، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 24، بهار و تابستان 1399، صفحات 77-92

    تحلیل و ارزیابی نظریه علامه طباطبایی درباره پیوند نعمت با ولایت در قرآن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    فتح الله نجارزادگان / استاد گروه علوم قرآن و حدیث، پردیس فارابی دانشگاه تهران / najarzadegan@ut.ac.ir
    ✍️ غلامعلی جزینی / کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث، پردیس فارابی دانشگاه تهران / a.jazini@gmail.com
    چکیده: 
    واژه «نعمت» و مشتقاتش در 81 آیه از قرآن کریم آمده است. در بسیاری از این آیات می توان از راه سیاق و سایر قراین به معنای نعمت پی برد؛ ولی اگر این واژه در آیه ای مطلق ذکر شده باشد، عموم قرآن پژوهان با اجرای قاعده اصالة الاطلاق، نعمت را به همه‌ی نعمت های مادی و معنوی معنا می کنند. علامه طباطبایی برخلاف نظر مشهور، نظریه ای بدیع دارد. او معتقد است که هر جا در قرآن لفظ نعمت به صورت مطلق ذکر شده باشد، مراد از آن ولایت است. در این پژوهه، اولاً نظریه علامه طباطبایی تبیین شده، نوآوری ایشان اثبات می شود؛ ثانیاً با روش تحلیلی ـ توصیفی، مبانی دستیابی علامه به این نظریه ـ که یکی تحلیل کارکردی «نعمت» در قاموس قرآن و دیگری تحلیل معنای نعمت با روش تفسیر قرآن به قرآن است ـ بررسی می گردد؛ ثالثاً با کشف و تحلیل این مبانی و در نهایت، تطبیق نظریه بر همه آیات مشتمل بر لفظ نعمت، به صحت آن اذعان می شود. این نتایج می تواند نقش مؤثری در فهم و تفسیر صحیح کاربردهای نعمت در قرآن داشته باشد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Analyzing and Reviewing Allameh Tabatabai's Theory of Relationship between Blessing and Guardianship (Velayat) Based on the Qur'an
    Abstract: 
    The word "blessing" and its derivations has been stated in 81 verses of the Holy Qur'an. In many of these verses, the meaning of blessing can be revealed through context and other indications; but if this word is mentioned in an absolute verse, most of the Qur'anic researchers apply the rule of absolutism and generalize the meaning of this word to all worldly and spiritual blessings. Contrary to the commonly held belief, Allameh Tabatabai has an innovative theory. He believes that in any verse in which the word blessing is mentioned in the Qur'an in absolute terms, it refers to guardianship. In the present paper, firstly, Allameh Tabatabai's theory is discussed and his innovation is proved. Secondly, through analytical – descriptive method, Allameh Tabatabai's principles for proposing this theory are examined. These principles include a functional analysis of "blessing" based on the Qur'an and an investigation of the meaning of blessing through using the Quran for the interpretation of the Qur'an. Thirdly, through discovering and analyzing these principles and ultimately applying the theory to all verses including the word blessing, the accuracy of Allameh Tabatabai's theory of connection between blessing and guardianship is confirmed. These results can play an effective role in a correct understanding and interpretation of the uses of blessings in the Qur'an
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    ​​​​​

     

      1. طرح مسئله

    نعمت‌هاي الهي، انسان را از درون و بيرون احاطه کرده‌اند و قابل شمارش نيستند: «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل: 18). اين نعمت‌ها در يکديگر تنيده و در نظامي هدفمند هستند. يکي از نعمت‌هاي مطرح‌شده در قرآن، ولايت است که در برخي آيات، از جمله آيه اکمال دين (مائده: 3)، به آن اشاره شده است. در ذيل برخي از اين آيات، از ائمه اطهار‰ رواياتي نقل شده است که نعمت را به ولايت تفسير کرده‌اند (ر.ک: قمي، 1368، ج4، ص32-36) و بيشتر مفسران اماميه به فراخور بحث تفسيري خود، به ذکر اين روايات بسنده کرده‌اند؛ اما در ميان مفسران، علامه طباطبايي نگاهي تحليلي و عميق و بديع به مفهوم نعمت داشته و ادعايي مطرح کرده است که مفسران متقدم بر او مطرح نکرده‌اند. وي مي‌گويد: هر جا لفظ «نعمت» در قرآن به صورت مطلق آمده باشد، منظور از آن «ولايت الهيه» است (طباطبايي،1417، ج5‏، ص291). بنابراين وقتي خدا در قرآن مي‌فرمايد به کسي نعمت داده است، به اين معناست که خود خداى متعال عهده‏دار امور اوست و او را هدايت مي‌کند. اين عهده‌داري نيز با وساطت فيض معصومان‰ صورت مي‌گيرد. نوشتار حاضر با روش توصيفي ـ تحليلي در جست‌وجوي پاسخي روشن به پرسش‌هاي زير است:

    1. مباني عقلي و نقلي و روش کشف اين نظريه چيست؟

    2. بر اساس مباني استخراج شده، ميزان صحت و سقم نظريه چگونه ارزيابي مي‌شود؟

    3. ردپاي اين نظريه را در کدام روايت يا کدام يک از آثار تفسيري مفسران مي‌توان يافت؟

    تاآنجاکه نگارنده تتبع کرده، تا كنون اثري در باب بررسي اين نظريه نگاشته نشده است. تنها برخي از شاگردان علامه طباطبايي، مثل آيت‌الله جوادي آملي و مرحوم حسيني تهراني در آثار خود اين نظر را پذيرفته و به آن اشاره‌اي گذرا کرده‌اند که در ادامه مطرح مي‌شود. همچنين در برخي مقالات به ارتباط پيوند نعمت و ولايت ذيل آيه 7 سوره حمد از ديدگاه علماي مختلف پرداخته‌ شده است (آل رسول، 1391، ص146- 159).

    به نظر مي‌رسد که تفسير صحيح واژه نعمت به‌عنوان يکي از واژگان کليدي يا کانوني قرآن کريم مي‌تواند بخشي از معارف قرآن را تحت شعاع خود قرار دهد. اميد است نتيجه اين پژوهش بتواند گامي مؤثر در راستاي فهم و تفسير کاربردهاي نعمت در قرآن بردارد.

      1. 1. مفاهيم
        1. 1-1. مفهوم‌شناسي لغوي نعمت

    واژه «نعمت» در لغت به دست، عمل نيک (جوهري، 1376، ج5، ص2041)، آسايش، زندگي خوب، مال و روزي (ابن فارس، 1404، ج5، ص446) اطلاق شده است. به اعتقاد مصطفوي، همه مشتقات ماده «ن ع م» به اصل واحدى بازمى‌گردد و معناى آن، خوشگوارىِ زندگى و نيكو بودنِ حال است؛ و در مقابل آن «بُؤس» است كه به‌معناى مطلق شدت و تنگناست (مصطفوي، 1430، ج‏12، ص198).

    راغب مي‌نويسد: «نِعْمَة» به‌معناى حالت نيکو و خوش است. وزن آن (فِعْلَة) بيانگر حالت انسان است؛ مثل «جِلسَه» (حالت نشستن) و «رِكبَة» (حالت سوارى). «انعام» نيز به‌معناي احسان و نيکي کردن به ديگران است و فقط در موردي به‌کار مي‌رود که دريافت‌كنندۀ نيکي، از عقلا (جن و انس و ملك) باشد. كلمه «نَعِيم» به‌معناى نعمت بسيار است و لذا خداوند بهشت را با اين كلمه توصيف كرده است (راغب اصفهاني، 1412، ص814- 815).

    علامه طباطبايي خوشگواري و نيکويي نعمت را متناسب با نيازهاي انسان به کمال جسمي و روحي، به دو قسم تقسيم مي‌کند. شخصى كه به خدا و رسولش ايمان دارد، از هر دو نعمت برخوردار است؛ هم نعمت جسماني‌ و هم روحاني؛ ولى به كافر يك نعمت داده مي‌شود و آن نعمت مادى و دنيوى است (طباطبايي، 1417، ج12‏، ص317). تقسيم‌بندي نعمت‌هاي الهي به دو دسته ظاهري و باطني، به‌صراحت در قرآن آمده است: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً» (لقمان:20).

    مفسران درباره نعمت‌هاي باطني در ذيل اين آيه، ديدگاه‌هاي گوناگوني ارائه کرده‌اند: برخي گفته‌اند: مراد نعمتي است که بدون دقت و مطالعه، قابل فهم نيست (طبرسي، 1372، ج8، ص501) و بعضي گفته‌اند: منظور نعمت‌هايى است که با حواس پنج‌گانه درک نمي‌شوند؛ مانند شعور و اراده و عقل يا دستيابي به مقامات معنوي (طباطبايي، 1417، ج16‏، ص229). در روايات اهل‌سنت، از پوشش عيوب و گناهان، اعتقاد و معرفت قلبي، شفاعت، ياري توسط ملائکه، ايجاد ترس در قلوب کفار و محبت رسول خداˆ ياد شده است (بغوي، 1420، ج3، ص590). در تفاسير روايي اماميه نيز از ولايت اهل‌بيت‰ و امام غائب تعبير شده است (بحراني، 1416، ج‏4، ص376). در جمع‌بندي اين اقوال مي‌توان گفت منافاتى ميان آنها وجود ندارد و هر كدام يكى از مصداق‌هاى نعمت باطني را بيان مى‏كنند. بنابراين، نعمت باطني همان امور پنهاني است که ملايم با سعادت روحي و معنوي انسان است.

        1. 2-1. مفهوم‌شناسي لغوي ولايت

    براي ماده «و ل ي» معاني گوناگوني نقل شده است. ابن منظور مي‌نويسد: وِلايت به‌معناي سلطنت است. «ولي» يعني سرپرست يتيم که امور او را سرپرستي مي‌كند و به کارهاي او مي‌پردازد. «مولا» اسمي است که بر مصاديق مختلفي اطلاق شده است؛ از جمله: رب، مالک، ياري‌کننده، دوست‌دار، تبعيت‌کننده، بنده، آزاد شده و کسي که به او انعام شده است. «أولاني» يعني به من نعمت داد (ابن منظور، 1414، ج15،ص406-414). از عبارت آخر مي‌توان ريشه پيوند معنايي بين دو واژه «ولايت» و «نعمت» در لغت را آشکار کرد.

    برخي معتقدند ماده «و ل ي» داراي يک معناست که بر مصاديق مختلفي اطلاق شده و در اصل به‌معناي واقع شدن چيزي در پي چيز ديگر با نوعي تعلق بين آن دو است و مفهوم «قرب»، «محبّت»، «نصرت» و «متابعت»، از آثار و لوازم معناي يادشده است (مصطفوي، 1430، ج‏13، ص225).

    راغب مي‌نويسد: «وِلايت» (با کسر واو) ياري کردن است؛ اما «وَلايت» (با فتح واو) سرپرستي است. همچنين گفته شده است كه حقيقت هر دو واژه همان سرپرستي است که کاري را به عهده گيرد (راغب اصفهاني، 1412، ص885).

    راغب همچنين مي‌گويد: كلمه «ولايت» از باب استعاره مي‌تواند در معناى نزديكى چيزى به چيز ديگر استعمال شود؛ چه نزديكى به مكان باشد، چه به نَسَب و خويشاوندى، چه به مقام و منزلت، چه به دوستى و محبت و چه غير از اينها (همان). هرچند علامه طباطبايي در تحليل آن مي‌نويسد: ظاهراً نزديكى مورد نظر در ولايت، اولين بار در نزديكى زمانى و مكانى اجسام به‌كار برده شده؛ آن‌گاه به‌طور استعاره، در نزديكى‏هاى معنوى استعمال شده است؛ زيرا اشتغال به امر محسوسات در زندگى بشر، مقدم بر تفكر در معانى و تصرف در آنها بوده است‏ (طباطبايي، 1417، ج6‏، ص11-12). او همچنين در جمع‌بندي معناي ولايت مي‌نويسد: ولايت عبارت است از يک نحوه قربي که باعث و مجوز نوع خاصي از تصرف و مالکيت تدبير مي‌شود (همان‏، ص12).

      1. 2. بيان نظريه علامه طباطبايي

    خداوند متعال در قرآن کريم بسياري از نعمت‌هاي مادي و معنوي را ذکر کرده است. در پاره‌اي از اين آيات، لفظ «نعمت» به‌کار رفته است که از طريق سياق و ساير قرائن لفظيه و قرائن حاليه[1] مي‌توان به معنا و مقصود آن پي برد. براي نمونه، منظور از لفظ «نعمت» در آيه «أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ...» (لقمان: 31)، اسباب حركت كشتى، يعنى باد و رطوبت آب و امثال آن‏ است؛ چون بحث آيه درباره حرکت کشتي در درياست (طباطبايي، 1417، ج16‏، ص237).

    اما در پاره‌اي ديگر از اين آيات، معناي «نعمت» مبهم است و سياق و قرائن نمي‌تواند ما را در کشف مقصود «نعمت» ياري کند. در اين موارد، مشهور مفسران بنا بر قاعده‌ «اصالة‌ الاطلاق» (که اصلي عقلايي در سيره عقلا و در مقام تخاطب و تفاهم است و در علم اصول به آن مي‌پردازند)[2] نعمت را به همة نعمت‌هاي مادي و معنوي معنا مي‌کنند.[3] براي مثال، آيت‌الله مکارم شيرازي در تفسير نمونه ذيل آيه «وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيكُمْ وَميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَأَطَعْنا...» (مائده: 7) مي‌نويسد: گرچه نعمت در اينجا مفرد است، ولى معناى جنس دارد و جنس در اينجا در معناى عموم استعمال شده و به اين ترتيب همة نعمت‌ها را شامل مى‏شود (مکارم شيرازي، 1374، ج4، ص296).

    برخلاف نظر مشهور، علامه طباطبايي ديدگاهي متفاوت دارد. او معتقد است: «النعمة إذا أطلقت في عرف القرآن يراد بها الولاية الإلهية»؛‏ هر جا كه در قرآن كريم و در عُرف آن «نعمت» به صورت مطلق آمده باشد، منظور از آن، «ولايت الهيه» است (طباطبايي، 1417، ج5‏، ص291).

    بايد توجه داشت كه علامه در اين نظريه درصدد کشف معناي لفظي نعمت نيست؛ بلکه درصدد اثبات اين مطلب است که خدا کدام مصداق از معاني نعمت را در قرآن اراده کرده است؛ چراکه علم لغت عهده‌دار مشخص کردن مفهوم كلمه نعمت و هر کلمه ديگري است، نه قرآن (همان‏، ص232).

    علامه طباطبايي در موارد متعددي از تفسير الميزان با تعابير مختلف به اين نظريه اشاره کرده‌ است (همان، ج‏4، ص62؛ ج‏5، ص291؛ ج‏7، ص104؛ ج‏10، ص16؛ ج‏11، ص81؛ ج‏17، ص136؛ ج‏19، ص388). در جايي مي‌نويسد:

    قرآن‏ كريم عطاياى الهى از قبيل مال و جاه و همسر و اولاد و امثال آن را نسبت به انسان، نعمت علي‌الاطلاق‏ محسوب نکرده؛ بلكه وقتى نعمت شمرده كه در راه سعادت و به رنگ ولايت‏ الهى درآمده باشد و آدمى را به سوى خدا نزديك كند؛ اما اگر در راه شقاوت و در تحت ولايت شيطان باشد، آن عطايا نقمت و عذاب است. البته اگر در جايى به خدا نسبت داده شود، نعمت و فضل و رحمت است؛ چون او خود سرچشمه خير است و جز خير از ناحيه او افاضه نمى‏شود (طباطبايي، 1417، ج11، ص81-82).

    آيت‌الله جوادي آملي نيز در تأييد و توضيح اين نظريه اضافه مي‌کند: در قرآن كريم هر جا نعمت به‌طور مطلق ذكر شده، يعنى قرينه‌اى (مقالى يا حالى) بر تعميم يا اطلاق يا اختصاص نداشته باشد، مراد از آن ولايت است. ولايت نعمتى است كه با وجود آن، همة نعمت‌ها در جايگاه خود مى‌نشيند و بدون آن، به نقمت تبديل مى‌شود (جوادي آملي، 1387، ج1‏، ص531-532).[4]

    نکته‌اي که بايد به آن توجه داشت، اين است که منظور از ولايت در اين نظريه، منحصر در معناي ولايت ائمه‰ نيست؛ بلکه به‌معناي نعمت‏ دين از حيث تسليم شدن در برابر خدا در همة شئون است و اين همان ولايت‏ خدا و حکمراني‌اش بر بندگان است (طباطبايي، 1417، ج5، ص231). بنابراين وقتي خدا در قرآن مي‌فرمايد به کسي نعمت ولايت داده شده است، به اين معناست که خداى متعال متصدى و عهده‏دار كار اوست و او را به سمت کمال هدايت ‌مي‌کند. اين عهده‌داري نيز با وساطت فيض معصومان‰ صورت مي‌گيرد. ائمة اطهار‰ از نظر معارف وحي، تسليم تام خداوند، و تجسم هدايت و ولايت الهي‌اند. علامه طباطبايي ذيل آيه 8 سوره تکاثر مي‌نويسد:

    آدمى نمى‏تواند تشخيص دهد كه داده‏هاى خداى متعال را چگونه استعمال كند تا نعمت شود و نه نقمت. تنها دين خداست که مي‌تواند ما را راهنمايي کند؛ ديني كه رسول خداˆ آن را آورده و امامانى از اهل‌بيت خود را براى بيان آن دين نصب فرموده است. پس سؤال از نعيم در روز قيامت، در واقع سؤال از عمل به دين است. سؤال از دين هم، سؤال از رسول خداˆ و امامان بعد از آن حضرت است (ر.ک: طباطبايي، 1417، ج20، ص354-355).

    ازهمين‌رو مي‌بينيم علامه طباطبايي وقتي رواياتي را در ذيل برخي از آيات مشتمل بر لفظ نعمت مي‌آورد که تصريح شده است منظور از نعمت، ولايت اهل‌بيت‰ است، اشاره مي‌کند كه اين روايات از باب تطبيق كلى بر مصداق است (همان، ج‏12، ص66، 326؛ ج‏16، ص239).

    براي نمونه، علامه طباطبايي در تفسير آيه «يعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ ينْكِرُونَها وَأَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ» (نحل:83) حديثي از امام باقر† روايت كرده است كه حضرت در ذيل آيه فرمود: «مقصود اين است كه نعمت ولايت على† را به ايشان معرفي کرد و آنها را به ولايت اميرالمؤمنين† دستور داد؛ ولى ايشان بعد از وفات او آن را انكار كردند» (بحراني، 1415، ج2، ص378). مؤلف الميزان بعد از نقل اين روايت مي‌نويسد: اين روايت از باب تطبيق مصداق بر كلى است (ولايت حضرت على† هم يكى از نعمت‌هاى خداست كه بعد از شناختن انكار كردند) (طباطبايي، 1417، ج‏12، ص326).

    با توجه به همين نکته در معناي ولايت الهي است که مي‌توان مصاديق نعمت در قرآن را بر پيامبران و امت سابق بر اهل‌بيت‰ نيز قابل انطباق دانست. علامه طباطبايي در ذيل آيه «وَيتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيكَ وَعَلَى آلِ يعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ» (يوسف: 6) مي‌نويسد: خداوند به يوسف و آل يعقوب و پدرانشان ابراهيم و اسحاق، نعمت ولايت الهي داد تا با داشتن آن در زندگى، سعادتمند شوند؛ و منظور از «اتمام نعمت»، تعقيب ولايت است تا به اين وسيله ساير نواقص زندگي سعادتمندانه را نيز از آنان بردارد (همان، ج11، ص82-84).

      1. 3. پيشينه مسئله پيوند نعمت و ولايت

    در ميان روايات تفسيري، احاديثي يافت مي‌شود که ائمه اطهار‰ «نعمت» در بعضي از آيات قرآن را به «ولايت» تطبيق داده‌اند (ر.ک: کليني، 1365، ج1، ص217؛ ج6، ص280)؛ ولي تاآنجاکه نگارنده تتبع کرده است، در مجموعه روايات صادره از ائمة اطهار‰ حديثي که ناظر به ادعاي علامه طباطبايي باشد و تطبيق نعمت بر ولايت را به کل قرآن تعميم داده باشد، يافت نشد. در اينجا به دو روايت که مي‌تواند بيشترين ارتباط را با اين نظريه داشته باشد، اشاره مي‌شود. از اميرالمؤمنين† نقل شده است که حضرت فرمودند: «چه مي‌شود گروهي را که سنت پيغمبر را تغيير دادند و از جانشين او روي‌گردان شدند؟ آيا از نزول عذاب الهي نمي‌ترسند؟» سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «ألَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ کُفْراً وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» (ابراهيم: 28). آن‌گاه فرمودند: «نَحنُ النِّعمَهُ الّتي اَنعَمَ اللهُ بِها عَلي عِبادِه وَبِنا يفوزُ مَن فازَ يومَ القِيامَهِ»؛ ما آن نعمتى هستيم كه خداوند به بندگانش انعام كرده و به وسيلۀ ما در قيامت رستگار مي‌شوند (همان، ج 1، ص217).

    در سخن ديگري، از امام صادق† روايت شده است که فرمود: خداى عزوجل كريم‏تر و شأنش جليل‏تر از آن است كه طعامى به بنده‏اش بدهد و آن را براى شما حلال و گوارا بسازد؛ آن‌گاه بازخواستتان كند كه چرا خورديد؟ بلكه منظور از نعيم در آيه «لَتُسْئَلُنَّ يوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (تکاثر: 8) تنها نعمت محمد و آل محمد‰ است كه به شما ارزانى داشته شده است (کليني، 1365، ج 6، ص280).

    چنان‌که ملاحظه مي‌شود، روايات يادشده دلالتي بر بيش از آيات مورد اشاره ندارند؛ بنابراين با استناد به اين روايات، نمي‌توان حکم را به کل قرآن تعميم داد.

    مفسران قبل از علامه طباطبايي نيز هر کدام در تفسير آياتي که ذيل آنها رواياتي از اهل‌بيت‰ يافته‌اند، به تطبيق معنايي نعمت بر ولايت اشاره کرده‌اند؛ ولي با بررسي انجام شده ـ در حد وسع نگارنده ـ در آثار هيچ يک از مفسران سابق بر علامه طباطبايي ادعاي تعميم انطباق معناي نعمت بر ولايت در تمام قرآن ديده نشد و به‌نظر مي‌رسد براي اولين بار ايشان اين نظريه را مطرح کرده است. بعد از علامه طباطبايي برخي از شاگردان ايشان، از جمله آيت‌الله جوادي آملي (جوادي آملي، 1387، ج1، ص531-532؛ ج10، ص331؛ ج21، ص597) و علامه حسيني طهراني (حسيني طهراني، 1427، ج‏1، ص227؛ همو، 1423، ج2، ص68؛ ج8، ص363؛ ج10، ص210؛ همو، 1418، ج5، ص41؛ ج8، ص48؛ همو، 1426، ص101) اين نظر را پذيرفته و در تفسير آيات به آن اشاره کرده‌اند.

    ناگفته نماند که در آثار تفسيري بعضي از مفسران گذشته، عباراتي نزديک به ادعاي علامه يافت مي‌شود که با بررسي آنها مشخص مي‌شود در مضمون و نتايج، با هم تفاوت محسوسي دارند يا صحبت آنان ناظر به کل قرآن نيست؛ مثلاً در تفسير عرفاني يا صوفي بيان السعادة في مقامات العبادة، نوشته حاج‌ملاسلطان‌محمد گنابادي، بياناتي شبيه علامه طباطبايي يافت مي‌شود. البته بايد توجه داشت كه مدار اين تفسير بر حول مفهوم ولايت، به‌معناي عرفاني و شئون و جوانب مختلف آن است؛ چنان‌که در آن، همه آيات مربوط به عقايد و ايمان و كفر، به کفر و ايمان نسبت به مقام ولايت تفسير شده است (گنابادي‏، 1408، ج1، ص223). برخي گفته‏اند: گنابادي در تأليف اين تفسير، به علت شدت علاقه به امر ولايت و تأويل آيات به ولايت، از حدّ اعتدال خارج و كلامش به غلوّ همانند شده است (همان، ص56).

    با عنايت به محوريت مباحث ولايت در سرتاسر اين تفسير، به ديدگاه مؤلف در باب نعمت اشاره مي‌کنيم. او معتقد است كه نعمت حقيقى همان ولايت است و هر چيزى كه به ولايت متصل باشد، خواه به سبب بيعت ولوى و خواه با طلب آن بيعت، نعمت مى‏شود. آنچه به ولايت متصل نشود، اعم از نعمت‏هاى صورى دنيوى يا نعمت‏هاى صورى اخروى، بلا و رنج مى‏شوند؛ مگر اينكه متصل به ولايت شوند. بنابراين اصل و فرع نعمت‏ها همان ولايت است و بس (همان، ج3، ص8). گنابادي در ذيل پانزده مورد از آيات مشتمل بر لفظ نعمت، بحث ولايت را مطرح مي‌کند (حمد: 7؛ بقره: 211، 231؛ آل‌عمران: 171؛ نساء: 69؛ مائده: 3؛ يوسف: 6؛ مريم: 58؛ فاطر: 3؛ صافات: 57؛ احقاف: 15؛ زخرف: 59؛ طور: 29؛ ضحي: 11؛ تکاثر: 8). از مجموع عبارات بيان السعادة مي‌توان دريافت كه ادعاي گنابادي با ديدگاه علامه طباطبايي، در مباني، روش و حتي نتيجه متفاوت است.

    اولاً گنابادي بارها نظر خود در زمينه انطباق نعمت بر ولايت را برگرفته از روايات اهل‌بيت‰ مي‌داند (گنابادي، 1408، ج3، ص274؛ ج4، ص60 و272)؛ در صورتي که نظريه علامه طباطبايي ناظر به روايات نيست؛ بلکه او از خود قرآن چنين استنباطي داشته است. شاهد اين مطلب، اذعان ايشان در پاسخ به سؤال شاگردش حسيني طهراني در کتاب مهر تابان است (حسيني طهراني، 1426، ص169). ثانياً گنابادي همة نعمت‌هاي يادشده در آيات را چه مطلق و چه مقيد، ولايت دانسته است؛ به‌گونه‌اي که حتي نعمت‌هاي ظاهري يادشده در آيات قرآن را مقدمه تفهيم نعمت ولايت مي‌داند (گنابادي‏، 1408، ج2، ص422). در صورتي که علامه طباطبايي ولايت دانستن نعمت را در نِعَم مطلقه قرآن منحصر مي‌کند. بنابراين نظر علامه طباطبايي با گنابادي تفاوت محسوسي دارد. علامه راهي‌ عميق، دقيق‌ و فراتر از سطحي‌ که‌ گنابادي سير مي‌كرده، در پيش‌ گرفته است.

    از نظرات شبيه به ديدگاه علامه طباطبايي مي‌توان به ديدگاه زمخشري ذيل آيه 7 سوره حمد اشاره کرد. او مي‌نويسد: «در اين آيه نعمت را مطلق آورد تا شامل همه نوع نعمتي بشود؛ چون به کسي که نعمت اسلام داده شد، هيچ نعمتي نيست که به او نرسد و شامل حالش نشود» (زمخشري، 1407، ج1، ص16). هرچند جمله اول زمخشري حاکي از آن است که آيه شامل همة نعمت‌هاي مادي و معنوي مي‌شود و اين همان نظر مشهور در اجراي اصالة الاطلاق را به ذهن متبادر مي‌کند؛ ولي درواقع او معتقد است كه اطلاق نعمت در آيه و شمولش بر همة نعمت‌ها، بر نعمت اسلام دلالت مي‌کند؛ چراکه داشتن اسلام برابر است با داشتن همة نعمت‌ها با هم. او همچنين در ذيل بعضي آيات ديگر که مشتمل بر نعمت مطلقه است، بدون استناد به اطلاق نعمت، اشاره مي‌کند كه منظور از نعمت، اسلام و هدايت الهي يا ايمان است (همان، ص277، 605، 612 و620؛ ج2، ص626؛ ج3، ص357؛ ج4، ص45 و302). همان‌گونه که مطرح شد، منظور علامه نيز از ولايت، همين اسلام حقيقي است. با اين حال زمخشري ادعايش را فقط به همين چند آيه محدود كرده و نتوانسته است در هر آيه‌اي که نعمت به صورت مطلق به‌کار رفته، اين مدعا را ثابت کند؛ مگر اينکه بپذيريم تعليل او ذيل آيه 7 سوره حمد، همة آيات مشتمل بر نعمت مطلقه را دربر مي‌گيرد؛ هرچند به همة آن موارد اشاره نکرده است. عبارات زمخشري در بعضي تفاسير متأخر از او نيز منعکس شده است (ر.ک: خفاجى، 1417، ج‏1، ص214؛ قمى مشهدى، 1368، ج‏1، ص74؛ قونوى، 1422، ج‏1، ص56).

    همچنين در آثار بعضي مفسران عباراتي ديده مي‌شود که مي‌توان آن را فقط به‌عنوان نتيجه نظريه علامه طباطبايي محسوب نمود و دلالتي بر بيش آن ندارد.[5]

      1. 4. کشف و تحليل مباني نظريه

    با مطالعه آثار علامه طباطبايي مطلبي که به‌صراحت نشان دهد ايشان اين نظريه را از کجا استنباط كرده‌اند، به‌دست نيامد؛ ولي از نظر نگارنده، با توجه به بعضي قرائن موجود در تفسير الميزان، مي‌توان دو مبنا براي اين نظريه دريافت کرد که بدين شرح‌اند:

        1. 1-4. استدلال قرآني ـ منطقي بر پيوند نعمت با ولايت

    احتمال اول درباره مبناي اين نظريه علامه اين است که ايشان با تحليل ژرف معناي نعمت و کاربردهاي قرآني آن به اين نظريه دست يافته است. علامه در تفسير آيه 3 سوره مائده، زواياي پنهان نعمت را باز کرده، اثبات مي‌کند كه حقيقت نعمت، ولايت است. او مي‌نويسد:

    موجودات جهان از اين جهت كه در داخل نظام تدبير قرار گرفته‏اند، همه به هم مربوط و متصل‌اند و بعضى كه سازگار با بعضي ديگرند، نعمت آنها به‌شمار مى‏روند. از طرف ديگر، خداى متعال بعضى از اين نعمت‌ها را به اوصاف بدى چون شر، پستي، لعب، لهو و اوصاف ناپسند ديگرى توصيف كرده است (آل‌عمران: 178،197؛ عنکبوت: 64؛ توبه: 85). اين دسته از آيات قرآنى نشان مي‌دهد موجوداتي كه ما نعمت مى‏شماريم، وقتى نعمت‌اند كه با غرض الهى از خلقتشان موافق باشد. هدف از آفرينش موجودات نيز اين است که مايه تقرب انسان به خداي سبحان شوند (طباطبايي، 1417، ج5، ص180).

    سپس ايشان در ادامه مي‌نويسد: بنابراين، اگر تصرف در موجودي باعث فراموشى خدا و دورى از او شد، آن موجود براى انسان نقمت است. لازمه اين مطلب آن است كه نعمت، در حقيقت همان ولايت الهى است؛ و هر چيزى وقتى نعمت مى‏شود كه دربردارندۀ آن ولايت باشد (همان، ص181).

    طبق اين تحليل، با چيزي که غير از ولايت باشد و در تحت ولايت خدا نباشد و اصلاً رنگ ولايت به خود نگرفته باشد، نمي‌توان معامله نعمت کرد. پس تنها نعمتي که بي‌قيدوشرط انسان را به سعادت مي‌رساند، نعمت ولايت (اسلام، صراط مستقيم، سرپرستي خدا و اولياي الهي...) است.

    تکميل اين نوع نگاه به نعمت و جايگاه کارکردي آن، نياز به مقدمه ديگري دارد که با تلقي علامه از نعمت در آيه 58 سوره مريم به‌دست مي‌آيد. ايشان مي‌گويد: در اين آيه، خداى عزوجل خبر داده است كه بر اين نام‌بردگان (انبياي مذکور در آيه) انعام نمود و اين معنا را مطلق هم آورده است. اين اطلاق كلام، دلالت مى‏كند بر اينكه نعمت الهى از هر سو به ايشان احاطه دارد و ديگر از هيچ سو و جهتى نقمت ندارند. پس اينان اهل سعادت و فلاح به تمام معناي كلمه هستند (طباطبايي،1417، ج‏14، ص74).

    بنابراين، استدلال تمام را که به صورت يک قياس اقتراني است، مي‌توان‌ اين‌گونه تقرير کرد:

    صغري: تنها نعمتي که بي‌قيدوشرط انسان را به سعادت مي‌رساند، نعمت ولايت است.

    کبري: هر نعمتي که در قرآن به صورت مطلق (بي‌قيدوشرط) آمده است، انسان را بي‌قيدوشرط به سعادت مي‌رساند.

    نتيجه: هر نعمتي که در قرآن به صورت مطلق (بي‌قيدوشرط) آمده، مراد از آن نعمت ولايت است.

    با اين بيان، شکل قياس يادشده از نوع قياس اقتراني شکل سوم خواهد بود و شرايط انتاج قياس، يعني موجبه بودن صغري و کليت يکي از دو مقدمه، در آن موجود است (مظفر، 1379، ص257).

        1. 2-4. تحليل معناي نعمت با روش تفسير قرآن‌به‌قرآن

    روش تفسيري علامه طباطبايي «اجتهادي قرآن‌به‌قرآن» است (بابايي، 1396، ج2، ص68)؛ بدين معنا که معيار اول براي تفسير قرآن، خود قرآن است و در جايي که آيات محکم قرآني مي‌تواند ديگر آيات دشوار و متشابه را تفسير و تبيين كند، اسباب نزول، آراي مفسران و روايات منقول در درجه دوم اعتبار قرار مي‌گيرد.[6] بنابراين يکي از احتمالاتي را که مي‌توان در نظر گرفت، اين است که ايشان بر اساس روش تفسير قرآن‌به‌قرآن، به نظريه يادشده دست پيدا کرده است.

    علامه طباطبايي اثبات مي‌کند كه نعمت در آيه 7 سوره حمد، همان ولايت است. او مي‌نويسد: اصحاب صراط مستقيم، مُهيمن و مافوق ساير مردم‌اند؛ چون خداى تعالى امور آنان را خودش به عهده گرفته و امر هدايت مردم را به آنان واگذار كرده و فرموده است: «وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» (نساء: 69)؛ اينان بهترين رفيق‌اند؛ و نيز فرموده است: «إِنَّما وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَالَّذِينَ آمَنُوا، الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلاةَ، وَيؤْتُونَ الزَّكاةَ، وَهُمْ راكِعُونَ» (مائده: 55)، كه به حكم آيه اول، صراط کساني که به آنها نعمت بخشيده را صراط انبيا و صديقين و شهدا و صالحين دانسته، و به حكم آيه دوم، با در نظر گرفتن روايات متواتره، صراط اميرالمؤمنين على بن ابى طالب† شمرده است (طباطبايي،1417، ج‏1، ص34).

    او در ادامه نيز روايتي از اميرالمؤمنين† مي‌آورد كه آن حضرت در معناى جمله «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيهِمْ» فرمود: يعنى بگوييد: خدايا! ما را به صراط كسانى هدايت فرما كه بر آنان اين نعمت را دادي كه موفق به دينت شدند و تو را اطاعت كردند؛ نه اينکه به آنان نعمت مال و سلامتى‏ دادى؛ چون بسا مي‌شود كسانى به نعمت‏ مال و سلامتى متنعم‌اند، ولى كافر يا فاسق‌اند (صدوق، ۱۳۷۹، ص36، به نقل از: طباطبايي، 1417، ج‏1، ص39).

    شواهدي براي اثبات اين احتمال که اساس نظريه علامه طباطبايي مبتني بر آيه 7 سوره حمد و آيه 3 سوره مائده است و ديگر آيات با آن تفسير شده‌اند، وجود دارد؛ از جمله اينکه ايشان براي اثبات معناي ولايت در نه آيه از آيات مشتمل بر لفظ نعمت (بقره:150، 231؛ آل‌عمران: 171؛ نساء:69؛ مائده:7؛ مريم:58؛ نمل:19؛ قصص:17؛ صافات:43) به آيه 7 سوره حمد يا آيه 3 سوره مائده استناد کرده و نتيجه گرفته‌اند که نعمت به‌معناي ولايت است (طباطبايي،1417، ج‏1، ص330؛ ج‏2، ص237؛ ج4، ص62و407؛ ج5، ص232؛ ج14، ص74؛ ج15، ص354؛ ج16، ص20؛ ج17، ص136). براي نمونه، در ذيل آيه «قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَي فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ» (قصص: 17) مي‌نويسد:

    مراد از «نعمت» با در نظر گرفتن اينكه قيدى به آن نزده، ولايت الهى است؛ زيرا جمله «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمْ مِنَ النَّبِيينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ» (نساء: 69) شهادت مى‏دهد بر اينكه «الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمْ» عبارت‌اند از: نبيين و صديقين و شهدا و صالحين؛ و اين نام‌بردگان اهل صراط مستقيم‌اند، كه به حكم آيه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيهِمْ غَيرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» (فاتحه: 7)، از ضلالت و غضب خدا ايمن‌اند و ترتب امتناع از يارى كردن مجرمين بر انعام به اين معنا، ترتب روشنى است كه هيچ خفايى در آن نيست (طباطبايي،1417، ج16، ص20).

    همچنين علامه در جايي ديگر مي‌نويسد: مراد از نعمت در جمله «وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيكُمْ» (مائده: 7)، نعمت دين يا حقيقت دين است؛ كه گفتيم همان سعادتى است كه از راه عمل به شرايع دين حاصل مى‏شود. دليل بر اينكه منظور از نعمت، نعمت دين است، آياتي است كه خداى سبحان در آن سعادت دينى را نعمت خوانده: «الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي» (مائده:3).

    پس تقرير به اين شکل است که هر کسي در قرآن از او اين‌گونه ياد شده که به او مطلقاً نعمت اعطا شده است، به حکم آيه 69 سوره نساء ضرورتاً در زمره يکي از چهار گروه نبيين، صديقين، شهدا يا صالحين بوده و اين افراد به حکم آيه 7 سوره حمد يا آيه 3 سوره مائده، ولايت نصيبشان شده است. به اين ترتيب، با روش تفسير قرآن‌به‌قرآن ثابت مي‌شود كه هر جا نعمت مطلق آمده باشد، منظور ولايت است.

      1. 5. تطبيق نظريه علامه طباطبايي با آيات قرآن

    گام اول در ارزيابي نظريه علامه طباطبايي برداشته شد؛ به اين صورت که مباني علمي اين نظريه کشف و تحليل گرديد و به ‌درستي آن اذعان شد. گام دوم اين است که اين ادعا با تمام آيات مشتمل بر لفظ نعمت تطبيق داده و به صورت استقراي تام، اين نظر اثبات شود.

    ريشه «ن ع م» 144 بار در قرآن آمده است. 55 مورد از اين موارد شامل مشتقاتي از اين ريشه مي‌شود که از موضوع بحث ما تخصصاً خارج است؛ از جمله، مشتقاتي مثل نِعْمَ، نِعمّا، نَعَم و أنعام. 89 مورد مي‌ماند که در 81 آيه قرآن به‌کار رفته‌اند[7] و ما کوشيده‌ايم همة اين 81 آيه را با نظريه علامه طباطبايي تطبيق دهيم و بررسي کنيم که آيا اين ديدگاه قابليت تعميم به همه اين آيات را دارد يا خير. براي بررسي دقيق‌تر، مي‌توان اين آيات را به سه دسته تقسيم کرد:

        1. 1-5. آيات خارج شده با قرينه سياق

    نتيجه بررسي‌ها نشان داده است که از 81 آيه مورد بحث، 41 مورد با توجه به سياق آيات، داراي قرينه‌اند و از اينکه نعمت در آن آيات تحت معناي ولايت باشد خارج‌اند (بقره: 40، 47، 122، 211؛ آل‌عمران: 103؛ نساء: 72؛ مائده: 11، 20، 110؛ هود: 10؛ ابراهيم: 6، 34؛ نحل: 18، 53، 71، 72، 81، 112، 114، 121؛ اسراء: 83؛ شعراء: 22؛ عنکبوت: 67؛ لقمان: 20، 31؛ احزاب: 9، 37؛ فاطر: 3؛ زمر: 8، 49؛ فصلت: 51؛ زخرف: 13، 59؛ دخان: 27؛ فتح: 2؛ حجرات: 8؛ قمر: 35؛ مزمل: 11؛ فجر: 15؛ ليل: 19؛ ضحي: 11).

    براي نمونه، در آيه «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيباتِ أَفَبِالْباطِلِ يؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يكْفُرُونَ» (نحل: 72)، مقصود از نعمت با توجه به سياق آيه، خلقت همسرانى از جنس خود بشر و آفرينش فرزندان و نوه‏هايى از همسران است (طباطبايي، 1417، ج12‏، ص297) که ملايم با طبع بشري در مسير کاميابي جسمي و آرامش روحي است.

    نکته درخور توجه اين است که هرچند سياق در برخي از اين آيات ما را به نعمت‌هايي خاص رهنمون مي‌کند، ولي مي‌توان معناي ولايت الهي را نيز از آنها استنباط کرد. براي مثال، نعمت‌ اشاره‌شده در آيات 110 سوره مائده و 59 سوره زخرف، موهبت‌هاي اعطايي به حضرت مسيح†، از جمله ولادت بدون پدر و تأييد به روح‌القدس و جاري کردن معجزات روشن بر دستان اوست؛ که همگى اين نعمت‌ها حاکي از تعلق ولايت الهي به آن حضرت است. همچنين در آيه 8 سوره حجرات با توجه به سياق، محبوب بودن ايمان و منفور بودن کفر و فسوق در دل مؤمنين، نعمت شمرده شده است؛ که همين مي‌تواند شعبه‌اي از ولايت و سرپرستي الهي بر مؤمنين باشد.

        1. 2-5. آيات مورد تصريح علامه به‌معناي ولايت

    اگر 41 آيه دسته پيشين را از مجموع 81 آيه مشتمل بر لفظ نعمت خارج کنيم، چهل آيه مي‌ماند که نعمت در آنها طبق باور علامه طباطبايي بايد همگي به‌معناي ولايت باشد؛ اما عملاً ايشان فقط در تفسير هجده مورد از اين آيات با صراحت به‌معناي ولايت اشاره کرده‌اند (حمد:7؛ بقره: 231؛ آل‌عمران: 171؛ نساء: 69؛ مائده: 3، 6، 7، 23؛ يونس: 9؛ يوسف: 6؛ مريم: 58؛ نمل: 19؛ قصص: 17؛ صافات: 43؛ واقعه: 12؛ قلم: 34، 49؛ تکاثر: 8).

    علاوه بر نمونه‌هاي ذکر شده در خلال مباحث پيشين، مي‌توان به تفسير آيه «يسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ...» (آل‌عمران: 171) اشاره کرد. علامه با استناد به اينکه نعمت در اين آيه به صورت مطلق آمده است، آيه را اين‌گونه معنا مي‌کند: خداى متعال متصدى و عهده‏دار كار مؤمنين است و آنان را به عطيه‏اى از خود اختصاص مى‏دهد (طباطبايي،1417، ج4، ص62).

    همچنين ايشان در تفسير آيه «لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ» (قلم: 49) مي‌فرمايد: اگر يونس† نعمت توبه‏ را از پروردگارش دريافت نمى‏کرد، در بيابانى بدون سقف و گياه افكنده مى‏شد؛ درحالى‌كه به دليل عملى كه كرده بود، مذمت هم مى‏شد؛ و حقيقت نعمت، همانا ولايت و سرپرستى خداست (همان، ج19، ص388).

        1. 3-5. آيات قابل تطبيق بر معناي ولايت

    در 22 آيه باقي‌مانده، به‌طور ضمني از بيانات تفسيري علامه ذيل همان آيه يا آيات مشابه مي‌توان معناي ولايت را برداشت کرد (بقره: 150؛ آل‌عمران: 174؛ مائده: 65؛ انفال: 53؛ توبه: 21؛ ابراهيم: 28؛ نحل: 83؛ حج: 56؛ شعراء: 85؛ لقمان: 8؛ صافات: 57؛ احقاف: 15؛ طور: 17، 29؛ واقعه: 89؛ قلم: 2؛ معارج: 38؛ انسان:20؛ انفطار: 13؛ مطففين: 22، 24؛ غاشيه: 8).

    براي نمونه، علامه در ذيل آيه «يعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ ينْكِرُونَها وَأَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ» (نحل: 83) مي‌نويسد: مراد از انكار نعمت در اين آيه، انكار عملى است؛ يعنى کافران به خدا و رسول و روز جزا ايمان نمي‌آورند (طباطبايي، 1417، ج12، ص316). همچنين در ادامه، مطالبي اضافه مي‌کند که مشعر به نعمت روحاني در آيه است (همان، ص317). بنابراين به‌طور ضمني از اين عبارات مي‌‌توان معناي ولايت الهي را برداشت کرد.

    اين تعميم‌بخشي در انطباق آياتي که بهشت را به «جنت النعيم» توصيف کرده‌اند، با توجه به تفسيري که ايشان ذيل آيه 9 سوره يونس و 12 سوره واقعه ارائه داده، ظهور دارد؛ زيرا همان‌طور که بيان آن گذشت، علامه «جنت النعيم» را به بهشت ولايت تفسير مي‌کند.

    با توجه به دسته‌بندي مطرح‌شده از آيات مشتمل بر لفظ نعمت، مي‌توان نظريه علامه طباطبايي را در مجموع 81 آيه مورد بحث، صائب دانست.

    به نظر مي‌رسد در مجموع همة اين آيات، تنها موردي که شايد ديدگاه علامه را با چالش مواجه مي‌کند، نظر ايشان در ذيل آيه 15 سوره احقاف است: «وَوَصَّينَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْني‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي‏ أَنْعَمْتَ عَلَي وَعَلى‏ والِدَي وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأَصْلِحْ لي‏ في‏ ذُرِّيتي‏ إِنِّي تُبْتُ إِلَيكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمينَ». علامه طباطبايي ذيل اين آيه مي‌نويسد:

    خداى تعالى در اين آيه آن نعمتى را كه سائل درخواست كرده، نام نبرده، تا هم نعمت‌هاى ظاهرى چون حيات، رزق، شعور و اراده را و هم نعمت‌هاى باطنى چون ايمان به خدا، اسلام، خشوع، توكل بر خدا و تفويض به خدا را شامل شود. پس جمله «رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ... » درخواست اين است كه نعمت ثناء بر او را ارزاني‌اش بدارد تا با اظهار قولى و عملى، نعمت او را اظهار نمايد (طباطبايي،1417، ج18، ص201).

    محل مناقشه اين قسمت است که علامه از نام نبردن نوع نعمت، يعني از اطلاق نعمت در آيه، نتيجه گرفته است که نعمت، هم نعمت‌هاي ظاهري مثل رزق و حيات و هم نعمت‌هاي باطني مثل ايمان و اسلام را شامل مي‌شود. اين عبارت مي‌تواند در تعارض ظاهري با عبارات قبلي ايشان مبني بر ولايت دانستن نعمت مطلقه قرار گيرد.

      1. نتيجه‌گيري

    با عنايت به مطالب مطرح‌شده و بررسي‌هاي انجام‌شده در اين پژوهش، به نتايج زير دست يافتيم:

    1. اولين بار نظريه انطباق نعمت مطلقه و ولايت در کل قرآن، توسط علامه طباطبايي مطرح شده است. هرچند در آثار برخي گذشتگان عباراتي شبيه اين نظريه يافت مي‌شود، ولي در مضمون و نتيجه تفاوت‌هاي محسوسي وجود دارد. در روايات نيز دلالتي بر بيش از آيات مورد اشاره وجود ندارد و نمي‌توان از آنها حکم انطباق نعمت بر ولايت را به کل قرآن تعميم داد.

    2. دو مبناي علمي را مي‌توان براي اين نظريه در نظر گرفت: يکي تحليل کارکردي نعمت متکي بر استدلال قرآني ـ منطقي بر پيوند نعمت با ولايت؛ و ديگري تحليل معناي نعمت با روش تفسير قرآن‌به‌قرآن. تحليل اين مباني ما را به صحت نظريه رهنمون مي‌سازد.

    3. از 81 آيه مشتمل بر لفظ نعمت، 41 مورد با توجه به سياق آيات داراي قرينه بودند و در آيات باقي‌مانده مي‌توان با بررسي تک‌تک موارد اثبات کرد كه نظريه علامه طباطبايي از لحاظ کاربردي نيز صائب است. به‌عنوان کاستي مي‌توان احتمالاً به يک مورد نقض در تفسير الميزان اشاره کرد (احقاف: 15). مطالب علامه طباطبايي در ذيل اين آيه در تعارض ظاهري با نظريه ايشان قرار دارد.

     

     

    References: 
    • آلوسى، سيدمحمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم‏، تحقيق: على عبدالبارى عطية، بيروت، دار الكتب العلميه‏.
    • آل‌رسول، سوسن، و فهيمه صادقي قهرودي، 1391، «قرآن کریم و پژوهش‌های قرآنی: طلب هدایت به صراط مستقیم»، قرآني کوثر، ش 44، ص146- 159.
    • ابن عاشور، محمد بن طاهر،1420ق، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاريخ‏.
    • ابن قيم جوزى، محمد بن ابى بكر،1410ق‏، تفسير القرآن الكريم، بيروت، دار و مكتبة الهلال‏.
    • ابن منظور، محمد بن مكرم‏، 1414ق، لسان العرب‏، چ سوم، بيروت، دار صادر.
    • ابن فارس، احمد بن فارس، ‏1404ق، معجم مقاييس اللغه‏، مصحح: عبدالسلام محمد هارون، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
    • بابايي، علي‌اکبر، 1396، بررسي مکاتب و روش‌هاي تفسيري، چ سوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بحرانى، هاشم بن سليمان،‏ 1416ق‏، البرهان فى تفسير القرآن، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة، تهران، بنياد بعثت‏.
    • بغوى، حسين بن مسعود،1420ق، معالم التنزيل فى تفسير القرآن‏، تحقيق: عبدالرزاق المهدى‏، بيروت، دار احياء التراث العربى‏.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1387، تسنيم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1392، ولايت در قرآن، چ ششم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، ۱۳۸۶، شمس‌الوحي تبريزي (سيره عملي علامه طباطبايي)، قم، اسراء.
    • جوهرى، اسماعيل بن حماد، 1376ق، الصحاح‏، مصحح: احمد عبدالغفور عطار، بيروت‏، دار العلم للملايين‏.
    • حسيني طهراني، محمدحسين، 1418ق، امام‌شناسي، چ دوم، مشهد، علامه طباطبايي.
    • ـــــ ، 1423ق، معادشناسي‏، چ يازدهم‏، مشهد، ملکوت نور قرآن.
    • ـــــ ، 1426ق، مهر تابان‏، چ هشتم، مشهد، ملکوت نور قرآن.
    • ـــــ ، 1427ق، نور ملكوت قرآن‏، چ سوم، مشهد، علامه طباطبايي.
    • خفاجى، احمد بن محمد، 1417ق، عناية القاضى و كفاية الراضى‏، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • راغب اصفهانى، حسين بن محمد، 1412ق، مفردات ألفاظ القرآن‏، بيروت، دار القلم‏.
    • زمخشرى، محمود، 1407ق‏، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل‏، چ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي‏.
    • سبحاني، جعفر، ۱۳۵۴، مربي نمونه (تفسير سوره لقمان)، قم، دار التبليغ اسلامي.
    • صدرالدين شيرازى، محمد بن ابراهيم،‌ 1362‌، منطق نوين مشتمل بر اللمعات المشرقيه فى الفنون المنطقيه‌، تهران، آگاه.‌
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، ۱۴۲۰ق، نهاية الحکمة، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
    • طبرسى، فضل بن حسن، ‏1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تحقيق: محمدجواد بلاغى‏، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
    • طيب، سيدعبدالحسين، 1378‏، اطيب البيان في تفسير القرآن‏، چ دوم، تهران‏، اسلام‏.
    • عبدالمنعم، محمود عبدالرحمن، 1419ق، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهيه، قاهره، دار الفضيله.
    • عليپور سعدآبادي، سارا، 1385، «نعمت و ابعاد آن از ديدگاه آيات و روايات»، رشد آموزش قرآن، ش 15، ص53–57.
    • عياشى، محمد بن مسعود، 1380ق، كتاب التفسير، تهران، علميه‏.
    • غضنفري، علي، 1382، ره رستگاري، قم، لاهيجي.
    • فخر رازى، محمد بن عمر،1420ق‏، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت‏، دار احياء التراث العربي‏.
    • قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، 1368‏، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب‏، تحقيق: حسين درگاهى،‏ تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏.
    • قمى، على بن ابراهيم،‏ 1363، تفسير القمي‏، چ سوم، تحقيق: طيب موسوى جزايرى‏، قم، دار الكتاب‏.
    • قونوى، اسماعيل بن محمد، 1422ق، حاشية القونوى على تفسير البيضاوى‏، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • کليني، محمد بن يعقوب، 1365، الکافي، تحقيق: علي‌اکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • گنابادي، سلطان محمد بن حيدر، 1408ق‏، بيان السعادة في مقامات العبادة، چ دوم، بيروت‏، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
    • ـــــ ، 1372‏، متن و ترجمه فارسى تفسير شريف بيان السعادة فى مقامات العبادة، مترجم: مجمد رضاخانى و حشمت‌الله رياضى‏، تهران، سر الاسرار.
    • مشکينى، ميرزاعلى، 1416ق، اصطلاحات الأصول و معظم أبحاثها، چ ششم، قم، الهادي.
    • مصطفوى، حسن، 1430ق، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، چ سوم، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • مظفر، محمدرضا، 1379، المنطق، چ دوم، قم، جامعه مدرسين.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه‏، تهران، دار الكتب الإسلامية.
    • ـــــ ، 1386‏، سوگندهاى پربار قرآن‏، چ دوم، قم‏، مدرسه الامام علي بن ابي طالب.
    • موسوي، سيدرسول، 1394، «گونه‌شناسي نعمت در قرآن»، تفسير اهل‌بيت، سال سوم، ش 1، ص49–64.
    • نجارزادگان، فتح‌الله، 1396، تفسير موضوعي قرآن کريم: آموزه‌هايي از فضائل و حقوق اهل‌بيت در قرآن، چ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • ولايي، عيسي، 1387، فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول، چ ششم، تهران، ني‌.
    • هاشمى شاهرودى، سيدمحمود، 1426ق، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌البيت، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نجارزادگان، فتح الله، جزینی، غلامعلی.(1399) تحلیل و ارزیابی نظریه علامه طباطبایی درباره پیوند نعمت با ولایت در قرآن. ، 13(1)، 77-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فتح الله نجارزادگان؛ غلامعلی جزینی."تحلیل و ارزیابی نظریه علامه طباطبایی درباره پیوند نعمت با ولایت در قرآن". ، 13، 1، 1399، 77-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نجارزادگان، فتح الله، جزینی، غلامعلی.(1399) 'تحلیل و ارزیابی نظریه علامه طباطبایی درباره پیوند نعمت با ولایت در قرآن'، ، 13(1), pp. 77-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نجارزادگان، فتح الله، جزینی، غلامعلی. تحلیل و ارزیابی نظریه علامه طباطبایی درباره پیوند نعمت با ولایت در قرآن. ، 13, 1399؛ 13(1): 77-92