نقش و جایگاه قرآن در تاریخپژوهی اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
علوم انساني مبتني بر متون ديني از حيث مباني، اصول و روش با علوم انساني مبتني بر مکاتب بشري تفاوتهايي دارد. يکي از علومي که در صورت ابتنا بر متون وحياني دستخوش تحول ميشود علم تاريخ است، لیکن برخي مورخان به عللی، مرجعيت قرآن مجيد در تاريخپژوهي را انکار کرده و استشهاد به قرآن را در تحقيقات تاريخي ناروا شمردهاند. اين پژوهش درصدد واکاوي جايگاه و نقش قرآن در تاريخپژوهي است. در اين مقاله ابتدا دلايل مخالفان مرجعيت قرآن در تاريخپژوهي بررسي و سپس دلايلي بر مرجعيت قرآن در تاريخپژوهي اقامه ميگردد و سرانجام نقش قرآن در تاريخپژوهي تبيين خواهد شد.
مقصود از واژه «تاريخ» در عبارت «تاريخپژوهي» دانش تاريخ است که تعاريف گوناگوني از آن ارائه شده است که برخي از آنها تعريف به لوازم و برخي ديگر تعريف به عوارض دانش تاريخ هستند (براي آشنايي با تعاريف ارائه شده براي علم تاريخ، ر.ک: سليماني، 1397، ص58-60)، نه تعريف ماهيت تاريخ. بهنظر ميرسد اگر بخواهيم علم تاريخ را بر اساس ذاتياتش تعريف کنيم بايد بگوييم: «علم تاريخ مجموعه گزارهها و آثاري است که از افراد، امتها، ملتها، مکانها و حوادث گذشته خبر ميدهد، لیکن به شرط اينکه نقش درخوري در زندگي انسانها داشته باشد». بهعبارت دیگر، دانشي است که درباره انسانها و روابط متقابلشان با خود، ديگران، طبيعت و محيط زندگي به شرط تأثير قابل توجه در جامعه بحث ميکند.
حال با روشن شدن مفهوم «تاريخ» ميتوان گفت: «تاريخپژوهي» عبارت است از: «فعاليت ذهني، نظاممند، منطقي و استدلالي با هدف حل مسئلهاي از مسائل دانش تاريخ که عامل توليد علم و توسعه دانش تاريخ ميشود».
با توجه به اين تعريف ميتوان گفت: «مطالعه تاريخ» غير از "تاريخپژوهي" است؛ زيرا «مطالعات تاريخي» به معناي مطالعاتي است که با روشها و شيوههاي مقبول و مرسوم علوم نقلي و عقلي به آگاهي نسبت به وقايع گذشته منتهي ميشود». مطالعات تاريخي شامل تاريخنگاري در حوزة تاريخ نقلي، تحليلي و فلسفه نظري تاريخ و مانند آن ميشود (ر.ک: کافي، 1399، ص17). ولي «تاريخپژوهي» يک مطالعه اکتشافي و مقدماتي تاريخ است که با هدف يافتن پرسش مسئله خاصي از دانش تاريخ صورت ميگيرد، ازاینرو، تاريخپژوه بعد از گردآوري اطلاعات بهصورت منظم و منطقي آنها را دستهبندي و تعارضها و تزاحمهايشان را رفع مینماید و گاهی بهصورت منطقي و عقلي آنها را پردازش ميکند و پاسخ مسئله خود را بهصورت استدلالي استخراج مينمايد.
«تاريخنگاري» بهمعناي نگارش و تدوين تاريخ، عنوان عامي است که بر فعاليتهاي نگارشي در زمينه تاريخ اطلاق ميشود. بنابراين به فعاليتهاي غيرحرفهاي در زمينه تاريخ که از ويژگيهاي تاريخپژوهي برخوردار نيستند، عام «تاريخنگاري» گفته نمیشود.
تاکنون رسالهها و مقالات متعددي در زمينه تاريخ در قرآن نوشته شده که برخي از مهمترين آنها عبارتند از: تاريخ اسلام از منظر قرآن اثر استاد يعقوب جعفري؛ سنّتهاي اجتماعي و فلسفه تاريخ در مکتب قرآن، اثر شهيد محمدباقر صدر؛ نگاهي ديگر به تاريخ در قرآن، اثر محمدحسين دانشکيا.
برخي از اين آثار ناظر به محتواي جزئيات مباحث تاريخي مطرح شده در قرآن بوده و برخي ديگر شيوه گزارش تاريخ در قرآن مجيد را مدنظر قرار داده است. بدینروی نميتوان آنها را بهعنوان پيشينه موضوع مقاله مطرح کرد؛ زيرا اين تحقيق درصدد است ابتدا دلايل منکران مرجعيت قرآن مجيد در تاريخپژوهي را نقد کند، سپس با استناد به سيره تاريخپژوهان اسلامي و تبيين تأثيرگذاري قرآن در سه حوزه تاريخ نقلي، تحليلي و فلسفه نظري تاريخ، نقش و جايگاه قرآن مجيد را در تاريخپژوهي اسلامي تبيين نمايد.
روشن است که مقصود از «تاريخپژوهي اسلامي» آن است که علوم تاريخي موجود بهگونهاي بازسازي شوند که با مباني، اهداف، منابع و روش اسلام سازگار باشند.
دلايل مخالفان مرجعيت قرآن در تاريخپژوهي
1. عدم صدق عنوان «منبع» تاريخي بر قرآن
برخي از محققان تاريخ تعريف خاصي از «منابع دانش تاريخ» دارند و تحقيقاتي را که مبتني بر آن منابع باشد علمي دانسته، بهمثابه يک تحقيق تاريخي علمي ميپذيرند. از منظر آنها، در پژوهشهاي تاريخي «منبع» (source) به آن دسته از آثار مکتوب گفته ميشود که با موضوعِ اثر از حيث زماني معاصر باشد و دادههاي اوليه را دربارة رخدادهاي تاريخي در اختيار ما قرار دهد. به باور ايشان، زماني که گزارش و حادثه تاريخي از نظر زماني، فاصلة زيادي با يکديگر نداشته باشند، به آن «منبع تاريخي» اطلاق ميشود (رستم، 1392، ص254؛ بلک، 1390، ص114). بهنظر ميرسد چنين تعريفي متأثر از نگرش اثباتگرايانه به پژوهشهاي تاريخي است. نگرش اثباتگرايانه معتقد است: تحقيقات و گزارههاي تاريخي تنها زماني اعتبار دارند که مبتني بر تجربه حسي باشند و منبعي که از حادثه بسيار دور است گزارشهايش ـ به سبب عدم مشاهده حسي ـ اعتباري ندارد.
براساس اين تعريف، مهمترين ملاک منبع بودن يک اثر براي پژوهشگر تاريخ، نزديکي آن با حادثة تاريخي است. مقصود از «معاصرت» در آثار در متن مذکور، آن است که آن آثار با مشاهدة بيواسطه يا دستکم باواسطة مورخاني که نزديک به زمان حادثه ميزيستهاند، به رشتة تحرير درآمده باشد. در نتيجه متون وحياني مانند قرآن مجيد نميتواند يک منبع تاريخي محسوب شود؛ زيرا برخي از حوادث مطرح شده در قرآن مجيد مبتني بر مشاهده حسي رسول خدا نبوده است.
2. عدم واقعنمايي منقولات تاريخي قرآن
از منظر برخي، تاريخ درپي کشف واقع است، ولي معارف ديني و وحياني ناظر به مقدسات هستند، نه واقعيات. بنابراين اساساً دانش تاريخ ناظر به کشف واقع بوده و علمي سکولار است و کاري به معارف ديني و اعتقادات کلامي که به جاي واقعيات ناظر به مقدسات هستند، ندارد. تاريخ امور متافيزيکي را نميبيند و آن را باور نميکند. بنابراين، اگر بناست تاريخِ شخصيتهاي ويژهاي که با عالم غيب مرتبط هستند نوشته شود، نميتواند به ابعاد ماورايي شخصيت آنها توجه کند. تاريخ، علمی سکولار است (ر.ک: صفري فروشاني، سايت سخن تاريخ).
شايد بتوان گفت: نخستين مورخي که در جهان عرب مسئلة «جدايي قلمرو علم تاريخ از اعتقادات ديني» را مطرح کرد، طه حسين، مورخ و اديب مشهور مصري بود. وي در کتاب في الشعر الجاهلي نوشت: تورات ميتواند از ابراهيم و اسماعيل به ما بگويد و قرآن نيز ميتواند از آن دو سخن بگويد، ولي آمدن اين دو نام در تورات و قرآن براي اثبات وجود تاريخي آن دو کفايت نميکند، چه رسد به اثبات اين داستان که حضرت اسماعيل فرزند حضرت ابراهيم به مکه هجرت نمود و عربِ مستعربه از مکه رشد و نمو کرد (حسين، 1344ق، ص26).
او ميگفت: به هجرت حضرت اسماعيل به مکه و ماجراي بناي کعبه ـ همانگونه که در قرآن آمده است ـ اقرار دارد، ولي بهعنوان يک مورخ، آنها را تأييد نميکند؛ يعني ميگويد: اين امور با دانش تاريخ قابل اثبات نيست؛ زيرا در منابعِ تاريخي تأييدشده توسط مورخان نيامده است. وي معتقد بود: وارد کردن اعتقادات قرآني در تحقيقات علم تاريخ، هويت علمي تحقيق را ضايع ميکند و با روش علمي و استدلال علمي سازگاري ندارد (ر.ک: کيلاني، 1381ق، ج2، ص85).
البته طه حسين ميگفت: گزارشهاي قرآن مجيد دربارة حوادث معاصر نزول قرآن معتبر و صحيح است و استناد به آنها در تاريخنگاري رواست، ولي استناد به گزارههاي قرآني ناظر به حوادث قبل از نزول قرآن معتبر نيست (همان)؛ زيرا از منظر او، گزارههاي نخست بر اين مبنا که اخباري است که رسول خدا بهعنوان يک شاهد وقايع معاصرش در قرآن گزارش نموده، بهمثابه يک گزارش تاريخي مشاهدتي اعتبار علمي دارد؛ ولي گزارههاي دستة دوم به اين علت که توسط خود رسول خدا يا واسطههاي مرتبط با ايشان مشاهده نشده، از نظر علمي معتبر نيست. بنابراين، با روش تحقيقات تاريخي که مبتني بر استناد به گزارههاي مشاهدتي است، قابل اثبات نيست، بلکه اثبات آنها مبتني بر اعتقاد به معجزه بودن قرآن و نشئت گرفتن آنها از علم غيب بيمنتهاي الهي بوده و اين به معناي اثبات يک حادثة تاريخي به وسيلة اعتقادات کلامي است.
طه حسين قرآن مجيد را تنها يک منبع تاريخي که توسط شخصي بهنام حضرت محمد روايت شده است، ميشناسد. ازآنرو که گزارشهاي هر منبع تاريخي نسبت به حوادثي که توسط نويسندهاش بهطور مستقيم يا غيرمستقيم مشاهده شده معتبر است، گزارشهاي قرآن مجيد نسبت به حوادث زمانة نزولش معتبر بوده، ولي نسبت به گذشتههاي دور معتبر نيست.
براساس همين ديدگاه، مورخان غيرمسلماني همچون اف.بول و آنه ماري شيمل قرآن را تنها بهعنوان يک منبع تاريخي ناظر به حوادث زمانهاش قبول دارند و در نگارش زندگاني حضرت محمد به قرآن استناد ميکنند (ر.ک: تقيزاده، 1388، ص16-17).
مورخان سکولار نهتنها گزارشهاي قرآن مجيد دربارة اقوام و پيامبران پيش از پيامبر خاتم را واقعنما ندانسته و آنها را نميپذيرند، بلکه گزارشهاي تورات را نيز دربارة آنان معتبر نميدانند. طبق گزارش يکي از محققان اديان و مذاهب، مورخان عصر ما دربارة زنده بهگور شدن نوزادان دختر در جاهليت به گزارش قرآن مجيد استناد ميکنند، ولي دربارة کشته شدن نوزادان بنياسرائيل در زمان فرعون به گزارش قرآن استناد نميکنند. گزارش تورات نيز در اين باب کارساز نيست؛ زيرا به عقيده اين مورخان، تورات قرنها پس از زمان فرعون تأليف شده است.
علم تاريخ امروزي به علت سکوت منابع مستقل دربارة بنيانگذاران اديان قديم و انحصار اطلاعات ما دربارة آنها به منابع خود آن اديان، در اصلِ وجود تاريخي کساني مانند حضرت نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، زردشت، مهاويرا، بودا و لائوتسه شک ميکند و گاهي اگر اصل وجود همه يا برخي از ايشان را بپذيرد، معجزات آنان را نمیپذیرد (توفيقي، 1390، ص263-264).
براساس اين پايگاه فکري، امروزه يکي از بحثهاي مطرح در جهان اين است که آيا حضرت عيسي که کتابهاي آسماني انجيل و قرآن به وجود او گواهي ميدهند، وجود خارجي داشته است يا خير؟ برخي از مورخان، منکر وجود آن حضرت شدهاند؛ چنانکه در کتاب عيسي؛ اسطوره يا تاريخ؟ آمده است: «در سال 1769،... ولتر سالخورده برخي از شاگردان بولينگبروک مورخ را، که زيرکي آنان از دانستههايشان افزون بود، به حضور پذيرفت. ايشان ميگفتند که از نسبنامههاي متناقض و گزافگوييهاي داستانهاي کودکي عيسي در اناجيل دريافتهاند که چنين شخصي هرگز وجود نداشته است» (رابتسون، 1378، ص74).
ايشان در فراز ديگري از کتابش به نقل از يکي از نويسندگان مينويسد: «مسيحا [Christos] اگر متولد شده و در جايي زيست ميکند، براي ديگران وحتي براي خود او ناشناخته است، و تا الياس نيايد و او را... بر همه آشکار نکند، قدرتي ندارد. شما يک گزارش باطل را پذيرفته و نوعي مسيحا براي خود ساختهايد و بهخاطر او بيمحابا خود را بر باد ميدهيد» (همان، ص122-123).
جملات فوق حاکي از آن است که برخي از محققان و مورخان مغربزمين معتقدند: کتاب مقدس از آن حيث که از سوي خداوند است، نميتواند منبعي براي تاريخ بهشمار آيد و دخالت دادن اعتقادات ديني و دلالتهاي تاريخي متون مقدس در دانش تاريخ، عملي غيرعلمي و ناروا محسوب ميشود. بنابراين، حضرت عيسي به علت آنکه در منابع تاريخي، گزارشهاي معتبر و کافي دربارهاش وجود ندارد، يک اسطوره و داستان خيالي است، نه يک واقعيت تاريخي.
نقد دلايل مخالفان مرجعيت قرآن در تاريخپژوهي
1. تأملي در تعريف «منبع تاريخي»
تعريفي را که برخي از منبع تاريخي ارائه نمودهاند، جاي نقد و بررسي دارد. به نظر ميرسد منبع تاريخي منحصر در منابعي نيست که تنها براساس مشاهده حسي از حوادث نزديک به نگارش يک اثر مکتوب تکوين يافته باشد. شيوه تاريخنگاري برخي از محققانِ تاريخ نشان ميدهد آنان چنين تعريفي از «منبع» را نپذيرفتهاند. آنان معتقدند: تاريخ دانشي است که از حوادث مهم گذشته زندگي بشر پرده برميدارد. حال هر اثر مکتوب يا غيرمکتوبي که بتواند گزارشهاي معتبري از رخدادهاي تاريخي در اختيار مورخ بگذارد، منبعِ تاريخ بهشمار ميآيد، اعم از اينکه گزارشگر خدا باشد يا انسان، انسانِ معصوم و داراي علمِ غيب باشد يا غيرمعصوم و داراي علمِ اکتسابي، از حيث زماني معاصر حادثة تاريخي باشد يا فاصله زيادي با آن داشته باشد. آنچه در منبع بودن اصالت دارد اعتبار گزارش است، و اعتبار گزارش تنها از طريق مشاهدة بيواسطه يا باواسطه تحقق نمييابد، بلکه گاه به وسيلة علم غيب تکوين مييابد.
نگرش افرادی امثال طه حسين مبتني بر يک مبناي روششناسانه در تحقيقات علمي است که محقق را به روش تجربي و مبتني بر مشاهده صرف سوق ميدهد، لیکن اين روش به نوبه خود بر مباني معرفتي خاصي هچون عدم باور به لايههاي پنهان و ملکوتي جهان هستي، محدود ساختن انسان به ابعاد مادي و نيز قطع ارتباط کنشهاي اجتماعي با ديگر ابعاد هستي استوار است. محصول اين مباني نفي روش عقلي و وحياني در تحقيقات علمي و اکتفا به روش تجربي است.
لیکن براين اساس، مباني معرفتي برخاسته از انديشه وحياني، روش شناخت پديدههاي اجتماعي و تاريخي از روشهاي علم اجتماعي و تاريخنگاري نوین که بر دادههاي حسي و تجربي تأکيد دارد، متمايز است؛ زيرا مبادي معرفتي برخاسته از انديشه وحياني (مانند فطري بودن زندگي اجتماعي و ترتب تحقق غايات وجودي بر زندگي اجتماعي، لايهبندي جهان هستي و عدم انحصار واقعيت در سطح ملکي و مادي، ارتباط انسان با ساير مراتب هستي و انعکاس ملکوتي کنشهاي اجتماعي و قانونمندي حاکم بر زندگي اجتماعي) استفاده از هر سه ابزار حس و عقل و نقل را اجتنابناپذير ميسازد.
براساس مباني معرفتي وحياني، ممانعت از دخالت ابزارهاي شناخت غيرحسي موجب ميشود محقق تنها صورت ظاهري و جلوههاي محسوس پديدههاي اجتماعي و تاريخي را ببيند و از دستيابي به معرفتي واقعنما از عوامل باطني و غيرمادي تأثيرگذار در حيات اجتماعي انسانهاي گذشته محروم بماند و شناخت ناقص و نادرستي از جهان اجتماعي و سازوکار ارتباط بين کنش انساني و پيامدهاي آن حاصل نمايد.
بنابراين شناخت صحيح پديدههاي اجتماعي و تاريخي در گرو بهرهمندی از تجربه، عقل و وحي بهصورت هماهنگ است. تاريخپژوهان و تاريخنگاران مسلمان بر اساس چنين مبنايي از قرآن و ساير منابع معتبر وحياني در تاريخنگاري مدد جستهاند. سنت تاريخنگاري مورخان قديم و جديد اسلامي که جايگاهي مقبول در ميان بسياري از تاريخپژوهان دارند، کاملاً مؤيد اعتبار منابع وحياني در تاريخپژوهي است و نشان ميدهد که منحصر کردن منبع تاريخي در منابع مشاهدتي معاصر حادثه، نزد آنان مقبول نيست و منبع در تاريخ، اعم از منابع مکتوب مشاهدتي نزديک به حادثه است، بلکه شامل متون وحياني نيز ميشود (ر.ک: طبري، 1387، ج1، ص180و445؛ يعقوبي، بیتا، ج1، ص16؛ عاملي، 1415ق، ج1، ص266-267؛ يوسفي غروي، 1417ق، ج1، ص56).
2. واقعنمايي آيات قرآن
چنانکه گذشت، برخي از محققان تاريخ (مانند طه حسين) معتقدند: اخبار متون وحياني مانند قرآن مجيد از گذشتههاي دور، از لحاظ علمي غيرمعتبر است؛ زيرا قرآن مجيد منبع تاريخي نيست و وقايع را براي پندآموزي ذکر ميکند، و وقتي هدف پندآموزي باشد، عيبي ندارد حوادثي که نقل ميکند، واقعي نبوده، صرفاً داستاني براي عبرتآموزي باشد.
سخن افرادي امثال طه حسين مستلزم نسبت فريبکاري به خدا و رسول خدا است؛ زيرا اگر خدا و رسولش يک داستان غيرواقعي را با هدف عبرتآموزي نقل کنند، ولي به مخاطبان نگويند که اين ماجرا قصه است، نه واقعيت، مخاطبان گمان ميکنند اين امور حقايقي بوده که در گذشته اتفاق افتاده است. در نتيجه، فريب ميخورند. روشن است که چنين شيوهاي مستلزم عيب و نقص خداوند است، درحاليکه او کامل مطلق بوده و همة کمالات را به نحو بينهايت داراست.
از سوي ديگر، اين شيوه با عصمت پيامبر، که مبّلغ اين کتاب آسماني است، قابل جمع نيست؛ زيرا فريبکاري گناه است. علاوه بر اين، استفاده از فريب ـ هرچند براي نيل به اهداف مقدس ـ خلاف حکمت و مصداق باطل است و حال آنکه خداوند در وصف قرآن ميفرمايد: «... وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيز لايَأْتِيهُ الباطِلُ مِنْ بَينِ يَدَيهِ وَ لامِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (فصلت:42)؛ قطعاً آن كتابى شكستناپذير است كه هيچگونه باطلى، نه از پيشرو و نه از پشتسر، به سراغ آن نمىآيد؛ زيرا از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است». بدینروی استاد شهيد مطهري در نقد اين ديدگاه مينويسد: «محال است که انبيا در منطق نبوت، براي يک حقيقت ـ العياذ بالله ـ يک امر واقع نشده و يک دروغ را، ولو به صورت تمثيل بيان کنند... قرآن، پيغمبر، ائمه، و کساني که تربيتشدة اين مکتب هستند، محال است که براي هدف مقدس، از يک امر نامقدس مثلاً از يک امر پوچ، از يک امر باطل، از يک امر بيحقيقت ـ ولو تمثيل ـ استفاده کنند» (مطهري، 1394، ص110-111).
ايشان معتقد است: نيامدن اخبار پيامبران قبل از خاتم انبيا در تاريخ موجب نفي واقعنمايي و حقيقتنمايي داستانهاي قرآني دربارة انبيا و اقوام سلف نميشود؛ زيرا اولاً، بسياري از حوادثي که در عالم محقق ميشود در تاريخ نيامده، درحاليکه رخداد آنها يقيني است. ثانياً، کتابهاي تاريخي موجود اساساً حوادث قريب سههزار سال پيش را گزارش کردهاند و ناظر به حوادث دوران انبياي سلف نبودهاند تا ياد نکردن از انبياي سلف و اقوامشان به معناي نبود آن حضرات باشد (ر.ک: همان، ص109).
قرآن مجيد در پايان سورة يوسف به صراحت، سرگذشت پيامبران پيشين در قرآن را عين واقعيت معرفي ميکند و ميفرمايد: «به راستى، در سرگذشت اين پيامبران براى خردمندان عبرتى است. قرآن سخنى نيست كه آن را به دروغ ساخته باشند، بلكه تصديقكنندة كتابهاى پيش از آن و بيانگر هر چيزى است» (يوسف:111). يعني: سرگذشت پيامبراني که برايتان نقل ميکنيم، قصههاي ساختگي نيست، بلکه حقايقي است که در گذشته اتفاق افتاده است. بنابراين، داستانهاي قرآني هرگز خلاف واقع نبوده و عين رخدادهاي حقيقي در ظرف زمان گذشته است و معتبرترين منبع براي کشف واقع تاريخي محسوب ميشود. استاد شهيد مطهري مينويسد: «اين است که ما شک نداريم که تمام قصص قرآن ـ همانطور که قرآن نقل کرده است ـ عين واقعيت است. داستاني که قرآن نقل ميکند، ما بعد از نقل قرآن احتياجي نداريم که تأييدي از تواريخ دنيا پيدا کنيم. تواريخ دنيا بايد از قرآن تأييد بگيرند» (مطهري، 1385، ص110-111).
بنابراين، با توجه به اينکه خداوند داراي علم غيب مطلق است، به حوادث گذشته و آينده آگاهي کامل دارد، و با توجه به اينکه فريبکاري نشانة نقص است و ساحت ذات احديت از هر نقصي مبراست، فرازهاي ناظر به تاريخ متون وحياني، معتبرترين منبع تاريخ بهشمار ميآيند و استناد به آنها، حتي در خصوص حوادث بسيار دور از زمان نزول وحي صحيح است (براي مطالعه ادله برونمتني يا درونمتني واقعنمايي آيات قرآن، ر.ک. ساجدي، 1385، ص292-305).
مرجعيت قرآن در تاريخپژوهي
قرآن مجيد يکي از یکسو معجزه جاويدي است که بر حقانيت دعوت پيامبر خاتم و تعاليم اسلام دلالت ميکند و از سوي ديگر، خود، کلام خداوند متعال است و محتواي آن در هر زمينهاي باواقع مطابقت دارد. يکي از عرصههايي که قرآن مجيد در آن وارد شده، نقل برخي از حوادث تاريخي و تحليل آنهاست.
کلام اسلامي با اثبات معجزه بودن قرآن مجيد، جايگاه اين کتاب را بهمثابه وحي آسماني و کلام خداوند متعال تثبيت ميکند (ر.ک: مصباح، 1396، ص216-223؛ همو، 1389، درس يازدهم)، چون خداوند متعال علم بينهايت و علم غيب ذاتي و بيمنتها دارد، اشارات و فرازهاي قرآن مجيد بهمثابه يک منبع معرفتبخش مقطوعالصدق تاريخ بهشمار ميآيند؛ زيرا دانش تاريخ همان «معرفت به وقايع مهم گذشته انساني است» و هر منبعي که موجب شناخت انسان نسبت به وقايع مهم گذشته شود، منبع تاريخی محسوب ميگردد. لیکن تاريخپژوهان ملحد يا غيرمسلمان بهعلت بیاعتقادی به اسلام، حقانيت قرآن مجيد و صدورش از سوي خداوند متعال را نميپذيرند. در نتيجه معارف قرآن مجيد را معارف بشري قلمداد میکنند و اعتبار آن را زير سؤال ميبرند. ولي مسلمانان با دليل و برهان اين کتاب را آسماني و وحي الهي ميشمارند که از سرچشمه علم الهي براي هدايت بشر فرستاده شده است. بدینروی معارف تاريخي قرآن مجيد را يقيني و مقطوعالصدق ميدانند و هنگام تعارض بين دادههاي تاريخي منابع دست اول (مانند سيره ابنهشام، مغازي واقدي، تاريخ طبري و مانند آن) با گزارشهاي قرآن مجيد از حوادث گذشته، گزارشهاي قرآن مجيد را صحيح و گزارشهاي منابع دست اول تاريخي را غلط و غيرصحيح ميشمارند.
جايگاه سنجه قرآن در تاريخنگاري اسلامي
با توجه به مطالب گفته شده، بسياري از مورخان مسلمان در آثار تاريخي خود از قرآن مجيد بهمثابه يکي از منابع معرفتبخش تاريخ استفاده ميکنند و معرفت تاريخي قرآن را بر ساير منابع ترجيح ميدهند. برای نمونه به نکات ذيل توجه کنيد:
طبري در تاريخ الامم و الملوک وقتي ميخواهد داستان ثروتمند متکبري همچون قارون در قوم حضرت موسي را توضيح دهد، در کنار استشهاد به گزارشهاي مورخان، به آيات قرآن مجيد درباره قارون استشهاد ميکند و مينويسد: «قوم موسي به او به علت فسادش موعظه کردند و او را از اين کار نهي کردند و به قارون امر کردند که آنچه خدا به او داده را در راه خدا انفاق کند و در آن مال طبق دستور خدا عمل کند» (طبري، 1387ق، ج1، ص445).
آنگاه محتواي موعظه قوم را از قرآن ميآورد و مينويسد:
همانگونه که خداي عزّ و جلّ خبر داده، آنها به قارون گفتند: «إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْفَرِحِين، وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاتَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لاتَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (قصص:76-77)؛ هنگامى كه قومش به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادىكنندگان مغرور را دوست نمىدارد! و در آنچه خدا به تو داده است، سراى آخرت را بطلب و بهرهات را از دنيا فراموش مكن و همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده است، نيكى كن و هرگز در زمين در جستوجوى فساد مباش كه خدا مفسدان را دوست ندارد» (همان).
يعقوبي و طبري در کتاب تاريخ خود، بدون استناد به منابع متقدم تاريخي، با استشهاد به قرآن مجيد (ر.ک: عنکبوت:.14)، عمر حضرت نوح را 950 سال نوشتهاند (ر.ک: يعقوبي، بیتا، ج1، ص16؛ طبري، 1387ق، ج1، ص180).
ابنهشام در السيرة النبويه هنگام نقل ماجراي سيل أرم و تخريب سدّ مأرب در يمن به این آيه شريفه استشهاد کرده است:
«لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في مَسْكَنِهِمْ آيَة جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا من رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَة طَيِّبَة وَرَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ (سبأ: 15-16)؛ براى قوم سبأ در محل سكونتشان نشانهاى (از قدرت الهى) بود: دو باغ (بزرگ و گسترده) از راست و چپ (رودخانه عظيم با ميوههاى فراوان و به آنها گفتيم:) از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را بجا آوريد؛ شهرى است پاك و پاكيزه، و پروردگارى آمرزنده (و مهربان)! * اما آنها (از خدا) روىگردان شدند و ما سيل ويرانگر را بر آنان فرستاديم و دو باغ (پربركت)شان را به دو باغ (بىارزش) با ميوههاى تلخ و درختان شورهگز و اندكى درخت سدر مبدّل ساختيم!» (ر.ک: ابنهشام، بیتا، ج1، ص13).
این درحالي است که اين ماجرا ساليان متمادي قبل از نزول قرآن مجيد اتفاق افتاده است.
ابن اثير در کتاب الکامل في التاريخ در موارد زيادي از گزارههاي تاريخي قرآن مجيد بهعنوان يک منبع براي نقل حوادث قرون کهن استفاده کرد است؛ از جمله در نقل تاريخ زندگاني پيامبراني همچون حضرت ايوب، يوسف و شعيب به قرآن مجيد بهعنوان يک منبع استشهاد نموده است (ر.ک: ابناثير، 1385ق، ج1، ص137، 157، 381، 130).
در ميان مورخان اسلامي معاصر، استاد جعفر مرتضي عاملي در کتاب الصحيح من سيرة النبي الاعظم، قرآن مجيد را منبع تاريخ ميشمارد و مهمترين معيار سنجش حقانيت و واقعنمايي گزارشهاي تاريخي ميداند و با عنوان «المعيار الأعظم و الأقوم» از آن ياد کرده و معتقد است: هنگام تعارض بين هر منبعي از منابع تاريخي با قرآن مجيد، قرآن مقدم است. ايشان مينويسد:
وقتي براي هر انساني ثابت شود که کتابي از اول تا آخرش صحيح است و هيچ شک و شبههاي در آن راه ندارد، آن کتاب را ميزان هر چيزي که با آن مواجه ميشود، قرار ميدهد و چيزي را که موافق آن کتاب است، اخذ ميکند و چيزي را که مخالفش است رد مينمايد، حال فرقي نميکند که آن کتاب از علم شيمي يا فيزيک يا رياضيات يا علوم دين و شريعت يا هر چيز ديگر بحث کند. حال ما شک نداريم که قرآن همان کتابي است که آياتش محکم بوده و باطل از هيچ جهتي بدان راه نيافته و نمييابد، بنابراين چنين کتابي باقوامترين معيار و بزرگترين ميزان است که هر کسي که عاقل بوده يا شعور درخور و سالمي داشته باشد، در آن شک نخواهد کرد.
اضافه بر دليل فوق، نصوص متواتر و فراواني داريم که قرآن مجيد را بهعنوان معيار معرفي نموده و به مراجعه به قرآن بهعنوان معيار اعتبار سنجي، دستور ميدهد و ميفرمايد: آنچه موافق کتاب خداست را بگيريد و آنچه مخالف آن است را رها کنيد.
از امام صادق نقل شده: هر آنچه موافق کتاب خدا نباشد مزخرف است (کليني، 1407ق، ج1، ص69). و در دعاي امام سجاد هنگام ختم قرآن آمده است: «قرآن ترازوى درستى است كه زبانهاش از حق منحرف نمىشود و نور هدايتى است كه فروغ آن از چشم نگرندگان محو نمىگردد و نشانه نجاتى كه هر كس به روش آن رود گمراه نخواهد شد...» (صحيفه سجاديه، 1376، ص176).
و از امام باقر نقل شده: «اگر در مورد چيزي نزدتان سخني گفتم از من بپرسيد: از کجاي کتاب خدا گرفته شده است؟» (کليني، 1407ق، ج5، ص300). و مثل اين روايات تعداد زيادي از روايت اهلبيت وجود دارد که از طرق شيعيانشان نقل شده است (عاملي، 1415ق، ج1، ص266-267).
البته در روايات فوق، موافقت با قرآن معياری برای پذيرش روايات منقول از اهلبيت مطرح شده است، ولي با تنقيح مناط ميتوان موافقت با قرآن را معياري عام براي اعتبارسنجي ساير اخبار ـ از جمله اخبار تاريخي ـ قرار داد.
استاد محمدهادي يوسفي غروي در کتاب موسوعة التّاريخ الاسلامي با استناد به روايات اهلبيت قرآن را نخستين منبع اعتبارسنجي نصوص تاريخي معرفي نموده، مينويسد: «اگر بخواهيم اعتبار نصوص را بررسي کنيم ضروري است قبل از هر چيزي به قرآن اعتماد کنيم» (يوسفي غروي، 1417ق، ج1، ص56).
از منظر ايشان قرآن مجيد با اوصافي که دربارة برخي از شخصيتهاي تاريخي بيان ميکند، معيارهاي مهمي براي ارزيابي گزارههاي تاريخي مربوط به آن شخصيت به دست ميدهد بدینروی نگارش تاريخ زندگاني آن شخصيت بايد با توجه به قرآن باشد. برای نمونه، ترسيم شخصيتي مانند رسول خدا و بيان سيره و زندگینامه او که اشرف مخلوقات عالم بهشمار آمده و قرآن مجيد اوصاف آن حضرت را بيان نموده و ايشان را به مثابه الگو به بشريت معرفي کرده است، حتماً بايد با مراجعه به قرآن باشد، وگرنه با استناد به اخبار دروغ، سيره رسول خدا و سيماي آن حضرت دستخوش تحريف خواهد شد و نسبت ناروا به ایشان داده ميشود؛ همانگونهکه برخي از مورخان بدون لحاظ اوصاف آن حضرت در قرآن مجيد نسبتهاي ناروايي به آن حضرت دادهاند (همان، ص59).
حتي برخي از مورخان غيرمسلمان و مستشرقان مسيحي در عين اينکه قرآن مجيد را يک کتاب آسماني نمیدانند، ولی آن را يکي از مهمترين منابع تاريخ زندگاني حضرت محمد ميشمارند. آنها قرآن را يک کتاب حاوي گزارشهاي تاريخي که حوادث دوران خود را گزارش ميکند، در حد يک اثر پيامبر خاتم ميپذيرند، و چون در پژوهشهاي تاريخي «منبع» به آن دسته از آثار مکتوب گفته ميشود که با حوادث گزارش شده از حيث زماني معاصر باشد، قرآن مجيد نسبت به سيره نبوي و حوادث عصر آن حضرت منبع محسوب ميشود. بدینروی اف. بُول [.اِي. تي. وِلش] (f.buhl [A.T.Welch]) و آنه ماري شيمل (Annemarie Schimmel) در مقدمه مقاله «محمد پيامبر اسلام» مينويسند:
مطمئنترين منبع که در عين حال، استفاده از آن بهمنزله يک منبع تاريخي، مشکلتر از ساير منابع است، قرآن است که بيشتر آن و حتي شايد تمام آن معاصر با حيات پيامبر است. ويژگي خاص اين اثرِ بينظير اين است که به صورت مستمر و غالباً صادقانه در برابر شرايط متغير تاريخي دوران محمّد [] واکنش نشان داده و حاوي گنجينهاي از اطلاعات پنهان است که با کارِ تحقيق درباره بُعد تاريخي محمد [] مرتبط است (ر.ک: تقيزاده، 1388، ص16-17).
نقشآفريني قرآن در تاريخپژوهي
1. نقل تاريخ
آيات قرآن مجيد گاه ناظر به گزارش از چگونگي تحقق يک رخداد تاريخي است؛ مانند جايي که داستان اقوام، پيامبران و شخصيتها و وقايع پيشين را نقل ميکند؛ چنانکه درباره تاريخ زندگاني حضرت محمد و انبيای قبل از خاتم پيامبران همچون حضرت آدم، ادريس، نوح، هود، صالح، ابراهيم، لوط، يعقوب و يوسف، ايوب، شعيب، موسي و هارون، داود، سليمان، زكريا و يحيي، عيسي، يونس، اسماعيل صادقالوعد گزارشهاي گرانقدري ارائه ميدهد و گاهی تمام يک سوره را درباره گزارشهاي ناظر به تاريخ زندگاني يک پيامبر اختصاص ميدهد؛ مانند اينکه دربارة حضرت يوسف با برادرانش ميفرمايد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ * إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ (يوسف:3-4)؛ ما بهترين سرگذشتها را بر تو بازگو كرديم، از طريق وحى كردن اين قرآن به تو، هرچند پيش از آن از غافلان بودى * (بهخاطر آر) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: پدرم، من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مىكنند!».
قرآن مجيد غير از پيامبران، از شخصيتهاي مثبت و منفي تاريخي ديگر نیز گزارشهايي ارزندهاي نقل مينمايد؛ مانند: ذوالقرنين، قارون، بلعم باعورا، يسع، ذوالكفل، لقمان، طالوت، جالوت، آذر، همسر عزيز مصر، برادران يوسف، فرعون، خضر، عزير، بلقيس، آسيه، مريم، يهودا و قطروس (دو مرد باغدار).
همچنين از سرگذشت اقوام، امتهاي پيامبران و گروههاي پيشينيان مطالب عبرتانگيزي نقل مينمايد که در منابع مکتوب بشري نقل نشده است؟ مانند قوم سبأ (سيل عرم)، قوم عاد، قوم ثمود، بنياسرائيل، اصحاب رسّ، اصحاب كهف، اصحاب اخدود، مجوس، صابئين، قوم تبّع، اصحاب فيل، بتپرستان انطاكيه، قوم حزقيل، امت پيامبر.
2. تحليل تاريخ
مقصود از «تحليل تاريخ» همان بررسي تعليلي تاريخ است. در اين نوع پژوهش هدف بهجاي کشف چگونگي رخدادهاي گذشته، درپي کشف علت و چرايي آنهاست. در تاريخ تحليلي نيز مورخ به مسائل جزئي ميپردازد؛ لیکن با اين تفاوت که از عقل در تحليل اسناد و کشف حقيقت کمک ميگيرد و به نقد و تحليل اخبار و اسناد موجود ميپردازد.
قرآن تنها به نقل چگونگي حوادث اکتفا نميکند، گاهي به تعليل يک رخداد تاريخي ميپردازد (براي آشنايي با تحليلهاي قرآن مجيد از حوادث تاريخي، ر.ک: جعفري، 1384، ص208-213 و 270-275؛ دانشکيا، 1393، ص86-87).
براي نمونه طبق دو آيه شريفه 67 سوره انفال و 165 سوره آلعمران، قرآن مجيد شکست مسلمانان در جنگ احد را بازتاب عمل خودشان در جنگ بدر ميخواند. در آيه 67 سوره انفال اشاره ميکند: حکم الهي اين بود که پيامبران تا وقتي بر دشمنان پيروز نشدهاند، هيچ اسيري در ميدان جنگ نگيرند، اما مسلمانان در ميدان جنگ بدر اسير گرفتند. ازاينرو بعد از پايان جنگ بدر مخيّر شدند که يا اسيران را به قتل برسانند يا اگر فديه ميخواهند، بايد هزينه آن را متحمل شوند؛ يعني به همان تعداد اسراي غزوه بدر در جنگ بعدي (غزوه احد) کشته بدهند. مسلمانان فديه را انتخاب کردند و اظهار داشتند که امروز فديه بهکار ميآيد و اگر در آينده شهيد داديم، ضرر نکردهايم؛ زيرا به بهشت ميرويم (ر.ک: طباطبائي، 1403ق، ج9، ص135؛ حويزي، 1415ق، ج2، ص167). بدينروي قرآن مجيد بعد از آنکه آنها علت شکست خوردن و کشته دادن در جنگ احد را جويا شدند، ميفرمايد: «گفتيد: اين مصيبت [شکست جنگ احد] از كجاست؟ بگو: آن از جانب خود شماست» (آلعمران: 165). يعني اگر مصيبتي در جنگ احد به شما رسيد، ناشي از قبول خودتان در جنگ بدر بود که قبول کرديد فديه بگيريد و اسرا را آزاد کنيد؛ يعنى حاضر شديد به جاى هفتاد فديه كه از هفتاد اسير گرفتيد، در جنگ ديگرى كه پيش مىآيد، هفتاد كشته بدهيد (ر.ک: طباطبائي، 1403ق، ج4، ص60).
در جنگ تبوک بعضي از منافقان خدمت پيامبر شرفياب شدند و با اظهار بهانههايي از ايشان تقاضا کردند که اجازه دهد آنها در اين جنگ شرکت نکنند. قرآن مجيد علت عذر خواستن آنان از شرکت در جنگ را نبود ايمان به خدا و قيامت و شک و ترديد در دلهايشان معرفي ميکند و ميفرمايد: «فقط كسانى [براى ترك جهاد] از تو اجازه مىخواهند كه به خدا و روز واپسين ايمان ندارند و دلهايشان دچار شك است. ازاينرو آنان در شك خود سرگردانند و اگر قصد بيرون آمدن داشتند، وسيلهاى براى آن آماده مىكردند.... (توبه:45-46).
نقش قرآن در تحليل تاريخ صرفاً به تعليل حوادث خرد خلاصه نميشود، بلکه گاه در تحليل تحولات کلان تاريخ، به مورخ کمک ميکند. براي نمونه، در بحث مظاهر و علل انحراف مسلمانان از خط رسول خدا در صدر اسلام، قرآن مجيد به دلالت التزامي، بازگشت جاهليت نو پس از رحلت رسول خدا را مظهر و علت انحراف مطرح ميکند. قرآن به اصل بازگشت جاهليتي ديگر، پس از جاهليت پيش از بعثت تصريح کرده، ميفرمايد: «وَلاتَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِيّة الاُولي (احزاب: 33)؛ مانند زنان دوران جاهليتِ نخستين زينتآرايي نکنيد».
تعبير «جاهليت اولي» در اين آيه به دلالت التزامي نشاندهنده آن است که جاهليت ديگري در راه است، وگرنه جاهليت اول خواندنِ دوران پيش از اسلام بيهوده ميشود. امام صادق ذيل اين آية شريفه به نقل از پدر بزرگوارش امام باقر بيان ميفرمايند: «أَي سَتَکُونُ جاهِلِيَّةٌ أُخري» (ر.ک: قمي، 1363، ج2، ص193؛ مجلسي، 1403ق، ج22، ص189؛ طباطبائي، 1403ق، ج16، ص316، ذيل آية 33 سورة احزاب) بهزودي [پس از جاهليت نخست]، جاهليت ديگري دامنگير جامعه خواهد شد»؛ چنانکه امير مؤمنان درباره مردمان زمان حکومت خود ميفرمايند: «هان اي مردم! شما دستتان را از ريسمان طاعت خدا رها کرديد و حصاري که خداوند برايتان قرار داده بود بهواسطة احکام جاهليت شکافتيد» (نهجالبلاغه، 1414ق، ص298).
تحليل فوق، تاريخ تحليلي نويني را از صدر اسلام شکل ميدهد که اولاً، متمايز از ساير تحليلهاي موجود است و ثانياً مبناي قرآني دارد.
3. بيان فلسفه نظري تاريخ
دانش فلسفه نظري تاريخ با نگرش کلي به تاريخ زندگاني بشر، سراسر تاريخ جوامع بشري را به صورت يکپارچه موضوع پويش خود قرار ميدهد و با توجه به ماهيت تاريخ، به مسائلي همچون ماهيت تاريخ، قانونمندي يا تصادفي بودن حرکت تاريخ، قوانين حاکم بر آن، نقش انسان در حرکت تاريخ، عوامل محرک، جهت و فرجام حرکت تاريخ ميپردازد.
براساس آيات قرآن مجيد بسياري از مسائل مزبور را ميتوان پاسخ داد. بدينروي برخي از دانشمندان اسلامي، مانند علامه طباطبائي در تفسير الميزان، استاد شهيد محمدباقر صدر در کتاب سنتهاي اجتماعي و فلسفه تاريخ در مکتب قرآن، علامه مصباح يزدي در کتاب جامعه و تاريخ در قرآن بحثهايي همچون اصيل يا اعتباري بودن تاريخ، اصل قانونمندي، قوانين الهي حاکم بر حرکت تاريخ، ادوار و انديشه تکامل در تاريخ، عوامل محرّک تاريخ، و آينده يا هدف تاريخ را با توجه به آيات قرآن مجيد بررسي نمودهاند.
يکي از بحثهاي اساسي در فلسفه نظري تاريخ، مسئله «اصيل يا اعتباري بودن تاريخ» است. برخي از دانشمندان اسلامي معتقدند: «تاريخ اصالت فلسفي ندارد و آنچه در خارج وجود دارد، افراد و روابط متقابلشان» است (مصباح يزدي، 1372، ص109). لیکن برخي از دانشمندان اسلامي مانند علامه طباطبائي، استاد شهيد مطهري و شهيد صدر با استناد به آيه «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَيَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف:34). معتقدند: از منظر قرآن مجيد، امتها و جوامع، حيات و ممات دارند و همين امر بر اصالت فلسفي جامعه و تاريخ دلالت ميکند؛ زيرا حيات و ممات امتها قابل بازگشت به افراد آنها نيست، بلکه حيات و ممات مستقلي است و اين خود دليل وجود و شخصيت مستقل آنهاست (ر.ک: طباطبائي، 1403ق، ج8، ص86، ج10، ص72 و ج12، ص98؛ مطهري، 1372، ج2، ص339-340؛ صدر، 1369، ص86-87).
در آياتي کلمه «سنّت» بهمثابه روشي تغييرناپذير معرفي شده است؛ مانند: «اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لايَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْتَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِيلاً» (فاطر: 43).
همچنين آياتي انسانها را به عبرتآموزي از اقوام پيشين (يوسف: 111؛ حشر:2) و يا به سير در زمين (غافر:21؛ فاطر:44؛ محمد:10؛ حج:46) و تدبّر در عاقبت تکذيبکنندگان دعوت ميکنند. اينها بر قانونمندي تحولات تاريخ دلالت دارند.
طبق آيات قرآن مجيد يکي از سنّتهاي عام الهي که در سراسر تاريخ و در همه جوامع سريان دارد سنّت نزاع مستمر حق و باطل است (ر.ک: طباطبائي، 1403ق، ج14، ص263 و ج18، ص50). بر اساس اين سنّت، اهل حق و اهل باطل با هم درگير ميشوند و اين درگيري به غلبه اهل حق بر اهل باطل منتهي ميگرد. يکي از صريحترين آيات دربارة اين سنت، آيه 18 سوره انبياء بهشمار ميآيد: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ...؛ بلكه حق را بر باطل مىافكنيم. پس آن را فروشكند و باطل بىدرنگ نابود شود...» (انبياء:18).
آية ديگري که بر غلبه نهايي اهل حق بر اهل باطل دلالت دارد و بيانگر وعده و ارادة حضرت حق بر سلطه بخشيدن مطلق مؤمنان بر کافران در آينده است، آية «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون» (انبياء:105) است. مقصود از «وراثت زمين» اين است که بهزودي صالحان بر منافع روي زمين سلطه مييابند و برکتهاي زندگي در دست آنان قرار ميگيرد؛ يعني بهزودي زمين از شرک و معصيت پاک ميگردد و جامعه بشري صالحي بهوجود ميآيد که مردم در آن بهجاي کفرورزي، خدا را عبادت ميکنند (طباطبائي، 1403ق، ج14، ص330).
افزون بر موارد مزبور، براساس قرآن مجيد در زمينه قوانين حاکم بر حرکت تاريخ، عوامل محرک و جهت و مراحل حرکت آن، مباحث زيادي استخراج شده که طرح آنها در اين مقاله ممکن نيست (ر.ک: سليماني، 1397، ص141-328).
نتيجهگيري
با توجه به مطالب مزبور، در يک جمعبندي براي جايگاه قرآن در تاريخپژوهي به نتايج ذيل ميرسيم:
1. يکي از دلايل مخالفان مرجعيت قرآن اين است که گزارههاي تاريخي قرآن در خصوص حوادث قبل از عصر نزول اين کتاب آسماني، شأنيت منبع بودن براي مورخان را ندارد؛ زيرا زماني که گزارش و حادثه تاريخي از نظر زماني، فاصلة زيادي با يکديگر نداشته باشد، به آن «منبع تاريخي» اطلاق ميشود.
2. در نقد اين دليل بايد گفت: هر اثر مکتوب يا غيرمکتوبي که بتواند گزارشهاي معتبري از رخدادهاي گذشته در اختيار مورخ بگذارد، منبعِ تاريخ بهشمار ميآيد، اعم از اينکه گزارشگر خدا باشد يا انسان. معاصرت اثر با پديده گزارش شده در منبع بودن آن اصالت ندارد. آنچه در منبع بودن يک اثر اصالت دارد، اعتبار گزارش است و اعتبار گزارش تنها از طريق مشاهدة بيواسطه يا باواسطه تحقق نمييابد، بلکه گاه بهوسيلة علم غيب تکوين مييابد و اعتبارش از مشاهده حسي بيشتر است.
3. دومين دليل مخالفان مرجعيت قرآن اين است که تاريخ علمي سکولار و ناظر به واقع است، ولي معارف ديني و وحياني ناظر به مقدسات هستند، نه واقعيات. تاريخ امور متافيزيکي را نميبيند و آن را باور نميکند. بنابراين دلالتهاي تاريخي قرآن در دانش تاريخ، عملي غيرعلمي و ناروا محسوب ميشود. بنابراين، حضرت ابراهيم و اسماعيل به علت آنکه در منابع تاريخي گزارشهاي معتبر و کافي دربارهشان وجود ندارد، يک اسطوره و داستان خيالي هستند و نه يک واقعيت تاريخي.
4. در پاسخ دليل دوم بايد گفت: اگر خدا و رسولش در قرآن يک داستان غيرواقعي را با هدف عبرتآموزي نقل کنند، ولي به مخاطبان نگويند، اين ماجرا قصه است نه واقعيت، مخاطبان قرآن فريب ميخورند، و فريبکاري مستلزم عيب و نقص خداست، درحاليکه او کامل مطلق بوده و همة کمالات را بهنحو بينهايت داراست. از سوي ديگر، اين شيوه با عصمت پيامبر که مبلّغ قرآن است، تعارض دارد؛ زيرا فريبکاري گناه است.
5. مهمترين دليل معيار بودن قرآن در تحقيقات تاريخي اين است که در دانش کلام اسلامي معجزه بودن قرآن اثبات شده است، بنابراين، اين کتاب وحي آسماني و کلام خداوند متعال است. حال، ازآنروکه خداوند متعال علم بينهايت و علم غيب ذاتي و بيمنتها دارد، اشارات و فرازهاي ناظر به تاريخ در قرآن يک منبع معرفتبخش مقطوعالصدقِ تاريخ بهشمار ميآيند.
6. با توجه به مطالب مزبور، مورخان متقدم اسلامي، مانند ابنهشام، طبري، مسعودي، يعقوبي و مورخان معاصر تاريخ اسلامي، مانند علامه جعفر مرتضي عاملي و محمدهادي يوسفي غروي همواره از قرآن بهمثابه يک منبع و معيار متقن در تحقيقات تاريخي استفاده نمودهاند.
7. آيات ناظر به تاريخ در قرآن مجيد گاه ناظر به گزارش از چگونگي تحقق يک رخداد تاريخي است؛ مانند داستان اقوام، پيامبران و شخصيتها و وقايع پيشين؛ چنانکه درباره تاريخ زندگاني حضرت محمد و انبياء قبل از خاتم پيامبران گزارشهايي ارائه ميدهد. گاه ناظر به تحليل حوادث گذشته است و گاه ناظر به مسائل فلسفه نظري تاريخ؛ مسائلي همچون اصل قانونمندي و قوانين حاکم بر حرکت و فرجام تاريخ است. در نتيجه مورخان اسلامي ميتوانند در حوزههاي مذکور از قرآن مجيد استفاده نمايند.
- نهجالبلاغه، 1414ق، صبحي صالح، قم، هجرت، قم.
- الصحيفة السجادية، 1376، قم، دفتر نشر الهادى.
- ابناثير، عزالدين ابوالحسن علىبن ابىالكرم، 1385ق، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
- ابنهشام، عبدالملك، بيتا، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا، ابراهيم الأبيارى و عبدالحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة.
- بلک، جرمي و دونالد م.مک رايل، 1390، مطالعه تاريخ، ترجمة محمدتقي ايمانپور، مشهد، دانشگاه فردوسي مشهد.
- تقيزاده، محمود، 1388، تصوير حضرت محمد و حضرت زهرا در دايرةالمعارف اسلام (ترجمه و نقد)، قم، شيعهشناسي.
- توفيقي، حسين، 1390، آشنايي با اديان بزرگ، چ چهارم، تهران، سمت.
- جعفري، يعقوب، 1384، تاريخ اسلام از منظر قرآن، قم، دفتر نشر معارف، قم.
- حسين، طه، 1344ق، في الشعر الجاهلي، قاهره، دارالکتب المصريه.
- دانشکيا، محمدحسين، 1393، نگاهي ديگر به تاريخ در قرآن تشابهها، تفاوتها و تعارضهاي گزارشهاي تاريخي قرآن و با منابع منتخب (بررسي موردي غزوه بدر، احد و تبوک)، قم، دفتر نشر معارف.
- رابتسون، آرچيبالد، 1378، عيسي؛ اسطوره يا تاريخ، ترجمه حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم.
- رستم، اسد، 1392، مصطلح التاريخ: روش نقد تاريخي (روايت بوممحور از تاريخورزي علمي مسلمانان)، ترجمه و تحقيق سيدمحمدرضي مصطفوينيا و حسن حضرتي، تهران، سمت.
- ساجدي، ابوالفضل، 1385، زبان دين و قرآن، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- سليماني، جواد، 1397، فلسفه تاريخ در قرآن، تهران، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني و سازمان مطالعه و تدوين (سمت).
- صدر، محمدباقر، 1369، سنّتهاي اجتماعي و فلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ترجمه حسين منوچهري، تهران، رجاء.
- صفري فروشاني، نعمتالله، سايت سخن تاريخ، «همگرايي روشها در عاشوراپژوهي»، در: tarikh.imam.miu.ac.ir
- طباطبائى، سيد محمدحسين، 1403، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات.
- طبري، محمدبن جرير، 1387ق، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، چ دوم، بيروت، دار التراث.
- عاملى، سيدجعفر مرتضى، 1415ق، الصحيح من سيرة النبي الأعظم، چ چهارم، بيروت، دار الهادي.
- قمى، علىبن ابراهيم، 1363، تفسير القمي، تحقيق طيب موسوى جزايرى، چ سوم، قم، دار الكتاب.
- کافي، مجيد، 1399، فلسفه تحليلي تاريخ (تحليل فلسفي معرفتهاي تاريخي)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- کيلاني، محمدسيد، 1381ق، ذيل الملل و النحل للشهرستاني، تأليف محمدبن عبدالکريم الشهرستاني، بيروت، دارالمعرفه.
- كلينى، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، تحقيق و تصحيح علياكبر غفارى و محمدآخوندى، چ چهارم، تهران، دارالكتب الإسلامية.
- مجلسى، محمدباقربن محمدتقى، 1403ق، بحارالأنوار، تحقيق و تصحيح جمعى از محققان، چ دوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1372، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، چ دوم، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- ـــــ ، 1389، راه و راهنماشناسي، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1396، آموزش عقائد، چ پنجم، تهران، نشر بينالملل.
- مطهرى، مرتضى، 1394، سيري در سيره نبوي، چ شصت و هشتم، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1382، جامعه و تاريخ، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (ج2)، تهران، صدرا.
- يعقوبي، احمدبن ابىيعقوب، بيتا، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر.
- يوسفي غروي، محمدهادي، 1417ق، موسوعة التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفکر الاسلامي