بررسی ادلهی قرآنی عرف گرایان اثباتی در قلمرو اخلاق
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
افزايش روند گرايش به معنويت در جهان معاصر، امري است که توجه بسياري از انديشمندان و تحليلگران مسائل اخلاقي را به خود جلب كرده است. جدا از ادلة گرايش مزبور، آنچه براي علماي اخلاق اهميت دارد شيوه جهتدهي به اين گرايش بشري و سوق دادن انسان معاصر به سمت آرمان نهايي است. فيلسوف اخلاق نيز در تبيين و تشريح مباني اخلاق کارآمد و صحيح، مسئوليت خطيري بر دوش دارد؛ چراکه اقناع معرفتي شيفتگان معنويت نسبت به ديدگاه صحيح اخلاقي، شرط لازم براي ثبات نظري و استقامت عملي جويندگان و پويندگان طريق اخلاق است و ايشان را از تزلزل در انديشه و سستي در عمل رهايي خواهد بخشيد. از جمله وجوه اقناع معرفتي، پاسخ به مسائل و چالشهاي معرفتي و اثبات ترجيح ديدگاه برگزيده نسبت به ديدگاههاي رقيب است. يکي از مهمترين چالشهاي نظري کنوني که تأثير بسزايي در شيوه و کيفيت بروز رفتار اخلاقي دارد، پرسش از منابع معرفت اخلاقي است و اينکه چگونه و با چه ابزاري ميتوان به ارزش اخلاقي افعال پي برد و وظيفة خود را در ميان گزينههاي مختلف پيشرو تشخيص داد.
مروري بر مباني معرفتشناختي مکاتب اخلاقي، حاکي از آن است که عرف و پذيرش اجتماعي يک عمل در طول تاريخ فلسفة اخلاق غرب همواره بهعنوان منبعي براي تشخيص ارزش و وظيفه اخلاقي مطرح بوده است. پروتاگوراس (م420 ق.م.)، ميشل مونتين (1533-1592)، توماس هابز (1588-1676)، جان لاک (1632-1704)، ژان ژاک روسو (1712-1778)، تامس ريد (1710-1796)، اميل دورکيم (1858-1919)، جورج ادوارد مور (1873-1958) و جان رالز (1921-2002) در زمرة انديشمنداني هستند که ديدگاههايي همسو با عرفگرايي ارائه کردهاند، ولي متأسفانه تاکنون ديدگاههاي ايشان از اين لحاظ مطالعه و بررسي نشدهاند.
به نظر ميرسد که عرفگرايي اخلاقي با مشکلات نظري و عملي بسياري روبهروست. اين مشکلات موجب شدهاند که اين طرز تلقي نهتنها مسير رهپويان اخلاق را هموار نکند، بلکه بر درک وظيفة اخلاقي ايشان نيز تأثير منفي بگذارد؛ بدينمعناکه در برخي موارد آنها را از تشخيص وظيفة اخلاقي باز دارد و در برخي موارد نيز به بيراهه ببرد.
برخي از انديشمندان اسلامي نيز با ارائة ادلهاي به طرفداراي از عرفگرايي اخلاقي پرداختهاند. بخشي از ادلهاي که ايشان به آن تمسک جستهاند، ادلة نقلي است. اين ادله شامل آيات قرآن کريم و روايات ميشود. هريک از ادلة قرآني و روايي، قابل بررسي مجزا و مستقل است. با توجه به جايگاه قرآن کريم و معارف قرآني در ميان معارف نقلي، اين پژوهش به بررسي ادلة قرآني عرفگرايان اخلاقي و استخراج ديدگاه قرآن کريم نسبت به کاشفيت عرف از ارزش و وظيفة اخلاقي اختصاص يافته است و مشخصاً به اين پرسش پاسخ ميدهد که ادلة قرآني عرفگرايان اخلاقي تا چه اندازه پذيرفتنياند و بررسي مجموع آيات قرآن کريم دربارة عرفگرايي اثباتي اخلاقي به چه نتيجهاي ميانجامد؟ به همين منظور در اين نوشتار پس از تبيين مفهومي واژة عرف و تشريح اصطلاح عرفگرايي اثباتي اخلاقي به منظور روشن شدن كانون بحث، ادلة قرآني عرفگرايان اخلاقي، بيان و سپس تحليل و بررسي شدهاند. سپس با بررسي همة آيات قرآن کريم، ديدگاه قرآن کريم دربارة اعتبار معرفتشناختي عرف استخراج شده و نتيجة آن انعکاس يافته است.
-
- 1. بررسي معنايي
- 1-1. عرف
- 1. بررسي معنايي
پيگيري معناي عرف در لغت و اصطلاح از مقدمات لازم در تبيين دقيق و حل مسئلة مورد نظر است. به همين منظور نخست معناي لغوي و سپس معناي اصطلاحي آن را پي خواهيم گرفت.
-
-
-
- 1-1-1. معناي لغوي
-
-
معاني بسياري براي واژة عرف در کتب لغت آمده است. از جمله مهمترين معانياي که لغتدانان براي عرف ذکر کردهاند، عبارتاند از: معروف و شناختهشده (العين، معجم تهذيب اللغة، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، لسان العرب، القاموس المحيط: ذيل ماده عرف)، تتابع و پشت سر هم بودن (همان و المفردات: ذيل ماده عرف)، احسان و نيکي (المفردات في غريب القرآن، لسان العرب، المصباح المنير في غريب الشرح الکبير للرافعي: ذيل ماده عرف)، و هر چيزي که نفس آدمي آن را نيکو شناسد، بدان خو گيرد و آرامش يابد (معجم تهذيب اللغة، لسان العرب: ذيل ماده عرف).
ابنفارس (312-395) کوشيده با دستهبندي معاني عرف، اقوال مختلف را در حوزة معناشناسي عرف جمع كند. حاصل تلاش وي در تحليل معناي اين ماده، آن است که مادة «ع ر ف» دو معناي اصلي دارد. وي مدعي است که همة معاني يادشده را ميتوان به يکي از آن دو بازگرداند. نخستين معنا، تتابع و اتصال اجزاي يک چيز است. وي بر اين باور است که وجه تسمية يال اسب به عُرْف الفَرَس و زمين سرسبز و مرتفع بين دو دشت به عُرفه، اتصال و پيوستگي آنها به يکديگر است. معناي دوم، سکون و طمأنينه ميباشد. وي واژة عُرْف را به معروف و شناختهشده ترجمه کرده و دليل نامگذاري آن را تسکين و طمأنينه يافتن نفس بهوسيله امور مذکور دانسته است. مشتقات ديگر اين ماده از جمله عريف (کسي که قيم قوم و قبيله بوده و به امور آنها اشراف دارد)، عرفات (سرزميني در 20 کيلومتري مکه که زائران خانة خدا براي انجام بخشي از مناسک حج، در روز نهم ذيالحجه از منا به آنجا ميروند) و عَرْف (بوي خوش) بر همين اساس و به گونهاي مشابه توجيه شدهاند. توجه به سياق جملات معجم مقاييس اللغة نشان ميدهد که وي معناي معرفت و عرفان را - که برخي بهعنوان يکي از معاني اين ماده ذکر کردهاند - نيز به سکون و طمأنينه بازگردانده است (معجم مقاييس اللغة، ذیل ماده عرف).
-
-
-
- 2-1-1. معناي اصطلاحي در فقه و اصول
-
-
با وارد شدن واژة «عرف» در علوم فقه، حقوق و جامعهشناسي، تعاريف مختلفي از عرف مصطلح در اين حوزهها ارائه شده است. براي رعايت اختصار و براي تشريح اصطلاح عرف در اخلاق، ميتوان به مرور اصطلاح فقهي و اصولي پرداخت. تعاريف فقها و اصوليون از عرف را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد: تعاريف فعلمحور و تعاريف فردمحور.
-
-
-
- تعاريف فعلمحور
-
-
برخي از فقها و اصوليون با محور قرار دادن فعل، به تعريف عرف پرداختهاند. واژة «فعل» در اينجا به معناي عام است؛ با اين بيان که گفتار، فهم و بناي عملي را نيز از آن جهت که نوعي فعل هستند دربر ميگيرد. همچنين فعل در اين کاربرد، ترک فعل را دربر دارد. تعريف منسوب به غزالي از اين قبيل است. به اعتقاد وي عادت و عرف امري است که از ناحية عقل در جان انسانها جاي ميگيرد و طبعهاي سالم آن را ميپذيرند: «العادة و العرف (در برخی منابع تعبیر عادة در ابتدای تعریف وجود ندارد) ما استقر في النفوس من جهة العقل و تلقته الطبائع السليمة بالقبول» (زحيلي، 1418ق، ص8؛ زرقاء، 1967، ج2، ص872). نسبتدهندگان، کتاب المستصفي را بهعنوان منبع ذکر ميکنند. اين در حالي است که در کتاب مزبور چنين تعريفي مشاهده نشد. حاصل بررسيها دربارة اِسناد تعريف مذکور به غزالي، اين نتيجه را در پي داشت که تعريف يادشده، تعريف النسفي است که وي آن را در کتاب المستصفي في فروع (يا فقه) الحنفية ذکر کرده است. تذکر برخي از محققان نيز گواه بر اين مطلب است (ابنعبدالقادر، 1418ق، ص94؛ عوض، 1399ق، ص50). تعريف مشهور سمعاني نيز فعلمحور است. وي معتقد است عرف به اموري گفته ميشود که مردم با آن مأنوساند و بر اساس آن با يکديگر رفتار ميکنند: «العرف ما يعرفه الناس ويتعارفونه فيما بينهم معاملة» (سمعاني، 1418ق، ص29).
تعريف سيدمحمدتقي حکيم نيز فعلمحور است و افزون بر قول و فعل، ترک فعل را نيز شامل ميشود. از نظر ايشان، تعريف عرف به «قول يا فعل يا ترکي که مردم آن را ميشناسند و بر اساس آن عمل ميکنند» بر تعاريف ديگر برتري دارد (حکيم، 1418ق، ص405). برخي ديگر عرف مصطلح در فقه را به «فهم يا بنا يا داوري مستمر و ارادي مردم كه صورت قانون مجعول و مشروع نزد آنها را به خود نگرفته باشد» تعريف و تفسير كردهاند (عليدوست، 1384، ص61-62). اين تعريف نيز فعلمحور بهشمار ميآيد.
-
-
- تعاريف فرد محور
-
عدهاي از انديشمندان حوزة فقه و اصول در تعريف خود، عرف را برابر با افرادي ميدانند که از ويژگي خاصي برخوردارند. براي نمونه، مرحوم آشتياني در بحر الفوائد مراد از عرف را عقلا از آن جهت که داراي عقلاند دانسته و از بناي عقلا به بناي عرف تعبير کرده است (آشتياني رازي، 1429ق، ج1، ص171). برخي ديگر نيز عرف را به افرادي اطلاق کردهاند که در زمان صدور خطابات و ادلة شرعي حضور داشته و مخاطب بيواسطه و مستقيم پيام وحي و سخنان پيامبر و معصومان بودهاند (رجبي، 1372، ص127).
-
-
-
- 3-1-1. معناي اصطلاحي در اخلاق
-
-
واژة «عرف» در اخلاق معمولاً به دو صورت به کار ميرود: گاهي به فهم، باور، تصميم (بنا)، گفتار و يا رفتاري اطلاق ميگردد که به صورت ارادي و مستمر توسط اکثر افراد يک گروه تکرار ميشود؛ خواه آن گروه کوچک باشد يا بزرگ و خواه به قانون تبديل شده باشد يا خير. نتيجة تکرار فراوان يکي از امور مزبور، آن است که موافقت با آن ستايش ديگران را به دنبال دارد و مخالفت با آن نکوهش ديگران را به همراه خواهد داشت؛
گاه نيز به خود اکثريت افراد يک گروه - خواه کوچک باشد و خواه بزرگ - عرف گفته ميشود.
در صورتي که بخواهيم با اصطلاحات پيشين سخن بگوييم، عرف در اخلاق هم به صورت فعلمحور به كار ميرود و هم به صورت فردمحور. بنابراين ميتوان عرف را به فهم، باور، تصميم (بنا)، گفتار و يا رفتار مستمر و ارادي بيشتر افراد يک گروه و يا خود افراد اطلاق كرد. توجه به اين نکته بايسته است که در عرف، هيچ قيد ديگري نظير عقلاني يا شرعي بودن نهفته نيست و به تعبيري نسبت به اين قيود لابشرط است. اين نکته در همة مواردي که در اين نوشتار از اعتبار عرف سخن به ميان ميآيد درخور توجه است.
-
-
- 2-1. عرفگرايي اخلاقي
-
عرفگرايي اخلاقي ديدگاهي است که بر اساس آن، اصول و قواعد اخلاقي به نوعي وابسته به عرفها و يا توافقهاي اجتماعي هستند (بونین و جیوان یو، 2004م، ص143). اين وابستگي ممکن است در مقام ثبوت يا اثبات باشد. به همين سبب، عرفگرايي اخلاقي به دو قسم عرفگرايي ثبوتي و اثباتي تقسيمپذير است.
-
-
-
- 1-2-1. عرفگرايي ثبوتي و اثباتي
-
-
عرفگرايي ثبوتي مربوط به نقش هستيشناختي عرف در ارزش اخلاقي است. مراد از نقش هستيشناختي عرف، مبدأ و منشأ بودن عرف براي ارزش اخلاقي است. در حقيقت، پرسش از نقش عرف در حوزة هستيشناسي اخلاق به اين پرسش بازميگردد که آيا ميتوان عرف را مبدأ و منشأ ارزشهاي اخلاقي دانست؟ كسي كه بر نقش عرف در مقام ثبوت تأكيد ميكند، در واقع عرف را مبدأ و منشأ ارزش و وظيفة اخلاقي قلمداد ميكند و بر اين ادعا مهر تأييد زده است كه ارزش و وظيفة اخلاقي ميتواند برخاسته و ناشي از عرف اجتماعي باشد. در اين صورت، خوبي و بدي افعال و به دنبال آن بايستي يا نبايستي آن توسط عرف جامعه تعيين ميگردد. در نتيجه، هر کاري که عرف آن را خوب بداند، خوب است و هر کاري که عرف آن را بد بداند، بد است. از اين نقش به نقش ثبوتي عرف نيز تعبير ميشود. اين نوع از عرفگرايي، از موضوع بحث كنوني ما خارج است.
عرفگرايي اثباتي، به نقش معرفتشناختي عرف در ارزش اخلاقي ارتباط دارد. مهمترين بحثهاي معرفتشناسانه در اين حوزه عبارتاند از مباحثي دربارة توجيه، اخباري يا انشائي بودن، قابليت صدق و کذب واقعي و تشخيص احکام معتبر اخلاقي. مراد از نقش عرف در بعد معرفتشناختي در اين نوشتار، توجه به نقش عرف در تشخيص احکام معتبر اخلاقي است. اين نقش مربوط به اثبات گزارههاي اخلاقي است. در مقام اثبات از اين بحث ميشود که چگونه ميتوان گزارههاي معتبر اخلاقي را کشف کرد و از طريق کدام منابع ميتوان خوب را از بد و درست را از نادرست تشخيص داد. کسي که به تأثير عرف در مقام اثبات باور دارد، در حقيقت عرف را يکي از منابع کشف احکام و وظايف اخلاقي ميداند. ما باور به کاشفيت عرف از ارزش اخلاقي را عرفگرايي اثباتي اخلاقي (و به اختصار عرفگرايي اثباتي) و فرد معتقد به آن را عرفگراي اثباتي ميناميم. اين نوع از عرفگرايي كانون بحث است.
-
- 2. ادلة قرآني عرفگرايي اثباتي
همانطورکه در طليعة سخن گفته شد، عرفگرايان اثباتي در اثبات مدعاي خود به دو دسته ادلة عقلي و نقلي (آيات و روايات) تمسک جستهاند که اين پژوهش، تنها به منظور بررسي ادلة قرآني ايشان سامان يافته است. مهمترين آياتي که ايشان بدان تمسک جستهاند، در سه آيه خلاصه ميشوند:
-
-
- 1-2. آية امر به عرف
-
خداوند سبحان در آية 199 سورة اعراف ميفرمايد: «خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بالعُرْفِ وأَعْرِضْ عَنِ الجَاهِلِينَ». اين آيه بسيار به مسائل اخلاقي مرتبط است و از گونة آيات اخلاقي بهشمار ميآيد. در اين آيه خداوند سبحان پس از آنکه پيامبر اکرم را به بخشش بديهاي ديگران دعوت ميکند، به ايشان دستور ميدهد که مردم را به «عرف» امر کند. مراد از «عرف» در اين آيه، انديشهها و رفتارهايي است که در بين مردم رايج است و مردم به آن خو گرفتهاند. بر اساس اين آيه، ميتوان گفت عادات و رسوم مردم، کاشف از ارزشهاي اخلاقي هستند و اگر چنين نبود، خداوند سبحان پيامبر را مأمور نميکرد تا مردم را به آن فراخواند. خلاصۀ استدلال مندرج در آيه اين است که خداوند در اين آيه به تبعيت از «عرف» دستور داده و ازاينرو عرف در شناخت احکام و ارزشهاي اخلاقي معتبر است. در نتيجه ميتوان ارزشهاي عرفي را بهعنوان منبعي براي شناخت ارزش اخلاقي معتبر دانست (ابنعابدين، 1432ق، ج2، ص113؛ گلباغي ماسوله، 1378، ص243؛ عليدوست، 1384، ص183).
-
-
-
- 1-1-2. بررسي
-
-
در برابر اين استدلال به چند نکته ميتوان اشاره كرد.
1. يکي از نکاتي که در استناد به آيات قرآن حکيم بايد مدنظر قرار گيرد، معناي دقيق واژگان و اصطلاحات قرآني است. عدم توجه به اين نکته ممکن است منشأ بسياري از مغالطات شود که مغالطة استدلال پيشگفته، نمونهاي از آنها بهشمار ميآيد. اين آيه درصدد بيان مکارم اخلاق است و امام صادق ميفرمايند: دربارة مکارم اخلاق، هيچ آيهاي جامعتر از اين آيه نيست (ابوالفتوح رازى، 1408ق، ج9، ص47). زماني که اين آيه نازل شد، پيامبر از جبرئيل پرسيدند مراد از اين آيه چيست؟ جبرئيل عرض کرد: خداوند ميفرمايد با کساني که با تو قطع ارتباط کردهاند ارتباط برقرار کن؛ کساني را که محرومت کردهاند ببخش و از کساني که به تو ظلم کردهاند درگذر (همان؛ سيوطى، 1404ق، ج3، ص153- 154؛ طبرى، 1412ق، ج9، ص105- 106؛ طبرسي، 1372، ج4، ص787 -788؛ زمخشرى، 1407ق، ج2، ص190).
برخي از مفسران سه فضيلت اخلاقي را که در روايت به آن اشاره شده متناظر با سه دستوري دانستهاند که در آية فوق وارد شده است؛ زيرا زماني که انسان با قطعکنندگان رابطه ارتباط برقرار ميکند، در واقع به اين معناست که او را مورد عفو و گذشت خود قرار داده است؛ وقتي افرادي را که محرومش کردهاند، ميبخشد، به نيکويي با او برخورد کرده و زماني که ظالمان را مورد عفو قرار ميدهد، در حقيقت از جاهلان گذشته است (فخررازى، 1420ق، ج15، ص435).
وجوه ديگري نيز در معناي عرف ذکر شده است که از آن ميان ميتوان به به معناي لغوي نيکو و پسنديده، گفتن لا اله الا الله، امور ديني، کارهاي نيکي که تمام انسانها بر خوبي آن اتفاقنظر دارند، کاري که قلوب انسانها به آن متمايل است و شرع نيز آن را رد نکرده است، کاري که به لحاظ عقلي يا شرعي پسنديده است و کارهاي نيک مانند صدقه و احسان اشاره کرد (مصطفوي، 1360، ج8، ص188؛ طبرسي، 1372، ج4، ص787؛ عوض، 1399ق، ص166-171؛ ابوسنة، 1425ق، ص55-57؛ طوسى، بيتا، ج5، ص62؛ مكارم شيرازى، 1371، ج7، ص62؛ زرقاء، 1967، ج1، ص143). بنابراين واژة «عرف» در اين آيه، به معناي مصطلح و مورد بحث نيست؛
2. توجه به سياق آيه نيز نشان ميدهد که نميتوان با تمسک به اين آيه، عرف را کاشف از ارزش اخلاقي دانست؛ زيرا در قسمت پاياني آيه، خداوند به عفو و گذشت از اعمالي دستور داده که به دليل ناداني و يا تبعيت از هواي نفس از جاهلان سر زدهاند. بنابراين حجت دانستن عرفي که بهطور دائم در معرض اشتباه و خطا قرار دارد از طرف حکيم مطلق، پذيرفتني نيست (جيدي، 1404ق، ص8؛ طبرسي، بيتا، ج1، ص555). در برابر اين پاسخ، ممکن است استدلالکننده اين نکته را مطرح کند که مراد از عرفي که معتبر است، عرفي نيست که همه يا برخي اعضاي آن افراد جاهل و تابع هوا و هوس باشند؛ بلکه عرف معتبر عرف عقلايي است که انديشه و عمل آنها بر مبناي عقل سامان مييابد. بديهي است که اين تعديل موضع، به معناي دست برداشتن از ادعاي اعتبار عرف بما هو عرف و طرح ادعاي جديد اعتبار عرف بما أنه عقل است که نه ترديدي در اين مورد وجود دارد و نه موضوع بحث حاضر است؛
3. ازآنجاکه مدعي عرفگرايي اثباتي ادعا ميکند که به وسيلة هر رفتار رايج و شايعي در جامعه – که حالت پذيرش اجتماعي به خود گرفته است- ميتوان ارزشهاي اخلاقي را اثبات كرد، آيات و رواياتي که بر مذمت رفتارهاي عرفي و رايج در جامعه دلالت دارند، دليلي بر بطلان عرفگرايي اثباتي بهشمار خواهند آمد و شاهدي بر رد تفسير مزبور از آية 199 سورة اعراف خواهد بود. به بخشي از اين آيات و روايات در بخش بررسي تفصيلي آيات و روايات اشاره خواهد شد.
-
-
-
- 2-2. آية امر به معروف و نهي از منکر
-
-
آيات بسياري دربارة امر به معروف و نهي از منکر در قرآن کريم ديده ميشود. ازآنجاکه در اينجا مجال بررسي تفصيلي همة آنها نيست و نحوة استدلال به آنها نيز مشابه است، به بررسي آية 104 سورة آلعمران بسنده ميكنيم. خداوند در اين آيه ميفرمايد: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون». برخي آيات ديگري در اين زمينه عبارتاند از: آلعمران: 110و114؛ اعراف: 157؛ توبه: 71و112؛ حج: 41.
شيوة استدلال بدينگونه است که خداوند سبحان در آيات بسياري به امر به معروف و نهي از منکر دستور داده و آن را وظيفة انسان دانسته است. «معروف» در اين آيه و آيات مشابه به معناي اموري است که در ميان مردم رايجاند و مردم با آنها مأنوساند، به آنها اعتقاد دارند و آنها را انجام ميدهند. «منکر» نيز به افعال شاذ و نادري گفته ميشود که عرف از آنها رويگردان است و انجامشان واکنش منفي مردم را به دنبال دارد. بنابراين بر همة مردم از جمله مسلمانها لازم است تا معيارهاي ارزشي عرفي را بپذيرند؛ بر اساس آنها عمل کنند و ديگران را نيز به آن فراخوانند. نتيجة همرنگ شدن با جماعت، رسيدن به آرامشخاطر، فلاح و رستگاري است که در پايان آيه به آن اشاره شده است (عليدوست، 1384، ص184؛ گلباغي ماسوله، 1378، ص243).
-
-
-
- 1-2-2. بررسي
-
-
در پاسخ به اين استدلال، ميتوان چند نکته را مدنظر قرار داد:
1. معنايي که در استدلال بر آن تکيه شده، غير از معنايي است که مفسران قرآن کريم به آن اشاره کردهاند. معروف در اصطلاح قرآني به معناي امور مورد تأييد عقل يا نقل و منکر به معناي امور مطرود عقل و نقل است که در پاسخ به استدلال آية قبل به برخي از آنها اشاره شد؛
توجه به آيات مشابه نيز ميتواند در يافتن معناي دقيق واژة «معروف» و «منکر» راهگشا باشد. در متون ديني بهويژه قرآن کريم، امر به معروف و نهي از منکر بهعنوان يکي از وظايف مسلمانان معرفي شده است. مسلمانان در آيات ناظر به امر به معروف و نهي از منکر علاوه بر اتصاف به رعايت اين دو فريضه، به اوصاف ديگري نيز متصف شدهاند که توجه به آنها ميتواند مراد از «معروف» و «منکر» را نيز روشن کند. از جملة اين اوصاف اين است که ايشان به خداوند سبحان و روز قيامت ايمان دارند (آلعمران: 110 و 114؛ نماز را به پا ميدارند؛ زکات ميدهند؛ مطيع خدا و رسول او هستند (توبه: 71؛ حج: 41)؛ از گناهان خويش توبه ميکنند؛ در همه حال به عبادت خداوند ميپردازند؛ او را به سبب نعمتها سپاس ميگويند؛ براي او رکوع و سجده به جا ميآورند و به حدود و قوانين الهي احترام ميگزارند (توبه: 112). با توجه به اين اوصاف، امر به معروفي که وظيفة اين افراد است، امر به دستورهاي الهي است و نه امر به دستورهاي عرفي. همچنين نهي از منکر به معناي نهي از اموري است که خداوند از آنها نهي کرده است و نه به معناي نهي از آنچه عرف از آنها کراهت دارد؛
2. توجه به سياق آيه حاکي از آن است که امر به معروف و نهي از منکر هرچه باشد، امر خيري است که موجب فلاح و رستگاري انسان ميشود. مراد از «خير»، اموري نظير تبعيت از قرآن و اهلبيت پيامبر اکرم (ابنكثير، بيتا، ج2، ص78) يا انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات (نظام الاعرج، بيتا، ج2، ص226-227)، و «فلاح» و «رستگاري» به معناي تقرب الي الله است. بنابراين امر به معروف و نهي از منکر، به هدف رساندن فرد به کمال مطلوب (قرب الهي) انجام ميگيرد. لذا مراد از معروف نميتواند امور مورد پسند مردم باشد؛ زيرا بسياري از آنها تأثير مثبتي در اين زمينه ندارند و چهبسا انسان را به سمت مخالف سوق دهند.
همچنين در ابتداي آيه با لفظ «مِنْكُمْ» به وجوب کفايي امر به معروف و نهي از منکر اشاره شده است. وجوب کفاييِ نهي از منکر بدين معناست که اگر فردي کار ناپسندي انجام دهد، بر همة افراد لازم است تا به وي تذکر دهند و او را از آن کار باز دارند؛ اما اگر فرد يا افرادي به اندازة نياز (من به الکفايه) به اين وظيفه عمل كردند، لزوم و وجوب نهي از منکر از ديگر افراد برداشته ميشود. بنابراين چنين نيست که همواره معروف کاري باشد که بيشتر مردم به آن عمل ميکنند و منكر كاري باشد كه اغلب مردم از آن رويگردانند. به بيان ديگر، ميتوان از آيه اين نکته را استنباط کرد که حتي زماني که فعل نامشروعي در ميان مردم رايج است و مورد اقبال مردم قرار گرفته و يا فعل واجبي ترک شده، بايد در ميان آنها افرادي باشند که مردم را از ارتکاب فعل نامشروع باز دارند و به انجام واجب دعوت کنند. بنابراين معنايي که در استدلال بدان اشاره شد، هيچ سنخيت و سازگاري با اين معنا ندارد؛
3. تفسير معروف و منکر به پسند و ناپسند عرفي، لوازم نامقبولي به دنبال دارد که در زير به برخي از آنها اشاره شده است.
الف) لغو بودن امر به معروف و نهي از منکر: دستور دادن به انجام يک کار زماني معقول و منطقي است که با فرض عدم صدور آن دستور، فعل مزبور انجام نگيرد؛ بهويژه در زماني که دستوري از فردي حکيم به صورت مکرر صادر شود. در صورتي که معروف و منکر به همان معنايي باشد که در استدلال آمده است، امر به معروف و نهي از منکر لغو و بيهوده خواهد بود؛ زيرا امر به معروف و نهي از منکر به اين معنا روندي طبيعي است که بر افراد يک جامعه حاکم است؛ بدين معنا که اگر فردي رفتاري خلاف عرف را مرتکب شود و يا از رفتاري که بر اساس عرف لازمالاجراست سر باز زند، بهطور طبيعي مورد اعتراض و سرزنش مردم قرار ميگيرد. بنابراين مردم بهطور طبيعي رفتارهاي خود را برايناساس تنظيم ميکنند و ديگر هيچ نيازي نيست تا موجودي حکيم مانند خداوند سبحان به صوررت مکرر دستور دهد تا مردم از عادات و رسوم رايج تبعيت کنند.
ب) موجه بودن افعال غيراخلاقي رايج: درصورتيکه امر به معروف و نهي از منکر به معنايي باشد که در استدلال گذشت، افعال غيراخلاقياي مانند شرب خمر و يا زنده به گور کردن دختران که مردم در عصر پيامبر انجام ميدادند موجه، اخلاقي و مطابق دستور الهي بودهاند؛ درحاليکه خداوند در آيات پرشماري مانند انعام: 137و مائده: 90- 91، با سرزنش مرتکبان اين اعمال، به آنها وعدة عذاب داده و اساساً رسولان خود را براي اصلاح اين امور به سوي مردم فرستاده است؛
ج) غيراخلاقي بودن کار مصلحان اجتماعي: پيامبران الهي و اولياي خدا در راه دعوت مردم به دين حق و مخالفت با عقايد انحرافي و رسوم نادرست رايج در زمان خود، مشقتهاي فراواني تحمل کرده و در بسياري از موارد جان خود را نيز در اين راه از دست دادهاند؛ از جمله سيدالشهدا که جان عزيز خود و فرزندان و اصحابش را در اين راه تقديم کرد و آن مصائب عظيم را متحمل شد در فلسفة قيام خود فرمود: «اريد ان آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر» (مجلسى، 1403ق، ج44، ص329)؛ و در جاي ديگر فرمود: «الا ترون ان الحق لا يعمل به وأن الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا» (ابنشعبه حرانى، 1363ق، ص245). اگر امر به معروف و نهي از منکر به معناي دستور به رفتارهاي عرفي و نهي از اعمال خلاف عرف باشد، مصلحاني مانند پيامبران الهي و اولياي خدا که به هدف ايجاد جامعة اخلاقي، با فسادهاي اخلاقي رايج در زمان خود مبارزه كردهاند، مرتکب کار نادرستي شدهاند؛ زيرا بر خلاف عرف قدم برداشتهاند؛ درحاليکه بطلان اين سخن روشنتر از آن است که نيازمند اقامة استدلال باشد.
-
-
-
- 3-2. آية تبعيت از معروف
-
-
در آيات بسياري از قرآن کريم مانند بقره: 178، 180، 228، 229، 231، 232، 233 و 241 و نيز نساء: 6، 19و25 به رعايت عرف اشاره شده است. براي نمونه، خداوند سبحان در آية 233 سورة بقره ميفرمايد: «وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوف».
بر اساس اين آيه، پدر موظف است لباس و پوشاک همسر را مطابق عرف تأمين کند. بنابراين معروف در اين آيه به معناي عرف است (فيض كاشانى، بيتا، ج1، ص261). با تمسک به اين آيه که در آن وظيفة اخلاقي بر اساس عرف تعيين شده است، ميتوان به اين نتيجه دست يافت که عرف منبع قابل اطميناني براي شناخت و کشف احکام اخلاقي است (فيض، 1387، ص73 و 146؛ عليدوست، 1384، ص182).
-
-
-
- 1-3-2. بررسي
-
-
پاسخ به اين استدلال با توجه به اين نکته مشخص ميشود که گاه موضوع حکم اخلاقي موضوعي عرفي است؛ يعني عقل حکم را براي موضوع عرفي اثبات کرده يا شرع آن را براي موضوعي که در عرف معين است بيان کرده است. در اين موارد، تشخيص عرف ملاک است؛ مثل اينکه «رعايت احترام بزرگان لازم است» يا «مرد نبايد لباس زنانه بپوشد». گاه خود شرع حدودي براي موضوع حکم اخلاقي تعيين ميکند و گاه تصريح ميکند که حدود آن را عرف معين کند؛ چون مصلحت حکم در رعايت مصاديق عرفي است. آية مزبور در قيد حکم از قسم اخير است. پس اينکه در مواردي مصلحت حکم دايرمدار عرف است، به موارد ديگر تعميمپذير نيست.
با بررسي استدلالهاي مبتني بر آيات مزبور مشخص شد که هيچيک از آنها ثابتکنندة ادعاي کاشفيت عرف نيستند، بلکه بررسي مجموع آيات قرآن کريم نيز گوياي عدم حجيت عرف است. در ادامه با نگاهي مستقل به آيات قرآن کريم، بيشتر به اين مطلب خواهيم پرداخت.
-
- 3. بررسي تفصيلي آيات
بررسي تفصيلي آيات قرآن کريم بهخوبي از اعتبار يا عدم اعتبار معرفتشناختي عرف پرده برميدارد. اين بررسي نشان ميدهد که آيات قرآن کريم در تضاد با کاشفيت عرف از ارزش اخلاقي است. توضيح آنکه ميتوان آيات مرتبط را به دو دستة زير تقسيم كرد:
الف) آياتي که ناظر به فهم و علم و ادراک مردم بوده، به مقام نظر مرتبطاند؛
ب) آياتي که ناظر به رفتار مردماند و به مقام عمل ارتباط دارند.
-
-
- 1-3. آيات نافي کاشفيت اخلاقي فهم عرفي
-
آياتي که نفي کاشفيت اخلاقي فهم عرفي از آنها قابل استنتاج است، خود به سه دسته تقسيمپذيرند:
1. آياتي که بر عدم خردورزي بيشتر کافران و دانشمندان يهودي زمان پيامبر دلالت دارند: برخي از آيات قرآن کريم، مانند بقره: 44 و مائده: 103 با تعبير «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون» بهوضوح بر عدم خردورزي و عقلگرايي بيشتر کافران و دانشمندان يهودي زمان پيامبر دلالت ميکنند؛
2. آياتي که بر ظني بودن آراي مردم دلالت دارند: مفاد برخي ديگر از آيات مانند انعام: 116و119 و يونس: 36 آن است که فهم مردم در بيشتر موارد فهم ظني است. به همين دليل، عمل مردم نيز بيش از آنکه مبتني بر ادلة قطعآور باشد، مبتني بر ظن و حدس و گمان است؛
3. آياتي که بر ناداني و جهالت و عدم علم و معرفت بيشتر مردم نسبت به مسائل مختلف دلالت دارند: آياتي مانند انبياء: 24، زمر: 49، غافر: 57، روم: 30، لقمان: 25 و جاثيه: 26 حاکي از آن هستند که بيشتر مردم به آنچه حق و حقيقت است علم و معرفت ندارند. آياتي مانند آلعمران: 65-66 که در آن گروهي از مردم به دليل حکم کردن از روي ناداني مورد سرزنش واقع شدهاند نيز ميتوانند جزو اين دسته بهشمار آيند.
گفتني است در 44 آيه از قرآن کريم از تعبير «لاَ يعلَمُون» استفاده شده که در 26 آيه از آن مانند انعام: 37، اعراف: 131، انفال: 34، يونس: 55، نحل: 75و101، انبياء: 24، نمل: 61، قصص: 13و57، لقمان: 25، زمر: 29و49، دخان: 39، طور: 47 تعبير «أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُون» آمده و يا در آياتي نظير اعراف: 187، يوسف: 21،40و68، نحل: 38، روم: 6و30، سبأ: 28و36، غافر: 57، جاثيه: 26 تعبير «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون» به کار رفته است. در جستوجوي ديگري نيز مشخص شد که تمام 20 موردي که در آنها از أَكْثَرَ النَّاسِ استفاده شده و نيز 44 موردي که در آنها أَكْثَرَهُمْ به کار رفته، سياق جمله منفي بوده و در آنها به نوعي اعتبار نظر اکثريت مورد ترديد قرار گرفته است.
با بررسي اين آيات دستکم ميتوان اين نتيجه را تصديق كرد که باور جمعي از افراد را، حتي اگر شامل اکثر افراد يک جامعه باشد، نميتوان حقيقت و مطابق با واقع قلمداد کرد و ارزش اخلاقي را بر اساس آن تعيين نمود؛ زيرا بر اساس آيات فوق، باور و اعتقاد مردم لزوماً بر بنياني محکم و تزلزلناپذير استوار نيست و در بسياري موارد تابعي از ظن و حدس و گمان است. بنابراين فهم و درک و بالتبع داوري مردم که بر اساس فهم آنها صورت ميگيرد، نميتواند کاشف از ارزش اخلاقي باشد. البته اين بدان معنا نيست که رفتارهاي اجتماعيِ مبتني بر يقين عقلي و نقلي نميتوانند راهنما و الگوي انسان قرار گيرند؛ زيرا کاشفيت يا الگو بودن اين دسته از رفتارها از آن روي نيست که آنها عرفياند و از سوي گروهي از مردم انجام شدهاند، بلکه بدان سبب است که يقيني (عقلي يا نقلي) هستند.
-
-
- 2-3. آيات نافي کاشفيت اخلاقي رفتار عرفي
-
بررسي آيات قرآن کريم براي بررسي مسئلة کاشفيت عمل مردم از ارزش اخلاقي نيز نتيجهاي جز نتيجة مسئلة پيشين دربر ندارد. آيات ناظر به اين مسئله را ميتوان به پنج دسته تقسيم کرد:
1. آياتي که در آنها گروهي از مردم و يا اکثر آنها به دلايلي که مربوط به عملي خاص ميشود، سرزنش شدهاند که خود به چند دسته تقسيمپذير است:
الف) آياتي مانند بقره: 243؛ غافر: 61؛ زخرف: 15 و يوسف: 38 که در آنها بيشتر مردم به دليل عدم شکرگزاري با تعبير «اَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون» يا شبيه اين مذمت شدهاند؛
ب) آياتي مثل آلعمران: 110 و مائده: 59 که در آن اکثر اهل کتاب با تعبير «أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ» و «أَكْثَرَكُمْ فاسِقُون» ملامت شدهاند؛
ج) آياتي مانند غافر: 59 و يس: 6-7 که حاکي از عدم ايمان بيشتر مردم است و همچنين نساء: 46 و بقره: 88 که دال بر اين است که بيشتر مردم زمان پيامبر اکرم به دليل عدم ايمان و طعنه به اسلام، مورد لعنت خداوند قرار گرفتهاند؛
د) آياتي که بر ارتکاب افعال بعضاً مرسوم و غيراخلاقي مانند قتل فرزندان (انعام: 137)، تنفر از دختردار شدن (نحل: 58-59) و تهمت زنا زدن (نور: 23) دلالت دارند و يا در آنها مجازاتهايي براي مرتکبان آن تعيين شده است (نور: 2و19)؛
ه) آياتي که بر نافرماني فرعونيان از موسي (مؤمنون: 46؛ قمر: 42)، قوم نوح از نوح (قمر: 9)، قوم عاد از هود (قمر: 18)، قوم ثمود از صالح (قمر: 2-3)، قوم لوط از لوط (قمر: 33) و قوم ابراهيم از ابراهيم (صافات: 98-97) دلالت دارند.
اين دسته از آيات گواه روشني بر اين مطلب هستند که رفتار عرفي بههيچروي نميتواند کاشف از ارزش اخلاقي باشد؛ زيرا عمل مردم در بسياري موارد (که به بخشي از آنها اشاره شد) به دليل تنافي با اصول متعالي اخلاقي، مورد سرزنش شارع مقدس (که بر اساس مباني اخلاق اسلامي، يکي از مهمترين منابع شناخت وظايف اخلاقي است) قرار گرفته است؛
2. آياتي مانند انعام: 150-153 که بر لزوم عدم تبعيت از عمل مرسوم بين مردم و تلاش در جهت اصلاح آن دلالت دارند؛
3. دستهاي ديگر از آيات مانند قمر: 3-2 دال بر پيروي مردم از هوا و هوس در مقام عمل هستند؛
4. تعدادي از آيات مانند نور: 27، 28، 30 و31؛ فاطر: 29 و لقمان: 19-18حاوي توصيههاي اخلاقياند که به نظر ميرسد در راستاي رفع آسيبهاي اخلاقي مخاطبان ارائه شدهاند. اين دسته از آيات، نشاندهندة خطاي مردم در بُعد اخلاقياند؛
5. دستهاي از آيات مانند بقره: 170؛ آلعمران: 144؛ مائده: 104؛ اعراف: 28؛ شعراء: 74-77؛ زخرف 22- 24 و لقمان: 21 افرادي را که بهطورکلي از سنت آبا و اجداد خود پيروي ميکردند ملامت ميكنند. اين دسته را ميتوان ناظر به هر دوي نظر و عمل دانست. گرچه اين دسته را ميتوان تحت مسئلة اول مطرح کرد، اما ازآنجاکه در اين آيات بر عمل خاصي تأکيد نشده، به صورت مستقل طرح شدهاند.
-
- نتيجهگيري
تحليل آيات مزبور و تطبيق آنها بر مسئلة مورد بحث، نشان ميدهد که تشخيص ارزش اخلاقي بر حسب عرف، به دليل تأثر آن از هواي نفس، آداب و رسوم و يا عادات رفتاري که در درستي آنها ترديد جدي وجود دارد، از حمايت آيات قرآن نيز برخوردار نيست. حاصل اين پژوهش همسو با نتايج پژوهشهايي است که در آن اعتبار معرفتشناختي عرف بما هو عرف، از منظر عقل مورد ترديد جدي قرار گرفته است. بنابراين نميتوان از عرف بهعنوان منبع معرفت اخلاقي ياد کرد و آن را از اين لحاظ در کنار عقل و نقل معتبر قرار داد.
در اينجا اشاره به اين نکته لازم به نظر ميرسد که ممکن است تمام رفتارهاي مردم متأثر از هواي نفس يا آداب و رسوم يا عادات نادرست اجتماعي نباشد. در اين صورت، رفتارهاي معقول و منطقي ميتوانند از آن لحاظ که معقولاند کاشف از حکم اخلاقي باشند و نه از آن جهت که عرفياند.
- ابنشعبه حرانى، حسن بن على، 1363ق، تحف العقول عن آل الرسول، چ دوم، قم، جامعة مدرسين.
- ابنعبدالقادر بن محمد ولي قوته، عادل، 1418ق، العرف حجيته و اثره في فقه المعاملات المالية عند الحنابلة، مکه مکرمه، المکتبة المکية.
- ابنكثير، اسماعيل بن عمر، بيتا، تفسير القرآن العظيم (ابنكثير)، بيروت، دار الكتب العلمية.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم، 1300ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
- ابوالفتوح رازى، حسين بن على، 1408ق، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى.
- ابوسنة، احمد فهمي، 1425ق، العرف و العادة في رأي الفقهاء، قاهره، دار البصائر.
- ازهري، محمد بن احمد، 1422ق، معجم تهذيب اللغة، تحقيق رياض کي قاسم، بيروت، دار المعرفة.
- اشتياني رازي، محمدحسن، 1429ق، بحر الفوائد في شرح الفرائد مع متن الرسائل، تحقيق و تدقيق لجنة لاحياء التراث العربي باشراف جعفر مرتضي عاملي، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
- افندي، سيد محمدامين، 1432ق، مجموع رسائل الامام ابنعابدين الحنفي، حققه و قدم له محمد عبدالرحمن الشاغول، قاهره، مکتبة الازهرية للتراث.
- جوهري، اسماعيل بن حماد، 1399ق، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، تحقيق عبدالغفور عطار، بيروت، دار العلم للملايين.
- جيدي، عمر بن عبدالکريم، 1404ق، العرف و العمل في المذهب المالکي و مفهومها لدي علماء المغرب، رباط (مغرب)، صندوق احياء التراث الاسلامي المشترک بين المملکة المغربية و الامارات العربية المتحدة.
- حکيم، سيدمحمدتقي، 1418ق، الاصول العامة للفقه المقارن، بيجا، المجمع العالمي لاهل البيت.
- رجبي، حسين، 1372، «کاربرد عرف در استنباط»، کيهان انديشه، شماره 48، ص127-136.
- زحيلي، وهبة، 1418ق، العرف و العادة، دمشق، دار المکتبي.
- زرقاء، مصطفي احمد، 1967م، المدخل الفقهي العام، بيروت، دار الفکر.
- زمخشرى، محمود بن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل، چ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي.
- سمعاني، ابنأحمد المروزى، 1418ق، قواطع الأدلة في الأصول، المحقق محمد حسن اسماعيل، بيروت، دار الكتب العلمية.
- سيوطى، عبدالرحمن بن ابىبكر، 1404ق، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، قم، كتابخانه عمومى حضرت آيتالله العظمى مرعشى نجفى.
- طبرسي، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
- ـــــ ، بيتا، تفسير جوامع الجامع، قم، مركز مديريت حوزة علميه قم.
- طبرى، محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن (تفسير الطبرى)، بيروت، دار المعرفة.
- طوسى، محمد بن حسن، بيتا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- عليدوست، ابوالقاسم، 1384، فقه و عرف، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- عوض، سيدصالح، 1399ق، اثر العرف في التشريع الاسلامي، قاهره، دار الکتاب الجامعي.
- فخررازى، محمد بن عمر، 1420ق، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، چ سوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- فراهيدي، خليل بن احمد، 1405ق، العين، تحقيق مهدي مخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، دار الهجرة.
- فيروزآبادي، مجدالدين، 1306ق، القاموس المحيط، مصر، مؤسسة فن الطباعة.
- فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، بيتا، تفسير الصافى، تهران، مكتبة الصدر.
- فيض، عليرضا، 1387، عرف و اجتهاد، تهران، مجد.
- فيومي، احمد بن محمد، 1405ق، المصباح المنير في غريب الشرح الکبير للرافعي، قم، دار الهجرة.
- كلينى، محمد بن يعقوب، 1407ق، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- گلباغي ماسوله، سيدعلي جبار، 1378، درآمدي بر عرف، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- مكارم شيرازى، ناصر، 1371، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- نظام الاعرج، حسن بن محمد، بيتا، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت، دار الكتب العلمية.
- Bunnin, Nicholas and Jiyuan Yu, , "Conventionalism" in The Blackwell Dictionary of Western Philosophy, Chichester, UK; Malden, MA: Wiley-Blackwell, Blackwell Publishing, 2004.
- Oddie, Graham, Moral Realism, Moral Relativism and Moral Rules (A Compatibility Argument), Synthese, Vol. 117, Rules in Practical Reasoning 1998-1999, p. 251-274.