، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 25، پاییز و زمستان 1399، صفحات 75-92

    فلسفه‌ی زندگی دنیوی انسان از نگاه قرآن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمدحسین ذوالفقاری / دکترای تفسیر و علوم قرآن / mh.zolfghri1346@gmail.com
    مصطفی کریمی / استادیار گروه تفسیر و علوم قرآن ، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / karimi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    یکی از مسائلی که از دیرباز اذهان بسیاری را متوجه خود ساخته، فلسفه‌ی زندگی دنیوی انسان است. آگاهی از چراییِ این زندگی، ضمن جهت دهی رفتار آدمی در برابر نعمت ها و سختی های دنیا، زمینه‌ی استفاده درست از زندگی دنیوی را برای رسیدن به سعادت او فراهم می سازد. این مقاله بر آن است، پاسخ این پرسش را به روش تفسیر موضوعی از قرآن کریم به دست آورد. گردآوری اطلاعات در این تحقیق، کتابخانه ای و روشِ پردازش و حل مسئله، توصیفی ـ تحلیلی است. برای یافتن پاسخ، پس از اشاره به هدف نهایی آفرینش انسان، مقدمات، شرایط و ظرفِ تحقق آن بررسی می شود. آزمایش، بندگی و تقوا مقدمات دستیابی به هدفِ آفرینش انسان اند و تحقق آنها در عالَمی باید که از محدودیت، تزاحم، تغییر، پرده پوشی و تکلیف برخوردار باشد. این شرایط، تنها در دنیا وجود دارد؛ زندگی دنیوی زمینه ساز شکوفایی استعدادهای درونی انسان و کسب تدریجی کمالات، جهت زندگیِ سعادتمندانه اخروی است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Philosophy of Man’s Worldly Life from the Perspective of the Qur'an
    Abstract: 
    The philosophy of man’s worldly life is one of the issues that has long occupied the minds of many people. Knowing the reason for this life directs human attitude toward the blessings and hardships of the world and provides the basis for the proper use of worldly life and achieving happiness. The goal of this study is answer this question through a thematic interpretation of the Holy Qur'an. Data collection in this study is library-based and the method of processing and problem solving is descriptive-analytical. To find the answer, after referring to the ultimate goal of human creation, the foundations, conditions and context of realization are examined. The preconditions for achieving the goal of human creation are experiment, servitude, and piety, and these can be realized in a realm with limitations, interference, change, ambiguity and obligation. These conditions exist only in the world; worldly life is the basis for the development of man's inner talents and the gradual attainment of perfection for the blissful life of the hereafter
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    فلسفة زندگي دنيوي انسان از نگاه قرآن
     محمدحسين ذوالفقاري/ دکتراي تفسیر و علوم قرآن
    مصطفي کريمي/ استاديار گروه تفسير و علوم قرآن‌، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام‌ خميني    karimi@qabas.net
    دريافت: 26/06/1399 ـ پذيرش: 08/11/1399

    چکيده
    یکی از مسائلی که از دیرباز اذهان بسیاری را متوجه خود ساخته، فلسفة زندگي دنيوي انسان است. آگاهي از چراييِ این زندگی، ضمن جهت‌دهی رفتار آدمی در برابر نعمت‌ها و سختی‌های دنيا، زمینة‌ استفاده درست از زندگي دنيوی را برای رسیدن به سعادت او فراهم می‌سازد. این مقاله بر آن است، پاسخ این پرسش را به روش تفسیر موضوعی از قرآن کریم به‌دست آورد. گردآوری اطلاعات در این تحقیق، کتابخانه‌ای و روشِ پردازش و حل مسئله، توصیفی ـ تحلیلی است. براي يافتن پاسخ، پس از اشاره به هدف نهایی آفرينش انسان، مقدمات، شرايط و ظرفِ تحقق آن بررسي می‌شود. آزمايش، بندگي و تقوا مقدمات دستیابی به هدفِ آفرينش انسان‌اند و تحقق آنها در عالَمي باید که از محدوديت، تزاحم، تغيير، پرده‌پوشي و تکليف برخوردار باشد. اين شرايط، تنها در دنيا وجود دارد؛ زندگي دنيوي زمینه‌ساز شکوفايی استعدادهای درونی انسان و کسب تدریجی کمالات، جهت زندگيِ سعادتمندانه اخروی است.
    کليدواژه‌ها: زندگي دنيوي، زندگي اخروي، انسان، آزمایش، بندگی، فلسفة زندگی. 
     
    مقدمه
    کسانی که قائل به زندگی پس از دنیا هستند، با این سؤال مواجه‌اند که چرا وجود انسان ـ که برای ابد آفریده شده و نابودشدنی نیست ـ دومرحله‌ای است و او پیش از جهان دیگر بايد در سرای زمینی زندگی کند؟ چرا خداوندي كه فیّاض علی‌الاطلاق است، زندگی انسان‌ها را از ابتدا در بهشت قرار نداده و آنان را مجبور کرده است تا چند صباحی را در دنیا زندگي کنند. اين پرسش‌ها، به‌ویژه برای کسانی که زندگی پررنج و مشقت دارند، بسیار جدی است.
    اثری که به‌‌طور جامع چرایی زندگي دنيوي انسان و ابعاد آن را از نگاه قرآن کریم با روش تفسیر موضوعی بررسی کند، یافت نشد؛ البته برخي آثار دربارة رابطه دنیا و آخرت، فلسفه آفرینش انسان و ضرورت زندگی دنیوی سخن گفته‌اند؛ از جمله معارف قرآن اثرِ آیت‌الله مصباح یزدی که در آن افزون بر بیان انواع اهداف ابتدایی، متوسط و نهایی، به‌اختصار چرایی آفرینش انسان در دنیا را بررسی کرده است (مصباح یزدی، 1394(ب)، ص170ـ179)؛ «فلسفه حیات انسان در دنیا از دیدگاه قرآن» (موحدی، 1381) نیز با اشاره به هدفمندی حیات و استفاده از آیاتی در اثبات آن هدفمندی، نگاهی گذرا به علل حیات دنیوی داشته و بیشتر به ‌مسئلة هدفمندی افعال الهی پرداخته است. 
    آگاهي از چراييِ زندگی دنیوی‌، برای برخی که به فلسفة زندگی دنیوی آگاهی ندارند و رفتارشان در برخورد با نعمت‌ها و سختي‌هاي دنيا درست جهت‌دهي نشده، مفید است و زمينه استفاده صحيح از اختيار را در دستیابی به سعادت زندگی دنیوی و اخروی فراهم مي‌سازد؛ چه اینکه برخی باورداران به آخرت، از ضرورت و چرایی زندگی دنیوی آگاه نیستند. 
    دنیا بر وزن فُعلی، اسم تفضیل مؤنث «ادنی» از ریشه «دنو» به‌معنای نزدیک‌تر (طریحی، 1985م، ج1، ص148) یا از ریشه «دنی» به‌معنای پست‌تر (فراهیدی، 1414ق، ج8، ص74) و کوچک‌تر است (طریحی،1985م، ج1، ص148؛ راغب اصفهاني، 1416ق، ص318). قرآن کریم از زندگانی پیش از مرگ با تعابیر و اوصافی مانند «الحیوة‌ الدنیا» (روم: 7)، «الادنی» (پست‌تر یا نزدیک‌تر) (اعراف: 169)، «الاولی» (زندگانی نخست) (قصص:70)، «العاجلة» (زندگانی زودگذر) (اسراء: 18) یاد می‌کند.
    آخِرت، معادل کلمه عربی «آخِره»، اسم فاعل مؤنث بر وزن «فاعِلَه» از ریشه «اخر» و به‌معنای پسین، پایان و انجام است (فراهیدی، 1414ق، ج4، ص303؛ ابن فارس، 1411ق، ج1، ص7؛ ابن منظور،1410ق، ج4، ص12-15). از خانة آخرت و «نشئة دوم» و زندگی اخروی به «الدار الآخرة» تعبیر می‌شود؛ همان‌طور که از خانة دنیا و «نشئة اول» به «الدار الدنیا» تعبیر شده است (راغب اصفهانی،1416ق، ج1، ص68). «دنیا» و «آخرت» از نظر لغوی صفت و نیازمند موصوف‌اند؛ ولی بیشتر بدون موصوف به کار می‌روند (کفوی،1413ق، ص63).
    قرآن زندگی پیش از مرگِ انسان را در مقابل آخرت، زندگی دنیوی خوانده است: «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحْيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غَافِلُون» (روم: 7)؛ چنان‌که خانة آخرت را سرای زندگانی حقیقی دانسته است: «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لهی الحیوان...» (عنکبوت: 64). حیوان از مادة (حیی) واژه‌ای است که بر هر زنده‌ای اطلاق می‌شود و بر خانه آخرت نیز ـ که زندگی به‌معنای حقیقی کلمه در آن جریان دارد ـ اطلاق شده است (طباطبايى،1430ق، ج16، ص149).
    این مقاله درصدد ارائة تحلیل جامع و دقیق از چرایی زندگی دنیوی به روش تفسیر موضوعي است و تلاش دارد با توجه به هدف آفرینش انسان و شرایط تحقق آن و تبیین ویژگی‌هایی از انسان، دنیا و آخرت، ضرورت زندگی دنیوی را تشریح کند.
    هدف آفرينش انسان
    به‌‌يقين خداوند حکيم است (حجرات: 8) و از کارهاي خود، از جمله آفرينش انسان، هدف دارد. ازآنجاکه خداوند غنى ‌بالذات (بقره: 15) و از هر جهت كامل است، هدف او از آفرينش انسان چيزى نيست كه نفعش به ذات پاک او بازگردد؛ بلکه خداوند او را به هدف کمالش آفریده است (طباطبايى،1430ق، ج18، ص386). البته کمال انسان هنوز هدف نهایی نیست؛ هدف نهایی جایی است که به امری ذاتی بازگردد و دیگر جای سؤال دربارة آن نباشد. به تعبیر برخی اندیشمندان، هدف نهایی خلقت انسان،‌ دریافت بیشترین رحمت الهی به‌اقتضای ذات فیاض باری‌تعالی است (مصباح یزدی، 1394(ب)، ص457).
    با این همه، در قرآن تعبیر کمال به‌عنوان هدف آفرینش انسان نیامده است؛ اما تعابیری که حکایت از کمال آدمی دارد، یافت می‌شود که براي دستیابی به آن لازم است با مقدماتی از قبیل آزمایش، عبادت و بندگی، به‌عنوان پله‌هاي رسیدن آشنا شویم. در این مقاله مقدماتِ برخوردار شدن انسان از رحمت و تقرب به خدا که ظرفِ تحقق آنها دنیاست، بیان می‌شود؛ اما شایسته است ابتدا به هدف نهایی اشاره شود.
    قرب اکتسابی، هدف آفرینش انسان
    از ديدگاه اسلام، اصلی‌ترین علت آفرینش بشر و هدف نهایی او قرب اکتسابی و دستیابی به رضوان الهی است (مصباح یزدی، 1394(الف)، ص72). قرب به خدا، رابطه‌ای خاص و مملو از رحمت واسعه با شهودی آگاهانه از خدا، با خدا و به‌سوی خداست؛ زیرا نقطة اوج کمال انسان، نزدیکی به خدای متعال و قرار گرفتن در جوار رحمت ربوبی است (قمر: 55-54).
    ارضای کامل امیال آدمی که او را به‌‌سوی بی‌نهایت سوق می‌دهد، جز در پرتو ارتباط با سرچشمة علم و قدرت و پیوستن به معدِن جمال و کمالِ بی‌نهایت امکان‌پذیر نیست و تنها در مقام قرب الهی و تعلق به نور عظمت ربانی است که انسان حقیقت خود و همة عوالم هستیِ قائم ‌به ‌ذات اقدس او ـ جلّ عظمته ـ را مشاهده می‌کند (مصباح یزدی،1380، ص244-243).
    از برترین جلوه‌های قرب، دریافت و درک تجلیات الهی است (نجم: 8-9). مقصود از نزديكی پيامبر به خدا، معناى حضورى و عرفانى است که در شب معراج آن حضرت واقع شد.
    قرب الهی درجاتی دارد که هر فرد بر اساس میزان نزدیکی به عبودیت و چگونگی معرفت، از مرتبه‌ای از آن برخوردار است: «هُمْ دَرَجَتٌ عِندَ اللَّهِ» (آل‌عمران: 163)؛ «وَلِكُلٍّ دَرَجَتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ» (انعام: 132). قرب به خدا از یک‌‌سو با معرفت‌الله و از سوی دیگر با خودشناسی قرین است. معرفت رب با معرفت نفس گره‌خورده است: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» (آمدى،1410ق، ص302). معرفت و قرب، دو روی یک سکه‌اند و نمی‌توان بدون شناخت هدف در رسیدن به قرب تلاش کرد. بدین‌‌سان معرفت بیشتر به‌معنای قرب بیشتر و قرب بیشتر نشانة معرفت بیشتر است (مصباح یزدی،1380، ص11).
    قُرب،‏ نقيض بُعد و دوری است (ازهري، تهذیب اللغه، ماده «قرب») که معانی مختلف از قبیل قرب مكانى و زمانى، وجودى، تشبيهى، تشريفى یا اعتبارى و حضورى دارد (این تقسیم در کتاب‌ها و سخنرانی‌های استاد محمدتقی مصباح یزدی آمده است) که در اینجا تنها معنای اخیر مراد است؛ قُربى كه انسان با کوشش خود از ارتباط با خدا درك عميقی پیدا می‌کند (مصباح یزدی، 1382، ص57) که نزد عرفا به «مقام فنا» (يثربى، 1377، ص42) و گاه به قُرب عرفانى و توحيدى مشهور است (همان) «وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّا» (مريم:52) و به انبيا و امامان اختصاص دارد (طباطبايى،1430ق، ج14، ص63ـ64). حقیقت وجودی انسان در چنین قربی با اعمال شایستة برخاسته از ایمان و تقوا، اشتداد و ارتقای وجودی می‌یابد و متعالی‌ می‌شود؛ به‌طوری‌که با شُهود نفس خویش و وابستگی کامل و محض به خداوندگارش، خویشتن خویش و نیز خداوند را با علم حضوری آگاهانه می‌نگرند و او را می‌یابد (قیامت: 23)؛ قربی حقیقی به خدا که با خدا همه‌چیز را می‌یابد و بی‌خدا هیچ (مصباح یزدی، 1378، ص77).
    کمال اکتسابی، تنها شامل بندگان مؤمنی می‌شود که در پرتو بندگی خدا و عبادت و پیمودن مسیر تکاملی، تلاش کرده‌اند و به مقام قرب رسیده‌اند (مصباح یزدی، 1380، ص327) (قمر:55-54). واژة «عند» در آیه 55 سورة قمر بر قرب دلالت دارد و نشانة نزدیکی متقین به دریای واسعه رحمت الهی و هم‌جواری با پروردگار است.
    مقدمات دستيابي به هدف آفرينش
    انسان برای دستیابی به قرب، ناگزير از تکمیل فرایند استکمال اختیاری است. این فرایند وابسته به معرفت، شناخت، پرستش و تقوای الهی همراه با اراده، اختیار، تلاش، رنج، گرفتاری، بلا و تکلیف است. می‌توان دستیابی به قرب را با مقدماتی ثابت کرد:
    الف) هدف از آفرینش انسان، پرستش خداست: «وَمَا خَلَقْتُ الجْنَّ وَالْانسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56). «لِيَعْبُدُونِ» در روایات به «لیعرفون» تعبیر شده است (جیلانی، 1429ق، ج1، ص421).
    ب) هدف از پرستش، رسیدن به تقواست: «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره:21).
    نتیجه: متقین از قرب به خدا برخوردارند؛ زیرا در جوار رحمت خدا و نزد او به‌سر می‌برند. همراه شدن رحمت با فضل و رهنمونی به صراط مستقیم، مؤید قرب خاص بندگان مؤمن است؛ زیرا نکره آمدن واژگان «رحمت» و «فضل»، دلالت بر وسعت قلمرو رحمت الهی نسبت به بندگان دارد و حرف «فی» حاکی از ورود مؤمنان در رحمتی خاص است. صاحب مجمع ‌البیان نیز واژة «فضل» را به‌معنای وسعت کرامت، احترام، و مضاعف شدن حسنات و فزونی نعمات الهی بر اساس شایستگی بندگان دانسته و رهنمونی به صراط مستقیم را نشانه رضایت و قرب به پروردگار تفسیر کرده است (طبرسى، ۱۴۱۸ق، ج‏3، ص227).
    1. آزمایش الهی
    قرآن کريم یکی از مقدمات دستیابی انسان به هدف آفرينش خود را آزمايش می‌داند (ملك: 2). این تعبیر‌ بيانگر هدف آفرینش موت و حيات است. مرگ و زندگی دو مرحله از زندگی انسان هستند. خداى تعالى این مراحل و آزمایش‌هایی را که در نشئة حیات دنیوی بر انسان می‌گذرد، به‌گونه‌ای چینش می‌دهد تا خوب از بد متمايز شود و معلوم گردد كدام انسان از ديگران بهتر عمل مى‏کند (طباطبايى،1430ق، ج19، ص349). خداوند آدمی را این‌گونه می‌آزماید: او را به ميدان عمل مى‏كشد تا با سختی‌های دنیا مواجه شود و استعدادهای نهفتة خود را شکوفا سازد (محمد:31).
    حضرت علی درباره آزمایش انسان در زندگی دنیا و رابطة آن با نشئة آخرت می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا وَابْتَلَى فِيهَا أَهْلَهَا لِيَعْلَمَ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَسْنَا لِلدُّنْيَا خُلِقْنَا وَلَا بِالسَّعْيِ فِيهَا أُمِرْنَا وَإِنَّمَا وُضِعْنَا فِيهَا لِنُبْتَلَي بِهَا» (سید رضی، 1414ق، ص466). طبق این روایت، دنیا مقدمة آخرت و سرای آزمایش است و آدمی نتیجة اعمال خود را در آخرت می‌بیند. بنابراین باید از دنیا برای رسیدن به زندگی بهتر در آخرت بهره‌برداری کرد.
    2. عبودیت
    برخی «عبودیت» را  به اظهار ذلت و بیچارگی و نهايت فروتنى (راغب اصفهانی، 1416ق، ماده عبد؛ طباطبايى، 1430ق، ج18، ص386) و برخی به اطاعت بى‌قيدوشرط و فرمان‌بردارى در تمام زمينه‏ها (مكارم شيرازي، 1370، ج22، ص388) و برخی دیگر به پرستش معنا کرده‌اند (معین، 1371، واژه «بندگی»). در جمع‌بندی میان این سه معنا می‌توان گفت: ذلت و خواری، معنای اصلی، و اطاعت محض مقتضای ذلت است؛ زیرا آدمی با اطاعت، ذلت خود را اظهار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛ خلیل می‌گوید: عابد کسی است که ذلت و بیچارگی خویش را اظهار و اعتراف کرده است (فراهیدی،1414ق، ج2، ص1123).
    «عِبَادَه» و «عُبُوده» و «عُبُودِيّه»، هر سه مصدرند و مقتضای عبادت، اطاعت است؛ زیرا تعبیر «عَبَدتُ فُلانَا» وقتی گفته می‌شود که انسان خود را خوار، رام و ذلیل دیگری و مطیع اوامرش کند. خداوند خطاب به فرعون که بنی‌اسرائیل را ذلیل ساخته بود، از تعبیر «عَبَّدتَ» استفاده کرده که اقتضایش اطاعت است؛ به‌طوری‌که سرپیچی نمی‌کنند: «أَنْ‏ عَبَّدْتَ‏ بَنِي إِسْرائِيلَ»‏ (شعراء:22) (راغب اصفهانی،1416ق، ماده عبد).
    البته به‌طور قطع، هر اظهار ذلت و خضوعي را نمي‌توان عبادت گفت؛ بلكه عبادت عملي است كه با اعتقاد به الوهيت كسي همراه باشد؛ يعني عبادت‌كننده به مالكيت كسي ‌بر خودش اعتقاد داشته باشد و ديگري را در شأني از شئون خود صاحب‌اختيار و رب خويش بداند و براي او عملي را انجام دهد كه مملوكيت او اقتضا مي‌كند. قوام عبادت، اعتقاد به اين است كه ديگري را استقلالاً مالك شأني از شئون خود بداند و براي رفع نياز خود، در برابر چنين موجودي اظهار بندگی و خضوع كند؛ اما صرف احترام و خضوع در برابر كسي يا چيزي، بدون چنين اعتقادي، عبادت نيست (مصباح یزدی، 1394(ب)، ص 218).
    قرآن مي‌فرمايد: «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»‏ (ذاريات: 56). ظاهر آیه از هدف بودن عبادت براي آفرینش خبر می‌دهد؛ زیرا واژة «الَّا» در جمله‏ «إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» استثنا از نفى است که ظهور در وجود هدف در آفرینش دارد و بر انحصار آفرينش در عبادت دلالت مي‌کند. «لِیَعبُدون» در اصل «لیعبدوننی» بوده است؛ يعنى تا آنكه مرا بپرستند؛ اما روشن است كه چنین هدفی غائی نیست؛ زیرا پرسش چرايی دربارة آن تکرار می‌شود؛ در‌حالی‌که علت غائی چرابردار نیست. بنابراین «عبادت» مقدمة دستیابی انسان به هدف آفرينش است. بعضي آيات ديگر بندگي خدا را صراط مستقيم مي‌شمارند (یس: 61؛ زخرف: 84؛ آل‌عمران: 51). عبادت، صراط و راه رسيدن به هدفي متعالی و مسیر به‌سوي خدا و مقدمة کمال نهايي است. 
    قرآن کريم براي ترغيب انسان‌ها به هدف متعالی آفرینش، از علم و معرفت سخن به ميان آورده است: «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنهَنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ كلِ شىَ‏ءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكلِ شىَ‏ءٍ عِلْمَا» (طلاق: 12). «لِتَعْلَمُوا» به معنای «لِتَعرِفُوا» است (سبزوارى، 1419ق، ج1، ص564) و لام در آن برای تعلیل و غایت است (درويش، ۱۴۱۵ق، ج10، ص128؛ ابن ‏عاشور،۱۴۲۰ق، ص306) و فاعل در «لِتَعْلَمُواْ» انسان‌ها هستند. اين آیه معرفت انسان به قدرت و احاطة علمی الهی بر جهان هستی را هدف آفرینش آسمان‌ها و زمین برشمرده است (جوادی آملی،1382، ج5، ص103- 105). مرحوم علامه طباطبايي معتقد است، با توجه به اينکه آية قبل ربوبيت الهي را مطرح مي‌سازد، مقصود اين است که قدرت خداى تعالى شامل هر چيز و علمش محيط به هر چيز است؛ لذا بر همة خردمندان مؤمن واجب است كه خدا را بندگی کنند و از مخالفت امر او بپرهيزند (طباطبايى،1430ق، ج‏19، ص326 و327) تا به قرب به خدا دست یابند.
    انسان از طريق بندگي و عمل به دستورات الهي و گزینش راه صحیح در همة عرصه‌های زندگی، به کمال شایستة خویش نائل مي‌شود (مصباح یزدی، 1392(ب)، ص49). ازاين‌‌رو قرآن اطاعت و بندگي خدا را کمال‌آفرين مي‌داند (نور: 51 و52؛ آل‌عمران: 71؛ فتح:17).
    3. تقوا
    تقوا مفهوم عامي است که بیشتر با مفاهیم سلبی مانند اجتناب و پرهیز از گناه تعریف می‌شود؛ اما از برخي آيات استفاده مي‌شود كه تقوا تنها مفهوم سلبي ندارد؛ بلکه شامل امور ايجابي نیز مي‌شود (آل‌عمران: 133-135). معناي تقوا در قرآن کريم، مراعات خداوند با انجام اوامر الهي و دوري از نواهي اوست.
    ظاهر آیات قرآن کريم تقوا را هدف آفرينش می‌داند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 21). واژة «لعلّ» بر غایت دلالت دارد. بر فرض تعلق «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» به «اعْبُدُوا» که اشاره به کار انسان‌ها دارد، عبادت هدف متوسط برای دستیابی به تقواست؛ حتی اگر «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» متعلق به «خَلَقَكُمْ» باشد که کار خداست، باز هم تقوا هدف بدون واسطۀ آفرینش خواهد بود (طباطبايى،1430ق، ج‏1، ص57). پس طبق هر دو احتمال، تقوا هدف آفرينش انسان است؛ هرچند هدف نهایی نیست؛ زیرا از آیات قرآن استفاده می‌شود که تقوا خود زمینة‌ کمال و سعادت انسان را فراهم می‌سازد: «وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره: ‌189؛ آل‌عمران:130)؛ «فَاتَّقُواْ اللّهَ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده:100).
    با تأمل در اهداف آفرينش انسان معلوم مي‌‌شود كه آزمايش مقدمة عبادت است و عبادت مقدمة تقواست؛ يعني با آزمايش، میزان بندگي انسان مشخص مي‌شود و بندگي زمينة تقوا را محقق مي‌سازد؛ چنان‌كه آیاتی چون «اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ» (نوح: 3) بدان اشاره دارد؛ زیرا به باور برخی از مفسران، عطف، نشانة ترتیب معطوف بعد از حصول معطوفٌ‌علیه است؛ مگر آنكه مقام، عدول از آن را اقتضا کند (ابن عاشور، 1420ق، ج8، ص16؛ ج11، ص301). ازآنجاکه آیه 21 سورة بقره ـ که پیش‌تر بدان اشاره شد ـ این مدعا را تأیید مي‌كند و مانع از عدول از این اصل می‌شود، پس تقدم بندگي بر تقوا، نشانة تقدم عبادت بر تقواست.
    قرآن در آیاتی دیگر متقین را به دست یافتن به فوز بشارت مي‌دهد که نشانة غایی نبودن تقواست (یونس:63 و64): «همانان كه ايمان آورده و همواره (از گناهان) پرهيز مى‏کردند؛ آنان را در زندگى دنيا و در آخرت بشارت است. هيچ تبديلى در كلمات خدا نيست. اين است كاميابى بزرگ». ‏
    همچنين در قرآن می‌خوانیم: «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً» (نبأ: 31). «مفاز» مصدر ميمي از «فوز» به‌معناى رسيدن به هدف و مطلوب همراه با سلامت است (راغب اصفهانی، 1416ق، ماده فوز). همچنين آيات 51 و 57 سورة دخان متقين را واردشونده به بهشت دانسته و آن را فوز عظيم خوانده است؛ زیرا هم آخرين سعادتى است كه آدمى بدان نائل مى‏شود (همان، مادة فتن) و هم جاودانه است.
    انسان در رسيدن به هدف خود، پيوسته با موانع و گرفتاری مواجه است که با برطرف کردن آنها اصطلاحاً به فلاح، فوز و رستگاری می‌رسد؛ به‌طوری‌که می‌گویند: از مشکلات و موانع رست؛ رستگار شد. ازآنجاکه قرآن وراي فلاح و فوز، چیز گران‌بهاتری معرفى نکرده است، معلوم می‌شود كه فلاح و فوز هدف غائی است.
    شرايط و ظرف تحقق مقدمات هدف آفرينش انسان 
    گفتيم که آزمایش، عبادت و تقوا از مقدمات هدف آفرینش انسان‌اند. حال باید دید كه تحقق هر یک از آنها چه شرایطی می‌طلبد و کدام‌یک از دنیا و آخرت بستر مناسب برای آن شرایط است.
    1. شرایط تحقق مقدمات
    آزمايش، افزون بر شناخت، قدرت و اميال، مشروط به محدودیت، تزاحم، تغيير و پرده‌پوشي است؛ اموری که موجب گرفتاری انسان‌ به سختي مي‌شوند تا فرد براي رهايي از آنها تلاش کند. قرآن به سختي‌ها به‌عنوان آزمايش مؤمنان اشاره دارد (بقره:214). قرآن اموال و فرزندان را وسیلة سختی و مصداق آزمایش می‌داند: «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيم»‏ (تغابن: 18). «فَتْن‏» به‌معنای داخل كردن و گداختن طلا در آتش است، تا خالص از ناخالص آشكار شود. این واژه استعاره براى ورود در آتش است که در برخی آيات بدان اشاره شده است (ذاريات: 13و14). گاهى به آنچه از آن عذاب حاصل مي‌شود، فتنه اطلاق مي‌شود؛ مثل آية «أَلا فِي‏ الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» (توبه:49) (زرکشی، 1408ق، ج2، ص430؛ مجلسی، بی‌تا، ج3، ص292؛ حر عاملی، 1401ق، ج1، ص265). زمانى نیز به‌معناى آزمون است؛ مثل آية «وَفَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً» (طه:40). واژة «فِتْنة» مثل واژة «بلاء» است و هر دو در سختى و نیز در آسايشى كه انسان از آن ناگزير است، به‌كار مي‌رود. البته معناى فتنه و بلا در شدت و سختى، آشكارتر و كاربردش بيشتر است، دربارة هر دو واژه و معناى آنها در قرآن آیاتی آمده است (راغب اصفهانی، 1416ق، ماده فتن). با توجه به معناي فتنه، فرزندان و اموال ابزار زيرورو شدن و آزمايش انسان هستند (آل‌عمران:186)؛ زیرا لازم است از آنها در راه خدا عبور کرد؛ که بسیار مشکل است. قرآن از جاه و مقام نیز به‌عنوان وسیلة آزمایش نام ‌برده است (انعام: 165). زینت هم وسیلة جذب و مایه آزمایش انسان است (کهف: 8-7). نعمت‌ها نیز وسیله آزمایش‌اند؛ زیرا محدودیتِ آنها زمینه تزاحم منافع و در نتیجه عصيانِ آدمی را فراهم می‌کند؛ این در حالی است که انسان،‌ حریص آفریده شده است (معارج:19) و تمایل دارد كه همه ‌چیز را در اختیار گيرد و به استخدام خويش درآورد.
    خواسته‌ها و تمایلاتِ فراوان و محدودیتِ بهره‌مندي در مقام عمل، موجبات تزاحم در انتخاب آدمی را فراهم می‌کند و او ناگزير با ترجیح برخی، صحنه پیروزی یا شکست خویش را رقم می‌زند (مصباح یزدی، 1392(الف)، ص22).
    پرده‌پوشي و ستاریت خدا نيز نقشی بسزا در آزمایش انسان دارد؛ زیرا موجب می‌شود كه وی به‌راحتی و دور از هر تحمیلی، تصمیم خود را اعم از خیر و شر عملی سازد. 
    تحقق بندگي، همچنین مستلزم قدرت بر اطاعت و عصیان است؛ زیرا معنای اطاعت در جایی است که آدمی افزون بر قرار گرفتن در دوراهی‌ها، توانایی برخورداری از ظرفیت انتخاب راه صحیح از باطل، خوب از بد، و حرام از حلال را داشته باشد. 
    دستیابی به درجات تقوا، به تمرين در صحنه آزمايش و بندگي حاصل می‌شود؛ ملکه‌اي که انسان را قادر ‌می‌سازد به‌راحتی فرمان الهي را گردن نهد و از نواهي پرهيز كند. 
    بنابراين، شرايط تحصیل تقوا به تحقق شرايط آزمايش و بندگي، چون محدوديت، تزاحم، تغيير، پرده‌پوشي، تکليف و توانایی مرتبط است.
    2. ظرف تحقق مقدمات هدف 
    چنان‌که اشاره شد، محدودیت، تزاحم، تغییر تدریجی، پرده‌پوشي و تکليف، از شرايط و مقدمات هدف آفرينش است. حال باید بررسی کرد که از نگاه قرآن، کدام‌یک از دنیا و آخرت مشمول آن شرایط است. 
    الف) محدودیت دنیا و بی‌کرانگی آخرت
    از نگاه قرآن، دنیا با محدودیتِ زمانی و مکانی و محدودیت در اِعمال قدرت همراه است (جوادی آملی، 1390، ص155). زندگي دنيوي نسبت به زندگي اخروي، حكم چشم بر هم زدن دارد: «قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فىِ الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ قَالُواْ لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسَئلِ الْعَادِّينَ قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» (مؤمنون: 114-112). اين آيات و مانند آن (یونس: 45؛ احقاف: 35؛ نازعات: 46) نشان از استقرار و بهره‌برداری محدود انسان در زمین دارند (مصباح یزدی،1392(ب)، ص67).
    همچنين قرآن مي‌فرمايد: «و لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتاعٌ إِلى‏ حينٍ» (بقره: 36؛ اعراف: 24). واژة «مُستَقَر» اسم مكان و به‌معناى قرارگاه، یا مصدر ميمى به‌معناى استقرار و ثبات است (صافی، 1409ق، ج‏1، ص107). این جمله می‌فهماند که هم زندگی انسان در روی زمین و هم تمتع از آن محدود است. مراد از «إِلى‏ حينٍ» تا زمان مرگ است و چون هیچ کس از مرگ خود خبر ندارد، با تعبیر «إِلى‏ حينٍ» ذکر شده است (جوادی آملی، 1381، ج3، ص 379). دنیا مکانی نیست که انسان بتواند تمام آنچه می‌خواهد، به‌دست آورد. افزون بر آن، تمام محتویات آن در معرض فنا و زوال است (فلسفی، 1379، ج3، ص284).
    خداوند به ناچیز بودن بهره دنیا نیز اشاره کرده، که مصداقی از محدودیت است (توبه: 38؛ نساء:77). عالم دنیا زوال‌پذیر است و روزی طومارش درهم پیچیده می‌شود (انبیاء: 104). این در حالی است که انسان‌ها کمال‌طلب‌اند و دنیا برای همه آنها و گرایش‌های گوناگون و فراوان آنان کافی نیست. 
    آخرت، برخلاف دنیا، محدودیت ندارد؛ چنان‌كه در وصف بهشت و جهنم آمده است: «وَجَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْضِ» (حدید: 21)؛ «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ» (ق: 30). در آخرت مرگي نيست: «لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى» (دخان: 5). برخی آیات نیز بر نعمت‌های ابدی، دائمی و بدون زوال اشاره می‌کنند که بر عدم محدودیت آن دلالت دارد: «مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وِ ظِلُّهَا» (رعد: 35؛ ص: 54). اهل بهشت هرچه بخواهند، برایشان مهیا می‌شود (طباطبایی، 1430ق، ج18، ص355) و (ق: 31). از روایات نیز استفاده می‌شود كه نعمت‌هاي آخرت محدوديت دنيا را ندارند. در روايت آمده است: «أَكْرَمَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الْجَنَّةِ مِنَ الثَّوَابِ بِمَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ» (صدوق، 1376، ص542).
    ب) وجود تزاحم در دنیا و فقدان آن در آخرت 
    فزوني خواسته‌های انسان از يک سو و محدویت عالم طبيعت، موجب تزاحم مي‌شود (مصباح یزدی، 1394(الف)، ص32-34). در حقیقت، هر اندازه یک پدیده به قلمرو طبیعت نزدیک‌تر شود، به همان اندازه در مجرای تزاحم و تضاد قرار می‌گیرد (جعفری، 1389، ص133)؛ زیرا کارایی اسباب مادی در دنیا محدود است و انسان تنها توان دست یافتن به بخشی از خواسته‌هایش را دارد (مصباح یزدی،1380، ص113). میان عوامل فعال در این عالم، دائماً جنگ، مبارزه و تضاد حاکم است؛ براي مثال، شکستن عهد، محصول انتخاب انسان و قرار گرفتن در مجرای تزاحم است. طریق ایمان موجب پایداری بر عهد و طریق شیطان و هوا و هوس باعث شکستن پیمان الهی است. آدمی به حکم عقل و شرع بر انجام کارهاي نيک عهد می‌بندد؛ اما هوا و هوس و عوامل ديگر، وي را به کارهاي بد ترغيب مي‌کنند (جوادی آملی، 1390، ص155).
    از نشانه‌های روشن وجود تزاحم در زندگی دنیا، پیش‌بینی درست ملائکه از خونریزی و فساد انسان در زمین است (بقره:30). فرشتگان پس از اطلاع از تصمیم خداوند بر آفرینش آدم بر روي زمین، با آگاهی از شرايط زندگی دنیوی، موضوع فسادانگیزی بشر را مطرح کردند. آنان از سویی موجود زمينى را مادى و مرکب از قواي غضب و شهوت، و از سوی دیگر زمين را جایگاه تزاحم و محدودیت می‌دانستند که زندگى در آن، تنها به صورت زندگى اجتماعى فراهم مي‌شود. نتیجۀ این آگاهی‌ها از زندگی بشر بر روي زمین، قطعی بودن فساد و خونريزى است (طباطبایی، 1430ق، ج1، ص115)؛ اما خداوند متعال بی‌آنکه ادعای آنان را نفی فرماید، بر حکمت‌های پنهان این آفرینش تأکید كرد.
    از این آِیه استفاده می‌شود كه جنگ و خون‌ریزی لازمة آشکار وجود انسان خاکی و زندگی اجتماعی اوست و خدای متعال و فرشتگان، قبل از آفرینش او به آن ویژگی توجه داشته‌اند (مصباح یزدی، 1394(الف)، ص29). وجود شرور و مفاسد، در واقع از لوازم وجود عالم طبیعت و تزاحمات مادی است. خداوند بر اساس حکمت خود، عالم طبیعت را به‌گونه‌ای آفریده است که خواه‌ناخواه با شرور و مفاسدی چون فقر، بیماری، سیل، زلزله و طوفان همراه است و بدون آن سامان ندارد (همان، ص29-30).
    گرایش‌ها و انگیزه‌های متضاد و مختلفِ انسان، چون میل به معصیت و بدی در کنار میل به خوبی در بازة زمانی و مکانی محدود دنیا نیز سبب ایجاد تزاحم می‌شود؛ مانند: تزاحم میان گزینة جهاد با مال و گزینة تکاثر و بخل؛ و تزاحم ميان گزينة فدا کردن جان در راه دوستی خدا و صبر بر اذیتِ دشمن و گزينة رفاه‌طلبی و رضایت شیطان. پس جنگ و جهاد نیز محصول تزاحم است. تزاحم میان پذیرش ذلت و خواری یا سربلندی و عزت: «الجهاد عزّ الاسلام» (فیض کاشانی، 1406ق، ج5، ص1063). همچنين نیاز مالی از یک‌سو و لزوم ایمان به خدا و اطاعت از او از سوی دیگر، آدمی را با تزاحم گرفتن وام ربوي و ترک آن روبه‌رو می‌کند (بقره: 279-280). اینها گزینه‌های متعدد تزاحم است که آدمی در دنیا تنها می‌تواند به یکی از دو طرف عمل کند. کسانی که در میان آزمایش‌های سخت دنیوی، لذايذ معنوی را بر جاذبه‌های مادی آن ترجیح می‌دهند، برترین‌ انسان‌های عالَم‌اند که مورد ستایش خدا قرار گرفته‌اند: «تَتَجَافىَ ‏جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» (سجده: 16). در مقابل، برخي دیگر به جاي اينکه دنيا را بازيچه بدانند (حدید: 20)، دين خود را بازيچه قرار داده‌اند (اعراف:51).
    روايات نيز نشئة تزاحم و بلا را دنيا معرفی می‌کنند: «اَلا وإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خلقَ الدُّنْيَا دَارَ بَلْوَى وَالْآخِرَةَ دَارَ عُقْبَى فَجَعَلَ بَلْوَى الدُّنْيَا لِثَوَابِ الْآخِرَةِ سَبَباً وَثَوَابَ الْآخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْيَا عِوَضاً فَيَأْخُذُ لِيُعْطِيَ وَيَبْتَلِي لِيَجْزِيَ وَأَنَّهَا لسَرِيعَةُ الذِهاب و وَشِيكَةُ الِانْقلاب فَاحْذَرُوا رَضَاعِهَا لِمَرَارَةِ فِطَامِهَا» (مجلسی، بی‌تا، ج74، ص187).
    دنیا بستر دعوت‌های دوگانة مثبت و منفی است که تنها امکان امتثال یا تخلف یکی از آن دو در آنِ واحد وجود دارد؛ گزینه‌های مثبت مانند: ایمان به وحی الهي، نفروختن آیات الهی به بهايى ناچيز، درنياميختن حق به باطل، كتمان نكردن حقيقت، پرداخت زكات، ركوع با ركوع‏كنندگان، نماز جماعت، استعانت به صبر و نماز (بقره: 45) و دوری نکردن از رحمت مخصوص خدا: «أُولئك يُنادوْن من مكانٍ بعيد» (جوادی آملی،1390، ص328)؛ و گزینه‌های منفی چون: ضایع کردن نماز و پیروی از شهوت‌ها: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِم خَلْف أَضاعُوا الصَّلاة وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلقون غيّاً» (مریم: 51)، ظلم و ستم، زندان و قتل غیرمشروع، آزار و اذیت، غیبت، تهمت، فحشا و منکرات. 
    آری آخرت فاقد تزاحم است. شراب‌های بهشتیان با طعم‌های مختلف، همدیگر را خنثی نکرده، آنان را دچار صُداع و خُمارى نمی‌كند و عقلشان را زايل ‏نمی‌گرداند (مصباح یزدی،1380، ص 34، 69، 113-116) «لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَلا يُنْزِفُونَ» (واقعه:19؛ محمد:15).
    آية «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» (عنکبوت:64) با تأکید فراوان (کاربرد حرف «انّ» و حرف «لام» و ضمير فصل «هى» و جمله اسميه) بیان می‌دارد: آخرت حياتي است که لعب، لهو و گناه در آن راه ندارد؛ بقايى است كه فنايى با آن نيست؛ لذتى است كه با درد آميخته نيست؛ سعادتى است كه شقاوتى در پى ندارد (طباطبایی،1430ق، ج16، ص149).
    آیات و روایات به‌روشنی جهان آخرت را از چنان عظمت و وسعتی برخوردار دانسته که همه خواسته‌های انسانی در آن تأمین است (آل‌عمران: 133) و آن را به‌گونه‌ای مقرر کرده است که هرکس هرچه اراده کند، بی‌درنگ تأمین گردد (زخرف:71).
    در آخرت، اسباب آزمایش و زمينة گناه، مانند لغو و لهو وجود ندارد (طور: 23؛ واقعه: 25). کسي که وارد بهشت جاویدان شد، نگران خروج از آن نیست (مائده: 119).
    ج) تغییرپذیری دنیا و ثبات آخرت
    «تغییر» فرصتِ بازگشت به انسان می‌دهد تا از باور‌ها و رفتارهاي نادرست دست بکشد و خود را اصلاح کند و در صورت تمایل به انحراف از صراط مستقیم، در اجرای آن توانا باشد.  
    دنیا ساحتی است که به علت مادی بودنش زمینه و ظرفیت تغییر، حرکت و جبران گذشته در آن وجود دارد. جهان طبیعت به‌مثابه یک واحد منسجم و مخلوق، همواره در حال تبدّل و حرکت است. حضرت زهرا در نیایشی به درگاه الهی چنین می‌گوید: «يَا مَنْ جَعَلَ أَيَّامَ الدُّنْيَا تَزُولُ وَشُهُورَهَا تَحَوَّلُ وَسِنِيهَا تَدُورُ وَأَنْتَ الدَّائِمُ لَا تُبْلِيكَ الْأَزْمَانُ وَلَا تُغَيِّرُكَ الدُّهُورُ» (ابن طاووس، 1406ق، ص239). این تغییر و تحول، افزون بر طبیعت، شامل انسان هم می‌شود که مراحل کودکی، نوجوانی، جوانی، میان‌سالی و دوران فرتوتی را طی می‌کند.
    یکی از مصادیقِ تغییر که دنیا جایگاه آن است و در آخرت ظرفیت آن وجود ندارد، فرود و صعود اخلاقي انسان است. قرآن مي‌فرمايد: بلعم باعورا چنان رشد معنوی پیدا کرد و خدا از فضايل معنوی به او داد که مستجاب‌الدعوه شد؛ ولی یک‌باره برگشت و آن‌قدر تنزل کرد که به زیر صفر رفت و به حد یک سگ رسید؛ دیگر در حد یک طفل شیرخوار نیز ارزش نداشت (اعراف: 175و176) (مصباح یزدی، 1380، ص297-299). اميرالمؤمنين دربارة ویژگی تغییر دنیا فرمود: «وَاعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَيَوْمٌ عَلَيْكَ وَأَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَل‏» (سیدرضی، 1414ق، ص462).
    بنابراین امور دنيوي متغیر است. شكست‌ها، پيروزي‌ها، قدرت‌ها، عظمت‌ها و ناتواني‌ها در آن نشان از اين تغيير دارد (مکارم شیرازی، 1370، ج3، ص110). آخرت برخلاف دنیا ثبات دارد و فاقد تغییر است و امکان تحول، ضعف و سستی، پیری و فرسودگی و مرگ در آن وجود ندارد: «وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقى» (اعلی: 17)؛ «قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ‏» (زخرف: 77)؛  «ماكِثينَ‏ فيهِ أَبَدا» (کهف: 3؛ دخان: 56؛ اعلی: 13؛ نحل: 98). مراد از «مَا عِنْدَ اللَّهِ» در این آیه، عالم آخرت است؛ چون در ادامه از جزاي صابران سخن گفته شده است. امیرالمؤمنین علی می‌فرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَاز وَالْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ» (جوادی آملی، 1389، ص59).
    عدم پذیرش توبة انسان در غیر سرای دنیوی نشان می‌دهد كه جایگاه جبران عملکرد، فقط دنیاست؛ چنان‌كه جایگاه جبران خطاي حضرت آدم و تلقی کلمات به او نیز دنیا بوده است: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنهْا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كاَنَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكمُ‏ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكمُ‏ فىِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلىَ‏ حِينٍ* فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلَمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» (بقره: 36-37). مرجع ضمیر فاعلی در فعل «تاب»، خواه به خدا برگردد و خواه به حضرت آدم، در اینکه جایگاه جبران گناه، پس از هبوط در زمین بوده است، تغييري ايجاد نمي‌كند. افزون بر آن، سیاق آیات نیز جایگاه تلقی کلمات از سوی آن حضرت را پس از هبوط سرای زمینی می‌داند.
    اینکه کفار بازگشت به دنیا را برای جبران درخواست می‌کنند، نشان از جایگاه اختصاصی دنیا برای تغییر دارد: «أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لىِ كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»؛ (زمر: 58). حتی در آستانه ورود به آخرت و لحظة شهود علائم آخرت، ایمان یا توبه برای انسان فایده‌ای ندارد: «وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً» (نساء: 18). قرآن در مورد اظهار فرعون به ایمان، هنگام غرق شدن مي‌فرمايد: «آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدينَ» (یونس:91). واژة «آلآن» با «آ»ى مددار، اصلش «أألان» بوده است؛ يعنى آيا حالا ايمان مى‏آورى؟ حالا كه عذاب خدا، يعني غرق شدن را درك كرده‌ای؟ اين ايمان فايده‌اي ندارد (طباطبایی،1430ق، ج10، ص118).
    د) پرده‌پوشی دنیا و بی‌پردگی آخرت
    پنهان بودن حقايق در دنیا از ابزار آزمایش است. سرای دنیوی، آميخته با حجاب‌هاست و انسان‌ها معمولاً از بسياري از حقايق بي‌خبرند (مصباح یزدی، 1392(ب)، ص53). اگر از آغاز برای انسان‌ها همة حقایق عالم و دین آشکار باشد، به‌طوری که هیچ کس نتواند آنها را انکار کند، آزمایش معنا نخواهد داشت (نساء:10؛ بقره:174). طبق اين آيات، برخی به گمان خويش طعام مي‌خورند؛ حال آنکه آنچه در شکم خود فرومي‌برند، نه غذا، بلکه آتش است؛ ولی به‌دليل پوشیدگی حقایق نمي‌فهمند؛ زیرا اگر باطن این کار آشکار بود، آنان به مال يتيم نزدیک نمی‌شدند و دست به حرام نمی‌زدند و در آن صورت، آزمایش انجام نمی‌گرفت؛ ولي آنان به‌دليل غفلت و پرده‌پوشی، تنها ظاهر را مي‌بينند: «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحْيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ» (روم: 7). ظاهر دنیا همان چیزهایی است که با حواس ظاهری احساس می‌شوند و این احساس، انسان را وادار می‌کند که در پی تحصیل آن برآید و به آن دل بندد (طباطبایی، 1430ق، ج16، ص157). واژة «غفلت» در جایی به‌کار می‌رود که آدمی از آنچه پیش رویش است، بی‌خبر است، نه از آنچه اصلاً وجود ندارد؛ بنابراين، واقعیات زندگی آخرت همین الآن در دنیا هست؛ ولي بر چشم‌های مردم پرده افتاده است (طباطبایی، 1430ق، ج16، ص157؛ شعرانی، 1386، ج3، ص1199). «غفلت» فراگیری سهو و لغزش است كه بر اثر فقدانِ مراقبت و هشياری روي می‌دهد (راغب اصفهانی، 1416ق، مادة غفل). اين ويژگي زمينه می‌شود تا اعمال و نيات انسان‌ از ديگران پنهان بماند: «أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ» (بقره: 77).
    در عالم آخرت برخلاف دنيا پرده‌ها کاملاً‌ کنار مي‌رود و انسان‌ها حقايق پنهانِ دنيا را مي‌بينند: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق: 9). كلمة «سريره» هر چيزى است كه انسان در دل خود پنهان کرده؛ و «بلاء» ـ كه فعل «تُبلى» مشتق از آن است ـ به‌معناى كشف نهان‏هاست و آنچه از عقايد و آثار اعمال كه انسان‌ها آنها را پنهان كرده‌اند: «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ» (انعام: 28). در قيامت، زمين نيز اخبار مربوط به رفتار انسان را بيرون مي‌اندازد: «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارها» (زلزال: 4). طبق اين آیات، آخرت به‌گونه‌اي است که امکانِ پنهان داشتن چيزی از سوی بندگان وجود ندارد.
    هـ) ظرف تکليف بودن دنیا 
    تکليف الهی وسيلۀ تکامل انسان است (حلی، 1407ق، ص319؛ طریحی، 1985م، مادة سرف). تکليف نیازمند ساحت جسمانی است؛ زیرا فقط در آن ساحت است كه قابلیت زندگی موجودات جسمانی از جمله انسان و نیز امکان ارائة تکلیف به‌سبب محدويت، تغيير و تزاحم وجود دارد. پس دنيا سرای تکليف است.
    آری دنياست که در آن، دو‌راهيِ متضادِ خواندن نماز یا نخواندن، گرفتنِ روزة ماه رمضان یا نگرفتن، رفتن به سفر حج در حالت استطاعت مالی یا ترکِ آن، خوردن و تصرفِ مال حرام یا نخوردن وجود دارد؛ براي ‌مثال، درخصوص عبادت مالی، رعایت جنبه‌های معنوی و اخلاقی مانند منت ننهادن، ریا نکردن و کار را برای خدا انجام دادن، به انفاق صورت عبادت می‌بخشد و بندگان را  در میدانِ عمل عبادی و غیر آن مخیّر می‌سازد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ» (بقره: 264).
    انسان در دنيا به‌دليل محدودیت منابع، حتی در خوردن و آشاميدن از اموال خویش نیز با امر و نهی الهی روبه‌روست؛ به‌گونه‌ای‌که اگر به حد اسراف برسد، مرتکب حرام شده است: «وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» (بقره: 31) و «كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فىِ الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» (بقره:60). این در حالی است که در آخرت به‌دليل لطف بی‌نهایت خدا منابع نامتناهی است و اسراف معنا ندارد؛ زیرا «سَرَف»‏ تجاوز و گذشتن از حد در هر كارى است كه انسان آن را انجام مى‏دهد (طریحی، 1985م، مادة سرف). دنيا چون محدوديت دارد، تجاوز از حد خوردن و آشامیدن و مصرف معنا می‌دهد؛ برخلاف آخرت که اسراف بی‌معناست و هرچه انسان بخواهد، بی‌اندازه هست: «وَلَكُمْ فيها ما تَشْتَهي‏ أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ» (فصلت:31)، «إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ» (ص:54) و «أُكُلُهَا دَآئِمٌ» (رعد: 35). 
    خدا از مردم پيمان می‌گيرد تا پا را از حدود الهي بيرون نگذارند: «يَا بَنىِ إِسْرَءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتىَ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَيْكمُ‏ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّاىَ فَارْهَبُونِ» (بقره:40). عهد و پيمان وثيقه‏اى است ميان تعهد‌گیرنده و تعهد‌دهنده بر سر موضوعی كه میان آن دو بسته می‌شود و موجب محدوديت می‌گردد.  
    در دنيا انسان با انواع خريد و فروش مواجه است و در قبال آنها تکليف دارد. معامله با خدا از طريق جهاد با مال و جان، نوعی خرید و فروش است (صف:10-11). قرآن به بندگان مؤمن گوشزد مي‌كند که اگر می‌خواهند تجارتی سود‌آور و نجات‌بخش از عذاب دردناک اخروی داشته باشند، باید تا فرصت باقی است و در دنیا زندگی می‌کنند، به تکلیف خود مبنی بر ایمان به خدا و فرستاده‌اش و جهاد با مال و جان عمل كنند. چنين تکليفی تنها در سرای دنیوی امکان دارد؛ اما در آخرت برخلاف دنیا، خريد و فروشي نيست تا در قبال آن تکاليفي مطرح و بندگي و نافرماني تصور شود: «يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَة» (بقره:254). در آنجا جنگ و جهاد با کفار مطرح نيست تا انسان‌ مکلف به شرکت شود و بندگي و تقوایش آزمايش و ارزیابی گردد؛ زیرا کفار سرافکنده تسلیم کیفر الهی‌اند: «وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُون‏» (سجده: 12).
    نه‌تنها در سرای آخرت، بلکه حتي هنگام مرگ، تکليف منتفي است: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» (حجر:99). در اين آية شريفه مراد از يقين، مرگ است (طباطبایی،1430ق، ج12، ص196). به همين دليل افراد طالح هنگام مرگ از خدا مي‌خواهند که اجازة برگشت پيدا کنند تا اعمال صالح انجام دهند: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (مؤمنون: 99-100). وقتي تکاليف در دنيا هنگام مرگ تمام مي‌شود، به طريق اولي در آخرت تکليفي نیست.
    قرآن از پشيماني بي‌فايدۀ برخي انسان‌ها در قيامت و آخرت خبر مي‌دهد: «قَدْ خَسرِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتىَّ إِذَا جَاءَتهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَاحَسرَتَنَا عَلىَ‏ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا ...» (انعام: 31). تمنا و آرزو در آیات فوق گویای این نکته است که در آنجا افزون بر به‌سرآمدن سرای تکلیف، حسابرسی از اعمال نیز آغاز می‌شود؛ زیرا واژة «خُسر» نشانة اتمام کار و تکلیف و نشانة پایان حسابرسی و نتیجه است. خُسر در جایی به‌کار می‌رود که شخص نه‌تنها سودی نبرده، بلکه سرمایة خویش را هم از دست داده است (راغب اصفهانی،1416ق، مادة خسر).
    آخرت سراي برداشت و رؤیت حقیقتِ اعمالِ انجام‌شده است، نه انجام تکليف: «يَوْمَئذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْاْ أَعْمَلَهُمْ فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه» (زلزله: 8-6). در آخرت جزاى اعمال هر کس را بنا بر تجسم اعمال نشانش می‌دهند؛ آن هم نه از دور؛ بلكه آنان را در جزايشان داخل می‌كنند (طباطبایی، 1430ق، ج20، ص343).
    بنابراين دنيا سرای کشت و تکليف است و آخرت نشئة برداشت و نتیجة اعمال: «وَلَنَجْزیَنَّ الَّذین َصَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (نحل: 96). تعبیر «ما کانوا یعملون» به دنیا، و عبارت «لَنَجْزیَنَّ» به آخرت اشاره دارد. روایات اهل‌البیت نیز از اقتضاي دنیا برای جمع اعمال، و عدم آن در آخرت خبر داده‌اند: «النَّاسُ فِي دَارِ غَفْلَةٍ يَعْمَلُونَ وَلَا يَعْلَمُونَ وَيَكْسِبُونَ وَيَقْتَرِفُونَ مِنْ حَيْثُ لَا يَدْرُون َإِذَا صَارُوا إِلَى دَارِ الْآخِرَةِ صَارُوا إِلَى دَارِ يَقِينٍ يَعْلَمُونَ وَلَا يَعْمَلُونَ» (‏ابن حيون،۱۳۳۰ق، ج‏1، ص168). 
    آیاتی از قرآن به سختی، اذیت و آزار و زبون شدن اشاره دارند؛ مانند آنچه از کشته شدن پسران و بردگی دختران بنی‌اسرائیل از سوی فرعون صورت گرفت: «وَإِذْ نجَيْنَاكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبحُّونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفىِ ذَالِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ» (بقره: 49). از آیة شریفه استفاده می‌شود، در این اتفاق ـ که ویژة دنیاست ـ بنی‌اسرائیل آزمایش شدند به اینکه مقابل ستم فرعون مقاومت کنند یا تسلیم وی شده، زبون شوند. 
    خداوند متعال در قرآن در جریان آفرینش آدم و حوا و فریب شیطان، به سختی‌های ویژة دنیا اشاره می‌کند: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ كَبَدٍ» (بلد: 4)؛ «فَقُلْنَا يَادَمُ إِنَّ هَاذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يخرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلَّا تجَوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى‏ وَأَنَّكَ لَا تَظْمَؤُاْ فِيهَا وَلَا تَضْحَى» ‏(طه: 117- 119) (مصباح یزدی، ۱۳۹۲(ب)، ص56).
    بنابراین، علت زندگي دنيوي انسان فراهم نبودن اسباب و محقق نبودن شرایط هدف آفرینش در سرای آخرت است؛ زیرا آخرت ظرفِ ثبات، جاودانگی و نامحدودیت است و چنین ظرفی شرایط تغییر، محدودیت، تزاحم و... را ندارد. ازاین‌رو ضروری است، ابتدا جایگاه اسباب ترقی و تحول ـ که سرای دنیوی است ـ مهیا شود تا آدمی بتواند مراحل کشت را در آن طی كند و در آخرت برداشت زاد و توشه براي زندگي ابدي داشته باشد: «وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوَى‏ وَاتَّقُونِ يَأُوْلىِ الْأَلْبَابِ» (بقره: 197).
    نتيجه‌گيری 
    از بررسي مسئلة تحقيق، نتايج ذيل حاصل شد: 
    ـ حکمت زندگي دنيوي انسان را بايد در هدف آفرينش انسان جست‌وجو کرد.
    ـ هدف نهایی از آفرينش انسان، سعادت و شایستگی حضور وی در بهشت الهی است که حاصل آزمايش و اهداف مقدمی و میانی چون بندگي و حصول تقواست. 
    ـ محدودیت، تغيير، تزاحم، پرده‌پوشي و تکليف، شرايط تحقق مقدمات هدف آفرينش انسان است.
    ـ مقتضای محدودیت، تغيير، تزاحم، پرده‌پوشي و بروز تکليف، تنها سرای دنيوی است و آخرت چنین شرايطی ندارد.
    ـ دنيا فقط محل برداشت زاد و توشه براي زندگي ابدي اخروي است. 
    ـ جایگاه شکوفايی استعدادهای درونی و کسب تدریجی کمال انسان، زندگي دنيوي است.
     
     

    References: 
    • سیدرضی، 1414ق، نهج ‌البلاغة، قم، هجرت‏.
    • ابن طاووس على بن موسى‏، 1406ق، فلاح السائل و نجاح المسائل،‏ قم، بوستان كتاب.
    • ابن عاشور، محمد طاهر، ‎۱۴۲۰ق، تفسير التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاريخ.
    • ابن فارس، ابی الحسین، احمد ابن زکریا، 1411ق، معجم المقاییس اللغه، بیروت، دارالجیل.
    • ابن منظور، محمدبن مکرم، ۱۴۱۰ق، لسان ‌العرب، بيروت، دار صادر.
    • تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، 1410ق، غرر الحكم و درر الكلم، ‏محقق و مصحح: سيدمهدى رجايى، قم، دار الكتاب الإسلامي‏.
    • جعفري، محمدتقی، 1389، شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1389، دنیاشناسی و دنیاگرایی در نهج ‌البلاغه، گردآورنده: عباس رحیمیان محقق، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1390، فطرت در قرآن، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1381، تسنيم، تفسير قرآن كريم، تحقيق: احمد قدسي، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1382، سرچشمه انديشه، قم، اسراء.
    • جوهري، اسماعيل بن حماد، 1407ق، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربية، تحقيق: احمد عبد‌الغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • جيلانى، رفيع‌الدين، محمد بن محمد مؤمن‏، 1429ق، الذريعة إلى حافظ الشريعة (شرح أصول الكافي جيلانى)، محقق و مصحح: محمدحسين درايتى، قم، دارالحديث.
    • حر عاملی، محمد بن الحسن، 1401ق، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات؛ مع تکمله ابوابه ابوطالب تجلیل التبریزی، قم، بی‌نا.
    • حلي (علامه)، حسن، 1407ق، کشف ‌المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح: حسن‌حسن‌زاده‌آملي، قم‌، اسلامي.
    • درويش، محى‌الدين، 1415ق، اعراب القرآن الکريم و بيانه، تأليف محي‌الدين درويش، دمشق، دار ابن‌کثير.
    • راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين ابن محمد، 1416ق، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: عدنان داوودي، دمشق، دارالقلم.
    • زركشي، بدر‌الدين محمد بن عبد‌الله، 1408ق، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالفکر.
    • سبزواری، محمد، 1419ق، ارشاد الاذهان الى تفسير القرآن، لبنان، دارالتعارف للمطبوعات.
    • شعرانى، ابوالحسن، 1386، پژوهش‌های قرآنی تفاسير مجمع البيان، روح الجنان و منهج الصادقين‏، چ دوم، محقق: محمدرضا غياثى كرمانى، قم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه.
    • صافى، محمود، 1409ق، الجدول في اعراب القرآن و صرفه، بيروت، دارالرشيد.
    • صدوق، ابی‌جعفر، محمدبن علی‌بن الحسین‌بن بابویه القمی، 1376، أمالي، چ ششم، تهران، كتابچى.
    • طباطبایی، سیدمحمدحسین، 1430ق، الميزان في تفسير القران، چ نهم، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه.
    • طبرسي، فضل بن حسن، 1418ق، تفسير جوامع ‌الجامع، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه.
    • طريحي، فخر‌الدین، 1985م، مجمع البحرين، بيروت، دارالمكتبة الهلال.
    • فراهيدي، خليل بن احمد، 1414ق، ترتيب كتاب العين، تحقيق: مهدي مخزومي و ابراهيم سامرايي، قم، اسوه.
    • فلسفی، محمدتقی، 1379، معاد از نظر جسم و روح، چ سوم، تهران، فرهنگ اسلامی.
    • فيض كاشانى، محمدمحسن بن شاه مرتضى‏، 1406ق، الوافي‏، اصفهان، كتابخانه امام أمير المؤمنين على‏.
    • کفوی، ابوالبقاء ایوب ابن موسی الحسینی، 1413ق، الکلیات معجم فی المصطلحات و الفروق اللغویه، چ دوم، بیروت، مؤسسه الرساله.
    • مجلسی، محمدباقر، بي‌تا، بحار الانوار، چ دوم، تهران، المكتبة الاسلاميه.
    • مصباح یزدی، محمدتقی، 1378، خودشناسی برای خودسازی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • ـــــ ، 1380، به سوي خودسازي، نگارش: كريم سبحاني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1382، به سوى او، تحقیق و ویرایش: محمدمهدی نادری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • ـــــ ، 1392(الف)، بهترین و بدترین‌ها از دیدگاه نهج ‌البلاغه، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • ـــــ ، 1392(ب)، لقای الهی، تدوین و نگارش: کریم سبحانی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی.
    • ـــــ ، 1394(الف)، جنگ و جهاد در قرآن، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • ـــــ ، 1394(ب)، خداشناسی، چ دوم، تحقیق و بازنگاری: امیررضا اشرفی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • معين، محمد، 1371، فرهنگ فارسي، تهران، اميركبير.
    • مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1370، تفسير نمونه، قم، نسل جوان.
    • منسوب به جعفر بن محمد الصادق، 1400ق، مصباح الشريعة، بيروت، اعلمي.
    • موحدی، مرتضی، 1381، فلسفه حیات انسان در دنیا از دیدگاه قرآن، پايان‌نامه کارشناسی ارشد رشته الهیات و معارف اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • نعمان بن محمد مغربى، ‏ابن حيون، 1330ق، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی‌اصغر فیض، قاهره، دارالمعارف.
    • يثربى، سیديحيى، 1377، عرفان نظرى: تحقیقی در سیر تکاملی و اصول و مسائل تصوف، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ذوالفقاری، محمدحسین، کریمی، مصطفی.(1399) فلسفه‌ی زندگی دنیوی انسان از نگاه قرآن. ، 13(2)، 75-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدحسین ذوالفقاری؛ مصطفی کریمی."فلسفه‌ی زندگی دنیوی انسان از نگاه قرآن". ، 13، 2، 1399، 75-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ذوالفقاری، محمدحسین، کریمی، مصطفی.(1399) 'فلسفه‌ی زندگی دنیوی انسان از نگاه قرآن'، ، 13(2), pp. 75-92

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ذوالفقاری، محمدحسین، کریمی، مصطفی. فلسفه‌ی زندگی دنیوی انسان از نگاه قرآن. ، 13, 1399؛ 13(2): 75-92