یک ششم ماترک است، و اگر آنان بیش از این باشند در یک سوم ماترک مشارکت دارند؛ البته پس از انجام وصیتی که بدان سفارش شده یا دینی که باید استثنا شود؛ به شرط آنکه از این طریق زیانی به ورثه نرساند. این است سفارش خدا و خداست که دانای بردبار است».
در این آیه نیز شبیه آیة قبل، مقدار وکمیت ارث همسر، دایر مدار وجود و عدم فرزند است.
در آیة ارث کلاله (نساء: 176) نیز، اصل ارث بری وی منوط به فقدان فرزند مورّث شده است:
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛ «از تو دربارة کلاله فتوا می طلبند. بگو: خدا دربارة کلاله فتوا می دهد. اگر مردی بمیرد و فرزندی نداشته باشد و خواهری داشته باشد، نصف میراث از آن اوست، و آن مرد نیز از او ارث می برد. اگر برای او خواهر فرزندی
(ص183)
نباشد، پس اگر ورثه فقط دو خواهر باشند، دوسوم میراث برای آن دو است، و اگر چند خواهر و برادرند، پس نصیب مرد مانند نصیب دو زن است. خدا برای شما توضیح می دهد تا مبادا گمراه شوید، و خداوند به هر چیزی داناست».
شاهد دیگر قرآنی بر تقدم فرزندان در موضوع ارث، دو آیة دیگر از آیات مربوط به این بحث است که سهم بری فرزندان بر خویشاوندان دیگر مقدم شده است:
لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (نساء: 7)؛ «برای مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان آنان بر جای گذاشته اند، سهمی است و برای زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان آنان بر جای گذاشته اند، سهمی خواهد بود؛ خواه آن مال کم باشد، یا زیاد نصیب هر کس مفروض شده است».
وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً (نساء: 33)؛ «و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان و کسانی که شما با آنان پیمان بسته اید، بر جای گذاشته اند، برای هر یک از مردان و زنان وارثانی قرار داده ایم. پس نصیبشان را به ایشان بدهید؛ زیرا خدا همواره بر هر چیزی گواه است».
در هر دو آیة فوق، گویا وارثان به دو دستة کلی فرزندان و سایرین تقسیم شده اند و اولاد نسبت به همة افراد دیگر پیشگام اند.
در مسئلة جواز خوردن از خانه های یکدیگر نیز، ترتب حقوقی میان خویشاوندان مشابه موضوع ارث دیده می شود:
لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (نور: 61)؛ «بر نابینا و لنگ و بیمار و بر شما
(ص184)
ایرادی نیست که از خانه های خودتان بخورید، یا از خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، یا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان، یا خانه های عمه هایتان، یا خانه های دایی هایتان، یا خانه های خاله هایتان، یا آن خانه هایی که کلیدهایشان را در اختیار دارید، یا خانة دوستتان. همچنین بر شما باکی نیست که با هم بخورید یا پراکنده. پس چون به خانه هایی که گفته شد درآمدید به یکدیگر سلام کنید؛ درودی که نزد خدا مبارک و خوش است. خداوند آیات خود را این گونه برای شما بیان می کند. امید که بیندیشید».
ترتیب در خانه خویشان بدین صورت است: خانة خود، پدر، مادر، برادر، خواهر، عمو، عمه ، دایی، خاله.
پس در آیة فوق نیز ترتیب حقوقی میان خویشاوندان، شبیه بحث ارث است؛ با این تفاوت که به موضوع خانة فرزندان و همسر تصریح نشده است، که البته این عدم صراحت، از جایگاه آنان در قرابت نمی کاهد؛ زیرا عنوان « بیوتکم» بنا به ظهور برخی روایات38 و تصریح برخی مفسران، شامل خانة فرزند و همسر نیز می شود. مرحوم طبرسی در این باره می نویسد: «أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أی بیوت عیالکم و أزواجکم و بیت المرأة کبیت الزوج وقیل معناه من بیوت أولادکم فنسب بیوت الأولاد إلی الآباء لأن الأولاد کسبهم وأموالهم کأموالهم ویدل علیه قوله(ع) أنت و مالک لأبیک وقوله(ع) إن أطیب ما یأکل المؤمن کسبه وإن ولده من کسبه و لذلک لم یذکر الله بیوت الأبناء حین ذکر بیوت الآباء والأقارب اکتفاء بهذا الذکر ثم ذکر بیوت الأقارب بعد الأولاد فقال: أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ إلی قوله: أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ.39
برداشت نهایی از ترتب فوق چنین است که برحسب حرمت گذاری قرآن به علقه های تکوینی و عاطفی انسان ها، جنبه های حقوقی و مالی، متأثر از روابط عاطفی و علایق تکوینی آنهاست و طبعاً افراد با قرابت بیشتر، از حقوق مالی بیشتری برخوردارند.
(ص185)
4. ترتب محرمیت
قرآن کریم در بیان زنان محرم به مرد، و مردان محرم به زن، ترتیب خاصی را مطرح کرده است. بدین معنا که در طرح محارم، ترتیب متفاوتی در مقایسه با ترتب های دیگر به چشم می خورد و به رغم آنکه در فقه، تفاوت روشنی میان محارم نسبت به درجة محرمیت آنها گذارده نشده است، از نوع تقدیم و تأخیر در بیان آنها شاید بتوان تشکیکی بودن محرمیت آنان را استفاده کرد.
ترتب میان زنان محرم نسبت به مردان در موضوع حرمت ازدواج
قرآن کریم در طرح محارمی که ازدواج مرد با آنان ممنوع است، با اصالت بخشیدن به رحامت و حرمت رحِمی، به بیان زنان محرم پرداخته است. آیة کریمة بیست وسوم سورة نساء می فرماید:
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً؛ «نکاح اینان بر شما حرام شده است: مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه هایتان و خاله هایتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهایتان که به شما شیر داده اند و خواهران رضاعی شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان که آن دختران در دامان شما پرورش یافته اند و با آن همسران همبستر شده اید. پس اگر با آنها همبستر نشده اید، بر شما گناهی نیست که با دخترانشان ازدواج کنید و زنان پسرانتان که از پشت خودتان هستند و جمع دو خواهر با هم، مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد که خداوند آمرزنده مهربان است».
زنان فوق در سه دستة محارم و به ترتیب نسبی، رضاعی و مصاهره مطرح شده اند که با توجه به جایگاه رحامت در حرمت ازدواج، وابستگان نسَبی در ابتدا آمده اند؛ سپس بر اساس پیوند خونی در شیرخوارگی، محرمات رضاعی در رتبة دوم ذکر
(ص186)
شده که در روایات در حکم رابطة نسَبی قرار داده شده اند40 و به تعبیر برخی از بزرگان، رضاع، رابطة نسَبی ثانوی است.41 در نهایت به محرمات ناشی از مصاهره پرداخته شده است که در رتبة سوم و بر پایة قرارداد هستند .
اهمیت رحامت در حرمت ازدواج، در روایات مربوط به کیفیت گسترش نسل حضرت آدم و ازدواج فرزندان ایشان، که ذیل آیة اول سورة نساء42 در تفاسیر روایی آمده است، نمود روشنی داشته و این حرمت، نه صرفاً امری قراردادی، بلکه موضوعی ریشه دار در فطرت و شایع میان همة ادیان معرفی شده است. روایات متعدد مزبور که از جهت سندی صحیح هستند،43 دیدگاه ازدواج فرزندان حضرت آدم با یکدیگر ( خواهر با برادر) را به شدت مورد حمله قرار داده، بر نکات ذیل تأکید دارند:
الف) ازدواج خواهر و برادر در لوح محفوظ و در تمامی ادیان ممنوع است؛
ب) خاستگاه شبهة ازدواج خواهر و برادر در مجوسیان است که آن را جایز می پندارند؛
ج) در میان حیوانات نیز ازدواج با محارم قبیح است.44
البته با وجود روایات مورد اشاره، دیدگاه مقابل طرفدارانی نیز دارد. از جمله مرحوم علامه طباطبایی می نویسد: ظاهر آیه اول سورة نساء دلالت دارد که نسل انسان های موجود به آدم و همسرش برمی گردد، بی آنکه موجودات دیگر در تکثیر نسل آنان نقشی داشته باشند. از این روی، ازدواج میان فرزندان بدون واسطة آنها، ازدواج خواهر با برادر بوده است و از آنجا که این حکم، حکمی تشریعی و مربوط به خداوند است امکان تغییر در آن تصور دارد.45
ظهور مورد اشارة علامه، چنان که در ابتدای بحث آورده اند،46 از تعبیر «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً» برداشت شده که به جای تعبیر «منهما ومن غیرهما»، تنها به واژة «منهما» اکتفا شده است.
علامه در بحث روایی نیز، به روایتی از کتاب احتجاج استناد می کند که دیدگاه ایشان را تأیید می کند.47
(ص187)
دربارة دیدگاه مرحوم علامه، نکات تأمل برانگیزی به نظر می رسد:
اولاً: ظهور آیة فوق در ادعای ایشان از قوت لازم برخوردار نیست؛ زیرا آن آیه، سرسلسلة نسل انسان های موجود را حضرت آدم و حوا بیان کرده است؛ بی آنکه دربارة کیفیت گسترش نسل پس از آن دو بزرگوارسخنی فرموده باشد؛ چنان که علامه فضل الله، به رغم پذیرش اصل دیدگاه مرحوم علامه در ازدواج فرزندان آدم و حوا با یکدیگر، با ناتمام دانستن ظهور مورد اشاره می نویسد:
«ولکن هذا الاستظهار غیر دقیق، لأن هذه الفقرة تتحدث عن انطلاق التناسل منهما، باعتبارهما المصدر الأول، من دون تعرّض لما حدث بعدهما فی خصوصیة التزاوج فلا ظهور لها من هذه الجهة نفیا أو إثباتا»؛48 این برداشت دقیق نمی نماید؛ زیرا جملة مزبور، تنها از پیدایش نسل انسان ها از آن دو که نخستین پدر و مادرند سخن می گوید؛ بی آنکه از چگونگی ازدواج بعد از آنها سخنی به میان آورد. از این روی، ظهوری در نفی یا اثبات مطلب مزبور ندارد».
ثانیاً: روایات ناظر به انکار ازدواج خواهر و برادر، هم از جهت تعداد و نیز از جهت سند بر دو روایت تأییدکنندة دیدگاه علامه ترجیح دارند. از این روی، برخی از محدثان آن دو روایت را با توجه به شهرت دیدگاه ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر، در میان اهل سنت تقیه دانسته اند.49
ترتب میان مردان محرم نسبت به زنان در موضوع نگاه
بر خلاف ترتب پیشین که به لحاظ بیان وضعیت زن نسبت به مرد ( در حرمت ازدواج) بر محور رحامت بود، و از همین روی به ترتیب محارم نسبی، رضاعی و سببی مطرح شد، در این نوع از ترتب، با توجه به رابطة مرد با زن، بی آنکه اولویت به خصوص محارم رحِمی داده شود، محارم سببی در میان محارم نسَبی و حتی گاه مقدم برآنها ذکر شده اند و روشن است که در محرمیت سببی، مردان محوریت دارند. خداوند در سورة نور، آیة سی و یکم می فرماید:
(ص188)
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ «و به زنان باایمان بگو، دیدگان خود را از هر نامحرمی فرو بندند، و پاکدامنی ورزند، و زیورهای خود را آشکار نگردانند؛ مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست، و باید روسری خود را بر گردن خویش فرو اندازند، و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیش خود، یا کنیزانشان، یا خدمتکاران مردکه از زن بی نیازند، یا کودکانی که بر عورت های زنان وقوف حاصل نکرده اند آشکار نکنند و پاهای خود را به گونه ای به زمین نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می دارند معلوم شود. ای مؤمنان، همگی از مرد و زن به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید».
در این آیه، شوهر بر پدر و فرزند و برادر زن پیشگام است، و پدر شوهر بر فرزند، و پسر شوهر بر برادر مقدم شده و فارغ از اهمیتی که به حرمت سببی داده شده است، شاید بتوان دربارة زنانِ ازدواج کرده که دارای محرم سببی شده اند، کثرت مراوده و اختلاط را موجب تقدم پسر شوهر بر برادر دانست.
البته در آیة دیگر که مربوط به حجاب و پرده پوشی زنان پیامبر است، تنها به بیان محارم نسَبی اکتفا شده و هیچ محرم سببی ای نیامده است: لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً (احزاب: 55)؛ «بر زنان در مورد پدران و پسران و برادران و پسران برادران و پسران خواهران و زنان
(ص189)
هم کیش و بردگانشان گناهی نیست که دیده شوند و باید از خدا پروا بدارید که خدا همواره بر هر چیزی گواه است».
آیة فوق به دنبال نزول حکم حجاب در خصوص همسران پیامبر نازل شده، و مواردی از مردان را از شمول حکم وجوب حجاب استثنا کرده است، و چون در زمان نزول آیه، همسران پیامبر به جز خود ایشان، هیچ محرم سببی (یعنی پدر شوهر و پسر شوهر) نداشتند، از این روی، با آیة پیشین در تعبیر تفاوت دارد و مواردی از محارم را بیان نکرده است.
نتیجة نهایی در این نوع از ترتب بدین صورت قابل تبیین است که در محرمیت زن نسبت به مرد، چنان که زن محور رحامت است، حرمت رحِمی محوریت دارد و شاید از همین روی, زنان محرم, به ترتیب محارم نسَبی, رضاعی و سببی آمده است. اما در محرمیت مرد نسبت به زن، با توجه به محوریت مرد در ایجاد رابطة سببی و علقة ازدواج و حتی در قطع آن، ترتیب محارم تغییر کرده است، و برخی محارم سببی بر نسَبی در بیان پیشی گرفته اند.
5. ترتب بر اساس میل نفسانی و شهوانی
مقصود از میل شهوانی در عنوان فوق، با توجه به آیة مورد بحث، خصوص شهوت جنسی نیست؛ چنان که علاقه و عاطفة انسانی نیز نیست، بلکه منظور محبت به اموری است که در مسیر لذت جویی و هواهای نفسانی آدمیان مورد بهره برداری قرار می گیرند.
در آیة چهاردهم از سورة آل عمران چنین آمده است: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ «دوستی خواستنی های گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان، از زر و سیم و اسب های نشاندار و دام ها و کشتزارها برای مردم آراسته شده، لیکن این جمله، مایة تمتع زندگی دنیاست و حال آنکه فرجام نیکو نزد خداست».
(ص190)
در این آیه از میان خویشاوندان، تنها به زن ( نماد شهوت جنسی) و پسر (نماد شهوت فخرفروشی جاهلی) اشاره و تقدم نیز به زن داده شده است که در لذت جویی انسان، رتبة نخست را دارد؛ چنان که در روایتی، حقیقت مزبور بدین صورت مطرح شده است: عن الصادق(ع): ما تلذذ الناس فی الدنیا والآخرة بلذة أکبر لهم من لذة النساء، وهو قوله: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ، الآیة ثم قال: و إن أهل الجنة ما یتلذذون بشی ء من الجنة أشهی عندهم من النکاح، لا طعام ولا شراب.50
علامه طباطبایی پس از نقل روایت مزبور می فرماید: رتبة اول زن در کامجویی دنیوی و اخروی، از مقدم شدن زنان بر سایر مشتهیات در آیه استفاده می شود.
سپس مشتهیات مزبور، بهرة دنیا معرفی شده، لذت های بهشت، بهتر از آنها قلمداد گشته است.
ایشان حصر در روایت مزبور که نکاح را بالاترین لذت انسان ها شمرده، حصر اضافی دانسته است. بدین بیان که در میان لذت های جسمانی، لذت مزبور بالاترین است، اما با لحاظ لذت های معنوی مانند التذاذ از وجود خویش یا قرب الهی، چنین نیست.51 لیکن با توجه به نکته ای که در ابتدای بحث از ترتب مزبور گفته آمد، مقام سخن آیه و روایت پیش گفته، در مورد لذات مادی و هواهای نفسانی است؛ خصوصاً به قرینة ذیل آیه که فرموده است: ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. از این روی، لذت های معنوی که علامه بدان اشاره کرده، تخصصاً از این قلمرو خارج اند52 و می توان حصر در روایت مزبور را حصر حقیقی دانست.
نتیجة پایانی در ترتب مزبور این است که در میان مشتهیات دنیوی، زنان و سپس فرزندان انسان رتبة نخست را دارند و سایر مشتهیات، در رتبه های بعدی قرار دارند.
6. ترتب سودمندی
به رغم اولویت فرزندان بر اموال نزد انسان، در حدود پانزده آیه اموال بر اولاد مقدم آورده شده اند،53 و تکرار آن، بیانگر نکاتی خاص است.
(ص191)
هرچند دایرة این نوع از ترتب، از مرز خویشاوندان فراتر می رود و اموال را نیز فرا می گیرد، به هر حال با بحث ترتب در خویشاوندان، به ویژه ترتب عاطفی مرتبط است. در موارد مزبور، اموال به گونه ای معنادار بر فرزندان مقدم شده اند.
برخی مفسران در توجیه پیشی گرفتن اموال بر فرزندان، به جهاتی اشاره کرده اند که در ذیل بدان ها می پردازیم:
الف) تقدم زمانی اموال در نیاز و وابستگی
برخی دلیل تقدم مزبور را چنین دانسته اند که آدمی در مقام تأمین نیازهایش، بیش از اولاد به اموال متکی و وابسته است. علامه طباطبایی در تفسیر آیة إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً (آل عمران: 10) می فرماید: «الرکون إلی المال ـ و قد عرفت أن الأصل فیه الغذاء ـ أقدم عند الإنسان من الرکون إلی الأولاد، و أعرف منه و إن کان حب الولد ربما غلب عند الإنسان علی حب المال»؛54 تکیة آدمی به مال ـ که در نیاز به تغذیه ریشه دارد ـ از تکیة به اولاد پیش تر و شناخته تر است؛ هرچند معمولاً محبت به فرزند، بر علاقه به مال غلبه دارد.
ب) تقدم بر اساس نقش انسان در نگهبانی و پرورش
برخی دیگر جهت تقدم پیش گفته را چنین گفته اند که انسان در مقایسه با اموال، سِمت حافظ و مربی و رشددهندة آنها را دارد، و از همین روی، در آیات مورد اشاره، مال بر فرزند پیش تر آمده است.
در تفسیر نمونه، ذیل آیة أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ (شعراء: 133) چنین آمده است:
«از یک سو، سرمایه های مادی را که قسمت مهمی از آن ـ مخصوصاً در آن عصر ـ چهارپایان و دام ها بودند، در اختیار شما گذاشت، و از سوی دیگر، نیروی انسانی کافی که بتواند آن را حفظ و نگاهداری کند و پرورش دهد. این تعبیر در آیات مختلف قرآن تکرار شده است که به هنگام برشمردن نعمت های مادی، نخست به «اموال» اشاره می کند، بعد به"نیروی انسانی" که حافظ و نگاهبان و پرورش دهندة
(ص192)
اموال است، و این یک ترتیب طبیعی به نظر می رسد، نه اینکه اموال از اهمیت بیشتری برخوردار باشند».55
ج) تقدم بر اساس فتنه انگیزی و فریبندگی
برخی تقدم اموال بر فرزندان را به جهت فتنه انگیزی و فریبایی بیشتر مال در قیاس با فرزند دانسته اند. چنان که سیوطی از امالی ابن حاجب نقل می کند: «قدمت الاموال فی قوله: أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ لان الاموال لا تکاد تفارقها الفتنه إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی ! أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی و لیست الاولاد فی الفتنه مثلها، فکان تقدیمها اولی»؛56 اموال درآیة أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ به دلیل جدایی ناپذیری مال از فتنه انگیزی بر فرزندان پیشی گرفته است.
اما به نظر می رسد با توجه به تعابیر به کار رفته در آیات و تأکید بر جنبة سودرسانی هر یک از مال و فرزند، ترتب مزبور از نوع ترتب سودمندی باشد؛ بدین معنا که موهبت هایی که در مسیر بهره مندی های دنیوی و مادی قرار می گیرند، هرچه زمینة بهره مندی بیشتری فراهم کنند، سودمندتر محسوب می شوند؛ خصوصاً اگر کارآمدی آنها بی قید و شرط و خالص باشد. مثلاً در مقایسه میان موهبت مال و فرزند، سودمندی مال بدون واسطه است و مستقیماً در جهت بهره مندی مادی و دنیوی قرار می گیرد و از سویی قید و شرط نیز ندارد. برخلاف کارآمدی فرزند که علاوه بر غیرمستقیم بودن آن، قید و شرط نیز دارد؛ زیرا از سویی، سودرسانی دنیوی و مادی فرزندان معمولاً به واسطة نقش آنان در کسب اموال است، و از سوی دیگر، مشروط به شرایطی مانند صالح بودن و وفاداری فرزند به والدین، مطیع بودن و توانمندی او و... است؛ ضمن آنکه فقدان موانع نیز در سودمندی وی ضرورت دارد.
اما نکاتی که برخی قرآن پژوهان، دربارة جهت مقدم شدن اموال بر فرزندان گفته اند، مورد تأمل است؛ زیرا توجیه مرحوم علامه، هرچند به ظاهر موجه می نماید، ولی با توجه به نکاتی که از مجموعة آن آیات و دسته بندی آنها استفاده خواهیم کرد تعلیل به سودمندی فراگیرتر و توجیه پذیرتر به نظر می رسد؛ خصوصاً که
(ص193)
توجیه معظم له، ذیل آیة دهم آل عمران (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً) بیان شده و این آیه، ناظر به بی تأثیری اموال و فرزندان در نجات دادن فرد از عذاب است، و از آنجا که در نظام دنیوی، اموال در این جهت ( یعنی نجات بخشی از عذاب) کارسازتر و سودمندتر از فرزندان هستند، مقدم آورده شده اند.
اما تبیین تفسیر نمونه از اساس، دچار ابهام جدی است؛ زیرا ارتباط میان نقش نگهبانی و پرورش دهندگی انسان برای اموال و در نتیجه مقدم شدن اموال بر فرزندان روشن نیست.
دلیل ابن حاجب نیز هرچند در خصوص آیة أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ توجیه پذیر باشد، در مورد آیات دیگر تبیین روشنی ندارد.
دسته بندی آیات در ترتب سودمندی
سود مورد نظر در آیات مزبور، در سه حوزة متمایز تفکیک پذیر است:
الف) تقدم بر اساس تأثیر در شوکت و قدرت ظاهری
در این دسته از آیات بر سودرسانی اموال و فرزندان در زندگی دنیا تأکید شده است و بر اساس نکته ای که در وجه تقدم اموال بر فرزندان گفته شد، عموماً مال بر فرزند مقدم آورده شده است.
در سورة اسراء، آیة ششم می خوانیم: ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً؛ «پس از چندی دوباره شما را بر آنان چیره می کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و تعداد نفرات شما را بیشتر می کنیم».
خطاب در آیة فوق به بنی اسرائیل است که به آنها وعدة پیروزی و امداد با مال و فرزند می دهد.
(ص194)
چنان که در سورة شعراءآیة 133 فرموده است: أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ؛ «شما را به دادن دام ها و پسران مدد کرد».
در اینجا هرچند به جای اموال به خصوصِ چارپایان اشاره شده است، لیکن باید توجه داشت که حیوانات مزبور در زندگی انسان های گذشته، جایگاه ویژه ای در مقایسه با سایر اموال داشته اند؛ به گونه ای که واژة مال در خصوص شتر، کاربرد بسیاری داشته است.57
در آیة 35 سورة سبأ به نقل از مترفین می فرماید: وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛ «و گفتند: ما دارایی و فرزندانمان از همه بیشتر است و ما عذاب نخواهیم شد».
در این سخن، مترفین (کامرانان و خوش گذرانان) با فخرفروشی در فزونی مال و فرزندشان در دنیا، خود را مصون از عذاب می پنداشتند.
در آیة بیستم سورة حدید، فارغ از سلسله مراتب زمانی که میان عناوین لعب، لهو، زینت، تفاخر و تکاثر گفته شده،58 فزون خواهی در اموال بر اولاد پیشی گرفته است؛ زیرا به نظر می رسد بر پایة سخن پیشین که اموال در سودمندی بر فرزندان تقدم دارند، جنبة تکاثر و فزون طلبی نیز در اموال نمود و شیوع بیشتری دارد:
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ؛ «بدانید که زندگیِ دنیا در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونی جویی در اموال و فرزندان است. مثل آنها چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن باران به شگفتی اندازد. سپس آن کشت خشک شود و آن را زرد بینی. آن گاه خاشاک شود و در آخرت دنیاپرستان را عذابی سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست».
(ص195)
آیة دیگر، آیة کریمة چهاردهم سورة قلم است: أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ؛ «به صرف اینکه مالدار و پسردار است». این آیه پس از اشاره به برخی رفتارها و صفات زشت افراد نابکار آمده و دلیل کارها و صفات ناپسند آنان را مالداری و فرزندداری آنان دانسته است، که موجب دلخوشی افراطی آنان و کفران نعمت از سوی ایشان می شود.59 و بالأخره در آیات ذیل، ضمن بیان امدادهای دنیوی الهی، اموال را که جلوة بارزتری از شوکت دنیوی اند، بر پسران جلو انداخته است:
وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً (نوح:12)؛ «و خداوند شما را به اموال و پسران یاری کند و برایتان باغ ها قرار دهد و نهرها برای شما پدید آورد».
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً ! وَ بَنِینَ شُهُوداً (مدثر:12و 13)؛ «و دارایی بسیار به او بخشیدم و پسرانی آماده به خدمت دادم».
ب) تقدم بر اساس نقش آفرینی در ابتلا و آزمایش
وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (انفال: 28)؛ «و بدانید که اموال و فرزندان شما وسیلة آزمایش شما هستند، و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است».
إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (تغابن: 15)؛ «اموال شما و فرزندانتان صرفاً وسیلة آزمایشی برای شما هستند، و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است».
در دو آیة مزبور با مضمونی مشابه، جنبة فتنه انگیزی و موجب آزمایش بودن اموال و اولاد مطرح شده و در هر دو مورد، اموال بر فرزندان پیشی گرفته اند. تقدم مال بر فرزند در امتحان، شاید با عنایت به فراوانی و گستردگی آزمایش در اموال در مقایسه با فرزندان باشد، یا از آن روست که بسیاری از امتحانات مربوط به فرزندان، مانند کیفیت تأمین معیشت و رفاه برای آنان، به گونه ای با امور مالی ارتباط می یابد.
آیة دیگر مربوط به همین دسته، آیة 64 سورة اسراء است که خطاب به شیطان، راه های نفوذ و سلطة وی بر پیروانش را مطرح می فرماید:
(ص196)
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً؛ «و از ایشان هر که را توانستی با آوای خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنها وعده نمی دهد».
از آنجا که شیطان مظهر و نماد ابتلا و امتحان است، شرکت وی در اموال و اولاد پیروانش نیز نوعی ابتلا و امتحان آنان محسوب می شود، و به تعبیر علامه طباطبایی، لازمة شرکت شیطان، سهیم بودن وی در بهره برداری از مال و فرزندان آنان است؛60 چنان که سهم بری شیطان، اختصاصی به نوع خاصی از اموال یا فرد ویژه ای از فرزندان ندارد. تفسیر نمونه در ا ین باره می نویسد: «یکی دیگر از وسایل مؤثر نفوذ شیطان، از طریق شرکت در اموال و نفوس است). ... بعضی از مفسران شرکت در اموال را منحصراً به معنای"ربا" و شرکت در اولاد را فقط به معنای فرزندان نامشروع دانسته اند؛ در حالی که این دو کلمه، معنای بسیار وسیع تری دارد که همة اموال حرام و فرزندان نامشروع و غیر آن را شامل می شود.61
ج) ناکارآمدی اموال و فرزندان مترفان و کافران در قرب الهی و قیامت
قرآن کریم ضمن پذیرش سودمندی اموال و فرزندان در زندگی دنیوی و تأثیر آنها در شوکت و قدرت ظاهری به ترتیب مزبور، ناکارآمدی آنها را در زندگی اخروی مورد تأکید قرار داده است. این تأکید، به ویژه گاه پس از اشاره به کثرت طلبی دنیاپرستان و فخرفروشی آنان به فزونی اموال و فرزندان ( که در دستة الف گذشت) صورت گرفته است.
مثلاً در آیة 35 سورة سبأ، پس از اشاره به سخن مترفین (خوش گذرانان) که می گفتند: وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛ «و گفتند ما دارایی و فرزندانمان از همه بیشتر است و ما عذاب نخواهیم شد» در آیة 37 همان سوره به آنان پاسخ می دهد: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ
(ص197)
عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ؛ «و اموال و فرزندانتان چیزی نیست که شما را به پیشگاه ما نزدیک گرداند، مگر کسانی که ایمان آورده و کار شایسته کرده باشند. پس برای آنان دو برابر آنچه انجام داده اند، پاداش است و آنها در غرفه های بهشتی آسوده خاطر خواهند بود».
شبیه نکتة فوق در سورة نوح آیة 12 مشاهده می شود که به هدف یادکرد بهره های دنیایی می فرماید: وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً؛ «و شما را به اموال و پسران یاری کند و برایتان باغ ها قرار دهد و نهرها برای شما پدید آورد»، اما در چند آیه بعد، ( آیة 21) بر ناکارآمدی و بلکه زیان بار بودن اموال و فرزندان کافران در فلاح و رستگاری آنان، تأکید می ورزد: قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً؛ «نوح گفت: پروردگارا، آنان نافرمانیِ من کردند و کسی را پیروی کردند که مال و فرزندش جز بر زیان وی نیفزود». نیز در سورة کهف آیة 46 آمده است: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً؛ «مال و پسران زیور زندگی دنیایند و نیکی های ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید نیز بهتر است». در این آیه، در عین تأکید بر نقش زینت بخشی مال و فرزند در زندگی دنیا، به قرینة مقابله با باقیات الصالحات، بی ارزشی آنها در زندگی اخروی فهمانده شده است؛ زیرا به نظر می رسد واژة خیر در چنین مواردی، افعل تفضیلی نبوده، بلکه افعل تعیینی است. بدین معنا که خیر بودن باقیات الصالحات نسبت به مال و فرزند متعین است، و مقایسه ای میان این دو دسته صورت نگرفته است.
گفتنی است، آنجا که سخن از سود نرساندن مال و فرزند در عرصة قیامت است، مقصود مال و فرزندی است که در مسیر رضای الهی قرار نگرفته ، صرفاً مایة تکاثر و تفاخردنیاپرستان باشند، وگرنه اموالی که در راه خدا هزینه شوند و فرزندانی که تربیت دینی یافته باشند، بر حسب آیات قرآن و روایات، در دنیا موجب تقرب انسان به سوی خداوند و در آخرت باعث فلاح و رستگاری وی می شوند و خود مصادیقی
(ص198)
از باقیات الصالحات مورد اشاره در آیة فوق هستند.62 بر همین اساس، آیاتی که به صورت کلی، نفع نرساندن مال و فرزند افراد را در قیامت بیان می فرمایند، باید متناسب با نکتة مزبور توجیه شوند. مثلاً در آیة 88 سورة شعراء آمده است: یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ؛ «روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد»، و در سورة آل عمران آیة ده در مورد کافران می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ؛ «در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند، اموال و اولادشان چیزی از عذاب خدا را از آنان دور نخواهد کرد، و آنان خود هیزم دوزخ اند».
جمع بندی و نتایج
1. ترتیب قرارگرفتن واژگان در قرآن کریم، دارای حکمت و دلیل و در خصوص واژگان مربوط به خویشاوندان نیز ترتیب میان آنان به صورتی معنادار، در موضوعات گوناگون قابل مشاهده و بررسی است. ضمن آنکه مؤیدات روایی نیز در این زمینه وجود دارد.
2. با عنایت به جایگاه و حرمت ویژة پدر و مادر در میان خویشاوندان، به رغم تأخر آنها در برخی جنبه های عاطفی و حقوقی، معمولاً والدین بر سایر خویشان، مقدم شده اند.
3. در میان انواع ترتب میان خویشاوندان در قرآن، در ترتب عاطفی تکوینی، بر اساس میزان تعلق خاطر و علقة قلبی افراد به اطرافیان، چنین ترتیبی مشاهده می شود: فرزند، همسر، والدین، برادر و خواهر.
4. در ترتب حقوقی نیز بر اساس تأثیرپذیری جنبه های حقوقی از عواطف و ریشه داشتن احکام حقوقی اسلام در تکوین و فطرت انسانی، ترتیبی مشابه عاطفی دیده می شود. با این تفاوت که در بحث ارث, والدین بر همسر مقدم ذکر
(ص199)
شده اند، که با توجه به تقدم والدین در جایگاه و حقوق که در ترتب نوع اول گذشت، قابل توجیه است.
5. قرآن کریم در بیان محارم انسان، میان مرد و زن تفاوت گذاشته است. بدین معنا که در یادکرد از محارم زن نسبت به مرد، با اهتمام به حرمت رحِمی، به ترتیبِ نسَبی، رضاعی و سببی پیش رفته است، در حالی که در هنگام سخن از محارم مرد نسبت به زن، با اولویت بخشی به محرمیت سببی, برخی از محارم سببیِ مذکر را بر محارم نسَبی مقدم آورده است.
6. از لحاظ میل نفسانی و شهوانی، زن و سپس فرزند در اولویت قرار دارند.
7. در تکملة بحث از ترتب خویشان، در بیان ترتیب خاص میان مال و فرزند روشن شد، آنجا که سخن از اثربخشی در زندگی دنیا و تکاثر و تفاخر و فریفتگی به جلوه های زندگی دنیا در آن است، همیشه مال بر فرزند پیشی گرفته است که به نظر می رسد از جهت سودمندی و تأثیر بیشتر مال در قیاس با فرزند در امور دنیایی باشد.
نکتة پایانی اینکه پژوهش هایی از این دست، در حوزه های مختلفی از معارف قرآنی و با موشکافی در تعابیر این معجزة بزرگ بیانی و حکمت های تقدم و تأخر واژگان آن، در خور بررسی و نگارش است که امید می رود پژوهندگان بدان بپردازند.
پی نوشت ها
* دانش پژوه دکتری رشتة تفسیر و علوم قرآن.
1. ر.ک: بدرالدین زرکشی، البرهان، . ج 3، ص 273.
2.ر.ک: جلال الدین سیوطی، الاتقان، ج 3، ص 38.
3. تفاسیری مانند المیزان، کشاف، مفاتیح الغیب و التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج.
4. مانند پایان نامة تقدم و تأخیر در قرآن، نوشتة ملیحه پو رستار مهادی که ترجمه و بررسی بخشی از کتاب الاتقان فی علوم القرآن سیوطی ( نوع چهل و چهارم) است. از این روی، باید محدود به مباحث مطرح شده در الاتقان سیوطی باشد. پایان نامة دیگر از علیرضا قلی زاده سلماسی با عنوان تقدیم و تأخیر در قرآن است که بیشتر به شعر و ادب جاهلی و سپس به اثر قرآن در تطور نقد عرب و ادبیات آن و بلاغت عربی پرداخته است. رسالة دیگر، اثر اکبر توحیدلو است که مباحث تقدیم و تأخیر از دیدگاه زرکشی و سیوطی و مرحوم طبرسی و کتب ادبی و نهایتاً مصادیق تقدیم و تأخیر در آیات و حکمت های آنها را بررسی کرده است ( ر.ک: جعفر نکونام، چکیدة پایان نامه های علوم قرآنی، ج 1، ص 121؛ ج 3، ص 56).
5. مانند مواردی که در ذیل عنوان شواهد روایی معناداری ترتب بیان خواهد شد.
6.ر.ک: علی اکبر بابایی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ص 125.
7. بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 3، ص 275.
8. محمد کلینی، کافی، ج 4، ص 245.
9. ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 32، ص 320.
10. رواه زرارة فی الصحیح عن الباقر(ع) قال: تابع بین الوضوء کما قال اللّه عز وجل، ابدأ بالوجه ثم بالیدین ثم امسح الرأس والرجلین ولا تقد من شیئا بین یدی شی ء تخالف ما أمرت به فإن غسلت الذراع قبل الوجه فابدء بالوجه وأعد علی الذراع وإن مسحت الرجل قبل الرأس فأمسح علی الرأس ثم أعد علی الرجل، ابدء بما بدء اللّه عز وجل به (الوسائل، ج 1، ص 449، باب 34، ابواب الوضوء).
11. «و تقدیم الآباء علی الأبناء یشعر بکون الآباء أقرب نفعا من الأبناء، کما فی قوله تعالی: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ: (البقرة: 158) و قد مرت الروایة عن النبی(ع) أنه قال: ابدأ بما بدأ الله الحدیث (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 210).
12. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 32، ص 320.
13. سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 601 (فی الکافی و تفسیر العیاشی، عن الصادق(ع): ما تلذذ الناس فی الدنیا و الآخرة بلذة أکبر لهم من لذة النساء، و هو قوله الآیة ثم قال: و إن أهل الجنة ما یتلذذون بشی ء من الجنة أشهی عندهم من النکاح، لا طعام و لا شراب).
14. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 217.
15. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 256.
16. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 5، ص 354.
17. مانند آیة 83 سورة بقره.
18. ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 5، ص 391.
19. وهبه زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 10، ص 151.
20. اسماعیل بروسوی، تفسیر روح البیان، ج 9، ص 408.
21. ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 10، ص 131.
22. همان، ج 8 ، ص 424.
23. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 223.
24. عبدالله بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 2، ص 20.
25. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 10.
26. «و قد رتبت الأقرباء علی حسب شدة المیل الطبیعی فی العرف الغالب لأن المیل الطبیعی ینشأ عن الملازمة و کثرة المخالطة». (وهبه زحیلی، التحریر و التنویر، ج 29، ص 149).
27. زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 705.
28. همان، ج 31، ص 61.
29. قاضی ابوبکر باقلانی در کتاب اعجاز القرآن ضمن یادکرد از برخی قرآن پژوهان طرفدار وجود سجع و فاصله در قرآن می نویسد: «واقوی ما یستدلون به علیه اتفاق الکل علی أنّ موسی أفضل من هارون(ع)، ولمکان السجع قیل فی موضع هارون و موسی» (ر.ک: اعجاز القرآن، 48). در همین مورد ر.ک: محمد بن عبدالله زرکشی، البرهان فی علوم القرآن. وی ضمن اشاره به سخن فوق در بیان مواردی از فواصل آیات به آیة فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی ( طه: 67) اشاره می کند که با وجود فاعل بودن موسی، به جهت رعایت فاصله، مفعول ( یعنی خیفة) بر فاعل مقدم شده است (ر.ک: همان، ج 1، ص 149).
30. ر.ک: ابوحیان آندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 2، ص 56.
31. إنما قال من الخوف علی وجه التبعیض لأنه لم یکن مؤبدا (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 435). بیضاوی نیز می نویسد: «بشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ أی بقلیل من ذلک» (أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 1، ص 114).
32. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 436؛ ابن حیان، البحر المحیط فی التفسیر، ج 2، ص 55.
33. و أما الثمرات فالظاهر أنها الأولاد، فإن تأثیر الحرب فی قلة النسل بموت الرجال والشبان أظهر من تأثیره فی نقص ثمرات الأشجار (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 353)؛ همچنین ر.ک: زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 207.
34. کلینی، کافی، ج 3، ص 219؛ بروسوی، تفسیر روح البیان، ج 1، ص 260.
35. ر.ک: مرحوم جواد کاظمی، مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج 4، ص 164.
36.ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 210؛ زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 484؛ بروسوی، تفسیر روح البیان، ج 2، ص 172.
37. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 210.
38. عبد علی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 627؛ جارالله زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 256.
39. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 245؛ همچنین ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 165؛ زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 256؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 24، ص 422؛ ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ج 8، ص 71.
40. روی انها لحمة کلحمة النسب ویحرم من الرضاع ما یحرم من النسب (ر.ک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، باب 1، ص 373؛ محقق اردبیلی، زبدة البیان، ص 662).
41.ر.ک: فاضل مقداد، کنز العرفان، ج 2، ص 182.
42. یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً.
43. ر.ک: فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص 418.
44. ر.ک: علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 11، ص 218 و 249.
45. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 137.
46. ر.ک: همان.
47. همان، ص 147 (و فی الإحتجاج، عن السجاد(ع) فی حدیث له مع قرشی یصف فیه تزویج هابیل بلوزا أخت قابیل، و تزویج قابیل بإقلیما أخت هابیل، قال: فقال له القرشی: فأولداهما؟ قال: نعم. فقال له القرشی: فهذا فعل المجوس الیوم. قال: فقال: إن المجوس فعلوا ذلک بعد التحریم من الله، ثم قال له: لا تنکر هذا إنما هی شرائع الله جرت، ألیس الله قد خلق زوجة آدم منه ثم أحلها له؟ فکان ذلک شریعة من شرائعهم. ثم أنزل الله التحریم بعد ذلک، الحدیث).
48.سیدمحمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج 7، ص 28.
49. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 11، ص 226؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص 418.
50.عبد علی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 320.
51. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 118.
52. این نکته از مطالب خود علامه، ذیل آیة مزبور و نیز سخنان سایر مفسران، قابل استفاده است (ر.ک: همان؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 711؛ زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 342؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 7، ص 161.
53. ر.ک: آل عمران: 10؛ انفال: 28؛ اسراء: 6 و 64؛ کهف: 46؛ شعراء: 88 و 133؛ سبأ: 35 و 37؛ حدید:20؛ تغابن: 15؛ قلم:14؛ نوح:12 و 21؛ مدثر: 12 و 13.
54. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 89.
55. ر.ک: جلال الدین سیوطی، الاتقان، ج 3، ص 38.
56. همان، ج 3، ص 46.
57. أَکثر ما یُطلق المال عند العرب علی الإِبل لأَنها کانت أَکثر أَموالهم (ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 636).
58. مرحوم علامه طباطبایی از شیخ بهایی چنین نقل می کند : این پنج خصلتی که در آیة شریفه ذکرشده، از نظر سنین عمر آدمی و مراحل حیاتش مترتب بر یکدیگرند؛ چون تا کودک است حریص در لعب و بازی است، و همین که به حد بلوغ می رسد و استخوان بندی اش محکم می شود، علاقه مند به لهو و سرگرمی ها می شود، و پس از آنکه بلوغش به حد نهایت رسید، به آرایش خود و زندگی اش می پردازد و همواره به فکر این است که لباس فاخری تهیه کند؛ مرکب جالب توجهی سوار شود؛ منزل زیبایی بسازد؛ و همواره به زیبایی و آرایش خود بپردازد. بعد از این سنین به حد کهولت می رسد. آن وقت است که (دیگر به این گونه امور توجهی نمی کند، و برایش قانع کننده نیست، بلکه) بیشتر به فکر تفاخر به حسب و نسب می افتد، و چون سالخورده شد، همة کوشش و تلاشش در بیشتر کردن مال و اولاد صرف می شود (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 164).
59. همان، ج 19، ص 372.
60. «الشرکة إنما یتصور فی الملک والاختصاص ولازمه کون الشریک سهیما لشریکه فی الانتفاع » (همان، ج 13، ص 146).
61. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، ص 185.
62. برای نمونه، ر.ک: احقاف: 15؛ طور: 21؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 368، حدیث 12؛ ج 42، ص 306، حدیث 68.
منابع
- ابن عاشور، ابی الفضل جمال الدین محمد، التحریر و التنویر، بی نا، ] بی تا.
- ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالفکر، بی تا.
- اندلسی، ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دار الفکر، 1420 ق.
- بابایی، علی اکبر و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، تهران، سمت، 1379.
- باقلانی، قاضی ابوبکر، اعجاز القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421 ق.
- بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت ، 1416 ق.
- بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دار الفکر، بی تا.
- بیضاوی، عبدالله، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.
- جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم، اسراء، 1378.
- حرّانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1376 ق.
- حویزی، عبد علی، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
- رازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
- زحیلی، وهبه، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت، دار الفکر المعاصر، 1418 ق.
- زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار الفکر، 1408 ق.
- زمخشری، جارالله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
- سیوطی، جلال الدین، الاتقان، قم، منشورات الشریف الرضی، بی تا.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، 1409 ق.
- فاضل مقداد، کنز العرفان، مجمع جهانی تقریب مذاهب، 1419ق.
- فضل الله، سیدمحمدحسین، من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعة و النشر، 1419ق.
- فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، تهران، صدر، 1415ق.
- کاظمی، جواد، مسالک الافهام الی آیات الاحکام، تهران، انتشارات مرتضوی، 1367.
- کلینی، محمد، کافی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1411 ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363.
- محقق اردبیلی، زبدة البیان، تهران، مرتضوی، بی تا.
- مکارم شیرازی، ناصر و نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374.
- نکونام، جعفر، چکیدة پایان نامه های علوم قرآنی، تهران، رایزن، 1378.