، سال دوازدهم، شماره دوم، پیاپی 23، پاییز و زمستان 1398، صفحات 37-56

    کرامت ذاتی انسان در قرآن؛ مؤلفه‌ها و لوازم وجودی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    حمید آریان / دانشيار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / aryan@iki.ac.ir
    ✍️ محمدمهدی مشایخی / دکتراي تفسير مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / mmmashayekhi49@gmail.com
    چکیده: 
    این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی مبتنی بر تفسیر موضوعی، ضمن اشاره به معنا و انواع کرامت در قرآن، درصدد بیان دیدگاه قرآن درباره کرامت ذاتی انسان، مؤلفه ها و لوازم وجودی آن است. یافته های پژوهش نشان می دهد که قرآن برای انسان نوعی شرافت ذاتی در میان مخلوقات قائل است که ناظر به قابلیت ها و فعلیت های تکوینی اوست. مؤلفه های کرامت ذاتی انسان در ساحت جسمانی، از نظر قرآن عبارت اند از: حسن صورتگری، تسویه، تعدیل و ترکیب جسم انسان و برخی قابلیت های ویژه جسمانی، از جمله حواس ظاهری؛ و در ساحت روحانی عبارت اند از: برخورداری آدمی از قوه تفکر و تعقل، فطرت و اختیار. از آثار و لوازم وجودی کرامت ذاتی انسان در قرآن می توان به شایستگی حمل امانت الهی، شایستگی مقام خلیفه‌ی اللهی، قابلیت انتخاب و تغییر سرنوشت خود، و استخدام امکانات و موجودات عالم در راستای مقاصد خود اشاره کرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Inherent Dignity in the Quran; Vital Prerequisites and Components
    Abstract: 
    Using a descriptive-analytic method based on thematic interpretation, and referring to the meaning and types of dignity in the Quran, this article seeks to express the Quranic view of human inherent dignity and its vital prerequisites and components. The findings of the study show that the Quran considers that among the creatures, man has inherent dignity that governs his existential abilities and activities. According to the Quran, the physical aspects of components of human dignity covers wholesomeness of formation, shaping, bringing to existence, composing of human body in addition to some physical abilities, including external senses; and the spiritual aspect covers man’s ability to think and reason, Fitra (innate nature) and free choice. Among the existential effects and essentials of man’s inherent dignity referred to the Quran are his being worthy of safeguarding divine trust, worthy of being viceroy of God, having the ability to choose and change one’s own destiny and making use of the facilities and existents in the universe to achieve one’s own purposes
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

      1. مقدمه

    از نظر قرآن کريم، انسان در عالم خلقت جايگاهي ويژه دارد که در مباحث انسان‌شناسي قرآني ذيل عنوان خلافت و کرامت انسان از آن بحث مي‌شود. پرسش اين مقاله آن است که آيا قرآن براي انسان در ميان آفريدگان برتري ذاتي قائل است يا نه؟ اگر آري، مؤلفه‌هاي سازنده آن را چه مي‌داند؟ و از حيث وجودي چه لوازمي را بر آن بار مي‌کند؟ يافتن پاسخ قرآن به پرسش‌هاي فوق، چارچوب يک مبحث مهم و کليدي انسان‌شناسي قرآني با عنوان کرامت ذاتي انسان را ترسيم و منقح خواهد کرد. مراد ما از کرامت ذاتي، برتري آدمي در درجه وجودي و شرافت او از حيث تکويني نسبت‌ به ديگر آفريده‌هاست. مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان مجموعه عناصري است که آدمي به دليل برخورداري از آنها داراي شرافت تکويني نسبت‌ به ساير مخلوقات مي‌گردد. مراد از لوازم وجودي کرامت ذاتي نيز آن دسته از لوازمي است که به اقتضاي برخورداري آدمي از قابليت‌ها و فعليت‌هاي تکويني ويژه در ساحت تکوين و واقع، بر او بار مي‌شود. بنابراين، بحث‌هاي ديگري که به‌نحوي با جايگاه انسان در نظام هستي ربط دارند، اما مستقيماً ناظر به برتري تکويني آدمي در مقابل مخلوقات ديگر نيستند، همانند کم و کيف خلافت انسان، يا ناظر به ارزش وجودي او نيستند، بلکه به ارزش اخلاقي او ارتباط دارند، مثل کرامت اکتسابي، در قلمرو اين پژوهش نيستند. به‌علاوه، لوازم غيروجودي کرامت ذاتي، همانند لوازم حقوقي يا فقهي يا اجتماعي آن نيز از محدوده بررسي اين مقاله بيرون‌اند.

    از جهت پيشينه بحث بايد گفت که آثار موجود در مقوله کرامت انسان دو دسته‌اند: در تعدادي از آنها علاوه بر معنا و انواع کرامت، به مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي و لوازم آن به‌صورت محدود اشاراتي شده است. يدالله‌پور در کتاب کرامت انسان در قرآن کريم به برخي از مؤلفه‌هاي کرامت آدمي، مانند مختار بودن ذيل مباني کرامت اشاره‌کرده و سپس به لوازم کرامت ذاتي آدمي پرداخته است؛ اما نه لوازم وجودي، او بلکه برخي لوازم فقهي، حقوقي و اجتماعي‌اش را برشمرده است. وي در ادامه، تنها يکي از توابع لوازم وجودي کرامت را با عنوان مسجود ملائکه واقع شدن، به‌اختصار ذيل نتايج کرامت انسان مطرح نموده است (يدالله‌پور،1391). قاضي‌زاده و ملکي در مقاله‌اي کرامت ذاتي انسان را به‌عنوان صفت عام انساني مطرح نموده و وجه و قلمرو کرامت ذاتي او را بررسي کرده‌اند و به‌صورت ضمني به مؤلفه‌هاي کرامت انسان اشاره نموده‌اند؛ ولي از لوازم وجودشناختي آن چيزي را مطرح نکرده‌اند، بلکه به لوازم حقوقي آن به‌اختصار پرداخته‌اند (قاضي‌زاده، ملکي،1391، ص93-110). در مقاله‌اي ديگر، مؤدب و يدالله‌پور نيز به معنا و وجه کرامت ذاتي انسان و لوازم حقوقي آن، از قبيل حق حيات و حق آزادي، از ديدگاه قرآن پرداخته‌اند؛ ولي از مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي سخني به ميان نياورده‌اند (يدالله‌پور، مؤدب، 1393، ص75-90).

    در تعدادي ديگر از آثار مرتبط نيز به معناي کرامت انسان و انواع آن در قرآن پرداخته شده؛ ولي بحثي از مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي و لوازم آن به ميان نيامده است. طبعاً دسته اخير فقط در حد توجه به معنا و انواع کرامت، پيشينه محسوب مي‌شوند؛ اما درباره دو مسئله محوري اين پژوهش، يعني مؤلفه‌ها و لوازم کرامت ذاتي، مشخصاً چيزي در آنها يافت نمي‌شود؛ ازاين‌رو، گزارش آنها به‌عنوان پيشينه وجهي ندارد (نظير: مصباح‌يزدي، 1378، ص367-374؛ جوادي‌آملي، 1381، ج14، ص323-337؛ رجبي، 1392، ص150-161؛ واعظي، 1378، فصل پنجم؛ محسني، 1393، ص81-102).

    با توجه به لزوم آگاهي از ديدگاه قرآن به‌عنوان اساسي‌ترين منبع انسان‌شناسي وحياني درباره شناخت ويژگي‌ها و عناصر سازنده شرافت تکويني انسان و لوازم آن از يک‌سو، و نقصان و ناکافي بودن پيشينه موجود از سوي ديگر، ضرورت بررسي مقوله کرامت ذاتي آدمي و مؤلفه‌ها و لوازم وجودي آن از نظر قرآن آشکارتر مي‌گردد. براي نيل به اين مقصود، تحليل و بررسي مقوله کرامت ذاتي انسان از منظر قرآن را در چهار محور پي مي‌گيريم: در محور اول، بعد از اشاره به مفهوم کرامت، معنا و انواع آن را در قرآن روشن مي‌کنيم؛ در محور دوم، طرح اصل کرامت ذاتي انسان در آيات و قلمرو آن را تصوير مي‌کنيم؛ در محور سوم، مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان را برمي‌شماريم و در محور چهارم، لوازم وجودي آن را از منظر قرآن تحليل مي‌كنيم.

    يادآور مي‌شويم که فن مطالعه در اين پژوهش، کتابخانه‌اي و روش تحقيق، توصيفي‌ـ تحليلي، مبتني بر تفسير موضوعي آيات قرآن است.

      1. معنا و انواع کرامت در قرآن

    قبل از بيان کاربردهاي معنايي کرامت در قرآن و انواع آن، به مفهوم لغوي اين واژه و معاني اصطلاحي آن به‌اختصار مي‌پردازيم. واژه کرامت، مأخوذ از ماده «ک‌ر‌م» است. از نظر لغت‌شناسان، «کَرْم» معنايي ضد «لَؤْم» دارد و لَؤْم به معناي پستي و بي‌ارزشي است (جوهري،1410ق؛ ابن منظور، 1414ق، ماده کرم)؛ بنابراين، کرامت در نقطه مقابل لئامت، به معناي شرافت و بزرگي و عزت است. بعضي نيز قائل‌اند که ماده «ک‌ر‌م» دلالت بر شرف في‌نفسه در شيء دارد و در آن، استعلا نسبت ‌به مادون لحاظ نمي‌گردد، به خلاف عزت (مصطفوي، 1360‏، ماده کرم)؛ يعني معنايي نفسي است، نه نسبي (طباطبايي، 1417ق، ج13، ص156).

    اما در اصطلاح قدماي فلاسفه و نيز علماي علم کلام، کرامت به معناي ظهور امر خارق عادتي است که با ادعاي نبوت و تحدي مقرون نباشد. در اصطلاح فلاسفه متأخر، کرامت يعني اتصاف به فضايلي که انسان را نزد خودش و ديگران شايسته احترام مي‌گرداند (صليبا، 1414ق، ج‏2، ص227، مدخل الکرامة). برخي ديگر از فلاسفه کرامت را ارزش انسان از جهت بهره‌مندي وي از قوه عقل يا نطق يا تفكر دانسته‌اند (صليبا، همان). در مباحث انسان‌شناسي، کرامت اصطلاح خاصي ندارد و از آن تقريباً همان معناي لغوي‌اش اراده مي‌شود؛ اما دو گونه کاربرد دارد. گاه منظور از کرامت، شرافت تکويني انسان است که به‌واسطه آن از ديگر موجودات و مخلوقات به لحاظ وجودي ممتاز مي‌گردد؛ و گاه منظور از آن، ارزش و شرافت اخلاقي آدمي است که شخصيت انساني او را بازتاب مي‌دهد (مصباح يزدي، 1378، ص374). از ميان معاني يادشده، معناي اول کرامت در انسان‌شناسي در اين مقاله مقصود است، نه معناي فلسفي يا کلامي آن.

    ماده «کرم» در قرآن در خصوص خداوند و افعال او و نيز درباره انسان و اعمالش، همچنين فرشتگان و برخي اشيا و امور به کار رفته است. دقت در آيات مربوط به کرامت در مورد خداوند و نيز انسان، بيانگر آن است که در اين آيات همه‌جا از ماده کرم، همان معناي لغوي‌اش، يعني شرافت و ارجمندي (در مقابل لئامت) اراده شده است. کرامت به همين معنا و در درجات متعاليه‌اش، در آياتي که خدا به کريم بودن وصف شده، مورد نظر است؛ چراکه لئامت نقص است و در وجود خداوند مطلقاً راه ندارد و آياتي که عمل اکرام را به خداوند در مورد انسان نسبت مي‌دهند (اسراء:70؛ حج:18؛ فجر:15) و نيز آياتي که از تکريم خدا درباره انسان سخن مي‌گويند، همه معناي شرافت بخشيدن را افاده مي‌کنند؛ مثلاً تکريم خداوند در آيه معروف «و لقد کرّمنا بني‌آدم...»، به معناي ارج نهادن فرزندان آدم و شرافت بخشيدن نوع انسان در ساحت تکوين است؛ بدين معنا که آنان را در آفرينش، نسبت‌ به ديگر آفريده‌ها جايگاهي ممتاز بخشيده است.

    در مورد انسان نيز رفتار کريمانه، مانند بخشش و سخاوت، نشان از صفت کرامت در وجود وي دارد؛ يعني کسي که از ارجمندي و شرافت اخلاقي برخوردار است، چنان رفتاري را منطبق با روح کريمانه خويش انجام مي‌دهد.

    حاصل آنکه در آيات قرآن، کرامت آنجا که به انسان يا افعال او نسبت داده مي‌شود يا به‌نحوي به انسان ارتباط پيدا مي‌کند، به معناي لغوي‌اش، يعني شرافت و علو در مقابل لئامت و پستي، به کار رفته است.

    اما با وجود يکي بودن معناي کرامت درباره انسان، نوع و کيفيت و مصداق آن مختلف است. از دقت در اين نوع آيات به دست مي‌آيد که برخي از آنها مربوط به نوع آفرينش انسان از جهت برخورداري از ويژگي‌ها و قابليت‌هايي است که به‌واسطه آنها از مخلوقات ديگر ممتاز مي‌گردد و قرآن از اعطاي اين ويژگي‌ها و قابليت‌ها، به «اکرام» و «تکريم» انسان تعبير کرده است. اين تکريم شامل همه انسان‌هاست و آنان در اصل بهره‌مندي از آن، وضعيتي مشابه دارند. ازآنجاکه خود انسان در ايجاد چنين قابليت‌ها و صفاتي دخالت ندارد، بلکه دست آفرينش و قدرت الهي سبب پيدايش اين وضعيت خاص تکويني براي او شده است، لذا برخورداري از آنها براي آدمي امتيازي انساني به‌شمار نمي‌آيد و او را شايسته مدح نمي‌کند؛ بلکه هرگونه حسني در اينجا به فعل خدا تعلق مي‌گيرد.

    دسته ديگري از آيات نيز وجود دارند که در آنها اعمال و باورهاي انسان به دليل برخورداري او از آزادي و اختيار و توانايي استفاده از امکانات موجود، رنگ ارزشي و اخلاقي به خود گرفته و مدح يا ذم شده و از اين ناحيه، آدمي و فعل او به کرامت يا انحطاط متصف گرديده است؛ مثلاً آياتي از قرآن، کرامت افراد را متناسب با مراتب تقواي آنها دانسته است (حجرات:13). برخي ديگر براي انسان جايگاه و شرافتي ويژه نزد خداوند ترسيم کرده‌اند (قمر:54-55) و بعضي ديگر، از فروغلتيدن عموم آدميان در اسفل‌السافلين خبر داده و مؤمنان و نيکوکاران را از اين ميان جدا و استثنا کرده‌اند (تين:4-6).

    بنابراين، با توجه به اين اختلافات مي‌توان گفت كه در قرآن از دو نوع کرامت درباره انسان سخن به ميان آمده است: يکي ناظر به شرافت تکويني انسان است که مي‌توان از آن به «کرامت ذاتي» تعبير نمود و ديگري ناشي از ارزش فعل اختياري آدمي است که مي‌توان از آن به «کرامت اکتسابي» يا «کرامت اخلاقي» ياد کرد. کرامت نوع دوم، همان‌گونه‌که در مقدمه گفتيم، خارج از دايره بررسي اين مقاله است و تمرکز بحث ما بر کرامت ذاتي از نظر قرآن است که در محورهاي بعدي به‌تفصيل جوانب آن را تصوير و تحليل مي‌کنيم.

      1. دلالت آيات قرآني بر کرامت ذاتي انسان و قلمرو آن

    مفاد کرامت ذاتي آن است که انسان در هستي داراي مرتبه و بهره وجودي کامل‌تر و آثار وجودي بيشتر و شديدتري از ديگران است؛ پس امري اعطايي است و همراه با آفرينش انسان به او داده مي‌شود و بار ارزشي ندارد. اين نوع کرامت را که ناظر به شرافت تکويني انسان نسبت ‌به ديگر موجودات در نظام آفرينش است، از آيات متعددي مي‌توان استفاده کرد.

    در آيه «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بني‌آدم َو َحَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى‏كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» (اسراء:70) به‌وضوح از تکريم خداوند درباره بني‌آدم و برتري آنان بر بسياري از آفريدگان با لحني ستايش‌آميز سخن به ميان آمده است. اين آيه، نخست تأکيد مي‌کند که ما فرزندان آدم را کرامت بخشيديم؛ سپس به سه مطلب درباره اين تکريم اشاره ‌کرده است که به تعبير برخي محققان، از مظاهر و مصاديق آن تکريم‌اند: اول اينکه ايشان را با وسايل مختلف در خشکي و دريا به حرکت درمي‌آوريم و جابه‌جا مي‌کنيم؛ ديگر اينکه از خوراکي‌هاي پاک به آنها روزي داديم و سوم اينکه ايشان را بر بسياري از مخلوقات برتري داديم (طباطبايي،1417ق، ج13، ص157). به نظر ما، ذکر اين سه امر، از لوازم اعطاي کرامت ذاتي به انسان است، نه مصداق آن. از قراين روشن بر ذاتي بودن اين کرامت، سياق آيه است. سياق آيه مفيد منَّتى آميخته با عتاب است. چون خدا در آيات قبل (اسراء: 66-69) از فراواني نعمت و فضل خود بر انسان سخن مي‌گويد و از نجات او پس از مشکلات و گرفتاري‌ها، و اينکه آدمي پس از نجات از آن گرفتاري‌ها، راه نسيان و اعراض در پيش مي‌گيرد؛ اما با همه اين ناسپاسي‌ها، باز خداوند از اعطاي كرامت و فضل خود به بني‌آدم سخن به ميان مي‌آورد و اين بيان قرينه است بر اينکه مراد آيه، بيان حال جنس بشر و نوع انسان است. درنتيجه، آيه حتي اهل شرک و کفر و فسق را در دايره تکريم‌شدگان داخل مي‌کند؛ وگرنه امتنان و عتاب، معناي صحيحي پيدا نخواهد کرد. لذا با اينکه در ميان اولاد آدم، افراد كافر و گمراه بسيارند، خدا همه را به خلعت كرامت مفتخر کرده است (طباطبايي، همان،ص156؛ طبرسي،1372، ج6، ص661). از اين آيه چند نکته به دست مي‌آيد:

    1. کرامتي که به انسان عنايت شده، مطابق تعبير «کرمنا» از جانب خداست و منشأ خدايي دارد؛ نه ناشي از فعل و رفتار او يا حيثيتي ديگر يا از سوي موجودي ديگر.

    2. اطلاق واژه بني‌آدم در تکريم الهي، شمول کرامت را براي همه انسان‌ها ثابت مي‌کند (آلوسي، 1415ق، ج8، ص112). پس همه انسان‌ها بدون استثنا، از اين کرامت الهي برخوردارند و از اين ‌جهت بر يکديگر امتيازي ندارند.

    3. اين نوع کرامت، از انسان قابل انفکاک نيست. به تعبير ديگر، اين کرامت، ثابت، دائمي و زوال‌ناپذير است؛ زيرا با نحوه آفرينش و تکوين انسان ممزوج مي‌باشد.

    از ديگر آيات دال بر کرامت تکويني و ذاتي انسان، آيه «قالَ أَرَأَيْتَك َهذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ اِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء:62) مي‌باشد. عبارت «الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ» در اين آيه، نقل قول خدا از ابليس است. خداوند پس از آفرينش آدم، به فرشتگان و ابليس دستور داد بر او سجده کنند. سجده آنان بر آدم، به معناي تکريم آدم و نوع انسان از سوي خدا به‌شمار مي‌آيد و جهتش اين بوده است که انسان از آفرينش ويژه‌اي برخوردار بود که همين او را مسجود فرشتگان کرد؛ اما ابليس از اين برتري ناخشنود شد و بر آدم سجده نکرد. مراد ابليس از تعبير «الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ» حضرت آدم است. برترى دادن آدم بر ابليس، با امر الهي به سجده بر آدم براي ابيس آشکار شد و مطابق آيه، او نيز از اين دستور و امر، تفضيل و برتري آدم را بر خود فهميد و از سجده امتناع كرد و درپي آن از درگاه خداوند رانده شد (طباطبايي، همان، ص145). با توجه به داستان خلقت آدم†، اين تکريم اعطايي از جانب خدا بود، نه دستاورد تلاش حضرت آدم؛ و مسجود واقع شدن، از لوازم برخورداري از اين تکريم بود که ابليس علت امتناع از سجده بر آدم را بدان استناد نمود.

    همچنين آيه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (تين:4) دال بر کرامت تکويني آدمي است. راغب مي‌گويد:. تقويم شيء، راست و درست کردن آن است و آفرينش انسان در احسن تقويم بدان معناست که همه قابليت‌هاي ويژه انسان، از عقل و درک گرفته تا راست‌قامت بودن را خدا به انسان عطا است (راغب اصفهاني،1412ق، ماده قوم). طبرسي هم گفته است: تقويم در لغت، تأليف و تعديل نمودن شيء را گويند، آن‌گونه‌که شايسته آن است (طبرسي، همان، ج10، ص775). بر اين اساس، مي‌توان گفت: مقصود از آفرينش انسان در بهترين تقويم اين است كه انسان از هر نوع امکانات تکويني كه ثبات و بقاي او به آن نياز دارد، بهره‌مند بوده است. الف و لام در الانسان، ال جنس و مفيد استغراق است و همه افراد انسان را شامل مي‌گردد. پس مطابق آيه، جنس انسان برحسب خلقتش داراى بهترين وضعيت تکويني است و همان‌گونه‌که برخي مفسران نيز گفته‌اند، اين آيه به همراه آيه بعد، يعني «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمنوا...»، اين واقعيت را بيان مي‌کنند که انسان برحسب آفرينش طورى آفريده شده است كه قابليت و صلاحيت دارد تا به درجات بلند عروج كند (يا بالعکس سقوط نمايد)؛ چراکه خدا او را به امکانات لازم مجهز نموده و اسباب و ابزار مورد نياز را براي اين ترقي در اختيارش قرار داده است. اين بدان معناست که انسان داراي منزلتي والا و امتيازي ويژه در آفرينش است (طباطبايي، همان، ج20، ص319-320) و از امکانات ذاتي و تکويني اختصاصي برخوردار مي‌باشد.

    از جمله آيات دال بر کرامت ذاتي، آيه «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ» (مؤمنون:14) است. در اينجا بيان آيه از تعبير «خلق» در عبارات سابق، به «انشاء» در عبارت «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر» تغيير يافته است. اين تغيير سياق بر اين دلالت مي‌کند كه آنچه خدا در آخرين مرحله به وجود آورده، حقيقتي است غير از آنچه در مراحل قبلى بود. در مرحله اخير، روح الهي به انسان اعطا شده است و خداوند پس از آن، خود را به‌عنوان بهترين آفريدگار تحسين كرده که لازمه‌اش آفرينش احسن المخلوقات است. برخورداري از مقام احسن مخلوقات در ميان آفريدگان، دلالت بر شايستگي‌هاي ويژه تکويني آدمي دارد و به معناي برخورداري انسان از کرامت تکويني نسبت‌ به ديگر آفريده‌هاست.

        1. قلمرو کرامت ذاتي انسان

    در آيه 70 سوره اسراء که از کرامت ذاتي انسان سخن گفته است، جمله اخير آيه، يعني «وَفَضَّلْناهُمْ عَلى‏كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» به‌نوعي به دايره کرامت ذاتي انسان اشاره مي‌کند. آيا انسان بر همه مخلوقات مادي و غيرمادي، حتي فرشتگان برتري ذاتي دارد يا اينکه دايره اين برتري تکويني فقط منحصر به موجودات مادي است؟

    برخي مفسران، ازجمله طبرسي، «مِن» را بيانيه گرفته و «کثير» را مفيد معناي عموم، و جمله مورد بحث را دال بر برتري انسان بر همه مخلوقات دانسته‌اند (طبرسي، همان، ج6، ص662). شاهد بر اين برداشت، آيه 223 سوره شعراء درباره شياطين است: «وَأَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ»؛ که کلمه «اکثر» در اين آيه به معناي جميع است؛ يعني همه آنها دروغ‌گويند (مکارم شيرازي، 1374، ج22، ص526). ظاهر برخي روايات نيز مؤيد اين تفسير است (طوسي، 1414ق، ج2، ص103). پس طبق اين احتمال، انسان بر همه مخلوقات، از جمله فرشتگان نيز شرافت ذاتي دارد.

    اما اگر «مِن» در عبارت «ممن خلقنا» تبعيضيه باشد، «کثير» به معناي اغلب خواهد بود و در اين صورت، آيه برتري انسان بر بيشتر مخلوقات را مي‌رساند. طبق اين احتمال، آيه مفيد برتري انسان بر فرشتگان نيست يا در اين باره ساکت است. بسياري از مفسران چنين نظري دارند (طوسي، بي‌تا، ج6، ص503؛ مشهدي قمي، 1368، ج7، ص450؛ طيب، 1378، ج8، ص285؛ المراغي، 1394ق، ج2، ص681؛ الزحيلي، 1418ق، ج15، ص127؛ طباطبايي، همان، ج13، ص157) و گفته‌اند که مراد آيه، برتري انسان بر حيوانات و نيز جن است، نه همه مخلوقات؛ زيرا غرض آيه، بيان جهات و نعمت‌هاي دنيايي است كه خداوند با آنها آدمى را تكريم كرده است (طوسي، همان)؛ در نتيجه، تكريم و تفضيل آدمي، در همين راستا و در مقايسه با ديگر موجودات مادى است؛ اما فرشتگان، چون موجوداتي مادى نيستند و تحت نظام حاكم بر عالم ماده قرار ندارند، تخصصاً از شمول آيه خارج‌اند؛ پس آيه دلالتي بر برتري انسان بر فرشتگان الهي ندارد (طباطبايي، همان).

    به نظر ما، تفسير دوم ترجيح دارد؛ زيرا اولاً حمل کلمه کثير بر معناي جميع، برخلاف ظاهر است و به قرينه نياز دارد؛ ثانياً همان‌گونه‌که در بيان برخي مفسران آمده (طوسي، همان؛ طباطبايي، همان)، سياق آيه مفيد بيان تکريم انسان در نعمت‌هاي مادي و زندگي دنيايي است که از تعابير حمل و حرکت انسان در دريا و برخورداري از رزق طيب، به‌خوبي قابل‌ استفاده است. بنابراين، قياس انسان در برخورداري از اين نعمت‌ها و گرامي داشتنش، با کسي صحيح است که در دايره عالم مادي باشد. اما روايت مؤيد تفسير اول را مي‌توان اين‌گونه توجيه کرد که به قرينه سياق آيه که نعمت‌هاي مادي را گوشزد مي‌کند، اطلاق برتري انسان بر ديگر خلايق، انصراف به برتري او بر ديگر موجودات مادي دارد و لذا روايت نيز با دلالت ظاهري آيه و برداشت دوم همسو خواهد بود و در مقام بيان فضيلت انسان بر فرشتگان نيست. اما آیه‌ای که در آن کلمه کثیر به‌کار رفته و معنای عموم از آن اراده شده است (شعراء:223)، با قرائن لفظی یا معنوی و مقامی همراه می‌باشد و این سبب شده تا واژه کثیر در معنای مجازی به کار گرفته شود.

    از آيات ديگري همانند آيات خلقت آدم† و امر خدا به فرشتگان براي سجده بر او، استفاده مي‌شود که نوع بني‌آدم به دليل مقام کمالي که مي‌توانند كسب كنند، از فرشتگان برترند، نه به دليل مقام تکوين؛ همان‌گونه‌که انبيا اين برتري را بالفعل دارايند. بنابراين، سجده فرشتگان بر آدم† از باب خضوع در برابر کمال انساني بود (طباطبايي، همان، ص165). بنابراين، اگر مجموع کرامت ذاتي و اکتسابي در نظر گرفته شود، انسان برترين موجود و مخلوق در ميان آفريده‌هاست.

      1. مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان در قرآن

    مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان، يعني عناصر سازنده آن، برحسب ابعاد وجود آدمي به دو ساحت جسماني و روحاني او تعلق پيدا مي‌کنند که هر يک را جداگانه در آيات پي مي‌گيريم.

        1. مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي در ساحت جسماني

    انسان مرکب از جسم و روح است؛ گرچه اصالت انسان با بعد روحاني اوست، اما جسم و بدن انسان به‌منزله مَرکب براي روح اوست و قابليت و صحت و سلامتي آن تأثير شگرفي در حيات و حرکت روح به‌سوي کمال دارد و به همين دليل در دستورات ديني براي حفظ جسم انسان توصيه‌هاي خاصي از حيث تغذيه صحيح و بهره‌مندي از طيبات (نجفي، 1423ق، ج8، ص370) و آسيب نرساندن به جسم در هنگام اندوه (نجفي، بي‌تا، ج4، ص367) صادر شده است. از آيات مختلفي استفاده مي‌شود که انسان در ساحت جسماني و از حيث بدني داراي شرافت تکويني است. اين آيات را ذيل چند عنوان طرح و تحليل مي‌کنيم.

          1. حسن صورتگري انسان

    توجه به ساختمان جسماني انسان و ويژگي‌ها و قابليت‌هاي آن، نشان از لطف خداوند در خلقت بديع آدمي از نظر جسماني دارد و انسان حتي در اين ساحت، ممتاز آفريده شده و از کرامت خاص الهي بهره‌مند است. خدا اين حقيقت را به انسان يادآوري کرده که او را با صورت‌ها و نيز شکل‌هاي مختلف و متفاوت از ديگر مخلوقات آفريده است:

    در برخي آيات به اصل تصويرگري انسان در رحم و مرحله جنيني اشاره شده است: «هُوَالَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لاإِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (آل‌عمران:6). صورتگري در اين آيه ناظر به اعطاي انواع ظرفيت‌هايي جسماني است و بر اساس برخي روايات (عروسي حويزي، 1415ق، ج2، ص6؛ فيض کاشاني، 1415ق، ج2، ص182؛ مشهدي قمي، همان، ج5، ص43)، در اين مرحله اندام‌هاي جسماني آدمي تمايز پيدا مي‌کنند و خداوند به انسان دست‌وپا و گوش و چشم و دهان عنايت مي‌کند؛ همچنين زيبايي چهره‌ها و فربهي يا لاغري جسم، بلندي يا کوتاهي اندام، همگي به اين مرحله مربوط است. البته اين آيه امتياز خاصي را براي انسان در ساحت تکويني بيان نمي‌کند؛ اما در دو آيه ديگر، اين تصويرگري را به احسن بودن متصف کرده است: «وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ» (غافر:64 ؛ تغابن:3). تعبير «وَصَوَّرَكُمْ» همانند تعبير «يُصَوِّرُكُمْ» در آيه قبلي است و از ادامه آيه، امتياز انسان در ساحت جسماني استفاده مي‌شود؛ چون علاوه بر اصل صورتگري، حسن صورتگري درباره آفرينش انسان مطرح شده و قرآن فقط اين تعبير را در ارتباط با خلقت انسان بيان کرده است. درآمدن حرف «فا» در ابتداي جمله «فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ»، حاکي از آن است که اين جمله به‌منزله تفسير جمله قبل است. خدا شما را صورتگري کرد؛ يعني صورت جسماني شما را به ‌نحو نيكو بياراست. خداى تعالى در صورتگري بدن انسان، وي را مجهز به ابزاري دقيق كرده است كه با آنها بتواند كارهاى عجيب انجام دهد؛ كارهايى كه ديگر موجودات جاندار از انجام آن عاجزند. اين را برخي از مفسران هم گفته‌اند (طبرسي، همان، ج8، ص825؛ طباطبايي، همان، ج17، ص346). بنابراين، اشاره به تصويرگري نيکوي اختصاصي انسان، نشان از نوعي تکريم او در ساحت جسماني دارد.

          1. تسويه، تعديل و ترکيب جسم انسان

    در برخي آيات قرآن بر جنبه‌اي ديگر از امتيازات جسماني انسان تأکيد شده که با تعابير سه‌گانه «تسويه، تعديل و ترکيب» از آنها ياد شده است: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ في‏ أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ» (انفطار:6-8). آيه در مقام توبيخ، انسان را به قابليت‌ها و خصوصيات سه‌گانه‌اش در آفرينش جسماني او توجه مي‌دهد و مي‌فرمايد که خدا تو را آفريد، و اعضا و قوايت را تسويه كرد؛ سپس تعديل نمود و در هر شكلى كه خواست، تو را تركيب كرد؛ پس با اين حساب نبايد مغرور شوى. به نظر مي‌رسد بيان اين مراحل، به کرامت تکويني او مرتبط است.

    تسويه يک‌چيز، همسان و يک اندازه کردن آن است؛ چه در جهت بلندي آن يا پستي‌اش. بر اين اساس، «خلقک فسواک» يعني تو را به‌مقتضاي حکمت آفريد (راغب اصفهاني، همان، ماده سوي)؛ پس «فسوّاک» يعني همه اعضا و جوارح و قواي انسان را در اندازه مناسب و محل خاص خود همسان پديد آورد. «عَدَلَ» در لغت يعني به مساوات تقسيم کرد يا عِدل هم قرار داد (راغب اصفهاني، همان، ماده عدل). «فعدلک» در آيه به معناي آن است که پس از تسويه، همه ‌چيز تو را معتدل و به‌اندازه و متوازن قرار داد يا آنها را دوبه‌دو عدل هم قرار داد (طبرسي، همان؛ طباطبايي، همان). اما جمله اخير، يعني «في اي صورة ما شاء رکبک»، مطابق روايات دال بر اين است که خدا اگر مي‌خواست، انسان را بر غير اين صورتي که هست، ترکيب مي‌کرد (در روایت امام صادق† آمده است: لوشاء رکَّبک علی غیر هذه الصورة)؛ مثلاً به‌صورت حيوانات ديگر قرار مي‌داد؛ اما با خلقتي مخصوصِ انسان، او را از خلقت ديگر حيوانات متمايز نمود و در بهترين قوام آفريد؛ به‌‌نحوي‌که هيچ حيوان ديگري به انسان شباهت ندارد (طبرسي، همان، ج10، ص683). برخي از مفسران گفته‌اند که مقصود از عَدل و ترکيب اين است که به‌مقتضاي حكمت، انسان‌ها را از نر و ماده، سفيد و سياه، بلند و كوتاه، فربه و لاغر، قوى و ضعيف، و... مركب كرد و همچنين از اعضايى مانند دو دست، دو پا، دو چشم، سر و بدن، استواى قامت، و امثال آن ترکيب نمود كه همه از مصاديق عَدل در تركيب اجزا با يكديگر است (طباطبايي، همان، ج20، ص225).

    بنابراين، بيان همه اين مراحل، از آفرينش تا تسويه و عدل و ترکيب، هم براي تذکر آدمي و پرهيز دادن او از غرور در برابر خداست و هم توجه دادن او به تکريمش در بعد جسماني از سوي خداوند است.

          1. آفرينشي از هر نظر موزون

    آيه‌اي که درباره آفرينش انسان در احسن تقويم است، به‌نوعي بر کرامت ذاتي آدمي در ساحت جسماني دلالت دارد: «لَقَدْخَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (تين:4). تقويم در لغت به معناي مستقيم و معتدل کردن است (ابن منظور، همان؛ طريحي، همان، ماده قوم) و احسن تقويم به معناي برخوردار کردن انسان از آن چيزي است که به او اختصاص دارد؛ مثلاً از اختصاصات انسان، بهره‌مندي از عقل و فهم در ساحت روحاني، و راست‌قامتي و برخورداري از اعتدال در اعضاي جسماني است (راغب اصفهاني، همان؛ جوهري، همان، ماده قوم). بنابراين، آفرينش انسان در بهترين حالت قوام‌بخشي، بدان معناست که خداوند هرچه را که بقا و کمال انسان در هر بعدي محتاج آن است، به بهترين وجه در اختيار او قرار داده است. بنابراين، اطلاق اين تعبير، بعد جسماني را نيز دربرمي‌گيرد. پس خداوند انسان را از هر نظر موزون و شايسته و داراي قوام آفريد؛ هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى و عقلى؛ يعني زمينه و استعداد لازم را جهت ارتقاي مراتب کمال، در وجود او قرار داده است (طباطبايي، همان، ص319؛ طبرسي، همان، ص775؛ مکارم شيرازي، همان، ج27، ص144).

    همچنين از آياتي که خدا را احسن الخالقين مي‌شمارند (مؤمنون:14؛ صافات:124)، بالملازمه مي‌توان چنين استفاده کرد که انسان سرآمد آفريده‌هاست؛ چراکه اين تحسين الهي از خود، تنها پس از پايان آفرينش انسان مطرح شده است، نه هيچ موجود ديگري، مثل فرشتگان يا جن يا آسمان‌ها و زمين. بنابراين، به مخلوق مورد نظر در ساحت تکوين چيزي اعطا شده که به هيچ موجودي داده نشده است. اين مطلب به اطلاقش هر دو ساحت جسماني و روحاني انسان را دربرمي‌گيرد. بنابراين، اجمالاً از اين دو آيه نيز به وجهي کرامت و شرافت جسماني آدمي قابل برداشت است؛ هرچند نمي‌توان قاطعانه اين را گفت.

          1. متمايز بودن برخي حواس و اندام‌ها

    در تعدادي از آيات به برخي از حواس ظاهري انسان به‌صورت خاص به‌عنوان نعمت الهي توجه شده است: «ثُمَّ سَوَّاهُ و َنَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَليلاً ماتَشْكُرُونَ» (سجده:9). در اين آيه، از برخورداري قواي ادراکي حسي (سمع و بصر) و غيرحسي دروني (فؤاد به معناي قلب) (ابن منظور، همان؛ راغب اصفهاني، همان، ماده فئد) سخن به ميان آمده است. با توجه به اينکه انسان در ابتداي آفرينش از معلومات حصولي خالي است (نحل:78) و به‌تدريج با به‌کارگيري ابزارهاي ادراکي يادشده، به‌طور متعارف اين معلومات براي او حاصل مي‌گردد، ذکر آنها با توجه به بهره‌اي که انسان از اين موهبت‌ها براي فراگيري علوم و فنون مي‌برد، خود مصداق بارز تکريم خداوند از انسان در ساحت جسماني است.

    در برخي آيات هم به آفرينش نعمت چشمان، لب‌ها و زبان انسان اشاره ‌شده است: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ ولِساناً وشَفَتَيْنِ» (بلد: 8-9). اين بيان را مي‌توان به‌گونه‌اي در راستاي تکريم آدمي در ساحت جسماني تلقي كرد. سخن گفتن به‌عنوان ويژگي‌اي که هيچ موجود ديگري ندارد، با زبان و لب‌ها صورت مي‌گيرد. آنچه از اين مجاري ادراکي يا با اين اندام‌ها براي انسان حاصل مي‌شود، ويژه آدمي است و موجب تمايز فاحش او از ديگر مخلوقات شده است. قرآن جز براي انسان به داشتن اين ابزارها و اندام‌هاي ارتباطي براي هيچ موجود ديگري اشاره نکرده است؛ چراکه اين ابزارها بااينکه در موجودات ديگر نيز هست، ولي اساساً کارکردي را که براي آدمي دارد، براي آنها ندارد؛ بلکه با اين ويژگي‌ها و قابليت‌ها، فقط انسان از آن برخوردار است. بنابراين، ذکر ويژه آنها را مي‌توان جلوه‌اي از کرامت ذاتي انسان در بعد جسماني به‌شمارآورد.

        1. مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان در ساحت روحاني

    بعد روحاني آدمي اهميتي بالاتر از بعد جسماني وي دارد؛ بلکه اصل است؛ چراکه حقيقت و شخصيت انسان وابسته به روح اوست؛ ازاين‌رو مي‌توان کرامت ذاتي را حقيقتاً بيشتر در بعد روحاني انسان متجلي دانست و امتيازات جسماني آدمي را هم مي‌توان به‌نوعي مقدمه و زمينه‌ساز و ايجادکننده شرايط براي تکامل روح او شمرد. همان‌گونه‌که بعد مادي انسان منشأ طبيعت و تمايلات حيواني اوست، بعد روحاني و الهي او نيز منشأ فطرت و تمايلات فوق حيواني اوست.

    برخورداري انسان از بعد روحاني را از آيات مختلفي مي‌توان استفاده کرد. خداوند در قرآن پس از اشاره به خلقت ساختمان مادي و جسماني انسان، به آفرينش بعد روحي او اشاره مي‌كند و آن را به خودش نسبت مي‌دهد. تعبير «تسويه» و «نفخ روح» درباره خلقت انسان، که در برخي آيات آمده است، مانند: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ ونَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» (حجر:29؛ ص:72)، هم به دوساحتي بودن وجود او و هم به ارزشمندي انسان به دليل برخورداري از بعد روحاني اشاره دارد؛ زيرا اضافه روح به ضمير ياء - که به خداي تعالي برمي‌گردد - نشان از شرافت روح انساني دارد و به‌اصطلاح اين اضافه، اضافه تشريفي است (طوسي، بي‌تا، ج6، ص332؛ طبرسي، همان، ج6، ص516؛ طباطبايي، همان، ج16، ص250) و خداوند با اين انتساب به خود مي‌خواهد بفهماند که روح انسان چنان شريف و باعظمت است که جا دارد به آن «روح من» (روح الهي) گفته شود. به ‌عبارت ديگر، اين نسبت، شدت اتصال و ارتباط انسان با خداوند و نيز شرافت انسان را مي‌رساند و براي انسان مقام و منزلتي را بيان مي‌کند که فرشتگان به خاطر آن مقام، مأمور به سجده بر او شدند (فقعوا له ساجدين).

    خداوند در آيات 7-9 سوره سجده، پس از بيان اينکه آغاز خلقت نوع انسان از گل بوده، در فراز دوم به خلقت نسل انسان از نطفه و در فراز سوم به دميدن روح در انسان اشاره مي‌کند: «ثمّ سوّاه ونفخ فيه من روحه»؛ و در ادامه آيه، نعمت برخورداري از قوا و مبادي ادراک‌هاي حسى و عقلي را بر همين ساحت روحاني انسان مترتب مي‌کند.

    در آيه چهاردهم سوره مؤمنون، ابتدا مراحل آفرينش بُعد مادي انسان بيان شده و پس از اتمام خلقت جسم انسان، مرحله ديگر خلقت او با تعبيري ديگر بيان كرده است: «ثم انشأناه خلقا آخر». مراد از انشاي انسان در آفرينشي ديگر، همان نفخ روح است که روايات نيز بر اين مطلب دلالت دارند (قمي، 1367، ج2، ص95؛ سيوطي، 1404ق، ج5، ص6). تغيير سياق در آيه، از عبارت «خلقنا» به عبارت «انشأناه»، حاکي از آن است که آفرينش جديد، حقيقتي ديگر است غير از آنچه در مراحل پيشين بود. در اين مرحله، او موجودي شده که زنده و قادر و عالم است؛ به‌گونه‌اي‌که در ذات و خواص و صفات، با سابقش تفاوت دارد (طباطبايي، همان، ج15، ص20-21). پس از اتمام اين مرحله است که خداوند خود را به‌عنوان بهترين آفرينندگان تحسين مي‌كند. لازمه اين تحسين آن است که اين مخلوق نيز احسن مخلوقات از حيث تکوين باشد. تفريع اين تحسين بر آفرينش بعد روحاني انسان (نفخ روح)، دلالت بر اين نکته دارد که اصل ارزشمندي و کرامت ذاتي انسان، پس از خلقت بعد روحاني او بوده و به دليل همين بعد است.

    پس وجود انسان از ديدگاه قرآن، مرکب از دو ساحت جسماني و روحاني است. با لحاظ اين نکته، خاستگاه حالاتي مانند تفکر، اراده، غم، شادي، محبت، ترس، نفرت و امثال اين امور در انسان کجاست؟ جسم انسان يا روح او؟ ديدگاه‌هاي متعددي دراين‌باره وجود دارد. برخی از دانشمندان مادی‌نگر و مادی‌گرا همه این حالات را به جسم انسان و فعل‌وانفعالات جسمانی او ارجاع می‌دهند؛ در مقابل، برخی دیگر این امور را معلول و نتیجه فعالیت‌های روان یا روح و نفس انسانی می‌دانند. از نظر اندیشمندان الهی اینها ناشی از روح مجرد انسان است (ر.ک: طباطبایی، همان، ج1، ص369- 370؛ همو، 1420ق، ص156). آيات قرآن کريم خاستگاه آنها را بعد روحاني انسان مي‌داند. قرآن براي روح، تجرد و استقلال قائل است؛ يعني روح وجودي مستقل از بدن انسان دارد ولی در عین حال با آن رابطه دارد. رابطه روح با بدن، رابطه تدبير و تصرف (به‌کارگيري در مقام عمل) است (عبوديت، 1392، ج3، ص282-285)؛ يعني نفس با کمک سلسله اعصاب بدن، همان‌گونه‌که با چشم مي‌بيند و با گوش مي‌شنود و با دست کارهاي ديگري انجام مي‌دهد، همين‌گونه هم در مقام انديشه و تفکر از ماده خاکستري رنگ مغز استفاده مي‌کند که بيانگر نوعي رابطه قوي ميان ادراکات انسان با سلول‌هاي مغز به‌عنوان ابزار ادراک مي‌باشد و با مرگ بدن، نفس ابزار کار خويش را از دست خواهد داد (ضياآبادي، 1379، ص715). با توجه به اين نکته، اکنون مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان در ساحت روحاني را در پرتو آيات برمي‌شماريم.

          1. تفکر و تعقل

    انسان علاوه بر برخورداري از بُعد جسماني و رشد و تغذيه و حرکت و حساسيت، داراي قوه تفکر، تعقل و استنتاج است که ديگر آفريده‌هاي عالم طبيعت از آن بي‌بهره يا کم‌بهره‌اند. اين ويژگي مسلماً به بعد جسماني آدمي تعلق ندارد؛ چراکه اگر چنين بود، در حيوانات هم بايد ديده مي‌شد؛ بلکه متعلق به بعد روحاني اوست که آدمي به‌واسطه داشتن آن از حيوانات ممتاز مي‌شود. ادراک‌هاي حسي و خيالي و ادراک عقلي، ناشي از قابليت‌هاي روح انسان‌اند؛ زيرا انسان در حالت خواب، از ادراک محروم است و نيز پس از مفارقت روح از بدن، جسد انسان از هيچ درکي برخوردار نيست.

    مطابق آيات، انسان در ابتداي خلقت که از خاک يا نطفه آفريده مي‌شود و سپس صورت‌هاي گوناگوني به خود مي‌گيرد، داراي هيچ‌گونه درکي نيست؛ ولي وقتي خلقتي ديگر پيدا مي‌کند (دميده شدن روح)، اين بعد آفرينش اوست که منشأ اثر مي‌شود و انسان داراي درک و حيات و اراده و شعور تدبير و تصرف در موجودات مي‌گردد.

    در برخي آيات، از جمله آيه 9 سوره سجده (و نيز مؤمنون:78 و ملک:23)، خدا پس از دميده شدن روح در جسم آدمي، با اعطاي نعمت شنيدن و ديدن (ادراک‌هاي حسى) و ادراك به‌وسيله فؤاد بر او منت نهاده است. فؤاد، در آيه به معناي قوه ادراک دروني در مقابل سمع و بصر است که از قواي ادراکي حسي‌اند. به نظر مي‌رسد، در زبان عربي اطلاق فؤاد بر قلب و دل (ابن‌منظور، همان؛ راغب اصفهاني، همان، ماده فئد)، به اعتبار مرکز ادراک دروني و قوه شکل‌دهنده ادراکات نظري و شهودي بودنش مي‌باشد. طبعاً در درون انسان، يا معرفتي شهود مي‌شود يا تعقل مي‌گردد؛ و واژه فؤاد در قرآن علاوه بر تعقل، احساس دروني و شهود را هم پوشش مي‌دهد (نجم:11) و بر اين اساس، ذکر اعطاي فؤاد پس از آفرينش روح انسان، اشاره به يکي از قابليت‌هاي اساسي ساحت روحاني او و دلالت بر تکريم ذاتي انسان از سوي خدا دارد. با بهره‌مندي از اين قوه است که انسان بسياري از حقايق را درک مي‌کند.

    برخي روايات نيز امتياز انسان‌ها را از جهت شرافت تکويني به عقل آن دانسته‌اند، نه به حسب و نسب. امام علي† فرموده است اصل و تبار انسان، عقل اوست (ر.ک: مجلسي، 1404ق، ج1، ص83). بنابراين، از مجموع آيات و روايات برمي‌آيد که يکي از مؤلفه‌هاي کرامت تکويني انسان، برخورداري از قوه تعقل و انديشه‌ورزي است که به ساحت روحاني وجود او تعلق دارد.

    برخي از مفسران هم همين مؤلفه را اصلي‌ترين عنصر کرامت ذاتي آدمي دانسته و گفته‌اند که وجه شرافت ذاتي آدمي در آيه کرامت، به برخورداري او از قوه عقل و اختصاص آن به انسان مي‌باشد و نيز اينکه انسان در همه صفات و افعال، برخلاف موجودات ديگر، دائم در ترقي و پيشرفت بوده است (طباطبايي، همان، ج13، ص156). البته اگر منظور از اين تعبير، اختصاص عقل به انسان باشد، مي‌دانيم که به جن نيز عقل اعطا شده و اساساً دليل مکلف بودن جن نيز برخورداري از اين قوه است. از سوي ديگر، نمي‌توان گرايش‌هاي متعالي در وجود انسان را در برخورداري از اين شرافت ناديده گرفت يا آنها را مساوي عقل قلمداد کرد.

          1. برخورداري از فطرت

    فطرت، مصدر نوعي مأخوذ از «فطر» است. اين ماده در لغت به معناي باز کردن و ابراز چيزي است (ابن فارس، 1429ق، ماده فطر). بنابراين، فطرت به‌عنوان مصدر بر نوع آفرينش دلالت مي‌کند و در مورد آفرينش بديع و بدون نقشه قبلي به کار مي‌رود. بر اين اساس، فطرت الهي يعني نوعي از آفرينش که خداوند خلق را بر اساس آن آفريده؛ مثل اينکه آنها را با معرفت به خود آفريده است (راغب اصفهاني، همان، ماده فطر).

    اين فطرت، امري غيراکتسابي و متمايز از غريزه است. توضيح آنکه در نهاد انسان کشش‌ها و جاذبه‌هايي وجود دارد كه آگاهانه يا ناخودآگاه براى او تعيين جهت مى‏كند؛ مانند ميل جنسى و اشتها به غذا، که خواه‌ناخواه او را به‌سوي هدفي جلب مي‌کند. ناآگاه بودن اين جاذبه‌ها به اين معناست که نياز به وساطت عقل ندارد؛ مانند حيوان که بدون نياز به تفكر، به سوي غذا و جنس مخالف جذب مى‏شود. آگاهانه بودن هم به اين معناست که اين جاذبه درونى در عقل و انديشه اثر مى‏گذارد و او را وادار به انتخاب طريق مى‏كند. نوع اول را «غريزه» و نوع دوم را «فطرت» مى‏نامند (مکارم شيرازي، همان، ج16، ص422-423). با توجه به اين تفاوت، آن دسته از تمايلات متعالي که مختص انسان و وجه امتياز انسان از ديگر مخلوقات است و مربوط به بُعد روحي و فراحيواني اوست، «فطرت» خوانده شود.

    البته فطرت در امور فطري جلوه مي‌کند. ازجمله امور فطري در نهاد انسان، گرايش و ميل به خدا و کرنش در برابر اوست؛ چنانکه کمال‌طلبي و خضوع در برابر کمالات، از ديگر امور فطري در وجود آدمي است و خاستگاه آن کششي است که انسان در درون خود به کامل مطلق دارد. گرايش به صداقت، امانت، وفا، حيا و گريز از دروغ و خيانت و پيمان‌شکني، مصداق‌هاي ديگري از امور فطري در وجود انسان‌اند.

    برخورداري از فطرت خاص انساني، از ديگر مؤلفه‌هاي ساحت روحاني انسان در تکوين است؛ چون امور فطري آميخته با نوع آفرينش انسان است؛ در نتيجه، همگاني، غيرقابل اکتساب، جاودانه و تبديل‌ناپذيرند. اين امور که نشانه ميل به امور متعالي است، به بعد روحاني وجود انسان مرتبط مي‌شود و خود بخشي از کرامت ذاتي انسان محسوب مي‌گردد. بنابراين، پشتوانه فطرت انسان، همان روح الهي اوست (جوادي آملي،1392، ص22-23) و همان‌گونه‌که روح با اضافه تشريفي به خداوند انتساب يافته (بر اساس تعبير قرآني «روحي»)، فطرت در قرآن نيز با اضافه تشريفي به خداوند منسوب شده است: «فطرت الله» و اين نشان از نقش آن در کمال ذاتي و کرامت تکويني انسان دارد.

    در آيه معروف فطرت، قرآن انسان را مفطور به فطرت خدايي معرفي مي‌کند: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي ‏فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» (روم:30). در اين آيه، دين فطري انسان معرفي شده است (مصباح يزدي، 1389، ص98-100). اين آيه دستور توجه تام به دين آميخته با سرشت انسان را مي‌دهد و بيانگر اين نکته است که اين ويژگي (فطرت) در همه انسان‌ها هست. در نتيجه، همه انسان‌ها به دين و خداوند توجه دارند و هويت انسان بر فطرت ديني و الهي آفريده‌ شده است. برخي انديشمندان انسان را از آن روي كه با فطرت ديني و خدايي آفريده شده، «حي متأله» تعريف کرده‌اند و فطرت را حد وجودي انسان، نه حد ماهوي او مي‌دانند (جوادي آملي، همان، ص157). بنابراين، طبق آيه شريفه، آدمي با اين سرمايه تکويني پا به عرصه هستي گذاشته است و برخورداري از اين سرمايه‌بخشي از کرامت ذاتي اوست.

          1. برخورداري از اختيار

    يکي از تفاوت‌هاي اساسي انسان با تمام موجودات جهان طبيعت، قدرت اراده توأم با آزادي و انتخاب اوست و انسان بر سرنوشت خويش حاکم است. بررسي، انتخاب و تصميم‌گيري، سه عنصر اساسي اختيار انسان به‌شمار مي‌آيند (رجبي، 1392، ص170) و برخورداري از اين ويژگي، يکي از مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان است. طبعاً اين ويژگي ربطي به جنبه جسماني و بعد مادي انسان ندارد؛ بلکه از تجليات بُعد روحاني اوست؛ چراکه هيچ يک از سه عنصر يادشده، از جسم انسان مترشح نمي‌شود. در اين ويژگي، تنها جن با انسان مشترک است؛ اما پيچيدگي و دايره تصرفات انسان در اعمال اختيار، با جن قابل قياس نيست.

    آيات زيادي از قرآن بر برخورداري انسان از اختيار دلالت دارند. آيات مربوط به ابتلا و آزمايش انسان (انسان:2-3؛ کهف:7؛ انبياء:35؛ محمد:31؛ مؤمنون:30)، همه از وجود اختيار در نهاد انسان خبر مي‌دهند؛ زيرا بدون اختيار، امتحان معنا و توجيه معقول و صحيحي نمي‌پذيرد. آياتي که انسان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌کند، خود دليل بر مختار بودن انسان‌اند (آل‌عمران:152؛ هود:15؛ اسراء:18)؛ همين‌ گونه است آياتي که مي‌فرمايد سعي انسان گوناگون است و او جز محصول سعي خويش را برداشت نخواهد کرد (ليل:4؛ نجم:39؛ طه:15). همچنين آيه‌اي که امانت و تکليف بر عهده انسان قرار داده است (احزاب:72) و آيات توبه و بازگشت از گناه به سوي خداوند (زمر:53؛ طه:82)، همه حامل پيام اختيارمندي انسان است.

    مفاد همه اين آيات اين است که انسان تا وقتي در عالم دنيا زندگي مي‌کند، در انتخاب مسير و انجام اَعمال، خودمختار است و به همين دليل قابليتي در ساحت تکوين داردکه هيچ موجود ديگري با اين کم و کيف از آن بهره‌مند نيست.

      1. لوازم وجودي کرامت ذاتي انسان

    برخورداري انسان از شرافت و کرامت تکويني، هم به لحاظ وجودي و هم به لحاظ ارزشي و حقوقي، يک سلسله لوازم و آثاري را به دنبال دارد که اولي از جهت تکوين بر آدمي مترتب مي‌شود و دومي از حيث تشريع و مناسبات زندگي اجتماعي و فردي او. قبلاً گفتيم که دسته دوم از محل بحث ما خارج است. به نظر مي‌رسد، از نظر آيات قرآن حداقل چهار پيامد اساسي وجودي را مي‌توان بر کرامتمندي ذاتي انسان بار کرد:

        1. شايستگي حمل امانت الهي

    از جمله لوازم کرامت ذاتي انسان - که در قرآن کريم ذکر شده - شايستگي او براي حمل امانت الهي است. خداوند دراين‌باره مي‌فرمايد: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (احزاب:72). اين آيه بيان مي‌دارد که امانت الهي بر آسمان‌ها و زمين عرضه شد و آنها از پذيرش آن ابا نمودند؛ ولي انسان آن را پذيرفت و بر دوش کشيد. امانت مورد نظر در آيه، همان چيزي است که به‌واسطه آن انسان آزموده مي‌شود. اين امانت بايد چيزي باشد که با قابليت‌هاي وجودي انسان تناسب داشته باشد و درعين‌حال داشتن همان قابليت‌ها وجه تمايز آدمي از ديگر موجودات باشد؛ چراکه اباي آنها، نه از سر تمرد، بلکه به دليل عدم امکان حمل آن به‌صورت تکويني بوده است.

    علامه طباطبايي معتقد است كه اين امانت با مسئوليت‌پذيري انسان رابطه تنگاتنگي دارد و ايمان، شرک و نفاق بر محور آن دور مي‌زند؛ سپس نتيجه مي‌گيرد كه امانت مورد نظر امرى است مربوط به دين حق، که ايمان و شرک و نفاق با اتصاف يا عدم اتصاف به آن، محقق مي‌گردد (طباطبايي، همان، ج16، ص348).

    از طرفي چون در آيه 73 سخن از عذاب و توبه الهي درباره اهل ايمان است، پس امانت مورد نظر مطابق سياق، با اختيار انسان همراهي و ملازمت دارد؛ و چون آسمان‌ها و زمين فاقد ويژگي اختيار بودند، تکويناً قابليت حمل آن را نداشتند؛ اما ازآنجاکه همه مخلوقات به‌صورت تکويني فرمان‌بردار اراده الهي‌اند، امتناع بسياري از مخلوقات از پذيرش اين امانت، دلالت دارد که امانت مورد نظر امري تشريعي است. البته غير از انسان، موجودات ديگري هم هستند که از اختيار برخوردارند؛ ولي انسان علاوه بر صاحب اختيار بودن، قابليت بي‌نهايت کمال‌پذيري يا عکس آن را هم داراست که موجودات مختار ديگر، مثل جن و فرشتگان، اين قابليت تکويني را يا اصلاً يا به اين درجه نداشتند.

    پس اينکه انسان در بين موجودات حامل اين امانت شد، بدان معناست که انسان از حيث خلقت و ظرفيت وجودي داراي قوه و استعدادي است که از عهده آن برمي‌آيد؛ يعني کرامت ذاتي‌اش او را شايسته اين مسئوليت کرده است. پس اين قابليت را مي‌توان از لوازم و آثار کرامت ذاتي آدمي دانست.

        1. شايستگي براي مقام خليفة‌اللهي

    از جمله امتيازات انسان بر مخلوقات ديگر که ناظر به جايگاه او در نظام آفرينش و از لوازم وجودي کرامت داتي انسان محسوب مي‌شود، اين است که انسان شايستگي جانشيني خدا را در زمين يافته است. برخورداري از مقام خليفة‌اللهي انسان، ناشي از ظرفيتي است که آدمي به‌لحاظ تکويني دارد. از سؤال و جواب فرشتگان و خداوند در سوره بقره مي‌توان اين را استفاده کرد: «وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» (بقره:30-31).

    سؤال فرشتگان که «آيا مي‌خواهي کسي را که خون‌ريزي و فساد مي‌کند، در زمين خليفه قرار دهي»، ظاهراً دلالت دارد بر اينکه مراد از خليفه همه انسان‌ها و نوع انسان است؛ زيرا حضرت آدم† که معصوم بوده؛ پس مراد، فساد و خون‌ريزي فرزندان او بوده است. بنابراين، خلافت اختصاص به آدم† ندارد، بلكه فرزندان او نيز در اين مقام با او مشترک‌اند؛ اما اين شايستگي، از لوازم وجوديِ قابليتي است که به‌لحاظ تکويني در نوع انسان يافت مي‌شود. انسان از خدا كمالاتى را حکايتگري مي‌کند، كه در وسع و طاقت فرشتگان نيست (طباطبايي، همان، ج1، ص116).

    البته به فعليت رساندن اين شايستگي در انسان‌ها امري اکتسابي و اختياري است. در اولياي خدا که انسان‌هاي کامل و مظهر اسما و صفات خداوندند، به‌نحو احسن فعليت مي‌يابد و در کساني که از مرحله انسانيت سقوط نموده‌اند، گرچه قوه و استعداد خلافت را تکويناً دارند، هيچ مرتبه‌اي از مراتب آن محقق نمي‌شود و در بين اين دو، درجات و مراتبي هست.

    قرآن علت شايستگي انسان براي احراز مقام خلافت را تعليم اسما به آدم† معرفي مي‌کند. اسمايي که حقايق عالم بودند و علم آدم† نيز علم به حقيقت آنها بوده است. در جمله «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ»، ضمير «هم» در «ثم عرضهم» و «باسمائهم» و كلمه هؤلاء در «باسماء هؤلاء» مي‌فهماند كه مراد از اسماء موجودات داراي عقل‌اند يا دست‌كم غلبه با آنهاست که در پرده غيب قرار داشته‏اند؛ و چون «الاسماء» جمع مُحلّى به الف و لام بوده و با كلمه «كل» تأكيد شده است، دلالت بر عموم موجودات از ابتدا تا انتهاي آن دارد و مي‌توان گفت معرفت به اسما و صفات خداوند، مثل علم، قدرت، حيات و عظمت كبريايى و غير آنها، و افعال الهى از قبيل خالقيت، رازقيت، رحيميت، رحمانيت و علم به اسم اعظم الهى را هم شامل مي‌شود (طيب، 1378، ج1، ص505؛ طباطبايي، همان). اما اين قابليت انسان در آگاهي به حقايق غيبي، خود از لوازم کرامت ذاتي اوست که به او شايستگي تعليم اسما را داده و آن‌هم به‌نوبه‌خود انسان را شايسته مقام خلافت الهي کرده است.

    از آثار شايستگي مقام خليفة‌اللهي مسجود فرشتگان ‌شدن است. سجده فرشتگان بر آدم† نيز به‌عنوان نماينده نوع انسان تجلي يافت: «إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ وَاسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِينَ» (بقره:34). خضوع فرشتگان، که خود عباد و بندگان مکرم خداوندند (انبياء:26)، در برابر انسان، دلالت بر شرافت و کرامت ذاتي انسان دارد که ناشي از استعداد ويژه آنان و مزيت تکويني او بر ديگر مخلوقات، از جمله فرشتگان است.

        1. قابليت بي‌نهايت تغييرپذيري انسان

    برخورداري از عقل و انديشه و اميال گوناگون و قدرت بر انتخاب، زمينه‌ساز قابليت ديگري با عنوان «اختيار» براي انسان شده است که از مؤلفه‌هاي اساسي کرامت تکويني انسان در بعد روحاني اوست. پس هر عملي که انسان با آزادي و انتخاب آگاهانه انجام دهد، مستقيماً در تکامل يا تنزل روحي و معنوي او تأثير خواهد داشت و استحقاق بيشتري را براي پاداش و کيفر پديد خواهد آورد (مصباح يزدي،1392، ص176). يکي از لوازم وجودي مختار بودن آدمي اين است که موجودي تغييرپذير بوده، شاکله و شخصيتش انعطاف‌پذير و غيرثابت باشد. اين صيرورت وجودي و تغييرپذيري شخصيت، از ويژگي‌هاي انسان و متمايزکننده او از ديگر موجودات است. دقيقاً همين قابليت تغييرپذيري است که به او امکان مي‌دهد تا درجه اعلي‌علّيين بالا رود يا در حد اسفل‌السافلين سقوط کند.

    به ديگر سخن، مي‌توان گفت از لوازم وجودي کرامت ذاتي انسان، بي‌نهايت کمال‌پذيري و بي‌نهايت انحطاط‌پذيري اوست. اين امر، خود اقتضا دارد که انسان قوه و توان تغيير جايگاه و انتخاب سرنوشت موقت و هميشگي خود را دارا باشد؛ مثلاً مي‌تواند با کسب شناخت و فهم صحيح از موقت بودن زندگي دنيا و مقدمه بودنش براي زندگاني جاودانه عالم آخرت (فجر:24)، اولاً با واقعيت مرگ آگاهانه و راحت‌تر مواجه شود و مرگ و شهادت را اختيار و حتي آرزو نمايد؛ زيرا آن را به‌منزله راه و پل يا دروازه رسيدن به حيات اخروي مي‌داند (تميمي آمدي،1410ق، ص29، ح371؛ ابن‌بابويه، 1403ق، ص289)؛ ثانياً آخرت و زندگي جاويدان را بر دنيا برگزيند و درنتيجه تمام اعمال و رفتارش را در جهت تأمين حيات اخروي و تحصيل کمالات روحي انجام دهد.

        1. امکان استخدام ديگر موجودات

    اين امکان، در واقع از لوازم کرامت تکويني انسان است و آياتي که تمام مخلوقات را از جانب خدا رام و تسخيرشده براي انسان معرفي مي‌کند، بر اين امر دلالت دارند: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَمافِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً» (لقمان:20)؛ «اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ... وَسَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الْأَرْضِ» (جاثيه:12-13)؛ «وسخّر لکم الأنهار» (ابراهيم:32)؛ «وجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ والْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ... سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ» (زخرف:12-13)؛ «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ» (حج:65). اين آيات به‌روشني دلالت بر امکان تصرف انسان در نظام تکوين دارند؛ چراکه خدا آنها را مسخَّر انسان و در خدمت به او خلق کرده است. طبعاً خود اين امکان تصرف در نظام تکوین، لازمه‌اش آفرينش انسان با چنان قابليت‌هايي از نظر جسمي و روحي در عالم تکوين است که در محورهاي قبلي برشمرديم و متقابلاً خود اين ‌تصرفات براي شکوفايي و فعليت بخشيدن به آن قابليت‌ها لازم است.

    به تعبير برخي محققان، اين امکان خود موهبتي است که بر امتياز ويژه و اختصاصي آدمي، يعني موهبت عقل، متفرع است تا بر غير خود تسلط داشته باشد و بتواند در آنها (عالم تکوين و موجودات ديگر) تصرف نمايد و آنها را در راستاي مقاصدش به استخدام درآورد (طباطبايي، همان، ج13، ص158).

      1. نتيجه‌گيري

    کرامت در آيات قرآن به معناي علو و شرافت به ‌کار رفته و قرآن براي انسان دو نوع کرامت قائل است: کرامتي تکويني که ناظر به منزلت تکويني و وجودي او در ميان مخلوقات هستي است و بار ارزشي ندارد، بلکه اعطايي، همگاني و جدايي‌ناپذير از اوست؛ و کرامت اکتسابي که ناشي از فعل اختياري انسان و کاملاً تغييرپذير است و داراي بار ارزشي و اخلاقي و دوسويه مثبت و منفي است.

    از نظر قرآن، انسان در دو ساحت جسماني و روحاني از کرامت ذاتي و تکويني برخوردار است. مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي در ساحت جسماني عبارت‌اند از: حسن صورتگري، تسويه، تعديل و ترکيب جسم انسان، آفرينش موزون و قابليت ويژه برخي حواس ظاهري يا اندام‌هاي او. مؤلفه‌هاي کرامت ذاتي انسان در ساحت روحاني عبارت‌اند از: قدرت تفکر و تعقل، برخورداري از فطرت و برخورداري از اختيار.

    مطابق آيات قرآن، کرامت ذاتي انسان مستلزم برخي لوازم و آثار وجودي است: يکي از آنها شايستگي حمل امانت الهي است که تنها انسان شايستگي آن را دارد؛ ديگري شايستگي مقام خليفة‌اللهي است که در اصل از قابليت تعليم اسما ناشي مي‌شود و قابليت تعليم اسما، خود از لوازم کرامت تکويني انسان است. مقام خليفة‌اللهي، خود نيز آثاري دارد که از آن جمله مسجود فرشتگان ‌شدن انسان است. از ديگر لوازم کرامت ذاتي انسان، قابليت آدمي براي تغيير جايگاه خود و انتخابگري و رقم زدن سرنوشت موقت و هميشگي خود مي‌باشد. لازمة ديگرش استخدام امکانات و موجودات ديگر در راستاي مقاصد خود است.

     

    References: 
    • آلوسي، محمود، 1415ق، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • ابن‌بابويه، محمد بن على،‏ 1403ق، معاني الأخبار، محقق/ مصحح: علي‌اكبر غفارى، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏.
    • ـــــ ، 1378ق، عيون‌ اخبار ‌الرضا، بي‌جا، جهان.
    • ابن فارس، احمد بن زكريا، 1429ق، معجم مقاييس اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي، طبع جديد.
    • ابن منظور، محمد بن مكرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
    • ابن‌سينا شيخ‌الرئيس، علي بن حسين، 1404ق،‏ الشفاء (الطبيعيات)، قم، مكتبة آية الله المرعشى‏.
    • تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، 1410ق، ‏غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق/ مصحح: سيدمهدي رجايى، قم‏، دار الكتاب الإسلامي‏.
    • جميل صليبا، 1414ق، المعجم الفلسفى‏، بيروت، الشركة العالمية للكتاب‏.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1392، تفسير موضوعي قرآن کريم، ج 12، فطرت در قرآن، چ هفتم، قم، اسراء.
    • جوهري، اسماعيل بن حماد، 1410ق، الصحاح- تاج اللغه و صحاح العربيه، محقق عبدالغفور احمد، بيروت، دار العلم للملايين.
    • حويزي، عبد علي بن جمعه عروسي، 1415ق، تفسير نور الثقلين، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
    • رازى، فخرالدين محمد بن عمر، 1411ق، المباحث المشرقية فى علم الالهيات و الطبيعيات،‏ چ دوم، قم‏، بيدار.
    • راغب اصفهاني، حسين بن احمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دار العلم و الدار الشامية.
    • رجبي، محمود، 1392، انسان‌شناسي، چ هفدهم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • زحيلي، وهبة بن مصطفي، 1418ق، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، چ دوم، بيروت، دار الفكر المعاصر.
    • زمخشري، محمود بن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دار الكتب العربي.
    • سيوطي، جلال‌الدين، 1404ق، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي.
    • شريف الرضى، محمد بن حسين، 1414ق، نهج البلاغة، محقق/ مصحح: صبحي صالح،‏ قم، ‏هجرت.‏
    • شيرازي، صدرالدين محمد، 1981م، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة صدر المتألهين، بيروت‏، دار احياء التراث.‏
    • صفار، محمد بن حسن،‏ 1404ق، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد‏، محقق/ مصحح: محسن بن عباسعلى کوچه‌باغي،‏ قم‏، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.‏
    • صليبا، جميل، 1414ق، المعجم الفلسفى‏، بيروت الشركة العالمية للكتاب.‏ ‏
    • ضياءآبادي، سيدمحمد، 1379، قرآن و قيامت، تهران، بنياد بعثت مرکز چاپ و نشر.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه.
    • ـــــ ، 1420ق، نهاية الحکمه، چ پانزدهم، قم، مؤسسه النشر الاسلامي.
    • طبرسي، فضل بن الحسن، 1372، مجمع‌ البيان لعلوم القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
    • طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، چ سوم، تهران، مرتضوي.
    • طوسى، محمد بن حسن، 1414ق، الأمالي، محقق/ مصحح: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة. ‏
    • ـــــ ، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • طيب، سيدعبدالحسين، 1378، اطيب البيان في تفسير القرآن، چ دوم، تهران، اسلام.
    • عبوديت، عبدالرسول، 1392، درآمدي به ‌نظام حکمت صدرايي، ج3، انسان‌شناسي، چ دوم، تهران، سمت.
    • عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، 1415ق، تفسير نور الثقلين، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
    • فيض كاشاني، مولي محسن، 1415ق، تفسير الصافي، چ دوم، تهران، صدر.
    • قاضي‌زاده، کاظم و ملکي يدالله، 1391، «مراتب معنوي و کرامت ذاتي انسان از ره‌آورد قرآن، آيه 70 سوره اسراء»، پژوهش‌هاي اعتقادي- کلامي، سال دوم، ش 6، ص93-110.
    • قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، 1368، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران‏، وزارت ارشاد اسلامى.‏
    • كليني، محمد بن يعقوب، 1365، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلامية.
    • مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، بيروت، مؤسسة الوفا.
    • محسني، محمد آصف، 1393، «کرامت انسان از ديدگاه علامه طباطبايي»، معرفت کلامي، ش12، ص81-102.
    • مراغي، احمد بن مصطفي، 1394ق، تفسير المراغي، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1378، معارف قرآن، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1389، خداشناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1392، آموزش عقائد، چ هشتم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • ـــــ ، بي‌تا، معاد و جهان پس از مرگ، چ دوم، قم، هدف.
    • نجفى، محمدحسن، بي‌تا، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، محقق/ مصحح: عباس قوچانى- على آخوندى، ‌بيروت، ‌دار إحياء التراث العربي.‌
    • نجفي، هادي، 1423ق، موسوعه احاديث اهل‌البيت، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • يدالله‌پور، بهروز، 1391، کرامت انسان در قرآن کريم (ماهيت، مباني، موانع)، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • يدالله‌‌‌پور، بهروز و مؤدب سيدرضا، 1393، «کرامت انسان و الزامات آن از منظر قرآن کريم»، مطالعات تفسيري، سال پنجم، ش 17، ص75-90.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آریان، حمید، مشایخی، محمدمهدی.(1398) کرامت ذاتی انسان در قرآن؛ مؤلفه‌ها و لوازم وجودی. ، 12(2)، 37-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمید آریان؛ محمدمهدی مشایخی."کرامت ذاتی انسان در قرآن؛ مؤلفه‌ها و لوازم وجودی". ، 12، 2، 1398، 37-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آریان، حمید، مشایخی، محمدمهدی.(1398) 'کرامت ذاتی انسان در قرآن؛ مؤلفه‌ها و لوازم وجودی'، ، 12(2), pp. 37-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آریان، حمید، مشایخی، محمدمهدی. کرامت ذاتی انسان در قرآن؛ مؤلفه‌ها و لوازم وجودی. ، 12, 1398؛ 12(2): 37-56