تبارشناسی فکری ـ مذهبی نظّام نیشابوری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آگاهي از مکتب فکري و مذهبي انديشمندان و مفسران مسلمان، از دير باز مطمحنظر محققان و سيرهنگاران بوده است؛ زيرا دشوار است که بپذيريم انديشمند مسلماني وابسته به فرقة اشاعره باشد، اما به لحاظ فکري و معرفتي، آدمي را در حوزة عمل، صاحب دست گزينشگر و داراي قدرت اختيار بداند يا خرد انساني را در تشخيص نيکو از ناروا توانمند بيابد. اين دادوستد مذهب و معرفت در بيان مفسران نمود بيشتري دارد و آثار مفسران به ما نشان ميدهد که آنان تحت تأثير باورهاي مذهبي، به تفسير کلام الهي پرداختهاند؛ و کمتر مفسري را ميتوان يافت که در نزاعهاي مذهبي تفسير، رأي مذهب خويش را در تفسير دخالت نداده باشد.
همين تأثيرگذاري و شناخت ميراث علمي مذاهب اسلامي و بزرگان آن در گذشته، که پشتوانهاي گرانقدر و موجب افتخار براي هر مذهبي است، و غير مطابق واقع بودن برخي گزارهها در خصوص مذهب انديشوران، کاوش دربارة گرايش مذهبي مفسراني را که تاريخ از تعلق خاطر آنان به مذهب خاص بهطور روشن پرده برنداشته، يا خود به عللي، از جمله فرهنگ مذهبي مسلط زمانه و رعايت مصالح همزيستانه و تقيه، مذهب خويش را به صراحت اعلام نکردهاند، ضرورت ميبخشد. به ويژه آنکه با گزارشهاي ناقص يا غرضآلود برخي از تراجم نويسان معاصر دربارة بعضي از بزرگان مواجه هستيم. نظّام نيشابوري، مفسر شهير و مؤلف غرائب القران و رغائب الفرقان، از اين دسته انديشمندان است؛ چنانکه ذهبي ميگويد: «هيچ دليلي بر اثبات تشيع او در تفسيرش وجود ندارد».
اين مقاله برآن است كه به بررسي ديدگاه ذهبي مبني بر تسنن نظّام و نبود شاهدي بر تشيع او در تفسيرش ـ غير از آنچه در خاتمة تفسيرش آورده که آن هم به نظر او کافي نيست ـ بپردازد. سعي بر اين است که از پيشداوري يا اتکاي محض به آنچه ديگران گفتهاند بپرهيزد و تنها به آنچه نظّام فقط در مقدمة تفسير خود و ذيل آيات، از اول تا خاتمه دربارة ديدگاه معرفتي خود بيان نموده است، استناد شود تا معلوم گردد ادعاي ذهبي تا چه حد با واقعيت مطابقت دارد.
بدينمنظور، ابتدا شناختنامهاي گذرا از نظّام و آثار وي بيان ميشود و در ادامه، ادلة ذهبي و نقد آن ذكر و سرانجام، دلايل و شواهد موجود بر تشيع نظّام در تفسيرش تبيين ميشود.
شناختنامهاي گذرا از نظّام نيشابوري
حسن بن محمد بن الحسين، معروف به نظّام نيشابوري (م بعد 728 ق)، مفسر، اديب، حکيم، رياضيدان، منجم و از علماي پرآوزة اسلام بود. زادگاه وي شهر مقدس قم بود و سپس به نيشابور هجرت كرد و از شاگردان قطبالدين شيرازي (م 710) گرديد و تأليفات متعددي در علوم گوناگون اسلامي به يادگار گذاشت.
تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تفسير عرفاني لب التأويل، أوقاف القرآن، شرح الشافيه» در علم صرف، توضيح التذكرة النصيرية در علم هيئت و تعبير التحرير از جمله آثار اوست (زرکلي، 1980، ج2، ص214؛ نويهض، 1409ق، ج 2، ص 733؛ کحاله، بيتا، ج2، ص 281).
تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، تفسيري اجتهادي و جامع در چندين جلد، يکي از تفاسير مشهور است كه خلاصة مفيدي از تفسير فخر رازي همراه با اضافاتي از تفسير کشاف و ساير منابع مانند کتاب سجاوندي در وقف را دربر دارد و از زمان تأليف تاکنون، توجه بسياري را به خود جلب کرده است و مكرر به چاپ رسيده است.
ادله ذهبي برتسنن نظّام
دليل اول
ذهبي براي اثبات تسنن نظّام، به عبارت نظّام در خاتمة تفسيرش تمسک جسته، ميگويد: نيشابوري در خاتمة تفسير خود، اعتراف ميکند به اينکه «ميل نکرده در تفسيرش جز به مذهب اهلسنت و جماعت» (ذهبي، 1395، ص 328).
نقد و بررسي: متني که نظّام در خاتمه فرموده، چنين است:
وإني لم أمل في هذا الإملاء إلاّ إلي مذهب أهل السنة والجماعة فبينتُ أصولَهم ووجوه استدلالاتِهم بها وما ورد عليها من الاعتراضات والأجوبة عنها. وأما في الفروع فذكرت استدلال كل طائفة بالآية علي مذهبه من غير تعصب ومراء وجدال وهراء (نظّام، 1416ق، ج 6، ص 607).
شايد در ابتدا از عبارت نظّام، تسنن وي به ذهن آيد، ولي تامل در عبارات دقيق به کار رفتة آن تصور ابتدايي را محو ميکند. تنها به سه نکته اشاره ميکنيم:
1. «أمل» از «مال يمِيل» و به معناي: «گرايش به يک طرف چيزي» (ابنفارس، 1387، ص 933) و «روي آوردن به چيزي» است (ابنمنظور، 1408ق، ج 13، ص234). بنابراين، معناي عبارت نظّام اين ميشود: من به هيچيک از مذاهب، مگر مذهب اهلسنت و جماعت گرايش نخواهم داشت.
اما آيا اين گرايش به خاطر اعتقاد نظّام به مذهب اهلسنت است، يا به سبب زندگي در شهري که اکثريت آن اهلسنت بودند (جعفريان، 1388، ص 777) و با وجود تعصبات و ترس از ضررهاي احتمالي، ناگزير از گرايش به مذهب رايج بود؟ و يا اينکه به مذهب خاصي اعتقاد نداشت، اما به خاطر مصالحي که خود تشخيص ميداد، به اعتقاد اکثريت گرايش داشت؟
اينها احتمالاتي است که عقلاً داده ميشود. بنابراين، نميتوان با اين عبارت بهطور قاطع بر تسنن نظّام حکم کرد، بهويژه که شواهد فراواني در کلام نظّام در تفسيرش هست که احتمال دوم و سوم را تقويت ميکند که ذكر آنها خواهد آمد.
2. عبارت «وما ورد عليها من الاعتراضات و الأجوبة عنها» شايد بيانگر اين است که نظّام جملة اول، يعني «و إني لم أمل...» را مقدمه براي اين جمله بيان نموده است، تا زمينة مناسب براي شنيدن اعتراضات بر ادلة اهلسنت فراهم شود و حجت بر همه تمام و در نتيجه،مذهب حق آشکار گردد.
3. در ميان علماي مذاهب اسلامي، تفکيک بين اصول اعتقادي يک مذهب و فروع [احکام و فقه] آن امري غيرمتعارف است وتصريح نظّام به بيتعصبي [اعتقادي] به فقه اهلسنت ميتواند بيانگر اين باشد که به اصول آن هم اعتقادي نداشته، اما به خاطر حساسيت فراوان نسبت به آن در جامعه ـ برخلاف فروع ـ گرايش خود را به آن اعلام نموده است.
به سبب اين امور و شايد دلايل ديگر است که آقابزرگ تهراني ميفرمايد: شايد همين عبارت خاتمه جزو شواهد بر تشيع او باشد (تهراني، بيتا، ج16، ص 31).
دليل دوم
رد ادلة شيعه بر ولايت امام علي، در تفسير آية «ارتداد» توسط نظّام است (ذهبي، 1395، ج1، ص 328).
براي بررسي اين دليل، ما اصل سخنان نظّام را ذکر ميکنيم:
واعلم، أن للمفسرين خلافاً في أن القوم المذكورين في الآية من هم؟
قال الحسن وقتادة والضحاك وابن جريج: هم ابو بكر وأصحابه لأنهم الذين قاتلوا أهل الردة.
وقال السدي: نزلت في الأنصار.
وقال مجاهد: هم أهل اليمن؛ لأنها لما نزلت أشار النبي إلي أبيموسي الأشعري، وقال: هم قوم هذا.
وقال آخرون: هم الفرس لما روي أنه سئل عن هذه الآية، فضرب يده علي عاتق سلمان وقال: «هذا وذووه» ثم قال: «لو كان الدين معلقاً بالثريا لناله رجال من ابناء فارس».
وقالت الشيعة: نزلت في علي - رضي الله عنه وكرّم الله وجهه- لما روي أنه دفع الراية إلي علي يوم خيبر وكان قد قال: لأدفعن الراية إلي رجل يحب الله ورسوله، ويحبه الله ورسوله، ولأن ما بعد هذه الآية نازلة فيه باتفاق أكثر المفسرين (نظّام، 1416، ج 2، 605ـ 604).
نظّام در مراد از «قوم» پنج قول را ذکر ميکند: ابوبکر و اصحابش، انصار، اهل يمن، ايرانيها، و حضرت علي. وي با ذکر قول پيامبر که فرمودند: پرچم را به دست کسي خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، و بيان اتفاق اکثر مفسران بر نزول آيه بعد در شأن امام علي ـ و عدم رد قول اکثر ـ تأييد ميکند كه نزول دربارة امام علي بوده و يا - دستكم- تمايل خود را به قول شيعه نشان ميدهد. در ادامه، ميگويد:
قال الإمام فخرالدين الرازي: هذه الآية من أدل الدلائل علي فساد مذهب الإمامية؛ لأن الذين اتفقوا علي إمامة أبيبكر، لو كانوا أنكروا نصاً جلياً علي امامة علي - رضي الله عنه- لكان كلهم مرتدين، ثم لجاء الله بقوم تحاربهم وتردهم إلي الحق.ولما لميكن الأمر كذلك بل الأمر بالضد، فإن فرقة الشيعة مقهورون أبداً حصل الجزم بعدم النص (نظّام، 1416ق، ج2، ص 605).
فخررازي ميگويد: اين آيه بهترين دليل بر فساد مذهب اماميه است؛ زيرا چون کساني که بر امامت ابوبکر اتفاق کردند اگر يک نص آشکار بر امامت حضرت علي را انکار ميکردند، همه مرتد ميشدند و بايد خداوند قومي را ميآورد تا با آنان جنگ کنند و آنان را به راه حق برگردانند، وحال انکه چنين اتفاقي واقع نشد، بلکه عکس آن اتفاق افتاد و شيعه در طول تاريخ شکست خورده است. پس به عدم نص بر امامت يقين حاصل ميشود.
نظّام در رد فخررازي ميگويد:
ولناصر مذهب الشيعة أن يقول: ما يدريك أنه تعالي لا يجيء بقوم تحاربهم، ولعل المراد بخروج المهدي هو ذلك؛ فإن محاربة من دان بدين الأوائل هي محاربة الأوائل وهذا إنما ذكرته بطريق المنع لا لأجل العصبية والميل؛ فإن اعتقاد ارتداد الصحابة الكرام أمر فظيع، والله أعلم (همان).
مدافع شيعه ميتواند جواب بدهد: فخررازي از کجا ميداني که خداوند متعال قومي را براي جنگ با ابوبکر و پيروان او نخواهد آورد؟ شايد مراد از اين قوم «مهدي» باشد. [اگر اشکال شود که جنگ مهدي با ابوبکر و اصحاب او نيست، بلکه با مرتدان و کفار آخر الزمان است، جوابش اين است که] جنگ با پيروان بعدي يک عقيدة جنگ با طبقة اول حساب ميشود. اين جواب را بيان کردم تا روشن کنم استدلال فخررازي تمام نيست، نه اينکه از روي تعصب گفته باشم و نه از روي ميل داشتن به اين جواب؛ زيرا اعتقاد به مرتد شدن صحابة کرام، امر زشتي است و خداوند داناتر است.
نقد وبررسي: اين بيان نظّام هم به علل ذيل بر تسنن او دلالت ندارد:
الف. اين استدلال در تفسير فخررازي بوده و نظّام آن را آورده است؛ همانگونه که ذهبي ميگويد: «وإن كان ما ذكره تلخيصاً لما قال الفخر الرازي في تفسيره» (ذهبي، 1395، ج1، ص 328).
ب. نظّام با جوابي دقيق و عالمانه به دفاع از نظرية شيعه ميپردازد و استدلال فخررازي را ناتمام ميداند وحضرت مهدي را از [امامان] شيعه ميشمارد و مبارزه با مرتدان آخرالزمان را مبارزه با مرتدان پس از رحلت پيامبر ميشمارد.
اقرار و عقيده نظّام به شيعه بودن حضرت مهدي بهترين دليل بر تشيع او ميتواند باشد، با توجه به اينکه تمام علماي اسلام به حقانيت مکتب امام مهدي به سبب روايات فراوان نقل شده از پيامبر ايمان دارند.
ج. تعصب و نفي آن در جايي به کار ميرود که گوينده به آنچه از آن دفاع ميکند منسوب بوده و دفاع او نه به سبب وجود دلايل مقبول نزد عقلا بلکه فقط ازروي همين انتساب باشد.
ابنمنظور ميگويد: عصبيت آن چيزي است که انسان را وادار کند بر ياري بستگانش و جمع شدن با بستگان عليه کساني که قصد بستگان را کردهاند، چه بستگان ظالم باشند وچه مظلوم، و در حديث آمده است: متعصب کسي است که قوم خود را حتي در ظلم کردن ياري ميکند (ابنمنظور، 1408ق، ج9، ص 233).
به همين روي، نظّام دفاع فخررازي از خلفا در صدقه ندادن براي نجواي با پيامبر (فخررازي، 1421ق، ج29، ص236) را رد ميکند و ميگويد: «هذا الكلام لا يخلو عن تعصب مّا» (نظّام، 1416ق، ج6، ص 276)؛ اين دفاع خالي از تعصب نيست. بنابراين، بايد عبارت «لا لأجل العصبيه» بيانگر اين باشد که نظّام وابسته به تشيع است، اما دفاع او نه از روي تعصّب،بلکه مبتني بر استدلال است.
نکتة مهم ديگر اينکه جملة «والله أعلم» را در مقابل نظرية ارتداد صحابه در پايان بحث ذکر ميکند که هيچ عالم سني چنين چيزي را به زبان نميآورد،چه رسد به اينکه در کتاب خود آن را بنويسد؛ زيرا اعتقاد به برائت صحابه از هر نقصي را واجب ميدانند: «الحق الذي يجب اعتقاده من جلالة الصحابة وبراءتهم من كل نقص» (ابنحجر، 1997، ج2، ص 640)، بلکه انان ر ا معصوم ميدانند: «أنهم محفوظون عما يوجب التضليل والتفسيق» (تفتازاني، 1409ق، ج5، ص 311). در نتيجه، تمام بيانات نظّام تا اينجا، نه تنها دلالتي بر تسنن او ندارد، بلکه مؤيد و دليل بر تشيع اوست، اما عدم اعتقاد او به ارتداد صحابه به دلايلي که در پي ميآيد، اثباتگر تسنن نظّام نيست.
الف. علماي شيعه قايل به ارتداد تمام صحابه نبودهاند و نظّام هم ميتواند يکي از همين علما باشد، اگر مراد از «الصحابه» همة صحابه باشد.
ب. آنچه علماي شيعه در ارتداد بعضي از صحابة پس از پيامبر ميگويند، مراد «ارتداد صغير» نپذيرفتن خلافت بلافصل امام علي است، نه ارتداد کبير در دنيا به معناي خروج از اصل دين، به گونهاي که احکام کفار بر آنان بار شود و نظّام ميتواند به عنوان يک عالم شيعي، اعتقاد به ارتداد صحابه را نفي کند و مرادش نفي ارتداد کبير باشد.
دليل سوم
رد ادلة شيعه بر ولايت امام علي توسط نظّام در تفسير آية ولايت (مائده:55)، دليل بعدي ذهبي است (ذهبي، 1395، ج1، ص 328). براي بررسي اين ادعا سخنان نظّام را مرور ميکنيم:
نظّام در تفسير «وليكم» دو قول ذکر ميکند:
1. مراد عامة مؤمنان باشد.
2. مراد شخص خاصي باشد.
وي سپس در اينکه مراد از اين فرد خاص کيست، دو قول را بازگو ميكند:
الف. به نقل از عکرمه ميگويد: مراد ابوبکر است. «روي عِكرِمة أنه ابوبكر».
ب. به نقل از عطاء از ابنعباس ميگويد: مراد حضرت علي است «و روي عطاء عن ابنعباس أنه علي» و اين قول دوم را با نقل دو روايت ديگر از عبدالله بن سلام و ابوذر تقويت ميکند.
نظّام سپس اضافه ميکند:
فاستدلت الشيعة بها علي أن الإمام بعد رسول الله هو علي بن أبيطالب؛ لأن الولي هو الوالي المتصرف في أمور الأمة، وأنه علي برواية أبيذر وغيره.
شيعه به اين روايت که امام بعد از رسول خدا علي بن ابيطالب است استدلال كرده است؛ زيرا «ولي» به معناي متصرف در امور است و مصداق «ولي» براساس روايت ابوذر و غير او حضرت علي است.
نظّام در ادامه، مراد از«وليكم» را «عامة مؤمنين» ميداند، و «ولي» را هم به «ناصر و محب» معنا ميکند، نه «متصرف در امور امت». سپس با عبارت: «اُجِيب بالمنع...» چند دليل بر رد استدلال شيعه ذکر مينمايد و اضافه ميکند:
والحق أنه إن صحت الرواية فللآية دلالة قويه علي عظم شأن علي، والمناقشة في امثال ذلك تطويل بلا طائل إلا أن أصحاب المذاهب لمّا تكلموا فيها أوردنا حاصل كلامهم علي سبيل الاختصار (نظّام، 1416ق، ج2، ص 607 ـ605).
حق اين است که اگر روايت [ابوذر] صحيح باشد، آيه دلالتي قوي بر عظمت حضرات علي دارد، و مناقشه در مثل اينها، تطويل بلا طائل است؛ اما چون پيروان مذاهب درباره آن صحبت کردهاند به ناچار خلاصة آن را آوردم.
نقد و بررسي: نظّام براي مصداق بودن ابوبکر يک روايت مختصر از عِکرمه ذکر کرده، بدون دعايي براي ابوبکر، و بدون ذکر اينکه در حال رکوع صدقهاي داده باشد.
اما براي امام علي سه روايت نقل ميکند که اولي از ابنعباس استاد عکرمه در تفسير است. شايد نظّام با آوردن قول ابنعباس ميخواهد دروغ بودن انتساب روايت را به عکرمه بفهماند ـ همچنان که بعض محققان فرمودهاند (معرفت، 1428ق، ج 1، ص 303)ـ زيرا شأن نزول از امور سماعي است و شاگرد آنچه دارد از استادش است.
و روايت دوم از عبدالله بن سلام و روايت سوم از ابوذر است که مفصل و همراه با ذکر جزئيات خاتمبخشي است (نظّام، 1416ق، ج2، ص 606ـ 605). نظّام در تفسير اين آيه، مکرّر امام علي را با عبارت «عليه السلام» توصيف ميکند که رايج بين شيعيان است و در جواب از استدلال شيعه بر ولايت امام علي، تعبير «اُجِيب»، (جواب داده شده) به کارميبرد، و چنين تعبيري ميتواند بيانگر عدم قبول اين جوابها باشد؛ همانگونه تعبير به «قيل» در جوامع علمي نشانگر ضعف مطلب نزد گوينده و شاهد بر عدم قبول، رد جوابها در آيات مشابه توسط نظّام است که در اينجا، به نمونههايي از اين ردها اشاره ميشود:
يکي از جوابها در رد استدلال شيعه اين بود که ضماير در آية ولايت جمع و «علي» مفرد است. پس نميتواند «علي» مراد باشد.
نظّام اين استدلال را در آية استخلاف (نور:55) وآيات ديگر رد كرده و گفته است: مراد از ضمير «منکم» ميتواند حضرت علي باشد و جمع آوردن براي تعظيم است (نظّام، 1416ق، ج5، 209؛ و شان نزول آية 215و256 سورة بقره).
يکي ديگر از جوابها اين بود که مراد از «وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» زکات واجب است، و ثروتمندان زکات واجب ميپردازند، درحاليکه حضرت علي فقير بود. پس نميتواند مصداق آيه باشد.
نظّام اين جواب را هم در آيات متعدد رد كرده است و گفته كه مراد از «زکاة» مطلق صدقه [مستحب يا واجب] و عمل محمود است (نظّام، 1416ق، ج5، ص109 و416). بنابراين، مراد زکات واجب نيست. پس حضرت علي هم ميتوانسته است زكات بدهد و مصداق آيه باشد.
نکتة بسيار قابل تأمل اين است که نظّام در آيات متعدد از جمله: 272 بقره، 34 انفال، 28 شوري، و 28 نور، «ولي» را مطابق مختار شيعه به معناي «سرپرست» معنا کرده است و در آية اخير گفته: ]وهو الولي[: الذي يتولي أمور عباده (همان، ج6، ص78)؛ ولي کسي است که سرپرستي امور بندگان را به عهده ميگيرد.
بنابراين، احتمال قوي وجود دارد كه معنا کردن ولي در آية ولايت به «ناصر و محب» از روي تقيه بوده باشد. ذکر حديث ابوذر و اشکال نکردن بر آن توسط نظّام هم احتمال تقيه را تقويت ميکند.
گويا به خاطر همين خدشه در جوابها بر استدلال شيعه، و معنا کردن «ولي» به «سرپرست» توسط خود نظّام در آيات ديگر است که ميگويد: «والحق أنه إن صحت الرواية فللآية دلالة قويه علي عظم شأن علي». اگر روايت [ابوذر] صحيح باشد دلالت قوي بر منزلت حضرت علي دارد و اين مناقشه [اهلسنت] با وجود روايت بر مراد بودن امام علي تطويل بلا طائل است.
با توجه به آنچه گفته شد، گفتار نظّام در اين آيه، او را شيعة در حال تقيه، و يا متمايل به شيعه، يا دستكم فردي غيرمتعصب به اهلسنت و شيعه نشان ميدهد؛ زيرا نه مراد بودن ابوبکر را به صراحت انتخاب ميکند و نه امام علي را، و ادله هر دو طرف را هم بيان کرده است.
در نهايت، بر فرض دلالت کلام نظّام بر تسنن او در اينجا، اين کلام معارض ميشود با بيان صريحش در اعتقاد به ولايت امام علي در خاتمة تفسيرش که ذهبي هم به آن اعتراف كرده است (ذهبي، 1395، ج1، ص 328) با عبارت: «وأتوسل اليه بوجهه الكريم، ثم بنبيه القرشيّ الأبطحيّ، ووليه المعظم العليّ...» (نظّام، 1416ق، ج6، ص608 ـ 609)؛ و توسل ميجويم به کرم خداوند، سپس به نبي قرشي مکي و ولي بزرگ و عاليمرتبة او. و با وجود اختلاف در آراء يک عالم، قاعدة پذيرفته شده در جوامع علمي، رجوع به آخرين ديدگاه است. بنابراين، استدلال ذهبي به بيان نظّام در آية 54 و55 سورة مائده بر تسنن نظّام ناتمام است، و ادعاي وي که تنها شاهد بر تشيع نظّام بيان او در خاتمه تفسيرش است نيز صحيح نيست و ما دلايل و شواهد متعددي را در ادامه، از تفسير نظّام بر تشيع او ذکرخواهيم کرد:
شواهد دال بر تشيع نظّام
شواهد و ادلة فراواني در تفسير نظّام بر تشيعش دلالت دارد؛ از جمله:
1. تمجيد فراوان و عالي از آل پيامبر و استشهاد به کلمات و سيرة ائمة اطهار
اين ميتواند شاهدي بر تشيع نظّام باشد، مانند:
الف. کليد بهشت دانستن آل پيامبر- در خطبة تفسيرش «صلي الله عليه وعلي آله مفاتيح الجنة» (نظّام، 1416ق، ج1، ص4)؛
ب. شروع اولين مقدمة کتاب با تعبير از امام علي به «اميرالمؤمنين»: «عن علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين، قال: قال رسول الله...» (همان، ص 8) و نيز جاهاي ديگر (همان، ص215؛ ج4، ص298، 360 و 417)، درحاليکه نظّام حتي يک جا هم اين لقب را براي ساير خلفا به کار نبرده است و اختصاص اين لقب به امام علي از عقايد شيعه است.
ج. شروع اولين مقدمه در فضل قرآن با نقل دو حديث نبوي از طريق امام علي که يادآور فرمايش پيامبر است: «أنا مدينة العلم وعلي بابها فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ» (اصبهاني، 2002، ج1، ص 106). احاديث بعدي - به ترتيب- از ابنعباس، عايشه و ديگران است.
د. بيان اينکه اقتدا کننده به امام علي گمراه نخواهد شد (ومن اقتدي به لن يضل)، و دعاي پيامبر در حق امام علي را دليل عدم گمراهي ذکر ميکند که فرمودند: خدايا، هميشه حق را بر گرد علي قرار بده: (قال صلي الله عليه وسلم: اللهم أدر الحق معه حيث دار) (نظّام، 1416ق، ج1، ص89).
قبول اينکه اقتدا کننده به امام علي گمراه نخواهد شد؛ يعني عدم گمراهي شيعه حضرت علي و گمراهي کساني که به غير حضرت علي در موارد اختلافي اقتدا کردند. آيا اگر نظّام به غير امام علي اقتدا کرده بود و شيعه نبود در اول تفسيرش اين چنين مدال گمراهي بر سينه خود ميآويخت؟!
ه . بيان اينکه اقوال «اهلبيت» مطابق قاعده و اصول است (همان، ص360). نشانگر جايگاه ائمة اطهار در ديدگاه معرفتي نظّام، و بيانگر خلاف قاعده و باطل بودن راه و اقوال کساني است که مقابل اهلبيت قرار گرفتهاند و اين بهترين بيان براي اثبات حقانيت مکتب آنان است و غير شيعه اينچنين حقانيت شيعه را اثبات نميکند.
و. استشهاد مکرر به سخنان امامان شيعه؛ از جمله: امام علي (همان، ج1، ص88، 89 و...)؛ امام حسن (همان، ج2، ص229؛ ج6، ص 164،306)؛ امام حسين (همان، ج1، 232، ج2، 211، ج5، ص 537)؛ امام زينالعابدين (همان، ج4، ص215، ج 6، ص 153)، امام باقر (همان، ج1، 325،647؛ ج2، ص 213،393،557؛ ج4، ص23، 78، 219)؛ امام صادق (همان، ج 1، ص87؛ ج2، ص365،333،362؛ ج3، ص 573؛ ج 4، ص 55، 453،514؛ ج5، ص214، 216؛ ج 6، ص 596،543، 460 و...) و امام رضا (همان، ج6، ص524).
ز. توصيف امام علي (همان، ج 2، ص178، 179،270، 275، 386،411، 605،606، 607 و...)؛ امام حسن (همان، ج1، ص 137؛ ج4، ص32)؛ امام سجاد (همان، ج4، ص215، ج 6، ص15)؛ امام باقر (همان، ج1، 336)؛ و امام صادق (همان، ج3، ص541،534؛ ج5، ص 214) به «عليهالسلام»؛ زيرا متعارف در بين شيعيان است که از امام با عنوان «عليهالسلام» ياد کنند. نظّام «عليه السلام» را علاوه بر امامان شيعه، فقط براي انبياي الهي و ملائکه ذکر كرده است (همان، ج2، ص 584، 384،401، 503).
اين در حالي است که در تفاسير اهلسنت همعصر با نظّام، از جمله تفسير بيضاوي (م685يا691ق)، خازن (م710ق) و ابنجزي (م741ق) امام علي و ساير ائمه را با عنوان «عليهالسلام» نياوردهاند، بلکه ابنکثير (م774 ق) عدم جواز استعمال آن را در غير انبيا از جويني سني نقل ميکند و خود، خلفاي ثلاثه را سزاوارتر به «عليهالسلام» از امام علي ميداند (ابنکثير، 1419ق، ج6، ص 424-423).
ح. ذکر حديث از قول امام حسن و تأييد آن به وسيلة امام علي که مردم سه دستهاند: ناس و اشباه الناس و النِسناس (ابنمنظور، 1408ق، ج 14، ص 124) و بيان اينکه ناس ائمه هستند، و اشباه الناس شيعيان ائمه و نِسناس دشمنان ائمه (نظّام، 1416ق، ج 6، ص 585).
2. نظّام و اقرار به ولايت اميرالمؤمنين
از دلايل قاطع بر تشيع نظّام، بيان او در خاتمة تفسيرش است که مينويسد:
وإني أرجو من فضل الله العظيم وأتوسل إليه بوجهه الكريم، ثم بنبيه القرشيّ الأبطحيّ، ووليه المعظم العليّ... (نظّام، 1416ق، ج6، ص 609-608).
نظّام با رعايت ترتيب، ابتدا به ذات اقدس الهي، سپس به مقام نبوت پيامبر اعظم، و در مرتبة بعد، به مقام ولايت و امامت امام علي ـ مانند يک شيعه ـ توسل ميجويد و جملة «ووليه المعظم العليّ» تصريح است به ولايت امام علي و در واقع، اين بيان نظّام آن هم در خاتمة تفسيرش، مهر تأييد قطعي و تفسيري صريح بر تمام آن کنايهها، اشارهها و شواهدي است که در تفسيرش از ابتدا تا خاتمه بر تشيع خود بيان نموده بود.
دلالت اين عبارت بر تشيع نظّام آنقدر روشن است که ذهبي با وجود نفي تمام شواهد در تفسير نظّام بر تشيع او، ميگويد:
وعلي كثرة ما قرأت في هذا التفسير لم أقع علي نص منه يدل علي تشيع مؤلفه، وكل ما وقعت عليه، أنه قال في خاتمة تفسيره: «وإني أرجو فضل الله العظيم، وأتوسل إليه بوجهه الكريم، ثم بنبيه القرشي الأبطحي ووليه المعظم العلي.. إلخ» وهذه الجملة الأخيرة: «ووليه المعظم العلي» وإن كانت اعترافاً منه بولاية علي -رضي الله عنه- ...
با وجود مطالعة زياد اين تفسير، مطلبي که دلالت بر تشيع مؤلف آن بکند پيدا نکردم. تمام آنچه بر تشيع نظّام دلالت ميکند اين است که او در خاتمة تفسيرش گفته: «واني...ووليه المعظم العليّ» و اين جملة اخير هرچند بيانگر اعتراف نظّام به ولايت علي -رضي الله عنه- است ... (ذهبي، 1395، ج1، ص 328).
3. ذکر نظرها و ادلة کلامي تشيع و تأييد آن
اين موضوع ميتواند دليل ديگري بر تشيع نظّام باشد؛ مانند:
الف. تأييد مختارهاي شيعه در تفسير آية «مباهله» (آلعمران:61): نظّام در تفسير آية «مباهله»، مهمترين ادلة شيعه را با توجه به محتواي آيه و روايات صادر شده دربارة اين آيه آورده و آنها را تأييد نموده است؛ از قبيل:
اول. پيامبر اكرم تنها فاطمة زهرا، امام علي، حسن وحسين را براي مباهله همراه خود آوردند و از آنان درخواست کردند هر وقت دعا گفت آمين بگويند (نظّام، 1416ق، ج 2، ص 178).
دوم. نقل روايت اصحاب کساء از قول عايشه که هنگام خروج براي مباهله، حسن آمد و پيامبر او را زير عبا قرار دادند، بعد حسين، بعد علي، بعد فاطمة زهرا، و سپس پيامبر فرمودند: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» و تأييد روايت به اينکه صحت آن بين اهل حديث و تفسير تقريباً متفق عليه است (همان).
سوم. بيان اينکه مراد از «انفسنا» در آيه مباهله کسي است که مانند نفس پيامبر بوده باشد (همان). حال با اين بيان نظّام از «انفسنا»، با توجه به نقل او که فقط امام علي از بين اصحاب همراه پيامبر بوده، بايد در دايرة معرفتي نظّام، امام علي در غير مختصات نبوت همانند پيامبر باشد و اين همان عقيدة تشيع است.
چهارم. بيان دلالت آيه برفضيلت اصحاب کساء (همان، ص179)؛
پنجم. تصريح به اينکه اصحاب کساء عزيزترين افراد براي پيامبر بودهاند (همان) و اين منافي با عقايد اهلسنت است بر اساس احاديثي که به پيامبر نسبت ميدهند که افضليت به ترتيب خلافت است (تفتازان، 1409ق، ج5، ص290).
ششم. نقل قول شيعه مبني بر برتري امام علي بر همة اصحاب پيامبر (نظّام، 1416ق، ج2، ص179)؛
حال اگر نظّام به تشيع خود تصريح ميکرد، آيا مطلب مهم ديگر باقي ميماند که بيان نکرده باشد؟
تنها چيزي را که نظّام در اين آيه نميپذيرد، برتري امام علي بر ساير انبيا است و اين هم ضرري به تشيع او نميزند. شايد اين موضوع در نظر او، غُلوّ محسوب ميشده؛ مانند ابنوليد شيعه که اول مرتبة غلو را نفي سهو از پيامبر و امام دانسته است (مفيد، 1363، ص113).
البته با نفس پيامبر خواندن امام علي توسط نظّام، آن حضرت بايد بر همة انبيا غير پيامبر اكرم افضل باشد؛ زيرا پيامبر اكرم از همة انبيا افضل است.
ب. آية تبليغ (مائده:67) و تمايل نظّام به تشيع: در اين آيه، نظّام به ذکر اقوال در شأن نزول ميپردازد و اولين آن را به نقل از ابوسعيد خُدري، ابنعباس، براء بن عازب و محمد بن علي، «روز عيد غدير و فضيلت امام علي» ذکر ميکند که پيامبر فرمودند: «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه...»؛ هر که من مولاي اويم اين علي مولاي اوست، و در ادامه، تبريک عمر به امام علي را ذکر ميکند که گفت:.مبارک باد بر تو، پسر ابيطالب که مولاي من و مولاي تمام مردان و زنان مؤمن شدي (نظّام، 1416ق، ج2، ص 616)، و در ادامه، ساير اقوال را ذکر ميکند.
حال با توجه به تقديم اين قول بر ساير اقوال، که گرايش اهلسنت به آنهاست و تأييد آن به تبريک عمر و عدم رد آن، دستكم ميتواند نشانگر ترجيح اين قول بر ساير ديدگاهها و بيانگر تمايل او به تشيع بر اساس تفسيرش در اين آيه شريفه باشد.
ج. آية تطهير (احزاب:33) و تمايل به تفسير آن بر اساس مذهب تشيع: در اين آية شريفه، نظّام مراد از «اهلبيت» را «اهل عباء» ميداند و به صورت ظني احتمال ميدهد زنان پيامبر را هم دربرگيرد (نظّام، 1416ق، ج5، ص 460). اين بيان بسيار نزديک به ديدگاه شيعه و بيانگر تشيع يا ميل نظّام به تشيع است.
د. آية مودّت (شوري:23) و اعتراف نظّام به حرام بودن بهشت بر ظالمان به اهلبيت: نظّام در اين آيه، چهار قول را ذکر ميکند که قول دوم و چهارم آن مطابق عقايد شيعه است و در تشريح قول چهارم، از سعيد بن جبير از قول پيامبر آورده که مراد از «قربي» امام علي و حضرت فاطمه و فرزندان آن دو بزرگوار است.
در ادامه مينويسد: اين يک افتخار بزرگ و شرف کامل است. سپس حديث ورود خمسة طيبه را به بهشت ذکر ميکند و مينويسد: وعنه -صلي الله عليه وسلم- «حرمت الجنة علي من ظلم اهل بيتي وآذاني في عترتي»؛ پيامبر فرمودند: بهشت بر کساني که به اهلبيت من ظلم کنند و مرا با آزار اهلبيتم آزار دهند، حرام است.
سپس اين حديث مبارک و معيار را ذکر ميکند که پيامبر فرمودند: «فاطمه پارة تن من است، و اذيت او اذيت من است». در ادامه ميافزايد: به تواتر ثابت شده است که پيامبر، علي و حسن و حسين را دوست ميداشتند؛ و تأکيد ميکند: وقتي پيامبر آنان را دوست داشته است، اين محبت و ارادت بر ما واجب ميشود؛ زيرا خداوند فرمود: از پيامبر تبعيت کنيد (انعام: 153).
سپس مينويسد: کفايت ميکند براي بلندي جايگاه و شرف آل پيامبر، اينکه تشهد نماز با ذکر آنان و صلوات بر آنان تمام ميشود. و در ادامه، حديث «سفينه» را ذکر ميکند که بر اساس آن، سواره بر آن نجات مييابد و پياده از آن غرق ميشود (نظّام، 1416ق، ج6، ص74-73).
اکنون منصفانه ميپرسيم: اگر کسي قايل به عقايد شيعه نباشد چرا بايد اين همه دليل بر حقانيت تشيع، آن هم در تفسير يک آيه ذکر كند؟
حال با توجه به ظلمهايي که پس از پيامبر بر حضرت فاطمه شد كه بهترين دليل بر اثبات آن، قبر مخفي ايشان است که راضي نشدند ظالمان بر ايشان نماز بخوانند و در تشييع جنازهاش شرکت کنند و بر سر مزار او بيايند، آيا نظّام با ذکر حديث حرمت بهشت بر ظالمان به اهلبيت و اينکه اذيت حضرت فاطمه بسان آزار پيامبر است، درصدد اثبات حقانيت تشيع نيست؟ مگر مفسران شيعه در تفسير اين آيه، مباحثي غير از آنچه نظّام آورده ذکر كردهاند؟
البته نظّام در تفسير آية پيش گفته، حديث «اصحابي کالنجوم» را هم ذکر ميکند و مينويسد: بر سفينة محبت اهلبيت سوارم و چشم به صحابه هم دارم (همان، ج 6، ص74). در ذکر اين حديث از سوي نظّام، چند احتمال وجود دارد:
اول. از باب تقيه بوده وآوردن چنين حديثي پس آنهمه احاديث و مطالب در حقانيت شيعه، آن هم در نيشابور با اکثريت اهلسنت، قابل توجيه است.
دوم. نظّام مرتبهاي از تشيع را ميپذيرد که بر اساس آن، تبري از خلفا را لازم نميداند، و هميشه در بين شيعه افرادي بودهاند که خلافت شيخين را پذيرفته و از راويان احاديث در فضايل اهلبيت بودهاند و در کتب رجالي اهلسنت، آنان را با گرايش خفيف شيعي ياد ميکنند و ذهبي احاديث اين دسته از راويان را به ديدة قبول مينگرد (ذهبي، 1382، ج1، ص5) و هماکنون هم شيعيان زيدي چنين عقيدهاي دارند.
سوم. نظّام از اهلسنت است، اما در مقابل احاديث دال بر فضايل اهلبيت و استدلالات محکم بر حقانيت آنان، عناد ندارد. از اين گروه، به «شيعه» به معناي «محب اهلبيت» ياد ميشود و در اين قسم، افرادي مانند شافعي داخلند که اشعارش معروف است (ديوان
امام شافعي، ج1، ص14).
ولي احتمال اخير با ذکر آنهمه روايت در يک آيه سازگار نيست، و با بيانات نظّام در ساير آيات چندان همخواني ندارد.
ه . آية نجوا (مجادله:12) و دفاع بينظير نظّام از فضايل امام علي: از ديگر ادله و شواهد بر تشيع نظّام، دفاع شجاعانه او از فضايل امام علي در مقابل خلفا در آية 12 سورة مجادله است که همراه با رد آراء بيضاوي و فخررازي است.
نظّام در اين آيه، از امام علي نقل ميکند که فرمودند: در کتاب خدا، يک آيه است که تنها من به آن عمل کردم و کسي قبل يا بعد من به آن عمل نکرده، و من يک دينار داشتم، آن را به 10 درهم تبديل کردم و هر بار که با پيامبر صحبت ميکردم، يک درهم صدقه ميدادم (نظّام، 1416ق، ج6، ص275).
سپس سخن بيضاوي را ميآورد که اين عمل امام علي دليل برتري او بر بزرگان صحابه نيست؛ شايد عمل نكردن ديگران به آيه به اين سبب بوده که زمان عمل کوتاه بوده و فرصت عمل پيدا نکردهاند (بيضاوي، 1416ق، ج5، ص195). بعد قول فخررازي را نقل ميکند که گفته است: بر فرض که فرصت عمل هم براي بقية اصحاب بوده، ولي عمل نکردن به اين آيه توسط اکابر اصحاب هيچ نقصي نيست؛ زيرا عمل به اين آيه و دادن صدقه و نجوا با پيامبر موجب دلتنگي فقرايي ميشود که پول ندارند و همچنين باعث فرار اغنيا ميشود. بنابراين، عمل نکردن به آيه که موجب الفت شود بهتر است از عمل کردن به آن که باعث وحشت شود. و صدقه دادن در هنگام مناجات واجب است، اما مناجات نه واجب است و نه مستحب، بلکه ترک مناجات به سبب پيامدها و عوارضي که دارد، بهتر است (فخررازي، 1421ق، ج29، ص236).
نظّام در دفاع از امام علي و ردّ دو مفسر بزرگ سني ميگويد: اين بيان خالي از تعصب نيست. مگر واجب است بر ما که پايينتر بودن منزلت علي را در همه جا از اکابر اصحاب ثابت کنيم؟ چه عيبي دارد که علي فضيلتي داشته باشد که ديگر اصحاب از آن برخوردار نباشند؟
سپس براي اثبات برتري امام علي در بعضي موارد بر ساير اصحاب در صدر اسلام، حديث عبدالله بن عمر را ميآورد که گفته است: علي سه خصلت داشت: «ازدواج با فاطمه، دادن پرچم در روز فتح خيبر به دست او توسط پيامبر؛ و عمل به آية نجوا. اگر من يکي از آنها را داشتم برايم ارزشمندتر بود از شتران سرخموي» (نظّام، 1416ق، ج6، ص276).
نظّام در ادامه، دردمندانه ميپرسد: آيا فرد منصفي پيدا ميشود که بگويد: مناجات با پيامبر موجب نقص است؟! ضمن آنکه در آيه از مناجات نهي نشده، بلکه تنها به دادن صدقه امر شده است. بنابراين، هرکس به آيه عمل کند دو فضيلت کسب كرده است: اول. کمک به فقرا؛ دوم. دوست داشتن نجواي با پيامبر را. همين موجب قرب به پيامبر و حلّ مجهولات ميشود و پرده برداشتن از اين نکته که مناجات با پيامبر براي او محبوبتر از مال بوده است (همان).
اين نحو مجادلة علمي نظّام با بزرگان اهلسنت ـ بيضاوي و فخررازي ـ آزادگي و دفاع او از حق را نمايان ميسازد و اين ناشي از خارج بودن نظّام از دايرة اعتقادات اهلسنت و دخول در دايرة معارف تشيع يا -دستكم- تمايل کمنظير او به اهلبيت است.
در پايان، بايد گفت: ماية عبرت است که فخررازي در اثر تعصب شديد، عمل به آيه را ماية وحشت دانسته است تا به زعم خود، گرد نقصي بر دامن پيشوايانش که به آيه عمل نکردند، ننشيند. بايد از فخررازي پرسيد: آيا خداوند متعال به پيامدهاي منفي ادعايي شما در نزول آيه علم نداشته است؟!
4. تسلط کمنظير به نظريات فقهي تشيع و ادلة آن
نظّام در آيات الاحکام، آنچنان مسلط به نظرات فقهي شيعه و ادلة آن است که خواننده تصور ميکند فقيهي شيعي بر کرسي تدريس و تفسير نشسته است. در اينجا به چند نمونه اشاره ميکنيم:
الف. نظّام دربارة روزه در سفر، در تفسير آية 184 سورة بقره، با عنوان: «اماميه صوم در سفر را جايز نميداند» به بيان ديدگاه شيعه و ادلة آن ميپردازد (همان، ج1، ص 497).
ب. در آية 196 بقره، دربارة اقسام حج و افضل آنها ميگويد: اماميه حج تمتع را براي «نائي» واجب ميداند (همان، ص538).
ج. در آية متعه (نساء:24)، اصل وجود آن را در فقه اسلامي اثبات ميکند و به بيان استدلالات محکم شيعه دربارة تشريع آن و نبود دليل معتبر بر نسخ آن ميپردازد (نظّام، 1416ق، ج2، ص392).
5. تأييد نظرات فقهي شيعه
نظّام در موارد متعدد، پس از بيان نظر فقه شيعه، به تأييد آن پرداخته که اين امر مؤيدي ديگر بر تشيع نظّام است. براي مثال:
الف. در آية پيش گفته ـ متعه ـ در ادامه، به نقل از طبري، حديث امام علي را نقل ميکند که «اگر عمر از متعه نهي نميکرد جز انسانهاي شقي کسي زنا نميکرد» (طبري، 1412ق، ج5، ص 10). همچنين قرائت ابي بن کعب و ابنعباس را ميآورد که آيه را اينطور تلاوت (تفسيري) ميکردند: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ [إلي أجل مسمي] فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً...» و صحابه اعتراض نميکردند. پس حکم جواز متعه اجماعي است.
البته نظّام ادله ديگران را هم ذکر کرده است، و تمام ادله آنان به نهي عمر برميگردد، و با توجه به صلاحيت نداشتن عمر براي نسخ احکام الهي به اتفاق شيعه و سني، آن نهي را اينگونه توجيه ميکند که نسخ آن توسط پيامبر نزد عمر ثابت شده است (نظّام، 1416ق، ج2، ص393).
البته اين استدلال بطلانش نزد محققان روشن است؛ زيرا آيه مختص عمر نبوده تا پيامبر نسخ آن را فقط به او گفته باشد. گويا نظّام از خوانندة هوشمند ميخواهد با توجه به ادلة ذکر شده، شخصاً حق را از بين اين اقوال و ادلة آن تشخيص دهد که اين امر چندان دشوار نيست.
ب. آية طلاق (بقره:229) و مطابق قاعده دانستن ديدگاه «علماء اهلالبيت»: نظّام در تفسير اين آيه، متعرض حکم سه طلاق در مجلس واحد ميشود و به بيان ديدگاه شافعي و ابوحنيفه و شيعه ميپردازد و ميفرمايد: بعضي جمع بين سه طلاق را در مجلس واحد حرام و غيرمشروع ميدانند و اضافه ميکند اين افراد معتقدند: از سه طلاق در مجلس واحد، تنها يک طلاق واقع ميشود و اين حکم مطابق قاعده است و بسياري از علماي اهلبيت آن را اختيار کردهاند؛ زيرا نهي دلالت بر فساد ميکند (نظّام، 1416ق، ج1، ص630).
اين بيان نظّام که اقوال «علماي اهلبيت» مطابق قاعده است، بهترين تبليغ برا ي اثبات حقانيت مکتب آنان و نيز شاهدي بر تمايل نظّام به مکتب تشيع است.
ج. آية وضو (مائده:6) و ردّ قول مشهور اهلسنت: نظّام در تفسير آية وضو مينويسد: بعضي گفتهاند: بايد ابتداي شروع شستن دست از کف به طرف آرنج باشد، و سپس اين قول را رد نموده، ميگويد: آيه در صدد بيان غايت وضو نيست، بلکه ميخواهد مقداري را که بايد شسته شود بيان کند (نظّام، 1416ق، ج2، ص556).
د. اختيار جزئيت «بسم الله الرحمن الرحيم»: اينکه آيا «بسم الله الرحمن الرحيم» آيهاي مستقل از سورة حمد، و جزو قرآن در تمام سورههاست، يا اينکه براي تبرک و فاصلة بين سورهها آمده، يکي از مباحث چالشبرانگيز بين شيعه و بعضي از اهلسنت است و نظّام نظرية شيعه را اختيار نموده و در اثبات اين مطلب و ردّ قول مخالفان، به احاديث منقول از امام علي و امام صادق تمسک جسته است (همان، ج1، ص 88 و 78).
ه . اختيار جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم»: نظّام در قرائت حمد در نماز، مانند عالمان شيعه به جهر «بسم الله الرحمن الرحيم» رأي داده و به سيرة عملي امام علي تمسک جسته، مينويسد: «کان مذهبه [علي بن ابي طالب] الجهر بها في جميع الصلوات و قد ثبت هذا منه تواتراً، و من اقتدي به لن يضلّ»؛ علي بن ابيطالب روشش جهر به بسم الله الرحمن الرحيم در تمام نمازهايشان بود، و اين جهر خواندن به خبر متواتر ثابت شده است، و هرکس از علي بن ابيطالب پيروي کند گمراه نميشود، چون پيامبر گرامي فرمودند: «اللهمّ ادر الحق معه حيث دار» (همان) خدايا، بچرخان حق ر ا به هر طرفي که علي ميچرخد. و در ادامه، ادلة ديگري براي اثبات جهر ذکر ميکند.
آيا اين بيان صريح نظّام در مباحث اختلافي شيعه و اهلسنت كه «هرکس به علي بن ابيطالب اقتدا کند گمراه نخواهد شد» بيانگر مکتب فکري وي نيست؟ به ويژه آنكه در اختيار آراء و عمل هم او را مقتداي خود قرار ميدهد و مستند خود را در جهر، سيرة امام علي ذکر ميکند، نه رأي شافعي، هرچند شافعي نيز قايل به جهر است (جزيري، 1406ق، ج1، ص 257).
سيد محسن امين با عنايت به همين تمسک نظّام به سيرة امام علي و دعاي پيامبر در حق او، شيعه بودن نظّام را استنباط کرده است (امين، بيتا، ج5، ص248).
آنچه ذکر شد بخشي از مؤيدات، شواهد و دلايل موجود در تفسير نظّام بر تشيع اوست. مرحوم محمدتقي مجلسي با توجه به بيانات نظّام در تفسيرش فرموده: به حسب ظاهر، از علماي بزرگ عامه است، ولي در واقع، شيعه است، با توجه به آنچه در ضمن تفسيرش فرموده است (خوانساري، 1391، ج3، ص103 به نقل از: شرح فارسي محمدتقي مجلسي بر «من لايحضره الفقيه» کتاب «صوم»).
جمعبندي و نتيجهگيري
با مراجعه به تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، روشن شد كه نظّام نيشابوري ادله و شواهد فراواني را بر تشيع خود به وديعه نهاده و مطالبي را گفته که علماي عامه به آن اعتقاد ندارند و با اهلسنت بودن او نميسازد؛ مانند:
1. اقرار به ولايت امام علي؛
2. شيعه شمردن حضرت مهدي؛
3. تمجيد مکرر از امام علي به «اميرالمؤمنين» وبه کار نبردن آن حتي در يک جا براي خلفا. اين در حالي است که اختصاص اين لقب به امام علي از عقايد شيعه است؛
4. بيان اينکه «هرکس به امام علي اقتدا کند گمراه نخواهد شد»؛
5. آل پيامبر را کليد بهشت دانستن؛
6. بيان اينکه «علماي اهلبيت» اقوالشان مطابق قاعده است؛
7. برتر دانستن امام علي از ابوبکر و عمر و عثمان در صدقه دادن براي نجوا؛
8. توصيف مکرر امام علي به «عليه السلام»، و توصيف امام حسن، سجاد، باقر و صادق و عدم توصيف خلفا به آن؛
9. استشهاد مکرر به سخنان امام علي، حسن، حسين، زينالعابدين، باقر، صادق و رضا؛
10. اصرار بر طرح ديدگاههاي اعتقادي و فقهي شيعه و دفاع از آن در بيشتر جاها؛
بنابراين، روشن شد كه ادعاي ذهبي بر نبود دليلي بر تشيع نظّام در تفسيرش، بسيار دور از واقعيت است و معلوم شد كه تعصبات ديني تا چه حد ميتواند در آراء و نوشتهها تأثير داشته باشد.
- ابنحجر، احمد، 1997م، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض و الضلال و الزندقة، بيروت، الرسالة.
- ابنفارس، احمد، 1387، ترتيب مقائس اللغة، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- ابنمنظور، 1408ق، لسان العرب، بيروت، دار الاحياء التراث العربي.
- امين، سيدمحسن، بيتا، اعيان الشيعه، بيروت، دار التعارف.
- بيضاوي، عبدالله، 1416ق، انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيروت، دار الفکر.
- تفتازاني، مسعود، 1409ق، شرح المقاصد، بيجا، الشريف الرضي.
- تهراني، آقابزرگ، بيتا، الذريعة الي تصانيف الشيعة، بيروت، دار الاضواء.
- جزيري، 1406ق، الفقه علي المذاهب الاربعه، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- جعفريان، رسول، 1388، تاريخ تشيع در ايران تا طلوع صفوي، تهران، علم.
- خوانساري، محمدباقر، 1391ق، روضات الجنات، قم، اسماعليان.
- ذهبي، محمد بن احمد بن عثمان، 1382ق، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، علي محمد بجاوي، بيروت، دار المعرفة.
- ذهبي، محمدحسين، 1395ق، التفسير والمفسرون، بيروت، دار الکتب الحديثه.
- زرکلي، خيرالدين، 1980م، الاعلام، بيروت، دار العلم للملايين.
- شافعي، محمد، ديوان، نرم افزار مکتبه الشامله، بخش ديوانها.
- طبري، محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
- فخر رازي، 1421ق، مفاتيح الغيب، بيروت، دار الكتب العلمية.
- کحاله، عمر رضا، بيتا، معجم المؤلفين، بيروت، دار الاحياء التراث العربي.
- معرفت، محمدهادي، 1429ق، التفسير والمفسرون في ثوبه القشيب، مشهد، جامعه الرضويه.
- مفيد، محمد، 1363، تصحيح الاعتقاد، قم، منشورات الرضي.
- نظّام نيشابوري، حسن، 1416ق، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، زكريا عميران، بيروت، دار الكتب العلمية.
- نويهض، عادل، 1409ق، معجم المفسرين، حسن خالد، بيجا، مؤسسة نويهض الثقافيه.