، سال دوازدهم، شماره اول، پیاپی 22، بهار و تابستان 1398، صفحات 5-24

    اعتدال و معیار آن از منظر قرآن با تأکید بر المیزان

    نویسندگان:
    ✍️ امیررضا اشرفی / دانشيار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام‌خميني / ashrafi@qabqs.net
    چکیده: 
    اعتدال در اسلام مفهومی ارزشی تلقی شده است. چنین مفهومی بدون تعریف و شناخت معیار و حد و مرز آن، می تواند دچار کج فهمی یا سوء استفاده واقع شود. پژوهش حاضر می کوشد با رویکردی معناشناسانه، به بررسی نگرش قرآن درباره‌ی پدیده اعتدال و معیار آن بپردازد. بررسی آیات قرآن نشان می دهد که هرچند واژه‌ی اعتدال در قرآن نیامده است، اما واژه هایی مانند عدل، حنف، قصد، اقتصاد و استقامت در برخی کاربردهای قرآنی، تداعی گر مفهوم اعتدال اند؛ به عکس، واژه هایی مانند غلو، ظلم، جور و اسراف، با آن تقابل معنایی دارند. با بررسی معناشناسانه‌ی این واژه ها به دست می آید که در قرآن واژه های معادل اعتدال، با مفاهیم پایه ای تری مانند توحید، حق و عدل پیوندی عمیق دارد. معیار و مرز اعتدال از منظر قرآن، التزام به توحید، رعایت حق و عدل، و خارج نشدن از صراط مستقیم بندگی خداست.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Moderation and its Criterion from the Perspective of the Qur'an with Emphasis on Al-Mizan
    Abstract: 
    Moderation in Islam has been considered as a value concept. Such a concept can be misunderstood or misused without defining and recognizing its limits and boundaries. The present study seeks to study the Quran's attitude toward the phenomenon of moderation and its criterion with a semantic approach. The review the Quran verses shows that although there is no word for moderation in the Quran, words and phrases such as justice, truth of religion, intention, economy and endurance, in some Quranic applications, convey the concept of moderation; on the contrary, words like exaggeration, cruelty, oppression, and prodigality have a semantic contrast. Semantically examining these words, it is achieved that in the Quran, words equivalent to moderation, have a deeper connection with more fundamental concepts such as monotheism, right and justice. From the perspective of the Quran, the criterion and boundary of moderation, is commitment to monotheism, observing the right and justice, and not going out of the direct righteousness of God's servitude
    References: 
    متن کامل مقاله: 
      1. مقدمه

    در اسلام، اعتدال در باور و رفتار‌، ارزشمند، و افراط و تفريط در امور، مذموم شمرده شده است؛ چندان‌که برخي مفسران، ويژگي امت پيامبر اکرمˆ يا برگزيدگان آن را طبق آية «كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ» (بقره: 143) اعتدال و دوري از افراط و تفريط دانسته‌اند (قمي، 1363، ج1، ص63؛ طبري، 1412ق، ج2، ص5؛ طبرسي، 1372، ج1، ص415؛ فيض، 1415ق، ج1، ص196؛ مراغي، بي‌تا، ج2، ص6؛ مغنيه، 1424ق، ج1، ص224؛ مکارم، 1374، ج1، ص482). اين مفهوم کمابيش در اخلاق، تعليم و تربيت، اقتصاد، حکومت و سياست کانون توجه بوده است؛ به‌ويژه برخي کتب اخلاقي مانند اخلاق نيقوماخوس، ارسطو، ترجمه محمدحسن لطفي تبريزي، الحقائق محسن فيض کاشاني، اخلاق منصوري غياث‌الدين منصور دشتکي، اخلاق ناصري خواجه نصير، جامع ‌السعادات محمد‌مهدي نراقي و معراج ‌السعاده احمد نراقي، و اعتدال در قرآن محمد حکيم‌پور به مفهوم اعتدال پرداخته‌اند. همچنين مقالاتي دراين‌باره نگاشته شده است؛[1] ولي آثار ياد شده به قدر کفايت به جايگاه اعتدال در جهان‌بيني قرآن و معيار آن نپرداخته‌اند.

    پژوهش حاضر مي‌کوشد با رويکردي معناشناسانه با بررسي واژه‌هايي که در قرآن نماينده و تداعي‌اگر‌ اين مفهوم‌اند و نيز مفاهيم مقابل آن، ديدگاه قرآن را دربارة اعتدال و معيار آن به دست آورد؛ بدين منظور پس از تحصيل معناي پاية اعتدال در کتب لغت، واژه‌هاي معادل و مقابل آن در نظام معنايي قرآن بررسي و ارتباط معنايي آنها با مفاهيم پايه‌اي‌تر سنجيده خواهد شد. به دليل انديشه‌ورزي و زبردستي علامه طباطبايي در مباحث معناشناختي، تکيه‌گاه اصلي اين پژوهش، الميزان است.

      1. 1. معناي پاية اعتدال

    «اعتدال» مصدر باب افتعال از ماده «ع، د، ل» است. اين ماده در ساختار اسم فاعل دو معناي متضاد دارد (‌ابن‌فارس، 1404ق‌، ج‌4، ص246). گاهي عادل به کسي مي‌گويند که از حق عدول کند و به ظلم روي آورد؛ در اين موارد، غالباً با «عن» متعدي مي‌شود (مصطفوي، 1416ق، ج‌8، ص55‌)؛ و گاهي عادل به کسي مي‌گويند که با ديگران به حق و عدل رفتار ‌کند (زبيدي، بي‌تا، ج‏15، ص471؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏11، ص430) و امور را در جايگاهي که استحقاقش را دارد، قرار دهد (طريحي، 2009م، ج‌5، ص420).

    به باور برخي محققان، غالب الفاظ ابتدا براي امور مادي وضع شده و به‌تدريج در امور غيرمادي به کار رفته‌اند (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص319؛ مصباح يزدي، 1388ب، ج1، ص137). اعتدال نيز از همين الگو پيروي کرده است؛ ابتدا به هر يک از دو لنگه بارِ هم‌وزن که روي حيوانِ باربر مي‌گذاشتند، «عَدل» مي‌گفتند (فراهيدي، 1414ق، ج2، ص38؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‌11، ص432)؛ و اعتدال به حالت برابري و عدم انحراف دو لنگة بار به‌سمت يکديگر اطلاق مي‌شده است. اين مفهوم به‌تدريج در حد ميانه و وسط در امور کيفي و معنوي مانند اعتدال در داوري به کار رفته است (ابن‌منظور، بي‌تا، ج‌11، ص430 و ج‌11، ص432‌؛ زبيدي، بي‌تا، ج‌15، ص473‌).

    اين واژه در حوزه‌هايي مانند طب، هيئت و اخلاق نيز معنايي نزديک به حد وسط و ميانه دارد. در طب، به حالت ميانة سردي و گرمي مزاج (ر.ک: ابن‌سينا، 1406ق، ص192-197) و در هيئت، به تساوي زماني دو لنگة شب و روز اعتدال مي‌گويند (ر.ک: حسن‌زاده آملي، 1371، ج1، ص26-27). اعتدل در علم اخلاق، فضيلتي ميانة رذيلتِ افراط و تفريط است؛ همانند شجاعت، که ميانة تهوّر و ترس است (ر.ک: ارسطوطاليس، 1343، ج1، ص243-250).

      1. 2. واژه‌هاي معادل اعتدال

    واژه‌هاي فراواني در قرآن از طريق فرايند استعاره[2] يا ترادف،[3] تداعي‌بخش و تقريباً معادل با مفهوم اعتدال‌اند. با بررسي اين واژه‌ها و رابطه آنها مفاهيم پايه‌اي‌تر قرآني و نيز مقايسه آنها با مفهوم اعتدال، مي‌توان ديدگاه قرآن دربارة اعتدال و معيار آن را به‌دست آورد. برخي از اين واژه‌هاي بدين قرارند:

        1. 2-1. عدل

    «عدل» در معاني مختلفي به کار رفته است؛ اين معاني عبارت‌اند از: حکم به حق؛ امري که پسند مردم باشد (فراهيدي، 1414ق، ج2، ص38)؛ امري مستقيم که در نفوس اقامه شده و مقابلش جور و ستم است (ازدي، 1988-1987م، ج‏2، ص663؛ نيشابوري، 1407ق، ج‏5، ص1760؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج‏2، ص11؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏11، ص430؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏3، ص569)؛ ميانه‌روي در امور که مقابلش جور و ستم است (فيومي، 1405ق، ج‏2، ص396؛ مصطفوي، 1416ق، ج‏8، ص62) و نيز مِثل، فديه و ارزش (طريحي، 2009م، ج‏5، ص420).

    برخي اهل لغت، عدل را در مفهوم عرفي‌اش رعايت مساوات بين مردم دانسته‌اند (راغب، 1414ق، ص236). به باور شهيد صدر، برابر دانستن عدل با مساوات چندان دقيق نيست؛ بلکه عدل، رعايت استحقاق‌ها و قرار دادن امور در جايگاهي است که شايستگي آن را دارند (رجايي و معلّمي، 1394، ص84-85). بسياري از فقها (طوسي، 1390ق، ص356؛ علامه حلّي، 1412-1423ق، ج15، ص456؛ محقق حلّي، 1412ق، ج2، ص91) نيز عدل را قرار دادن امور در جايگاه [مستحق و شايستة] خود دانسته و آن را با عبارت «وضعُ کُلِّ شيء في موضعِه» تعريف کرده‌اند (رجايي، و معلمي، 1394، ص84ـ85).

    بررسي کاربردهاي قرآني و غيرقرآني عدل نشان مي‌دهد که عدل در غالب کاربردهاي قرآني و غيرقرآني نوعي وابستگي معنايي با مفهوم حق دارد. عدل با مفهومي که بيان شد، در برخي کاربردهاي قرآني، معنايي نزديک به اعتدال (ميانه‌روي) دارد. برخي صاحب‌نظران به اين قرابت تصريح کرده‌اند (ر.ک: فيض، 1365، ج1، ص74؛ موسوي خميني، 1377، ص147-150). طبرسي ذيل آية إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ... (نحل: 90)، مي‌نويسد: عدل، رعايت انصاف ميان مردم و رفتار ‌اعتدال‌آميز و بدون انحراف با ايشان است (طبرسي، 1372، ج6، ص586). علامه طباطبايي پس از بيان تفصيلي ديدگاه راغب دربارة معناي عدل مي‌گويد: «توضيحات راغب دربارة عدل، با همة تفصيلش، به رعايت حدّ وسط و پرهيز از افراط و تفريط بازمي‌گردد و اين از قبيل تفسير به لازم معناست؛ زيرا حقيقت عدل، اقامة مساوات و موازنه بين امور است. به گونه‌اي‌که هر امري در جايگاه شايستة خود قرار گيرد» (طباطبايي، 1417ق، ج‏12، ص331). وي در جاي ديگر مي‌فرمايد:

    در متون اسلامي بسيار با واژة عدل و عدالت مواجه مي‌شويم و چه‌بسا با تعريف‌هاي مختلف و تفسيرهاي متنوع برحسب اختلاف بحث‌کنندگان و مسلکشان برمي‌خوريم؛ اما تعريفي که با بحث قرآني ما در تحليل معناي عدالت و کيفيت اعتبارش با فطرتي که مبناي همة احکام اسلام موافق است، عبارت است از اعتدال و حدّ وسط بين عالى و دانى و ميانة‏ بين دو طرف افراط و تفريط (همان، ج‏6، ص205).

    آية 152 سورة انعام، بعد از دستور به حفظ مال يتيم به بهترين صورت، و امر به رعايت قسط و عدل در پيمانه و ميزان مي‌فرمايد: «وَإِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كانَ ذا قُرْبى؛ به عدل سخن گوييد؛ هرچند در مورد خويشاوندانتان باشد». در اين آيه، منظور از رعايت عدالت اين است که محبت يا دشمني کسي شما را وادار نسازد که به يک جانب متمايل شويد و سخني را تحريف کنيد و از حقي تجاوز نماييد و در شهادتتان يا قضاوتتان، به نفع يا ضرر کسي سخن بگوييد و حق کسي را از بين ببريد (ر.ک: طباطبايي، 1417ق، ج7، ص376).

    طبق آنچه گذشت، عدل در برخي کاربردهاي قرآني معنايي نزديک به اعتدال دارد و عدل در مفهوم اجتماعي‌اش، رعايت حقوق افراد جامعه است و لازمة چنين معنايي رعايت اعتدال و پرهيز از افراط يا تفريط در اعطاي حقوق افراد است. ازاين‌رو عدل و اعتدال، ترادف نسبي دارند و هر دو وابستگي معنايي عميقي با مفهوم حق دارند.

        1. 2-2. حنيف

    مادة «ح، ن، ف» در قرآن دوازده بار در قالب صفت مشبّهه، ده بار به صورت مفرد (حنيف) و دو بار آن به صورت جمع (حنفاء) به کار رفته است. به نظر برخي اهل لغت، اين واژه در اصل به معناى ميل کردن يا انحراف از چيزي به چيزي ديگر است (ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏9، ص56-57؛ ابن‌فارس، 1404ق، ج2، ص110)؛ و هرکه را از ديني به دين ديگر مايل باشد (ازدي، 1987-1988م، ج1، ص556)، يا از ضلالت به استقامت و دين مستقيم تمايل داشته باشد، حنيف گويند (ابن‌فارس، 1404ق، ج2، ص110؛ فيومي، 1405ق، ج2، ص154؛ راغب، 1423ق، ص260). اين واژه در قرآن و اخبار اسلامى به معناى تمايل و تغيير آيين از شرك به سوى توحيد و هدايت به كار رفته است. شايد سرگذشت اين تعبير اين باشد که جامعه‏هاى بت‏پرست به هر كس که آيين آنها را رها مى‏كرد و به سوى توحيد گام برمى‏داشت، حنيف (منحرف از دين) مى‌گفتند؛ ولي به‌تدريج «حنيف» نامي براى پويندگان راه توحيد شد كه مفهومش تمايل از گمراهي به هدايت بود (مکارم، 1374، ج‏27، ص205).

    به باور صاحب الميزان، حنيف از مادة حنف در لغت به معناي تمايل يکي از دو پا به وسط، و مراد از حنيف در «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ‏ حَنِيفا...» (روم: 30)، اعتدال است (طباطبايي، 1417ق، ج‏16، ص178) و خداوند اسلام را ازاين‌رو ديني حنيف ناميده است که در همة امور به لزوم اعتدال و پرهيز از افراط و تفريط امر مي‌کند (طباطبايي، 1417ق، ج‏20، ص339).

    قرآن کريم در هشت آيه (بقره: 135؛ آل‌عمران: 67 و 95؛ نساء: 135؛ انعام: 79 و 161؛ نحل: 120 و 123) از حضرت ابراهيم† و آيينش به‌عنوان حنيف و معتدل ياد کرده و به پيامبر اسلامˆ دستور داده که از دين او - که دين اعتدال و توحيد است - پيروي کند. به نظر علامه، منظور از دين حنيف در اين آيات، به قرينة سياق، ديني است که در آن خبري از دستورات طاقت‌فرسا - که پيش از اين براي يهود وضع شده بود - نيست (طباطبايي، 1417ق، ج‏12، ص361).

    حاصل اينکه واژة حنيف نيز در قرآن با اعتدال ترادف نسبي دارد و تداعي‌کنندة معناي اعتدال است؛ هرچند معناي اصلي آن تمايل از ديني به ديني ديگر يا تمايل به دين مستقيم الهي (آيين توحيد) است. اين واژه در قرآن با مفهوم کانوني توحيد (يکتاپرستي) پيوندي تنگاتنگ دارد؛ چنان‌که در قرآن، موحدان پيراوان آيين حنيف شناخته مي‌شوند.

        1. 2-3. قصد و اقتصاد

    «قصد» در زبان عربي به معناي استواري راه و روش است (فراهيدي، 1414ق، ج5، ص54؛ زهري، 1421ق، ج8، ص274؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج6، ص185؛ راغب، 1423ق، ص672؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج3، ص353؛ فيروزآبادي، 1407ق‌، ج1، ص44؛ زبيدي، بي‌تا، ج5، ص189). «قَصَد الطريق»، يعني راه، مستقيم و هموار شد؛ «قَصَدَ في الامر»، يعني ميانه‌روي کرد و در کار افراط و تفريط نکرد؛ «قَصَدَ في الحکم»، يعني عادلانه قضاوت کرد؛ «قَصَدَ في النفقه»، يعني اعتدال را در هزينه رعايت کرد و «قَصَدَ في المَشي»، يعني حد ميانه را در راه رفتن برگزيد (هوازي، 1428ق، ج2، ص738).

    قصد و اقتصاد در برخي کاربردهاي قرآني معنايي نزديک به اعتدال دارند. علامه ذيل آية «وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ و اغضض من صوتک» (لقمان: 19) مي‌فرمايد: قصد در چيزي، يعني ميانه‌روي در آن؛ و «غضُّ الصوت»، يعني کوتاه کردن صدا؛ بنابراين معناي آيه اين است که در رفتارت ميانه‌رو و معتدل باش و صدايت را آرام و کوتاه کن (طباطبايي، 1417ق، ج‏16، ص219). در حقيقت، اين دو دستور امر به اعتدال در عمل و سخن است (مکارم، 1374، ج17، ص56)؛ و اعتدال در سخن گفتن به اين است که در بلند کردن صدا به اندازه‌اي که مخاطب يا مخاطبان بشنوند، اکتفا شود (جوادي آملي، 1374، ج7، ص233). به نظر برخي محققان، هرچند ظاهر اين آيه دربارة رعايت اعتدال در راه رفتن است، اما شايد معنايي عام‌تر داشته باشد و هرگونه افراط، تفريط و انحراف در سلوک معنوي و سبک زندگي را نيز دربر بگيرد (همان).

    علامه ذيل آية «وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ‏ وَمِنْها جائِرٌ وَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ‏» (نحل: 9) مي‌نويسد: واژة قصد، چنان‌که راغب‏ و غير او گفته‏اند، به معناى استقامت راه است؛ يعنى راه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهراً «قَصد» در اين آيه به معناى اسم فاعل (قاصد) است و اضافه شدن آن به كلمة سبيل، از باب اضافة صفت به موصوف است؛ بنابراين مراد از قصد السبيل، السبيل القاصد (راه ميانه) است؛ در مقابل قول خداوند: «وَمِنْها جائِرٌ»، كه جائر به معناى منحرف از هدف است؛ يعني راه‌هايي که رهرو خود را به هدف نمي‌رساند و از آن گمراه مى‏كند (طباطبايي، 1417، ج 12، ص312). وي ذيل آية «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ» (فاطر: 32) نيز مي‌فرمايد: از مقابلة سه طايفة «ظالم به نفس»، «مقتصد» و «سابق به سوي خيرات»، به دست مي‌آيد که مراد از مقتصد کسي است که در مسير ميانه [راه مستقيم] قرار گرفته؛ و مراد از سابق بالخيرات کسي است که [در راه مستقيم] از دو دستة ديگر سبقت گرفته و به همين دليل مقرب‌تر است (طباطبايي، 1417، ج17، ص45)؛ بسياري از مفسران نيز به همين معنا تصريح کرده‌‌اند (فخررازي، 1420ق، ج‏25، ص123؛ صادقي تهراني، 1365، ج‏23، ص233؛ خطيب، بي‌تا، ج‏11، ص573؛ مراغي، بي‌تا، ج‏21، ص86؛ ميبدي، 1371، ج‏7، ص494؛ زحيلي، 1418ق، ج‏21، ص151؛ حقّي، بي‌تا، ج‏7، ص86؛ نسفي، 1416ق، ج‏3، ص409؛ فضل‌الله، 1419ق، ج‏18، ص198).

    بررسي کاربردهاي قصد و اقتصاد در کتب لغت و قرآن نيز نشان مي‌دهد که اين دو واژه، معنايي نزديک عدل و اعتدال دارند و مراد از قصد و اقتصاد در امور، ميانه‌روي و دوري از افراط و تفريط است؛ و البته قصد و اقتصاد و مفاهيم مشابه آن در نظام معنايي قرآن، در مقايسه با هدف اصلي (قرب الهي) سنجيده مي‌شوند. چيزي از نظر قرآن‌ ميانه و به‌دور از افراط و تفريط است که طبق بيان علامه ذيل آية 9 سورة نحل، انسان را به هدف اصلي، يعني توحيد و قرب الهي برساند. بنابراين، قصد و اقتصاد نيز که با اعتدال ترادف نسبي دارند، در قرآن با مفهوم توحيد و قرب ارتباط معنايي وثيقي دارند.

        1. 2-4. قوام و استقامت

    «قَوام» در لغت به معناى عَدل (نيشابوري، 1407ق، ج‏5، ص2016؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏12، ص496؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏4، ص137؛ زبيدي، بي‌تا، ج‏17، ص590) و اعتدال (فيومي، 1405ق، ج‏2، ص520) است. علامه طباطبايي و برخي مفسران «قَوام» را ذيل آية «وَالَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان: 67) به معناي اعتدال دانسته‌اند (طباطبايي، 1417ق، ج‏15، ص240؛ طبرسي، 1374، ج‏7، ص280؛ فخررازي، 1420ق، ج‏24، ص482؛ طوسي، بي‌تا، ج‏7، ص508؛ طبري، 1412ق، ج‏19، ص25). امام‌ صادق† ذيل همين آيه، قَوام را «حد وسط» معرفي کرده‌ است (صدوق، 1413ق، ج‏2، ص64).

    مصدر استقامت نيز که از مادة‌ «ق، و، م» است، در قرآن به‌وفور در قالب اسم فاعل (مستقيم) به‌عنوان وصف صراط به کار رفته است. مستقيم يعني کسي يا چيزي که بدون تکيه بر ديگري بر پاي خود بايستد و بر خود و متعلقاتش مسلط باشد (طباطبايي، 1417ق، ج1، ص33)؛ و صراط مستقيم، همان مسير توحيد است که هيچ‌گونه انحراف و گمراهي از قبيل شرک، کفر، نفاق و ظلم در آن نيست (ر.ک: طباطبايي، 1417ق، ج1، ص29 ـ 31).

    بررسي کاربردهاي قَوام و استقامت در آية 67 سورة فرقان و آياتي که در آنها مستقيم به‌عنوان وصف صراط به کار رفته است (ملک: 22، نساء: 68 و 175، انعام: 126، فتح: 2 و20)، نشان مي‌دهد که در اين کاربردها، قَوام و استقامت معنايي نزديک به اعتدال دارند و استقامت در صراط و اعتدال مساوق يکديگرند؛ به اين معنا که هرکه در سلوک‌ الي‌ الله از روي اعتدال (بدون افراط و تفريط و انحراف) گام بردارد، در صراط مستقيم قرار دارد؛ و هر که در صراط مستقيم قرار بگيرد، از هرگونه افراط و تفريط و ميل به گمراهي به‌دور مانده است. در جهان‌بيني قرآن، هرگونه انحراف از صراط مستقيم، خروج از اعتدال و نوعي افراط يا تفريط است؛ بنابراين قوام و استقامت نيز در قرآن با اعتدال ترادف نسبي دارند. استقامت و مستقيم که تداعي‌کنندة معناي اعتدال و معتدل هستند، در نظام معنايي قرآن با توحيد پيوندي عميق دارند. صراط مستقيم در جهان‌بيني قرآن، همان صراط توحيد و قرب الهي است.

        1. 2-5. عفو

    عفو در اصل به معناي ترک يا طلب چيزي (ابن‌فارس، 1404ق، ج4، ص57) يا قصد چيزي براي رسيدن به آن است. اين واژه در معاني متعددي به کار رفته است؛ از قبيل گذشت و ترک عقاب (فراهيدي، 1414ق، ج2، ص258؛ ازدي، 1987-1988م، ج2، ص938؛ زهري، 1421ق، ج‏3، ص141؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏15، ص72؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏4، ص410؛ زبيدي، بي‌تا، ج‏19، ص686)؛ زايد بر نياز در مال (زهري، 1421ق، ج‏3، ص141؛ نيشابوري، 1407ق، ج‏6، ص2431؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج‏2، ص372)؛ معروف (زهري، 1421ق، ج‏3، ص141؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج‏2، ص372)؛ قصد رسيدن به چيزي (راغب، 1423ق، ص574) و صرف نظر کردن از امري که انتظار توجه به آن مي‌رود (مصطفوي، 1416ق، ج‏8، ص220).

     عفو در برخي کاربردهاي قرآني به معناي حد وسط آمده است. علامه ذيل آية «وَيَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» (بقره: 219) مي‌فرمايد: طبق نقل راغب، عفو در اصل به معناي قصد چيزي براي رسيدن به آن است؛ سپس با عنايات گوناگون در معاني مختلف، مانند بخشش، اِعفا و محو اثر و حد وسط در انفاق به کار رفته است. و در آية 219 سورة بقره، مراد از عفو، حد وسط است (طباطبايي، 1417ق، ج‏2، ص196). نظر جمعي ديگر از مفسران نيز همين است (جوادي آملي، 1378، ج11، ص68؛ مکارم، 1374، ج‏2، ص121). روايات تفسيري نيز اين معنا را تأييد مي‌کند (عياشي، 1380ق، ج1، ص106؛ الفقه المنسوب للإمام‌الرضا†، 1406ق، ص255).

    در آية «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» (اعراف: 199) نيز به نظر جمعي از مفسران، عفو به معناي حد وسط آمده است. صاحب الميزان پس از نقل نظر مفسراني که عفو را به مغفرت معنا کرده‌اند، مي‌فرمايد: در بعضي روايات به نقل از امام صادق†، عفو به ميانه‌روي تفسير شده است؛ اين معنا با سياق آيه تناسب بيشتري دارد و جامع‌تر است؛ افزون بر اينکه در تفسير عفو به مغفرت، با توجه به انتهاي آية (وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ)، شائبة تکرار دارد (طباطبايي، 1417ق، ج‏8، ص380).‌ طبق اين روايات، آية ياد شده پيامبر اکرمˆ را مأمور به ميانه‌روي و پرهيز از افراط يا تفريط در تعامل با مردم کرده است.

    طبق آنچه گذشت، «عفو» نيز در برخي آيات معنايي نزديک اعتدال و ميانه‌روي دارد؛ البته چنان‌که در معيار اعتدال خواهيم گفت، هر رفتاري، از نظر قرآن، ميزان و معياري دارد؛ و رفتار معتدل و ميانه با ديگران، رفتاري است بر اساس موازين حق و عدل که انسان را مقرب درگاه الهي مي‌سازد. شکل زير واژه‌هايي را نشان مي‌دهد که در برخي کاربردهايي قرآني با اعتدال ترادف نسبي دارند.

     

     

     

     

      1. 3. واژگان مقابل اعتدال

    با بررسي واژه‌هايي که با اعتدال تقابل معنايي دارند، مي‌توان به درک عميق‌تري از جايگاه اعتدال در نظام معنايي قرآن دست يافت. برخي از اين واژه‌ها عبارت‌اند از:

        1. 3-1. غُلُوّ

    غلوّ از مادة (غ، ل، و) به معناي بالا گرفتن و تجاوز از حد چيزي است؛ مانند غلوّ يهوديان در دينشان (فراهيدي، 1414ق، ج4، ص446؛ ابن‌فارس، 1404، ج4، ص378). به تجاوز از حد، اگر در قيمت اجناس باشد، غَلاء و اگر در قدر و منزلت باشد، غُلُوّ مي‌گويند. غَلَيان (جوشيدن) مايع درون ظرف نيز از همين ماده است و همين معنا در غَليان خشم و جنگ به استعاره گرفته شده است (راغب، 1423، ص613).

    خداوند در قرآن اهل کتاب را از غلوّ در دينشان نهي کرده است: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي‏ دِينِكُمْ‏ غَيْرَ الْحَقِّ وَلا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا...» (مائده: 77). مراد از غلوّ در دين در اين آيه، تجاوز از حدود اعتقادات ديني است. غالي و قالي در دو جانب افراط و تفريط در اعتقادات ديني قرار گرفته و از حد اعتدال در دين که همان توحيد خالص، فرو مانده يا فراتر رفته‌اند (ر.ک: طباطبايي، 1417، ج6، ص76)؛ بنابراين غلوّ در برخي آيات در مقابل اعتدال به کار رفته و حد اعتدال در قرآن، همان توحيد است.

        1. 3-2. افراط و تفريط

    مشتقات افراط و تفريط از مادة «ف، ر، ط» در معاني ذيل به کار رفته‌اند: پيشي گرفتن (فراهيدي، 1414ق، ج‏7، ص418؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏2، ص572؛ صاحب، 1414ق، ج‏9، ص164؛ زبيدي، بي‌تا، ج‏10، ص359)، جلو انداختن (ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏7، ص366؛ راغب، 1423ق، ص631؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏2، ص572؛ فيومي، 1405ق، ج‏2، ص469؛ زبيدي، 1405ق، ج‏10، ص359؛ ازدي، 1987-1988م، ج‏1، ص415)، ضايع کردن (نيشابوري، 1407ق، ج‏3، ص1148؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏2، ص572)، اسراف (فيروزآبادي، 1407ق، ج‏2، ص572)، کوتاهي (نيشابوري، 1407ق، ج‏3، ص1148؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏2، ص572) و عجله (نيشابوري، 1407ق، ج‏3، ص1148).

    فرط در باب تفعيل (تفريط)، به معناي تقصير در کاري است که اقدام به آن در وقت خودش لازم بوده و به دليل اهمال از دست رفته است (طبرسي، 1372، ج8، ص786؛ طباطبايي، 1417ق، ج‏17، ص282). اين معنا در پنج آية قرآن (انعام: 31، 38، 61، يوسف: 80، زمر: 56) به چشم مي‌خورد. مراد از تفريط در آية «... يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ‏ فِي‏ جَنْبِ‏ اللَّهِ‏...» (زمر: 56)، کوتاهي در کارهايي است که انسان بايد در دنيا پيش از ورود به نشئة آخرت انجام مي‌داد و هنگام مواجهه با عذاب الهي، به دليل کوتاهي در آنها حسرت مي‌خورد (طباطبايي، 1417، ج17، ص282).

    فرط در باب اِفعال (اِفراط)، در معاني شتاب و تجاوز از اندازه (فراهيدي، 1409، ج7، ص419)، پيش‌افتادن از چيزي (نيشابوري، 1407ق، ج3، ص1149) و اسراف و زياده‌روي (فيومي، 1405ق، ج‏2، ص469؛ طبرسي، 1372، ج‏6، ص719) به کار رفته است. قرآن کريم در آية 28 سورة کهف خطاب به پيامبر اکرمˆ مي‌فرمايد: «وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَكانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ از کسي که قلبش را از ياد خود غافل ساختيم و از هواي نفس پيروي کرد و کارش زياده‌روي و تجاوز از حق و حدود الهي است، پيروي مکن». صاحب الميزان ذيل آيه به نقل از صاحب مجمع‌البيان مي‌فرمايد: واژة «فُرُط» در اين آيه به معناى تجاوز از حق و خروج از آن است؛ و در عرب افراط را در اسراف (زياده‌روى) به كار مى‏برند (طبرسي، 1372ق، ج6، ص465) و پيروى هواي نفس و افراط - که در آيه از آن نهي شده - از آثار غفلت قلب است و به همين جهت جملة دوم و سوم آيه به‌منزلة تفسير جملة اول است (طباطبايي، 1417ق، ج‏13، ص303).

    حاصل اينکه افراط و تفريط در برخي آيات قرآن، به‌روشني در مقابل اعتدال (ميانه‌روي) به کار رفته‌اند. به نظر صاحب مجمع‌البيان و الميزان، حد و مرز افراط و تفريط، دست‌کم در برخي آيات قرآن به معناي تجاوز از حق است. اين مطلب نيز پيوند معنايي اعتدال را با مفهوم کانوني حق در قرآن تأييد مي‌کند.

        1. 3-3. بغي

    «بغي» در اصل به معناي طلب چيزي يا فساد در چيزي است (ابن‌فارس، 1404، ج1، ص271). اين واژه در معناي گذشتن و تجاوز از حد و افراط از مقداري که حد شيء است، نيز به کار رفته است (نيشابوري، 1407ق، ج‏4، ص1317). راغب بغي را به قصد گذشتن و تجاوز از حد ميانه معنا کرده است؛ هرچند چنين قصدي تحقق نيافته باشد (راغب، 1423ق، ص136). فيومي «بغي» را به ظلم و اعتدا معنا نموده و «فرقة باغيه» را گروهي دانسته که از ميانه‌روي عدول کرده است (فيومي، 1405ق، ج‏2، ص57). به نظر برخي مفسران، بغي به معناي گذر از حد، هميشه مذموم نيست؛ مثلاً اگر کسي بيش از حد واجب به ديگران ببخشد، به مفاد آية «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسان» (نحل: 90) کاري پسنديده کرده است؛ ولي اگر از مرز حق و عدل تجاوز کند و به ظلم برسد، مذموم است؛ که از اهل آن، به «...يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَق...» (يونس:23) تعبير شده است (ر.ک: جوادي آملي، 1378، ج5، ص500-501).

    حاصل اينکه بغي در برخي کاربردهاي قرآني ـ طبق نظر برخي مفسران - در مقابل اعتدال قرار گرفته و به معناي گذر از حق و عدل به کار رفته است.

        1. 3-4. فساد

    واژة «فساد» از مادّة «فسد» در مقابل صلاح به کار مي‌رود (ازدي، 1978-1988م، ج‏2، ص646؛ زهري، 1421ق، ج‏12، ص257؛ نيشابوري، 1407ق، ج‏2، ص519؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج‏8، ص458؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏3، ص335؛ فيومي، 1405ق، ج‏2، ص472؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏1، ص447؛ زبيدي، بي‌تا، ج‏5، ص164) و به معناي خروج چيزي از حالت اعتدال (راغب، 1423ق، ص636) و ايجاد خلل در نظم و اعتدال چيزي است (مصطفوي، 1416ق، ج‏9، ص36؛ جوادي آملي، 1378، ج2، ص271).

    غالب اهل لغت معناي صلاح و فساد را به يکديگر ارجاع داده و فساد را خروج از صلاح و اعتدال دانسته‌اند. فساد در قرآن نيز در خروج از حد عدل و اعتدال و تجاوز از حقوق، به‌ويژه حقوق مردم، به کار رفته است. شاهد مدعا آيات ذيل است: «فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْميزانَ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» (اعراف:85)؛ «وَيا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَالْميزانَ بِالْقِسْطِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ» (هود:85)؛ «أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ. وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ. وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» (شعراء:181-183). در اين آيات، پيامبران الهي پس از توصيه به رعايت عدالت در معاملات و نکاستن از حق مردم، مخاطبان را از فساد در زمين برحذر داشته‌اند. با توجه به سياق اين آيات، مي‌توان قوياً احتمال داد که در اين آيات، تفريط و کوتاهي در اداي حقوق مردم - که نوعي خروج از عدل و اعتدال است - فساد دانسته شده است؛ چنان‌که در‌ آياتي ديگر، اسراف (تجاوز از حد)، از ويژگي‌هاي اهل فساد قلمداد شده‌ است: «وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ. الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلا يُصْلِحُون‏» (شعراء: 151-152). بررسي اين آيات نشان مي‌دهد فساد در برخي کاربردهاي قرآني به معناي خروج از حد اعتدال است؛ خروجي که ملازم با عبور از مرز حق و عدل است.

        1. 3-5. طغيان

    «طغيان» از ماده «ط، غ، ي» به معناي تجاوز چيزي از اندازه و حد خود است (فراهيدي، 1414ق، ج4، ص435؛ ازدي، 1978-1988م، ج2، ص919؛ ابن‌فارس، 1404ق، ج3، ص412؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج6، ص8؛ زبيدي، بي‌تا، ج19، ص634). به نظر راغب، طغيان در آية «إِنَّا لَمَّا طَغي الماء» (الحاقه: 11) استعاره براي تجاوز آب است و اينکه قرآن در آية 5 سورة حاقه مي‌فرمايد: قوم نوح را با «طاغيه» هلاک کرديم، اشاره به همان طوفان و طغيان آب است.

    قرآن، طاغوت را به هر فرد طاغي و متجاوز که ادعاي معبود بودن را دارد، اطلاق نموده است (راغب، 1423ق، ص520). مرز تجاوز و طغيان‌گري، به گفتة برخي مفسران، گذر از حق و عدل و انصاف است (طبرسي، 1372، ج‏9، ص300؛ فيض، 1415ق، ج‏5، ص107؛ مراغي، بي‌تا، ج‏27، ص108). شيخ طوسي ذيل آية شريفة «وَالسَّماءَ رَفَعَها وَوَضَعَ الْمِيزانَ أَلاَّ تَطْغَوْا فِي‏ الْمِيزان‏» (‌رحمن: 7 ـ 9) مي‌فرمايد: مراد از ميزان در اين آيه، طبق نظر برخي مفسران، ميزان عدل، و مراد از طغيان در ميزان، افراط در گذشتن از حد عدالت است (طوسي، بي‌تا، ج9، ص466). علامه طباطبايي نيز ذيل آية «...يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ...» (نساء: 60) مي‌فرمايد: كلمه طاغوت مصدر و به معناى طغيان است و اين كلمه از باب مبالغه در معناى اسم فاعل (طاغي) به کار مي‌رود؛ اين واژه ابتدا در فوران و تجاوز آب از ظرف خود به کار مي‌رفته و کاربرد آن دربارة انسان در ابتدا مجاز بوده است؛ ولى با گذشت زمان به حد استعمال حقيقى رسيده و طغيان آدمى به معناى آن است كه از آن حدى كه بايد رعايت كند (حد عقل يا شرع) تجاوز کند؛ و «طاغوت»، انسان ظالم، جبار و متمردي است که از وظيفة بندگى خدا با گردن‌کشي شانه خالي کند (ر.ک: طباطبايي، 1417ق، ج‏4، ص402).

    حاصل اينکه در برخي آيات قرآن، ميزانِ اعتدال، عدل و انصاف و رعايت حقوق الهي شمرده شده و تجاوز از آن، طغيان به حساب آمده است.

        1. 3-6. ظلم، جور، اعتدا

    ظلم در مقابل عدل به معناي قرار دادن چيزي در غير جايگاه خود است (ابن‌فارس، 1404، ج3، ص468). به گفتة راغب، ظلم در نظر بيشتر اهل لغت به همين معناست و فرقي نمي‌کند که قرار گرفتن در غير جايگاه خود، به افراط باشد يا تفريط (راغب، 1412ق، ص537). بنابراين ظلم در مقابل معناي عدل و اعتدال قرار مي‌گيرد.

    برخي مفسران نيز ظلم را در مقابل عدل و اعتدل دانسته‌اند. به گفتة ايشان: درخت باروري که رشد مي‌کند و ميوه مي‌دهد و آفت ندارد، عادل و در حالت اعتدال است؛ و درخت آفت‌زده‌اي که ميوه نمي‌دهد، ظالم و فاقد نظام دروني معتدل است. قرآن کريم دربارة دو باغي که در حال اعتدال و پرمحصول بودند، مي‌فرمايد: آن دو باغ ظالم نبودند: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئا» (کهف: 33) (جوادي آملي، 1378، ج19، ص581).

    «جور» در لغت، نقيض عدل و به معناي ترک قصد (ميانه‌روي) و انحراف از آن است (فراهيدي، 175ق، ج6، ص173 و 176؛ نيشابوري، 1407ق، ج‏2، ص617؛ فيروزآبادي، 1407ق، ج‏2، ص48؛ زبيدي، بي‌تا، ج‏6، ص217؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏4، ص153؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج‏7، ص542). قرآن در آية نهم سورة نحل پس از اشاره به نعمت ترابري به‌وسيلة مرکب‌هاي راهوار در راه‌هاي سخت و دشوار مي‌فرمايد: «وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْها جائِرٌ؛ و بر خداست كه راه راست را [به بندگان] نشان دهد؛ اما بعضى از راه‏ها بيراهه‌اند‏» (مکارم شيرازي، 1373، ص268)؛ منظور آيه اين نيست که بر خداوند است که مسير درست شهرها و آبادي‌ها را به مردم نشان دهد؛ بلکه مراد، ارائة مسير درست زندگي براي رسيدن به سعادتي جاودانه است؛ اما برخي راه ديگري را مي‌گزينند که قرآن از آنها به جائر تعبير کرده است: (وَمِنْها جائِر). در اين آيه، جائر در مقابل قاصد به کار رفته و مراد از آن، کسي است که از قصد (مسير ميانه) فاصله گرفته و به بيراهه مي‌رود. بنابراين در اين آيه، جوْر در برابر قصد (ميانه‌روي) قرار گرفته است. اميرالمؤمنين† در تقابل قصد و جور مي‌فرمايد: «مَنْ تَرَكَ‏ الْقَصْدَ جَارَ» (حرانى، 1363، ص83)؛ يعني هر که راه ميانه را ترک کند، منحرف مي‌‌‌شود و به جور و ظلم گرفتار مي‌آيد و از مسير حق دور مي‌گردد (ر.ک: مصباح يزدي، 1380، ج2، ص285-286).

    اعتدا نيز از مادة (ع، د، و) به معناي تعدي، تجاوز و ظلم آشکار (فراهيدي 1414، ج2، ص213) يا مطلق ظلم (ابن‌فارس 395، ج 4، ص249) است. اين واژه در آية دوم سورة مائده به معناي تعدي و تجاوز از حدود الهي و حقوق مردم به کار رفته است: «...وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ‏ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا...؛ و دشمني با جماعتي كه شما را از آمدن به مسجدالحرام بازداشتند، نبايد شما را به ستم وادارد». همچنين اعتدا در آية 190 سورة بقره به معناي خروج و تجاوز از حدود الهي به کار رفته است (ر.ک: طباطبايي، 1417، ج2، ص61).

    حاصل اينکه ظلم، جور و اعتدا، در برخي کاربرهاي قرآني معنايي مقابل اعتدال دارند. کاربردهاي قرآني اين سه واژه نشان مي‌دهد که مرز ظلم، جور و اعتدا در قرآن، تجاوز از حدود الهي و رعايت نکردن حقوق مردم است.

        1. 3-7. اسراف و اقتار

    به نظر ابن‌فارس و راغب، سرف در لغت به معناي تجاوز از حد است (ابن‌فارس، 1404ق، ج3، ص153؛ راغب، 1423ق، ص407). نراقي نيز در عوائد الايام همين مطلب را تأييد مي‌‌کند (نراقي، 1366، ص625). مصطفوي نيز سرف را در اصل، عملي مي‌داند که از حدود عقلي يا عرفي خارج شود (مصطفوي، 1416ق، ج‏5، ص131). از همين روست که برخي از اهل لغت، حتي معصيت بسيار را هم که نوعي تجاوز از حد ميانه و اعتدال است، سرف دانسته‌اند (زبيدي، 1407ق، ج12، ص270). اميرالمؤمنين† در کلامي جامع مي‌فرمايد: «كُلُّ مَا زَادَ عَلَى‏ الِاقْتِصَادِ اِسْرَاف (واسطي، 1376، ص375)؛ هرچه فراتر از حدّ اعتدال باشد، اسراف است».

    اقتار نيز از مادة «ق، ت، ر» به معناي تضيق، تقليل و تنگي در نفقه و زندگي است (فراهيدي، 1447ق، ج‏5، ص124؛ ابن‌منظور، بي‌تا، ج‏5، ص70؛ ابن‌فارس، 1404ق، ج‏5، ص55؛ صاحب، 1414ق، ج5، ص360؛ ابن‌سيده، 1424ق، ج6، ص328؛ فيروزآبادي، 1407، ج2، ص197؛ راغب، 1423ق، ص655؛ مصطفوي، 1416ق، ج19، ص209). اين واژه هرگاه با واژة اسراف همراه شود، معنايي متضاد با اسراف دارد؛ چنان‌که آية شريفه مي‎فرمايد: «وَالَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ‏ يَقْتُرُوا وَكانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان: 67)؛ ولي هرگاه به‌تنهايي به کار رود، به معناي مطلق تجاوز از حد ميانه است؛ به افراط باشد يا تفريط. در قرآن، مرز اسراف و خروج از اعتدال، حدود الهي است. مفسران بارها در تبيين معناي اسراف، به اين مطلب اذعان داشته‌اند (ر.ک: طباطبايي، 1417ق، ج‏4، ص173؛ طبرسي، 1372، ج‏2، ص855؛ طوسي، بي‌تا، ج‏3، ص12؛ طبري، 1412ق، ج‏4، ص79؛ بيضاوي، 1418ق، ج‏2، ص124؛ مراغي، بي‌تا، ج‏8، ص53). علامه طباطبايي ذيل آية «‌وَابْتَلُوا الْيَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَلا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَبِداراً أَنْ يَكْبَرُوا» (نساء: 6)؛ اسراف را به معناي تجاوز در اعتدال در عمل دانسته است (طباطبايي، 1417ق، ج4، ص173)؛ طبرسي نيز ذيل آية «وَما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَإِسْرافَنا فِي أَمْرِنا» (آل‌عمران: 147)، اسراف را به معناي تجاوز از حد و تفريط و تقصير دانسته است؛ تبيان و جامع ‌البيان نيز اسراف را در اين آيه به افراط (زياده‌روي) معنا نموده‌اند (طبري، 1412ق، ج4، ص79؛ طوسي، بي‌تا، ج3، ص12). حاصل اينکه اسراف و اقتار نيز در برخي کاربردهاي قرآني معنايي مقابل اعتدال دارند و به معناي خروج از حدود الهي به افراط يا تفريط است. شکل زير برخي واژگان مقابل با اعتدال را در قرآن نشان مي‌دهد.

     

     

     

     

      1. 4. معيار اعتدال در باور و رفتار

    پس از روشن شدن اجمالي جايگاه اعتدال در نظام معنايي قرآن، نوبت به اين پرسش مي‌رسد که معيار و حد و مرز اعتدال از منظر قرآن چيست؟ منظور از معيار، شاخصي است که براي تشخيص چيزي از چيز ديگر به کار مي‌رود؛ و معيار اعتدال، شاخصي است که به‌واسطة آن بتوان حد و مرز اعتدال را از دو سوي آن (افراط و تفريط) در باور يا رفتار[4] تشخيص داد.

    پيش از اين اشاره کرديم که اعتدال در اسلام مفهومي ارزشي تلقي شده است. اينجا اين نکته را مي‌افزاييم که از نگاه اسلام و قرآن، اعتدال به معناي ميانه‌روي و رعايت حد وسط، داراي ارزش مطلق نيست. معيار بودن اعتدال به اين معنا، در برخي مکاتب اخلاقي مانند مکتب اخلاقي ارسطو، آن‌هم به‌عنوان معياري براي ارزيابي انفعالات اخلاقي، مانند شهوت، خشم، ترس، اعتماد و شادي مطرح شده است و در همه جا از کارايي لازم برخوردار نيست[5] (مصباح يزدي، 1384، ص321). قرآن و اسلام براي تشخيص باورها و رفتارهاي معتدل و صحيح، معيارهاي ديگري دارد که شناسايي آنها در گروي بحثي مستقل و نسبتاً مفصل است؛ اما شايد بتوان برخي از مهم‌ترين آنها را با جست‌وجويي اجمالي در قرآن با تکيه بر آراي مفسران برجسته، به‌ويژه علامه طباطبايي و شاگردان مکتب تفسيري از اين قرار شمرد:

        1. 4-1. انطباق بر توحيد

    چنان‌که در معناشناسي اعتدال گذشت، واژة اعتدال مستقيماً در قرآن نيامده است؛ اما واژه‌ها و ترکيب‌هايي قريب‌المعنا با اين واژه در قرآن يافت مي‌شود. واژه‌هاي عدل، قصد، اقتصاد، حنف، عفو، قوام و استقامت، دست‌کم در برخي آيات، با واژة اعتدال ترادف معنايي دارند؛ و واژه‌هايي از قبيل ظلم، افراط، تفريط، غلوّ، فساد و جور، در برخي آيات قرآن، با اعتدال تقابل معنايي دارند؛ اما رابطة معنايي اين واژه‌ها با يکديگر و نيز با مفاهيم کانوني قرآن چيست؟ مفاهيمي مانند حَنف، قَصد و اقتصاد (ميانه‌روي) که در آيات قرآن به رعايت آنها فرمان داده شده يا کساني که متصف به آن هستند، ستوده شده‌اند، از چه جهت مطلوب و ستوده‌اند؛ آيا مطلوبيتشان ذاتي است يا خود وامدار و تابع مفاهيم اصيل‌تري در قرآن‌اند؟ پاسخ اين سؤال از اين جهت مهم است که شايد با شناخت مفاهيم کانوني قرآن، بتوان از آنها به‌عنوان معيارِ مطلوبيت و ارزشمندي ساير مفاهيم مدد جست.

    از نظر علامه طباطبايي و جمعي ديگر از شاگردان مکتب تفسيري وي، بنيادي‌ترين مفهوم در هندسة معارف قرآن، توحيد است و تمام نظام‌هاي اعتقادي و ارزشي اسلام به اين اصل بازمي‌گردد (ر.ک: طباطبايي، 1417، ج1، ص62 و ص358 – 360؛ ج10، ص135؛ مصباح يزدي، 1375، ص11ـ 18؛ همو، 1388الف، ج1، ص274ـ 278؛ همو، 1389، ص168).‌ به نظر مي‌رسد بتوان همين مفهوم بنيادين را به‌عنوان معيار اعتدال مورد توجه قرار داد. صاحب الميزان دربارة توحيد مي‌فرمايد: تمام معارف قرآن بر حقيقتي واحد، يعني توحيد تکيه دارد و اين حقيقت، بنيان دين و مرجع تمام تفاصيل معاني قرآن است (طباطبايي، 1417، ج10، ص135). قرآن کريم رابطة توحيد و ساير معارف الهي را در آيات 24 تا 26 سورة ابراهيم در قالب تمثيلي زيبا بيان کرده و اعتقاد حق (توحيد) را به درختي پاکيزه تشبيه نمرده که بنيان آن ثابت و شاخه‌هايش در آسمان است (طباطبايي، 1417، ج12، ص51). اگر اين مفهوم پايه‌اي معيار و ميزان اعتقادات ديني باشد، آن‌گاه بايد هر اعتقادي فروتر يا فراتر از آن، خروج از حد اعتدال و نوعي غلوّ به حساب آيد. شايد به همين دليل قرآن کريم براي عبور برخي از اهل کتاب از اين اعتقاد و مفهوم بنيادين، واژة غلوّ برگزيده و اعتقاد برخي از آنان به الوهيت برخي از اولياي دين را نوعي غلوّ و زياده‌روي در امر دين و خروج از حد اعتدال تلقي کرده است: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي‏ دِينِكُمْ‏ غَيْرَ الْحَقِّ...» (مائده: 77)؛ مفسر الميزان ذيل اين آيه مي‌نويسند؛ «غالي» کسي است که به افراط از حد تجاوز کند؛ و در مقابل آن در جانب تفريط، «قالي»‌ قرار مي‌گيرد، و خداوند اهل کتاب را از غلو و زياده‌روي در امر دين نهي کرده است؛ زيرا حد اعتقادات ديني، توحيد خالص است؛ درحالي‌که برخي اهل‌کتاب، قائل به الوهيت عُزَير و مسيح شدند و آنها را فرزند خدا پنداشتند (طباطبايي، 1417ق، ج6، ص76).

    توحيد را مي‌توان معيار اعتدال در رفتارهاي ديني نيز قلمداد کرد. پيش از اين در معناشناسي اعتدال گفتيم که اعتدال، معنايي بسيار نزديک به استقامت دارد که در قرآن صفت صراط قرار گرفته است و اعتدال و صراط مستقيم، مصداقاً متلازم‌اند. در نظام معنايي قرآن، هرگونه دور شدن از صراط مستقيم، خروج از اعتدال و نوعي افراط يا تفريط شمرده است؛ زيرا صراط مستقيم، همان توحيد در جميع مراتب علمي و عملي‌اش است که با اعتقاد و عمل شرک‌آلود در هر مرتبه و هر شکلش ناسازگار است (همان، ج1، ص30). هرچه انديشه و عمل به توحيد خالص نزديک‌تر باشد، به مرز اعتدال و صراط مستقيم نزديک‌تر و از انحراف و افراط و تفريط دورتر است و هرچه انديشه و عمل به شرک آلوده‌تر باشد، از مرز اعتدال دورتر است. انديشه و عملي که از آبشخور معارف توحيدي سيراب نشده و تنها بر پيروي و تقليد از ديگران يا هوا و هوس‌هاي نفساني تکيه کرده، به‌دور از مرز اعتدال است؛ هرچند به‌ظاهر زيبا، چشمگير و مردم‌پسند باشد چنان‌که آية 77 سورة مائده طبق بيان علامه به اين حقيقت اشعار دارد (ر.ک: همان، ج 3، ص306). شرک در اشکال علمي و عملي‌اش مانند شرک در الوهيت و ربوبيت - که انسان ديگري را شريک خدا در عبادت و اطاعت بگيرد يا به طاغوت‌ها تکيه بزند و براي آنها تأثيري در نظام هستي قائل باشد - نوعي خروج از توحيد و آيين حنيف و معتدل الهي است؛ چنان‌که قرآن کريم مي‌فرمايد: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ. حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ...‏» (حج: 30-31). در اين آيات، امر به اجتناب از بت‌ها و سخن دروغ، با دو وصف ايجابي «حُنَفاءَ لِلَّهِ» و سلبي «غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» همراه است. چنان‌که گذشت، مفسر الميزان وصف «حنفاء» را با توجه به ريشة آن به معناي حالت اعتدال دانسته است (طباطبايي، 1417ق، ج20، ص339). وي دو وصف «حُنَفاءَ لِلَّهِ» و «غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» را در اين آيه، از لحاظ معنا متحد مي‌داند؛ به اين دليل که «حُنَفاءَ لِلَّهِ» يعني روي‌گرداندن از اغيار، که همان معبودهاي غير الله هستند (همان، ج14، ص373). بنابراين، وصف «حُنَفاءَ لِلَّهِ» که اعتدال در انديشه و رفتار را تداعي مي‌کند، در اين آيه به معناي تمايل به توحيد خالص است. حاصل اينکه از منظر قرآن، انديشه‌ و رفتاري معتدل است که بر توحيد استوار و از هرگونه کفر، شرک و نفاق به‌دور باشد.

        1. 4-2. انطباق با حق

    يکي ديگر از معيارهاي اعتدال در انديشه و عمل، انطباق آن با حق است. قرآن کريم در بسياري از آيات، ابتدا آنچه را حق و مطابق با حدود الهي است، مشخص مي‌کند و سپس مي‌فرمايد، از اين حد تجاوز نکنيد، مثلاً مي‌فرمايد: اگر دشمنان به شما تعدي کردند، مقابله‌به‌مثل کنيد؛ اما در همين مقابله‌به‌مثل نيز خدا را در نظر داشته باشيد و هنگام انتقام از دشمنان ـ که لغزشگاه غلبة خشم و طغيان است ـ از جادة اعتدال منحرف نشويد و از حدود الهي - که همان مرز حق و باطل است - تجاوز نکنيد (ر.ک: همان، ج2، ص63). ازاين‌رو ابتدا بايد به دليل عقلي يا نقلي، حق را شناخت و آن‌گاه دو طرفش، يعني کوتاهي از حق يا تجاوز از حق را تشخيص داد. شايد اين نکته از آية «‌وَالْوَزْنُ‏ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (اعراف: 8) نيز دانسته شود. از تفريع ثقل و خفّت بر وزن، به دست مي‌آيد که وزن در «الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» واحد سنجش است، نه ميزان و ترازو؛ يعني در قيامت حق را در يک کفة ترازو قرار مي‌دهند و [انديشه‌ها] و اعمال انسان را در کفة ديگر، و همه را با آن مي‌سنجند (ر.ک: جوادي آملي، 1378، ج28، ص126-129). همان‌طورکه معيار قبولي و ارجمندي انديشه و رفتار هرکس در آخرت حق است، معيار اعتدال در انديشه و رفتار در همين دنيا نيز حق است.

    البته حق در حوزه‌هاي مختلف، معاني مختلفي دارد: حق در اعتقاد، يعني اعتقاد مطابق با واقع (مصباح، 1389، ص427)، که اساس آن توحيد، يعني باور به يگانگي خداوند و يکتاپرستي است؛ و حق در اعمال، يعني رفتاري متناسب با هدفي حکيمانه که انسان را به کمال لايقش (قرب الهي) مي‌رساند (ر.ک: مصباح، 1389، ص428).

    اگر کسي در انجام کاري، از حدود و حقوق الهي و حقوق مردم ـ که در طول حقوق خداوند قرار مي‌گيرد ـ تجاوز کند، از مسير اعتدال منحرف، و دچار گمراهي شده است: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال‏» (يونس: 32)؛ اميرالمؤمنين† دراين‌باره مي‌فرمايد:

    شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَطَالِبٌ بَطِي‏ءٌ رَجَا وَمُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوَى الْيَمِينُ وَالشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَالطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّةِ وَمِنْهَا مَنْقَذُ السُّنَّةِ وَإِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ؛ هر کس که بهشت و دوزخ را پيش روي خود دارد، در تلاش است: برخي از مردم به‌شتاب به سوي حق پيش مي‌روند، که اهل نجات‌اند و بعضي به‌کندي مي‌روند و اميدوارند؛ و برخي در مسير حق کوتاهي مي‌کنند، که آنان در آتش جهنم گرفتارند. چپ و راست گمراهي، و راه ميانه جادة مستقيم الهي است که قرآن و آثار نبوت بدان سفارش مي‌کند و گذرگاه سنت پيامبرˆ است و سرانجام، بازگشت همه بدان سو مي‌باشد (نهج‌البلاغه، خ16، ص61).

    همچنين مي‌فرمايد: «مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ‏ لِلْحَقِ‏ هَلَك؛ هرکس از حق رو برگرداند، هلاک مي‌شود». طبق اين معيار، تنها انديشه و رفتاري معتدل و پسنديده است که منطبق بر حق باشد؛ اما انديشه و رفتاري که منطبق بر حق نيست، به‌دور از اعتدال و موجب هلاکت و شقاوت است.

        1. 4-3. تطابق با عدل

    دو معيار پيشين، يعني انطباق با حق و توحيد، معيار اعتدال در انديشه و عمل بود؛ اما يکي از مهم‌ترين معيارهاي اعتدال در رفتار، تطابق آن با عدل است. عدل از عام‌ترين مفاهيم ارزشي است. منظور از عدل - چنان‌که در معناشناسي اعتدال گذشت - رعايت حقوق ديگران و قرار دادن هر امري در جايگاهي است که استحقاق و شايستگي آن را دارد (طباطبايي، 1417ق، ج‏12، ص331). عدل در مفهوم اجتماعي، يعني «دادن حق هر صاحب حقي» (مصباح يزدي، 1377، ص44). حق و عدل، به لحاظ معناشناسي رابطه‌اي بسيار نزديک دارند؛ چندان‌که شايد بتوان عدالت را به رعايت حقوق خود و ديگران معنا کرد. خداوند بر بندگان حقي دارد و براي بندگان نسبت به يکديگر حقوقي قرار داده است. هرکه حدود و حقوق الهي را رعايت کند، به عدالت رفتار کرده و اعمالش ستوده و ارزشمند است. البته حقوق ديگران در طول حقوق الهي قرار مي‌گيرند و هدف نهايي تأمين حقوق ديگران، رسيدن به کمال انساني و تقرب به درگاه الهي است (ر.ک: مصباح‌يزدي، 1377، ص44 و 45).

    شاخص اعتدال در جامعة اسلامي، رعايت عدالت است و عدالت همان قرار گرفتن هر شخصي و هر امري در جايگاهي است که استحقاق آن را دارد. بنابراين، اگر حاکمي به حق و بر اساس موازين الهي در جايگاه حکومت ايستاد و به عدل و داد در ميان مردم رفتار کرد و از حقوقي که خداوند براي مردم مقرر کرده است، کم نگذاشت، رفتارش معتدل و به‌دور از انحراف است؛ اما اگر به هر بهانه‌اي، از قبيل هوا و هوس يا خوشامد بيگانگان و دشمنان، در اداي حدود الهي و حقوق مردم کوتاهي کرد، به عدالت و اعتدال رفتار نکرده و به ورطة افراط يا تفريط فرو غلتيده است. معيارهاي ديگري نيز براي اعتدال در حوزه‌هاي خاص، مانند اعتدال در رفتار حاکمان، متصور است که بيان آن مجال بيشتري مي‌خواهد (در‌این‌باره، ر.ک: سيف‌الله محمدي، 1396، اعتدال در رفتار حاکمان از نگاه قرآن، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام‌خميني€).

      1. نتيجه‌گيري

    1. واژه‌هاي عدل، قصد، حنيف، عفو، قوام در برخي کاربردهايي قرآني، با اعتدال ترادف معنايي دارند؛ و واژه‌هايي مانند غلوّ، فساد، اسراف، طغيان، بغي، جور، افراط و تفريط، در برخي کاربردهاي قرآني با اعتدال تقابل معنايي دارند.

    2. مفاهيم مترادف با اعتدال در قرآن، در نظام معنايي قرآن وامدار مفاهيم کانوني ديگر، مانند توحيد، حق و عدل هستند. واژگاني مانند استقامت، حَنف و اقتصاد - که در شبکه معنايي قرآن، مفهوم اعتدال را تداعي مي‌کنند - با توحيد، عدل و حق رابطة معنايي وثيقي دارند. صراط مستقيم، همان صراط توحيد و بندگي خداست که از انواع شرک و انحرافات ديگر، مانند کفر و نفاق به‌دور است. حنيف و حُنَفاء نيز که در قرآن تداعي‌کنندة اعتدال در دين و آيين هستند، به دين توحيدي و کساني که به حق و توحيد گرايش دارند، اطلاق مي‌شود.

    3. مهم‌ترين معيار و مرز تشخيص اعتدال در انديشه و رفتار، انطباق بر توحيد است. هر انديشه و عملي که با توحيد علمي و عملي سازگار باشد، معتدل است و به‌عکس هر انديشه و عملي که حظي از مفاهيم مقابل توحيد، مانند شرک و کفر داشته باشد، نوعي انحراف از مرز اعتدال است.

    4. معيار ديگر اعتدال در انديشه و رفتار، انطباق با حق است. براي تشخيص اعتدال هر انديشه و رفتار، ابتدا بايد حق را بشناسيم و آن را بر حق عرضه کنيم. پس از آن، جانب افراط يا تفريط انديشه و رفتار شناخته مي‌شود.

    5. مهم‌ترين معيار اعتدال در عمل، انطباق آن با عدل است. عدالت، رعايت حدود و حقوق الهي است؛ هرکس حقوق خداوند و حقوق آفريدگانش را ـ که در طول حقوق الهي قرار مي‌گيرد ـ رعايت کند، عمل و رفتارش معتدل است و اگر از اين مرز بازماند يا فراتر رود، به افراط يا تفريط دچار شده و از مرز اعتدال فاصله گرفته است.

    6. اعتدال در نظام معنايي قرآن، مفهومي مستقل از ديگر مفاهيم بنيادين ديني، به‌ويژه توحيد، حق و عدل نيست؛ اعتدال در انديشه و رفتار، همان التزام به توحيد علمي و عملي در تمام مراتبش، رعايت موازين حق و عدل و خارج نشدن از صراط مستقيم بندگي خداست.

     

     

     

    References: 
    • قرآن، 1418ق، ترجمه محمدمهدي فولادوند، چ سوم، تهران، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى‏.
    • ابن‌سيده، 1424ق، المحكم و المحيط الأعظم، قاهره، معهد المخطوطات العربيه، المنظمه العربيه للتربيه و الثقافه و العلوم.
    • ابن‌سينا، حسين‌بن عبدالله، 1406ق، الشفاء (الطبيعيات)، قم، مکتبة آيت‌الله المرعشي النجفي.
    • ابن‌فارس، ابوحسين، 1404ق، معجم ‌مقاييس ‌اللغه، قم، مکتب ‌العلام ‌الاسلامي.
    • ابن‌منظور، محمدبن مکرم، بي‌تا، لسان ‌العرب، بي‌جا، دار الفکر.
    • ارسطوطاليس، 1343ه-1924م، علم ‌الاخلاق الي نيقوماخوس، ترجمه: احمد لطفي السيد، تهران، آفتاب.
    • ازدي، ابوبکر محمد‎، 1987-1988م، جمهرة اللغة، تحقيق: رمزي منير بعلبکي، بيروت، دارالعلم للملابين.
    • ايزوتسو، توشي‌هيکو، 1360، ساختمان مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن، ترجمه: فريدون بدره‌اي، تهران، قلم.
    • بيضاوي، عبدالله‌، 1418ق، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • جوادي آملي، 1378، تسنيم، تنظيم و ويرايش: علي اسلامي، قم، اسراء.
    • ـــــ، 1374، سيره‏ پيامبران در قرآن، قم، اسراء.
    • ـــــ، 1389، ادب فناي مقربان، قم، اسراء.
    • حرّاني، ابن‌شعبه، 1363، تحف ‌العقول عن آل ‌الرسول، محقق و مصحح: علي‌اکبر غفاري، چ دوم، قم، جامعه مدرسين.
    • حسن‌زاده آملي، حسن، 1371، دروس هيئت و ديگر رشته‌هاي رياضي، قم، تبليغات اسلامي.
    • حقّي، برسوي اسماعيل، بي‌تا، تفسير روح البيان، ج‏7، بيروت، دار الفکر.
    • حلّي، حسن‌بن يوسف، 1412-1423ق، منتهي‌ المطلب في تحقيق‌ المذهب، ج15، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • خطيب، عبدالکريم، بي‌تا، التفسير القرآنى للقرآن، ج11، بي‌جا، بي‌نا.
    • خواجه نصيرالدين طوسي، 1356، اخلاق ناصري، تنقيح و تصحيح: مجتبي مينويي و علي‌رضا حيدري، تهران، خوارزمي.
    • دايرة المعارف قرآن کريم، 1386، تهيه و تدوين: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان کتاب.
    • راغب اصفهاني، حسين، 1423ق، المفردات في غريب ‌الألفاظ القرآن، قم، ذوي ‌القربي.
    • رجايي، سيدمحمد کاظم و معلّمي، سيدمهدي، 1394، درآمدي بر مفهوم عدالت اقتصادي و شاخص‌هاي آن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام‌خميني.
    • زبيدي، محب‌الدّين، بي‌تا، تاج ‌العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار المکتبه الحياه.
    • زهري، ابومنصور، 1421ق، تهذيب‌ اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • شريعتي، غلام‌محمد، 1394، نقش معناشناسي زباني در تفسير قرآن با تأکيد بر ساختگرايي و نظريه ايزوتسو، رساله دکتري رشته تفسير و علوم قرآن، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام‌خميني.
    • شريف‌الرضي، محمد، 1414ق، نهج‌ البلاغه (للصبحي صالح)، قم، هجرت.
    • صاحب، اسماعيل‌، 1414ق، المحيط في‌اللغه، تحقيق: محمد‌حسن آل‌ياسين، بيروت، عالم‌ الکتاب.
    • صادقي طهراني، محمد، 1365، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامي.
    • صدر، سيدمحمد باقر، 1387ق، اقتصادنا، بيروت، دار الفکر.
    • صدوق، محمدبن علي، 1413ق، من لايحضره الفقيه، محقق و مصحح: علي‌اکبر غفاري، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • صفوي، کوروش، 1382، درآمدي بر معناشناسي، تهران، سورة مهر.
    • ـــــ، 1391، آشنايي با معنا‌شناسي، چ دوم، تهران، پژواک.
    • طباطبايي، سيدمحمد‌حسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • ـــــ، بي‌تا، بررسي‌هاي اسلامي، به کوشش سيدهادي خسروشاهي، قم، مرکز انتشارات دار التبليغ اسلامي.
    • طبرسي، فضل‌بن‌حسن، 1372، مجمع‌البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • طبري، ابوجعفر‌محمد، 1412ق، جامع ‌البيان فى تفسير القرآن، ج‏19، بيروت، دار المعرفه.
    • طريحي، فخرالدين، 2009م، مجمع ‌البحرين، ضبطه و صححه: نضال‌علي، بيروت، الاعلمي.
    • طوسي، محمد، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • عياشي، محمدبن مسعود، 1380ق، کتاب‌ التفسير (تفسير العياشي)، تحقيق: سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، چاپخانه علميه.
    • فخررازي، محمد، 1420ق، التفسير الکبير، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • فراهيدي، خليل‎، 1414ق، ترتيب ‌کتاب ‌العين، قم، اسوه.
    • الفقه المنسوب للإمام الرضا، 1406ق، مشهد، المؤتمر العالمي للامام الرضا.
    • فيروزآبادي، ابوطاهر‌، 1407ق، القاموس المحيط، بيروت، مدرسه الرسالة.
    • فيض کاشاني، محمدمحسن، 1365، الوافي، اصفهان، مکتبة ‌الامام اميرالمؤمنين علي.
    • فيومي، ابوالعباس‌، 1405ق، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، قم، دار الهجره.
    • قمي، علي‌بن ابراهيم، 1363، تفسير قمي، ج1، قم، دار الکتاب.
    • ليثي واسطي، علي‌، 1376، عيون ‌الحکم و المواعظ، تحقيق: حسين حسني بيرجندي، قم، دار الحديث.
    • مجتبوي، جلال‌الدين، 1371، ترجمه قرآن، تهران، حکمت.
    • محمد دشتي، 1379، ترجمه نهج ‌البلاغه‌، قم، الهادي.
    • مراغي، احمد، بي‌تا، تفسير ‌المراغى، بيروت، دار‌ احياء التراث العربي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1389، خداشناسي، تحقيق و بازنگاري: اميررضا اشرفي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ، 1367، دروس فلسفه اخلاق، تهران، مؤسسه اطلاعات.
    • ـــــ، 1375، توحيد در نظام ارزشي اسلام، بي‌جا، شفق.
    • ـــــ، 1377، حقوق و سياست در قرآن، ج ‌اول، نگارش: شهيد محمد شهرابي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام‎خميني.
    • ـــــ، 1384، نقد و بررسي مکاتب اخلاقي، تحقيق و نگارش: احمدحسين شريفي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ، 1392، «اعتدال بي‌مبدأ و منتها واقعيت ندارد»، فرهنگ پويا، ش25، پاييز92، ص22-31.
    • ـــــ، 1388، قرآن‌شناسي، تحقيق و نگارش: محمود رجبي، چ2، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام‌خميني.
    • مصطفوي، حسن، 1416ق، التحقيق فى كلمات ‌القرآن الكريم، تهران، وزارت‌ فرهنگ و ارشاد ‌اسلامي.
    • مطهري، مرتضي، 1361، بررسي اجمالي مباني اقتصادي اسلام، تهران، حکمت.
    • ـــــ، 1382، مجموعه ‏آثار، تهران، صدرا.
    • مغنيه، محمدجواد، 1424ق، تفسير الكاشف، ج‏5، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1374، تفسير ‌نمونه، تهران، دار ‌الکتب الاسلاميه.
    • مكارم شيرازى، ناصر، 1373، ترجمه قرآن، چ دوم، قم، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى.
    • موسوي خميني، روح‌الله، 1377، شرح ‌حديث ‌جنود ‌عقل و جهل، بي‌جا، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني.
    • ـــــ، 1387، تفسير سوره حمد، بي‌جا، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ‌خميني.
    • ميبدي، احمدبن محمد، 1371، كشف ‌الأسرار و عدة الأبرار (تفسير خواجه عبدالله انصاري)، ج‏7، تهران، اميرکبير.
    • نراقي، محمدمهدي، 1383ق، جامع ‌السعادات، تصحيح: سيدمحمد کلانتر، نجف، مطبعة النجف.
    • نيشابوري، ابونصر اسماعيل، 1407ق، تاج ‌اللغة و صحاح ‌العربية، بيروت، دار العلم للملايين.
    • هواري، صلاح‌الدين و لجنة من الاساتيد، منجد الطلاب الجديد: قاموس عربي – عربي، 1428ق، بيروت، دار و مکتبة الهلال، دار البحار.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا.(1398) اعتدال و معیار آن از منظر قرآن با تأکید بر المیزان. ، 12(1)، 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امیررضا اشرفی."اعتدال و معیار آن از منظر قرآن با تأکید بر المیزان". ، 12، 1، 1398، 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا.(1398) 'اعتدال و معیار آن از منظر قرآن با تأکید بر المیزان'، ، 12(1), pp. 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا. اعتدال و معیار آن از منظر قرآن با تأکید بر المیزان. ، 12, 1398؛ 12(1): 5-24