، سال چهاردهم، شماره اول، پیاپی 26، بهار و تابستان 1400، صفحات 95-112

    بررسی انتقادی غایت‌گرایی اخلاقی به‌مثابه‌نظریه‌ هنجاری قرآن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علیرضا آل بویه / استادیار گروه فلسفه اخلاق، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی / alebouyeh@isca.ac.ir
    چکیده: 
    معیار و ملاک ارزش اخلاقی، یکی از مهم ترین مباحث در فلسفه اخلاق است. سه نظریه‌ی معروف در این زمینه مطرح شده است: «غایت گرایی اخلاقی»، «وظیفه گرایی اخلاقی» و «اخلاق فضیلت». در میان متفکران مسلمان، در تبیین نظریه‌ی اخلاقی سازگار با قرآن اختلاف است. برخی نظریه‌ی اخلاقی سازگار با قرآن را «غایت گرایانه» می دانند، اگر چه در نوع غایت گرایی نیز اختلاف است. برخی نظریه اخلاقی قرآن را «خودگرایانه»، برخی «سودگرایانه» و برخی نیز به طور مطلق «غایت گرایانه» تقریر کرده اند، بدون اینکه نوع آن را مشخص کنند؛ ازجمله سیدعلی اکبر حسینی رامندی که نظریه‌ی اخلاقی قرآن را غایت گرایانه می داند و با توجه به تأکیدهای قرآن بر نتایج فعل اخلاقی در قالب واژگانی مانند «سعادت، فوز، فلاح، نجات، لذت، امنیت، بشارت، آرامش، رنج، تشویق و انذار» اخلاق قرآنی را ـ فی الجمله ـ سازگار با نظریه های غایت گرا دانسته و آن را با انسان شناسی قرآنی و شیوه تربیت اخلاقی قرآن سازگار می داند. در این مقاله، این دیدگاه در بوته نقد قرار گرفته، نشان داده می شود که آیات مورد استناد در مقام بیان معیار ارزش اخلاقی نیستند و نمی توان غایت گرایی اخلاقی را از آنها استنباط کرد، بلکه در مقام تشویق و ترغیب مؤمنان به پایبندی و رعایت ارزش های اخلاقی هستند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Criticize Study of Moral Deontologism as a Normative Theory of the Qur'an
    Abstract: 
    One of the most important issues in the philosophy of ethics is the criterion of moral value. There are three popular opinions on this field: “moral deontologism”, “ethical conscientiousness”, “virtue ethics”. There is disagreement among Muslim thinkers in explaining the moral theory consistent in the Qur'an. Some consider the moral theory consistent in the Quran to be "teleological", however, there is also a difference in the type of teleology. Some have explained the moral theory of the Qur'an as "egoism", some as "utilitarianism" and some as absolutely "teleological", without specifying its type, including Seyyed Ali Akbar Hosseini Ramandi considers the moral theory of the Qur'an teleological, and according to the emphasis of the Qur'an on the results of moral action in the form of words such as happiness, achievement, salvation, deliverance, pleasure, security, glad tidings, tranquility, pain, encouragement and injunction, and he considers the Qur'anic ethics is consistent in teleological theories and that consistent in Qur'anic anthropology and the method of moral education of the Qur'an. This view is widely criticized in this study shows that the verses cited are not in the position of expressing the standard of moral value and cannot be deduced moral deontologism from them, but are in the position of encouraging believers to adhere to and observe moral values
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    نظريه‌هاي هنجاري در فلسفه اخلاق از اهميت بسزايي برخوردارند و فيلسوفان اخلاق در نظريه‌هاي هنجاري در پي به‌دست آوردن معيار ارزش اخلاقي هستند. برخي براساس غايت و پيامدهاي فعل، ارزش اخلاقي آن را معيّن مي‌کنند و چنين نظريه‌هايي به «پيامدگرايي» و «غايت‌گرايي» معروف‌اند. برخي ديگر بدون در نظر گرفتن غايت و پيامدهاي فعل، در پي تشخيص وظيفه اخلاقي هستند و به همين مناسبت، آن را «وظيفه‌گرايي» ناميده‌اند، و برخي نيز بدون توجه به فعل، به منش فاعل نظر دارند و در پي تشخيص فاعل فضيلتمند هستند که آن را «اخلاق فضيلت» مي‌نامند (خزاعي، 1389).
    نظريه‌اي که غالباً در ميان فيلسوفان و عالمان اخلاق مسلمان در گذشته رواج داشته، «اخلاق فضيلت» است؛ مانند خواجه نصير در اخلاق ناصري، ابن‌مسکويه در تهذيب الاخلاق و ملامهدي و ملااحمد نراقي در جامع السعادات و معراج السعاده. البته بحثي در کلام اسلامي ميان اشاعره و معتزله به‌مناسبت بحث درباره فعل خداوند درگرفت که گرچه صبغه کلامي داشت، ولي ناظر به بحثي فلسفي درباره ارزش اخلاقي نيز بود و آن بحث «حسن و قبح الهي» شرعي از یک سو و «حسن و قبح ذاتي عقلي» از سوي ديگر است (سبحاني، 1377).
    اما با آشنايي متفکران مسلمان با نظريه‌هاي فيلسوفان اخلاق غربي درباره ملاک و معيار ارزش اخلاقي، ازجمله «غايت‌گرايي» و «وظيفه‌گرايي»، برخي از آنها کوشیدند تقريري غايت‌گرايانه از نظريه اخلاقي اسلامي ارائه دهند. ازاين‌رو، تقريرهاي گوناگوني ارائه شده؛ ازجمله حضرت آية‌الله مصباح تقريري غايت‌گرايانه از اخلاق اسلامي ارائه داده است (مصباح يزدي، 1384، ص258-325؛ همو، 1374، ص43-45). برخي ديگر نظريه اخلاق اسلامي را «خودگرايانه» دانسته‌اند (شيرواني، 1378). برخي نيز تقريري «سودگرايانه» ارائه کرده و آن را «سودگرايي برين» ناميده‌اند (نصيري، 1389).
    در اين ميان، سيدعلي‌اکبر حسيني رامندي (حسيني رامندي، 1399الف) نظريه «غايت‌گرايي» را ـ في‌الجمله ـ سازگار با آموزه‌هاي قرآن يافته و کوشيده است مستندات قرآني غايت‌گرايي اخلاقي را ارائه کند که به گفته ايشان، شامل طيف گسترده‌اي از آيات مي‌شود که به‌رغم تنوع فراوان در مضمون و سبک بيان، بر اين واقعيت دلالت دارند که «عام‌ترين توجيه ارزش و الزام اخلاقي، نتايجي است که فعل اخلاقي به دنبال دارد» (نصيري، 1389، ص40).
    در اين مقاله با نقد اين ديدگاه، اثبات مي‌شود که نمي‌توان از آيات مورد استناد، غايت‌گرايي اخلاقي مصطلح را ـ البته با تقرير اسلامي آن ـ استنباط کرد.
    چيستي غايت‌گرايي اخلاقي
    خاستگاه اصلي غايت‌گرايي/.پيامدگرايي اخلاقي در فلسفه اخلاق، غرب است و ريشة آن در يونان باستان با «خودگرايي اخلاقي» اپيکور و آريستيپوس و شاگردانش قابل پيگيري است (بكر، 1378)، اما تقرير سودگرايانه/.فايده‌گرايانه آن از جرمي بنتام (1748-1832م) به‌صورت کلاسيک آغاز شد و شاگردش جان استوارت ميل راه استاد خود را پي گرفت (فرانكنا، 1376؛ پالمر، 1389). آن دو از مدافعان و مروجان اصلي اين نظريه به‌شمار مي‌آيند.
    غايت‌گرايي اخلاقي بر آن است که ارزش اخلاقي افعال به‌واسطه نتايجي است که افعال به‌بار مي‌آورند و به‌عبارت‌ديگر، کاري به‌لحاظ اخلاقي خوب است و بايد انجام شود که پيامدهاي خوبي در پي داشته باشد.  مراد از «خوبي پيامدها» خوبي اخلاقي نيست  و در اينکه پيامدهاي خوب چه اموري هستند، اختلاف است. «لذت، قدرت، کمال نفس، معرفت و تحقق نفس» ازجمله پيامدهاي خوبي هستند که برخي بدان‌ها معتقدند.
    براي مثال، لذت‌گرايان معتقدند: کاري به‌لحاظ اخلاقي خوب است که موجب لذت شود. اما اينکه بازگشت اين پيامدها براي چه کساني باشد، سه احتمال وجود دارد و سه نظريه را شکل داده است: 1. براي خود فاعل که «خودگرايي اخلاقي» را رقم زده است، 2..براي ديگران که «ديگرگرايي اخلاقي» ناميده شده است. 3. براي همه يا بيشتر افراد که «سودگرايي» نام گرفته است و امروزه رواج بيشتري دارد (فرانكنا، 1376، ص47-49). 
    خلاصه آنکه آنچه در فهم دقيق «غايت‌گرايي اخلاقي» مصطلح حائز اهميت است اين نکته کليدي است که ـ افعال في‌نفسه ـ خالي از ارزش اخلاقي هستند و آنچه فعلي را خوب يا بد مي‌کند، پيامدها و نتايج آن فعل است و به‌عبارت دیگر، پيامدها و نتايج افعال است که خوبي‌ساز و بدي‌ساز هستند (همان، ص47-48).
    نکته‌اي که ذکر آن خالي از لطف نيست اينکه حسيني رامندي با تعريفِ «غايت‌گرايي»، ذکرِ اقسام و قائلانِ آنها درنهايت و قبل از ورود به ذکر مستنداتِ قرآني غايت‌گرايي، مشخص نکرده است که آيات قرآن، کدام‌يک از اقسام غايت‌گرايي را ـ في‌الجمله ـ تأييد مي‌کند: خودگرايي، سودگرايي يا ديگرگرايي، به‌ویژه با توجه به اينکه اين نظريه‌ها قابل جمع نيستند.  اين نکته اولين نقد بر ايشان است که مستندات قرآني را براي تأييد کدام‌يک از اقسام مي‌آورد. ایشان در ذيل عنوان «قرآن و غايت‌گرايي» تنها تصريح مي‌کند: «براساس فرضيه پيش‌رو، در قرآن‌ ـ هرچند با تقريري متفاوت ـ تصويري غايت‌گرايانه از اخلاق ارائه شده است» (حسینی رامندی، 1399الف، ص42)؛ اما مشخص نمي‌کند کدام‌يک از اقسام غايت‌گرايي.
    قرآن و غايت‌گرايي اخلاقي
    حسيني رامندي قرآن را مشحون از آياتي مي‌داند که در آنها براي تشويق مؤمنان به اخلاق و تربيت اخلاقي، بر نتايج فعل اخلاقي تکيه شده است. آيات بسياري که در آنها واژه‌هايي مانند «فلاح، فوز، سعادت (رستگاري)، هلاکت، شقاوت، و تباهي» به‌کار رفته، بازگوکنندة پيامدهاي خوبي‌ها و بدي‌هاي اخلاقي‌اند. او پاسخ قرآن (يعني رستگار شدن)  را به اين پرسش اساسي که چرا بايد اخلاق را رعايت کنيم، نشان‌دهندة سازگاري اخلاق قرآني با غايت‌گرايي مي‌داند (همان، ص43).
    مفاهيمي مانند لذت و شادي (بقره:38)، سعادت (هود: 105 و 108)، نيکبختي و امنيت (انعام: 81-82)، سلامت (يونس: 25)، آسايش و اطمينان (رعد: 28)، فلاح (بقره: 5؛ آل‌عمران: 104؛ اعراف: 8 و 157) و فوز (نساء: 73؛ احزاب: 71؛ فتح: 5) بيانگر نتايجي هستند که قرآن براي فعل اخلاقي ذکر کرده است. در مقابل، شقاوت (هود: 105-106)، ناامني (حج: 31)، جهنم (آل‌عمران: 12)، جحيم (واقعه: 94؛ انفطار: 14؛ مزمل: 12)، سقر (قمر: 48؛ مدثر: 26-27) و محروميت مادي (نحل: 112) نتايجي هستند که براي رفتارهاي بد در قرآن آمده‌اند. علاوه بر اين، قرآن با ارائه سيمايي شورانگيز از بهشت و نعمت‌هاي بهشتي و تصويري هولناک از جهنم و تنوع عذاب‌هاي آن، مؤمنان را به حيات اخلاقي ترغيب مي‌کند (انسان: 4-6؛ مطففين: 18-26).
    ايشان تصريح مي‌کند: قرآن در تمام توصيه‌هاي اخلاقي و بازگويي اصول و قواعد اخلاقي، همواره از نتايج رفتارهاي اخلاقي سخن مي‌گويد و پايبندي به اخلاق را تنها راه سعادت و نيکبختي مي‌داند (حسینی رامندی، 1399الف، ص44). براي مثال، در آيات بسياري مؤمنان به تقوا فراخوانده شده‌اند: «وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ و از خدا پروا نماييد؛ اميد است كه رستگار شويد» (آل‌عمران: 200). به گفته ايشان: «تقوا از مفاهيم عام و از اصول اخلاقي قرآني و در اصطلاح، ملکه‌اي است که موجب سهولت انجام خوبي‌ها و اجتناب از بدي‌ها مي‌شود. توصيه به تقوا به‌منظور پايبندي به همة الزامات اخلاقي، همواره معلل به پاداش و مجازات دنيوي و اخروي شده است. گويي قرآن در پاسخ به اين پرسش که چرا بايد تقوا داشت، مي‌فرمايد: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ تا رستگار شويد» (حسینی رامندی، 1399الف، ص44). اين تعليل يعني: رستگار شدن بي‌واسطه يا باواسطه در تمام توصيه‌هاي اخلاقي، ازجمله لزوم ذکر و ياد خدا تکرار شده است.
    در آيات بسياري ازجمله مشوق‌هاي مؤمنان براي زندگي اخلاقي، از آرامش، امنيت و رفاه مادي نام برده شده است؛ مانند نزول برکات آسماني و برخورداري از نعمت‌ها و مواهب زميني، در نتيجه ايمان و پرهيزگاري (اعراف: 96) و محروميت از برکات و نعمت‌هاي الهي بر اثر ناسپاسي (نحل: 112). همچنين استفاده زياد از واژه‌هايي مانند تجارت (توبه: 111)، خريد و فروش (توبه: 9)، سود و زيان (بقره: 16؛ غافر: 85) نقش پيامدهاي رفتاري در اخلاق قرآني و سازگاري في‌الجمله غايت‌گرايي را با اخلاق اسلامي نشان مي‌دهد (همان).
    عبارات کليدي در تقرير غايت‌گرايي قرآني
    عبارات کليدي که در اين گزارش آمده و از آنها براي اثبات غايت‌گرايي اخلاقي و يا سازگاري في‌الجمله غايت‌گرايي با قرآن استفاده شده عبارت‌اند از:
    1. قرآن براي تشويق مؤمنان به اخلاق و تربيت اخلاقي، بر نتايج فعل اخلاقي تکيه کرده است.
    2. واژه‌هايي مانند «فلاح، فوز، سعادت (رستگاري)، هلاکت، شقاوت، و تباهي» بازگوکنندة پيامدهاي خوبي‌ها و بدي‌هاي اخلاقي‌اند.
    3. قرآن با ارائه سيمايي شورانگيز از بهشت و نعمت‌هاي بهشتي و تصويري هولناک از جهنم و تنوع عذاب‌هاي آن، مؤمنان را به حيات اخلاقي ترغيب مي‌کند.
    4. پاسخ قرآن به اين پرسش که چرا بايد اخلاق را رعايت کنيم؟ اين است: براي رستگار شدن.
    5. قرآن در تمام توصيه‌هاي اخلاقي و بازگويي اصول و قواعد اخلاقي، همواره از نتايج رفتارهاي اخلاقي سخن مي‌گويد و پايبندي به اخلاق را تنها راه سعادت و نيکبختي مي‌داند.
    6. رابطه توصيه‌هاي اخلاقي قرآن با فلاح و رستگاري: تقوا پيشه کنيد تا رستگار شويد. خدا را ياد کنيد تا رستگار شويد.
    7. آرامش و رفاه مادي ازجمله مشوق‌هاي مؤمنان براي زندگي اخلاقي است.
    8. نزول برکات آسماني و برخورداري از نعمت‌ها و مواهب زميني درنتيجه ايمان و پرهيزگاري، و محروميت از برکات و نعمت‌هاي الهي بر اثر ناسپاسي است.
    9. استفاده زياد از واژه‌هايي مانند «تجارت، خريد و فروش، سود و زيان» نقش پيامدهاي رفتاري در اخلاق و سازگاري في‌الجمله غايت‌گرايي را با اخلاق اسلامي نشان مي‌دهد.
    چند نکته اساسي
    قبل از تحليل اين بندها، لازم است چند نکته اساسي ذکر شود:
    الف) خالي بودن افعال از ارزش اخلاقي براساس غايت‌گرايي اخلاقي
    همان‌گونه که گذشت، براساس غايت‌گرايي، افعال خالي از ارزش اخلاقي‌اند و ـ در واقع ـ نتايج افعال هستند که موجب خوبي يا بدي آنها مي‌شوند. براي مثال، اگر از يک غايت‌گرا پرسيده شود: راستگويي خوب است يا بد؟ در پاسخ مي‌گويد: نمي‌دانم. بايد اجازه دهيد پيامدهاي راستگويي و دروغگويي سنجيده شود؛ اگر پيامدهاي راستگویی ايجاد قرب الهي، لذت يا قدرت و مانند آن باشد، خوب است، وگرنه بد است. همچنين اگر درباره عدالت و ظلم هم پرسيده شود، پاسخ همان است: اول سنجش پيامدها و سپس حکم به‌خوبي يا بدي. ضابطه و قانوني که از اين نظريه به‌دست مي‌آيد، عبارت است از:
    X در صورتي خوب است که پيامدهاي خوبي (براي مثال، قرب الهي) ايجاد کند.
    X در صورتي بد است که پيامدهاي بدي (براي مثال، دوري از خدا) ايجاد کند.
    ب) پيامدها و نتايج قهري افعال
    انسان هر فعلي انجام مي‌دهد، مسلّماً نتايجي در پي خواهد داشت؛ صرف‌نظر از اينکه اين پيامدها نقشي در خوبي آن فعل ايفا کنند يا نکنند. امکان ندارد انسان فعلي را انجام دهد و هيچ‌گونه پيامدي در پي نداشته باشد، خواه پيامدهاي خوب و خواه پيامدهاي بد. اين نکته براساس اصل «عليت» روشن است؛ زیرا هر کاري که انجام مي‌دهيم، علت است براي تحقق يک معلول. ضابطه و قانوني که از اين نکته به‌دست مي‌آيد، عبارت است از:
    Y مسلّماً پيامدهايي در پي خواهد داشت، چه پيامدهاي خوب (براي مثال، لذت) و چه پيامدهاي بد (براي مثال، درد و رنج).
    بر اين اساس، حتي کسي که وظيفه‌گراست و براساس وظيفه‌اش عمل مي‌کند، مسلّماً عمل کردنش به وظيفه نتايجي در پي دارد. اما او هيچ نقشي براي اين پيامدها در ارزش‌بخشي به وظيفه قائل نيست. اما در مقابل، نظريه «غايت‌گرايي اخلاقي» مصطلح علاوه بر اينکه غايت را مدّ نظر قرار مي‌دهد براي غايت نقش محوري قائل است و غايت را عامل خوبي و بدي افعال مي‌داند. بنابراين نبايد ميان در نظرگرفتن غايت در وظيفه‌گرايي و غايت‌‌‌گرايي اخلاقي خلط کرد.
    ج) سنت‌هاي الهي ناظر به رفتارهاي اختياري انسان
    خداوند اين عالم را براساس قانون عليت و سنت‌هايي اداره مي‌کند. جريان اين قوانين و سنت‌ها در عالم طبيعت و ميان امور مادي واضح است. اما علاوه بر آن از نظر قرآن، قوانين و سنت‌هايي ميان رفتارهاي اختياري آدمي و عالم دنيا و آخرت حاکم است. براي مثال سنت نصرت، امداد، امتحان، ابتلا و استدراج (آقاجاني، 1393).
    از همين روست که خدا رابطه ميان تقوا و نزول برکات آسماني را در قرآن بيان کرده و اين رابطه يکي از سنت‌هاي الهي است که شايد فهم آن براي انسان کمي دشوار باشد. براساس اين سنت الهي، اگر انسان‌ها ايمان آورده و تقوا پيشه کنند، برکات آسمان و زمين بر آنها نازل خواهد شد.  رابطه ميان دنيا و آخرت که به‌صورت رابطه علّي و معلولي و نيز رابطه ظاهر و باطن در قرآن مطرح شده، از اين ضابطه مستثنا نيست.
    د) خلط ميان ملاک و معيار ارزش اخلاقي و انگيزش اخلاقي
    ميان ملاک ارزش اخلاقي و انگيزه عمل کردن به ارزش‌هاي اخلاقي تفاوت است و نبايد اين دو را با يکديگر خلط کرد و بسياري از اشکالاتي که به برخي از تقريرهاي غايت‌گرايي اخلاقي وارد است، از همين ناحيه است. فيلسوف اخلاق در اخلاق هنجاري در پي ارائه معيار فعل اخلاقي است. براي مثال، اگر گفته شود: چرا راستگويي خوب است و دروغگويي بد؟ پاسخ يک غايت‌گرا اين است که خوبي و بدي راستگويي يا دروغگويي، وابسته به پيامدهاي آنهاست و افعال، صرف‌نظر از پيامدها تهي از ارزش اخلاقي و خوبي و بدي هستند. در مقابل، پاسخ يک وظيفه‌گرا اين است که نبايد به پيامدهاي افعال نگاه کرد، بلکه بايد ديد وظيفه چيست؟ اما در اينکه وظيفه از کجا ناشي مي‌شود اختلاف است: خدا، عقل یا شهود. خلاصه آنکه معيار ارزش اخلاقي در مقام پاسخگويي به چرايي خوبي و بدي راستگويي و دروغگويي است.
    اما غير از سؤال از چرايي خوبي و بدي افعال، پرسش ديگر و شايد مهم‌تري هم مطرح است و آن اينکه چرا بايد اخلاقي زيست؟ و چرا بايد ارزش‌هاي اخلاقي را مراعات کرد؟ و اگر مراعات نکنيم چه مي‌شود؟ اين پرسش با پرسش قبلي کاملاً تفاوت ماهوي دارد. در اينجا مي‌توان با توجه به كاركردهاي اخلاق در فرد و جامعه، چرايي زيست اخلاقي را توجيه كرد و براي مثال، مي‌توان گفت: زيست اخلاقي موجب كمال انساني و درنتيجه سعادت دنيوي و اخروي او مي‌شود و يا موجب برپایی جامعه‌اي سالم مي‌گردد كه انسان در آن زيست مي‌كند و خود او نيز از سلامت آن بهره‌‌مند خواهد شد. علم و آگاهي انسان از چنين اموري مي‌‌‌تواند باعث ایجاد شوق دستيابي به آنها ‌شود و انگيزه او را براي نيل به آنها تحريك كند. 
    ازاين‌رو، سخن از انگيزۀ اخلاقي‌زيستن و اينکه چه اموري مي‌تواند انگيزش آدمي را در جهت مراعات ارزش‌هاي اخلاقي تحريک کند، از اهميت بسزايي برخوردار است. به‌عبارت ديگر، پرسش اول ناظر به هستي‌شناسي ارزش اخلاقي است که متکلمان متقدم از آن به «مقام ثبوت» تعبير مي‌کردند، و پرسش دوم به پرسشي دربارة انگيزش اخلاقي مي‌انجامد كه ناظر به روان و ذهن آدمي است و اينکه چه اموري انگيزه رواني ما را براي زيست اخلاقي تحريک مي‌کند كه در روان‌شناسي اخلاق از آن بحث می‌شود.
    نکته قابل ذکر اين است که جايگاه بحث ملاک ارزش اخلاقي در اخلاق هنجاري و فلسفه اخلاق است، ولي جايگاه بحث انگيزش اخلاقي در روان‌شناسي اخلاق. يکي از مسائل مهم و اصلي در روان‌شناسي اخلاق، «انگيزش اخلاقي» است. در انگيزش اخلاقي مباحث متنوعي بحث و بررسي می‌شود؛ ازجمله اينکه آيا ما به‌طور طبيعي به عمل مطابق با اخلاق برانگيخته مي‌شويم يا نياز به محّرکي داريم؟ به‌‌عبارت‌ ديگر، آيا جاذبه طبيعي اخلاق به‌علت سرشت رواني ماست؟ در صورتي که پاسخ به اين پرسش مثبت باشد، پرسش دومي مطرح مي‌شود و آن اينکه سنخ رواني ما کدام نظريه اخلاقي را تأييد مي‌کند؟ اگر نياز به محرکي هست، آيا تنها اميال مي‌توانند انگيزش ما را تحريک کنند، آن‌گونه که هيوم مي‌انديشيد؟ يا عقل نيز مي‌تواند محرک انگيزة انسان به عمل اخلاقي باشد، آن‌گونه كه کانت باور داشت؟ (توماس، 1384، ص27-29).
    نکته مهم اين است که بايد ديد آيات قرآن در اين ميان در مقام پاسخ‌گويي به کدامين پرسش‌ است: پرسش از چرايي خوبي و بدي افعال يا چرايي مراعات کردن ارزش‌هاي اخلاقي و انگيزه‌بخشي؟
    ه‍) تفاوت ميان اخلاق و تربيت اخلاقي
    امروزه ميان «اخلاق» و «تربيت اخلاقي» تفاوت است و نبايد ميان آن دو خلط کرد. در نظريه‌هايي اخلاقي سخن از معيار ارزش اخلاقي است، ولي در تربيت سخن از اين است که حال که دانستيم چه کاري اخلاقي است، چگونه انساني اخلاقي شويم و ارزش‌هاي اخلاقي را در خود نهادينه کنيم؟ ازاين‌رو، در نظريه‌هاي اخلاقي معمولاً سخني از انگيزش اخلاقي ـ به اين معنا که چرا بايد اخلاقي زندگی کنيم ـ نيست.  اما در تربيت اخلاقي يکي از مباحث مهم، انگيزش اخلاقي است و راه‌هاي ايجاد انگيزه براي مراعات کردن ارزش‌هاي اخلاقي.
    و) هدف از نظريه اخلاقي
    هدف از کشف نظريه اخلاقي قرآن و به‌طور کلي، هدف از نظريه اخلاقي چيست؟ پاسخ به اين پرسش نيز مي‌تواند راهگشا باشد و به‌ويژه در کشف نظريه اخلاقي از قرآن به ما کمک کند. فيلسوفان اخلاق به اين علت در پي ارائه يک نظريه اخلاق هنجاري هستند که راهنماي عملي در اختیار انسان‌ها قرار دهند تا در مقام عمل سرگردان نباشند و به‌راحتي بتوانند ارزش‌هاي مثبت و منفي اخلاقي و به‌عبارت دیگر، فضائل و رذائل را تشخيص دهند. براي مثال، در خودگرايي اخلاقي، خوبي افعال در گروه تأمين منافع بلندمدت فاعل اخلاقي است. درنتيجه، خودگرايان براي تشخيص خوبي و بدي افعال، کافي است در نتايج و پيامدهاي افعال خود تأمل کنند و هر کاري که منافع آنها را تأمين نماید، به خوبيِ آن حکم ‌کنند. يا در سودگرايي بنتام خوبي اخلاقي افعال در گرو ايجاد بيشترين لذت براي بيشترين افراد است. بنابراين يک سودگرا کافي است در هر کاري که مي‌‌خواهد انجام دهد، انديشه کند و اگر کاري بيشترين لذت براي بيشترين افراد را در پي دارد، به ‌خوبيِ آن حکم کند. همان‌گونه که مشاهده مي‌شود، «خودگرايي اخلاقي» و «سودگرايي عمل‌‌نگر» صرف‌نظر از اشکالاتي که بر آنها وارد است، در مقام عمل تا حد زيادي راهنماي عملي فاعل‌هاي اخلاقي هستند و افراد براساس آنها به‌خوبي مي‌توانند در موقعيت‌هاي گوناگون تصميم اخلاقي بگيرند.
    اشکالاتي بر برداشت غايت‌گرايي اخلاقي از قرآن
    براساس نکاتي که گذشت، در ادامه، تحليل‌هايي در قالب اشکال بر تقرير غايت‌گرايي قرآني ذکر مي‌شود:
    1. تشويق و ترغيب و انگيزش اخلاقي
    يکي از واژگان کليدي که در سخنان حسيني رامندي بارها تکرار شده و در بندهاي 1، 3، و7 گذشت، واژه «تشويق و ترغيب» است. از چنين واژگاني در پاسخ به پرسش از چرايي خوبي و بدي استفاده نمي‌شود، بلکه در پاسخ به پرسش از چرايي مراعات ارزش‌هاي اخلاقي استفاده مي‌شود (بند د). ازاين‌رو، بسياري از آيات مورد استشهاد ايشان ناظر به انگيزه‌بخشي و بيان مشوق‌هايي براي مراعات کردن ارزش‌هاي اخلاقي است؛ مانند وعده‌هايي  که دربارة بهشت داده شده است، نه به‌دست دادن ملاک ارزش اخلاقي. ميان اين دو تفاوتي ماهوي وجود دارد؛ يکي ناظر به ذهن و روان آدمي است و ديگري ناظر به عالم واقع و مقام ثبوت؛ از يکي در روان‌شناسي اخلاق بحث می‌شود و از ديگري در اخلاق هنجاري و فلسفه اخلاق.
    در بند 4 نيز تصريح شده است که پاسخ قرآن به اين پرسش که چرا بايد اخلاق را رعايت کنيم؟ اين است: براي رستگار شدن. اين سخن نيز به‌وضوح حکايت از آن دارد که اين سنخ آيات ناظر به انگيزش اخلاقي است، نه معيار ارزش اخلاقي.
    در بند 5 آمده است: قرآن در تمام توصيه‌هاي اخلاقي، و بازگويي اصول و قواعد اخلاقي، همواره از نتايج رفتارهاي اخلاقي سخن مي‌گويد و پايبندي به اخلاق را تنها راه سعادت و نيکبختي مي‌داند.
    علاوه بر آنکه مضمون اين سخن مطلب مورد نظر را تأييد مي‌کند، يک نکته مهم در آن نهفته است و آن اينکه «بازگويي اصول و قواعد اخلاقي» حکايت از چه مطلبي دارد و مراد از اين سخن چيست؟ مراد از آن همان مطلبي است که در ادامه آمده است: توجه دادن به نتايج رفتارهاي اخلاقي و ايجاد انگيزه که تنها راه سعادت پايبندي به اخلاق است. در چنين سخناني اصلاً نمي‌‌توان رد پايي از معيار ارزش اخلاقي يافت که ناظر به مقام ثبوت است.
    2. هدف قرآن ايجاد انگيزه يا آگاهي‌بخشي در ارزش‌هاي اخلاقي
    قرآن هدف از فرستادن رسولان را تزكيه انسان‌ها و ـ درواقع ـ مدد رساندن به انسان‌ها براي آراسته شدن به فضائل و دوري از رذائل بيان كرده (بقره: 129 و 151؛ آل‌عمران: 164؛ جمعه: 2) و از همين‌رو قرآن «شفاء» و «رحمت» معرفي شده است (اسراء: 82). رذائل اخلاقي ـ درواقع ـ بيماري‌هايي هستند كه نسخه شفابخش قرآن دواي آنهاست. با توجه به اينكه براساس آيه شريفه «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا؛ سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏‌اش را به آن الهام كرد» (شمس: 8)، خوبي‌ها و بدي‌ها به انسان‌ها الهام شده است. پس معلوم مي‌شود که مشکلی از ناحيه آگاهي از ارزش‌هاي اخلاقي وجود ندارد  و نياز جدي در بُعد تربيت اخلاقي است و آنچه در تربيت نقش كليدي دارد، انگيزه‌بخشي و ترسيم چشم‌اندازي براي تربيت است. خداوند هم انبيا را به همين علت ارسال کرده و هرچه را براي تربيت انسان‌هاي فرهيخته لازم است ـ ازجمله انگيزه‌بخشي ـ بيان کرده است (اوليف، 1392، ج1، ص131).
    شاهد ديگري بر نقش انگيزه‌بخشي آيات قرآن در ارتباط با ارزش‌هاي اخلاقي اين است که اين سبک بيان انگيزه‌بخشي در دستورات و فرامين مولوي خداوند هم مشاهده مي‌شود. براي مثال، هدف از رکوع و سجود و عبادت پروردگار در کنار انجام کارهاي خير را رستگاري معرفي کرده، مي‌فرمايد: «يَا‌أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد باشد كه رستگار شويد» (حج: 77)، روشن است که:
    اولاً، وجوب نماز براساس فرمان خداست (همان)، نه ناشي از رستگاري. البته نتيجه انجام وظيفه و عبادت خدا رستگاري انسان را نيز در پي خواهد داشت.
    ثانياً، صرف‌نظر از فرمان الهي، نگاه غايت‌گرايانه به‌معناي مصطلح نمي‌تواند ميان عبادت و رستگاري رابطه‌اي برقرار کند؛ زیرا پاسخ دقيق به اين پرسش که چرا بايد خدا را عبادت کنيم؟ اين است که خدا شايسته عبادت کردن است (مكارم ‌شيرازي، 1362، ج14، ص181) و عقل آدمي آن را به‌خوبي می‌فهمد، نه ‌اينکه چون رستگاري ما در گرو پرستش اوست‌، او را عبادت می‌کنیم. به‌عبارت ديگر، خدايي را كه مي‌پرستيم، آيا با در نظر گرفتن اوصاف جماليه و جلاليه‌اش مي‌پرستیم يا بدون در نظر گرفتن اوصاف؟ مسلّماً با در نظر گرفتن اوصافش او را مي‌پرستيم. در اين صورت، پرستش خدا يعني: پرستش موجودي كه مطلقاً عادل، خيرخواه، جواد، بخشنده، ستار، غفار و... است و ـ درواقع ـ پرستش خدا پرستش خوبي‌هاست و براي پرستش خوبي‌ها، عقل نيازي به‌دستور گرفتن از ديگري ندارد و انسان‌ها در برابر موجودي كه چنين صفاتي را در او مي‌بينند، خاضع مي‌شوند. ازاين‌روست که حضرت امير فرمود: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لاَطَمَعاً فِي جَنَّتِكَ، لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك؛ معبودا! پرستش به‌سبب ترس از آتش دوزخ نيست و به انگيزه دستيابي بهشت هم نيست. فقط چون تو را سزاوار پرستش مي‌دانم، مي‌پرستم (مجلسي، 1403ق، ج67، ص187). گرچه در اينجا ظاهراً حضرت در مقام بيان انگيزة عبادت خداست که برخي خدا را به انگيزة ترس از دوزخ پرستش مي‌کنند و برخي به انگيزة رسيدن به بهشت، ولي انگيزة ایشان براي پرستش اين است که خدا سزاوار پرستش است. از اين سخن مي‌توان استفاده کرد که آنچه موجب شده است خدا فرمان به عبادت دهد اين است که شایسته پرستش است.
    همين برداشت را مي‌توان دربارة ديگر آيات نيز مطرح کرد؛ ازجمله: «‌وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد تا شما رستگار گرديد» (جمعه:10)، و آيه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى؛ رستگار است آنکه خود را پاك گردانيد» (اعلي: 14). آنچه موجب مي‌شود ذکر خدا واجب يا مستحب باشد، شايسته بودن خدا براي ياد کردن است و نتيجه قهري آن رستگاري است، نه رسيدن به بهشت و دوري از دوزخ.
    ثالثاً، عبارت «وَافْعَلُوا الْخَيْرَ» شايسته تأمل است. در اين آيه شريفه قبل از آنکه سخني از فلاح (رستگاري) باشد، سخن از انجام کارهاي خير با وصف «خير» بودن است. درنتيجه، آنچه موجب رستگاري مي‌شود، هرگونه كار نيكي است (مكارم شيرازي، 1362، ج14، ص181) و اين سخن هيچ‌گونه سازگاري با غايت‌گرايي اخلاقي مصطلح ندارد. کار خير نيز اقسامي دارد؛ ازجمله «خير عقلي» که عقل حکم به خير بودن آن مي‌کند؛ مانند اخلاق، و «خير شرعي» که از واجبات و مستحبات است که شارع به آنها حکم کرده است. آياتي که انجام عمل صالح را با ايمان قرین کرده نيز، از همين قبيل‌اند (مانند سورة مباركه والعصر). در سورة بينه نيز سخن از رضايت خدا از کساني است که ايمان آورده، اعمال صالح انجام مي‌دهند. در اين آيه نيز رضايت خدا منوط شده است به ايمان آوردن و انجام اعمال صالح. درنتيجه معلوم مي‌شود اعمال صرف‌نظر از رضايت خدا بايد صالح باشند. اعمال صالح علاوه بر ارزش‌هاي اخلاقي، فرامين الهي را نيز شامل مي‌شوند. البته مي‌توان اطاعت از فرامين الهي را نيز جزو ارزش‌هاي اخلاقي به‌شمار آورد؛ زیرا نفس اطاعت از خدا، خود يک ارزش اخلاقي و مبتنی بر حکم عقل است و نمي‌تواند به حکم مولوي خدا باشد؛ زیرا چون به دور مي‌انجامد. از همين‌ روست که برخي از مفسران امر اطاعت از خدا (اَطِيعُوا الله) در آيه شريفه را امر ارشادي دانسته‌اند، نه امر مولوي، برخلاف اطاعت از رسول و صاحبان امر (اَطِيعُوا الرَّسولَ وَ اُولِي الاَمْرِ مِنْکُم) که براساس امر خدا قابل توجيه است.
    3. خلط ميان ملاک ارزش اخلاقي و سنت‌هاي الهي
    در بند 2 که سخن از واژه‌هايي مانند «فلاح، فوز، سعادت (رستگاري)، هلاکت، شقاوت و تباهي» است که بازگوکنندة پيامدهاي خوبي‌ها و بدي‌هاي اخلاقي‌اند ـ درواقع ـ سخن از سنت‌هايي است که ناظر به رفتارهاي آدمي است. ميان تقوا، ياد خدا، روزه گرفتن و غير آن با رستگاري رابطه علّي و معلولي وجود دارد. براساس سنت الهي، بر کساني که ايمان مي‌آورند و تقوا پيشه مي‌کنند، برکات آسمان و زمين نازل مي‌شود، يا کساني که اهل تقوايند و با ياد خدا دل‌هايشان را زنده نگه مي‌دارند به رستگاري مي‌رسند.
    براساس بند «ب» و «ج» و تحليلي که گذشت، در اين سنخ از آيات، سخن از پيامدها و نتايج افعال براساس سنت‌هاي الهي ناظر به رفتارهاي انسان‌هاست، نه ارائه ملاک و معيار ارزش اخلاقي. کساني که مي‌خواهند از اين سنخ آيات ملاک و معيار ارزش اخلاقي را استنباط کنند، بايد تحليلي از آيات به‌دست دهند که ذهن مخاطب را اقناع کند. شايد يکي از کارکردهاي بيان سنت‌هاي الهي ناظر به رفتارهاي اخلاقي، علاوه بر بيان حقيقتي پنهان در روابط علّي و معلولي در عالم هستي، تحريک انگيزه و انگيزه‌بخشي باشد. اگر آدمي بداند که هر رفتاري مي‌کند، علاوه بر تأثير دروني و تأثير بر جامعه، تأثيري هم بر عالم هستي مي‌گذارد و درنهايت، بازگشت آن به سوي خود او خواهد بود، در رفتارهاي خود تجديد نظر خواهد کرد.
    بند 6 (رابطه توصيه‌هاي اخلاقي قرآن با رستگاري: تقوا پيشه کنيد تا رستگار شويد. خدا را ياد کنيد تا رستگار شويد) و بند 8 (نزول برکات آسماني و برخورداري از نعمت‌ها و مواهب زميني درنتيجة ايمان و پرهيزگاري و محروميت از برکات و نعمت‌هاي الهي بر اثر ناسپاسي) نيز حاکي از سنت‌هاي ناظر به رفتارهاي انسان است، نه ارائه ملاک و معيار ارزش اخلاقي.
    4. خلط ميان ملاک اخلاق و تربيت اخلاقي
    در بند 1 سخن از اين است که «قرآن براي تشويق مؤمنان به اخلاق و تربيت اخلاقي، بر نتايج فعل اخلاقي تکيه کرده است». در اينجا روشن است که خلطي ميان ملاک اخلاق و تربيت اخلاقي صورت گرفته است. توجه به نتايج فعل براي تشويق مؤمنان به زيست و تربيت اخلاقي و ايجاد انگيزه است، نه ارائه ملاک ارزش اخلاقي.
    5. مبهم بودن سازگاري في‌الجمله غايت‌گرايي با اخلاق اسلامي
    اما آنچه در بند 9 (سازگاري في‌الجمله غايت‌گرايي با اخلاق اسلامي) آمده، محل تأمل است. سازگاري في‌الجمله غايت‌گرايي با اخلاق اسلامي يعني چه؟ متأسفانه هيچ توضيحي درباره سازگاري عبارت «في‌الجمله» داده نشده است و اين عبارت مبهم به‌نظر مي‌رسد. البته متذکر شده‌اند که «غايت‌گرايي برگرفته از قرآن، نيازمند تقريري سازگار با مباني هستي‌شناختي و انسان‌شناختي اخلاق اسلامي خواهد بود» (حسینی رامندی، 1399الف، ص44). اما اين سخن ظاهراً موضوع اصلي ايشان در اين مقاله را با چالش جدي مواجه مي‌کند؛ زیرا تا تقرير دقيقي از «غايت‌گرايي» و به تعبير ايشان «سازگار با مباني هستي‌شناختي و انسان‌شناختي اخلاق اسلامي» ارائه نشود، چگونه مي‌توان گفت: غايت‌گرايي با قرآن سازگار است؟ اول بايد موضوع را به‌خوبي منقح کرد و بعد با عرضه به قرآن سازگاري يا نا‌سازگاري آن با قرآن را دريافت. آيا با عرضه نظريه‌اي مبهم که حدود و ثغور آن مشخص نشده است، مي‌توان سازگاري آن با قرآن را اثبات کرد؟
    6. نظريه غايت‌گرايي قرآني به‌مثابه راهنماي عمل
    همان‌گونه که در بند «و» گذشت، هدف از ارائه نظريه اخلاقي راهنمايي فاعلان اخلاقي براي تصميم‌گيري اخلاقي در موقعيت‌هاي گوناگون است. اما آيا نظريه غايت‌گرايي قرآني مي‌تواند راهنماي اخلاقي در اختيار مؤمنان قرار دهد؟ همان‌گونه که گذشت، به‌نظر مي‌رسد آنچه تحت عنوان «نظريه غايت‌گرايي قرآني» مطرح شده، ناظر به تحريک انگيزش مؤمنان براي زيستي مؤمنانه و اخلاقي است و در اين زمينه هيچ سخني نيست و کاملاً درست است؛ اما اينکه ضابطه و ملاکي به‌عنوان «راهنماي اخلاق» در اختيار گذاشته باشد، مطلبي ديده نمي‌شود.
    تبيين مستندات سازگاري في‌الجمله قرآن با غايت‌گرايي
    حسيني رامندي پس از تبيين اجمالي سازگاري في‌الجمله غايت‌گرايي با قرآن، کوشيده است مستندات قرآني غايت‌گرايي را که بازگوکنندة نقش نتايج فعل اخلاقي در پايبندي به الزامات اخلاقي است، تحليل کند. او اين سنخ آيات را در هشت عنوان دسته‌بندي کرده است: 1. رستگاري؛ 2. مفاهيم عام اخلاقي؛ 3. پاداش و کيفر؛ 4. فراواني کاربست واژه «عمل» و واژگان مرادف؛ 5. دسته‌بندي‌هاي انسان‌ها؛ 6. آيات مقايسه دنيا و آخرت؛ 7. آيات بازگوکنندة نقش شيطان در سرنوشت؛ 8. به‌کارگيري واژگان رايج در مبادلات مالي. اما به‌سبب محدوديت حجم مقاله، تنها چهار عنوان نخست بررسي شده است.
    به‌نظر مي‌رسد با توجه به نقدهايي که به ديدگاه ايشان وارد شده و برداشت‌هايي که از قرآن داشته‌اند، مطلب روشن گردیده باشد، اما براي وضوح بيشتر، در اينجا به‌سبب حجم مقاله، تنها به بررسي و نقد دو نمونه از مستندات قرآني ايشان اکتفا مي‌شود. البته عبارت ايشان در مقدمه ورود به اين مطلب گوياي سنخ برداشت‌‌ها و مستندات قرآني ايشان است. عين عبارت ايشان چنين است: «آيات مستند غايت‌گرايي اخلاقي، حجم معتنابهي از آموزه‌هاي قرآني را به خود اختصاص مي‌دهند و با بيان‌هاي متنوع، نقش نتايج فعل اخلاقي را در پايبندي به الزامات اخلاقي بازگو مي‌کنند» (همان)؛ يعني آنچه ايشان در پي مستندسازي قرآني آن است «نقش نتايج فعل اخلاقي در پايبندي به الزامات اخلاقي» است، نه تبيين معيار و ملاک ارزش اخلاقي و ـ همان‌گونه که گذشت ـ ميان آن دو تفاوت ماهوي وجود دارد.
    1) رضا و غضب الهي
    ‌حسيني رامندي پس از معنا كردن «رضا» به خشنودي و «غضب» به خشم، آنها را دو عامل اساسي در ترغيب مؤمنان به انجام نيكي و دوري از بدي و اساسي‌ترين معيار بندگي و تنها ملاک در تعيين اخلاقي بودن افعال انسان دانسته، مي‌گويد: در قرآن، خشنودي خداوند از رفتارهاي انسان معيار اخلاقي بودن رفتار و اساسي‌ترين عامل رستگاري است. ايثار (بقره: 207)، خويشتن‌داري (آل‌عمران: 15) و انفاق (بقره: 265) ازجمله رفتارهايي هستند كه خشنودي الهي را در پي دارند (همان، ص50).
    ايشان با توجه به آيه 72 سوره توبه  و آيه 15 سوره آل‌عمران  می‌نویسد: در نظام اخلاقي قرآن، انگيزه مؤمنان در انجام فعل اخلاقي، رسيدن به نتايجي است كه از سوي خداوند بشارت داده شده است، هرچند هدف مؤمناني كه در مراتب عالي ايمان قرار دارند، باريابي به بهشت و رضوان الهي است (همان، ص51).
    عين همين بيان را ايشان درباره ناخشنودي و خشم خداوند از بندگان به‌عنوان پيامد و عقوبت رفتارهاي ناشايست انسان دارد و براساس برخي از آيات نتيجه مي‌گيرد كه قرآن تصريح بر سازگاري غايت‌گرايي اخلاقي و قرآن دارد (همان).
    همان‌گونه كه مشاهده مي‌شود، ايشان در همين عبارات نيز از واژگان «ترغيب»، «انگيزه» و «هدف» مؤمنان استفاده كرده است و چنين واژگاني دلالت بر اين دارد كه آيات قرآن در پي تحريك انگيزه مؤمنان براي مراعات ارزش‌هاي اخلاقي است، نه بيان معيار و ملاك فعل اخلاقي. از اين دو آيه اين مطلب به وضوح استفاده مي‌شود، اما نكته مهم اين است که مشخص نيست از كجاي دو آيه مذكور مي‌توان ملاك و معيار ارزش اخلاقي را استنباط كرد و متأسفانه هيچ تحليلي در اين زمينه ارائه نشده ‌است. در آيه اول، خدا به مردان و زنان باايمان وعدة بهشت مي‌دهد و متذكر مي‌شود كه رضوان الهي بزرگ‌تر است و رستگاري بزرگ نيز در گرو رضوان الهي است، و در آيه دوم نيز به كساني كه تقوا پيشه مي‌كنند، وعدة بهره‌مندي از بهشت الهي و همسراني پاكيزه و نيز رضايت الهي داده است.
    صرف‌نظر از اشكالي كه گذشت، اگر بخواهيم از چنين آياتي، غايت‌گرايي مصطلح را استنباط كنيم، ضابطه‌اي كه از آنها به‌دست ‌مي‌آيد، عبارت است از:
    ـ فعلي به لحاظ اخلاقي خوب است كه خدا از آن راضي باشد.
    ـ فعلي به لحاظ اخلاقي بد است كه خدا از آن ناخشنود باشد.
    درواقع، رضايت الهي موجب مي‌شود كه فعلي خوب، و ناخشنودي خدا موجب مي‌شود فعلي بد باشد. به‌عبارت‌ديگر، خشنودي و ناخشنودي خدا، خوبي‌ساز و بدي‌ساز است. اما آيا مي‌توان چنين ضابطه‌اي را پذيرفت؟ اولين پرسشي كه مطرح مي‌شود اين است كه رضايت خدا دل‌بخواهي يا براساس حكمت و قواعد و ضوابطي است؟ اگر اولّی باشد سر از اشعري‌گري درمي‌آورد و لوازم و پيامدهايي دارد كه بعيد است نويسنده محترم آنها را بپذيرد. اگر دومي باشد، اين پرسش مطرح مي‌شود كه آن قواعد و ضوابطي كه خداوند براساس آن از فعلي راضي مي‌شود، چيست و چگونه به‌دست می‌آید؟ اين معضل شبيه همان معضل اثيفرون است كه افلاطون متذكر آن شده بود: «فعلي خوب است كه خدا بدان امر كرده است» و يا «خدا به فعل خوب امر مي‌كند». عين همين مطلب در اينجا نيز جاري است: «فعلي خوب است كه خدا از آن راضي است» و يا «خدا از فعل خوب راضي است». براساس گزاره اول رضايت خدا موجب خوبي فعل مي‌شود. براي مثال، چون خوردن مال يتيم ظلم است و خدا از آن ناخشنود است، نادرست است، ولي براساس گزاره دوم، فعل بايد صرف‌نظر از رضايت خدا خوب باشد تا خدا از انجام آن راضي شود. براي مثال، چون خوردن مال يتيم ظلم است و ظلم به‌لحاظ اخلاقي بد است، خدا نيز از انجام آن راضي نيست. در مقابل، چون نيكي كردن به‌لحاظ اخلاقي خوب است، خدا انسان‌هاي نيكوكار را دوست دارد و از آنها راضي است. 
    اين نكته زماني عمق بيشتري مي‌يابد كه در این آيه شريفه بيشتر تأمل کنيم: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا؛ در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مي‌خورند، جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو‌مى‌برند و به‌زودى در آتشى فروزان درآيند (نساء: 10). براساس اين آيه شريفه، هر عملي ظاهري دارد و باطني، و خوردن مال يتيم هرچند در ظاهر ممكن است لذت‌بخش باشد، ولي باطن آن بجز خوردن آتش چيزي نيست. بنابراين، اگر رابطه ميان عمل و جزاي آن به‌صورت ظاهر و باطن باشد و نه علت و معلول، كساني كه براساس پيامدها مي‌خواهند خوبي و بدي اعمال را تبيين كنند، چه تحليلي از چنين آياتي مي‌توانند ارائه دهند؟ زیرا در اين صورت يك چيز بيش نيست و دوگانگی وجود ندارد. چنين آياتي حاکي از آن است که اولاًٌ، ارزش‌هاي اخلاقي حسن و قبح ذاتي دارند و ثانياً، آثاري وضعي دارند، آن هم به صورت ظاهر و باطن. 
    2) سپاسگزاري
    حسيني رامندي يکي ديگر از ارزش‌هاي اخلاقي را که براساس غايت‌گرايي اخلاقي تحليل مي‌کند، «سپاسگزاري» است. ایشام «سپاسگزاري» را يکي از مفاهيم عام اخلاقي قرآن و ازجمله فضيلت‌هاي اخلاقي دانسته، تصريح مي‌کند که «پيش از وحي، عقل و فطرت انسان‌ها به شايستگي و بايستگي سپاسگزاري گواهي مي‌دهد». در ادامه مي‌گويد: براساس آيه 7 سوره ابراهيم، شکرگزاري عامل فزوني نعمت، و ناسپاسي موجب عذاب شديد خواهد شد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم؛ اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد» و با ذکر اين نکته که واژه «شکر» (سپاسگزاري) و مشتقات آن 75 بار در قران تکرار شده است و 69 بار آن، درباره سپاسگزاري بندگان از خداوند و نعمت‌هاي الهي است، متذکر مي‌شود که «در اين آيات آثار و نتايج مادي و معنوي شکر، مؤمنان را به انجام اين فضيلت اخلاقي تشويق مي‌کند» و در پايان تصريح مي‌کند که «در اين آيات نيز رابطه رفتارهاي اخلاقي و پيامدهاي آن به وضوح خود را مي‌نماياند».
    در اينجا از يک‌سو تصريح مي‌کند که «پيش از وحي، عقل و فطرت انسان‌ها به شايستگي و بايستگي سپاسگزاري گواهي مي‌دهد» و از سوي ديگر مي‌نویسد: «در اين آيات نيز رابطه رفتارهاي اخلاقي و پيامدهاي آن به‌وضوح خود را مي‌نماياند». آيا اين دو عبارت با يکديگر ناسازگار و متناقض نيست؟ اگر عقل و فطرت انسان‌ها به شايستگي و بايستگي سپاسگزاري گواهد مي‌دهد، پس امر خداوند سبحان به سپاسگزاري، امري ارشادي خواهد بود و همان‌گونه که خود ايشان در اينجا نيز تصريح مي‌کند، اين آيات با ذکر آثار و نتايج مادي و معنوي شکر، مؤمنان را به انجام اين فضيلت اخلاقي تشويق مي‌کند. از سوي ديگر، اگر براساس غايت‌گرايي اخلاقي سپاسگزاري خالي از ارزش اخلاقي باشد و آثار و نتايج مادي و معنوي آن موجب ارزش اخلاقي آن شده باشد، در اين‌صورت چگونه مي‌توان گفت: عقل و فطرت به شايستگي و بايستگي آن گواهي مي‌دهد؟
    نتيجه‌گيري
    معيار ارزش اخلاقي يکي از مباحث مهم در فلسفه اخلاق است. نظريه‌هاي گوناگوني در اين زمينه مطرح شده است؛ ازجمله: نظريه «وظيفه‌گرايي» و نظريه «غايت‌گرايي». برخي از متفکران مسلمان، ازجمله حسيني.رامندي نظريه اخلاق اسلامي را «غايت‌گرايانه» دانسته‌ و آن را با قرآن سازگار يافته‌ و کوشيده‌اند شواهدي از آيات قرآن بر آن ذکر کنند. اما بسياري از آياتي که مستند ايشان براي غايت‌گرايي قرآني است، ناظر به تشويق و ترغيب و تحريک انگيزش مؤمنان براي اخلاقي زيستن است و ربطي به معيار ارزش اخلاقي ندارد. به‌عبارت ‌ديگر، خلطي ميان مباحث هستي‌شناختي و روان‌شناختي رخ داده است؛ ارائه معيار فعل اخلاقي جزو مباحث اخلاق هنجاري و فلسفه اخلاق است، ولي بحث «انگيزش اخلاق» در روان‌شناسي اخلاقي مطرح مي‌شود.
    اشکال ديگري که به استنادات ايشان وارد است اينکه به‌نظر مي‌رسد هدف قرآن آگاهي‌بخشي درباره ارزش‌هاي اخلاقي نيست؛ زیرا براساس آياتي از قرآن، انسان‌ها معمولاً با ارزش‌هاي اخلاقي آشنا هستند و مشکل آنها ـ درواقع ـ بيشتر در جهت تربيت اخلاقي و انگيزش اخلاقي بوده است و ازاين‌رو، آيات قرآن بيشتر ناظر به تحريک انگيزش اخلاقي است.
    خلط ميان اخلاق و تربيت اخلاقي و نيز خلط ميان ملاک ارزش اخلاقي و سنت‌هاي ناظر به رفتارهاي اختياري انسان، از ديگر اشکالات برداشت‌هاي ايشان از قرآن است. با توجه به اينکه نظريه اخلاقي بايد راهنماي عملي فاعلان اخلاقي باشد، غايت‌گرايي ادعايي ايشان راهنماي عملي به‌دست نداده است.
     
     
     

    References: 
    • اوليف، جين دمن مك، 1392، دائرةالمعارف قرآن، ترجمه حسين خندق‌آبادي، مسعود صادقي و مهرداد عباسي، تهران، حكمت.
    • اوني، بروس، 1393، نظرية اخلاقي كانت، ترجمه عليرضا آل‌بويه، چ دوم، قم، بوستان كتاب.
    • آقاجاني، نصرالله، 1393، «ويژگي‌ها و انواع سنت‌هاي الهي در تدبير جوامع»، اسلام و مطالعات اجتماعي، ش7، ص32-60.
    • بكر، لارنسي سي، 1378، تاريخ فلسفه اخلاق غرب، ترجمه گروهي از مترجمان، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • پالمر، مايكل، 1389، مسائل اخلاقي، ترجمه عليرضا آل‌بويه، چ دوم، تهران، انتشارات سمت و نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • توماس، لورنس، 1384، «روان‌شناسی اخلاق» در: مجموعه مقالات جستارهایی در روان‌شناسی اخلاق، ترجمه منصور نصیری، قم، دفتر نشر معارف.
    • حسيني رامندي، سيدعلي‌اكبر، 1398، نظرية اخلاق هنجاري اسلام بر اساس قرآن كريم، قم، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • ـــــ ، 1399الف، «قرآن و غايت‌گرايي اخلاقي»، قرآن‌شناخت، ش24، ص39-58.
    • ـــــ ، 1399ب، «نظريه خودگروي اخلاقي از ديدگاه قرآن»، پژوهش‌هاي قرآني، ش94، ص67-86.
    • خزاعي، زهرا، 1389، اخلاق فضيلت، تهران، حكمت.
    • دانش، جواد، 1392، دين و اخلاق، بررسي گونه‌هاي اخلاق به دين، قم، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • سبحاني، جعفر، 1377، حسن و قبح عقلي يا پايه‌هاي اخلاق جاودان، تحقيق و نگارش علي رباني گلپايگاني، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
    • ـــــ ، 1420ق، رساله في التحسين و التقبيح العقليين، قم، اعتماد.
    • شيرواني، علي، 1378، «ساختار كلي اخلاق اسلامي»، قبسات، ش13، ص38-44.
    • فرانكنا، ويليام كي، 1376، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، قم، مؤسسه فرهنگي طه.
    • فنايي، ابوالقاسم، 1384، دين در ترازوي اخلاق؛ پژوهشي در باب نسبت ميان اخلاق ديني و اخلاق سكولار، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1365، آموزش فلسفه اخلاق، ج2، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • ـــــ ، 1374، دروس فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات.
    • ـــــ ، 1384، نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1380، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا.
    • مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1362، تفسير نمونه، ج14، قم، دارالكتب الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1389، «نظريه برين سودگرايي در اخلاق و تطبيق آن با نظريه سودگرايي رايج»، پژوهش‌نامه اخلاق، ش9، ص9-36
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آل بویه، علیرضا.(1400) بررسی انتقادی غایت‌گرایی اخلاقی به‌مثابه‌نظریه‌ هنجاری قرآن. ، 14(1)، 95-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا آل بویه."بررسی انتقادی غایت‌گرایی اخلاقی به‌مثابه‌نظریه‌ هنجاری قرآن". ، 14، 1، 1400، 95-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آل بویه، علیرضا.(1400) 'بررسی انتقادی غایت‌گرایی اخلاقی به‌مثابه‌نظریه‌ هنجاری قرآن'، ، 14(1), pp. 95-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آل بویه، علیرضا. بررسی انتقادی غایت‌گرایی اخلاقی به‌مثابه‌نظریه‌ هنجاری قرآن. ، 14, 1400؛ 14(1): 95-112