نقد مقالهی «بازتأملی در دلالت آیهی 30 سورهی روم بر تغییرناپذیری فطرت»

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
صاحبان رویکرد رایج در انسانشناسی قرآنی معتقدند، در عین اینکه فطرت مقوِّم ذاتی همة انسانهاست، نور هدایتگر آن ممکن است بر اثر حجاب عصیان و اخلاق و ملکات غیرانسانی، کمفروغ و حتی خاموش گردد؛ اما ضعف یا زوال فروغ فطرت، هرگز بهمعنای نابودی اصل وجود آن در انسان نیست؛ چنانکه حتی شقیترین انسانها که بیشترین فاصله را از خلقیات و ملکات انسانی پيدا كردهاند یا حتی دچار عذاب دردناک مسخ گشتهاند، هرگز هویت فطری انسانی خویش را از دست نمیدهند و به غیر انسان تبدیل نمیگردند (طباطبائی، 1390، ج1، ص208؛ مطهری، 1379، ج 15، ص902؛ جوادی آملی، 1392، ص24-28). مقالة «بازتأملي در دلالت آية 30 سورة روم بر تغييرناپذيري فطرت»، تفسیری متفاوت از آیة فطرت ارائه میدهد که مستلزم دگرگونی اساسی در باب شناخت فطرت و مسائل متعدد مربوط به آن در عرصة انسانشناسی است. وسعت و عمق تأثیرات چنین رویکردی در شناخت فطرت، اقتضا میکند که مقدمات و نتایج آن مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد. آنچه در پی میآید، تأملاتی در آراي این مقاله است.
1. مقدمة مقاله چنین آغاز میشود: «بسياري از مفسران قرآن و نويسندگان آثار مربوط به انسانشناسی يا فطرت و سرشت انسان، آية 30 سورة روم را دليل بر ثبات فطرت تلقي کرده و بر اساس آن، فطرت را امري تغييرناپذير شمردهاند».
تعبیر فوق، تقریری دووجهی و لغزنده از دیدگاه مشهور دربارة فطرت انسان ارائه میدهد که از وجهی صواب و از وجهی دیگر ناصواب است؛ چراکه عموم صاحبنظران میان «فطرت» بهمعنای گونة خاص آفرینش انسان که همان «هویت ذاتی انسان» است و مستعد و مقتضِیِ بینشها، گرایشها و کنشهای خاصی در اوست، از يك سو و «فطرت» بهمعنای مقتضَیات بینشی، گرایشی و کنشی ذات فطری انسان که ممکن است در شرایط مساعد تربیتی فعلیت یابد و شدت گیرد و نیز ممکن است بر اثر شرایط نامساعد اجتماعی و تربیتی، ضعف و زوال پذیرد از سوي ديگر، تمییز میدهند و آیة فطرت را دلیل بر تغییر و تبدیلناپذیری «هویت ذاتی فطری انسان» میشمارند، نه تغییر و تبدیلناپذیری «مقتضَیات هویت ذاتی فطری انسان» که ضعف و زوالپذیر است. استاد شهید مطهری تحت عنوان «نظریة فطرت»، بهروشنی دیدگاه مشهور در این باب را بیان کرده است:
نظرية فطرت اين است كه انسان در متن خلقت و آفرينش و قبل از آنكه عوامل اجتماعى روى او اثرى بگذارد، يك سلسله اقتضاهاى انسانى، تقاضاهاى انسانى، جاذبههاى انسانى بهحسب اصل خلقت و فطرت در او هست كه آن چيزهايى كه بعد جنبههاى انسانى انسان ناميده مىشود كه در حيوان وجود ندارد، مثل مذهب و اخلاق و هنر و زيبايى (اين چيزهايى كه از مختصات انسان است)، تقاضايش بهحسب اصل فطرت در نهاد بشر نهاده شده. بعد وقتى وارد جامعه مىشود، يا جامعه او را درست پرورش مىدهد يا در جهت عكسش مسخ مىكند؛ كه البته گفتهايم با فطرت بهطور كلى نمىشود مبارزه كرد؛ مىشود روى فطرت را پوشاند؛ حكم فطرت را از بين برد؛ ولى خود فطرت در انسان معدومشدنى نيست (مطهری، 1379، ج15، ص901).
بهنظر میرسد، تعبیری که مقالة مورد بررسی در مقام تقریر دیدگاه مشهور ارائه نموده، تعبیری متشابه و ابهامخیز است که زمینهساز لغزش در نقد این دیدگاه گشته است. خلاصه آنکه بنا بر دیدگاه مشهور، فطرت بهمعنای «هویت ذاتی انسان» امری زوالناپذیر است؛ اما مقتضَیات ذات فطری انسان ـ بهمعنای بینشها، گرایشها و کنشهای خاصی که استعداد آن در ذات انسان است و بهشرط عدم موانع، شکوفایی و تکامل مییابد ـ تغییرپذیر است و ممکن است تحت تأثیر عوامل محیطی و تربیتی، ضعف و زوال یابد.
2. مقاله پس از ارائة تقریر دووجهی مذکور از دیدگاه مشهور دربارة مفاد آیة فطرت، به بیان لازمة این دیدگاه میپردازد؛ اما در بیان این لازمه نیز تعبیر مقاله، تعبیری دووجهی و متشابه است: «برحسب تلقي يادشده، از آن جهت که فطرت امري ثابت و تغييرناپذير است، بايد ملتزم شد که عواملي همچون تعليم و تربيت، محيط، رفتار خود فرد، رفتار ديگران و... نميتوانند هيچگونه تغييري در آن ايجاد کنند. چنين تفسيري براي آيه، در دانشهاي مختلف انسانشناسي همچون علوم تربيتي و روانشناسي، تأثيرگذار و نتيجهبخش است».
تعابیر فوق نیز متشابه و مبهم است. در این موضع هم سبب ابهام، کاربرد واژة «فطرت» است بدون آنکه بیان شود مراد از آن، کدام یک از این دو امر است: «ذات فطری انسان» یا «مقتضَیات ذات فطری انسان»؟ اگر از این تعابیر متشابه، چنین اراده شود: «از آن جهت که فطرت (بهمعنای ذات فطری انسان) امري ثابت و تغييرناپذير است، بايد ملتزم شد که عواملي همچون تعليم و تربيت، محيط، رفتار خود فرد، رفتار ديگران و... نميتوانند هيچگونه تغييري در آن (یعنی در ذات فطری انسان) ايجاد کنند»، چنین معنایی درست بوده و مطابق با دیدگاه رایج در تفسیر آیة فطرت است؛ اما اگر از این تعابیر متشابه چنین اراده شود: «از آن جهت که فطرت (بهمعنای ذات فطری انسان) امري ثابت و تغييرناپذير است، بايد ملتزم شد که عواملي همچون تعليم و تربيت، محيط، رفتار خود فرد، رفتار ديگران و... نميتوانند هيچگونه تغييري در فطرت (بهمعنای مقتضَیات ذات فطری انسان) ايجاد کنند»، چنین معنایی نادرست است و نسبت دادن آن به صاحبان تفسیر رایج آية فطرت، نسبتی نارواست؛ زیرا ایشان ـ چنانکه در بیان استاد شهید مرتضی مطهری ذکر شد ـ در عین اینکه آیة فطرت را دال بر ثبات و تغییر و تبدیلناپذیری ذات فطری انسان میدانند، هرگز تأثیر عواملي همچون تعليم و تربيت، محيط و مانند آن را در مقتضَیات ذات فطری انسان نفی نمیکنند؛ بلکه این مقتضَیات را تغییر و تبدیلپذیر میشمارند (ر.ک: همان).
3. مقاله در ادامه در مقام نقد تفسیر رایج آیة فطرت آورده است: «بنابر ظهور بسياري از آيات و در مواردي به تصريح برخي از آنها، فطرت انسان نهتنها امري تغييرپذير است، بلکه امکان زوال آن بهسبب رفتارهاي سوء نيز وجود دارد. بنابراين، فطرت ميتواند تحت تأثير عوامل يادشده قرار گيرد». حال آنکه موضوع آیة فطرت در رویکرد رایج تفسیری، عبارت است از «هویت فطری ذاتی انسان» که بنا بر استظهار رایج از آیه، محمول «تبدیلناپذیر» بر آن حمل میشود، نــه «مقتضَیات هویت فطری ذاتی انسان»؛ لذا آياتی که نشان میدهند «مقتضَیات هویت فطری ذاتی انسان» ممکن است بهسبب رفتارهاي سوء، تغییر یا زوال بپذیرد، استظهار رایج از آیة فطرت را نفی نمیکنند.
4. مقالة مورد بررسی در ادامه، پرسش اصلی خود را چنین طرح نموده است: «آيا آية فطرت، دلالت بر تغييرناپذيري فطرت دارد يا خير؟ و تفسير صحيح این آیه چيست؟» آنگاه این پرسش اصلی را به سه پرسش فرعی تفریع ميكند: 1. مراد از «فطرت» چيست؟ 2. معناي «تبديل» کدام است؟ 3. «خلق الله» به چه معناست؟ محور اصلی مقاله به تصریح عبارات آن و با توجه به پرسش اصلی و پرسشهای فرعی مقاله، بررسی تفسیر آیة فطرت است. اشکال پرسش اصلی آن است که بهجای استفاده از تعبیر «تبدیلناپذیری» که برگرفته از «لاتبدیل لخلقالله» در متن آیه و محور اساسی در تفسیر آیة فطرت است ـ تعبیر «تغییرناپذیری» را مطرح نموده است. شاهد و مؤید این مدعا آن است که پرسش فرعی دوم، نامنطبق با پرسش اصلی و متناسب با اقتضای تفسیری آیه، چنین طرح شده است: «2. معناي "تبديل" کدام است؟»؛ یعنی پرسش بهجای آنکه دربارة معنای «تغییر» باشد، دربارة معنای «تبدیل» است که در متن آیه بهکار رفته.
5. مقاله در ادامه، احتمالات مختلف در تفسير «لاتبديل لخلق الله» را طرح و بررسی نموده و در نهايت، ديدگاه مختار خود در تفسير آن را بيان کرده است. نویسندة محترم دومین احتمال در تفسیر آیة فطرت را تحت عنوان: «اِخبار از تغيير و تبديلناپذيري "مخلوق"هاي خداوند» بیان کرده و آن را چنین نقد نموده است:
برخي از طرفداران تبديل و تغييرناپذيري فطرت، با وجود عموميت نفي تبديل در آية فطرت و عدم دليل بر تخصيص آن، امکان تحقق تغيير در فطرت را دستکم از جهت شدت و ضعف يا غفلت و عدم التفات يا فعليت و قوه پذيرفتهاند. در مورد اين گروه -که بعد از تفسير مفاد آيه به تبديل و تغييرناپذيري، مواردي را از تغييرناپذيري استثنا کردهاند ـ اشکال اين است که اگر نفي تبديل بهوسيلة لاي نفي جنس در آية فطرت (لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه) را بهمعناي نفي تبديل و تغيير در فطرت دانستيم، ديگر مجالي براي پذيرش امکان تغيير فطرت از جهت شدت و ضعف يا فعليت و قوه باقي نميماند و استثناي آن موارد، بدون دليل است. بنابراين بايد به صورت عموم قائل شويم که در فطرت هيچگونه تغييري، حتي تغيير به شدت و ضعف يا فعليت و قوه، ممکن نيست.
بهنظر میرسد كه در این موضع نیز عدم تفکیک میان فطرت بهمعنای «ذات فطری انسان» و فطرت بهمعنای «مقتضَیات ذات فطری انسان» سبب لغزش در نقد دیدگاه عموم مفسران در تفسیر آیة فطرت گشته است. عموم مفسران، آنجا که میگویند: آية «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه» دلیل بر تبدیلناپذیری فطرت است، مرادشان از «فطرت» ـ چنانکه در بیان شهید مطهری نیز گذشت ـ «هویت فطری ذاتی انسان» است؛ و آنجا که میگویند: تغيير فطرت از جهت شدت و ضعف يا فعليت و قوه، امری ممکن است، مرادشان از «تغییر فطرت»، تغییر در «مقتضَیات هویت فطری ذاتی انسان» از جهت شدت و ضعف و فعلیت یافتن و در کمون ماندن است. بنابراين از منظر ایشان، در «عدم امکان تغيير در فطرت» بهمعنای «عدم امکان تغییر در هویت فطری ذاتی انسان» استثنایی وجود ندارد و ذات مقتضی و مستعد کمالات، مادام که انسان موجود است، مطلقاً تغییرناپذیر است؛ اما مقتضَیات ذات فطری انسان ـ اعم از مقتضَیات بینشی، گرایشی و توانشی ـ ممکن است در عین وجود این ذات فطری، ضعف و زوال بپذیرند.
6. مقالة مورد بررسی، برخی تعابیر را که صاحبنظران دربارة مفاد آیة فطرت بیان کردهاند و بر اساس این آیه قائل به تغییر و تبدیلناپذیری فطرت گشتهاند، نقل میکند و سپس به نقد آن میپردازد. در اینجا نخست آن تعابیر نقل میشود؛ سپس نقدهایی که مقالة مورد بررسی به این تعابیر وارد دانسته است، ارزیابی میگردد:
الف) ... با فشار و تحميل، نميتوان آن [فطرت] را زايل کرد؛ لذا «تغيير»پذير نخواهد بود؛ و به عبارت ديگر، ثابت و پايدار است... (جوادی آملی، 1392، ص26).
ب) فطرت قابل تبديل نيست؛ نه خدا آن را عوض ميکند و نه غير خدا. خدا آن را «تغيير» نميدهد؛ چون انسان را به احسن تقويم آفريده و تغيير احسن به غيراحسن، گرچه مقدور خداوند است، اما دليلي ندارد که آن تغيير را ايجاد کند؛ زيرا مخالف با حکمت اوست؛ و غير خداوند آن را «تغيير» نميدهد؛ چون قادر بر تبديل نيست و لذا در آيه، تبديل با «لاي» نفي جنس بهطور مطلق نفي شده است... (همان، ص190).
ج) ... سومين ويژگي امور فطري اين است كه «تغيير» و تبديلي نميپذيرند و هميشه ثابتاند. پس، از اين آيه شريفه ميتوان سه ويژگي براي فطرت استنباط كرد: اولاً:..، ثانياً...، ثالثاً قابل تبديل و تغيير نيست (مصباح یزدی، 1388، ص92 و93).
د) ... «لاتبديل لخلق الله؛ در خلقت الهي تبديل و تغييري نيست»؛ يعني آن فطرت الهي که به انسان ارزاني داشتيم، امري است که «تغيير»پذير نيست... (واعظی، 1387، ص93. همچنین رک: رجبی، 1381، ص135).
ه) عبارت «لاتبديل لخلق الله» بر اين امر تأکيد دارد که اين فطرت، همگاني و همهجايي و همهزماني است؛ «تغييري» در آن نيست... (شیروانی، 1376، ص104).
مقاله در نقد تعابیر فوق میگوید: «همانگونه که مشاهده ميشود، در اين تعبيرها، اولاً در برخي از آنها "تبديل" در آية شريفه، هممعنا با "تغيير" لحاظ شده است؛ ثانياً "فطرت" تغييرناپذير شمرده شده و ظاهر چنين تعبيري اين است که امور فطري، از هر جهت تغييرناپذيرند».
در ارزیابی این بخش از مقاله ميگوییم:
اولاً چنانکه خود مقاله تصریح میکند، تعابیر فوق را صاحبنظران در بیان مفاد آیة فطرت اظهار کردهاند و این قرینهای واضح است که نشان میدهد مراد از نفی تغییر در این تعابیر، نفی تبدیل و زوال است که مدلول عبارت «لاتبديل لخلق الله» میباشد. البته خود مقاله نیز در سطرهای بعد متذکر میشود: «در ادامة برخي از همين تعبيرات، جملاتي آورده شده است که نشان ميدهد مقصود از عدم تغيير، عدم تبديل و عدم زوال است»؛ اما چنانکه ذکر شد، قرینة واضح بر این امر آن است که این تعابیر، در مقام بیان محتوای آية فطرت ارائه شده است.
ثانیاً نمیتوان از اینکه در این تعابیر «فطرت» تغییرناپذیر شمرده شده است، چنین استظهار نمود که امور فطری از هر جهت تغییرناپذیرند؛ چراکه چنین استظهاری مبتنی بر این پیشفرض است که «فطرت» در همة کاربردها، بر امور فطری (به معنای مقتضَیات هویت فطری ذاتی انسان) دلالت دارد؛ حال آنکه چنانکه گذشت، در شناخت مراد از واژة «فطرت» لازم است میان دو معنا ـ که هر یک ممکن است از این واژه اراده شود ـ تفکیک نمود و با تکیه بر قرائنْ تشخیص داد که در هر کاربرد، کدام معنا از «فطرت» اراده شده است: «هویت فطری ذاتی انسان» یا «مقتَضَیات هویت فطری ذاتی انسان».
7. مقالة مورد بررسی، در ادامه به آیات متعددی استناد میکند و اظهار میدارد که این آيات نشان میدهند «فطرت الهی» در برخی انسانها دچار «تغییر» شده است. متن تعابیر مقاله در این بخش از این قرار است:
... آيات فراواني است که در آنها مشاهده ميشود که فطرت الهي در برخي انسانها دچار «تغيير» شده است. از اين آيات برميآيد که تغيير در فطرت، نهتنها امري ممکن، بلکه در موارد بسياري تحققيافته است. بنابراين نميتوان فطرت را امري «تغيير»ناپذير شمرد. محتواي برخي از مهمترين آيات يادشده چنين است: 1. از بين رفتن فعليت گرايش فطري به دين در نهاد برخي انسانها؛ 2. از بين رفتن فعليت توانش ادراک حقيقت در برخي انسانها؛ 3. فراموشي يا غفلت از معاد توسط برخي انسانها؛ 4. قسي شدن برخي «قلوب»؛ 5. مسخ برخي انسانها.
در این تعابیر از مقالة مورد بررسی، اگر از «فطرت الهی»، مقتَضَیات بینشی، گرایشی و توانشیِ ذات فطری انسان اراده شود، در این صورت باید گفت: تغییرپذیری این امور، از واضحات مورد قبول عموم صاحبنظرانِ قائل به تفسیر رایج آية فطرت است و امری مورد انکار ایشان نیست تا برای اثبات آن لازم باشد به آیات متعدد (آيات دلالتکننده بر: 1. از بين رفتن فعليت گرايش فطري به دين در نهاد برخي انسانها؛ 2. از بين رفتن فعليت توانش ادراک حقيقت در برخي انسانها...؛ 5. مسخ برخي انسانها) استناد شود؛ و اگر از «فطرت الهی»، همان حقیقتی اراده شود که عموم مفسران از آیة فطرت استظهار میکنند و این آیه را ظاهر در معنای «تبدیل و تغییرناپذیری فطرت الهی» بهمعنای «تبدیل و تغییرناپذیری هویت فطری ذاتی انسان که مستعد و مقتضی بینشها، گرایشها و توانشهای خاصی است» میدانند، در این صورت هیچ یک از پنج دسته آیات مورد استناد مقاله، تغییرپذیری فطرت الهی را اثبات نمیکند و دلیلی علیه استظهار رایج از آیة فطرت محسوب نمیشود؛ زیرا موضوع آیة فطرت، ذات مستعد و مقتضی انسان است و موضوع آيات مورد استناد، مقتَضَیات آن ذات است که ممکن است فعلیت یابد یا در کمون باقی بماند و نیز ممکن است پس از خروج از حالت استعداد و فعلیت یافتن، ضعف و زوال پذیرد.
8. مقالة مورد بررسی، ذیل عنوان «آيات زوال فعليت گرايش فطري به دين در برخي انسانها يا ضعف شديد آن» آورده است:
به تصريح آية فطرت، خداوند انسانها را بر اساس دين حق، يعني همجهت و موافق آن آفريده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها». لازمة چنين آفرينشي اين است که انسانها گرايش فطري به سوي دين حق و مفاد آن داشته باشند (رک: جوادی آملی، همان، ص147-149). بااينحال، آيات فراواني بسياري از انسانها را متنفر و گريزان از دين الهي ميشمرد. تنفر و فرار ايشان از دين حق، دلالت بر از بين رفتن فعليت فطرت يادشده يا ضعف شديد آن دارد.
نقدی که بر اين سخن وارد بهنظر میرسد، آن است که: تلقی رایج از آیة فطرت اين نیست که گرایش فطری به دین در انسانها، فعلیتی نامشروط دارد که ضعف و زوالناپذیر است؛ بلکه تلقی آن است که انسان بهگونهای آفریده شده که به اقتضای ذات فطری خویش، طالب و راغب دین حق است؛ اما این اقتضا و طلب ذاتی، تنها هنگامی فعلیت مییابد که موانعی چون آلودگی به گناهان و اخلاق و ملکات ناشایست و مانند آن، سد راه فعلیت یافتن آن نگردد؛ اما با پیدایش موانع، چهبسا گرایش ذاتیِ فطری به دین، اساساً فعلیت نیابد یا پس از فعلیتیافتگی، دچار ضعف و زوال گردد؛ اما این بدان معنا نیست که استعداد و اقتضای ذاتی و فطری انسان برای گرایش به دین، از اساس نابود گردد؛ بلکه آنچه در انسان از بینرفتنی است، گرایش بالفعل به دین حق است؛ در عین آنکه طلب ذاتی انسان نسبت به دین حق، به دلیل ذاتی بودن و یگانگی با گونة خاص آفرینش انسان، سلبناپذیر از اوست. بر این اساس، آیاتی که بسیاری از انسانها را گریزان از دین الهی میشمرند، دلالتی بر تغییر و تبدیلپذیری فطرت الهی انسان (بهمعنای ذات مستعد و مقتضی امور فطری) ندارند و مستندی برای تخطئة استظهار و تفسیر رایج از آیة فطرت محسوب نمیشوند.
9. مقالة مورد بررسی ذیل عنوان «آيات ناتواني و سختي برخي قلوب» در توضیح مفاد آیات: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ، فَلَوْلا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَلكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ...» (انعام: 42 و 43) آورده است: «کاربرد «لعلّ» در «أَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» که براي اميدواري و انتظار است...، ميفهماند که «قلوب» در ذات خود اقتضاي حرکت و گرايش به طرف پروردگار را بهويژه در سختيها دارد؛ ولي چون دچار «قساوت» شده، آن حرکت و گرايش تحقق نيافته است.... اين آيات ميفهماند که قلوب در سختيها اقتضاي توجه به خداوند را دارد و چنين توقعي از آن هست؛ اما ممکن است به جهت «قساوت»، آن گرايش به سمت خداوند، در قلبها پيدا نشود».
مقالة مورد بررسی در عبارات فوق پذیرفته است که قلب انسان در ذات خود اقتضای گرایش به پروردگار را دارد؛ اما ممکن است «قساوت» مانع پیدایش و فعلیتیافتن گرایش خداجویی در قلب گردد. این پذیرش، مستلزم تصدیق این حقیقت است که اقتضای قلب آدمی نسبت به خداجویی، حتی هنگام زوال گرایش خداجویی بهسبب قساوت، ثابت است و تبدیل نمیپذیرد؛ زیرا این اقتضا، ذاتی قلب است و ذاتی شیء، سلبناپذیر از آن است. ازآنجاکه تبدیلناپذیری اقتضائات فطری، همان حقیقتی است که مفسران در رویکرد رایج تفسیری از آیة فطرت تلقی میکنند، باید گفت مقالة مورد بررسی در بیاناتی که ذکر شد، ناخواسته معنایی را که صاحبنظران از آیة فطرت تلقی میکنند، تأیید کرده است؛ چراکه قبول ذاتیت اقتضای گرایش به پروردگار برای قلوب انسانها، در واقع اذعان به زوالناپذیری اقتضای گرایش به پروردگار در وجود انسان است و این همان معنایی است که صاحبنظران بهعنوان «تبدیلناپذیری فطرت الهی» از آیة فطرت دریافت میکنند.
10. مقالة مورد بررسی در میان احتمالات مختلف تفسیری برای آیة فطرت و بهویژه جملة «لا تبدیل لخلق الله»، به برداشت رایج از آیة فطرت اشاره کرده و در تقریر آن آورده است: «احتمال ديگري که در مورد مقصود آيه بيان شده، اين است که آيه اِخبار از «تبديل»ناپذيري مخلوقهاي خداوند است. بر اساس اين معنا، فطرت، هرچند از جهت شدت و ضعف يا فعليت و قوه «تغيير»پذير است، هرگز دچار «تبديل» نميگردد و به عبارت ديگر، هرگز زايل نميشود».
مقالة مورد بررسی، در مقام نقد تفسیر رایج آیة فطرت، به آیات مسخ استناد کرده است و آیات دال بر عذاب مسخ را از ادلة زوالپذیری فطرت انسانی دانسته و در توضیح این آیات (مائده: 60؛ بقره: 65؛ اعراف: 166) آورده است: «در اين آيات، با تعبير «جَعَلَ...» و «كُونُوا...» بيان شده است که خداوند گروهي از مردم را به ميمون و خوک تبديل کرده و سبب آن، صدور رفتارهايي از ايشان با عنوان "تجاوز از امر الهي در روز شنبه" (اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ) و "سرکشي از نهي خداوند" (عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ) بوده است. بنابراين، آيات يادشده دلالت دارند که رفتارهاي سوء ميتواند سبب زوال فطرت انساني گردد».
در تعابیر فوق، اگر مراد از «زوال فطرت»، «زوال مقتَضَیات ذات فطری انسان» باشد، این تعابیر، نقد دیدگاه رایج در تفسیر آیة فطرت محسوب نمیشود؛ زیرا چنانکه پیشتر بیان شد، در تفسیر رایج از آیة فطرت، این آیه مفید زوالناپذیری فطرت بهمعنای زوالناپذیری «ذات فطری انسان» دانسته میشود؛ اما اگر آیات مسخ، برای اثبات «زوالپذیری فطرت انسانی» بهمعنای «زوالپذیری هویت فطری ذاتی انسان» مورد استناد قرار گرفته باشد، در نقد این استناد گفتنی است: قرآن کریم مسخ را از جمله عذابهای هولناک برای عصیانگران شمرده است و اگر فرض شود که مسخ عبارت است از اینکه انسان عاصی ظاهراً و باطناً به حیوان تبدیل شود و اساساً هویت ذاتی انسانی خود را فاقد گردد، چنین تلقیاي از عذاب مسخ بدین معناست که انسانِ مستحق عذاب نابود شود و در عوض، موجود دیگری که هیچ ربطی با آن انسان عاصی معدوم ندارد و نیز هیچ درکی از انسان بودن ندارد، آفریده شود. با چنین فرضی، اطلاق «عذاب» بر «مسخ» اساساً توجیهپذیر نخواهد بود؛ زیرا برای انسان مسخشده دو حالت متصور است: قبل از تبدیل شدن به حیوان و پس از تبدیل شدن به حیوان. قبل از تبدیل شدن انسان به حیوان که عذابی رخ نداده است و پس از تبدیل شدن انسان به حیوان نیز دیگر انسانی وجود ندارد تا درک عذاب کند. بر اساس چنین تعریفی، «مسخ» بهجای آنکه عذاب عاصی باشد، اعدام دفعی عاصی و از میان بردن زمینة تحقق عذاب است. حصر انسانِ مستحق عذاب به دو حالت قبل و بعد از مسخ و نفی حالت سوم برای او بدان سبب است که آیة «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين» (بقره: 65) و آیة «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ» (اعراف: 166) همافق با آیة «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (نحل: 40)، حاکی از آناند که «مسخْ» بدون واسطه، متعلَق امر «کن» و ارادة تکوینی الهی بوده است که با مرادْ عینیت دارد و بهطور دفعی تحقق مییابد.
11. مقالة مورد بررسی، از دیدگاه مختار خود در تفسیر آیة فطرت، به «اِخبار از تبدیلناپذیری آفرینشگری خداوند» تعبیر نموده و در استدلال بر آن، مراد از «خلق الله» را در جملة «لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه» در آیة فطرت، معنای مصدری دانسته است و استظهار رایج از آیه را که در آن «خلق الله» بهمعنای حاصل مصدر یا اسم مفعول تلقی میشود، نادرست دانسته و در اثبات این امر به ادلهای استناد کرده است. بخش آغازین دلیل نخست مقاله در اثبات اینکه معنای «خلق الله» در آیة فطرت، معنای مصدری است، نه معنای حاصلمصدری، بدین قرار است: «نکتة اول: جملۀ "لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ" در آیة فطرت، بهمنزلة کبرايي کلي بعد از صغراي "فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها" است؛ به اين معنا که جملة "فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها" ميفرمايد: خداوند سرشت مردم را بهگونهاي خاص (مطابق با دين حق) آفريده است. بعد از بيان اين حکم سرشت، با جملة "لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ" قاعده و قانوني کلي بيان کرده که مفاد جملة قبل (آفريدن سرشت مردم بر اساس دين حق)، يکي از مصاديق آن است».
اين بیانات برای اثبات ظهور «خَلْق اللَّه» در معنای مصدری دلیلی ارائه نمیکند که نشان دهد ارادة معنای حاصلمصدری از «خلق الله» نادرست است؛ بلکه هر آنچه در اين بیانات آمده، عیناً برای توجیه ظهور «خلق الله» در معنای حاصلمصدری قابل بیان است و میتوان برای توجیه ظهور «خلق الله» در معنای حاصلمصدری، همان بیانات را اینگونه اظهار نمود:
جملۀ «لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» در آیة فطرت، بهمنزلة کبرايي کلي بعد از صغراي «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» است؛ به اين معنا که جملة «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» ميفرمايد: سرشت مردم، مخلوق خاص خداوند است که خداوند وجود مردم را بر پایة آن بنا نهاده و آفریده است. بعد از بيان اين حکم سرشت، با جملة «لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» بهمعنای «لاتبدیل لمخلوق الله» (مخلوق خداوند تبدیلپذیر نیست)، قاعده و قانوني کلي بيان کرده است که جملة قبل (يعني فطرت الله، مخلوق خاص خداوند است) بیانگر يکي از مصاديق آن است؛ یعنی حکم «تبدیلناپذیری» که در کبرای کلیِ «لا تبدیل لخلق الله» (مخلوق خداوند، تبدیلپذیر نیست) برای همة مخلوقات خداوند اثبات شده است، برای فطرت هم که مخلوق خاص خداوند است، اثبات میشود.
بخش دوم دلیل نخست مقاله در اثبات اینکه معنای «خلق الله» در آیة فطرت معنای مصدری است، نه معنای حاصلمصدری، بدین قرار است:
... اگر خداوند بعد از بيان جملة «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»، درصدد بيان حکمي در خصوص فطرت انسان بود، نه بيان قاعده و قانوني کلي، بايد به جاي جملة «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»، با استفاده از ضمير «ها» ميفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لها» تا بفهماند همان فطرت، چنين خصوصيتي دارد که قابل «تبديل» نيست؛ نه آنکه با استفاده از اسم ظاهر و ترکيب کلي «خلق الله» بفرمايد: «... لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ». بنابراين، مقصود از «خَلْق اللَّه»، خصوص فطرت انسان نيست و هر «خلق الله»ي را شامل ميشود.
این بخش از مقاله، معنای مصدری برای تعبیر «خلق الله» در آیة فطرت را بر معنای حاصلمصدری ترجیح میدهد؛ اما دلیل قانعکنندهای برای محذوریت ادبی یا عقلی ارادة معنای حاصلمصدری از «خلق الله» ارائه نمیدهد. برای درک خدشهپذیری این بیان مقاله که «اگر از خلق الله، معنای حاصلمصدری مراد بود، لازم بود به جاي جملة "لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ"، با استفاده از ضمير "ها" بفرماید: "فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لاتَبْديلَ لها" تا بفهماند همان فطرت، چنين خصوصيتي دارد که قابل تبديل نيست»، کافی است توجه شود که اظهار به جای اضمار (کاربرد اسم ظاهر بهجای ضمیر) را فواید مختلفی است. در اینجا با فرض مراد بودن معنای حاصلمصدری از «خلق الله»، فایدة تعبیر «لاتبدیل لخلق الله» در مقایسه با تعبیر «لاتبدیل لها» آن است که تعبیر نخست، حکم تبدیلناپذیری را با تأکید بیشتری برای «فطرت الله» اثبات میکند؛ تأکیدی که تعبیر «لاتبدیل لها» فاقد آن است. در جملة «لاتبدیل لخلق الله»، مخلوقیت «فطرت» برای «الله» ـ که در تعبیر «فطرت الله» بیان گشته ـ تکرار شده است و تأکید بر مخلوقیت «فطرت» برای «الله»، مقهوریت این مخلوق در قبال ارادة خالق خویش و نفوذ و تخلفناپذیری حکم «لاتبدیل» از جانب «الله» را در مورد این مخلوق خاص افاده میکند.
در رویکرد رایج تفسیری، «فطرت الله» بهمعنای حاصل مصدری است؛ زیرا در آیة فطرت، امر شده است به اقامة وجه به سوی «دین»، که «فطرت الله» نمایندة آن است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ» (روم: 30) و «فطرت» در این تعبیر، منصوب از باب «اغراء» است که مفاد آن، امر به ملازمت با فطرت است. برای نمونه، صاحب کشاف آورده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ أى الزموا فطرة اللّه، أو عليكم فطرة اللّه» (زمخشري، 1407ق، ج3، ص479) (همچنین ر.ک: طباطبائی، 1390، ج16، ص 178؛ مراغی، بیتا، ج21، ص 45). بر این اساس نمیتوان برای ظهور «فطرت» در معنای مصدری، وجه موجهی تصویر کرد؛ زیرا «فطرت» به معنای مصدری، بهمعنای کیفیت و نوع آفرینشگری خداوند است و با فرض مراد بودن چنین معنایی، آیة فطرت آدمی را امر میکند که خود را ملازم با کیفیت صدور خلايق از ذات مقدس پروردگار قرار دهند، حال آنکه کیفیت صدور خلايق از ذات الهی، برای عموم آدمیان امری قابل ادراک نیست که بتوانند خود را ملازم آن قرار دهند. با تأمل در این نکته، رجحان و دستکم، رَوایی ظهور «خلق الله» در معنای حاصلمصدری آشکار میگردد؛ چراکه ظاهر آن است که «لاتبدیل لخلق الله» ناظر به «فطرت الله» و مُبَیِّن حکم آن میباشد و بر این اساس، راجح آن است که همچون «فطرت الله» که ظاهر در معنای حاصلمصدری است، از «خلق الله» معنای حاصلمصدری تلقی شود تا تناسب معناییِ «مُبَیِّن» با «مُبَیَّن» حفظ شود. بر این اساس مفاد آیة فطرت، تحریض آدمی به ملازمت با شناختها، رهنمودها و گرایشهایی است که خداوند در فطرت انسان (فطرت بهمعنای مخلوقی که خداوند آن را بهگونهای خاص آفریده و واجد اوصاف و آثار وجودی خاصی قرار داده) به ودیعت نهاده است.
12. مقاله برای آنکه نشان دهد نمیتوان مراد از «خلق الله» در آیة فطرت را «مخلوقهای خداوند» دانست، آورده است: «با توجه به شمول و کليت تعبير «خلق الله»، اگر مقصود از اين تعبير را مخلوقهاي خداوند (معناي دوم: حاصلمصدر يا مصدر به معناي اسم مفعول) بدانيم، مفاد جملة «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» مفادي باطل و ناپذيرفتني ميگردد؛ چراکه در عالم واقع، مواردي بيشمار و انکارناپذير از وقوع تغيير و تبديل در آفريدههاي خداوند، مشاهده ميشود».
مقاله برای اثبات وقوع تبدیل در آفریدههای خداوند، به آیة «... لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ...» (نساء: 119) استناد کرده و آورده است:
در آیة «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّه...» (نساء:119)، امکان تغییر دادن مخلوقهای خداوند، امری مسلم و مفروغٌعنه لحاظ شده است. در این آیه، برخلاف آیۀ فطرت، «خلق الله» به معنای مخلوق است؛ زیرا روشن است که مردم نمیتوانند در فعل آفریدن خداوند تغییری ایجاد کنند؛ بلکه میتوانند در مخلوق و آفریدۀ او تغییر ایجاد کنند. بنابراين، با توجه به وقوع تغيير و تبديل در آفريدههاي خداوند، نميتوان «خلق» را به معناي «آفريده و مخلوق» (معناي دوم) دانست و بايد آن را به «آفريدن» (معناي اول) معنا کرد.
در نقد اين بیانات گفتنی است: اگرچه آیة «... لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ...» (نساء: 119) بر تغییرپذیری آفریدگان خداوند دلالت میکند، اما تغییرپذیری مخلوقات که در این آيه مورد اشاره قرار گرفته، غیر از تبدیلپذیری آنهاست و این تفاوت، مورد قبول مقالة مورد بررسی است و ذیل عنوان «مقصود از تبديل» بدان تصریح نموده است:
برخي لغتشناسان، تبديل را به «تغيير» (بهعنوان نمونه: جوهری، بیتا، ج4، ص1632؛ فیومی، بیتا، ص39؛ ابنفارس، بیتا، ج1، ص210)، و برخي ديگر به «جايگزيني و بَدَل کردن چيزي به جاي چيز ديگر» (بهعنوان نمونه: عسكرى، بیتا، ص233؛ ابنسیده، بیتا، ج9، ص338) معنا کردهاند. برخي ديگر از اهل لغت نيز تصريح کردهاند که «تبديل» براي بيان هر کدام از آن دو معنا بهکار ميرود (راغب اصفهانی، همان، ص111). روشن است که معناي اول، بر هرگونه تغييري همچون تغيير در جهات شدت و ضعف، فعليت و عدم فعليت، و حتي کيفياتي چون رنگ، بو و... صادق است؛ اما معناي دوم، تنها بر موردي صدق ميکند که چيزي از اساس برداشته و چيزي ديگر جايگزين آن گردد. با بررسي آيات، ميتوان گفت که برخي موارد کاربرد تبديل و مشتقات آن (باب تفعيل) در قرآن کريم، متعين در معناي دوم (جايگزيني) است. البته در برخي ديگر، احتمال معناي اول (تغيير) نيز وجود دارد؛ ولي با توجه به متبادر از ماده «تبديل» (ب د ل) ميتوان گفت که همان موارد نيز ظاهر در معناي جايگزيني چيزي به جاي چيز ديگر است و نه مطلق تغيير.
13. مقاله در پایان، معنایی را که برای «لاتبدیل لخلق الله» اختیار کرده است، چنین توضیح میدهد:
مقصود از «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» اين است که آفريدن خداوند و قانونهاي او در آفريدن، هرگز دچار تبديل نميگردد؛ پس آفريدن فطرت بر طبق دين حق نيز دچار تبديل نميشود. به تعبير روشنتر، اينگونه نيست که فطرت برخي انسانها را بر طبق دين حق بيافريند؛ ولي در مورد برخي ديگر، اين کار را انجام ندهد. چنين معنايي شبيه اين است که بگوييم «فرايند توليد» فلان کارخانه، از جهت تجهيز محصولاتش به ابزاري خاص، هرگز دچار «تبديل» نميگردد؛ يعني تمام محصولاتش را در مرحلة توليد، مجهز به آن ابزار ميکند و اينگونه نيست که حتي يک مورد از محصولاتش، مجهز به آن افزوده نباشد. روشن است که اين تبديلناپذيري در فرايند توليد (خلق)، منافات ندارد که ابزار محصول بعد از توليد، دچار تبديل و زوال گردد و آن ابزار افزودهشده از بين برود. بنابراين، آيۀ مورد بحث، تنها ناظر به مرحلة آفرينش موجودات توسط خداوند ـ از جمله ناظر به مرحلة تجهيز تمام انسانها به فطرتِ مطابق با دين- است و هرگز دلالت ندارد که مخلوقهاي او (از جمله فطرت) بعد از آفريده شدن، دچار تغيير و تبديل نميگردند.
مقاله به دلالت تعابیر فوق برای رابطة خداوندِ خالق با مخلوقاتش، دو مرحلة متمایز فرض کرده است که عبارتاند از: الف) مرحلة آفرینش موجودات؛ ب) مرحلة بعد از آفریده شدن؛ و در پی تصویر این دو مرحله، خالقیت خداوند را مختص به مرحله نخست ـ که آن را «مرحلة آفرینش» خوانده است ـ میداند و بر اساس این تفکیک، نتیجه میگیرد که «تبدیلناپذیری آفرینشگری خداوند»، مختص مرحلة آفرینش است، نه مرحلة بعد از آفریده شدن. این بدان معناست که خالقیت خداوند تنها در بدو آفرینش موجودات و در مقام حدوث مخلوقات، فعلیت دارد؛ اما در مرحلة پس از حدوث موجودات، یعنی مرحلة بقا، خداوند دیگر آفرینشگر بندگان نیست و خالقیت او نسبت به مخلوقاتش، فعلیت ندارد و به همین سبب است که تبدیلناپذیری در آفرینشگری و خالقیت خداوند، مختص مرحلة حدوث مخلوقات است که خداوند در آن مرحله، واجد خالقیت بالفعل است؛ اما در مرحلة بقای موجودات، خالقیتی وجود ندارد که تبدیلناپذیر باشد. چنین تصوری از خالقیت خداوند، ناخواسته منطبق بر دیدگاه مشهور معتزله در باب خالقیت خداوند است و با شناختی که قرآن کریم دراینباره ارائه میدهد و فلاسفه و متکلمین شیعی آن را تبیین نمودهاند، مخالفت دارد. به قول استاد شهید مرتضی مطهری: «مخلوق، در حدوث و بقا نيازمند به خالق است؛ در بقا و در تأثير، همان اندازه نيازمند است كه در حدوث. جهانْ عين فيض، عين تعلق، عين ارتباط، عين وابستگى و عين از اويى است» (مطهری، 1379، ج2، ص127). خلاصه آنکه: اگر «لاتبدیل لخلق الله» را بهمعنای تبدیلناپذیری در آفرینشگری خداوند فرض کنیم، با عنایت به استمرار خالقیت خداوند نسبت به مخلوقاتش، مادام که مخلوقی وجود دارد، تبدیلناپذیر خواهد بود.
نتيجهگيري
1. ديدگاه تغييرناپذيري فطرت بر اساس آية 30 سورة روم، ديدگاه رايج ميان مفسران و نويسندگان در باب انسانشناسي است که منافاتی با اثرپذيري فطرت (فطرت بهمعنای مقتضَیات هویت فطری انسان) از عواملي چون تعليم، تربيت و رفتار ندارد.
2. نکات مطرحشده در مقالة «بازتأملي در دلالت آية 30 سورة روم بر تغييرناپذيري فطرت»، جهت رد یا تضعیف رویکرد مشهور در تفسیر آیة فطرت، وافی به مقصود نیست و از تحقق تغيير در مقتَضَیات ذات فطری انسان از جهت «شدت و ضعف» و «فعليت و قوه» نمیتوان بر تبدیلپذیری هویت ذاتی فطری انسان استدلال نمود؛ بنابراين نمیتوان با استناد به گروههاي متعددي از آيات که بر وقوع تغيير در مقتَضَیات ذات فطری انسان دلالت دارد، تبدیلپذیری ذات فطری انسان را اثبات نمود و آیات مسخ ـ که مسخ را یکی از عذابهای سخت الهی معرفی میکنند ـ دلالتی بر زوال فطرت (فطرت بهمعنای ذات فطری انسان) در انسانهای مسخشده ندارند و اساساً فرض زوال هویت ذاتی فطری انسان بهسبب مسخ، با عذاب بودن مسخ، ناسازگار است.
3. اگر آیة فطرت را بنا بر مختار مقالة مورد بررسی، دال بر نفي هرگونه تبديل از «آفريدن خدا» فرض کنیم، باز هم بهرغم نتیجهای که مقالة مورد بررسی درصدد اثبات آن است، این آیه دلالت بر آن دارد که فطرت (فطرت بهمعنای مخلوقی که بهگونهای خاص آفریده میشود)، تبدیلناپذیر است؛ زیرا اولاً خالقیت الهی نسبت به مخلوق خود، مادام که مخلوقْ موجود است، امری مستمر و سلبناپذیر از مخلوق است؛ و ثانیاً حدوث و استمرار وجود مخلوق ـ که سراسر وجودش چیزی جز تعلق نسبت به خالق نیست ـ ظهور خالقیت مستمر و لاینقطع الهی است؛ در نتیجه، لازمة تبدیلناپذیری خالقیت الهی، تبدیلناپذیری مخلوق آن است.
- ابنسيده، علي بن اسماعيل، بيتا، المحکم و المحيط الاعظم، بيروت، دارالکتب العلميه.
- ابنفارس، احمد، بيتا، معجم مقاييس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
- جوادي آملي، عبدالله، 1392، فطرت در قرآن، چ هفتم، قم، مرکز نشر اسراء.
- جوهري، اسماعيل بن حماد، بيتا، الصحاح، بيروت، دارالعلم للملايين.
- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، بيتا، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالقلم.
- رجبي، محمود، 1381، انسانشناسي، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- زمخشري، محمود بن عمر، 1407ق، الکشاف، بيروت، دارالکتاب العربي.
- شيرواني، علي، 1376، سرشت انسان، قم، معاونت امور اساتيد.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- عسکري، حسن بن عبد الله، بيتا، الفروق في اللغه، بيروت، دارالآفاق الجديده.
- فيومي، احمد بن محمد، بيتا، المصباح المنير، چ دوم، قم، مؤسسه دار الهجره.
- مراغى احمد بن مصطفى، بیتا، تفسير المراغى، بيروت، داراحياء التراث العربى.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1388، پيشنيازهاي مديريت اسلامي، چاپ دوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهری، مرتضی، 1379، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
- واعظي، احمد، 1387، انسان از ديدگاه اسلام، چ نهم، تهران، سمت.