، سال دوازدهم، شماره دوم، پیاپی 23، پاییز و زمستان 1398، صفحات 73-90

    بررسی «انفاق در قرآن» بر اساس ترتیب نزول آیات

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    رحمت الله عبدالله زاده آرانی / استاديار گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه پيام نور واحد آران و بيدگل / r.abdollahzadeh@pnu.ac.ir
    مجتبی بیابان پور آرانی / كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه قم
    سمیه خاری آرانی / دانشجوي دكتراي الهيات علوم قرآن و حديث دانشگاه قرآن و حديث قم / s.khariarani@yahoo.com
    چکیده: 
    قرآن در یک دورۀ تاریخی و طی 23 سال، در پی مقتضیات مربوط به عصر رسالت پیامبر صلی الله علیها و آله نازل شده است. ازاین رو، یکی از شیوه های کارآمد در تفسیر قرآن، مطالعۀ آن با رویکرد تاریخی است. در این نوشتار که از شیوۀ تفسیر موضوعی و رویکرد تاریخی بهره برده، موضوع انفاق بررسی گردیده است. ابتدا با بررسی کتب تاریخی و اشعار جاهلی، وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم عصر نزول و فرهنگ حاکم بر آن جامعه در زمینۀ انفاق شناسایی شده؛ سپس با دقت در آیات مربوط به انفاق، بر اساس ترتیب نزول و زمان نزول، و سیر تدریجی و گام به گام قرآن برای فرهنگ سازی و قانون گذاری در این زمینه بررسی گردیده است. قرآن در طی23 سال نزول تدریجی، توانست ضمن بهره گیری از خصلت سخاوت و کرم اعراب، به تدریج رذایلی همچون فخرفروشی، تعصب، اسراف و... را از آن جامعه بزداید و به آن رنگ توحیدی و دگردوستی ببخشد. 
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Study about “Charity in the Quran” according to the Order of the Revelation of Quranic Verses
    Abstract: 
    The Quran was revealed within a historical period of 23 years to comply with the requirements of the era of Prophet's mission. Therefore, one of the most effective ways of interpreting the Quran is using a historical approach to studying it. This article examines the question of “charity”, using thematic interpretation and a historical approach. This paper first examines history books and the poetry of the Jahiliyya (Age of Ignorance), the living and economic conditions of the people of that era and the culture of that society in the context of charity, and then, considering the Quranic verses about charity according to the order and time of revelation, it investigates the step-by-step process of the cultural and legislative development in this regard. Displaying such characteristics like the benevolence and generosity of Arabs, the Quran, during the twenty-three-year revelation could make that society gradually get out of such villains as boasting, bigotry, extravagance, etc. and give it a color of monotheism and affection for others
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ​​​​​

    1. مقدمه

    يکي از روش‌هاي تفسير قرآن، تفسیر آن با رويکرد تاريخي است که در آن، آيات با توجه به مکان و زمان نزول و مخاطبانش تفسير مي‌شود. اساس اين روش بر اين نظريه است که يکي از حکمت‌هاي نزول تدريجي سوره‌هاي قرآن، پاسخ‌گويي به نيازها و مقتضيات عصر رسالت پيامبرˆ بوده است و قرآن به‌تدريج و متناسب با شرايط متغير دورۀ نبوت پيامبرˆ نازل شده است. چنين روشي اقتضا مي‌کند در تفسير قرآن، به بررسي دقيق گزارش‌های تاريخي و ترتيب نزول آيات و سوره‌ها بپردازيم. يکي از روش‌هاي تفسير تاريخي قرآن، روش تفسير موضوعي با رويکرد تاريخي است که در آن، همۀ آيات مربوط به يک موضوع، هرچند با الفاظ و تعابير مختلف، بر اساس زمان و ترتيب نزول، گردآوري و تفسير مي‌شود (نکونام، 1380، ص42). يکي از موضوعات پرتکرار در قرآن، موضوع انفاق مي‌باشد که با واژگان و تعابير مختلفي در قرآن آمده است از‌این‌رو، نويسندگان به اين موضوع - يا موارد خاص‌تر آن، به‌ويژه زکات- در قرآن پرداخته‌اند. از مقالاتي که در اين زمينه نوشته شده است، مي‌توان اين موارد را نام برد: «بازکاوي مفهوم و کاربرد واژه‌هاي زکات و صدقه در روايات»، نوشتۀ جواد ايرواني که در آن به بررسي تفاوت کاربرد قرآني و اصطلاح فقهي واژه‌هاي زکات و صدقه پرداخته است؛ «تحقيقي تاريخي دربارۀ زکات»، از ابوالقاسم مجتهدي که به بررسي زمان واجب شدن زکات فقهي مصطلح و روش‌هاي اخذ آن در طول تاريخ اسلام و نحوۀ مصرف آن پرداخته است؛ «واژه‌شناسي لغوي و تاريخي زکات در قرآن»، به‌کوشش رضا حاجيان که دربارۀ واژه‌شناسي زکات و تطورات اين واژه است؛ «دريچه‌اي بر نقد اجتماعي در قرآن (جامعۀ جاهلي و بخشش)»، نوشتۀ حسين ايمانيان که در تبيين روش‌هاي نقد اجتماعي قرآن، به نقد قرآن بر کرم و بخشش جاهلي اشاره کرده است.

    افزون بر اين مقالات، پايان‌نامه‌هاي زيادي نيز به موضوع انفاق پرداخته‌اند: از جمله: انفاق در قرآن، نوشتۀ محمدزمان کشاورز؛ نقش انفاق در تربيت انسان از منظر آيات و روايات، نوشتۀ غلام عباس صابري؛ صدقه و انفاق از ديدگاه قرآن با استفاده از روايات معصومين، اثر اسدالله کرمي؛ بررسي نکات صرفي، نحوي و بلاغي آيات مربوط به انفاق در قرآن، نوشتۀ رضا صبوحي؛ انفاق از ديدگاه قران و حديث، به‌کوشش زهرا باقر و... در اين پايان‌نامه‌ها به انفاق به‌عنوان يک صفت نيکوي اخلاقي که در قرآن بر آن به‌طور ويژه‌ تأکيد گردید، نگاه شده و به بحث پيرامون جايگاه آن در اسلام، قرآن و روايات و تعريف و بيان اقسام آن پرداخته شده است. تفاوت اساسي نوشتۀ حاضر با تحقيقات یاد شده اين است که توجه اين مقاله بر به دست آوردن فضاي نزول آيات انفاق و تمرکز بر سير تشريع انفاق در دوران مکه و مدينه است.

    از ديگر پايان‌نامه‌هايي که در زمينۀ انفاق نگاشته شده، بررسي آيات انفاق در قرآن با توجه به سير تاريخي نزول، نوشتۀ مريم کريمي‌تبار مي‌باشد. در اين پژوهش، آيات مرتبط با انفاق به ترتيب نزول مرتب شده و در مورد هر آيه، روايات اسباب نزول آن آمده است. به‌علاوه براي به دست آوردن فضاي نزول آيات، جغرافياي اقتصادي، مناصب و مشاغل مهم و ثروتمندان دو شهر مکه و مدينه بررسي نشده‌اند؛ اگرچه روش کار در اين پايان‌نامه و مقالۀ حاضر بر اساس استخراج آيات مرتبط با انفاق بر اساس ترتيب نزول مي‌باشد، ولي آنچه مقالۀ حاضر را متمايز مي‌کند، اين است که براي به دست آوردن فضاي نزول آيات، سعي شده است فرهنگ اعراب جاهلي در زمينۀ انفاق بررسي و تحليل شود؛ ولي در این پايان‌نامه به اين موضوع توجهي نشده است. از سوی ديگر، توجه نگارنده در شرح آيات، بيشتر معطوف به اسباب نزول و نقل و تبيين آنها بوده است؛ ولي در مقالۀ حاضر، براي به دست آوردن سير تدريجي قرآن در فرهنگ‌سازي و قانون‌گذاري در زمينۀ انفاق، به سير تشريع آيات انفاق، متناسب با فضاي نزول، بيشتر توجه شده است. همچنين براي به دست آوردن سير تطور آيات انفاق در طي زمان، به برقراري ربط و پيوند بين آيات مرتبط، به طور بسیار ويژه شده است.

    پس آنچه براي ما در اين نوشتار اهميت دارد، اين است که قرآن در طي نزول تدريجي خود - که متناسب با مقتضيات عصر نزول بوده است - چه روندي را براي طرح موضوع انفاق در جامعه و نهادينه کردن آن داشته است؟ معروف است که اعراب در زمينۀ جود و کرم زبانزد بوده‌اند. آيا از لحاظ تاريخي چنين امري صحت دارد و نگاه قرآن به اين خصلت چگونه بوده است؟

    در اين مقاله، ضمن بررسي خصلت سخاوت و کرم در ميان اعراب عصر نزول و نقد و تحليل آن، تلاش خواهيم کرد تصوير روشني از فضاي عصر نزول در اين زمينه، به دست آوريم؛ سپس با بررسي يک‌به‌يک آيات مرتبط با انفاق، به ترتيب نزول و با دقت در زمان نزول آنها، بررسی می‌کنیم که آيا قرآن روند مشخص و هدفمندي براي اصلاح فرهنگ آن جامعه و نيز قانون‌گذاري در اين زمينه داشته است؟

      1. 1. جامعۀ جاهلي و انفاق

    اعراب جاهلي بسيار بخشنده بودند و از بخل پرهيز مي‌کردند و در اين زمينه اشعار و داستان‌‌‌هاي بسياري گفته شده است؛ در مقابل، شواهدي هست که وجود اين خصلت را در ميان آنان با ترديد مواجه مي‌سازد. براي اينکه بتوانيم در اين زمينه فضاي عصر نزول را به‌خوبي ترسيم کنيم، ابتدا بايد به‌طور عميق و به‌صورت تحليلي وجود خصلت بخشندگي را در آن دوران بررسي نماييم و فقط به ظاهر نقل‌هاي تاريخي، به‌ویژه آنچه در شعر جاهلي آمده است، بسنده نکنيم. در راستاي اين هدف، ابتدا به نقل آنچه در وصف بخشندگي جامعۀ جاهلي آمده است، مي‌پردازيم و بعد به تحليل و بررسي عميق‌تر آن خواهيم پرداخت.

        1. 1-1. نظر تاريخ‌نويسان دربارۀ سخاوت اعراب

    در بیشتر کتاب‌هایی که به بررسي تاريخ اعراب و نيز شعر جاهلي مي‌پردازند، بخشي به بررسي خصلت سخاوت و کرم در ميان اعرابِ آن دوران اختصاص یافته است. برخي از اين نويسندگان، به دلیل گرايش‌هاي ملي‌گرايانه و قوم‌گرايانه، در بزرگ‌نمايي اين خصلت و پنهان کردن برخي معايب آن کوشيده‌اند و برخي نيز با اين مسئله واقع‌گرايانه‌تر برخورد کرده‌اند.

    عرب جاهلي در زمان صلح، بخشنده و جوانمرد بود و در اين راه مال و ثروت را خوار و بي‌اعتبار مي‌شمرد و بخشش را از مظاهر سيادت و سروري مي‌دانست (سالم، 1970م، ص241-242). از سنت‌هاي آنان اين بود که در شب بر روي بلندي‌ها آتش روشن مي‌کردند تا کساني که در صحرا سرگردان شده‌اند، به سوي آن بيايند و وقتي بر آنها داخل مي‌شدند، اگر از دشمنان هم بودند، آنان را پناه مي‌دادند (ضيف، بي‌تا، ص68) به اين آتش «نار‌القري» يا «نار‌الضيافه» مي‌گفتند. برخي نيز چوب خوشبو مي‌سوزاندند تا به‌وسيلۀ آن، افراد نابينا به سمت آن مکان هدايت شوند (معاليقي، 1995م، 65-68).

    آنان براي افراد سخاوتمند القابي استعمال مي‌کردند؛ مانند: کثير الرَّماد، واري الزناد (زمخشري، 1979م، ص673)، طَلقُ اليدَينِ، سَبَطَ الأَنَامِلِ، رَحْبُ الصَّدْرِ، بَسِيطُ الكَفِّ، وَاسِعُ العَطَاءِ، كَثِيرُ الأَيادِي، جَزِيلُ الصِّلَاتِ (صيني، 1993، ص93)، جبان الکلب، مطعم الطير و قاتل الشتا (علي، بي‌تا، ج 4، ص580-584).

    از خصلت‌هاي ديگر آنان ضيافت بود. حق مهمان نزد عرب تا سه روز و سه شب بود و با تمام شدن اين زمان، وظيفه‌اي برگردن ميزبان نبود، مگر آنکه در توانش باشد (الحسين، 2004م، ص265-269). خودداري از پذيرايي ميهمان در سرزميني که کاروان‌سرا و مهمان‌خانه نبود، يا آزار کسي که او را به‌عنوان مهمان پذيرفته‌اند، نه فقط نقض اخلاق و شرف به شمار مي‌رفت، بلکه طغيان بر ضد خدا، حامي حقيقي جماعت نيز بود (حتي، 1366، ص35). از مظاهر ديگر کرم، فراهم کردن آسايش بيوه‌زنان، يتيمان و مساکين بود. به‌ويژه آن‌گاه که سرما شدت مي‌يافت يا آسمان از بارش امساک مي‌کرد و مردم غذايي براي خوردن نمي‌يافتند (آلوسي، 1924م، ج1، ص63). بر عهده گرفتن ديۀ مقتولان براي جلوگيري از جنگ، دادن فديه براي آزادي اسرا و دعوت همگاني براي هر وعدۀ غذا نيز از مظاهر ديگر سخاوتمندي اعراب بود (الناصر،1992م، ص72).

        1. 1-2. تحليل و نقد

    برخي از نويسندگان بخشندگي عرب جاهلي را نمي‌پذيرند؛ بلکه حرص بر مال‌اندوزي را از خصلت‌هاي آنان مي‌دانند. مهم‌ترين ويژگي جامعۀ جاهلي يا جامعۀ مادي بت‌پرست، حرص بر مال‌اندوزي و بخل‌ورزي براي سود شخصي و بهره‌برداري نادرست از آن است. از اين روست که در اين جامعه رباخواري و چپاول سرمايۀ ضعيفان گسترش مي‌يابد (بهي، 1974م، ص147). اما بیشتر پژوهشگران، ضمن پذيرش وجود اين خصلت نيکو در ميان آنان، به برخي انحرافات و عيوبي که در اين خصلت آنان بوده است نيز توجه کرده‌اند.

    يکي از علل وجود خصلت کرم در ميان اعراب اين بود که مي‌خواستند در سخنان مردم نامشان نيکو برده شود و از آنها ثنا و تجليل شود. کرم عرب از وسايل سيادت او بود. حاتم طائي مي‌گويد: يقولون لي اهلکت مالک فاقتصد * و ما کنت لولا ما تقولون سيدا (الحوفي، 1962م، ص310). وي ذيل عنوان «فخر بالکرم و مدح» مثال‌هاي زيادي از اشعاري آورده است که افراد داراي چنين صفتی خودشان را در اين زمينه مدح کرده و ستوده‌اند (همو، ص321-323). سخاوت داشتن، نشان اصالت نجابت و شرافت بود و هر اندازه نمود سخاوت چشمگيرتر بود، تحسين بيشتري را بر‌مي‌انگيخت. انگيزۀ آنان نيز هميشه خيرخواهي و عطوفت نبود؛ بلکه در درجۀ اول و بيش از هر چيز ناشي از حس ابراز جوانمردي بود (ابوالفرج اصفهاني، 1956م، ج4، ص3). در ميان عرب، کسي که مي‌توانست از سخاوتمندي خويش نمايش شاهانه بدهد، قهرمان صحرا شناخته مي‌شد. سخاوت در اين معنا شور و شوق عمده‌اي بود که مردان عرب داشتند و بيش از آنکه يک فضيلت باشد، داعيه و خواهش مقاومت‌ناپذیری بود که در دل هر مرد عرب ريشه دوانيده بود. گاه فرد بخشنده، اسب راهوارش را که آخرين دارايي او بود، ذبح مي‌کرد و اطعام مي‌نمود. اين‌گونه بخشندگي بي‌حساب که نتيجه‌اي جز حرمان و بي‌چيزي نداشت، در نظام اخلاقي غالب آن روزگار به‌عنوان فضيلتي عالي ستوده مي‌شد (زرسازان، 1387، ص225). ممکن بود کسي شبانگاهان آتش برافروزد که شايد کسي از دور بدان توجه کند و به‌صورت مهمان از در درآيد؛ ولي همين مهمان اگر چند قدم از چادر دور مي‌شد، ممکن بود طعمۀ تير و نيزۀ همين ميزبان يا غير او شود. بنابراين، سنت‌ها و عادات بودند که بر عرب جاهلي حکم مي‌راندند، نه عقل و منطق و وجدان. و از اين جهت، عقلِ تفکيک و دانشِ تميز در آنها ديده نمي‌شد (آئينه‌وند، 1371، ص35). يکي از عوامل اهتمام زياد قرآن به مسئلۀ انفاق صحيح، بخشش نادرست اعراب بوده است؛ بخششي که هدفش شهرت و ستايش و انتشار خبر آن در قبايل و خيمه‌هاست (قطب، 1374، ج1، ص460).

    علاوه بر انحراف در اهداف و نيت‌هاي انفاق که توضيح داده شد، مسئلۀ ديگري که برخي نويسندگان به آن اشاره کرده‌اند، موضوع اغراق‌گويي و مبالغه در توصيف جامعۀ جاهلي به اين خصايص است. علت اين اغراق‌گويي اين بوده است که شاعران عرب مانند رسانه‌هاي امروزي نقش حمايت از قبيلۀ خود و نکوهش دشمنان را بازي مي‌کرده‌اند (حِتي، 1366، ص35). از همين روست که طه حسين عقيده دارد: چون در قرآن بارها در مذمت بخل و طمع سخن به ميان آمده است، لذا اشعار عربي که عرب‌ها را افرادي کريم و سخاوتمند معرفي کرده، ساختگي و تحريف تاريخ است و واقعيت زندگي عصر جاهلي را ترسيم نکرده است (حسين، 1344ق، ص85). از ويژگي‌هاي ديگر آنان رباخواري بود که در عصر جاهليت و صدر اسلام در ميان آنان و به‌ویژه در قبيلۀ ثقيف و قريش بسيار رايج بود (ابن‌عاشور، بي‌تا، ج21، ص60).

    حضرت علي† مي‌فرمايند: در روزگاري هستيد که خوبي به آن پشت کرده و بدي پيشتازي مي‌کند. به هر سو مي‌خواهي نگاه کن! آيا جز فقيري مي‌بيني که با فقر دست و پنجه نرم مي‌کند يا ثروتمندي که نعمت خدا را کفران کرده است يا بخيلي که با خشک‌ناخني در انجام حقوق الهي، ثروت فراواني گرد آورده است؟ (دشتي، 1386، ص247، خطبه129) در تأييد اين نظر که در آن دوران شکاف طبقاتي عميقي ميان دو گروه نيازمند و ثروتمند جامعه وجود داشت و بسياري افراد از فقر رنج مي‌بردند، دلايلي وجود دارد؛ از جمله زنده به گور کردن فرزندان، که به‌فرمودۀ قرآن، علت آن فقر و تنگدستي بوده است: «وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ خَشْيةَ إِمْلاقٍ» (اسراء:31)؛ همچنین رفتار صعاليک[1] و زياد بودن آيات مربوط به انفاق (ايمانيان، 1387، ص70-73).

        1. 3-1. وضعيت اقتصادي و معيشتي خاص مسلمانان

    يکي از مهم‌ترين عواملي که وضع اقتصادي مسلمانان را براي ساليان متمادي تحت تأثير قرار داد، تحريم اقتصادي در شعب ابي‌طالب بود. در مدتي که مسلمانان در شعب بودند، مشرکان توافق کرده بودند که جنسي به آنها نفروشند و چيزي از آنها نخرند؛ آنها را در سفرهاي بازرگاني شرکت ندهند؛ ترتيبي اتخاذ کنند که آنها در ايام حج و جز آن، که اجناس خوراکي توسط بازرگانان به مکه آورده مي‌شود، نتوانند چيزي خريداري کنند؛ با آنها وصلت نکنند و... آنها افزون بر تجارت و بازرگاني، از معاملات جزئي نيز محروم شدند؛ نمي‌توانستند جنسي بخرند يا بفروشند. آنها براي تهيۀ خوراکي، ناگزير تا موسم حج صبر مي‌کردند تا کسي از خارج مکه اجناسي براي فروش بياورد (ابن‌‌اسحاق، 1410ق، ص159؛ ابن‌‌اثير، 1399ق، ج2، ص87).

    وضعيت بد اقتصادي مسلمانان فقط منحصر به دوران محاصره در شعب نبود؛ بلکه در تمام دوران مکه وضع به همين منوال بود؛ زيرا به‌دليل دشمني‌هاي سرسختانه و سختگيري‌ها و شکنجه‌هاي آنان، افراد متمکن که بر مال و مکنت خود بيم داشتند، از ترس قريش، نه‌تنها اسلام نمي‌آوردند، بلکه از کمک به مسلمانان هم پرهیز مي‌کردند. پيروان اسلام هم در اين هنگام، به جز چند تن، عبارت بودند از فقرا و بندگان که تهديد دشمن نمي‌توانست چيزي از آنها بگيرد (ابن‌‌هشام، بي‌تا، ج1، ص264).

      1. 2. نحوۀ برخورد قرآن با خصلت جود و کرم عصر جاهلي

    قرآن در طي 23 سال نزول تدريجي، برنامۀ گام‌به‌گام و هدفمندي براي تقويت روحيۀ بخشندگي و عموميت دادن به آن، و مهم‌تر از آن اصلاح غرض‌ها و نيت‌ها از انفاق و نيز قانونمند کردن اين انفاق‌ها در مسير رشد کل جامعه داشته است.

    وضع قوانين در يک جامعه، اولاً بايد متناسب با شرايط مختلف يک جامعه باشد تا ضمانت اجرايي داشته باشد و ثانياً بايد هم‌زمان با قانون‌گذاري، فعاليت‌هاي فرهنگي و فکري در آن جامعه انجام شود تا مردم براي پذيرش و اجراي آن قوانين آمادگي و انگيزۀ کافي داشته باشند. در اين صورت است که آن قانون، امکان و زمينۀ اجرا خواهد داشت. در غير اين صورت، در حد يک نوشته مي‌ماند و در جامعه ظهور و بروزي ندارد. ازاین‌رو، قرآن در طي مدت نزول، متناسب با شرايط فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي عصر نزول، دو مسير را به‌آرامي به پيش برد: الف) وضع تدريجي قوانين و دستورات مربوط به انفاق؛ ب) فرهنگ‌سازي در زمينۀ انفاق. در ادامۀ اين نوشتار به بررسي اين دو مسير در طي نزول قرآن خواهيم پرداخت.

      1. 1-2. وضع تدريجي دستورات مربوط به انفاق، متناسب با شرايط جامعه

    جامعۀ کوچک اسلامي که در مکه تشکيل شده بود، ازآنجاکه بیشتر آنها از طبقۀ ضعفا بودند و نيز به‌دليل شرايط سختي که با اعمال فشار مشرکان براي آنان پیش آمده بود، در شرايط معيشتي سختي به سر مي‌بردند. بعد از هجرت به مدينه نيز مسلمانان مهاجر که تمام دارايي‌هاي خود را در مکه گذاشته و هجرت کرده بودند، شرايط مالي بدي داشتند؛ ولي با بهتر شدن وضع زندگي مسلمانان در مدينه، شرايط معيشتي آنان به‌مرور زمان تغيير کرد. دستورات و قوانين قرآن کريم براي عبور از اين شرايط مختلف، به‌خوبي با اين شرايط متناسب بود.

    مفسران عقيده دارند که انفاق در دوران مکه بر مسلمانان واجب شد (دروزه، 1383ق، ج1، ص429؛ راوندي، 1405ق، ج1، ص216؛ طبري، 1412ق، ج8، ص44؛ ابن‌عاشور، بي‌تا، ج7، ص91؛ طباطبايي، 1417ق، ج13، ص81؛ قرطبي، 1364، ج18، ص38؛ صادقي تهراني، 1365، ج13، ص138؛ مکارم، 1374، ج8، ص9)؛ اما در‌اين‌باره که آيا در دوران مکه، مقادير و حدودي نيز براي اين پرداخت‌هاي واجب مشخص شد يا نه، معدودي از مفسران عقيده دارند در دوران مکه، علاوه بر اينکه زکات بر مسلمانان واجب شده بود و بر آن ممارست مي‌شد، مقادير و حدود آن نيز معين شده بود و فقط مصارف زکات بود که در دوران مدينه به‌صراحت به آن اشاره شد و پيامبرˆ تعديلاتي در حدود زکات انجام دادند (دروزه، همان؛ همو، ج5، ص400؛ ج9، ص461).

    از جمله آياتي که نشان مي‌دهد انفاقِ واجب، در مکه تشريع شد، اما حدود و مقادير آن معين نشده بود، آيۀ «وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَيرَ مَعْرُوشَاتٍ...وَآتُواْ حَقَّهُ يوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُواْ...» (انعام:141) است. اگر آيۀ شريفه دربارۀ زکاتِ واجبِ اصطلاحي مي‌بود، مي‌بايست زکات در همۀ انواع نام‌برده در آيه واجب بوده باشد؛ و حال آنکه در ميان آنها چيزهايي مثل انار و زيتون هست که زکات ندارد (طباطبايي، 1417ق، ج20، ص75). در روايتي از ابا‌جعفر† ذيل اين آيه آمده است: «ليس ذلک الزکاۀ، الا تري انه قال «ولاتسرفوا»». اين نکتۀ زيبايي از آن حضرت است که چون در آيه گفته شده است اسراف نکنيد، پس مراد زکاتي که مقدار آن معين است، نيست؛ چراکه به دليل معين بودن مقدار آن، اسراف در آن معنا ندارد (راوندي، 1405ق، ج1، ص216).

    از مؤيدات ديگر بر تشريع انفاقِ واجب در مکه اين است که در بسياري از سوره‌هاي مکي، کلمۀ زکات در کنار نماز آمده است؛ پس زکات، در ابتداي اسلام، همراه با وجوب نماز يا مدت کمي بعد از آن واجب شد و وجوب آن براي جامعۀ مسلمانان، ضروري و لازم بود؛ چراکه تعداد فقراي مسلمان در صدر اسلام زياد بود و آنان اهل و مال خود را رها کرده بودند و به حقوق و اموالشان تجاوز شده بود؛ بنابراین ضرورت داشت کساني که توان مالي داشتند، از آنان حمايت کنند (ابن‌عاشور، بي‌تا، ج7، ص91). هرچند قبل از هجرت، صدقه في‌الجمله واجب شده بود، ولي موارد مصرف و مقدار و شرايطي براي آن تعيين نشده و به عرف مردم و بيانات پيامبر واگذار شده بود. بعد از هجرت بود که خصوصيات انفاق واجب معين و مشخص شد و کلمۀ زکات به آن اختصاص یافت و کلماتي نظير صدقه و بِرّ و... کم‌کم بر انفاقات مستحب اطلاق شد (همو، ج21، ص58). مسلمانان در مکه مال و ثروت زیادي نداشتند؛ بلکه در نهايت فقر و در محاصرۀ شديد اقتصادي بودند. ازاین‌رو، در آيات مکي فقط سخن از وجوب زکات است، نه وجوب اخذ آن (صادقي، 1365، ج13، ص141). هنگامي که پيامبرˆ به مدينه آمد و پايۀ حکومت اسلامي را نهاد و طبعاً به تشکيل بيت‌المال نياز پيدا کرد، از طرف خداوند مأموريت يافت که زکات را شخصاً از مردم بگيرد؛ ازاین‌رو، مصارف زکات به‌طور دقيق بيان شد (مکارم شيرازي، 1374، ج8، ص9).

    به نظر مي‌رسد علت اينکه انفاق در مکه واجب شد و به يک پند اخلاقي و عملي مستحب بسنده نشد، اما حدودي هم براي آن واجب و معين نگردید، دقيقاً متناسب با شرايط زندگي مسلمانان در مکه بود. واجب شدن آن لازم بود؛ چون همان‌گونه که بيان شد، مسلمانان به‌دليل فشارهاي مشرکان در وضعيت اقتصادي بسيار سختي به سر مي‌بردند و پيامبرˆ ناچار بود براي اينکه مضيقۀ مالي، نومسلمانان را از پاي درنياورد؛ از اموال عدۀ قليلي که نسبتاً وضعيت بهتري داشتند، استفاده کند؛ و مسلماً يک پند اخلاقي و اتکا به مسؤليت اخلاقي نمي‌توانست آنها را به چنين فداکاري‌ای وادارد؛ بلکه لازم بود همانند نماز به‌صورت يک فريضه و با عنوان حق فقرا در اموال اغنيا واجب گردد، تا هم آنها خود را به انجام آن موظف کنند و هم فقرا از پذيرش آن اکراه نداشته باشند (اجتهادي، 1352، ص107). معين نشدن حد و مقدار انفاق نيز از ملزومات آن شرايط خاص بود؛ چراکه دامنۀ احتياجات، بسيار گسترده و نيز متغير بود و آن جامعۀ کوچک مسلمان پشتوانه‌اي مالي غير از اين کمک‌ها نداشت. اما بعد از هجرت، به‌ویژه بعد از گذشت چند سال و پس از پيروزي‌هاي مسلمانان در جنگ‌ها و کسب غنايم و ايجاد درآمدهاي مختلف، ديگر براي حکم نامحدود بودن انفاقِ واجب ضرورتي وجود نداشت و شرايط براي معين شدن موارد و مقادير و مصارف آن مهيا شده بود. بنابراين، در اين دوران بود كه حدود اين فريضه در آيات قرآن و بيانات پيامبر روشن گرديد و دريافت و مصرف آن نظام‌مند شد.

      1. 2-2. فرهنگ‌سازي در زمينة انفاق

    قرآن توانست فرهنگ انفاق و بخشش با رويکرد الهي را در آن جامعه نهادينه کند و آن را منطقي و قانونمند نمايد. براي پيگيري مسير فرهنگ‌سازي قرآن که در طول 23 سال نزول تدريجي قرآن صورت گرفت، از روش تفسير موضوعي با رويکرد تاريخي استفاده کرديم. در تفسير موضوعي قصد اين است که همۀ آيات مربوط به يک موضوع، هرچند با الفاظ و تعابير مختلفي آمده باشد، گردآوري و تفسير شود و بسا لازم باشد که براي تحصيل تمام اطلاعات دربارۀ يک موضوع در قرآن، واژگان متعددي بررسي گردد. درعين‌حال، چه‌بسا يک واژه به وجوه گوناگوني از معاني به کار رفته و تنها يکي از وجوه معاني آن به موضوع مورد تحقيق ما مربوط باشد. در تفسير موضوعي با اين رويکرد، بررسي آيات در يک موضوع خاص، بر اساس زمان و ترتيب نزول آنها مورد توجه قرار مي‌گيرد (نکونام، 1388، ص44).

          1. 1-2-2. بررسي آيات مربوط به انفاق، به ترتيب نزول

    براي رسيدن به اين هدف، سوره‌هاي قرآن به ترتيب نزول بررسي شدند و آياتي که به‌نحوي با موضوع انفاق مرتبط بودند، استخراج شده، مورد بررسي قرار گرفتند.[2]

    واژگاني که در قرآن با موضوع بخشش مالي مرتبط‌اند عبارت‌اند از: «نفق» و مشتقات آن، صدقه يا صدقات، زکات و مشتقات آن، اعطا، ايتا، جهاد با اموال، قرض‌الحسنه دادن به خدا، اطعام، رزق و برخی احکام مربوط به تکاليف مالي، مانند کفاره (دايرۀ المعارف قرآن، انفاق). البته هميشه اين واژه‌ها در معناي مورد نظر ما به کار نرفته‌اند؛ ازاین‌رو، فقط موارد مرتبط با موضوع احصا شد. از سوی ديگر، گاهي در قرآن به موضوع انفاق اشاره شده است، بدون اينکه واژگان يادشده در آن به کار رفته باشد؛ مانند: داستان اصحاب الجنه (قلم:17-33)، داستان قارون (قصص:76) يا آيات ابتدايي سورۀ همزه که به‌دليل نکوهش افرادي که به نيازمندان بي‌توجه‌اند، با موضوع انفاق ارتباط دارند؛ ولي هيچ يک از الفاظ یاد شده در آنها به کار نرفته است.

    با توجه به اينکه معمولاً سوره‌هاي مکي و مدني جداگانه بررسي مي‌شوند، در ابتدا به بررسي و تحليل آيات مربوط به انفاق در سوره‌هاي مکي- به ترتيب نزول آنها- مي‌پردازيم و بعد از آن سوره‌هاي مدني را بررسي خواهیم کرد.

          1. الف) «انفاق» در سوره‌هاي مکي

    برخی از سوره‌هايي که در سال‌هاي آغازين در مکه نازل شدند، با لحني توبيخي و تهديدآميز خطاب به مردم مکه، آنان را براي انفاق تحريک مي‌کنند و در عين حال مي‌کوشند نگاه آنان را به نيت و انگيزۀ انفاق تغيير دهند و نیتشان را خد‌امحور می‌کنند؛ اولين باري که از انفاق سخن به ميان مي‌آيد، در سورۀ قلم در داستان «اصحاب الجنة» است (قلم:17-33). در اين داستان، سخن از برادراني است که قصد داشتند محصول باغ خود را دور از چشم فقرا برداشت کنند تا مجبور نباشند به آنان انفاقي بکنند وخداوند باغ آنان را خاکستر کرد و با اين مجازات دنيوي، آنان پشيمان و متنبه شدند (طبرسي، 1372، ج10، ص507). داستان با اين آيه پايان مي‌یابد؛ «کذلِک الْعَذابُ وَلَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکبَرُ...» (قلم:33) و به مردم عصر پيامبر تذکر مي‌دهد که کوتاهي در اين امر، عذاب دنيوي و اخروي در پي دارد. در سورۀ مدثر هم که بعد از سورۀ قلم نازل شد، دوباره بر عذاب اخروي افرادي که اهل انفاق نيستند، تأکيد شده است؛ «وَلَمْ نَک نُطْعِمُ الْمِسْکينَ» (مدثر:44). مراد از اطعام مسکين در این آیه، انفاق بر تهي‌دستان جامعه است (طباطبايي، 1417ق، ج20، ص97).

    سورۀ ليل نیز اهتمام و عنايت خاصي به مسئلۀ انفاق مالي شده است. در این سوره انسان‌ها بر اساس دو صفت کرم و بخل به دو گروه تقسيم شده‌اند: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَاتَّقى... وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنى» (ليل:5و8) و عاقبت هر دو گروه بیان شده است. در پايان در توصيف انگيزۀ متقين از انفاق چنین آمده است: «الَّذي يؤْتي مالَهُ يتَزَکى*وَما ِلأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى*إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ اْلأَعْلى» (ليل:18-20)؛ يعني هدف فرد باتقوا از انفاق، به‌دست آوردن رضايت الهي و ثواب و پاداش اوست، نه براي دستي که متقابلاً به او سودي برساند (طبرسي، همان، ص761).

    در ادامۀ سوره‌هايي که در سال‌هاي آغازين نبوت در مکه، بر پيامبرˆ نازل گرديد، در سوره‌هاي فجر، ضحي، ماعون، نجم، همزه و بلد، باز هم با لحني تند و جملاتي تکان‌دهنده، مردم هرچه بيشتر به دستگيري از نيازمندان ترغيب مي‌شدند؛

    «کلاَّ بَلْ لا تُکرِمُونَ الْيتيمَ* وَلا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکينِ» (فجر:17-18)؛ «فَأَمَّا الْيتيمَ فَلا تَقْهَرْ*وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحي:9-10)؛ «فَذلِک الَّذي يدُعُّ الْيتيمَ*وَلا يحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکينِ» (ماعون:2-3)؛ «أَفَرَأَيتَ الَّذي تَوَلَّى*وَأَعْطى قَليلاً وَأَکدى» (نجم:33-34)؛ «الَّذي جَمَعَ مالاً وَعَدَّدَهُ*يحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ» (همزه:2-3)؛ «وَما أَدْراک مَا الْعَقَبَةُ* فَک رَقَبَةٍ*أَوْ إِطْعامٌ في يوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ*يتيماً ذا مَقْرَبَةٍ* أَوْ مِسْکيناً ذا مَتْرَبَةٍ» (بلد:12-16).

    شايان ذکر است، تنها آيه‌اي که در مجموع اين سوره‌ها در این قالب جاي نمي‌گيرد، آيۀ آخر سورۀ مزمل است که لحني آرام دارد و از دادن قرض نيکو به خداوند در کنار اقامۀ نماز و پرداخت زکات سخن گفته است: «...وَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً...» (مزمل:20). به عقيدۀ بسياري از مفسران و پژوهشگران، اين آيه نزول مستقلي از بقيۀ سوره داشته و احتمالاً بعدها در مدينه نازل شده است (طباطبايي، 1417ق، ج20، ص74؛ دروزه، 1383ق، ج1، ص426؛ ابوالفتوح رازي، 1408ق، ج20، ص1؛ نکونام، 1380، ص112).

    بعد از اين سوره‌ها که غالباً جزء سوره‌هاي کوتاه قرآن‌اند و لحني کوبنده دارند، سوره‌هايي نازل شده‌اند که با سورۀ اعراف آغاز مي‌شوند. در اين سوره‌ها و سوره‌هاي نازل‌شده در سال‌هاي بعد تا پايان دوران مکه نيز مرتباً به بحث انفاق اشاره شده است؛ ولي صرفاً حالت تحريکي ندارند؛ بلکه شامل جنبه‌هاي مختلف انفاق، از جمله استدلال بر لزوم انفاق، ايجاد تعادل در انفاق، رفع شبهات دربارۀ انفاق و... مي‌باشد که مي‌توان تحت اين عناوين مطرح کرد:

    1. وجود زکات در امت‌هاي پيشين: يکي از چيزهايي که انسان را به انجام دستورات الهي ترغيب مي‌کند، تذکر وجود اين فرامين در امت‌هاي قبل است؛ چنان‌که در دستور روزه، برای ترغيب مسلمانان به انجام اين فريضه آمده است: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا کتِبَ عَلَيکمُ الصِّيامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِکمْ» (بقره:183) (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص6). در مورد انفاق نيز در برخي از سوره‌هاي مکي مربوط به اين دوران، در تبيين اوصاف پيامبران پيشين و گاه در وصف نيکوکاران آنها، به پرداخت زکات توسط آنان اشاره شده است (صادقي، 1365، ج13، ص142)؛ در سورۀ اعراف در داستان حضرت موسي† مي‌خوانيم: «...وَرَحْمَتي وَسِعَتْ کلَّ شَي‏ءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذينَ يتَّقُونَ وَيؤْتُونَ الزَّکاةَ...» (اعراف:156). خداوند در اين آيه در توصيف کساني که رحمت خاص خدا شامل حال آنان مي‌شود، يکي از ويژگي‌هاي آنان را پرداخت زکات برمي‌شمارد. در سورۀ مريم نیز یکی از توصيه‌ها به حضرت عيسي† پرداخت زکات ذکر شده است؛ «...وَأَوْصاني بِالصَّلاةِ وَالزَّکاةِ ما دُمْتُ حَيا» (مريم:31)؛ همچنین در شرح اوصاف حضرت اسماعيل† آمده است: «وَکانَ يأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکاةِ...» (مريم:55) و در توصيف فرزندان حضرت ابراهيم† نیز آمده است: «...وَأَوْحَينا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإيتاءَ الزَّکاةِ...»(انبياء:73).

    2. رعايت تعادل در ميزان انفاق و مصرف بجاي آن: ازآنجاکه ممکن بود تأکيدات مکرر بر انفاق، باعث زياده‌روي در ميزان انفاق و خارج شدن از حد تعادل شود و نيز به‌دليل اينکه گاهي اعراب در جود و بخشش زياده‌روي مي‌کردند و آن را در موارد غيرمنطقي به‌کار مي‌بردند، در چند سوره از اين مجموعه سور، به رعايت تعادل در انفاق توصيه شده است: «وَالَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا وَکانَ بَينَ ذلِک قَواماً» (فرقان:67)؛ «وَلا تَجْعَلْ يدَک مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِک وَلا تَبْسُطْها کلَّ الْبَسْطِ...»(اسراء:29)؛ «وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَالْمِسْکينَ وَابْنَ السَّبيلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذيراً» (اسراء:26)؛ از عبدالله بن مسعود نقل است که تبذير به معناي انفاق مال در غير حق آن است (طوسي، بي‌تا، ج6، ص469). پس مراد از تبذير، کمي و زيادي انفاق نيست؛ بلکه موردي است که انفاق صرف آن مي‌شود (سيدقطب، 1412ق، ج4، ص2222). «وَآتُوا حَقَّهُ يوْمَ حَصادِهِ وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يحِبُّ الْمُسْرِفينَ» (انعام:141)؛ اسراف نکردن يعني اينکه در خوردن و بذل و بخشش زياده‌روي نکنيد يا در غير آن مصرفي که خدا معين نموده است به کار نبريد (طباطبايي، 1417ق، ج7، ص364) يا آن‌قدر بخشش نکنيد که براي خانواده‌تان چيزي نماند (طبرسي، 1372، ج4، ص578).

    اين نکته قابل ذکر است که در هيچ يک از سور مدني، از اسراف در انفاق سخن به ميان نيامده است. شايد علت اين باشد که ـ چنان‌که پیش‌تر بيان شد ـ در دوران مدينه حدود انفاق و موارد مصرف آن به دستور الهي و با هدايت‌هاي پيامبر معين شده بود و ديگر نيازي به تذکر دراين‌باره نبود.

    3. استدلالات عقلي بر لزوم انفاق و رفع شبهات منکران آن: يقيناً يکي از عواملي که باعث تمایل بیشتر انسان به انجام دستورات می‌شود، دانستن فلسفۀ انجام آن دستورات و نيز رفع شبهاتي است که ممکن است در ذهن او وجود داشته باشد. برخي آيات که در دوران مکه نازل شده است، به اين موضوع پرداخته‌اند: «وَإِذا قيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ قالَ الَّذينَ کفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ...» (يس:47). در اين آيه، ضمن بيان شبهۀ کافران در باب انفاق، به‌طور ضمني به آن پاسخ مي‌دهد. مغالطۀ آنان اين بود که چرا ما به کساني اطعام کنيم که خداوند بر اطعام آنان قادر است و اگر مي‌خواست، آنان را اطعام مي‌کرد. پس اطعام نکردن آنان نشان مي‌دهد که خداوند اطعام را براي ایشان نمي‌خواهد (طبرسي، 1372، ج8، ص668). آنها در اين مغالطه بين ارادۀ تشريعي و ارادۀ تکويني خدا خلط کرده‌اند. مشيت و ارادۀ خدا که به اطعام فقرا تعلق گرفته، مشيت و ارادۀ تشريعي است، نه تکويني؛ پس تخلف اين اراده در مورد فقرا، تنها نشان‌دهندۀ اين است که کفارِ توانگر، از دستور الهی تمرد و عصيان ورزيده‌اند و دلالتي بر اين ندارد که ارادۀ خدا بر آن تعلق نگرفته است (طباطبايي، 1417ق، ج7، ص94). اينکه در آيه به‌جاي کاربرد ضمير در قالب فعل قالوا، از اسم ظاهر استفاده کرده و فرموده است: «قال الذين کفروا»، جوابي است بر شبهۀ آنان که به علت و ريشۀ سخن آنان اشاره دارد و مي‌فرمايد که کفرشان در برابر حق و روي‌گرداني از آن و پيروي از شهوات، باعث شده است در مقابل چيزي که فطرت هر انساني به آن فرمان مي‌دهد، چنين عذر و بهانه‌هايي بياورند (طباطبايي، همان، ج17، ص93). جواب ديگر اينکه فرموده است: «مما رزقکم الله». استدلال اين تعبير چنين است: کسي که اموالي نزد ديگران دارد و خودش هم در خزاینش اموالي دارد، در صورتي که ارادۀ بذل و بخشش داشته باشد، مخير است از خزانه‌اش ببخشد يا به کساني که اموالي نزد آنان دارد، فرمان دهد که آنان در آن راه بخشش کنند؛ و فردي که مالي به امانت نزد اوست، نمي‌تواند به صاحب مال بگويد: الزاماً از خزانه‌ات خرج کن (فخر رازي، 1420ق، ج26، ص288).

    4. استفاده از کلمۀ «حق»: يکي از کلماتي که در اين مجموعه سور، در موضوع انفاق مکرر استفاده شده، کلمۀ «حق» است؛ يعني نيازمندان را صاحبان حق در اموال ثروتمندان معرفي مي‌کند. اينکه در اين آيات، صدقه «حق» ناميده شده است، اشاره به اين دارد که اين افراد به‌دليل رغبت زياد در کمک به برادرانشان، نيازمندان را همچون شريک در اموال خويش مي‌بينند (ابن‌عاشور، بي‌تا، ج29، ص160) و با اين بيان، آنان را به کمک به نيازمندان ترغيب مي‌کند: «وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَالْمِسْکينَ وَابْنَ السَّبيلِ...» (اسراء:26)؛ «وَآتُوا حَقَّهُ يوْمَ حَصادِهِ...» (انعام:141)؛ «وَفي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (ذاريات:19)؛ «وَالَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ *لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُوم» (معارج:24-25)؛ «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَالْمِسْکينَ وَابْنَ السَّبيلِ» (روم:38).

    اين تعبيرصرفاً در سوره‌هاي مکي آمده و در سور مدني به کار نرفته است. شايد دليل آن اين باشد که چون صدقه قبل از هجرت، في‌الجمله واجب شده بود، ولي مقدار آن به حرص مؤمنين موکول شده بود (ابن‌عاشور، بي‌تا، ج21، ص58)، در اين آيات، بدون اشاره به حدود و مصارف صدقه، از کلمۀ مجمل «حق» استفاده شده است تا ضمن تأکيد بر وجوب انفاق، حدود و مصارف آن به عرف عمومي و بيان پيامبرˆ محول شود.

    5. بيان مشوق‌هاي دنيوي و اخروي براي انفاق‌کنندگان: از ابزارهاي ديگري که در اين مجموعه سور مکي براي ترغيب به انفاق به کار رفته، بيان ثواب‌ها و نتايج آن در آيات مختلف است؛ از جمله:

    ـ مشمول رحمت واسعۀ الهي شدن: «...وَرَحْمَتي وَسِعَتْ کلَّ شَي‏ءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذينَ يتَّقُونَ وَيؤْتُونَ الزَّکاةَ...» (اعراف:156)؛

    ـ اميد به تجارتي بدون زيان، و دريافت کامل پاداش: «... وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَعَلانِيةً يرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ * لِيوَفِّيهُمْ أُجُورَهُمْ وَيزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ...» (فاطر:29-30)؛

    ـ خداوند، عوض‌دهنده و پرکنندۀ جاي خالي آن چیزی است که انفاق شده: «وَما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَي‏ءٍ فَهُوَ يخْلِفُهُ وَهُوَ خَيرُ الرَّازِقينَ» (سبأ:39)؛

    ـ به دست آوردن مواهبي بهتر و پايدارتر نزد خدا: «وَما عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ وَأَبْقى لِلَّذينَ آمَنُوا... وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ ينْفِقُونَ» (شوري:36- 38)؛

    ـ به ارث بردن بهشت: «...وَالَّذينَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ... أُولئِک هُمُ الْوارِثُونَ» (مؤمنون:4-10)؛

    ـ چند برابر شدن مال و ثواب: «وَما آتَيتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُضْعِفُونَ» (روم:39).

    بيان اين برکات و نعمات براي انفاق‌کنندگان صرفاً اختصاص به سوره‌هاي مکي ندارد؛ بلکه در سوره‌هاي مدني نيز بارها آثار و برکات دنيوي و اخروي انفاق ذکر مي‌شود (بقره:110، 195، 245، 265، 268، 270، 272، 274، 275؛ انفال:41، 74؛ آل‌عمران:92؛ احزاب:35؛ نساء:95).

    6. «انفاق» ويژگي ممدوحان قرآن: در قرآن، در توصيف ويژگي‌هاي خوبان، ملاک‌هايي مطرح شده که معمولاً يکي از آنها، توجه به نيازمندان جامعه است. در اين مجموعه سور مکي نيز بارها اين بيانات آمده است:

    ـ در توصيف عبادالرحمان «وَعِبادُ الرَّحْمنِ... وَالَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَلَمْ يقْتُرُوا...» (فرقان:63-67)؛

    ـ در توصيف مؤمنين «هُدًى وَبُشْرى لِلْمُؤْمِنينَ*الَّذينَ يقيمُونَ الصَّلاةَ وَيؤْتُونَ الزَّکاةَ...» (نمل:2-3)؛

    ـ در وصف محسنين «هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنينَ*الَّذينَ يقيمُونَ الصَّلاةَ...» (لقمان:3-4)؛

    ـ در وصف متقين «إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَعُيونٍ... وَفي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (ذاريات:15-19)؛

    ـ در توصيف رستگاران «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ... وَالَّذينَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ» (مؤمنون:1-4)؛

    ـ در توصيف پيشگامان در خيرات «وَالَّذينَ يؤْتُونَ ما آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ* أُولئِک يسارِعُونَ فِي الْخَيراتِ وَهُمْ لَها سابِقُونَ» (مؤمنون:60-61)؛

    ـ در وصف نمازگزاران حقيقي «إِلاَّ الْمُصَلِّينَ*...وَالَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ* لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (معارج:22-25 و سورۀ ماعون).

          1. ب) انفاق در سوره‌هاي مدني

    بيشتر مباحث مربوط به انفاق، در سورۀ مبارکۀ بقره مطرح شده که در روايات ترتيب نزول، نخستين سوره‌اي است که در مدينه نازل شده است (واحدي، 1411ق، ص24؛ صادقي، 1365، ج1، ص152؛ دروزه،1383ق، ج6، ص130). در اين سوره، ابتدا به‌صورت پراکنده اشاراتي به بحث انفاق شده است. خداوند در آيۀ‌ سوم، انفاق را از اوصاف متقين برشمرده، در آيۀ ‌43 به وجود آن در اديان قبل اشاره کرده و در آيۀ 177 انفاق را از اوصاف ابرار دانسته است. اما مي‌توان گفت نقطۀ عطف مباحث مربوط به انفاق، آيات 215، 219 و220 اين سوره مي‌باشد که با عبارت «يسئلونک» آمده است؛ «يسْئَلُونَک ما ذا ينْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ...»؛ «...وَيسْئَلُونَک ماذا ينْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...»؛ «...وَيسْئَلُونَک عَنِ الْيتامى...». در اين آيات، «يَسْئَلُونَک» به‌صورت فعل جمع و با صيغۀ مضارع آمده است. از ابن‌‌عطيه نقل شده است که سؤال‌کنندگان، مؤمنان بودند؛ يعني آنان پي‌در‌پي از تفصيل موضوع انفاق که قبلاً بارها به‌صورت مجمل به آن فرمان داده شده بود، سؤال مي‌کردند. آنان مي‌خواستند بدانند که چگونه انفاقي مورد قبول درگاه الهي واقع مي‌شود (ابن‌‌عاشور، بي‌تا، ج2، ص300). اهميت مطلب در اين است که طرح مستمر اين سؤالات توسط مسلمانان نشان مي‌دهد آنان به حدي از رشد فکري در زمينۀ انفاق رسيده‌اند که خودِ جامعه به اين موضوع حساس شده و اين موضوع يکي از دغدغه‌هاي بخش عمده‌اي از جامعه شده است. ازاین‌رو، خودشان به پيامبر مراجعه می‌کردند و دربارۀ کيفيت انفاق و جزئيات آن سؤال مي‌پرسیدند؛ يعني تا پیش از اين، بايد جامعه با تشويق و تهديد و توجيه و استدلال، به سمت کمک به ديگران تحريک مي‌شد؛ ولي الآن خودِ جامعه به حرکت افتاده است. اين تغيير در تفکرات و رفتار جامعه، به دليل روند آرام و منطقي و صحيحي بوده است که قرآن در سال‌هاي قبل از اين توانسته بود به‌خوبي آن را به پيش ببرد و سطح فکري جامعه را اين‌گونه ارتقا بدهد. آقاي طالقاني در اين‌باره مي‌گويند: از اين‌گونه سؤال معلوم مي‌شود که اسلام چنان تحول و انقلاب روحي در گروهي از مسلمانان پديد آورده بود که از علاقه‌ها برکنده شده بودند و پيوسته جوياي آن بودند که بيش از گذشت جان - که در مواقع خاصي پيش مي‌آيد - بايد از چه چيزهايي بگذرند. گذشت از مال برگزيده، در واقع گذشت از شخصيت فردي و پيوستن به ديگران مي‌باشد (طالقاني،1350، ج2، ص116).

    1. واژه‌هاي مرتبط با انفاق: دو واژۀ مرتبط با انفاق، يعني «صدقه» و «قرض‌دادن به خدا»، براي نخستين بار در سورۀ بقره به کار رفته است (آیات 184، 196، 263، 264، 271، 276، 280). اين دو واژه، در هيچ يک از سوره‌هاي مکي به کار نرفته و خاص سوره‌هاي مدني است (صادقي، 1365، ج13، ص138؛ دروزه،1383ق، ج9، ص463).

    در سورۀ مبارکۀ انفال - که نزول آن بعد از سورۀ بقره و هم‌زمان با جنگ‌هاي مسلمانان با مشرکين است (طباطبايي، 1417ق، ج9، ص5) - براي نخستين‌بار سخن از نوعي ديگر از انفاق به ميان آمده و آن انفاق براي هزينه‌هاي جنگ است. عبارت خاص قرآني براي اين موضوع، «جهاد با اموال» است: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ...» (انفال:72). بعد از اين سوره، اين عبارت بارها در ديگر سوره‌هاي مدني به کار رفته است (نساء:95؛ حجرات:15؛ صف:11؛ توبه:20، 41،44،81، 88).

    2. عالي‌ترين نوع انفاق: در سورۀ مبارکۀ آل‌عمران - که بعد از سوره‌هاي بقره و انفال نازل شده - از عالي‌ترين نوع انفاق، و در مقابل، بدترين نوع ربا سخن به ميان آمده است. خداوند در آيۀ 92 اين سوره مي‌فرمايد: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَما تُنْفِقُوا مِنْ شَي‏ءٍ...» و در آيۀ 134 در توصيف متقين مي‌فرمايد: «الَّذينَ ينْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ...». سير تدريجي و صحيحي که قرآن طي سال‌هاي قبل براي نهادينه کردن فرهنگ انفاق در جامعۀ اسلامي داشته، توانسته است مسلمانان را به حدي برساند که بتوان با آنان دربارۀ چنين انفاقي سخن گفت. در برخي نقل‌هاي تاريخي مربوط به رفتار مسلمانان در دوران مدينه، داستان‌هاي جالبي دربارۀ چنين انفاق‌هايي آمده است: (طبرسي، 1372، ج2، ص792). در مقابل چنين انفاقي، در اين سوره به رباي فاحش اشاره گردیده و به‌شدت از آن نهي شده است: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْکلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً...» (آل‌عمران:130). در اين آيه تعبير «اضعافاً مضاعفه» آمده است. منظور از رباي فاحش اين است که سرمايه به شکل تصاعدي در مسير ربا سير کند؛ يعني سود در مرحلۀ نخستين با اصل سرمايه ضميمه شود و مجموعاً مورد ربا قرار گيرد و به همين ترتيب، در هر مرحله «سود به‌ اضافۀ سرمايه» سرمايۀ جديدي را تشکيل دهد (مکارم، 1374، ج3، ص88).

    3. مصاديق انفاق: يکي از مصاديق انفاق در قرآن، کفارات است. در هيچ يک از سور مکي اين موضوع مطرح نشده و تمامي انواع آن، در سور مدني آمده است:

    ـ عدم استطاعت براي روزه گرفتن: «...وَعَلَى الَّذينَ يطيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعامُ مِسْکينٍ...» (بقره:184)؛

    ـ کسي که در حج نمي‌تواند حلق کند: «...فَمَنْ کانَ مِنْکمْ مَريضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُک...» (بقره:196)؛

    ـ در ظهار، کسي که نتواند شصت روز روزه بگيرد: «...فَمَنْ لَمْ يسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْکيناً...» (مجادله: 4)؛

    ـ کسي که قسم خود را بشکند: «...فَکفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليکمْ أَوْ کسْوَتُهُمْ...» (مائده: 89)؛

    ـ کسي که در حال احرام عمداً صيد کند: «...وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْکمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ... أَوْ کفَّارَةٌ طَعامُ مَساکينَ...» (مائده: 95).

    شايد يکي از اهداف خداوند از اينکه کفارۀ اين اعمال را بخشش و انفاق قرار داده، اين بوده است که جامعه بيشتر به اين‌گونه کمک‌ها و دستگيري از نيازمندان خو بگيرد.

    4. انفاق در قالب يک نظام اجتماعي: در آخرين سورۀ نازل‌شده در مدينه، يعني سورۀ توبه، بارها به موضوع انفاق اشاره شده است. اين موضوع با عناوين مختلف در 23 آيه از 129 آيۀ اين سوره آمده است؛ يعني حدود يک‌پنجم آيات اين سوره به‌نحوي به اين موضوع اشاره دارد. نکتۀ مهم در مورد موضوع انفاق در اين سوره، اين است که در برخي آيات اين سوره، انفاق در قالب يک نظام اجتماعي مطرح مي‌شود. عقيدۀ مفسران، دستورِ گرفتن زکاتِ واجب به وسیلۀ پيامبرˆ، در آيۀ 103 اين سوره آمده است: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً...». آيۀ 60 اين سوره نيز موارد مصرف زکات را مطرح مي‌کند «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساکينِ وَالْعامِلينَ عَلَيها وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقابِ...». در اين آيه، يکي از مصارف صدقات را «العاملين عليها؛ يعني کساني که وظيفۀ جمع‌آوري زکات را بر عهده دارند»، اعلام مي‌کند. اين نشان مي‌دهد، افرادي از ناحیۀ پيامبرˆ متصدي جمع‌آوري آن بوده‌اند و پرداخت و مصرف انفاق در قالب يک نظام انجام مي‌شد. اين رشد فرهنگي جامعه نشان‌دهندۀ اين است که تلاش قرآن در طي 23 سال نزول تدريجي براي نهادينه کردن انفاق و اصلاح فرهنگ حاکم بر آن، کاملاً موفق و کارآمد بوده است.

      1. نتيجه‌گيري

    1. قرآن فريضۀ انفاق و دادن صدقات را به‌عنوان قالب مناسبي که مسلمانان بتوانند سخاوت طبع خود را بي‌آنکه دچار رذايل شيطاني غرور و خودنمايي شوند در آن بريزند، به آنان عرضه داشت. قرآن توانست در طي 23 سال نزول تدريجي، ضمن استفاده از اين خصلت و خوي بخشندگي اعراب، به آن رنگ‌وبوي الهي و توحيدي ببخشد و آن را از يک عمل متعصبانه و فخرفروشانه خارج کند. افزون بر اين، قرآن به‌تدريج براي انفاقات حدود و قوانيني وضع کرد تا اين انفاق‌ها به‌صورت منظم و منطقي، افراد فقير را پوشش دهد.

    2. قوانيني که در مکه براي انفاق وضع شده بود، با قوانين وضع‌شده در مدينه تفاوت داشت. ازآنجاکه بیشتر مسلمانان در دوران مکه وضعيت اقتصادي بدي داشتند، انفاق برای کمک به اين مسلمانان نيازمند واجب شد؛ ولي حدودي براي آن معين نشد تا به فراخور شرايط و صلاحديد پيامبرˆ، اخذ و مصرف شود؛ اما در مدينه بعد از اينکه وضع معيشتي مسلمانان بهتر شد، ضمن تأکيد بر وجوب پرداخت انفاق، حدود و مقادير و مصارف آن نيز روشن گرديد و همچنين نظامي متمرکز براي اخذ و مصرف آن ايجاد شد.

    3. با تعمق در فرهنگ جاهلي و با بررسي آيات انفاق، به ترتيب نزول و دقت در زمان نزول اين آيات و تطبيق آيات بر شرايط هر دوره، به اين نتيجه مي‌رسيم که قرآن به‌تدريج با تذکرات و هشدارهاي بيدارکننده و بيان مشوق‌ها و نيز با استدلالات عقلي، جامعه را به موضوع توجه به نيازمندان حساس کرد و کوشید رذايل اخلاقي را از آن بزدايد و جامعه را به حدي از رشد فکري در اين زمينه برساند که خودِ جامعه به اين مسئلۀ حساس شود و پيگير آن باشد؛ و در گام آخر توانست جامعه را به حدي برساند که يک ساختار اجتماعي منظم براي دريافت و مصرف هدفمند اين بخشش‌ها داشته باشند.

     

    References: 
    • آلوسي، محمود شکري، 1924م، بلوغ الارب في معرفۀ احوال العرب، قاهره، دار الکتاب المصرية.
    • آئينه‌وند، صادق، 1371، تاريخ سياسي اسلام، مرکز نشر فرهنگي رجاء.
    • ابن‌‌اثير، علي بن محمد، 1399ق، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
    • ابن‌‌اسحاق، محمد، 1410ق، سيره ابن‌‌اسحاق، تهران، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي.
    • ابن‌عاشور، محمد بن طاهر، بي‌تا، التحرير و التنوير، بي‌جا.
    • ابن‌‌هشام، محمد محي‌الدين، بي‌تا، السيرۀ النبويۀ، بي‌جا.
    • ابوالفتوح رازي، حسين بن علي، 1408ق، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي.
    • ابوالفرج اصفهاني، علي بن حسين، 1956م، الاغاني، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • اجتهادي، ابوالقاسم، 1352، «تحقيقي تاريخي دربارۀ زکات»، مقالات و بررسي‌ها، ش13-16.
    • احمدي، حسين؛ بندعلي، سعيد، 1382، «انفاق»، دائرۀ المعارف قرآن کريم، قم، بوستان کتاب.
    • بهي، محمد، 1974م، منهج القرآن في تطوير المجتمع، بيروت، دار الفکر.
    • حتي، فيليپ خليل، 1366، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، آگاه.
    • حسين، طه، 1344ق، في الادب الجاهلي، قاهره، دار الکتب المصرية.
    • الحسين، قصي، 2004م، موسوعۀ الحضارۀ العربيۀ: العصر الجاهلي، بيروت، دار و مکتبۀ الهلال.
    • حسيني جرجاني، سيد امير ابوالفتوح، 1404ق، آيات الاحکام، تهران، نويد.
    • الحوفي، احمد محمد، 1962م، الحياۀ العربيۀ من الشعر الجاهلي، بيروت، دار القلم.
    • دروزه، محمد عزۀ، 1383ق، التفسير الحديث، قاهره، احياء الکتب العربيۀ.
    • دشتي، محمد،1386، ترجمه نهج البلاغه، چ چهارم، قم، بوستان کتاب.
    • راوندي، قطب‌الدين، 1405ق، فقه القرآن في شرح آيات الاحکام، قم، کتابخانه آيۀ الله مرعشي.
    • زرسازان، عاطفه، 1387، «تعامل اسلام با نمودهاي اخلاقي در جاهليت»، پژوهش‌هاي قرآني، ش 53.
    • زمخشرى، محمود بن عمر، 1979م، اساس البلاغة، بيروت، دار صار.
    • سالم، عبدالعزيز،1970م، تاريخ العرب في عصر الجاهليۀ، بيروت، دار النهضۀ العربيۀ.
    • صادقي تهراني، محمد، 1365، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامي.
    • صيني، محمود اسماعيل،1993م، المكنز العربى المعاصر، معجم فى المترادفات و المتجانسات للمؤلفين و المترجمين و الطلاب، بيروت، مكتبة لبنان.
    • ضيف، شوقي، بي‌تا، تاريخ الادب العربي، العصر الجاهلي، قاهره، دار المعارف.
    • طالقاني، سيدمحمود، 1350، پرتوي از قرآن، تهران، شرکت سهامي انتشار.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعۀ مدرسين.
    • طبرسي، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • طبري، ابوجعفرمحمدبن جرير، 1412ق، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفۀ.
    • طوسي، محمدبن حسن، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • علي، جواد، بي‌تا، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، قم، شريف رضي.
    • فخرالدين رازي، ابوعبدالله محمدبن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • قرطبي، محمدبن احمد، 1364، الجامع لاحکام القرآن، تهران، نويد.
    • قطب، سيد، 1412ق، في ظلال القرآن، بيروت، دار الشروق.
    • قطب، محمد، 1374، نبرد سنت‌ها، ترجمه محمدباقر داودي، تهران، وثقي.
    • کريمي‌تبار، مريم، 1380، بررسي آيات انفاق در قرآن با توجه به سير تاريخي نزول، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، علوم قرآن و حديث، دانشکده اصول دين.
    • معاليقي، منذر، 1995م، صفحات مطويۀ من تاريخ العرب الجاهليۀ، بيروت، دار و مکتبۀ الهلال.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميۀ.
    • ناصر، محمد، 1992م، اخلاق العرب بين الجاهليۀ و الاسلام، مکه، دار الرسالۀ.
    • نکونام، جعفر،1380، درآمدي بر تاريخ‌گذاري قرآن، تهران، هستي‌نما.
    • ـــــ ، 1388، «تفسير تاريخي قرآن کريم»، پژوهش ديني، ش 19.
    • واحدى، على بن احمد،1411ق، اسباب نزول القرآن، تحقيق كمال بسيونى زغلول، بيروت، دار الكتب العلمية.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبدالله زاده آرانی، رحمت الله، بیابان پور آرانی، مجتبی، خاری آرانی، سمیه.(1398) بررسی «انفاق در قرآن» بر اساس ترتیب نزول آیات. ، 12(2)، 73-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحمت الله عبدالله زاده آرانی؛ مجتبی بیابان پور آرانی؛ سمیه خاری آرانی."بررسی «انفاق در قرآن» بر اساس ترتیب نزول آیات". ، 12، 2، 1398، 73-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبدالله زاده آرانی، رحمت الله، بیابان پور آرانی، مجتبی، خاری آرانی، سمیه.(1398) 'بررسی «انفاق در قرآن» بر اساس ترتیب نزول آیات'، ، 12(2), pp. 73-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبدالله زاده آرانی، رحمت الله، بیابان پور آرانی، مجتبی، خاری آرانی، سمیه. بررسی «انفاق در قرآن» بر اساس ترتیب نزول آیات. ، 12, 1398؛ 12(2): 73-90