، سال یازدهم، شماره اول، پیاپی 20، بهار و تابستان 1397، صفحات 41-56

    نقد اندیشه‌ی هرمنوتیکی «مجتهد شبستری» با تطبیق بر هرمنوتیک فلسفی

    نویسندگان:
    ✍️ محمود شکوهی تبار / دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / mahmood0110@gmail.com
    محمود رجبی / استاد مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / rajabi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    مجتهد شبستری تفسیر متون وحیانی را مشمول قاعدة عام هرمنوتیکی، یعنی «توقف فهم بر منطق پرسش و پاسخ» می داند و معتقد است: این پرسش و پاسخ مبتنی بر پیش دانسته ها، علایق و انتظارات مفسر است و فرایند فهم را تابع دور هرمنوتیکی می داند که همة این نکات بر محورهای اساسی نظریة «هرمنوتیک فلسفی» منطبق است. این پژوهش بر اساس روش «توصیفی –تحلیلی»، ضمن بررسی تطبیقی اندیشه هرمنوتیکی شبستری و هرمنوتیک فلسفی، به این نتیجه رهنمون شده است که اندیشة هرمنوتیکی مجتهد شبستری به سبب جمع خطوط اساسی تحلیل هرمنوتیک فلسفی و اصولی، مثل «قصدگرایی»، «جست وجوی معنای متن در زمینة تاریخی تولید اثر»، «ضرورت تنقیح پیش دانسته ها»، و «تفکیک فهم معتبر از فهم نامعتبر»، با تهافت و ناسازواری درونی مواجه است. همچنین آن بخش از نظرات هرمنوتیکی شبستری، که همسو با هرمنوتیک فلسفی است، به بوتة نقد گذاشته شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Critique of Hermeneutic Thought of Mujtahid Shabestari, with Adaptation to Philosophical Hermeneutics
    Abstract: 
    Mujtahid Shabestari regards the interpretation of scriptures as subject to the hermeneutic general rule i.e. an understanding based on the logic of question and answer. He believes that, this question and answer are based on the interpreter's pre-knowledge, interests and expectations and the process of understanding is based on a hermeneutic circle, which all of them correspond to the basic bases of the theory of philosophical hermeneutics. Using a descriptive- analytical method the paper studies the hermeneutic thoughts of Shabestari and philosophical hermeneutics with a comparative perspective. The research findings show that, the hermeneutic thought of Mujtahid Shabestari, has an incoherence and internal contradiction, due to the combination of fundamental philosophical and principled analysis of hermeneutics, such as intentionalism, seeking the text's meaning in the historical context, necessity of refining the pre-knowledge and separating valid understanding from an invalid understanding. Also, the hermeneutic thought of Shabestari, which is in line with philosophical hermeneutics, has been criticized
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ​​​​​

     

      1. مقدمه

    مجتهد شبستری ازجمله اندیشمندانی است که در دورة معاصر، نواندیشی دینی را از مسیر هرمنوتیک پیگیری کرده است. بحث «هرمنوتیک» در اندیشة وي جایگاهی ویژه دارد. او اختلاف مفسران در فهم متون دینی و افتا را به سبب اختلاف در پیش‌فرض‌های مفسران می‌داند و درنتیجه، قضاوت در تفسیر متون دینی را تنها با قضاوت در پیش‌فرض‌های مفسران ممکن می‌داند و از این رهگذر، اولاً بحث را از تفسیر متون دینی، به نقد پیش‌فرض‌های مفسران کشانده است؛ پیش‌فرض‌هایی مثل چیستی وحی و نسبت وحی با فرهنگ زمانه و کسی که وحی بر او نازل می‌شود و مسائلی از این قبیل. ثانیاً، تلاش می‌کند تا با طرح این بحث، زمینة «پلورالیسم معرفتی درون دینی» و «تکثر قرائت‌ها» را از متون دینی فراهم آورد.

    توجه به این نکته که اندیشة اسلامی در همة ابعاد متن‌محور و متکی به متن است، اهمیت موضوع این تحقیق و پرداختن به هرمنوتیک و نظریات مختلف تفسیر متن را روشن می‌کند.

    هرچند آثار شبستری از جنبه‌های گوناگون نقد و بررسی گرديده؛ ولی نظرات هرمنوتیکی ایشان کمتر به بحث گذاشته ‌شده و بیشتر نقدهای واردشده به ایشان کلامی و ناظر به نقد مبانی فکری اوست. این پژوهش به‌منظور بررسی اندیشة هرمنوتیکی مجتهد شبستری و نقد آن نگاشته شده است.

    در این زمينه، ابتدا خطوط اصلی تفکرات هرمنوتیکی ایشان، که وامدار هرمنوتیک فلسفی -به‌ویژه گادامر -است، گزارش شده و در ادامهع شباهت‌ها و تفاوت‌های اندیشه هرمنوتیکی مجتهد شبستری با هرمنوتیک فلسفی تبیین شده است، در نهایت، ارکان اندیشة تفسیری ایشان، که برگرفته از هرمنوتیک فلسفی است، بررسی و نقد گرديده است، بی‌آنکه درصدد باشیم در این مجال، مختصر کلیت هرمنوتیک فلسفی را نقد کنیم.

      1. اندیشة هرمنوتیکی مجتهد شبستری

    شبستری تفکر سنتی موجود در تفسیر قرآن کریم در بین مسلمانان را به چالش می‌کشد و این فکر را، که می‌توان و یا باید با ذهنی خالی از هر نوع پیش‌فهم و علاقه و انتظار، کتاب و سنت را تفسیر کرد، زیر سؤال می‌برد و آن را ناشی از نداشتن نظریة هرمنوتیکی می‌داند؛ مسئله‌ای که موجب شده از عامل اصلی اختلاف آراء و فتواها غفلت شود و تنها به عوامل درجه دوم، یعنی اختلاف در مباحث و مبانی علم اصول توجه شود (مجتهد شبستری، 1375، ص7).

    شبستری تفسیر و اجتهاد عالمان دین اسلام را مشمول اصلی کلی از دانش هرمنوتیک می‌داند و تلاش دارد که این مسئله را در تفاسیر و فتواها نشان دهد. البته وی ذهنی‌گرایی محض و شکاکیت در فهم را نمی‌پذیرد و معنا را یکسره محصول پیش دانسته‌ها و پیش‌داوری‌های خواننده نمی‌داند؛ ولی درعین‌حال، عینی‌گرایی تفسیری عالمان سنتی را، که بر امکان فهم عینی معنای متن اصرار می‌ورزد، نیز برنمی‌تابد.

    برای آشنایی بیشتر با اندیشة هرمنوتیکی شبستری، در این بخش، به تبیین ابعاد این اندیشه می‌پردازیم:

        1. 1. توقف فهم متن به تفسیر

    شبستری همسو با هرمنوتیک فلسفی، اذعان می‌کند که فهمیدن متن به تفسیر آن موقوف است، و هر فهمی در حقیقت یک تفسیر است (کوزنزهوی، 1371، ص142). معنای متن یک واقعیت پنهان است که باید به‌وسیلة تفسیر آشکار شود، و اگر تفسیر انجام نشود هیچ متنی خودبه‌خود معنایش را ظاهر نمی‌کند. ما نه‌تنها برای فهمیدن هر متن، بلکه حتی برای فهمیدن سخنان عادی و روزمره دیگران، آن را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنیم. بدفهمی‌هایی که در مکالمات روزمرة روی می‌دهد، محصول تفسیر غلط است و اگر فرضاً در فهم معنای یک «نص» اختلافی روی نمی‌دهد، به این خاطر است که همگان آن را به‌گونه‌ای واحد تفسیر می‌کنند، نه اینکه این متن به تفسیر نیاز ندارد (مجتهد شبستری، 1375، ص14).

        1. 2. توقف فهم بر منطق پرسش و پاسخ

    یکی از مبانی کلیدی هرمنوتیک فلسفی گادامر، این است که فهم حاصل گفت‌وگوی مفسر با متن است و بسیاری از نتایج هرمنوتیک فلسفی با این مبنا گره‌خورده است. اموری مثل تکثر معنایی اثر، پایان‌ناپذیری عمل فهم؛ تفسیر و تبیین نحوة دخالت «سویة کاربردی» در فرایند فهم و چگونگی دخالت پیش‌داوری در عمل فهم، درگرو پذیرش این نکته است. طبق این مبنا، مفسر باید با متن به گفت‌وگو بنشیند تا در سایة آن فهم اتفاق افتد. این گفت‌وگو با پرسش مفسر شروع می‌شود و با سؤال اثر از موقعیت هرمنوتیکی مفسر ادامه پیدا می‌کند. این پرسش و پاسخ دوسویه بین مفسر و متن تا جایی ادامه پیدا می‌کند که به توافق و امتزاج افق معنایی مفسر و متن بینجامد و واقعة فهم شکل بگیرد (بلایشر، 1380، ص269).

    شبستری نیز به‌تبع هرمنوتیک فلسفیع معتقد است که مفسر با توجه به‌پیش‌فرض‌ها و افق هرمنوتیکی خود و انتظاراتی که از متن دارد، پرسش‌هایی به متن عرضه می‌کند. پاسخ متن به این پرسش‌ها و پرسش متن از مفسر، موجب تعدیل پرسش‌ها و موقعیت هرمنوتیکی مفسر توسط متن می‌شود و این فرایند تا زمان به توافق رسیدن افق متن و مفسر ادامه پیدا می‌کند و در نهایت، موجب شکل‌گیری معنا می‌شود (مجتهد شبستری، 1375، ص17-23).

        1. 3. جست‌وجوی مراد جدی مؤلف

    توجه به کشف مراد جدی مؤلف اثر، از مؤلفه‌های نظریة تفسیری سنتی رایج در میان عالمان مسلمان است. این مسئله در اندیشة هرمنوتیکی شبستری به قوت خود باقی‌مانده است و ایشان معنای پنهان متن را همان «مراد جدی صاحب اثر» می‌داند و معتقد است: «تفسیر» یعنی: پاسخ به همان پرسشی که پدیدآورندة متن درصدد پاسخ به آن بوده است:

    در اینجا، به چند مطلب اساسی دربارة موضوعِ «متن چه می‌گوید»؛ که هر مفسری باید بدان‌ها بپردازد، اشاره می‌کنیم:

    - بررسی معنای تحت‌اللفظی واژه‌ها و جملات؛

    - بررسی نقش «پیامی» یا «فراخوانی» متن و تأثیری که متن در شکل ویژه خودش در ارتباط با وضعیت و شرایط ویژه‌اش، به‌طور معمول باید در مخاطبان بگذارد؛

    - مراد جدی متکلم؛ یعنی: متکلم یا نویسنده چه مقصودی از ایجاد متن داشته است؟ وی می‌خواسته که متن چه هدفی را برآورده سازد؟ (همان، ص25).

        1. 4. لزوم اجتناب از تبديل کردن خطاب به یک ابژه:

    مجتهد شبستری تأکید دارد که نباید مانند روش تفسیری رایج در بین مفسران مسلمان، متن را به‌عنوان یک مجهول و موضوع شناسایی در نظر آوریم که مفسر در پی کشف و پرده برداشتن از معنای پنهان آن است. او می‌نویسد:

    در ادیان وحیانی، تجربة خطاب مهم است. فهم خطاب دو گونه است: یک‌وقت خطاب با تبدیل کردن خطاب به یک «ابژه»، مثل سایر «ابژه‌ها صورت می‌گیرد. کسانی که این راه را می‌روند خطاب را از خطاب بودن می‌اندازند و به شکل یک مجهول علمی درمی‌آورند. اما نوعی از فهم وجود دارد که حقیقت آن، فهم اشخاص از یکدیگر است؛ نظیر زمانی که با هم گفت‌وگو و تخاطب می‌کنیم. هیچ‌کدام از طرفین تخاطب نمی‌توانند دیگری را به‌صورت ابژه مطالعه کند. به نظر می‌رسد که باید متون وحیانی را این‌گونه فهمید (مجتهد شبستری، 1383، ص86).

        1. 5. جست‌وجوی معنای متن در زمینة تاریخی خودش

    مجتهد شبستری بر اهمیت درک معنای متن در زمینة تاریخی پیدایش آن تأکید می‌کند. وی برخلاف نحله‌های تفسیری «خواننده محور» معاصر، که معنای متن در زمینة تاریخی را یا غیرقابل دسترسی و یا بی‌اهمیت دانسته‌اند، بر این مسئله تأکید می‌کند که برای فهم متن، باید شرایط تاریخی و علایق و انتظارات مؤلف را از پدید آوردن متن بفهمیم:

    در این مرحله است که باید با تحقیق تاریخی، درستی چندین مسئله از این قبیل را روشن کرد: کدامین علایق و انتظارات، مؤلف را به پدید آوردن متن سوق داده است؟ او در کدامین وضعیت و شرایط تاریخی سخن گفته است؟ وضعیت و شرایط تاریخی مخاطبان وی چگونه بوده است؟ (مجتهد شبستری، 1375، ص24).

        1. 6. ضرورت تنقیح پیش‌دانسته‌ها

    نقش پررنگ پیش‌فرض‌ها و پیش‌دانسته‌های مفسر در فرایند تفسیر در نظرگاه شبستری، او را بر آن داشته است که بر ضرورت تنقیح پیش‌دانسته‌ها تأکید کند. او معتقد است: مفسر یا فقیه پیش از مراجعه به منابع نقلی دین، باید پیش‌فرض‌های خود را در عرصه‌های گوناگون منقَّح سازد. مفسر به لحاظ معرفت‌شناسی، تا وقتي برای خود یک فلسفة حقوقی، سیاسی و اخلاقی درست نکند، نوبت به فقه و تفسیر و دیگر علوم اسلامی وحیانی نمی‌رسد:

    گمراه شدن در تفسیر یک متن، نتیجة گمراه شدن در پیش‌دانسته‌ها و علایق و انتظارهای ناشی از آنها و در نتیجه، گمراه شدن در طرح سؤالات است (مجتهد شبستری، 1383، ص86).

        1. 7. تفکیک فهم معتبر از فهم نامعتبر

    مجتهد شبستری برخلاف برخی نظریات تفسیر متن، که در فهم متن، اعتقادی به تفکیک تفسیر صحیح از ناصحیح ندارند؛ و یا معتقدند که نمی‌توان معیاری درست برای چنین تفکیکی ارائه داد، معتقد است که می‌توان، بلکه باید به معنای صحیح متن دسترسی پیدا کرد و تفسیرهای نادرست را کنار گذاشت.

    در اینجا، به چند مطلب اساسی دربارة موضوع «متن چه می‌گوید؟» که هر مفسری باید بدان‌ها بپردازد، اشاره می‌کنیم:

    1. تفسیر متن به‌منظور فهمیده شدن هر متن، تنها با تفسیر آن ممکن است.

    2. از هر متن، مي‌توان تفسیرهای متعدد ارائه داد و هر متنی وجوه متعدد دارد و فهمیدن متن یک مسئلة بدیهی نیست.

    3. باید معنای درست متن را تشخیص داد و آن را انتخاب کرد و تفسیرهای نامناسب و معانی نادرست را کنار گذاشت (مجتهد شبستری، 1379، ص374).

      1. شباهت‌های اندیشه هرمنوتیکی شبستری و هرمنوتیک فلسفی

    مجتهد شبستری در مقدمة کتاب هرمنوتیک کتاب و سنت، عالمان و مفسران مسلمان را به علم هرمنوتیک توجه می‌دهد. سؤالی که پیش می‌آید این است که کدام شاخه از علم هرمنوتیک مطمح‌نظر ایشان است. هرمنوتیک به‌عنوان شاخه‌ای از دانش، به حجم عظیمی از تفکرات اشاره دارد و فهرست عناوینی که تحت این نام بررسی می‌شود، بسیار گسترده و ناهمگون است. پس برای فهم بهتر مراد شبستری، لازم است مشخص شود که کدام شاخه از هرمنوتیک مدنظر ایشان است. همان‌گونه قبلاً نیز ضمن توضیح نظرات هرمنوتیکی شبستری اشاره شد، توجه به مؤلفه‌های موجود در نظرات هرمنوتیکی ایشان، نظرها را به هرمنوتیک فلسفی معطوف می‌کند. بسیاری از سخنان بنیادی شبستری با هرمنوتیک فلسفی همپوشانی دارد، به‌گونه‌ای که روشن می‌کند مراد ایشان از «هرمنوتیک»، هرمنوتیک فلسفی، به‌ويژه گادامر، است.

    وجود مؤلفه‌هایی مثل همراهی همیشگی تفسیر با فهم متن؛ ابتنای فهم بر «پیش‌فهم» و «پیش‌دانسته»؛ وجود دور هرمنوتیکی در فهم؛ ماهیت دیالکتیکی و گفت‌وگویی فهم؛ منطق پرسش و پاسخ در فرایند گفت‌وگو؛ نشئت گرفتن پرسش‌ها و پاسخ‌ها از افق هرمنوتیکی؛ و هدایت شدن سؤال و در نتیجه، فهم توسط افق هرمنوتیکی، که شامل پیش‌داوری‌ها، علايق و انتظارات مفسر است، همه از بن‌مایه‌ها و عناصر اصلی هرمنوتیک فلسفی، به‌ویژه هانس گئورگ گادامر، محسوب می‌شود (ورنو روژه، 1372، ص261).

    برای روشن شدن هرچه بیشتر اقتباس نظرات شبستری از هرمنوتیک فلسفی و نیز درک بهتر نظرات ایشان، به کلیات هرمنوتیک فلسفی گادامر اشاره می‌شود:

    هایدگر معتقد بود که «بودن ما در جهان» همراه با پیش‌داوری‌ها و پیش‌فرض‌های آن است که فهم را ممکن می‌سازد. به دیگر سخن، ما هیچ موضوع یا متنی را به صورتی فارغ از پیش‌داوری‌ها و پیش‌فرض‌ها نمی‌فهمیم؛ ذهن ما همواره، پیشاپیش مشحون از فهم آغازین و نخستینی است که هایدگر به کل «وجود حاضر در جهان» نسبت می‌دهد (كانالي و كوتنر، 1988، ص18-19). معنایی که ما از موضوع می‌فهمیم، لاجرم نتیجة پیش‌فرض‌های ماست و معنا ساخت خود را از یک «پیش‌داشت»، یک «پیش‌دید» و یک «پیش‌دریافت» می‌گیرد (هايدگر، 1988، ص194-195). گادامر برای بیان این اندیشة هایدگر از واژة «پیش‌داوری» استفاده می‌کند. او برخلاف دیدگاه تفسیری قدیم، که بيشتر متضمن نظریة «عینیت‌گرای ناآگاهانه و ناخواسته‌ای» بود، معتقد بود که تاریخیت تفسیرگر مانع فهم نیست و یک اندیشة تفسیری باید تاریخیت خودش را نیز در نظر بگیرد. نظریة تفسیری زمانی درست خواهد بود که اثرگذاری تاریخ در درون فهم را نشان دهد. گادامر به‌منظور توضیح بیشتر، مفهوم «افق» را پیش می‌کشد؛ مفهومی که از هوسرل و «سنت پدیدارشناسی» گرفته است (احمدی، 1372، ص574). مراد او از «افق هرمنوتیکی»، زاویة نگرشی است که امکان نگرش را محدود می‌سازد. البته افق هرمنوتیکی ثابت و بسته نیست، بلکه چیزی است که ما به درون آن می‌رویم و خود با ما حرکت می‌کند (هولاب، 1375، ص88-90).

    به اعتقاد گادامر، ما وقتی با متنی مواجه می‌شویم وارد گفت‌وگوی باز و آزادی با متن می‌شویم که در آن پرسش و پاسخ‌ها و گفت‌وشنودها در قالب دور هرمنوتیکی به فهم می‌انجامد (گادامر، 1996، ص378-379). پرسش از مفسر آغاز می‌شود که این پرسش آغازین، هم دخالت سویة کاربردی در فهم را توجیه می‌کند و هم دخالت پیش‌داوری‌ها در فهم را مسجل می‌سازد (همان، ص306).

    تقریر گروندین از این مسئله چنین است: زمانی که چیزی را می‌فهمیم، آن چیز را به خودمان ارتباط داده‌ایم؛ به این طریق که ما در فرایند فهمیدن، در جست‌وجوی پاسخ پرسش‌های خود هستیم. هر عمل فهمی برانگیخته از پرسش‌هایی است که از قبل، ابعاد و خطوط فهم را تعیین می‌کند. یک متن فقط به این دلیل به صدا درمی‌آید که پرسش‌هایی امروزین پیش او نهاده شود. پس نقش پرسش و پاسخ در شکل‌گیری فهم، توجیه‌کنندة دخالت سویة کاربردی در فهم است؛ زیرا پرسش‌های ما متأثر از موقعیت هرمنوتیکی ماست (گروندین، 1994، ص117-196).

    گادامر در خصوص بیان تسلط پیش‌داوری‌ها بر مفسر نیز چنین می‌نویسد: «آن‌قدر که پیش‌داوری‌هایمان در ساختن هستی‌مان سهیم‌اند، داوری‌هایمان نیستند» (نیچه و دیگران، 1379، ص94).

    البته گفت‌وگوی مفسر با متن دوطرفه است. بنابراین، پرسش و پاسخ نیز دوطرفه خواهد بود. چنین نیست که فقط مفسر پرسش کند، بلکه متن نیز از مفسر پرسش می‌کند و آن معنایی را که مفسر پیش افکنده است، تصحیح یا تعدیل می‌کند و یک رابطه متقابل وجود دارد (گادامر، 1996، ص262-263).

    در نگاه گادامر، فهم یک فرایند است، نه یک عمل که از سوی مفسر مدیریت شود. درواقع، فهم واقعه‌ای است که اتفاق می‌افتد و هرگز به معنای طی مراحلی به دست فاعل شناسا و تحت کنترل او نیست، بلکه این اتفاق، محصول فعالیت متعلَّق فهم و مواجهه و گفت‌وگوی مفسر با اوست. براین‌اساس، روش هیچ جایگاهی در این فرایند ندارد (پهلوان و حسینی شاهرودی، 1386، ص51).

    همان‌گونه که مشاهده می‌شود، بسیاری از این محورها را شبستری در تبیین اندیشه هرمنوتیکی خود به کار بسته است و نشان می‌دهد که مراد او از «هرمنوتیک»، هرمنوتیک فلسفی است.

      1. تفاوت اندیشة هرمنوتیکی شبستری و هرمنوتیک فلسفی

    باوجود همپوشانی بخش‌های زیادی از اندیشة شبستری با هرمنوتیک فلسفی، با تفاوت‌های فاحشی بین هرمنوتیک مطرح‌شده توسط ایشان و هرمنوتیک فلسفی نیز مواجه می‌شویم. این تفاوت از آن نظر مهم است که جمع بین پذیرش تبیین هرمنوتیک فلسفی و قبول مؤلفه‌هایی مثل جست‌وجوی مراد جدی مؤلف، لحاظ زمینه تاریخی صدور اثر، لزوم تنقیح پیش‌داوری‌ها، و تفکیک فهم معتبر از نامعتبر، که از جانب مجتهد شبستری مطرح گردیده، غیرممکن است و این امر به ناسازواری درونی اندیشة ایشان منجر شده است.

    براین‌اساس، در این بخش، به تفاوت‌های نظرات هرمنوتیکی شبستری و هرمنوتیک فلسفی اشاره می‌شود:

        1. الف. جست‌وجوی مراد جدی مؤلف و لحاظ زمینة تاریخی متن

    چنانكه در تبیین اندیشة هرمنوتیکی شبستری گذشت، وی معنای متن را با مراد جدی مؤلف گره‌زده و یکی از کارهای مفسر را «کشف مراد جدی مؤلف» می‌داند. ولی توجه به هرمنوتیک فلسفی نشان می‌دهد که این علم، هم به لحاظ تحلیل فلسفی، که از فهم ارائه داده، جایی برای لحاظ مراد مؤلف در تفسیر باقی نمی‌گذارد و هم به ‌صورت روشي مفسر را به عدم توجه به مراد مؤلف در تفسیر دعوت می‌کند.

    هرمنوتیک فلسفی به دنبال تبیین فلسفی چیستی فهم است و تصریح دارد که در سازوكار فهم، روشجایگاهی ندارد. گادامر نیز کتاب حقیقت و روش خود را به موضوع «انفصال حقیقت از روش» اختصاص داده است. او با بسط اندیشة تأویلی هایدگر، به دنبال مقابله با پیوند زیانباری است که میان حقیقت و روش تصور می‌شود (هولاب، 1375، ص85)؛ ولی برخلاف ادعایش، دامن خود را به روش آلوده است و به مفسر توصیه می‌کند که به دنبال مراد مؤلف نباشد. برای نمونه، گادامر می‌نویسد: «به‌طورکلی، معنای یک متن، فراتر از آن چیزی است که مؤلف آن در ابتدا قصد کرده است. رسالت فهم به‌طور خاص، مربوط به معنای خود متن است (گادامر، 1996، ص372).

    و در جای دیگر می‌نویسد:

    هدف تفسیر، وصول به معنای مقصود مؤلف نیست؛ همچنان‌که رسیدن به درک و تفسیری که مخاطبان اولیه و نخستین متن از آن داشته‌اند نیز نمی‌تواند رسالت آن باشد. نه مؤلف و نه مخاطبان نخستین متن، هیچ‌یک نمی‌توانند افق معنایی متن را محدود کنند. معنای متن و آنچه در آن ثابت می‌شود، باید جدای از ریشة آن و بدون در نظر گرفتن قصد مؤلف مطمح‌نظر قرار گیرد؛ زیرا تنها در این صورت است که باب ارتباطات تازه با متن گشوده می‌شود و امکان دستیابی به معانی تازه فراهم می‌آید. تا زمانی که این رهایی و استقلال از مؤلف و مخاطبان اولیه فراهم نشده، امکان ارتباطات تازه مسدود و منتفی می‌شود (همان، ص395).

    گادامر مؤلف را یکی از مفسران متن می‌داند که تفسیر و فهم او از متن هیچ رجحانی بر دیگر تفاسیر ندارد و مفسران دیگر، ملزم به تبعیت از تفسیر او نیستند. پس قصد مؤلف نمی‌تواند در عمل فهم، تعیین‌کننده باشد. چنانكه از مطالب بالا برمی‌آید، سخن گادامر این نیست که به مراد مؤلف نمی‌توان دسترسی پیدا کرد، بلکه به نظر او، وصول به معنای موردنظر مؤلف نباید به‌عنوان هدف تفسیری قلمداد شود و به دنبال مراد مؤلف بودن موجب محدودیت معنایی متن و بسته شدن راه ارتباطات تازه با متن و محروم شدن از دستیابی به معانی تازه می‌شود. این بیانات چیزی جز ارائة روش نیست.

    از سوی دیگر، همان‌گونه که بیان شد، تحلیلی که هرمنوتیک فلسفی از فهم ارائه می‌دهد، مانع از لحاظ مراد مؤلف است و جایی برای لحاظ مراد مؤلف در تفسیر متن باقی نمی‌ماند؛ زيرا هرمنوتیک فلسفی گادامر معتقد است: فهم با گفت‌وگوی دو طرفة مفسر و متن شکل می‌گیرد و منطق حاکم بر این گفت‌وگو پرسش و پاسخ است، و آغازگر این گفت‌وگو پرسش و پیش‌افکنی است که مفسر انجام می‌دهد و این پرسش و پرسش‌های بعدی، که از سوی مفسر انجام می‌شود، از افق هرمنوتیکی او، که شامل پیش‌فرض‌ها، علايق و انتظارات اوست، نشئت می‌گیرد. بيشتر مؤلفه‌های شکل‌دهندة افق هرمنوتیکی مفسر نیز ریشه در سنت دارد که مفسر خواسته یا ناخواسته از آن تبعیت می‌کند. با این تحلیل، هیچ جایگاهی برای قصدگرایی و لحاظ زمینة تاریخی متن در تفسیر باقی نمی‌ماند. مفسر به‌شدت تحت تأثیر سنت اثرگذار است و سؤال او از متن، نمی‌تواند خارج از آن سنت باشد. او اساساً به سؤالی که مؤلف درصدد پاسخ‌گویی به آن بوده و برای همین متن را نگاشته است، نمی‌تواند دسترسی داشته باشد. بر همین اساس است که گادامر همچون هگل، فهم را خلق مجدد و بازسازی چیزی که در گذشته تولید شده، نمی‌داند و این بازسازی و بازتولید را ناممکن و مهمل اعلام می‌کند (ریچارد پالمر، 1377، ص201).

    همان‌گونه که شبستری هم در این زمینه می‌نویسد:

    پاره‌ای دیگر‌ معتقدند‌: مـفسران دیـنی تنها پاسـخ‌هایی‌ را‌ می‌توانند از متن دریافت کنند که انتظار دریافت آن را دارند و این انتظار معیّن مفسران است که مسیر پرسیدن را تـرسیم می‌کند ‌(مجتهد شبستری، 1375، ص24).

    سؤال این است که این سخن چگونه می‌تواند با کشف مراد مؤلف در یک نظریه جمع شود؟

    علاوه بر مطلب فوق، تأکید گادامر بر حضور سویة کاربردی در همة مراحل فهم متن نیز مانع جدی قصدگرایی در تفسیر است. تأکید گادامر بر اینکه «سویة کاربردی فهم» جزء ذاتی و جدایی‌ناپذیر فهم است، مبنایی برای این ادعا از جانب اوست که فهم از سنخ بازسازی نیست، بلکه فعالیتی تولیدی است (واعظی، 1380، ص242). وقتی فهم و کاربرد با هم پیوندی ناگسستنی داشته باشند، یعني: مفسر از متن پاسخ پرسش‌های خویش را می‌جوید، و همین موجب می‌شود که تفسیر فعالیتی تولیدی باشد، نه بازسازی معنای گذشته. طبق این تحلیل، ذهنیت مفسر همگام با افق معنایی متن، در آفرینش و تولید معنایی سهیم است. بنابراین، قصدگرایی و لحاظ زمینة تاریخی متن با روح هرمنوتیک فلسفی سازگار نیست.

          1. ب. تفکیک معنای معتبر از نامعتبر:

    یکی از تفاوت‌های جدی تقریر شبستری از هرمنوتیک و آنچه در هرمنوتیک فلسفی مطرح‌شده، تفکیک معنای معتبر از نامعتبر است. مجتهد شبستری به‌صراحت، از معنای «درست» و «نادرست» سخن گفته و معتقد است که باید معنای درست متن را تشخیص داد و آن را انتخاب و توجیه کرد، و تفسیرهای نامناسب و معانی نادرست را کنار گذاشت (مجتهد شبستری، 1379، ص374). او در حالی از تفسیر «معتبر» و لزوم کنار گذاشتن تفاسیر «نامعتبر» سخن به میان می‌آورد که نتیجة تبیین هرمنوتیک فلسفی از فهم، نبود معیار برای تفکیک و ارزش‌گذاری انواع تفاسیر سخن است.

    هرمنوتیک به‌صورت سنتی، از وحدت معنایی متن دفاع می‌کرد و معتقد بود که هر متن دارای معنای متعین و واحدی است که به مراد مؤلف گره‌خورده است، و هرمنوتیک به‌عنوان یک هنر یا فن به خدمت گرفته می‌شد تا مفسر به این معنای نهایی نايل شود؛ اما هایدگر و در ادامه، گادامر با طرح «هرمنوتیک فلسفی و پدیدارشناختی»، هرمنوتیک نسبی‌گرایانه بنیان نهادند و امکان فهم معتبر، ثابت و غیر تاریخی و وجود معیار تمیز فهم درست از نادرست را انکار کردند (ر.ک: پورحسن، 1392، ص375).

    طبق این نگاه، «فهم» به معنای توافق هر مفسر با متن و امتزاج افق معنایی آن دو است. هر مفسر با افق هرمنوتیکی خاص خود و پرسش‌های خاص خود، با متن مواجه می‌شود و به گفت‌وگو با متن می‌نشیند و سرانجام، این پرسش و پاسخ دوطرفة متن و مفسر، به حصول توافق می‌انجامد و واقعة فهم روی می‌دهد؛ واقعه‌ای که کاملاً از دست مفسر و فاعل شناسا خارج است و تحت کنترل او نیست. طبیعی است که امتزاج افق‌های متفاوت هرمنوتیکی با افق هرمنوتیکی متن نتایجی متفاوت به دست خواهد داد. با این وصف، معیاری نمی‌ماند که بتوانیم فهمی را بر فهمی دیگر رجحان دهیم و کسی که هرمنوتیک فلسفی را پذیرفته است. در نهایت، می‌تواند اعتقاد به فهم متفاوت داشته باشد؛ چنانكه گادامر تصریح می‌کند: «کافی است که بگوییم: ما به طریقی متفاوت می‌فهمیم؛ البته اگر از اساس چیزی بفهمیم» (گادامر، 1996، ص297)، و «ما هـمواره اثـری را مـتفاوت با‌ دیگران‌ می‌فهمیم‌، نه برتر از آنها» (همان، ص296).

    شاید شبستری برای گریز از نسبی‌گرایی، چنین زاویه‌ای با هرمنوتیک فلسفی گرفته است. او هرچند فهم و تفسیر نهایی را رد می‌کند و معتقد است که فهم و تفسیر نهایی بی‌معناست (مجتهد شبستری، 1375، ص299)؛ ولی با این بیان، درصدد نفی جزمیت و تصور خام سنتی از دستیابی قطعی به ‌تمام ‌معنای متن است، نه ترویج نسبی‌گرایی. او به‌درستی دریافته است که نسبی‌گرایی هرگز قابل ‌قبول نیست و محققان علوم انسانی به دنبال توصیفی معقولانه از فرایند فهم و تفسیر هستند و برای آنان، پرسش مرکزی در مقولة فهم، چیزی است که بر اساس آن، بتوان اعتبار تفاسیر را ارزیابی کرد. اساساً هر نظریة هرمنوتیکی باید معیارهایی برای قضاوت دربارة اشکال متخاصم فهم‌های تفسیری ارائه کند، و نظریه‌ای که قادر به قضاوت نباشد، در دامن نسبی‌گرایی غوطه‌ور خواهد شد و به‌ناچار، کنار گذاشته خواهد شد. ولی واقعیت این است که تبیین هرمنوتیک فلسفی از فرایند فهم، منجر به پذیرش نسبی‌گرایی خواهد شد. همان نکته‌ای که موضوع نقد اساسی هیرش (هيرش، 1965، ص255) و هابرماس (هابرماس، 1994، ص131) نیز قرارگرفته است. شبستری نمی‌تواند تحلیل هرمنوتیک فلسفی از فهم را بپذیرد و سخن از فهم صحیح و سقیم به میان آورد. اساساً کسی که مبانی هرمنوتیکی گادامر را می‌پذیرد، نمی‌تواند فهمی را بهتر از فهم دیگر بداند.

        1. ج داوری در پیش‌فرض‌ها؛ شرط تفکیک تفسیر معتبر از نامعتبر

    تفاوت دیگری که بین هرمنوتیک ادعایی شبستری و هرمنوتیک فلسفی وجود دارد این است که شبستری مفسران را دعوت می‌کند که پیش از ورود به تفسیر پیش‌دانسته‌ها، علايق و انتظارات خود را در معرض نقد خود و دیگران قرار دهند تا از این رهگذر، بتوانند به تفسیر درست نايل شوند. به ‌عبارت ‌دیگر، در نگاه او، معیار صحت و نادرستی یک تفسیر، مطالعه و بررسی پیش‌فرض‌ها، علايق و انتظارات مفسر است:

    بر عهدة هر مفسر است که نخست به تنقیح تمام‌عیار پیش‌دانسته‌ها، علايق و انتظارات خود بپردازد و آنها را در معرض داوری دیگران بگذارد و انتقاد دیگران برای تصحیح و تنقیح آنها را با جان و دل پذیرا گردد. داوری در میان تفسیرهای متفاوت یک متن نیز بدون داوری دربارة مقدمات و مقومات آن تفسیرها کاری بی‌ثمر است (مجتهد شبستری، 1375، ص31).

    اين در حالی است ‌که هرمنوتیک فلسفی داوری دربارة پیش‌فرض‌ها را ناممکن می‌داند. طبق این نظریه، مفسر نمی‌تواند به پالایش پیش‌داوری‌های خویش بپردازد و صحیح را از سقیم تفکیک کند؛ زيرا مفسر تحت سیطرة سنت است و پیش‌فرض‌ها او را احاطه کرده است (پالمر، 1377، ص202) و شکل‌گیری این پیش‌فرض‌ها در ذهن مفسر ارادی و اختیاری نیست. اعتقادات هر نسلی ریشه در آن چیزی دارد که نسل قبل سامان داده و افکار فعلی به ‌صورت ادامة آن است و یا واكنشي در برابر آن. براین‌اساس، هیچ‌کسی نمی‌تواند فراتر از سنت فکر کند و دربارة پیش‌فرض‌هایی که تحت سیطرة سنت پذیرفته است، قضاوت صحیحی داشته باشد. وقتی مفسر نمی‌تواند در پیش‌فرض‌ها و پیش‌معناهای خود داوری کند، طبیعتاً قادر به تفکیک پیش‌فرض صحیح از ناصحیح و فهم درست از نادرست نخواهد بود و این مسئله‌ای است که انتقاد جدی هابرماس را برانگيخته است (هابرماس، 1988، ص169).

    گادامر در این زمینه می‌نویسد:

    آگاهی از تأثیر پذیرفتن از تاریخ، اساساً آگاهی از «موقعیت هرمنوتیکی» است، اما تحصیل آگاهی از «موقعیت» هماره کاری است که با مشکلات خاص خود همراه است. معنای واقعی «موقعیت» آن است که هرگز نمی‌توانیم خارج از آن بایستیم و به همین دلیل، قادر به کسب شناخت عینی از آن نیستیم. ما همیشه خویشتن را در «موقعیت» می‌یابیم و روشن کردن آن «موقعیت» کاری است که هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد (واعظی، 1380، ص346).

    به خاطر این اعتقاد است گادامر به نقش مثبت «فاصلة زمانی» یا «فاصلة تاریخی» متوسل می‌شود. در نگاه او، فاصلة زمانی می‌تواند در ظهور و از بین رفتن پیش‌داوری‌ها کمک کند، و همان‌گونه که موجب از بین رفتن پیش‌داوری‌های موضعی و محدود می‌گردد، به پیش‌داوری‌هایی که فهم واقعی را سبب می‌شود، فرصت ظهور می‌دهد. بدين‌روي، تنها با گذر زمان است که قادر به درک آنچه متن می‌گوید، خواهیم بود (پالمر، 1377، ص204). او می‌نویسد: معمولاً «فاصلة زمانی» است که می‌تواند معضلة نقد را در هرمنوتیک حل کند؛ یعنی این مسئله را که چطور می‌توانیم پیش‌داوری‌های درست را، که مولد فهم هستند، از پیش‌داوری‌های نادرست، که موجب سوء فهم‌اند، تمییز دهیم (گادامر، 1996، ص289).

    البته گادامر و هایدگر بر این نکته تأکید کرده‌اند که وظیفة مفسر در تفسیر آن است که هرگز اجازه ندهد پیش‌داشت و پیش‌دید و پیش‌تصوراتش بر اثر اوهام و افکار عامیانه شکل بگیرد (واعظی، 1380، ص252). ولی این تأکید، هم با توجه به مضمون آن و هم با در کنار هم قرار دادن دیگر سخنان نظریه‌پردازان هرمنوتیک فلسفی، صرفاً برای جدا کردن پیش‌فرض‌ها از اوهام و افکار عامیانه است که واضح البطلان هستند، نه داوری دربارة همة پیش‌فرض‌های مفسر.

    با این توضیح، پیشنهاد شبستری مبنی بر اینکه مفسر قبل از تفسیر، به تنقیح و تصحیح پیش‌فرض‌هایش اقدام کند، و اینکه می‌توان با داوری دربارة پیش‌فرض‌های یک مفسر دربارة اعتبار و عدم اعتبار تفسیرش قضاوت کرد، در نظام فکری هرمنوتیک فلسفی پیشنهادی غیرممکن است.

    شبستری باید تکلیف خود را روشن کند. اگر به دنبال ارائة یک نظریة جدید است که باید نظریة خود را مستقلاً بیان کند و مستندات و تحلیل فلسفی خود را به‌صورت کامل و مستقل ارائه دهد، و اگر به دنبال تبیین هرمنوتیک فلسفی است - چنانكه از بیاناتش برمی‌آید- تبیین ایشان با هرمنوتیک فلسفی زاویة جدی دارد و باید دقیق‌تر به این مسئله بپردازد؛ زيرا پذیرش مقدمات هرمنوتیک فلسفی نتایج آن را نیز به بار خواهد آورد و اندیشة هرمنوتیکی فلسفی یک نظام منسجم از گزاره‌هاست که نمی‌توان بخشی از آن را گلچین كرد و بخشی دیگر را کنار گذاشت؛ مقدماتش را پذیرفت و نتایجش را به‌دلخواه عوض کرد.

    درواقع، اندیشة هرمنوتیکی شبستری که سنتزی از مؤلفه‌های اساسی هرمنوتیک فلسفی گادامر و رویکرد تفسیری موجود در میان عالمان مسلمان است، مؤلفه‌هایی را در کنار هم جمع کرده که از اساس قابل‌جمع نیستند و این نکته موجب ناهمگونی و ناسازواری درونی نظریة تفسیری او شده است.

    با توجه به توضیحات قبل، وقتی مفسر با پرسش‌هایی که از افق هرمنوتیکی او نشئت ‌گرفته و آن نیز به ‌شدت متأثر از سنت و تحت سیطرة سنت است، به سراغ متن می‌رود و به گفت‌وگو با متن می‌نشیند و در نهایت، با امتزاج افق هرمنوتیکی خود و متن معنایی را تولید می‌کند، کشف مراد مؤلف و لحاظ زمینة تاریخی اثر، اعتقاد به امکان تفکیک پیش‌فرض‌های صحیح از سقیم و در نتیجه، امکان تفکیک فهم معتبر از نامعتبر بی‌معنا خواهد بود.

      1. نقد اندیشة هرمنوتیکی مجتهد شبستری

    در این قسمت، بخش‌هایی از اندیشة هرمنوتیکی شبستری، که با هرمنوتیک فلسفی همپوشانی دارد، نقد مي‌شود:

    آنچه در نقد اندیشة ایشان می‌توان بیان کرد، این است که هرمنوتیک فلسفی و به‌تبع آن، مجتهد شبستری در تبیین فرایند فهم، از چند نکتة اساسی و تعیین‌کننده غفلت ورزیده‌اند:

    باید بین فعالیت‌های گوناگوني كه مفسر بر روی یک متن انجام می‌دهد و اهداف تفسیری تفکیک قايل شد. مفسر گاه در پی معنای لفظی متن و گاه به دنبال تطبیق آن معنا بر موقعیت و شرایط کنونی خود است. مفسر ممکن است به دنبال این مسئله باشد که متن در پاسخ به چه پرسش یا پرسش‌هایی نگاشته شده و مؤلف قصد پاسخ به چه پرسش‌هایی را داشته شده است، یا به دنبال پاسخ به سؤالات و پرسش‌های خود از متن است (واعظی، 1390، ص167؛ اسعدی و دیگران، 1392، ج2، ص590). اینها کارهای متفاوتی است که مراجعه‌کنندة یک متن می‌تواند انجام دهد. همة این کارها اقتضائات خاص خود را دارند و در همة این کارها، مفسر یک‌جور عمل نمی‌کند. پیش‌فرض‌ها و علايق و انتظارات مفسر به یکسان دخالت ندارند، بلکه میزان حضور و دخالت پیش‌فرض‌های مفسر متناسب با اهداف تفسیری و کاری که مفسر قصد انجام آن را دارد، متفاوت است. روشن است که اگر به تسامح، اسم همة این کارها را «تفسیر» بگذاریم، حضور پیش‌فرض‌ها و علايق و انتظارات مفسر در همة این موارد، یکسان نخواهد بود.

    نکتة بعدی که مغفول واقع‌شده، این است که متون متفاوت از نظر نیاز به تفسیر نیز متفاوت هستند. کلیت این موضوع که فهم هر متنی به تفسیر نیاز دارد، جای مناقشة بسیار دارد. بعضی متون به‌صراحت بر معنا دلالت دارند و فهم آن معنا، نه به تفسیر نیازمند است و نه پرسش و پاسخی در فرایند فهم این متون شکل می‌گیرد، بلکه با علم به وضع و دلالات الفاظ بر معانی و قواعد ادبیات عرب، معنا روشن می‌شود. براین‌اساس، دخالت پیش‌فرض‌ها، علايق و انتظارات مفسر به حداقل ممکن می‌رسد یا اساساً از بین می‌رود، و حال ‌آنکه در فهم برخی متون، تحلیل و حدسیات مفسر مؤثر است و مفسر فعالانه پیش‌فرض‌ها و پیش‌دانسته‌های خود را در مسیر فهم متن به کار می‌برد. برای مثال، در جملة «روز روشن است»، با علم به دلالت الفاظ بر معانی و نیز قواعد زبان فارسی، معنای جمله روشن می‌شود. ادعای اینکه در فهم این جمله، مفسر با متن به گفت‌وگو می‌نشیند و بین مفسر و متن پرسش و پاسخ شکل می‌گیرد، ادعایی بدون دلیل و مخالف با تجربة بشری در فهم این نوع جملات است. در مقابل، متونی مثل متون فاخر ادبی قرار دارد که در اوج زیبایی چندین و چند معنا را برمی‌تابد و صناعات متعدد ادبی در آن به کار رفته است.

    تفاوت بین متون گوناگون از لحاظ اینکه مفسر برای درک آن تا چه حد تلاش می‌کند و تحلیل خود را به کار می‌گیرد و در نتیجه، پیش‌فرض‌ها و دانسته‌های خود را در فهم شرکت می‌دهد، روشن‌تر از آن است که به توضیح نیاز داشته باشد. در متون دینی نیز این مسئله کاملاً مشهود است. فهم ظاهری یک آیه، که در افادة معنای خود روشن و بدیهی است با فهم آیه‌ای دیگر که وجوه متعددي برای آن متصور است، بسیار متفاوت است. برای نمونه، آیة «يَا أَيهُّا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 21)؛ در دلالت بر معنا، با آیه‌ای مثل «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (احزاب: 72) یکسان نیست و تلاش مفسر نیز در تفسیر این دو آیه، هرگز به یک اندازه نخواهد بود. در آیة اول، معنا با توجه به دلالت الفاظ روشن می‌شود، ولی آیة دوم نیاز به تفسیر دارد و می‌توان تمثیل گفت‌وگو و پرسش و پاسخ را در فرایند فهم این نوع آیات درک کرد. براین‌اساس، اولاً فهم همة متون به تفسیر نیازمند نیست. پس گفت‌وگوی مفسر و متن نیز در فهم همة متون شکل نمی‌گیرد. ثانیاً، در جملاتی که این گفت‌وگو شکل می‌گیرد، شرکت پیش‌فرض‌های مفسر با متن به یک میزان نیست.

    شاید همین نکته موجب شده است که گادامر در تحلیل چگونگی تفسیر متون، بحث زیبایی‌شناسی در متون ادبی را نقطة آغاز عزیمت خود قرار دهد (گرنت و تریسی، 1385، ص322)، بی‌آنکه به تفاوت این نوع متون با متون دیگر توجه داشته باشد.

    با توضیحات پیش‌گفته، در متون دینی، مثل قرآن کریم و روایات، که محل بحث مجتهد شبستری است، باید گفت: برخی آیات و روایات در دلالت بر معانی واضح و روشن هستند و نیازی به تفسیر ندارند و اساساً گفت‌وگویی میان مفسر و متن شکل نمی‌گیرد. بنابراین، علايق و انتظارات مفسر نیز در فهم این دست آیات و روایات دخیل نخواهد بود؛ زیرا ورود پیش‌فرض‌ها در امر تفسیر و فهم متن در هرمنوتیک فلسفی و بیان شبستری، منوط به شکل‌گیری پرسش و پاسخ بین مفسر و متن است. دربارة گزاره‌هایی که وجوه متفاوت معنایی برایش متصور است و جزء متشابهات محسوب می‌شود، تلاش مفسر برای دستیابی به معنا، نمی‌تواند بدون دخالت پیش‌فرض‌ها و علايق و انتظارات شکل بگیرد. برای این قسم، پیشنهاد آن است که از یک‌سو، مفسر پیش‌فرض‌های خود را تا حد امکان طبق آیات و روایات محکم، که نیازی به تفسیر ندارد، بنا کند، و از سوی دیگر، فهم خود از آیات و روایات دیگر را به آیات و روایات محکم عرضه کند تا بدین‌وسیله، محک مناسبی برای فهم خود ازاین‌دست آیات و روایات داشته باشد.

    یکی از نکاتی که هرمنوتیک فلسفی و به‌تبع آن، شبستری از آن غفلت ورزیده‌اند تفاوت بین فهم و تفسیر متن با فهم و تفسیر سایر حوزه‌هاست. نقطة آغاز هایدگر و گادامر در هرمنوتیک فلسفی، مطلق فهم بود که در ادامه، به فهم در متن هم تطبیق داده شد. ولی در این تطبیق، از یک واقعیت اساسی غفلت شد. وقتی با یک پدیدة علوم انسانی مواجه می‌شویم، پدیدة فهم بسیار متفاوت از فهم یک متن است. دربارة متن مؤلفی وجود دارد که به‌عنوان فاعل ارتباطی، درصدد رساندن پیام و مراد خود به‌وسیلة الفاظ و ساختارهای خاص زبانی مورد اتفاق آن زبان است. همچنین قواعدی از پیش تعیین‌شده موجود است که مفاهمه بر طبق آن شکل می‌گیرد. ولی در جاهاي دیگر، مسئلة شناخت بسیار پیچیده‌تر است. به ‌عبارت ‌دیگر، فهم یک متن بسیار قاعده‌مندتر از فهم در سایر حوزه‌هاست؛ زیرا فهم متن از رابطة بین لفظ و معنا و قواعد عقلایی فهم پیروی می‌کند و محدود به آن است. هرچند مباحث مجتهد شبستری ناظر به مطلق فهم نیست و او مستقیماً به فهم متن پرداخته است، ولی دانسته یا نادانسته اشتباه هایدگر و گادامر را تکرار کرده و فهم متن را مانند فهم اشخاص از یکدیگر دانسته است.

    منشأ بسیاری از نتایج مباحث هرمنوتیکی گادامر و به‌تبع آن، مجتهد شبستری این است که آنها معتقدند: فهم یک فرایند هدایت‌شده از سوی مفسر یا یک حرکت قاعده‌مند نیست، بلکه فهم واقعه‌ای است که بر اساس گفت‌وگوی بین مفسر و متن اتفاق می‌افتد. وقتی تفسیر و فهم یک واقعه بود که حاصل گفت‌وگوی متن و مفسر است، هیچ قاعده و قانونی نمی‌توان بر این فرایند تعیین کرد و هیچ روشی را برنمی‌تابد و مفسر نمی‌تواند از قبل سخن متن را کنترل یا پیش‌بینی کند.

    در این زمينه، باید گفت: همان‌‌گونه که قبلاً اشاره شد:

    اولاً، همة متون نیاز به تفسیر ندارند. براین‌اساس، در برخی متون، گفت‌وگویی شکل نمی‌گیرد و در نتیجه، فهم در این متون واقعه نخواهد بود.

    ثانیاً، در جاهايی که متن نیازمند تفسیر است – همان‌گونه که بیان شد- بین فهم متن و فهم در سایر جاها، تفاوت وجود دارد. فهم متن با قواعد عقلایی فهم و نیز اقتران لفظ به معنا به سبب وضع، محدود و منضبط است. البته نه به این معنا که همة مراحل فهم متن را می‌توان کنترل کرد و در همة مراحل، می‌توان قواعدی ارائه کرد، بلکه این نقد ناظر به کلیت سخن هرمنوتیک فلسفی است که همة انحايء فهم را در همة مراحلش بی‌قاعده و مبتنی بر گفت‌وگو می‌داند. فهم متن در بسیاری از مراحلش، تابع قواعد عقلایی حاکم بر مفاهمه است.

    ثالثاً، فهم اگر هم در جايي واقعه باشد، واقعه‌ای تکرارپذیر است. مفسر وقتی برای اولین بار با متنی مواجه می‌شود و آن را تفسیر می‌کند و می‌فهمد، می‌تواند به تحلیل و نقد فهم خود اقدام کند. او می‌تواند فهم‌های دیگران را از این متن با فهم خود مقایسه کند و ریشه‌های تفاوت در فهم را بیابد و پیش‌فرض‌ها یا روش خود را در مواجهه با متن، که منجر به فهمی متفاوت از آن متن شده است، شناسایی و خودآگاه کند و به بحث و بررسی بگذارد. برای مثال، وقتی یک مفسر آیه‌ای خاص را تفسیر می‌کند، می‌تواند تفسیر خود را با تفاسیر دیگر، که مفسرانِ آنها پیش‌فرض‌ها، علایق و انتظارات متفاوتی دارند، مقایسه کند و مبانی، قواعد، روش‌های خود و دیگران را در رسیدن به یک فهم خاص کشف و مقایسه کند و این نکتة مهمی است که هرمنوتیک فلسفی و شبستری از آن غفلت ورزیده‌اند.

    یکی از نتایج منفی نحوة تبیین هرمنوتیک فلسفی از فهم این است که این نظریه در نهایت، به نسبی‌گرایی و نبود معیار برای ترجیح برخی معانی بر معانی دیگر منتهی می‌شود که غیرقابل‌قبول است (هيرش، 1965، ص214). افزون بر این، خود نسبی‌گرایی غیرقابل‌قبول است. این مسئله اولین آسیبش متوجه صاحب نظریه می‌شود و هیچ معیاری وجود ندارد که مدعای صاحب نظریه را اثبات کند (خسروپناه، 1380، ص25). هرچند شبستری برای فرار از نسبی‌گرایی، راهکار «تنقیح پیش‌فرض‌ها» را به‌عنوان اصلی‌ترین معیار برای تفکیک فهم معتبر از نامعتبر ارائه می‌کند، ولی این راهکار –همان‌گونه که گذشت- با روح هرمنوتیک فلسفی ناسازگار است.

      1. نتيجه‌گیری

    شبستری با پذیرش رئوس تحلیل هرمنوتیک فلسفی از فهم، به دنبال «پلورالیزم معرفتی» است و اندیشمندان اسلامی را به توجه به این علم فرامی‌خواند؛ ولی در اندیشة هرمنوتیکی ایشان، به عناصری برمی‌خوریم که تفاوت و تضاد جدی با اصول مقبول خود، که برگرفته از هرمنوتیک فلسفی است، دارد. شبستری با پذیرش اینکه فهم یک خصلت دیالکتیکی دارد و حاصل گفت‌وگوی مفسر و متن است و منطق حاکم بر این گفت‌وگو پرسشی است که از موقعیت هرمنوتیکی او برمی‌خیزد و این موقعیت هرمنوتیکی تحت سلطة سنت است، نمی‌تواند به اموری مثل کشف مراد جدی مؤلف در تفسیر، تفکیک بین تفسیر معتبر از نامعتبر، نقد و تصحیح پیش‌فرض‌ها برای رسیدن به فهم درست، قايل باشد و پذیرش این دودسته اعتقاد موجب ناسازواری درونی اندیشة هرمنوتیکی ایشان شده است.

    از سوی دیگر، بخش‌هايي از اندیشة ایشان، که همسو با هرمنوتیک فلسفی است، نیز با نقدهایی مواجه است.

    فعالیت‌های گوناگوني که مفسر بر روی یک متن انجام می‌دهد به سبب اهداف تفسیری متفاوت است، و این تفاوت میزان دخالت پیش‌دانسته‌ها، علايق و انتظارات را متفاوت می‌کند. برای مثال، در تفسیر زیبایی‌شناختی از متون ادبی، دخالت پیش‌فرض‌ها و علايق و انتظارات به اوج می‌رسد و قصد مؤلف محوریتی ندارد، ولی در متون دینی، معمولاً هدف از تفسیر کشف مراد مؤلف است تا مبنای عمل قرار گیرد.

    متون گوناگون از نظر نیاز به تفسیر، متفاوت هستند. برخی از متون ساده‌اند و با علم به وضع و قواعد زبانی، معنا کشف می‌شود و نیاز به تفسیر ندارد. در این صورت، گفت‌وگویی نیز بین مفسر و متن شکل نمی‌گیرد، و در بعضی متون این گفتگو شکل می‌گیرد.

    بین فهم متن و فهم در سایر حوزه‌ها، تفاوت جدی وجود دارد. فهم متن ضابطه‌مند‌تر و حساب‌شده‌تر از فهم در سایر حوزه‌هاست.

    هرمنوتیک فلسفی و به‌تبع آن، شبستری فهم را واقعه‌ای غیرقابل هدایت و خارج از کنترل مفسر دانسته‌اند و بر مبنای آن، نتیجه گرفته‌اند که هیچ روشی نمی‌توان برای آن تعیین کرد، در پاسخ باید گفت:

    اولاً، همة متون نیازمند تفسیر نیست. پس کلیت اینکه فهم همة متون واقعه‌ای است که روی می‌دهد، حرف درستی نیست.

    ثانیاً، فهم متون برخلاف فهم در سایر حوزه‌ها، تابع قواعد زبانی و عرفی محاوره است و از این حيث، غالباً تابع قواعد خاص زبانی و عرفی است.

    ثالثاً، فهم در جايي که واقعه محسوب می‌شود، واقعه‌ای تکرارپذیر است. می‌توان با مقایسة فهم خود و دیگران و تحلیل علل تفاوت‌ها در فهم، پیش‌فرض‌ها و علايق و انتظارات دخیل در فهم را شناسایی کرد و راه طی شده در مسیر فهم را بازشناسی و نقد و بررسی كرد و بدین‌سان، به فهم بهتر نزدیک‌تر شد.

    هرمنوتیک فلسفی به نسبی‌گرایی منتهی می‌شود و راهکار شبستری مبنی بر تنقیح پیش‌فرض‌ها برای فرار از این معضل، با اصول اساسی هرمنوتیک فلسفی همخوانی ندارد.

     

    References: 
    • احمدی، بابک، 1372، ساختار و تأویل متن، تهران، مرکز.
    • اسعدی، محمد و دیگران، 1392، آسیب‌شناسی جریان‌های تفسیری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بلایشر،‌ ژوزف، 1380، گزیدة هرمنوتیک مدرن،‌ ترجمه: سعید جهانگیری، آبادان، پرسش.
    • پالمر، ریچارد، 1377، علم هرمنوتیک، ترجمه: محمدسعید حنایی کاشانی، تهران، هرمس.
    • پورحسن، قاسم، 1392، هرمنوتیک تطبیقی بررسی همانندی فلسفه تأویل در اسلام و غرب، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
    • پهلوان، مریم، سیدمرتضی حسینی شاهرودی، 1386، «تأملی در آرای هایدگر و گادامر»، انديشه ديني، ش22، ص41 - 62.
    • خسروپناه، عبدالحسین، 1380، «نقدی بر هرمنوتیک فلسفی»، رواق اندیشه، ش6، ص17 - 30.
    • کوزنزهوی، دیوید، 1371، حلقه انتقادی، ترجمه: مراد فرهادپور، تهران، گیل.
    • گرنت رابرت م، تریسی دیوید، 1385، تاریخچه مکاتب تفسیری و هرمنوتیکی کتاب مقدس، ترجمه و نقد: ابوالفضل ساجدی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
    • مجتهد شبستری، محمد، 1383، تأملاتی در قرائت انسانی از دین، تهران، طرح نو.
    • ـــــ ، 1379، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران، طرح نو.
    • ـــــ ، 1375، هرمنوتیک، کتاب و سنت، تهران، طرح نو.
    • نیچه و دیگران، 1379، هرمنوتیک مدرن، ترجمه: بابک احمدی و دیگران، تهران، مرکز.
    • واعظی، احمد، 1380، درآمدی بر هرمنوتیک، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
    • ـــــ ، 1390، نظریه تفسیر متن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • ورنو روژه، وال ژان، 1372، پدیدارشناسی و فلسفه‌های هست بودن، ترجمه: یحیی مهدوی،‌ تهران، خوارزمی.
    • هولاب، رابرت، 1375، یورگن هابرماس نقد در حوزه عمومی، ترجمه: حسین بشیریه، تهران، نی.
    • Connally, John M. and Thomas keutner (esd) (1988), Hermeneutics Versus science, University of Notterdam Press.
    • Gadamer, Hans Georg (1996), Truth and method, translated by Fredrick G. Lawrence, The mit press.
    • Grondin (1994), Introduction to Philosophical Hermeneutics, Yale University Press.
    • Habermas, J (1988). On the Logic of the Social Sciences, MIT Press: Cambridge, Mass.
    • Heidegger, Martin (1988), Being and Time, translated by J0hn Macquarrie and Edward robinson, Basil Blackwell.
    • Hirsch, Validity in Interpretation (1965), New Haven: Yale University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شکوهی تبار، محمود، رجبی، محمود.(1397) نقد اندیشه‌ی هرمنوتیکی «مجتهد شبستری» با تطبیق بر هرمنوتیک فلسفی. ، 11(1)، 41-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمود شکوهی تبار؛ محمود رجبی."نقد اندیشه‌ی هرمنوتیکی «مجتهد شبستری» با تطبیق بر هرمنوتیک فلسفی". ، 11، 1، 1397، 41-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شکوهی تبار، محمود، رجبی، محمود.(1397) 'نقد اندیشه‌ی هرمنوتیکی «مجتهد شبستری» با تطبیق بر هرمنوتیک فلسفی'، ، 11(1), pp. 41-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شکوهی تبار، محمود، رجبی، محمود. نقد اندیشه‌ی هرمنوتیکی «مجتهد شبستری» با تطبیق بر هرمنوتیک فلسفی. ، 11, 1397؛ 11(1): 41-56