، سال دوازدهم، شماره دوم، پیاپی 23، پاییز و زمستان 1398، صفحات 57-72

    قرآن و زوجیت فراگیر مخلوقات

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ حامد ساجدی / دانشجوي دكتراي فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه تهران، پرديس فارابي / sajedi2@gmail.com
    ابوالفضل ساجدی / استاد گروه كلام و فلسفه دين مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / sajedi@qabas.net
    چکیده: 
    در پاره ای از آیات و روایات، از زوج بودن آفریده ها سخن به میان آمده است. آیا این گزاره با یافته های علم بشری سازگار است؟ این دو سؤالی است که در این نوشتار پی گرفته می شود. گرچه اندیشمندان و مفسرین جسته و گریخته به این مقوله پرداخته اند، بررسی جامعی در این زمینه صورت نیافته است. دربارۀ معنا و مقصود از زوجیت، دست کم می توان چهار احتمال را مطرح کرد: جفت مکمل، مثل یا ضد داشتن یا مرکب بودن. مقالۀ پیش رو با رویکردی تحلیلی ـ توصیفی، نشان می دهد هر یک از این معانی، علاوه بر اینکه با لغت سازگارند، با ادلۀ نقلی تطابق نسبی دارند و می توانند مقصود ادله باشند. همچنین این معانی با دستاوردهای علم و عقل بشر نیز همسویند. علاوه بر چهار احتمال یادشده، احتمال اراده جمیع این معانی به نحو استعمال لفظ در بیش از یک معنا و همچنین احتمال ارادۀ معنای جامع بین چهار معنای یادشده نیز وجود دارد و قابل پذیرش است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Quran and the Universal Duality of the Creation
    Abstract: 
    The subject of the duality of the creation is raised by some Quranic verses and narrations. The question that arises here is whether or not this statement is compatible with the findings of human science. This article seeks to answer these two questions. Although scholars and commentators have, more or less, addressed this issue, no comprehensive research has been performed in this regard. At least four possibilities are offered about the meaning and purpose of duality: matching pair, having a similitude or an opposite sex, or being compound. This article, using a descriptive-analytical approach, indicates that each of these meanings is not only compatible with the word, but it also has a relative conformity with narrated arguments and can be the purpose of the arguments. Also these meanings also are in line with man’s scientific achievements and reason. In addition to the four mentioned possibilities, there is a possibility that a single word is used to mean more than one sense and it is also possible that there is a common denominator among the four meanings mentioned above and it is acceptable
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ​​

      1. مقدمه

    زوج بودن مخلوقات مطلبي است که در آيات قرآن مطرح و در برخي روايات نيز بر آن تأکيد شده است. فهم معناي صحيح و مقصود حقيقي اين آيات، علاوه بر اينکه از برخي شبهات ناشي از کج‌فهمي جلوگيري مي‌کند، جهان‌بيني صحيحي دربارۀ آفريده‌هاي خداي متعال عرضه مي‌دارد و ما را با يکي از معارف ديني آشناتر مي‌سازد. گرچه جسته و گريخته در اين زمينه مطالبي نگاشته شده، اما هنوز نوشتاري منسجم، دقيق و جامع در اين بحث ارائه نشده است.

    در اين مقاله ابتدا آيات ياد شده را مرور کرده، و سپس معاني احتمالي آنها را بررسي مي‌کنيم. در گام بعدي تناظر هر يک از اين احتمالات با حوزه‌هاي علوم بشري را مي‌کاويم. غرض از ذکر دستاوردهاي بشري در اين بخش، استناد دادن قطعي آنها به قرآن نيست؛ بلکه بررسي امکان تطابق و سازگاري آنها با معناي آيه است. در گام پاياني نيز ميزان تطابق هر يک از احتمالات با آيات را مي‌سنجيم. بديهي است دربارۀ مدلول هر يک از آيات اين موضوع مي‌توان نوشتار مستقل نگاشت و هر يک از معاني احتمالي را پديدآور اثري جداگانه قرار داد؛ لذا در اين متن تکيۀ اصلي را بر روي آيۀ 49 سورۀ ذاريات قرار مي‌دهيم.

      1. 1. آيات بيانگر زوجيت

    پيش از ورود به بحث،‌ بر آيات و روايات آن نظري گذرا مي‌افکنيم.

    در آيۀ دوازدهم سورۀ زخرف، از آفرينش همۀ زوج‌ها سخن رفته؛ اما بيان نشده است که چه آفريده‌هايي جفت هستند؟ در برخي آيات، زوج بودن گياهان و روييدني‌ها و ميوه‌هاي زمين بيان شده است (رعد:3؛ طه:53؛ حج:5؛ شعراء:7؛ لقمان:10؛ ق:7). در بعضي ديگر، جفت بودن انسان‌ها و برخي چهارپايان، زوج بودن ميوه‌هاي بهشتي و جفت شدن انسان‌ها در قيامت مطرح شده است (شوري:11؛ نبأ:8؛ الرحمن:52؛ تکوير:7). سي و ششمين آيۀ سورۀ يس نيز غير از روييدني‌هاي زمين و خود انسان‌ها، از وجود زوج‌هايي مخفي و مجهول براي انسان‌ها خبر داده است. تنها آيه‌اي از قرآن که زوج بودن را به تمامي مخلوقات عموميت بخشيده، آيۀ چهل و نهم سورۀ ذاريات است: «وَمِنْ‏ كُلِ‏ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ».

    همچنين در آيۀ سوم سورۀ فجر، خداي متعال به «شفع» و «وتر» قسم مي‌خورد. يکي از تفسيرهاي مطرح در اين آيه اين است که مراد از «وتر» (تک)، خداي متعال، و مراد از «شفع» (زوج)، مخلوقات است. اينکه مراد از «وتر» خداي متعال باشد، مؤيدات روايي دارد؛ اعم از رواياتي که در تفسير اين آيه، مراد از «وتر» را خداي سبحان شمرده‌اند و رواياتي که به‌طورکلي تعبير «وتر» را براي خداي عزّوجل به‌کار برده‌اند (استرآبادي، 1409ق، ص766؛ کليني، 1407ق، ج3، ص25؛ صدوق، 1398ق، ص219؛ همو، 1385، ج2، ص468؛ طوسي، 1407ق، ج1، ص360؛ بخاري، 1422ق، ج8، ص87؛ القشيري، بي‌تا، ج4، ص 2062؛ الشيباني، 1421ق، ج2، ص174، 223، 389، 394، 413؛ ج10، ص119، 476؛ ج12، ص299، 469؛ ج13، ص61، 163، 273،490؛ ج16، ص241؛ انصاري زرقي، 1418ق، ج1، ص289). اينکه مراد از «شفع» مخلوقات باشد، از افرادي همچون ابن‌عباس، مجاهد، ابوصالح، عطيه، مسروق، قتاده و محمدبن‌سيرين نقل شده است. همچنين عطيه در اين زمينه حديثي نبوي را از ابوسعيد خدري حکايت مي‌کند (طبري، 1412ق، ج30، ص108و109؛ ثعلبي، 1422ق، ج10، ص 191و192؛ طبرسي، 1372، ج10، ص736؛ سيوطي، 1404ق، ج6،‌ ص345و346؛ قرطبي، 1364، ج21،‌ ص40).

    علاوه بر آيات قرآن، در روايات نيز اين موضوع مطرح شده است. در کتاب توحيد شيخ صدوق، حديث مفصلي آمده است که بخش پاياني آن، مناظرۀ حضرت امام رضا† با عمران صابي در موضوعات مربوط به توحيد است. در قسمتي از اين مناظره، حضرت دربارۀ خلقت و ابداع خداي متعال چنين مي‌فرمايند:

    ولم يخلق شيئا فردا قائما بنفسه دون غيره للذي أراد من الدلالة على نفسه وإثبات وجوده‏ والله تبارك وتعالى‏ فرد واحد لا ثاني معه يقيمه ولا يعضده ولا يمسكه‏ والخلق يمسك بعضه بعضا بإذن الله ومشيته‏ (صدوق، 1398ق، ص438و439؛ همو، 1378، ج1، ص176).

    در کتاب شريف کافي نيز روايتي از اميرالمؤمنين† نقل شده است:

    بمضادته‏ بين الأشياء عرف أن لا ضد له وبمقارنته بين الأشياء عرف أن لا قرين له ضاد النور بالظلمة واليبس بالبلل والخشن باللين والصرد بالحرور مؤلف بين متعادياتها ومفرق بين متدانياتها دالة بتفريقها على مفرقها وبتأليفها على مؤلفها وذلك قوله تعالى ومن كل شي‏ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون (کليني، 1407ق، ج1،‌ ص139).

    شبيه اين روايت در کتب حديثي و از دیگر ائمه‰ نيز ذکر شده است (حراني، 1363، ص64 و65؛ صدوق، 1398ق،‌ ص37، 308، 309؛ همو، ‌1378، ج1، ص152؛ مفيد، 1413ق، ص256؛ طوسي، 1414ق، ص23).

      1. 2. مفهوم‌شناسي

    ازآنجاکه در ادله نقلي، کلمات «زوج» و «فرد» و «شفع» و «وتر» مطرح شده است، ابتدا بايد معناي اين واژگان را واکاوي‌ کنيم.

          1. 1-2. «زوج» و «فرد»

    عموم لغت‌دانان، «زوج» را شيئی دانسته‌اند که همراهش قريني وجود داشته باشد. آن قرين مي‌تواند، شبيه و مماثل شيء يا ضد و مناقض آن باشد (صاحب بن عباد، 1414ق، ج7، ص148؛ ابن فارس، 1404ق، ج3، ص35؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص384؛ ابن‌اثير جزري، 1367، ج2، ص317؛ ابن منظور، 1414ق، ج2، ص293؛ فيومي، 1414ق، ج2، ص258؛ مدني شيرازي، 1384، ج4، ص114). اينکه آيا به مجموع شيء و قرينش نيز «زوج» اطلاق مي‌شود، مورد اختلاف اهل لغت است (حسيني زبيدي، 1414ق، ج3، ص395؛ مدني شيرازي، 1384، ج4، ص114و115). زوج معناي خاص‌تري نيز دارد و به انسان ازدواج کرده و حيواني که با جنس مخالفش جفت‌ شده باشد، اطلاق مي‌شود (فراهيدي، 1409ق، ج6، ص166؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج7، ص148). در هر دو معنا، تعداد قرين‌ها و جفت‌هايي که يک زوج مي‌تواند داشته باشد، محدوديتي ندارد؛ اما در معناي اول، شيء را به اعتبار تمام قرين‌هايي که دارد زوج مي‌نامند؛ و در معناي دوم، انسان يا حيوان را به اعتبار هر يک از قرين‌هايش به‌طور جداگانه زوج مي‌نامند. معناي سوم زوج، مربوط به علم حساب است که به هر عدد قابل انقسام به دو اطلاق مي‌شود (ابن منظور، همان، ص291؛ مدني شيرازي، همان، ص114).

    «فرد» مقابل «زوج» است و چيزي است که قرين و نظيري ندارد و تک و يکتا و تنهاست (مقابل معناي اول زوج). همچنين عددي که قابل انقسام به دو نباشد، فرد است (مقابل معناي سوم زوج). گاهي نيز به نيمي از يک جفت و نيمي از يک عدد زوج نيز فرد اطلاق مي‌شود (براي هر سه معني، ر.ک: فراهيدي، 1409ق، ج8، ص24؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج9، ص291؛ ازدي، 1387، ج3، ص990؛ مدني شيرازي، 1384، ج6، ص136؛ ابن منظور، 1414ق، ج3، ص331).

          1. 2-2. «شفع» و «وتر»

    کلمۀ «شفع» آن‌گاه که در جایگاه مصدري باشد، به معناي ضميمه کردن شيء به مثل آن است؛ اما معناي حاصل مصدري‌اش معادل «جفت» است و به مجموع دو شیئي که به هم ضميمه شده‌اند، به اعتبار وحدت اعتباري يا حقيقي‌اي که بينشان حاصل شده است، اطلاق مي‌شود. مثل و قريني که به شيء ضميمه مي‌شود، مي‌تواند با شيء اوليه، شباهت در جنس يا عدد داشته باشد. به همين لحاظ، به اعداد زوج «شفع» گفته مي‌شود؛ چراکه از ضميمه شدن يک عدد به مثل آن حاصل مي‌شود. معمولاً در استعمالات شفع، آنچه به شيء اوليه ضميمه مي‌شود، به‌گونه‌اي مکمل شيء اوليه است و کمال و قوتي را در آن ايجاد مي‌کند يا موجب به فعليت رسيدن آثار بالقوة آن شيء مي‌شود (راغب اصفهاني، 1412ق، ص457و458؛ ابن فارس، 1404ق، ج3، ص201؛ ابن منظور، 1414ق، ج8، ص184).

    «وتر» نيز مقابل «شفع» است و به شيئي گفته مي‌شود که ضميمه‌اي به آن اضافه نشده و تک و جداست. همچنين به اعداد فرد نيز وتر گفته مي‌شود (ابن منظور، 1414ق، ج5، ص273؛ ابن اثير جزري، 1367، ج5، ص147؛ ازدي، 1387، ج2، ص717).

        1. 3. وجوه معنايي زوجيت مخلوقات

    با توجه به معاني لغوي زوجيت، دربارۀ معناي زوج بودن مخلوقات، مي‌توان احتمالاتي را مطرح کرد.

          1. 1-3. جفت مکمل داشتن

    طبق اين معنا جهان تشکيل‌شده از «جفت‌هاي مکمل» است؛ جفت‌هايي که در پيوند با هم يک اثر يا ويژگي خاصي را ايجاد مي‌کنند. در برخي استعمالات واژۀ «زوج»، چنين معنايي مشهود است. زوج زن و مرد، دو کبوتر نر و ماده، زوج نعلين، دو سم اسب، هودج و نمطي که روي آن پهن مي‌شود، نمونه‌هايي است که در کتب لغت ذکر شده و در آنها نوعي مکمل بودن زوجين براي هم ديگر ملحوظ است (حسيني زبيدي، 1414ق، ج3، ص394و395). چنان‌که گذشت، يکي از معاني واژۀ شفع و شفاعت نيز انضمام چيزي به چيز ديگر است؛ به‌گونه‌اي که موجب تقويت آن شيء و ترتب اثر مطلوب بر آن باشد.

    اينکه جهان از جفت‌هاي مکمل ساخته شده است، مي‌تواند ناظر به عناصر اوليۀ تشکيل‌دهندۀ جهان باشد و علاوه بر آن مي‌تواند ، حقايق ثانويه‌اي را که از عناصر جفت‌شده به دست مي‌‌آيند هم شامل شود؛ مثلاً فرض کنيد عناصر اوليۀ جهان ماده را «الف»، «ب»، «ج» و «د» بناميم. طبق معناي اول، همين که بگوييم «الف» و «ب» جفت مکمل‌اند و «ج» و «د» هم همين طور هستند، قضيه را ثابت کرده‌ايم؛ اما طبق معناي دوم، اين را هم بايد ثابت کنيم که آن شيء واحدِ حاصل از پيوند بين «الف» و «ب»، که نامش را مثلاً «ه» مي‌گذاريم نيز با واحد حاصل از پيوند بين «ج» و «د» که نامش را «و» مي‌گذاريم، جفت مکمل‌اند.

    قضيۀ فوق با آنچه امروزه به‌عنوان اجزاي تشکيل‌دهندۀ اتم بيان مي‌شود، سازگار است. اتم که اجزاي تشکيل‌دهندۀ «مادۀ معمولي» است، از زوج الکترون و هسته تشکيل شده است که با نيروي جاذبۀ کولني با هم پيوند برقرار کرده‌اند. هستۀ هيدروژن تنها يک پروتون است؛ اما هستۀ اتمي ساير عناصر از زوج پروتون‌ها و نوترون‌ها تشکيل مي‌شود که با برهم‌کنش قوي در قيد يکديگرند. البته تعداد نوترون‌ها و پروتون‌ها لزوماً برابر نيست. پروتون‌ها و نوترون‌ها نيز از پيوند بين کوارک بالا و پايين حاصل مي‌شوند.[1] پروتون از ارتباط دو کوارک بالا با يک کوارک پايين، و نوترون از پيوند يک کوارک بالا با دو کوارک پايين تشکيل مي‌شود (گرگرسن، 2013م،‌ ص45؛ استاك، 2013م، ص390). چنان‌که قبلاً متذکر شديم، اينکه يک شيء با دو زوج ارتباط داشته باشد، اطلاق زوج بر آن شيء را خدشه‌دار نمي‌کند.

    در اين توضيح، ذرات واسطه يا حامل نيرو، مثل بوزون‌هاي پيمانه‌اي و هيگز، در نظر گرفته نشده است.[2] قضيۀ جفت بودن عالم ماده مي‌تواند طوري تفسير شود که وجود ذرات واسطه به کليت آن صدمه نزند؛ چراکه اين ذرات در واقع نقش ايجاد پيوند و برهم‌کنش بين ساير ذرات را دارند و در واقع جفت‌کنندۀ جفت‌ها هستند (اكانومو، 2011م،‌ ص11-16). همچنين برخي ذرات بنيادين، مانند ذرات ناپايدار کوارک و لپتون نسل دوم و سوم[3] و همچنين نوترينوها که از واپاشي پرتو بتا تشکيل مي‌شوند و در ساخت ماده نقشي ندارند، به يک معنا درجۀ دوم و قابل ارجاع به ساير ذرات‌اند (همان، ص8-11) و لذا قابل توجيه است که در قضيۀ جفت بودن اجزاي عالم ماده مد‌نظر نباشند؛ علاوه بر اينکه نيافتن جفت براي اين ذرات، اثبات‌کننده جفت نداشتن آنها نيست. يکي از نظريات رايج در فيزيک ذرات بنيادين، نظريۀ ابرتقارن است که طبق آن هر فرميون[4] يک يار بوزوني و هر بوزون داراي يک فرميون است. فرميون‌ها و بوزون‌ها تمامي ذرات بنيادين را دربرمي‌گيرند. البته اين نظريه اثبات تجربي نشده است (موراياما، 2000م، مقدمه).

    وجود مادۀ تاريک[5] کافي است تا اثبات تجربي کليت داشتن جفت بودن عالم ماده را به تعويق بيندازيم. بنابراين آنچه گفته شد، تنها تأييدي تجربي براي اين قضيه است.

    از عالم ماده که بگذريم، گذرمان به مجردات و سخن فلاسفه مي‌رسد. آنها مجردات محض و عقول مفارق را داراي فعليت تامه مي‌دانند و هر صفت ممکن و بالقوه‌اي را براي آنها واجب و بالفعل مي‌شمارند و هر حرکت و تغيير را در آنها محال مي‌خوانند. وجود چنين موجوداتي را نيز با استفاده از قواعدي چون قاعدۀ الواحد، امکان اشرف، سنخيت علت و معلول، احتياج متحرک به محرک غيرمتحرک و... ثابت مي‌کنند (صدرالمتألهين، 1981م، ج7،‌ ص262-272؛ همو، 1363، ص375و376؛ خواجه طوسي، 1375، ج3، ص 149و150؛ ابن سينا، 1404ق، ص128؛ همو، 1379، ص649-661). در اين صورت، جفت داشتن اشيا که لازمه‌اش مکمل داشتن و تکامل يافتن آنهاست، در مجردات محضه قابل تطبيق نيست. البته دربارۀ عقول عرْضي مي‌توان به‌گونه‌اي جفت بودن را تصوير کرد، بدون اينکه به تکامل در ذات آنها منجر شود. مي‌توان فرض کرد براي ايجاد يا تکامل شيء ثالثي، وجود دو عقل عرْضي لازم باشد، بدون اينکه اين دو عقل عرضي همديگر را کامل کنند؛ اما در عقول طوليه، حتي همين هم قابل تصديق نيست؛ چراکه عقل ما دون هيچ استقلالي از عقل فوقاني ندارد و لذا اثر مستقلي در شيء ثالث هم نمي‌تواند داشته باشد.

    بنابراين، اگر بر اين قضاياي فلسفي پاي بفشاريم، بايد عقول طوليه را از تحت قضيۀ زوجيت مخلوقات بيرون بکشيم. گرچه ظاهر ادلۀ نقلي عموميت است، مي‌توان از خود اين ادله شواهدي نشان داد که تنها شامل عالم ماده مي‌شوند. دراين‌باره در بخش بعدي سخن مي‌‌گوييم.

          1. 2-3. مثل و مانند داشتن

    اين احتمال بيان مي‌کند که تمام موجودات عالم، مثل و مانند و نظير دارند و تنها خداست که ليس کمثله شيء. واژۀ «ازواج» براي نشان دادن اشيای هم‌شکل و شبيه به هم و مصاديق مختلف يک نوع و جنس به‌کار مي‌رود. شفع نيز معمولاً به معناي ضميمه کردن شيء به مثل آن است. اينکه اشيا مثل و مانند دارند، خود به دو صورت قابل تصور است:

    الف) اگر خصوصيات و عوارض ملازم با تشخص شيء را کنار بگذاريم، به‌ازاي هر خصوصيت ديگري که آن شيء دارد، شيء ديگري يافت مي‌شود که همان خصوصيت را داراست.

    ب) اگر خصوصيات و عوارض ملازم با تشخص شيء را کنار بگذاريم، به‌ازاي همۀ خصوصيت‌هاي ديگرِ آن شيء، موجود ديگري يافت مي‌شود که تمام آن خصوصيت‌ها را داراست.

    در هر دو فرض یاد شده، مي‌توان اشتراک در آن خصوصيت را به معناي اشتراک در اصل آن خصوصيت دانست و مي‌توان آن را به معناي اشتراک، هم در اصل خصوصيت و هم در ميزان شدت آن خصوصيت تلقي کرد. همچنين در اين اشتراک داشتن، مي‌توان تنها خصوصيت‌هاي وجودي و کمالي شيء را ملاحظه کرد و مي‌توان اشتراک در خصوصيت‌هاي عدمي و نقايص را هم در نظر گرفت.

    اگر نقایص را در مثل بودن دخيل نکنيم، موجود کامل براي موجود ناقص‌تر مثل است؛ اما موجود ناقص براي موجود کامل‌تر مثل نيست. در اين صورت، چه معناي «الف» را بگيريم، چه معناي «ب» را، علت براي معلول مثل است و در نتيجه خداي متعال براي همۀ مخلوقات مثل است؛ گرچه خودش هيچ مثلي ندارد. همچنين بحث مُثل افلاطوني و تطابق عوالم طبيعت و مثال و عقل که به‌ترتيب مبتني بر تشکيک در ماهيت و تشکيک در وجود است، مِثل داشتن اشيا را نشان مي‌دهد (عبوديت، 1385، ص170-178).

    اگر اشتراک در نقایص را به مفهوم مثل داشتن اضافه کنيم، طبق معناي «ب» بايد هر ماهيتي بيش از يک مصداق داشته باشد؛ مطلبي که برخي فلاسفه در مورد مجردات تامه منکرند. آنها معتقدند مجردات تامه، فرد منحصر ماهيت خود هستند (طباطبايي، بي‌تا، ص277و278). همچنين طبق معناي الف، اگر ضعف و شدت را دخيل کنيم، لازمۀ مثل داشتن همۀ اشيا اين است که در مورد هيچ صفتي بين مخلوقات «کامل‌ترينِ منحصربه‌فرد» نداشته باشيم؛ در حالي‌که عقل اول و مخلوق بي‌واسطۀ واجب‌الوجود، از منظر فلاسفه در تمام صفات «کامل‌ترينِ منحصربه‌فرد» است (صدرالمتألهين، 1981م، ج7، ص263).

    با توجه به اختلاف در معاني مثل داشتن اشيا، مثل نداشتن خداي متعال هم معاني مختلفي پيدا مي‌کند. طبق برخي معاني، همين که واجب‌الوجودي غير از الله نباشد، کافي است براي اينکه بگوييم او مثلي ندارد. طبق برخي از معاني بايد کامل‌ترين موجود بودن خداي متعال از جميع جهات را حد وسط براي نفي مثل براي او قرار دهيم؛ اما اگر مثل نداشتن خداي متعال به اين معنا باشد که حيثيات کمالي او را هيچ موجود ديگري، حتي ضعيف‌شدۀ آن را هم ندارد، بايد نشان دهيم کمالي که حقيقتاً «غير» از کمال او باشد، اصلاً وجود ندارد و به عبارت ديگر، شيئی که حقيقتاً غير و منحاز از او باشد، وجود ندارد؛ يعني بگوييم «بسيط الحقيقه کل الاشياء وليس بشيء منها» (صدرالمتألهين، 1981م، ج6، ص110-114؛ همو، 1360(2)، ص47و48؛ سبزواري، 1360، ص464).

          1. 3-3. مقابل و ضد داشتن

    طبق اين معنا، موجودات عالم ضد و معارض و مقابلي دارند و تنها خداي عزّوجل ضد و مقابلي ندارد. اينکه به مقابل شيء «زوج» آن گفته شود، در کتب لغت ذکر شده است. در معناي زوج، معمولاً نوعي مقارنت و همراهي بين دو زوج ديده مي‌شود؛ درحالي‌که دو ضد، نه‌تنها با هم قرين و همراه نيستند، بلکه هر کدام ديگري را طرد مي‌کنند. چه‌بسا وجه زوج ناميدن دو ضد اين باشد که آنها در ذهن قرين هم‌اند و تصور هر کدام، تصور ديگري را تداعي مي‌کند. خشک و تر، تيز و کند، بلند و کوتاه، و سياه و سفيد، هر کدام گرچه در خارجْ از زوج خود فراري‌اند، در ذهن همواره زوج خود را مي‌طلبند.

    مقصود از ضد و مقابل داشتن اشيا، لزوماً دشمن داشتن و نابودکننده داشتن نيست؛ بلکه منظور اين است که هر شيئي تکويناً حالت مقابلي دارد. مي‌توان براي ضديت و تقابل تکويني سه معنا تصوير کرد:

    الف) دو شيء، ضد هم‌اند، وقتي در يک صفت در نهايتِ اختلاف باشند يا دقيقاً در نقطۀ مقابل هم باشند؛ مثلاً دو چرخ که در خلاف جهت همديگر مي‌چرخند يا دو شيء که يکي سياه و ديگري سفيد باشد يا يکي جذب‌کنندۀ آهن و ديگري دفع‌کنندۀ آهن باشد، ضد هم‌اند. در هر صفتي، ضديت قابل تصوير نيست. ضديت وقتي انتزاع مي‌شود که در مورد صفتي، يک وضعيت طبيعي و متعادل و دو وضعيت خروج از تعادل در جهت عکس هم در کار باشد. در مثال‌هاي ياد‌شده، چرخي که ساکن است، چيزي که برخي طول موج‌هاي نور را جذب و برخي را بازتاب مي‌کند و شيئي که نه آهن را جذب کند و نه دفع، به‌عنوان شيء داراي وضعيت طبيعي ملاحظه مي‌شود.

    ب) هر دو وجودي که با هم در يک جا جمع نشوند، ضد هم‌اند. در اين صورت، نه‌تنها سياهي و سفيدي، بلکه تمام رنگ‌ها ضد یکدیگرند؛ چراکه در يک موضوع واحد جمع نمي‌شوند. صور نوعيه نيز ضد هم‌اند؛ چراکه در محل واحد قابل جمع نيستند. به‌طورکلي مي‌توان گفت، هر دو موجودي که نسبت‌ به هم استقلال دارند، به‌نوعي مقابل و مخالف هم‌اند؛ چون در قلمرو وجودي هر يک از آنها، ديگري حضور ندارد و نمي‌تواند داشته باشد.

    ج) عدم هر چيزي، نقطۀ مقابل آن شيء و به يک معنا نافي و ضد آن شيء است. در اين صورت، هر موجود محدودي ضد و مقابل دارد. موجودي که حد وجودي دارد، در واقع خارج از آن حد حضور ندارد؛ پس نقطۀ مقابلش که عدم آن موجود است، واقعيت دارد.

    آنچه امروزه در فيزيک ذرات بنيادين رايج است، معناي اول از ضديت را تأييد مي‌کند. آنها معتقدند هر ذرۀ‌ بنيادين، يک ضدذره و پادذره دارد؛ مثلاً پادذرۀ‌ الکترون، از نظر جرم و اسپين مثل آن است؛ اما بار الکتريکي‌اش دقيقاً عکس آن است. بر اساس وجود پادذره‌ها، پادماده نيز وجود دارد. زماني‌که ذره با پادذره‌اش برخورد کند، يکديگر را خنثي می‌کنند و هر دو نابود مي‌شوند (اكانومو، 2011م، ص8-11؛ فاينمن، 1986م، ص10).

    طبق معناي دوم، هر دو موجودي که نسبت‌به هم استقلال دارند، مقابل هم‌اند. در اين صورت، اگر بخواهيم اين تقابل را به همۀ مخلوقات تعميم دهيم، بايد هيچ مخلوقي را علت تمام مخلوقات ديگر ندانيم؛ درحالي‌که فلاسفه عقل اول يا صادر اول را علت تمام مخلوقات ديگر مي‌دانند و براي آنها استقلالي نسبت‌ به او قائل نيستند (فارابي، 1381، ص195و196؛ شهرزوري، 1383، ص395؛ صدرالمتألهين، 1354، ص188و189).

    بر اساس معناي سوم، تنها موجود کاملْ مطلق است که زوج عدمي ندارد. تمام مخلوقات، حتي صادر اول، حداقل يک حد عدمي دارند و داراي ضد و مقابل هستند (صدرالمتألهين،1981م، ج7، ص258).

          1. 4-3. مرکب بودن

    طبق اين احتمال، تمام موجودات از جهتي مرکب‌اند و تنها بسيط مطلق، الله است. عدد زوج را از آن جهت زوج مي‌نامند که قابل انقسام به دو قسم مساوي است. در مقابل، عدد فرد چنين انقسامي را نمي‌پذيرد. عدد فرد نيز ممکن است قابل انقسام به سه يا پنج يا... قسمت مساوي باشد؛ ازاین‌رو، نمي‌توان گفت عدد زوج مرکب است و عدد فرد بسيط؛ اما برخلاف اعداد، در اشيای خارجي نصف‌ناشدني بودن آنها با ثلث‌ناشدني و خمس‌ناشدني و ... بودنشان ملازمه دارد؛ چراکه نصف شدن و دو قسمت شدن در اشيای خارجي، به معناي تقسيم شدن به دو قسمت مساوي نيست؛ بلکه مطلق تقسيم شدن به دو قسمت منظور است (برخلاف اعداد که تنها تقسيم شدن به قسمت‌هاي مساوي در آنها مورد توجه قرار مي‌گيرد). بنابراین، وقتي شيئي به دو قسمت تقسيم نمي‌شود، به طريق اولي به سه قسمت هم تقسيم نمي‌شود. تمام آنچه گفتيم، براي اين بود که نشان دهيم چگونه در زبان، زوج بودن نماد قابل انقسام بودن، و زوج نبودن نشان بسيط بودن قرار گرفت. گفتني است صاحب مفردات، کلمۀ فرد را که در مقابل زوج است، اين‌گونه معنا کرده است: چيزي که با اشيای ديگر مخلوط و ترکيب نشده است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص629).

    فلاسفه هشت نوع ترکيب را ذکر مي‌کنند: ترکيب شيميايي (ترکيب طبيعي بالعرض)؛ ترکيب از ماده و صورت خارجي (اجزای وجود خارجي)؛ ترکيب از جنس و فصل (اجزای ماهوي)؛ ترکيب از ماده و صورت ذهني (اجزای وجودي ذهني)؛ ترکيب از اجزای مقداري (اجزای بالقوه يا فرضي)؛ ترکيب از جوهر و عرض؛ ترکيب از وجود و ماهيت؛ و ترکيب از وجود و عدم (جوادي آملي، 1389، ج10، ص322و323).

    دو قسم اخير ترکيب، تمام موجودات ممکن را شامل مي‌شود و به قول فلاسفه، همۀ ممکنات، زوجي از وجود و عدم يا زوجي از ماهيت و هويت‌اند (صدرالمتألهين، 1981م، ج7، ص259؛ ميرداماد،‌ 1367، ص152).

        1. 4. تطبيق وجوه معنايي زوجيت مخلوقات با ادله نقلي

    اين نوشتار قصد يافتن معناي صحيح و قطعي زوجيت مخلوقات را ندارد و دراين‌باره قضاوتي نمي‌کند؛ بلکه صرفاً بر آن است که ميزان تطابق هر يک از اين معاني با آيات را نشان دهد. با توجه به جواز استعمال لفظ در بيش از يک معنا، اگر همۀ اين معاني با الفاظ و تعبيرات موجود در آيات و روايات سازگار باشند و اگر اين معاني، به‌‌خودي‌خود مطابق واقع باشند، مي‌توانند همگي در يک دليل اراده شده باشند.

    ازآنجاکه عام‌ترين و محكم‌ترين آيه از حيث دلالت آيۀ چهل و نهم سورۀ ذاريات است، همين آيه را محور اصلي بحث قرار مي‌دهيم و تطابق احتمالات چهارگانۀ پیش‌گفته را با آن بررسي مي‌کنيم. نيم‌نگاهي هم به ساير ادله داريم.

          1. 1-4. بررسي احتمال اول

    در قرآن به زوج‌هايي از انسان‌ها و حيوانات و گياهان زياد اشاره شده است و اينها همگي نمونه‌هايي از زوج‌هاي مکمل‌اند؛ اعم از اينکه نر و ماده داشته باشند، همچون بسياري از گونه‌هاي حيوانات و گياهان، يا اينکه بر اثر جفت شدن دو رشتۀ پليمري زيستي دي‌ان‌اي ساخته شده باشند (ر.ک: آلبرت و همكاران، 2002م). ازاين‌رو، اين احتمال که در سورۀ ذاريات نيز مراد از زوجْ جفت‌هاي مکمل باشند، تقويت مي‌شود. البته در زمان نزول آيات جفت مکمل داشتن همۀ گياهان، براي مخاطبين معلوم نبوده است و به همین دلیل بسياري از مفسرين زوج بودن گياهان را به معناي انواع و گونه‌هاي مختلف داشتن آنها گرفته‌اند (طبرسي، 1372، ج7، ص289؛ رازي، 1420ق، ج24، ص491؛ آلوسي، 1415ق، ج10، ص62). در روايت منقول از امام رضا† نيز وابسته بودن زوج‌ها به همديگر مطرح شده بود که به‌گونه‌اي مکمل يکديگر بودن را نشان مي‌دهد.

    اگر بخواهيم آيۀ 49 سورۀ ذاريات را به اين معنا حمل کنيم، دو راه داريم:

    الف) «شيء» را به معناي ماهيت بگيريم و مراد از «مِن» را عضويت و تعلق داشتن به يک گروه و مجموعه بدانيم؛ مثل اينکه مي‌گوييم: «از اين کلاس چهار نفر را انتخاب کرديم». در اين صورت، ترجمۀ آيه چنين مي‌شود: ما از هر ماهيتي، دو جفت مکمل خلق کرديم؛ مثلاً از ماهيت انسان، جفت مرد و زن را خلق کرديم. طبق اين معنا، جفت‌ها علاوه بر اينکه بايد مکمل هم باشند، بايد هم‌ماهيت هم باشند.

    ب) «شيء» به معناي وجود باشد و «مِن» براي اشاره به واسطه در ثبوت بودن و تقدم رتبي جزء بر کل باشد. در این صورت، معناي آيه چنين مي‌شود: هر وجودي را زيربناي ايجاد يک جفت مکمل قرار داديم. در اين معنا، برخلاف معناي قبلي، لزوماً دو عضو يک زوج مکمل نبايد داراي ماهيت يکسان باشند.

    در پايان اين آيه، عبارت «لعلکم تذکرون» نشان مي‌دهد که زوجيت مخلوقات، نشانه‌اي بر وجود خالق يکتاست. اين خود به دو نحو قابل تقرير است:

    نخست: زوجيت مخلوقات، ازآنجاکه منشأ تکامل آنها و توليد موجودات جديد مي‌شود، نظم حاکم بر عالم را نمايش مي‌دهد و در نتيجه صغراي برهان نظم را محقق مي‌کند.

    دوم: جفت بودن پديده‌ها، به‌گونه‌اي نقص و وابستگي آنها به موجودات دیگر را در استمرار وجود يا در تکاملشان نشان مي‌دهد. عدم استقلال موجودات و نقص آنها از جهتي از جهات، وابستگي آنها را در اصل وجود به وجود مستقل و کامل مطلق نمايان مي‌کند؛ همان‌طورکه واجب‌الوجود بالذات بايد واجب‌الوجود از تمام جهات و حيثيات باشد (صدرالمتألهين، 1363، ص261).

    ظاهر اين آيه، زوجيت تمام ماسوي‌الله را مي‌رساند؛ اما اگر بخواهيم اين آيه را بدون تخصيص زدن، محدود به عالم ماده کنيم يا عقول طوليه را از تحت آن خارج کنيم، دو راه داريم:

    راه اول اين است که يکي از معاني واژۀ «خلق» را مخصوص ماديات يا جسمانيات بدانيم. اين واژه در معناي عامش مطلق ايجاد و آفريدن را شامل مي‌شود و لذا خداي متعال خالق همۀ اشيای [مادي و مجرد] است (ر.ک: انعام:101و102؛ رعد:16؛ زمر: 62؛ غافر:62). در قرآن کريم دربارۀ ابداع ملائکه و نيز انشای روح در بدن، تعبير خلق به کار رفته است (ر.ک: زخرف:19؛ صافات:150؛ فاطر:1؛ مؤمنون:14)؛ اما اين کلمه معناي خاص‌تري نيز مي‌تواند داشته باشد. در لغت، اصل معناي خلق را «اندازه‌گيري» يا «تعيين اندازه» و «ايجاد آنچه اندازه‌گيري شده است» دانسته‌اند (زمخشري، 1979م، ص173؛ ابن اثير، 1367، ج2،‌ ص70؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص296). اگر مقصود از اندازه‌گيري، تعيين حجم و جرم باشد، بديهي است اين واژه مختص خلق اجسام و جسمانيات خواهد بود (مدني شيرازي، 1384،‌ ج7، ص43) (البته مي‌توان تعيين اندازه را به معناي مطلقِ مشخص کردن حدود وجودي شي‌ء دانست که در اين صورت، مي‌تواند شامل مجردات هم بشود). در آيۀ 54 سورۀ اعراف بيان شده است که «خلق» و «امر» براي خداست. بر اساس بحث لغوي فوق، برخي فيلسوفان، عرفا و مفسران، «خلق» را در اين آيه ناظر به عالم اجسام و جسمانيات، و «امر» را ناظر به عالم ارواح و مفارقات دانسته‌اند (ابن ابي حاتم، 1419ق، ج5، ص1498؛ ابن سينا، 1400ق، ص303؛ غزالي، بي‌تا، ج11، ص83؛ رازي، 1420ق، ج14، ص272؛ قمي مشهدي، 1368، ج5، ص107؛ صدرالمتألهين، 1360(1)، ص104-107؛ بانوي اصفهاني، 1361، ج5، ص223). البته مفسران ديگر، گاه اين نظريه را رد کرده يا نظرات ديگري در تفسير آيه بيان نموده‌اند (آلوسي، 1415ق، ج8، ص147؛ طبري، 1412ق، ج8، ص146؛ طوسي، بي‌تا، ج4، ص423؛ زمخشري، 1407ق، ج2، ص110؛ طبرسي، 1372، ج4، ص660؛ طباطبايي، 1417ق، ج8، ص150-152؛ صادقي تهراني، 1365، ج10، ص177و178؛ طريحي،‌ 1375، ج3، ص209). کساني که بين عالم امر و عالم خلق تفکيک مي‌کنند، به شواهد قرآني نيز تمسک مي‌جویند و آنها را نيز بر اساس همين فرضيه تفسير مي‌کنند (فارابي، 1381، ص56، 57، 61،70 و71؛ ابن عربي، 1422ق، ج1، ص388؛ نيشابوري، 1416ق، ج3، ص254؛ ج5، ص258؛ شبر، 1407ق، ج6، ص468؛ رازي، 1420ق، ج28، ص192؛ ج32، ص367؛ فيض کاشاني، 1415ق، ج5، ص395؛ صدرالمتألهين، 1366، ج1، ص9-11و16؛ ج3، ص60؛ ج5، ص301، 397 و398؛ ج6، ص123؛ ج7، ص40؛ همو، 1363، ص24،250، 251، 297 و298؛ همو، 1360(1)، ص52-56؛ غزالي، 1416ق، ص363 و421؛ همو، بي‌تا، ج11، ص184؛ ميرداماد، 1374، ص70و71).

    راه دوم اين است که بر ضمير فاعلي «خلقنا» که متکلم مع‌الغير است، تکيه کنيم. در آيات بسياري از قرآن، خداي متعال افعال خود را با صيغۀ متکلم مع‌الغير بيان مي‌کند. در اينکه وجه چنين تعبيري چيست، مفسران نظراتي داده‌اند. گاه آن را شيوۀ تکلم عرب دانسته‌اند و گاه غرض از چنين تعبيري را بيان عظمت و قدرت گوينده شمرده‌اند (ابوعبيده، 1381، ج1، ص38؛ آلوسي، 1415ق، ج1، ص416؛ مکارم شيرازي، 1421ق، ج20، ص500). در اين ميان، برخي نيز اين تعبير را براي اشاره به وجود وسایط در آن فعل قلمداد کرده‌اند (بروجردي، 1416ق، ج4، ص162؛ آلوسي، 1415ق، ج13، ص245؛ طباطبايي، 1417ق، ج8، ص277و347؛ ج9، ص102؛ ج10، ص22؛ ج11، ص295). اگر در آيۀ محل بحثمان احتمال اخير را بدهيم، طبيعتاً آن موجوداتي که واسطه در خلق زوج‌ها بوده‌اند، خودشان ديگر تحت قاعدۀ زوجيت مخلوقات نيستند. اين وسایط مي‌تواند شامل مطلق مجردات يا عقول طوليه بشود.

          1. 2-4. بررسي احتمال دوم

    احتمال دوم اين بود که زوج بودن مخلوقات، اشاره به مثل داشتن آنها باشد. بسياري از مفسرين زوج داشتن گياهان و زوج بودن انسان‌ها در قيامت را به معناي مثل و شبيه و قرين داشتن گرفته‌اند (رازي، 1420ق، ج22، ص62؛ زمخشري، 1407ق، ج3، ص69؛ آلوسي، 1415ق، ج8، ص519؛ ج15، ص256؛ طبري،‌ 1412ق، ج30، ص44و45؛ سيوطي، 1404ق، ج6، ص318). بنابراين، استعمال زوج در معناي مثل، در قرآن رخ داده است. همچنين در روايات بسياري، بر مثل و شبيه و نظير نداشتن خداي متعال تأکيد شده است (کليني، 1407ق، ج1، ص86، 92، 100و102- 104)؛ لذا اين احتمال تقويت مي‌شود که تأکيد بر زوج نداشتن خداوند نيز به همين مطلب اشاره داشته باشد.

    اگر بخواهيم اين معنا را در مورد آيۀ سورۀ ذاريات پياده کنيم، بايد «شيء» را به معناي ماهيت بگيريم. بنابر اينکه مراد از «شيء» ماهيت کليه باشد يا ماهيت جزئيه و اينکه در «زوجين» چه ميزان مشابهت ملاحظه شده است، صورت‌هاي مختلفي که براي مثل داشتن اشيا گفتيم، قابل طرح است. «من» طبق اين معنا عضويت و تعلق داشتن به يک گروه خواهد بود. همچنين از «زوجين» نبايد مفهوم عدد بگيريم. در واقع اين کلمه مي‌خواهد حداقل را بگويد. معناي آيه چنين مي‌شود: از هر ماهيت کليه يا جزئيه، حداقل دو نمونه خلق کرديم.

    تذکار و آيت بودن اين حقيقت، از اين جهت است که مثل داشتن اشيا، مخلوق بودن آنها را آشکار مي‌کند. دو چيزي که مثل هم هستند، تمايز ذاتي ندارند و در نتيجه عامل تمايز آنها بايد علتي بيروني باشد (ابن سينا، 1379، ص556). از سوي ديگر، مثلِ يک موجود، از آن موجود استقلال دارد؛ و در نتيجه، آن موجود فاقد عينِ کمالِ مثلِ خود است. لازمۀ اين فقدان کمال، حد وجودي داشتن آن موجود است و هر موجود محدودي معلول است. ملاصدرا ثابت مي‌کند که واجب‌الوجود در هيچ مفهومي شريک ندارد (صدرالمتألهين، 1981م، ج6، ص107). عکس نقيض اين گزاره اين است که هر موجودي که در يکي از مفاهيم صادق بر آن، شريک داشته باشد، واجب‌الوجود نيست. بنابراين مثل داشتن، نشانۀ ممکن‌الوجود بودن و معلول بودن است.

    بايد توجه داشت که اين آيه صرفاً نمي‌گويد: «هر مخلوقي مثلي دارد و خداي متعال مثل ندارد.»؛ بلکه مي‌گويد: «هر مخلوقي مثلي دارد که آن مثل نيز مخلوق است»؛ پس نه‌تنها خدا مثل ندارد، بلکه چنين نيست که خداوند تنها مثلِ موجود براي يک مخلوق باشد. بنابراين بايد بپذيريم که طبق ديدگاه فلاسفه، عقل اول، در ميان مخلوقات زوجي ندارد. حال اگر بخواهيم مجردات يا برخي از آنها را از تحت آيه خارج کنيم، بايد همان دو راهي را بپيماييم که در بحث جفت بودن اشيا مطرح کرديم.

          1. 3-4. بررسي احتمال سوم

    سومين احتمال اين بود که زوجيت مخلوقات به معناي ضد داشتن آنها باشد. در هيچ استعمال قرآني، مقصود بودن دو ضد از دو زوج مشهود نيست؛ اما به‌هرحال چنين معنا و کاربردي در کتب لغت ذکر شده است. مثال‌هايي که مجاهد براي زوجيت مخلوقات بيان مي‌کند، بيشتر به زوج‌هاي ضد هم تناسب دارد: ايمان و کفر، سعادت و شقاوت، هدايت و ضلالت، شب و روز، آسمان و زمين (طبري، 1412ق، ج30، ص109). همچنين روايتي که از اميرالمؤمنين† در تفسير آيۀ 49 سورۀ ذاريات ذکر شد، به ضديت بين اشيا اشاره داشت.

    پيش از اين، سه معنا براي ضديت اشيا مطرح شد. اگر معناي اول يا دوم ضديت را از «زوجين» در آيۀ 49 سورۀ ذاريات بفهميم، «شيء» به معناي ماهيت خواهد بود؛ «مِن» نيز به معناي عضويت و تعلق داشتن به گروه خواهد بود و «زوجين» مفهوم عدد نخواهد داشت و به حداقل مقدار اشاره مي‌کند. پس اين آيه وجود اضداد در ماهيت واحده را بيان مي‌کند که دايرۀ صدقش از آنچه در معناي اول ضديت گفتيم، ضيق‌تر است.

    ترجمه: از هر ماهيتي، حداقل دو ضد وجودي را خلق کرديم.

    اما اگر معناي دوم ضديت را به «زوجين» نسبت دهيم، «شيء» به معناي وجود مي‌شود و «زوجين» مفهوم عدد پيدا مي‌کند. «مِن» نيز واسطه در ثبوت بودن منشأ انتزاع براي مفهوم انتزاع‌شده را بيان مي‌کند؛ چراکه ذات حقيقت شيء محدود، منشأ انتزاع حد و تقابل آن وجود با عدم است.

    ترجمه: با خلق هر وجودي، يک «تقابل وجود و عدم»ي ايجاد کرديم.

    در هر دو معنا، ضد داشتن اشيا، نشان‌دهندۀ اين است که کامل مطلق نيستند و اين واقعيت، حد وسط براي ضرورت وجود کامل مطلق مي‌شود؛ لذا «لعلکم تذکرون» معناي مناسبي پيدا مي‌کند.

          1. 4-4. بررسي احتمال چهارم

    احتمال چهارم اين بود که زوج بودن اشيا به معناي مرکب بودن آنها باشد. اين معنا نيز مانند معناي قبلي شاهدي در ديگر کاربردهای قرآني ندارد؛ گرچه از نظر لغوي صحيح است. به هر تقدير، اگر بخواهيم چنين معنايي را از آيه برداشت کنيم، «شيء» را بايد به معناي وجود بگيريم؛ «مِن» نيز تقدم لحاظ اجمالي و بساطت‌بين بر لحاظ تفصيلي و ترکيب‌بين در طبع آدمي را نشان مي‌دهد.

    ترجمه: در کنه خلقت هر وجودي، در واقع يک مرکب را خلق کرده‌ايم.

          1. 5-4. احتمال پنجم: ارادۀ معناي جامع و وجه مشترک

    اگر بين چهار معناي یاد شده، مفهوم جامعي وجود داشته باشد و در ادلۀ زوجيت مخلوقات، آن مفهوم مشترک اراده شده باشد، اراده معناي جامع شده است. پيش از اين، احتمال اراده شدن تمام معاني یاد شده به‌نحو استعمال لفظ در بيش از يک معنا را مطرح کرديم؛ اما آنچه اکنون درصدد آن هستيم، طرح احتمال ارادۀ معناي جامع است. مقصود از معناي جامع، وجه مشترک چهار معناي قبلي است. اگر بگوييم هر چهار معناي فوق اراده شده‌اند، لازمۀ منطقي‌اش اين است که: همۀ اشيا، هم جفت مکمل دارند، هم مثل و هم ضد و هم ترکيب؛ اما اگر بگوييم معناي جامع اراده شده، لازمۀ منطقي‌اش اين است که همۀ اشيا، يا جفت مکمل دارند يا مثل يا ضد يا ترکيب.

    اگر بخواهيم اين احتمال را تبيين کنيم، بايد وجود معناي جامع را تشريح کنيم و وجه مشترک اين معاني را بيابيم. به نظر مي‌رسد که در هر چهار معنا از زوجيت، «کنار هم و در عرض هم ديده شدن» دو زوج، وجه مشترک باشد. اين کنار هم ديده شدن، گاه به دلیل نوعي ارتباط و اتصال خارجي است، مانند جفت‌هاي مکمل و ترکيب‌ها؛ و گاه به سبب معيت و مقارنت آنها در ذهن، مانند دو ضد و دو مثل. به‌طورکلي، زوجيت به‌گونه‌اي هم‌عرض بودن و هم‌رتبه بودن دو شيء را از جهتي از جهات نشان ‌مي‌دهد؛ بنابراين، معناي جامع زوجيت مي‌تواند همين هم‌رتبه بودن و در عرض هم ديده شدن دو شي باشد و لذا براي خداي متعال هيچ زوجي نيست (سيد رضي، 1414ق، ص262).

    در روايتي که از اميرالمؤمنين† در تفسير آيه ذکر کرديم، حضرت، هم به اضداد اشاره مي‌کنند و هم به اشيايي که در خارجْ اتصال و پيوند دارند. اين روايت مؤيد اين است که مقصود از زوجيت، معنايي است که هم شامل دو ضد مي‌شود، هم شامل دو شيئي که به هم وابسته‌اند و مکمل یکدیگرند.

      1. نتيجه‌گيري

    در برخي آيات، زوج بودن مخلوقات بيان شده است که مهم‌ترین آنها آيۀ 49 سورۀ ذاريات است. دست‌کم چهار احتمال در معناي زوجيت قابل طرح است.

    اگر زوج به معناي جفت مکمل باشد، با لغت و برخي کاربردهای قرآني ديگر سازگار است و بر آيۀ مورد بحث نيز قابل تطبيق است؛ بعضي روايات نيز آن را تقويت مي‌کنند؛ شواهد تجربي نيز آن را تأييد مي‌کند؛ اما اگر بخواهد با قضاياي فلسفي در تعارض نباشد، بايد شامل همه يا برخي از مجردات نباشد. در خود آيه نيز قرائني وجود داشت که بتوان همه يا برخي از مجردات را مشمول آن ندانست.

    زوج به معناي مثل نيز در لغت و ساير استعمالات قرآني نمونه دارد و قابل تطبيق بر آيۀ مورد بحث است؛ مانند فرض قبلي. اين احتمال هم اگر بخواهد با قضاياي فلسفي در تعارض نباشد، بايد شامل همه يا برخي از مجردات نباشد.

    زوج به معناي ضد در لغت ذکر شده است و بر اين آيه نيز قابل تطبيق است؛ اما کاربرد قرآني مشهودي ندارد. در روايات تفسيري مربوط به آيه، به اين معنا نيز اشاره شده است. يک معنا از ضديت با شواهد تجربي تأييد مي‌شود و ضديت به معناي عامش مي‌تواند شامل تمام موجودات بشود، بدون اينکه با گزاره‌هاي فلسفي تعارضي رخ بدهد.

    اگر زوج به معناي ترکيب باشد، با لغت سازگار و بر آيه قابل تطبيق است؛ گرچه در ديگر کاربردهای قرآني نمونۀ مشهودي ندارد. طبق اين معنا، کليت داشتن آيه نسبت‌به همۀ مخلوقات، با فلسفه کاملاً سازگار است.

    علاوه بر چهار احتمال یاد شده، مي‌توان دو احتمال ديگر مطرح کرد:

    الف) اينکه همۀ چهار معناي یاد شده، به نحو استعمال لفظ در بيش از يک معنا اراده شده باشند؛

    ب) وجه جامع چهار معناي یاد شده، که نوعي «کنار هم ديده شدن» دو زوج است، اراده شده باشد.

     

     

     

     

     

     

    References: 
    • آلوسي،‌ سيدمحمود، 1415ق، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلميه.
    • ابن ابي حاتم، عبدالرحمن، 1419ق، تفسير القران العظيم، چ سوم، عربستان، مکتبه النزار مصطفي الباز.
    • ابن اثير جزري،‌ مبارک بن محمد، 1367، النهايه في غريب الحديث و الاثر، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
    • ابن سينا، حسين بن عبدالله، 1379، النجاه من الغرق في بحر الضلالات، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
    • ـــــ ، 1400ق، رسائل، قم، بيدار.
    • ـــــ ، 1404ق، تعليقات، بيروت، مکتبه الاعلام الاسلامي.
    • ابن شعبه حراني، حسن بن علي، 1363، تحف العقول، چ دوم، قم، جامعه مدرسين.
    • ابن عربي، محيي‌الدين محمد، 1422ق، تفسير ابن عربي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • ابن فارس، احمد، 1404ق، معجم مقاييس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
    • ابن منظور، محمد بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
    • ازدي، عبدالله بن محمد، 1387، کتاب الماء، تهران، دانشگاه علوم پزشکي ايران.
    • استرآبادي، علي، 1409ق، تأويل الآيات الظاهره في فضائل العتره الطاهره، قم، مؤسسه النشر الاسلامي.
    • انصاري زرقي، اسماعيل بن جعفر، 1418ق، احاديث اسماعيل بن جعفر، رياض، مکتبه الرشد للنشر و التوزيع.
    • بانوي اصفهاني، سيده نصرت امين، 1361، مخزن العرفان در تفسير قرآن،‌ تهران، نهضت زنان مسلمان.
    • بخاري، محمد بن اسماعيل، 1422ق، صحيح البخاري، بي‌جا، دار طوق النجاه.
    • بروجردي، سيدحسين، 1416ق، تفسير الصراط المستقيم، قم، مؤسسه انصاريان.
    • ثعلبي نيشابوري، ابواسحاق احمد بن ابراهيم، 1422ق، الکشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1389، رحيق مختوم، چ چهارم، قم، اسراء.
    • حسيني زبيدي، محمد مرتضي، 1414ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار الفکر.
    • خواجه طوسي، نصيرالدين، 1375، شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاکمات، قم، نشر البلاغه.
    • راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دار القلم.
    • زمخشري، محمود، 1407ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دار الکتاب العربي.
    • ـــــ ، 1979م، اساس البلاغه، بيروت، دار الصادر.
    • سيد رضي، محمد بن حسين، 1414ق، نهج البلاغه، قم، هجرت.
    • سيوطي، جلال‌الدين، 1404ق، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، کتابخانه آية الله مرعشي نجفي.
    • شبر، سيدعبدالله، 1407ق، الجوهر الثمين في تفسير الکتاب المبين، کويت، مکتبه الالفين.
    • شهرزوري، شمس‌الدين، 1383، رسائل الشجره الالهيه في علوم الحقائق الربانيه، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ايران.
    • شيباني، احمد بن محمد، 1421ق،‌ مسند احمد مخرجا، بيروت، مؤسسه الرساله.
    • صاحب بن عباد، اسماعيل، 1414ق، المحيط في اللغه، بيروت، عالم الکتاب.
    • صادقي تهراني، محمد، 1365، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، چ دوم، قم، فرهنگ اسلامي.
    • صدرالدين شيرازي، محمد، 1354، المبدأ و المعاد،‌ تهران، انجمن حکمت و فلسفه ايران.
    • ـــــ ، 1360-1، اسرار الآيات، تهران، انجمن حکمت و فلسفه.
    • ـــــ ، 1360-2، الشواهد الربوبيه في المناهج السلوکيه، چ دوم، مشهد، المرکز الجامعي للنشر.
    • ـــــ ، 1363، مفاتيح الغيب، تهران، مؤسسه تحقيقات فرهنگي.
    • ـــــ ، 1366، تفسير القرآن الکريم، چ دوم، قم، بيدار.
    • ـــــ ، 1981م، الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، چ سوم، بيروت،‌ دار احياء التراث.
    • صدوق، محمد بن علي، 1378، عيون اخبار الرضا، تهران، جهان.
    • ـــــ ، 1385، علل الشرائع، قم، کتاب‌فروشي داوري.
    • ـــــ ، 1398ق، التوحيد، قم، جامعه مدرسين.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، بي‌تا، نهاية الحکمه، قم، دار التبليغ اسلامي.
    • طبرسي، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
    • طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
    • طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، چ سوم، تهران، مرتضوي.
    • طوسي، محمد بن حسن، 1407ق، تهذيب الاحکام، چ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1414ق، الامالي، قم، دار الثقافه.
    • عبوديت، عبدالرسول، 1385، درآمدي به نظام حکمت صدرايي، تهران، سمت.
    • غزالي، ابوحامد، 1416ق، مجموعه رسائل، بيروت،‌ دار الفکر.
    • ـــــ ، بي‌تا، احياء علوم الدين، بيروت، دار الکتاب العربي.
    • فارابي، ابونصر، 1381، فصوص الحکمه و شرحه،‌ تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي.
    • فخررازي، محمد،1420ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • فراهيدي، خليل بن احمد، 1409ق، کتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
    • فيومي، احمد بن محمد، 1414ق، المصباح المنير في غريب الشرح الکبير، چ دوم، قم، مؤسسه دار الهجره.
    • قرطبي، محمد بن احمد، 1364، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • قشيري، مسلم بن حجاج، بي‌تا، صحيح مسلم، بيروت،‌ دار احياء التراث العربي.
    • قمي مشهدي، محمد، 1368، تفسير کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • کليني، محمد بن يعقوب، 1407ق، الکافي، چ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • محقق سبزواري، محمدباقر، 1360، التعليقات علي الشواهد الربوبيه، چ دوم، مشهد، المرکز الجامعي للنشر.
    • مدني شيرازي، سيدعلي‌خان، 1384، الطراز الاول و الکناز لما عليه من لغه العرب المعول، مشهد، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث.
    • مفيد، محمد بن محمد، 1413ق، الامالي، قم، کنگره شيخ مفيد.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1421ق، الامثل في تفسير کتاب الله المنزل، قم، مدرسه امام علي بن ابي طالب.
    • ميرداماد، محمدباقر، 1367، القبسات، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
    • ـــــ ، 1374، نبراس الضياء و تسواء السواء، قم، هجرت.
    • نيشابوري، نظام‌الدين حسن، 1416ق، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت، دار احياء الکتب العلميه.
    • Alberts, Bruce & Johnson, Alexander & Lewis, Julian & Raff, Martin & Roberts, Keith & Walter, Peter (2002). Molecular Biology of the Cell, New York: Garland Science, 4th ed.
    • Economou, Eleftherios (2011). A Short Journey from Quarks to the Universe. Berlin, Springer Briefs in Physics
    • Feynman, Richard Phillips; Weinberg, Steven (1986). Elementary Particles and the Laws of Physics. in The 1986 Dirac memorial lectures, Cambridge University Press
    • Gregersen, Erik. (2013). The Britannica Guide to Particle Physics. Britannica Educational Pub.
    • Murayama, Hitoshi (2000). Supersymmetry Phenomenology. California, UC Berkeley
    • Stock, Reinhard (Ed) (2013). Encyclopedia of Nuclear Physics and its Applications. New York, Wiley
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، حامد، ساجدی، ابوالفضل.(1398) قرآن و زوجیت فراگیر مخلوقات. ، 12(2)، 57-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامد ساجدی؛ ابوالفضل ساجدی."قرآن و زوجیت فراگیر مخلوقات". ، 12، 2، 1398، 57-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، حامد، ساجدی، ابوالفضل.(1398) 'قرآن و زوجیت فراگیر مخلوقات'، ، 12(2), pp. 57-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، حامد، ساجدی، ابوالفضل. قرآن و زوجیت فراگیر مخلوقات. ، 12, 1398؛ 12(2): 57-72