بررسی و نقد رویکرد EQ در روایات جمع قرآن
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
يکي از مباحث مطرح دربارة قرآن، که خاورشناسان به تفصيل به آن پرداختهاند، موضوع «گردآوري قرآن پس از نزول آن» است. مقصود از «جمع قرآن»، نگارش قرآن و عرضه آن به صورت کنوني است که در چند مرحله بوده است. در مرحله اول، صحابه پس از شنيدن آيات از رسول خدا بدون هيچگونه نظم و ترتيب، آن را مينگاشتند. در مرحله بعد، مجموعه آيات هر سوره نظم و ترتيب يافت و در جايگاه کنوني خود قرار گرفت؛ و در مرحله سوم، سورهها هم تنظيم شد.
بسياري از مورخان (خليفة بن خياط، 1414ق، ج 2، ص355)، محدثان(بخاري، بيتا، ج 4، ص229 و ج 5، ص210)، و مفسران (طبري، 1415ق، ج 1، ص210) به دليل روايات و گزارشهاي گستردهاي که در اين خصوص آمده، باب مستقلي به جمع قرآن اختصاص دادهاند، و در قرون بعدي، مباحث گستردهاي در اينباره شکل گرفته و عالمان مسلمان ديدگاههاي متفاوتي اتخاذ کردهاند. بسياري از دانشوران اهلسنت بر اين باورند که اگرچه کتابت قرآن کريم در زمان رسول خدا انجام شد، ولي رسماً جمعآوري نگرديد و در قالب کتابي مدون در زمان آن حضرت به مسلمانان ارائه نشد؛ چنانکه زرکشي در کتاب البرهان خود آورده است که پس از رسول خدا اصحاب آن حضرت قرآني را که بر روي چوبها، استخوانها، سنگها و رقعهها و پوست حيوانات نوشته شده و پراکنده بود جمعآوري کردند و آن را منظم و مرتب ساختند (زرکشي، 1415ق، ج 1، ص326).
اين نوشتار در پي طرح مباحث گسترده خاورشناسان در موضوع تاريخگذاري قرآن و بررسي روايات و گزارشهاي گوناگون و نقد و بررسي آن نيست، بلکه مباحثي را ارائه ميدهد که خاورشناسان به بهانه موضوع جمع قرآن، کوشيدهاند با طرح گزارشهاي روايي و تاريخي، در اصالت و اعتبار قرآن کريم تشکيک کرده، وحيانيت آن را مخدوش سازند، اگرچه به نظر ميرسد که علاقه نشان دادن همه خاورشناسان يا بيشتر آنها به مبحث «جمعآوري قرآن» از آن روست که بتوانند در اصالت قرآن ترديد کنند، بهويژه مستشرقاني که در تحليلهاي خود، جمع قرآن را در دوران پس از رسول خدا ترجيح دادهاند.
در آغاز، به نمونههايي از اين مباحث در آثار ديگر مستشرقان و سپس به نظرات مطرح در EQ ميپردازيم:
از نخستين خاورشناساني که به موضوع «تاريخگذاري قرآن» و به تبع آن، موضوع «جمعآوري قرآن» پرداخته، تئودور نولدکه است. اين مستشرق آلماني در سال 1856 م پاياننامه خود را با عنوان تاريخ قرآن ارائه کرد که بعدها توسط شاگردش شوالي و ديگران بازنگري و تکميل شد و در سه جلد عرضه گرديد. جلد دوم اين کتاب به جمع و تدوين قرآن اختصاص يافته است. در بخشي از اين کتاب آمده است:
بديهي است که قرآن در زمان پيامبر جمع نشده است؛ زيرا روايتي از زيد بن ثابت وجود دارد که اشاره ميکند که در زمان پيامبر، قرآن به هيچ وجه گردآوري نشد. ديدگاه ديگري نيز وجود دارد که به اخبار و رواياتي استناد ميکنند تا نسخۀ تدوين يافته به دست ابوبکر را ثابت کنند. بنابراين، براساس اين روايات، خليفه نخست با نصوص وحياني پراکنده و پارهپاره روبهرو بود، و يا آنچنان که سيوطي تفسير ميکند، اين آيات در يکجا گردآوري نشده بود و سورهها نيز مرتب نبودند. اما اين سخنان با نتايجي که در فصل قبل در مورد وحدت ادبي و ساختار سورهها و نقش خود پيامبر در تکميل برخي سورهها بيان شد، ناسازگار است (زنجاني،1410ق، ج2، ص240).
نولدکه در ادامه، مسلمانان را در موضوع «جمع قرآن»، داراي سه ديدگاه ميداند: جمع قرآن از سوي ابوبکر؛ جمع قرآن از سوي عمر؛ شروع جمع قرآن از سوي ابوبکر و انجام آن توسط عثمان (همان، ص252).
ازآنرو که نولدکه نگارش قرآن را در زمان خلفا ميداند، او حروف مقطعه در آغاز برخي سورهها را اشاره به نامهاي صحابهاي ميداند که نسخهاي از مصحف براي خود نوشتند و نامشان را به رمز در آغاز سورهها نهادند. مثلاً (ر) و (ز) اشاره به زبير؛ (ص) اشاره به حفصه؛ (م) اشاره به مغيره؛ (ن) اشاره به عثمان؛ (ه) اشاره به ابوهريره دارد (مرتضي کريمينيا، علوم حديث، ش 35 و 36).
از جمله مستشرقاني که تدوين و نگارش قرآن در زمان رسول خدا را استبعاد کرده، خاورشناس معاصر فرانسوي رژي بلاشر است. او در مقدمه خود بر ترجمه قرآن به زبان فرانسوي، به مباحث فراواني از جمله موضوع «جمع قرآن» پرداخته است. به نظر بلاشر، بخشهايي از قرآن در زمان رسول خدا تدوين يافته، ولي اين کار به صورت کامل انجام نشده است. او در اين مقدمه، تصريح ميکندکه از زمان نزول وحيهاي اوليه، تا هنگامي که اين آيات به کتابت درآمد، فاصله زماني وجود داشته است. از جمله ادلهاي که او براي اين فاصله زماني بيان کرده، ناآگاهي پيامبر از رسالت خود است. به گفته وي، پيامبر در آغاز نميدانست که برگزيده خداست و اين سخنان سرآغاز تبليغي است که جهان را دگرگون خواهد کرد و هيچکس در آن موقع، به فکر حفظ وحي نيفتاده بود، مگر در حافظه؛ و هنگامي پيشنهاد شد آنها را بنويسند که مدت زماني از آغاز نزول وحي گذشته بود.
ديگر دليل بلاشر براي عدم نگارش قرآن در زمان پيامبر، فقدان امکانات لازم براي کتابت وحي است؛ وحيي که ممکن بود در هر جا و در هر زمان، در سفر، هنگام نماز، شب و يا روز نازل شود؛ بدينروي، در زمان حيات پيغمبر، فقط مجموعه کوچکي از سورهها به ترتيب درازي سورهها، تنظيم شده بود. او ميافزايد: اساساً در دوران محمد[] حافظه به عنوان وسيله اساسي نقل و حفظ قرآن شمرده ميشد. بلاشر پس از اين مطلب، اين پرسش را مطرح کرده است که آيا دليلي داريم که در زمان حيات محمد[] آن عده از صحابه پيامبر، که قرآن را از حفظ داشتند- و تعدادشان هم محدود است- تمام قرآن را در حافظه خود ضبط كرده باشند؟ و خود در ادامه، به اين پرسش پاسخ داده و با استناد به روايتي مبني بر فراموشي آياتي توسط رسول خدا به صورت تلويحي نتيجه گرفته است که وقتي پيامبر نتواند به حفظ کامل قرآن موفق باشد و آياتي را فراموش کند، تکليف صحابه معلوم است (بلاشر،1365 ص30 تا 33).
براساس مباحث پيشگفته، در جمعبندي ديدگاه بلاشر در موضوع «جمع قرآن»، در دو جمله ميتوان گفت: همه قرآن در زمان حيات رسول خدا تدوين و نگارش نشد و وحي در حافظهها قرار گرفت. ازآنرو که رسول خدا خود بعضاً دچار فراموشي گرديد، اطميناني وجود ندارد که قرآن در حافظهها محفوظ باقي مانده و دچار فراموشي نشده باشد.
رژي بلاشر مينويسد:
اختلافات موجود ميان مصحف ابن مسعود و ابي و مصحف عثماني توجه اروپا را به خود جلب کرده است؛ مثلاً فاتحه الکتاب و سورههاي 47 و 48 و 113 و 114 در مصحف ابن مسعود وجود نداشتهاند، در صورتي که مصحف ابي و شايد هم مصحف ابن عباس علاوه بر 114 سوره مصحف عثماني، دو دعايي را هم که متن آنها در ذيل آمده، جزء قرآن دانسته شده است (همان، ص48) و همين آقاي بلاشر در جاي ديگر، مدعي شده است که آيات نازل شده در مکه جمعآوري نشده و در قرآن فعلي نيست، بلکه جمع و ثبت آيات در مدينه آغاز شد و از همين رو، قرآن فعلي فقط دربردارنده آيات نازل شده در مدينه است (سوقي، بيتا، ص112).
البته فرضية «اشاره رمزي حروف مقطعه» نخستين بار از سوي نولدکه در کتاب تاريخ قرآن وي منتشر شد و در سال 1860ميلادي طرح گرديد.
براساس اين نظر، حروف مقطعه از متن قرآن نيست، بلکه ميتواند نشانه اسامي مؤمناني باشد که در دوره پيامبر مجموعهاي از سورهها را براي خود جمع کرده بودند، و زماني که زيد بن ثابت قرآن را گرد آورد، اين رموز مالکان نسخههاي خطي را در مصاحف به کار برد، و زماني که مسلمانان در دورههاي بعدي ديگر معاني آن را نميدانستند بر حسب تصادف وارد متن قرآن شد (زنجاني،1410ق، ص215).
گلدزيهر نيز جمع قرآن را در زمان رسول خدا نفي ميکند. از نظر او، در تمام دوران نخستين اسلامي، هيچگاه تمايلي براي تهيه نصي واحد از قرآن به وجود نيامد، مگر اهتمامهاي بياهميت (جولد تسيهر، 1374ق، ص4).
مونتگمري وات، خاورشناس انگليسي، نيز به رغم تأکيد بر اهتمام مسلمانان به قرآن و کتابت آن، جمع قرآن را در سال 650 م مصادف با سال 29 هجري قمري در دوران خلافت عثمان ميداند (مونتگمري وات، 1998م، ص128).
ونز برو هم تاريخنگاري و تقويم سنتي جمع و تدوين قرآن را مردود ميداند و بر اين نظر است که قطعيت نهايي و تثبيت متن قرآن قدم به قدم با شکلگيري جامعه همگام است. از نظر او، جمع و تدوين قرآن مربوط به چند نسل پس از رسول خدا است. او پايان قرن دوم هجري را زمان مناسبي ميداند که سنت شفاهي و عناصر ديني گردآوري شده باشد (کريمينيا،1380، ص118- 146).
در EQ اگرچه به صورت پراکنده در شماري از مقالات به مناسبتهايي به اين موضوع اشاره شده است، ولي به صورت محوري، مقاله «جمع قرآن»، نوشته جان برتن متکفل بررسي اين موضوع است. اين مقاله به تفصيل، ابعاد گوناگون جمع قرآن و ارتباط آن با نسخ قرآن را پي گرفته است.
جان برتن در مقاله خود مينويسد: روايات مسلمانان درباره «جمع قرآن»، همانند هر روايت ديگر، بايد با عرضه به پسزمينة گستردهتر تلقي اسلامي، که از دل آن پديد آمدند، آزموده شوند. تأثيرگذارترين مفسران و بيشتر فقها بر اين باورند که هيچگاه تمام قرآن گردآوري نشد. محققان غربي هم با تبعيت از کتاب تاريخ قرآن نولدکه، منتشرشده در سال 1860، همين نظر را تکرار کردهاند. از اين منظر، بايد به يک تمايز لغوي اساسي اشاره کرد: منظور از «قرآن» تمام آن چيزهايي بوده که به عنوان «کتاب خداوند» بر پيامبر نازل شده است. اين کلمه نه بر شيئي معين، بلکه بر يک مفهوم دلالت دارد. از سوي ديگر، کتاب بهجا مانده يا تجلي مکتوب آن «مصحف» ناميده ميشود و احاديث مربوط به جمع قرآن به هويت، اصالت و کامل بودن آن به عنوان متني مکتوب ميپردازند.
گفته شده است که برخي از صحابة پيامبر در زمان حيات ايشان، نسخههايي شخصي از آيات قرآني تهيه کرده بودند که اهميت آنها تنها پس از مرگ پيامبر مشخص شد. اين متون، که آنها هم «مصحف» خوانده ميشوند، تفاوتهايي با يکديگر دارند. علاوه بر اين، ميان اين متون و متن مشخص مصحف (رسمي) هم، که گفته ميشود حکومت به طور رسمي قريب دوازده سال پس از وفات پيامبر آن را رواج داد، تفاوتهايي به چشم ميخورد. متن اخير، که به «مصحف عثماني» مشهور است، سه دسته «حذف» نسبت به قرآن و حذف چهارمي هم در مقايسه با مصحفهاي صحابه دارد.
عقيده بر اين است که فقه اسلامي عمدتاً برگرفته از دو منبع قرآن و سنت است. در ابتدا، «سنت» را گزارش اقوال و اعمال نسلهاي اولية مسلمانان ميدانستند، اما ازآنرو که در اواخر قرن دوم هجري، اختلافات فراواني در اين گزارشها پديد آمد، «سنت» را دوباره تعريف کردند و آن را به «اقوال و اعمال شخص پيامبر» منحصر دانستند. اين گزارشها از طريق صحابة پيامبر و تابعان به دست ما رسيده است.
در باب برخي موضوعات فقهي، احکامي وجود دارد که در «مصحف عثماني» ذکر نشده است و تصور ميشود که از سنت نشئت گرفتهاند. بعضي از احکام فقهي هم با احکام مندرج در اين مصحف مغايرت دارند. برخي عالمان ريشة اين تفاوتها را هم در سنت جستوجو کردهاند. اما برخي ديگر ـ که متأثر از نگاه دينيشان يقين داشتند که پيامبر در تمام لحظات تحت هدايت وحي الهي بوده است ـ به وجود آياتي قايلاند که گفته ميشود زماني جزئي از قرآن بوده، اما از تمام مصحفها حذف شدهاند.
مثلاً در متون اوليه، تقريباً اجماعي را ميتوان يافت مبني بر اينکه حدّ انواع خاصي از زناي محصنه سنگسار است، اما اين حکم با مجازات مصرح در آية 2 نور مغايرت دارد: «به هر زن زناکار و مرد زناکار، صد تازيانه بزنيد». برخي دقيقاً به همين دليل که مجازات «سنگسار» در مصحف وجود ندارد، آن را رد کرده بودند. اما اکثريت افراد اين مجازات را پذيرفتند؛ زيرا در فقه سنتي وجود داشت، و چنين استدلال کردند که اين امر نشان ميدهد سنت قرآن را نسخ کرده است. برخي ديگر با اين فرض که اقوال و اعمال يک انسان هر قدر هم که متعالي باشد باز هرگز نميتواند به پاي کلمات شارع مقدس برسد، به اين استدلال روي آوردند که سنگسار بايد از يک آية قرآني ديگر نشئت گرفته باشد و آية مربوط به سنگسار از قرآن مصحف حذف شده است.
بنابراين، علم فقه مشخص ميکرد که فقدان نصي تأييد کننده در مصحف، هيچ نوع استلزام منفي براي تداوم اعتبار حکمي ديني ندارد. همچنين به موجب فقه سنتي، وجود يک نص در مصحف، هيچگونه استلزام مثبتي براي تداوم اعتبار حکمي ديني ندارد؛ مثلاً به نظر ميرسد که در آية 240 بقره، دورهاي دوازده ماهه تعيين ميشود که طي آن زن بيوه(مطلقه)، چون نميتواند قانوناً به عقد نکاح جديدي درآيد، مستحق برخورداري از مسکن و نفقه است. اما به نظر ميرسد که آية 234 بقره اين مدت را به چهار ماه و ده روز تقليل ميدهد و در فقه هم همين حکم اجرا ميشود. ازاينرو، نتيجه گرفتند که آية 234 براي نسخ آية 240 نازل شده بود، هرچند مفاد هر دو آيه در مصحف باقي مانده است.
اين دو، نمونهاي از حذفهاي محدود مصحفاند. در يک جا، حذف نص قرآن روي داده، اما حکم آن همچنان پابرجاست؛ جاي ديگر حاکي از ناديده گرفتن حکمي است که نص آن همچنان وجود دارد.
نمونههاي ديگر را، که شامل حذف هم نص و هم حکماند، در اظهار نظرهاي تفسيري کهن دربارة معاني ضمني آياتي ميتوان يافت که همچنان در مصحف موجودند؛ مثلاً مفسران آيات 6-7 سوره اعلي را: «ما به زودي بر تو خواهيم خواند تا فراموش نکني ـ جز آنچه را خدا بخواهد»، چنين معنا کردهاند: «مگر آنچه خدا بخواهد که تو، محمد، فراموش کني».
ابي بن کعب روايت ميکند که سورة احزاب به اندازة سورة بقره بود «و ما آية سنگسار را در سورة احزاب تلاوت ميکرديم». ابوموسي اشعري (ف حدود 42) روايت کرده است که سورة احزاب زماني به اندازة سورة توبه بود، «اما من، جز يک آيه، همة آن را به فراموشي سپردهام». حذيفه اعلام کرد: «امروز شما يک چهارم سورة توبه را هم قرائت نميکنيد»، و عايشه مدعي شد که سورة احزاب زماني 200 آيه داشت. سورة احزابِ مصحف رسمي 73 آيه دارد. اين قبيل روايات بسياري از افراد را متقاعد کرد که (در اين موارد)، هم نص قرآن و هم احکام آن مجموعاً فراموش شده بود. گفته ميشود که هر دو نوع حذف «کامل» و «محدود» اشاره شده در آية 106 سوره بقره، مربوط به آيهاي هستند که «منسوخ» يا «فراموششده» است: «ما ننسخ من آيه او ننسها»، و بعداً آيهاي بهتر يا مشابه جاي آن را گرفت (دائرة المعارف قرآن، جمع قرآن، ج 2، ص339 و 340).
آنجليکا نويورث در مقاله «سوره» EQ در تعريف «سوره» به گونهاي مشي کرده است که جمع قرآن در زمان رسول خدا را نفي ميکند. او مينويسد:
سوره قطعاً با متن، اما نه لزوماً متن مکتوب، در پيوند است (ر.ک: سنت شفاهي و مکتوب در عربستان). به نظر ميرسد سوره به يک متن تلاوت شده يا به تعبير دقيقتر، به بخشي که در موقعيتي خاص به عموم ابلاغ شده است، اشاره دارد. به هرحال، اين موضوع کاملاً مورد ترديد است که واژه «سوره» در زمان پيامبر، به طور کلي، براي اشاره به بخشهايي از قرآن، که بعدها به عنوان سوره مشخص شدند، به کار رفته باشد.
حتي او در جمع و تدوين قرآن در زمان خلفا، ترديد کرده و آن را در زمان حکومت عبدالملک احتمال داده است. او مينويسد:
درحاليکه نامگذاري و ترتيب سورهها نتيجه تنظيمات متني بعدي است (ر.ک: مصحف، جمع قرآن)، ساماندهي متن به شکل توالي سورهها به زمان تدوين خود قرآن ميرسد که بر اساس روايات، در زمان عثمان بن عفان (حک: 23-35)، خليفه سوم، صورت گرفت. اگرچه شواهد بيروني اين تاريخگذاري را تأييد نميکنند، تدوين و نشر رسمي قرآن بايد در دورهاي پيش از دوران حکومت عبدالملک (حک: 65-86)، خليفه اموي، صورت گرفته باشد؛ زيرا گواهيهايي از عالمان آن زمان بر اين امر وجود دارد (دائرة المعارف قرآن، سوره، ج 3، ص395).
آنجليکا نويورث در مقاله «شکل و ساختار قرآن» EQ نيز جمع قرآن را پس از پيامبر ميداند و به گونهاي بحث خودش را پيش برده است تا شبهة «تحريف» را القا کند. او مينويسد:
براساس روايات اسلامي غالب، نسخه نهايي و معتبر قرآن مرهون بازنگري آن در شورايي است که عثمان بن عفان (حک: 23-35)، خليفه سوم، تشکيل داد. بر اين نکته اذعان شده است که هنگام تکوين اين نسخه، ترتيبي براي سورهها لحاظ شد که تا آن زمان تثبيت نشده بود. در موارد متعددي نيز آياتي که به صورت مجزا نقل شده بودند، وارد سياقهايي کاملاً جديد شدند. اما اين شورا تنها مطالبي را ميپذيرفت که وثاقت آنها با سنت شفاهي و يا مکتوب معتبر تأييد ميشد، و تمام مجموعه وحي قرآني را، که در آن زمان در دسترس بود، در نظر ميگرفت. بنابراين، در نگاه سنتي، نقش اين شورا تنها جمع قرآن بوده است؛ جمعي تمامعيار و در تطابق کامل با تصور مسئول اصلي اين امر، يعني عثمان - که براساس گزارشها، گذشته از رعايت برخي احتياطهاي زبانشناختي- وظيفهاي جز جمعآوري همه بخشهاي موجود قرآن را برعهده بازنگران قرار نداده بود. گزارشهاي سنتي درباره جمع قرآن، با شواهدي که خود متن (قرآن) ارائه ميکند، سازگار است؛ زيرا مصحف جديد ادعاي هيچگونه مبناي منطقي زماني (برحسب نزول) يا عقيدتي براي ترتيب واحدهاي مستقل (سورهها) ندارد و ظاهراً تنها براساس معيارهاي خارجي فني سامان يافته است. اين كتاب همچنين حاوي شواهدي کتمانناپذير از تدوين خود، به عنوان يک مجموعه است. در ظاهر، مصحف مجموعهاي از متون مستقل با تنوع ساختاري چشمگير است که امکان طبقهبندي بيدرنگ آن در يک گونه خاص وجود ندارد.
در گزارشهاي سنتي، به ضرورتهاي سياسي براي تبيين و توجيه اين واقعيت پذيرفته شده اشاره گرديده که جمع قرآن تا حدي شتابزده و مکانيکي صورت گرفته است. اگرچه ساير بازنگريهاي ناگزير، توقيف و ممنوع شد، اما از ترتيب سورهها در دو تاي از آنها- يعني: مصحف ابن مسعود (ف32) و مصحف ابي بن کعب (ف حدود19)- اطلاع داريم. ظاهراً هر دو تن سورههاي حمد، فلق و ناس را جزئي از پيکره قرآن تلقي نميکردند و اين سورهها را دعاهايي ميدانستند که بايد هنگام تلاوت قرآن خوانده شوند (دائره المعارف قرآن، شکل و ساختار قرآن، ج 3، ص536).
جوين بول در مقاله «حديث و قرآن» EQ بحث را به گونهاي پيش برده که جمع قرآن در زمان رسول خدا را نفي کرده است. او در بخشي از مقاله خود آورده است:
در توضيح اينکه چرا محمد[] خود در زمان حياتش آيات وحي را در يک مصحف، يعني مجموعهاي از اوراق (صحف)، گردآوري نکرد، گفتهاند: او ميخواست مطالب قرآني را مفتوح نگاه دارد تا افزودن و درج موارد نسخ مربوط به برخي احکام همچنان ميسر باشد (ر.ک: ابن حجر، بيتا، ج10، ص386؛ ج2، ص8 به بعد).
به همين دليل است که خلفاي راشدين (چهار خليفه نخست اسلام) تنها پس از وفات پيامبر اقدام به اين کار کردند (دائره المعارف قرآن، حدیث و قرآن، ج 2، ص457).
جوين بول در بخشي ديگر از همين مقاله آورده است:
در يک روايت مشابه ديگر (ر.ک: سيوطي، 1416ق، ج1، ص184 به بعد) نقل ميشود که ابتدا گمان ميکردند دو سوره يا دعاي کوتاه ديگر موسوم به «سورة الخلع» و «سورة الحفد» نيز بخشي از نسخه منقح اوليه ابي بن کعب، مقدم بر نسخه ابوبکر، بوده است، اما اين دو سوره در نهايت، به 114 سوره قرآن اضافه نشد. و سرانجام، سجعهايي که به شدت يادآور سورههاي مکي اوليه و پر از سوگندهاي گوناگون به نظر پيشااسلامياند، که سزاوار نيست آنها را به عنوان اقتباس صرف رد کنيم (طبري، 1415ق، ج1، ص2484؛ ج13، ص223 به بعد)، اين گمان را به وجود ميآورند که احتمالاً قطعات بيشتري از اين دست نيز وجود داشته که به حال خود رها شده و هرگز در آنچه بعدها به «نسخه عثماني» شهرت يافت، راه نيافتهاند. علاوه بر اين، از سوي ديگر (سيوطي، 1416ق، ج3، ص72-75) فهرست مفيدي از آيات گوناگون، از جمله آيه مشهور «سنگسار» گردآورده که به گفته برخي از صحابه، از قرار معلوم بر محمد[] نازل شدند، اما هيچگاه در نسخه عثماني گنجانده نشدند (دائره المعارف قرآن، حدیث و قرآن، ج 2، ص459).
آنجليکا نويورث در مقاله «شکل و ساختار» EQ نيز جمع قرآن را پس از پيامبر ميداند و به گونهاي بحث خود را پيش برده که شبهه تحريف را هم القا کرده است. او مينويسد:
براساس روايات اسلامي غالب، نسخة نهايي و معتبر قرآن مرهون بازنگري آن در شورايي است که عثمان بن عفان (حک:23-35)، خليفة سوم، تشکيل داد. بر اين نکته اذعان شده که هنگام تکوين اين نسخه، ترتيبي براي سورهها لحاظ شد که تا آن زمان تثبيت نگرديده بود. در موارد متعددي نيز آياتي که به صورت مجزا نقل شده بودند وارد سياقهايي کاملاً جديد شدند. اما اين شورا تنها مطالبي را ميپذيرفت که وثاقت آنها با سنت شفاهي و يا مکتوب معتبر تأييد ميشد، و تمام مجموعة وحي قرآني را، که در آن زمان در دسترس بود، در نظر ميگرفت. بنابراين، در نگاه سنتي، نقش اين شورا تنها جمع قرآن بوده است؛ جمعي تمامعيار و در تطابق کامل با تصور مسئول اصلي اين امر؛ يعني عثمان که براساس گزارشها ـ گذشته از رعايت برخي احتياطهاي زبانشناختي ـ وظيفهاي جز جمعآوري همة بخشهاي موجود قرآن بر عهدة بازنگران قرار نداده بود. گزارشهاي سنتي دربارة جمع قرآن با شواهدي که خود متن (قرآن) ارائه ميکند، سازگار است؛ زيرا مصحف جديد، که دعوي هيچگونه مبناي منطقي زماني (برحسب نزول) يا عقيدتي براي ترتيب واحدهاي مستقل (سورهها) ندارد ـ و ظاهراً تنها براساس معيارهاي خارجي فني سامان يافته است ـ حاوي شواهدي کتمانناپذير از تدوين خود به عنوان يک مجموعه است. در ظاهر، مصحف مجموعهاي از متون مستقل با تنوع ساختاري چشمگير است که امکان طبقهبندي بيدرنگ آن در يک گونة خاص وجود ندارد.
در گزارشهاي سنتي، به ضرورتهاي سياسي براي تبيين و توجيه اين واقعيتِ پذيرفته شده که جمع قرآن تا حدي شتابزده و مکانيکي صورت گرفته، اشاره شده است. اگرچه ساير بازنگريهاي ناگزير توقيف و ممنوع شد، اما از ترتيب سورهها در دو تا از آنها (يعني مصحف ابن مسعود (ف32) و مصحف ابي بن کعب (ف حدود19) اطلاع داريم. ظاهراً هر دو تن سورههاي حمد، فلق و ناس را جزئي از پيکرة قرآن تلقي نميکردند و اين سورهها را دعاهايي ميدانستند که بايد هنگام تلاوت قرآن خوانده شوند (دائره المعارف قرآن، شکل و ساختار قرآن، ج 3، ص536).
آنجليکا نويورث در مقاله «شکل و ساختار قرآن» مينويسد:
در سوي ديگر، موضع مقابل، يعني رويکرد تجديد نظرطلبانه و به شدت شکاکانه جان ونزبرو قرار دارد که متأثر از گرايشي جديدتر در مطالعات عهديني، يعني تحليل صورت و همچنين رويکردهاي معناشناختي است. مدافعان اين رويکرد تمام گزارشهاي سنتي دربارة قرآن را رد ميکنند و نقشي را که پيشتر در تدوين قرآن به پيامبر و خلفاي نخستين نسبت داده ميشد، طي فرايند بازنگري، به گروهي نامعلوم، که پنداشته ميشود يک قرن يا بعدتر گرد آمدند، نسبت ميدهند. به تعبير اندرو ريپين، «تثبيت متن قرآن و مشروعيت و قداستبخشي بدان، به موازات شکلگيري جامعه صورت گرفت. پيش از به دست آوردن کامل قدرت سياسي، متن نهايي و تثبيت شدة کتاب مقدس (قرآن)، نه ضرورت داشت و نه کاملاً امکانپذير بود. بنابراين، انتهاي قرن دوم تاريخي محتمل براي گردآوري سنت شفاهي و عناصر عبادي است که به پيدايش متن نهايي کتاب مقدس (قرآن) انجاميد (همان، ص535).
-
- مقايسه، نقد و بررسي (جمع قرآن)
- 1. مقايسه ديگر آثار خاورشناسان و EQ
- مقايسه، نقد و بررسي (جمع قرآن)
محوريترين مقالهاي که در EQ به موضوع نگارش و تنظيم قرآن پرداخته، مقاله «جمع قرآن» است. مؤلف اين مقاله جان برتن است که در کتابي مستقل با عنوان جمعآوري قرآن، برخلاف ديدگاه غالب خاورشناسان، جمع و نگارش قرآن در زمان رسول خدا را پذيرفته و روايات جمع قرآن در دوران خلفا را نقد کرده و با شواهدي مردود دانسته است.
او طرح مسئله «جمع قرآن در زمان خلفا» و مصاحف صحابه را برآمده از ذهن فقيهان اهل سنت ميداند، كه ميخواهند نسخ تلاوت و حکم و نيز نسخ تلاوت و بقاي حکم را توجيه كنند و از اين طريق، آن دسته از احکام فقهي خود را که مستند آنها در نصوص مصحف حاضر وجود ندارد، به قرآن مستند كنند؛ و اگر پيامبر اسلام آيات قرآن را در قالب مصحفي گردآوري کرده باشد، ديگر فقيهان مذکور نميتوانستند از اختلاف قرائات مصاحف صحابه و حذف نصوصي از مصحف حاضر، در قالب دو شکل نسخ تلاوت سخن به ميان آورند. آنان چارة کار را در اين ديدند که با جعل رواياتي، نقش پيامبر را از عرصه جمعآوري قرآن حذف کنند و گردآوري آن را به دوران پس از حيات ايشان منتقل کنند و چنين نيز کردند (بررسي کتاب جمعآوري قرآن جان برتن ـ قرآن پژوهي خاورشناسان شماره 7).
اين ديدگاه، که «سورهها و آيات قرآن زير نظر پيامبر اکرم نگارش يافته و تنظيم شده است»، ميتواند به مفهوم مصونيت قرآن از تحريف به زياده و نقيصه باشد و در مقايسه با ساير ديدگاههاي خاورشناسان، منصفانهتر تلقي ميشود. با اين حال، برتن در مقاله «جمع قرآن» EQ اگرچه به کوشش فقيهان اهل سنت براي استناد برخي احکام نيامده در مصحف، به قرآن پرداخته، ولي هيچ تصريحي به جمع قرآن در زمان رسول خدا نکرده است.
او راه سلف خويش را در موضوع «جمع قرآن» پي گرفته و در جايجاي مقاله «جمع قرآن»، تحريف قرآن را به مخاطب خود القا کرده است؛ از جمله، او در همان آغاز مقاله، تأکيد ميکند که اثرگذارترين مفسران و بيشتر فقها بر اين باورند که هيچگاه تمام قرآن گردآوري نشد. او اقسام گوناگوني از جابهجايي و تحريف در قرآن را بر اساس روايات گزارش ميکند، و در ادامه، رواياتي مبني بر حذف آيه «رجم»، حذف سه چهارم سوره توبه، و اشتمال سوره احزاب بر 200 آيه را نقل ميکند.
به نظر ميرسد جان برتن در مقاله «جمع قرآن» بدون هيچگونه کم و کاستي، مطالب خاورشناسان پيشين را تعقيب کرده و موضوع «جمع قرآن» را بهانهاي قرار داده است که قرآن را در معرض «تحريف به نقيصه» و «تحريف به زياده» قرار دهد و مخاطب خود را نسبت به سنديت آيات قرآن متحير و سردرگم کند و ميتوان گفت: مقاله «جمع قرآن» از معدود مقالات EQ است که غرضورزي و هجمه به قرآن را به نهايت رسانده است. افزون بر مقاله «جمع قرآن»، ديگر مقالات EQ، که به مناسبت، به موضوع «جمع قرآن» پرداختهاند، تاريخ جمع قرآن را همچون ديگر خاورشناسان، پس از دورة رسول خدا ميدانند.
-
-
- نقد و بررسي
-
بيشتر خاورشناسان با وجود ادله و شواهد فراوان بر جمعآوري قرآن در زمان رسول خدا از اين ادله عبور کرده و کوشيدهاند توقيفي بودن در ترتيب سورهها و همچنين توقيفي بودن در چينش آيات در هر يک از سورهها را انکار کنند. به نظر ميرسد اين ديدگاه خاورشناسان، که تقريباً همه آنان درصدد اثبات آن هستند، برآيند يک پژوهش جامع و عالمانه نيست، بلکه بدون ترديد – دستكم- شماري از آنان در اين نتيجهگيري و اصرار بر اين ديدگاه، بيطرفانه عمل نکردهاند و از اين طريق، در پي بياعتباري قرآن موجود بودهاند؛ زيرا پذيرش شکلگيري و تدوين و تنظيم قرآن کريم در زمان رسول خدا بر اعتبار و خدشهناپذيري هرچه بيشتر قرآن ميافزايد و فاصله قرآن و ديگر متون مقدس را از لحاظ سنديت و اعتبار افزايش ميدهد و سنگيني پذيرش چنين وجهه و اعتباري براي قرآن، چشم آنان را بر ادله و شواهدي که در طرف مقابل ديدگاه آنان وجود دارد، ميبندد. حتي جان برتن، که در مقاله خود به جمع قرآن در زمان رسول خدا گراييده، اين ادله را ناديده گرفته و به دليل ديگري استناد کرده است که در ادامه، به مخدوش بودن آن اشاره خواهيم کرد.
قابل ذکر است که بسياري از ادعاهاي خاورشناسان متکي بر اخبار آحاد و ضعيفي است که نزد مسلمانان اعتباري ندارد.
البته بايد اذعان کرد که از منظر مسلمانان، حتي اگر تنظيم آيات و سورهها پس از پيامبر و با اجتهاد صحابه هم رخ داده باشد، از اعتبار و سنديت قرآن نميکاهد؛ زيرا در اين صورت هم به استناد منابع روايي و تاريخي، بخش عمده آن در زمان رسول خدا تنظيم شده و نسبت به بخشهاي ديگر هم با توجه به حافظههاي قوي عرب و نيز نوشتههاي فراوان از آيات و سورهها، به گونهاي عمل شد که قرآن کريم از هرگونه تحريف به زياده و نقيصه مصون و محفوظ ماند. ولي متأسفانه خاورشناسان در اين مبحث، رواياتي را پررنگ کردهاند که از اعتبار قرآن ميکاهد؛ مانند اثبات قرآن با خبر واحد و شهادت 2 تن، درحاليکه پذيرش جمع قرآن در زمان خلفا به مفهوم پذيرش همه آن روايات نيست. گفتني است که بسياري از عالمان شيعه مانند سيد مرتضي (طبرسي،1415ق، ج 1، ص42)، شيخ طبرسي (همان، ج 1، ص42)، خويي (خويي، 1366، ص240) و برخي عالمان اهل سنت مانند بلخي(ابن طاووس،1363، ص192)، نيشابوري (غرائب القرآن، ج 1، ص28) و زحيلي (زحيلي، 1411ق، ج 1، ص23)، قول به جمع قرآن در زمان رسول خدا را پذيرفتهاند (خويي، 1366، ص200؛ عاملي،1410ق، ص47).
در اينجا، شماري از ادله و شواهد جمع و تدوين قرآن کريم در زمان حيات رسول خدا را ذكر ميكنيم:
يک. دليل عقلي: قرآن کريم آخرين کتاب آسماني است که بر آخرين فرستاده خدا نازل شده و آخرين شريعت الهي را به ارمغان آورده است و هدايت بشر را تا قيامت بر عهده دارد. ازاينرو، از منزلت ويژهاي نزد مسلمانان برخوردار است. و با چنين جايگاهي عقلاً نميتوان پذيرفت که رسول خدا و خاتم پيامبران براي تدوين و تنظيم چنين کتابي، که تا ابد تکرار نخواهد شد، اقدام نکرده و آن را بينالدفتين قرار نداده باشد و آن را در معرض ضايع شدن قرار دهد.
ادامه نزول قرآن تا واپسين روزهاي زندگي رسول خدا نميتواند دليل مقبولي بر ترک نگارش قرآن و چينش آن در حيات رسول خدا باشد؛ همچنانکه شماري از روايات هم چينش در دوره رسول خدا را تأييد ميکند. برخي از اين دليل به «دليل عقلي» و از ساير ادله به «ادله نقلي» تعبير کردهاند (خويي، 1366، ص253). آيتالله خويي روايات بيانگر جمع قرآن در دوران خلفا را مخالف عقل ميداند؛ زيرا عظمت قرآن و اهتمام رسول خدا به حفظ و قرائت قرآن و اهتمام مسلمانان به آن و نيز ثواب و پاداش مترتب بر حفظ و قرائت، با جمع شدن قرآن عصر پس از رسول خدا منافات دارد (همان، ص253).
دو. اهتمام ويژه رسول خدا: براساس منابع روايي و تاريخي، رسول خدا نسبت به قرائت، حفظ، کتابت و تنظيم آيات اهتمام ويژهاي داشتند. بر پايه روايتي از حضرت علي، رسول خدا فرمودند: هر که قرآن بخواند، تا آن را حفظ نمايد، خداوند او را وارد بهشت ميکند و شفاعت او را دربارة ده تن از افراد خانوادهاش ميپذيرد (هندي، 1419ق، ج 1، ص477). در شماري از روايات، به نقل از رسول خدا پس از نزول برخي آيات آمده که جبرئيل دستور داده است که اين آيه را در فلان سوره قرار دهم (زرکشي، 1415ق، ج 1، ص241).
پديد آمدن گروه زيادي از قاريان و حافظان در زمان رسول خدا از پيامدهاي توصيه رسول خدا بر حفظ و قرائت قرآن کريم بود. سيوطي در الاتقان، شماري از قاريان و حافظان صحابه را نام برده است (سيوطي،1416ق، ج1، ص72) و برحسب قاعده، حفظ و قرائت قرآن و بهويژه قرائت و حفظ سورههايي خاص، همچون بقره، که در برخي روايات بر آن تأکيده شده، خود دليل نگارش قرآن در عصر پيامبر اکرم است (مسلم، بيتا، حديث 33، ص55).
افزون بر اين، رسول خدا بر کتابت قرآن نيز اهتمام داشتند و ضمن اينکه همه مسلمانان را به آن ترغيب فرمودند، به افرادي خاص براي نگارش قران مأموريت داده بودند. از زيد بن ثابت روايت شده است که من هميشه وحي را براي رسول خدا مينوشتم و آن حضرت پس از دريافت وحي، آن را براي من املا ميکرد و من آن را بر تکه استخواني مينوشتم، و زماني که از نوشتن فارغ ميشدم، پيامبر ميفرمودند: بخوان. من ميخواندم، و اگر مطلبي افتاده بود، آن را تصحيح ميکردند، آن گاه آن را براي مردم بيرون ميبردم (ابن حجر عسقلاني، بيتا، ج1، ص152).
سه. وجود مصاحف: رواياتي که از وجود مصاحف متعدد در زمان حيات آن حضرت خبر ميدهد، بيانگر نگارش و تدوين قرآن در زمان آن حضرت است. به گفته شهرستاني، عموم محدثان و مورخان بر موجود بودن مصاحف بسياري در هنگام رحلت رسول خدا اجماع دارند (شهرستاني، بيتا، ص52).
براساس روايتي، نسخهاي از قرآن هم نزد رسول خدا بود که به هنگام وفات، به حضرت علي فرمودند: قرآن در کنار بستر من، در جزوهها، حريرها و کاغذهاست. آنها را جمع کن و نگذار ضايع شود، چنانکه يهود تورات را ضايع کردند. حضرت علي به اين وصيت عمل کردند (عروسي حويزي،1422ق، ج 5، ص726). همچنين براساس روايات پرشمار، حضرت علي پس از رحلت رسولخدا در خانه نشستند و سوگند ياد کردند که ردا بر دوش نگيرند تا هنگامي که قرآن را جمعآوري کنند (سيوطي، 1414ق، ج1، ص204؛ مجلسي، 1403ق، ج 89، ص52)، و زماني که کارشان پايان يافت، كه اين مدت را بين سه روز تا شش ماه گفتهاند (راميار، 1362، ص368) آن را به مسجد بردند، درحاليکه مردم پيرامون ابوبکر گرد آمده بودند؛ و فرمودند: پس از رحلت رسول خدا تاکنون به جمعآوري قرآن مشغول بودهام و تمام آنچه را بر پيامبر نازل شده است، در اين پارچه گرد آوردهام. مبادا که فردا بگوييد از آن غافل بودهايم! آنگاه عمر بهپا خاست و با ديدن آنچه حضرت علي در نوشتهها آورده بودند، گفت: به آنچه آوردهاي نيازي نيست و آنچه نزد ماست، ما را کفايت ميکند (ابن نديم، 1416ق، ص30). از اين سخن عمر نيز استفاده ميشود که نسخههايي از قرآن از همان آغاز نزد صحابه موجود بوده است.
چهار. روايات جمع قرآن: گزارشهايي که به صراحت از جمع و تدوين قرآن در زمان رسول خدا و زير نظر آن حضرت خبر ميدهد، از ديگر ادله جمع قرآن در زندگي رسول خدا است. در روايات، نام چهار يا 6 تن از صحابه آمده که قرآن را در زمان رسول خدا جمع کردهاند (بخاري، بيتا، ج 6، ص103؛ عاملي،1410ق، ص90). زيد بن ثابت گزارش کرده است که ما نزد رسول خدا بوديم و قرآن را از رقاع (قطعههايي از پوست يا ديگر چيزها که بر آن مينوشتند) جمعآوري و تنظيم ميکرديم (سيوطي، 1416ق، ج 1، ص99)، و هنگامي که قتاده از انس بن مالک سؤال كرد که چه کساني قرآن را در زمان پيامبر جمع کردند؟ انس پاسخ داد: چهار تن: ابي ابن کعب، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابوزيد که همه انصارياند (زرکشي، 1415ق، ج1، ص241).
پنج. نگاه به مصحف و ختم قرآن: در شماري از روايات، بر تلاوت قرآن از روي مصحف تشويق شده است (عاملي،1403ق، ج6، ص204)؛ از جمله انس بن مالک از رسول خدا روايت کرده است: «کسي که با نظر به مصحف، قرآن را بخواند از بينايي بهره برده است (متقي هندي، 1419ق، ج1، ص477). همچنين در رواياتي رسول خدا به ختم قرآن تشويق کردهاند؛ مانند روايتي که ختم قرآن در مدت هفت روز را عمل مقربان و ختم آن در پنج روز را عمل صديقان شمرده است (همان، ص461). صحيح بخاري آورده است: «ان النبي قد امر عبدالله بن عمرو بأن يختم القرآن في کل سبع ليال مره».
شش. تعبير واژه «کتاب»: در آيات پرشماري، از قرآن کريم به «کتاب» تعبير شده است: «ذلك الكِتـابُ لا رَيبَ فيهِ هُدًي لِلمُتَّقين» (بقره: 2). در روايات نيز از قرآن تعبير به «کتاب» شده است؛ از جمله، در روايت معروف «ثقلين» آمده است: «اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي» (حاکم نيشابوري،1411ق، ج3، ص109). از کاربرد «کتاب» بر قرآن استفاده ميشود که قرآن يک مجموعه جمعآوري شده بوده و عينيت و تحقق خارجي داشته و بينالدفتين جاي گرفته و آغاز و فرجامي داشته است و عليالقاعده چنين کتابي ميتواند يکي از دو چيز گرانبهايي باشد که امت موظفند به آن چنگ بزنند تا گمراه نشوند، و بعيد است که مقصود از «کتاب» آيات و سورههايي باشد که در حافظه مردم جاي دارد، و يا مقصود آياتي باشد که به صورت پراکنده بر چوب و پوست و يا کتف استخوان گوسفندان نوشته شده است؛ و اگر هم چنين استعمالي صحيح باشد، بايد به صورت مجازي باشد که خلاف اصل و نيازمند قرينه است (خويي، 1366، ص252). البته با اين دليل، اجمالاً جمع و تدوين قرآن در زمان رسول خدا ثابت ميشود، نه ترتيب به صورت کنوني.
هفت. تصريح به نام سورهها: در بسياري از روايات، به نام تعدادي از سورههاي قرآن تصريح شده و در خواص و فضايل آن سورهها و نيز خواندن آنها در اعمال مستحبي و از جمله نماز، مباحثي طرح شده است (ابن ابي شيبه، 1409ق، ج 1، ص404).
همچنين روايتي سورههاي قرآن را به ۴ قسمت «سبع طوال»، «مئين»، «مثاني»، و «مفصلات» قسمت کرده است. (کليني، 1375ق، ج 2، ص601؛ احمد بن حنبل، بيتا، ج 4، ص107).
روايت ديگري نيز دلالت دارد که قرآن در زمان رسول خدا به 7 جزء تقسيم شده بود (احمد بن حنبل، ج4، ص343). در يک روايت آمده است که رسول خدا در يکي از رکعات نماز خود، 7 سوره طولاني قرآن را خواندند (ابن ابي شيبه، 1409ق، ج 1، ص404). 7 سوره ذکر شده در اين روايت با ترتيب کنوني قرآن هماهنگ است.
اين روايات بيانگر آن است که آيات قرآن در ضمن سورههايي تنظيم شده بود و صحابه نيز با اين سورهها در زمان رسول خدا آشنايي داشتند و طبعاً اين روايات با روايات جمع قرآن در عهد خلفا در تعارض است.
هشت. تحدي به سوره: قرآن کريم در شماري از آيات، اقدام به تحدي کرده است. اين هماوردطلبي در دو جا به يک سوره است؛ از جمله: «واِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلي عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ الله اِن كُنتُم صـادِقين»(بقره: 23) و در جاي ديگر، تحدي به 10 سوره شده است: «اَم يَقولونَ افتَراهُ قُل فَأتوا بِسورَةٍ مِثلِهِ و ادعوا مَنِ استَطَعتُم مِن دونِ الله اِن كُنتُم صـادِقين» (يونس: 38). روشن است كه اين تحدي در صورتي صحيح است که سورهها تنظيم شده و تشخص پيدا کرده باشند و در صورت عدم تنظيم آيات در قالب سوره، معنايي ندارد.
نه. فاتحه الکتاب: از يك سو، رسول خدا از سوره حمد با «فاتحة الکتاب» ياد کرده (ترمذي،1417ق، ج 1، ص156)، و از سوي ديگر، اين سوره نخستين سوره نازل شده قرآن نيست. از اين دو نكته استفاده ميشود که قرآن کريم در زمان آن حضرت به ترتيب کنوني تنظيم شده و سوره حمد در آغاز آن سورهها قرار گرفته است.
ده. مخالفت با اجماع: براساس اجماع مسلمانان، راهي براي اثبات قرآن بجز از طريق تواتر نيست، درحاليکه مقتضاي روايات جمع قرآن در زمان خلفا، اين است که آيات قرآن تنها با شهادت دو شاهد و گاه با شهادت يک تن، که شهادت او معادل دو شاهد بوده، اثبات ميشده است، و لازمه چنين امري اثبات قرآن با خبر واحد است که مسلمانان آن را نميپذيرند.
اين نكته قابل ذکر است که بخشي از ادله ذکر شده ناظر به توقيفي بودن سورهها و بخشي ناظر به توقيفي بودن آيات است. برخي از اين ادله اگرچه نميتواند به تنهايي جمعآوري قرآن بين الدفتين را در زمان رسول خدا اثبات کند، ولي ميتواند پاسخ مناسبي براي خاورشناساني باشد که کوشيدهاند از روايات جمع قرآن، گونهاي از آشفتگي و پراکندگي همزمان در آيات و سورهها را به مخاطب خود القا کنند و نتيجه بگيرند که هم گردآمدن و تنظيم آيات در قالب سورهها و هم ترتيب سورهها در زمان رسول خدا انجام نشده است؛ چنانکه نولدکه در مطلبي که پيشتر از او نقل شد، در نتيجهگيري روايات جمع، آورده است: «بنابراين، براساس اين روايات، خليفه نخست با نصوص وحياني پراکنده و پاره پاره رو بهرو بود و يا آنچنان که سيوطي تفسير ميکند، اين آيات در يکجا گردآوري نشده بود و سورهها نيز مرتب نبود»، و چنانکه ونزبرو پا را فراتر گذاشته و قطعيت نهايي و تثبيت متن قرآن را قدم به قدم با شکلگيري جامعه همگام دانسته و اواخر قرن دوم را براي وقوع چنين اتفاقي حدس زده است.
-
-
- پاسخ به ادعاي کتابت و جمع بخشي از قرآن
-
همانگونه که گذشت، برخي خاورشناسان، مانند گلدزيهر و رژي بلاشر کتابت وحي را از همان آغاز نزول نپذيرفته و مدعي شدهاند که کتابت قرآن پس از گذشت مدت زماني از شروع وحي، انجام شده است.
برخي از ادله تدوين قرآن کريم در زمان رسول خدا - که پيشتر به آن اشاره شد - ناظر به پاسخ اين ادعا نيز هست؛ از جمله دليل عقلي اهميت و جايگاه قرآن کريم، و نيز ادله نقلي اهتمام ويژه رسول خدا و مؤمنان به کتابت، حفظ و قرائت قرآن كه بيانگر اين واقعيت است که به کتابت و حفظ قرآن از همان روز نخست اهميت داده شد، به گونهاي که همه آيات ثبت و ضبط و در نهايت، جمع و تدوين گرديد.
براي پاسخ به اين ادعا، افزون بر ادله پيشين، ميتوان به ادله ذيل نيز استناد کرد:
يک. براساس شماري از آيات قرآن، رسول خدا آنچنان بر حفظ و يادگيري آيات قرآن حريص بودند که پيش از آنکه جبرئيل امين وحي آيات و يا سورهاي را به اتمام برساند، با عجله و شتاب آن را تلاوت ميكردند، تا مبادا فراموش شود. بدين روي، خداوند متعال پيامبر خود را از اين عجله بازداشته و صيانت قرآن را به خود نسبت داده است؛ از جمله در اين آيات: «لا تُحَرِّك بِهِ لِسانَكَ لِتَعجَلَ بِه * اِنَّ عَلَينا جَمعَهُ وقُرءانَه * فَاِذا قَرَأنـاهُ فَاتَّبِـع قُرءانَه» (قيامت: 16-18)؛ «ولا تَعجَل بِالقُرءانِ مِن قَبلِ اَن يُقضي اِلَيكَ وَحيُهُ وقُل رَبِّ زِدني عِلما» (طه: 114)؛ «سَنُقرِئُكَ فَلا تَنسي» (اعلي: 6). همچنين در آيه «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ واِنّا لَهُ لَحـافِظون» (حجر: 9) وعده حفظ و صيانت قرآن کريم را به رسول خدا داده است.
دو. براساس روايات، رسول خدا چه در مکه و چه در مدينه، همواره بر کتابت قرآن کريم تأکيد داشتند؛ از جمله، در روايتي اميرالمؤمنين تصريح ميکنند که «آيهاي بر رسول خدا نازل نميشد، مگر اينکه پيامبر آن را براي من ميخواندند و املا ميکردند و من آن را به خط خود مينوشتم. همچنين آن حضرت تأويل، تفسير، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، عام و خاص آيات را به من تعليم ميدادند و از خدا ميخواستند که فهم و حفظ آيات را به من عطا کند و در نتيجه، من آيهاي از قرآن را فراموش نکردم» (کليني،1375، ج1، ص64).
سه. براساس گزارشهاي تاريخي، رسول خدا در مکه و در مدينه، کاتباني داشتند که آيات وحي را مينوشتند. برخي شمار اين کاتبان را تا 43 تن هم ذکر کردهاند که نامدارترين آنها عبارتند از: خلفاي چهارگانه، زيد بن ثابت، ابي بن کعب، زبير بن عوام، طلحه بن عبدالله (زنجاني،1410ق، ص48). از مجموع ادله، بهروشني استفاده ميشود که پيامبر اکرم از نخستين روزهاي دريافت وحي، همواره بر صيانت قرآن اهتمام داشتند و آن را بر کاتبان اميني همانند اميرالمؤمنين املا ميفرمودند تا آن را کتابت کنند؛ و اين ادعا که در دوران نخستين نزول وحي تمايلي براي کتابت آن نبود، بياساس است.
-
-
- پاسخ به ادعاي فراموشي آيات از سوي رسول خدا
-
رژي بلاشر در بخشي از کلام خود با نقل داستان گذر رسول خدا از مجلس وعظ و قرائت آيهاي از قرآن توسط واعظ، در حاليکه رسول خدا آن آيه را فراموش کرده بود، نتيجه ميگيرد که ممکن است بخشي از آيات از حافظه صحابه و رسول خدا پاک شده باشد و در نتيجه، همه قرآن نگارش نيافته باشد. بلاشر با طرح آيه «ما نَنسَخ مِن ءايَةٍ اَو نُنسِها نَأتِ بِخَيرٍ مِنها اَو مِثلِها اَلَم تَعلَم اَنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شيءٍ قَدير» (بقره: 106) و پيوند فراموشي با موضوع نسخ، آيه را مؤيد روايت فراموشي رسول خدا دانسته است. اين در حالي است که سخن بلاشر از جهاتي مردود است:
1. قرآن به صراحت، رسول خدا را مخاطب قرار داده، به وي اطمينان ميدهد که هرگز آيهاي از قرآن را فراموش نخواهي کرد: «سَنُقرِئُكَ فَلا تَنسي» (اعلي: 6). اين آيه مکي است و پيش از آيه 106 سوره بقره نازل شده و به پيامبر اکرم وعده ميدهد که قرآن کريم را به همان نحوي که نازل شده است، هميشه در حافظه خواهد داشت و هرگز دچار نسيان نخواهد شد (طباطبايي،1393ق، ج1، ص382).
2. پيوندي که بلاشر بين «نسخ» و «انساء» برقرار کرده غلط است؛ زيرا «نسخ» به مفهوم به پايان رسيدن مدت حکم شرعي پيشين به وسيله آيه و دليل پسين است. بنابراين، ربطي به «انساء» ندارد.
3. انساء - آن گونه که بلاشر معنا کرده - به مفهوم «امحاي آيه منسوخ از حافظه همه مؤمنان است» و اين مفهوم هيچ ربطي به داستان نقل شده درباره رسول خدا و نتيجهگيري بلاشر ندارد؛ زيرا محتواي اين داستان فراموشي آيهاي از سوي رسول خداست، درحاليکه از حافظه مؤمنان، از جمله واعظ محو نشده بود.
4. بلاشر در ضمن کلام خود، انساء و نسخ آيات را به پيامبر خدا نسبت داده و نتيجه گرفته است که پيامبر ميتوانسته در همه دورهها و تا پايان دوره رسالتش، آياتي را که منحصرا در حافظه مسلمانان است، با امحا از حافظه آنان نسخ کند، در حاليکه براساس آيه، انساء و نسخ از شئون خداوند متعال است و فرستاده او در اين زمينه نقشي ندارد.
-
- نتيجهگيري
مقالات EQ در مقايسه با آثار خاورشناسان پيشين، در نحوه ورود و خروج و پرداختن به موضوع روايات جمع قرآن، رويکرد بهتري دارد و از لحن ملايمتري برخوردار است و مؤلفان مقالات کوشيدهاند از ابراز موضع صريح عليه وحيانيت قرآن بپرهيزند، و در مقايسه با ديگر دائرةالمعارفهاي اسلامي خاورشناسان، وجهه علمي و بيطرفي در مقالات را تقويت کنند. ولي بااينحال، به نظر ميرسد اين تفاوتِ رويکرد مبنايي و اساسي نيست، بلکه روشي است براي تأثيرگذاري بيشتر بر مخاطبان و بهويژه مخاطبان مسلمان؛ زيرا روشن است که خاورشناس غيرمسلمان به وحياني بودن قرآن اعتقادي ندارد و طبعاً به شيوههاي گوناگون ميکوشد که اين باور خود را تقويت کند و در وحياني بودن قرآن خدشه و ترديد ايجاد نمايد؛ چنانکه در همين موضوع، بيشتر مؤلفان EQ از ادله فراوان نگارش قرآن در زمان رسول خدا عبور کرده، به جمع قرآن در دوره خلفا و حتي پس از آن گراييدهاند.
- ابن ابي شيبه، 1409ق، المصنّف، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر.
- ابن حجر عسقلاني، بيتا، فتح الباري، بيروت، دار المعرفه.
- ابن طاووس، 1363، سعد السعود، قم، منشورات الرضي.
- ابن نديم، 1416ق، الفهرست، به کوشش يوسف علي، بيروت، دارالکتب العلميه.
- احمد بن حنبل، بيتا، مسند احمد، بيروت، دار صادر.
- بخاري، بيتا، صحيح البخاري، به كوشش بن باز، بيروت، دار الفكر.
- جعفر مرتضي عاملي، 1410ق، حقائق هامة حول القرآن الكريم، قم، نشر اسلامي.
- جولد تسيهر، 1374ق، مذاهب التفسير الاسلامي، به كوشش عبدالحليم النجار، قاهره، مكتبة الخانجي.
- حاكم نيشابوري، 1411ق، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دار الكتب العلميه.
- حر عاملي، 1403ق، وسائل الشيعه، به كوشش رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- خويي، سيدابوالقاسم، 1366، البيان في تفسير القرآن، تهران، کعبه.
- راميار، محمود، 1362، تاريخ قرآن، تهران، سپهر.
- رژي بلاشر، 1365، در آستانه قرآن، ترجمه محمود راميار، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- زحيلي، 1411ق، التفسير المنير، بيروت، دارالفکر.
- زركشي، 1415ق، البرهان في علوم القرآن، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه.
- زنجاني ابوعبدالله، 1410ق، تاريخ القرآن، به كوشش محمد عبدالرحيم، دمشق، دار الحكمه.
- سوقي، بيتا، الفکر الاستشراقي تاريخه و تقويمه، بيجا.
- سيوطي، جلالالدين، 1416ق، الاتقان، به كوشش ديب البغاء، دمشق، دار ابن كثير.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1393ق، الميزان، بيروت، اعلمي.
- طبرسي، 1415ق، مجمع البيان، به كوشش گروهي از علماء، بيروت، اعلمي.
- طبري، 1415ق، جامع البيان، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر.
- عروسي حويزي، 1422ق، نور الثقلين، به كوشش سيدعلي عاشور، بيروت، التاريخ العربي.
- کريمينيا، مرتضي، 1380، مرجع مطالعات قرآن در غرب، تهران، ترجمه و نشر.
- كليني، 1375، الكافي، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- متقي هندي، 1419ق، كنز العمال، به كوشش دمياطي، بيروت، دار الكتب العلميه.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- مسلم، بيتا، صحيح مسلم، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مونتگمري وات، ويليام، 1998م، الاسلام و المسيحية في العالم المعاصر، ترجمه عبدالرحمن عبدالله الشيخ، قاهره، الهيئه المصريه العامه