، سال اول، شماره دوم، پیاپی 2، پاییز و زمستان 1387، صفحات 139-167

    دفاع حدیث از قرآن

    نویسندگان:
    غلامعلی عزیزی‌کیا / عضو هيأت علمي گروه تفسير و علوم قرآن موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / azizikia@iki.ac.ir
    چکیده: 
    مقالة پیش رو به بررسی دفاع حدیث از ساحت قرآن کریم می پردازد. هدف از این بررسی، نخست نشان دادن ارتباط وثیق قرآن و حدیث در جایگاه دو منبع ارزش مند آموزه های اسلامی و سپس تبیین الهی بودن و نیز پایداری و ماندگاری قرآن و آموزه های ناب آن در رهگذر قرون متمادی از دیدگاه احادیث معصومان است. پس از بازیابی متون احادیث مرتبط با موضوع از منابع حدیثی و تحلیل و بررسی آنها، نتایج زیر به دست آمده است: احادیث معصومان به جد مدافع حریم قدسی قرآن است و این دفاع در دو محور کلیِ دفاع از موجودیت قرآن و دفاع از آموزه های آن صورت گرفته است. محورهای یاد شده خود دربردارندة چند اصل است: تغییرناپذیری قرآن و نفی هر گونه افزایش بر آن و کاستی از آن، هماهنگی درونی آیات قرآن و اختلاف نداشتن آنها با یکدیگر، پاسخ به شبهات مدعیان اختلاف آیات با یکدیگر، وحدت قرائت قرآن و نفی قرائت های ادعایی، نکوهش تفسیر به رأی و تصحیح تفسیرهای نادرست.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    (ص140)

    مقدمه

    احاديث معصومان در تعامل با قرآن كاركردهاي مختلفي دارند. بيان ويژگي‌هاي قرآن، تفسير مقاصد خداوند از آيات، آموزش روش فهم قرآن، نشر آموزه‌هاي قرآني و دفاع از قرآن در برابر انواع شبهه‌ها و برداشت‌هاي نادرست از آيات، مهم‌ترين اين كاركردهاست. پژوهش دربارة بخشي از آن كاركردها را مي‌توان زيرِ عنوانِ دفاع از ساحت قرآن سامان داد. از اين رو پژوهشِ پيش‌رو به اين پرسش مي‌پردازد كه احاديث معصومان، چگونه در برابر هجوم فرهنگي به ساحت قرآن كريم، در مقام دفاع بر آمده و در چه محورهايي به پاسخ‌گويي پرداخته‌اند.

    قرآن‌پژوهان از ديرباز در چهار مبحثِ سلامت قرآن از تحريف، اعجاز قرآن در اختلاف نداشتن آيات با يكديگر، قرائت، و مبادي تفسير به تناسب بحث، خود به بيان و بررسي احاديث اين حوزه پرداخته‌اند؛ جز اينكه در مقام تبيين رابطة قرآن و حديث، به اين بخش از روابط با اين عنوان كمتر پرداخته‌اند.1 البته در باب رابطة تفسيري قرآن و حديث به طور معمول در مقدمة تفاسير يا در آثاري مستقل بحث شده و بيش از ديگر روابط دربارة آن سخن گفته‌اند.2 همچنين رابطة سنجشي قرآن و حديث3 به طور معمول در كتاب‌هاي اصول فقه تبيين شده و كتاب مستقلي در اين باره وجود ندارد؛ جز مقالات و پايان‌نامه‌هايي كه برخي در باب اخبار عرض بر قرآن نگاشته‌اند. بر اين اساس، نگاه دوباره به اين احاديث از اين منظر و تبيين رابطة دفاعي يا حمايتيِ حديث از قرآن ضرورت دارد.

    قرآن كريم در طول تاريخ در معرض هجوم فرهنگي و شبهه‌افكني مخالفان قرار داشته و همواره در زمينه‌هاي مختلف به آن تعرض شده است. شبهة وحياني نبودن، معجزه نبودن، تحريف به نقيصه و زياده، ناسازگاري دروني، همچنين تفسير به رأي كردن آيات، محورهاي مهم تهاجم به قرآن كريم بوده و دفاع حديث از ساحت قرآن


    (ص141)

    نيز بيشتر در اين زمينه‌هاست. در اين مقال فقط بخش‌هايي از احاديثِ بيانگر اين ارتباط را به اختصار بيان و رابطة قرآن و حديث را در اين حوزه تبيين خواهيم كرد.

    چيستي حديث

    بيشتر عالمان درايه بر اين باورند كه مقصود از حديث،4 گزارش سخن معصومان، اعم از پيامبر و امامان و حضرت زهراƒ است؛ اما برخي از عالمان حديث را بر نفس سخن معصوم نيز اطلاق كرده‌اند . شيخ بهايي در تعريف حديث گفته است: اگر گفته شود حديث، گفتار يا گزارش گفتار يا كردار يا امضا و تأييد معصوم است، بعيد نيست؛5 ولي عده‌اي از جمله استرآبادي در لب اللباب آن را بعيد دانسته6 و سيد حسن صدر در نهاية الدراية آن را اصطلاح جديدي از سوي شيخ بهايي در اين باب شمرده است.7 كلباسي نيز اين ديدگاه را نادرست دانسته،8 ميرزاي قمي نيز بر اين‌نكته كه حديث، گزارش قول معصوم است تأكيد كرده است.9با توجه به آنكه واژة حديث را معصومان دربارة سخن خويش به كار برده‌اند،10 نبايد آن را به گزارش سخن معصوم منحصر دانست، بلكه مي‌توان نفس سخن معصوم را نيز حديث ناميد.

    دفاع از اصالت قرآن

    مقصود از اصالت آن است كه متن قرآنِ موجود در زمان ما همان كلام خداوند متعال است كه جبرئيل امين، الفاظ و عبارات آن را به پيامبر(ص) وحي كرده است. اين متن در گذر ايام از دستبرد جاعلان و محرفان به دور بوده و بر اساس وعدة خداي تعالي از هر گزندي محفوظ مانده است. نه كسي سخني بر آن افزوده و نه دست ناپاكي چيزي از آن ربوده و در گذر ايام بر همان قرائتي كه پيامبر(ص) بر مردم خوانده مصون مانده است. دفاع حديث از اصالت متن قرآن به دو قسمت بخش‌پذير است: يكي دفاع از سلامت آن از تحريف، ديگري دفاع در برابر قرائت‌هاي گوناگون.

    الف) سلامت از تحريف

    دفاع از سلامت قرآن از تحريف به زياده يا نقيصه، هر دو در احاديث آمده است. ابتدا به بيان بعضي از احاديث بيان‌گر سلامت قرآن از تحريف به زياده مي‌پردازيم.


    (ص142)

    1. سلامت از تحريف به افزايش

    مصونيت قرآن از تحريف به زياده، اجماعي است و همه بر آن اتفاق نظر دارند، ولي بر اساس باوري كه به ابن مسعود نسبت داده شده،11 دو سورة ناس و فلق (مُعَوِّذَتَيْن) از قرآن نبوده و بعدها داخل در متن قرآن قرار داده شده است. معصومان(س)
    در احاديثي با تأكيد بر اينكه مُعَوِّذَتَيْن جزئي از متن قرآن است، به شدت با اين نظر برخورد نموده‌اند. بعضي از آن‌ احاديث، ديدگاه ابن مسعود را در حذف مُعَوِّذَتَيْن از مصحف خويش تخطئه كرده و در برخي ديگر بر قرآن بودن و جواز قرائت آن دو سوره در نماز تأكيد شده است كه در اينجا به بيان برخي از اين احاديث مي‌پردازيم.

    علي بن‌ابراهيم قال حدثني أبي عن بكر بن محمد عن أبي عبد الله(ع) قال كان سبب نزول المعوذتين أنه وعد رسول الله(ص) فنزل جبرئيل بهاتين السورتين فعوذه بهما.12

    بكر بن محمد گويد: امام صادق(ع) فرمود: سبب نزول معوذتين آن بود كه پيامبر(ص) تهديد شد، آن‌گاه جبرئيل اين دو سوره را نازل كرد و ايشان را به اين دو سوره تعويذ نمود.

    سند اين حديث صحيحه يا دست‌كم حسنه است. علي بن ابراهيم قمي از بزرگان ثقات شيعه بوده و به بحث در باب ايشان نيازي نيست. دربارة پدر ايشان ابراهيم بن هاشم دو ديدگاه وجود دارد: برخي قائل به وثاقت او شده‌اند. سيدبن طاووس روايتي را كه ابراهيم بن هاشم در سند آن قرار دارد، با عبارت «افراد مورد وثوق نقل كرده‌اند» وصف نموده است؛13ولي بعضي ديگر دربارة ثقه بودن يا ثقه نبودن او سخني نگفته‌اند.14شماري ديگر به وثاقت او تصريح نكرده و او را در اين حد ندانسته اما روايات او را پذيرفته‌اند. علامه در اين باره آورده است: «كسي از اصحابمان را نديدم كه سخني صريح در قدح يا تعديل او گفته باشد. روايات او نيز فراوان و ارجح آن است كه سخن او را بپذيريم».15 بكر بن محمد نيز از بزرگان و ثقات شيعه است16 و با توجه به سند اين حديث احتمال صدور دو حديث ديگري كه همسو با آن بوده و مجهول‌اند نيز تقويت مي‌شود.


    (ص143)

    مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ صَابِرٍ مَوْلَي بَسَّامٍ قَالَ: أَمَّنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فِي الصَّلَاةِ الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ ثُمَّ قَالَ: هُمَا مِنَ الْقُرْآنِ.17
    صابر مولي بسام گويد: امام صادق
    (ع) در نماز مغرب بر ما امامت نمود و دو سورة فلق و ناس را قرائت كرد و آن‌گاه فرمود: اين دو سوره جزئي از قرآن‌اند.

    سند اين حديث به سبب مجهول بودن صابر مولي بسام ضعيف است.18

    علي بن ابراهيم قمي نيز در اين باره دو حديث نقل كرده كه يكي از آن دو با حديث پيش‌گفته شباهت‌هايي دارد.

    حدثنا علي بن الحسين عن أحمد بن أبي عبد الله عن علي بن الحكم عن سيف بن عميرة عن أبي بكر الحضرمي قال قلت لأبي جعفر(ع): إن ابن مسعود كان يمحو المعوذتين من المصحف. فقال(ع): كان أبي يقول: إنما فعل ذلك ابن مسعود برأيه و هما من القرآن.19
    ابي بكر حضرمي گويد: به امام باقر
    (ع) عرض كردم: راستي كه ابن مسعود دو سورة ناس و فلق را از مصحف قرآن مي‌زدود. ايشان فرمود: پدرم مي‌فرمود: ابن مسعود اين كار را به نظر شخصي خود كرده و آن دو سوره جزئي از قرآن هستند.

    سند اين حديث به علت مجهول بودن علي بن الحسين ضعيف است.20

    افزون بر آنچه گذشت دو حديث ديگر نيز نقل شده كه به نوعي ديدگاه غريب ابن مسعود را در باب معوذتين تخطئه مي‌كند:

    وَ عَنْهُ احمد بن محمد بن عيسي عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: أَمَرَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنْ أَقْرَأَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ فِي الْمَكْتُوبَة.21
    شيخ طوسي به سند بالا از منصور بن حازم نقل كرده است كه وي گفت: امام صادق
    (ع) به من فرمان داد معوذتين را در نماز واجب بخوانم.

    مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: صَلَّي بِنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) الْمَغْرِبَ فَقَرَأَ بِالْمُعَوِّذَتَيْنِ فِي الرَّكْعَتَيْنِ.22


    (ص144)

    صفوان جمال گويد امام صادق(ع) نماز مغرب را بر ما امامت نمود و معوذتين را در دو ركعت قرائت كرد.

    سند اين دو حديث صحيح است23 و با توجه به اجماعي‌بودن لزوم قرائت قرآن پس از سورة حمد در نمازهاي واجب، امر امام صادق(ع) به خواندن معوذتين در نمازهاي واجب و اينكه ايشان آنها را در نماز مغرب مي‌خواندند، بر قرآن بودن اين دو سوره دلالت دارد و ديدگاه مخالف را نفي مي‌كند.

    بر اساس اين احاديث، شبهة تحريف به زياده كه از عملكرد ابن مسعود در باب قرآن ندانستن دو سوره فلق و ناس پديد آمده بود رفع شده و اين دو سوره همانند ديگر سوره‌هاي نازل شده بر پيامبر(ص) جزئي از متن قرآن است.

    2. سلامت از تحريف به كاهش

    بخش ديگر دفاع حديث از اصالت قرآن، در قالب احاديث بيانگر نفي هرگونه حذف و كاستي از قرآن است. توضيح آنكه از ديرباز افراد انگشت‌شماري مدعي حذف و از بين رفتن بخشي از آيات قرآن كريم شده‌اند. نمونة آن، عمر بن خطاب است كه مدعي حذف برخي از آيات مانند: آية رجم و آية «لا ترغبوا عن آبائكم» از قرآن بود24 و برخي ديگر مانند: ابوموسي اشعري كه مدعي حذف سوره‌اي همگون با برائت و نيز سوره‌اي همگون با يكي از مسبحات بود.25در كتاب‌هاي حديثي شيعه نيز احاديثي آمده است كه ظاهر برخي از آنها بيانگر حذف نام‌هاي اهل‌بيت(س)
     يا بخشي از آيات و سوره‌هاست.26 در برابر اين روايات، احاديثي وجود دارد كه ظاهر آنها نفي هر نوع كاستي از متن قرآن است و نيز احاديثي كه به دلالت التزامي ساحت قرآن كريم را از تحريف به نقيصه منزه مي‌داند.27

    احاديث متعددي نيز وجود دارد كه از آنها نفي تحريف به نقيصه فهميده مي‌شود. مانند نامة امام باقر(ع) به سعد الخير كه در بخشي از آن آمده است:


    (ص145)

    مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِيعٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: كَتَبَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) إِلَي سَعْدٍ الْخَيْرِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَي اللَّهِ... وَ كَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُمْ يَرْوُونَهُ وَ لَا يَرْعَوْنَهُ وَ الْجُهَّالُ يُعْجِبُهُمْ حِفْظُهُمْ لِلرِّوَايَةِ وَ الْعُلَمَاءُ يَحْزُنُهُمْ تَرْكُهُمْ لِلرِّعَايَةِ.28
    پشت سر انداختن و وانهادن قرآن از جانب آنان چنين بود كه حروف آن را پابرجا داشتند و معاني آن را تحريف كردند. بنابراين، آنان قرآن را روايت كردند، ولي حق آن را رعايت نكردند. نادانان از حفظ آنان براي نقل كردن 
    قرآن به شگفت مي‌آيند و عالمان از ترك رعايت قرآن در فهم و عمل از سوي آنان به اندوه مي‌نشينند.

    اين حديث، چنان‌كه پيداست، دو سند دارد. در سند نخست آن، حمزة بن بزيع قرار دارد كه واقفي‌مذهب بوده و توثيق نشده است. نقل دوم نيز مرسله است.

    باورمندان به تحريف قرآن بر آنند كه بخشي از آيات يا جمله‌ها يا كلمات آنها از متن قرآن حذف شده است؛ اما متن حديث پيش‌گفته با تعبيرهاي «اقاموا حروفه» و «يروونه» بر نفي تحريف لفظي قرآن دلالت مي‌كند. يعني نكوهش شدگان در اين حديث حروف قرآن را برپا مي‌داشتند و آن را به‌درستي روايت مي‌كردند؛ اما بدون تدبر روش‌مند، به فهم و تفسير آن مي‌پرداختند و در نتيجه از هدف قرآن دور شده بودند. اين نكته با تعبيرهاي «حرفوا حدوده» و «لا يرعونه» كه بر تحريف معنوي و تفسير به رأي شدنِ قرآن دلالتِ آشكار دارد، نشان داده شده است. در غير اين صورت، يعني در فرض تحقق تحريف لفظي لازم بود امام(ع) بفرمايد وانهادن و رهاكردن قرآن به اين صورت بود كه هم الفاظ آن را حذف كردند يا تغيير دادند و هم آن را بد معنا نمودند؛ در حالي كه درست بر عكس با جملة «اقاموا حروفه» بر درستيِ نقل و حفظ ظاهر الفاظ آيات تأكيد دارد و فقط آنان را به دليل تحريف معنوي و تفسير به رأي نمودن آيات نكوهش كرده است.


    (ص146)

    هم‌چنين حديث صحيحي از ابوبصير از امام صادق(ع) در باب راز ذكر نشدن نام اهل بيت(س)
     در قرآن رسيده كه نام اهل بيت را نه در قرآن، بلكه در توضيحات پيامبر(ص) بر آيات ولايت دانسته است:

    عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَقَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ(س)
     فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ: قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِي عَلِيٍّ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ(ص): أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي... .29
    ابوبصير گويد: از امام صادق(ع) تفسير آية اولي الامر را پرسيدم، فرمود: دربارة علي بن ابي‌طالب و حسن و حسين(س)
     نازل شده است. عرض كردم: مردم مي‌گويند: چرا خداوند علي و اهل بيت او را در قرآن نام نبرده است؟ فرمود: به آنان بگو آيات نماز بر پيامبر(ص) نازل شد ولي خداوند سه يا چهار ركعت بودن آن را براي مردم بيان نكرده تا آنكه آن حضرت آن را براي آنان تفسير كرد و آيات زكات بر ايشان نازل شد، ولي در آنها نيامده بود كه از هر چهل درهمي يك درهم زكات بايد داد تا آنكه پيامبر(ص) آن را براي آنان تفسير كرد و آيات حج نازل شد و در آنها به آنان گفته نشد كه هفت بار طواف كنيد تا آنكه پيامبر(ص) آن را براي آنان تفسير كرد و آية اولي الامر در باب علي و حسن و حسين(س)
     نازل شد و پيامبر(ص) دربارة علي(ع) فرمود: هركس من مولاي اويم علي مولاي اوست، نيز فرمود: شما را به كتاب خدا و اهل بيتم سفارش مي‌كنم... .


    (ص147)

    اين حديث نبودن نا‌م‌هاي امامان معصوم در متن قرآن را مفروغ عنه دانسته وسپس به بيان راز آن پرداخته است. بر اين اساس، همان‌گونه كه بيان جزئيات احكام قرآن بر عهدة پيامبر(ص) بوده و لزومي در بيان آن در متن قرآن نبوده است، توضيح آيات اعتقادي و معارفي نيز بر عهده ايشان بوده و آن حضرت همانند احكام فرعي، جزئيات اعتقادات را به‌خوبي براي مردم تفسير و تبيين كرده‌اند. با توجه به اين حديث، نادرستيِ استدلال به احاديثي كه ظاهر آنها بر حذف نام اهل بيت(س)
     از قرآن دلالت دارد، روشن مي‌شود.30

    دربارة نفي تحريف به نقيصه، مطالبي در نهج البلاغه نيز هست، مانند:

    كتاب ربكم فيكم31 ...؛ كتاب خداوندگارتان در ميان شماست.
    ليس فيهم سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته و لا سلعة انفق بيعا و لا اغلي ثمنا من الكتاب اذا حرف عن مواضعه.32
    در ميان آنان كالايي كسادتر از قرآن نيست اگر به درستي تلاوت شود 
    و مقصود از آن به درستي بازگو گردد و كالايي پرفروش‌تر و گرانبهاتر از قرآن نيست اگر از معناي خود دور افتد و تحريف گردد.

    اين جمله كه «كتاب خداوندگارتان در ميان شماست» ظهور در اين دارد كه قرآن بي‌كم و كاست در اختيار مردم بوده است و از عبارت خطبة بعد (ليس فيهم سلعة ابور...) روشن مي‌شود كه كتاب در ميان مردم است، ولي اگر به‌درستي معنا و تفسير گردد، بدان رغبتي نمي‌شود. بنابراين آنچه دامنگير كتاب شده يا ممكن است بشود، تحريف معنوي است؛ به اين معنا كه قرآن كريم را بد معنا مي‌كنند و مقصود خداوند را ديگرگون نشان مي‌دهند، هرچند الفاظ و عبارت‌هاي آن به همان صورت اوليه كه بر پيامبر(ص) فرود آمده در ميان مردم وجود دارد.

    ب) نفي قرائت‌هاي گوناگون

    پس از پيامبر(ص) در برخي دوران‌ها، گروهي به خيال خود قرآن را دربردارندة هفت نوع گويش و قرائت مختلف دانستند و برخي در اين زمينه احاديث نقل شده در باب نزول قرآن بر هفت حرف را هم بر آن تطبيق نمودند. اين ديدگاه ـ به ويژه در جايي كه


    (ص148)

    اختلاف قرائت، سبب دگرگوني معنا شود ـ نتايج ناصوابي به بار مي‌آورد و لازمه آن، وجود تناقض در متن وحي خواهد بود. احاديث معصومان در برابر، نظرية هفت قرائت داشتن قرآن را به شدت رد كرده و بر قرائت واحد قرآن تأكيد نموده‌اند كه به بيان برخي از آنها مي‌پردازيم.

    صحيحة فضيل بن يسار از جمله احاديثي است كه بر اين معنا دلالت دارد:

    عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَي سَبْعَةِ أَحْرُفٍ. فَقَالَ: كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ؛ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَي حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ.
    فضيل بن يسار گويد: به امام صادق
    (ع) گفتم: مردم مي‌گويند قرآن بر هفت حرف نازل شده است. ايشان فرمودند: دشمنان خدا دروغ مي‌گويند؛ قرآن يكي است و از نزد خداي يگانه فرود آمده است.33

    در بعضي احاديث نيز بر اين نكته تأكيد شده كه اختلاف قرائت‌هاي موجود، ناشي از اجتهادهاي قاريان بوده است و ارتباطي به اصل قرآن ندارد:

    الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَّ الِاخْتِلَافَ يَجِي‏ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ. قرآن يكي است و از سوي خداي يگانه نازل شده، ولي اختلاف قرائت‌ها را راويان پديد آورده‌اند.34

    اين حديث موثقه است، فقط دربارة «معلي بن محمد» اختلاف نظر وجود دارد. نجاشي دربارة او آورده است: «معلي بن محمد البصري أبو الحسن مضطرب الحديث و المذهب و كتبه قريبة، له كتب».35 مرحوم خويي از اين كلمات ثقه بودن معلي را استفاده كرده است،36 زيرا اضطراب حديث يا مذهب سبب عدم وثاقت راوي نمي‌شود؛ همان‌گونه كه نقل از افراد ضعيف نيز دليل ضعف راوي و عدم وثاقت او نيست و فقط در همان نقل‌هاي از افراد ضعيف حديث او پذيرفته نمي‌شود. در مقابل، تعبير «كتبه قريبه» در كلام نجاشي يا جواز استشهاد به احاديث او كه در كلام ابن غضائري آمده37 نشانة وثاقت اوست.


    (ص149)

    نيز حديثي كه قرائت بعضي از صحابيان را تخطئه و آنان را گمراه قلمداد كرده؛ مانند آنچه دربارة ابن مسعود در حديث ذيل آمده است.

    مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ فَرْقَدٍ
    وَ الْمُعَلَّي بْنِ خُنَيْسٍ قَالا كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ
    (ع) وَ مَعَنَا رَبِيعَةُ الرَّأْيِ فَذَكَرْنَا فَضْلَ الْقُرْآنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): إِنْ كَانَ ابْنُ مَسْعُودٍ لَا يَقْرَأُ عَلَي قِرَاءَتِنَا فَهُوَ ضَالٌّ.
    فَقَالَ رَبِيعَةُ: ضَالٌّ؟! فَقَالَ: نَعَمْ ضَالٌّ. ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ
    (ع) أَمَّا نَحْنُ فَنَقْرَأُ عَلَي
    قِرَاءَةِ أُبَيٍّ.
    38
    عبدالله فرقد و معلاي خنيس گويند كه ما نزد امام صادق(ع) بوديم و ربيعة الرأي نيز با ما بود و سخن از فضيلت قرآن به ميان آورديم. امام(ع) فرمود: اگر ابن مسعود بر اساس قرائت ما قرآن را قرائت نمي‌كرد گمراه است. ربيعه گفت گمراه؟! فرمود: آري. سپس فرمود: اما ما بر پايه قرائت ابي بن كعب قرائت مي‌كنيم.

    اين حديث دو سند دارد: سند نخست كه از عبدالله بن فرقد است، ضعيف مي‌باشد و سند دوم نيز به سبب وجود معلي بن خنيس مختلفٌ فيه است. اما شواهد و قرايني كه بر جلالت قدر و حسن حال وي وجود دارد، بر دليل‌هاي ضعف و ذم وي ترجيح دارد39 و مي‌توان آن را قابل استدلال دانست. همچنين اين حديث همسو با احاديث صحيح يا موثقِ پيش‌گفته است كه بر وحدت قرائت قرآن دلالت داشت. بنابراين، احتمال صدور آن از امام(ع) تقويت مي‌شود.

    دفاع از هماهنگي و سازگاري آيات با يكديگر

    دفاع ديگر حديث از ساحت قرآن كريم، تأكيد بر خدايي بودن قرآن به لحاظ نبودن اختلاف در آيات آن است. توضيح آنكه قرآن يكي از وجوه اعجاز خود را سلامت از هرگونه اختلاف و تناقض‌گويي مي‌داند و مخالفان خود را به سبب بي‌توجهي به اين بعد از اعجاز قرآن، نكوهش مي‌كند:

    أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً.( نساء: 82)
    آيا در قرآن نمي‌انديشند؟ در حالي كه اگر از سوي غير خدا مي‌بود، به حتم در آن اختلاف فراواني مي‌يافتند.


    (ص150)

    پيامبر(ص) دربارة اين بُعد از قرآن، بسيار حساس و انعطاف‌ناپذير بود. هنگامي كه گفت‌وگو و مشاجرة گروهي از مسلمانان را در باب آيات قرآن شنيد، خشمگينانه در جمعشان حاضر شد و بر آنان نهيب زد كه پيشينيان شما به علت جدال با هم و برهم زدن آيات الهي و ايجاد تقابل ميان آيات به گمراهي كشيده شدند. قرآن نازل نشده تا آيات آن يكديگر را تكذيب كنند، بلكه نازل شده است تا آيات آن، مصدق و مؤيد يكديگر باشند. هرچه را از آن شناختيد، به كار بنديد و هرچه را نفهميديد، بدان ايمان آوريد.40

    اين نكته به قدري برجسته است كه در برخي كتاب‌هاي حديثي بابي در اين باره قرار داده‌اند؛ از آن جمله در الاحتجاج طبرسي41 و پس از وي در بحار الانوار42 بابي دربارة احتجاجات اميرمؤمنان(ع) در برابر زنديق مدعي وجود تناقض در قرآن آمده و حديثي طولاني در نقد ديدگاه دگرانديشان در باب تناقض آيات نقل شده است كه در اينجا به بيان بخشي از آن مي‌پردازيم.

    حل شبهات مدعيان ناسازگاري آيات با يكديگر

    چنان‌كه اشاره كرديم، يكي از ابعاد اعجاز قرآن كريم، هماهنگي آيات و پيراستگي آن از هر نوع ناسازگاري دروني است. قرآن كريم در آية هشتاد و دوم از سورة نساء به اين نكته تصريح كرده و به‌روشني از اين بعد اعجازي خود سخن گفته و همگان را به همانندآوري چنين كتابي فراخوانده است. در اين ميان برخي افراد با نگاه ابتدايي به ظاهر بعضي از آيات، آنها را با يكديگر ناسازگار تلقي نموده و در نتيجه به متناقض بودن بخشي از آيات قرآن با يكديگر معتقد شده‌اند. اين شبهه بر بعضي از معصومان(س)
     عرضه شده و ايشان به تفصيل به آنها پاسخ داده‌اند. از جملة آنها پاسخ حضرت علي(ع) به شبهه‌هاي متعدد فردي گمنام است كه در توحيد صدوق نقل شده است.

    حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال حدثنا أحمد بن يحيي عن بكر بن عبد الله بن حبيب قال حدثني أحمد بن يعقوب بن مطر قال حدثنا محمد بن الحسن بن عبد


    (ص151)

    العزيز الأحدب الجنديسابور قال وجدت في كتاب أبي بخطه حدثنا طلحة بن يزيد عن عبيد الله بن عبيد عن أبي معمر السعداني أن رجلا أتي أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع) فقال: يا أمير المؤمنين! إني قد شككت في كتاب الله المنزل. قال له(ع): ثكلتك أمك! و كيف شككت في كتاب الله المنزل؟ قال: لأني وجدت الكتاب يكذب بعضه بعضا فكيف لا أشك فيه؟! فقال علي بن أبي طالب(ع): إن كتاب الله ليصدق بعضه بعضا و لا يكذب بعضه بعضا و لكنك لم ترزق عقلا تنتفع به. فهات ما شككت فيه من كتاب الله عز و جل... .
    ابي معمر سعداني گويد: فردي به نزد حضرت علي آمد و عرضه داشت: اي اميرمؤمنان! من در كتاب خداي عز وجل ترديد دارم. ايشان فرمود مادر به عزايت بنشيند! چگونه در كتا ب خداي ترديد كرده‌اي؟ او گفت: بدان دليل كه بخشي از آن بخش ديگرش را تكذيب مي‌نمايد، در اين صورت چرا در آن ترديد نورزم؟! حضرت فرمود: به يقين بعضي از كتاب خداوند، بعض ديگرش را تصديق مي‌نمايد و بعضي بعض ديگر را تكذيب نمي‌كند، اما خِرَدي كه از آن سود و منفعت بري، روزي تو نشده است. آياتي را كه در آنها ترديد داري بيان كن.43

    در ادامه فرد مدعي، شبهه‌هاي خود را بيان كرد و حضرت نيز بدانها پاسخ فرمود.

    اين حديث از نظر سند معتبر نيست؛ چند نفر از راويان آن گم‌نام‌اند، از جمله احمد بن يحيي القطان و احمد بن يعقوب بن مطر و عبد الله بن عبيد و ابو معمر السعداني و بعضي مانند بكر بن عبدالله بن الحبيب ضعيف‌اند.44 در اين ميان بعضي محققان فقط به وثاقت طلحة بن زيد الشامي و احمد بن الحسن القطان اشارتي كرده‌اند.45 عياشي و طبرسي نيز آنچه از اين حديث آورده‌اند، به صورت مرسله است.عياشي بخش اندكي از همين حديث را با تفاوت‌هايي در تفسير خود آورده است.46 احمد بن ابي طالب طبرسي در الاحتجاج، حديثي مرسل نقل كرده47 كه بخش‌هايي از آن شبيه حديث منقول از توحيد صدوق است ‌و افزوده‌هايي هم دارد. بخشي از آن مطالب اضافي در مقام اثبات تحريف قرآن و تأويل بعضي آيات بر اهل بيت(س)
     است. ميرزا حسين نوري را باور بر اين است كه صدوق در چند مورد و از جمله در اينجا حديث را تقطيع كرده


    (ص152)

    و آنچه را موافق با عقيده‌اش نبوده از آن حذف كرده است. اما مرحوم خويي نكاتي در پاسخ به نوري آورده و حاصل آن اين است كه صدوق برتر از آن است كه چنين كند و حديث بر طبق طريقي كه وي نقل كرده، همين مقدار بوده و ديگران با طريق ديگري كه نقل كرده‌اند داراي اين اضافات بوده است48 جالب توجه آنكه طبرسي حديث را به صورت مرسل آورده و معلوم نيست آن را از چه طريقي نقل مي‌كند و اضافات موجود در آن، نقل از امام است يا از برخي راويان. بنابراين، نقل صدوق قابل اعتمادتر از آن است.

    نكتة مهم آنكه نقل صدوق اگرچه سند معتبر ندارد، در مقايسه با ديدگاه‌هاي قرآني مخالفتي با قرآن در متن آن ديده نمي‌شود؛ در حالي كه در نقل طبرسي حاوي نكاتي است كه ناسازگار با ديدگاه قرآن است و بر اساس احاديثِ عرض بايد آنها را موضوع دانست و كنار گذاشت. شايد اصرار مرحوم نوري ـ كه خود در فصل الخطاب مدعي تحريف قرآن است ـ بر تقطيع شدن حديث و نادرستي آن بدان سبب است كه در چند بند اين حديث در نقل طبرسي نكاتي آمده كه به‌روشني بر تحريف لفظي قرآن دلالت دارد و فقط در يكي از آن نكات، ادعاي حذف بيش از ثلث قرآن شده است.

    به هر روي احتمال تقطيع بعيد مي‌نمايد؛ زيرا تخصص مرحوم صدوق در شناخت سخنان معصومان(س)
     و طرق نقل احاديث، در سطحي عالي بوده و تصرفي به اين اندازه در متن نقل شده از معصوم در شأن او نيست. حتي اگر احتمال تقطيع را بپذيريم كه وي حديث را در بندهاي مختلفش تقطيع نموده، نمي‌توان بدان اعتراضي داشت؛ زيرا تقطيع حديث در ميان راويان امر رايجي بوده و با مقايسة مقدار حذف شدة احتمالي در اين حديث با متن الاحتجاج روشن مي‌شود كه بخش عمدة آن، مطالبي است كه آشكارا بر تحريف قرآن دلالت دارد و اين بخش با احاديث ديگر و با آياتي كه همه بر قرآن بودن آن اتفاق نظر دارند،49 مخالف است و نمي‌توان آن را به امام معصوم نسبت داد. بنابراين، نقل و نقد آن ضرورتي نداشته است.50 در هر حال در اين حديث دوازده


    (ص153)

    محور از تناقض‌هاي ادعايي موجود در قرآن طرح و يكايك نقد شده است كه در اينجا به نقل اندكي از آن بسنده مي‌كنيم.

    نخستين شبهة مدعي تناقض‌گويي قرآن آن است كه خداوند در دو آيه از فراموشي خود نسبت به كافران سخن گفته،51 در حالي كه در آيتي ديگر بر فراموشكار نبودن خود تأكيد كرده است.52

    حضرت علي(ع) در پاسخ فرمودند: مقصود از آن دو آيه آن است كه كافران در دنيا خدا را از ياد بردند و از او فرمان نبردند، خداوند هم در قيامت ثوابي براي آنان قرار نمي‌دهد، چنان‌كه به خوبان پاداش مي‌دهد. نيز مقصود از آيتي كه فراموشكاري را از خداوند نفي كرده آن است كه غفلت و فراموشي در خداوند راه ندارد، بلكه او بسيار حافظ و داناست. عرب‌ها گاهي در باب فراموشي مي‌گويند فلاني ما را فراموش كرده و ما را ياد نمي‌كند؛ يعني براي ما فرمان به خير نمي‌دهد و ما را بدان ياد نمي‌كند.

    شبهة دوم آن بود كه خداوند يك بار در آياتي، از سخن گفتن افراد در قيامت خبر داده53 و باري ديگر سخن گفتن را به اجازة خداوند رحمن و صوابگويي مشروط نموده؛54 و باري ديگر از سخن نگفتن آنان خبر داده؛55 در عين حال گفتار مشركان را ـ كه سوگند مي‌خورند مشرك نبودند ـ نقل كرده و از بگومگوي كافران با يكديگر خبر داده است.56

    خلاصة پاسخ حضرت به اين شبهه آن است كه آيات ياد شده هر يك مربوط به موقف خاصي از قيامت است و به اين جهت ناسازگار نيستند.

    شبهة بعدي آن است كه در بعضي آيات نظر كردن به خداوند در روز قيامت اثبات شده57 و در بعضي به كلي نفي شده است58 و در آيه‌اي از نگريستن پيامبر به خداوند در شب معراج سخن رفته59 و در آيه‌اي احاطة علمي به خداوند نفي شده،60‌درحالي كه براساس آيات بيانگر امكان رؤيت خدا، احاطة علمي به او نيز ممكن خواهد بود.

    اميرمؤمنان(ع) در پاسخ اين شبهه فرمود: مقصود از نگريستن به خداوند، ديدن ثواب اوست كه بهشتيان هنگام ورود به بهشت در مي‌يابند و مراد از اينكه چشم‌ها او را در


    (ص154)

    نمي‌يابند آن است كه اوهام افراد بر خداوند احاطه نمي‌يابند، ولي خداوند بر آنان محيط است.61 نيز آنچه در باب رؤيت در شب معراج مطرح شده، ديدن جبرئيل در صورت اصلي خود توسط پيامبر(ص) است كه دو بار رخ داده و شب معراج يكي از آن دو مورد است.مقصود از آيه‌اي كه احاطه به خداوند را نفي كرده آن است كه كسي از راه علم، به خداوند محيط نيست و نمي‌تواند اوصاف او را دريابد و چگونگي خدا را وصف نمايد.

    شبهة ديگر مدعي آن است كه در آيه‌اي سخن گفتن خداوند با بشر نفي شده و فقط به وحي يا تكلم از پسِ حجاب يا توسط فرشته منحصر شده؛62 ولي در آيتي ديگر آمده است كه خداوند با حضرت موسي(ع) سخن گفت63 و بر اساس آية ديگر آدم و حوا را ندا كرد64 و در آيات ديگر مستقيماً به پيامبر مي‌فرمايد: چنين بگو و چنان كن.65

    حضرت پاسخ داد كه وحي الهي به رسولان گاهي با واسطة فرشتگان آسماني و گاهي بدون واسطة آنان است و آنچه به واسطه فرشته است ابتدا خداوند آن را در قلب فرشته مي‌نهد و سپس به پيامبران ابلاغ مي‌گردد. كلام خداوند به گونة واحد نيست، بلكه بخشي از آن، تكلم خداوند با رسولان است و بخشي ديگر چيزي است كه خداوند در دل‌هاي آنان مي‌افكند و گونه‌اي از آن به صورت خوابي است كه پيامبر مي‌بيند و بخشي از آن وحي و تنزيلي است كه تلاوت و خوانده مي‌شود. بنابراين، كلام خدا گونه‌هاي متعددي دارد و آيات ياد شده به انواع گوناگون آن اشاره كرده است.

    همچنين در برخي احاديث آمده است كه كندي، فيلسوف مشهور، در پي يافتن تناقضاتي در قرآن بر آمد و گزارش فعاليت او به گوش امام عسكري(ع) رسيد. امام يكي از شاگردان كندي را كه از ارادتمندان به حضرت بود مأمور كرد تا چندي از درِ رفاقت و ملاطفت با استاد در آيد و سپس در باب كاري كه آغاز نموده بود پرسشي طرح كند. پرسش آن بود كه آيا امكان ندارد گويندة قرآن معنايي غير از آنچه كندي مي‌فهمد، اراده كرده باشد؟ شاگرد به دستور امام(ع) انس بيشتري با استاد خود گرفت و روزي اين پرسش را نزد استاد طرح نمود. استاد پس از شنيدن آن، تأملي كرد و پاسخ مثبت داد كه


    (ص155)

    آري ممكن است گويندة معنايي ديگر اراده كرده باشد. آن‌گاه رو به شاگرد خود نمود و او را سوگند داد كه اين سخن را از كه آموختي؟ گمان ندارم كه تو خود گويندة آن باشي. وي ابتدا انكار نمود و سپس با اصرار استاد، حقيقت را بازگفت. استاد گفت: آري اكنون حقيقت را بازگفتي، چنين سخني جز از اين خانه بر نمي‌خيزد. همان دم از كردة خود پشيمان گشت و نوشته‌هاي خود را به آتش كشيد.66

    دفاع از قرآن در برابر تفسير به رأي

    مقصود از تفسير به رأي آن است كه مفسر رأي شخصي خود را به عنوان مقصود خداوند از آيات قرآن بر آنها تحميل كند. اين كار ممكن است بر اثر بي‌توجهي به روش فهم صحيح قرآن يا ناتواني علمي در پژوهش و اجتهاد صحيح باشد يا آنكه به دلخواه و با هدف‌هاي پست مادي پديد آيد.

    بخش ديگري از دفاع حديث از ساحت قرآن، دفاع در برابر تفسير به رأي و انتساب آرا و عقايد انحرافي به قرآن كريم بوده است. اين بخش مهم‌ترين نقش دفاعي حديث است كه به دو گونه صورت گرفته است: يكي نكوهش شديد تفسير به رأي و بر حذر داشتن افراد از اقدام به آن، و ديگري تخطئة تفسيرهاي نادرست و تصحيح برداشت‌هاي ناروا از قرآن كه طي آن، ده‌ها آية قرآن تفسير شده و افكار انحرافيِ منحرفان طرد و تكذيب گشته و راه روشن قرآن در برابر مشتاقان قرار گرفته است.

    نكوهش تفسير به رأي در احاديث

    پيامبر(ص) و اهل بيت(س)
     در احاديث متعددي از تفسير به رأي به شدت نكوهش نموده تا جايي كه در برخي احاديث آن‌ را معادل كفر به خداوند قلمداد كرده‌اند. در حديثي قدسي آمده است:

    حدثنا محمد بن موسي بن المتوكل ـ رحمه الله ـ قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم قال حدثنا أبي عن الريان بن الصلت عن علي بن موسي الرضا عن أبيه عن آبائه عن أمير المؤمنين(ع) قال قال رسول الله(ص) قال الله عز و جل: ما آمن بي‌من


    (ص156)

    فسر برأيه كلامي...؛67 هر كس سخن مرا با رأي خود تفسير كند به من ايمان نياورده است.

    اين حديث از نظر سند معتبر است.68 احاديث ديگري نيز نقل شده كه از نظر سند مرسل يا ضعيف‌اند، ولي با توجه به اعتبار اين سند، مؤيد آن قرار مي‌گيرند.69 دلالت حديث پيش‌گفته نيز بر حرمت و نادرستيِ تفسير به رأي آشكار است. اين احاديث در مقام پيش‌گيري از پديدة تفسير به رأي بيان شده تا مخاطبان از نادرستي تفسير به رأي و پيامدهاي ناگوار آن آگاه گردند. نكوهش از سخن گفتن به غير علم نيز كه تفسير به رأي يكي از مصاديق آن است و در برخي ديگر از احاديث آمده، براي دست‌يابي به همين هدف بوده است.70

    نكوهش تفسيرهاي نادرست و تصحيح برداشت‌هاي ناروا از آيات

    برخي احاديث حكايت از آن دارد كه معصومان در مواجهه با تفاسير نادرست و انحرافي از آيات از خود واكنش نشان داده و با تخطئة ديدگاه انحرافي، به تبيين صحيح آيات پرداخته‌اند. همچنين گاهي در ملاقات با مفسران نااهل، ناكارآمدي آنان را در فهم و تفسير قرآن بر ملا نموده‌اند. حديث زير نمونة‌ آن است.

    أن الصادق(ع) قال لأبي حنيفة لما دخل عليه: من أنت؟ قال: أبو حنيفة. قال(ع): مفتي أهل العراق؟ قال: نعم. قال: بما تفتيهم؟ قال: بكتاب الله. قال(ع): و إنك لعالم بكتاب الله، ناسخه و منسوخه و محكمه و متشابهه؟ قال: نعم. قال: فأخبرني عن قول الله عز و جل وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ أي موضع هو؟ قال أبو حنيفة: هو ما بين مكة و المدينة. فالتفت أبو عبد الله إلي جلسائه و قال: نشدتكم بالله، هل تسيرون بين مكة و المدينة و لا تأمنون علي دمائكم من القتل و علي أموالكم من السرق؟ فقالوا: اللهم نعم. فقال أبو عبد الله: ويحك يا أبا حنيفة، إن الله لا يقول إلا حقا. أخبرني عن قول الله عز و جل وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً أي موضع هو؟ قال: ذلك بيت الله الحرام. فالتفت أبو عبد الله إلي جلسائه و قال: نشدتكم بالله، هل تعلمون أن عبد الله بن الزبير و سعيد بن جبير دخلاه فلم يأمنا القتل؟‏ قالوا:


    (ص157)

    اللهم نعم. فقال أبو عبد الله(ع): ويحك يا أبا حنيفة، إن الله لا يقول إلا حقا. فقال أبو حنيفة: ليس لي علم بكتاب الله، إنما أنا صاحب قياس.71
    زماني كه ابوحنيفه بر امام صادق(ع) وارد شد، حضرت به وي فرمود: كيستي؟ گفت: مفتي اهالي عراق. فرمود: با چه به آنان فتوا مي‌دهي؟ گفت: با كتاب خداوند. فرمود: آيا تو عالم به كتاب خدايي؛ ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه؟ گفت: آري. فرمود: مكان مورد نظر در آية سيروا فيها ... كجاست؟ گفت: راه ميان مكه و مدينه. امام رو به حاضران كرد و فرمود: شما را به خدا سوگند مي‌دهم آيا در راه ميان مكه و مدينه رفت و آمد مي‌كنيد در حالي كه بر جان و مال خود از قتل و دزدي ايمن نيستيد؟ گفتند آري. امام فرمود: واي بر تو اي ابوحنيفه، خداوند جز حق نمي‌گويد. به من بگو مكان مورد نظر در آية و من دخله كان آمنا كجاست؟ گفت: بيت الله الحرام. حضرت رو به حاضران كرد و فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مي‌دانيد كه عبدالله زبير و سعيد جبير در اين مكان وارد شده و از قتل ايمن نبودند و كشته شدند؟ گفتند: آري. آن‌گاه حضرت فرمود: واي بر تو اي ابوحنيفه، خداوند جز حق نمي‌گويد. ابوحنيفه گفت: من به كتاب خدا آگاه نيستم و فقط صاحب قياسم.

    كليني حديث مسند ديگري شبيه به اين حديث از زيد شحّام در باب تفسير آيات ياد شده از سوره سبأ دربارة ملاقات قتاده با امام باقر(ع) نقل كرده و بنا بر مبناي كساني كه محمد بن سنان را موثق مي‌دانند، سند آن معتبر است.72 به هر حال حديثِ بيانگر ملاقات امام صادق(ع) با ابوحنيفه اگرچه مرسله است، با توجه به احاديث صحيح ديگري كه آية مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً را موافق با آن تفسير نموده، احتمال صدور آن از امام تقويت مي‌شود. از جمله احاديثي كه مي‌توان با آن به درستي مفاد اين حديث پي برد، صحيحة عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) است.

    وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً الْبَيْتَ عَنَي أَوِ الْحَرَمَ؟ فَقَالَ: مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ مِنَ النَّاسِ مُسْتَجِيراً بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنَ


    (ص158)

    الْوَحْشِ وَ الطَّيْرِ كَانَ آمِناً مِنْ أَنْ يُهَاجَ أَوْ يُؤْذَي حَتَّي يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ.73
    عبدالله سنان گويد: از امام صادق در باب آية من دخله ... پرسيدم كه آيا مقصود ورود در خانه 
    كعبه است يا حرم؟ فرمود هر كه از مردمان در حالي كه به خدا پناه آورده، وارد حرم شود، از خشم خداوند در امان است و هر حيوان وحشي و پرنده‌اي كه وارد حرم شود، از اينكه آزرده و رميده شود بايد در امان باشد تا از حرم خارج گردد.

    از اين حديث و احاديث همسو با آن به‌دست مي‌آيد كه مقصود خداوند از اين آيه، اخبار به امنيت جاني و ماليِ واردان در حرم نيست، بلكه يا مقصود امنيت از عذاب الهي است يا وجوب رعايت حرمت حرم و آزار نرساندن به ساكنان آن، اعم از انسان و حيوان، است. روشن است كه اگر آيه را اخبار به امنيت جاني و مالي واردان در حرم بدانيم، با واقعيت خارجي ناسازگار و لازمة آن، خلاف واقع بودن سخن خداي تعالي است كه منزه از خلاف واقع‌گويي است. بنابراين با توجه به ويژگي خداوند در صدق و حق‌گويي نمي‌توان آيه را به صورت خبر معنا كرد.

    گاهي نيز با طرح ديدگاه صحيح به نقد برداشت‌هاي ناروا از آيات مي‌پرداختند. نمونه اين كار در مناظرة امام رضا(ع) با فقيهان معاصر خويش گزارش شده است. حضرت در ابتدا فرمود:

    در دنيا نعمت‌هاي حقيقي نيست. يكي از فقيهان حاضر گفت: پس چگونه خداوند مي‌فرمايد: ثم لتُسئلنَّ يومئذ عنِ النعيم؛ در آن روز (قيامت) حتماً از نعمت‌ها پرسيده مي‌شويد كه با آنها چه كرده‌ايد. آيا اين نعيم، نعيم دنيايي نيست كه همان آب خنك است؟ حضرت رضا(ع) با صداي بلند به وي گفتند: شما آن را چنين تفسير كرده و انواعي براي آن نعمت قرار داده‌ايد. گروهي گفتند: مراد از اين نعمت آب خنك است و گروهي ديگر گفتند: غذاي پاكيزه است و ديگران گفتند: مراد از آن، خواب خوش است. ولي پدرم از پدرش امام صادق(ع) براي من نقل كرد كه حضرت پس از آنكه اين گفته‌ها دربارة اين آيه بيان شد، خشمناك شد و فرمود: خداي عزوجل بندگان خود را دربارة آنچه به فضل خود


    (ص159)

    به آنان بخشيده سؤال نمي‌كند و منتي بر آنان نمي‌گذارد؛ زيرا منّت گذاردن به سبب انعام به آفريدگان زشت و ناپسند است. پس چگونه چيزي كه آفريده بدان راضي نمي‌شود، به خداي عزوجل نسبت داده شود؟! بلكه مراد از اين «نعيم» محبت و موالات ما اهل بيت است كه خداوند پس از توحيد و نبوت از آن سؤال مي‌كند؛ زيرا وقتي بنده حق اين نعمت را به جاي آورد، او را به نعيم بهشتي كه زوال‌ناپذير است، مي‌رساند. همانا پدرم به من از پدرش و او از پدرانش از اميرمؤمنان(س)
     نقل نمود كه پيامبر(ص) فرمود: نخستين چيزي كه پس از مرگ از بنده سؤال مي‌شود، گواهي و تصديق به توحيد و نبوت پيامبر(ص) است و اين كه تو از جانب خدا و از جانب من وليّ مؤمناني، هركس بدين امر باور داشته باشد و بدان اقرار كند، به نعيمي وارد مي‌شود كه زوال‌ناپذير و هميشگي است.74

    در اين روايت حضرت رضا(ع) براي تبيين نادرستيِ سخن مدعيان دربارة سؤال از نعيم الهي به علو و برتري صفات باري‌تعالي اشاره و ضمن پاسخ به اشكال فقيه حاضر در مجلس و بيان مراد خداوند از آية مورد بحث، به بيان مستندات خود نيز پرداخته است. بر اين اساس كه سؤال كننده در قيامت، خداوند متعال است و بخشندگي و كرامت و دوري از امتنان بر مردم از اوصاف اوست، مقصود از نعمت، نعمت‌هاي مادي و حقير ـ در برابر نعمت‌هاي معنوي ـ نيست. شايد بتوان با آية لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم...( آل‌عمران: 164) شاهد قرآني نيز بر اين مطلب افزود. زيرا در اين آيه نيز نعمت بسيار بزرگ بعثت و نبوت پيامبر(ص) درخور منت نهادن بر مردم قلمداد شده است.

    نتيجه‌گيري

    از آنچه گفته آمد روشن شد كه حديث و قرآن ارتباط تنگاتنگي با يگديگر دارند؛ به گونه‌اي كه هيچ تهاجم كوچك و بزرگي به ساحت قرآن نشده جز آنكه حديث در برابر آن قد علم كرده و به خوبي از آن حمايت كرده است. پيشوايان معصوم(س)
     گاهي از اصالت و مصونيت قرآن از تحريف و زماني ديگر از حقانيت و سلامت قرآن از تناقض


    (ص160)

    دروني دفاع كرده و مردم را به يكي بودنِ قرائت قرآن آگاه نموده و از قرائت‌هاي اجتهادي و ساختگي بر حذر داشته‌اند و آن‌گاه كه برخي مفسران بدون تكيه بر دانش لازم به دلخواه خود به تفسير آيات پرداخته‌اند، آنان را از برداشت‌هاي نادرست و تفسير به رأي بازداشته‌اند.


    (ص161)

    پي‌نوشت‌ها

    * عضو هيأت علمي گروه تفسير و علوم قرآن موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) قم. دريافت: 12/9/87 ـ تأييد: 25/11/87 .

    1. آقاي هادي حجت در پايان‌نامة خود، بخشي از مباحث دفاع حديث از قرآن را به تفصيل آورده است. ر.ك: هادي حجت، مواجهة اهل‌بيت(س)
     با اهل حديث در برداشت از قرآن
    ، پايان‌نامة دكتري رشتة قرآن و حديث، مركز تربيت مدرس دانشگاه قم.

    2. براي نمونه، آقاي علي نصيري در رابطة متقابل كتاب و سنت به‌طور عمده به تبيين رابطة تفسيري پرداخته، از رابطة سنجشي فقط در صفحاتي انگشت‌شمار بحث كرده و رابطة دفاعي را نيز متعرض نشده است. ر.ك: علي نصير، رابطة متقابل كتاب و سنت، ص496 ـ 551 و 583 ـ 586.

    3. مقصود از رابطة سنجشي، ميزان قرار گرفتن قرآن براي سنجش درستيِ احاديث مشكوك الصدور است.

    4. حديث در لغت به معاني زير آمده است: چيز نو (خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، ذيل واژة «حدث») نوباوه، نقيض قديم، خبر، آنچه محدّث گويد، آن‌كه كثيرالحديث است. ر.ك: به ترتيب: محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب / جوهري، الصحاح / محمد مرتضي زبيدي، تاج العروس ذيل واژة «حدث». روشن است كه معناي ريشه اين واژه همان نو بودن است و بر اين اساس به «نوباوگان» به اين لحاظ حديث گويند كه سني از آنان نگذشته و نوخاسته‌اند يا به «سخن» از آن رو كه نو به نو از دهان متكلم خارج مي‌شود حديث گويند.

    5. بهاء الدين محمد بن الحسين العاملي، الوجيزة في علم الدراية، ص4 و همو، مشرق الشمسين، ص269.

    6. محمد جعفر شريعتمدار الاسترآبادي، لب اللباب، ص450.

    7. السيد حسن الصدر العاملي الكاظمي، نهاية الدراية في شرح الوجيزة، ص85 .

    8. محمد بن محمد ابراهيم كلباسي، الرسائل الرجالية، ج1، ص282.

    9. ابوالقاسم گيلاني معروف به ميرزاي قمي، القوانين المحكمة، ج1، ص409.

    10. تعابيري مانند حديثي، حديثنا و احاديثنا در احاديث مختلفي آمده است. ر.ك: محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج1، ص53 و ج4، ص187 / محمد بن مسعود العياشي، تفسير العياشي، ج1، 9. ممكن است اشكال شود كه كاربرد اين واژه در احاديث اهل بيت(س)
     به معناي لغوي خواهد بود و در اين صورت مؤيدي بر سخن شيخ بهايي نخواهد بود.

    11. در كتاب‌هاي حديثي اهل سنت اين ديگاه به اين مسعود نسبت داده شده است؛ مانند: محمد بن ادريس شافعي، الام، ج7، ص199 / احمد بن حنبل، مسند احمد، ج5، ص129 / علي بن ابي بكر الهيثمي، مجمع الزوائد، ج7، ص149 / احمد بن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج8، ص571 / محمد بن حبان، صحيح ابن حبان، ج10، ص274.

    12. علي بن ابراهيم قمي، همان.

    13. ر.ك: ابوالقاسم موسوي خويي، همان، ج1، ص317 و 318.


    (ص162)

    14. احمد بن علي نجاشي، رجال نجاشي، ص16.

    15. ر.ك: حسن بن يوسف حلي، خلاصة الاقوال في معرفة الرجال، ص 4.

    16. ر.ك: نجاشي، همان، ص108.

    17. محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج3، ص317 / محمد بن الحسن الطوسي، التهذيب، ج2، ص96. گفتني است كه در نقل شيخ عبارت «هما من القرآن» نيامده است.

    18. ر.ك: نجاشي، رجال نجاشي، ص189.

    19. علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج2، ص450. مشابه همين حديث در كتاب طب الائمه نيز آمده است: و عن أبي عبد الله الصادق(ع) أنه سئل عن المعوذتين أ هما من القرآن؟ فقال الصادق(ع): نعم هما من القرآن فقال الرجل: إنهما ليستا من القرآن في قراءة ابن مسعود و لا في مصحفه. فقال أبو عبد الله(ع): أخطأ ابن مسعود، أو قال: كذب ابن مسعود، هما من القرآن. قال الرجل: فأقرأ بهما يا ابن رسول الله في المكتوبة قال نعم و... . عبدالله و حسين ابنا سابور زيات نيشابوري، طب الائمة، ص114.

    20. ر.ك: ابوالقاسم موسوي خويي، معجم رجال الحديث، ج12، ص382.

    21. محمد بن الحسن الطوسي، التهذيب، ج2، ص96 / حسن بن زين الدين العاملي، منتقي الجمان في احاديث الصحيح و الحسان، ج2، ص21.

    22. محمد بن يعقوب الكليني، همان، ص314. صاحب معالم و صاحب حدائق اين حديث را صحيح دانسته‌اند. ر.ك: حسن بن زين الدين العاملي، منتقي الجمان في احاديث الصحيح و الحسان، ج2، ص21 / يوسف بحراني، الحدائق الناضرة، ج8، ص230.

    23. براي آگاهي از وثاقت راويان دو حديث بالا ر.ك: احمد بن علي نجاشي، رجال النجاشي، ص81، 189، 413، 353، 334، 235 و 198 / محمد بن الحسن الطوسي، الفهرست، ص 60، 61 و 263 / ابوالقاسم موسوي خويي، معجم رجال الحديث، ج11، ص381 و 394 ـ 395.

    24. ر.ك: محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح البخاري، ج8، ص26.

    25. ر.ك: مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج3، ص100.

    26. براي آگاهي از اين موارد ر.ك: سيد علي ميلاني، التحقيق في نفي التحريف، ص57 ـ 70.

    27. مانند: احاديث بيانگر واجب نبودن وفا به شرط مخالف قرآن؛ احاديث بيانگر لزوم عرض احاديث بر قرآن، و حديث متواتر ثقلين كه بر وجود قرآن در ميان مردم و امكان تمسك به آن دلالت دارد.

    28. محمد بن يعقوب الكليني، همان، ج8، ص53.

    29. محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج1، ص346 / عبيدالله حسكاني، شواهد التنزيل، ج1، ص191.

    30. براي ديدن بعضي از اين احاديث ر.ك: محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج1، ص417 و 434.

    31نهج البلاغة، تحقيق و شرح محمد عبده، خ 1، ص25.


    (ص163)

    32. همان، خ 17، ص54.

    33. محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج2، ص630.

    34. محمد بن يعقوب الكليني، همان / احمد بن علي نجاشي، رجال نجاشي، ص418.

    35. احمد بن علي نجاشي، همان.

    36. ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج18، ص257 و 258.

    37. ابن غضائري دربارة وي مي‌گويد: المعلي بن محمد البصري أبو محمد يعرف حديثه و ينكر يروي عن الضعفاء و يجوز أن يخرج شاهدا. ر.ك: حسن بن يوسف الحلي، خلاصة الاقوال في معرفة الرجال، ص259.

    38. محمد بن يعقوب الكليني، همان، ص634. با توجه به مطالبي كه دربارة ابن مسعود بر سر زبان‌ها بود كه وي برخي آيات را به اجتهاد خود به گونة خاصي قرائت كرده، حتي بعضي واژه‌ها مانند «عهن» را حذف و به جاي آن «صوف» قرائت مي‌كند، احتمال اين موضع‌گيري از امام(ع) خالي از وجه نيست.

    39. برخي مانند نجاشي او را تضعيف كرده‌اند. ر.ك: احمد بن علي نجاشي، رجال نجاشي، ص417 اما شيخ طوسي او را در عبارت زير مدح نموده است: كان من قوام ابي عبد الله... و كان محمودا عنده و مضي علي منهاجه و امره مشهور. رواياتي صحيحه نيز در مدح وي رسيده و رواياتي كه در ذم اوست يا دچار ضعف سند يا قصور در دلالت‌اند. بنابراين اگر اين حديث موثقه نباشد، دست‌كم حسنه خواهد بود و در كنار ديگر احاديث همسو با آن قابل استدلال است.براي آگاهي از شواهد و قراين ياد شده ر.ك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج18، ص237 ـ 247.

    40. اين مضمون و مشابه آن در منابع زير آمده است. عبدالرحمن سيوطي، الدرالمنثور، ج2، ص6 و 8 / الحارث بن ابي اسامة، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث، ص230 / علي متقي هندي، كنز العمال، ج1، ص619 / اسماعيل بن كثير، تفسير ابن كثير، ج1، ص355.

    41. احمد بن ابي طالب الطبرسي، الاحتجاج، ج1، ص358.

    42. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج90، ص98.

    43. محمد بن علي الصدوق، التوحيد، ص 254 ـ 269.

    44. نجاشي دربارة او مي‌نويسد: بكر بن عبد الله بن حبيب المزني يعرف و ينكر يسكن الري. له كتاب نوادر. أخبرنا الحسين بن عبيد الله قال: حدثنا علي بن محمد القلانسي قال: حدثنا حمزة عن بكر بكتابه‏. ر.ك: احمد بن علي النجاشي، رجال النجاشي، ص 109.

    45. ر.ك: نرم افزار دراية النور ذيل دو عنوان ياد شده.


    (ص164)

    46. عياشي عن أبي معمر السعدي قال: أتي عليا(ع) رجل فقال: يا أميرالمؤمنين إني شككت... محمد بن مسعود العياشي، تفسير العياشي، ج 1، ص357 ـ 358.

    47. احمد بن ابي طالب الطبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 358.

    48. ر.ك: ابوالقاسم موسوي خويي، معجم رجال الحديث، ج 16، ص323 ـ 325.

    49. مانند آيه 9 حجر: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏ و آيات 41 و 42 فصلت: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد.

    50. به نظر مي‌رسد اضافات آن حديث از معصوم نباشد. مثلاً در جايي از آن، بعد از بيان تحريف قرآن و پيامدهاي آن آمده است كه اگر راه تقيه را نمي‌پيموديم، چنين مطالبي براي تو بيان مي‌كردم و ... حال آنكه اگر قرار بر عمل به تقيه باشد، تمام آنچه در اين زمينه بيان شده، بر خلاف تقيه بوده و به حكم همين اعتذار نمي‌بايست بيان مي‌شد.

    51. توبه: 67: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ / اعراف: 51: فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا.

    52. مريم: 64: وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا.

    53. انعام: 23: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ / عنكبوت:25: يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً.

    54. نبأ: 38: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً.

    55. يس: 65: اليوم نَخْتِمُ عَلي‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ‏ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.

    56. ص: 64: إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ / ق: 28: لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ.

    57. قيامت: 22: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ.

    58. انعام: 103: لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.

    59. نجم: 13 و 14: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْري‏ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهي.

    60. طه: 110: يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً.

    61. در خلال پاسخ اين شبهه، داستان حضرت موسي و درخواست رؤيت خداوند از سوي ايشان مطرح شده كه با مفاد احاديث ديگر متعارض است.

    62. شوري: 51: وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ.

    63. اعراف: 22: وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسي‏ تَكْلِيماً.

    64. نساء: 164: وَ ناداهُما رَبُّهُما.


    (ص165)

    65. احزاب: 28 و 59: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ / مائده: 67: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ.

    66. اين حديث به صورت مرسل از كتاب التبديلِ ابوالقاسم كوفي نقل شده است. محمد بن علي بن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص525.

    67. محمد بن علي الصدوق، الامالي، ص5.

    68. براي آگاهي از اعتبار راويان اين حديث ر.ك: ابوطالب تجليل، معجم الثقات و ترتيب الطبقات، ص5، 54، 79، 118، 379، 526، 793.

    69. ر.ك: محمد بن مسعود العياشي، تفسير العياشي، ج1، ص17 ـ 18.

    70. ر.ك: محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج2، ص28 / محمد بن علي الصدوق، التوحيد، ص90 / زين الدين العاملي (شهيد ثاني) منية المريد في آداب المفيد و المستفيد، ص368.

    71. احمد بن ابي طالب الطبرسي، الاحتجاج، ج2، ص115.

    72. سند آن حديث به اين شرح است: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَي أَبِي جَعْفَرٍ(ع). ر.ك: محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج 8، ص311 دربارة محمد بن سنان دو ديدگاه وجود دارد: يكي در نفي توثيق او كه عدة زيادي برآن‌اند ـ مانند: ابن عقدة و نجاشي و شيخ طوسي و شيخ مفيد و ابن غضائري و فضل بن شاذان ـ و دوم در توثيق وي كه عالماني از قبيل شيخ مفيد (درديدگاهي ديگر)، ابن طاووس، حسن بن علي بن شعبه و محمد بن الحسن الحر العاملي بر آن‌اند. ر.ك: خويي، همان، ص 160 ـ 161. محققان پديدآورندة نرم‌افزار رجاليِ دراية النور نيز وي را موثق دانسته‌اند. ر.ك: نرم‌افزار دراية النور، ذيل سند حديث مذكور از اصول كافي.

    73. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج4، ص226.

    74. محمد بن علي الصدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص129.


    (ص166)

    منابع

    ـ ابن شهرآشوب، محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، تحقيق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف، المطبعة الحيدرية، 1376ق.

    ـ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، تفسير ابن كثير، بيروت، دارالمعرفه، 1412 ق.

    ـ ابن منظور، محمد بن مكرم ، لسان العرب، بيروت، دار صادر، بي‌تا.

    ـ بحراني، يوسف، الحدائق الناضرة، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، بي‌تا.

    ـ بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت، دار الفكر، 1401ق.

    ـ تجليل تبريزي، ابوطالب، معجم الثقات و ترتيب الطبقات، قم، انتشارات اسلامي، 1363ش.

    ـ جوهري، اسماعيل، الصحاح، بيروت، دار العلم للملايين، 1399ق.

    ـ الحارث بن ابي اسامة، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث، تحقيق مسعد عبدالحميد محمد السعدني، قاهره، دارالطلائع، بي‌تا.

    ـ الحسكاني، عبيدالله، شواهد التنزيل، تحقيق محمد باقر محمودي، تهران، مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، اول،1411ق.

    ـ الحلي، حسن بن يوسف، خلاصة الاقوال في علم الرجال، بي‌جا، مؤسسة نشر الفقاهه، 1417ق.

    ـ السيوطي، عبدالرحمان ، الدرالمنثور في التفسير بالمأثور، بيروت، دار المعرفة، بي‌تا.

    ـ شريعتمدار الاسترآبادي، محمد جعفر ، لب اللباب (چاپ شده در مجموعة ميراث حديث شيعه دفتر دوم)، قم، دار الحديث، 1378ش.

    ـ الصدوق، محمد بن علي ، التوحيد، قم، جامعة مدرسين حوزه علمية قم، 1357ش.

    ـ ــــــــــــــ ، علل الشرايع، قم، مكتبة الداوري، بي‌تا.

    ـ ــــــــــــــ ، عيون اخبار الرضا(ع)، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1404ق.

    ـ ــــــــــــــ ، الامالي، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1362ش.

    ـ طبرسي، احمد، الاحتجاج، تعليق و ملاحظات محمد باقر الخرسان، دارالنعمان، النجف الاشرف، 1386ق.

    ـ الطوسي، محمد بن الحسن ، التهذيب، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365 ش.

    ـ العاملي الكاظمي، السيد حسن الصدر، نهاية الدراية في شرح الوجيزة، تحقيق ماجد الغرباوي، قم، مشعر، بي‌تا.

    ـ العاملي، بهاء الدين محمد بن الحسين، الوجيزة في علم الدراية، قم، بصيرتي، 1398 ق.

    ـ ــــــــــــــ ، مشرق الشمسين، قم، بصيرتي، 1398ق.

    ـ العاملي، حسن بن زين‌الدين، منتقي الجمان في الاحاديث الصحيح و الحسان، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1406 ق.

    ـ عاملي، زين الدين (شهيد ثاني)، منية المريد في آداب المفيد و المستفيد، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1409ق.

    ـ العياشي محمد، تفسير العياشي، تهران، چاپخانة علميه، 1380ق.


    (ص167)

    ـ فراهيدي، خليل بن احمد ، كتاب العين، بي‌جا، دار الهجره، 1405ق.

    ـ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، تصحيح سيد طيب الموسوي الجزايري، بي‌جا، منشورات الهدي، 1378ق و قم، دارالكتاب، 1404 ق.

    ـ كلباسي،محمد بن محمد ابراهيم، الرسائل الرجاليه، تحقيق محمد حسين درايتي، قم، دار الحديث، اول، 1422 ق.

    ـ الكليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1362 ش.

    ـ گيلاني، ابوالقاسم معروف به ميرزاي قمي، القوانين المحكمة، چاپ سنگي، بي‌جا: بي‌نا، بي‌تا.

    ـ المتقي الهندي، علي، كنز العمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق.

    ـ مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، تحقيق سيد ابراهيم ميانجي و محمد باقر بهبودي، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

    ـ مرتضي زبيدي، محمد ، تاج العروس، بيروت، دار مكتبة الحياة، بي‌تا.

    ـ موسوي خويي، ابوالقاسم ، معجم رجال الحديث، بيروت، دار الزهراء، 1413ق.

    ـ موسوي، شريف رضي، نهج البلاغة، تنظيم و شرح محمد عبده، قم، دار الذخائر، 1370ش.

    ـ ميلاني، علي، التحقيق في نفي التحريف، قم، دار القرآن الكريم، 1410ق.

    ـ نجاشي، احمد بن علي، فهرست اسماء مصنفي الشيعه معروف به رجال نجاشي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، پنجم،1416ق.

    ـ نيشابوري، عبدالله و حسين، طب الائمة، قم، شريف رضي، دوم، 1411ق.

    ـ نيشابوري، مسلم، صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، بي‌تا.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عزیزی‌کیا، غلامعلی.(1387) دفاع حدیث از قرآن. ، 1(2)، 139-167

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غلامعلی عزیزی‌کیا."دفاع حدیث از قرآن". ، 1، 2، 1387، 139-167

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عزیزی‌کیا، غلامعلی.(1387) 'دفاع حدیث از قرآن'، ، 1(2), pp. 139-167

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عزیزی‌کیا، غلامعلی. دفاع حدیث از قرآن. ، 1, 1387؛ 1(2): 139-167