اصطلاحشناسی «وجوه و نظائر» در علوم قرآن
Article data in English (انگلیسی)
1. مقدمه
«وجوه و نظائر» عنوان يكي از انواع علوم قرآن است. زركشي در نوع چهارم البرهان با عنوان «جمع الوجوه و النظائر» و سيوطي در نوع 39 الإتقان با عنوان «معرفة الوجوه و النظائر» به آن پرداختهاند. سيوطي اشتمال قرآن بر وجوه و نظائر را يکي از وجوه اعجاز قرآن دانسته است (سيوطي، 1408ق، ج 1، ص387). زرکشي دو تعريف براي وجوه و نظائر ذکر نموده و يکي را نقد کرده است. مطالب سيوطي در تعريف و ارزيابي تعاريف، عيناً برگرفته از البرهان زرکشي است.
عبارات زرکشي در تعريف و نيز بيانش در نقد تعريفي که مقبولش نيست، داراي ابهاماتي است. به نظر نگارنده، بيشتر کساني که درصدد توضيح سخنان زرکشي برآمدهاند، آن را درست فهم نکردهاند (براي نمونه ر.ک: ايرواني، 1371، ص36؛ معرفت، 1378، ص320؛ تمسکي بيدگلي و ديگران، 1394، ص100؛ حسين افسردير، 1392، ص96). برخي، هرچند فهمشان از تعريف مقبول زرکشي درست است، ولي به اشکالي که وي بر تعريف غيرمقبول دارد، نپرداخته و رفع ابهام نکردهاند (براي نمونه ر.ک: جعفري، 1377، ص11و12؛ طيبحسيني، 1390، ص157، 158)؛ برخي، تعريف مقبول زرکشي را درست فهم کرده و همان را پذيرفتهاند (طيبحسيني، همان) که به نظر ما تعريف درستي نيست. به هر حال، هم بررسي سخنان زرکشي بايسته است و هم ارائه تعريفي درست از وجوه و نظائر يا ارائه شواهد کافي براي پذيرش يکي از تعاريف ارائهشده.
آيتالله محمدهادي معرفت علاوه بر آنکه در فهم تعريف زرکشي از نظائر به خطا رفته، طرحي نو در مبحث وجوه و نظائر درانداخته و اين مبحث را با مبحث محکم و متشابه در هم آميخته و کاملاً از اصطلاح «وجوه و نظائر» دور افتاده است. ايشان در پي اين خلط، براي وجوه و نظائر اقسامي ذکر کرده که سه قسم آن از وجوه و نظائر خارج است و در قسمي که از وجوه و نظائر است، برخي مثالهايش نادرست است. برخي بدون توجه به اين خلط، اقسام مزبور و مثالهايي را که استاد معرفت براي هر قسم ذکر کرده است، با تلخيص بيانهاي استاد ذيل مثالها عيناً ذکر کردهاند (ر.ک: سلطاني رناني، 1382، ص325؛ همايي، 1383، ص54-58). حسب مراجعه و اطلاع نويسنده، سخنان استاد معرفت در باب وجوه و نظائر را کسي نقد نکرده است و ازآنجاکه ايشان از شخصيتهاي مطرح در دانش علوم قرآن هستند، اين احتمال وجود دارد که کسان ديگري بدون توجه به خلط صورتگرفته، سخنان ايشان در تقسيم وجوه و نظائر را تلقي به قبول کنند. ازاينرو نقد سخنان ايشان نيز امري بايسته است.
در اين مقاله برآنيم تا با روش توصيفي تحليلي و انتقادي، تعريفي درست از اين مصطلح علوم قرآني ارائه دهيم؛ مطالب زرکشي را به درستي فهم و صحت و سقم مطالب وي را بررسي کنيم و خلطي را که آيتالله معرفت در اين مبحث بدان دچار شدهاند، نشان دهيم.
فهم مراد از وجوه و نظائر و بررسي سخنان زرکشي در نقد برخي تعاريف، منوط به شناخت کتابهاي وجوه و نظائر و اطلاع از مباحثي است که در کتابهاي مزبور به آنها پرداخته شده است. ازاينرو پس از پيگيري پيشينه وجوه قرآن در روايات، آن دسته از کتابهاي وجوه و نظائر را که منتشر شده و در اختيار هستند، به اختصار معرفي كرده، کاربرد واژههاي وجوه و نظائر را در آنها بررسي ميکنيم تا مشخص شود مرادشان از وجوه و نظائر چيست؛ سپس تعاريف مذکور در البرهان را مورد توجه قرار ميدهيم و ارزيابي زرکشي از آنها را بررسي ميكنيم و پس از روشن شدن تعريف صحيح «وجوه و نظائر»، به رابطه اين مبحث با مبحث «محکم و متشابه» ميپردازيم و نشان ميدهيم بيشتر اقسامي که آيتالله معرفت براي وجوه و نظائر ذکر کردهاند، نادرست است و ايشان در اين مبحث کاملاً از اصطلاح وجوه و نظائر در دانش علوم قرآن خارج شدهاند.
-
- 2. کاربرد «وجوه قرآن» در معاني واژههاي قرآن در روايات
روايتي مفصل از طريق نُعماني از امير مؤمنان علي بن ابيطالب نقل شده است که مرحوم مجلسي همه آن را در مجلد 90 بحار نقل کرده است. در اين مجموعه، وجوه معنايي واژههاي وحي، خلق، فتنه، قضاء، نور، امت، کفر، شرک و ظلم در قرآن بيان شده است (رک: مجلسي، 1403 ق، ج 90، ص16-23، 60-63).
در اين مجموعه براي سؤال از وجوه معنايي واژهها، از تعابير «متشابه» (براي نمونه، ر.ک: همو، 1403 ق، ج 90، ص17)، «اقسام» (براي نمونه رک: همو، 1403 ق، ج 90، ص20) و گاه «لفظ» (براي نمونه، ر.ک: مجلسي، 1403 ق، ج 90، ص16)، و در بيان کاربردهاي قرآني آنها، از تعابير «وجوه» (همو، 1403 ق، ج 90، ص60، 62) و «اوجه» (براي نمونه، ر.ک: همو، 1403 ق، ج 90، ص17، 18) استفاده شده و گاه بدون ذکر تعبيري خاص (براي نمونه، ر.ک: همو، 1403 ق، ج 90، ص16)، کاربردها بيان گرديده است.
با تأمل در کاربردهاي «وجوه» در اين مجموعه روشن ميشود که مراد از آن، معاني مختلف کلمه در قرآن است.
در برخي روايات منقول از امام صادق نيز کلمه «وجوه» به معاني متعدد يک واژه در قرآن اطلاق شده است (کليني، 1407ق، ج 2، ص389). در تفسير علي بن ابراهيم در مواردي درباره اين سنخ واژهها، از تعبير «متشابه» استفاده شده (رک: قمي، 1404ق، ج 1، ص32) و در برخي موارد در برابر «محکم» قرار گرفته است (رک: همو، 1404ق، ج 1، ص96).
-
- 3. معرفي مختصر کتابهاي وجوه و نظائر و بررسي کاربرد «وجوه» و «نظائر» در آنها
نجاشي براي دارم بن قبيصة بن نهشل از راويان حديث از حضرت علي بن موسي الرضا، کتابي در وجوه و نظائر ذکر کرده که وي از احاديث آن حضرت فراهم نموده است (ر.ک: نجاشي، 1365، ص162؛ نيز رک: صدر حاج سيد جوادي، 1385، ج 7، ص415؛ سيد محسن امين، 1420ق، ج 10، ص162).
ابنجوزي به انتساب کتابي در وجوه و نظائر به ابن عباس، و کتاب ديگري به علي بن ابي طلحه(م 143ق) به روايت از ابن عباس اشاره کرده است (ابنجوزي، 1407ق، ص82). وي در ادامه از محمد بن سائب کلبي (م 146ق) و مقاتل بن سليمان (م 150ق) و برخي کسان ديگر، از جمله استادش ابو الحسن علي بن عبيد الله بن زاغوني (م 578ق) بهعنوان کساني که در وجوه و نظائر کتاب نگاشتهاند، نام ميبرد (ابنجوزي، 1407ق، ص83). به عِکرَمه (م 105ق) نيز کتابي در وجوه و نظائر نسبت دادهاند (براي کتاب عکرمه و ديگر کتابهاي پيش از کتاب مقاتل نيز ر.ک: حاجي خليفه، بيتا، ج 2، ص2001؛ زركشى، 1415ق، ج1، ص191، پانوشت2).
برخي از کتابهاي وجوه و نظائر- که از مهمترين نگارشها در اين زمينه محسوب ميشوند- منتشر شده و در دسترساند. در ادامه ضمن معرفي مختصر آنها، کاربرد واژهاي «وجوه» و «نظائر» را در آنها پي ميگيريم. اين بررسي ما را به شناخت صحيح مصطلح «وجوه و نظائر» رهنمون خواهد شد.
«الوجوه و النظائر في القرآن» مقاتل بن سليمان بدون هيچ مقدمهاي از جانب مقاتل چنين آغاز ميشود: «مما الف ابو نصر من وجوه القرآن الکريم عن مقاتل بن سليمان مما استخرج» (مقاتل بن سليمان، 1395ق، ص193). ابونصر يا کاتب کتاب است يا آنکه بخشي از کتاب مقاتل را برگزيده است. در هر حال، در اين بخش اسمي از نظائر نيامده و تعبير «وجوه القرآن» به کار رفته است.
مقاتل در آغاز بيان وجوه کلمات مينويسد: «تفسير... علي... وجها» (وجوه) و سپس به بيان کاربردهاي آن واژه در قرآن ميپردازد. مثلاً در بيان وجوه «هدي» مينويسد: «تفسير الهدي علي سبعة عشر وجها: فوجه منها: الهدي يعني البيان...» (مقاتل بن سليمان، 1395 ق، ص89)؛ و در بيان وجوه «کفر» مينويسد: «تفسير الکفر علي «اربعة» وجوه: فوجه منها: الکفر بتوحيد الله، الانکار له...» (مقاتل بن سليمان، 1395ق، ص95).
در کتاب مقاتل ضمن بيان وجوه، گاه کلمه «نظير» درباره دو آيه که در آنها واژه مورد بحث در يک معنا به کار رفته است، استعمال ميشود؛ مثلاً بعد از بيان چند آيه که در آنها «هدي» به معناي «بيان» به کار رفته است، از جمله آيه 128 طه، در ارتباط با آيه 26 سوره سجده مينويسد: نظيرها في تنزيل السجده حيث يقول: (أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ) أو لم يبين لهم (كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِم إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ أَفَلا يَسْمَعُون) (مقاتل بن سليمان، 1395 ق، ص90 نيز رک: ص92، 94، 97، 105، 110).
هارون بن موسي (متوفاي حدود 170ق) در «الوجوه و النظائر في القرآن الکريم» براي بيان «وجوه»، از همان تعابير مقاتل استفاده ميکند (براي نمونه، ر.ک: هارون بن موسي، 1409ق، ص28، 30، 33).
حکيم ترمذي (م 320 ق) در «تحصيل نظائر القرآن» درباره کتابي که محور کارش بوده مينويسد: «فإنما نظرنا في هذا الکتاب المؤلف في نظائر القرآن فوجدنا الکلمة الواحدة مفسرة علي وجوه» (حکيم ترمذي، بيتا، ص38). اين عبارت به وضوح نشان ميدهد مراد وي از وجوه، معاني واژه است. ترمذي در آغاز بيان کاربردهاي قرآني واژه، به معانياي که در کتاب محوري وي به کار رفته است، با تعبير «و اما قوله...علي کذا وجه» (براي نمونه، ر.ک: حکيم تزمذي، بيتا، ص42) اشاره ميکند، و پس از بيان معناي جامع مورد نظر خود، تمام وجوهي را که براي کلمه مورد بحث ذکر شده است، ذکر ميكند و تناسبش را با آن معنا نشان ميدهد.
مراد ترمذي از کلمه «نظائر» در عبارت آغازين کتاب روشن نيست؛ ولي در نخستين واژهاي که معاني آن را بيان ميکند، روشن ميشود مقصودش از نظائر، کلمهاي است که در آيات متعدد داراي معاني مختلف است. وي در بيان معاني هدي در قرآن مينويسد: «الهدي علي ثمانية عشر وجها فالحاصل من هذه الکلمة کلمة واحدة فقط، و ذلک أن الهدي هو الميل، ويقال في اللغة رأيت فلانا يتهادي في مشيته، اي يتمايل» (حکيم تزمذي، بيتا، ص38). از اين عبارت به خوبي روشن است که وي دربارة کلمات و معاني متعدد آنها بحث ميکند و وقتي «وجوه»، معاني آن کلمه باشد، مراد از «نظائر»، کلمه مورد نظر در آيات متعدد خواهد بود.
قابل توجه اينکه محقق کتاب ترمذي، وجيه احمد عبد الله، نظائر را الفاظ مترادف تلقي ميكند و مينويسد: «اما النظائر فهي الألفاظ المختلفة تستعمل بمعني واحد مثل قولنا: جواد، کريم... فالنظائر تکون في الألفاظ التي تستخدم في ابراز المعني الحقيقي للفظ الاصلي مثل لفظ الکفر؛ نظائره: التکذيب، و الظلم، و الجحود، و کفران النعمة، فهذه النظائر جميعها يفيد الکفر» (حکيم تزمذي، بيتا، ص19)؛ در حالي که حتي يک مورد هم کلمات مترادف در کتاب ترمذي ذکر نشده است.
ابوهلال عسکري (م بعد 395ق) در «الوجوه و النظائر في القرآن الکريم» برخلاف کتابهاي پيشين، که تنها به بيان معاني واژه در استعمالات قرآني ميپرداختند، براي تتميم فائده، به معناي ريشهاي لغوي واژهها نيز پرداخته است (رک: ابوهلال عسکري، 2010م، ص15).
وي در عنوان هر باب، هر دو تعبير «وجوه» و «نظائر» را ذکر ميکند؛ مثلاً در باب بيستونهم که آخرين باب کتاب است، مينويسد: «فيما جاء من الوجوه و النظائر في أوله ياء» (ابوهلال عسکري، 2010م، ص346)؛ ولي اينگونه نيست که آن باب را دوبخشي کند؛ بلکه وجوه معنايي کلمات مورد نظر را با به کار بردن تعابير «وجوه» و «اوجه» ذکر ميکند (براي نمونه، ر.ک: ابوهلال عسکري، 2010م، ص53). اين امر نشان ميدهد مراد وي از وجوه، معاني آن واژه در قرآن است و ازآنجاکه بخش دومي بهعنوان نظائر ندارد، روشن ميشود الفاظ همساني را که داراي وجوه معنايي متعدد هستند، نظائر ميشمارد.
ابوهلال، گاه در کتاب فروق اللغة خويش بعد از بيان برخي معاني واژهاي در قرآن، به ذکر آنها در کتاب وجوه و نظائرش اشاره ميکند که نشان ميدهد مرادش از «وجوه» معاني است؛ مثلاً بعد از بيان برخي معاني «جعل» در آيات قرآن مينويسد: «وله وجوه كثيرة أوردناها في كتاب الوجوه والنظائر» (ابوهلال عسکري، 1400ق، ص129).
وي گاه کلماتي را ذکر کرده است که مشترک معنوياند و به ذکر مصاديق خاصي که در آيه از آن اراده شده، پرداخته و آنها را وجوه آن کلمه برشمرده است؛ مثلاً مصاديق مورد نظر از «ارض» را بهعنوان وجوه آن ذکر کرده است (رک: ابوهلال عسکري، 2010م، ص53، 54).
در متن کتاب ابوهلال کلمه نظير و نظائر کاربرد ندارد و همانگونه که پيشتر گفتيم، تنها در آغاز هر باب، از کلمه نظائر به همراه وجوه استفاده شده است. ازآنجاکه از متن کتاب استفاده شد كه مراد وي از «وجوه»، معاني واژه است، ظاهراً مقصودش از «نظائر» واژه مورد نظر در مواضع مختلف ميباشد؛ زيرا وقتي مثلاً مينويسد: «الباب الاول في ما جاء من الوجوه و النظائر في اوله الف» (ابوهلال عسکري، 2010م، ص15). روشن است کلماتي که با الف آغاز ميشوند و معاني آنها مرادش ميباشد، وقتي روشن شد معاني را «وجوه» شمرده، تنها فرضي که ميماند اين است که مرادش از «نظائر» واژه مورد نظر در کاربردهاي قرآني باشد.
اسماعيل بن احمد حيري(م 431ق) در «وجوه القرآن» با لحاظ حروف آغازين کلمات، براي هر حرف کتابي اختصاص ميدهد و پس از ذکر کلماتي که در آن کتاب قرار ميگيرند، وجوه هر کلمه را در يک باب بيان ميکند؛ مثلاً در کتاب «الالف»، وجوه معنايي واژه الف را ذيل عنوان: «باب الالف» ذکر ميکند.
مراد وي از وجوه، معاني مختلفي است که يک واژه در مواضع مختلف در آنها به کار رفته است؛ مثلاً در باب الاتقاء مينويسد: «علي عشرة اوجه: احدها: الاجتناب من الشرک، کقوله...» (حيري، 1422ق، ص60).
در اين کتاب، گاه از واژه اشباه و نظير براي بيان آياتي که در آنها کلمه مورد بحث در يک معنا به کار رفته، استفاده شده است؛ مثلاً بعد از ذکر دو آيه که در آنها اقامه صلاة به معناي اتمام به کار رفته است، مينويسد: «و اشباههما...» (حيري، 1422ق، ص66). نيز بعد از ذکر آياتي که در آنها انزال به معناي تنزيل به کار رفته است، مينويسد: «و نظيرها في النساء...» (حيري، 1422ق، ص67).
ابوعبدالله دامغاني(م 478ق) در مقدمه «الوجوه و النظائر لألفاظ کتاب الله العزيز» مينويسد: «إني تأملت کتاب وجوه القرآن لمقاتل بن سليمان، و غيره، فوجدتهم أغفلوا أحرفا من القرآن لها وجوه کثيرة، فعمدت الي عمل کتاب مشتمل علي ما صنفوه و ما ترکوه منه، و جعلته مبوبا علي حروف المعجم» (دامغاني، 1416ق، ج1، ص3).
در اين عبارت، از «احرف»ي سخن گفته شده است که داراي وجوه کثيرند، و ازآنجاکه در کتابهاي وجوه و نظائر، معاني مختلف يک کلمه در مواضع مختلف ذکر ميشود، روشن ميشود مراد از «احرف»، واژههاي مزبور، و مراد از «وجوه»، معاني آنها در کاربردهاي قرآني است.
دامغاني در آغاز هر باب کلماتي را که داراي وجوه مختلفاند، برميشمرد؛ سپس وجوه معنايي هر کدام را بيان ميکند و در بيان وجوه، ابتدا معاني مختلفي را که کلمه مورد نظر در آنها به کار رفته است، برميشمارد و به دنبال آن آياتي از قرآن را که در آنها واژه مورد نظر در آن معاني به کار رفته است، به تفصيل بيان ميکند.
وي مصاديق متعدد کلماتي را که مشترک معنوياند، بهعنوان وجوه معنايي آنها ذکر ميکند. از باب مثال، براي بيست مصداق، از جمله آدم، نضربن حارث، برصيصاي عابد و ابوجهل بن هشام را بهعنوان وجوه کلمه «الانسان» ذکر ميکند (ر.ک: دامغاني، 1416ق، ج 1، ص57-62).
دامغاني براي بيان معاني کلمات، معمولاً از تعبير «وجوه» استفاده کرده است و در مواردي اندک تعبير «اقسام» را به کار ميگيرد؛ مثلاً در بيان وجوه کلمه «اسم» مينويسد: «تفسير اسم علي ستة اقسام» (دامغاني، 1416ق، ج 1، ص5). البته در بيان معاني ششگانه اسم، از کلمه وجه استفاده ميکند.
وي در مواردي از واژة نظير براي بيان آيات مشابه استفاده ميکند؛ به اين معنا که وجهي معنايي را ذکر مينمايد؛ سپس مثالي را از قرآن بيان ميکند؛ آنگاه به آيات ديگري که در آنها نيز همين وجه معنايي اراده شده است، با تعبير نظير اشاره ميکند؛ مثلاً مينويسد:
تفسير الآيات علي ستة اوجه العلامات، آي القرآن، المعجزات، العبرة، الکتاب، الامر و النهي.
فوجه منها؛ الآيات: العلامات؛ قوله تعالي في سورة الروم: ومن آياته؛ و مثلها في سورة النحل: ان في ذلک لآيات؛ نظيره في سورة الرعد، و نحوه في سورة الشعراء..الوجه الثاني؛ آيات يعني:آي القرآن؛ قوله عز و جل في سورة آل عمران: هو الذي انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات.نظيرها قوله تعالي في سورة النحل: و اذا بدلنا آية مکان آية (دامغاني، 1416ق، ج 1، ص33).
ابنجوزي(م 597ق) در مقدمه «نزهة الاعين النواظر»، تعريفي از وجوه و نظائر ارائه کرده است که در بيان تعاريف وجوه و نظائر ذکر خواهيم کرد. در متن کتاب، کلمه نظير و نظائر کاربرد ندارد و کلمه وجه به صورت جمع (وجوه، اوجه) و تثنيه (وجهين) بر معاني اطلاق شده است (براي نمونه، ر.ک: ابنجوزي، 1407ق، ص99، 94، 95).
حُبيش بن ابراهيم تفليسي (متوفاي حدود 600ق) در مقدمه «وجوه قرآن» مينويسد: «پس جهد کردم...، وجوه اسما و افعال و حروف آنچه در قرآن موجود بود، بر وسع طاقت، شرح وجوه هر کلمتي را به پارسي واضح بيان کردم و بر هر وجهي چند آيت از قرآن، به دليل آوردم» (تفليسى، 1378، ص2). از اين عبارت به خوبي روشن ميشود که مراد وي از وجوه، معاني واژههاست. کاربرد کلمه وجوه در متن کتاب نيز نشانگر اين امر است؛ مثلاً در بيان معناي آخرة مينويسد: «بدان که آخرت در قرآن بر شش وجه باشد: وجه نخستين آخرت به معناي رستخيز بود» (تفليسى، 1378، ص3).
تفليسي مصاديق برخي واژهها را که مشترک معنوياند نيز بهعنوان وجوه آن واژه ذکر ميکند؛ مثلاً زمين مکه، زمين مدينه، زمين مصر را در وجوه «ارض» ذکر ميکند (ر.ک: تفليسى، 1378، ص15). در وجوه قرآن تفليسي، کلمه نظير و جمع آن «نظاير» کاربرد ندارد.
ابن عماد (م 887ق) در «کشف السرائر في معني الوجوه و الاشباه و النظائر» براي بيان معاني واژههاي همسان قرآن، از تعبير «اوجه» استفاده ميكند و با يکي از الگوهاي اعلم أن... علي... اوجه، تفسير...علي...اوجه، و تفسير... و هي علي... اوجه، معاني کلماتي را که داراي کاربردهاي متعدد در قرآن هستند، ذکر ميکند (براي نمونه، ر.ک: ابن عماد، 1428ق، ص31، 41، 55).
در متن کتاب، کلمه اشباه و نظائر به کار نرفته است و مؤلف بعد از ذکر يک آيه بهعنوان شاهد کاربرد واژه در يک معنا، براي ذکر يا اشاره به آيات ديگري که کلمه مورد نظر در آنها به همان معنا به کار رفته است، از کاف تشبيه، کذلک و مثل استفاده ميکند؛ مثلاً بعد از ذکر آيه 5 بقره، بهعنوان نخستين آيهاي که هدي در آن به معناي «بيان» به کار رفته است، آيه 5 لقمان را با کاف تشبيه، و برخي آيات ديگر، از جمله آيه 17 فصلت را با کذلک ذکر ميکند (رک: ابن عماد، 1428ق، ص31).
وي در مقدمه کتاب از سه کلمه اشباه، وجوه و نظائر استفاده ميكند و مينويسد: «قد استخرت الله تعالي في تأليف کتاب اجمع فيه ما جاء من الأشباه من معانيه من الآيات العظيمة، ما فيه من الوجوه و النظائر» (ابن عماد، 1428ق، ص30)؛ ولي از اين عبارت روشن نيست مقصودش از اين سه کلمه چيست. از متن کتاب روشن است که مراد از وجوه، معاني واژههاي همسان است؛ حال، اينكه آيا نظائر که به آن عطف شده، به همان معناي وجوه است يا امر ديگري مقصود است، مشخص نيست.
-
- 4. تعريف وجوه و نظائر
در بيشتر کتابهاي وجوه و نظائر، تعريفي از آن ارائه نشده است؛ ولي در همه آنها مراد از «وجوه» معاني مختلفي است که واژه در مواضع مختلف قرآن در آنها استعمال شده است. اين مطلب در معرفي کتابهاي وجوه و نظائر روشن شد. در برخي کتابهاي وجوه و نظائر شواهدي بود بر اينکه مراد از نظائر واژههايي است که داراي معاني متعددند.
از ميان کساني که در وجوه و نظائر کتاب نگاشتهاند، تنها ابنجوزي به تفصيل به تعريف وجوه و نظائر پرداخته است. ظاهراً وي نخستين کسي است که وجوه و نظائر را تعريف کرده است (العواء، 1419ق، ص83). زرکشي نيز دو تعريف براي وجوه و نظاير ذکر نموده و يکي را برگزيده و ديگري را نقد کرده است. در برخي کتابها عبارات زرکشي بيهيچ تغييري يا با تغيير اندک، بدون آنکه شرحي درباره مقصود وي داده شود، تکرار شده است (براي نمونه، ر.ک: سيوطي، 1363 ش، ج 3، ص144؛ مقاتل بن سليمان، 1395ق، ص84 «مقدمه عبدالله محمود شحاته»). عبارات زرکشي در اصلِ تعريف و نيز در نقدِ برخي تعاريف داراي ابهام است و کسان بسياري از عبارات وي برداشت نادرستي کردهاند که در ادامه بيان خواهد شد.
-
-
- 4.1. .تعريف ابنجوزي
-
ابنجوزي در تعريف وجوه و نظائر مينويسد:
معني الوجوه و النظائر أن تكون الكلمة واحدة ذكرت في مواضع من القرآن علي لفظ واحد و حركة واحدة و اريد بكل مكان معني غير الآخر. فلفظ كل كلمة ذكر في موضع، نظير للفظ الكلمة المذكورة في الموضع الآخر. و تفسير كلّ كلمة بمعني غير المعني الاخري هو الوجوه. فاذن النظائر اسم للالفاظ، و الوجوه: اسم للمعاني فهذا الاصل في وضع كتب الوجوه و النظائر و الذي اراد العلماء بوضع کتب الوجوه و النظائر أن يعرّفوا السامع لهذه النظائر أن معانيها تختلف، و أنه ليس المراد بهذه اللفظة ما أريد بالاخري (ابنجوزي، 1407ق، ص83).
طبق تعريف وي، مراد از «وجوه»، معانياي است که واژه در مواضع متعدد در آنها به کار رفته، و مراد از «نظائر» لفظ مورد نظر در مواضع مختلف است؛ مثلاً «امة» در آيات «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيه...» (بقره: 213)، «وَقالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ» (يوسف: 45) و «بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ» (زخرف: 22)، نظائر و معاني جماعت، مدت، و آيين که واژه امة در آيات مذکور به ترتيب در آنها به کار رفته است، «وجوه» ميباشند.
ابنجوزي در ادامه به توسعه در معناي وجوه و نظائر اشاره ميكند و متذکر ميشود که نگارندگان کتابهاي وجوه و نظائر درصدد برآمدهاند کلماتي را که مشترک معنوياند نيز به لحاظ مصاديق متعدد آن در قرآن، در کتابهاي مزبور ذکر کنند؛ با آنکه معناي آنها در تمام مواضع قرآن يکي بيش نيست. وي در ادامه، کلمههاي بلد، قريه، مدينه، رجل و انسان را بهعنوان کلماتي که در قرآن داراي يک معنا بيشتر نيستند، ولي در مصاديق متعددي به کار رفته و به اين لحاظ در کتابهاي مزبور ذکر شدهاند، از باب نمونه ذکر ميکند (ابنجوزي، 1407ق، ص83).
-
-
- 4.2. .تعريف زرکشي
-
همانطور که بيان شد، زركشي دو تعريف براي وجوه و نظاير ذكر كرده و يكي را برگزيده و ديگري را نقد کرده است.
تعريف اول زركشي كه مورد پذيرش خود اوست، چنين است: «وجوه» لفظ مشتركي است كه در چندين معنا به كار ميرود؛ مثل كلمه امت؛ و «نظائر» همانند الفاظ متواطئ ميباشد (زركشى، 1415ق، ج1، ص193).
4.2.1.1. مراد از الفاظ متواطئ در تعريف مقبول زرکشي
بخش نخست تعريف زرکشي، يعني تعريف وجوه، روشن است؛ ولي در اينکه مراد از «الفاظ متواطئ» در تعريف نظائر چيست، ابهام وجود دارد.
الف. الفاظ مترادف
برخي مراد از نظائر را در اين تعريف، «الفاظ مترادف» دانستهاند. آيتالله معرفت در ترجمه تعريف زرکشي نگاشتهاند: «نظائر الفاظي را گويند كه با يكديگر هماهنگ و همتا باشند» (معرفت، 1378ش، ص320) و در توضيح نوشتهاند: «مانند الفاظ مترادفه كه معاني آنها يكسان يا نزديك به هم باشند» (معرفت، 1378، ص320؛ مقاتل بن سليمان، 1395ق، ص183«مقدمه عبدالله شحاته»؛ سرمدي، 1380، ص14«مقدمه بهاء الدين خرمشاهي» و 17).
اين ادعا که مراد از «الفاظ متواطئ» در تعريف نظائر، الفاظ مترادف ميباشد، با اين اشکال مواجه است که در کتابهاي وجوه و نظائر، معناي الفاظ مترادف بررسي و بيان نشده است، و روشن است که تعريف اصطلاح وجوه و نظائر ناظر به کتابهاي وجوه و نظائر است و بايد با آنها منطبق باشد و نميتوان چيزي را که اصلاً در کتابهاي وجوه و نظائر به آن پرداخته نشده است، در تعريف اصطلاح وجوه و نظائر ذکر کرد.
ب. مشترک معنوي
به نظر ميرسد مراد از «الالفاظ المتواطئة» در تعريف نخست زرکشي، الفاظي است که مشترک معنوياند و در قرآن در مصاديق متعددي به کار رفتهاند.
توضيح مطلب: اسمي که داراي يک معنا باشد، به دو قسم تقسيم ميشود: 1. جزئي؛ يعني معناي لفظ تنها بر فرد معيني صادق است و قابليت انطباق بر افراد ديگر را ندارد؛ مانند اعلام شخصيه که تنها بر شخصي که اسم براي او وضع شده، قابل صدق است؛ 2. کلي؛ يعني معنايي که لفظ بر آن دلالت ميکند، بر افراد متعددي قابل صدق باشد؛ مثل انسان که بر تمام افراد انسان قابل صدق است. لفظي را که داراي معناي کلي است و بر مصادق متعدد قابل انطباق است، «مشترک معنوي» ميگويند.
اسم کلي خود بر دو قسم است: متواطئ و مشکک. کلي متواطئ، کلياي است که معنايش بر تمام افراد يکسان صدق ميکند؛ مثل «حيوان» که بر تمام افراد حيوان به طور يکسان صادق است؛ و کلي مشکک، کلياي است که بر تمام افرادش يکسان صادق نيست؛ مثل نور که صدقش بر نور شمع و خورشيد و غيره تشکيکي است و درجات شدت و ضعف دارد؛ مثلاً نور شمع به مراتب ضعيفتر از نور يک چراغ است. راغب اصفهاني مينويسد: للفظ مع المعني خمس احوال: الاول: أن يتفقا في اللفظ و المعني، فيمسي «اللفظ المتواطئ» نحو «الانسان» اذا استعمل في «زيد» و «عمرو» (راغب اصفهاني، 1405ق، ص29 نيز رک: ابن عربي معافري، 1990م، ص190).
حال اگر لفظ متواطئي داشته باشيم که در قرآن شريف در مصاديق متعدد به کار رود، طبق تعريف نخست زرکشي، به آن «نظائر» گفته ميشود؛ براي مثال، اگر واژه قريه که به معناي آبادي است، در قرآن شريف بر چند آبادي اطلاق شده باشد، به واژه قريه، در کاربردهاي متعدد قرآني نظائر اطلاق ميشود.
و اما اينکه چرا در تعريف نظائر گفته شده «و النظائر کالالفاظ المتواطئة» و نظائر همانند الفاظ متواطئه شمرده شده است، ظاهرا براي اين است که «متواطئ» اختصاص به واژههاي قرآن ندارد؛ بلکه هر واژهاي را که داراي معناي کلي باشد و بر افرادش يکسان صدق کند، شامل ميشود (رک: العواء، 1419ق، ص44).
-
-
-
- 4.2.2. تعريف دوم(تعريف ابنجوزي)
-
-
زركشي تعريف دوم را به صورت موجز اينگونه ذكر ميكند: «وقيل النظائر في اللفظ و الوجوه في المعاني» (زركشى، 1415ق، ج1، ص193). ظاهراً اين عبارت موجز به تعريف ابنجوزي اشاره دارد که قبلاً به تفصيل ذکر کرديم.
-
-
-
- نقد زركشي بر تعريف دوم (تعريف ابنجوزي)
-
-
زركشي تعريف دوم را با تعبير «قيل» که بيانگر ضعف آن از نظر وي ميباشد، ذکر کرده، پس از ذکر تعريف تصريح ميکند که اين تعريف ضعيف شمرده شده است. ايشان در بيان دليل ضعف تعريف مذکور مينويسد: «لانه ]لو[ أريد هذا لكان الجمع في الالفاظ المشتركة، ]و هم يذكرون[ في تلك الكتب اللفظَ الذي معناه واحد في مواضع كثيرة؛ فيجعلون الوجوه نوعاً لأقسام، و النظائر نوعاً آخر» (زركشى، 1415ق، ج1، ص193).
در اينکه مقصود وي از عبارت «اللفظ الذي معناه واحد» چيست، دو احتمال وجود دارد: نخست آنکه مرادش الفاظ مترادف باشد که بر يک معنا دلالت ميکنند. بر اين اساس، از عبارت زرکشي استفاده ميشود که کتابهاي وجوه و نظائر دو بخش دارند: بخش وجوه (الفاظ مشترک) و بخش نظائر (الفاظ مترادف)؛ درحاليکه بر پايه تعريف دوم بايد کتابهاي مزبور تنها مشتمل بر الفاظ مشترک و معاني مختلف آنها باشند که طبق تعريف به الفاظ، نظائر اطلاق شود و بر معاني، وجوه. اين احتمال در کلام زرکشي قوي است و ميتوان گفت ظاهر کلام وي ميباشد؛ و شايد همين امر موجب شده تا کساني الفاظ متواطئه در تعريف مورد قبول زرکشي را به الفاظ مترادف معنا کنند.
احتمال ديگر اينکه مقصود از «اللفظ الذي معناه واحد» مشترک معنوي باشد. همانگونه که ابنجوزي گفت، در کتابهاي وجوه و نظائر، از باب توسعه در معناي وجوه و نظائر، به مصاديق مشترک معنوي به مثابه کاربردي مستقل نگريسته ميشود و به آنها نيز ميپردازند (ابنجوزي، 1407ق، ص83.).
-
-
-
- بررسي نقد زرکشي بر تعريف دوم
-
-
بنابر اينکه مراد از «اللفظ الذي معناه واحد» الفاظ مترادف باشد، خلاصه اشکال زرکشي بر تعريف دوم اين خواهد بود که کتابهاي وجوه و نظائر دو بخش دارند که در يک بخش «الفاظ مشترک» و معاني آنها و در بخش ديگر «الفاظ مترادف» و معاني آنها بيان ميشود؛ ولي با مراجعه به کتابهاي وجوه و نظائر با اين واقعيت مواجه ميشويم که اساساً در آنها الفاظ مترادف مطرح نشده است.
اما اگر مراد از «اللفظ الذي معناه واحد» مشترک معنوي باشد، اين مطلب درست است که در کتابهاي وجوه و نظائر به اينگونه الفاظ و مصاديق متعدد آنها در قرآن ميپردازند؛ ولي همانطور که از ابنجوزي نقل کرديم، پرداختن به آنها از باب توسعه در معناي وجوه و نظائر است و اينگونه نيست که اين الفاظ نظائر باشد و وجوه الفاظي باشد که در معاني متعدد به کار رفتهاند. در معرفي کتابهاي وجوه و نظائر روشن شد: اولاً قطعا مراد از وجوه در کتابهاي مزبور، معاني واژههاي همسان است؛ ثانياً مصاديق مشترکهاي معنوي از باب توسع وجوه تلقي شده و همانند کلماتي که داراي معاني متعددند، وجوه آنها هم ذکر شده است؛ ثالثاً شواهدي ارائه شد که نشان ميداد مراد صاحبان کتابهاي وجوه و نظائر از نظائر، الفاظي است که وجوه معنايي متعدد دارند.
-
-
- 4.3. .تعريف منتخب
-
تعريف ابنجوزي با کتابهاي وجوه و نظائر منطبق است؛ زيرا همانطور که در معرفي کتابهاي وجوه و نظائر ديديم، در آنها «وجوه» بر معاني اطلاق شده است. در همه کتابهاي مزبور اينگونه است که معاني قرآني الفاظي که در قرآن شريف در معاني متعدد استعمال شدهاند و از باب توسعه، مصاديق الفاظ تکمعنايي که در مصاديق مختلف به کار رفتهاند، ذکر ميشود. بنابراين، الفاظي داريم که معاني آنها ذکر ميشود و بر معاني وجوه اطلاق شده است. در معرفي کتابهاي وجوه و نظائر، شواهدي وجود داشت که مراد از نظائر الفاظي است که در قرآن شريف در معاني متعدد به کار رفتهاند. اين نکته نيز قابل توجه است که وقتي در کتابهاي مزبور از الفاظ مشترک لفظي و معاني آنها در قرآن سخن گفته ميشود، وقتي معاني وجوه باشند، هيچ احتمالي نميماند، جز اينکه بگوييم مراد از نظائر، الفاظ مزبور است.
بنابراين، «وجوه» اسم معاني و «نظائر» اسم الفاظ مشترک قرآني است که ابنجوزي به درستي وجوه و نظائر را اينگونه معنا کرد. در نتيجه به نظر ما همان تعريفي که زرکشي آن را نپذيرفت، تعريف درست وجوه و نظائر است.
-
- 5. خلط مبحث «وجوه و نظائر» و «محکم و متشابه»
تنها ارتباط متصور بين بحث وجوه و نظائر و بحث متشابه اين است که وقتي لفظي در قرآن در معاني متعددي به کار رفت، در نخستين برخورد با کاربرد آن واژه، هر کدام از آن معاني در حد احتمال ميتواند مطرح باشد. در روايت منقول از امير مؤمنان از طريق نعماني نيز در مواردي کلمه متشابه درباره الفاظي که در معاني متعددي به کار رفتهاند، استعمال شده است که ظاهراً وجه آن، وجود گونهاي تشابه در اين سنخ الفاظ ميباشد. آياتي که مشتمل بر اين سنخ واژهها باشند، در صورتي که سياق موجب ظهور در يک معنا از معاني آن واژه نشود، در شمار آيات متشابه قرار ميگيرند؛ ولي بايد توجه داشت که هرچند وجوه و نظائر به بياني که گذشت، با بحث محکم و متشابه ارتباط پيدا ميکند، ولي غير از بحث محکم و متشابه است و اين دو بحث را نبايد با يکديگر خلط کرد. بحث وجوه و نظائر درباره تکواژههاي قرآن است و کتابهاي وجوه و نظائر، معناي هر واژه را در جايگاه خويش با توجه به سياق بيان ميکنند، نه آنکه معاني محتمل واژه بيان شود؛ درحاليکه بحث محکم و متشابه در ارتباط با جملات و آيات قرآني است و مراد از متشابه، آياتي است که معناي مراد با غير آن مشتبه شده و روشن نيست خداوند کدام معنا را اراده کرده است.
استاد آيتالله محمدهادي معرفت بحث وجوه و نظائر را با مبحث محکم و متشابه در هم آميخته و مطالبي را بيان کردهاند که با بحث وجوه و نظائر ارتباطي ندارد و تقسيماتي براي وجوه و نظائر ذکر کردهاند که در کتابهاي وجوه و نظائر جايي ندارد.
ايشان در تعريف وجوه و نظائر مينويسد: «وجوه، درباره محتملات معاني به کار ميرود؛ و نظائر، درباره الفاظ و تعابير. اگر در لفظ يا عبارتي چند معنا احتمال رود، اين معاني را «وجوه» گويند؛ بدين معنا که عبارت مذکور را بتوان بر چند وجه تعبير کرد و هر وجهي را تفسيري شمرد» (معرفت، 1378، ص320). با آنکه در کتابهاي وجوه و نظائر، کاربردهاي قرآني يک واژه در مواضع مختلف بيان ميشود، نه معاني محتمل يك واژه يا عبارت. مراد از وجوه در «وجوه و نظائر»، معاني محتمل نيست؛ بلکه مجموع معاني مراد از يک واژه در کل قرآن است.
عبارتهاي ذيل به وضوح نشانگر آميختن اين دو مبحث در يكديگر است:
«يکي از مسائل قرآني، مسئله «وجوه و نظائر» است که راه احتمال را در فهم معاني قرآن باز نموده و گاهي موجب اشتباه برخي و گاه موجب دستاويزي براي فتنهجويان شده است» (همان، ص318)؛ و «وجوه محتمله در الفاظ و عبارات قرآن، بهويژه در جملههاي ترکيبي-چنانكه اشارت رفت- فراوان است و تا کسي اين وجوه محتمله را نداند، درست را از نادرست تشخيص نخواهد داد و بر حقيقت تفسير آيه آگاه نخواهد شد... به هر تقدير، در قرآن اين ويژگي وجود دارد که در بسياري از تعابير آن، راه احتمالات باز است. براي روشن شدن معنا بايد راه احتمالات سد شود.» (همان، ص321).
-
- 6. بررسي دستهبندي آيتالله معرفت از وجوه و نظائر
استاد معرفت در پي خلط مبحث «وجوه و نظائر» و «محکم و متشابه» و نيز مبتني بر تعريف نادرستي که از وجوه و نظائر ارائه کرده، ذيل عنوان «اقسام وجوه و نظائر» به تقسيم وجوه و نظائر پرداخته است.
ايشان در مقدمه ذکر اقسام مينويسند: «هر يک از وجوه و نظائر، گاه در کلمات افرادي هستند و گاه در جملهبنديهاي کلامي؛ که براي هر يک از چهار دسته شواهد بسياري در قرآن يافت ميشود» (همان، ص322).
و اما اقسام مورد نظر ايشان و بررسي آنها:
-
-
- الف) وجوه محتملات معاني در کلمات افرادي
-
ايشان براي اين قسم، دو مثال ذکر کرده است: 1. امت، که در قرآن به سه معنا آمده است؛ چنانكه يادآور شديم؛ 2. برهان در آيه «ولَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وهَمَّ بِها لَولا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» (يوسف: 249). ايشان ذيل اين آيه هفت وجه را که در تفاسير مختلف در بيان مراد از برهان مورد نظر در اين آيه گفته شده است، ذکر ميکند و تنها وجه هفتم را از ميان وجوه محتمله مذکور «با مقام شامخ عصمت سازگار» ميداند (رک: معرفت، 1378، ص322).
-
-
-
- نقد
-
-
اين قسم در مبحث وجوه و نظائر داخل است و تنها قسم مورد بررسي در وجوه و نظائر ميباشد؛ ولي مثال دوم ايشان درست نيست؛ زيرا در هيچ کتاب وجوه و نظائر، وجوه محتمله در مراد از يک کلمه در يک آيه، «وجوه» شمرده نشده است؛ بلکه هر کسي که کتابي در وجوه و نظائر نوشته، به بيان معاني يک واژه در آيات مختلف پرداخته است. به عبارت ديگر، کتابهاي وجوه و نظائر حقيقتاً کتابهاي تفسيرياند که با توجه به سياق آيات به بيان معاني مختلف واژههايي که در آيات متعدد در معاني مختلفي به کار رفتهاند، پرداختهاند.
-
-
- ب) وجوه محتمله در رابطه با جملههاي کلامي
-
ايشان در اين قسم بهعنوان مثال به بيان مقصود از «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وقَلْبِهِ» (انفال: 24) پرداخته و ديدگاههايي را که از سوي مفسران ارائه شده، بهعنوان «وجوهِ» معنايي اين عبارت بيان کرده است (معرفت، 1378ش، ص323، 324).
-
-
-
- نقد
-
-
اولاً در کتابهاي وجوه و نظائر به بيان کاربردهاي مختلف تکواژههاي قرآن پرداخته ميشود و هيچ کتاب وجوه و نظائر را نميبينيم که در آن به بيان معناي عبارت قرآني، و به تعبير ايشان «جملههاي کلامي» پرداخته باشد.
ثانياً در کتابهاي وجوه و نظائر، هر کس بر اساس نظر خود تفسيرش را ذکر ميکند؛ نه اينکه تفاسير مختلف محتمل را که از سوي ديگران ارائه شده يا امکان ارائه داشته باشد، بيان کند.
-
-
- ج) نظائر در کلمات افرادي
-
ايشان براي اين قسم، واژههاي قلب و فؤاد را از باب مثال ذکر ميکند «که هر دو لفظ معناي دل دارند و مقصود شخصيت واقعي و باطني انسان است» (معرفت، 1378ش، ص324). استاد در ادامه به کلمات مترادف ديگر و برخي کاربردهاي آنها در آيات اشاره ميکند.
-
-
-
- نقد
-
-
گفته شد که تعريف استاد از نظائر نادرست است و شاهدش اينکه در هيچ کتاب وجوه و نظائر، کلمات مترادف ذکر نشده است.
-
-
- د) نظائر در جملههاي ترکيبي
-
استاد معرفت در بيان مثال براي اين قسم مي نويسند: «مانند: طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ، خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ و... که تمامي اين تعابير يک معنا را ميرسانند» (همان، ص326).
-
-
-
- نقد
-
-
علاوه بر اشکالي که در قسم سوم ذکر شد، بايد گفت در کتابهاي وجوه و نظائر، اساساً به ترکيبهاي کلامي پرداخته نميشود.
آيتالله معرفت پس از ذکر اقسام چهارگانة فوق، بحث درباره «لغات غريبه»، «لغات قبايل»، «واژههاي غير عربي»، «حروف مقطعه» و «نظريههاي مختلف درباره حروف مقطعه» را در مبحث «وجوه و نظائر» ذکر کرده است (رک: معرفت، 1378ش، ص329-340) که جز بحث اخير ـ که با بحث محکم و متشابه ارتباط مييابد ـ هيچ ارتباطي حتي با بحث محکم و متشابه ندارند، چه رسد به بحث وجوه و نظائر.
-
- خلاصه و نتيجهگيري
1. مراد از «وجوه» در روايت مفصل نعماني از علي، معاني متعدد کلمات همسان در قرآن است. در برخي روايات منقول از امام صادق نيز کلمه «وجوه» درباره معاني متعدد واژههاي قرآن به کار رفته است.
2. در کتابهاي وجوه و نظائر، مراد از وجوه، معاني واژههاي همسان در مواضع متعدد قرآن است و مقصود از نظائر، الفاظ همساني است که داراي معاني متعددند؛ و در مواردي کلمه نظير، نظائر و اشباه درباره دو يا چند آيهاي که در آنها واژه مورد بحث در يک معنا به کار رفته، استعمال شده است.
3. طبق تعريف ابنجوزي، مراد از «وجوه»، معانياي است که يک واژه در مواضع مختلف قرآن در آنها به کار رفته، و مراد از «نظائر»، لفظ مورد نظر در مواضع مختلف است.
وي متذکر ميشود که گاه در کتابهاي وجوه و نظائر، مصاديق مشترک معنوي نيز بهعنوان وجوه آن ذکر شده است.
تعريف ابنجوزي با کتابهاي وجوه و نظائر منطبق است؛ زيرا در آنها معاني الفاظي که در قرآن شريف در معاني متعدد استعمال شدهاند و از باب توسع، مصاديق الفاظ تکمعنايي که در مصاديق مختلف به کار رفتهاند، ذکر ميشود؛ و مراد از وجوه در آنها، معاني الفاظ همسان، و مراد از نظائر، خود الفاظ است.
4. زرکشي در تعريف وجوه و نظائر مينويسد: وجوه لفظ مشتركي است كه در چندين معنا به كار ميرود؛ مثل كلمه امت؛ و نظائر، همانند الفاظ متواطئ است.
برخي مراد وي از الفاظ متواطئ را «الفاظ مترادف» دانستهاند. اين قول با اين اشکال مواجه است که در کتابهاي وجوه و نظائر، معناي الفاظ مترادف بررسي و بيان نشده است. ظاهراً مراد وي از آن، الفاظي است که مشترک معنوي هستند و در قرآن در مصاديق متعددي به کار رفتهاند.
5. زركشي با عبارت «وقيل النظائر في اللفظ و الوجوه في المعاني»، به تعريف ابنجوزي اشاره ميكند و در دليل ضعف آن مينويسد: «لانه ]لو[ أريد هذا لكان الجمع في الالفاظ المشتركة، ]و هم يذكرون[ في تلك الكتب اللفظَ الذي معناه واحد في مواضع كثيرة؛ فيجعلون الوجوه نوعاً لأقسام، و النظائر نوعاً آخر».
ظاهر عبارت زرکشي اين است که مرادش از «اللفظ الذي معناه واحد»، الفاظ مترادف است. بر اين اساس، اشکالش بر تعريف زرکشي اين خواهد بود که کتابهاي وجوه و نظائر دو بخش دارند که در يک بخش «الفاظ مشترک» و معاني آنها، و در بخش ديگر «الفاظ مترادف» و معاني آنها بيان ميشود؛ ولي با مراجعه به کتابهاي وجوه و نظائر، با اين واقعيت مواجه ميشويم که اساساً در کتابهاي وجوه و نظائر، الفاظ مترادف مطرح نشده است.
اگر مراد وي از «اللفظ الذي معناه واحد»، مشترک معنوي باشد، با اين اشکال مواجه است که هرچند در کتابهاي وجوه و نظائر در مواردي به اينگونه الفاظ و مصاديق متعدد آنها پرداخته ميشود، ولي کتابهاي مزبور دوبخشي نيستند.
6. تنها ارتباط متصور بين مبحث «وجوه و نظائر» و «محکم و متشابه» اين است که وقتي لفظي در قرآن در معاني متعددي به کار رفت، در نخستين برخورد، هر کدام از آن معاني محتمل است؛ ازاينرو آيات مشتمل بر اين سنخ واژهها، در صورتي که سياق موجب ظهور در يک معنا از معاني نشود، در شمار آيات متشابه قرار ميگيرند.
7. وجوه و نظائر درباره تکواژههاي قرآن است و معناي هر واژه در جايگاه خويش، با توجه به سياق مورد نظر ميباشد؛ ولي محکم و متشابه در ارتباط با جملات و آيات قرآني است و مراد از متشابه آياتي است که معناي مراد از آنها با غير آن مشتبه باشد.
8.آيتالله معرفت با آميختن مبحث «وجوه و نظائر» و «محکم و متشابه» و نيز مبتني بر تعريف نادرستي که از وجوه و نظائر ارائه کرده، چهار قسم براي وجوه و نظائر به قرار ذيل ذکر کرده است:
الف) وجوه محتملات معاني در کلمات افرادي؛ ب) وجوه محتمله در رابطه با جملههاي کلامي؛ ج) نظائر در کلمات افرادي؛ د) نظائر در جملههاي ترکيبي.
از اقسام يادشده، تنها قسم نخست در کتابهاي وجوه و نظائر بررسي ميشود و بقيه اقسام ارتباطي به مبحث وجوه و نظائر ندارند.
- ابن العربي المعافري، محمد بن عبد الله، 1990م، قانون التأويل، چ دوم، دراسة و تحقيق: محمد سليماني، بيروت، دار الغرب الاسلامي.
- ابن جوزى، ابوالفرج عبد الرحمن، 1407ق، نزهة الاعين النواظر، چ سوم، دراسة و تحقيق: محمد عبدالکريم کاظم الراضي، بيروت، مؤسسة الرسالة.
- ابن عماد، 1428ق، کشف السرائر في معني الوجوه و الاشباه و النظائر، دراسة و تحقيق: انور محمود المرسي خطّاب، طنطا، دارالصحابة للتراث.
- ابوهلال العسکري، حسن بن عبد الله، 2010م، الوجوه و النظائر في القرآن الکريم، تحقيق: احمد السيد، بيروت، دار الکتب العلمية.
- ـــــ ، 1400ق، الفروق في اللغة، بيروت، دار الکتب العلمية.
- افسردير، حسين، 1392، «مقايسه ديدگاه ابنجوزي و زرکشي در مفهومشناسي وجوه و نظائر»، حسنا، ش 19.
- امين، سيدمحسن، 1420ق، اعيان الشيعة، چ پنجم، تحقيق: سيدحسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات.
- ايرواني، مرتضي، 1371، «الوجوه و النظائر في القرآن الکريم»، رسالة القرآن، ش 10.
- تفليسى، ابوالفضل حُبيش بن ابراهيم، 1378، وجوه قرآن، چ سوم، تهران، دانشگاه تهران.
- تمسکي بيدگلي، علي و ديگران، 1394، «رهيافتي به تعريف وجوه و نظائر از ديدگاه قرآنپژوهان»، آموزههاي قرآني، ش 22.
- جعفري، يعقوب، 1377، «ضرورت شناخت وجوه و نظائر در ترجمه قرآن کريم»، ترجمان وحي، ش 4.
- حاجي خليفه، بيتا، كشف الظنون عن اسامي الکتب و الفنون، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- حکيم ترمذي، بيتا، تحصيل نظائر القرآن، دراسة و تحقيق: د.وجيه احمد عبدالله، الإسکندرية، دار الوفاء لدنيا الطباعة و النشر.
- حيري نيسابوري، اسماعيل بن احمد، 1422ق، وجوه القرآن، تحقيق و تعليق: نجف عرشي، مشهد، مؤسسة الطبع التابعة للآستانة الرضوية المقدسة.
- دامغاني، حسين بن محمد، 1416ق، الوجوه و النظائر لألفاظ کتاب الله العزيز، حققه و قدم له: محمد حسن ابوالعزم الزفيتي، قاهره، وزارة الاوقاف، المجلس الأعلي للشئون الإسلامية.
- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1405ق، مقدمه جامع التفاسير، کويت، دار الدعوة.
- زركشى، بدرالدين محمد بن عبد الله، 1415ق، البرهان في علوم القرآن، چ دوم، تحقيق: يوسف عبدالرحمن مرعشلي، جمال حمدي ذهبي و ابراهيم عبدالله کردي، بيروت، دار المعرفة.
- سرمدي، محمود، 1380، واژگانپژوهي قرآني تحقيقي در وجوه و نظائر قرآن کريم، قم، الهادي.
- سلطاني رناني، مهدي، 1382، «سير تاريخي نگارش وجوه و نظائر»، پژوهشهاي قرآني، ش 36-35.
- سيوطي، جلالالدين عبدالرحمن، 1363، الاتقان في علوم القرآن، چ دوم، قم، بيدار.
- ـــــ ، 1408ق، معترک الاقران في اعجاز القرآن، بيروت، دار الکتب العلمية.
- صدر، حاج سيد جوادي و ديگران، 1385، دايرة المعارف تشيع، چ چهارم، تهران، شهيد سعيد محبي.
- طيبحسيني، سيدمحمود، 1390، درآمدي بر دانش مفردات قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ مرکز مديريت حوزههاي علميه خواهران.
- عواء، سلوى محمد، 1419ق، الوجوه و النظائر فى القرآن الكريم، قاهره، دارالشروق.
- قمى، على بن ابراهيم، 1404ق، تفسير القمي، چ سوم، محقق/ مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، قم، دار الكتاب.
- كلينى، محمد بن يعقوب، 1407ق، الكافي، محقق/ مصحح: غفارى، علىاكبر و محمد آخوندى، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- معرفت، محمدهادى، 1378، علوم قرآنى، قم، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد.
- مقاتل بن سليمان، 1395ق، الاشباه و النظائر في القرآن الکريم، دراسة و تحقيق: عبدالله محمود شحاته.
- نجاشي، احمد بن على، 1365، رجال النجاشي، چ ششم، قم، بينا.
- هارون بن موسي، 1409ق، الوجوه و النظائر في القرآن الکريم، تحقيق: حاتم صالح الضامن، بغداد، وزارة الثقافة و الاعلام، دائرة الآثار و التراث.
- همايي، غلامعلي، 1383، واژهشناسي قرآن مجيد، قم، مرکز جهاني علوم اسلامي.