، سال یازدهم، شماره اول، پیاپی 20، بهار و تابستان 1397، صفحات 95-110

    نقد و بررسی قلمرو ولایت بر اساس مفهوم قرآنی ملک عظیم

    نویسندگان:
    ✍️ سیدمحمدحسن صالح / دانشجوي دكتري اديان و عرفان / M.Hasansaleh@alzahra.ac.ir
    محمد جعفری / استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / mjafari125@yahoo.com
    چکیده: 
    اثبات فضایل اهل بیت علیهم السلام در قرآن کریم، به عنوان متن مشترک و مقدس تمام مسلمانان همواره مد نظر علمای شیعه بوده است. از سوی دیگر، یکی از مهم ترین ابعاد و شئون امامت، شأن «ولایت تکوینی» است که خود دارای تقریرات و تقسیمات گوناگونی است. برخی از معاصران کوشیده اند با استدلال به آیه 54 سوره نساء، مفهوم قرآنی «ملک عظیم» را مربوط به قدرت تصرف تکوینی و اثبات کننده ولایت تکوینی اهل بیت علیهم السلام آن هم در بالاترین حد خود، یعنی تدبیر و ریاست بر کل عالم تفسیر کنند. نگارنده ضمن ردّ این استدلال، معتقد است: اگرچه این آیه از فضایل اهل بیت علیهم السلام به شمار می رود، اما نمی توان از آن چنین برداشتی نمود. علاوه بر این، روایات متعدد ذیل آیه، این فضیلت را خارج از قلمرو تکوین و در حوزه تشریع معرفی کرده اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critique of the Territory of the Guardianship, based on the Qur'anic Concept of Great Sovereignty
    Abstract: 
    Proving the virtues of the Ahl al-Bayt (P.B.U.T.) from the viewpoint of the Qur'an, as the common and sacred text for all Muslims, has always been considered by the Shi'a scholars. On the other hand, one of the most significant dimensions of Imamate is the status of genetic guardianship, which itself has various interpretations and divisions. Arguing the verse 4:54, some contemporaries have tried to relate and interpret the concept of great sovereignty to the power of the genetic influence and demonstrator of the genetic guardianship of the Ahl al-Bayt (P.B.U.T.) in its highest level that is, directing and mastership of the whole world. The author, while refuting this argument, believes that, such a meaning cannot be understood from the verse, though it is considered a virtue of the Ahl al-Bayt (P.B.U.T.).
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

      1. مقدمه

    در کتب کلامي براي اهل‌بيت‰ به‌عنوان حجج راستين الهي و انسان‌هاي برگزيده، شئوني معرفي شده است. يکي از اين شئون مربوط به تصرف تکويني اهل‌بيت‰ و در اصطلاح، «ولايت تکويني» است. بر اين اساس، هر يک از اهل‌بيت‰ به اذن الهي مي‌تواند در حوادث جهان تصرف کند و آن را تغيير دهد. در کتب حديثي، ابواب متنوعي درباره متعلَّق تصرف تکويني اهل‌بيت‰ وجود دارد. گاهي امام معصوم† در انسان‌ها نوعي تصرف خاص انجام مي‌دهد و بيماري را شفا داده، يا مرده‌اي را زنده مي‌کند، وگاه متعلَّق تصرفات تکويني اهل‌بيت‰ فرابشري بوده، انواع موجودات زميني و آسماني را دربر مي‌گيرد. جداي از اثبات بسياري از کرامات و خوارق عادات براي اهل‌بيت‰‌ که کتبي مستقل و مجزّا همچون الخرائج والجرائح، تأليف قطب‌الدين راوندي؛ مدينه المعاجز، تأليف سيدهاشم بحراني؛ و اثبات الهداه، تأليف شيخ حر عاملي عهده‌دار آن بوده‌اند، رصد فضايل اهل‌بيت‰‌ و شئون گوناگون آنها، از جمله شأن تکويني در ميان آيات قرآن کريم همواره مد نظر ريزبينان کلام اماميه بوده است؛ زيرا قرآن کريم متن مقدس و مشترک تمام فرق اسلامي است و ازاين‌رو، استناد به آن براي اثبات فضيلت اهل‌بيت‰‌ بسيار کارگشا و اثرگذار است. ازاين‌رو، در بسياري از آيات، براي مصداق آيه يا فضيلت خاصي، اهل‌بيتِ پيامبرˆ معرفي شده‌اند و آن شأن و نقطه مثبت را (منحصراً و يا غير منحصراً) از آنِ اين بزرگواران دانسته‌اند. از جمله آيات مهمّي که مصداق آن اهل‌بيت‰‌ معرفي شده‌اند آيه 54 سوره نساء، معروف به آيه «ملک عظيم» است. در اينکه اين آيه قطعاً اثبات برتري و فضيلتي براي اهل‌بيت‰‌ مي‌نمايد شکي نيست؛ اما سؤال اصلي اين است که آيا مي‌توان بنابر ادعاي برخي از نويسندگان، با ادله کافي نقلي، اين فضيلت را در جهت اثبات ولايت تکويني آن بزرگواران –آن هم در بالاترين حد- دانست؟ و يا اينکه اين آيه فضيلتي غير تکويني را تصديق و تأييد مي‌كند؟ ازاين‌رو، ابتدا مفاهيم «ولايت» و «ولايت تکويني» و همچنين مراتب آن را بررسي مي‌كنيم. سپس استدلال کساني را بيان خواهيم كرد که ادعا مي‌کنند اين آيه ولايت تکويني اهل‌بيت‰‌ را به اثبات مي‌رساند، و در پايان، برخي از اين مقدمات و همچنين نتيجه‌گيري آنها را به نقد خواهيم كشيد.

      1. ولايت

    بحث ولايت در ساحت‌هاي گوناگون اسلامي مطرح شده است. از يک سو، مفسران در تفسير آياتي که به ولايت اشاره دارد، در اين زمينه بحث كرده‌اند و از سوي ديگر، عرفا در تحليل‌هاي عرفاني خويش، تأکيد زيادي بر اين بحث داشته‌اند (ابن‌عربي،1370، ص134-137؛ همو، 1405ق، ج2، ص246-252؛ آشتياني،1385 ق، ص855-941). همچنين ولايت از اين حيث که مي‌تواند فعل مکلفان واقع شود موضوعي فقهي به شمار آمده، و از اين حيث که فعل باري تعالي است يک مسئله کلامي هم به شمار مي‌رود.

    خود واژه «ولايت» از واژه‌هاي رايج و پر بسامد در قران کريم است که با مشتقاتش، بيش از 236 بار به کار رفته که 124 نمونة آن به صورت اسم و بقيه به صورت فعل استعمال شده است. ريشه اين کلمه «ولي» است که به معناي «قرار گرفتن چيزي در کنار چيز ديگر است، به گونه‌اي که فاصله‌اي در کار نباشد». ابن‌فارس مى‌نويسد: واو، لام و ياء (ولى) بر قرب و نزديكى دلالت مى‌كند و واژه «ولى» به معناى قرب و نزديكى است، و كلمه «مولى» نيز از همين باب است و بر «معتِق، معتَق، صاحب، حليف، ابن عم، ناصر و جار» اطلاق مى‌شود كه ريشه همه آنها «ولى» به معناى «قرب» است (ابن‌فارس، 1404ق، ص1104).

    راغب اصفهانى گفته است: «ولاء» و «توالى» آن است كه دو يا چند چيز به گونه‌اى باشند كه غير آنها ميانشان فاصله نشود. اين معنا براى قرب مكانى است، ولى در قرب معنوى نيز به لحاظ نسبت خانوادگى، دين، دوستى، نصرت و يا اعتقاد، استعاره آورده مى‌شود)راغب اصفهاني، 1404ق، ص885).

    مؤلف التحقيق في کلمات القران، که معمولاً به واکاوي ريشه لغوي کلمات با استفاده از منظومه مشتقات آن مبادرت مي‌ورزد، اصل اين ماده را «وقوع شيء وراء شيء مع رابطه بينهما» معرفي مي‌کند که بر اساس اينکه اين رابطه حسنه باشد يا سيئه و همچنين بر پايه تفاوت وجودي دو شيء محل بحث، معاني متنوعي همچون قرب، نصرت، محبت، تدبير، هم‌قسم، پسر عمو و همسايه از آن به دست مي‌آيد (مصطفوي،1371، ج13، ص203-208). با توجه به حالات اوليه انسان در كاربرد الفاظ و اينكه معمولاً كلمات را در آغاز براى بيان معانى مربوط به محسوسات به كار مى‌برد، مى‌توان گفت: واژه «ولايت» در آغاز، براى قرب و نزديكى خاص در محسوسات (قرب حسى) به كار رفته، سپس براى قرب معنوى استعاره آورده شده است (مطهري،1380، ج3، ص256) بر اين اساس، هرگاه اين واژه در امور معنوى به كار رود بر نوعى از نسبت قرابت دلالت مى‌كند و لازمه آن اين است كه ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولايت دارد، داراى حقى است كه ديگرى ندارد و مى‌تواند تصرّفاتى كند كه ديگرى جز به اذن او نمى‌تواند؛ مثلاً، ولىّ ميّت مى‌تواند در اموال او تصرف كند، اين ولايت او به خاطر حق وراثت است و كسى كه بر صغير ولايت دارد حقّ تصرف در امور وى را دارد. كسى كه ولايت نصرت دارد مى‌تواند در امور منصور (آن كسى كه نصرتش را عهده‌دار شده است) تصرف كند. و خداوند ولىّ امر بندگان خويش است؛ يعنى امور دنيوى و اخروى آنها را تدبير مى‌كند و او ولىّ مؤمنان است؛ يعنى بر آنان ولايت خاصي دارد(ر.ك: طباطبايي،1417ق، ج6، ص12). بنابر اين، معناى «ولايت» در همه موارد استعمال آن، که به 27 نمونه مي‌رسد، گونه‌اى از قرابت و نزديكى وجود دارد كه منشأ نوعى تصرف و مالك تدبير بودن است.

        1. الف. تقسيمات ولايت و تحرير محل نزاع

    ولايت در يک تقسيم کلان و از حيث ارزشي، به دو قسم «ولايت رحماني» (مثبت) و «ولايت شيطاني» (منفي) تقسيم مي‌شود. مراد از «ولايت رحماني» ولايتي است که از سوي قرآن کريم، به رسميت شناخته شده و از پيروان قرآن خواسته شده است آن را بپذيرند و از برکات دنيايي و آخرتي آن بهره‌مند شوند. در مقابل، «ولايت شيطاني» قرار دارد که از سوي قرآن کريم، به رسميت شناخته نشده و از مومنان خواسته است که آن را نپذيرند (بقره:257؛ اعراف:27).

    ولايت رحماني از حيث متعلَّق، به سه قسم تقسيم مي‌شود: ولايت شرعي؛ ولايت تشريعي؛ و ولايت تکويني.

    «ولايت شرعي» به معناي نوعي سرپرستي و تصرف در محدوده شريعت و تابع قانون الهي است. در اين نوع ولايت، هيچ‌گونه تشريع و قانون‌گذاري انجام نمي‌شود، بلکه اجراي قانون از پيش تقنين يافته به شخص و يا گروه‌هاي خاصّي از مؤمنان سپرده مي‌شود. در همين زمينه، در قرآن کريم از ولايت ولي دم (اسراء:33)، ولايت بر سفيه و صغير (بقره:283) و ولي در ارث (نساء:33) سخن به ميان آمده است.

    قسم دوم، يعني «ولايت تشريعي» در حقيقت، حق قانون‌گذاري و تشريع است؛ يعني کسي سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و مواد قانوني باشد. اين ولايت، که در حيطه قوانين است – و نه در دايره موجودات واقعي و تکويني - اگرچه نسبت به وضع قانون تخلف‌پذير نيست، يعني با اراده مبدأ جعل قانون، بدون فاصله، اصل قانون جعل مي‌شود، اما در مقام امتثال، قابل تخلف و عصيان است؛ يعني ممکن است افراد بشر قانون قانون‌گذاري را اطاعت كنند و ممکن است دست به عصيان زده، آن را نپذيرند. در روايات، شواهدي بر تشريع پيامبر در حوزه احکام عملي وجود دارد (کليني،1407ق، ج1، ص265-268). برخي از انديشمندان معاصر نيز بر اساس اين روايات، ولايت پيامبرˆ بر تشريع را پذيرفته‌اند (مکارم شيرازي، 1374، ج8، ص328و329؛ سبحاني، 1385، ص20-22) و گروهي ديگر نظريه ياد شده را مخدوش دانسته، معتقدند: اين نوع ولايت مختص ذات خداوند است (جوادي آملي، 1367، ص270-274؛ طباطبايي،1417ق، ج16، ص321) و آنچه را ولايت تشريعي فقيهان خوانده مي‌شود، در حقيقت، نوعي ولايت شرعي در حيطه تشريع خداوند (ولايت در تشريع، نه ولايت بر تشريع) مي‌دانند (جوادي آملي، 1378، ص123و124).

    در قسم سوم، يعني «ولايت تکويني»، برخلاف دو قسم پيش گفته، ولايتْ وضعي و قراردادي نبوده و به صورت علّي و معلولي است. در سخنان پيشينيان، اصطلاح «ولايت تکويني» رواج نداشته است و اين تعبير در نوشته‌هاي علامه غروي اصفهاني و ميرزاي نائيني به چشم مي‌خورد (اصفهاني، 1418ق، ج2، ص378؛ آملي، بي‌تا، ج2، ص332). در برخي کتب معاصر هم از اين ولايت به «ولاء تصرف» ياد شده است (مطهري، 1380، ج3، ص285).

    ولايت تکويني در وهلة اول، از آنِ خداست و در آيات قران کريم، در مواردي به طور خاص، بر اين ولايت تأکيد شده است؛ مانند: آفرينش جهان هستي «إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (يونس:3)، حفظ و نگهداري دستگاه عظيم خلقت «ولا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وهُوالْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» (بقره:255)؛ و تدبير امور عالم «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (سجده:5). تعاريف «ولايت تکويني» برخي تعريف به اثر و لوازم، و برخي تعريف به علل و مقدمات است. روشن است که چون اين تصرف در تکوين برپايه قرب به خدا حاصل شده، هرچه از سوي خداوند و حجج الهي به‌عنوان مقرب الي الله معرفي شده است، مي‌تواند در اين تعريف جاي گيرد. بر همين اساس، مي‌توانيم ولايت تکويني را قدرت تصرف در جهان و انسان بر اساس کمال معنوي و قرب به خدا تعريف كنيم. توجه همزمان به علت (قرب الهي) و معلول (تصرف در تکوين) در انتساب ولايت تکويني حايز اهميت است. بر همين اساس، ولايت نفس بر قواي دروني خودش (در حد عادي)، اگرچه تصرفي تکويني است، اما لزوماً به معناي ولايت تکويني مطمح نظر ما نيست؛ زيرا اين تصرف در افراد غير مقرب نيز مشاهده مي‌شود و مخصوص نوع انساني است. همچنين ممکن است کساني مانند مرتاضان بر اثر عواملي غير شرعي، همچون رياضت‌هاي طاقت‌فرسا به برخي تصرفات در طبيعت و انسان‌ها قايل شوند. اين تصرفات اگرچه واقعي و غيرقابل انکار است، اما به معناي دارا بودن ولايت تکويني نيست.

        1. ب. ولايت در تکوين و ولايت بر تکوين

    کساني که در پي تبيين شأن تکويني اهل‌بيت‰ بوده‌اند تقسيمات گوناگوني از مراتب و مصاديق ولايت تکويني ارائه داده‌اند. (مکارم شيرازي، 1367، ج9، ص161-163؛ شاه‌آبادي، 1386، ص274و275؛ صافي گلپايگاني، 1375، ص56-72). اما به‌طور خلاصه، مي‌توان ولايت تکويني را به دو قسم «ولايت در تکوين» و «ولايت بر تکوين» تقليل داد تا راحت‌تر بتوان به جمع‌بندي رسيد:

    «ولايت در تکوين» بدين معناست که وليّ توانايي تصرف در نظام هستي را داشته باشد. امام در قالب اين توانايي، به درخواست‌هاي معقول و منطقي در جهت اثبات حجيت خويش جواب مثبت مي‌دهد (معجزه)، و يا در جهت تثبيت ايمان مؤمنان و اکرام آنان و يا در زندگي خويش، خرق عادتي مي‌كند(کرامت). در اين بخش، مهم نيست که تصرف شخص وليّ کم يا زياد است، بلكه تصرفات او به معناي آن است که بر مجاري تکوين تسلط داشته و به نوعي ربوبيت و تدبير مي‌کند.

    «ولايت بر تکوين» بدين معناست که وليّ بر نظام هستي ولايت دارد و تدبير امر بندگان بر عهده اوست. مسئوليت امر روزي، نزول باران، حيات و ممات موجودات و خلاصه آنچه مربوط به مديريت نظام هستي است بر عهده وليّ قرار دارد (فارياب، 1392، ص118). در اين ميان، بر دو صفت «رزق» و «خلق» حساسيت بيشتري وجود دارد؛ به اين معنا که وليّ بر تکوين، قدرت فاعلي بر آفريدن و خلق دارد و همچنين مجاري رزق مخلوقات به دست اوست.

    تفاوت ميان اين دو قسم ولايت روشن است؛ يعني قابل تصور است که وليّ در تکوين، بر زنده کردن مرده توانا باشد؛ اما چنين نباشد که او مسئول کل امر حيات و ممات باشد، يا آنکه وليّ در تکوين بتواند از زير سنگ براي کسي آب درآورده، او را سيراب کند، اما چنين نباشد که او مسئول رزق و روزي در دنيا باشد.

    بيشتر متکلمان و علما طرفدار شأن ولايت در تکوين هستند. اينان معتقدند: اگرچه ولايت اهل‌بيت‰ بر تکوين امري ممکن و مجاز است، ليكن تنها ولايت اهل‌بيت‰ در تکوين به اثبات رسيده است (صافي گلپايگاني، 1375، ص86 و87). در مقابل، گروهي ديگر نيز با تکيه بر استدلالاتي معتقدند: اهل‌بيت‰ نه صرفاً ولايت در تکوين، بلکه بر کل هستي و تکوين ولايت دارند و مجاري تکويني عالم به دست آنان است. اين نظريه معتقد است که ائمه اطهار‰ فراتر از انجام معجزه بر مجاري عالم تکوين، مانند خلق و رزق هم ولايت دارند، و خداوند به واسطه اين ذوات مقدس است که فيوضات مادي و معنوي خود را به مخلوقات مي‌رساند.

    براي نمونه، شيخ احمد احسايي، در شرح معروف خويش بر «زيارت جامعه کبيره»، اهل‌بيت‰ را علل اربعه (فاعلي، مادي، صوري و غايي) عالم مي‌داند (احسايي، 1356، ج3، ص65، 296-298؛ ج4، ص47-48 و78-80).

    همچنين مرحوم سيدحسن ميرجهاني، در کتاب ولايت کليه معتقد است: وقتي معجزات را، که جزئياتند، مي‌توان به اهل‌بيت‰ منتسب کرد و مستلزم شرک و تفويض نيست، چه اشکالي دارد که امور کلي عالم مانند خلق و رزق را نيز به آنها منتسب کنيم (ميرجهاني، 1382، ص43). علاوه بر اين، وقتي وساطت فاعلي براي ملائکه شرک و تفويض نيست، چرا براي ائمه‰ که ملائک خدمتگزار ايشانند، شرک وتفويض باشد؟ (همان، ص44). وي به صراحت مي‌گويد که مي‌توان پيامبر اکرمˆ و ائمه اطهار‰ را «محيي» و «مميت» ناميد (همان، ص91).

    سيدزين‌العابدين طباطبايي ابرقويي هم درکتاب ولايت المتقين درباره نسبت دادن خلق و رزق به ائمه اطهار‰ معتقد است: اولاً، با توجه به معجزات برخي پيامبران، مانند حضرت عيسي† چنين نسبتي مستلزم شرک و کفر نيست؛ و ثانياً، با استناد به برخي روايات، مانند حديث «مشيّت» مي‌توان ادعاي وقوع اين نسبت را هم کرد (طباطبايي ابرقويي، 1366، ص114-116).

    مرحوم آيت‌الله محمدعلي اراکي مراد از «ولايت تکويني» را اين‌گونه تفسير مي‌کند: قوة تصرف داشتن و قلب و تقليب نمودن در اجزاي عالم کون و وجود، اعم از سماويات، مثل «فلق قمر» و «ردّ شمس» يا نحو آنها، از تصرفات در کرات سماويه و ارضيات، مثل خسف و غرق و احياء و موت و رزق و ولد و امثال ذلک، بدون اينکه محدود باشد به حدي خاص(استادي، 1375، ص410).

    از محدود ندانستن تصرفات تکويني اهل‌بيت‰ مي‌توان برداشت نمود که نظر ايشان ولايت بر تکوين است. مرحوم سيدجواد کربلايي تصريح مي‌کند: اينکه قايل شويم سموات و ارض به دست اميرالمؤمنين و ائمه اطهار‰ نگه داشته شده نه شرک است ونه غلو؛ زيرا همگي به اذن خداوند است (کربلايي، بي‌تا، ج1، ص312). در زمينة اثبات اين ادعا، به ادله‌اي، از جمله آيه «ملک عظيم» استناد شده است که در ادامه، به بيان مقدمات و نقد آن خواهيم پرداخت.

      1. آيه ملک عظيم

    آيه 54 سوره نساء از مهم ترين آيات درفضيلت اهل‌بيت‰ به شمار مي‌رود: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُم مُلْكاً عَظيما»؛ بلكه حسد مى‏ورزند با مردم؛ چون آنها را خدا از فضل خود برخوردار ساخت كه البته ما به آل‌ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنها ملك و سلطنتى بزرگ عطا كرديم. در توضيح اين آيه و ارتباط آن با آيات پيشين و پسين خود، بايد گفت: قرآن کريم در مجموع، رذالت‌هاي متعددي را در ساحت‌هاي گوناگون فرهنگي(نساء:44)، اجتماعي(نساء:46)، ديني(نساء:51)، اقتصادي(آل عمران:75) و اخلاقي(نساء:54) به يهوديان نسبت مي‌دهد. طبق آيه 51و 52 سوره نساء، از جمله خيانت‌هاي يهوديان، ايمان به بت‌ها و ترجيح بت‌پرستان بر مؤمنان است. آنان در سخناني خطاب به مشرکان، مدعي شدند: بت‌پرستي برتر از آيين اسلام است و بت‌پرستان از مسلمانان، که اساس اعتقادشان توحيد است، هدايت‌يافته‌ترند «أَلَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلَاءِ أَهْدَى‏ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلاً* أُوْلَئكَ الَّذِينَ لَعَنهَمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تجَدَ لَهُ نَصِيرا». در آيه 53، در ادامة سرزنش يهوديان مي‌فرمايد: آيا آنان بهره‌اي از ملک و قدرت و ثروت دارند؟ اگر داراي چنين سلطنت مادي و معنوي شوند انحصارطلبانه کوچک‌ترين حقي به مردم نمي‌دهند «أَمْ لهَُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَّا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا». برخي همچون علامه طباطبايي معتقدند: با توجه به اشاره آيه قبل به ادعاي مالکيت قضا و حکم از سوي يهوديان، کلمه «الملک» در اين آيه، معناي عامي دارد و افزون بر امور مادي، سلطنت بر امور معنوي، همچون ملک نبوت و ولايت و هدايت را نيز شامل مي‌شود (طباطبايي، 1417ق، ج4، ص377). علاوه بر اين، بنابر هر دو تقرير از «ملک»، معناي آيه پنجاه و سوم اين مي‌شود که اگر آنان نصيبي از «ملک» (به معناي معنوي) داشتند، هرگز شرک را بر توحيد و مشرکان را بر موحدان ترجيح نمي‌دادند؛ و اگر نصيبي از ملک (به معناي مادي) داشتند، از شدت بخل، کمترين چيزي به مردم نمي‌دادند. در آيه 54، که محل بحث ماست، به رذيلت يهوديان، يعني حسادت به گروهي از مردم به خاطر اعطا شدن فضل الهي به آنها ياد مي‌کند. در ادامه، آيه مي‌فرمايد: حسادت و توطئه يهود و بني اسرائيل وجهي نداشت؛ زيرا سه نعمت کتاب، حکمت و ملک عظيم پيش‌تر به انبياي ابراهيمي نيز عطا شده بود و خداوند به آل‌ابراهيم نيز هم کتاب و حکمت داد و هم فرمان‌روايي و حکومت در دنيا. از مقايسه اين دو جمله، به دست مي‌آيد که مراد از «فضل الهي» در جمله «ما آتاهم الله من فضله» همانا کتاب، حکمت و ملک عظيم است و هر تفسيري که در آنجا ارائه شد، در اينجا هم کارگر است.

        1. استدلال در جهت اثبات ولايت بر تکوين

    آيا از اين آيه و به طور خاص، مفهوم «ملک عظيم» مي‌توان شأن تکويني اهل‌بيت‰ آن هم در بالاترين حد خود يعني ولايت بر تکوين را استنتاج نمود؟ جواب اين سؤال بحثي چندجانبه مي‌طلبد که از يک سو، بايد روايات بي‌شمار ذيل آيه را استقصا كرد؛ و از سوي ديگر، ارتباط آيه با قبل و بعد خود و همچنين موارد مشابه خود (استعمالات ملک در قرآن) را بررسي نمود. برخي با ذکر مقدماتي معتقد شده‌اند که اين آيه بر فاعليت حقيقي اهل‌بيت‰ در تکوينيات عالم و ولايت تکويني دلالت دارد و حتي ادعا كرده‌اند: اين ولايت از نوع ولايت بر تکوين و بالجمله است؛ يعني زمام عالم هستي به اذن الله در دست چهارده معصوم‰ است. به طور خاص، مرحوم نمازي شاهرودي در تأليفات خود، اين ادعا را مستدل ساخته و بر آن پافشاري نموده است. اين استدلال را مي‌توان در چهار مقدمه جانمايي نمود:

    مقدمه اول (مصداق‌شناسي ناس): بر اساس روايات، مراد از کلمه «ناس» در آيه «ملک عظيم»، پيامبر اكرم و امامان معصوم‰ هستند. بر اين اساس، نه‌تنها عموم مردم مراد نيستند، بلکه اهل‌بيت‰ مصداق انحصاري آن به شمار مي‌روند؛ زيرا ظاهر روايات هم نشان از اين امر دارد.

    مقدمه دوم (مصداق‌شناسي آل ابراهيم): مراد از «آل ابراهيم» فقط اهل‌بيت‰ هستند (نمازي شاهرودي،1350، ص31).

    مقدمه سوم (مفهوم‌شناسي ملک): «مُلک» به معناي سلطنت و رياست و استيلا و تمکن از تصرف در امور عباد و بلاد است (نک. مصطفوي، 1368، ج11، ص169و170). در مواردي از قرآن، که اين کلمه استعمال شده، به همين معنا، يعني قدرت تصرف و استيلا آمده است؛ مانند آياتي که از ملک حضرت سليمان† سخن مي‌گويد. در اين آيات، وقتي آن پيامبر خدا درخواست ملک از خدا مي‌كند، حق تعالي بادها و شياطين را به تسخير ايشان درمي‌آورد: «قَالَ رَبّ‏ِ اغْفِرْ لىِ وَهَبْ لىِ مُلْكاً لَّا يَنبَغِى لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ*فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجَرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ*وَالشَّيَاطِينَ كلُ‏َّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ*وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فىِ الْأَصْفَادِ*هذا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَير حِسَابٍ» (ص:35-39). البته ملک و پادشاهي اصالتاً از آنِ خداوند و حق اوست، ليکن اين منافاتي ندارد با آنکه خداوند به بنده‌اي سلطنت کليه بدهد؛ زيرا در خود قرآن نيز بدين امر اشارت شده است: «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاء...» (آل عمران:26).

    مقدمه چهارم (توجيه وصف عظيم): در قرآن کريم، اشخاصي داراي ملک معرفي شده‌اند؛ با اين توضيح که حضرت يوسف† داراي ملک تدبير «رب قد آتيتني من الملک» (يوسف:101)؛ داود داراي ملک عزت «وشددنا ملکه» (ص:20)؛ طالوت داراي ملک رياست «قد بعث لکم طالوت ملکا» (بقره:247)؛ و سليمان داراي ملک دنيا (ص:35-39) معرفي شده‌اند. با اينکه هيچ‌کدام از اين ملك‌ها موصوف به وصف «عظيم» نشده‌اند. تنها جايي که در قرآن لفظ «ملک» موصوف به وصف «عظيم» شده همين آيه است که ملک آل ابراهيم را عظيم دانسته است (نمازي شاهرودي، 1375، ج9، ص418). اين عظيم بودن به معناي آن است که آل ابراهيم بالاترين حد از ولايت تکويني را دارا هستند.

    نتيجه‌‌گيري: از يك سو، مفهوم «ملک» به معناي «قدرت بر تصرف تکويني» است. از سوي ديگر، اهل‌بيت‰ مصاديق «ناس» و «آل‌ابراهيم» به شمار مي‌روند که طبق آيه، به آنها ملک عطا شده است. پس آنها داراي ولايت تکويني هستند. ازآن‌رو که از اين ولايت با وصف «عظيم» ياد شده است، نشان از آن دارد که بالاتر از موارد مشابه خود، در قرآن کريم است. پس بايد گفت: اهل‌بيت‰ داراي ولايت کليه و تسلط بر تمام مجاري حيات و ممات و رزق در عالم هستي هستند. به ديگر سخن، مراد از «ملک عظيم» در آيه شريفه، سلطنت و رياستي است که امامان معصوم‰ بر تمام افراد مکلف و تمام حيوانات و تمام کائنات و موجودات دارند: «المراد بالملك العظيم وجوب إطاعة الأشياء كلّها لهم» (همان، ص30و31؛ همو، 1375، ج9، ص418). البته ازآن‌رو که اين عنايت تکويني با اذن الهي صورت گرفته، حق است و منافاتي با هيچ درجه‌اي از درجات توحيد ندارد (همو،1350، ص85).

      1. 3-نقد وبررسي

    از مقدمات پيش‌گفته، برخي درست و قابل تأييد و برخي ديگر قابل تأمل و مناقشه است. اينکه لزوماً از مفاهيمي همچون «ملک» و «عظيم» چنين نتايجي استفاده شود، مستلزم توجه به نکات ذيل است:

        1. مراد از ناس (بررسي مقدمه اول)

    در اينکه مراد از «ناس» در آيه، که محسود بني‌اسرائيل هستند، کيانند احتمالاتي ذکر شده است:

    الف. منظور پيامبر اکرمˆ است. تعبير از يک شخص به کلمه «ناس» رايج است؛ چنان‌که دربارة فردي که به ديگري ستم مي‌کند مي‌گويند: اين شخص «مردم‌آزار» است، با اينکه تنها به يک شخص آزار رسانده است؛ زيرا در اين ميان، شخص آزار ديده خود موضوعيت ندارد، و اگر او هم نبود ديگري مورد ستم واقع مي‌شد (طباطبايي، 1417ق، ج4، ص376). ‌علاوه بر اين، مي‌توان راز اين تعبير را اين دانست که پيامبر محيي و زنده کننده مردم و جامعه است؛ همان‌گونه که قرآن کريم از حضرت ابراهيم† به «امت» تعبير کرده است: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كاَنَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا» (نحل:120). به ديگر سخن، چون قوام دين به پيامبر است، حسد نسبت به او، حسد به کل مردم به شمار مي‌رود (طبرسي، 1372، ج3، ص95).

    ب. منظور پيامبر اکرمˆ و مسلمانان هستند؛ زيرا مراد از «الذين آمنوا» در آيه 51 همين سوره «...يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلَاءِ أَهْدَى ‏مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلاً» پيامبر اکرمˆ و مؤمنان است (جوادي آملي، 1389، ص174). در جهت همين حسادت، يهوديان آرزوي زوال نعمت هدايت الهي از مسلمانان را دارند «وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ‏َ لَهُمُ الْحَق» (بقره:109).

    ج. منظور پيامبر اکرم و امامان معصوم‰ هستند. امام صادق† در حديث صحيحي، مراد از محسودون را اهل‌بيت‰ معرفي کردند «وَنَحْنُ‏ الْمَحْسُودُونَ‏ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ‏ أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (کليني، 1407ق، ج1، ص186، ح6). در احاديث صحيح ديگري نيز بر اين موضوع تأکيد شده است (همان، ج1، ص206، ح2؛ طوسي، 1407ق، ج4، ص132، ح1). در حديثي هم اهل‌بيت‰ مصداق انحصاري معرفي شده‌اند «وَنَحْنُ‏ الْمَحْسُودُونَ‏ عَلَى مَا آتَانَا اللَّهُ مِنَ الْإِمَامَةِ دُونَ خَلْقِ اللَّهِ جَمِيعاً فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيما» (فرات کوفي،1410ق، ص106، ح100).

    با توجه به اين اقوال سه‌گانه، مصداق کلمه «فضل» نيز متفاوت خواهد شد؛ به اين معنا که بنابر تفسير نخست، مراد از آن «نبوت»، و بنابر تفسير دوم مراد از آن «عموم نعمت‌هاي الهي»، و بنابر تفسير سوم «حجيت الهي» (نبوت و امامت) است. بااين‌حال، مي‌توان گفت: با توجه به جمله «فقد آتينا آل ابراهيم الکتاب و الحکمه»، مراد از «ناس»، که محسود يهود بوده کل مسلمانان نيستند؛ زيرا همة آنان از آل ابراهيم و ذريه او نبودند و صرف ايمان و پي‌روي از آيين حضرت ابراهيم† سبب آن نمي‌شود که پيروان آن حضرت به آل‌ابراهيم ناميده شوند. حتي آيه «إِنَّ أَوْلىَ النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبىِ ‏ُّوَالَّذِينَ ءَامَنُوا ْوَاللَّهُ وَلىِ ‏ُّالْمُؤْمِنِين» (آل عمران:68) نيز نمي‌تواند مجوّز اين باشد که مؤمنان را به نام «آل ‌ابراهيم» بناميم؛ زيرا صِرف اولويت و نزديک‌تر بودن، کسي را آل‌ابراهيم نمي‌کند (طباطبايي،1417ق، ج4، ص377). از سوي ديگر، دليلي بر انحصار مصداق «ناس» در پيامبر اکرمˆ نداريم. ازاين‌رو، با توجه به تصريح روايات، مي‌توان گفت: منظور از «ناس» و محسودون در آيه شريفه، هم پيامبر و هم آل او و در مجموع، اهل‌بيت‰ هستند.

        1. 2. مراد از آل ابراهيم(بررسي مقدمه دوم)

    مراد از «آل‌ ابراهيم» در آيه شريفه، همة فرزندان حضرت ابراهيم† نيستند؛ زيرا يهوديان بني‌اسرائيل نيز خود در وهلة نخست، از آل‌ ابراهيم هستند. علاوه بر اين، از بني‌اسرائيل در قرآن کريم، معمولاً به «آل يعقوب ياد مي‌شود. به ديگر سخن، اگرچه «آل ابراهيم» عام است، ليکن در مقام استعمال، بر فرزندان حضرت اسماعيل† اطلاق مي‌شود. بنابر‌اين، مراد از آل ابراهيم، انبياي ابراهيمي‌اند که پيامبر اکرمˆ نيز از آنان است (جوادي آملي، 1389، ج19 ص175). با اين حال، دليلي وجود ندارد که منظور از آل ابراهيم در آيه را منحصراً اهل‌بيت‰ بدانيم؛ به‌ويژه که در آيه، فعل ماضي «آتينا» به کار رفته است.

    در توجيه اين استعمال، برخي دو علت را متذکر شده‌اند: نخست آنکه مراد قبل از نزول آيه است، و دوم اينکه مي‌توان گفت: آيه اشاره به «عالم ذر» دارد (نمازي شاهرودي،1350، ص31). در روايتي، امام رضا† در پاسخ مأمون عباسي که پرسيد: آيا خداوند در قرآن کريم به افضليت اهل‌بيت‰ اشاره کرده است يا نه؟ آيه «ملک عظيم» را در کنار آيه اصطفاء «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِينَ*ذُرِّيَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سمَيع عليم» (آل عمران:33و34) قرار دادند؛ به اين معنا که «ذرية بعضها من بعض» همان كساني هستند که «ملک عظيم» به آنها عنايت شده است. امام هشتم† همچنين با قرائت آيه «اولي الامر» و تصريح به اينکه مصداق هر سه آيه همان اهل‌بيت‰ هستند، اشاره کردند که مراد از «ملک عظيم» همين مطاع بودن است. حضرت در ادامه دوازده آية قرآن کريم را، که تفسير اين اصطفاء است (مانند آيه تطهير) ذکر كردند. در اين روايت، با قرار گرفتن آيه «اولي الامر» در کنار دو آيه پيشين تصريح مي‌شود که اين بعض، که به واسطة برگزيده شدن توسط خداوند داراي ملک عظيم هستند، از سوي خداوند به مردم دستور داده شده است که از آنها اطاعت کنند (صدوق، 1376، ص524).

    در روايت ديگري، امام علي† راز حسادت نسبت به آل ابراهيم و قبل از آنها مثل حضرت آدم را همين «اصطفاء» و بِه‌گزيني از سوي خداوند مي‌دانند:

    ...اِنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ وَالْإِيمَانِ آلُ إِبْرَاهِيمَ بَيَّنَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَحَسَدُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً. فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَكَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً فَنَحْنُ آلُ إِبْرَاهِيمَ فَقَدْ حُسِدْنَا كَمَا حُسِدَ آبَاؤُنَا وَأَوَّلُ مَنْ حُسِدَ آدَمُ الَّذِي خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِيَدِهِ‏ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ‏ وَأَسْجَدَ لَهُ مَلَائِكَتَهُ وَعَلَّمَهُ‏ الْأَسْماءَ كُلَّها وَاصْطَفَاهُ عَلَى الْعَالَمِينَ فَحَسَدَهُ الشَّيْطَان (طبرسي، 1403ق، ج1، ص160).

    کوتاه سخن آنکه آل‌ ابراهيم در آيه شريفه، نه تمام فرزندان حضرت ابراهيم، بلکه مصطفاهاي خداوند از ذريه او هستند. حال آيا مصداقاً هم شامل اهل‌بيت‰ مي‌شود؟ اگر قبول کنيم که مراد از آل ابراهيم اهل‌بيت‌ پيامبر‰ هم ‌باشد، نتيجة اين نظريه آن است که فاء مفيد استئناف است، و حال آنکه تقابل ميان دو جملة «ام يحسدون الناس...» و «فقد آتينا آل ابراهيم...» نشان مي‌دهد که مراد از «آل ‌ابراهيم» کساني غير از ناس هستند؛ زيرا درصدد آن است که بگويد: هرچه را به ناس داديم، به آل ابراهيم هم داديم. پس چه جاي رشک و حسد است؟ ‌علاوه بر اين، صِرف اينکه اهل‌بيت مصداق آل ابراهيم باشند کفايت نمي‌کند، بلکه زماني در جهت ادعاي مستدِّل کارايي دارد که اهل‌بيت‰ مصداق منحصر آيه باشند؛ زيرا وي با استناد به وصف «عظيم» مي‌خواهد قلمرو ولايت آنان را از ديگران جدا كند. بنابراين، مقدمه دوم استدلال صحيح نيست.

        1. 3. مفهوم ملک (بررسي مقدمه سوم)

    «مُلك» در لغت، به معناى «سلطنت و استيلاي همراه با ضبط و تمكّن در تصرّف» است؛ يعنى صاحب ملك، هم بايد قوّه نگه‌دارنده و نظام‌بخش داشته باشد كه بتواند امور را نظام بخشد و هم بايد در ملك خود اِعمال تصرّف كند. اين تصرّف و مستولى شدن از نظر لغت، عام است. در قرآن مجيد، «ملك» گاه به معناى سلطنت و آمريّت (بقره:246و247) و گاهى به معناى تسلّط و حقّ تصرّف استعمال شده است؛ مانند آيات مربوط به حضرت سليمان. «مالكيت» به معناى «تسلط يافتن و چيره شدن بر امور ديگران» و مقام آمريّت به صورت مطلق، از آنِ خداى تعالى است: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتىِ الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيرُْ إِنَّكَ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِير» (آل عمران:26). مالکيت انسان‌ها اعتباري است و تنها با تفويض الهي رسميت مي‌يابد. معاني اعتباري مالکيت را مي‌توان بر سه قسم دانست:

    اول. مالکيت و تسلط بر زمين و اهالي آن، که يا عادلانه است؛ مانند حکومت انبيا و يا ظالمانه است؛ مانند حکومت جبّاران و ستمگران. دوم. مالکيتي که بر اثر مقررات الهي حاصل مي‌شود؛ مانند مالکيتي که از خريد و فروش و ديگر معاملات حاصل مي‌گردد. سوم. مالکيتي که بر اثر عمل و فعاليت است؛ مانند مالکيت غنايم که بر اثر جنگ به دست مي‌آيد، و مالکيت بر محصول کشاورزي که بر اثر زراعت است (مصطفوي، 1368، ج11، ص169و170).

    در هر صورت، مفهوم «ملک» در استعمال لغوي، مي‌تواند هم شامل آمريت و هم شامل تصرف باشد، و برخلاف ادعاي استدلال کنندگان، تنها منحصر در تصرف تکويني نيست. حال بايد ديد در روايات کدام يک از اين دوگزينه (ملک آمريت، ملک تسخيري) به عنوان تفسير آيه معرفي شده‌ است.دو کتاب الکافي و بصائر الدرجات در باب مستقلي به ارائه احاديث مربوط به آيه ذي‌ربط و از جمله تفسير «ملک عظيم» پرداخته‌اند (کليني، 1407ق، ج1، ص185؛ صفار، 1404ق، ج1، ص35و36، ب 17). همچنين تفاسير روايي رواياتي در باب تفسير «ملک عظيم» نقل کرده‌اند (عروسي حويزي، 1415ق، ج1، ص491). حمران از امام باقر† از تفسير اين آيه پرسيد: حضرت در جواب فرمودند: مراد از «کتاب»، نبوت، و مراد از «حکمت»، فهم و حکم، و مراد از «ملک عظيم» اطاعت است:

    عن حمران بن أعين قال: قلت لابي عبد الله†: قول الله عز و جل: «فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ» فقال: النبوة، قلت: «الحكمة قال: الفهم و القضا، قلت: «وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً» قال: الطاعه (همان، ج1، ص491، ح303).

    همچنين داود بن فَرقد نقل مي‌کند که امام صادق†‌ «ملک عظيم» را «وجوب اطاعت» معنا كردند:

    عن داود بن فرقد قال: سمعت أبا عبد الله† و عنده إسماعيل ابنه† يقول‏ «أَمْ يَحْسُدُون النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏» قال: «فقال الملك العظيم افتراض الطاعه» (عياشي،1380ق، ج1، ص248، ح162).

    ابوبصير همين تفسير را از امام صادق† روايت مي‌نمايد:

    عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ†‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى‏: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»، قَالَ: «الطَّاعَةُ الْمَفْرُوضَةُ» (صفار، 1404ق، ج1، ص35، ح2).

    ‌علاوه بر اين، همان‌گونه که در قسمت قبل گذشت، حضرت امام رضا† در پاسخ مأمون، كه در خصوص برترى عترت رسول خداˆ مي‌پرسد، به آيه «ملك عظيم» استشهاد مي‌کند و «ملك» را در اين آيه، به وجوب اطاعت از ائمّه اهل بيت‰ تفسير مي‌فرمايد: «...فَالْمُلْكُ هَاهُنَا هُوَ الطَّاعَةُ لَهُم» (صدوق، 1378ق، ج1، ص231).

    وجوب اطاعت از انسان کامل، که از وي به صاحب مقام «مفترض الطاعه» ياد مي‌شود، به اين معناست که چيزي را که پيامبر يا امام معصوم† به‌عنوان حکم خدا ابلاغ مي‌کند يا به‌عنوان دستور رهبري صادر کرد، بايد مطابق همان بيان اطاعت شود؛ مثلاً اگر آن حکم تکليفي است به صورت تکليف است، و چنان‌که وضعي است به صورت وضعي، و اگر واجب است به شکل وجوب، و چنانچه مستحب است به گونه استحباب برداشت شود. برآيند کلي اين روايات، تفسير «ملک عظيم» به مقام «امر و نهي و و جوب طاعت» است و دلالتي بر تصرف تکويني ندارد. تنها روايت مفيد براي استدلال کنندگان، که مستقيماً به اين مطلب پرداخته روايتي از امام صادق† است که وجوب اطاعت را به فراتر از انسان‌ها تعميم داده وکل تکوين، از جمله جهنم را نيز شامل آن دانسته‌اند؛ يعني «ملک عظيم» به معناي «اطاعت تمام موجودات است» که قاعدتاً مفيد ولايت کليه در امور تکويني و تسخير تکويني عالم هستي است:

    عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ†‏ أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً مَا ذَلِكَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ قَالَ فَرْضُ الطَّاعَةِ وَمِنْ ذَلِكَ طَاعَةُ جَهَنَّمَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا هِشَامُ (صفار،1404ق، ج1، ص35، ح1).

    صرف‌نظر از مشکل سندي حديث مذکور و منقطع بودن آن، مهم‌ترين دليل بر رد اين نظر آيه بعد از ملک عظيم، يعني آيه 55 سوره نساء است. طبق اين آيه، مفترض الطاعه بودن امري تشريعي و وابسته به اختيار است و بدين‌روي، برخي از آن سرباز مي‌زنند، در حالي که اگر منظور قبول تکويني بود مخالفت با آن معنا نداشت: «فَمِنهُْم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَمِنهُْم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى‏ بجَِهَنَّمَ سَعِيراً». در بعضي روايات، سلمان و ابوذر و مقدار و عمار جزو مصاديق «من آمن به» برشمرده شده‌اند؛ يعني کساني که به اميرالمؤمنين† ايمان آورده‌اند: «فمنهم من آمن به، يعني اميرالمؤمنين و هم سلمان و ابوذر و المقداد و العمار» (بحراني، 1374، ج2، ص99، ح2454). علاوه بر اين، در برخي روايات، تفسير آيه محل بحث با آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول» عجين شده است:

    عن الريان بن الصلت، قال: حضر الرضا† مجلس المأمون بمرو... و فيه- قال: «قال الله عز وجل: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً ثم رد المخاطبة في أثر هذا إلى سائر المؤمنين، فقال:يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ يعني الذين قرنهم بالكتاب والحكمة وحسدوا عليهما، فقوله عزوجل: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً يعني الطاعة للمصطفين الطاهرين، فالملك ها هنا الطاعه لهم (همان، ج2، ص94، ح2431).

    اين نشان از آن دارد که مراد از «ملک» امر تکويني نيست. همچنين برخي از روايات امکان عصيان و سرپيچي از اين وجوب را متذکر مي‌شوند که مساوي است با عصيان خداوند متعال: «الْمُلْكُ الْعَظِيمُ أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ‏ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ فَهُوَالْمُلْكُ الْعَظِيم‏» (صفار، 1404ق، ص34، ح 6).

    همين جواب را مي‌توان در رابطه با روايات ديگري دانست که مدعيان دلالت اين آيه بر ولايت تصرف بدان‌ها استدلال کرده‌اند که اگرچه مستقيماً ارتباطي با آيه «ملک عظيم» ندارد، ليکن بر طبق آنها، اطاعت از اهل‌بيت‰ بر موجودات عالم واجب است (نمازي شاهرودي،1350، ص50-52)؛ رواياتي مانند آنچه در ذيل آيه «شق القمر» صادر شده است و بر طبق آن، جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: «ان الله يقرئک السلام ويقول لک اني قد امرت کل شيء بطاعتک» (علي بن ابراهيم قمي، 1404ق، ج2، ص341).

    در حديث ديگري امام حسين† بعد از شفا دادن بيماري از شيعيان فرمودند: «والله ما خلق شيئا الاّ وقد امره بالطاعه لنا فاذا نسمع الصوت ولا نري الشخص يقول لبيک» (ابن شهرآشوب، 1379ق، ج4، ص51). روايات زيادي هم دربارة اطاعت موجودات زميني(جمادات و حيوانات وگياهان) از پيامبر اکرمˆ وارد شده است (مجلسي، 1403ق، ج17، ص363 -421).

    نقد و بررسي روايات مذکور مجال وسيعي مي‌طلبد، ليکن منظور ما اين است که با توجه به آيه بعدي، مراد از اطاعت واجبي که مقصودِ ملک عظيم است، اطاعت تکويني موجودات نيست و فقط مخصوص انسان‌هاست. با توجه به آنچه گذشت، مفهوم «ملک» لزوماً مستلزم ولايت و تصرف تکويني نيست و شامل امور تشريعي نيز مي‌شود. منحصر کردن معناي «ملک» در آيه به تصرف تکويني، نيازمند اثبات روايات است که اين مهم در روايات يافت نشد، و بعکس، اين احاديث مفهوم «ملک» را به اطاعت تشريعي معنا نمودند.

        1. 4. مراد از وصف(عظيم) (بررسي مقدمه چهارم)

    کساني که ملک عظيم را در جهت ولايت بر تکوين مي‌دانستند، در توجيه حکمت ذکر وصف «عظيم» آن را در مقايسه با مالکيت حضرت سليمان† دانسته، نتيجه مي‌گرفتند که عبارت «ملک عظيم»، تدبير کل عالم هستي و ولايت آنان بر تکوين را نتيجه مي‌دهد. با توجه به آنچه در نقد مقدمه سوم گذشت، بر اساس روايات، مراد از «مُلک»، «مقام آمريت» است، و اصولاً دربردارنده مقام تکوين نيست، تا وصف «عظيم» بخواهد قلمرو آن را گسترش داده، مفيد در معناي ولايت کليه تکوينيه باشد. در نتيجه، مقدمه چهارم از دايره نقد و بررسي خارج مي‌شود.

    با اين‌حال، اين سؤال پيش مي‌آيد که بنابر تفسير مختار ما، وصف «عظيم» چه توجيهي پيدا مي‌کند؟ در توجيه وصف «عظيم» بنابر اين نظر(يعني تشريعي بودن ملک) بايد گفت: با توجه به اينکه کلمة «کتاب» در برخي روايات پيشين به «نبوت» معنا شد و هم از اين نظر که مقصود از کتاب در اينجا، کتاب آسماني است که ملازم با نبوت آورنده آن است، پس بايد «ملک عظيم» چيزي فراتر از نبوت باشد تا لغويت کلام حکيم پيش نيايد، به‌ويژه اينکه مجدداً به طور اختصاصي با فعل «آتينا» آورده شده است (سبحاني،1360-1364، ج5، ص254). براين‌اساس، مي‌توان گفت: «ملک عظيم» در اين آيه، بياني ديگر از «امامت» در آيه «ابتلاء» است که پيشوايي و مقتدا بودن براي مردم در تمام امور را مي‌رساند، به گونه‌اي که بر اساس آن، حجت خدا به اذن الهي تشکيل حکومت داده، رياستي عام بر امور دين و دنياي مردم خواهد داشت و مردم جداي از پيام‌هاي وحياني -که مربوط به مقام نبوت- است بايد از تمام سخنان او اطاعت کنند (سبحاني، 1411ق، ج4، ص119-121) در همين زمينه، امام باقر† در تشريح «ملک عظيم» مي‌فرمايند: «الْمُلْكُ الْعَظِيمُ أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ‏ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ فَهُوَ الْمُلْكُ الْعَظِيم‏» (صفار، 1404ق، ص34، ح 6). در اين حديث، «ملک عظيم» ملازم با «امامت» شمرده شده است. در برخي آيات قرآن، نبوت و حکومت از هم تفکيک شده است؛ مانند آيه «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُواْ أَنىَ‏ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنحَْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتىِ مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيم» (بقره:247) ازاين‌رو، طبق آيه ابتلاء، حضرت ابراهيم† براي بعض ذريه‌اش مقام امامت طلب كرد که خداوند اين دعا را اجابت فرمود و برخي از پيامبراني که از نسل ايشان بودند، علاوه بر نبوت، به اين مقام راه يافتند که قرآن کريم از آن به ملک تعبير کرده است؛ مانند حضرت يوسف (يوسف:101)، داود (بقره:251) و سليمان (ص:35)؛ يعني همان‌هايي که درباره‌شان «فقد آتينا آل ابراهيم الکتاب والحکمه واآتيناهم ملکا عظيما» نازل شده است. بنابراين، مي‌توان «ملک عظيم» را همان معناي «امامت و مقتدا بودن» دانست.

      1. نتيجه‌گيري

    با نظر به روايات، آيه «ملک عظيم» مفيد براي اثبات وساطت فاعلي اهل‌بيت‰ در امور تکويني عالم نيست و تنها بر آمريت ايشان به طور مطلق و مفترض‌الطاعه بودن آنها از حيث تشريعي دلالت دارد. به طور خلاصه، مي‌توانيم نتايج برداشتي از آيه مزبور را اين‌گونه بيان کنيم:

    - آيه «ملک عظيم» با توجه به رواياتي که مصداق «ناس» را اهل‌بيت‰ برمي‌شمارند، نوعي فضيلت براي آنان به‌شمار مي‌رود.

    - مراد از «آل‌ ابراهيم»، نه عموم اين خاندان، بلکه بعضي از آنها هستند.

    - کلمه «مُلک» انحصار در معناي تصرف تکويني ندارد و شامل شأن غيرتکويني هم مي‌شود. به ديگر سخن، اينکه در مواردي ديگر از قرآن کريم، از اين کلمه معناي تکويني اراده شده باشد، دليل بر عموميت آن نيست.

    - بر اساس روايات، «ملک عظيم» اشاره به شئون غيرتکويني ائمه اطهار‰ دارد.

    - وصف «عظيم» در اين آيه، براي اشاره به مقام «امامت» است، و به اين نکته اشاره مي‌کند که آل ابراهيمِ مذکور در اين آيه، نه فقط در امور وحياني، بلکه تمام سخنانشان حجت است.

    اين آيه ولايت تکويني براي اهل‌بيت‰ را ثابت نمي‌کند، چه ولايت في الجمله و در حد معجزات و خوارق عادت و چه ولايت بالجمله و تدبير عالم. با اين حال، ممکن است اين مقام از آياتي ديگر از قرآن قابل برداشت باشد که خود بحثي مجزا مي‌طلبد.

     

     

     

     

     

    References: 
    • ابن بابويه، محمد بن علي (صدوق)، 1378، عيون أخبار الرضا، تهران، جهان.
    • ـــــ ، 1376، الأمالي، چ ششم، تهران، كتابچى.
    • ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، 1379ق، مناقب آل أبي طالب، قم، علامه.
    • ابن عربي، محي‌الدين، 1370، فصوص الحکم، چ دوم، تهران، الزهراء.
    • ـــــ ، 1405ق، فتوحات المکيه، تحقيق عثمان يحيي، چ دوم، مصر، بي‌نا.
    • ابن فارس، احمد بن فارس، 1404ق، معجم مقاييس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
    • احسايي، احمد، 1356، شرح زيارت جامعه کبيره، کرمان، سعادت.
    • استادي، رضا، 1375، يادنامه آيت‌الله العظمي اراکي، اراک، انجمن علمي، فرهنگي و هنري استان مرکزي.
    • اصفهاني، محمدحسين، 1418ق، حاشيه المکاسب، قم، بي‌نا.
    • آشتياني، جلال‌الدين، 1385ق، شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحکم، مشهد، باستان.
    • بحرانى، سيدهاشم بن سليمان، 1374، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثه.
    • تفتازاني، سعدالدين، 1409ق، شرح المقاصد، تحقيق عبدالرحمن بن عمر، قم، شريف رضي.
    • جرجاني، سيد شريف علي بن محمد، 1412ق، شرح المواقف، قم، شريف رضي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1389، تفسير تسنيم، تحقيق سعيد بندعلي و عباس رحيميان، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1367، ولايت در قرآن، قم، رجاء.
    • ـــــ ، 1378، ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت، قم، اسراء.
    • راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1404ق، المفردات في غريب القرآن، بي‌جا، نشر الکتاب.
    • سبحاني، جعفر، 1385، ولايت تشريعي و تکويني از ديدگاه علم و فلسفه، قم، مؤسسه امام صادق.
    • ـــــ ، 1411ق، الالهيات، تحقيق حسن محمد مکي عاملي، چ سوم، قم، مرکز العالمي للدراسات الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1360-1364، منشور جاويد، اصفهان، کتابخانه اميرالمؤمنين.
    • شاه‌آبادي، محمدعلي، 1386، رشحات البحار، تحقيق زاهد ويسي، تهران، پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • صافي‌گلپايگاني، لطف‌الله، 1375، ولايت تکويني و ولايت تشريعي، قم، حضرت معصومه.
    • صفار، محمد بن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد، چ دوم، قم، مكتبة آية الله مرعشي نجفي.
    • طباطبايي ابرقويي، سيدزين العابدين، 1419ق، ولايت المتقين، بي‌جا، ماني.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • طبرسي، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • طبرسى، احمد بن على، 1403ق، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، مرتضى.
    • طوسى، محمد بن الحسن، 1407ق، تهذيب الأحكام، تحقيق خرسان، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
    • عروسى حويزى، عبد على بن جمعه، 1415ق، تفسير نور الثقلين، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
    • علامه حلي، حسن بن يوسف، بي‌تا، مناهج اليقين في اصول الدين، تهران، دارالاسوه للطباعه و النشر.
    • عياشى، محمد بن مسعود، 1380ق، تفسير العيّاشي، تهران، المطبعة العلميه.
    • فارياب، محمدحسين، 1392، «جستاري در شأن ولايت تکويني امام معصوم»، آينه معرفت، ش34، ص115-136.
    • فرمانيان، مهدي، 1387، آشنايي با فرق تشيع، قم، مرکز مديريت حوزه علميه قم.
    • قمى، على بن ابراهيم، 1404ق، تفسير القمي، چ سوم، قم، دار الكتاب.
    • کربلايي، جوادعباس، بي‌تا، الانوار الساطعه في شرح زياره الجامعه، تحقيق محسن اسدي، قم، دارالحديث.
    • كلينى، محمد بن يعقوب، 1407ق، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
    • كوفى، فرات بن ابراهيم، 1410ق، تفسير فرات الكوفي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، چ دوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • مصطفوي، حسن، 1368، التحقيق في کلمات القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • مطهري، مرتضي، 1380، مجموعه آثار، چ دهم، تهران و قم، صدرا.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1367، پيام قرآن، قم، مدرسه الامام اميرالمؤمنين.
    • ميرجهاني طباطبايي، سيدحسن، 1382، ولايت کليه، تصحيح سيدمحمد لولاکي، قم، الهادي.
    • نمازي شاهرودي، علي، 1375، مستدرک سفينه البحار، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
    • ـــــ ، 1350، اثبات ولايت حقه الهيه، مشهد، چاپخانه خراسان.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صالح، سیدمحمدحسن، جعفری، محمد.(1397) نقد و بررسی قلمرو ولایت بر اساس مفهوم قرآنی ملک عظیم. ، 11(1)، 95-110

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمدحسن صالح؛ محمد جعفری."نقد و بررسی قلمرو ولایت بر اساس مفهوم قرآنی ملک عظیم". ، 11، 1، 1397، 95-110

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صالح، سیدمحمدحسن، جعفری، محمد.(1397) 'نقد و بررسی قلمرو ولایت بر اساس مفهوم قرآنی ملک عظیم'، ، 11(1), pp. 95-110

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صالح، سیدمحمدحسن، جعفری، محمد. نقد و بررسی قلمرو ولایت بر اساس مفهوم قرآنی ملک عظیم. ، 11, 1397؛ 11(1): 95-110