راه صحیح تفکراز منظر قرآن
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
بیشک، قرآن کریم انسان را به تفکر دربارة موضوعات و مسائل هستی، موجودات، پدیدههای عالم، انسان و بسیاری از امور دیگر فراخوانده است. این نکته نیز مسلم است که قرآن از اموری مانند پیروی از ظن و گمان و تقلید کورکورانه و امثال آن، انسان را برحذر داشته است. اما پرسش این مقاله آن است که آیا قرآن، راه صحیح تفکر و به عبارت روشنتر، قواعد صوری و مادی اندیشیدن را معین نموده است یا خیر؟ چگونه؟
این پژوهش به روش «اکتشافی- تحلیلی»، با هدف پاسخگویی به پرسش مزبور به جستوجو در آیات قرآن کریم پرداخته و قواعد صوری و مادی تفکر و استدلال و موانع آن را از منظر قرآن مطالعه و بررسی كرده است.
پژوهش در این مقوله، زمینه را برای ارائة نظام فکری و منطقی قرآن فراهم میآورد و ارزیابی نظامهای فکری دیگر را بر اساس نظر قرآن ممکن میسازد، بلکه حاصل این بررسی در روش درست فهم قرآن نیز مؤثر است؛ زیرا با فرض بیان ضوابطی معین برای استدلال در قرآن، هرگونه فهمی از آیات مشتمل بر استدلال، که خارج از چارچوب آن ضوابط باشد، فهمی معتبر نخواهد بود.
دفتر پیشینة این پژوهش چندان پر برگ نیست. اثری که در مسئلة یادشده از نگاه قرآن به صورت همهجانبه و مستوفا بحث کرده باشد، یافت نشد. در ذیل، به برخی از آثار، که جنبههایی از این مسئله در آنها مطرح شده است، اشاره اجمالی میكنیم:
1. غزالی در کتاب قسطاس مستقیم، به میزان تعادل و تلازم و تعاند و اشکال سهگانه در استدلالهای قرآن اشاره كرده است.
2. ملاصدرا در دو کتاب مفاتیح الغیب و أسرار الآیات اندکی بر مباحث غزالی افزوده است (ملاصدرا، 1360؛ همو، 1363).
در آثار یادشده، فقط بخشی از مباحث صوری استدلال از نگاه قرآن بیان شده است.
آثار دیگری هم وجود دارد که به دلیل بحث اجمالی از این مسئله و یا به دلیل تحلیل منطقی استدلالهای قرآن و یا به دلیل پرداختن به مبادی این بحث، میتوان آنها در شمار پیشینة آن محسوب داشت؛ از جمله:
3. مقالة «استدلال در قرآن»، نگاشته محمدهادی معرفت (1411ق)؛ در این مقاله، به ویژگیهای استدلالهای قرآن نظیر جمع میان دو فن «خطابه» و «برهان»، اشاره شده و برای برهان و خطابه در آیات قرآن، نمونههایی ذکر شده است، اما استدلالهای قرآن از آن رو که در شناخت طریق صحیح تفکر از نگاه قرآن نقش دارند، بررسی نشده است.
4. «روش تفکر از منظر قرآن» (زكياني، 1391، ص202-306)؛ در این گفتوگو چنین آمده که قرآن اصلاً به بیان قواعد استدلال نپرداخته، بلکه فقط موانع تفکر صحیح را بیان نموده است.
5. پایاننامة «مدیریت تفکر در پرتو قرآن»، نوشتة مجید شمسکلاهی (کارشناسی ارشد، رشتة «تفسیر و علوم قرآن»، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1386)؛ این اثر در واقع، دربارة کیفیت تسلط بر تفکر است و دربارة شيوة تفکر از دیدگاه قرآن بحثی ندارد.
6. مقالة «موانع تفكر صحيح از ديدگاه قرآن كريم»، نوشتة ابراهيم كلانترى (كلانتري، 1390)؛ در این مقاله نیز فقط به برخی از موانع تفکر از دیدگاه قرآن اشاره شده، ولی جهات اثباتی بررسی نشدهاند.
نوشتههای متعدد دیگری با موضوع «برهان در قرآن»، «جدل در قرآن»، «خطابه در قرآن»، «یقین از منظر قرآن» و نظایر آنها نیز وجود دارد که هر یک به جنبه خاصی از موضوع این مقاله مربوط میشود.
7. بیشتر منابع تفسیری در تفسیر آیات مشتمل بر استدلال، به اینگونه مباحت اشاراتی دارند. این منابع علاوه بر مشکل پراکندگی مطالب، دچار نقایصی در محتوا و نواقصی در توجه به تمام جوانب مسئله هستند و برخی از جوانب این بحث در هیچکدام از آنها یافت نمیشود.
با عنایت به نقشی که این تحقیق در کشف نظام جامع تفکر از منظر قرآن دارد و تأثیر کشف این نظام فکری در فهم درست قرآن و زمینهسازی برای نقد نظامهای فکری دیگر و با توجه به فقدان آثاری که به صورت متمرکز و جامع به این بحث پرداخته باشند و نواقص آثار موجود، ضرورت این تحقیق آشکار میشود.
در این مقاله، پس از بیان مفاهیم کلیدی، موضوع بحث در سه محور کلی دنبال میشود: اول. اصل پرداختن قرآن به بیان شرایط تفکر صحیح؛ دوم. تعیین راه درست تفکر و بیان کیفیت آن در قرآن؛ و سوم. نفی راههاي غیرمعتبر تفکر در قرآن.
-
- بیان مفاهیم
«تفکر»، «تفکر صحیح» و «طریق تفکر»، سه واژة کلیدی این مقاله است که اجمالاً مفهوم آنها را بيان میکنیم:
-
-
- الف. تفکر
-
لغتشناسان «تفکر» را به «تأمل و تدبر» معنا کردهاند. «تأمل» بهمعنای تثبت در نظر (فراهیدی، 1414ق، ج 8، ص347؛ ابنفارس، 1410ق، ج 1، ص140)، و نظر در شیء برای شناخت و روشن ساختن آن است (فیومی، 1405ق، ج 1، ص23) و «تدبر» بهمعنای تبصر و تأمل و اعتنا و مرتب ساختن و نظم دادن است (فراهیدی، 1414ق، ج 8، ص33).
بررسی کتابهای لغت در بیان معنای «تفکر» نشان میدهد که «تفکر» بهمعنای عملی قلبی و درونی است که با نیروی عقل، برای شناخت چیزی انجام میشود.
«تفکر» در اصطلاح علوم عقلی، عبارت است از: حرکت ذهن انسان از مطلوب به طرف مبادی و بازگشت آن از مبادی به طرف مطلوب (رازی، 1384، ص459). ابن سینا مینویسد: «فکر» عبارت است از اینکه انسان قصد کند از ترتیب دادن امور حاضر در ذهنش - که تصورات یا تصدیقاتی هستند- به امور غیرحاضر انتقال یابد. مراد ابن سینا از «امور حاضر»، اجزاي تعریفها و مقدمات استدلالهاست (طوسی، 1375، ج1، ص10).
بررسی منابع منطقی نیز نشان میدهد که در اصطلاح منطق، «تفکر» بهمعنای ترتیب دادن معلومات در ذهن برای حلّ مجهول است. بنابراین، معنای اصطلاحی «تفکر» با معنای لغوی این واژه ارتباط و هماهنگی ویژه دارد و انتقالی در معنای آن صورت نگرفته است.
در قرآن نیز «تفکر» به دو معنا به کار رفته است: شناخت حقیقت اشیاء؛ استدلال و اثبات چیزی. آیة «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» (آلعمران: 191)؛ به هر دو معنای «تفکر» اشاره دارد: تفکر دربارة حقیقت ذات و صفات خداوند متعال؛ و تفکر برای تصدیق به وجود خالق هستی یا تصدیق به علم و قدرت و حکمت او که از راه تفکر در خلق و فعل او حاصل میشود. (طبرسی، 1372، ج2، ص910؛ فخررازی، 1420ق، ج 9، ص460؛ آلوسی، 1415ق، ج 2، ص369). آیة «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً» (نساء: 82)؛ نیز دلالت بر هر دو نوع تفکر دارد. (فخررازی، 1420ق، ج 10، ص151؛ طبرسی، 1372، ج 3، ص125؛ طباطبائی، 1417ق، ج 5، ص19). پس معنای تفکر در قرآن نیز هماهنگ با معنای لغوی آن، یعنی تلاش ذهنی برای شناخت چیزی است.
-
-
- طریق تفکر
-
اضافة «طریق» به «تفکر» اضافه بیانی است و مقصود از «طریق تفکر» همان شیوه و چگونگی تفکر است و ازآنرو که فقط شکل صحیح تفکر نسبت به نتیجة آن، طریقیت دارد، همین شکل واقعاً طریق تفکر است و آن أشکالی از تفکر و استدلال که طریقیت به مطلوب ندارند، در اصل تفکر و طریق تفکر نیستند، بلکه شبه تفکر و شبه طریقاند.
-
-
- تفکر صحیح
-
تفکر صحیح تفکری است که در آن شرایط صحت تفکر رعایت شده باشد که لازمة آن، منتج بودن تفکر است. نتیجة هر تفکری متناسب با خودش است؛ مثلاً، تفکر برهانی در صورتی صحیح و منتج است که در مقام برهان، با مقدمات حق، مفید یقین به حق باشد. طبیعی است که هر کدام از اقسام تفکر و استدلال، اگر در جایگاه دیگری به کار گرفته شود، ناصحیح و غیرمنتج خواهد بود. بنابراین، میتوان گفت: تفکر صحیح آن است که از صورت و موادی مناسب با حال مخاطبان و غرض مستدل تألیف شده باشد و مستدل را به غرضش از استدلال میرساند. بنابراین، اگر به سبب فقدان تناسب صورت یا مادة استدلال، مستدل به غرضش از استدلال نرسد، تفکر ناصحیح است.
مقصود از «تفکر و استدلال» و «تفکر صحیح» در تحقیق حاضر، تفکر و استدلال در فضای عمومی زندگی بشر است که شامل برهانیات و خطابیات و جدلیات و شعریات و مغالطات ميشود، نه تفکر و استدلال در فضای امور اعتباری؛ مانند بایدها و نبایدهای فقهی و انشائیات شرعی؛ زیرا شکی در این نیست که در چنین فضایی، شرایط صحت تفکر و استدلال را معتبر تعیین میکند و نه کس دیگر. نبود تمایز میان این دو فضا موجب خطای برخی شده که – مثلاً- با تمسک به تمثیلهای برهانی قرآن برای اثبات معاد، روش «تمثیل» در فقه را روش معتبری دانستهاند (مظهری، 1412، ج2، ص60).
بنابراین، «طریق صحیح تفکر از منظر قرآن» یعنی: مسیر حرکت فکر در چارچوب قواعدی که در فضای عمومی زندگی بشر از دیدگاه قرآن منتج هستند.
-
- خطاپذیری تفکر و علاج آن در قرآن
با اینکه قرآن برخورداری انسان از اداراک عقلي و وجود قوة مدرک آن را براي انسان تصديق ميکند (طبرسي، 1372، ج8، ص512؛ طباطبايي، 1417ق، ج16، ص250)، اما این ادراک را هميشه بر صواب يا هميشه گرفتار خطا معرفي نميکند، بلکه گاهی آن را مصيب و احیاناً دچار خطا دانسته است. در قرآن، تعابيري مانند «لايفقهون» (اعراف: 179) و «في ضلال» (آلعمران: 164)، بر وقوع خطا در افکار انسان دلالت صريح دارند. تعبیر «لَبس» نیز بر وقوع خطا در فکر انسان دلالت دارد. مطابق آية «أَفَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ في لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديدٍ» (ق: 15)، افراد منکر إحیاء - که خلق پس از مرگ است - گرفتار شبهه شده و اين فکر آنها اشتباه است (جوادي آملي، 1370، ص221). مفسران «لَبس» را به خلط و شبهه و شک و اشتباه تفسير کردهاند (زمخشري، 1407ق، ج4، ص382؛ طبرسي، 1377، ج4، ص164؛ طباطبائی، 1417ق، ج18، ص345).
از سوی دیگر آياتي نيز دلالت دارند بر اینکه باوجود خطاپذیری فکر آدمی، راهي براي خروج انسان از خطا و رهنمون شدن او به حق وجود دارد. تعبیراتی همانند «أفلا تعقلون» (بقره: 44 و 76؛ آلعمران: 65) بر وجود راهي درست و مصون از خطا در مقام تعقل بشر دلالت دارند؛ زیرا قرآن به پیمودن آن راه فرمان داده و بر ترک آن مؤاخذه نموده است و بر فرض عدم مصونیت آن راه از خطا، فرمان به پيمودن آن و مؤاخذه بر ترک آن وجهي نداشت (طباطبائی، 1417ق، ج8، ص59؛ جوادي آملي، 1370، ص223؛ همو، 1376، ص264). البته معناي «مصون بودن این راه» آن نيست که هرکس در هر شرايطي وارد آن شود از خطا مصون است؛ زيرا سالک اين طريق در صورتي که ضوابط آن را رعايت نکند، گرفتار خطا خواهد شد (جوادي آملي، 1370، ص223).
اما بهراستی، آیا راه درست تفکر نیز در آيات قرآن معين شده است؟ و قواعد آن بيان گردیده است؟
-
- بیان شیوة صحیح تفکر در قرآن؛ دیدگاهها
دربارة اینکه آیا قرآن به بیان راه صحیح تفکر پرداخته و در مقام تعلیم آن به بشر برآمده است یا نه، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. برخی بر این باورند که قرآن اساساً به این مطلب نپرداخته، بلکه فقط موانع تفکر را بیان نموده است. بعضی دیگر قايلند که قرآن راه صحیح تفکر را معین نساخته، بلکه بشر را به منطق فطریاش ارجاع داده است. دیدگاه سومی را هم میتوان ارائه کرد دال بر اینکه قرآن، هم راه صحیح تفکر را معین ساخته و هم به بیان آن از جهت صورت و ماده پرداخته است. در ادامه، این سه دیدگاه را بررسي میكنیم.
-
-
-
- دیدگاه اول: عدم بیان قواعد تفکر در قرآن
-
-
برخی معتقدند: قرآن صرفاً موانع اندیشه را مطرح کرده و اصلاً به قواعد تفکر و استدلال نپرداخته است. آیات قرآن پیروی از هوای نفس، پیروی از پدران، پیروی از ظن و پیروی از بزرگان و امثال آن را بهعنوان موانع اندیشة درست مطرح کرده است و آن را از لغزشگاههای اندیشة صحیح میشمارد. اساساً وقوع خطا در تفکر انسان، به خاطر ندانستن قواعد استدلال نیست؛ زیرا هم قبل از ارسطو، هم بعد از او افرادی وجود داشتهاند که منطق ارسطو را نخوانده بودند، اما درست استدلال میکردند. پس باید بیش از قواعد منطقی استدلال، تمرکزمان روی قواعدی باشد که در قرآن کریم بیان شده است و موانع اندیشه را که قرآن بدانها تصریح کرده، بهخوبی بشناسیم، نه اینکه با عینک منطق ارسطویی به سراغ قرآن برویم و به دنبال یافتن اقسام گزاره یا اقسام استدلال، مانند شکل اول و دوم باشیم (ر.ک: زکیانی، 1391، ص202).
-
-
- ارزیابی
-
مقصود از «نپرداختن قرآن به قواعد استدلال» به خوبی روشن نیست؛ زیرا بیان موانع تفکر صحیح، خود نوعی پرداختن به قواعد استدلال است. طرح طریق حکمت و سلطان و برهان و سفارش به اقامة آن و طلب آن از مدعیان صدق و سلب آن از سخنان باطل، پرداختن به قواعد تفکر است. اگر مطلبی به صورت صریح یا ضمنی دربارة اقسام جمله یا کلام یا دربارة صورت یا مادة استدلال در آیات قرآن ذکر شده باشد و غالب مفسران هم آن را از آیات برداشت کرده باشند، صرفاً بدان سبب که منطقدانان به اینگونه مطالب پرداختهاند، صبغة قرآنی آن را سلب نمیکند و مجوز نفی انتساب آن به قرآن نیست. اگر اینگونه باشد، پس هیچگاه نمیتوان و نباید از دستاوردهای علمی دانشمندان در تفسیر برخی از آیات قرآن نیز استفاده كرد؛ زيرا در دو وادی کاملاً متفاوت سخن گفتهاند.
اساساً منطقدانان جز نقش تدوینگری، نقش دیگری در ساماندهی قواعد استدلال نداشتهاند. آنان واضع این قواعد نبودهاند که نتوان آنها را جز در مقام تعلیم و تعلم منطق، در مقامات دیگر جاری کرد. قواعد منطق قواعدی عقلی و عام هستند که اختصاص به شخص، گروه یا زمان یا مکان خاصی ندارند، بلکه محصول استنباط عقل بشر در مراتب گوناگون فکریاند و بر فرض خطای یک منطقدان در مقام تدوین آنها، این قواعد برای اندیشمندان قابل درک هستند.
چنانچه کسی با توجه به نظر ادبای عرب دربارة ادوات شرط مانند «لو»، بگوید: «لو» گاهی دلالت دارد بر اینکه جملة دوم منتفی است به علت منتفی بودن جملة اول، و گاهی دلالت دارد بر اینکه جمله اول منتفی است به سبب منتفی بودن جملة دوم، اکنون با توجه به معانی و کاربردهای «لو» در کلام عرب و قرآن، قايل به وجود گزارههای شرطی یا استدلال شرطی در قرآن شود، آیا سخنی بر اساس اصول و قواعد ادبیات عرب گفته، یا بر اساس منطق ارسطو؟ آیا سخن او را به دلیل عدم استناد به ارسطو و اتکايش بر اصول ادبیات عرب میتوان رد کرد؟
بر این اساس، وقتی ادبا و مفسران میگویند که در قرآن از روشهایی مانند «تعلیق حکم بر وصف»، «استیناف بیانی»، «وضع اسم ظاهر به جای ضمیر»، «تشابه اطراف» و نظیر اینها برای بیان تعلیل و استدلال استفاده میشود، این سخن را، که یکی از مهمترین مطالب برای شناخت استدلالهای مضمر بوده و در فهم استدلالهای قرآنی بسیار نقش آفرین است، نمیتوان به این دلیل که در بیان آن از اصطلاحات منطقی استفاده شده، کنار گذاشت و منکر استفاده از صورتهای استدلال در قرآن شد.
احتمال دارد مقصود از نپرداختن قرآن به قواعد استدلال این باشد که قرآن قواعد صوری استدلال را ذكر نكرده، ولی به قواعد مادی آن، مثل بحث از حکمت نیز به موانع تفکر پرداخته است. این احتمال نیز از چند جهت دچار اشکال است:
اولاً، مشکلات صوری استدلال، خود یکی از موانع تفکر صحیح هستند. پس چگونه قرآن به آنها نپرداخته است؟
ثانیاً، یکی از شروط برهان و شفاف بودن و سلطان و محکم بودن استدلال، روشن بودن و محکم بودن صورت آن است. پس اگر قرآن به استدلال برهانی پرداخته، به صورت برهانی هم توجه داده است.
ثالثاً، اگر استدلالهایی را که قرآن آنها را بهعنوان «برهان و دلیل روشن» یا بهعنوان «جدال احسن» ارائه نموده، تحلیل کنیم و به صورت خاصی از صورتهای استدلالی دست پیدا کنیم، آیا نمیتوان آن صورت را در مقام برهان یا جدل، از منظر قرآن معتبر دانست؟ مثلاً، آیا صورت اضمار و تصریح و صورت بساطت و ترکیب و صورت تمثیل برهانی و صورت استقراء اقناعی و صورت شرطی و حملی مشروط، که در استدلالهای قرآن مورد استفاده قرار گرفته، جزو صورتهای استدلالی نیست؟
به نظر میرسد نفی پرداختن قرآن به قواعد صوری استدلال به این علت باشد که هنوز دربارة اینگونه مباحث به صورت جدی در قرآن تحقیق نشده است، وگرنه قرآن شرایط صوری را فراتر از تصور یک منطقدان تعلیم میدهد؛ زیرا قرآن متناسب با احوال مخاطبان، بهترین صورت از صورتهای ممکن را ارائه میدهد و اینکه از میان چند صورت ممکن، کدامیک برتر است، مطلبی است که در منابع منطقی ذكر نشده و اگر ترتیبی برای صورتها آوردهاند بر اساس این گمان بوده که برخی از صورتها گویا و برخی مبهماند، درحالیکه معنای «بداهت» و «اکتساب» در صورت استدلال، چندان واضح نیست.
در ادامة مقاله و ذیل دیدگاه سوم، نمونهها و شواهدی بر پرداختن قرآن به قواعد تفکر ارائه خواهیم داد. البته اصراری بر استفاده از اصطلاحات ارسطو یا غزالی نداریم و شاید بهترین واژهها در این زمینه، همان واژهای قرآنی، مانند میزان و قسطاس و حکمت و برهان و سلطان و موعظه و جدال احسن و امثال آن باشد، هرچند استفاده از برخی از اصطلاحات معروف منطقی موجب گویایی بیشتر مقصود میشود.
-
-
- دیدگاه دوم: عدم تعيين راه صحیح تفکر در قرآن
-
برخي از اندیشمندان بر اين باورند که گرچه امر قرآن به فکر صحيح و صراط مستقيم، يعني راه آشکار و تخلفناپذير رسيدن به حق، مورد ترديد نيست، اما در قرآن کريم اين فکر صحيح معين نشده، بلکه قرآن، آدمی را براي شناخت آن، به عقل فطري و آگاهي مرتکز در نفسش ارجاع داده است. از آثار علامه طباطبائی چنین دیدگاهی استفاده میشود. وی دربارة تعیین یا عدم تعیین طریق تفکر در قرآن مینویسد:
شک و تردیدی در این نیست که قرآن کریم به فکر صحیح دعوت میکند... این فکر صحیح در قرآن عزیز معین نشده است، بلکه بشر به همان روش فکری که بهطور ذاتی و فطری میشناسد ارجاع داده شده است (طباطبائی، 1417ق، ج5، ص254-256).
اما از سوی دیگر، خود علامه طباطبايی در تفسیر آیات، به وجود استدلال برهانی و خطابی و جدلی در قرآن کریم تصریح كرده است. نیز در تفسیر آیة 125 سورة نحل، طریق «حکمت» را همان «برهان» و طریق «موعظه» را همان «خطابه» و طریق «جدال احسن» را همان راه «جدل منطقی» معرفی میکند. همچنين در تحلیل بسیاری از استدلالهای قرآنی، به وجود صورتهای گوناگون استدلالی در استدلالهای قرآن تصریح میکند.
اكنون وجه جمع بین آن موضع صریح نظری، که قرآن کریم طریق فکر صحیح را معین نساخته، با آنچه در تفسیر برخی آیات عمل نموده و آنها را از قبیل بیان صورتهای استدلال دانسته، چیست؟
به نظر میرسد با توجه به این شواهد عملی، آن تصریح وی در مقام نظر را باید بر این معنا حمل کرد که به اعتقاد وی، طریق صحیح تفکر در قرآن به صورت صریح و یا بهگونهای که در منابع منطقی است، معین نشده؛ نه اینکه اصلاً معین نشده، بلکه به صورت ضمنی و غیرصریح بیان شده است.
-
-
- ارزیابی
-
اگر منظور از «عدم تعيين طريق صحيح تفکر در قرآن» اين باشد که آنگونه که در علم منطق، به تفصیل طريق صحيح تفکر و قواعد آن معين ميشود، در قرآن معين نشده است، بلکه به صورت عامتري معين گرديده؛ مانند اينکه حجتهاي اثبات کنندة حق و ابطال کنندة باطل ارائه شده که با مراجعه به آنها، ميتوان حق و باطل و استدلال حق و باطل را شناخت؛ در اين صورت، اشکال اين دیدگاه این است که خودش را نفی میکند؛ زیرا این روش نیز يکي از روشهاي تعيين طریق تفکر است و در واقع، ایشان قايل به تعيين این طريق در قرآن شده است.
چنانچه فقط در جايي که قرآن - همانند روش منابع منطقي - قواعد تفکر صحيح را بيان کرده باشد، بتوان قايل به تعيين اين طريق در قرآن شد، آنگاه بايد بتوان اين دیدگاه را به ديگر معارف هم تعميم داد و - مثلاً - در مسائل کلامي و مسائل فقهی نيز فقط در صورتي قايل به بیان آنها در قرآن شد که قرآن به روش مرسوم آن علوم عمل کرده باشد؛ اين سخنی است که هيچکس آن را نميپذيرد.
اما اگر مقصودشان این باشد که در قرآن به هيچ صورتی - نه صريح و نه ضمني- راه صحيح تفکر معين نشده است، بايد گفت: اين سخن برخلاف آن چیزی است که خود مرحوم علامه در مقام تفسیر آیات نشان داده است. ايشان با تحليل استدلالهاي قرآني، روشهاي معتبر و نامعتبر استدلال از نگاه قرآن را روشن ساخته است. با وجود دلالتهاي صريح و ضمني موجود در آيات قرآن دربارة روشهای تفکر صحيح، نميتوان ادعای عدم تعيين طريق صحيح تفکر در قرآن را، به هیچ صورتی پذيرفت.
-
-
- دیدگاه سوم: تعيين طريق صحيح تفکر در قرآن
-
به نظر ميرسد آیات فراوانی را در قرآن کریم میتوان یافت که به نحوی مربوط به شیوة تفکر و تعقل انسان است. نسبت به دلالت این آيات بر درستي راه و روش خاصي از ميان راههاي تفکر و استدلال و نادرستي برخی راههاي دیگر، نمیتوان تردید کرد. آنچه در اين رابطه مهم است، نوع دلالت آنها و موضع اثبات و نفی آنها نسبت به انواع راههاي تفکر است.
بهطور کلی، از یک نظر، آیات مرتبط با تعیین راه صحیح تفکر دو دستهاند: برخی مثبت و تعیین کنندة راههاي صحیح تفکر، و تعدادی دیگر نافی راههاي ناصحیح تفکرند. در ادامه، هر دسته را با آوردن نمونههایی بررسی و دلالتشناسی میکنیم:
-
- دستة اول) آياتی که بر تعيين راه صحیح تفکر دلالت دارند.
این آیات خود دو گروهاند. دلالت برخی بر تعيين راههاي صحیح تفکر، صریح و برخی دیگر ضمنی است.
-
-
- گروه اول: آیات صریح دال بر راه صحیح تفکر
-
برخی از آیات بر تعيين راه درست تفکر دلالت صريح دارند. برای این دسته، شواهد متعددی را ميتوان ارائه كرد که هر یک بر طریق خاصی تأکید میكند:
آیة دال بر مجموع طرق معتبر تفکر در آية شریفه «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ» (نحل: 125) بهصراحت، راه «حکمت» و «موعظه حسنه» و «جدال احسن»، در دعوت به راه خدا، که راه حق و حقيقت است، توصيه شد، و ازآنرو که راه حق بايد خودش حق باشد، معلوم ميشود که از نگاه قرآن، هرکدام از اين سه راه در جايگاه مناسب خودش، راه درست براي تفکر و استدلال است.
مفسران براي طريق «حکمت» و طريق «موعظة حسنه» و طريق «جدال احسن»، ويژگيهايي را با الهام از آیات برشمردهاند که براساس آنها میتوان تصویر روشنی از این راهها در قرآن ارائه داد. برای راه «حکمت» ويژگيهايي ذكر شده است؛ مانند: خالي بودن از شک و ابهام و سستي (طباطبائی، 1417ق، ج12، ص371)؛ مطابقت با علم و عقل سليم؛ نفوذ و رسوخ در فکر انسان؛ بيدارگري عقل؛ منع از فساد و انحراف (مکارم شيرازي، 1374، ج11، ص455)؛ محکم و صحيح بودن؛ روشنگر حق بودن؛ زايل کنندة شبهه بودن (زمخشري، 1407ق، ج2، ص644)؛ حجت قطعي و مفيد یقين بودن (فخر رازي، 1420ق، ج20، ص267)؛ بر صواب بودن به نحوی که به بهترين وجه در نفس انسان مقبول واقع شود (اندلسي، 1420ق، ج6، ص613). اين ويژگيها در تفاسیر آمده است.
در بیان راه «موعظة حسنه»، ويژگيهايي ذيل را برشمردهاند: به قصد نصيحت و منفعت مخاطب بودن (زمخشري، 1407ق، ج2، ص644)؛ برای تشويق مردم به انجام نيکيها و ايجاد تنفر در آنها از زشتيها؛ و برای ايجاد خضوع و خشوع در دلها (طبرسي، 1372، ج6، ص605). نیز استفاده از دلايل اقناعي موجب رقّت قلب مخاطب ميشود (طباطبايي، 1417ق، ج12، ص371).
و در توصیف راه «جدال احسن»، ويژگيهايي را برشمردهاند؛ همچون: تأليف از مسلمات مخاطب يا عموم مردم؛ خالي بودن از توهين و بيعفتي در کلام؛ پرهيز از ناسزا و لجبازي (همان، ص372)؛ رعايت رفق و نرمش و مدارا و پرهيز از خشونت و بدخلقي (زمخشري، 1407ق، ج2، ص644)؛ و ملاحظه عدل و امانت و دوري از تحقير و تکبر و مغالطه (مکارم شيرازي، 1374، ج11، ص456).
بر اساس اين ويژگيها، راه «حکمت» قريب به برهان منطقي، و راه «موعظة حسنه» قريب به خطابة منطقي و راه «جدال احسن» قريب به جدل منطقي است؛ زيرا اين برهان است که از سخنان محکم و بدون ابهام و مطابق عقل سليم ساخته ميشود و روشنگر حق و مفيد يقين به آن و از بين برندة شبهات پيرامون آن است. نيز اين خطابه است که از دلايل اقناعي تأليف ميشود و باعث نرمي دل مخاطب ميگردد و مشتمل بر قصهها و عبرتها و شواهد تاريخي است و از وظايف خطيب، اظهار دوستي و محبت به مخاطب و اظهار قصد خير و صلاح مخاطب است. همچنين جدل از مسلمات مخاطب يا عموم مردم ساخته ميشود، و از جمله آداب مناظره و جدل، رعايت رفق و مدارا و پرهيز از توهين و تحقير و رعايت جانب انصاف است. البته برخي به صورت صریح طريق «حکمت» را به برهان و طريق «موعظة حسنه» را به خطابه و طريق «جدال احسن» را به جدال منطقي تفسير نمودهاند (طباطبايي، 1417ق، ج12، ص372؛ ملاصدرا، 1366، ج5، ص12).
بنابراين، ميتوان گفت: آية 125 سورة نحل دلالت دارد بر تعيين سه راه عمده، بهعنوان راههاي صحيح تفکر و استدلال در دعوت به راه خدا که همان راه حق و حقيقت است. البته روشن است که اين سه روش - گرچه هر سه- راه و طريق صحيح تفکر هستند؛ اما هر یک از آنها بايد متناسب با غرض و متناسب با حال مخاطبان و شرايط استدلال و بهطور خلاصه، متناسب با مقام استدلال انتخاب شوند و این نیز مطلبی است که از روش برتر و والای قرآن کریم فهمیده میشود.
-
- راه «حکمت و برهان» در قرآن
در تعيين راه «حکمت»، قرآن علاوه بر تعبیر «حکمت»، از تعابیر «برهان» و «سلطان» نيز استفاده کرده است. براي «برهان»، ويژگيهايي مانند وضوح و روشني؛ قاطعيت؛ افادة يقين؛ حجت يقيني (طباطبايي، 1417ق، ج14، ص274 و ج11، ص129)؛ حجت قاطعه (آلوسي، 1415ق، ج3، ص216)؛ حجت بيّن و نيّر (زمخشري، 1407ق، ج3، ص409؛ فخر رازي، 1420ق، ج24، ص596)؛ و صادقترين دليل (مکارم شيرازي، 1374، ج15، ص523) بيان شده است. بنابراين، ميتوان گفت: تعبیر «برهان» در قرآن به آنچه واضح و روشن و قاطع و مفيد يقين و علم است، اطلاق ميشود که يکي از مصاديق آن برهان عقلي و منطقي است (جوادي آملي، 1383، ص59).
«سلطان» از ماده «س ل ط» بهمعناي قوه و قهر و تسلط و قدرت و غلبه است. حجت را از آن نظر «سلطان» مينامند که بر قلوب حملهور ميشود و بر آنها غالب ميگردد (راغب اصفهاني، 1416ق، ص420). ويژگي «قاطعيت» را از کاربرد واژة «سلطان» در این طریق ميتوان به دست آورد. ويژگي دیگر این طریق ملازمه با صدق و تقابل با کذب؛ عدم امکان اقامه بر باطل؛ خروج از دايره علم و ورود در دايرة ظن و گمان؛ و خروج از هدایت و پیروی از هوای نفس در صورت خروج از راه برهان است. در قرآن، بر مسائل صادق و حق، مانند توحيد، «برهان» اقامه شده و از کساني که مدعي صدق دعاوي خود هستند، برهان طلب ميشود: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقره: 111؛ نمل: 64). نيز در آية «وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ» (مؤمنون: 117)، به صراحت به نبود برهان بر باطل اشاره شده و قيد «لا برهان له» قيد توضيحي است؛ زيرا إله ديگري غير از الله، باطل محض است و باطل برهان ندارد (بيضاوي، 1418ق، ج7، ص97؛ طباطبايي، 1417ق، ج15، ص74). نيز آيات قرآن دلالت دارند بر اينکه اگر کسي بدون سلطان و برهان سخن بگويد، سخن بدون علم گفته: «قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (يونس: 68) و از ظن و گمان و هواي نفس پيروي نموده است: «إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى» (نجم: 23) و اين نوع سخن براي رسيدن به حق هيچ فايدهاي ندارد: «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (نجم: 28).
با بررسي دقیق آيات قرآن، ميتوان به ويژگيهای افزونتری از طریق حکمت پي برد که ممکن است برخی از آنها در منابع منطقی بیان نشده باشد.
-
- راه «موعظة حسنه» و «خطابه» در قرآن
«موعظه» در زبان عربی، به «یادآوری خیر و بیان آنچه باعث رقت و نرمی قلب میشود» مانند بیان ثواب و عقاب اعمال و ترساندن از سوء عاقبت، معنا شده است (ر.ک: فراهیدی، 1414ق، ج2، ص228؛ ابنمنظور، بیتا، ج7، ص466). در آیات قرآن، «موعظه» بهعنوان وصف و ویژگی قرآن آمده است (یونس: 57)؛ همچنانكه بر انجیل نیز اطلاق شده است (مائده: 46). وقتی قرآن خود موعظه است، پس با شناخت سبک قرآن در باب تذکر و یادآوری آنچه موجب نرمی و هدایتپذیری قلب میشود، میتوانیم خصوصیات راه موعظه از نگاه قرآن را بیابیم. قرآن در خطابات و مواعظ خود، از همة اموری که در اقناع مؤثرند مانند استدراجات، شهادات و تحسینات استفاده کرده است. «استدراجات» که از اعوان در خطابه هستند و زمینة اقناع را فراهم میکنند، در قرآن مطمحنظر است. معرفی شخصیت پیامبر اکرم آنگونه که در آیة «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» (قلم: 4) آمده، سفارش به نرم و نیکو سخن گفتن با مردم در آیات «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره: 83) و «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» (طه: 44) و اظهار همدلی و همراهی با مردمع که در تعابیری مانند «یا قوم» جلوه کرده، روشنگر ویژگی راه «موعظه» از حيث استدراجات است.
«شهادات» نیز، که از اعوان در خطابه و مؤثر در اقناع هستند، در قرآن به وفور یافت میشوند. تأکیدهاي فراوان پیامبران و تحدی و هماوردطلبی قرآن، از جمله «شهادات» هستند که بیانگر این ويژگي راه موعظهاند.
همچنین استفاده از «تحسینات» و «تزیینات» در الفاظ و معانی، که از دیگر امور مؤثر در اقناع و موعظه است، در قرآن در اوج خود قرار دارد؛ بدان پایه که به اعتراف ادبا فوق قدرت بشر است و یکی از وجوه اعجاز قرآن به شمار میآید. در برخی از آیات قرآن مانند آیة «وَقيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ» (هود: 44)، تعداد تحسینات را تا بیش از بیست نمونه ذکر کردهاند. (سکاکی، بیتا، ص527؛ مدرس افغانی، 1362، ج1، ص59) وجود این تحسینات در قرآن، شاهدی بر اعتبار آنها در طریق موعظه و خطابه برای اقناع مردم و جلب آنها به خوبیها و تنفر آنها از بدیها، از نظر قرآن است. از بررسی مجموع اینگونه آیات، میتوان به تمام ویژگیهای طریق «موعظه و خطابه» از دیدگاه قرآن رسید.
-
- راه «جدال احسن» در قرآن
جدل و مشتقات آن در قرآن، به دو صورت به کار رفته است: گاهی بهعنوان امری مذموم، با قصد مشاجره و منازعه و لجاجت باطل که هدف از آن ابطال حق و اثبات باطل است؛ مانند جدال کافران و مشرکان دربارة خدا و قرآن، و گاهی بهعنوان امری ممدوح و ایجابی و جدال احسن که به قصد هدایت و دستیابی به حق با حفظ احترام طرف مقابل است؛ مانند جدال پیامبران با مخالفان.
برای شناخت جدال درست و جدال نادرست از نگاه قرآن، به قرائنی مانند حروف تعدیه، طرفین جدل، موضوع جدل، مواد جدل و غرض از آن میتوان رجوع کرد. هرگاه جدل با «فی» متعدی شده باشد، مانند «یجادل فی الله» (حج: 3 و 8؛ لقمان: 20)، مشعر به جدال باطل و مذموم است (فخر رازی، 1420ق، ج27، ص386). نیز آنجا که قرآن، مجادل را کافر یا مواد جدال را باطل یا هدف جدال را ادحاض و ابطال حق (کهف: 56) یا سخنان مجادل را موصوف به غیرعلم و غیرسلطان و بی بهره از هدایت (حج: 8؛ غافر: 56) یا مجادل را پیرو شیطان (حج: 3) معرفی میکند، دلالت بر مذموم بودن جدال دارد. اما جدالی که مصداق جدل صحیح و ممدوح از نگاه قرآن است و خداوند بدان امر کرده، مراء روشن و جدال احسن در دعوت به راه خداست که در آیات «وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ» (عنکبوت: 46) و «فَلا تُمارِ فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَلا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً» (کهف: 22)، بدان اشاره شده است.
با این وصف، باید گفت: در قرآن کریم، جدل صحیح و ممدوح، معین و از جدل سوء و مذموم متمایز شده است. از دو دسته آیات، ویژگیهای طریق صحیح جدل یا جدال احسن را میتوان به دست آورد: اول. آیاتی که در آنها از سبک جدلی استفاده شده است؛ مانند آیه «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ» (زخرف: 87) و آیة «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقره: 94) و آیة «وَقالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ» (مائده: 18)؛ دوم. آیاتی که پس سفارش به «جدل احسن»، شیوة آن را تعلیم میدهد (ابنعاشور، 1420ق، ج20، ص182)؛ مانند آیة «وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (عنکبوت: 46).
از آنچه گفتیم، روشن شد که در بخشی از آیات قرآن، به صراحت برای تفکر و استدلال، سه طریق صحیح معین شده است: «حکمت»، «موعظة حسنه» و «جدال احسن».
-
- گروه دوم. آیات غیر صریح دال بر طریق صحیح تفکر
تعدادی دیگر از آیات قرآن بر تعیین طریق صحیح تفکر دلالت ضمنی دارند. مقصود از «دلالت ضمنی» آیات، دلالت آنها بر صورتهای درست استدلال است. روشن است که از استدلال کننده در حین استدلال، خواسته نمیشود که به تحلیل صورت استدلال خود اشاره کند. منطقدانان تصریح کردهاند به اینکه قواعد منطق میزان سنجش افکار بشرند و نقش نظارتی بر آنها دارند و هرگز خود مادة فکر واقع نمیشوند؛ چنانکه قواعد ادبیات میزان گفتار و ناظر بر آن هستند و هرگز ماده سخن قرار نمیگیرند (ابنسینا، 1404ق، ج2، ص12). در قرآن نیز در مقام استدلال بر مطالب مختلف، به قواعد صوری استدلال تصریح نمیشود، با توجه به ارائة استدلال در یک قالب خاص، بهطور ضمنی این نتیجه به دست میآید که آن صورت خاص، از نگاه قرآن، صورتی معتبر برای تفکر و استدلال است؛ چنانکه استفادة قواعد ادبی از قرآن نیز بر همین اساس است.
به این نکته هم باید توجه كرد که اساساً نمیتوان گفت: قرآن به قواعد صوری استدلال نپرداخته، بلکه فقط –مثلاً- به برهانیت استدلال پرداخته است؛ زیرا یکی از شروط برهانیت برهان، صورت برهانی و آشکار است و با معتبر شمردن برهان، علاوه بر مواد برهانی و بیّن، صورتهای برهانی و بیّن نیز معتبر شمرده شدهاند. در غیر این صورت، باید گفت: در برهان، آشکار بودن انتاج صورت، شرط نیست و یا مطمحنظر قرار نميگيرد و این به معنای آن است که بگوییم: برهان میتواند برهان نباشد.
در آیاتی که مشتمل بر استدلالند، صورتهای حملی و شرطی متصل و منفصل، صورت بساطت و ترکیب و صورت اضمار و تصریح ارائه شدهاند که اجمالاً میتوان همة این صورتها را از نگاه قرآن صورتهای معتبری دانست. بررسی تفصیلی آیات گوناگوني که از قالب خاصی استفاده کردهاند، شروط و ضوابط انتاج آن قالب را از نگاه قرآن برای ما روشن میسازد، اما بررسی تفصیلی آنها نیاز به بحث گستردهای دارد که از گنجایش یک مقاله خارج است. به همین دلیل، به صورت اجمالی به نمونهها و شواهدی از صورتهای معتبر تفکر و استدلال در قرآن، ذیل عنوان صورت «حملی» و «شرطی» اشاره میکنیم که میتواند تعیینکننده راههاي درست استدلال باشد.
-
-
- صورت حملی
-
برای صورت اقتران و حمل در استدلالهای قرآن، میتوان آیاتی را بهعنوان شاهد آورد؛ از جمله:
شاهد اول: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» (بقره: 258).
حضرت ابراهیم دو استدلال بر الوهیت خداوند ارائه میکند. حد وسط در استدلال اول، قدرت خداوند بر احیاء و اماته است. صورت استدلال چنین است: خداوند قادر بر احیا و اماته است، و هر کس قادر بر اماته و احیاست، اله است. پس خداوند اله است. حد وسط در استدلال دوم، قدرت خداوند بر حرکت و طلوع دادن خورشید از مشرق است. صورت این استدلال چنین است: خداوند قادر بر حرکت و طلوع دادن خورشید از مشرق است، و هر کس چنین قدرتی دارد اله است. پس خداوند اله است (غزالی، 1416ق، ص185؛ جوادی آملی، 1378، ج2، ص242). این دو استدلال صورت شکل اول را دارند.
شاهد دوم: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ» (مائده: 18).
صورت استدلال در این آیه، چنين است: شما به خاطر گناهانتان عذاب میشوید. و فرزندان و دوستان خدا عذاب نمیشوند. پس شما فرزندان و دوستان خدا نیستید (غزالی، 1416ق، ص189؛ ملاصدرا، 1363، ص311؛ قزوینی، 2000، ص293؛ آلوسی، 1415ق، ج3، ص292). این استدلال صورت شکل دوم را دارد.
-
-
- صورت شرطی
-
برای صورتهای شرطی هم در استدلالهای قرآن، شواهد زیادی وجود دارد که به برخی آنها اشاره میکنیم:
شاهد اول: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ» (مؤمنون: 91).
این آیة شریفه بیانگر دو حجت بر نفی تعدد آلهه است که هر دو به صورت استثنایی اتصالی بیان میشوند: استدلال اول: اگر خدا شریک داشت و همراه او إله دیگری بود در این صورت (با توجه به اینکه چندخدایی به معنای مباینت آنها در الوهیت و ربوبیت است، وگرنه چند خدا وجود ندارد) هر الهی (با تدبیر مستقل خود، بدون هیچ رابطهای با تدبیر سایر آلهه) به تدبیر مخلوقاتش میپرداخت که این موجب فساد در نظام هستی میشد، ليکن نظام هستی، واحد است و هیچ آشوبی در آن نیست، پس تدبیر آن هم واحد است، پس چنین نیست که آلهة متعدد مستقل، هر کدام در کنار هم مشغول به تدبیر این هستی باشند. پس هیچ اله و ربی جز خدا وجود ندارد.
استدلال دوم: اگر خدا شریکی در الوهیت و ربوبیت داشت حتماً برخی از آن آلهه بر برخی دیگر استعلا مییافتند (زیرا در این عالم، یک سلسله تدابیر طولی وجود دارد که در آنها، تدابیر بالاتر نسبت به تدابیر پایینتر حاکم و عالی هستند. پس مدبر عالی بر مدبر سافل استعلا مییابد) ليکن استعلاي یک اله بر اله دیگر محال و باطل است (زیرا به معنای عدم استقلال اله سافل است که با إله بودن او ناسازگار است). پس معلوم میشود هیچ اله دیگری با خدا وجود ندارد (طباطبائی، 1417ق، ج15، ص62).
شاهد دوم: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ، أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ» (طور: 35 و 36). در این آیات از روش سبر و تقسیم، صورت استثنايی انفصالی استفاده شده است. بنابر آیات فوق، حالات متصور برای علت وجود موجودات ممکن، با یک منفصلة حقیقیه، به پنج قسم تقسیم شده که عبارتند از: 1- علتی نداشته باشند. 2- علت هر چیز خودش باشد. 3- معلول هر چیزی علت آن باشد. 4- هر چیزی معلول چیز دیگر باشد به صورت سلسله وار تا بینهایت. 5- عالم امکان، معلول موجود واجبی باشد که سلسلهجنبان علل است. سپس با ابطال هر قسمی، مطلب منحصر در باقیماندة اقسام میشود، تا آنکه همة حالات چهارگانة اول ابطال میگردد و فقط حالت آخر باقی میماند.
صورت استدلال اینگونه است: علت هستیبخش عالم امکان، یا وجود ندارد، یا هر ممکنی خودش علت خودش است یا معلول هر کدام علت آن است، یا هر ممکنی علت دیگری است، به صورت سلسله وار تا بینهایت، و یا واجبالوجود است. ليکن حالت اول باطل است. پس چهار حالت بعدی به صورت منفصلة حقیقیه ارائه میشود. اما حالت دوم هم باطل است. پس سه حالت بعدی آورده میشود. ولي حالت سوم و چهارم هم باطل است. پس فقط حالت آخر درست است (جوادی آملی، 1378، ج8، ص226).
-
- دسته دوم) آیاتی که بر نفی طریق ناصحیح تفکر دلالت دارند
آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که به صراحت، اعتبار برخی راهها را نفی میکند. این آیات عمدتاً مربوط به نفی اعتبار راه «شعر و تخییل» و نیز راه «سفسطه و تغلیط» است که اجمالاً آنها را بررسی میکنیم:
-
-
- گروه اول: آیات نافی اعتبار طریق «شعر و تخییل»
-
قرآن نه تنها برای دعوت به راه خدا، که راه حق است، به استفاده از شعر و تخییل توصیه نکرده و خود نیز آن را به کار نگرفته است، بلکه شعر و خیال بودن را از آیاتش و وحی الهی و شاعر و خیالپرداز بودن را از پیامبر اکرم به صراحت نفی میکند و میفرماید: «وَما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ» (یس: 69) و «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ» (حاقه: 41).
خداوند در آیات 224 تا 226 سوره شعراء میفرماید: «وَالشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ، أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ في كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ، وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لايَفْعَلُونَ». در این آیات، سه ویژگی را برای شعرا بیان میکند: اول اینکه گمراهان از آنها پیروی میکنند و شنیدن اشعار آنها را خوش میدارند و آنها را رواج میدهند. دوم آنکه در سخنانشان بیبندوبار و افسارگسیختهاند و هیچ حد و مرزی ندارند و در وادی فنون کلام سرگردانند و از روی جهالت هر سخن لغوی را میگویند. سوم اینکه چیزی را میگویند که بدان عمل نمیکنند.
بر اساس این آیات، راه «شعر و تخییل»، که بر پایة خیال و وهم است و ریشه در اغراق دارد، بهگونهای که گفتهاند: «بهترین آن دروغترین آن است»، راه مناسبی برای رسیدن به حق نیست؛ زیرا راه حق مانند راه خدا که راه عمل و اعتقاد حق است، شأنش بالاتر از آن است که در آن با تزیین الفاظ و معانی با تخییلات و محاکات، گام برداریم.
-
-
- گروه دوم: آیات نافی اعتبار طریق «مغالطه و تغلیط»
-
قرآن طریق «مغلطه و تغلیط» را نیز تخطئه میکند و شأن راه حق را بالاتر از آن میداند که در آن از مغالطه استفاده شود. بدينروي، به روش «مغالطه» سفارش نمیکند و خود هم آن را به کار نمیگیرد، بلکه به شیوههای گوناگون، مغالطهگران و مغالطات لفظی و معنوی آنها را به صراحت، برملا میسازد. تعابیری که قرآن برای بیان اوصاف و اغراض آنها به کار گرفته است آشکارا دلالت دارد که این کار را به شدت نکوهیده است. بر این اساس، با قاطعیت میتوان نتیجه گرفت که این راه و روش نیز راهی نادرست برای تفکر و استدلال از نگاه قرآن است.
آیات قرآن مغالطهگران را افرادی متکبر (اعراف: 88) که با باطل قصد از بین بردن حق را دارند(کهف: 56) و آیات الهی را به تمسخر میگیرند (نساء:140) و با آنکه حق را میشناسند، منکر آن هستند (نمل: 14» و بدون علم و هدایت دربارة خدا و حق جدل میکنند (حج: 8) و فقط در شرایط سخت، به حسب ظاهر، سخن حق را میپذیرند (اعراف: 134) معرفی میکند. نیز هرگاه از عوامل و اغراض گرایش مغالطهگران به مغالطات سخن میگوید، به موضوعاتي مانند دنیاگرایی (نجم: 29)؛ مرض قلبی (نور: 50)؛ اشرافیگری (اعراف: 60)؛ هواپرستی (نجم: 38)؛ جهل و نادانی (نجم: 30)؛ و تقلید کورکورانه (بقره:170) اشاره میکند که همگی بر مذمت آنها و راه و روش آنها دلالت دارند.
آیاتی متعددی بر نادرست بودن روشهای مغالطی دلالت دارند. برخی از این آیات، مغالطات لفظی را نفی میکنند؛ مغالطاتی مانند مغالطة اشتراک لفظی (بقره: 104؛ نساء: 46) و مغالطة تبدیل قول (بقره: 58 و 59؛ اعراف: 161 و 162). برخی دیگر از این آیات، مغالطات معنوی را نفی میکنند؛ مغالطاتی مانند مغالطة استهزا (فرقان: 41، مائده: 58؛ توبه: 79)؛ مغالطه بهتان (انفال: 49؛ اعراف: 123 و 127)؛ مغالطة خلط میان تکوین و تشریع (یس: 47)؛ مغالطة تجاهل و کتمان حق (فرقان: 60؛ شعراء: 23؛ بقره: 146)؛ مغالطة تبعیض حق (نساء: 150-151؛ بقره: 85) و امثال آن که مجال ذکر همة آنها نیست. حاصل آنکه قرآن این راه را طریق درستی برای تفکر و استدلال نمیداند.
-
- نتیجهگیری
آیات قرآن کریم نهتنها بر دعوت به تفکر صحیح دلالت دارند، بلکه طریق صحیح تفکر را نیز معین ساخته و آن را تعلیم دادهاند. برخی از آیات به صراحت بر اعتبار و صحت طریق «حکمت» و «برهان» و طریق «موعظه» و «خطابه» و طریق «جدال احسن» دلالت دارند و با مراجعه به آیات دیگر، میتوان شروط و قواعد این راههاي معتبر برای تفکر را نیز کشف کرد. برخی از آیات بهطور ضمنی و با ارائة استدلال در ضمن قالبی خاص، بر اعتبار و صحت آن صورت و قالب استدلالی دلالت دارند. از بررسی تفصیلی محتوایی این آیات، شروط صوری تفکر و استدلال از منظر قرآن به دست میآید. تعدادی از آیات قرآن نیز به صراحت بر بياعتباري طریق «شعر و تخییل» و طریق «مغالطه و تغلیط» دلالت دارند. با توجه به دلالت این آیات، نمیتوان قول به نپرداختن قرآن به قواعد استدلال و قول به عدم تعیین طریق صحیح تفکر در قرآن را پذیرفت، بلکه باید گفت: آیات قرآن کریم در رابطه با موضوع تفکر و استدلال انسان، علاوه بر دعوت به فکر صحیح، به بیان قواعد آن پرداخته و راه صحیح آن را نیز معین ساخته و طریق نادرست را نفی کردهاند.
- آلوسى، سيد محمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق على عبدالبارى عطيه، بیروت.
- ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، 1422ق، زاد المسير فى علم التفسير، تحقيق: عبدالرزاق المهدی، دار الكتاب العربي، بيروت.
- ابن سینا، حسین بن عبدالله، 1404ق، الشفاء(المنطق، القیاس)، تحقيق: سعيد زايد، مكتبة آية الله المرعشى، قم.
- ابن فارس، احمد، 1410ق، معجم مقائیس اللغه، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، الدار الاسلامیه.
- ابن عاشور، محمد بن طاهر، 1420ق، التحرير و التنوير، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت – لبنان.
- ابن منظور، ابو الفضل جمال الدین محمد، بیتا، لسان العرب، دار الفکر، دار صادر، بیروت، لبنان.
- اندلسى، ابو حيان محمد بن يوسف، 1420ق، البحر المحيط فى التفسير، تحقيق: صدقي محمد جميل، دار الفكر، بیروت.
- بيضاوى، عبدالله بن عمر، 1418ق، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، تحقيق: محمد عبد الرحمن المرعشلی، دار احياء التراث العربى، بيروت.
- جوادی آملی، عبدالله، 1378، تسنیم، تنظیم و ویرایش علی اسلامی، اسراء، قم.
- ـــــ ، 1383، توحید در قرآن، اسراء، قم.
- ـــــ ، 1370، شناختشناسی در قرآن، مرکز مدیریت حوزه علمیه، قم.
- ـــــ ، 1376، معرفتشناسی در قرآن، تنظیم و ویرایش محمدرضا مصطفیپور، قم، اسراء.
- راغب اصفهانی، حسین، 1416ق، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دار القلم دمشق الدار الشامیه بیروت.
- رازى، قطب الدين، 1384، تحرير القواعد المنطقيه، مقدمه و تصحيح: محسن بيدارفر، بيدار، قم، چاپ دوم.
- زکیانی، غلامرضا، 1391، «روش تفکر در قرآن»، سوره اندیشه، ش 58 – 59، ص202 – 206.
- زمخشرى، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، دار الكتاب العربي، بيروت، چاپ سوم.
- سكاكى، يوسف بن ابى بكر، بیتا، مفتاح العلوم، تحقیق عبدالحميد هنداوى، دار الكتب العلميه، بيروت- لبنان.
- صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهيم، 1360، اسرار الآيات، تصحيح محمد خواجوی، انجمن حكمت و فلسفه، تهران.
- ـــــ ، 1363، مفاتيح الغيب، تصحيح محمد خواجوی، مؤسسه تحقيقات فرهنگى، تهران.
- ـــــ ، 1366، تفسير القرآن الكريم، تحقيق محمد خواجوی، بيدار، قم، چاپ دوم.
- طباطبايى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، چاپ پنجم.
- طبرسى، فضل بن حسن، 1377، جوامع الجامع، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، تهران.
- ـــــ ، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق محمد جواد بلاغی، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم.
- طوسى، خواجة نصيرالدين، 1375، شرح الاشارات و التنبيهات، البلاغه، قم.
- غزالى، ابو حامد، 1416ق، مجموعة رسائل، دارالفكر، بيروت.
- فخر رازى، ابوعبدالله محمد، 1420ق، مفاتيح الغيب، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم.
- فراهیدی، خلیل بن احمد، 1414ق، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرايی، تصحیح: اسعد طیب، اسوه، قم.
- فیومی، احمد بن محمد، 1405ق، المصباح المنیر، منشورات دار الهجره، قم.
- قزوینی، جلالالدین، 2000م، الایضاح فی علوم البلاغه، دار و مکتبه الهلال، بیروت، لبنان.
- مدرس افغانى، محمدعلى، 1362، المدرس الأفضل، دار الكتاب، قم.
- مظهرى، محمد ثناءالله، 1412ق، التفسير المظهرى، تحقيق غلام نبى تونس، مكتبه رشديه، پاكستان.
- مكارم شيرازى، ناصر، 1374، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، تهران.