، سال شانزدهم، شماره دوم، پیاپی 31، پاییز و زمستان 1402، صفحات 29-48

    گونه‌های اثرگذاری هیجان بر گرایش‌های انسان از دیدگاه قرآن

    نویسندگان:
    ✍️ محسن کریمی قدوسی / دکتری علوم قرآن و حدیث، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / Mohsenak65@gmail.com
    علی اوسط باقری / استادیار گروه تفسیر و علوم قرآن، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / bagheri@qabas.net
    ابوالقاسم بشیری / دانشیار گروه روان‌شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / bashiri@Qabas.net
    doi 10.22034/qoranshenakht.2024.2022188
    چکیده: 
    شناخت چگونگی اثرگذاری هیجانات بر گرایش‌های انسان، برای شناسایی روابط حاکم بر ابعاد درونی او و آگاهی از نحوه مدیریت آنها لازم است. پرسش اصلی مقاله این است که حالاتی مثل ترس، خشم، غم، شادی و... چه نوع تأثیراتی در گرایش‌های انسان دارند؟ تحقیق از نوع کیفی و مبتنی بر تحلیل محتوا انجام شده است. ازآنجاکه قرآن کریم، منبع اصلی این پژوهش است، روش تحقیق در این مسئله تحلیلی- تفسیری به سبک موضوعی است و گرد‌آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه‌ای با ابزار فیش‌برداری بوده است.، یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد که قرآن کریم متناسب با اهداف تربیتی خود به تأثیرات متنوع هیجانات بر گرایشات انسان توجه نموده است. از نظر قرآن جهت‌دهی، فعال‌سازی، سرعت‌افزایی و مهارگری، مهمترین گونه‌های اثرگذاری هیجان بر گرایش‌های انسان هستند. یعنی هیجانات می‌توانند چیزی را برای فرد مطلوب یا نامطلوب جلوه دهند، با تکانه‌ای قوی، موتور محرّک امیال را به راه بیاندازند، بر سرعت فعالیت امیال بیافزایند و یا مانع تحریکات رفتاری آنها ‌شوند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Different Types of Emotion’s Effects on Human Tendencies from the Perspective of the Qur'an
    Abstract: 
    It is necessary to know how emotions affect human tendencies to identify human’s dominant relations of his internal dimensions and to know how to manage them. The main question of this article is, what kind of effects do states like fear, anger, sadness, happiness, etc. have on human’s tendencies? This research is qualitative and is based on "content analysis". Since the Holy Quran is the main source of this research, an "analytical-interpretive" research method is used having a "thematic" style, and the data is collected using library method, along with taking notes. According to the findings of the research, the Holy Quran has paid attention to the various effects of emotions on human tendencies in accordance with its educational goals. According to the Qur'an, orientation, activation, acceleration and mastery are the most important effects of emotions on human tendencies; that is, emotions can make something appear desirable or undesirable for a person, can motivate human’s desires with a strong impulse, increase the speed of the activeness of desires, or prevent their behavioral incitement.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    شناخت‌ها، توانايي‌ها، صفات و حالات، نيازها، تمايلات و هيجانات آدمي در عين تمايز، ارتباط مستحکم و اثرات متقابلي بر هم دارند که تحليل آنها امکان شناخت بيشتر و بهتر انسان را در بعد روحي او فراهم مي‌کند. در اين ميان، نقش‌آفريني هيجان روي دستگاه گرايشي، سرنوشت‌ساز و قابل ملاحظه است.
    با توجه به ماهيت و خاصيت گرايش‌ها، يعني «کشش‌هايي که مي‌توانند منشأ حرکت ارادي انسان ‌شوند» (مصباح ‌يزدي، 1396-الف، ص103)، مسئله تحقيق در قالب پرسش اصلي اين است که حالات هيجاني چگونه بر کشش‌هاي انسان اثر مي‌گذارند؟ اما جوانب و چگونگي اين اثرگذاري را مي‌توان به صورت‌هاي جزئي‌تري هم مطرح کرد: تجربه احساسات خوشايند يا ناخوشايند در گذشته، چگونه موجب علاقه‌مندي يا بي‌علاقگي به عوامل زمينه‌ساز آنها در آينده ‌‌مي‌شود؟ هيجانات چه نقشي در برانگيختگي اميال و فعال‌سازي آنها دارند؟ آيا کندي يا سرعت‌عمل در برآوردن خواسته‌ها مي‌تواند به وجود يا فقدان هيجان در افراد نسبت داده شود؟ آيا جنبه‌ سلبي هم مي‌توان براي اين مسئله فرض کرد؛ مثل اينکه هيجان ميلي را مهار و از فعاليت تحريکي‌اش جلوگيري کند؟ 
    با شناسايي نحوه کارکرد هيجان در اين رابطه، مي‌توان به اهرم قدرتمندي براي تنظيم، تحريک، تقويت يا توقف گرايش‌ها دست پيدا کرد و در مديريت رفتارهاي ارادي از آن بهره برد؛ هدفي که دغدغه صاحب‌نظران برخي از علوم انساني دستوري است.
    در مباحث علم‌النفس فلسفي، کيفيات نفساني (مانند فرح و غم) به لحاظ سببيتي که در حرکت روح براي جذب شيء لذت‌بخش يا دفع امور رنج‌آور دارد، مد نظر انديشمنداني همچون ملاصدرا بوده است (ملاصدرا، 1368، ج۴، ص۱۵۱). در روان‌شناسي نيز ضمن عنوان کلي «انگيزش و هيجان»، به رابطه هيجان و گرايش‌هاي عملي پرداخته شده و سؤالات فوق به اجمال پاسخ‌هايي به روش تجربي يافته (ريو، 1381، ص100و318؛ نولن هوکسما و ديگران، 1392، ج2، ص560و573)؛ اما آنچه در پژوهش حاضر دنبال مي‌شود، استخراج ديدگاه قرآن در اين‌‌باره است.
    1. بررسی مفاهيم
    1-1. هیجان
    «هيجان» در لغت يعني: برانگيختگي و جوشش (دهخدا، 1373، مدخل «هيجان»). اصطلاح «هيجان» (Emotion) در روان‌شناسي براي بيان حالات عاطفي خوشايند يا ناخوشايندي به‌کار مي‌رود که تغييرات آشکار و ناپايداري در وضعيت جسماني فرد دارد (برونو، 1384، ص292). مصاديق اصلي آن را شادي، غم، ترس، خشم، تنفر و تعجب برشمرده‌اند (اکمن و فريزن، 1393، ص44).
    2-1. گرایش
    «گرايش» به ميل، خواهش و رغبت معنا مي‌شود (دهخدا، 1373، مدخل «ميل»). روان‌شناسان در تعريف اصطلاحي آن با معادل «Tendency» مي‌گويند: «نيروي دروني که ارگانيزم را به سوي هدفي يا موضوعي هدايت مي‌کند» (رزم‌آزما، 1370، ص394). 
    گستره مصاديق آن علاوه بر غرایز تنکردي (مثل اشتها به غذا)، گرايش‌هاي رواني (مثل گروه‌گرايي) و همچنين فراتر از اميال شخصي (مثل خودخواهي)، تمايلات اجتماعي (مثل وطن‌خواهي) و خواسته‌هاي سطح عالي (مثل آرمان‌خواهي) را دربر مي‌گيرد (سياسي، 1355، ص413).
    پيشينه
    برای این کار پيشينه‌اي يافت نشد. گرچه با تحليل‌هاي عقلي يا تجربه‌هاي عيني مي‌توان تا حدي به پاسخ دست يافت، ولي چون قرآن کتاب هدايت و کلام آفريدگاري است که انسان را به بهترين وجه مي‌شناسد، با بررسي مسئله از ديدگاه قرآن، دستاوردهاي بشري در این زمینه ارزيابي گردیده، تأييد و تثبيت يا تصحيح و تکميل مي‌شوند. 
    روش تحقيق
    در اين پژوهش که از نوع «کيفي» است، گرد‌آوري اطلاعات به صورت «کتابخانه‌اي» با ابزار «فيش‌برداري»، و تحليل و پردازش آنها با روش «تحليل محتوا» و «تفسير متن» قرآن به سبک موضوعي انجام شده است. البته استخراج کمّي داده‌ها از محدوده اين پژوهش خارج است و اکتشاف و استنباط پاسخ مسئله از جمع‌بندي دلالي و محتوايي مجموع مطالب مرتبط با مسئله در قرآن مطلوب بوده است. 
    مطابق مراحل در نظر گرفته شده براي اين روش (ر.ک. رجبي، 1388، ص121)، پس از تعيين و تحديد مفهومي موضوع يا مسئله که گاه از واقعيت‌هاي زندگي و جهان هستي اخذ مي‌شود، با مراجعه مستقيم و مطالعه کل قرآن، آيات مربوط به مسئله گردآوري، و مطابق ترتيب منطقي ريزموضوعات، دسته‌بندي شده است. سپس هر آيه با تکيه بر قواعد و قراین معتبر، در سياق خود تفسير گردیده و در جمع‌بندي نهايي، ديدگاه قرآن کشف شده است. 
    تفسير موضوعي دو ركن اصلي دارد: «ركن بيروني» نظریه‌هايي است كه خارج از قرآن مطرح شده و «ركن دروني» آيات خود قرآن و قراين فهم آن است (صدر، 1421، ص33). درحقيقت يافته‌هاي بشري، پرسش‌هاي تازه‌اي را پيش‌روي قرآن قرار داده و مفسر را به کاوش براي يافتن پاسخ آنها وادار مي‌كند. در اين مقاله به هر دو رکن توجه و در جايگاه خود به آنها پرداخته شده است. 
    1. انواع و نحوه اثرگذاري هيجان بر گرايش‌ها 
    در آيات قرآن کريم گونه‌هايي از اثرگذاري هيجان بر گرايش‌هاي انسان را مي‌توان يافت که مهم‌ترين آنها در قالب چند عنوان گزارش، تحليل و بررسي مي‌شود. براي اين کار، ضمن بيان مراد از هر عنوان، ابتدا به طرح تحقيقات و يافته‌هاي علمي بشري در آن زمینه و سپس شرح و تفسير گزاره ها و آموزه‌هاي وحياني قرآني در ارتباط با آن خواهيم پرداخت.
    1. جهت‌دهي
    يکي از کارکردهاي تجربه‌هاي هيجاني (Affective Experience) جهت‌دهي تمايل انسان به سمت موضوعي خاص و مداخله در دوست داشتن يا نداشتن چيزي است. مقصود از «جهت‌دهي» سمت ‌و سو پيدا کردن يک ميل و تعلّق آن به چيز مشخصي است. 
    انسان ذاتاً به خير گرايش دارد و از شر گريزان است. وقتي به خير دست مي‌يابد، شادمان مي‌شود و زماني که در موقعيت شر قرار گيرد، غمگين مي‌شود. اينها حالات گذرايي هستند که در وقت محدودي با تمام وجود درک‌ مي‌شوند؛ اما پس از مدتي تصوير آنها با برچسب‌هاي خوشايند يا ناخوشايند در ذهن باقي مي‌ماند. هيجاني که با علم حضوري دريافت مي‌کنيم، در قالب صورت ذهني منعکس و بايگاني مي‏شود (مصباح ‌يزدي، 1398-الف، ج1، ص347). هر کس در زندگي بارها چنين حالاتي را تجربه مي‌کند. مجموعه‌ خاطرات تلخ و شيريني که از گذشته برجاي مانده به فرد کمک مي‌کند تا شناخت وسيع‌تري از مصاديق خير و شر در آينده پيدا کند. 
    به رغم تصوري که هيجان را سلب‌کننده منطق، آشفته‌گر ذهن و مختل‌ساز فعاليت‌هاي جاري مي‌داند، تحقيقات جديد تأثيرات مثبتي را براي آن در سازگاري با شرايط پيش‌ رو اثبات مي‌کند (‌ريو، 1381، ص334؛ پارسا، 1375، ص100). از جنبه‌هاي مؤثر هيجان همين است که وقتي کاري به نتيجه خوشايندي منتهي شود و شخص هيجان شادي را تجربه ‌کند، در او تمايل به تکرار عمل يا اعمال مشابه ايجاد مي‌شود که هدف از آن تکرار لذتي است که با آن اعمال همراه بوده است. «پاسخ پيش‌بيني‌شده و متوجه هدف يا تغيير تجديدشده در حالت مؤثر قبلي، باعث اين جهت‌دهي مي‌شود» (مان، 1362، ج1، ص399)؛ يعني يادآوري خاطرات گذشته از هيجانات، باعث توجه و تمايل به هدف خاصي در آينده شده، زمينه انجام يا ترک رفتاري را فراهم مي‌کند. 
    برخي با مطالعه‌ بيماران مغزي که در اثر سانحه‌اي دچار اختلال تصميم‌گيري و هيجاني شدند، نتيجه گرفته‏اند: 
    هيجانات از طريق يادگيري با نتايج قابل پيش‌بيني اتفاقات خاصي در آينده مرتبط شده و با علامت‌گذاري (خطرناک يا مساعد نشان‌دادن آنها) رهنموني براي مشوّقات و انگيزه‌ها مي‌گردند (داماسيو، 1393، ص255). 
    انسان با تجسّم پيامدهاي هيجاني اعمالش تصميم‌ مي‌گيرد. ولي اين بيماران احساس خوب يا بدي را در خود نمي‌يابند تا آن را به موارد ديگر تعمیم بدهند و برايشان فرقي نمي‌کند که در آينده چه پيش مي‌آيد. پس «هيجان‌ها از مفهوم خير و شر جدانشدني هستند» (کالات، 1386، ص179). 
    هيجان به رغم عمر کوتاهش، اثرات ديرپايي بر ما مي‌گذارد؛ از جمله آنکه تجارب ذهني هيجاني راهنماي رفتار، تصميم‌ و قضاوت ‌شده، ما را برمي‌انگيزند که موقعيت بعدي را خوب يا بد ارزيابي کنيم (نولن هوکسما و ديگران، 1392، ج2، ص570). بازخورد و پيامد اين ارزيابي آن است که فرد را به هدف خاصي سوق داده، زمينه‌ساز انجام رفتار مي‌‌شوند. 
    اين فرايند در نيازهاي اوليه راحت‌تر طي مي‌شود. خير بودن غذايي که بارها لذت خوردن آن را چشيده‌ايم، سريع‌تر‌ تأييد مي‌شود و ما را به تکرار آن فرامي‌خواند. اما متمايل کردن افراد به ‌مصاديق غيرمادي خير، قدري پيچيده‌تر است. شخص دعوت‌کننده هرچه در تصويرسازي، تداعي‌گري و علامت‌گذاري شرايط پيش‌رو موفق‌تر باشد، بهتر مي‌تواند مخاطب را به اهداف مد نظر جذب کند.
    قرآن در اهداف تربيتي از رمزگذاري هيجاني براي هدايت گرايش به امور متعالي استفاده کرده و اين تأثير را براي هيجانات در نظر داشته است. شاهد اين مدعا آياتي است که در آنها پيامد دو گونه انفاق را با هم مقايسه کرده است: يکي با انگيزه رياکاري و ديگري با هدف جلب رضايت خداوند. به‌ نظر می‌رسد غرض اين است که مخاطبان به نوع دوم راهنمايي شوند. 
    در خصوص اوّلي که انفاق جاه‌طلبان بي‌ايمان است، با تشبيه معقول به محسوس ‌فرموده: 
    كَالَّذي ينْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لايؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لايقْدِرُونَ عَلى‏ شَي‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا‏ (بقره:264). 
    اينجا تصويري از محروميت ترسيم کرده است: کسي که بی‌ايمان و به خاطر پسند مردم صدقه مي‌دهد، مثل سنگي است که رويش خاکي نشسته باشد؛ با اندک باراني شسته می‌شود و محصولي از آنچه کسب کرده است، برداشت نمي‌کند. 
    گروه مقابل، مؤمنان خداجو هستند که درباره آنها مي‌فرمايد: 
    وَ مَثَلُ الَّذينَ ينْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَينِ فَإِنْ لَمْ يصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ (بقره:265). 
    در اینجا تشبيه به باغي کرده است که در نقطه بلندی قرار دارد و باراني درشت‌دانه به آن مي‌رسد و ميوه‌هايش را دوچندان مي‌کند. این براي آن است که بفهماند انفاقي که با نيت الهي باشد، بي‌اثر نمي‌ماند (طباطبائي، 1390ق، ج2، ص391). 
    براي درک بهتر، مخاطب را با سؤالي مواجه مي‌سازد تا در آن بينديشد: 
    أَيوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (بقره:266). 
    پرسش از ميل به موقعيتي ناگوار است. آيا دوست داريد باغي از درختان پربار داشته باشيد و هنگام نياز شديد، گردبادي همراه با آتشي سوزان به آن برسد و نابودش کند؟ يعني: صدقه با انگيزه‌ غلط نتيجه‌اي جز محروميت ندارد. آيا کسي چنين نتيجه‏اي را مي‌خواهد؟! ظاهراً مقصود از اين تشبيه، تداعي صورتي از اندوه و حسرت است که در شرايط فقدان شيء محبوب، پديد مي‌آيد (ر.ک. طوسي، بي‌تا، ج2، ص340؛ زمخشري، 1407ق، ج1، ص313). 
    ذهنيت افراد نسبت به چنين موقعيت‌هاي غم‌انگيزي، آنها را براي پاسخ به پرسش «أَيوَدُّ أَحَدُكُمْ» آماده مي‌کند. وقتي انسان نتيجه‌ کاري را دوست نداشته باشد، آن کار را هم دوست ندارد. اين عدم تمايل که نوعي جهت‌گيري قلبي است، تحت تأثير علامت‌گذاري هيجان صورت مي‌گيرد.
    قرآن اصرار دارد براي تعيين خير و شر از اين خاصيت استفاده نمايد: «أفَمَنْ يلْقى‏ فِي النَّارِ خَيرٌ أَمْ مَنْ يأْتي‏ آمِناً يوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» (فصلت:40). در اين آيه به لحاظ ادبي آرايه «احتباک» به‌کار رفته (ابن ‌عاشور، 1420ق، ج25، ص68) و آنچه نقطه مقابلش در جمله دوم آمده، از جمله اول حذف شده و بالعکس (سيوطي، 1421ق، ج2، ص93). جمله کامل اين است: «کسي که با حالت ترس بيايد و در آتش بيفتد، موقعيت خوبي دارد يا آنکه با احساس امنيت مي‌آيد و در بهشت جاي مي‌گيرد؟» عبارت «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» (هر کاری خواستيد بکنيد) اقتضا مي‌کند پيرو تداعي ذهني از قبل، خواسته افراد بايد اين باشد که رفتاري براي اجتناب از عذاب انجام دهند.
    غالباً آياتي که سرنوشت بهشتيان و جهنميان را به تصوير مي‌کشد، با صورت‌هاي هيجاني همراه است؛ مانند اينکه خطاب به گروه اول مي‌فرمايد: 
    يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيكُمُ الْيوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمينَ‏ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ يطافُ عَلَيهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْينُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ‏ وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي‏ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ لَكُمْ فيها فاكِهَةٌ كَثيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُون (زخرف:68-73). 
    تصور وضعيتي که در آن انسان ترس و غمي ندارد، با همسرانش در شادي به سر مي‌برد، از آنچه دلش مي‌خواهد و چشمش لذت مي‌برد برخوردار است، انسان را به آن سمت متمایل می‌سازد، برخلاف آنچه در انتظار گروه دوم بوده و در ادامه به آن اشاره نموده است: «إِنَّ الْمُجْرِمينَ في‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ‏ لايفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فيهِ مُبْلِسُون» (زخرف:74-75). 
    «ابلاس» به انکسار و حزن مي‌گويند (جوهري، 1376ق، ج3، ص909). از اينکه پيامد انتخاب خوب يا بد‌ افراد را با حالات روحي آنها در آينده نمايش داده، معلوم می‌شود که مي‌خواهد از کارايي اين ويژگي براي مديريت گرايش بهره‌برداري کند. 
    نظير آيات فوق در قرآن فراوان است (ر.ک. آل‌عمران:169-171؛ زمر:61؛ غافر:18؛ فصلت:30؛ حج:22؛ طور:18؛ قيامت:22-25؛ انسان:11؛ عبس:38-42؛ مطففين:22-28؛ انشقاق:7-13؛ حاقه:19-29 و...). گاهي صحنه‌اي از حسرت و اندوه براي آنچه را از دست رفته، براي کسي که در بندگي خدا کوتاهي کند‌، ترسيم کرده است (ر.ک. زمر:55-56). 
    اين تصويرسازي به مخاطب القا مي‌کند: روزي پشيمان می‌شوید و حسرت مي‌خوريد. آيا اين خوب است؟! همانند سؤال‌ «أَذلِكَ خَيرٌ». در این آیات: 
    إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيظاً وَ زَفيراً وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيقاً مُقَرَّنينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً لاتَدْعُوا الْيوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثيراً قُلْ أَذلِكَ خَيرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصيراً لَهُمْ فيها ما يشاؤُنَ خالِدينَ... (فرقان:12-16). 
    يعني: خودت بگو؛ آيا اين خوب است که روزي با مشاهده هول عذاب، آرزوي مرگ کني؟! يا اینکه در بهشت جاويدان هرچه مي‌خواهي داشته باشي؟ کدام را دوست داري؟ آيا کسي هست عاقبت تأسف‌باري براي خود بخواهد؟ اين سؤال ناظر به جمله «أَيوَدُّ أَحَدُكُمْ» است- که قبلاً ذکر شد. 
    در جايي پس از توصيف رستگاري بزرگِ بندگان خالص خدا، همگان را تشويق مي‌کند تا براي دستيابي به آن موقعيت لذت‌بخش کاري کنند: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ لِمِثْلِ هذا فَلْيعْمَلِ الْعامِلُونَ‏» (صافات:40-61). پس از اين زمينه‌سازي، باز همان سؤال هميشگي را مطرح مي‌کند: «أَذلِكَ خَيرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ‏» (صافات:62-67). 
    مقصود از پرسش «أَذلِكَ خَيرٌ» اين نيست که «کدام بهتر است؟» به‌عبارت فني‌تر، «خير» معناي تفضيلي ندارد، بلکه وصف است؛ يعني «آيا آن رستگاري خوب است يا اين رنج؟»؛ زيرا درخت زقّوم اصلاً خوب نيست که بگوييم کدام خوب‌تر است (طباطبائي، 1390ق، ج17، ص140). «زقّوم» درختي است بدبو، بدمزه و نفرت‌انگيز (طبرسي، 1372ق، ج8، ص696). تشخيص اينکه کدام‌يک از آنها خير است: باغ‌هاي آنچناني يا عذاب‌هاي اينچنيني؟ وقتي محقق مي‌شود که حالت افراد هنگام تجربه آن موقعيت براي ما تداعي شود و جلوي چشممان قرار بگيرد، به‌گونه‌اي که ناخوشايندي آن را درک کنيم. بنابراين مداخله صورت‌هاي هيجاني در جهت‌دهي اميال بر اساس آيات يادشده کاملاً روشن است. 
    2. فعال‌سازي
    تأثير ديگر هيجان اين است که باعث فعاليت اميال شده، اين موتور محرّک را به راه مي‌اندازد. گرچه ويژگي ميل نفساني اين است که سبب حرکت ارادي انسان مي‌‌شود؛ يعني اگر تنها يک خواسته مشخص و بي‌معارض در فرد باشد، او را براي تأمين آن به حرکت وامي‌دارد؛ اما گاهي تمايلي در فرد وجود دارد که کارايي خود را از دست داده است و نمي‌تواند باعث رفتار مساعدي شود. در اين موارد، ظهور هيجاني قدرتمند مي‌تواند موجب برانگيختگي و فعاليت آن ميل شود‌.
    گفتيم که هر انساني به خير تمايل دارد و از شر متنفر است. وقتي خودش يا آنچه را به او تعلق دارد در موقعيت خوشايندي در نظر مي‌گيرد، هيجانات مثبتي در او پديد مي‌آيد، و هنگامي‌که شرايط نامطلوبي پيش مي‌آيد، حالات دگرگوني پيدا مي‌کند. تکانه‌هاي هيجاني (Emotional impulses) موجب مي‌شود از وضعيت سکون و تعادل خارج گردد و براي آنکه بتواند خواسته‌هايش را تحقق يا تداوم ببخشد، حرکت متناسبي انجام دهد. پس نقش هيجانات اين است که مثل زنگ هشدار، اميال خفته و نهفته در درون فرد را بيدار کرده، به جريان بيندازد.
    برخي روان‌شناسان براي انگيزه‌هاي دروني منابع گوناگونی از قبيل شناخت‌ها، نيازها و هيجان‌ها در نظر گرفته‌اند که فرايند کلي انگيزش را تشکيل داده، در مجموع سبب رفتار مي‌شوند. اما نقش هيجان قابل توجه است. آنها هيجان را «سيستم انگيزش نخستين» ناميده‌ و گزارش کرده‌اند که طی صدسال تاريخ روان‌شناسي، رانه (سائق)‌هاي تنکردی (فيزيولوژيکي) برانگيزنده‌هاي نخستين محسوب مي‌شدند؛ مثلاً، محروميت از هوا براي فرد در حال غرق شدن، عامل قدرتمندي براي اقدامات لازم به‌منظور دستيابي به هوا و برگرداندن تعادل حياتي تلقي مي‌شد که توجه او را جلب می‌نماید و عمل دست و پا زدن را نيرومند مي‌کند و رفتار را به سوي هدف سوق مي‌دهد. بعدها کساني اين حقيقت ظاهري را خطاي اساسي دانستند. از نظر ايشان فقدان هوا، هيجان نيرومند ترس را پديد مي‌آورد که تمايل به عمل را تأمين مي‌کند و اگر هيجان را حذف کنيم، انگيزش را حذف کرده‌ايم (ر.ک. ريو، 1381، ص100و318). 
    به تعبير برخي، انگيزه‌ها نتيجه‌ مستقيم هيجانات هستند و از آنها متولد مي‌شوند، به‌گونه‌اي که دستگاه انگيزش بدون آنها خاموش و بي‌اثر است (محمود السيد، 1990، ص457؛ محمد محمود، 1428ق، ص174). به ظاهر اين نقش‌آفريني کليديِ هيجان در فرايند انگيزش، مربوط به مرحله برانگيختن ميل به رفتار است. البته وساطت هيجان عامل ضروري براي کارکرد تمام تمايلات نيست، اما مي‌توان چنين اثري را براي هيجانات در نظر گرفت که برانگيزنده ميل هستند. ازاین‌رو برخي گرایش به فکر و عملِ معيّن را يکي از مؤلفه‌هاي اصلي هيجان مي‌دانند؛ گرايشي که فرد را به انديشيدن و اقدام در جهت خاصي وامي‌دارد. «هيجانات با واسطه رانه‌هايي به نام گرايش‌هاي فکري- عملي (Thought - action tendencies) پردازش اطلاعات و رفتار را هدايت مي‌کنند» (نولن هوکسما و ديگران، 1392، ج2، ص560 و573). 
    برخي عالمان اخلاق نيز چنين ديدگاهي دارند. از نظر آنها براى پديد‌آمدن اراده‌اى در انسان، بايد مقدماتي تحقق يابد. چه‌بسا انسان چيزى را بخواهد، ولى صرف خواستن موجب نمى‌شود اراده کند؛ اما گاهى حالاتى در او پديد مى‌آيد که او را به تصميم‌گيري و حرکت وامی‌دارد. براي نمونه، احساس ترس کمک شاياني به انسان مي‌کند تا به خود آید و براي رسيدن به خواسته‌اش حرکت کند (ر.ک. مصباح ‌يزدي، 1396-ب، ج1، ص149-150). 
    در نگاهي وسيع‌تر گفته مي‌شود: عامل حرکت انسان براى رسيدن به آمال، اهداف و گمشده‌هايش، «خوف» و «رجا» است. اين دو به منزله دو نيروى اجرایى، دو بال پرواز و عامل مستقيمِ تلاش و حرکت هستند (همو، 1398-ب، ج1، ص357؛ همو، 1392، ج1، ص436). انسان هر کار اختياري عقلايي را به اميد دستيابي به نفعي يا از ترس پيشامد ضرري انجام مي‌دهد (همو، 1390، ج1، ص259؛ همو، 1393، ص175). مي‌توان گفت: وعد و وعيدهاي قرآن براي اين طراحي شده‌ است که انگيزه اعمال خير در ما برانگيخته شود، به آثارش توجه کنيم و شوق انجام آن در ما زنده گردد (همو، 1398-ب، ج1، ص189). 
    نمونه اين روش در سوره زمر مشاهده مي‌شود: 
    لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ‏ وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِباد (زمر:16-17). 
    «ذلک» به آتشي اشاره دارد که بت‌پرستان را احاطه کرده است. «يخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ» يعني: خدا با هشدار عذاب، بندگانش را مي‌ترساند تا از آن پروا دارند و معصيت نکنند (طبرسي، 1372، ج8، ص769). ازاین‌رو در ادامه فرموده است: «يا عِبادِ فَاتَّقُونِ». فاء تفريع دلالت دارد بر اینکه «تقوي من الله»، يعني «خودنگهداري از آنچه سبب عقاب خدا شده و سعادت ابدي را به خطر مي‌اندازد» (مصباح‌ يزدي، 1398-ب، ج1، ص71)، نتيجه تخويف است. 
    در واقع يکي از مراحل دستيابي به تقوا آن است که فرد از شيء خطرناک (ما يتقي‌ منه) متأثر شود و در او نگراني پديد آيد. اما اين کافي نيست، بلکه بايد به کسب وسيله نجات (ما يتقي ‌به) نيز اميدوار باشد (کريمي قدوسي، 1397، ش247، ص28). بدین‌روی در ادامه، به جنبه ديگر عمليات تحريکي پرداخته، از بشارت بندگاني که به سوي خدا بازمي‌گردند، سخن مي‌گويد: «لَهُم الْبُشْرى»؛ يعني به آنها خبري مي‌دهند که با آن شادي در چهره‌شان ظاهر مي‌شود (طبرسي، 1372، ج8، ص770). البته هنوز مفاد خبر واقع نشده، اما توقع دستيابي به آن سعادت را در دل ايجاد مي‌کند. پس تبشير نيز مانند تخويف براي آن است که افراد به رفتاري با عنوان «انابه الي الله» (يعني روي آوردن کامل به سوي خدا و عبادت او) برانگيخته شوند (فخررازي، 1420ق، ج26، ص436). 
    قرآن «تبشير» و «انذار» را هدف ارسال پيامبران دانسته، اجر رسالت و ثمره دعوتشان را چنين در نظر گرفته است که مخاطبان راهي به سوي پروردگار در پيش گيرند: «وَ ماأَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذيراً قُلْ ماأَسْئَلُكُمْ عَلَيهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلا» (فرقان:56-57). 
    مراد از «اتخاذ سبيل» انتخاب رفتارهايي نظير ايمان و اطاعت است که انسان را به قرب پروردگارش مي‌ر‌ساند (ر.ک. همو، 1420ق، ج24، ص476). تأکيد بر «مشيت» براي آن است که اختياري بودن آن را نشان دهد (ر.ک. طباطبائي، 1390ق، ج15، ص231). قطعاً در گزينش مسير سعادت، خواست افراد اهميت دارد و اين خواسته متعالي بدون ايجاد ترس و اميد توسط دعوت‌کنندگان محقق نمي‌شود. 
    خداوند تحريک مؤمنان به جهاد را که مصداق روشن حرکت «في سبيل الله» است، از طريق همين مقدمات پيش برده و به پيامبرش فرموده است: 
    فَقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ لاتُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يكُفَّ بَأْسَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكيلاً (نساء:84). 
    «تحريض» از «حرض» به معناي تلف و هلاکت گرفته شده (ابن‌ فارس، 1404ق، ج2، ص41)؛ يعني کسي را طوري برانگيزند که بداند اگر تخلف کند، هلاک مي‌شود (ازهري، 1421ق، ج4، ص120). پس در خود اين تشويق، نوعي تخويف وجود دارد. 
    سپس مي‌فرمايد: «اميد است (اگر با دشمنان بجنگيد) خدا گزند کافران را از شما بازدارد و خداوند در آسيب و مجازات شديدتر است». اين عقوبتِ سختْ مطلق است و علاوه بر دشمنان کافر، مؤمنانِ تخلف‌کننده از دستور پيامبر را هم دربر مي‌گيرد. استفاده از جمله‌هاي اميدآفرين و هراس‌انگيز بعد از امر به قتال و تحريض، مي‌تواند ‌براي آن باشد که تحريک ميل به جهاد، متوقف بر اين هيجان‌هاست. 
    فطرت انسان براي حفظ وجود و بقايش، او را به دفاع از خود و جنگ با متجاوزان دعوت مي‌کند (طباطبائي، 1390ق، ج2، ص70). قرآن هم به اين ميل طبيعي توجه دارد و حتي گاهي در سياق آياتي که به جنگ و تأمين هزينه‌هاي آن دستور داده، اين حقيقت را يادآوري کرده است که اگر اين اقدامات دفاعي در برابر دشمن را ترک کنيد، خود را با دست خود به هلاکت انداخته‌ايد: «لاتُلْقُوا بِأَيدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة» (بقره:195). 
    انسان‌ها مي‌خواهند هرطور شده خود را از هلاکت حفظ کنند، اما اين خواسته فطري در تعارض با راحت‌طلبي، کارکرد انگيزشي خود را از دست مي‌دهد؛ چنان‌که درباره کساني که در سفر به جهاد کندي مي‌کردند، فرموده است: «ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضيتُمْ‏ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» (توبه:38)؛ يعني رضايت به زندگي دنيا نمي‌گذارد در راه خدا حرکتي داشته باشيد! اينجاست که تلنگرهاي هيجاني به کمک مي‌آيند. در آيه محل بحث از اين اهرم فشار استفاده شده است تا تحريض پيامبر به نتيجه برسد. همطرازي بيم و اميد نيز لازم است. انسان ابتدا بايد به نتيجه سودمند رفتاري اميدوار باشد و از پيامد زيانبار ترک آن نگران شود تا نسبت به انجام آن برانگيخته شود. 
    حالت‌هايي مثل ترس، آرامش روحي فرد را به هم زده، او را متلاطم مي‌کند؛ يعني همان زنگ هشدار براي بيداري اميال موجود، اما مغفول و ناهشيار که حرکت‌آفريني ندارد. شايد نامگذاري آنها در روان‌شناسي به «تکانه‌هاي هيجاني» به همين علت باشد. در ادبيات تمثيلي، اثر اين تلنگر چنين بيان شده است: 
    ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِي كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يشَّقَّقُ فَيخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يهْبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ‏ (بقره:74). 
    کاربرد حسي «قساوت» به معناي سختي و صلابت، در مقابلِ نرمي و لطافت (ازهري، 1421ق، ج9، ص179؛ ابن ‌فارس، 1404ق، ج5، ص87) در اجسامي است که دچار تحوّل نشده، تحرّکي ندارند، و نسبت اين صفت به قلب مجازي است (ابن ‌عاشور، 1420ق، ج1، ص545 و ج5، ص61)؛ به اين معنا که شخص از برخورد با آنچه طبيعتاً بر دل انسان‌ها اثرگذار است (مانند نشانه‌ها و دعوت‌ها) متأثّر و برانگيخته نمي‌شود. قرآن کساني را اين‌گونه توصيف کرده که پس از مشاهده آيات، دلشان مثل سنگ و حتي از آن هم سخت‌تر شده است؛ زيرا از بعضي سنگ‌ها نهرهايي جاري مي‌گردد يا از خشيت خدا تکان خورده، به زمين فرومي‌افتند. اما اين قلب‌ها چنين قابليتي ندارند؛ يعني همان موتورِ خاموش و بي‌اثري که خاصيت تحريکي ندارد. عبارت «إِنَّ مِنْها لَما يهْبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ» نمايانگر نقش تأثراتي مثل ترس در تحرّک است؛ مانند لرزه‌اي که سنگي را از بالا‌ي کوه انداخته، مي‌شکند (نظير حشر:21). انسان سنگدل نيز به چنين تکانه‌اي نياز دارد.
    نظير اين تحليل چنين مطرح شده است: 
    أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيلٌ لِلْقاسِيةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِين اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يهْدي بِهِ مَنْ يشاءُ (زمر:23). 
    بعد از مقايسه دو گروه که يکي شرح صدر دارد و ديگري قساوت قلب، نقش خشيت به‌مثابه تأثر مبتني بر تعقّل و منتهي به تحرّک برجسته شده است. شنيدن سخن پروردگار ابتدا پوست بدن کساني را که از او خشيت دارند منقبض مي‌کند. حرف «ثُم» که بر ترتيب دو جمله دلالت دارد (هاشمي، 1381، ص161)، نشان مي‌دهد پس از واکنش ترس، اتفاق ديگري نيز در وجود آنها مي‌افتد و آن اينکه پوست و قلبشان نرم و ملايم شده، به سوي ياد خدا متمايل مي‌شوند. 
    ماده «لِين» متضادِ صَعب و خشِن است (زبيدي، 1414ق، ج18، ص518). تعدّي فعل «تَلينُ» به حرف «إِلى» معناي تمايل را در آن تضمين مي‌کند؛ همان‌گونه که در مواردي نظير «هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى‏»، معناي رغبت را از «الي» برداشت کرده‌اند (طباطبائي، 1390ق، ج20، ص187؛ زمخشري، 1407ق، ج4، ص695). پس دل آنها مي‌خواهد خدا را ياد کند و اين همان به‌کار افتادن ميل فطري نهفته‌اي است که از احساس خشيت نشئت مي‌گيرد؛ ترسي که به قرينه آيات ديگر (نظير ق:33) آميخته با اميد است (ر.ک. طباطبائي، 1390ق، ج17، ص66). اين آيات بيانگر حالات نفساني متعاقبي هستند که برانگيختن آنها به اين صورت روش هدايتگري خداست. 
    موتور محرک انسان با جرقه ترس روشن شده، نگراني از محروميتْ او را از سردي و خمودگي خارج مي‌کند و به دنبال آن بارقه اميد، راهي را پيش روي او باز مي‌کند که بتواند با حرکت مطمئن در آن مطلوب خويش را دنبال کند. در نتيجه به رفتارهايي متناسب با آن خواسته برانگيخته مي‌شود.
    3 .سرعت‌افزايي
    حالات هيجاني باعث مي‌شود مراحل تحول يک ميل نهفته به شوقي برانگيخته گردد و اراده‌اي منتهي به رفتار، سريع‌تر طي شود و تحرّک لازم زودتر صورت گيرد. اگر قرار باشد کسي در شرايط عادي ارضاي خواسته‌‌هاي خود را با کندي دنبال کند، هيجانات سبب تسريع در اين روند شده، او را زودتر به اين نتيجه مي‌رساند که بايد کاري انجام دهد. زمان تصميم و اقدام در افرادِ داراي هيجان و کساني که وضعيت روحي ساکني دارند، متفاوت است؛ همان لحظه‌اي که فرد مي‌گويد: «الآن وقت حرکت است». اين زمان با هيجان زودتر فرامي‌رسد. 
    البته اين تأثير مي‌تواند منفي يا مثبت تلقي شود. گاهي هيجان‌ها فرصت تفکر را به افراد نمي‌دهد و پيش از آنکه اطلاعات کافي درباره رفتار و پيامدهاي آن به دست بيايد و ارزيابي‌ لازم صورت بگيرد، آنها را به انجام کاري سوق مي‌دهد. اين تصميمات تکانشي (Impulsive Decision-making) منجر به اطاعت چشم‌بسته از رانه‌هاي دروني شده، رفتارهاي خلق‌الساعه طرح‌ريزي نشده و بدون تعمق را در پي دارند (ر.ک. پورافکاري، 1389، ص736).
    روان‌شناسان رفتاري را که با چنين محرکي برانگيخته ‌‌شود و دوره نهفتگي کوتاهي را طي کند و کنترل آگاهانه آن بسيار کم يا هيچ باشد «تکانشي» مي‌خوانند و هرگونه تهييج آني براي عمل، يعني حالت برانگيزنده آن را «تکانه» مي‌خوانند (ر.ک. ربر، 1390، ص436). فوري و بي‌درنگ بودن اين رفتارها به خاطر عملکرد ناگهاني هيجانات است. از منظر علوم رفتاري، تمايل به ‌کاري بدون انديشيدن درباره آن، به پاسخي شتابزده و غالباً نادرست منجر مي‌شود (ر.ک. شعاري‌نژاد، 1375، ص194). اما نبايد تصور کنيم هر نوع برانگيختگي و اراده مبتني بر هيجان نارواست و بايد سرکوب شود؛ زيرا همان‌قدر که شتاب‌زدگي خسارت‌بار است، اهمال‌کاري نيز به نابودي فرصت‌ها مي‌انجامد. کسي که دورانديشي کافي نسبت به تبعات انتخابش دارد، نبايد تصميم و اقدام را بيش از حد به تعويق بيندازد (استيفن ‌پي، 1393، ص69-78؛ جونس، 1386، ص10). 
    در اخلاق بين «عجله» و «سرعت عمل» تفاوت قایل مي‌شوند. «عجله» يعني: پيش از فراهم شدن مقدمات، اقدام به‌کاري کنند. اما «سرعت عمل» آن است که پس از طي مقدمات (انديشه کافي)، سستي و اتلاف وقت نکنند، فوراً به سوي مقصد بشتابند (طباطبائي، 1390ق، ج3، ص385؛ مکارم شيرازي، 1377، ج2، ص431). 
    فارغ از جنبه‌ ارزش‌شناختي، هيجانات در هر دو صورت، موجب سرعت جريان تحريکي اميال مي‌شوند که اين کارکرد در قرآن مد نظر قرار گرفته است. نمونه تصميم هيجاني و زودهنگام، درخواست مجازات مردم توسط حضرت يونس است که در اثر خشم صورت گرفت. خدا به پيامبرش مي‌فرمايد: «بر حکم خدا صبر کن و مانند صاحب (ماجراي) ماهي، عجله نکن (ر.ک. طوسي، بي‌تا، ج10، ص90؛ مکارم شيرازي، 1371، ج24، ص421)؛ «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لاتَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى‏ وَ هُوَ مَكْظُومٌ‏» (قلم:48). 
    از توصيه به صبر، معلوم می‌شود که نفرين آن پيامبر با بردباري همراه نبوده و در هنگام مناسب انجام نشده است. جمله «وَ هُوَ مَكْظُومٌ» نشان مي‌دهد وی در حالي چنين درخواستي داشته که سرشار از غم و غضب بوده است (زمخشري، 1407ق، ج‏4، ص596؛ ابن ‌عاشور، 1420ق، ج29، ص98)؛ چنان‌که در جاي ديگر، حال او چنين توصيف شده است: «وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيهِ» (انبياء:87)؛ يعني یونس با حالتي مي‌رفت که خشمگين بود. حرکت متأثر از هيجان با «گمان بر اينکه ما بر او تنگ نمي‌گيريم»، نشانه تکانشي بودن اين تصميم و نشستن احساس بر مسند منطق است. وقتي خشم انسان را فرامي‌گيرد، فوراً به دفع آنچه نمي‌پسندد، متمايل مي‌شود و حتي ممکن است پيامبري مثل حضرت يونس نيز مرتکب ترک اولي̍ شده، نتواند در برابر معصيت قومش تاب بيا‌ورد، و اين هيجان خيلي زود او را به نفرين کردن تحريک نمايد. 
    يکي از هيجاناتي که موجب شتابزدگي می‌شود و انسان را به انتخاب و حرکت عجولانه وامي‌دارد، ترس است. برخي معتقدند: «هيچ عاطفه‌اي نمي‌تواند همچون ترس، قدرت عمل و استدلال را چنين مؤثر از ذهن بربايد» (ماروسکا، 1383، ص30). شاهد قرآني شرح حال منافقاني است که وحشت از دشمن، بينش صحيح را از ايشان سلب کرد و ميل به فرار از جنگ را در دلشان ايجاد نمود: 
    إِذْ جاؤُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا... وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يسْتَأْذِنُ فَريقٌ مِنْهُمُ النَّبِي يقُولُونَ إِنَّ بُيوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِي بِعَوْرَةٍ إِنْ يريدُونَ إِلاَّ فِراراً (احزاب:10-13). 
    خيره شدن چشمان و به گلوگاه رسيدن جان، نشانه‌ها‌‌يي از اضطراب شديد آنهاست که ثمره آن اراده فرار است. در آيه ديگري اين مضمون چنين بيان شده است: 
    وَ يحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يفْرَقُونَ لَوْ يجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيهِ وَ هُمْ يجْمَحُونَ (توبه:56-57)؛ 
    به خدا قسم مي‌خورند که با شما هستند، ولي نيستند. در حقيقت مي‌ترسند. اگر پناهگاهي، غارهايي يا گريزگاهي مي‌يافتند، شتابان به سوي آن روي مي‌آوردند. «يفْرَقُونَ» به معناي کنده شدن دل به خاطر انتظار يک ضرر است که انفعالي نفساني در پی دارد. «يجْمَحُونَ» يعني: حرکت سريعي که چيزي مانع آن نمي‌شود (طبرسي، 1372، ج5، ص61). 
    ترتيب بيان اين دو فعل قاعدتاً مطابق ترتيب حصول آنها در خارج است؛ يعني سرعت در فرار، تابع ترس از کارزار است. در جاي ديگري از قول خودشان (يا زبان حال) مي‌فرمايد: «فَتَرَى الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يسارِعُونَ فيهِمْ يقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ» (انعام:52). منافقان به بهانه اينکه مي‌ترسيم از ناحيه يهود و نصارا حادثه بدي براي ما پيش بيايد، به سوي آنها (در ميان آنها) مي‌شتابند و با ايشان اظهار دوستي مي‌کنند. 
    تعبير «مسارعه» در آيه فوق که سرعت حاصل از خشيت را به شکل منفي ترسيم کرده، جنبه مثبت نيز دارد؛ يعني کارهاي خير هم مي‌توانند مقصد اين حرکت شتابان باشند؛ چنان‌که در وصف مؤمنان فرموده است: «أُولئِكَ يسارِعُونَ فِي الْخَيراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ» (مؤمنون:61). نظير اين تعبير در قالب فعل امر، همراه با حرف «الي»، به مغفرت خدا نيز تعلق گرفته است: «سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبّکُم» (آل‌عمران:133).
    با دقت در فرازهاي فوق به نظر مي‌رسد امور خير يا شر مانند جاده‌هايي هستند که انسان با سرعت در آنها سير مي‌کند تا به اهداف مورد نظر برسد (ابن ‌عاشور، 1420ق، ج3، ص196). «المسارعة الي الشيء» به معناي مبادرت و سبقت به سوي چيزي آمده است (جوهري، 1376ق، ج3، ص1228). اين فعل که متضمّن معناي رغبت شديد به انجام کار است (زمخشرى، 1407ق، ج‏1، ص403)، نشان مي‌دهد شخص چقدر در رسيدن به خواسته‌اش حرص دارد (ابن ‌عاشور، 1420ق، ج17، ص100). 
    وقتي مسارعه با حرف «في» متعدي مي‌شود، تداعي‌گر استعاره مکنيه‌اي است که مشبه‌ُبه در آن حذف و به لوازم آن اشاره مي‌شود (ر.ک. هاشمي، 1381، ج1، ص267). بنابراين «المسارعة في الشيء» وصفي براي حرکت سريع انسان در مسيري خاص است (طباطبائي، 1390ق، ج3، ص385 و ج5، ص339؛ نیز ر.ک. فيومى، 1414ق‏، ص274). مجرور «في» در اين نوع جملات، مي‌تواند بيانگر غايت اميال يا متعلق گرايش باشد.
    اما آيا سرعت در کار خير نيز مثل عجله متأثر از ترس محروميت است؟ اگر اينجا نيز روند حرکت‌زايي ميل را بازرسي کنيم، رد پاي هيجانات را به روشني مي‌يابيم. قرآن مصداقي از کار خير توسط پيشتازان را چنين ريشه‌يابي کرده است: «الَّذينَ يؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ‏» (مؤمنون:60)؛ يعني آنچه (در راه خدا) مي‌دهند، چه اموالي که انفاق مي‌کنند، چه اعمالي که انجام مي‌دهند، در حالي است که قلبشان ترسان است از اينکه به سوي خدا بازمي‌گردند و همين آنها را به چنين اقدامي برمي‌انگيزد (طباطبائي، 1390ق، ج15، ص40). 
    «وَجَل» نسبتاً با «خوف» هم‌معناست (فراهيدي، 1409ق، ج6، ص182؛ جوهري، 1376ق، ج5، ص1840). در اين حالت، آرامش از دست مي‏رود و احساس نگراني به انسان دست مي‌دهد (عسکري، 1400ق، ج1، ص240). اين انفعال که با درک عظمت پروردگار و احتمال قطع ثواب و رحمت او حاصل مي‌شود، اولين تأثري است که در قلب مؤمنان حقيقي حاصل مي‌گردد (ابن ‌عاشور، 1420ق، ج9، ص15 و16؛ طباطبائي، 1390ق، ج9، ص11)؛ چنان‌که فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ...» (انفال:2؛ همچنين ر.ک. حج:35). 
    بنابراين مؤمنان که با آگاهي از آينده تصميم مي‌گيرند از هيجانات مثبتي برخوردارند که آنها را به سرعتي همراه با رغبت در استفاده از فرصت‌ وامي‌دارد (امامى، 1389، ج3، ص656). البته درباره رفتارهاي ايشان بايد گفت: هنگامة تصميم و اقدام آنها پس از تفکر است. اما پس از اين مرحله، نبايد از ضرورت تأثر قلبي غافل شد؛ زیرا نقش بسزايي در سرعت تحرک عملي آنها دارد.
    4. بازدارندگي
    هيجانات مي‌تواند کشش‏هاي دروني را کنترل نموده، در مهار نيروي تحريکي آنها ایفای نقش کند. تمايلات منشأ حرکت ارادي انسان است و هر فعلي که به مقتضاي انديشه و اراده از او سر مي‌زند، از ميلي نفساني سرچشمه مي‌گيرد (مطهري، 1377، ج۶، ص۴۱۹). همچنين اميال در مقام عمل، با هم تزاحم پيدا مي‌کنند و انسان ناچار مي‌شود از ميان گزينه‌هاي پيش‌ روي خود انتخاب نمايد. قطعاً عملکرد بُعد شناختي در تشخيص و ترجيح ميلي که به کمال و لذت بيشتر و پايدارتر منجر مي‌شود، اهميت دارد. اما انسان گاهي با وجود آگاهي، در غلبه بر گرايش‌هاي ناسازگار با ارزش‌هايش دچار چالش مي‌شود. ازاین‌رو چگونگي تأثير هيجانات در اين درگيري جاي بررسي دارد. 
    يکي از موضوعات مهم روان‌شناختي «خودمهارگري» (Self-Control) است. براي تبيين اين اصطلاح از تعابير متنوعی با الگوهاي گوناگون استفاده شده (رفيعي‌هنر، 1395، ص35-72) که محور آنها «توانايي شخص در بي‌اعتنايي به کشش‌هاي دروني يا تغيير و توقف تمايلات نامطلوب (وسوسه‌ها) و پرهيز از عمل بر اساس آنهاست» (همو، 1391، ش3، ص145). 
    اين بحث در علم اخلاق سابقه‌ای طولاني دارد و از دوران فيلسوفان يونان قابل رديابي است. ارسطو می‌گفت: 
    انسان معتدل کسي است که مي‌داند برخي رغبت‌هاي او که قلبش را احاطه کرده‌اند، پست‌ و بي‌ارزش‌اند و بايد با برتري عقل از اطاعت آنها خودداري کند (ارسطو، 1343ق، ج۲، ص۱۵۸). 
    مطابق توصيه‌هاي اخلاقي، دل انسان رزمگاهي بين عقل و نفس است که بايد از عقل تبعيت کرد و با هواي نفس، يعني خواسته‌هاي مخالف آن مبارزه نمود (ر.ک. مطهري، 1377، ج23، ص592؛ مصباح‌ يزدي، 1398-ب، ج1، ص179). مبارزه با نفس در اين فرهنگ يعني: ممانعت از اميالي که انسان را به تباهي مي‌کشاند و از تعالي بازمي‌دارد. 
    اما مسئله اين است که نيروي لازم براي خودمهارگري يا جهاد با (هواي) نفس از کجا تأمين مي‌شود و چگونه مي‌توان در اين رويايي سخت پيروز شد؟ قطعاً عوامل گوناگوني در اين زمينه دخيل‌ است. به نظر مي‏رسد يکي از اهرم‌هاي فشار، هيجانات است. 
    پاسخ را با بررسي مفهوم قرآني «تقوا» دنبال مي‌کنيم که اسم مصدر «اتّقاء» و از ريشه «وقي» است (ابن ‌سيده، 1421ق، ج‏6، ص599؛ ابن‌ منظور، 1414ق، ج‏15، ص402). در معناي آن گفته‌اند: «‏دفع شيئي از شيء ديگر به وسيله‌ شيء سوم» (ابن ‌فارس، 1404، ج‏6، ص131) يا «حفظ شيء از آزار و آسيب چيزي» (راغب اصفهانى، 1412ق، ص881). پس «إتّقاء» يعني انسان به‌گونه‌اي از خود در برابر چيزي دفاع کند (ابراهيم، 1406ق، ص335 و658). در «تقوا» نيز همين مفهوم خودنگهداري يا خويشتن‌باني لحاظ مي‌شود و به خاطر اسم مصدر بودن بر نتيجه حاصل از عمليات حفظ دلالت دارد؛ يعني به حالتي گفته مي‏شود که انسان خود را در پوششي محافظ قرار داده باشد. ازاین‌رو ‌گفته‌اند: «التَّقْوَى‏ جعلُ النّفس في‏ وِقَايةٍ مما يخاف» (راغب اصفهانى، 1412ق، ص881). 
    مطابق تعريف مزبور، مفهوم «خوف» نيز در تقوا دخيل است و شيء مورد احتراز، چيزي است که انسان از ضرر ناشي از آن مي‌ترسد؛ زيرا همين احساس انسان را وامی‌دارد تا خود را از خطر حفظ کند (ر.ک. مصباح ‌يزدي، 1398-ب، ج1، ص78). 
    در جهان‌بيني قرآني، خطري که بايد از آن احتراز کرد، مربوط به زندگي اخروي انسان است که سعادت ابدي او را تهديد مي‌کند (همو، 1396-ب، ج2، ص242؛ البوزي، 1432ق، ص 104). تقواي ديني آن است که انسان با اطاعت از دستورات خدا، خود را از هلاکت اخروي حفظ کند. اما مشکل اينجاست که هواي نفس و اميال معارض، وي را در جهت مخالف سوق مي‌دهد. قرآن که به خودنگهداري از آتش فرمان مي‌دهد: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً» (تحريم:6)، راه رستگاري از آن را مصونيت از شرّ بخل و حرص دانسته است؛ «مَنْ يوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر:9). «شُح نفس» مي‌تواند نمايانگر همان اميال نفساني مخالف عقل باشد که بايد مهار شوند. اگر انسان بخواهد خود را از خطر مُهلک‌ترين دشمنش حفظ نمايد، بايد چنين خواسته‌هايي را مهار کند و جلوي تحريکات آن را بگيرد.
    اکنون بايد ببينيم ترس چگونه در اين بازدارندگي ايفاي نقش مي‌کند. غير از ترس‌هايي که منشأ آنها امور مادي و دنيوي هستند، دو نوع خوف ماورایي در قرآن مطرح شده: خوف از مقام خدا، و خوف از عذاب او؛ چنان‌که ‌فرموده است: «ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامي‏ وَ خافَ وَعيد» (ابراهيم:14). چون متعلق خوف امري مضر و شرّي ناپسند است و از خداي سبحان جز خير صادر نمي‌شود، درمي‌یابیم که عامل شر نزد خود بندگان است (ر.ک. طباطبائي، 1390ق، ج12، ص267) و پروردگاري که با نظامي حکيمانه و عادلانه‌ پديدآورنده کيفر است، متعلق ترس قرار مي‌گيرد (مصباح ‌يزدي، 1390، ج1، ص208). وقتي مي‌فرمايد: 
    لاتَطْغَوْا فيهِ فَيحِلَّ عَلَيكُمْ غَضَبي‏ وَ مَنْ يحْلِلْ عَلَيهِ غَضَبي‏ فَقَدْ هَوى وَ إِنّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى (طه:81)، 
    ترسي از خشم خداوند مهربان در انسان پديد مي‌آيد که نکند در اثر طغيان خود سقوط کند و هلاک شود. وقتي انسان بداند محروميت از رحمت خدا چه خسارتي برايش خواهد داشت؛ «لَئنِ لَّمْ يرْحَمْنَا رَبُّنَا وَ يغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين» (اعراف:149)، با احساس امنيت به لذات دنيوي مشغول نمي‌شود، بلکه با ترس از اينکه مبادا مغفرت خدا شاملش نشود، در جهت رضايت او مي‌کوشد.
    پس ترس مانع طغيان و پيروي از هواي نفس شده، به انسان در مسير تقوا کمک مي‌کند. اين کارکرد را مي‌توان در آيات ذيل مشاهده کرد که به معرفي دو گروه از افراد پرداخته است: 
    فَأَمَّا مَن طَغَى وَ ءَاثَرَ الحَيوةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الجَحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى‏ وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوَى‏ فَإِنَّ الجَنَّة هِىَ الْمَأْوَى (نازعات:27-31). 
    با توجه به تقابل ميان اهل جحيم و جنّت، مي‌توان به ويژگي‌هاي مخالف يکديگر در آنها پي برد. سرکشي در برابر امر پروردگار و ترجيح لذت‌هاي دنيوي در گروه اول وجود دارد، در گروه دوم نيست. در مقابل، ترس از مقام پروردگار و بازداري از هواي نفس که در دومي هست، در اوّلي يافت نمي‌شود (ر.ک. بقاعى، 1427ق، ج‏8، ص320). آنکه مي‌ترسد، طغيان نمي‌کند و کسي که نفس را مهار نماید، دنيا را به جاي آخرت برنمی‌گزیند. 
    «طغوي» متضاد با «تقوي» است و بر تجاوز از حدّ چيزي دلالت مي‌کند (فراهيدى، 1409ق، ج‏4، ص435؛ ابن‌ فارس‏، 1404ق، ج‏3، ص412). به اين تضاد در برخي آيات تصريح شده است (ص:49-50 و 55-56) و نشان مي‌دهد افراد باتقوا کساني‌اند که حدود الهي را رعايت کرده، با مهار خواهش‌هاي طغيانگر، در مسير فطرت و شريعت حرکت مي‌کنند که همين موجب نجات آنان از هلاکت ابدي مي‌شود (ر.ک. طباطبائى، 1390ق، ج‏11، ص49 و ج‏19، ص324).
    اما آنچه محل بحث ماست، ترتب منطقي عبارات «مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ» و «نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوَى» است. درحقيقت بازداشتن هواي نفس تابع خوف از خداست؛ يعني کسي که به ارتکاب گناهي اهتمام دارد، سپس به ياد مقام حسابرسي خدا مي‌افتد و در اثر ترسْ آن را ترک مي‌کند، بهشت جايگاه اوست (طبراني، 2008م، ج‏6، ص438؛ طبرسي، 1372، ج‏10، ص660). برخي گفته‌اند: «چون خوف خدا سبب دفع هوا مي‌شود، علت را بر معلول مقدّم کرده است» (فخر رازي، 1420ق، ج31، ص50). ديگران نيز تعابيري نظير آن دارند (ر.ک. ابن ‌عربي، 1422ق، ج‏2، ص406؛ بقاعى، 1427ق، ج‏8، ص320، ابن‌ عاشور، 1420ق، ج‏30، ص82؛ مکارم شيرازي، 1421ق، ج19، ص398؛ فضل‌الله، 1419ق، ج‏24، ص48؛ محاسبي، 1999م، ص86). 
    خلاصه اينکه ترس به انسان کمک مي‌کند تا جلوي هوس‌هاي خود را بگیرد و آنها را مهار کند و مانع طغيان آنها شود. برخي علماي اخلاق معتقدند: خوفْ قوي‌ترين عامل‌ ريشه‌کن کردن شهوت، بازداشتن از معصيت و برانگيختن به سوي طاعت خداست و به اين سبب افضل‌الفضائل است (نراقي، بي‌تا، ج1، ص259). 
    البته تأثير هيجان ترس در مهار گرايش‌ها، محدود به اين جنبه اخلاقي نيست و همچنان‌که خوف از عذاب اخروي اميال پست را مهار مي‌کند، ترس از خطرات دنيوي نيز مانع تمايلات متعالي مي‌شود؛ مثلاً کسي که از دشمن مي‌ترسد به شرکت در جهاد برانگيخته نمي‌شود. قرآن درباره منافقاني که انبعاث و تحرکي براي شرکت در جهاد نداشته، در خانه مي‌نشينند، مي‌فرمايد: «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلكِن‏ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدين‏» (توبه:46)؛ به خاطر محبت و رضايت به زندگي دنيايي، در حرکت براي خداوند و آخرت کندي مي‌کنند.
    «إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» (توبه:38). چند آيه قبل هم از ترس‌ دروني‌شان خبر داد و ‌فرمود: «أَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ» (توبه:13)؛ اينکه به جنگ دشمن پيمان‌شکن و متجاوز نمي‌رويد، درواقع به خاطر ترسي است که از آنها داريد. 
    بنابراين عنوان «مهار‌کنندگي» بر اقسام گوناگون ميل تعميم دارد. علاوه بر آن، اين نوع اثر در ساير انفعالات انسان نيز قابل بررسي و اثبات است و محدود به ترس نيست. گرچه اين هيجان به خاطر قدرت مهارگري بالا، بيشتر مد نظر قرار گرفته، اما حالاتي مثل نااميدي، افسردگي، سرخوشي و پرخاشگري نيز تأثيرات متناسب خود را در دفع و غلبه بر اميال معارض دارد.
    نتيجه‌گيری
    مهم‌ترين دستاوردهاي تحقيق حاضر عبارت است از:
    1. قرآن از خاصيت «صورت‌هاي ذهني هيجاني» براي ترسيم خوب يا بد بودن پيامد انتخاب‌هاي انسان و ترغيب يا تهديد افراد به آنها بهره برده است. گرچه اين تصويرسازي در قرآن عموماً به منظور جهت‌دهي گرايش به امور متعالي و سعادت اخروي انجام شده، ولي اين به معناي نفي تأثير هيجانات در گرايش‌هاي مادي و اوليه نيست، بلکه قرآن اين نوع اثر تکويني را که در مطالعات فلسفي و تجربي مطرح شده، مفروض گرفته و با استفاده از مثال‌ها و پرسش‌ها، اميال مخاطبان را به سطح عالي‌تري رشد داده است. 
    2. بر اساس تحقيقات روان‌شناختي، نيروي «تکانه‌هاي هيجاني»، رانه‌هاي گرايشي انسان را فعال نموده، موتور تحريکي اميال را براي انجام رفتارهاي متناسب به‌کار مي‌اندازد. قرآن با هدف هدايتگري انسان، اين نوع کارکرد را بيشتر در خصوص احساس خشيت همراه با اميد نسبت به پروردگار مورد تأکيد قرار داده و با اين تلنگر، او را از سردي و سکون خارج ساخته و ميل به حرکت در راه خداوند را بيدار نموده است. پس اصل اين تأثير مقبول قرآن بوده و روشن است که ذکر يک نمونه، موجب محدوديت نمي‌شود، بلکه تعمیم آن به ديگر امثال جايز است، اما نه اينکه هيجان عامل ضروري براي فعاليت تمام اميال باشد.
    3. در علوم انساني مانند مديريت و اخلاق، «تصميمات تکانشي» و اقدامات ناشي از «عجله» يا «سرعت عمل» در ارضاي خواسته‌ها، نتيجه تهييج آني يا تأثرات روحي برآمده از دورانديشي افراد است که در هر دو صورت صبغه هيجاني دارند. اين نوع تأثير که به لحاظ ارزش‌شناختي مثبت يا منفي تلقي مي‌شود، با شواهد قرآني گوناگون تأييد مي‌گردد. 
    4. «خودمهارگري» و مبارزه با خواهش‌هاي غيرعقلاني موضوعي است که در روان‌شناسي و اخلاق مورد توجه قرار گرفته است. اين عنوان تا حد زيادي با ساختار مفهومي «تقوا» در قرآن مطابقت دارد. البته امتياز تقوا آن است که انسان را از خواسته‌هاي آسيب‌رسان به سعادت ابدي‌اش بازمی‌‌دارد و این با نيت الهي محقق مي‌شود. اما در اينکه هر دو وابسته به هيجاناتي مانند ترس و اميد هستند، اشتراک دارند. 
    5. هيجان‌ به شکل «مقتضي» بر گرايش‌ اثر مي‌گذارد؛ يعني با فراهم بودن شرايطي مثل توجه دروني و نبودن موانعي مثل موقعيت‌هاي سرکوب‌کننده بيروني، این تأثيرات محقق مي‌شود. بنابراين هيجان‌ها گاهي فعال‌کننده گرايش‌هاست و در شرايطي بازدارنده آنها.
     

     

     

    References: 
    • قرآن‌ کریم
    • ابراهیم، شمسان، 1406ق، الفعل فی القرآن الکریم، تعدیته و لزومه، کویت، جامعة الکویت.
    • ابن‌سیده، على، 1421ق، المحکم و المحیط الأعظم، بیروت، دار الکتب العلمیه.
    • ابن‌عاشور، محمدطاهر، 1420ق، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی.
    • ابن‌عربی، محمد، 1422ق، تفسیر ابن‌عربى (تأویلات عبدالرزاق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
    • ابن‌فارس، احمد، 1404ق، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الإعلام الإسلامی.
    • ابن‌منظور، محمد بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، بیروت، دار صادر.
    • ارسطو، ‌1343ق، علم الأخلاق إلی نیقوماخوس، ت: لطفی، سیداحمد، بیروت، دار صادر.
    • ازهری، محمد بن احمد، 1421ق، تهذیب اللغة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
    • استیفن پی، رابینز، 1393، تصمیم‌گیری، ت: دانایی، ابولفضل و عزیزی، زهرا، تهران، تیسا.
    • اکمن، پل و فریزن، والاس وی، 1393، رمزگشایی از چهره، راهنمایی برای تشخیص هیجانات از روی سرنخ‌های چهره، ت: عربشاهی، نیما، تهران، بیان روشن.
    • امامى، عبدالنبى، 1389، فرهنگ قرآن (اخلاق حمیده)، قم، مطبوعات دینی.
    • برونو، فرانک، 1384، فرهنگ توصیفی روان‌شناسی، ت: طاهری، فرزانه، پاسایی، مهشید، تهران، طرح نو.
    • بقاعى، ابراهیم، 1427ق، نظم الدرر فى تناسب الآیات و السور، بیروت، دار الکتب العلمیه.
    • البوزی، محمد، 1432ق، مفهوم التقوی فی القرآن و الحدیث، فاس(مغرب)، دار السلام.
    • پارسا، محمد، 1375، زمینه روان‌شناسی (روان‌شناسی عمومی)، تهران، بعثت.
    • پورافکاری، نصرت‌الله، 1389، فرهنگ جامع روان‌شناسی‌ـ روان‌پزشکی و زمینه‌های وابسته، تهران، فرهنگ معاصر.
    • جونس، روسل، 1386، مهارت‌های تصمیم‌گیری، ت: احمدی جوقی، علی‌اکبر، تهران، انستیتو ایزایران.
    • جوهری، اسماعیل، 1376ق، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین.
    • داماسیو، آنتونیو، 1393، خطای دکارت، هیجان، استدلال و مغز انسان، ت: کیمیایی اسدی، تقی، تهران، نگاه معاصر.
    • دهخدا، علی‌اکبر، 1373، لغت‌نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهانی، حسین، 1412ق، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دار القلم.
    • ربر، آرتور اس، 1390، فرهنگ روان‌شناسی (توصیفی)، ت: کریمی، یوسف و دیگران، تهران، رشد.
    • رجبی، محمود، 1388، «تفسیر موضوعی قرآن از منظر استاد محمدتقی مصباح»، قرآن شناخت، ش2، ص111-146.
    • رزم‌آزما، هوشیار، 1370، فرهنگ روان‌شناسی، تهران، علمی.
    • رفیعی‌هنر، حمید، 1395، روان‌شناسی مهار خویشتن با نگرش اسلامی، قم، موسسه امام خمینی.
    • ریو، جان مارشال، 1381، انگیزش و هیجان، ت: سیدمحمدی، یحیی، تهران، نشر ویرایش.
    • زبیدی، مرتضی، 1414ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر.
    • زمخشری، محمود، 1407ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی.
    • سیاسی، علی‌اکبر، 1355، علم‌النفس یا روان‌شناسی از لحاظ تربیت، تهران، کتابفروشی دهخدا.
    • سیوطی، عبدالرحمان، 1421ق، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دار الکتاب العربی.
    • شعاری‌نژاد، علی‌اکبر، 1375، فرهنگ علوم رفتاری، تهران، امیرکبیر.
    • صدر، محمدباقر، 1421ق، المدرسة القرآنیة، قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیه للشهید الصدر.
    • صدرالدین شیرازی، محمد، 1368، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، قم، مکتبة المصطفوی.
    • طباطبایی، سیدمحمد حسین، 1390ق، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
    • طبرانی، سلیمان، 2008م، التفسیر الکبیر، اردن، دار الکتاب الثقافی.
    • طبرسی، فضل، 1372، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • طوسی، محمد، بی‌تا، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
    • عسکرى، حسن، 1400ق، الفروق فی اللغة، بیروت، دار الافاق الجدیدة.
    • فخررازی، محمد، 1420ق، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
    • فراهیدى، خلیل، 1409ق، کتاب العین، قم، نشر هجرت.
    • فضل‌الله، سیدمحمد حسین، 1419ق، من وحى القرآن، لبنان، دار الملاک.
    • کالات، جیمز، 1386، روان‌شناسی عمومی، ت: سیدمحمدی، یحیی، تهران، روان.
    • کریمی قدوسی، محسن، 1397، فرایند دستیابی به ملکه تقوا از منظر قرآن کریم، معرفت، ش247، ص23-34.
    • ماروسکا، دان، 1383، چگونه تصمیم‌های بزرگ بگیریم، ت: افتخاری، سیدرضا، مشهد، بامشاد مرندیز.
    • مان، نرمان لسلی، 1362، اصول روان‌شناسی، ت: ساعتچی، محمود، تهران، امیرکبیر.
    • محاسبی، حارث، 1999م، الرعایة لحقوق الله، منصوره (مصر)، دار الیقین.
    • محمدمحمود، محمد، 1428ق، علم النفس المعاصر فی ضوء الاسلام، بیروت، دار و مکتبة الهلال، جده، دار الشروق.
    • محمود السید، عبدالحلیم و دیگران، 1990م، علم النفس العام، قاهره، مکتبه غریب.
    • مصباح‌یزدی، محمدتقی، 1390، سجاده‌های سلوک، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح‌یزدی، محمدتقی، 1392، سیمای سرافرازان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح‌یزدی، محمدتقی، 1393، جرعه‌ای از دریای راز، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح‌یزدی، محمدتقی، 1396، الف، خودشناسی برای خودسازی، چ بیستم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح‌یزدی، محمدتقی، 1396، ب، ره‌توشه، چ هفتم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح‌یزدی، محمدتقی، 1398، الف، آموزش فلسفه، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح‌یزدی، محمدتقی، 1398، ب، اخلاق در قرآن، چ دهم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مطهری، مرتضی، 1377، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، چ هشتم، قم، صدرا.
    • مکارم شیرازی، ناصر، 1371، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
    • مکارم شیرازی، ناصر، 1377، اخلاق در قرآن، قم، مدرسة الامام علی بن ابیطالب.
    • مکارم شیرازی، ناصر، 1421ق، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، قم، مدرسة الإمام علی بن ابی‌‌‌طالب.
    • نراقی، محمدمهدی، بی‌تا، جامع السعادات، چ چهارم، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
    • نولن هوکسما، سوزان و دیگران، 1392، زمینه روان‌شناسی اتکینسون و هیلگارد، ت: رفیعی، حسن و ارجمند، محسن، تهران، کتاب ارجمند.
    • هاشمی، احمد، 1381، جواهر البلاغه فی المعانی و البیان و البدیع، چ پنجم، قم، مرکز مدیریت حوزه علیمه قم.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی قدوسی، محسن، باقری، علی اوسط، بشیری، ابوالقاسم.(1402) گونه‌های اثرگذاری هیجان بر گرایش‌های انسان از دیدگاه قرآن. ، 16(2)، 29-48 https://doi.org/10.22034/qoranshenakht.2024.2022188

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محسن کریمی قدوسی؛ علی اوسط باقری؛ ابوالقاسم بشیری."گونه‌های اثرگذاری هیجان بر گرایش‌های انسان از دیدگاه قرآن". ، 16، 2، 1402، 29-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی قدوسی، محسن، باقری، علی اوسط، بشیری، ابوالقاسم.(1402) 'گونه‌های اثرگذاری هیجان بر گرایش‌های انسان از دیدگاه قرآن'، ، 16(2), pp. 29-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی قدوسی، محسن، باقری، علی اوسط، بشیری، ابوالقاسم. گونه‌های اثرگذاری هیجان بر گرایش‌های انسان از دیدگاه قرآن. ، 16, 1402؛ 16(2): 29-48