، سال یازدهم، شماره اول، پیاپی 20، بهار و تابستان 1397، صفحات 75-93

    تحلیل ادوار تفسیری امامان شیعه از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا عصر امام باقر علیه السلام

    نویسندگان:
    سید محسن کاظمی / دکتري تفسير و علوم قرآن / sayedmk60@gmail.com
    چکیده: 
    با ارتحال پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و صدور بخشنامه‌ی «منع نقل و نگارش و تدوین حدیث» تا زمانی که این بخشنامه رسماً در عصر امام باقر علیه السلام لغو گردید، دستگاه حکومت به سیاست ممانعت از نقل احادیث نبوی می پرداخت. جریان تفسیری عامّه در واکنش به این سیاست، ضمن پرهیز از تدوین و یا نقل احادیث نبوی صلّی الله علیه و آله و سلّم، به توقّف در تفسیر، تفسیر برأی و گرایش به روایات اسرائیلی روی آورد. این در حالی بود که اهل بیت علیهم السلام به فراخور اقتضای زمان، به مبارزه با سنّت ستیزی ها و بدعت گذاری ها پرداختند. رویارویی سنّت جهادگونه‌ی ائمه اطهار علیهم السلام با بدعت های زمان، به شکل گیری سلسله ای از ادوار تفسیری در تاریخ تفسیر انجامید که از نهضت تفسیری در عصر علوی گرفته تا خفقان تفسیری در عصر حسنین علیها السلام و احیاگری تفسیری در عصر امام سجاد علیه السلام و تعمیق و ترویج تفسیر در عصر امام باقر علیه السلام را شامل می شوند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analysis of the Shiite Imams' Periods of Interpretation from the Prophet's Demise to Imam Baqir (P.B.U.T.)' era
    Abstract: 
    After the demise of the Prophet (P.B.U.H.), the government prohibited quoting, writing and compiling prophetic traditions by issuing a circular, until it was formally abolished in the era of Imam Baqir (P.B.U.H.). Facing this phenomenon, the Sunni interpretation flow, while refraining from compiling or transcribing prophetic traditions, they followed eisegesis (tafsīr bir-raʾy), the personal judgments about the verses of the Qur'an, and isra'iliyyat, the body of narratives originating from Jewish and Christian traditions, rather than from other well-accepted Islamic sources. At the same time, the Ahl al-Bayt (P.B.U.T.) started fighting anti-traditionalism and heresy according to the requirements of their time. Confronting the Jihadi tradition of the Imams (P.B.U.T.) with the heresies of the time, led to the formation of a series of interpretative periods in the history of interpretation, which includes the movement of interpretation in Imam Ali (P.B.U.H.)'s era, the interpretational repression in Hasanayn (P.B.U.T.)'s era, the revival of interpretation in Imam Sajjad (P.B.U.H.)'s era, and its depth and promotion in Imam Baqir (P.B.U.H.)'s era.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه

    گرچه قرآن نزولی تاريخي دارد، ليکن حقیقتی فراتاریخی است و آياتش با تغییر و تحولات جامعه مصداق‌های جدیدی پیدا می‌کند. اين پديده تاريخي آنگاه اهميتي مضاعف مي‌يابد که در مقطعي طلايي، نقشي سرنوشت‌ساز ايفا کند؛ همانند عصر حضور امامان معصوم‰ که به يُمن بهره‌مندي از هدايت‌‌هاي تفسيري ايشان، دوره‌اي کليدي و بي‌بديل در تاريخ تفسير شيعه تلقّي مي‌گردد و علاوه بر آن، به سبب حضور صحابه و تابعان، از اهميت ويژه‌اي براي ساير مسلمانان برخوردار است و در مجموع، نقش سرنوشت‌سازي براي ادوار متأخر تا به امروز ايفا مي‌کند. ظهور سيرة سنت‌ستيزانه دستگاه حکومت، که تا عصر حيات امام باقر† استمرار يافت از يک سو، و نوپايي مکاتب فکري (کلامي، فقهي و تفسيري) اسلامي و تأثيرپذيري عميق آنها از شرايط اجتماعي، سياست‌ها و وضعيت فرهنگي مسلمانان از سويي ديگر، و دوران پر فراز و نشيبي که شيعيان اين زمان، چه در عرصه ايدئولوژيکي و باورهاي ديني، و چه به لحاظ حيات اجتماعي و وضعيت معيشتي تجربه مي‌کردند، نيمة نخست عصر حضور امامان شيعه را به نوبة خود، به مقطعي پر فراز و نشيب، سخت‌گذر و سرنوشت‌ساز تبديل مي‌نمود. با تبيين و تحليل فرصت‌ها و چالش‌ها و نيز نوع سياست‌‌‌هاي تفسيري امامان معصوم‰، مي‌توانيم به شناختي صحيح از فضاي صدور روايات تفسيري ائمّه اطهار‰ دست يافته، شأن صدور و جهت صدور آنها را کشف كنيم تا شرايط علمي لازم را براي فهم کامل‌تر کلمات آنها فراهم نماييم.

      1. مفهوم‌شناسي و پيشينه مطالعات

    اصطلاح «تفسير» از دو زاويه توصيفي و تجويزي (توصيه‌اي) قابل تبيين و بررسي است. زاوية «نگاه توصيفي» بر پايه ترسيم بي‌طرفانه واقعيت جاري شکل مي‌گيرد و نگاهي رئاليستي دارد، و حال آنکه در «رويکرد تجويزي»، آرمان‌ها و ايده‌آل‌هاي ذهني ما دربارة يک دانش و يا پديده، مطمح نظر قرار مي‌گيرد و به توصيه‌گري و استفاده از بايدها و نبايدها مي‌پردازد. اصطلاحات علمي آنگاه که از زاويه درون‌دانشي مورد نظر قرار گيرند، عموماً بر پايه نگاه «تجويزي» تعريف مي‌شوند. همين اصطلاحات آنگاه که موضوع مطالعة يک مورّخ و يا فيلسوف علم قرار گيرند، از زاويه برون‌دانشي تحليل مي‌شوند و با رويکردي «توصيفي» تعريف خواهند شد. بر پايه رويکرد «تجويزي»، تفسير دربردارنده دو مؤلّفه مهم معنايي «کشف ابهام» و «رسيدن به مراد الهي» است و آنچه فارغ از اين دو رسالت مهم شکل گرفته باشد، تفسير نيست. اين در حالي است كه تفسير در نگاه يک مورخ، همان واقعيت جاري در ميان مفسّران است؛ همان چيزي که در کتب تفسيري به چشم مي‌خورد. در اين نگاه، تفسير مقيّد به الفاظ و تعابير مشکل نمي‌شود، بلکه در عرف مفسّران، به همان شکل که براي کشف ابهام و خفاي معنايي به کار مي‌رود، بر «بيان معناي پيدا و ظاهري» نيز اطلاق مي‌گردد (زرکشي، 1391، ج2، ص149). در اين نگاه، «کشف مراد الهي از طريق بيان مفهوم و يا مصداق منحصر»، تنها بخشي از آن چيزي است که به نام «تفسير» خوانده مي‌شود. در واقع، آنچه با نام «ميراث روايات تفسيري» شناخته مي‌شود، غالباً جز تطبيقات و بيان مصاديق نيست، و اين ذهنيت تجويزي ماست که از اطلاق عنوان «تفسير» بر آنها اجتناب مي‌کند؛ اما يک مورّخ اين روايات را به عنوان بخشي از فعاليت‌هاي تفسيري صورت گرفته ذکر مي‌کند. البته برخي نويسندگان با نگاهي موسّع به تعريف روايت تفسيري پرداخته، با تقسيم آنها به «مصطلح» و «غير مصطلح»، دسته دوم را روايتي مي‌دانند که در پرتو آن، جهتي از جهات معنايي آيه مفهوم گردد، بي آنکه حديث به طور خاص، ناظر به آيه يا آياتي خاص يا قاعده‌اي کلي از قواعد فهم قرآن گردد (احساني‌فر، 1384، ص271).

    نکته ديگر آنکه تفسير گاه به عنوان يک فرايند (فعاليت تفسيري)، گاه به عنوان يک علم (دانش نظري)، و گاه به عنوان برايند فعاليت‌هاي مفسّر در قالب آثار کتبي و يا شفاهي اراده مي‌شود که منظور مطالعات تاريخي است. با اين وصف، تفسير هرچند معناي تجويزي محدودي دارد، اما در مطالعات تاريخي، معنايي به پهناي همة آثار و مکتوبات تفسيري مي‌گيرد و در پژوهش پيش رو نيز به همه آثار پيراموني قرآن اطلاق مي‌شود.

    مطالعات فراواني در خصوص سير تاريخ تفسير اهل بيت‰، تک‌نگاري‌هاي مرتبط با برخي معصومان‰، همچنين تاريخ شيعه به طور عام و تاريخ دانش‌هاي شيعي مرتبط با حوزه تفسير (همچون فقه، کلام و حديث) صورت گرفته است که مي‌توانند به عنوان پيشينه مطالعات تفسيري و يا مطالعات مرتبط با حوزه تفسير مطرح گردند. در اين خصوص، کتاب‌هايي همچون سير تطوّر تفاسير شيعه، اثر محمدعلي ايازي؛ علم التفسير کيف نشأ و تطوّر، از عبدالمنعم النمر، تطوّر تفسير القرآن، اثر محسن عبدالحميد، تاريخ تفسير قرآن، اثر احمد پاکتچي؛ تاريخ شکل‌گيري روايات تفسيري، از وليد صالح به زبان انگليسي؛ سير تکاملي تفسير در آغاز اسلام» تأليف بِرگ هربرت، و سير تکاملي تاريخ قرآن و تفسير، اثر محمد حيدري و يوسف فضايي در زمره منابعي هستند که ادوار تفسيري شيعه را بررسي كرده‌اند. کتاب‌هاي پژوهشي پيرامون تاريخ تفسير قرآن، از سهراب مروتي؛ تاريخ تفسير، اثر سيدعلي کمالي؛ و با همين نام از حبيب‌الله جلاليان؛ المنهج الأثري في تفسير القرآن؛ حقيقته و مصادره، از هدي جاسم ابوطبره؛ و در خصوص تک‌نگاري‌ها، کتاب الإمام الباقر و أثره في التفسير، اثر حكمت عبيد الخفاجى؛ امام على† و قرآن، از محمد مرادى با بحث حاضر مرتبط هستند.

      1. نقش متغيّرهاي طبيعي و انساني در شکل‌گيري ادوار تفسيري اماميه

    يکي از مسائل مهم در فلسفه تاريخ، تبيين محرّک‌هاي تحول تاريخ است. انسان موجودي است که در زندگي اجتماعي خود، تغيير و تکامل مي‌پذيرد و اين تحوّل‌يافتگي تا عرصه‌هاي ايدئولوژيکي، دانشي، و رفتاري امتداد مي‌يابد. پس ‌بايد به جاي آنکه با رويکردي تفکيک‌گرا، به دنبال عوامل و زمينه‌هاي مستقل براي رويدادهاي تفسيري بگرديم، پديده‌هاي تاريخي عصر نزول را در پيوند با يکديگر نگريسته، در پي کشف محرّک‌هاي فراگير براي حرکت مجموعي آنها باشيم.

    اما چه عاملي در پسِ تحوّلات تاريخ ايفاي نقش مي‌کند يا در آن سهيم مي‌شود و يا استعداد آن را در خود مي‌پرورد؟آيا چنان که برخي پنداشته‌اند، ‌بايد دستِ قدرتي مرموز را در سامان دادن به حوادث دخيل دانست؟ (هگل، 1988، ص57) يا با نگاه ماده‌گرايانه، به اعجاز اقتصاد ايمان آورد؟ (اريكسون، 2008، ص43-44؛ كلاوس، 2014، ص73) و يا فرهنگ را عامل اصلي تحوّلات برشمرد؟ (هاگز، 1991، ص27) و يا همچون توين‌بي اصل «تهاجم و تدافع» را تعيين‌کننده شکل و نيروي حرکت تاريخ دانست؟(كريستين، 2011، ص301-303) و يا شايد همچون منتسکيو محيط طبيعي را عامل بروز نيازهاي جديد و نيروي محرّک جامعه خواند؟(ميلر، 2001،‌ ج18،‌ ص242). ممكن بگوييم: همه اين عوامل (فرهنگ، محيط طبيعي، غرايز فردي، ثروت، قدرت، و حتي مشيّت) در شراکت با يکديگر عمل مي‌کنند. محيط خشک و عقيم شبه جزيره همّت عرب جاهلي را به تلاش براي بقا مصروف مي‌دارد و او مجبور است از حداقل مواهب، حداکثر بهره را برده و براي مصون ‌ماندن از شرّ رُقبا، خود را به نهاد قدرت (قبيله خويش) و پي‌روي از مصالح قبيله وابسته نمايد. عصبيّت عربي او را در درجه نخست، به تعامل در جهت تأمين مصالح قبيله خود، سپس رقابت براي کسب برتري و در نهايت، حذف رقبا از صحنه، و قبضه قدرت و ثروت سوق مي‌دهد. روحيه قبيله‌گرايي، ميانه‌اي با حکومت مرکزي فراقوميتي ندارد و حکومت قبيله‌گرا نيز بدون به‌كارگيري سياست‌هاي سنجيده، دوام نخواهد يافت. ازاين‌رو، و به منظور تضمين قدرت مي‌بايست به بسط قدرت از طريق جذب حداکثري مردم (به خود، قبيله، سرزمين و يا مدل حکومتي خود) و فرسودن قدرت مخالف روي آورد. جذب حداکثري از مجراي جلب و تأمين منافع چهره‌هاي داراي نفوذ، همسو كردن قبايل ذي‌نفع، تأکيد بر عناصر وحدت‌بخش همچون نژاد، زبان، سنّت‌ و آداب مشترک، و بهره‌برداري از باورهاي ديني مردم براي تحکيم پايه‌هاي حکومت شکل مي‌گيرد. فرسودن قدرت مخالفان نيز از طريق تفرقه‌افکني ميان آنها، سلب آزادي‌ها، بسط فضاي رعب و وحشت، ترور شخصيتي رهبران، خالي کردن اطراف آنها از هم‌پيمانان، محاصره ايدئولوژيکي، بسيج افکار عمومي عليه آنها، قطع منابع مالي، و در نهايت، از ميان برداشتن آنها صورت مي‌گيرد.

    مجموعة اين سياست‌ها همان چيزهايي است که خلفا و حکام وقت عليه اهل بيت پيامبر‰ به عنوان اصلي‌ترين جريان رقيب، به راه انداخته بودند. بخشي از اين طرح به طور مستقيم با حوزه تفسير ارتباط مي‌يافت. براي مثال، سياست «منع تدوين وـ به واقع‌ـ نقل حديث» که به هدف ممانعت از ظهور برتري ايدئولوژيکي جناح رقيب[1] شکل مي‌گرفت، محدود ساختن حوزه فعاليت اهل بيت‰ و تشويق مردم به مصادر اسرائيلي[2] و يا بسط بي‌قاعده اجتهادگرايي در تفسير (شرف‌الدين، 1408ق، ص87-317)، همچنين تحريف واقعيات و جعل احاديث در مناقب خود و مثالب رقيب (ابن ابي‌الحديد، 1383، ج4، ص63 و 73)، تحريف معنوي قرآن و زدودن ابعاد ولايي از آن،[3] بخشي از سياست‌هايي است که دستگاه حکومت به تدريج و در موقعيّت مناسب به کار بست.

    در کنار اين اهرم‌ها، که مستقيم و يا غير مستقيم بر فعاليت تفسيري اهل بيت‰ تأثير مي‌گذاشت و واکنش‌هاي تدافعي آنها را موجب مي‌گرديد، متغيّرهاي اقتصادي و فرهنگي ديگري نيز در شکل‌دادن به حرکت تفسيري اهل بيت‰ سهيم بود؛ مسائلي همچون فتوحات و سرازير شدن نعمت به بلاد اسلامي، توسعة قلمرو جغرافيايي اسلام و ورود ارباب مذاهب و ملل بيگانه به حوزه اسلام، پيشرفت دانش و ظهور مسائل جديد، تخصصي شدن دانش‌ها و دانشمندان، ارتقاي سطح معلومات توده‌ها، و تسهيل امر کتابت. با اين مقدمه، بحث خود را با بررسي ادوار تفسيري اماميه پي مي‌گيريم:

      1. عصر علوي؛ عصر طلايي تفسير

    با رحلت پيامبر اکرمˆ تا شهادت امام علي† ميراث تفاسير نبوي دست‌خوش چند تحول بزرگ گرديد:

    نخست. در مقطع خلفا که آماج بي‌مهري شديدي قرار گرفت و سپس در عصر خلافت حضرت علي† که از حيث محتوا و روش پالايش يافت و به منهج اصيل خود بازگشت. امام علي† در اين مدت، جامعه تفسيري را با آسيب‌هاي خطرناکي مواجه مي‌ديدند. نخستين آسيب، روي‌گرداني خلفاي سه‌گانه از اهتمام به تفسير و نقل ميراث نبوي بود که نخست با چاشني احتياط در تفسير (طبري، 1412ق، ج1، ص27 و ج30، ص38) و سپس با بهانه پرهيز از آميختن قرآن با سنّت، و تحت بخشنامه «منع کتابت وـ در واقع‌ـ نقل احاديث غيرفقهي» صورت مي‌پذيرفت.[4]

    دوم. نفوذ جريان وازدگي از تفسير در ميان اقشار جامعه، که در درجه اول، ميراث ناآگاهي و بي‌رغبتي موروثي عرب جاهلي است[5] و در ميان خواص نيز زير نقاب دغدغه‌هاي ديني، همچون وجود روايات نهي کننده (نيشابوري، 1411ق، ج1، ص216)؛ پرهيز از خلط قرآن با سنّت (ابن حنبل، 1421ق، ج17، ص156)؛ مهجور ماندن قرآن (غزالي، بي‌تا، ج1، ص79)؛ تشديد اختلافات (ذهبي، 1419ق، ج1، ص9)؛ و پيدايش کتابي مانند قرآن (ابن سعد، 1410ق، ج5، ص143)[6] مطرح مي‌شد. از ميان هفت شخصيتي که ذهبي از آنها با عنوان «مفسران بزرگ» ياد مي‌کند(ذهبي، بي‌تا، ج1، ص63)، تنها امام علي†، ابن مسعود، ابن عباس و ابي بن کعب را مي‌توان يافت که روايات فراواني به جاي گذارده‌اند.

    سوم. نفوذ اسرائيليّات و رهبران دروغين، که به هدف دورنمايي جامعه از رهبران راستين صورت گرفت. مسلمانان با مسدود ديدن درب سنّت نبوي و علوم اهل بيت‰ به روي خود و خالي يافتن مُشت صحابه از معارف قرآني، به گمان جواز پرسش از اهل کتاب، خود را در معرض انبوهي از خرافاتي قرار دادند که ميوه‌اي جز تشبيه و تجسيم و تلويث دامان عصمت انبياء به انواع شبهه‌ها نداشت و به ظهور فرقه‌هاي منحرفي همچون «ارجاء»، «تشبيه»، و «تصوّف» انجاميد. براي مثال، تميم داري(40ق) که سابقه‌اي در مسيحيت و زهدپيشگي داشت، توسط خليفة دوم براي قصه‌گويي بر مردم گماشته شد. او هر جمعه دوبار قصه مي‌گفت و در زمان عثمان، يک بار ديگر هم اجازه يافت (ابن جوزي، 1409ق، ص22). خرافه «جَسّاسه»[7] (مسلم، بي‌تا، ج4، ص2262) و روايت بي‌شرمانه شراب‌خواري پيامبر اکرمˆ (سيوطي، 1404ق، ج2، ص318) از اوست. کعب الأحبار(34ق) به دعوت عمر در مدينه ساکن شد، و تا زمان شورش مردم عليه عثمان، به نقل حديث پرداخت (ابن عساکر، 1419ق، ج1، ص121). از جمله برساخته‌هاي وي، رواياتي است که در قالب تجسيم و تشبيه خداوند مي‌گنجد (طبري، 1412ق، ج16، ص155و ج27، ص31) و يا با عصمت فرشتگان ناسازگار است (همان، ج1، ص363).

    در چنين شرايطي حضرت علي† که به تصريح روايات، ازويژگي‌هايي همچون پيش‌گامي در دريافت معارف قرآن (حسکاني، 1411ق، ج1، ص43-44)؛ عصمت تفسيري (کليني، 1365، ج1، ص64)؛ جامعيت تفسيري (همان، ج1، ص61 و ص229؛ حسکاني، 1411ق، ج1، ص43)؛ و محوريت تفسيري (همان، ج1، ص39) برخوردار بودند، به مبارزه با دروغ‌پردازان و جريان‌هاي اسرائيلي پرداختند. ايشان کعب الأحبار را شماتت مي‌كردند (ورام، 1376ق، ج2، ص5؛ عيني، بي‌تا، ج15، ص43)؛ روايات تشبيهي او را مردود مي‌شمردند (ورام، 1376ق، ج2، ص5) و وي را دروغگو مي‌دانند (مجلسي1404ق، ج14، ص103). پس از پذيرش خلافت نيز قصه‌پردازان را از مسجد اخراج کردند و بازار آنها را تعطيل نمودند (همان) و براي کساني که داستان ساختگي ازدواج حضرت داود† با اوريا را روايت کنند، مجازات تازيانه تعيين كردند (ابن شهرآشوب، 1379ق، ج1، ص249).

    از ديگر خدمات تفسيري حضرت علي†، تربيت شاگردان برجسته تفسيري بود. سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، جابر بن عبدالله، و شخصيت‌هاي تابعي همچون محمد بن حنفيّه، ميثم تمار، عبيدة بن قيس کوفي، زرّ بن حبيش، زيد بن وهب، و سعيد بن مسيّب افتخار شاگردي آن حضرت را داشتند (بسوي، 1401ق، ج1، ص444؛ صدر، 1413ق، ص260). همچنين ابوالأسود دؤلي شيعي، که با رهنمودهاي حضرت علي†، علم نحو را پايه‌ گذارد (ذهبي، 1413ق، ج5، ص278) و يا ابوعبدالرحمان سلمي که ـ گرچه گرايش مذهبي او مشخص نيست (ثقفي کوفي، 1353، ج2، ص567؛ قس. بلاذري، 1417ق، ج13، ص338) ليکن ـ از شاگردان حضرت علي† در علم قرائت و استاد عاصم و ديگر قاريان مشهور بوده است. برخي همچون ابن عباس، ابن مسعود و ابي بن کعب نيز زعامت مکاتب تفسيري مکّه، کوفه و مدينه را بر عهده داشتند.

    نهضت تفسيري امام علي† در دوران زمام‌داري خود در کوفه، اين مقطع را به عصر طلايي تفسير تبديل كرد. آن حضرت اگر تا ديروز تعاليم تفسيري خود را براي معدودي از ياران خويش بازگو مي‌كردند، امروز بر بالاي منبر و براي توده‌ها بانگ مي‌زنند، و اگر شاهد جفاي حاکمان به قرآن و تفسير آن بودند، امروز خود مروّج قرآن و تفسیر مي‌شوند و مردم را به پرسش از قرآن فرا مي‌خوانند؛ و اگر نظاره‌گر دسيسه‌ها براي واژگون‌سازي تعاليم ناب توحيدي، تحريف جايگاه قدسي رسالت، نسخ ولايت و مسخ شريعت بودند، امروز مي‌توانند حقيقت قرآن را آشکار ‌سازند. انبوه روايات تفسيري برجاي مانده از اين مقطع، خود شاهد گوياي اين حقيقت است.

    آموزه‌هاي تفسيري آن حضرت به سه مؤلفه تقسيم‌پذير است: الف. تبيين مباني قرآن‌نهاد دين؛ ب. تعليم قواعد و روش تفسير؛ و ج. تبيين دانش‌هاي لازم براي تفسير. مؤلفه نخست از مراجعه به کلمات آن حضرت که الهام‌گرفته از قرآن و يا تطبيق‌گر و شارح آنند روشن مي‌شود. آن حضرت بر اين باور بودند که قرآن دربردارنده همة آموزه‌هاي هُدايي لازم است (فرات کوفي، 1410ق، ص68) و جويندگان هدايت، در پي چيزي نمي‌روند، جز آنکه در قرآن آمده باشد (حرّ عاملي، 1409ق، ج11، ص20)، و اين تنها حضرت علي† است که به گفته خود، توان به سخن آوردن قرآن را دارند (صبحي صالح، بي‌تا، 223).

    تفاسير حضرت علي† معلّم روش صحيح تفسير نيز هست. لزوم توجه به ناسخ و منسوخ، عام و خاص، و محکم و متشابه قرآن، تذکّراتي است که به وفور در روايات آن حضرت يافت مي‌شود(ر.ك: کليني، 1365، ج1، ص62). ايشان ريشه انحرافات عقيدتي فرقه‌هايي همچون «خوارج»، «مرجئه» و «قدريّه» را در مراجعه به آراء و وانهادن علوم اهل بيت‰ مي‌دانند و علاج آن را رجوع به مفسّران واقعي قرآن (اهل‌بيت‰) مي‌شمرند (حرّ عاملي، 1409ق، ج27، ص44؛ ج28، ص335). ايشان همچنين مفسّران را از ظاهرگرايي، که از آسيب‌هاي کهنه جامعه اسلامي و ميراث فرهنگ جاهلي و روايات اسرائيلي است، برحذر مي‌دارند و بر باطن داشتن قرآن و به تأويل رفتن آيات تأکيد مي‌ورزند. سيره عملي ايشان در تفسير، شاهد بر اين مدّعاست (صدوق، 1398ق، ص265).

      1. افول تفسير در عصر حسنين‡

    حکومت علي† گرچه براي تفسير، عصري طلايي محسوب مي‌گردد، اما براي جامعة آن زمان چنين نيست. مخاطبان حضرت علي† سال‌ها تنها با الفاظ قرآن خو گرفته و از معارف والاي آن جز اسطوره‌ها چيزي به ياد نداشتند. خدايشان بر بالاي صخره بيت‌المقدس جا خوش کرده و با آب دهان خود، زمين و آسمان را آفريده بود، و آنگاه پاي خود را بر زمين نهاده بود تا کوه‌ها سر برآورند. همة هفت زمين بر بالاي آن صخره قرار داشت و صخره در کف يک فرشته و آن فرشته بر بال ماهي سوار و آن ماهي... (سيوطي، 1404ق، ج6، ص239). چنين انساني که معارف خود را از آبشخور روايات اسرائيلي گرفته، اکنون از خدايي مي‌شنود که به تعبير حضرت علي†: «افکار ژرف‌انديشان ذات او را درک نمي‌کنند و دست غواصان درياهاي دانش به او نخواهد رسيد» (صبحي‌صالح، بي‌تا، 39).

    واقعيت آن است که با کشته شدن عثمان، اقبال برخي از مردم به حضرت علي† با انگيزه‌هاي دنيوي صورت گرفت و جامعة اسلامي آمادگي چنداني براي پذيرش تحوّلات فرهنگي عميق نداشت. اين گروه، که از آنها با نام «شيعة سياسي» ياد مي‌شود (فياض، 1383، ص32؛ سبحاني، بي‌تا، ج6، ص143)، دريافته بودند که نمي‌توانند با حذف اهل بيت‰، به رفاه و آسايش مطلوب خود، که تنها در سايه عدالت و رفع تبعيض به دست مي‌آيد، نايل آيند. اين گروه با عنوان «شيعه علي» شناخته مي‌شدند و در نقطه مقابل «شيعه معاويه» و «شيعيان حامي فتنه جمل» قرار مي‌گرفتند[8]. شيعيان سياسي به گفته حضرت علي†، آن حضرت را براي دنياي خود مي‌خواستند (صبحي‌صالح، بي‌تا، ص194). ازاين‌رو، با شهادت حضرت علي† و گردش پيالة دنيا به سوي حزب اموي، وضعيت اين گروه نيز به سرعت دگرگون شد و جامعه به بدتر از حالت پيشين خود بازگشت. اين در حالي بود که شيعيان عقيدتي آن حضرت در وضعيت خفقان به سر مي‌بردند؛ چنان که مطابق بخشنامه سوم معاويه، هر کس جزو شيعيان حضرت علي† به شمار مي‌آمد، نامش از ديوان حذف و حقوق او از بيت‌المال قطع و خانه‌اش بر سرش خراب مي‌شد (ابن ابي‌الحديد، 1378، ج11، ص45).

    بسياري از بدعت‌هاي عصر اموي همان‌هايي بود که در عصر خلفاي سه‌گانه رواج داشت. اصولاً معاويه را «احياگر سنّت عمر» مي‌دانند (ابن خلال، 1410ق، ج2، ص444). وي به محض رسيدن به خلافت و اعلام رسمي نقض عهدنامه (بلاذري، 1417ق، ج3، ص48)، الگوي حکومتي خود را اعلام داشت (ابن ابي‌الحديد، 1378، ج16، ص15) که ويژگي بارز آن سکولار بودن آن است؛ حکومتي که توجّهي به اقامه شعائر ديني و صيانت از ميراث اصيل اسلامي و فرهنگ مسلماني ندارد و هرچه را به تقويت پايه‌هاي سلطنت بينجامد مشروع مي‌داند، حتي اگر در قالب ترويج اکاذيب به عنوان روايت نبوي، و يا تحکيم باورهايي همچون جبرگرايي به عنوان اصول ايماني باشد. الگوي سکولاريته حکومت معاويه بر پايه ارائة تفسيري دنيوي از شخصيت‌هاي ديني، ترويج تفکّر جبرگرايي(ابن شهرآشوب، 1410ق، ج1، ص122) و دامن زدن به دنياگرايي و اباحه‌گري(ارجاء) (معروف الحسني، 1407ق، ص175) شکل مي‌گرفت و با چاشني ايجاد و يا تقويت فتنه‌هاي طايفه‌اي و مذهبي(عقاد، 1386ق، ص64) استمرار مي‌يافت. در واقع، معاويه درصدد ارائه اسلام اموي به جامعه اسلامي بود؛ الگويي که در حوزۀ عقيده، از جبر و تشبيه؛ در حوزة اخلاق، از اباحه‌گري؛ در حوزه سياست، از شخصي‌سازي دين؛ در حوزة فرهنگ، از ناسيوناليسم عربي؛ و در حوزه تعبّديات نيز از رأي‌گرايي و اجتهاد در مقابل نصّ پي‌روي مي‌کرد. ياوه‌‌سرايي‌هاي مربوط به عشق پيامبر به زينب بنت جحش (ابوزهره، 1425ق، ج3، ص1100)، و يا صدور گناه از ايشان (معروف الحسني، 1412ق، ص451-452) به اين دوره مربوط مي‌شود.

    تفاخرهاي نژادي با رواج يافتن اشعار و مفاخر جاهليت از ديگر سياست‌هاي معاويه براي مشغول داشتن مردم به فرهنگ نياکان و دور ماندن از قرآن و فرهنگ اسلامي به شمار مي‌رود (صبحي صالح، بي‌تا: ص406). علاوه بر اين، ترور شخصيتي نيز در دستور کار معاويه قرار گرفت و انبوهي از روايات دربارة فضايل امويان و شام و مثالب علويان و کوفه، جعل و يا واژگون گرديد(ابن ابي الحديد، 1378، ج4، ص63). سياست تخريب چهره اهل بيت‰ در کنار فشار بر شيعيان و ترور آنها، فضاي خفقان‌آميزي را موجب شد که مهم‌ترين دستاورد براي اهل بيت‰ صيانت از جان، عرض و ايمان جمعيت اندک شيعيان اطراف خود گردد. با وجود اين، حسنين‡ از هر فرصتي براي مقابله با هجمه فرهنگي‌ـ ‌تفسيري‌ امويان دريغ نمي‌کردند.

    ميزان ثمربخشي تلاش تفسيري امام حسن† را از گزارش‌هاي پراکنده‌‌ تاريخي حدس مي‌زنيم. مي‌دانيم که قرار صلح با اصرار معاويه و مکاتبات پي در پي وي صورت گرفت. عجيب است که معاويه از صلح خويش اظهار پشيماني مي‌کند. علت اين امر را مي‌توان در سخنان عمرو بن عاص خطاب به معاويه فهميد؛ زماني که مي‌گويد: حسن سنّت پدر خود را احيا نمود و کفش‌ها در پشت سر وي به صدا درآمده‌اند... (طبرسي، 1403ق، ج1، ص270). گرچه گزارشي از وجود جلسات تفسيري به ما نرسيده، اما برکات تفسيري امام حسن مجتبي† به يُمن مجاهدت‌هاي شبانه‌روزي آن حضرت، به سرعت شکوفا گرديد و محدّثان و راويان بسياري را به جامعه اسلامي تقديم نمود (حاج حسن، 1428ق، ص296). بسياري همچون اصبغ بن نباتة، جابر بن عبدالله، حبيب بن مظاهر، حجر بن عدي، زيد بن أرقم، سليم بن قيس، ظالم بن عمرو، کميل بن زياد و ميثم تمار، به گفتة شيخ، در زمره اصحاب ايشان و برخي از آنها نيز داراي آثار تفسيري‌اند(طوسي، 1415ق، ص93-97). روايات باقي‌مانده از آن حضرت ترسيم‌گر نوع جهت‌گيري‌هاي تفسيري ايشان است که عبارتند از: الف. تبيين جايگاه قرآن در هدايت‌گري(ديلمي، 1412ق، ج1، ص79) و نقش اهل بيت‰ در تفسير آن (مفيد، 1413ق، ج2، ص7)؛ ب. برملاسازي ماهيت حزب اموي از رهيافت آيات[9]؛ ج. مبارزه با بدعت‌ها و مفاسد اجتماعي؛ همچون مبازره با سبّ حضرت علي† از طريق بازگفتن آيات کرايم ايشان (فرات کوفي، 1410ق، ص170)؛ و د. مبارزه با تفسير برأي از طريق تبيين روش صحيح تفسير (ديلمي، 1412ق، ج1، ص79). مطابق گفته برخي، مجموعه روايات تفسيري منقول از آن حضرت 51 عدد بوده که 6 عدد ناظر به روش تفسيري آن حضرت است (جلالي، 1393، ص241).

    عصر امام حسين† با وجود شباهت‌هايي با شرايط عصر امام حسن مجتبي†، تفاوت‌هايي نيز با آن داشت. اوضاع اجتماعي اين عصر ملتهب‌تر از گذشته و اعتراضات مردمي به سياست‌هاي اختناق‌آميز، ضدّ دين، و ظالمانه امويان بالا گرفته بود. وضع به گونه‌اي بود که شيعياني که تا ديروز در برابر امام حسن† فرياد «زندگي! زندگي!» برآورده بودند، امروز مرگ شرافت‌مندانه را بر زندگي ذلت‌بار خود ترجيح مي‌دادند (قرشي، 1420ق، ج7، ص106). در چنين شرايطي، تلاش تفسيري امام حسين† که بخشي از مبارزات کلان فرهنگي ايشان را تشکيل مي‌داد، بيش از پيش رنگ و بوي انقلابي به خود گرفت و آن حضرت با روشنگري‌هاي خود، زمينه را براي نهضتي بزرگ و سرنوشت‌ساز فراهم ساختند. تفاسير آن حضرت غالباً اجتماعي‌ـ ‌‌سياسي با مضامين تطبيقي (تطبيق آيات بر بني‌اميه و آل علي‰) است. آن حضرت نيز شاگردان فراواني تربيت كردند که از ميان آنها، نام شخصيت‌هايي همچون جابر بن عبدالله، حبيب بن مظاهر، زيد بن أرقم، سليم بن قيس، ظالم بن عمرو، ميثم تمّار مي‌درخشد (طوسي، 1415ق، ص99-106) و بسياري از روايات تفسيري از طريق ايشان نقل گرديده است.

    ويژگي‌هاي تفسير امام حسين† را مي‌توان در چند محور خلاصه کرد: الف. تبيين مصدر مشروعيت حکومت و رسالت متقابل زمام‌داران و مردم (طبرسي، 1403ق، ج2، ص298)؛ ب. پاس‌داري از جايگاه قدسي رسالت (مجلسي، 1404ق، ج10، ص28-49)؛ ج. تبيين نقش هُدايي اهل بيت‰ در فهم دين و تفسير قرآن (همان، ج44، ص205)؛ و د. افشاگري‌ها و مبارزه با بدعت‌ها و مفاسد اجتماعي (ر.ك: صدوق، 1403ق، ج1، ص42؛ حويزي، 1415ق، ج1، ص90؛ حرّاني، 1404ق، ص244). روايات تفسيري بسياري از آن حضرت در قالب مبارزات توحيدي با فتنة «جبر» (طبرسي، 1403ق، ج2، ص412)، «تشبيه» (همان، ص244. مجلسي، 1404ق، ج4، ص54) و «ارجاء» (طوسي، 1414ق، ص84) رسيده است.

      1. احياي تفسير در عصر امام سجاد†

    امام علي بن الحسين† از سال 60 تا 95 به مدت 35 سال به فعاليت تفسيري همت گماردند و ادعيه و سخنان هدايت‌بخش موجود در صحيفه سجاديه، که در پي بروز شرايط خفقان‌آميز عصر زبيريان صورت مي‌گرفت، دربردارنده ميراث غني تفسير نيايشي و اخلاقي شيعه و آموزه‌هايي بينشي و روشي است. در واقع، اين عصر به سبب نعمت احياگري حسيني، بهره‌گيري حضرت سجاد† از اهرم «تقيه»، کشمکش‌هاي دروني ميان مروانيان، ملاطفت برخي حاکمان مدينه ـ‌ همچون هشام بن اسماعيل(83 تا 86) و عمر بن عبدالعزيز(86 تا 93)ـ با شيعيان، و البته ترس بني‌مروان از تکرار حادثه عاشورا،[10] دوران شکوفايي شيعه و جريان تفسيري آن به شمار آورد (العشي، بي‌تا، ص67). البته رفتار خصمانه حجاج با شيعيان کوفه نيز موجب مهاجرت آنها به مدينه (بلعمي، 1373، ج4، ص847) و رونق يافتن مدرسة تفسيري امام سجاد† گرديد.

    جامعه‌اي که از اواخر خلافت عثمان شاهد ظهور ويژه‌خواري‌هاي وابستگان به دستگاه خلافت بود و در دوران معاويه، که نقش انگشتری‌اش «لکل عمل ثواب» بود، وعده‌های چرب و شیرین او را براي جذب مخالفان به دستگاه حکومت تجربه مي‌كرد(زیدان، 1372، ج1، ص64)، با ظهور خلفاي بني‌مروان، اوج فساد و ابتذال را نظاره مي‌کرد. فتوحات گسترده این دوره از ترکمنستان و ماوراء‌النهر گرفته تا مکران و بلوچستان و نواجی پنجاب، موجب تقویت حسّ برتری‌طلبی عرب، تثبيت مفاسد طبقاتی و تزيين بی‌بند و باری در میان مسلمانان شد. آنچه به‌ويژه در عصر امام سجاد† برجسته است، افول عدالت اجتماعی و پیدایش نظام طبقاتی بر پایه زبان و قبیله از يک سو، و رواج مفاسد اخلاقي از سوي ديگر است (امين، 2011م، ج1، ص187). همچنين مظالم وارد شده بر اهل‌بيت‰، در کنار احساس تقصير برخي شيعيان در کوتاهي نسبت به قيام و تقويت پايگاه اجتماعي و نفوذ سياسي شيعه، به رشد پديده «غلو» در اين عصر کمک كرد. اين دو عامل، راهبرد تفسيري امام سجاد† را به سمت و سوي مناسب خود هدايت مي‌کرد. استمرار سياست منع حديث، و پيدايش اضطراب بسيار در آراء اجتهادي تابعان، موجب بروز خلأ مشروعيت در فهم دين و تفسير قرآن مي‌گرديد و احاطه علمي حضرت سجاد† به ميراث اصيل نبوي، امتيازي طلايي محسوب مي‌شد. تفاسيري که از آن حضرت در خصوص آيات 20 تا 37 سوره بقره نقل گرديده است (عروسي1415ق، ج1، ص40-68)، حکايت از آن دارد که ايشان جلساتي را براي تفسير ترتيبي قرآن اختصاص داده بودند که در آن، تمام اجزاي آيه را بررسي مي‌كردند و واژه‌ها و عبارت‌هاي دشوار را معنا، جزء محذوف آيه را تبيين و مرجع ضماير را مشخص مي‌ساختند.

    بر پايه جست‌وجوي نگارنده در منابع حديثي، به استثناي رواياتي که ائمه اطهار‰ به صورت مضمر و معلّق از آن حضرت نقل كرده‌اند، روايات تفسيري آن حضرت به قريب 500 عدد بالغ مي‌شود و در پنج محور قابل دسته‌بندي است: الف. احياي فرهنگ جامعه با تأکيد بر جايگاه هدايت‌بخش قرآن (کليني، 1365، ج2،ص599)؛

    ب. بازتعريف سيماي هُدايي و تفسيري اهل بيت‰ و جايگاه والاي شيعه (ابن شهرآشوب، 1379، ج4، ص129)؛

    ج. بازسازي چارچوب‌هاي اصيل عقيدتي (کليني، 1365، ج1، ص91)؛

    د. بازتعريف مقوله مهدويّت، انتظار و ظهور (صدوق، 1395ق، ج2، ص654)؛

    هـ. احياي ارزش‌هاي اخلاقي(کليني، 1365، ج3، ص500).

    آن حضرت با گزينش فعاليت فرهنگي بر قيام مسلحانه، آن را در تعاليم ناب قرآني جست‌وجو كردند و در شرايطي که زمام‌داران مفسران برجسته‌اي همچون سعيد بن جبير، يحيي بن ام طويل، ميثم تمار و ديگران را به شهادت مي‌رساندند، جامعة اسلامي را به آموختن قرآن و عمل به تعاليم آن فراخواندند. رواياتي را که از آن حضرت در فضيلت سوره‌ها و يا ثواب قرائت قرآن، نظر به آيات آن، استشفاي با آن و مانند آن نقل گرديده است، در همين راستا مي‌توان ارزيابي نمود (ر.ك: همان، ج2، ص612 و 621؛ ديلمي، 1408ق، ص379؛ حرّ عاملي، 1409ق، ج6، ص112). دعاي ختم قرآن آن حضرت نيز جلوه‌گاه دعوت به قرآن است (صحيفة سجاديه، ص175). در فراز ديگر اين دعا، بر پيوند ناگسستني اهل بيت‰ با قرآن و آگاهي از تمام معارف آن و دعوت مردم به اخذ از آنها، اشاره شده است. روايات آن حضرت در تبيين جايگاه تفسيري اهل بيت‰ حکايت از دغدغه‌اي مهم دارد (همان، ص176) که با ملاحظه بازسازي نظام عقيدتي اسلام و زدودن غبار شبهات توسط ايشان، پاسخ خود را مي‌يابد.

    در واقع، آن حضرت در زماني که شالوده‌هاي ايدئولوژيکي شيعه از هم گسسته و پايه‌هاي عقيدتي آن به سستي گراييده بود و جريان خوارج، جبريه، مشبّهه، مرجئه، و يا جريان نوپاي صوفيه فعاليت‌هاي گسترده‌اي مي‌کردند، به تبيين معارف حقه در قالب ادعيه و خطبه‌هاي خود پرداختند. براي مثال، ايشان مرزهاي انديشگاني را ترسيم و متکلّمان را از غور در صفات نهي مي‌كنند و مي‌فرمايند: «خداوند متعال مي‌دانست که در آخرالزمان، گروهي متعمّق ظهور مي‌کنند. پس سورة توحيد و آيات سورة حديد را تا عبارت «عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» (حديد: 6) نازل فرمود. پس هر که وراي اين را طلب كند هلاک گرديده است» (کليني، 1365، ج1، ص91).

    ايشان آنگاه که عده‌اي خداي متعال را به خلقش تشبيه مي‌نمودند، آشفته برمي‌خيزند و سخناني مي‌فرمايند که در واقع، تفسيرگر آيه شريفه: «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (انعام: 91) است (مفيد، 1413ق، ج2، ص152). احاديثي که از ايشان در مقابله با انديشه گم‌راه «تکفيري» ايراد گرديده، بخش ديگري از تلاش احياگرانه آن حضرت در حوزه عقيده را به تصوير مي‌کشد (سيوطي، 1404ق، ج2، ص287).

    آن حضرت آثار و شاگردان تفسيري فراواني از خود بر جاي گذارده‌اند. ابوحمزه ثمالي و سعيد بن جبير که هر يک صاحب کتابي تفسيري هستند (نجاشي، 1407ق، ص116؛ ابن سعد، 1410ق، ج6، ص276) و همچنين سعيد بن مسيّب، از شاگردان تفسيري ايشانند. کتاب‌هاي متعددي نيز به آن حضرت منسوب گرديده است که مي‌توان براي بسياري از آنها مستنداتي از قرآن يافت. صحيفه سجاديّه، رسالة الحقوق، مناسک حج، و صحيفة الزهد از اين قبيل است (حسيني جلالي، 1422ق، ج1، ص110-114).[11]

      1. تثبيت‌يافتگي تفسير در عصر امام باقر†

    دوره قريب بيست‌ساله امامت حضرت باقر† (95-114) به عنوان «عصر خيزش مکتبي شيعه» شناخته مي‌شود. امام باقر† با توجه به رشته‌های گوناگون علمي و تبيين روش «اجتهاد» در تفسير و ديگر شاخه‌هاي علوم اسلامي، گام بزرگي در شکل دادن به شيعه به مثابه يک مکتب فکري نظام‌يافته، و نيز آغاز رويکرد فنّي در تفسير قرآن برداشتند. به استثناي مقطع کوتاه حکومت وليد، که با دستورهاي سخت‌گيرانه‌اش در سال 95 جمع زيادي از شيعيان را بازداشت کرد (يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص290) و رفت ‌و‌ آمدشان با امام باقر† را محدود ساخت، سليمان، سياستي گشايش‌آميز به منظور جلب افکار عمومي و در پي رقابت برادرزاده وي بر سر خلافت، در پي گرفت و با آمدن عمر بن عبدالعزيز، سياست‌ها به طور چشمگيري با ديگر خلفاي اموي متفاوت گرديد و او اصلاحات گسترده‌اي همچون منع سبّ و لعن بر حضرت علي در منابر و مجالس عمومي (بلاذري، 1417ق، ج8، ص161)، بازگرداندن فدک به فرزندان حضرت فاطمهƒ و بازگرداندن برخي از حقوق تضييع شده خاندان رسالت به منظور تطهير چهره زنگار گرفته خاندانش را در پيش گرفت. هشام بن عبدالملک نيز علي‌رغم آنکه حکومت مقتدرانه‌اي در عصر تبليغات داعيان بني‌عباس و جنبش‌هاي شيعياني بنيان گذارد، اما شيعيان با نفوذ در دربار، توانسته بودند تا حدي از فشارهاي سنّتي بني‌اميّه بر خود بکاهند و حضرت باقر† نيز، که بر خلاف شيعيان کيسانيه، زمينه را براي قيام عليه امويان مناسب نمي‌ديدند، با بهره بردن از اهرم «تقيّه» و پرهيز از تنش‌آفريني، زمينه را براي ترويج معارف هُدايي قرآن فراهم آوردند. از اين روست که هشام، فرماندار خود را از کشتار مواليان امام باقر† برحذر داشت و آنها را فرمان‌بردار خود مي‌دانست (ابن اعثم، 1411ق، ج8، ص294).

    فارغ از جريان‌هاي سياسي معاصر امام، عصر ايشان از سه ويژگي تأثيرگذار در تاريخ تفسير برخوردار بود:

    الف. ظهور جريان دوم محدثان اسرائيلي با تمرکز بر تاريخ بني‌اسرائيل و بيان داستان‌ها و گفتارهاي عيسوي که با رهبري وهب بن منبه شکل گرفت.[12]

    ب. پيدايش نسل سامان‌يافته‌اي از غلات همچون مغيرة بن سعيد (کشي، 1348، ص225) و صوفيه‌اي همچون ثوري(همان، ص392)؛

    ج. اوج‌گيري منازعات و فتنه‌هاي کلامي همچون فتنه خلق قرآن که در اواخر عمر شريف امام روي داد (ابن کثير، 1407ق، ج9، ص350).

    امام باقر† در دوره‏ای امامت خویش را آغاز کردند که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می‏برد و گرفتار چالش‏های عمیق عقیدتی و درگیری‏های مختلف میان فِرَق اسلامی شده بود. ايشان براي مقابله با اين سه جريان، به مجموعه‌اي از فعاليت‌ها اقدام كردند که در قالب سه مؤلّفه ذيل خلاصه مي‌شود:

    الف. قانونمندسازي تفسير با تعيين مصادر معتبر و روش‌هاي صحيح استخراج معارف قرآني؛

    ب. بسط معرفت‌هاي قرآني با واکاوي زواياي تاريخي، سياسي، فقهي و کلامي قرآن؛

    ج. نگارش آثار و تربيت شاگردان تفسيري به منظور مقابله با اسرائيليان و اصحاب مذاهب فاسد.

    امام باقر† همان‌گونه که اصولي را براي استدلال فقهي بيان كردند و روش استنباط را به شيعيان آموختند، قواعدي نيز براي تفسير ارائه دادند. پرهيز دادن امّت از مراجعه به اهل کتاب (کليني، 1365، ج1، ص211)؛ رجوع به متفاهم عرف (عياشي، 1380، ج1، ص35)؛ لزوم لحاظ اسباب ‌النزول که در روايات ايشان به قريب 156 نمونه مي‌رسد (خفاجي، 1383، ص236)؛ لزوم تطابق روايت با ظاهر کتاب‌الله و عدم مخالفت با آن(برقي، 1371، ج1، ص226)، لزوم توجّه به ساختار چندمعنايي قرآن و پرهيز از طرد معاني باطني به بهانه تمسک به ظاهر (صفار، 1404ق، ص196)، لزوم احتياط‌ورزي در استناد به سياق آيات و توقّف آن بر وجود پيوستگي بين اجزاي يک آيه و يا چند آيه(برقي، 1371، ج2، ص300)؛ و لزوم استنطاق پيوسته از قرآن براي چاره‌جويي نسبت به معضلات نوپديد اجتماعي(صفار، 1404ق، ص196) از اين جمله است. تفسير قرآن به قرآن آن حضرت نيز الهام‌بخش مفسّران شيعه در طول تاريخ تفسير به شمار مي‌آيد، تا جايي که به اعتقاد برخي نويسندگان، مهم‌ترين ويژگي تفسيري ايشان است(خفاجي، 1383، ص184). تفسير قرآن به سنّت نبوي نيز نمونه‌اي ديگر از ساحت‌هاي تعليمي امام باقر† است که بر اساس سرشماري برخي محققان، به 128 نمونه در مجموع کتب فريقين بالغ مي‌شود (همان، ص198).

    در خصوص بسط معارف قرآني، فارغ از تفاسير آيات الأحکام، که مطابق استقراء برخي محققان، قريب 680 نمونه، يعني بيش از نيمي از تفاسير ايشان است (همان، ص338)، آن حضرت با تفسير آيات اعتقادي، معضلات فکري جامعه را علاج مي‌كردند. ترسيم مرزهاي انديشه‌ورزي(کليني، 1365، ج1، ص92)، مقابله با تشبيه و تجسيم(همان، ج1، ص99)، مقابله با تعطيل‌گرايي در حوزه صفات(همان، ص87)، ابطال تفکر «جبر» و «تفويض» (همان، ص59)، تبيين مرزهاي ايمان و کفر(عياشي، 1380ق، ج2، ص199)، و مبارزه با جريان «غلو» (کليني، 1365، ج1، ص270) از اين قبيل است.

      1. نتيجه‌گيري

    آنچه بیان گردید می‌توان در دو محور ذیل گرد آورد:

    الف. با توجه به آنکه «تفسير» به محصول تلاش‌هايي اطلاق مي‌گردد که در جهت فهم و تطبيق معاني قرآن و يا رسيدن به حجّت بر فهم شکل مي‌گيرند، و با توجه به ماهيّت ذاتاً بشري و تاريخي تفسير، تفسير معصومان‰ آيينه تحولات تاريخي عصر ايشان است، و فهم آثار تفسيري و يا تحوّلات تاريخي نقش مهمّي در فهم ديگري ايفا مي‌کند و تفسير معصومان‰ نقش درمانگر براي دردهاي فردي و اجتماعي جامعه اسلامي، چه در حوزه عقيده، سياست، اخلاق، آداب، و اعمال ايفا مي‌کند.

    ب. برخی از مهم‌ترین مؤلّفه‌های تأثیرگذار در شکل‌گیری روایات تفسیری به تفکيک عصر ائمه اطهار‰ عبارت است از: رويگرداني خلفا از نقل ميراث نبوي، نفوذ جريان وازدگي از تفسير، و نفوذ احاديث اسرائيلي و تفاسير اهل کتاب در جامعه و ترويج تفکر «تشبيه» و «تجسيم»، که در عصر علوي به وقوع پيوست. احياي همين سنّت‌ها در کنار اعمال سياست تخريب و فشار بر شيعيان، وارونه‌سازي و جعل احاديث، قداست‌زدايي از سيماي پيامبرˆ و اوصياي ايشان، و ترويج تفکّرات «جبرگرايي» و «ارجاء»، نمونه‌اي از سياست‌هاي اموي در عصر حسنين‡ است. شرايط خفقان‌آميز زبيريان، ظهور کشمکش‌هاي دروني ميان مروانيان، تعقيب شيعيان توسط حجاج و البته ملاطفت مقطعي برخي حاکمان مدينه با شيعه، در کنار اوج‌گيري فساد و ابتذال در جامعه و تقويت حسّ برتري عرب بر عجم، و نيز ظهور پديده غلو و تصوّف، مشخصه عصر امام سجاد† به شمار مي‌رود. اين در حالي است که ويژگي متمايز عصر امام باقر†، ظهور سياست‌هاي گشايش‌آميز در جامعه و تسهيل نسبي شرايط براي رواج مکتب فکري تشيع، ظهور نسل جديد راويان اسرائيلي و فتنه‌هاي عقيدتي است.

    ج. اين رويدادها، حرکت تفسيري ائمه شيعه‰ را به سمت و سويي مناسب سوق داد. برای مثال، امام علی† و به موازات سیاست پرهیز از نقل حدیث، به تربیت شاگردان تفسیری و تبيين مباني قرآن‌نهاد دين، تعليم قواعد و روش تفسير، و تبيين دانش‌هاي مورد نياز تفسير پرداختند. همچنين به موازات سیاست تخریب و تشویه چهره اهل‌بیت‰ در عصر معاویه، چرخش تفسیری اهل‌بیت‰ در این عصر، به تبیین ابعاد ولايی قرآن و استناد به آیات دالّ بر مشروعیت حکومت اهل‌بیت‰، پاس‌داري از جايگاه قدسي رسالت، برملاساختن ماهيت بني‌اميه و مبارزه با بدعت‌ها و مفاسد اجتماعي معطوف گرديد. در عصر امام سجاد† نيز آن حضرت به احياي فرهنگ آسيب‌زده جامعه، بازسازي چارچوب‌هاي اصيل عقيدتي، بازتعريف مقوله «مهدويت»، «انتظار» و «ظهور»، و احياي ارزش‌هاي اخلاقي پرداختند. همان‌گونه که امام باقر† نيز با تمرکز بر تربيت جامعة شيعي و تثبيت اين تفکّر، به عنوان يک مکتب عقيدتي و فقهي، به قانونمندسازي تفسير، بسط معرفت‌هاي تاريخي، سياسي، فقهي و عقيدتي قرآن، و تعليم روش‌هاي معتبر تفسيري همت گماردند.

     

     

    References: 
    • ابن ابي الحديد، عبدالحميد، 1378، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آيت‌الله مرعشي.
    • ابن اعثم، احمد، 1411ق، كتاب الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء.
    • ابن جوزي، عبدالرحمان، 1409ق، القصاص و المذکّرين، چ دوم، بيروت، المکتبة الإسلامي.
    • ابن حجر عسقلاني، احمد، 1379، فتح الباري، بيروت، دار المعرفة.
    • ابن حزم اندلسي، علي، بي‌تا، الإحکام في أصول الأحکام، تحقيق احمد محمد شاکر، بيروت، دار الآفاق الجديدة.
    • ابن حنبل، احمد، 1421ق، المسند، شعيب ارنؤوط، مؤسسة الرسالة.
    • ابن خلال، ابوبکر، 1410ق، السنة، رياض، دار الراية.
    • ابن خلدون، عبدالرحمان، 1408ق، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفكر.
    • ابن سعد، محمد، 1410ق، الطبقات الكبري، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • ابن شبة، عمر، 1399ق، تاريخ المدينة، تحقيق فهيم محمد شلتوت، جدّه.
    • ابن شعبة حرّاني، حسن، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعه مدرّسين.
    • ابن شهر آشوب، محمد، 1379ق، المناقب، قم، علامه.
    • ـــــ ، محمد، 1410ق، متشابه القرآن و مختلفه، قم، بيدار.
    • ابن عساکر، علي، 1419ق، تاريخ دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفکر.
    • ابن کثير، اسماعيل بن عمر، 1407ق، البداية و النهاية، بيروت، دارالفكر.
    • ابوزهره، محمد، 1425ق، خاتم النبيين، قاهره، دار الفکر العربي.
    • احساني‌فر، محمد، 1384، «طرحي نو در تبيين غناي تفسيري در احاديث اهل بيت»، علوم حديث، ش 35-36، ص258-273.
    • امين، احمد، 2011م، ضحي الإسلام، قاهره، مؤسسة الهنداوي.
    • برقي، احمد، 1371، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامية.
    • بسوي، يعقوب، 1401ق، المعرفة و التاريخ، چ دوم، بيروت، مؤسسة الرسالة.
    • بلاذري، احمد، 1417ق، جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر.
    • بلعمي، محمد، 1373، تاريخنامه طبري، تهران، سروش.
    • ثقفى، ابراهيم، 1353، الغارات، تحقيق جلال الدين حسينى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى.
    • جلالي کندري، سهيلا، 1393، «گونه‌شناسي روايات امام حسن مجتبي در تفسير قرآن»، حديث‌پژوهي، ش11، ص239-260.
    • حاج حسن، حسين، 1428ق، الإمام الحسن رائد الواقعية السياسية، بيروت، دار الهادي.
    • حرّ عاملي، محمد بن حسن، 1409ق، وسائل‏الشيعة، قم، آل البيت.
    • ـــــ ، 1403ق، الفوائد الطوسيّة، قم، المطبعة العلمية.
    • حرّاني، حسن، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعة مدرسين.
    • حسکاني، عبيدالله، 1411ق، شواهد التنزيل لقواعد التأويل، تحقيق محمد باقر محمودي، تهران، وزارت ارشاد اسلامى.
    • حسيني جلالي، سيد محمد حسين، 1422ق، فهرس التراث، قم، دليل ما.
    • حويزي، عبد علي، 1415ق، نور الثقلين، چهارم، قم، اسماعيليان.
    • خفاجي، حکمت عبيد، 1383، الإمام الباقر و أثره في التفسير، بيروت، مؤسسة البلاغ.
    • دياري بيگدلي، محمدتقي، 1378، «نقد و بررسي علل و انگيزه‌هاي منع نگارش حديث»، پژوهش‌هاي فلسفي، ش 1، ص36-53.
    • ديلمي، حسن، 1408ق، اعلام الدين، قم، آل البيت.
    • ـــــ ، 1412ق، ارشاد القلوب، بي‌جا، انتشارات شريف رضي.
    • ذهبي، محمدحسين، بي‌تا، التفسير و المفسّرون، بيروت، دار إحياء التراث.
    • ـــــ ، 1413ق، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، دوم، بيروت، دارالكتاب العربى.
    • ـــــ ، 1419ق، تذکرة الحفاظ، بيروت، دارالکتب العلمية.
    • زرکشي، محمد، 1391ق، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار المعرفة.
    • سبحاني، جعفر، بي‌تا، بحوث في الملل و النحل، قم، موسسه نشر اسلامي و موسسه امام صادق.
    • سيوطي، عبدالرحمان، 1404ق، الدرّ المنثور، قم، کتابخانه آيت‌الله مرعشي.
    • شرف‌‌الدين، عبدالحسين، 1408ق، الإجتهاد في مقابل النصّ، بيروت، مؤسسة الأعلمي.
    • صبحي صالح، موسي، بي‌تا، نهج‌البلاغة، قم، دارالهجرة.
    • صدر، محمدباقر، 1413ق، علوم القرآن، سوم، قم، مجمع الفکر الإسلامي.
    • صدوق، محمد، 1395ق، کمال الدين، قم، دار الکتب الإسلاميّة.
    • ـــــ ، 1398ق، التوحيد، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، 1403ق، خصال، قم، جامعه مدرسين.
    • صفار، محمد بن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آيت الله مرعشي.
    • ضیف، شوقی، بی‌تا، تاریخ الأدب العربی (العصر الجاهلی)، بیروت، دار المعارف.
    • طبراني، سليمان، 1415ق، المعجم الأوسط، تحقيق طارق بن عوض الله و عبدالمحسن بن إبراهيم، قاهره، دار الحرمين.
    • طبرسي، احمد، 1403ق، الإحتجاج، مشهد، نشر مرتضي.
    • طبري، محمد، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفه.
    • طوسي، محمد، 1414ق، أمالي، قم، انتشارات دارالثقافة.
    • ـــــ ، 1415ق، رجال طوسي، قم، انتشارات جامعه مدرسين.
    • عبدالرزاق بن همام، 1403ق، المصنف، تحقيق حبيب رحمن أعظمي، بيروت، المکتب الاسلامي.
    • عروسي، عبد علي، 1415ق، تفسير نور الثقلين، چهارم، قم، اسماعيليان.
    • العشي، اسحاق، بي‌تا، الإمام علي بن الحسين و الخلافة الإسلامية، بيروت، دار الفکر اللبناني.
    • العقاد، عباس محمود، 1386ق، معاوية في الميزان، بيروت، دار الکتاب العربي.
    • عمري، نبيل، 1419ق، فتح المنان، دار البشائر الإسلامية.
    • عياشي، محمد، 1380ق، کتاب التفسير، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي‏، تهران، چاپخانه علميه‏.
    • عيني، محمود، بي‌تا، عمدة القاري، بيروت، دار احياء التراث.
    • غزالي، محمد، بي‌تا، احياء علوم الدين، بيروت، دار المعرفة.
    • فاکر، محمد، 1394، تفسير نيايشي و ستايشي قرآن، قم، المصطفي.
    • فرات کوفي، فرات ابن ابراهيم، 1410ق، تفسير فرات کوفي، تحقيق محمد کاظم محمودي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد.
    • فياض، عبدالله، 1382، تاريخ شيعه اماميه، تهران، بهبهاني.
    • قرشي، باقر شريف، 1420ق، موسوعة علي بن ابي طالب، قم، مؤلّف.
    • کشّي، محمد، 1348ش، رجال کشّي، مشهد، دانشگاه مشهد.
    • کليني، محمد، 1365، الکافي، تهران، دار الکتب الإسلاميّة.
    • مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
    • مسعودي، علي، 1409ق، مروج الذهب، چ دوم، قم، دار الهجرة.
    • مسلم بن حجاج، بي‌تا، الجامع الصحيح، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • معروف الحسني، هاشم، 1407ق، جنبش‌هاي شيعي در تاريخ اسلام، ترجمه سيد محمد صادق عارف، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي.
    • ـــــ ، 1412ق، سيرة المصطفى نظرة جديدة، تهران، حکمت.
    • مفيد، محمد، 1413ق، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق مؤسسه آل‌البيت، قم، کنگره شيخ مفيد.
    • نجاشي، احمد، 1407ق، رجال نجاشي، قم، جامعه مدرسين.
    • نيشابوري، محمد، 1411ق، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دار الکتب العلمية.
    • ورام، مسعود، 1376ق، مجموعه ورام، قم، مکتبة الفقهيّة.
    • يعقوبي، احمد، بى‌تا، تاريخ يعقوبى، بيروت، دارصادر.
    • Christian, James, 2011, Philosophy: An Introduction to the Art of Wondering, USA, Cengage Learning,
    • Claus, Peter & Marriott, John, 2014, History: An Introduction to Theory, Method and Practice, London & New York, Routledge.
    • Erickson, Paul A. &Murphy, Liam Donat, 2008, A History of Anthropological Theory, Toronto, University of Toronto Press.
    • Hegel, G. W. F.& Rauch, Leo, 1988, Introduction to The Philosophy of History, USA, Hackett Publishing.
    • Hughes, H. Stuart, 1991, Oswald Spengler, New Jersey, Transaction Publishers.
    • Miller, Fred D, 2001, Natural Law and Modern Moral Philosophy, Cambridge, Cambridge University Press, v18.
    • Paul, E llen Frankel &Miller, Fred D.&Paul, Jeffrey, 2001, Natural Law and Modern Moral Philosophy, V18, Cambridge, Cambridge University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کاظمی، سید محسن.(1397) تحلیل ادوار تفسیری امامان شیعه از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا عصر امام باقر علیه السلام. ، 11(1)، 75-93

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سید محسن کاظمی."تحلیل ادوار تفسیری امامان شیعه از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا عصر امام باقر علیه السلام". ، 11، 1، 1397، 75-93

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کاظمی، سید محسن.(1397) 'تحلیل ادوار تفسیری امامان شیعه از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا عصر امام باقر علیه السلام'، ، 11(1), pp. 75-93

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کاظمی، سید محسن. تحلیل ادوار تفسیری امامان شیعه از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا عصر امام باقر علیه السلام. ، 11, 1397؛ 11(1): 75-93