واکاوی معناشناختی رحمت در قرآن بر پایه روابط همنشینی واژگان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
براي فهم درست معاني متون، علومي پديد آمده که برخلاف دانشهاي محتوامحور، روشمحور هستند؛ مانند معناشناسي. اين رويكرد به توصيف پديدههاي زباني در چهارچوب يک نظام، بدون هر پيشانگاري ميپردازد (صفوي، 1393، ص28). معناشناسي انواع و مکاتب گوناگوني دارد که اين نوشتار از شيوه «ساختگرا و همزماني» بهره برده است. در اين روش، مفهوم يک واژه با توجه به خودِ متن واکاوي ميشود؛ يعني تمام مسائل منظور در يک موضوع، مانند تعريف و عوامل و آثار يک واژه از همان متن بهدست ميآيد. بر اين اساس، واژه را ميتوان بر پايه فضاي صدور يا محيط وقوع، در بافتار زباني بررسي کرد؛ بهگونهاي که روابط دستوري و معنايي خاصي ميان هر واحد، با واحدهاي زنجيرهاي ديگري از گفتار يا متن حاکم است (همان، ص212). در اين روش، واژههاي همنشين با واژه مورد نظر، از خود متن استخراج ميشوند.
بيان مسئله
قرآن تنها راهنماي زندگي سعادتمندانه انسان در دنيا و آخرت و مهمترين منبع کسب معارف ديني است. براي دستيابي به اين معارف، بايد فهم دقيق و عميقي از واژگان و مفاهيم اين کتاب آسماني بهدست آورد. ازاينرو با گذر زمان، شيوههاي جديدي براي کشف معاني و معارف قرآني متناسب با زمان پديدار ميگردد. يکي از آنها دانش «معناشناسي» است که بهسبب كسب توفيقاتي در مسير کشف معاني و مفاهيم قرآني، رواج يافته و مسلمانان از آن استقبال کردهاند.
معناشناسي زباني مکاتب گوناگونی دارد که در اين نوشتار شيوهاي مرکب از دو معناشناسي درنظر گرفته شده است:
ساختارگرا (مکتب بن) که ايزوتسو با بهکارگيري آن در کشف معاني قرآن کريم توجه بيشتري را در جهان اسلام به آن جلب کرد و در کشف معاني متون ديني ديگر نيز بهکار رفت.
معناشناسي مؤلفهاي (يکي از جريانهاي مکتب ساختارگرا)، که توسط جرالد کاتس و جري فودور در آمريکا پايهگذاري شد تا کاستيهاي شيوه ايزوتسو، به کمک این شيوه جبران و معناي نسبي مورد نظر به درستي بهدست آيد.
در شيوه ايزوتسو، با بهرهگيري از فرآورده لغتشناسان، ابزاري کارآمد براي کشف معاني جديد فراهم ميآيد که بيانگر تاريخ تحولات معنايي هر واژه است و افزون بر استفاده از صرف و اشتقاق و نحو و بلاغت، به ساختار داخلي متن نيز مينگرد. در معناشناسي مؤلفهاي، معنا داراي دو بخش است: يک بخش مربوط به بنياد و اساس معناست و ديگري آنچه به آن افزوده ميشود.
اين پژوهش کوشیده است به کمک شيوه ايزوتسو ميدانهاي معنايي واژهها تشکيل گردد و با بهرهگيري از شيوه «مؤلفهاي» تحليل درونمتني آنها صورت گيرد. يکي از واژههاي کليدي که کشف معناي آن ضروری به نظر ميرسد «رحمت» است که از صفات فعل الهی بوده و در رابطه با موجودات، بهويژه انسان معنا پيدا ميکند. اين پژوهش با بهرهگيري از روش دادهپردازي «توصيفي ـ تحليلي» و با هدف کشف معناي «رحمت» از طريق بررسي همنشينهاي آن در کاربردهاي قرآني سامان يافته و در پي پاسخگويي به سؤالات ذیل است:
ـ مفهوم واژه «رحمت» در عرف عام عرب چيست؟
ـ همنشينها و مؤلفههاي معناساز واژه «رحمت» در قرآن کدام است؟
پيشينه بحث
بررسي پيشينههاي مرتبط با موضوع نشان از اين دارد که کتابي درباره معناشناسي رحمت در قرآن تأليف نشده است؛ اما پژوهشهايي در قالب پاياننامه به معناشناسي مختصر اين واژه پرداختهاند؛ مانند:
ـ «معناشناسي رحمت در قرآن»، نوشته سحرناز زارعي که ابتدا به شرح واژه «رحمت» و مشتقات آن پرداخته و در ادامه اقسام رحمت و روابط همنشيني رحمت با برخي لغات را بررسي کرده است.
پاياننامه ديگري با عنوان «معناشناسي رحمت و محبت در قرآن»، به قلم اعظم پرچم به بررسي واژه «رحمت» و «محبت» و ارتباط آنها با واژگان ديگر پرداخته است.
ـ وي مقالهاي نيز با عنوان «رحمت رحيميه در قرآن» از همين پاياننامه استخراج کرده است. با این وصف، در هيچ يک از این دو ميدان معنايي روشن نگشته و واژههاي فعال و منفعل و ملازم رحمت مشخص نشده و معناي نسبي آن در قرآن بهدست نيامده است.
ضرورت و اهميت پژوهش
فهم دقيق متون زباني اهميت بسيار دارد؛ زيرا بدين وسيله مقصود گوينده يا نگارنده به درستي روشن ميگردد. درصورتيکه اين مهم از روش صحيحي پيروي نکند، ممکن است معنايي متفاوت با مراد گوينده بهدست آيد. نخستين گام براي بهرهگيري کامل از آموزههاي مکتوب ديني، فهم صحيح اين متون است. اين کار زمانی میسر خواهد شد که واژههاي موجود در آن به درستي معنا شود. درصورتيکه اين فرايند روشمند نباشد گاه معنايي مغاير با مقصود گوينده يا نويسنده بهدست خواهد آمد. البته تا قبل از پرداختن ايزوتسو به اين شيوه، با شيوه سنتي معنا در پرتو سياق کشف میشد و در روش سنتي «فقه اللغة» فقط سير تاريخي و تطور استعمال کلمات در بستر زمان بررسي و به واژگان به صورت جزيرهاي نگاه ميشد؛ ليکن در شيوه جديد به شکل منظومهاي و تشکيل ميدان معنايي به واژگان توجه ميگردد.
در ميان گزارههاي ديني، تلاش براي دستيابي به فهمي درست از معناي «رحمت» بسيار بايسته است؛ زیرا موجب تحصيل شروط و لوازم رحمت و دور ساختن موانع آن ميگردد، تا پيمودن مسير کمال هموار و به زودي جوار قرب الهی نزديک گردد.
ادبيات و مباني نظري تحقيق
پيش از پرداختن به تبيين و تحليل کاربستهاي رحمت در قرآن، نگاهي اجمالي به مباني و زيرساختهاي نظري پژوهش ضروری مينمايد:
الف) چيستي معناشناسي
«معنا» در علم معناشناسي، مصداقي عيني در جهان خارج يا مفهومي است که به صورت نوعي تصور در ذهن گوينده انباشته شده است (صفوي، 1394، ص20). به عبارت ديگر، «معنا» داراي چنان وسعتي است كه تقريباً هر چيزي كه ممكن است دارای معنايي تصور شود، ميتواند عنوان موضوعي از معناشناسي پيدا كند (ايزوتسو، 1368، ص3).
اصطلاح «معناشناسي» در زبان انگليسي به «semantics» مشهور است و در زبان عربي «علم الدّلاله» يا «علم المعني» نام دارد، گرچه در عربي نيز برخي آن را «سمانتيک» مينامند (احمد مختار، 1998، ص11).
معناشناسي در تجزيه و تحليل کلام، متن را مجموعهاي منسجم و معنادار ميداند. پس تحليل معناشناختي بر اين اصل استوار است که متن محل شکلگيري فرايند معنايي است. به زبان ديگر، معناشناسي مطالعه علمي معناست و پديدههاي زباني را در چهارچوب يک نظام، بدون هر پيشانگارهاي توصیف میکند (صفوي، 1393، ص28). اين علم مانند دانش اصول که منطق استنباطهاي فقهي را ارائه ميدهد، بسان ضابطه علم زبانشناسي است که با آن ميتوان از خطا در درک مدلولهاي کلام و فهم معاني کلمهها و ترکيبهاي يک متن پيشگيري کرد (اختيار، 1372، ص127). پس ميتوان گفت: معناشناسي دانشي است که با توجه به دگرگونيهاي واژه، به کشف معناي آن ميپردازد و روابط معنايي ميان مفاهيم گوناگون را در درون متن، شناسايي و شبکهاي از معاني مرتبط با هم را استخراج ميکند.
ب) معناي اساسي و معناي نسبي
هر کلمه بهتنهايي معناي ظاهري دارد که اگر به صورت جدا از ديگر کلمات درنظر گرفته شود، نشانگر معناي اساسي يا مدلول تصوري ويژه خود است و اگر از متن خاص، مانند قرآن هم بيرون آورده شود، همچنان اين معنا را حفظ خواهد كرد. به اين عنصر معناشناختي ثابت که هرجا اين کلمه بهکار رود و هر کس آن را بهکار بندد همراه آن خواهد بود، «معناي اساسي» کلمه ميگويند (ايزوتسو، 1368، ص14).
براي نمونه کلمه «کتاب»، در قرآن باشد يا در خارج آن، يک معناي اساسي دارد. ساختار قرآن و ارتباط خاص آن با بعضي کلمات مهم قرآني همچون الله و وحي و تنزيل و نبي، نسبت خاصي پيدا ميکند که به کلمه «کتاب»، رنگ معناشناختي خاص ميبخشد و ساخت معنايی ويژهاي براي آن فراهم ميآورد؛ بهگونهاي که اگر از ساختار قرآني بيرون ميماند، هرگز چنين نميشد. پس واژه «کتاب» با قرآن که با يک مفهوم و تصور ديني خاص با هالهاي از قداست احاطه شده و اهميت خاصي پيدا کرده، دارای معناي نسبي است (همان، ص15).
معناي اساسي «رحمت»
در زبان عربي و واژهنامههاي اين زبان، «رحمت» از ريشه «ر ح م» بهمعناي «عطوفت» (فراهيدي، 1410ق، ج3، ص224)، «دلسوزي و مهرباني» (ابنمنظور، 1414ق، ج12، ص230؛ جوهري، 1410ق، ج1، ص194؛ تهانوي، 1996، ج1، ص847؛ مهنا، 1413ق، ج1، ص475)، «مغفرت» و «رزق و زندگي» (ابنمنظور، 1414ق، ج12، ص230) آمده است. به گفته برخي، «رحمت» نزد عرب به دو صورت ميآيد: اگر درباره انسان بهکار رود بهمعناي دلسوزي است که سبب عطوفت او به شخص مورد ترحم ميشود، و اگر درباره خدا بهکار رود معناي «عطوفت و نيکي و رزق و احسان» را ميرساند (راغب اصفهاني، 1412ق، ص347؛ طريحي، 1375ق، ج3، ص224).
«رحمت» به معني «تجلي رأفت و ظهور شفقت» هم بهکار رفته که در آن، خير و صلاح شئ مورد ترحم لحاظ ميشود، هرچند همراه با درد يا نارضايتي يا ابتلاي او باشد؛ مثل نوشاندن داروي تلخ به مريض پس «احسان و انعام و تفضل» هر يک نوعي از رحمت هستند (مصطفوي، 1360، ج4، ص92).
به گفته برخي مفسران، «رحمت» در معناي «افاضه نعمت بر مستحق» و «رساندن هر چيزي به سعادتي که شايستگي و استعداد رسيدن به آن را دارد» بهکار رفته است (طباطبائي، 1390، ج7، ص27).
از جمعبندي سخنان پيشگفته ميتوان به تعريف مشترکي دست يافت که «رحمت» يعني «عطوفت و اعطا و افاضه به هر صاحب استعدادي براي تأمین نياز او».
در ادامه با توجه به همنشينهاي واژه «رحمت» نگارندگان درصدد کشف معناي نسبي اين واژه هستند.
در علم معناشناسي يکي از گامهاي کشف معنا، ترسيم ميدان معناشناسي يا حوزه معنايي است؛ يعني پهنهها يا بخشهايي که از پيوستگي و ارتباطات گوناگون کلمات در ميان آنها حاصل ميآيد (ايزوتسو، 1368، ص25). از جمله اين ميدانها، ميدان واژههاي فعال و منفعل را ميتوان برشمرد که عوامل و مؤثرها را بهمثابه فعالکننده در مفهوم مینامند و معلولها، متأثرها و پيامدها را بهمثابه منفعل شونده از مفهوم بهحساب ميآورند. در ادامه به اين واژههاي فعال و منفعل اشاره شده است:
واژههاي فعال در کسب رحمت
براي ترسيم ميدان معنايي واژههاي فعال در «رحمت»، نخست بايد واژههاي فعالي بررسي شود که در کسب رحمت الهی، نقش مثبتي دارد، سپس واژههاي فعال منفي ذکر گردد که مانعي براي کسب رحمت الهی بهشمار میرود:
الف) واژههاي فعال مثبت در کسب رحمت
بناي آفريدگار و پروردگار در اين عالم بر پايه نزول بركات عظيم به مخلوقات، بهويژه انسان است. چون انسان شايستگي زندگي سعادتمندانه در دنيا و آخرت را دارد، خداي رحمان نيز بهواسطه رحمت خود، آن زندگي را به انسان خواهد داد. همه انسانها استعدادهاي يکسان ندارند، بلکه هر کسي متناسب با لياقتي که در خود پديد ميآورد، قابليت دريافت رحمتي متناسب خواهد داشت. در ادامه، به واژهها و عبارتهايي اشاره ميشود که با کسب رحمت فعال همسو هستند:
1. اطاعت خدا و رسول و قرآن
در قرآن، ارسال رسل رحمتي از سوي خداي تعالي معرفي شده است؛ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ (انبياء: 107)؛ اما گاهي براي کسب رحمت مضاعف، لازم است انسان در مسير اطاعت آنان قرار گيرد.
يکي از عبارات فعال در کسب رحمت، «اطاعت خدا و رسول» است: «وَ أَطِيعُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (آلعمران: 132). بر پايه اين آيه، حصول رحمت در گرو اطاعت خدا و رسول است. پس کسي که از خدا و رسول نافرماني کند، صلاحيت مرحوم بودن را ندارد (فخر رازي، 1420ق، ج9، ص364).
يکي ديگر از واژههاي فعال در تحصيل رحمت الهی، اطاعت از فرمانهاي قرآن است: «وَ هَذَا كِتَاب أَنزَلْنَاهُ مُبَارَك فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (انعام: 155). اين آيه قرآن را کتابي فرستاده شده از سوي خدا معرفي ميکند که تبعيت از آن دستيابي به رحمت الهی را بهدنبال دارد: «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»؛ يعني به رحمت فراگير الهی اميدوار باشيد به سبب عمل کردن به قرآن؛ زيرا بر مکلف لازم است هميشه ميان خوف و رجا باشد (کاشاني، 1336، ج3، ص492). از همنشيني «فاتَّبِعُوهُ» و «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» فعال بودن اطاعت قرآن و رابطه اطاعت و اميد به نزول رحمت مشخص ميشود.
البته با وجود اينکه قرآن براي همه مردم هدايت است، در آيه «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لايَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (إسراء: 82) و مانند آن اشاره شده که قرآن رحمت خاص بوده و تنها براي مؤمنان مايه رحمت است.
2. دعا و درخواست رحمت
رحمت پروردگار بيمرز است و همه بندگانش را دربر ميگيرد؛ اما گاهي انسان براي افزايش ظرفيت دريافت رحمت الهی، به «درخواست رحمت» از آن بينياز مطلق نياز دارد. همانگونه که «شکر نعمت، ظرفيت دريافت نعمت را افزون ميکند»، درخواست رحمت نيز ابواب بيشتري از آن را ميگشايد و انسان را مشمول آن ميسازد. خداي متعالي به بندگانش ميآموزد که بايد از او رحمت و نعمت و آسايش و... طلب کنند: «إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَه...» (کهف: 10). همنشيني «آتِنَا» و «رَحْمَةً» به دعا براي کسب رحمت، بهمنظور دريافت آن اشاره دارد؛ زيرا هنگامي که اصحاب کهف از شهر و مردم و مأموران حکومتي به غار پناه بردند تا دين خود را حفظ کنند، وقتي به غار رسيدند، از خدا خواستند که رحمتش را شامل حال آنان گرداند و ايشان را از شرّ مردم و سلطان و اتباع او نجات دهد (طيب، 1378، ج8، ص33). اين جوانان بهسبب اعتقاد به يگانگي خدا و پشت کردن به خدايان دروغين عصر، در پوشش رحمت الهی بودند. با فرار از سوي کفر و پناه بردن به غار و دعا براي کسب رحمت مضاعف از خداي متعال، درهاي فراوان رحمت آفريدگار به روي آنان گشوده شد و از گزند حکومت و مردم در امان ماندند.
آيات ديگري همچون آلعمران: 8 و اعراف: 151و 155 به لزوم دعا براي کسب رحمت بيشتر اشاره دارد.
3. نماز و زکات
هر عمل صالحي ميتواند زمينه ورود انسان به گستره رحمت الهی را مهيا سازد؛ اما عوامل بهطور خاص در قرآن راهنماي انسان بهسوي رحمت حق معرفي شدهاند؛ مانند اقامه نماز و پرداخت زکات: «وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (نور: 56). از همنشيني «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ» و «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» فعال بودن اقامه نماز و اداي زکات براي تحصيل رحمت الهی نمايان ميگردد.
4. جهاد
از آنرو که پيامبر اکرم پيامآور دين جهاني بودند، براي صدور آن به جهانيان، گاهي از شيوه فتح سرزمينها و رساندن نداي اسلام به گوش مردم کمک ميگرفتند که قرآن آن را «جهاد» مينامد. از اينرو، خداي والا بارها مسلمانان را به جهاد در راه خدا تشويق کرده و پاداش فراواني براي آن مقرر ساخته كه يکي از آنها برخورداري از رحمت است. نمونهاي از واژههاي فعال در کسب رحمت، «جهاد» است: «فضّل الله الْمُجَاهِدِينَ... أَجْرًا عَظِيمًا دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا» (نساء: 95 و 96). تمام گناهان مجاهد مثل برگ درختان میریزد؛ همانند زماني که از مادرش متولد شده باشد و مشمول رحمت بيپايان حق ميگردد. سبب اينهمه تفضلات «غفور» و «رحيم» بودن خداست (طيب، 1378، ج4، ص178). از همنشيني «الْمُجَاهِدِينَ» و «رَحْمَةً» و «رحِيماً»، فعاليت جهاد در کسب رحمت براي مجاهدان برداشت ميشود؛ به اين معنا که هرکس در راه خدا جهاد کند زمينه براي کسب رحمت الهی را فراهم ميسازد.
5. انفاق
«انفاق» کاري اجتماعي است و از سوي افرادي انجام ميشود که حس مهرورزي نسبت به ديگران دارند. کسي که به ديگران ترحم کند شايستگي توجه و ترحّم ديگران، بهویژه خداي رحيم را پيدا ميکند. در همين زمینه، خداي مهربان بارها به توانگران امر فرموده که به نيازمندان انفاق و با اين عمل رحمت خدا را کسب کنند: «... مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَاللّهِ وَ... أَلا إِنَّهَا قُرْبَة لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُور رَّحِيم» (توبه: 99). براساس همنشيني «مَا يُنفِقُ» و «سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ» و «رحِيم»، انفاق زمينه ورود مؤمنان به گستره رحمت آفريدگار و پروردگار را فراهم ميآورد؛ يعني کسي که انفاق در راه خدا را سرلوحه زندگي خويش قرار دهد، چون خدا رحيم است، او را در رحمت خود داخل خواهد کرد.
6. اصلاح ذات البين
در دين اسلام، خداي منّان براي ايجاد پيوند ميان مسلمانان و تشويق ايشان براي حمايت يکديگر، از حس طبيعي بهره جسته و اهل اسلام را «برادر» يکديگر ناميده است تا بدينوسيله پايههاي محبت را ميان آنان محکم سازد. يکي از جاهایی که حضرت حق به برادر ديني اجازه دخالت داده، اصلاحگري هنگام اختلاف دو مسلمان است و پاداش اين عمل را دريافت رحمت خود قرار داده است.: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (حجرات: 10). همنشيني «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» و «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» بيانگر نقش فعال آشتي دادن مردم در فراهم کردن بستر کسب رحمت الهی است؛ يعني برقراري صلح در بين برادران ديني و پرهيز از ايجاد اختلاف بهسبب ترس از خدا، اميد نزول رحمت را دربر دارد.
7. صبر
بهدنبال پذيرش ايمان و عزم در بندگي، انواع موانع در راه بندگي بروز ميکند. گاه عوامل تباهي براي انحراف عمدي و عملي انسان و لغزاندن او به مسير ظلمات پديد ميآيد. استقامت در برابر موانع سعادت و اطاعت و مقاومت در برابر عوامل انحراف از جاده حق، «صبر و شکيبايي» ناميده ميشود. هرچه خداي رحيم نصيب انسان ميکند از رحمت اوست. پس خاستگاه مصيبتها نيز رحمت اوست و وظيفه انسان صبر است تا بستر ريزش رحمت مضاعف گردد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ.... وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ... أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَات مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَة وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 155-157). در اين آيات مرجع «رَحْمَة»، واژه «الصَّابِرِينَ» است؛ يعني صبر در برابر ترس و گرسنگي و ضرر مالي و جاني و مصيبتها و پناه بردن به خداي بيهمتا، زمينه نزول رحمت آفريدگار و پروردگار را فراهم ساخته که همين نشاندهنده فعال بودن بردباري در برابر ناملايمات زندگي، در تحصيل رحمت الهی و يافتن مسير درست هدايت است.
8. تقوا
«تقوا» يعنى: خودنگهدارى از آنچه به گناه مىانجامد (راغب اصفهاني، 1412ق، ص881). در آيات فراواني به انسان توصيه شده است تقوا پيشه سازد؛ مانند: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى» (بقره: 197)؛ يا «فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلاخَوْف عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ» (اعراف: 35). بنابراين انسان بايد بداند که پس از آشنايي با دستورهاي الهی و عمل به آنها، نياز به نگهباني دروني پيدا ميکند تا هم در راه بماند، هم براي تشخيص درست و نادرست از آن بهره گيرد. اين محافظ «تقوا» نام دارد: «وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْديكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (يس: 45). از همنشيني «اتَّقُوا» و «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» برميآيد که براي مشمول رحمت شدن بايد تقوا پيشه کرد. پس داشتن تقوا رحمت الهی را در پي خواهد داشت که هم در دنيا و هم در آخرت نمودار ميشود.
ب) واژههاي فعال منفي در کسب رحمت
رحمت و نعمت بهدست رب لايزال است. هرکه را او متنعم سازد کسي را ياراي منع نعمت نيست، و هرکه را او محروم کند کسی توان اعطا و بهرهمند ساختن ندارد. اين يک سنت قطعي است. اما خدا حکيم است و بهگونه احسن جهان را آفريده است و بدون دليل کسي را مورد ترحم قرار نميدهد و کسي را از رحمتش محروم نميسازد. پس انسان بايد قابليت دريافت رحمت يا منع آن را فراهم سازد؛ اما گاهي موانعي بر سر راه کسب رحمتش وجود دارد که بايد برطرف گردد. اکنون به واژههاي فعال منفي اشاره ميشود:
1. ناسپاسي
انسان پيوسته در معرض نعمتهاي پيدرپي و فراوان پروردگار قرار دارد و لطف و عنايتش هميشه او را متنعم ميسازد. ازاينرو گاهي به خود مغرور گشته، از خدا طلبکار ميشود. گويا شايستگي اوست که منعم را به انعام واداشته و به جاي شکرگزاري و توجه به ولينعمت، تنها از ظاهر نعمت خوشحال میشود و آن را به خودش نسبت ميدهد. وقتي نعمات از او سلب شود يا به او نعمتي نرسد، نااميد گشته، زبان به ناسپاسي ميگشايد، و حال آنکه هر نعمتي که خدا عطا ميکند رحمتي از اوست، نه طلبي که انسان از او دارد و اين ناسپاسي، ديگر نعمات را نيز از کف او بيرون ميکند و او را از رحمت الهی دور و به خشم او نزديک ميسازد: «وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوس كَفُور» (هود: 9). با همافزايي اين آيه با آيه «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيد» (ابراهيم: 7)، بهدست ميآيد که يکي از واژههاي منفي فعال در کسب رحمت «ناسپاسي» است؛ يعني در آيه نخست، دادن رحمت و گرفتن آن را به خودش نسبت داده و گرفتن رحمت را مايه ناسپاسي بنده شمرده، با آنکه بنده در هر صورت، موظف به سپاسگزاري است؛ رحمتي داده شود يا گرفته شود؛ زیرا هر دو رحمت است و متناسب با زمينهسازي بندگان. پس جايي براي ناسپاسي نميماند. در آيه دوم، سپاسگزاري بندگان را عامل افزايش نعمت شمرده و مفهومش اين است که اگر ناسپاسي کنند نهتنها رحمت خود را نازل نميکند، بلکه عذاب را جايگزين آن خواهد ساخت. پس ناسپاسي از گناهان است و بر پايه ملازمه ميان عمل صالح و رحمت، با انتفاي يک طرف (عمل صالح)، طرف ديگر (رحمت) نيز منتفي ميشود.
2. گناه
يکي از نعمات الهی براي انسان «نفس» است که به اذن خداي متعالي به بدي فرمان ميدهد؛ اما وظيفه انسان تسليم نشدن در برابر اوامر نفس و ايستادگي است. اگر موفق به ايستادگي نشود و تسليم اوامر او گردد از رحمت الهی دور ميگردد و کسي که توفيق ترک گناه مييابد بهسبب شمول رحمت الهی است: «وَ مَا أُبَرِّىءُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَة بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُور رَّحِيم» (يوسف: 53). در اين آيه امر به گناه از طرف نفس طبيعي دانسته شده، ليکن عدم ارتکاب گناه از سوي انسان، در سايه رحمت الهی است و به قابليت خودساخته بستگي دارد. اگر انسان از هواي نفس خويش اطاعت کند و مرتکب گناه شود ملازمه ميان «رحمت» و «تقوا» به هم ميخورد؛ يعني تقوا از ميان ميرود و با انتفاي آن، رحمتي در کار نخواهد بود. پس گناه نقش فعال در منع رحمت دارد.
3. مغرور شدن به داراييها و افتادن در دام شرک
انسان در شرایط گوناگون آزمايش ميشود؛ اگر هميشه به ياد خدا باشد و همه چیز را از او بداند از اين امتحانها سربلند بيرون ميآيد؛ اما اگر مغرور شود و خود يا ديگران را در دست يافتن به آن شريک بداند، مشرک شده، رحمت را از خویش دور ميسازد: «... ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيق مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ» (روم: 33). در اين آيه شرک، فعال منفي در امتداد کسب رحمت است و چنين اشخاصي وقتي با اندک رحمتي دچار شرک میشوند و خدا را فراموش ميکنند، شايستگي دستيابي به رحمت الهی را از دست میدهند. ميان «ايمان» و «رحمت» ملازمه است. پس با نبود ايمان، رحمت نيز منتفي ميشود. آيه ديگري به اين واقعيت اشاره کرد است: «قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَعَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ» (هود: 43). تنها کساني محفوظ ميمانند که خدا به آنان رحم کند و به پسر نوح رحم نکرد، پس مبرهن ميگردد که مشرک شايستگي رحمت ندارد، مگر اينکه ايمان بياورد. بنابراين شرک، فعال در دوري از رحمت و ايمان نيز فعال در کسب رحمت است. شاهد نجات يافتن ايمان آوردندگان به حضرت نوح و غرق شدن مشرکان است، حتي پسر حضرت نوح.
4. نااميدي از رحمت حق
انسان بهسبب فراز و نشيبهاي فراوان زندگي و قرار گرفتن در معرض وسوسههاي شيطان، گاهي در دام شيطان اسير شده، مرتکب معصيت ميگردد و چون شيطان راه نفوذ پيدا کرد او را رها نميکند و به او تلقين مينماید که ديگر راه برگشتي ندارد. همين امر سبب نااميدي انسان از رحمت بيحد و حصر پروردگار میشود و او را در تباهي غرق ميکند: «وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَة بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ» (روم: 36). در اين آيه، نااميدي نقش فعال منفي در کسب رحمت دارد و مانع کسب رحمت ميشود؛ زيرا موجب ادامه گناه و انتفاي تقوا و در نتيجه، انتفاي رحمت از او ميشود.
5. ضلالت
شياطين با ترفندهاي فراوان به سراغ انسان میآیند و با فريب او، راه صلاح را فساد جلوه داده، راه فساد را صلاح معرفي ميکنند و بدینسان، انسان را گمراه ميسازند. آفريدگار بيهمتا البته هميشه در کنار مؤمنان است و با رحمت بيمنتهاي خود صراط مستقيم را رهنمون ميشود تا گمراهان جز پيروان خود را گمراه نسازند. خداي تعالي در اينباره ميفرمايد: «قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ» (حجر: 56)، اما زماني که انسان مسير گمراهي در پيش گرفت خداي تعالي نيز او را رها خواهد کرد و همين موجب دوري او از رحمت الهی خواهد شد. پس گمراهي فعال منفي در کسب رحمت است.
واژههاي منفعل از وجود رحمت
آنچه در دنيا و آخرت نصيب انسان ميشود از امور مادي، يا معنوي، همگي آثار رحمتي است از جانب آفريدگار يکتا که بدون هيچ چشمداشتي، به مخلوقاتش ارزاني ميدارد. واژهها و عبارات منفعل از وجود رحمت الهی عبارتند از: زنده شدن زمين و نرمخويي و توفيق رويکرد به عمل صالح و تزکيه و نجات و نصرت الهی و دستيابي به بهشت برين و رضوان الهی.
یک. زنده شدن زمين
از واژههايي که ميتوان آن را منفعل از وجود رحمت دانست، «احياي زمين» است: «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَة اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (روم: 50). مراد از رحمت خدا بارانى است كه از ابرها فرو مىريزد و آثار آن عبارت است از: هر چيزى كه بر آمدن باران مترتب شود؛ زیرا گياه و درخت و ميوه در عين اينكه آثار باران هستند، آثار حيات يافتن زمين بعد از مردنش نيز بهشمار ميآيند. ازاينرو در آيه شريفه، باران را «رحمت خدا» و كيفيت زنده كردن زمين بعد از مردنش را، آثار آن خوانده است (طباطبائي، 1390، ج16، ص22). اين آيه نشان از رحمت عام الهی دارد که شامل تمام موجودات عالم میشود.
دو. نرمخويي
مهرباني و نرمخويي از صفاتي است که سبب جذب مخاطب و افزايش طرفداران انسان ميشود. پيامبر اکرم نيز با مردم از سر محبت و دلسوزي برخورد ميکردند. خداي مهربان به پيامبر ميفرمايد: اين نرمخويي تو که برخاسته از رحمت خداست، مايه گرايش مردم سوي توست: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ...» (آلعمران: 159). از همنشيني «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ» و «لِنْتَ لَهُمْ» بهدست ميآيد که نرمخويي پيامبر متأثر و منفعل از رحمت الهی است.
سه. توفيق رويکرد به عمل صالح
انجام دادن عمل صالح در کنار ايمان، از سفارشهاي قرآن براي همگان است. ميان عمل صالح و رحمت، ملازمه وجود دارد و این ملازمه دوسويه است؛ يعني انتفاي يکي سبب انتفاي ديگري است. پس به همان اندازه که عمل صالح مايه نزول رحمت است، رحمت الهی نيز عامل ايجاد رويکرد به عمل صالح خواهد بود: «وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ» (نمل: 19). براساس همنشيني «أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ» و «فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ»، توفيق انجام عمل صالح و انسان صالح شدن منفعل از رحمت پروردگار است و همین مسير را براي تحصيل رضايت الهی باز خواهد کرد.
چهار. توفيق تزکيه
يکي ديگر از همنشينهاي منفعل از رحمت، توفيق تزکيه و خودسازي است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا.... لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَازَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً....» (نور: 21). از همنشيني «لولا.... رَحْمَتُهُ» و «مَازَكَا»، بهدست ميآيد كسي كه پاکي نصيب او شده تنها به برکت رحمت و فضل آفريدگار و پروردگار است؛ زيرا تا او نخواهد کسي را ياراي کسب پاکيزگي نيست.
پنج. نجات و نصرت الهی
خداي متعالي خالق انسان و ياور او در تمام لحظات زندگي است؛ اما انسان بهسبب غرق شدن در دنيا و غفلت از او، تنها موقعي که از تمام اسباب نااميد ميشود، متوجه خدا گشته، ياري او را لمس ميکند و با تمام وجودش درك ميكند که اگر خدا بخواهد به کسي نفعي رساند و او را ياري کند، هيچکس را ياراي منع نيست و اگر بخواهد به کسي ضرري برساند، کسي توان ايستادگي در برابر او را ندارد: «فَأَنْجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا» (اعراف: 72)؛ و (هود: 58، 66 و 94). در اين چند آيه از همنشيني «فَأَنْجَيْنَاهُ» و «بِرَحْمَةٍ مِنَّا»، منفعل بودن ياري و نجات دادن مؤمنان از رحمت الهی نمايان است. در آيه ديگري از همنشيني «ارْحَمْنا» و «فانْصُرْنَا»، انفعال نصرت از رحمت الهی فهميده ميشود: «...رَبَّنَا وَ لاَتُحَمِّلْنَا مَا لاَ... وَ ارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» (بقره: 28). در آيات يادشده ياري شونده بايد بستر انفعال و ايجاد نصرت را فراهم کند، كه ايمان به خدا و پيروي از پيامبر اوست. پس تا اين زمينه فراهم نگردد ملازمه ميان رحمت و نصرت نيز برقرار نخواهد شد.
شش. دستيابي به بهشت برين و رضوان الهی
آنچه در آخرت در انتظار انسان است محصول عملکرد او در دنياست، و آنچه خداي متعالي براي انسان ميپسندد بهترين آنهاست که همان بهشت و همجواري الهی است. براي رسيدن به اين موهبت پروردگار، انسان بايد تمام تلاش خود را بهکار گيرد. در آخرت اين رحمت به صورت جنت جلوه ميکند: «أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَيَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» (اعراف: 49). همنشيني «لاَيَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ» و «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» نشان ميدهد که يکي از آثار رحمت براي مؤمنان ورود به بهشت است که منفعل از او و شامل حال کساني است که عمل صالح انجام دادهاند، نه کساني که ثروت جمع کرده و بهواسطه آن مغرور گشته و هيچکس جز خود را لايق رحمت الهی نميدانند (قرائتي، 1388، ج3، ص73).
در آيه ديگري، رضوان را نيز بهره بندگان ميداند: «يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيم مُقِيم» (توبه: 21). براساس همنشيني «بِرَحْمَةٍ مِنْهُ» و «جنَّاتٍ» و «رِضْوَانٍ»، اهل ايمان و عمل صالح بهواسطه رحمت او به رضوان الهی خواهند رسيد. «رضوان» بهمعناي خشنودى بسيار است و چون بزرگترين رضا، خشنودى خداى متعالى است، واژه «رضوان» در قرآن به هرچه كه از اوست اختصاص يافته است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص356).
واژگان ملازم رحمت
واژههاي «ملازم» يا «استلزام معنايي» به واژههايي اطلاق ميگردد که تحقق مفهوم يک واژه يا يک جمله مستلزم تحقق مفهوم واژه و يا جمله ديگري ميشود؛ مثلاً، تصور واژه «خورشيد» بهطور مفهومي مستلزم واژه «نور» است (صفوي، 1393، ص137).
شايان ذکر است که ملازمه دو گونه دارد: دوسويه و تکسويه. در ادامه واژههاي ملازم رحمت در قرآن تبيين ميشود:
الف) واژگان گوياي مفهوم خدا
يکي از واژههاي فعال و ملازم هميشگي رحمت، واژه «خدا» است. اين تلازم به صورت يکسويه و از سوي خداي رحمان بهسمت همه موجودات، بهويژه انسان در جريان بوده و با معناي اساسي «رحمت» ـ اعطا براي تأمین حاجت نيازمند ـ نيز سازگاري تام دارد؛ زیرا جز خداي ارحم الراحمين کسي را ياراي تشخيص نياز مخلوقات و افاضه به ميزان احتياج آنها نيست.
اينگونه ملازمه در قالب واژههاي «الله» و «رب» و ظرف «من لدن» و ضمير متکلم معالغير و غایب آمده است که به برخي از آيات اشاره ميشود:
یکم. الله
جهانبيني قرآن اصولاً خدامداري است. در اين دستگاه، تصور بر این است که «الله» از بالا بر کل دستگاه فرمانروايي دارد و بر ساخت معناشناختي همه واژگان کليدي بهصورتي بسيار عميق نافذ است (ايزوتسو، 1368، ص119). در بعضي آيات، نسبت «رحمت» به خدا با واژه «الله» آمده است:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» (آلعمران: 159). در اين آيه، رحمت و نرمخويي پيامبر به خدا نسبت داده شده است و فرموده: تو به همان رحمتى كه از جانب خدا دارا بودى و متصف به «رحمة للعالمين» گرديدى، از جرم آنها بگذر و آنان را به اذن خدا عفو کن (امين، 1361، ج3، ص311).
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا... أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُور رَحِيم» (بقره: 218) اين آيه متوجه حال مؤمناني است که کنار هجرت و جهاد در راه خدا، جرمي مرتکب شده بودند و با اينهمه، به آمرزش و رحمت خدا اميد داشتند؛ زيرا بنده در همه حالاتش بايد ميان خوف و رجا باشد و به اعمال خود مغرور نشود و از رحمت خدا مأيوس نگردد. خدا نزد حسن ظن بندهاش بوده و آمرزش و رحمت او گسترده است (سبزواري، 1419ق، ج1، ص39). پس رحمت، تنها بهدست خداست و به هريک از بندگانش که بخواهد، ميرساند، هرچند در تصور بندهاش نگنجد.
در آيات پيشگفته ميان واژه «رحمت» و «الله» ملازمه برقرار است که نشان از صاحب رحمت، يعني «الله» دارد. آيات ديگري نيز به اين تلازم اشاره دارد: آلعمران: 107؛ اعراف: 56؛ روم: 50؛ فتح: 25؛ شوري: 8؛ فاطر: 2؛ احزاب: 17؛ انعام: 157؛ نور: 10.
دوم. ربّ
در شماري از آيات در نسبت رحمت به خدا، واژه «ربّ» آمده و ميان اهداي رحمت و پروردگار تلازم برقرار شده است: «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُوالرَّحْمَةِ» (انعام: 133). در اين آيه فرمود: آفريدگار تو از بندگان و عبادتشان بىنياز است. او کانون رحمت است؛ يعني به مردم رحم مىكند و آنها را مكلف مىسازد تا منافع بزرگى در اختيارشان بگذارد و اينها بهدست نميآيد، مگر در پرتو انجام تكاليف همراه با تعظيم خدا (طبرسي، 1412ق، ج1، ص410).
اين آيات نيز نشانگر تلازم ميان نزول رحمت و ربّ هستند: «قَالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ» (حجر: 56)؛ «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي...» (حجر: 100)؛ «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَات مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَة وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 157)؛ نيز: اعراف: 151؛ هود: 28؛ توبه: 21؛ بقره: 178، 286؛ انعام: 147؛ اعراف: 23، 149، 154 و 203؛ يونس: 57.
گاه ملازمه ميان رحمت و خدا، با ظرف «من لدنک» (آلعمران: 8؛ کهف: 10) و با ضمير معالغير (هود: 9؛ انبياء: 75 و 76؛ مؤمنون: 75) و ضمير غایب (شوري: 8؛ هود: 63؛ جاثيه: 30؛ بقره: 64؛ آلعمران: 74؛ نساء: 96) آمده است.
ب) ايمان به خدا و رسول
ايمان نخستين و ارزشمندترين چيزي است که ميتواند انسان را در جلب رحمت خاص الهی ياري کند. انسان با نور ايمان در مسير تعالي و رشد قرار ميگيرد و لياقت دريافت موهبتهاي الهی را پيدا ميکند، در آيات قرآن براي نشان دادن مقدمات لازم براي کسب رحمت، گاه ميان رحمت و زمينههاي لازم آن تلازم برقرار شده است؛ مانند: ميان «ايمان به خدا» و رحمت و «ايمان به رسول» و رحمت: «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ... فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ» (نساء: 175).
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ... أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيز حَكِيم» (توبه: 71). در اين آيات پس از برشمردن ويژگيهاي خاص مؤمنان، ميان آنان و رحمت ملازمه برقرار کرده و به آنان وعده رحمت خاص خود را داده است؛ يعني اگر در پرتو ايمان واقعي، امر به معروف و نماز و زکات و اطاعت خدا و رسول را انجام ندهند، مشمول رحمت الهی نخواهند شد؛ زيرا خدا حکيم است و با تدبير خود، جهان را بهگونهاي سامان داده که ايمان ملازم رحمت خاص باشد.
از سوي ديگر، ايمان به خدا بايد با ايمان به رسول کامل شود تا رحمت الهی شامل حال مؤمن گردد: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ....» (حديد: 2).
ج) عمل صالح
در فرهنگ قرآن، خداي حكيم به ايمان بسنده نکرده و آن را براي دخول در رحمت کافي ندانسته است. پس انسان مؤمن در مسير زندگي بايد اعمالي انجام دهد که نشانگر ايمان واقعي او به خدا باشد:
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ» (جاثيه: 30). در اين آيه افزون بر ايمان، عمل صالح را نيز شرط دخول در رحمت خاص آفريدگار معرفي کرده و با آوردن «صالحات» به صورت جمع و همراه با «ال»، نشان داده که سراسر زندگي و تمام اعمال او بايد صالح باشد.
د) تقوا
«تقوا» يعنى: مراقبت و خود نگهدارى از آنچه به گناه مىانجامد (راغب اصفهاني، 1412ق، ص881). در آيات فراواني به اهل ايمان سفارش شده است که تقوا پيشه سازند؛ اما گاه تقوا را لازمه رحمت معرفي ميکند: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ» (حديد: 28). از لوازم نزول رحمت ِخداي يکتا، افزون بر ايمان به خدا و رسول، داشتن تقواست که نوري در مسير رسيدن به کمال و سبب آمرزش گناهان پيشين ميشود و همه برکات بهعلت غفور و رحيم بودن خداست.
تحليل معنايي رحمت در قرآن
براي آنكه در تحليل معناشناسانه بتوان از واژههاي ملازم بهره برد، بايد لوازم رحمت را در قالب مؤلفههاي معنايي بيان شده در علم معناشناسي بررسي کرد:
1) مؤلفههاي معنايي رحمت
يكي از روشهاي تبيين مؤلفههاي معنايي يك واژه تحليل مؤلفهاي است. به كمك اين شيوه ميتوان شرایط لازم و كافي را بهگونه مختصر بيان كرد. براي نمونه، ميتوان تقابل ميان چهار واژه «مرد» و «زن» و «پسر» و «دختر» را بر پايه مؤلّفههاي معنايي به شكل زير نشان داد:
مرد [+ انسان] [+ مذكر] [+ بالغ]
زن [+ انسان] [ـ مذكر] [+ بالغ]
پسر [+ انسان] [+ مذكر] [ـ بالغ]
دختر [+ انسان] [ـ مذكر] [ـ بالغ]
در اين تحليل، هر مؤلفه معنايي در ميان دو قلاب و به كمك شاخصهاي دوگانه «+» يا «ـ» مشخص شده است. نشانه [+ مذكر] به معنای «مذكر است» به كار ميرود و معادل [ـ مؤنث] «مذكر نيست» بهحساب ميآيد. در چنين شرایطي، «مرد» از طريق دو مؤلفه [+ مذكر] و [+ بالغ] از «دختر» متمايز ميگردد و به كمك مؤلفه [+ مذكر] در تقابل با «زن» قرار ميگيرد (صفوي، 1393، ص278).
بر همين اساس، ميتوان مؤلفههاي معنايي «رحمت» در قرآن را نيز تحليل کرد. واژههاي ملازم رحمت در قرآن كه در ميدان معناشناسي واژههاي ملازم بيان شد، «الله» و «ايمان» و «عمل صالح» و «تقوا» است. ازاينرو ميتوان ملازمهاي رحمت را با تحليل مؤلفهاي چنين بيان کرد: رحمت در قرآن: [+ الله]، [+ ايمان]، [+ عمل صالح]، [+ تقوا]. وقتي «الله» بهمعناي اعطا و افاضه (معناي پايه) اضافه ميشود نشان از اين دارد که تنها خداست که ميتواند رحمت را بر بندگان افاضه کند و با افزودن ايمان، عمل صالح و تقوا بر آن، بهدست ميآيد که خدا تنها به بندگاني که اين سه ويژگي را دارند رحمت را افاضه خواهد نمود. بنابراين هرگاه يکي از اين امور از انسان سلب شود، رحمت خاص الهی شامل حالش نخواهد شد. با توجه به ملازمهاي رحمت، خدا تنها کسي است که رحمت از او صادر ميشود و اولين گام در جلب رحمت، ايمان به خدا و رسول اوست، هرچند اين امر کافي نبوده و براي اثبات باور قلبي به يگانگي او، نيازمند عمل صالح نيز هست و در نهايت، لازمه استمرار اين راه، داشتن تقواي الهی براي حفظ رحمت اوست. بر اين اساس، معناي نسبي اوليه رحمت يعني: «آنچه به کسي داده ميشود كه ايمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد و تقواي الهی داشته باشد».
2) واژههاي کليدي و کانوني رحمت در قرآن
برخي واژههاي پيراموني رحمت نقش کانوني دارند و نسبت به واژگان کليدي در ساختار جهانبيني رحمت اهميت بيشتري دارند؛ زيرا واژگان کليدي کلمات مهمي هستند که در اطراف يک واژه گرد ميآيند و با آن در ارتباط مستقيم هستند. واژگان کانوني افزون بر اين ويژگي، در قالب کلمه مرکزي، پديدآورنده وحدت در ميدانهاي زيرمجموعهاي خود نيز بهشمار ميروند و نقش متمايزکنندهاي دارند.
نخستين رتبه اهميت از آنِ ملازمها و شاخصهاي رحمت است که در تحليل مؤلفهاي به آن اشاره شد و همگي افزون بر کليدي بودن، در حوزههاي ويژه خود جزء واژههاي کانوني نيز هستند؛ زيرا بدون آنها، رحمت خاص الهی شامل کسي نميشود. در اين ميان، بعد از «الله» صفت ربوبيت الهي مهمترين نقش را داراست و قرآن کريم افزون بر خالقيت، ربوبيت را نيز محور توحيد دانسته، تنها ربّي را که شايسته تدبير امور و نزول رحمت ميداند همان خداي يکتاست. همچنين زمينهساز جلب رحمت را اطاعت از خدا و رسول و قرآن، نيز درخواست رحمت و نماز و زکات و جهاد و انفاق و اصلاح ذاتالبين و صبر و تقوا ميداند.
آري، انسان در فطرت خود شايستگي دريافت رحمت الهی را دارد، فقط بايد زمينههاي جلب آن را فراهم و موانعش را برطرف سازد تا در مسير کمال قرار گيرد و به سوي سعادت دنيوي و اخروي رهسپار گردد. بنابراين واژههاي «الله» و «ايمان» و «عمل صالح» و «تقوا» افزون بر کليدي بودن و قرار گرفتن پيرامون «رحمت»، واژگان کانوني و پديدارساز وحدت در ميدانهاي زيرمجموعه خود نيز هستند. همه واژههاي فعال در رحمت (آنها كه ملازم رحمتاند يا در كمال کسب رحمت نقش دارند) زيرمجموعه واژگان كانونياند که بدون آنها ديگر کلمات فعال هيچ نقشي در رحمت ندارند. براي نمونه، درخواست رحمت، وقتي در کسب رحمت نقش دارد که با محوريت ربّ و ايمان به خدا صورت گيرد.
با توجه به آنچه ذکر شد، چيزي که «رحمت» ناميده شده و بنده با اطاعت و فرمانبرداري آن را دريافت ميکند و آثار پيشگفته را در پي دارد «حمايت و ياري آفريدگار و پروردگار» است. مؤيد اين سخن آياتي است که بهطور صريح به حمايت و پشتيباني آفريدگار و پروردگار اشاره دارد:
ـ «وَ آتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ» (هود: 63). در اين آيه مراد از «رحمت» در «آتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً»، به قرينه پرسش در «فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ»، همان حمايت و نصرت است. پس مفهوم آيه چنين ميشود: (صالح) گفت اى مردم! به من خبر دهيد در صورتى كه آفريدگار و پروردگارم حجتى به من داده و مرا مشمول حمايت خود کرده باشد، اگر او را نافرماني كنم، چه کسي مرا در برابر او حمايت و ياري ميکند؟ (نهتنها كسى نيست، بلكه جلب رضايت شما با نافرمانى خدا) سبب فزوني خسران من خواهد شد.
ـ «قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لاَيَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَ لاَنَصِيراً» (احزاب: 17). تقابل «سُوءاً» و «رحْمَةً» و تکميل جمله با «وَلِيّاً وَ لاَنَصِيراً» نشاندهنده اين نكته است كه ياري در برابر «سوء» و بيانگر مقابل «رحْمَةً» است. پس «سوء» همان آسيب و «رحمت» ياري و حمايت خداست. بنابراين معناي آيه چنين خواهد بود: «بگو اگر او بخواهد به شما آسيب يا حمايتي برساند، کيست که بتواند در مقابل خدا، شما را حفظ کند و بيشک، جز خدا ولي و ياوري نخواهند يافت».
ـ «وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَنَصِيرٍ» (شوري: 8). ستمگران مشمول نصرت آفريدگار و پروردگار نخواهند شد. مراد از رحمت حمايت اوست. پس معناي آيه اينگونه خواهد بود: «اما هر کس را بخواهد در دايره حمايت خود درميآورد، درحاليکه ستمگران از نصرت و حمايت او محروماند».
ـ «أَوَلَمْ يَرَوْاْ إِلىَ الطَّيرْ فَوْقَهُمْ صافاتٍ وَ يَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَانُ إِنَّهُ بِكلُ شىَءِ بَصِير أَمَّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ جُند لَّكمُ يَنصُرُكمُ مِّن دُونِ الرَّحْمَانِ» (ملک: 19 و 20).
آيه نخست به جايگاه «رحمان» و حفظ پرندگان در آسمان هنگام پرواز و جلوگيري از سقوط آنان اشاره دارد و آيه دوم با خطاب به مشرکان، از همان صفت ياري و حمايت سخن ميگويد که فقط از «رحمان» برميآيد و از بتهايي که شريک او قرار دادهاند، هيچ کاري ساخته نيست. پس هرجا در قرآن، از «رحمت» ياد شده، مقصود حمايت و پشتيباني آفريدگار و پروردگار است که به شکل عام و خاص ـ با شروط ياد شده ـ شامل حال موجودات ميگردد.
براين اساس معناي «رحمت» چنين خواهد شد: «حمايت عام» که همه موجودات را دربر ميگيرد و «حمايت خاص» که از سوي خداي يکتا فقط به کساني هديه ميشود که ايمان آورند و تقوا داشته باشند و عمل صالح را پيشه خود سازند.
نتيجهگيري
در پي جستار از ميدان معنايي و کاربردها و همنشينهاي رحمت در قرآن اين نتایج بهدست آمد:
1. يکي از مکاتب معناشناسي که ميان مسلمانان با اقبال بيشتري روبهرو گشته و نتایج بهتري در کشف معاني واژگان قرآني بهدست داده، مکتب «ساختارگرا» است. در اين پژوهش، کاستيهاي روش ايزوتسو با افزودن روش مؤلفهاي تکميل شده است، تا معناي نسبي رحمت به شيوهاي دقيق تر بهدست آيد.
2. معناي اساسي رحمت در عرف عام عرب، عطوفت و اعطا و افاضه به هر صاحب استعدادي، براي تأمین نياز اوست.
3. واژههاي فعال مثبت بسترساز کسب رحمت، اطاعت خدا و رسول و قرآن، درخواست رحمت، نماز و زکات، جهاد و انفاق و اصلاح ذاتالبين و صبر و تقواست.
4. واژههاي فعال منفي و زمينهساز منع رحمت، ناسپاسي و گناه و مغرور شدن به داراييها و افتادن در دام شرک است.
5. واژههاي منفعل متأثر از وجود رحمت، زنده شدن زمين و نرمخويي و توفيق رويکرد به عمل صالح و تزکيه و نجات و نصرت الهی و دستيابي به بهشت برين و رضوان است.
6. واژگان ملازم هميشگي رحمت، کلمات بيانگر مفهوم خدا (ربّ و الله) و ايمان و عمل صالح و تقواست.
7. از تحليل همنشيني واژگان پيشگفته با رحمت، معناي نسبي آن بهدست آمد؛ يعني «حمايت عام» که شامل همه موجودات ميشود و «حمايت خاص» که ويژه مؤمنان باتقوا و اطاعتپيشه است.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
- احمد مختار، عمر، 1998م، علم الدلالة، قاهره، عالم الکتب.
- اختيار، منصور، 1372، معناشناسي، تهران، دانشگاه تهران.
- امين، سيده نصرت بيگم، 1361، مخزن العرفان در تفسير قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان.
- ايزوتسو، توشيهيکو، 1368، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، تهران، شركت سهامي انتشار.
- تهانوى، محمدعلى بن على، 1996م، كشاف اصطلاحات الفنون، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون.
- جوهري، اسماعيل، 1410ق، الصحاح ـ تاج اللغة و صحاح العربيه، بيروت، دار العلم.
- راغب اصفهاني، حسين، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، دمشق ـ بيروت، دار العلم الدار الشاميه.
- سبزواري نجفي، محمد بن حبيبالله، 1419ق، ارشاد الأذهان إلي تفسير القرآن، بيروت، دار التعاريف للمطبوعات.
- صفوي، کوروش، 1393، درآمدي بر معناشناسي، تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب.
- ـــــ ، 1394، معنيشناسي کاربردي، تهران، همشهري.
- طباطبائي، سيد محمدحسين، 1390، الميزان، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسي، فضل بن حسن، 1412ق، تفسير جوامع الجامع، قم، مركز مديريت حوزه علميه.
- طريحي، فخرالدين، 1375ق، مجمع البحرين، تهران، کتابفروشي مرتضوي.
- طيب، عبدالحسين، 1378، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، اسلام.
- فخر رازى، محمد بن عمر، 1420ق، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- فراهيدي، خليل، 1410ق، العين، قم، هجرت.
- قرائتي، محسن، 1388، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن.
- کاشاني، ملا فتحالله، 1336، منهج الصادقين في الزام المخالفين، تهران، کتابفروشي محمدحسن علمي.
- مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- مهنا، عبدالله على، 1413ق، لسان اللسان، بيروت، دارالكتب العلمية.