قرآن و آموزهی تفضیل پیامبران؛ اسلوب، زمینهها و ماهیت
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
در قرآن، تفضيل افراد و اشيا بر همديگر با توجه به خصوصيات تکويني (نساء: 34)، عملکرد افراد (نساء: 59) و تقدير الهي براي آنها (نحل: 71)، صورت گرفته است. در کل قرآن فقط خداوند اعطاکنندة فضل معرفي شده است (حديد: 21 و 29). لذا ترکيب «فضلالله» و «فضلالله» با بسامد بالا و در گسترة وسيعي از نعمتهاي مادي و معنوي، مقامات و درجات دنيوي و اخروي در قرآن به کار رفته است (بنگريد: بقره: 64؛ نساء: 83 و 113؛ نور: 14، 21، 22؛ حديد: 21؛ جمعه: 4). اين مهم نشان ميدهد که در منطق قرآني مرجع حقيقي فضل و تفضيل فقط خداوند است. قرآن به تفضيل پيامبران در آيات متعدد مکي (انعام: 86؛ اسراء: 55؛ يوسف: 76؛ مريم: 76) و مدني(بقره: 253) پرداخته است. آيات بيانگر تفضيل پيامبران بر افراد عادي (انعام: 86)، از محل بحث ما خارج هستند؛ زيرا اصل انتخاب فرد به مقام نبوت و ظهور معجزه به دست وي، دلالت بر علو منزلت و بزرگي رتبه دلالت دارد (طوسي، 1400ق، ص259). غالب آيات تفضيل پيامبران بر همديگر در ميان قصص پيامبران واقع شدهاند (نمل: 13؛ انعام: 86).
بسامد دو گنجواژة قرآني «تفضيل» و «رفعت» و مشتقات آندو در اين آيات، دلالت بر اصالت و اهميت اين دو تعبير در مفهومسازي خاص قرآن از مقولة تفضيل پيامبران دارد و غير از آندو تعبير ديگري در قرآن به کار نرفته است. برابر آيات قرآن، پيامبران فضيلتهايي دارند که آنان را از همديگر متمايز مينمايد. اختصاصي بودن اين فضيلتها چنان با شخصيت پيامبران آميخته است که به حالت «باهمآيي» و «تداعي همزمان فضيلت و پيامبر» انجاميده است. براي نمونه، از يادکرد گلستانشدن آتش، ابراهيم، ، از طوفان، نوح، از يد بيضا، موسي، و از قرآن، محمد در ذهن پيروان اديان ابراهيمي تداعي ميشود. بيشتر اين فضيلتها ريشه در معجزات و کراماتي دارند که از سوي خداوند براي اثبات حقانيت نبوت پيامبران اعطا شدهاند.
موضوع «تفضيل پيامبران» يکي از مسائل نبوت عامه در کلام اسلامي است. همچنين از موضوعات قابل طرح در الهيات تطبيقي است که به مقايسة نظريههاي اديان در اين مسئله ميپردازد. آميختگي گفتوگو از اين موضوع به افراط و تفريط موجب اين پندار شده است که پيروان اديان الاهي چنين باور کنند که آيينِ برتر، دين آنهاست (فضلالله، 1419، ج5، ص12؛ عيوضي، 1393، ص12)؛ لذا نگرة برتر بودن آيين آنها، در ارجگذاري پيامبران و اديان ديگر اثرگذار بوده است.
به طور قطع آيات تفضيل پيامبران در خلأ تاريخي- فرهنگي نازل نشدهاند؛ بلکه زمينههايي سبب شده است که خداوند به اين مقوله توجه نمايد و بالطبع اهدافي را از نزول آنها دنبال نمايد. هرچند اين آيات همانند آيات ديگر، از زمينه و هدف عمومي کل قرآن، يعني شناخت و هدايت برخوردارند، اما داراي زمينه و هدف خاص خود نيز در درون گفتمان کلان «شناختافزايي – هدايتگري» قرآن نيز هستند. پيش از بازيابي و تبيين اين زمينهها و اهداف خاص، ضروري است درنگي تاريخي به ادوار نزول اين آيات داشته باشيم تا از هرگونه تبيين انتزاعي در امان بمانيم و به زمينههاي واقعي نزديک شويم. تاريخگذاري آيات قرآن نشان ميدهد که خاستگاه طرح آموزة تفضيل پيامبران، دورة مکه بوده است؛ زيرا همان طوري که در ادامه خواهد آمد، قرآن در شماري از سورههاي مکي به اين موضوع پرداخته است. سورة اسراء از جمله سورههاي مکي قرآن است (طباطبايي، 1417، ج13، ص5 - 6) که در آية «وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَآتَيْنا داوُدَ زَبُوراً» (اسراء: 55) به اين آموزه پرداخته است. در ساير آيات مکي، چون آية 86 سورة انعام و آية 76 سورة يوسف نيز اين آموزه بازتابيده است.
در اين پژوهه، رهيافت قرآن به مسئلة «تفضيل پيامبران» بازيابي و در قالب يک آموزة علمي توجيهپذير ارائه شده است. نتايج اين پژوهش به شرط توفيق، در اکتشاف نظرية قرآن در باب تفضيل پيامبران، تصحيح نگرههاي ناهمسو، مطالعات الهيات تطبيقي و... سودمند خواهد بود.
براي تبيين گفتمان تفضيل پيامبران در قرآن و عرضة آن در قالب يک آموزة علمي، بايد به پرسشهاي ذيل پاسخ داده شود:
1. اسلوب قرآن در بيان تفضيل پيامبران چگونه است؟
2. زمينههاي ورود قرآن به مقولة تفضيل پيامبران کدام است؟
3. ماهيت تفضيل پيامبران بر پاية آيات قرآن چگونه تبيين پذير است؟
4. بر پايه آيات قرآن، افضل پيامبران کدام شخصيت است؟
5. نقدهاي وارد بر نظرية رقيب اين پژوهه کدام است؟
دربارة پيشينة پژوهش شايان ذکر است، هرچند مفسران قرآن به تناسب آيات مرتبط به معجزات پيامبران، و همچنين متکلمان در مباحث معجزه و کرامت، به نوعي از اين موضوع بحث کردهاند، اما پاسخ به پرسشهاي اين پژوهه مد نظر آنان نبوده است. مقالة «معيار برتري پيامبران از نگاه قرآن و حديث» از معدود نوشتههايي است که بيشترين شباهت يا قرابت را با موضوع پژوهة حاضر دارد. اين مقاله با مفروض دانستن اصل تفاضل پيامبران، به بيان امتيازات پيامبران اولوالعزم بر ساير پيامبران پرداخته است که عبارتاند از: سبقت در اعتراف به ربوبيت در عالم ذر، استواري بر پيمان الاهي، اخلاق نيکو، تلاش براي گسترش توحيد، صبوري و استقامت. پژوهة حاضر دو تفاوت ماهوي با مقاله مذکور دارد:
يک) تبيين ماهيت، زمينهها و ابعاد مقوله تفضيل پيامبران از منظر قرآن، که در مقالة مذکور مفروض دانسته شده، درحاليکه مبناي نظري بحث بوده است؛
دو) ارائة معيار دقيق براي تحليل صحيح وجوه تفاضل پيامبران در پرتو رهيافت قرآن کريم. بر پاية اين معيار، وجوه تفاضل يادشده در مقالة مذکور قابل مناقشه است که در بخش نقد نظرية رقيب اين مقاله، به آنها خواهيم پرادخت.
-
- 1. مفهومشناسي
- 1-1. فضل
- 1. مفهومشناسي
برخي از لغت شناسان ماد] فضل را به دليل معروف بودن مفهوم آن، معنا نکردهاند (فراهيدي، 1409، ج7، ص44؛ ابن منظور، 1405، ج 11، ص524)؛ ولي در برخي از منابع به تقابل معنايي آن با «نقص: کاستي و فقدان» تصريح شده است (جوهري، 1987، ج5، ص1791؛ ابن منظور، 1405، ج 11، ص524). برخي از لغتشناسان فعل فضل را به «زاد» معنا کردهاند (ر.ک: مصطفوي، 1407، ج 9، ص107) و در نگاه ابنفارس مادة فضل بر زيادت در يک چيز دلالت دارد و فضل نيز به معناي «زيادت و خير» است: «الفاء والضاد واللام أصل صحيح يدلّ علي زيادة في شيء. من ذلک الفضل: الزيادة والخير» (ابن فارس، 1387، ص787). مصطفوي ضمن پذيرش اين معنا با افزودن قيد «على ما هو اللازم المقرّر، لا مطلقا» بر نسبي و اقتضايي بودن زيادت مذکور در مادة فضل اشاره ميکند که متناسب با شرايط و اشخاص و اشيا کاربردهاي متنوعي دارد؛ لذا بر خير، باقيمانده از چيزي، احسان، شرف، باقيماندة غذا و ثروت زياد اطلاق شده است (مصطفوي، 1407، ج 9، ص107). کاربرد مادة فضل در مشتقات آن، بيانگر کثرت در خير و غلبه بر غير (فراهيدي، 1409، ج7، ص44 -45؛ عسکري، 1412، ص395) در مقايسة دو فرد يا دو شيء در اتصاف به زيادت در يک ويژگي به کار ميرود که به آن فضيلت، و به دارندة آن فاضل گويند (ابن منظور، 1405، ج 11، ص524). ازاينرو مؤلفة اصلي مادة فضل و مشتقات آن، زيادت در وصف، حالت يا خصيصه است که بار معنايي مثبتي دارد و در امور منفي کاربرد ندارد. فَضَّل، زماني بهکار ميرود که فرد از زيادت خصلتي در آن شيء بر غيرش خبر دهد (عسکري، 1412، ص395). فاضل به دارندة خصلت خير در مقايسه با غير اطلاق ميشود. فاضل براي خداوند اطلاق نميشود؛ زيرا مستلزم نقص در مقايسه با فرد اعلا ميباشد (عسکري، همان، ص395). متفضل نيز کسي را گويند که ادعاي فضل بر اقران خويش نمايد (جوهري، همان)؛ همانطوريکه در آية «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ» (مؤمنون: 24) آمده است. تفضيل دو نوع است: حقيقي و ادعايي. تفضيل حقيقي عبارت است از اظهار اعطاي رتبهاي برتر براي فردي از ميان اقران خود، يا اعطاي خصلتي برتر به پديدهاي در امور تکويني، بهگونهايکه زيادت مذکور، موجب علو منزلت و ممتاز بودن فرد و پديده در ميان همنوعان خود گردد. در تفضيل ادعايي، اين اخبار واقعي نبوده، بلکه از روي تکبّر يا توهم است.
-
-
- 1-2. رفعت
-
رفعت نيز از مادة رفع است؛ اصل مادة رفع در لغت به «بالا بردن يک شيء» معنا شده است؛ لذا با دو واژة «خفص: پايين آوردن» (فراهيدي، 1409، ج2، ص125؛ ابن فارس، 1387، ص387) و «وضع: پست و پايين» تقابل معنايي دارد (جوهري، 1987، ج3، ص1221؛ ابن فارس، 1387، ص387). اتصاف به يک ويژگي خاص و زايد، سبب رفعت مقام يک شي در ميان اقران خويش است؛ لذا فضيلت را به «الدَّرَجة الرفيعة في الفَضْل: درجة بالاتر در فضل» معنا کردهاند (ابن منظور، 1405، ج 11، ص524)؛ ازاينرو ميان فضل و رفعت مقام، رابطة سبب و مسبب وجود دارد و رفعت مقام، نتيجة فضل فرد بر غير است. از مادة رفع در آياتي از قرآن (بقره: 253؛ يوسف: 76) براي اشاره به تفاوت درجات و مراتب فضايل پيامبران استفاده شده است.
با توجه به معاني لغوي و کاربردهاي مادةه فضل، تعريف معيار ما از ترکيب «تفضيل پيامبران» در اين مقاله چنين است: «اخبار وحياني در برتري دادن پيامبران بر يکديگر از سوي خداوند، که سبب تمايز درجات آنها با يکديگر شده است». از تمايزات اختصاصي پيامبران به «فضيلت» يا «فضايل» و به مقايسه و بيان فضيلتهاي آنان با يکديگر به تفضيل ياد ميشود.
تمايزبخشي، مؤلفة معنايي مشترک تفضيل و رفعت است؛ اما تفاوت آن دو در اين است که تفضيل به سبب و نوع اشاره دارد و از لحاظ رتبي مقدم بر رفعت است و رفعت مقام، نتيجة تفضيل است. ازاينرو، رفعت در آية 253 سورة بقره، تکرار يا مترادف تفضيل نيست؛ بلکه دلالت بر ثبوت و فزوني درجات دارد؛ و البته گاهي تفضيل به معناي ارتفاع مقام نيست (فضلالله، 1419، ج 5، ص8). تفضيل به اقتضاى لطف و احسان بيشتر صورت مىگيرد (عسکري، 1412، ص62؛ مصطفوي، 1380، ج3، ص295) ازاينرو فواق – به فتح و ضم فاء – را مترداف با تفضيل دانستهاند که به اعطاي بيش از حد استحقاق اطلاق ميشود (هروي، 1964، ج4، ص177). تفضيل با محاباة – به معناي استثنا و تبعيض قائل شدن - متفاوت است. ملاک اعطا يا اختصاص در تفضيل، حکمت است؛ ولي در محاباة، شهوت و هواي نفس است (طوسي، بي تا، ج2، ص304). در اصطلاح قرآنپژوهان، تفضيل به دو معنا به کار رفته است: زيادت در وصف مشترک و اختصاص به وصف خاص. بنا بر تعريف نخست، گوهر معنايي تفضيل دلالت بر زيادت يك شيء بر اقران خود در وصف مشترك ميان آنها دارد. برخي اين زيادت را به فزوني در صفت كمال مختص دانستهاند؛ بهگونهايكه اقتضاي مدح در دنيا و ثواب در آخرت را داشته باشد. از ميان دارندگان صفات کماليه نيز فضل مطلق براي كسي است كه زيادتي خاص در ثواب و تمايزي ويژه در قرب الهي داشته باشد (مظهرى، 1412، ج1، ص353). بنا بر تعريف دوم، تفضيل به معناي ممتاز و برتر بودن يك شخص به دليل اختصاص در خصوصيت يا منقبتي است كه ديگران فاقد آن باشند (نووي، 1417، ج1، ص92؛ آلوسي، 1415، ج2، ص4؛ طنطاوى، بيتا، ج1، ص578؛ سبزواري، 1409، ج4، ص181).
-
- 2. اسلوب
تفضيل پيامبران، در برخي آيات به شکل نامعین آمده است، همانند «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ..» (بقره: 253)، «...وَلَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ...» (اسراء: 55)، «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» (يوسف: 76)؛ و در برخي آيات به شکل موجبة جزئيه بيان شده است، همانند «وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا» (مريم: 57) که به ترتيب به تفضيل يوسف و ادريس اشاره دارند.
قرآن از دو اسلوب بياني «تصريح» و «تلويح» در بيان تفضيل پيامبران بهره جسته است. در اسلوب تصريح، آيات دلالت مطابقي روشن و آشکار بر وجود نوعي تفاضل ميان پيامبران دارند؛ همانند آيات «تِلْك الرُّسلُ فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلي بَعْضٍ» (بقره: 253) و «وَلَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ» که بر تفضيل گروهي از پيامبران بر گروه ديگر دلالت دارند.
گاهي نيز اين دلالت، غيرمطابقي و از نوع دلالت التزامي است که با اسلوب تلويحي بر تفضيل دلالت دارد؛ همانند آية «وَكانَ فضلالله عَلَيْكَ عَظيماً» (نساء: 113) که در قالب جملة اسميه و با لسان امتنان، اِخبار از وجود نوعي فضيلت انحصاري در حضرت محمد دارد.
تعبير رفعت نيز معمولاً با واژگاني چون درجات «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» (يوسف: 76)، «وَرَفَعَ بَعْضهُمْ دَرَجاَتٍ...» (بقره: 253) و مکان عالي «وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا» (مريم: 76) همنشين شده است. مقصود از اسلوب تلويح نيز دلالت آن دسته از آياتي است که به شکل غيرمستقيم يا دلالت التزامي بر تفضيل اشاره دارند. دلالت اين آيات بسان آيات اسلوب تصريح، نص صريح در تفضيل نيست؛ بلکه از برآيند مجموعي آيات و مقايسة آنها ميتوان به اين تفضيل دست يافت. آياتي که در آنها از فضيلتي خاص براي پيامبري سخن رفته است، در زمرة اين گروه قرار ميگيرند؛ همانند منطق الطير که در آية «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ» (نمل: 16) براي داود و سليمان بيان شده است.
تفاوت دلالت آيات 86 سورة انعام، 76 سورة يوسف با آيه 55 سورة اسراء در اين است که در دو مورد نخست به شکل قضيه موجبه جزئيه به تفضيل برخي از پيامبران اشاره شده است؛ ولي آية سورة اسراء در بخش نخست، به قاعدة کلي تفاضل پيامبران اشاره کرده و در خاتمه به مصداقي از آن در اعطاي زبور به داود مثال زده است. ازاينرو به نظر ميآيد که آية 55 سورة اسراء جامعتر از ديگر آيات مکي در طرح آموزة تفاضل پيامبران باشد. ويژگي آيات مکي مرتبط با اين آموزه، طرح کلي اصل اين آموزه بوده و کمتر به تبيين و تفصيل ابعاد آن پرداخته شده است؛ هرچند که به ترفيع برخي از پيامبران نيز در اين آيات اشاره شده است. ولي در سورههاي مدني و بهويژه آية غرر به شکل جامع و تفصيلي به اين آموزه پرداخته شده است. ازاينرو ميتوان گفت که طرح و تبيين آموزة تفاضل پيامبران، از نوع فرايند از اجمال به تفصيل بوده است که طرح آن در آيات مکي، و تفصيل در آيات مدني بوده است. وجود آيات مکي مرتبط به تفاضل پيامبران، نشانگر اين مهم است که اين موضوع در دورة مکه، امري مهم و شايستة توجه بوده است؛ چراکه قرآن بدان استشهاد و احتجاج نموده است. اين فرايند ارجاع، استشهاد و احتجاج به تفاضل پيامبران، يک فرايند پيوسته بوده و در دورة نزول مدينه نيز در آيات پي گرفته شده است.
-
- 3. زمينهها
با توجه به مبناي عدم نزول قرآن در خلأ فرهنگي- تاريخي، اين پرسش مطرح است که چرا قرآن به موضوع تفضيل پيامبران پرداخت؟ بر پاية آيات قرآن، چه تحليلي از اين چرايي قابل ارائه است؟ در پاسخي اجمالي ميتوان چنين گفت که نظر به تفاوت شرايط و اسباب محيط نزول آيات مکي و مدني با يکديگر (نک: محمد ابوشهبه، 1987، ص219 – 251؛ العک، 1427، ص8- 18؛ الشايع، 1997، ص40 – 53؛ الجديع، 2001، ص35- 84؛ شاهين، 2007 ص24 - 32)، زمينهها و اهداف نزول آيات تفضيل پيامبران نيز از تفاوت و تمايز برخوردارند. آيات نازل شده در يک بافت و زمينة خاص، هدف يا اهداف خاص و متناسب با همان زمينه نزول خود را دارند؛ ازاينرو نبايد همة آيات تفاضل پيامبران را داراي يک زمينه و هدف مشترک و واحدي دانست. با توجه به تفاوت شرايط فرهنگي، اعتقادي و اجتماعي دورة نزول مکه و مدينه، زمينهها و اهداف ذيل براي تبيين آيات تفاضل پيامبران قابل طرح است:
-
-
- 3-1. زمينة اخلاقي
-
ذيل زمينة اخلاق، آن دسته از آيات تفاضل پيامبران قرار ميگيرند که فقط در بستر روايي- تاريخي نازل شده و هدف اصلي آنها تکريم و پاسداشت تلاشهاي پيامبران بوده است. در اين آيات، ضمن بازخواني تاريخ حيات ايشان، به اهم اقدامات آنان اشاره و از رهگذر اعطاي فضايل، بر پاسداشت تلاشهاي آنان نيز تأکيد ميشود. بستر روايتگري، ضمن تکريم پيامبران، الگوگيري مخاطبان عصر نزول قرآن از حيات آنان را نيز فراهم آورده است. از جملة اين آيات ميتوان به بازخواني تفضيل شماري از پيامبران، چون ابراهيم، يوسف، داود و... در سورههاي انبياء، يوسف، انعام و... اشاره کرد که با زمينة اخلاقي انطباق بيشتري دارند.
-
-
- 3-2. زمينة تبليغي
-
مقصود از زمينة تبليغي آياتي هستند که در بستري جدلي با معارضان نازل شدهاند و از استناد به فضيلتهاي اعطايي به پيامبران در اين آيات، انذار معارضان وحي و نبوت و ابطال انگارههاي آنان قصد شده است. اين آيات، از يک سو مشرکان و معارضان را انذار ميدهد و از سوي ديگر موجب قوت ايمان مؤمنان ميشود. اعطاي اين فضايل به پيامبران ريشه در قدرت و دانش خداوند دارد که هماره پشتيبان و تأييدکنندة پيامبران خويش بوده و با تجهيز آنان به فضايل، حقانيت نبوت آنان را تأييد کرده است. گاه اين فضايل اعطايي چنان شگرف و اعجازين هستند که جاي هيچ ترديدي را در رسالت و حقانيت آنان باقي نميگذارد. تأمل در خاستگاه اين فضايل، زمينه معرفتافزايي مخاطبان نسبت به شناخت قدرت و دانش خداوند را فراهم کرده، ايمان آنان را تعالي ميبخشد. در مقابل، معارضان را تهديد ميکند و به تأمل در مسير نادرست خود وا ميدارد تا دربارة سرچشمة اين قدرت بينديشند و بر اين مهم واقف شوند که اينک همان خداوند است که از زبان محمد با آنان گفتوگو ميکند و اگر لازم باشد با آنان بسان معارضان پيشين برخورد ميکند. فضيلت ابطال سحر ساحران با عصاي موسي، نمونة گوياي اين قسم از آيات تفاضل پيامبران است که نشان ميدهد چگونه به دنبال اين فضيلت موسي، سحر آنان ابطال گرديد و موجب ايمان آنان شد.
-
-
- 3-3. زمينة معرفتي
-
شماري از آيات تفاضل پيامبران در بستري جدلي و انتقادي نازل شدهاند تا با ارائة سنجه و عيار نقد صحيح، داوري راستين دربارة شخصيت و منزلت پيامبران الهي داشته باشيم. آية غرر مورد بحث، از جملة اين آيات است که به هدف نقد و ابطال پندارة سست «دين افيون ملتها» نازل شد. بر پاية ذيل آيه ميتوان گفت جرياني در عصر نزول قرآن با فضاسازي کاذب از برتري پيامبران بر يکديگر، ميان پيروان اديان آتش اختلاف و افتراق را شعلهور ميکرد تا از اين طريق دين را افيون ملتها و سبب جنگ پيروان اديان نشان دهد. اين آيه ضمن تقرير دقيق از تفاضل پيامبران، نقش آنرا در اين اختلاف و جنگها مردود اعلام ميکند. آيه تأکيد دارد که تفاضل پيامبران دليل بر اختلاف و افتراق امم نيست و نزاعهاي برساختة پيروان ناشايست اديان، ارتباطي با اين مقوله ندارد و اين نزاعها علل و زمينههاي غير ديني دارند؛ يا اينکه نبايد تفاضل پيامبران بر يکديگر موجب برتريجويي پيروان اديان در برابر همديگر بشود.
موضوع بخش دوم آية غرر (وَلَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَت وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنهُم مَّنْ ءَامَنَ وَمِنهُم مَّن كَفَرَوَلَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ)، «اختلاف و وقوع جنگ ميان پيروان پيامبران» است. حال اين پرسش مطرح است که چه رابطهاي ميان اين اختلاف و اقتتال با تفاضل پيامبران وجود دارد. نظر به حکيمانه بودن کلام الهي بهطور قطع ميان صدر و ذيل آيه غرر تناسبي وجود دارد. در توضيح اين تناسب ميتوان گفت که بخش دوم آيه با نگاهي جامعهشناختي، به تأثير حس برتريجويي در پديداري اختلاف ميان پيروان اديان اشاره دارد. برخي از مفسران متوجه اين پيام آيه شده و گاهي آن را در پاسخ به پرسش «تفضيل پيامبران چه نسبتي با اختلاف پيروان آنها با يكديگر و در نتيجه جنگ ميان آنها دارد؟» تبيين کردهاند که بهنوعي به پرسش از تناسب صدر (تفاضل پيامبران) و ذيل آيه (اقتتال امم انبيا) بازگشت دارد (فضلالله، 1419، ج5، ص8). در نگاه علامه طباطبايي، آية غرر در مقام دفع اين توهم است كه رسالت پيامبران به ضميمة آيات بينات كه حقانيت نبوت آنها را اثبات ميكند، اقتضا دارد كه آفت جنگ در اثر آن پايان پذيرد، نه اينكه خود رسالت زمينهساز درگيري و جنگ ميان پيروان گردد؛ و تاريخ گواه اين است كه جنگ و خشونت ميان افراد امم انساني وجود دارد؛ حال دليل اين جنگ چيست: رسالت انبيا يا دليل ديگري دارد؟ به تقرير علامه طباطبايي، آيه درصدد نفي و ابطال اين توهم است كه خاستگاه اين جنگها رسالت پيامبران نيست؛ زيرا اولاً جنگ و كشتار با هدف رسالت پيامبران تضاد دارد و ترويج جواز آن، نقض غرض بعثت پيامبران است؛ بلكه برعكس، بعثت ايشان بر وحدت پيروان و هدايت آن در يك مسير واحد است؛ ثانياً هدف از رسالت انبيا دعوت به حق و استقرار ايمان در قلب مؤمنان است و ايمان از صفات قلبي است كه اساساً با جبر و خشونت در قلب فردي پديد نميآيد. پس قتال براي اين امر هيچ فايدهاي ندارد؛ ازاينرو علت قتال را بايد در امر ديگري جستجو كرد كه همان اختلاف دروني امم با يكديگر است كه منجر به جنگ ميشود. يكي از سنن الهي هم اين است كه مانع تأثير علل در نظام هستي نميشود. علامه با درنگ در تفاوت ساختار صرفي و اسلوب بياني دو فعل «فضّلنا» و «اختلفوا» چنين استدلال ميكند که اختلاف تعبير قرآن در اين دو موضوع، نشانگر تفاوت و اختلاف در خاستگاه آن دو است: اختلاف ميان پيامبران، خاستگاه الهي دارد و ازاينرو خداوند آن را با تعبير «فضّلنا» به خود نسبت داده است؛ ولي خاستگاه اختلاف در ميان پيروان اديان از اين نوع نيست و از جنس اختلاف ايمان و کفر يا همان نفي و اثبات ميباشد؛ لذا با تعبير«اختلفوا» به پيروان اديان نسبت داده شده است و ميان اين دو اختلاف هيچ جامعي وجود ندارد (طباطبايي، 1417، ج2، ص309 – 308). شايان ذکر است طباطبايي و فضلالله نيز اشكالخيز بودن آيه را تلويحاً پذيرفتهاند(همان، ج2، ص310-314) سؤالبرانگيز بودن را از ويژگيهاي آيه دانستهاند كه برخاسته از ابهامات آن ميباشد (فضلالله، 1419، ج5، ص9). اين آيه به دليل تعارض مفاد آن با برخي از روايات نبوي، با محتواي نهي از برتري دادن پيامبران بر همديگر، در شمار آيات مشکلة قرآن تلقي شده است (قرطبي، 1364، ج3، ص262). آية غرر نظر به واقع شدن آن در سورة بقره، از شمار آيات مدني است؛ زيرا در نزول سوره بقره در مدينه به استثناي آية 281، اختلاف نظري ميان مفسران وجود ندارد (بلخي، 1423، ج1، ص41؛ طوسي، بيتا، ج1، ص47؛ ثعلبى، 1422، ج1، ص135؛ فخر رازي، 1420، ج2، ص249؛ قاسمى، 1418، ج1، ص241؛ ابنعطيه، 1422، ج1، ص81)؛ لکن نظر به طولاني بودن سوره، بخشهاي مختلف آن در زمانهاي پراکنده از هم نازل شده است (ابنعطيه، 1422، ج1، ص81). در عموم مسائل اعتقادي، فرهنگي و سياسي، فضاي مدينه با مکه متفاوت بوده است. نظر به حضور اهل کتاب، بهويژه يهوديان در مدينه، مسائل بيناادياني از اهميت خاصي در مدينه برخوردار بوده است. قرآن در چنين فضايي به «مسئله تفضيل پيامبران» در آية غرر توجه نشان داد و سرآغاز شکلگيري گفتماني جديد در اين موضوع شد و رويکرد وحياني به آن را به جامعة ديني عرضه نمود. نزول آية غرر در فضاي مدينه نشانگر اين مهم است که اين مسئله در عهد نزول قرآن، داراي زمينة فرهنگي بوده و موضوعي شناختهشده نزد مخاطبان قرآن، اعم از مسلمانان و پيروان ديگر اديان بوده است. يهوديان، بر برتري نژاد و آيين خود تأکيد داشتند و در نهايت به پندارة نسخناپذيري آيين يهود (بلاغي، 1985، ج1، ص341) و برتر بودن نژاد يهوديان گرويدند؛ پيشتر نيز با پيامبري مسيح مخالف بودند و آنرا انکار نمودند (ابنعاشور، بيتا، ج2، ص485؛ فضلالله، 1419، ج5، ص9).
مسيحيان عربستان نيز با استفاده از آموزة تثليث، شأني فراتر از انسان براي مسيح قائل بودند كه او را از هر نوع قياسپذيري با ديگران خارج ميكرد (پويا، بيتا، ص127ـ153). حتي در يک رويکرد افراطي، تنها نجاتدهندة بشر، مسيح تلقي ميشد و پيامبران ديگر فقط بشارتدهندة وي بودند؛ ازاينرو ضرورتي به باورمندي به نبوت ديگري بعد از ايشان نيست (عيوضي، همان، ص301-302). برخي بر اين نکته تصريح دارند که مسئلة تفضيل پيامبران موجب حسادت پيروان برخي از پيامبران نسبت به امم ديگر شد و به دنبال آن، يهوديان عيسي و محمد را تکذيب کردند؛ البته مسيحيان نيز محمد را تکذيب کردند (ابن عاشور، همان؛ فضلالله، همان). در پژوهشهاي يهودشناسي، ادعاها و اقدامات يهوديان عصر نبوي در اين مسئله بازشناسي و نقد شده است (جديد بناب، 1385ش، ص94).
رهيافت نخست، رهيافت «سکوت و تسليم» است که برابر آن، مسئلة تفاضل پيامبران قابل تبيين و تحليل عقلي براي ما انسانها نيست؛ زيرا به ملاکها و ماهيت آن آگاهي نداريم و بايد در برابر اين آيات تسليم شد؛ سکوت اختيار کرد و فقط ايمان آورد. در اين رهيافت، مسئلة تفاضل پيامبران بسان آيات متشابه است که فقط راسخان در علم بدان آگاهي دارند و وظيفة ما ايمان به آن است. بر پاية اين رهيافت، آيات تفضيل و رفعت پيامبران دلالت بر اين دارند که تفضيلدهنده، ذات خداوند است و در روايات نبوي، منع تفضيل ميان پيامبران، چون «لا تفضلوا بين أنبياء الله» (طيالسي، بيتا، ص312؛ صنعاني، بيتا، ج8، ص121؛ ابنحنبل، بيتا، ج3، ص41؛ بخاري، 1981، ج4، ص133؛ نيسابوري، بيتا، ج7، ص101) يا «لا تخيروا بين انبياء الله» (کوفي، 1989، ج7، ص443؛ ابنحنبل، همان؛ بخاري، همان، ج3، ص89 و ج8، ص47؛ نيسابوري، همان، ج7، ص102) نيز مقصود اين است که براي غير خدا جايز نيست اين عمل را انجام دهند؛ لذا نهي اختصاص به انسانها دارد؛ اما خداوند ميتواند بين خلق خودش هرگونه که بخواهد، تفضيل قائل شود (ابنکثير، 1992، ج1، ص311؛ شوکاني، بيتا، ج1، ص407). به بيان ديگر، دلالت قرآني بر تفضيل الهي ميان پيامبران، مستلزم جواز اين عمل براي ما انسانها نيست؛ زيرا مزايا و امتيازاتي که ملاک تفضيل است، نزد خداوند معلوم است؛ ولي نزد بشر روشن نيست و چهبسا که پيروان پيامبري از برخي امتيازات و خصوصيات وي جاهل باشند، چه رسد به ديگران. بههرروي، تفضيل جز بعد از آگاهي به جميع اسباب لازم براي ترجيح بين فاضل و مفضول جايز نيست و علم به بعضي از اين اسباب، مجوز تفضيل پيامبران از سوي ما انسانها نيست. صورت اخير، تفضيل از روي جهل است و اقدام به امري است که فاعلش بدان علم ندارد و اين ممنوع است. بر فرض هم که آيهاي در اين باب وارد نشده بود، باز دليلي بر جواز اين اقدام براي بشر در تفضيل ميان پيامبران وجود نداشت؛ حال آنکه حديث صحيح نيز در اين موضوع وارده شده و از اين عمل نهي کرده است (شوکاني، همان، ج1، ص407).
رهيافت دوم، رهيافت «تبيين و ايمان عالمانه» است که برابر آن، مقولة تفاضل پيامبران با توجه به آيات قرآن و مباني کلامي قابل تحليل و تبيين است. اين موضوع از زمرة امور تعبّدي محض، چون احکام و عبادات يا اعتقادي غيبگون، غيرقابل تعقل و تبيينناپذير نيست؛ بلکه از نصوص توجيهپذير عقلي است که قابل فهم و تبيين براي انسان فکور است. همچنين از شمار آيات متشابه نيز نيستند؛ زيرا فاقد نشانههاي متشابهات بوده و بر فرض حمل آنها بر متشابهات، با ارجاع به محکمات قرآني و ساير ادله و مباني قرآني و اعتقادي اسلام، رفع تشابه ميشوند. رهيافت دوم قائل به تفکيک دو مقولة ماهيت تفاضل پيامبران و حکم تفضيل است. در باب جواز حکم به تفضيل ميتوان به اصل اباحه براي جواز اصل بيان تفضيل تمسک کرد؛ زيرا تا زماني که قطع به حرمت يا عدم حليت چيزي نداشته باشيم و نصي از طرف شارع نيز بهدست ما نرسيده باشد، ميتوان به اصل اباحه تمسک کرد. وانگهي اخبار تفضيل در قرآن، خود قرينهاي براي جواز آن ميباشد و خود آيات نيز علت تفضيل را بيان کردهاند؛ ازاينرو با لحاظ اين علت، ديگران نيز ميتوانند اقدام به بيان تفضيل پيامبران کنند. ازاينرو برابر رهيافت دوم، افزون بر امکان تبيين ماهيت تفاضل پيامبران، اقدام به بيان تفاضل آنها نيز فاقد منع شرعي و عقلي است. رهيافت دوم براي تبيين ماهيت تفضيل پيامبران از روش فرضيهيابي به حصر عقلي، فرضيههاي محتمل را طرح کرده، و پس از نقد هر يک از آنها و عرضه بر قرآن، فرضية مقبول را بهعنوان نظرية معيار در تبيين ماهيت تفضيل پيامبران از نگاه قرآن ارائه ميکند. مهمترين فرضيههاي محتمل در اين مسئله عبارتاند از:
-
-
- 4-1. تاريخي بودن فضايل
-
بر پاية اين فرضيه، نبوت پيامبران از اولين آنان حضرت آدم تا حضرت محمد از يک فرايند تکامل تاريخي برخوردار بوده و نظر به شرايط و عملکرد پيامبران، فضيلت خاصي به آنان اعطا شده است. ازاينرو شرايط تاريخي هر پيامبري بهعنوان يک علت، نقش جدي را در اعطاي فضايل به آنان دارد؛ لذا فضايل از اين حيث تاريخي هستند و فرايندي تکاملي متناسب با شرايط تاريخي زمانة خود داشتهاند. روشن است که هر چقدر ميزان و گسترة تاريخي، جغرافيايي و مخاطبان يک پيامبر بيشتر باشد، به همان ميزان فضايل وي نيز از فزوني برخوردار خواهد بود. ازاينرو ما شاهد يک فرايند تکاملي در فضايل پيامبران هستيم که هرچه بر مخاطبان و نيازهاي آنان افزوده ميشود، به همان سان فضايل بيشتري به پيامبران اعطا شده است. با توسعة قلمرو نبوت پيامبران و رشد دانش مخاطبان آنان، معجزات پيامبران ضمن تنوع، از معجزات پيامبران پيشين و پسين متمايزند و اين مهم سبب تفاوت درجات آنها با يکديگر، و در نتيجه تفضيل گروهي بر گروهي ديگر شد. به بيان ديگر، عامل بيروني محيط و مخاطب در شکلگيري و تفاوت فضايل پيامبران نقشآفرين بودند.
-
-
-
- ارزيابي
-
-
ـ اين فرضيه مفهوم و مقام نبوت را در سطح پديدههاي تاريخي و اجتماعي تنزل داده و آنرا متأثر از اقتضائات تاريخي و انساني دچار قبض و بسط، و شدت و ضعف تلقي کرده است. اين رويکرد به ماهيت نبوت، آنرا مفهومي وابسته به امور تاريخي و اجتماعي ميکند. اين در حالي است که برابر آيات قرآن، نبوت امر قدسي و فراتاريخي است و نميتوان آنرا با ساير پديدههاي تاريخي يا اجتماعي قياس کرد و اساساً نبوت در قرآن مفهومي فراتر و متفاوت از نگرة اين فرضيه دارد (هريدي، 2001، ص17- 33). نبوت عيسي شاهد نقض اين فرضيه است که بدون رعايت اين مؤلفهها چنين مقامي به عيسي از سوي خداوند اعطا شده است و اين نشان ميدهد که مقام نبوت متأثر از شرايط تاريخي يا وابسته به آن نيست.
ـ هرچند نقش شرايط محيطي و مخاطبي در نوع معجزات پيامبران اثرگذار هستند، اما علت انحصاري تفاضل پيامبران فقط معجزات آنان براي اقناع مخالفان نيست؛ بلکه ارادة الهي نيز در اعطاي اين فضايل نقشآفرين بوده است؛ بدون اينکه علت تاريخي براي آن قابل اثبات باشد.
-
-
- 4-2. امر الهي
-
فرضية ديگري که به نظر ميرسد، امر الهي است که بر پاية آن، دليل تفاضل پيامبران چيزي جز اراده و امر الهي نبوده و به هيچ امر ديگري وابسته نيست. ظاهر آياتي چون «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (أنعام: 124) نشان ميدهد که فقط اراده و امر خداوند است که کسي را به مقام نبوت بر ميگزيند. همچنين ظاهر آيات تفضيل و رفعت پيامبران بر اين مهم تأکيد دارند که همة اين فضيلتها و تفضيل به ارادة خداوند بر ميگردد.
-
-
-
- ارزيابي
-
-
ـ ترديدي در نقش اراده و امر خداوند در گزينش و اعطاي فضيلت به پيامبران نيست؛ لکن اگر مقصود از آن، بدون ضابطه و حکمت بودن اين اعطا باشد، مستلزم شائبة ظلم و بيعدالتي در فعل الهي خواهد بود که به استناد قرآن «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ» (آل عمران: 182؛ و بنگريد: انفال: 51؛ حج :10؛ فصلت: 46؛ ق: 29) و حکم عقل، چنين اعطايي قبيح است؛ زيرا مستلزم ظلم و از مصاديق محاباة است که صدور هر دو از خداوند محال است. ملاک اعطا يا اختصاص در تفضيل، حکمت است؛ ولي در محاباة، شهوت و هواي نفس ميباشد (طوسي، بيتا، ج2، ص304) و هر دو دربارة خداوند محال است.
ـ آيات استنادي اين فرضيه، فقط به اصل ارادة خداوند در انتخاب به مقام نبوت دلالت دارند؛ اما آيات ديگري نيز هستند که نشان ميدهند اعطاي اين فضايل و کسب مراتب بالاتر نيازمند تلاش شخص پيامبر است. براي نمونه، ميتوان به ارتقاي رتبة ابراهيم پس از ابتلاي وي اشاره کرد که نشان ميدهد اين ابتلا داراي نقش يا سبب در اين تعالي بوده است.
ـ آية «وَإِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ» (انعام: 124) چنين دلالتي بر مدعاي اين فرضيه ندارد و فقط در مقام رد انگارة برخي از افراد است که به بهانههاي واهي از تسليم در برابر پيامبران تمرد ميکردند.
-
-
- 4-3. الهي - اقتضايي بودن فضايل
-
فرضية الهي- اقتضايي بودن، بر اين مهم تأکيد دارد که فضايل پيامبران هرچند مبتني بر اراده و امر الهي است، لکن خداوند در اعطاي اين فضايل، به شرايط و متقضيات زمانه هر پيامبري توجه دارد و اصل حکمت در اين امر الهي نقش ثابتي دارد. اين فرضيه بر مؤلفههاي ذيل استوار است:
الف) همة پيامبران در درجة نبوت با يکديگر تساوي رتبه دارند. اساساً نبوت از مقولة تشکيکي نيست که شدت يا ضعف آن تابع عوامل پيشيني يا پسيني باشد؛ بلکه مبتني بر گزينش الاهي و احراز ارتباط وحياني آنان است. لذا موقعيت تاريخي، گسترة جغرافيايي، و نوع و فراواني مخاطبان، تفاوت يا تمايزي در اصل نبوت آنان ايجاد نميکند. در نتيجه، اصل مقام نبوت از هرگونه تفضيل و تفاضل خارج است.
ب) تفاضل پيامبران ريشه در معجزات و کرامات اعطايي بهعنوان نشانههاي اقناعي و ادلة اثباتي نبوت آنان دارد. اعطاي اين نشانهها به آنان با فهم و نوع توانمنديهاي مخاطبان و مخالفان عصر هر پيامبري تناسب دارند؛ ازاينرو اين فضايل به اين معنا اقتضايي هستند.
ج) هرچند شرايط تاريخي، نيازهاي زمانه و ويژگيهاي قوم در اعطاي فضايل، بهعنوان يکي از علل مؤثر نقشآفرين است، اما اين به معناي محدوديت در ارادة الهي در اعطاي فضايل به پيامبران نيست و دست خداوند در اعطاي فضايل جديد هماره باز است که ميتواند ناظر به جنبههاي شخصي پيامبران باشد؛ بدين معنا که خداوند در ابعاد شخصي پيامبران بر اساس حکمت و عدالت خويش و متناسب با تلاش مادي و معنوي هر پيامبري و با لحاظ فضل و کرامت خود، مقامات مادي و معنوي را به آنان اعطا ميکند.
د). تحليل آيات تفاضل پيامبران نشان ميدهد که نشانههاي تکويني نبوت (منطقالطير داود و سليمان، ...)، معجزات اثباتي (يد بيضا و عصاي موسي، اعجاز قرآن، ) و معجزات اقتراحي (ناقة صالح، مائدة آسماني موسي) بهعنوان اسباب سهگانة مؤثر در تفضيل پيامبران بر يکديگر قابل طرح است که برابر حکمت و ارادة الهي به آنان اعطا شده است. ازاينرو تعبير قرآني «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ» به معناي اعطاي نشانة نبوت و ارائة معجزات اثباتي و اقتراحي براي اثبات حقانيت آنهاست.
-
-
-
- ارزيابي
-
-
ـ اين فرضيه اصل واقعنگري را در توجه به زمينههاي تاريخي تفاضل پيامبران مورد توجه قرار ميدهد و سعي دارد از تعليق تاريخي بحث، تحليل انتزاعي و ذهن بسنده و متأثر از فرضيههاي مذاهب کلامي خودداري نمايد.
ـ اين فرضيه ضمن پذيرش مقتضيات تاريخي دورة پيامبران بهعنوان زمينه، ارادة الهي را بهعنوان فاعل اصلي در اعطاي فضايل تحليل ميکند؛ لذا برخلاف فرضية اول، محدوديت براي ارادة خداوند قائل نيست.
ـ تفاضل پيامبران متناسب با شرايط تاريخي و بر اساس حکمت و ارادة الهي انجام ميپذيرد و عدالت توزيعي در همة آنها رعايت شده است.
نظر به امتيازاتي که اين فرضيه دارد، ميتوان از آن بهعنوان ديدگاه معيار در تحليل چرايي تفاضل پيامبران بهره جست.
-
- 5. پيامبر افضل
در قرآن آيهاي که بهصراحت بر افضل بودن شخص خاصي از پيامبران دلالت داشته باشد، يافت نشد و در تفاسير نيز چنين ادعايي نشده است. لکن مشهورترين عبارت قرآني ميان مفسران در تعيين پيامبر افضل «وَرَفَعَ بَعْضهُمْ دَرَجاَتٍ» در امتداد آية «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَآتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَأَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَلكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ» (بقره: 253) است. به نظر ميرسد اين آيه جامعترين و گوياترين آية قرآن در طرح مسئلة تفضيل پيامبران باشد که از آن ميتوان بهعنوان آية غرر در موضوع ياد کرد. در نگاه مفسران، دلالت اين آيه بر اصل تفاضل پيامبران و جواز تفضيل آنان صريح است (طوسي، بيتا، ج2، ص303؛ طباطبايي، 1417، ج2، ص310؛ فخر رازي، 1420، ج6، ص527). جامعيت، صراحت دلالت و تنوع کارآمدي، از وجوه غرر بودن آية مذکور ميباشد. از مهمترين کاربردهاي اين آيه، ظرفيت آن براي نظريهشناسي تفاضل پيامبران از منظر قرآن ميباشد که تقريباً در اين ويژگي منحصربهفرد ميباشد. برابر نظر مشهور مفسران فريقين، مقصود از فرد رفعت داده شده در بخش «وَرَفَعَ بَعْضهُمْ دَرَجاَتٍ» حضرت محمد است و ادلة متني و نقلي بر آن دلالت دارد. رفعت وي نيز بدين معناست که داراي فضايل و مناصب اختصاصي است که ايشان را در ميان انبياي اولوالعزم منزلتي خاص بخشيده است. اين ديدگاه ميان مفسران صحابه، چون ابنعباس و از تابعان مجاهد (شوكانى، همان، ج1، ص309؛ قرطبي، همان، ج2، ص262)، عامر شعبي (شوكانى، همان) و شماري از مفسران دوره مياني و متأخر (بيضاوى، 1418، ج1، ص152؛ طبرسي، 1372، ج2، ص62؛ فخر رازي، همان، ج6، ص52؛ ابن عاشور، همان، ج2، ص48؛ کاشاني، 1336ش، ج1، ص398) و دورة معاصر (طباطبايي، همان، ج2، ص31؛ مکارم، 1374ش، ج2، ص252) در گرايشهاي متنوع طرفداراني دارد. در نگاه برخي از اين مفسران، اين قول «بهاتفاق، مرادْ حضرت سيد عالم است صلّى اللَّه عليه و آله» (كاشانى، همان، ج2، ص75) اظهر از اقوال ديگر ميباشد (اندلسي، 1422، ج2، ص601)؛ هر چند زمخشري آن را «ظاهر» در تفسير آيه خوانده است (زمخشري، همان، ج1، ص297). طرفداران اين ديدگاه براي اثبات مدعاي خود، به ادلة ادبي – بلاغي چون شيوع کاربرد بعض به معناي واحد در زبان عربي عصر جاهلي (ابن عاشور، بيتا، ج2، ص483 – 484)، سياق آية غرر(همان)، يادکرد از محمد به «بعض» از باب اسلوب تعظيم، تفخيم و رعايت شرافت وجودي ايشان، و ادلة کلامي چون کثرت و رجحان معجزات و فضايل محمد (زمخشري، همان؛ اندلسي، همان) و روايات متواتر استناد جستهاند. شماري از اين روايات بهطور مستقيم از لسان رسول خدا نقل شده است: «ما خلق اللّه خلقا أفضل منّي ولا أكرم عليه منّي» (صدوق، 1989، ج1، ص204)، «...وفضّلني على جميع النّبيّين والمرسلين» (حويزي، 1370، ج3، ص175)، «إن الله فضلني على الأنبياء» (ترمذي، 1983، ج3، ص55). شماري از اين روايات نيز از زبان اهل بيت و ديگران در افضيلت ايشان بر ساير پيامبران گزارش شده است (فيض، بيتا، ج3، ص713؛ سيوطي، 1404، ج1، ص322).
برخي از حديثپژوهان شيعي ادعاي تواتر روايات افضليت رسول خدا را دارند. مجلسي اول دراينباره مينويسد: «...وغير ذلك من الآيات والأخبار المتواترة الدالة على أفضليته على جميع الأنبياء»(مجلسي، بيتا، ج6، ص216). حرعاملي نيز ذيل «باب إن النبي والأئمة الاثني عشر أفضل من سائر المخلوقات من الأنبياء والأوصيا» روايات متعددي را گزارش کرده و در آخر باب در بيان کثرت اين اخبار چنين نوشته است: «أقول: والآيات والروايات في ذلك أكثر من أن تحصى» (حر، 1376، ج1، ص403-410). مجلسي نيز در بحارالانوار روايات متعددي در اين موضوع گزارش کرده است (مجلسي، 1989، ج26، ص335).
برخي نيز با استناد به سخن امام صادق در توصيف حضرت محمد «...مطبوع على أوصاف الرسالة وأحلامها...: سرشتش بر ويژگيها و خردهاي رسالت مُهر و عجين شده بود»، گفتهاند: عبارت «...وفي جمع الأحلام إشعار بأن عقله فوق عقول جميع الرسل بل هو عقل الكل: جمع آمدن کلمة احلام – جمع حلم: خرد- به اين نکته اشاره دارد که خرد محمد برتر از خرد همة پيامبران بوده است و حتي ميتوان گفت وي دارندة عقل کل است»، صريح در تفضيل حضرت محمد به فضيلت عقلانيت ويژه و مقام عقل کل بر پيامبران پيشين ميباشد (مازندراني، 2000، ج7، ص164). بعد از ايشان در سخنان اهل بيت و صحابه اين مسئله هماره انعکاس يافته است (فخر رازي، همان، ج6، ص52). ازاينرو بسامد و حضور پُررنگ «مسئلة تفضيل پيامبران» در ميراث اسلامي را شاهد هستيم و اين مهم نشان ميدهد که گفتوگو از آن، هماره نزد مفسران، محدّثان و متکلمان مسلمان مطرح بوده و حتي در عرفان نظري از فضايل پيامبران، منبعي براي شناخت معرفت و شهود، و تبلور معنويت و مقام پيامبران ياد شده است (قونوي، 1371، ص307؛ جامي، 1381، ص269؛ قيصري، 1375، ص1108). اين مسئله در شعر و ادب عربي نيز جايگاه خاصي دارد. نمودهايي از مقايسة فضانل رسول خدا با پيامبران ديگر را در اشعار شاعران کهن مشهور جهان اسلام چون حسانبنثابت و كعبابنمالكانصاري (ابنشهرآشوب، 1965م، ج1، ص190) و دورة متاخر (ريحاوي، 1986م، ص54) شاهديم. فضايلپژوهي و مناقبنگاري رسول خدا در تکنگاريهاي مستقل، خود شاهدي بر اهميت آن در ميراث اسلامي است (عزالدين، 1981؛ قاضي عياض، 1988). برخي در مقايسة معجزات ايشان بر پيامبراني ديگر، فراواني آماري آن را تا سه هزار معجزه و کرامت دانسته و دليلي بر تفضيل رسول خدا به شمار آوردهاند (فخر رازي، 1420، ج6، ص523). درنتيجه، روايات نبوي نيز در موضوع تفضيل خود بر ساير پيامبران، به نظر ميآيد که مدني باشند؛ زيرا در دورة حضور وي در مکه، اساساً مخاطبان اصلي وي مشرکان بودند که هنوز به توحيد و اصل نبوت ايشان اعتقاد نداشتند؛ لذا منطقي نيست که وي در مواجهه با آنان از تفضيل بر ساير پيامبران سخن گويد. هرچند محتمل است که در اين دوره رسول خدا با يهوديان يا مسيحيان گفتوگوهايي داشته باشد، اما اين فرضيه مستلزم اثبات حضور حداکثري آن در مکه و مواجهة جدلي آنان با رسول خداست. همچنين ساير روايات صحابه در باب افضليت ايشان نيز بهطور قطع در مدينه بعد از رحلت نبوي نقل شدهاند. درنتيجه ميتوان گفت افزون بر زمينههاي قرآني، گفتمان جدلي يهوديان و مسيحيان با رسول خدا نيز خود زمينة ورود سنّـت نبوي به اين مسئله را توجيهپذير مينمايد و روايات متعددي از ايشان در اين موضوع صادر شده است. بعد از قرآن و روايات نبوي، سخنان امام علي در توصيف کمالات وجودي و شخصيتي رسول خدا منبعي بس مهم در شناخت گفتمان تاريخي اين مسئله به شمار ميآيد (نک: نقوي، بيتا، ج1، ص420- 430).
-
-
- نقد نظرية رقيب
-
با توجه به مباحث پيشين، معيارهاي ارائهشده در نظرية رقيب- مقالة مذکور در پيشينة پژوهش- با ابهامات و مناقشات ذيل روبهروست:
ـ سبقت در اعتراف به ربوبيت خداوند در عالم ذر، مستلزم اثبات وجود حقيقي اين عالَم و ارائة تبييني عقلي از چرايي اين سبقت است. روشن است دربارة اصل وجود اين عالم و چندوچون آن و اعتبار مستندات روايي آن مناقشاتي جدي ميان عالمان اماميه وجود دارد. از متکلمان اماميه، شيخ مفيد بيشتر روايات عالم ذر را مخدوش دانسته است (مفيد، 1993، ص37 – 54؛ مفيد، 1414، ص81– 88؛ مفيد، 1382، ص218 - 220). علامه طباطبايي تفسيري متفاوت از مستند قرآني ادعاي وجود پيشيني عالم ذر (اعراف: 172) ارائه کرده و آن را ناظر به همين عالم مادي و طبيعت زندگي انساني ميداند (طباطبايي، 1417، ج8، ص306 –309). برخي از محققان از ميان چهار نظرية تفسيري رايج در تحليل آية مستند عالم ذر، نظرية وقوع اعتراف به ربوبيت در دنيا پس از بلوغ فکري انسان را استوارترين ديدگاه دانستهاند (آصفي، ميثاق، ص20– 44) که با ديدگاه علامه طباطبايي و شيخ مفيد نيز قابل جمع ميباشد.
ـ برخي از معيارهاي ادعاشده براي وجوه تفاضل پيامبران اولوالعزم بر ساير پيامبران، چون اخلاق نيکو، صبوري و استقامت، و تلاش گسترده، از پيششرطهاي نبوت يا لوازم آن است که محققان از آنها به «اختصاصات پيامبران» (مطهري، 1385، ج2، ص154- 164) و «يکسانيها و همگونيهاي پيامبران» (آصفي، 1385، ص39 - 79) تعبير کردهاند. در شماري از روايات، مداراي با مردم از اصول اولية ايمان و راز موفقيت مؤمن در جامعه معرفي شده است (کليني، 1365، ج2، ص116)، چه رسد به پيامبران که تخلق به اين کمالات اخلاقي لازمة نهضت توحيدي و هدايت اجتماعي آنان بوده است؛ چنانکه برخي از روايات، بر لزوم تخلق پيامبر به اين اخلاقيات در تراز واجبات ديني تأکيد دارند (فيض، بيتا، ج 4، ص457 - 459). اساساً پيامبري بدون مدارا، صبوري و اخلاق نيکو امکانپذير نيست و راز نفوذ پيامبران در قلوب مردمان در همين اخلاق نيکوي آنان بوده است (ابي الشيخ، 1998، ج1، ص444). اعطاي مقام پيامبري به شخص فاقد اين اوصاف، نقض غرض است.
ـ اعطاي شريعت و کتاب جديد مستقل به يک پيامبر، وابسته به مقتضيات و نيازهاي تاريخي جامعة انساني در زمانه و روزگار آن پيامبر است و به هيچ روي معلول خواسته يا تلاش پيامبران نيست. اين خداوند حکيم است که با توجه به نياز و ضرورت هدايت جامعة انساني در ادوار مختلف تاريخ حيات انساني، شريعت جديدي را نازل ميکند و پيامبران را مأمور به تبليغ و تبيين آن مينمايد. ازاينرو معيارِ داشتن کتاب يا شريعت، سنجة استوار و دقيقي براي بيان وجوه تفاضل پيامبران اولوالعزم نيست. شماري از پيامبران غير اولوالعزم هستند که به مقام شهادت در امر رسالت و تبليغ رسيدند و زمينهساز نبوت پيامبران بعدي شدند. اين مهم نشان ميدهد که آنان داراي عزمي راسخ در امر نبوت بودند و ادعاي فقدان عزم دربارة اين بزرگواران، فاقد دليل و مخالف نصوص است. نمونة بارز آنها حضرت يحيي است که در آيات و روايات اسلامي از منزلتي برجسته برخوردار است. نظر به نزول آياتي در شأن والاي اخلاقي و معنوي ايشان در دو سورة مکي مريم (7-12) و انبياء (89 -90)، رسول خدا ضمن تکريم وي، به برجستهسازي فضايل وي پرداخت؛ فضايلي که نزد مسيحيان شناخته شده بوده و يحيي از منزلت و مکانتي برجسته در انجيل آنان برخوردار بوده است (انجيل متي، فصل 11، آيه 11. مرقس، 1: 2-3 و 6). برابر گزارش کتاب مقدس و تفاسير آن، يحيي به مقام خودانکاري دست يافته بود و جز به ملکوت به چيزي نميانديشيد؛ حتي زمينة نبوت حضرت عيسي را نيز وي فراهم کرد و نقش مهمي را در تلطيف روابط يهوديان با حضرت عيسي داشت. با اين حال، کاهنان يهود از جديترين مخالفان يحيي و تعاليمش بودند (شلبي، 1973، ص26-27). اشتهار خصايص اخلاقي و معنوي يحيي ميان يهوديان صدر اسلام و استناد به آن در تفاضل بر رسول خدا برابر متون قابل اثبات است (بحراني، 1411، ج1، ص33). ازاينرو نبايد شأن پيامبراني اينگونه را به دليل اولوالعزم نبودن ناديده گرفت؛ هرچند برخي از آنان، چون يحيي کتاب نيز داشتهاند. با توجه به اين مناقشات، مقالة مذکور تحليل دقيقي از تفاضل پيامبران اولوالعزم به دليل صاحب کتاب يا شريعت بودن ارائه نکرده است.
-
- نتيجهگيري
پيشينة طرح «تفضيل پيامبران» در جهان اسلام به دورة مکي نزول قرآن برميگردد که ورود به اين موضوع، سَرآغاز گفتماني جديد و آموزهاي اعتقادي براي مسلمانان شد. بهرهوري از دو اسلوب تصريح و تلويح در قالب قضاياي عام و خاص، از ويژگيهاي زبان بياني قرآن در آيات تفاضل پيامبران است. نزول آيات تفضيل پيامبران نشانگر اين مهم است که اين مسئله در عهد نزول قرآن، داراي زمينة فرهنگي بوده و موضوعي شناختهشده نزد مخاطبان قرآن، اعم از مسلمانان و پيروان ديگر اديان بوده است. با توجه به شرايط متفاوت محيط نزول آيات مکي و آيات مدني، تفاضل پيامبران نيز از زمينههاي متنوع تاريخي، انذاري و انتقادي برخوردار است و اهدافي چون تکريم پيامبران، ابطال دعوي معارضان و تصحيح نگرههاي نادرست را دنبال کرده است. برآيند آيات تفاضل نشان ميدهد که اصل مقام نبوت قابل تفضيل نيست و تفاضل آنان، به معجزات و نشانههاي نبوت پيامبران برميگردد که خداوند برابر حکمت خود و با لحاظ مقتضيات و نيازهاي زمانة هر پيامبري، نشانه و معجزهاي متناسب و کارآمد اعطا نموده است. هرچند قرآن بر وجود نوعي تفاضل ميان پيامبران تصريح دارد، ولي آيهاي صريح در تفضيل و افضيلت پيامبري خاص بر ساير پيامبران يافت نشد؛ هرچند گروهي از پيامبران را بر ساير آنان تفضيل داده است. البته برخي از نظريههاي تفسيري نيز دلالت آية «وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجات» بر افضليت رسول خدا را پذيرفتهاند. در روايات اسلامي نيز بر افضليت محمد بر پيامبران پيشين تأکيد شدهاست و متکلمان و محدثان براي آن ادعاي اجماع کردهاند.
- انجيل، کتاب مقدس، 2013م، نرمافزار مژده.
- آصفي، محمدمهدي، 1385، در آينه وحي، ميثاق، ترجمه حسين خدامي، قم، مؤسسه امام خميني.
- ـــــ ، 1385، در آينه وحي، گشايش، ترجمه فريدالدين فريد عصر، قم، مؤسسه امام خميني.
- آلوسى، محمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلمية.
- ابن حنبل، احمد، بيتا، مسند احمد، لبنان، دار صادر.
- ابن شهرآشوب، 1965م، مناقب آل أبي طالب، نجف اشرف، الحيدرية.
- ابن عاشور، محمد بن طاهر، بيتا، التحرير و التنوير، قم، نرمافزار جامع التفاسير.
- ابن عطيه، عبدالحق، 1422ق، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، بيروت، دار الكتب العلمية.
- ابن فارس، احمد، 1387، ترتيب مقاييس اللغة، تنقيح: سعيدرضا عسگري و حيدر مسجدي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- ابن منظور، محمد، 1405ق، لسان العرب، قم، ادب الحوزه.
- ابنکثير، اسماعيل، 1992م، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالمعرفة.
- ابي الشيخ اصبهاني، ابومحمد عبدالله، 1998م، اخلاق النبي و آدابه، تحقيق: محمد بن صالح الونيان، رياض، دارالمسلم.
- اندلسي، ابوحيان، 1422ق، تفسير البحر المحيط، بيروت، دارالكتب العلمية.
- بحراني، سيدهاشم، 1411ق، حلية الأبرار، قم، مؤسسة المعارف الإسلامية.
- بخاري، محمد بن اسماعيل، 1981م، صحيح البخاري، بيجا، دارالفكر.
- بلاغي، محمدجواد، 1985م، الهدى إلى دين المصطفى، بيروت، مؤسسة الأعلمي.
- بلخى، مقاتل بن سليمان، 1423ق، تفسير مقاتل بن سليمان، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- بيضاوي، عبدالله بن عمر، 1418ق، انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- پويا، اعظم، بيتا، مواجهه قرآن با فرهنگ مسيحيت، تهران، هستينما.
- ترمذي، محمد بن عيسى، 1983م، السنن، بيروت، دارالفکر.
- ثعلبى نيشابورى، احمد بن ابراهيم، 1422ق، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- جامي، عبدالرحمن، 1381، نقد النصوص في شرح نقش الفصوص، تحقيق: ويليام چيتيك، تهران، مؤسسه پژوهشى حكمت و فلسفه ايران.
- جديدبناب، علي، 1385، تحليلي بر عملكرد يهود در عصر نبوي، قم، مؤسسه امام خميني.
- جديع، محمد، 2001م، المقدمات الأساسية في علوم القرآن، ليدز- بريطانيا، مرکز البحوث الاسلامية.
- جوهري، اسماعيل بن حماد، 1987م، الصحاح، بيروت، دار العلم للملايين.
- حر عاملي، 1376، الفصول المهمة في أصول الائمة، قم، مؤسسة معارف إسلامي إمام رضا.
- حويزي، عبد على بن جمعه، 1370، نور الثقلين، قم، مؤسسه اسماعيليان.
- ريحاوي، محمد بن سليمان، 1986م، نخبة اللآلي شرح بدأ الأمالي، استانبول، مكتبة الحقيقة.
- زمخشرى، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دار الكتاب العربي.
- سبزواري، سيدعبدعلي، 1409ق، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه اهل بيت.
- سيوطي، جلالالدين، 1404ق، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، كتابخانه مرعشى نجفي.
- شاهين، عبدالصبور، 2007م، تاريخ القرآن، قاهرة، نهضة مصر.
- شايع، محمد، 1997م، المكي و المدني في القرآن الكريم، رياض، مرکز تفسير للدراسات القرآنية.
- شلبي، احمد، 1973م، مقارنة الأديان: المسيحية، القاهرة، مكتبة النهضة المصرية.
- شوکاني، بيتا، فتح القدير الجامع بين فني الرواية و الدراية من علم التفسير، بيجا، عالم الكتب.
- صادقزاده طباطبايي، سيدمحمود؛ مرتضوي، سيدمحمد، 1390، «معيار برتري پيامبران از نگاه قرآن و حديث»، مطالعات اسلامي: فلسفه و كلام، سال چهل و سوم، ش 86.
- صدوق، محمد بن علي، 1989م، عيون أخبار الرضا، بيروت، مؤسسة الأعلمي.
- صنعاني، عبدالرزاق، بيتا، المصنّف، بيجا، منشورات المجلس العلمي.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين.
- طبرسي، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- طنطاوى، سيدمحمد، بيتا، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، قاهره، دار نهضه.
- طوسي، محمد بن حسن، بيتا، التبيان في تفسير القرآن، لبنان، دار احياء التراث العربي.
- ـــــ ، 1400ق، الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، تهران، مكتبة جامع چهلستون.
- طيالسي، سليمان بن داود، بيتا، مسند الطيالسي، بيروت، دارالمعرفة.
- عزالدين، عبدالعزيز، 1981م، منية السول في تفضيل الرسول، بيروت، دارالکتاب الجديد.
- عسگري، ابوهلال، 1412ق، الفروق اللغوية، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- عک، خالد عبدالرحمن، 1427ق، تسهيل الوصول إلى معرفة أسباب النزول، بيروت، دارالمعرفة.
- عيوضي، حيدر، 1393، صفاخانه اصفهان در گفتوگوي اسلام و مسيحيت، قم، اديان.
- فخر رازى، محمد بن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- فراهيدي، خليل، 1409ق، العين، تحقيق: مهدي مخزومي و ابراهيم سامرايي، قم، دارالهجرة.
- فضلالله، محمدحسين، 1419ق، تفسير من وحي القرآن، بيروت، دارالملاك.
- فيض کاشاني، ملامحسن، بيتا، الوافي، اصفهان، مكتبة الامام أميرالمؤمنين.
- ـــــ ، 1415ق، تفسير الصافي، تهران، مكتبة الصدر.
- قاسمى، محمد جمالالدين، 1418ق، محاسن التأويل، بيروت، دارالكتب العلمية.
- قاضي عياض، 1988م، الشفاء بتعريف الحقوق المصطفي، بيروت، دارالفکر.
- قرطبي، محمد بن احمد، 1364، الجامع لأحكام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- قونوي، ابوالمعالي، 1371، الفكوك في اسرار مستندات حكم الفصوص، تهران، مولا.
- قيصري، محمد داوود، 1375، شرح فصوص الحكم، تهران، علمي و فرهنگي.
- کليني، محمد بن يعقوب، 1365، الکافي، تحقيق: علياكبر غفاري، تهران، دارالكتب الإسلامية.
- كاشانى، ملافتحالله، 1336، تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، تهران، علمى.
- كوفي، ابن أبي شيبة، 1989م، المصنّف، بيروت، دارالفكر.
- مازندراني، محمدصالح، 2000م، شرح أصول الكافي، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- مجلسي، محمدباقر، 1989م، بحار الانوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- مجلسي، محمدتقي، بيتا، روضة المتقين في شرح کتاب من لا يحضره الفقيه، قم، بنياد كوشانپور.
- محمد ابوشهبه، محمد، 1987م، المدخل لدراسة القرآن الكريم، رياض، دار اللواء.
- مدرسى، سيدمحمدتقى، 1419ق، من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسين.
- مشهدي، محمد، 1368، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، وزارت ارشاد اسلامي.
- مصطفوى، حسن، 1417ق، التحقيق في کلمات القرآن، تهران، وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي.
- ـــــ ، 1380، تفسير روشن، تهران، مركز نشر كتاب.
- مطهري، مرتضي، 1385، مجموعه آثار (وحي و نبوت)، تهران، صدرا.
- مظهرى، محمد ثناءالله، 1412ق، التفسير المظهري، پاکستان، مکتبه رشديه.
- مفيد، محمد بن محمد، 1993م، المسائل السروية، تحقيق: صائب عبدالحميد، بيروت، دارالمفيد.
- ـــــ ، 1414ق، تصحيح الاعتقاد، تحقيق: حسين درگاهي، بيروت، دارالمفيد.
- مفيد، محمد بن محمد، 1382، تفسير القرآن المجيد، قم، بوستان كتاب.
- مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامية.
- نقوي القايني، محمدتقي، بيتا، مفتاح السعادة في شرح نهج البلاغة، تهران، مكتبة المصطفوي.
- نووي جاووي، محمد، 1417ق، مراح لبيد لكشف معنى القرآن المجيد، بيروت، دار الكتب العلمية.
- نيسابوري، مسلم، بيتا، صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر.
- هروي، عبيدالقاسم، 1964م، غريب الحديث، تحقيق: محمد عبدالمعيد خان، بيروت، دارالكتاب العربي.
- هريدي، اسماء، 2001م، مفهوم النبوة في القرآن الکريم، بيجا، جامعة عين الشمس.