، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 25، پاییز و زمستان 1399، صفحات 27-44

    تأثیر وضعیت بدن بر کمال نفس از دیدگاه قرآن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ ابوذر تشکری صالح / دکترای تفسیر و علوم قرآن / s.fajr@yahoo.com
    محمود رجبی / استاد گروه تفسیر و علوم قرآن، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / rajabi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    بدن انسان تأثیرات مختلفی بر نفس او می گذارد. این تأثیرات گاهی بر حرکت نفس در مسیر تعالی و رشد تأثیر می گذارد. ازاین رو بررسی این تأثیرات در جهت برنامه ریزی فردی و اجتماعی برای کمال بشریت، امری حیاتی محسوب می شود. به خصوص بررسی این مسئله از منظر کتاب آسمانی اسلام اهمیت ویژه ای دارد. این مقاله آیات قرآن را با همین رویکرد و با روش تفسیر موضوعی مورد مطالعه قرار داده و نشان داده است که ویژگی ها و عملکرد بدن و نیز روابط بدن با خارج، چه نقشی را در جهت تقویت و کمال نفس ایفا می کند. بررسی آیات نشان می دهد امور یادشده از جهت فراهم کردن زمینه برای ابتلائات، تنبهات، وارد شدن در دایره تکالیف، مقدمیت در عبادات و امثال آن، تأثیرات چشمگیری در رشد نفسانی انسان دارند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Effect of the Body on the Perfection of the Soul Based on the Perspective of the Qur'an
    Abstract: 
    The human body has different effects on the soul. It sometimes affects the movement of the soul in the path of excellence and growth. For social and individual planning, it is essential to study this issue based on the perspective of the holy book of Islam. Using the method of thematic interpretation, the present research has studied the verses of the Qur'an and has shown the role of body’s characteristics and function as well as the its relations with the outside in strengthening and perfecting the soul. The examination of the verses shows that the mentioned matters have significant effects on the development of the human soul by providing the ground for afflictions, punishments, inclusion in the circle of duties, priority in worship, and the like.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    اجمالاً مي‌دانيم که بدن انسان به اشکال گوناگون و در سطوح مختلف بر نفس او اثر مي‌گذارد. تأثير تب يا الکل يا استراحت بر نفس، از اين تأثيرات هستند. کليت اين تأثيرات به قدري رايج و عادي است که دانشمندان علم‌النفس عموماً به‌جز ذکر چند مثال، در اثبات آن بحثي نمي‌کنند (براي مثال، ر.ک: حسن‌زاده آملی، 1371، ص219-225؛ فیاضی، 1393، ص334-355؛ موسوی، 1396، بخش4-6.). 
    قرآن کريم از تکامل و تعالي انسان و نيز از تنزل نفس او سخن مي‌گويد (عصر:1-3؛ تین:4-6؛ اعراف:179؛ فرقان:44؛ بقره:30-37؛ شمس:7-10) و بُعد مادي انسان نقش مهمي در اين فرايند دارد (ر.ک: ذوالفقاری، 1398، ص62-69). پذيرش اصالت بُعد نفساني در انسان به اين معناست که براي ارزش‌گذاري هر يک از شئون و افعال او بايد نقش آن را در اکمال نفس سنجيد. وقتي پذيرفتيم بدن انسان بر نفس او تأثير مي‌گذارد، پس بدن با واسطه در کمال و سقوط نفس مؤثر است؛ لذا اين تأثيرات اهميت بالايي در زندگي انسان دارند. بنابراين، مطالعه نوع اين تأثيرات مثبت يا منفي به‌خصوص مستند به کلام خداوند که خالق انسان است، امري ضروري به نظر مي‌رسد؛ زيرا مديريت اين تأثيرات و نتيجتاً وصول به کمال نفس، مبتني بر آن است.
    بررسي پيشينه اين موضوع نشان مي‌دهد كه فلاسفه علم‌النفس تنها به‌عنوان موضوعي جانبي در ضمن مباحثي همچون امکان وجود رابطه ميان بعد مجرد و مادي انسان، گريزي به تأثيرات بدن بر نفس زده‌اند. اين امر در مباحث مربوط به معاد و روح در منابع کلامي، عرفاني، تفسيري و حديثي نيز صادق است و در اين منابع به جزئيات و نحوة تأثيرگذاري بدن بر نفس ورود نشده است. منابع روان‌شناسي و آثاري که با عنوان انسان‌شناسي و عناوين مشابه وجود دارند نيز به‌طور مصداقي و مفصل به تأثيرات اوضاع و شرايط بدن بر نفس در مسير کمال يا سقوط ـ به‌خصوص با نگاه قرآني ـ نپرداخته‌اند.  ازاين‌رو ضرورت پژوهش قرآني محض درباره تأثير اوضاع و شرايط بدن بر کمال و سقوط نفس، امري لازم و مفيد است. 
    در اين مقاله با روش تحليل عقلي همراه با بررسي توصيفي- تحليلي آيات مبتني بر قواعد تفسير موضوعي، به اين پرسش اساسي که «وضعيت بدن انسان چه نقشي در کمال نفس او دارد»، خواهيم پرداخت؛ سپس اين موضوع را که «ساختار جسمي و تحولات فيزيولوژيکي بدن و نيز روابط بدن با خارج چه نقشي در کمال نفس دارد»، بررسي خواهيم کرد. البته بدن به‌عنوان ابزار نفس در اعمال جوارحي نيز نقش کليدي در سرنوشت انسان دارد؛ لکن در مقاله حاضر به دليل ضيق مجال، صرفاً به نقش تأثيري «اوضاع و شرايط» بدن مي‌پردازيم.
    در پژوهش حاضر برخي از مباني از قبيل «دوبعدي بودن وجود انسان»، «اصالت بعد نفساني» و «وجود ارتباط و تأثير ميان نفس و بدن» به‌عنوان پيش‌فرض لحاظ شده است و به اثبات آنها نخواهيم پرداخت.
    مفهوم‌شناسي 
    پيش از آغاز بحث، توضيح چند واژه اساسي لازم است:
    نفس: تعريف نفس همواره غامض بوده و هست (حسن¬زاده آملی، 1371، ص115-117؛ صابری نجف‌آبادی، 1388، ص115-117). نفس در لغت به معاني روح، شخص، خون،  حقيقت شيء، جسد و چشم زدن به‌کار رفته است (فراهیدی، 1414؛ ابن¬منظور، بي‌تا؛ جوهری، 1407؛ ذیل ماده «نفس»). برخي اصل لغوي نفس را «خروج نسيم در اشکال مختلف» (ابن¬فارس، 1387، ذیل ماده «نفس») و برخي ديگر «تشخص در ذات يا برجستگي (ترفّع) در هويت» دانسته‌اند (مصطفوی، 1368‏، ذیل ماده «نفس»). با توجه به اينکه يافتن وجه جامع ميان اين دو معنا بسيار مشکل است و دليل موجهي نيز براي اصرار بر ريشه واحد وجود ندارد، به نظر مي‌رسد مي‌توان هر دو نظر را جمع کرد.
    در ميان تعاريف اصطلاحي گوناگون (برای تفصیل و تحلیل نظرات، ر.ک: معلمی، 1394، ص26-36؛ فیاضی، 1393، ص31-36؛ یوسفی، 1387، ص29-34)، تعريف مقبول‌تري که تقريباً عصاره نظرات فلاسفه يوناني و مسلمان است (فیاضی، 1393، ص36)، عبارت است از: «جوهري که ذاتاً مجرد از ماده و در فعليت يافتن متعلق به آن است» (طباطبایی، 1415ق، ص76، مرحله6، فصل8). بر اساس اين تعريف مي‌توان گفت، نفس انسان ساحت غيرمادي اوست که از آن به روح نيز تعبير مي‌شود.
    واژه نفس و مشتقات آن در قرآن 295 مرتبه و عموماً به‌معناي ذات و حقيقت شيء آمده است. مرحوم طبرسی آنها را در سه معنای «روح»، «ذات» و «معنای تأکید» جمع کرده است (طبرسى‏، 1372‏، ج1، ص133).
    بدن: بدن کلمه عربي به‌معناي اصل تنه انسان، يعني جسد بدون سر و اعضاي جانبي است (کتاب العین، ذیل ماده «بدن») که در فارسي به معناي «ساختمان کامل يک فرد زنده» يا «تمامي جسد انسان جز سر» به کار مي‌رود (فرهنگ دهخدا، فرهنگ معین و فرهنگ عمید ذیل واژه «بدن»). خود «بدن» يک بار  و مترادفات آن بسيار در قرآن به‌کار رفته است. در اين مقاله صرفاً بدن دنيوي مراد است که شامل کل جسد انسان مي‌شود. 
    کمال نفس: کمال به تماميت يک چيز گفته مي‌شود (کتاب العین، معجم مقاییس اللغة، ذیل ماده «کمل»). بنابراين کمال نفس عبارت است از رسيدن آن به مرحله تماميت خود و «كمال نهايي مرتبه‌اي است... كه در آن همة استعدادها و قابليت‌هاي ذاتي، معنوي و انساني شخص... به فعليت تام مي‌رسند» (مصباح یزدی، 1384، ص253و254). اين موضوع در قرآن کريم تحت عنوان خلافت الهي (ر.ک: جوادی آملی، 1380، ج3، ذیل آیات 30و31 بقره) و مظهريت تجلي اسما و صفات خداوند (بقره:31-33) مطرح شده است. اين مرتبه که به‌منزله هدف خلقت انسان است، در مراحل مختلف و با انتخاب و اختيار به‌دست مي‌آيد (ر.ک: مصباح یزدی، 1389، ج1-3، ص368-372)؛ بنابراين در مسير رسيدن به کمال نهايي، کمالات متوسطي هم براي انسان حاصل مي‌گردد. 
    وضعيت: مراد از اوضاع و شرايط بدن، هرگونه حالت يا ويژگي آن است که شکل خلقت، قابليت‌هاي خاص، کاستي‌ها و نقايص، نوع عملکرد اجزاي تشکيل‌دهنده، موقعيت زماني و مکاني و مانند آن را شامل مي‌شود.
    تأثير ويژگي‌ها و عملکرد بدن بر نفس
    ويژگي‌هاي جسمي و عملکرد بدن بر روحيات و شخصيت انسان‌ها تأثير دارد؛ چنان‌که چاقي و کم‌تحرکي کم‌کم کسالت نفساني مي‌آورد و ايست قلبي به صورت درد شديد و بيهوشي بر نفس اثر مي‌گذارد. طبايع گوناگون هم ويژگي‌هاي نفساني خاصي را باعث مي‌شود. اين قبيل تأثيرات در موارد فراواني کمال نفساني انسان را نيز در جهت مثبت يا منفي متأثر مي‌سازد. در ادامه با نگاهي قرآني، اين تأثيرات را به‌تفصيل بررسي مي‌کنيم.
    نقص و کمال بدن
    هرگونه کمبود و نارسايي در اعضاي بدن، به همان اندازه در توان نفس بر افعال جوارحي مشکل ايجاد مي‌کند و در نتيجه امکان او براي دستيابي به کمال از طريق رفتار بدني محدود مي‌گردد. در همين راستا خداوند به افراد ناقص‌العضو در تکاليف شرعي رخصت داده و اين خود حاکي از پذيرش ناتواني نفوس اين افراد در رسيدن به اهدافشان از طريق ابزار بدن است:
    «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» (فتح: 17). طبق اين آيه، نابينايي و معلوليت جسمي باعث مي‌شود تا نفس انسان مؤمن با وجود شدت اشتياق به انجام اعمال عبادي، از آن محروم باشد و لذا خداوند تکليف را از عهده او برداشته است تا در اثر ناتواني از اداي تکاليف، دچار سقوط نفساني نگردد.
    همچنين قرآن اعطاي سمع و بصر و فؤاد به نوزاد را راهي براي درک و علم بشر معرفي کرده است (نحل:78)؛ چنان‌که گفته‌اند: «مَن فقدَ حِسّاً فقدَ عِلماً». لذا نفس کودک پس از تکامل بدن و رشد ابزارهاي حسي مي‌تواند با ادراک بديهيات از طريق محسوسات و سپس استنباط نظريات، معارف مختلف را کسب کند (ر.ک: فخررازى، 1420ق، ج20، ص250و251) و نفس انسان کسب همه اين کمالات را مديون دروازه‌هاي دريافت ادراکات خود است.
    از سويي به‌علت سختي تحمل نقص بدن براي نفس، از آن براي شکنجه يا تنبيه نيز استفاده مي‌شود. قرآن نيز براي مجازات، به بريدن دستان دزد و محارب (مائده:33) توصيه مي‌کند: 
    «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ * فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» (مائده: 38و39). از آيه دوم کاملاً فهميده مي‌شود که هدف خداوند اين است تا با اجراي حدود، در سطحي بالاتر تنبه فرد و جامعه حاصل شود (ر.ک: فضل¬الله، 1419‏ق، ج‏8، ص166-168). بنابراين ايجاد نقص در بدن مي‌تواند از باب تنبه، منشأ کمال نفس گردد که در اين صورت، نقص بدن بر کمال نفس اثرگذار است.
    ويژگي‌هاي موروثي
    اجمالاً وجود زمينه‌هايي از نفسانيات، مثل کرامت يا شجاعت يا بخل را در برخي نسل‌ها يا نژادها نمي‌توان انکار کرد. اين صفات نفساني، حاصل نسبت جسمي انسان با والدين خود است و مصداقي از تأثير ويژگي‌هاي بدن بر نفس مي‌باشد. دقت در همسرگزيني نيز به علت انتقال ويژگي‌هاي اخلاقي والدين به فرزندان، از توصيه‌هاي ديني است (براي مثال، ر.ك: کلینی، 1429ق، ج10، ص590). ازآنجاکه در بسياري از موارد، اين خلقيات و صفات مي‌تواند به سرعت گرفتن حرکت در راه کمال يا کند شدن آن کمک کند، مي‌توان گفت ويژگي‌هاي موروثي تأثير قابل توجهي در کمال نفس انسان دارند. 
    اشاره به برگزيده بودن آل‌ابراهيم و آل‌عمران و آل‌يعقوب و برانگيخته شدن پيامبران متعدد از اين تبارها در قرآن (انعام:83 -87؛ نساء:54؛ عنكبوت:27؛ يوسف:6 و38)، نشان‌دهنده طهارت اين نسل‌ها و آمادگي نفساني بيشتر بر دريافت وحي است: 
    «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِين‏ * ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ» (آل‏عمران: 34). تعبير «بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» در اين آيه نشان‌دهنده فراگيري نسبي ويژگي‌ها در عموم افراد اين تبارهاست (طباطبایی، 1417ق، ج‏3، ص167).
    همچنين طبق روايات،  «شجرة ملعونه» در قرآن (اسراء:60) بني‌اميه هستند؛ چنان‌که مطابق پيشگويي قرآن، قاطبة بني‌اميه مصداق آن گرديدند. البته وراثت صرفاً نقش استعداد و گرايش بيشتر را دارد و هيچ‌گاه اختيار انسان را سلب نمي‌کند؛ چنان‌که از آل‌فرعون که بارها در قرآن به بدي ياد شده‌اند (آل‌عمران:11؛ انفال:54؛ غافر:46؛ قمر:41و42)؛ مؤمن آل‌فرعون برمي‌آيد (غافر:28) يا در خاندان نبوت افرادي به فساد آلوده مي‌شوند (حديد:26). همچنين نقش پررنگ «تربيت» در آيات (لقمان:13-19؛ آل‌عمران:37 و164؛ بقره:151؛ توبه:103؛ جمعه:2)، اجمالاً مؤيد غلبه آن بر آثار وراثت از نگاه قرآن است.
    جنسيت
    جنسيت در انسان يکي از ويژگي‌هاي مهم جسمي به‌شمار مي‌آيد که تأثير شديدي بر روحيات و نفسانيات او مي‌گذارد. به همين علت اين ويژگي جسمي و ملازمات نفساني آن منشأ تفاوت‌هاي جدي در تکاليف شرعي و به تعبيري شکل مسير حرکت به سوي تعالي نفس در هر جنس شده است. به جهت گستردگي و اهميت اين مبحث در قرآن، آن را در دو بخش بررسي مي‌کنيم:
    منشأ تفاوت جنسيت
    آيا منشأ جنسيت، بدن است (تا آثار روحي آن مصداقي از تأثيرات بدن بر نفس باشد) يا نفس؟ شايد گفته شود كه نفس يا مذکر آفريده شده يا مؤنث؛ و فارغ از تفاوت‌هاي جسماني مرد و زن، قالب نفس آنها متفاوت است و مطابقت ويژگي‌‌هاي جسماني و نفساني يک جنسيت، يا اتفاق است يا ويژگي‌هاي نفساني هر جنس، به اندام او شکل متناسب را داده است.
    با نگاهي قرآني به مسئله مي‌توان ادعا کرد كه از منظر قرآن جنسيت به جسم مربوط مي‌شود؛ زيرا طرح مسئلة جنسيت درباره روح مجردي که بعد از کامل شدن جسم و اندام‌هاي جنسي در بدن حلول مي‌کند، از باب عدم ملکه است (برای تفصیل بیشتر ر.ک: جوادی آملی، 1383، ص69-79).
    از جهتي ديگر، قرآن کريم در بيان معناي ظاهري خود، به زبان مردم سخن مي‌گويد (رجبی، 1385، ص131) و در عرف زبان عربي،  کلماتي مانند «رجل»، «مرأة»، «ابن»، «بنت» و مانند آن ـ که اشاره به جنسيت دارند ـ جز بر تفاوت‌هاي جسمي دو جنسيت دلالت ندارند؛ پس کاربردهاي قرآني چنين واژگاني نيز همين‌طور است. قراردادهاي اجتماعي و حقوقي مبتني بر جنسيت نيز بر همين معيار استوار است؛  چنان‌که در آيات‌الاحکام نيز هيچ‌گاه ويژگي‌هاي نفساني در تقسيم مردان و زنان مطرح نمي‌شود  و حتي در مورد افراد خنثي نيز نشانه‌هاي جسماني معيار تشخيص است.
    شواهد تجربي نيز نشان مي‌دهد كه شکل‌گيري جنسيت، به تکوين کامل اندام‌هاي تناسلي جنين (ر.ک: ال.مور، 1371، ص306-329) و سپس ترشح منظم هورمون‌هاي بلوغ است (ر.ک: هاریسون، 1367، ص480-600) و در اختلالات تمايز جنسيتي هم با تشخيص نوع نارسايي و درمان آن، حالات نفساني و رفتارهاي جنسي نيز تغيير پيدا مي‌کند (همان، ص600-646)؛ چنان‌که جنسيت کودک (و ويژگي‌هاي نفساني پسرانه يا دخترانه) به ويژگي‌هاي فيزيولوژيکي والدين و مواد خوراکي مصرف‌شده توسط آنها، قبل و بعد از انعقاد نطفه نيز ربط دارد. نتيجه اين ارتباط علّي و معلولي آن است که جز عوامل مذکور، عامل ديگري در تعيين جنسيت دخالت ندارد. لذا بحث از ويژگي‌هاي نفساني جنسيت، بدون شک يکي از مصاديق تأثير بدن بر نفس است. 
    نمود پررنگ تفاوت نفساني ميان مرد و زن در قرآن 
    تفاوت جسمي و نفساني مرد و زن بديهي است؛ اما ميزان و نحوه تفاوت و شدت اثرگذاري آن در شخصيت هر جنس و در نتيجه نوع و مقدار تأثير آن در تعالي نفس، قابل بحث است. قرآن بر تفاوت‌هاي نفساني مرد و زن تأکيد و آثار مهمي بر آن بار مي‌کند.
    روحيات فردي
    قرآن يکي از تفاوت‌هاي نفساني مرد و زن را روحيات شخصي مي‌داند؛ مثلاً زن را موجودي شيفته خودآرايي و خودنمايي معرفي مي‌کند:
    «أَوَمَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ» (زخرف: 18). آيه به قرينه سياق، ويژگي خاص جنس مؤنث را توصيف مي‌کند و به مفهوم وصف، اين صفات را از جنس مذکر سلب مي‌کند. در جاهاي ديگري از قرآن هم به مسئله «تبرّج» در زنان اشاره شده است (احزاب:33؛ نور:60). تبرج در لغت به‌معناي نشان دادن زينت و جمال است (معجم مقاییس؛ کتاب العین، ذیل واژه «برج»). حتي همسران پيامبر و زنان فرتوت نيز از عواقب سوء  تبرج برحذر داشته شده‌اند؛ حال آنکه قرآن چنين منعي را در مورد مردان حتي در جواني ندارد. 
    تفاوت نفساني ديگر، در نحوة تحريک‌پذيري شهواني است. از دستورات متفاوت قرآن براي عفاف و پوشش برمي‌آيد که برخلاف زن، تحريک جنسي مرد اغلب از طريق حواس او و در برابر زيبايي‌هاي حسي زنان است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ... * وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ... أَوِ التَّابِعينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ...» (نور: 30و31).
    طبق اين آيه، اولاً دستور به پوشاندن زينت پنهان در زنان مشروط به وجود و تحريک «إربة» (نياز جنسي) در مردان است و در مورد پيرزناني که با رعايت عدم تبرج، هيچ انگيزشي براي مردان ندارند (نور:60)، و نيز در برابر کودکان و سفيهان فاقد غريزة جنسي، اين امر منتفي است. ثانياً اگرچه زنان نيز اجمالاً به «غض بصر» توصيه شده‌اند، اما شکل دستور در پوشش مردان (فقط حفظ فروج) و عدم نهي آنها از تبرج  نشان مي‌دهد مفسدة بزرگي که در ديده شدن بدن و زيور زن براي مردان است، به آن شدت در ديده شدن بدن و زيور مرد براي زنان وجود ندارد تا از آن نهي شود. ثالثاً تحريک‌پذيري حسي مردان به اندازه‌اي شديد است که شايد حتي با شنيدن صداي زيورآلات مخفي (ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ) يا صداي باريک زنانه (احزاب:32) تحريک شوند و لذا زنان باايمان از فراهم ساختن اسباب آن بازداشته شده‌اند.
    اما جذبة مرد براي زن، بيشتر در بزرگي و عظمت نفساني اوست، نه زيبايي‌هاي جسمي: «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ» (يوسف: 31). دو تعبير «أکبرنه» و «ملکٌ کريم» نشان مي‌دهند كه با وجود جمال ظاهري، آنچه بيش از هر چيز زنان شهوت‌بارة مصر را شيفتة يوسف کرد، عظمت وجودي و شرافت  معصومانه او بود؛ چنان‌که آياتي دربارة کمالات و علم و حکمت ايشان داريم (يوسف:22و23) و چون بلافاصله بعد از همين آيات، مسئلة علاقه‌مندي زليخا مطرح مي‌شود و در کل داستان اشاره‌اي به جمال ظاهري نشده، ظاهراً شيفتگي او نيز بيشتر به شرافت و کرامت يوسف بوده است. 
    تفاوت ديگر، لطافت روحي زنان و خشکي و قاطعيت مردان است. اوج لطافت احساسي زنان در محبت مادري تجلي مي‌کند. قرآن کريم که در جايي از زنده به گور شدن بي‌رحمانه فرزندان توسط پدران  حکايت مي‌کند (نحل:59؛ زخرف:17)، در بيان عظمت زلزله‌ قيامت، از رها شدن شيرخوارگان توسط مادرانشان در آن ساعت ياد کرده است (حج:2)؛ يعني محبت مادري و علقه به فرزند چنان شديد و انقطاع‌ناپذير است که جز زلزله قيامت چيزي بر آن غلبه نمي‌کند. همين مسئله باعث شده است تا اموري مانند قضاوت و ولايت امر حکومت، که عاطفه و روحيه زنانه در آنها گاهي منجر به تصميمات احساسي نادرست مي‌شود، مختص مردان باشد و از عهدة زنان برداشته شود.
    بنابراين مي‌توان مدعي شد، مسير تعالي نفساني که مبتني بر عمل به دستورات الهي در زندگي دنياست، در دو جنس مذکر و مؤنث به‌شدت تحت تأثير روحيات فردي متأثر از جنسيت است.
    توانمندي‌ها و کاربريهاي نفساني
    قرآن کريم در مواردي به ناتواني‌ها يا توانمندي‌هاي روحي با منشأ جنسيتي اشاره کرده است. اين امور در جريان ارتباطات ميان مرد و زن در خانواده و اجتماع، گاهي ارتباط مستقيم يا غيرمستقيمي با کمال نفس پيدا مي‌کنند. در جايي از قرآن مي‌خوانيم: «أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ... وَهُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ» (زخرف: 16-18). آيه از ناتواني زنان در بيان مراد خويش در مخاصمات مي‌گويد. اينجا نيز اوصاف ناظر به چيزي جز جنسيت (بنات و بنين) نيست و گفتيم که منشأ جنسيت انسان‌ها تنها تفاوت‌هاي جسمي آنهاست. بنابراين مذکر از حيث ذکوريت، از اين نقص مبرا دانسته شده‌ است. اين خصوصيت در شمار ساير ويژگي‌هاي مردان است که قرآن کريم با لفظ تفضيل از آنها ياد مي‌کند: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَبِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ... وَاللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ...» (نساء: 34).
    تفاسير مختلف درباره مصاديق اين فضيلت‌ها موارد فراواني بيان کرده و بعضي در فضايل مردان تعابير قابل تأملي نيز آورده‌اند؛  اما از ظاهر آيه برمي‌آيد که به‌طورکلي مردان ويژگي‌هايي دارند که در زنان نيست و به‌واسطه همين ويژگي‌ها «قواميت» (مصطفوی، 1368، ذیل ماده «قوم»)) مناسب مردان است.  برخي از ويژگي‌هاي جسمي مانند قوّت بدني به بحث ما مربوط نمي‌شود؛ اما مسائلي از قبيل توان بيان در مخاصمات در آيه پيشين و توان مديريتي در اين آيه، برتري‌هايي نفساني در زمينة توانمندي هستند که قرآن منشأ آنها را فقط جنسيت («الرجال» و «النساء») معرفي کرده است.
    نکتة ديگر آيه، در توصيه به مردان در صورت خوف از نشوز زنان است. موعظه، ترک هم‌بستري جهت تنبه، و تنبيه بدني سازنده، راهکارهايي تربيتي از يک مربي دلسوز هستند. بنابراين توصيه شوهران  به اجراي اين روش‌ها نشان‌دهنده شايستگي آنها در پذيرش نقش تربيت‌کنندگي است؛ حال آنکه در خوف زن از نشوز شوهرش ديگر خبري از توصيه‌هاي تربيتي نيست و زنان فقط توصيه به صلح مي‌شوند (نساء:128).
    تفاوت ديگر در توانمندي، مسئله شهادت است. قرآن حکمت جايگزيني دو شاهد زن به‌جاي يک مرد را خوف از فراموشکاري زنان در اين قبيل امور عنوان مي‌فرمايد: «وَاسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏...» (بقره: 282). ازآنجاکه در اين آيه نيز فقط تعبير رجل و مرأة آمده و چيزي جز جنسيت مطرح نيست، مي‌توان استظهار کرد که يکي ديگر از تفاوت‌هاي نفساني مردان و زنان، برتري مرد در دقت ثبت ذهني و به يادآوري (طبرسى‏، 1372، ج2، ص383) وقايع و امور جهت اداي شهادت است.
    عدم توجه به اين دقايقي که قرآن در مسئله توانمندي‌ها مطرح کرده است، گاهي به توهم مظلوم واقع شدن زن در فرهنگ ديني منجر شده و گاهي خلط مسئله «عدالت جنسيتي» با «تساوي مرد و زن» در وظايف و اختيارات اجتماعي را به‌دنبال داشته است. چنين انحرافاتي باعث مي‌شود تا فرد يا جامعه حرکتي را در جهت خلاف مسير رشد و کمال نفساني در پيش بگيرد و دچار سقوط گردد. بنابراين توجه به مسئله توانمندي‌ها و کاربري‌هاي نفساني در هر جنس و تطبيق آن با معيارهاي قرآني مي‌تواند عامل مهمي در رسيدن به کمالات نفس يا بازماندن از آن باشد.
    نوع آرامش اعطايي به جنس مخالف
    يکي از مصاديق اختلاف نفساني مرد و زن، نوع متفاوت نياز هر يک به ديگري جهت رسيدن به آرامش است: 
    «وَمِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا» (روم: 21؛ اعراف:189).
    زوج هر انسان به قرين او مي‌گويند؛ ازاين‌رو مرد زوج همسرش است و زن زوج شوهرش (معجم مقاییس اللغة، ذیل ماده «زوج»). قرآن آرامش يافتن هر انسان با زوج خود را از آيات خداوند مي‌شمرد؛ يعني اين آرامش و سکون در صورت ديگري جز رابطه انسان با جنس مخالف به‌دست نمي‌آيد. بنابراين در هر يک از مرد و زن ويژگي خاص و متفاوتي وجود دارد که جنس مخالف آن را ندارد؛ لذا هر کدام براي کامل شدن اسباب آرامش خود به ديگري نياز دارد و ممکن نيست اين نياز ميان دو همجنس رفع شود.  
    توجه به نحوة دستيابي به آرامش حقيقي در روابط مرد و زن و حقايق مربوط به آرامش موهوم در رابطه محرم و نامحرم و نيز عوامل مؤثر بر تقويت سکون در روابط زناشويي و موانع آن، در کنار عمل به آنها در زندگي اجتماعي، تأثير مهمي در رسيدن انسان‌هاي باايمان به کمال نفساني از راه اين آرامشِ به‌دست‌آمده از جنس مخالف دارد؛ چنان‌که فراهم‌سازي مقدمات آرامش زوجين، نقش مهمي در رسيدن تک‌تک افراد خانواده به سعادت نفساني ايفا مي‌کند. بنابراين مي‌توان مدعي شد که از نگاه قرآن، نوع آرامشي که هر جنس به طرف مقابل مي‌بخشد، ارتباط وثيقي با کمال نفس انسان دارد.
    تحولات فيزيولوژيکي بدن
    بدن انسان به اقتضاي تحولات فيزيولوژيکي، مانند تشنگي، کم‌خوني، خواب و مانند آن ممکن است بر نفس تأثير بگذارد. اين تأثيرات نيز به نوبه خود تغييرات جدي در رفتار انسان ايجاد مي‌کنند که نهايتاً در سعادت يا شقاوت نفس مؤثر است.
    قرآن کريم دربارة تأثير جواني و پيري (روم:54؛ حج:5)، تاريکي و خواب شب (فرقان:47) و آرامش‌بخشي استراحت و خواب (نبأ:9؛ آل‏عمران:154) بر نفس، سخن گفته است. خواب، تعطيلي موقت عملکردهاي بدن است که ماية «سبات»  و «أمنة»  براي نفس مي‌شود.
    در آيات ديگري به‌طور ضمني به آزار کشيدن نفس در فعاليت‌هاي سخت جسمي، چون حمل بار سنگين (نحل:7) و پيمودن مسير طولاني در مسافرت و در شرايطي مثل گرسنگي (كهف:62) و گرماي هوا (نحل:81) اشاره شده است. چنين سختي‌هايي باعث مي‌شود تا استفاده از مَرکب و لباس و خوردن غذا و استراحت، ماية آرامش و راحتي نفس باشد. اين تحولات در بدن انسان مي‌توانند زمينه را براي رشد يا تنزل نفس فراهم سازند. براي مثال، تحمل مشکلات جسمي در راه خدا و روحية شکرگزاري در خوشي‌ها و عافيت جسمي و بهره‌گيري از آن در جهت تقرب به خداوند، اسباب کمال نفس را فراهم مي‌سازد.
    از ديگر تحولات مهم فيزيولوژيکي بدن بر نفس، ترشح هورمون‌هاي خاص در مراحل مختلف يا اختلاف مزاج‌ انسان در طول حياتش است؛ مثلاً ترشح آدرنالين در هنگام ترس (عزیزی، 1369، ص102و13) يا تحريک غدد نوک پستان مادر هنگام مکيده شدن توسط نوزاد (همان، ص127)، حس خاصي در نفس ايجاد مي‌کند؛ اما شايد از همه تأثيرگذارتر، ترشح غدد مربوط به بلوغ است که در روحيه انسان تغيير اساسي ايجاد مي‌کند و او را از کودکي به مرحله کمال منتقل مي‌کند. در برخي آيات نيز به تبعات تأثير بلوغ بر نفس اشاره شده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ... الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ... * وَإِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...» (نور: 58 و 59). اين آيه بلوغ را معياري براي شمول حکمي اجتماعي بر نوجوانان مي‌داند؛ زيرا در اين مرحله گرايش‌هاي نفساني و سطح ادراکات نفس او متحول و در محدوديت‌هاي ارتباطي خانواده، هم‌تراز بزرگ‌سالان مي‌شود.  در جاي ديگر، بلوغ جسمي در کنار رشد عقلي به‌عنوان دو شرط لازم براي جواز تصرف يتيم در اموال خود  ـ که امري است اجتماعي و کاملاً مرتبط با بعد نفساني ـ مطرح گرديده است (نساء:6). بنابراين از نگاه قرآن، بلوغ به‌عنوان مرز ورود در حيطه تکليف و جهاد با نفس در جهت عمل به وظايف الهي و ترک معاصي، نقش عظيمي در کمال يا سقوط نفس دارد و مي‌توان آن را از مهم‌ترين موارد تأثير بدن بر کمال نفس دانست.
    يکي ديگر از تحولات فيزيولوژيکي مؤثر بر روحيات و حتي ادراکات نفس، بيماري و جراحات جسم است. اين تأثير نيز مستقلاً در قرآن نيامده؛ اما در مواردي اصل مسلّم درنظر گرفته شده است؛ مثلاً در آياتي به تحمل درد (نساء:104) و مصائب روحي بر اثر جراحات جسمي در جنگ اشاره شده است: «الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ» (آل‏عمران: 172). «قَرح» در عربي به زخم يا درد ناشي از آن گفته مي‌شود (تاج‌العروس، ذیل ماده «قرح»؛ در تهذیب اللغة و برخی از سایر کتب لغت نیز قریب به همین تعابیر آمده است). ادراک درد، عمل نفس است که بر اثر جراحت بدن و تغييرات فيزيولوژيکي متعاقب آن حاصل مي‌شود. 
    در برخي آيات هم به رخصت بيماران اشاره مي‌شود (فتح:17؛ بقره:196و185)؛ اين افراد کساني هستند که تغييرات ايجادشده در جسمشان بر نفس آنها اثر گذاشته و توانمندي آن را کاهش داده است؛ لذا توان انجام برخي عبادات را ندارند و تکليف آنها متفاوت از ديگران مي‌گردد؛ چنان‌که مثلاً در جنگ، اجازة کنار گذاشتن اسلحه به بيماران داده شده است (نساء:102).
    در برخي از آيات فوق بر اجر و تعالي روحي در نتيجة تحمل اين حالات نفسانيِ حاصل از جراحات بدن، تأکيد شده است. همچنين در آياتي اين امور، وسيلة ابتلا و در نتيجه عامل رشد نفساني انسان معرفي شده‌اند (بقره:155). بنابراين از نگاه قرآن درد و بيماري مي‌تواند وسيله‌اي براي تعالي نفس انسان باشد.
    تأثير روابط بدن با خارج بر نفس
    انسان که يک بعد مادي دارد، گريزي از تعامل جسماني با ماديات ندارد و تأثيري که بدن از اين تعامل مي‌پذيرد، گاه بر نفس و حرکت او در مسير کمال نيز اثرگذار است. بنابراين شايسته است چنين عواملي از منظر آيات قرآن مورد مطالعه قرار گيرد:
    تأثير خوراک بر نفس
    يکي از مهم‌ترين ارتباطاتي که بدن انسان با محيط خارج خود برقرار مي‌کند، تأمين روزمرة خوردني‌ها و نوشيدني‌هاست. خواص گوناگون خوراکي‌ها آثار و عوارض متفاوتي در بدن انسان دارد که به‌واسطه رابطة نفس و بدن، به نفس انسان نيز منتقل مي‌شود. تأثير خوراک  بر نفس، گاهي در حد تغيير حالات نفس است؛ مثل نشاط گرفتن يا بيماري و درد؛ و گاه سطح عميق‌تري دارد و بر حرکت انسان در مسير کمال تأثير مثبت يا منفي مي‌گذارد. به همين دليل، گاهي در اعمال عبادي که براي پرورش روح انسان‌ها در نظر گرفته شده است، تعيين نوع خوراک يا زمان و مکان خوردن نيز مورد توجه قرار مي‌گيرد؛ چنان‌که در حج به‌عنوان سلسله مناسک تقرب‌آفرين، بخشي از محرمات زمان و مکان احرام، به نوع خوراک مربوط مي‌شود: «أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ ... وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ  ما دُمْتُمْ حُرُماً» (مائده: 96). همچنين در روزه، محدوديت زماني در خوردن، از مقوّمات اصلي آن محسوب مي‌شود (بقره:187). به همين جهت است که انسان‌هاي باتقوا در انتخاب خوراک خود حساسيت ويژه‌اي دارند؛ چنان‌که دغدغة مهم اصحاب کهف در تهيه غذا، پاکي و حليت  آن بود (كهف:19). لذا خداوند در قرآن مرتباً به بندگانش توصيه مي‌کند كه در کنار تقوا و عمل صالح، دربارة پاکيزه بودن و حلال بودن خوراک خود دقت کنند (بقره:168؛ مؤمنون:51؛ مائده:88).
    از واضح‌ترين موارد تأثيرگذاري خوراک بر نفس، تأثير مواد روان‌گردان است که در ادراکات نفس يا سطح هوشياري انسان اختلال ايجاد مي‌کند. قرآن کريم هم به تأثير مسکرات بر سطح هوشياري انسان توجه مي‌دهد و از ورود در نماز با حالت مستي منع مي‌فرمايد (نساء:43). از نگاه قرآن، تأثير مسکرات بر نفس، به همين سلب علم مقطعي ختم نمي‌شود؛ بلکه مصرف آن باعث ايجاد ناپاکي شيطاني و سقوط معنوي در نفس انسان مي‌گردد و مقدمات گرايش او به خشونت و دشمني و عدم تمايل به ياد خدا و نماز را فراهم مي‌سازد (مائده:90و91؛ بقره:219). در آيات ديگري، عنوان «رجس» به خوراکي‌هاي ديگري نيز تعميم داده شده است (انعام:145). رجس به‌معناي پليدي است (لسان العرب، ذیل ماده رجس) و بررسي کاربرد قرآني اين واژه نشان مي‌دهد که رجس، هم شامل ناپاکي ظاهري و هم باطني مي‌شود و چه‌بسا‌ ناپاکي معنوي بيشتر مد نظر باشد (تهذیب¬ اللغة، ذیل ماده رجس)؛ چنان‌که وقتي در مورد شيطان به‌کار مي‌رود، به‌معناي وسوسه‌گري است (کتاب العین، ذیل ماده رجس). در بعضي از امور يادشده در آيات بالا، مانند قمار نيز ناپاکي ظاهري معنا ندارد؛ پس اطلاق رجس به خوراکي‌ها مي‌تواند به‌معناي آثار معنوي آن نيز باشد؛ به‌خصوص اينکه در آيات ديگري براي خوردن بعضي از اقسام گوشت، از واژه «فسق» استفاده شده است (مائده:3؛ انعام:121). فسق در کتب لغت به حالت خروج از طاعت پروردگار و گرايش به معصيت است (تهذیب ¬اللغة، تاج¬العروس، کتاب العین، ذیل ماده «فسق»). يقيناً اين معنا را نه به گوشت حيوان و نه به بدن مي‌توان نسبت داد؛ بلکه طاعت و معصيت، صفت موجود مختار است و در اينجا جز نفس انسان را نمي‌توان مراد آيه دانست.
    در آياتي نيز از برخي خوراکي‌ها به آتش تعبير شده است (نساء:10؛ بقره:174). با توجه به اينکه خوراک تهيه‌شده از مال غصبي يا از راه تحريف دين، در ظاهر مانند هر خوراک پاکيزه و حلال ديگري است و نه خودش هيچ تناسبي با آتش مادي دارد و نه آثارش بر بدن شباهتي به آثار آتش دارد،  روشن است که مراد آيه از آتش، اثر آتشين و جهنمي غذا بر روح انسان است. به عبارتي، خوردن اين غذاي مادي باعث مي‌شود نفس انسان در مسير سقوط و انحطاط، از قرب الهي دور و به آتش قهر خداوند نزديک شود.
    در آيه شريفه ديگري به نزول خوراک بهشتي براي حضرت مريم اشاره شده است (آل‏عمران:37). اگرچه در اين آيه به تأثير خوراک بهشتي بر نفس اين بانوي بزرگوار تصريح نشده است، اما به‌نظر مي‌رسد كه اين نزول رزق بر حضرت مريم در جهت آمادگي معنوي ايشان براي دريافت وجود حضرت عيسي بوده است؛  چنان‌که بر اساس نقل تاريخي، در جريان تولد حضرت صديقة طاهره نيز پيامبر خاتم با خوراک بهشتي تغذيه فرمودند (شامی، 1420ق، ص452و453).
    با توجه به آنچه گفته شد، مشخص مي‌شود که خوراک انسان به‌عنوان يکي از مصاديق ارتباط بدن با جهان خارج، تأثير مهمي بر کمال يا سقوط نفس انسان دارد.
    تأثير ظرف زماني و مکاني بدن بر نفس
    ازآنجاکه جهان طبيعت و بدن انسان هر دو مادي هستند و زمانمندي و مکان‌داري جزو ماهيت ماده است، ارتباط رفتار بدني انسان با خارج، کاملاً تنيده در بعد زمان و مکان است. به همين جهت قرار داشتن بدن در زمان‌هاي خاص يا مکان‌هاي مشخص، در ميزان تأثيري که بر نفس مي‌گذارد، نقش دارد. در آيات متعدد قرآن از عباداتي ياد شده است که بايد در زمان مشخص يا مکان خاصي انجام پذيرد يا ترک شود. در يکي از اين آيات مي‌خوانيم: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً * وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» (اسراء: 78و79).
    اقامة نمازهاي يوميه به‌خصوص نماز صبح  در زمان‌هاي خاص خود، تهجد ساعات پاياني شب و تسبيح در زمان منتهي به طلوع و غروب خورشيد، عوامل ترقي انسان را فراهم مي‌کنند. اين معنا، از تعابير «کان مشهودا» و «مقاما محمودا» برداشت مي‌گردد. بنابراين قرار گرفتن حرکات جسمي انسان در آن زمان خاص، بخش مهمي از شروط عمل را تشکيل مي‌دهد و مي‌توان مدعي شد که ظرف زماني جسم انسان، نقشي اساسي در نيل نفس او به اين مقامات يا در محروميت از آن دارد. همچنين در اعمالي مانند روزه و حج نيز زمان عبادات جايگاه مهمي دارد (بقره:183-188 و203؛ حج:28). از نظر تأثيرگذاري بر نفس، انجام عمدي روزه و حج در غير زمان مقرر خود، با انجام ندادن آن تفاوتي ندارد؛ بلکه در صورت تجرّي تأثير منفي دارد.
    درباره نقش مکان در عبادات و تأثيرگذاري آن بر نفس نيز مي‌توان به جايگاه مکاني بيت‌الله الحرام و طواف آن، مقام ابراهيم و نماز گزاردن نزد آن، عرفات و مشعر‌الحرام و اعمال خاص هر کدام در حج (بقره:125،198،191؛ آل‏عمران:97)، ادب برهنه کردن پا در کوه طور (طه:12) و آداب عملي عموم مساجد (بقره:187؛ توبه:28؛ اعراف:31) اشاره کرد که همگي از موارد تأثير حضور بدن در مکان خاص و انجام عمل جسمي در آنجا بر نفس است و نفس بدون بدن يا بدون قرار گرفتن بدن در آن جايگاه خاص، هيچ‌گاه نمي‌تواند به رشد نفساني حاصل از عمل برسد. با اين توضيحات مشخص مي‌شود که از نگاه قرآن، ارتباط بدن با ظرف مکاني يا زماني خاص، ارتباط معناداري با رشد و کمال نفس انساني دارد. 
    تأثير تماس بدن با خارج بر نفس
    در مواردي تماس بدن انسان با مواد طبيعي محيط اطراف، منشأ ثأثير بر نفس مي‌گردد و به‌عنوان بخشي از علت موجده، در تعالي يا سقوط آن، نقش ايفا مي‌کند؛ مثلاً تماس بدن با آب در وضو و غسل يا خاک در تيمم، شرط طهارت و تقرب نفس است: «ياأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلىَ الصَّلَوةِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلىَ الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلىَ الْكَعْبَينْ‏ِ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضىَ أَوْ عَلىَ‏ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجدُواْ مَاءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ...» (مائده: 6). «وَيُنزَِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكمُ‏ْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ» (انفال: 11).  اگرچه در اين ميان نيت عمل هم شرط است، اما نيت نفس بدون وجود بدن و تماس آن با اين مواد، هيچ‌گاه اثر مورد نظر را حاصل نمي‌کند. 
    نمونه‌هاي فراوان ديگري نيز از اين تأثير در احکام ديني وجود دارد؛ از آن جمله شرط سجده بر خاک و امثال آن براي نماز است که در مواردي مانند سجده بر تربت سيدالشهداء تأثير آن مضاعف مي‌گردد. همچنين استلام حجرالاسود به‌عنوان يکي از اعمال پسنديده و مقرِّب نيز متوقف بر تماس بدن است؛ چنان‌که تماس داشتن بدن با ماده نجس در نماز هم مانع از تعالي نفس به‌وسيلة نماز مي‌شود. 
    تأثير دريافت‌هاي حسي بر حالات نفس 
    اعضاي حسي بدن همواره در ارتباط با جهان خارج، مقدمات ادراکات حسي را براي نفس فراهم مي‌سازند. اين ادراکات گاهي باعث ايجاد حالاتي در نفس مي‌شود؛ مثلاً استشمام بوي غذا، ميل به آن را در نفس ايجاد يا تشديد مي‌کند. در برخي آيات، از حس مطبوع حاصل از ديدن رنگ خاص (بقره:69) يا منظرة دلنواز (نمل:60) و نيز لذتي که نفس از طعم نوشيدني‌هاي گوارا مي‌برد (نحل:66؛ فاطر:12)، ياد شده است. همچنين در داستان زنان مصري (يوسف:31)، ديدن يوسف احساسات نفساني آنها را به‌کلي تحت تأثير قرار داد؛ به‌گونه‌اي که درد بريده شدن انگشتان را احساس نکردند.
    البته همين تحريکات نفساني، گاه با تعالي يا انحطاط نفس نيز مرتبط مي‌گردند و در اين صورت است که نقش تأثيرگذاري بدن مهم‌تر و حساس‌تر مي‌شود؛ مثلاً قرآن از حسرت نفساني دنياطلبان به‌واسطة ديدن زرق و برق دنيايي قارون ياد مي‌کند (قصص:79) يا شنيدن صداي نازک و عشوه‌ناک زنانه را منشأ تحولاتي در نفس مردان شهوت‌پرست مي‌داند که زمينه را براي سقوطشان فراهم مي‌سازد: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب: 32).  به همين دليل قرآن با مظاهر حسي‌اي که باعث تحريک مخرب نفس از طريق حواس مي‌شود، مخالف است و از دامن زدن به اسباب آن نهي مي‌کند (نور:30و31؛ طه:131). از جمله آيات ديگر در اين زمينه، آياتي هستند که فريبنده بودن دنيا و ظواهر آن را يادآور مي‌شوند و نسبت به تحريکات نفساني حاصل از آن هشدار مي‌دهند (طه:131؛ حديد:20؛ كهف:28). 
    البته اين نوع از تأثير گاهي نيز مثبت است و ماية تنبّه يا تقويت ايمان مي‌گردد؛ مثلاً ديدن آيات الهي يا مواجه شدن با حوادث تکان‌دهنده و عبرت‌آموز، در حقيقت فعاليت اعضاي حسي بدن است که بر نفس تأثير مي‌گذارد؛ چنان‌که آرزومندان جايگاه قارون، با آنچه ديدند، متنبه شدند (قصص:82 و81) و آنها که درخواست نزول مائده آسماني داشتند، مي‌خواستند با چشيدن غذا از سفرة آسماني، ايمان و اطمينان قلبي بيابند (مائده:113) و اين تأثير با تهديد آيه ذيلش (مائده:115) تأييد مي‌شود؛ زيرا بعد از مشاهده و لمس عيني مائده و چشيدن غذاي آن،  ادراک عميق‌تري از قدرت خداوند در نفوس حاصل شد؛ پس حجت بر آنان تمام گرديد و کفرورزي بعد از اين تأثير نبايد پاسخي جز عذاب مي‌داشت.
    در جمع‌بندي نهايي، از بررسي آيات اين بخش مي‌توان نتيجه گرفت که قسمتي از تأثيرات بدن انسان بر نفس او، از رابطة بدن با محيط اطراف نشئت مي‌گيرد و گاهي اين تأثيرات نقش تعيين‌کننده‌اي در جهت‌دهي به حرکت انسان در مسير رشد يا تنزل روحاني‌اش دارد.
    نتيجه‌گيري 
    از نگاه قرآن، وضعيت بدن به‌لحاظ ويژگي‌ها، عملکرد و روابط با خارج، تأثيرات فراواني بر نفس دارد. گاهي نقص بدن با محدود کردن امکان عمل، مي‌تواند باعث محروميت از اشکال خاصي از ارتقاي نفس شود. وراثت با ايجاد صفات نفساني کريمه يا خسيسه تا حدودي زمينه را براي رشد يا سقوط فراهم مي‌کند. جنسيت و آثار و احکام مربوط به آن، در ترسيم نوع مسيري که انسان را به کمال مي‌رساند، تأثير مي‌گذارد. تحولات فيزيولوژيک مثل خستگي و بيماري نيز به‌عنوان مقدمه‌اي براي امتحان، در کمال يا نقص نفس تأثير دارند. تحول جسماني بلوغ هم دروازه‌اي براي ورود انسان به تکليف و جهاد با نفس در راه تعالي آن است. از نگاه قرآن، با توجه به دوبعدي بودن انسان، روابط بدن با خارج مانند غذا خوردن، نفس و روحيات را تحت تأثير مثبت يا منفي قرار مي‌دهد. همچنين موقعيت زماني و مکاني بدن در بسياري از عبادات، شرط کمال است و بدون آن، عمل مذکور مقرب نفس نخواهد بود. دريافت‌هاي حسي انسان از خارج نيز بر تمايلات و رفتارهاي او و به‌تبع آن بر رشد و کمال نفس مؤثر است.
     
     

    References: 
    • ال.مور، کيت، 1371، تکامل جنين انسان، ترجمه هاله حبيبي و مهنوش فروغي، مشهد، اسفند.
    • ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، 1419ق‏، تفسير القرآن العظيم‏، چ سوم، رياض، مكتبة نزار مصطفي الباز.
    • ابن فارس، احمد، 1387، معجم مقاييس اللغة، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • ابن منظور، محمد بن مکرم، بي‌تا، لسان العرب، بيروت، دارالفکر.
    • ازهري، ابومنصور، 1421ق، تهذيب اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1380، تفسير تسنيم، قم، اسوه.
    • ـــــ ، 1383، زن در آيينه جلال و جمال، چ هيجدهم، قم، اسراء.
    • جوهري، اسماعيل بن حماد، 1407ق، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربية)، چ چهارم، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • حسن‌زاده آملي، حسن، 1371، عيون مسائل النفس، تهران، اميرکبير.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1337، لغت‌نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
    • ذوالفقاري، محمدحسين، 1398، چرايي تقدم زندگي دنيوي بر زندگي اخروي انسان ازديدگاه قرآن کريم، رساله دکتري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • راغب اصفهانى، حسين بن محمد، 1412ق، مفردات ألفاظ القرآن‏، بيروت، دار القلم‏.
    • رجبي، محمود، 1385، روش تفسیر قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • زبيدي، محمدمرتضي، ۱۳۰۶ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دارالمکتبه الحياه.
    • زمخشرى، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل‏، بيروت، دار الكتاب العربي‏.
    • شامي، يوسف بن حاتم، 1420ق، الدر النظيم في مناقب الأئمّة اللهاميم، قم، جامعه مدرسين.
    • صابري نجف‌آبادي، مليحه، 1388، «بررسي تحليل تطور مفهوم نفس از افلاطون تا ملاصدرا»، تأملات فلسفي، ش1، ص102-125.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، 1415ق، بداية الحکمة، چ دوازدهم، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
    • طبرسى، فضل بن حسن‏، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تهران، ناصرخسرو.
    • طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن‏، بيروت‏، دار المعرفه‏.
    • طريحي، فخرالدين، 1985م، مجمع البحرين، بيروت، دار و مکتبة الهلال.
    • عزيزي، فريدون، 1369، فيزيولوژي غدد مترشح داخلي، تهران، بخش فرهنگي جهاد دانشگاهي دانشگاه شهيد بهشتي.
    • عميد، حسن، 1380، فرهنگ عميد، تهران، اميركبير.
    • فخر رازى، محمد بن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب‏، بيروت، دار احياء التراث العربي‏.
    • فراهيدي، خليل بن احمد، 1414ق، کتاب العين، قم، اسوه.
    • فضل‌الله، سيدمحمدحسين‏، 1419ق، تفسير من وحى القرآن‏، چ دوم، بيروت، دار الملاك للطباعة و النشر.
    • فياضي، غلامرضا، 1393، علم النفس فلسفي، تحقيق و تدوين محمدتقي يوسفي، قم، مؤسسه امام خميني.
    • فيض کاشاني، ملامحسن، 1415ق، تفسير الصافى، تهران، صدر.
    • قرائتي، محسن، 1381، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگي درس‌هايي از قرآن.
    • قرطبى، محمد بن احمد، 1364، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • كاشاني، ملافتح‌الله، 1423ق، زبدة التفاسير، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه.
    • کليني، محمد بن يعقوب، 1429ق، الکافي، قم، دارالحديث.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1384، به سوي خودسازي، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ــــــ ، 1389، معارف قرآن 1-3 (مجموعه مشکات)، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مصطفوي، حسن، 1368، التحقيق، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • معلمي، حسن، 1394، نفس و روح در فلسفه اسلامي و آيات و روايات، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • معين، محمد، 1371، فرهنگ معين،‌ تهران، اميركبير.
    • موسوى سبزوارى، سيدعبدالاعلى‏، 1409ق، مواهب الرحمان في تفسير القرآن‏، چ دوم، بيروت، مؤسسه اهل بيت.
    • موسوي، هادي، 1396، مسئله نفس و بدن در حکمت صدرايي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • نيشابورى، نظام‌الدين حسن بن محمد، 1416ق، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان‏، بيروت، دار الكتب العلميه.
    • هاريسون، تينسلي. آر، 1367، اصول طب داخلي هاريسون (تجديد نظر يازدهم) غدد درون‌ريز، ترجمه ابراهيم سيواني، بي‌جا، ذوقي.
    • يوسفي، محمدتقي، ‎۱۳۸۷، رابطه نفس و بدن از ديدگاه ملاصدرا و کتاب و سنت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تشکری صالح، ابوذر، رجبی، محمود.(1399) تأثیر وضعیت بدن بر کمال نفس از دیدگاه قرآن. ، 13(2)، 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابوذر تشکری صالح؛ محمود رجبی."تأثیر وضعیت بدن بر کمال نفس از دیدگاه قرآن". ، 13، 2، 1399، 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تشکری صالح، ابوذر، رجبی، محمود.(1399) 'تأثیر وضعیت بدن بر کمال نفس از دیدگاه قرآن'، ، 13(2), pp. 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تشکری صالح، ابوذر، رجبی، محمود. تأثیر وضعیت بدن بر کمال نفس از دیدگاه قرآن. ، 13, 1399؛ 13(2): 27-44