فردی یا اجتماعی بودن حجاب از منظر قرآن

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
یکی از مسائل بحثانگیز درباره حجاب، فردي يا اجتماعي بودن آن است. در اینباره دو ديدگاه متفاوت مطرح است: برخي آن را امری فردی میدانند (سروش محلاتي، 29/5/1399؛ صدر، 1382) و گروهي نيز مدافع اجتماعي بودن آنند (ملکافضلي اردكاني و فلاح، 1394). قائلان به فردي بودن حجاب بر اين نکته تأکيد دارند که حجاب نيز مانند ساير امور شخصي و فردي، در اختيار فرد است و حکومت اسلامي حق ندارد حجاب را قانوني کرده، بانوان را بر رعايت آن در اماکن عمومي الزام کند (ايازي، ١٣٨٧، ج 1، ص 330).
در حقيقت مدعيان فردي بودن حجاب گزاره «حجاب امری فردي است» را صغرا و گزاره «هر امر فردي خارج از حيطه دخالت حکومت است» را به عنوان کبرا به آن ضميمه کرده، اينگونه نتيجه ميگيرند که حجاب خارج از حيطه دخالت حکومت است و حکومت حق ندارد در آن دخالت کند.
از سوي ديگر، قائلان به اجتماعي بودن حجاب گزاره «حجاب امری اجتماعي است» را صغراي اين قياس قرار داده، نتيجه ميگيرند: دخالت حکومت اسلامي در امر حجاب نهتنها مجاز است، بلکه از وظایف و اختيارات اوست. بنابراين مسئله فردي يا اجتماعي بودن حجاب گرچه فينفسه شايد چندان اهميتي نداشته باشد، اما چون با مسئله دخالت حکومت اسلامي در امر حجاب و قانوني کردن آن در ارتباط است، اهميت پيدا کرده و از اين نظر، پژوهش و بررسي درباره آن ضرورت ميیابد.
برخي از پژوهشهايي که در ارتباط با اين مسئله انجام شده عبارت است از:
ـ «تحليل و نقد ادله فردي بودن حجاب» (ملکافضلي اردکاني و فلاح، 1394)؛
ـ «حجاب در کشاکش حريم خصوصي و حقوق عمومي» (غلامي، 1392)؛
ـ «وجوب حجاب؛ حکمي فردي با آثار اجتماعي» (ايمني و ديگران، 1399).
اين تحقيقات گرچه مناسب و قابل استفاده است، اما خالي از کاستي و مانع پژوهش بيشتر در اینباره نيست؛ زيرا:
اولاً، نه در آثار مدعيان فردي بودن حجاب و نه در تحقيقات طرفداران اجتماعي بودن آن، «امر فردي» و «امر اجتماعي» به شکل روشن منقح نشده و معیار مشخصی برای تمایز آن دو ارائه نگرديده است، درحاليکه تا ميزان روشن و تعريف واضحي براي شناخت «امر فردي» و «امر اجتماعي» وجود نداشته باشد نميتوان درباره فردي و اجتماعي بودن حجاب داوري کرد.
ثانياً، بعد عملي حجاب از بعد اعتقادي آن تفکيک نشده و بهطورکلي درباره فردي يا اجتماعي بودن آن داوري گردیده است.
ثالثاً، با اينکه حجاب حکمی قرآني است و بهترين منبع براي اثبات فردي يا اجتماعي بودن آيات قرآن بهويژه آيات حجاب است، اما کمتر به آيات توجه شده است.
پژوهش حاضر به روش «توصیفی ـ تحلیلی» به مسئله «فردی یا اجتماعی بودن حجاب» پرداخته و در آغاز براي تنقيح محل بحث، نکاتي را درباره مقصود از «حجاب» بيان کرده است. سپس مفهوم «امر فردي» و «امر اجتماعي» و اقسام آن را بررسی نموده و براي هر قسم تعريفی خاص و معياری روشن ارائه داده و با توجه به معيارهاي ارائه شده، آيات مرتبط با اين مسئله را بررسی کرده است.
مفهوم «حجاب»
مفهوم «حجاب» و معناي اصطلاحي آن که موضوع صغراي قياس است (حجاب امری فردي است) در کتاب مسئله حجاب (مطهري، 1386) به خوبی بيان شده و نيازي به توضيح بیشتر ندارد. ازاينرو براي روشن شدن محل بحث، فقط به بيان چند نکته در رابطه با اين کلمه بسنده ميکنيم:
الف. حجاب در کتابهاي فقهي در دو مبحث آمده است:
يک. در «کتاب الصلاة» بهمنزله شرط نماز که از آن به پوشش شرطي یاد میشود و از احکام وضعي است.
دو. در «کتاب النکاح» در بحث پوشش زنان در برابر نامحرم که از آن به پوشش ناظري ياد ميشود و از احکام تکليفي است (طباطبائي يزدي، 1419ق، ج 2، ص 316).
اين دو نوع پوشش گرچه در مواردي مشترکند، ولي لزوماً يکسان نيستند و در برخي احکام با يکديگر تفاوت دارند. برای مثال، پوشش شرطي مطلق است و زن موظف است در حال نماز، خود را بهطور کامل بپوشاند، حتي اگر نامحرمي در مکان نمازش نباشد و کسي او را نبيند (همان، ص 318). اما پوشش تکليفي مقيد به وجود نامحرم است و در اماکني بر زن واجب است که نامحرم وجود داشته باشد و او را مشاهده کند (همان، ص 316).
تفاوت ديگر اين است که در پوشش تکليفي، ساتر خاصي (مانند لباس، يا چادر) شرط نيست و هر چيزي که مانع زن از مشاهده نامحرم شود براي پوشش زن کافي است، ولو مانع طبيعي (مانند ديوار يا سياهي شب) باشد، ولي در پوشش شرطي بايد عورت و بدن با ساتر خاصي (مانند پارچه و امثال آن پوشانده شود) (اصفهاني، 1409ق، ص 130).
در نتيجه نميتوان احکام يکي از اين دو پوشش را ـ در همه موارد ـ در ديگري جاري دانست، يا از باب قياس، حکم يکي را به ديگري سرايت داد؛ نظير اينکه گفته شود: چون حجابِ نماز امری فردي است، پس حجاب تکليفي نيز امر فردي است.
ب. حجاب داراي دو بعد «اعتقادي» و «عملي» است. مقصود از بعد «اعتقادي» حجاب، وجوب شرعي حجاب است که از معتقدات مسلمانان و مستفاد از آيات قرآن و روايات است، و مقصود از بعد «عملي» حجاب، رفتار خاصي است که زنان در اماکن عمومي و در محل کار و اداره دارند که خود را از غيرمحارم ميپوشانند و با آنان مصافحه و معانقه نميکنند. «حجاب» به اين معنا و از اين نظر، مختص زنان است و مردان چنين وظيفهاي براي حضور در اماکن عمومي ندارند، درحاليکه حجاب از حيث اعتقاد، مشترک بين زنان و مردان مسلمان است.
مقصود از «حجاب» در موضوع اين پژوهش، پوشش تکليفي، يعني وظيفه زن براي حضور در اماکن عمومي و حضور در برابر نامحرم است، نه پوشش شرطي که مخصوص نماز است. ازاينرو موضوع بحث اين مقاله اين است که آيا حجاب زن در بيرون از خانه، امری فردي است يا امری اجتماعي؟
امر فردي و امر اجتماعي و اقسام آن
کلمه «اجتماع» به تصريح برخي از جامعهشناسان، از مبهمترين و نامشخصترين مفاهيم علوم اجتماعي است كه هنوز هم به هيچ تعريف دقيقي تن نميدهد (وليليام و باتامور، 1392، ص 32). «امر فردي» و «امر اجتماعي» نيز در فرهنگهاي علوم اجتماعي، يا تعريف نشده است و يا تعريف واحد و مورد اتفاقي درباره آن وجود ندارد. ازاينرو از ذکر تعريفهايي که براي اجتماع و امر اجتماعي در فرهنگهاي علوم اجتماعي آمده (گولد و كولب، 1376، ص 29؛ بيرو، 1380، ص 355) صرفنظر کرده و به بيان مقصود خود از «امر فردي» و «امر اجتماعي» ميپردازيم:
«امر» در لغت به دو معنا آمده است: يکي به معناي «شأن و کار» که جمع آن «امور»، و دوم به معناي «فرمان و دستور» که جمع آن «اوامر» است.
«فردي» به معناي شخصي، خصوصي و منسوب به فرد است (معين، 1381، مدخل «فردي»؛ دهخدا، 1377، مدخل «فرد»)، و «اجتماعي» به معناي همگانی، عمومی و منسوب به اجتماع (دهخدا، 1377، مدخل «اجتماعي»). بنابراين «امر فردي» و «امر اجتماعي» نيز که مرکب وصفي از دو کلمه «امر» و «اجتماعي» و «فردي» است، به دو معنا میآید:
1. امر فردي و اجتماعي به معناي «شئون، کارها و رفتارهاي فردي و اجتماعي»؛ مانند استراحت کردن و مسافرت رفتن که ازجمله کارهاي فردي و شخصي است و مصافحه و معانقه کردن که ازجمله آداب اجتماعي است.
2. امر فردي و اجتماعي به معناي «احکام و دستورات و بايدها و نبايدهاي فردي و اجتماعي»؛ مانند وجوب نماز و حرمت خوردن گوشت خوک که از جمله احکام فردي است، و وجوب زکات و حرمت مسخره کردن که ازجمله احکام اجتماعي است.
بنابراين مقصود اين پژوهش از «امر فردي و اجتماعي»، هم اعمال و رفتار اختياري انسان و شئون و مقامات است و هم احکام شرعي و قوانين و مقررات که از بايدها و نبايدهاست. ازاينرو نخست براي هريک از «امر فردي» و «امر اجتماعي» در دو حوزه يادشده تعريف جداگانهاي ارائه ميکنيم و براساس آن به فردي يا اجتماعي بودن حجاب ميپردازيم:
تعريف «امر فردي» و «امر اجتماعي» در حوزه اعمال و رفتار
بيشک اعمال و رفتارهايي که از انسانها صادر ميشود داراي ثأثیرات مثبت و منفي، مادي و معنوي بر خود، دیگران يا هر دو بوده که از نظر محدوده تأثيرگذاري يکسان نيستند: گاهي تأثير يک عمل محدود به حوزه زندگي خود فرد است و بر زندگي ديگران تأثيری ندارد، و گاهی تأثير يک عمل از فرد فراتر رفته، بر زندگي مادي و معنوي انسانهاي ديگر جامعه نيز تأثير ميگذارد. برايناساس، اعمالي که تأثير آن محدود و منحصر به خود فرد باشد «امر فردي» و اعمالي که تأثير آنها فراتر از فرد باشد، «امر اجتماعي» است (غلامي، 1392).
برايناساس، روزه گرفتن بهمثابه رفتار و عملي که از شخص صادر ميشود، يک امر فردي است؛ زيرا آثار مادي و معنوي که بر اين عمل مترتب ميشود مخصوص شخص روزهدار است. قرآن کریم درباره تأثير روزه در ايجاد تقوا براي روزهگيرنده فرموده است: «ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 183).
تقوا امری دروني و اثر روزه بر شخص روزهدار است؛ يعني روزه گرفتن فردي سبب ايجاد تقوا در فرد ديگر نميشود. پس روزه گرفتن يک عمل فردي و يک امر شخصي است. اما وقتي به عمل بريدن دست دزد بهعنوان مجازات و اجراي حد زنا بر زانيه و زاني نگاه ميکنيم، ميبينيم اثر آن فراتر از فرد مجازاتشونده است و بر ساير افراد جامعه نيز تأثيرگذار است، بهویژه در حد زانيه و زاني که قرآن فرموده به صورت علني و در جمع گروهي از مؤمنان اجرا شود.
با توجه به اين تعريف، معيار شناخت امر فردي و اجتماعي در اعمال و رفتار انسانها، ملاحظه حوزه و قلمرو تأثيرگذاري آن عمل است. بر اين اساس اگر بخواهيم ديدگاه قرآن را درباره فردي يا اجتماعي بودن عملي مانند حجاب بيان کنيم بايد ببينيم قرآن چه آثاري براي آن عمل بيان کرده است؟ و آيا قلمرو آن آثار محدود به حوزه خود فرد يا متجاوز از آن است؟
تعريف «امر فردي» و «امر اجتماعي» در حوزه احکام
هرچند تقسيم احکام اسلامي به «فردي» و «اجتماعي» تقسيم رايجي است، اما کمتر کسي متعرض تعريف آنها شده و حدود و ثغور احکام فردي و اجتماعي و معيار و ميزان آنها را بيان کرده است. علامه مصباح يزدي در توضيح اين دو قسم از احکام شرعي مينویسد:
خداي متعال بهعنوان شارع و قانونگذار، دو نوع قانون براي بشر تشريع نموده است. برخي از تشريعهاي خداوند جنبه «فردي» و برخي ديگر جنبه «اجتماعي» دارد. «تشريع فردي» يعني: جعل احكام و دستوراتي براي انسان، از آن جهت كه يك فرد است و در آن بعد از زندگي، تعامل و ارتباطي با انسانهاي ديگر ندارد. در اين زمينه، هم احكام «وجوبي» تشريع شده و هم احكام «تحريمي»؛ يعني نسبت به برخي كارها «الزام به فعل» شده و انجام آنها الزامي است و نسبت به برخي ديگر «الزام به ترك» شده و انجام آنها ممنوع است. اگر در روي كره زمين تنها يك انسان ميزيست و فاقد همسر و فرزند بود، نماز بر او واجب بود؛ چرا؟ چون بدون نماز به كمالِ لايقِ خويش نميرسيد.
تمام احكام الهي بر اين اساس است كه انسان را در رسيدن به هدف نهايي، يعني قرب پروردگار كمك نمايد. ازاينرو، در هر شرايطي نماز واجب است، حتي اگر در آتش قرار گرفته است، يا در حال غرق شدن است، گرچه به اندازه گفتن يك «تكبيرة الاحرام» بايد اين تكليف واجب را انجام دهد. براي «حرام فردي» هم ميتوان به «شرب خمر» مثال زد. اگر هيچ اجتماع بشري نباشد و تنها يك فرد انسان روي زمين زندگي كند، باز هم نوشيدن شراب براي او حرام است.
يك سلسله تكاليف هم وجود دارد كه مربوط به زندگي اجتماعي است. يك فرد از آن جهت كه با ديگران زندگي ميكند و با آنان ارتباط و تعامل دارد، داراي تكاليف و وظايفي است. اگر فقط يك انسان روي زمين زندگي ميكرد، در زمينه اجتماعي هيچ تكليفي براي او تشريع نميشد؛ مثلاً هيچگاه از او خواسته نميشد كه بدون اجازه در مال ديگران تصرف نكند؛ چون «ديگران» وجود ندارند تا مالي داشته باشند. او ميتوانست در هر جاي كره زمين برود و زندگي نمايد. اما وقتي زندگيِ اجتماعي تحقق پيدا ميكند، مسئله «مالكيت» مطرح ميشود. هركس براي خود مسكن يا جاي خاصي دارد. در اين حالت، «غصب» بهعنوان يك «فعل اجتماعي» و تصرف بيجا در مِلك ديگران حرام ميشود. همچنين نماز جمعه يك تكليف و واجب اجتماعي است. براي وجوب نماز جمعه، حداقل هفت نفر بايد حضور داشته باشند، وگرنه نماز جمعه تحقق پيدا نميكند. نيز «حكومت» وقتي تحقق پيدا ميكند كه زندگي اجتماعي وجود داشته باشد. براي يك فرد كه در يك غار يا جنگل زندگي ميكند «حكومت» مطرح نيست (مصباح يزدي، 1380، ج 1، ص 267).
با توجه به اين بيان، ميتوان احکام فردي و بايدها و نبايدهاي شخصي را اينگونه تعريف کرد: «احکام فردي» احکامي هستند که قانونگذار اسلام آنها را براي مکلف، صرفنظر از وجود انسانهاي ديگر و ارتباط و تعامل با آنان جعل و وضع کرده، و در مقابل، «احکام اجتماعي» احکام و دستوراتي هستند که براي مکلف با توجه به وجود انسانهاي ديگر در جامعه و تعامل وي با آنان وضع شده است.
در نتيجه معيار فردي يا اجتماعي بودن احکام و دستورات شرعي ملاحظه وجود انسانهاي ديگر و ارتباط مکلف با آنان در تشريع و وضع حکم است. اگر حکم شرعي براي انسان از آن نظر که فرد است، تشريع شده و وجود انسانهاي ديگر در آن مدنظر نباشد، حکم فردي، و اگر هنگام وضع و تشريع حکم، وجود انسانهاي ديگر و ارتباط مکلف با آنان ملاحظه شده باشد حکم اجتماعي است.
با مروري بر آيات قرآن، به دست ميآيد که برخي از احکام شرعي براي فردِ انسان وضع شده و وجود انسانهاي ديگر در وضع آن حکم مدنظر قانونگذار نبوده است؛ مانند حرمت مردار، خون و گوشت خوک و حيواني که به نام غير خدا ذبح شده باشد در آية «إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّه» (بقره: 173؛ نحل: 115)، و وجوب روزه در آية «ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيام» (بقره: 183). ازاينرو اين دسته از احکام، فردي هستند. بنابراين روزه، هم از آن نظر که يک عمل و رفتار اختياري انسان است، امری فردي است و هم از آن نظر که يک حکم شرعي است، امر فردي بهشمار میآید.
اما برخي از احکام شرعي براي انسان از آن نظر که با انسانهاي ديگر ارتباط دارد، وضع شده است. بيشتر آيات احکام در قرآن از اين قسم هستند؛ مانند آياتي که بيانگر احکام روابط انسانها در ابعاد گوناگون اجتماعي، فرهنگي، عقيدتي، اقتصادي و سياسي است که برخي از آنها عبارتند از:
1. «يا اَيُّهَا الَّذِینَ امَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِ اِنَّ بَعْضَ الظَّن اِثْمٌ وَ لاتَجَسَّسُوا وَ لاَيَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ اَخِیهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ تَوّابٌ رَحِيْم» (حجرات: 12)؛ اى اهل ایمان! از بسیارى از گمانها خوددارى کنید که بعضى از آنها پندارهایى غلط و گناه است و درباره یکدیگر پرسوجو مکنید و غیبت یکدیگر را نکنید. آیا هیچیک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (هرگز، چون شما) از این کار نفرت دارید. پس تقواى خدا پیشه کنید که او بسیار توبهپذیر و رحیم است.
2. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» (حجرات: 10)؛ همه مؤمنان با هم برادرند. پس (در تمام اختلافات) ميان دو فرد يا دو گروه برادرانتان اصلاح نماييد.
3. «یا أَيُّها الَّذینَ امَنُواْ أَوْفُوا بِالْعُقُود» (مائده: 1)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، به عقدها پایبند باشید.
4. «وَ لاتَأْكُلُواْ اَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُواْ بِها اِلىَ الحُكّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِیقاً مِنْ اَمْوالِ الْنّاسِ بِالاِثْمِ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُون» (بقره: 188)؛ مالهایتان را در میان خود به باطل مخورید و آن را به صورت رشوه به حکام و قاضیان ندهید تا در نتیجه، گروهى بتوانند اموال مردم را به ستم بخورند، درحالىکه شما مىدانید.
همچنين آيات تشريع جهاد (طباطبائي، بيتا، ج 2، ص 126) و نماز جمعه (ر.ک: مصباح يزدي، 1380، ج 1، ص 267) که مشروط به وجود و حضور انسانهاي ديگر است، از همين دسته بهشمار میآید. از امام صادق نقل شده است: «لَاتَكُونُ جُمُعَةٌ مَا لَمْ يَكُنِ الْقَوْمُ خَمْسَةً» (طوسى، 1390ق، ج 1، ص 419)؛ تا پنج نفر نباشند نماز جمعه محقق نميشود. در روايت ديگری آمده است: «يَجْمَعُ الْقَوْمُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إِذَا كَانُوا خَمْسَةً فَمَا زَادَ، وَ إِنْ كَانُوا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ فَلَا جُمُعَةَ لَهُمْ» (همان)؛ اگر تعداد مردم به پنج تن يا بيشتر رسيد براي نماز جمعه جمع شوند و اگر کمتر از پنج تن باشند نماز جمعه بر آنها واجب نيست. بنابراین به اجماع فقهاي اسلام، شرط وجوب نماز جمعه وجود انسانهاي ديگر و اجتماع آنها در محل نماز است که در برخي روايات هفت تن نيز ذکر شده است (فاضل مقداد، 1425ق، ج 1، ص 168؛ حسينى عاملى، 1419ق، ج 8، ص 363).
بنابراين امور اجتماعي، خواه از قبيل اعمال و رفتار اختياري انسانها باشند و خواه از قبيل احکام شرعي، با زندگي همه مردم جامعه در ارتباطند و در زندگي ساير مردم تأثير ميگذارند و ازاینرو از حقوق عامه بهشمار میآیند و مردم بهطور عام و حکومت اسلامي به شکل ويژه، نسبت به اينگونه امور مسئوليت دارند:
درباره حق و مسئوليت عموم مردم، قرآن ميفرمايد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (توبه: 71)؛ و مردان و زنان باايمان دوست و ياور و سرپرست يكديگرند، مردم را به هر كار نيك (از نظر عقل و شرع) فرمان مىدهند و از هر كار زشت (از ديدگاه عقل و شرع) بازمىدارند. به اين لحاظ برخي از مفسران گفتهاند: اجراي قوانين اسلامي در جامعه مختص قوه مجريه نيست و تمام افراد جامعه مسئول اجراى قانون هستند (طباطبائي، بیتا، ج 4، ص 124).
حاکم اسلامي نيز بهعنوان مسئول اداره جامعه و مدعيالعموم وظيفه دارد از حقوق عامه دفاع و مصالح مادي و معنوي جامعه را تأمين و از مفاسد اجتماعي جلوگيري کند و در موارد لازم، با وضع قانون مردم را به اموري که به نفع دين و دنياي عموم مردم است الزام کند و از اموري که به ضرر آنان است، بازدارد.
اجتماعي بودن حجاب در قرآن
اجتماعي بودن حجاب را با دو معيار و از دو منظر بررسي ميکنيم:
يکي با معيار «محدوده تأثيرگذاري» از منظر «عمل و رفتار»؛ يعني حجاب را بهعنوان يک رفتار زن بررسي مينماییم که قرآن براي اين رفتار چه آثاري بيان کرده است؟ آيا اين آثار مخصوص زن محجبه است يا براي ديگران نيز هست؟
دوم با معيار «شرطيت وجود انسانهاي ديگر» از منظر «حکم شرعي»؛ به اين معنا که آيا قانونگذار اسلام در تشريع حجاب براي زنان، وجود انسانهاي ديگر و ارتباط زن با آنان را نير در نظر گرفته و حجاب را واجب ساخته است؟ يا نه، حجاب را براي شخص زن بدون در نظر گرفتن ديگران واجب نموده است، بهگونهایکه اگر يک زن نيز در روي کره زمين ميبود بايد حجاب ميداشت؟
الف. حجاب در سنجه محدوده تأثيرگذاري
حجاب داراي تأثيرات مادي و معنوي فراواني بر فرد، خانواده و جامعه است (معظمي و ديگران، 1398؛ رجبي، 1389) که از ذکر همه آنها صرفنظر کرده و فقط برخي از آثاري را که در قرآن به صراحت يا اشاره آمده، ذکر کرده، محدوده تأثيرگذاري آنها را با شواهدي از خود آيات بيان ميکنيم:
يک. معرفي زنان پاکدامن
زنان مؤمن و پاکدامن حق دارند همانند مردان در عرصه عمومي حاضر شوند و با امنيت و آرامش خاطر به وظایف فردي و اجتماعي، عبادي و غيرعبادي خود بپردازند. حجاب يکي از ابزارهايي است که ميتواند در زمينه شناسايي زنان پاکدامن در جامعه مؤثر باشد. قرآن در آية «ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلايُؤْذَيْنَ» (احزاب: 59) به سه اثر حجاب اشاره کرده است:
اول. «معرفي زنان پاکدامن» که با کلمه «أَنْ يُعْرَفْنَ» بيان شده است.
دوم و سوم. «امنيت جنسي و بازداشتن مردان هوسران از مزاحمت» که با جمله «فَلايُؤْذَيْنَ» به آن عطف شده است.
اثر اول، يعني معرفي زنان پاکدامن محدود و منحصر به حوزه زندگي خود زن محجبه نيست، بلکه فراتر از آن است و بر زندگي افراد ديگر جامعه نيز تأثير دارد. بر اين ادعا ميتوان دو دليل از آيه اقامه کرد:
دليل اول. سبب نزول: در برخي از گزارشها آمده است: زناني که براي اداي فريضه الهي مغرب و عشا از منزل خارج و در مسجد حاضر ميشدند، در تاريکي شب آماج هجوم و آزار جنسي مردان هوسرانی که در مسير آنان بودند، واقع ميشدند (قمي، 1363، ج 2، ص 196). آيه حجاب نازل شد و زنان پاکدامن را موظف به استفاده از پوشش مناسب کرد تا به اين وسيله زنان پاکدامن شناسايي شده، از زنان ديگر ممتاز شوند. از اين گزارش به خوبي استفاده ميشود که يکي از آثار مهم حجاب معرفي زنان پاکدامن در جامعه است که اين امر سبب بالا رفتن ضريب امنيت جنسي اين دسته از زنان در جامعه ميشود.
دليل دوم. معناي کلمه «أَنْ يُعْرَفْنَ»: «يُعْرَفْنَ» از مصدر «عرفان» به معناي شناختن و متعدي به يک مفعول است. «عَرَفْتُ الشيء» يعني: آن شيء را شناختم (فراهيدي، بيتا، ج 2، ص 121). فعل «عَرَف» و مشتقات آن در قرآن گاهي با يک مفعول استعمال شده است که در اين موارد ابزار و وسيله شناسايي ذکر نميشود؛ مانند: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم» (بقره: 146) که در اين آيه ابزار و وسيله شناخت اهل کتاب ذکر نشده و به صراحت بيان نگردیده است که آنان پيامبر را چگونه ميشناختند.
اما گاهي افزون بر مفعول اول، با واسطه حرف باء، به مفعول دوم متعدي شده و ابزار شناخت در آن ذکر شده است؛ مانند آية «تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ» (بقره: 273). در اين آيه مفعول اول ضمير «هم» و کلمه «بسيماهم» متعلق به «تعرفهم» و بيانگر ابزار شناخت است و نشان ميدهد فقر و ناداري اين دسته از مستمندان به وسيله نشانههايي است که در چهره و ظاهر آنهاست. در کلمات اميرمؤمنان نيز آمده است: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم (نهجالبلاغه، 1414ق، ص 511) که «بفسخ العزام» در اين عبارت وسيله شناخت خداست.
با توجه به اين نکته، در آيه محل بحث «يُعْرَفْنَ» فعل مجهول است. فاعل شناخت، يعني کساني که اين شناخت در آنان حاصل ميشود مردان هوسران و مزاحم هستند که در آيه ذکر نشده و به قرينه سياق فهميده ميشود. مفعول شناخت˚ زنان محجبه هستند که با ضمير مؤنث از آنان ياد شده است. اما سؤال اين است که ابزار حصول اين شناخت چيست؟ مردان هوسران با چه وسيلهاي از پاکدامني اين دسته از زنان آگاه ميشوند؟
ابزار شناخت، حجاب اين دسته از زنان است که در آيه به صراحت ذکر نشده، ولي کلمه «ذلِكَ» که مبتداي جمله است، به آن اشاره دارد (طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 339). بنابراين حجاب در اين آيه ابزار شناسايي زنان محجبه بهعنوان زنان پاکدامن معرفي شده و تقدير جمله اينگونه است: «ادني ان يُعْرفن ]بحجابهن[».
بيترديد، حجاب ابزار شناخت حسب و نسب زنان محجبه نيست و زنان را با اين وسیله نميتوان شناسايي کرد، بلکه نهتنها نميتواند چنين شناسايي داشته باشد، بلکه مانعي براي اين نوع شناخت است. بنابراين مراد از «يعرفن» شناسايي زنان به وصف پاکدامني است.
دو و سه. امنيت جنسي زنان و بازدارندگي مردان از آزار جنسي آنان
يکي از ابزارهاي فرهنگي که به صورت خودکار و بیزحمت ميتواند در جلوگيري مردان هوسران و جوانان هرزه از مزاحمت زنان و کاهش ارتکاب فحشا و گناه مؤثر باشد حجاب است. قرآن شريف بعد از آنکه در آيه «ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ» تأثير حجاب را در شناساسي زنان پاکدامن ذکر کرد، اثر ديگري را بر آن مترتب کرده و فرموده است: «فَلايُؤْذَيْنَ» (احزاب: 59). فعل «يُؤْذَيْنَ» نيز مجهول است و به دو گروه از افراد جامعه اشاره دارد:
اول. «فاعلان ايذاء» که در آيه ذکر نشده است و از سبب نزول آيه فهميده ميشود که مردان هوسران هستند.
دوم. «مفعولان ايذاء» که زنان پاکدامن هستند. در نتيجه، جمله «فَلايُؤْذَيْنَ» به دو تأثير ديگر حجاب اشاره دارد:
يکي. امنيتبخشي به زنان که مدلول مطابقي «فَلايُؤْذَيْنَ» است.
دیگری بازدارندگي مردان از مزاحمت و آزار جنسي آنان که مدلول التزامي «فَلايُؤْذَيْنَ» است؛ زيرا نفي آزار جنسي زنان متوقف بر دست کشيدن مردان از آزار جنسي آنان است.
در نتيجه، آية «ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلايُؤْذَيْنَ» به سه اثر مهم حجاب ـ که همه از آثار فرافردي است ـ اشاره دارد:
1. معرفي زنان پاکدامن در جامعه؛
2. ايجاد امنيت جنسي براي زنان در جامعه؛
3. بازدارندگي مردان از ايجاد مزاحمت جنسي براي زنان.
چهار. پاکيزگي قلوب زنان و مردان
قرآن در آية «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْألُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» (احزاب: 53) به مردان عصر رسول خدا فرمان داده است: هرگاه براي درخواست چيزي لازم باشد با همسران پيامبر سخن بگویند، از پشت پرده درخواست خود را ابراز کنند. سپس در بيان حکمت اين عمل فرموده است: «ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» (طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 337). «ذلِكُمْ» اشاره به سخن گفتن از پشت پرده و «أَطْهَر» اسم تفضيل به معناي پاکيزهتر است. ماده «طُهْر» به معناي پاکيزه بودن و اعم از پاکيزگي جسمي و قلبي و اخلاقي است (راغب اصفهانی، بيتا، ص 525). اما مراد از «أطهر» در اين آيه طهارت و پاکيزگي قلبي است، نه طهارت جسمي.
خداوند متعال در جمله «ذلِكُمْ أَطْهَرُ» سخن گفتن مردان از پشت پرده با همسران پيامبر را به پاکيزهتر بودن توصيف کرده و معناي آن، اين است که سخن گفتن شما با همسران پيامبر از پشت پرده براي قلوب شما و همسران پيامبر پاکيزهتر است از اينکه شما با آنان رودررو سخن بگوييد و چيزي از آنان درخواست کنيد.
جمله «ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» هرچند ذيل آيه «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» آمده و اين آيه اولاً، مربوط به وظيفه مردان در مواجهه با زنان است، نه وظيفه زنان و ثانياً، کلمه «حجاب» در آيه به معناي پرده است، نه حجاب شرعي؛ و ثالثاً، اين ويژه مواجهه با همسران پيامبر است، نه همه زنان؛ ولي حکمتي که در آيه براي اين عمل ذکر شده عام است و به اين حجاب که مخصوص مردان عصر رسول خدا و همسران آن حضرت است، اختصاص ندارد و شامل هر نوع مواجهه محجوبانه زنان و مردان در هر عصري ميشود.
ازاينرو ميتوان گفت: رعايت حجاب توسط زنان در اماکن عمومي در برابر مردان غيرمحرم و استفاده زنان از پوشش شرعي در اداره و محيط کار، در مقابل همکاران غيرمحرم در پاکيزگي و طهارت قلوب زنان و مردان جامعه و کارمندان مؤثر است.
بنابراين اولاً، اين آيه بيانگر يکي از آثار معنوي حجاب است. ثانياً، اين اثر منحصر به زندگي فرد نيست، بلکه طبق صريح آيه، اثري است که شامل حال عموم زنان و مردان جامعه ميشود.
پنج. پيشگيري از تحريک جنسي جوانان
يکي از آثار حجاب پيشگيري از تهييج جنسي جوانان در جامعه است. خداوند متعال در سه جا با تعبيرهاي متفاوت، زنان را از اظهار زينتشان نهي کرده است:
ـ در جای اول، با صراحت زنان را از اظهار زينتشان براي نامحرمان نهي کرده و فرموده است: «لايُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» (نور: 31).
ـ در جای ديگر، در همين آيه فرموده است: «وَ لايَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَ» که زنان مؤمن را از زدن پايشان به پاي ديگر (قمي، 1363، ج 2، ص 102)، يا از کوبيدن پا به زمين (آلوسي، 1415ق، ج 9، ص 340)، يا از راه رفتن با شدت و قوت (ابنعاشور، 1420ق، ج 18، ص 171؛ صادقي تهراني، 1365، ج 21، ص 131) که مستلزم حرکت زيورآلات پا و ايجاد صوت در آنها يا نمايان شدن بخشي از اندام زن براي ديگران است، نهي کرده است.
از حسن بصری نقل شده است: برخي از زناني که خلخال در پا داشتند، وقتي وارد بازار شده، با مردان مواجه ميشدند، يکي از پاها را به پاي ديگر ميزدند و با اين عمل مردان را از خلخالي که در پايشان بود آگاه ميساختند (ميبدي، 1371، ج 6، ص 521). در نقل ديگري آمده است: برخي از زنان جاهليت وقتي از مسيري عبور ميکردند و در پايشان خلخالي بود که صدا نداشت، پايشان را به زمين ميکوبيدند تا صداي آن ظاهر شود (ابنکثير، 1419ق، ج 6، ص 46).
ـ در جای سوم در آية «وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِي لَايرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيسَ عَلَيهِنَّ جُنَاحٌ أَن يضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيرَ مُتَبَرِّجَات بِزِينَة» (نور: 60)؛ و بر زنان ازكارافتادهاي كه [ديگر] اميد زناشويي ندارند، گناهي نيست كه پوشش خود را كنار نهند [به شرطي كه] زينتي را آشكار نسازند. این آیه زنان سالمند را با اينکه از حجاب معاف کرده، اما به آنان اجازه اظهار زينت و تبرج نداده و جواز برداشتن پوشش براي آنان را مشروط به عدم تبرج نموده است.
اکنون سؤال اين است که چرا خداوند متعال زنان را از اظهار زينت خود براي مردان، چه از طريق رفع حجاب و چه از طريق زدن پا بر زمين، نهي کرده است؟ به نظر ميرسد: حکمت اين نهي˚ پيشگيري از جلب توجه مردان به وسیله زنان و جلوگيري از تحريک شهوت جنسي آنان است. بر این قول چند مؤید وجود دارد:
مؤيد اول بر اين ادعا آن است که غير از محارم، دو گروه از کساني که شهوت جنسي در آنان نيست از عموم نهي در اين آيه استثنا گردیده و اظهار زينت براي آنان مجاز شمرده شده است:
يکي مردان عقبافتاده و کمعقل که شهوت جنسي و نياز به زن در آنها نيست: «أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ» (طباطبائي، بيتا، ج 15، ص 112).
دیگری کودکاني که به سن فهم مسائل جنسي نرسيدهاند: «أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ» (همان).
مؤيد دوم اين است که در برخي از روايات به اين فلسفه تصريح شده است: محمدبن سنان ميگويد: امام رضا در جواب سؤالات من، نامهاي برایم ارسال داشتند كه در فرازي از آن فرموده بودند: «حُرِّمَ النَّظَرُ إِلَي شُعُورِ النِّسَاءِ الْمَحْجُوبَاتِ بِالْأزْوَاجِ وَ غَيْرِهِنَّ مِنَ النِّسَاءِ لِمَا فِيهِ مِنْ تَهْيِيجِ الرِّجَالِ وَ مَا يَدْعُوا التَّهْيِيجُ اِلَی الْفَسَادِ وَ الدُّخُولِ فِيمَا لَايَحِلُّ وَ لَايَجْمُلُ وَ كَذَلِكَ مَا أشْبَهَ الشُّعُورَ...» (صدوق، 1378ق، ج 2، ص 98)؛ نگاه كردن به موهاي زنان شوهردار وغیرشوهردار حرام است؛ زيرا اين نگاه˚ مردان را تهييج و تحريك ميكند، و تهييج˚ شخص را به فساد و داخل شدن در حرام و اعمال ناپسنديده ميكشاند، و همچنين است حكم نگاه به غير مو... .
بنابراين يکي از علل مهم ممنوعيت زنان از اظهار زينت و اعلان آن به نامحرم، تأثير اين عمل بر مردان و تهييج شهوت جنسي آنان است. بنابراين از کلمات و ترکيبات آيات دال بر آثار حجاب ميتوان استفاده کرد که حجاب علاوه بر منافعي که براي زن محجبه دارد، تأثيرات فراواني نيز بر زندگي مادي و معنوي انسانهاي ديگر دارد. ازاينرو حجاب يک عمل اجتماعي است، نه يک عمل شخصي و فردي که به زندگي ساير افراد جامعه ارتباطي نداشته باشد.
ب. وجوب حجاب در سنجه شرطيت وجود انسانهاي ديگر
«وجوب حجاب» بهعنوان يکي از احکام اسلامي، حکمی فردي است يا اجتماعي؟
با توجه به تعريف و معيارهایي که براي حکم فردي و اجتماعي ارائه شد، ميتوان شواهد متعددي از درون آيات حجاب و از سبب نزول آنها اقامه کرد که وجوب حجاب از احکامي است که قانونگذار اسلام با توجه به وجود انسانهاي دیگر در جامعه و ارتباط و تعامل زنان با آنها، آن را تشريع کرده است. ازاينرو وجوب حجاب از احکام اجتماعي است، نه از احکام فردي که برخي براساس تعريف نادرستي از «حکم فردي» در نوشته خود از آن سخن گفتهاند (ايمني و ديگران، 1399). اينک به بيان شواهد قرآني اجتماعي بودن حکم حجاب ميپردازيم:
يکم. دلايل قرآني
برخي از کلمات بهکاررفته در آيات حجاب دلالت دارد بر اینکه در تشريع وجوب حجاب، وجود انسانهاي ديگر و ارتباط و تعامل زنان با آنان مدنظر بوده است که اينک به تبيين آنها ميپردازيم:
1. دلالت «يبدين» بر مشاهدهکنندگان
کلمه «يبدين» در آيه «لايُبْدِينَ زِينَتَهُنَ» از مصدر «ابداء»، به معناي پيدا کردن، علني ساختن، و آشکار نمودن است. (دهخدا، 1377، مدخل «ابداء»). فعل «ابداء» مصدر باب افعال است و بر دو چيز دلالت دارد:
يکي چيزي که شخص آن را آشکار ميکند و براي ديگران مکشوف و نمايان ميشود. اين شيء هميشه مفعول بيواسطه فعل «يبدي» قرار ميگيرد و در آيه نيز چنين است.
دیگری کسي که چيزي که شيء برایش آشکار ميگردد و به نمايش گذاشته ميشود تا آن کس آن چيز را ببيند و تماشا کند. اين شيء مفعول باواسطه «يبدي» است که با حرف «لام» آورده ميشود و متعلق به فعل «يبدي» است. برای مثال، در آيه «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما» (اعراف: 20) کلمه «ماووري» مفعول بيواسطه «يبدي» و چيزي است که شيطان درصدد آشکار کردن آن بود و کلمه «هما» مجرور به «لام» متعلق به «يبدي» و بيانگر کساني است که شيطان ميخواست آن شيء برايشان (آدم و حوا) آشکار شود.
همچنين در آيه «فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ» (يوسف: 77) ضمير «ها» مفعول بيواسطه «لم يبد» و آن چيزي است که يوسف ميدانست و براي برادرانش اظهار نکرد (تهمت دزدي)، و کلمه «لهم» مفعول باواسطه است که با لام متعدي شده و مقصود از آن کساني هستند که يوسف براي آنها اظهار نکرد (برادرانش).
با توجه به اين نکته کلمه «لايبدين» در آيه محل بحث بر دو چيز دلالت دارد:
1. چيزي که مفعول بيواسطه «يبدين» است و زنان آن را آشکار ميکنند (زينتهن: زينت زنان) که به صراحت در آيه آمده است.
2. مفعول به واسطه لام؛ يعني تماشاکنندگان و کساني که زنان زينتشان را نزد آنان به نمايش ميگذارند. اين مفعول در آيه به صراحت ذکر نشده است، ولي چون کلمه «يبدين» بر آن دلالت دارد، مفسران کلمات «ناظرين»، «اجانب» و «غيرمحرم» را مقدر دانسته و در تفسير آيه گفتهاند: «لايُبْدِينَ زِينَتَهُنَ ]للناظرين[» (ابنعطيه، 1422ق، ج 4، ص 178) يا «لايُبْدِينَ زِينَتَهُنَ ]للاجانب[» (ابنکثير، 1419ق، ج 6، ص 42) و «لايُبْدِينَ زِينَتَهُنَ ]لغير المحرم[» (طبرسي، 1372، ج 7، ص 217).
بنابراين خود کلمه «يبدين» در اين آيه دليل است بر وجود کسان ديگري در جامعه که زنان ـ خواهناخواه ـ ميتوانند با آنان ارتباط داشته باشند و زينتشان را براي آنان آشکار ميکنند. ازاينرو ميتوان گفت: کلمه «يبدين» دلالت دارد بر اینکه قانونگذار اسلام در تشريع حجاب، وجود انسانهاي ديگر در جامعه و ارتباط زنان با آنان را مد نظر داشته و با توجه به اين امر، حجاب را بر زنان واجب ساخته است. بنابراين وجوب حجاب يکي از احکامي است که قانونگذار اسلام براي ساماندهي و بهينهسازي رابطه زنان با مردان نامحرم در جامعه وضع کرده و يک حکم اجتماعي است، نه فردي.
2. دلالت «زينتهنّ» بر توجهکنندگان
کلمه «زينتهنّ» مرکب اضافي، به معناي «زينت زنان» است. «زينت» اسم هر چيزي است که با ضميمه شدن به چيز ديگری آن را زيبا ميکند (فراهيدي، ۱۴۰۹ق، ماده «زين») و نگاه و دل تماشاکنندگان را به سوي خود ميکشاند.
مراد از «زينتهنّ» به دليل اضافه به ضمير «هنّ» زينتهايي هستند که با زنان نسبت و ارتباط دارند. زينتهايي که با زنان ارتباط دارند دو نوعاند:
الف. زينتهاي مصنوعي که عبارتند از: جواهرات و زيورآلات؛ مانند انگشتر، گوشواره، گردنبند، سينهريز، النگو، دستبند، خلخال، انواع روغنهاي مو و صورت و انواع رنگهاي مو، ناخن و پوست و انواع لباسهاي زينتي؛
ب. زينتهاي طبيعي؛ مانند اندام و اعضاي بدن زنان و شکل و شمايل آنان (کلینی، 1407ق، ج 5، ص 521ـ520). اطلاق «زينتهنّ» (زينت زنان) در آيه هر دو نوع زينت را شامل ميشود.
از سوي ديگر چون «زينت زنان» به معناي چيزهايي در زنان است که ملازم با جلب توجه ديگران، بهویژه جنس مخالف است، پس خود کلمه «زينتهنّ» در اين آيه بر وجود انسانهاي ديگر و ارتباط زن با آنان دلالت دارد. ازاينرو ميتوان گفت: وجود کلمه «زينتهنّ» در آيه حاکي از آن است که قانونگذار اسلام با توجه به اين امر، حجاب را بر زنان واجب کرده است و ازاینرو حجاب يک حکم اجتماعي است.
3. دلالت «لِيُعْلَمَ» بر آگاهشوندگان
در آية «وَ لايَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَ» (نور: 31) «ليُعْلم» بيانگر علت نهي از زدن پا بر زمين يا به پاي ديگر است و دلالت دارد بر اينکه غير از زن که ضارب است، افراد ديگري نيز وجود دارند که شنوندگان اصوات زينتها هستند و زن به همين هدف که صداي زينتهاي خود به آنها بشنواند و توجه آنها را به خود جلب کند، اين کار را انجام ميدهد. ازاينرو کلمه «ليعلم» نيز در اين آيه حاکي از آن است که قانونگذار اسلام در تشريع حجاب، وجود انسانهاي ديگر و ارتباط زنان با آنان را مدنظر داشته و با توجه به آن حجاب را براي زنان تشريع کرده است و بدینروی، حجاب حکمی اجتماعي است، نه فردي.
4. دلالت «جلابيب» بر عرصه عمومي
«یا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» (احزاب: 59). «جَلَابِيبِ» جمع «جلباب»، به معناي ملحفه، چادر، عبا و لباس وسيعي است که از خمار وسيعتر و از ردا کوچکتر است (ازهرى، ۱۴۲1ق، ج 11، ص 64). برخي نيز در بيان معناي «جلباب» گفتهاند: «جلباب» اسم پوشش وسيعي در طول و عرض است که زنان عرب براي بيرون رفتن از خانه (طبرسي، 1372، ج 8، ص 578) از آن استفاده ميکرده و آن را روي لباسهايشان ميپوشيدهاند (يوسف موسى و صعیدی، بيتا، ماده «جلب»).
در گزارشي درباره خروج حضرت زهرا از خانه براي ديدار پدر آمده است: «فَلَبِسَتْ جِلْبَابَهَا وَ خَرَجَتْ حَتَّي دَخَلَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ» (سیدبن طاووس، 1420ق، ص 522). در گزارش ديگري درباره رفتن حضرت زهرا نزد ابوبکر براي احقاق حق خود آمده است: «لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَي رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ أَقْبَلَتْ فِي لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ ذُيُولَهَا مَا تَخْرِمُ مِشْيَتُهَا مِشْيَةَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِيبَكْرٍ» (طبرسي، 1403ق، ج 1، ص 97)؛ حضرت زهرا روسري بر سرشان بستند و چادر بر اندامشان پوشيدند و با گروهی از ياران و خويشان خود حركت كردند، بهگونهایکه چادرشان به زمين ميکشيد و پايشان روی آن قرار ميگرفت. راه رفتنشان از راه رفتن پدرشان كم نداشت و با همان عظمت و متانت و وقار رسول اكرم حركت میكردند تا وارد مسجد شدند و با ابوبکر روبهرو گشتند.
اين دو گزارش نيز مؤيد اين معناست که زنان براي خروج از خانه و حضور در اجتماع مردم از جلباب استفاده میکردهاند.
با توجه به کارکردي که براي «جلباب» در لغت آمده است و با توجه به گزارشي که از کيفيت پوشش حضرت زهرا براي بيرون رفتن از خانه نقل شد، ميتوان از کلمه «جلباب» نيز استفاده کرد که قانونگذار اسلام در تشريع حجاب، وجود انسانهاي ديگر و ارتباط زنان با آنان را ملاحظه کرده و حجاب را بر زنان واجب ساخته است.
دوم. دلايل روايي
گزارشهایی که در سبب نزول آيات حجاب نقل شده نيز شاهد بر اين است که حکم حجاب با توجه به وجود انسانهاي ديگر در جامعه و ارتباط زنان با آنان تشريع شده است. برخي از اين گزارشها عبارتند از:
1. سبب نزول آية 30 نور
در سبب نزول آيه «قُلْ لِلْمُوْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ...» از امام باقر نقل شده است: جوانى از انصار در مسیر خود با زنى روبهرو شد. چهره زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامى که زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مىکرد، درحالىکه راه خود را ادامه مىداد، تا اینکه وارد کوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مىکرد. ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزى استخوان یا قطعه شیشهاى که در دیوار بود صورتش را شکافت. هنگامى که زن گذشت، جوان به خود آمد، دید خون از صورتش جارى است و به لباس و سینهاش ریخته است. با خود گفت: به خدا سوگند! خدمت پیامبر مىروم و این ماجرا را بازگو مىکنم. هنگامى که چشم رسول خدا به او افتاد، فرمود چه شده است؟ جوان ماجرا را نقل کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و آية «قُلْ لِلْمُوْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ...» را آورد (کليني، 1407ق، ج 5، ص 521).
2. سبب نزول آيه 59 احزاب
در شأن نزول آیة «یاأَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» (احزاب: 59) آمده است: آن ایام زنان مسلمان به مسجد مىرفتند و پشت سر پیامبر نماز مىگزاردند. هنگام شب، موقعى که براى نماز مغرب و عشا مىرفتند، بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مىنشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را میآزردند و مزاحم آنان مىشدند. آیه فوق نازل شد (قمي، 1363، ج 2، ص 196).
امينالاسلام طبرسي در شأن نزول آيه از ضحّاك، سدّي و كلبي گزارش کرده است که برخي از اهل زنا و مردان هوسران شبهنگام از خانه بيرون آمده، به دنبال کنيزان بودند و اگر در کوچه زني را ميديدند، آزار ميدادند (طبرسي، 1372، ج 8، ص 580). نظير اين سبب نزول را ابوالفتوح رازي نیز نقل کرده است (ابوالفتوح رازي، 1408ق، ج 16، ص 21).
نتيجهگيري
1. «امر فردي» و «امر اجتماعي» داراي دو معناست: نخست. به معناي «عمل فردي» و «عمل اجتماعي» که مربوط به حوزه عمل است و با معيار «محدوده تأثيرگذاري» سنجيده و درباره فردي يا اجتماعي بودن آن داوري ميشود. دوم. به معناي «حکم فردي» و «حکم اجتماعي» که مربوط به حوزه حکم شرعي است و با معيار «لحاظ وجود انسانهاي ديگر و تعامل با آنان سنجيده و درباره فردي يا اجتماعي بودن آن قضاوت ميشود.
2. حجاب از ديدگاه قرآن، چه بهعنوان «عمل اختياري» باشد و چه بهعنوان «حکم شرعي»، از امور اجتماعي است؛ زيرا هم آثاري که قرآن براي حجاب ذکر کرده فراتر از حوزه زندگي فرد زن محجبه است و بر زندگي ديگران تأثيرگذار است و هم شواهد متعددي در درون آيات حجاب حاکي از آن است که تشريع حجاب براي زنان به لحاظ وجود انسانهاي ديگر در جامعه و ارتباط زنان با آنان بوده است. اين حجاب مرتبط با حقوق عامه است و نفع و ضرر آن متوجه همه مردم جامعه است و ازاینرو مردم بهطور عام و حکومت به شکل ويژه نسبت به رعايت حجاب در جامعه تکليف و مسئوليت دارند.
- نهجالبلاغه، 1414ق، تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت.
- ابنطاووس، عليبن موسي، 1420ق، طرف من الأنباء و المناقب، مشهد، المرتضي.
- ابنعاشور، محمدطاهر، 1420ق، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
- ابنعطيه اندلسى، عبدالحقبن غالب، 1422ق، المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، تحقيق عبدالسلام عبدالشافى محمد، بيروت، دارالكتب العلميه.
- ابنكثير دمشقي، اسماعيلبن عمر، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، تحقيق محمدحسين شمسالدين، بيروت، دار الكتب العلميه.
- ابوالفتوح رازى، حسينبن على، 1408ق، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، تحقيق محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى.
- ازهري، محمدبن احمد، 1421ق، تهذيب اللغه، بيروت، دار التراث العربي.
- اصفهاني، سيدابوالحسن، 1409ق، وسيلة النجاه، با حواشي امام خميني، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- ايازي، سيدمحمدعلي، 1387، «نقد و بررسي ادله فقهي الزام حکومتي حجاب»، در: مجموعه مقالات: حجاب؛ مسئوليتها و اختيارات دولت اسلامي، به کوشش ابراهيم شفيعي سروستاني، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- ايمني، معصومه و ديگران، 1399، «وجوب حجاب، حکم فردي با آثار اجتماعي»، پژوهشنامه اسلامي زنان و خانواده، سال هشتم، ش 19، ص 157ـ177.
- آلوسى، سيدمحمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق على عبدالبارى عطيه، بيروت، دارالكتب العلميه.
- بيرو، آلن، 1380، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمة باقر ساروخاني، چ چهارم، تهران، كيهان.
- حسينى عاملى، سيدجوادبن محمد، 1419ق، مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة، قم، جامعة مدرسين.
- دهخدا، علياکبر، 1377، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد، بيتا، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دار القلم.
- رجبي، عباس، 1389، «نقش حجاب و پوشش زن در سلامت روان»، پژوهشنامه اسلامی زنان و خانواده، ش 6، ص 55ـ70.
- سروش محلاتی، محمد، 29/5/1399، «سلسله نشستهای چالشهای فقهی مسأله حجاب» با عنوان« بازشناسی ماهیت حکم حجاب»، در: jamaran.ir
- صدر، شادي، 1382، «آيا حكومت مسئول بيحجابي است؟»، زنان، ش 103، ص 116.
- صادقي تهراني، محمد، 1365، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، چ دوم، قم، فرهنگ اسلامي.
- صدوق، محمدبن علي، 1378ق، عيون أخبار الرضا، تصحيح مهدي لاجوردي، تهران، جهان.
- طباطبائى، سيدمحمدحسين، بيتا، الميزان فى تفسير القرآن، قم، جامعة مدرسين.
- طباطبايي يزدي، سيدمحمدکاظم، 1419ق، العروة الوثقي فيما تعم به البلوي، قم، جامعة مدرسين.
- طبرسى، احمدبن على، 1403ق، الإحتجاج على أهل اللجاج، تصحيح محمدباقر خرسان، مشهد، مرتضي.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- طوسي، محمدبن حسن، 1390ق، الاستبصار في ما اختلف من الاخبار، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- غلامي، علي، 1392، «حجاب در کشاکش حريم خصوصي و حقوق عمومي»، مطالعات حقوقي دولت اسلامي، سال دوم، ش 4، ص 111ـ133.
- فاضل مقداد، مقدادبن عبدالله، 1425ق، كنز العرفان فى فقه القرآن، تهران، مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى.
- فراهيدى، خليلبن احمد، 1409ق، كتاب العين، قم، هجرت.
- ـــــ ، بيتا، العين، چ دوم، قم، هجرت.
- قمي، عليبن ابراهيم، 1363، تفسير القمي، تحقيق طيب موسوي جزائري، چ سوم، قم، دارالکتاب.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، تصحيح علياکبر غفاري و محمد آخوندي، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- گولد، جوليوس و ويليام ل. كولب، 1376، فرهنگ علوم اجتماعي، به كوشش محمد جوادي زاهدي، چ دوم، تهران، مازيار.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1380، نظريه حقوقي اسلام، تحقيق و نگارش محمدمهدي نادري قمي و محمدمهدي کريمينيا، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، 1386، مسئله حجاب، تهران، صدرا.
- معظمي گودرزي، زهرا و ديگران، 1398، «بررسي جامعهشناختي نقش حجاب بر احساس امنيت و اعتماد اجتماعي شهروندان»، دانش انتظامي مركزي، ش 28 (4)، ص 145ـ170.
- معين، محمد، 1381، فرهنگ فارسي معين، تهران، اميركبير.
- ملکافضلي اردکاني، محسن و فاطمه فلاح، 1394، «تحليل و نقد ادله فردي بودن حجاب»، فقه و اصول، سال چهل و هفتم، ش 101، ص 183-204.
- ميبدى، احمدبن محمد، 1371، كشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقيق علىاصغر حكمت، چ پنجم، تهران، اميركبير.
- وليليام، آوتويت و تام باتامور، 1392، فرهنگ علوم اجتماعي قرن بيستم، ترجمة حسن چاوشيان، تهران، نشر ني.
- يوسف موسى، حسين و عبدالفتاح صعيدي، بيتا، الإفصاح في فقه اللغه، چ چهارم، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.