تفاوت انسان و حیوان در قرآن با نگاهی به آثار آیتالله مصباح یزدی*


Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
با وجود شباهتهاي ظاهري جانداران با يکديگر، تفاوتهايي در آفرينش آنها به چشم ميخورد که منجر به نامگذاري و دستهبندي آنها در گونههایی شده است. امروزه قریب دو ميليون گونه موجود زنده در زمين شناسايي و نامگذاري شده که يکي از آنها انسان است. انسان به گواهي بسياري از دانشمندان علوم عقلي و تجربي، بيشترين تفاوت را با ساير جانداران، از جمله حيوانات دارد. اين تفاوتها بحثهاي متعددي را درباره منشأ و حکمت آنها برانگيخته است.
برخي از زيستشناسان با تکيه بر نظريه «تکامل»، انسان را ثمره فرگشت جانداران تکسلولي در ساليان دراز دانستهاند (داوکينز، 1392، ص 1ـ25) و برخي بهتبع اين نظريه، انسان را «ميمون برهنه» ناميدهاند! (ر.ک: موريس، 1356، ص 13). برخي از آنان تفاوت انسان را با ساير جانداران مانند شامپانزهها به اموري مانند وسعت حجم مغز و پيچيدگي و سرعت فرايندهاي ذهني تقليل دادهاند. برخي مکاتب تجربهگراي بشري نيز با قطعنظر از منشأ الهي انسان و با تکيه به همين سنخ از تفاوتها، انسان را «محور هستي» قلمداد کردهاند که حاصل چنين تفکري اصالت ماده، سودانگاري و نفي ارزشهاي حقوقي و اخلاقي ماورايي و فضايل و کمالات معنوي است (رجبي، 1394، ص 55).
طبق آموزههاي قرآن کريم، خداوند عنايتي خاص به آفرينش انسان داشته است؛ او را با دو دست قدرت خود آفريده (ص: 75)، از روح خود در کالبدش دميده (حجر: 29)، با تعليمي ويژه، شايسته جانشيني خود قرار داده (بقره: 30ـ31) و به تناسب مسئوليتش از استعدادها و تواناييهاي خاصي بهرهمند ساخته است (طلاق: 7). از منظر قرآن انسان از جهات گوناگون با ساير جانداران، از جمله حيوانات تفاوت دارد.
پژوهش حاضر به بررسي تفاوتهاي اساسي انسان با حيوان از منظر قرآن با تأکيد بر ديدگاههاي حکيم و مفسر فرزانه علامه مصباح يزدي پرداخته و پاسخ سؤالات ذيل را با تکيه بر منابع مذکور واکاوي کرده است:
1. تفاوت انسان با حيوان در پيدايش نخستين چيست؟
2. انسان با حيوان در مراحل آفرينش چه تفاوتی دارد؟
3. تفاوت انسان با حيوان در هويت حقيقتي و ابعاد وجودي چيست؟
4. انسان با حيوان در استعدادها و قواي نفساني چه تفاوتی دارد؟
شناخت تفاوتهاي انسان با ساير جانداران، بهويژه حيوانات از نظر قرآن، جايگاه و ارزش او را در نظام آفرينش آشکار ميکند و از اين رهگذر زمينه پيريزي نظامات اجتماعي را بر اساس مباني انسانشناسي الهي فراهم ميآورد.
پيش از اين پژوهشهايي درباره کرامت انسان در قرآن سامان يافته است. از جمله اين آثار ميتوان از مقاله «کرامت انساني در پرتو قرآن و روايات» (سليمي زارع و قاضيزاده، 1386) نام برد. در اين مقاله به کرامت انسان و ويژگيهاي تکويني او، همچون استواي قامت، تناسب در خلقت، داشتن روح خدايي، تسخير ساير موجودات، و مقام خلافةاللهي اشاره شده است.
اثر ديگر مقاله «کرامت ذاتي انسان در قرآن؛ مؤلفهها و لوازم وجودي» (مشايخي و آريان، 1398) است. اين پژوهش به مؤلفههاي کرامت ذاتي در ساحت جسماني و روحاني پرداخته و در اين دو ساحت مؤلفههايي، مانند صورتگري انسان، تسويه، تعديل و ترکيب جسماني، آفرينش موزون، شگفتي اندامها، قدرت تکلم، شگفتي حواس ظاهري، تفکر و تعقل، برخورداري از فطرت، و برخورداري از اختيار را بيان کرده است.
اين آثار ارجمند عمدتاً درصدد بيان ويژگيهاي انسان در قرآن بودهاند؛ ولي پژوهش حاضر درصدد بيان تفاوت انسان با حيوان در قرآن با تأکيد بر ديدگاه آيتالله مصباح يزدي است.
پيش از پرداختن به پاسخ سؤالات محوري اين پژوهش، توضيحي درباره مفاهيم کانوني آن ارائه ميدهيم:
واژه «تفاوت» از ماده «فوت» به معناي دور شدن چيزي است، بهگونهايكه دستيابي به آن دشوار باشد (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 646). «تفاوت» مصدر باب «تفاعل» به معناي دوري و اختلاف دو چيز در اوصاف و خصوصيات است. گويا هر دو از يکديگر دورند و خصوصياتي در يکي هست که در ديگري نيست (ابنفارس، 1404ق، ج 4، ص 457). مقصود از «تفاوت انسان با حيوان» ويژگيهايي است که انسان را از حيوان در اوصاف متمايز ميسازد.
تفاوتهاي انسان با حيوان در قرآن بسيار است که در ادامه به مهمترين آنها با توجه به سؤالات محوري پژوهش ميپردازيم:
نحوه خلقت نخستين
مراد از «خلقت نخستين»، خلقت اولين موجودي است که با نام «انسان» شناخته ميشود. از ديدگاه قرآن، برخلاف نظريه «تکامل زيستي»، نخستين انسان از موجودي شبيه خودش آفريده نشده، بلکه آفرينشي مستقل و متمايز داشته است. آيات متعددي بر آفرينش مستقل و ممتاز نخستين انسان دلالت دارد. از ديدگاه آيتالله مصباح يزدي از روشنترين آنها آيه ذيل است: «إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اَللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قال لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (آلعمران: 59). اين آيه با تشبيه حضرت عيسي به حضرت آدم در آفرينش اعجازگونه، مضمون آيه 7 سورة «سجده» را در آفرينش مستقيم نخستين انسان از خاک تأييد ميکند.
توضيح اينکه عدهاي از اهل کتاب تولد حضرت عيسي را بدون پدر دليل بر اين ميدانستند که وي فرزند خداست و از جنبه الوهي برخوردار است! (ر.ک: توبه: 30). خداوند با تشبيه وی به حضرت آدم در آفرينش اعجازآميز، جنبه الوهيت او را نفي ميکند، با اين بيان که همانگونه که شما قبول داريد حضرت آدم با نداشتن پدر، آفريده خدا بوده، ولادت بدون پدر حضرت عيسي نيز دليل بر الوهيت او نيست، بلکه او نيز مانند حضرت آدم آفريده خداست.
استدلال مزبور این فرض را که آدم از نسل مياني بين خاک و خود به وجود آمده، دفع ميکند؛ زيرا طبق چنين احتمالي سؤالکنندگان ميتوانستند ادعا کنند که ميان آدم و خاک، انسانهايي بودهاند که آدم از نطفه آنها به وجود آمده، اما چنين ادعايي نکردهاند. بنابراين، بايد گفت: حضرت آدم از نسل هيچ موجود ديگري به وجود نيامده، بلکه آفرينشي ممتاز و مستقل داشته است (ر.ک: مصباح يزدي، 1398الف، ص 336ـ337). اگر نتوانيم اين ديدگاه را درباره همه انسانها در طول تاريخ بشر اثبات کنيم، قطعاً درباره نسل کنوني بشر صادق است (ر.ک: مصباح يزدي، 1376). آيات ديگري نيز بر آفرينش مستقل و متفاوت نخستين انسان دلالت دارد که مجال بيان آنها نيست (ر.ک: مصباح يزدي، 1398الف، ص 337).
اما قرآن درباره چگونگي آفرينش نخستين حيوانات در زمين سخني ندارد. اگر فرض کنيم نخستين حيوانات در زمين در اثر تکامل زيستي از موجوداتي شبيه خود پديد آمدهاند، باز بايد خلقت نخستين انسان را از نخستين حيوانات متفاوت بدانيم؛ زيرا دليل متقني نداريم که نخستين انسان طبق همين روند پديد آمده باشد، بلکه دليل قرآني برخلاف آن داريم. آيات قرآن ظهور روشني در اين ديدگاه دارند که حضرت آدم و همسرش نياکان نسل کنونی بشرياند و خلقت آن دو مستقيماً از خاک بوده است (ر.ک: حجرات: 13؛ نساء: 1؛ اعراف: 27؛ آلعمران: 59 و61 و62؛ آريان و همکاران، 1395، ص 22ـ48).
برخورداري از روحی متمايز
براساس آيات قرآن، آدمي ـ اعم از نخستين انسان و نسل او ـ در آفرينش، مرحلهاي متفاوت از ساير جانداران داشته و در آن مرحله، واجد حقيقتي متعالي شده که حاصل آن، برخورداري او از حياتي متفاوت از حيات حيواني بوده است. آيات متعددي بر خلقت روح بهمثابه حقيقتي متمايز در مرحلهاي از آفرينش نخستين انسان و نسل او دلالت دارد. قرآن کريم در اينباره ميفرمايد: «اَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اَلْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِين ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ» (سجده: 7ـ9).
نفخ روح در اين آيه با توجه به سياق آن، ظاهراً عام و شامل همه انسانهاست؛ زيرا ابتدا خلقت جسم انسان نخستين را از «طين» و سپس خلقت نسل انسان را از «ماء مهين» را بيان مينمايد و در نهايت، حکم کلي درباره تسويه و نفخ روح را که شامل هر دو (نخستين انسان و نسل بشر) ميشود، بيان ميکند (مصباح يزدي، 1398الف، ص 343).
آفرينش روح در نسل بشر در برخي آيات با تعبير «انشاء» بيان شده است: «ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا اَلْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» (مؤمنون: 14). تعبير «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» حکايت از مغايرت روح با بدن دارد؛ زيرا «انشاء» دلالت بر آفرينش امري جديد دارد که قبلاً نبوده است (ر.ک: راغب اصفهانی، 1412ق، ص 807، ماده «نشأ»). از برخي ديگر از آيات قرآن نيز آفرينش ممتاز و تعلق دفعي روح به بدن در مرحلهاي از خلقت استفاده ميشود (در اينباره، ر.ك: طباطبائی، 1390ق، ج 12، ص 154).
چون گياهان از فعاليتهاي حياتي، مانند رشد و توليدمثل، و حيوانات، افزون بر آن از حس و حرکت ارادي برخوردارند، برخي حکما ـ بهترتيب ـ براي گياهان و حيوانات، روح نباتي و حيواني قائل شدهاند؛ اما روح انساني حقيقتي متعالي و متفاوت از روح نباتي و حيواني است. روح انساني از چنان منزلت و شرافتي برخوردار است که خداوند آن را به خود نسبت داده (اسراء: 85؛ حجر: 29؛ ص: 72) و به واسطه قابليتهاي آن، انسان را خليفه خود در زمين قرار داده است (بقره: 30ـ33).
تعالي و تمايز روح انسان از روح نباتي و حيواني از آياتي چند قابل استفاده است؛ ازجمله اينکه خداوند به واسطه اعطاي روح به انسان، او را شايسته سجده فرشتگان دانسته است: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِين» (حجر: 29). آيه حاکي از شرافت روح انساني است؛ زيرا در اين آيه «روح» به خداوند نسبت داده شده است. چنين تعبيري (روحي) تنها درخصوص روح انسان به کار رفته است.
علامه طباطبائي با توجه به برخي آيات قرآن، روح را نازلهاي از عالم امر (عالم ملکوت) ميداند: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» (اسراء: 85). اگر در اين آيه مراد از «روح» روح انساني باشد به اجمال بيان ميکند که روح از امر خداوند است که دفعتاً به وجود ميآيد. اين نوع آفرينش ويژگي موجودات غيرمادي است، برخلاف جسم انسان که از مقوله «خلق» است و به تدريج، تکوين مييابد (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج 12، ص 154).
برخورداري از بينشها، گرايشها و تواناييهاي فطري
از مهمترين امتيازهاي انسان بر حيوانات اين است که افزون بر امور غريزي، مانند ميل به غذا و ميل جنسي ـ که زمينه تداوم حياتش را در زمين فراهم ميکند ـ از بينشها، گرايشها و تواناييهايي فطري برخوردار است که مسير او را براي هدفي متعالي (قرب الهي) هموار ميسازد (ر.ك: مصباح يزدي، 1394الف، ج 2، ص 33).
واژه «فطري» دو کاربرد رايج دارد:
کاربرد اول در مواردي است که چيزي مقتضاي فطرت (نوع آفرينشِ موجودي) باشد. امور فطري به اين معنا سه ويژگي دارند:
ویژگی اول: نيازي به تعليم و تعلّم ندارند.
ویژگی دوم: قابل تغيير و تبديل نيستند.
ویژگی سوم: در همه افراد آن نوع با شدت و ضعف يافت ميشوند.
امور فطري با توجه به ابعاد وجودي انسان به سه دسته «اميال»، «گرايشها» و «توانشهاي فطري» قابل تقسيم است: شناختها، گرايشها و توانشهاي فطري مقتضاي نوع آفرينش انسان و لازمه وجود او هستند.
کاربرد دوم واژه «فطري» در برابر واژه «غريزي» است. «فطري» به اين اصطلاح به ويژگيهاي نوع انسان اختصاص داده ميشود، برخلاف امور غريزي که در حيوانات نيز وجود دارد. در اين نوشتار «فطري» به معناي دوم مراد است. بنابراين در اينجا مراد از فطري بودن بينشها و گرايشها و توانشهاي آدمي، غيرغريزي بودن آنها و اختصاص آنها به انسانهاست که در ادامه به اثبات اختصاصي بودن اين امور از ديدگاه قرآن خواهيم پرداخت.
خاستگاه اين امور فطري از ديدگاه آيتالله مصباح يزدي، نفس آدمي است که در مرحلهاي از آفرينش وي به بدنش تعلق گرفته است. اين ابعاد در همان حالي که ابعاد نفس هستند، از ابتدا بهحسب آفرينشي الهي، جهت نامحدودي را نشان ميدهند و سمت و سويي الهي دارند (مصباح يزدي، 1394الف، ج 2، ص 32ـ34). آياتي از قرآن بر اختصاص چنين بينشها، گرايشها و توانشهايي به انسان دلالت دارند که در ادامه به آنها اشاره میکنیم:
1. برخورداري از بينشهاي فطري
صريحترين آيه در زمينه فطرت آدمي آية «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّهِ ذلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّاسِ لايَعْلَمُونَ» (روم: 30) است. اين آيه با تعبير «فطرت الله» و «فطر الناس عليها» به آفريده شدن همه انسانها با فطرت الهي اشاره کرده است. واژه «فطرت» در قرآن کريم تنها يکبار، آن هم درباره انسانها بهکار رفته است که بر نوع آفرينش او دلالت دارد.
در اين آيه، نخست توجه به «دين» امر شده و سپس به اين نكته اشاره گردیده كه اين امر موافق و بهمقتضاي سرشتي است كه خداي متعال انسانها را بر آن آفريده و قابل تغيير و تبديل هم نيست؛ و اضافه شده است كه دين استوار همين است. در پايان نيز خاطرنشان شده كه بيشتر مردم از اين مطلب آگاه نيستند.
درباره هماهنگي دين با فطرت انساني، سه تحليل صورت گرفته است:
ـ برخي گفتهاند: منظور از فطري بودن دين اين است كه كليات احكام دين و اصول و قواعد كلي آن، مانند اصل «توحيد»، برپايي عدل و ديگر مسائل اساسي اسلام با فطرت آدمي سازگار و با خواستها، بينشها و گرايشهاي انساني هماهنگ است. طبق اين احتمال، خداشناسي و خداپرستي جزئي از فطرتي است كه در آيه شريفه ذكر شده است.
ـ تفسير ديگري كه به تفسير اول نزديك است، اين است كه حقيقت دين كه طبق آيه 19 سورة «آلعمران» «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَم» تسليم بودن در برابر خداي متعال و خضوع در برابر اوست و در شكلهاي گوناگون عبادت و اطاعت از دستورها و قوانين الهي تجلي ميكند، موافق فطرت انسان است. طبق اين احتمال، منظور از «فطري بودن دين» اين است كه تسليم بودن در برابر خدا و خداپرستي ـ كه ريشه همه احكام و فروعات دين است ـ امري فطري است. طبق اين تفسير، آيه شريفه مستقيماً ناظر به خداشناسي نيست، ولي ميتوان گفت: لازمه فطري بودن خداپرستي و گرايش به خضوع در برابر خدا، وجود نوعي شناخت از خداي متعال است؛ زيرا هر گرايشی در انسان، متعلَّق خود را نشان ميدهد و با نوعي شناخت به متعلَّقش همراه است.
ـ احتمال ديگر آن است كه بگوييم: مراد از فطري بودنِ دين در آيه شريفه، فطري بودن همان شناخت حضوري و قلبي به خداوند است که مؤيداتي از روايات هم دارد (صدوق، 1398ق، ص 330؛ مجلسي، 1403ق، ص 287). بههرحال، اين آيه بر برخورداري انسان از شناختي فطري دلالت دارد که در همه انسانها ـ کموبيش ـ از ابتداي خلقت بوده است (مصباح يزدي، 1389، ص 98ـ100).
هرچند بر حسب لغت امکان کاربرد واژه «فطرت» درباره حيوانات هم هست، اما از آيه «فطرت»، برخي ويژگيهاي فطري، از قبيل الهي بودن، هماهنگي با دين خدا، و تبديلناپذيري قابل استنباط است که به انسان اختصاص انسان دارد (مصباح يزدي، 1394ب، ص 88ـ94). افزون بر فطري بودن شناخت توحيدي، آياتي از قرآن بر فطري بودن اعتقاد به برخي ديگر از صفات الهي، مانند خالقيت، ربوبيت و الوهيت دلالت دارد که مجال شرح و بيان آنها نيست (مصباح يزدي، 1389، ص 110ـ117).
2. برخورداري از گرايشهاي فطري
انسانها علاوه بر بينشهاي فطري توحيدي، از گرايشهاي فطري متعالي نيز برخوردارند که با بينشهاي فطري همراهند. در انسان دو نوع گرايش به خدا وجود دارد که نقطه جدايي ميان انسان و حيوان بهشمار میروند: «خداجويي فطری» و «خداپرستي فطري» که در همه افراد در همه زمانها هست و نسبت به اصل آن اختلافي نيست؛ چنان که خداوند ميفرمايد: «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ الله» (روم: 30).
«خداجويي فطري» يعني: انسان ميل و کشش قلبي به سوي خدا دارد که موجب ميشود در جستوجوي خدا برآيد، و منظور از «خداپرستي فطري» اين است که انسان بنا بر فطرت خويش، طالب پرستش خدا و کرنش و خضوع در برابر اوست (مصباح يزدي، 1389، ص 76و99ـ100). چنين گرايشهايي که از ابعاد متعالي روح انسان است، در حيوانات به صورتي که در انسان ميشناسيم، يافت نميشود و يا ـ دستکم ـ وجود آنها در حيوانات براي ما از طرق عادي اثباتپذير نيست.
3. برخورداري از استعدادها و تواناييهاي ويژه
«توانایي» يعني: آنچه مبدأ فعاليت آدمي ميگردد و هر کس در وجود خود مييابد که از چنين تواناييهايي برخوردار است. دايره اين فعاليتها اعم از تلاشهاي جسماني و فعاليتهاي دروني و پنهان است؛ مانند درک و تصديق يا تصميم بر انجام امور که خاستگاه آن ذات نفس و درون روح است (مصباح يزدي، 1394الف، ج 2، ص 33). اين تواناييها، نه از سنخ بينش فطرياند و نه گرايش فطري، بلکه ابزارها يا تواناييهايي هستند که با آنها علومي کسب يا گرايشهايي به فعليت ميرسند (ابوترابي، 1397، ص 148). انسان از اقسامي از توانايي برخوردار است که مختص اوست و توضيح بيشتر درباره آنها در ادامه خواهد آمد.
الف. عقل و توان اندیشهورزي
از بزرگترين موهبتهاي الهي به انسان و مهمترين وجوه تمايز او از ساير جانداران، برخورداري از قوه عقل و نيروي تفکر است. عقل در انسان نيرويى است که به کمک آن ميتواند حقايق را بشناسد و مجهولات را از خلال امور بديهى و دادههاى قطعى علوم ديگر معلوم سازد (مصباح يزدي، 1393، ص 67). دليل قرآني اختصاص اين توانايي به انسان آن است که قرآن کساني را که از اين توان و استعداد خدادادي انسان استفاده نميکنند، به چارپاياني مانند کرده است که از انديشه بيبهرهاند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ اَلْغافِلُونَ» (اعراف: 179). حقيقت مسخ انساني خروج از حد انسانيت و قرار گرفتن در رديف حيوانات با توجه به آيه مذکور آن است که انسان کمالات انساني خويش (ازجمله انديشهورزي و عاقبتانديشي) را يکسره کنار بگذارد (مصباح يزدي، 1394الف، ج 1، ص 166).
از بررسي مجموعه آياتي که در قرآن مجيد آدمي را به تعقل و تفکر دعوت ميکند، بهسهولت ميتوان نتيجه گرفت که از ديدگاه اين کتاب آسماني، حيات انساني حياتي فکري است و از مهمترين وجوه تمايز انسان و حيوانات اين است که انسان موجودي متفکر است و زندگي بشر نيز بدون تفکر و تعقل سامان نميپذيرد.
مسئله تفکر بهقدري از نظر قرآن اهميت دارد که قرآن کريم ايمان را بر پايه تعقل و تفكر گذاشته است: «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اَللّهِ وَ يَجْعَلُ اَلرِّجْسَ عَلَى اَلَّذِينَ لايَعْقِلُونَ» (يونس: 100). اگر لطف الهي و ياري و هدايت او از طريق عقل و پيامبران نباشد، انسان توفيق ايمان نمييابد، و افرادي كه تفكر و تعقل نمىكنند سرانجام گرفتار پليدى شك و ترديد و بينش نادرست مىشوند.
قرآن کريم در آية 22 سورة «انفال» بدترين جنبندگان را کساني ميداند که انديشه نميکنند: «إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ اَللّهِ اَلصُّمُّ اَلْبُكْمُ اَلَّذِينَ لايَعْقِلُونَ» (انقال: 22)، و در آيه 179 سورة «اعراف» کساني را که کفر ميورزند از بدترين جنبندگان ميشمارد. از دو آيه اين نتيجه به دست ميآيد که کفر˚ حاصل عدم تعقل است و انسانهايي که از قوه انديشه خود بهرهاي نميبرند از نظر خداوند در رديف پستترين جنبندگان جاي دارند. همچنين از آيه 179 سورة «اعراف» بهدست ميآيد که عقل و انديشهورزي ويژه انسان است؛ زيرا اين آيه انسان بيتوجه به اين موهبت را بدتر از چارپايان ميشمارد، و از اينجا بهدست ميآيد که چارپايان از موهبت عقل بيبهرهاند.
طبق آيات قرآن، انسان در ابتداي خلقتش از هرگونه علم و دانشي محروم بوده و سپس به فضل الهي ابزارهاي حسي و عقلي را براي درک حقايق دريافت کرده است: «وَ اَللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لاتَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل: 78). صدر آيه داشتن هر نوع علمي را در دوران ابتدايي خلقت از انسان نفي ميکند و در ادامه به مبادى اين علم كه خداى تعالى به انسان انعام كرده است، اشاره ميکند. مبدأ تمام تصورات انسان حواس ظاهري اوست که عمده آنها حس باصره و حس سامعه و مبدأ تصديق و فكر قلب است (طباطبائي، 1390ق، ج 12، ص 312).
منظور از علمي که در آيه مذکور از انسانها نفي شده شناخت آگاهانهاى است که براى ما انسانهاى عادى به تدريج به واسطه ابزارهاي حسي، نيروي عقل و توجه به درون تحقق مييابد و در ابتداي خلقت فاقد آن هستيم. علم ـ اعم از حصولي و حضوري ـ در انسانهاي عادي در آغاز آفرينش جز به شکل بالقوه و ناآگاهانه وجود ندارد و به تدريج در سنين و فصول گوناگون زندگى و تحت شرايط مناسب، به فعليت ميرسد و شکوفا مىگردد (مصباح يزدي، 1394الف، ج 1، ص 236).
هرچند انسان و حيوان در قواي ادراکي حسي کم و بيش شباهتهايي دارند و حتي ممکن است برخي از حيوانات از قواي حسي قويتري بهرهمند باشند، اما قوه عاقله که با تجزيه و ترکيب دادههاي حسي بهدست ميآيد، مخصوص انسان است. بدینروی ـ چنانکه گذشت ـ آياتي از قرآن افرادي را که صرفاً براساس غريزهشان عمل ميکنند و از قوه انديشه خود استفادهاي نميبرند، در رديف چارپايان قرار داده است (اعراف: 179).
آيات يادشده بر استفاده درست از ادراکات انساني تکيه ميکنند و بهره نگرفتن از اين قواي ممتاز خدادادي را با فقدان انسانيت همراه و همسو ميدانند. اينگونه آيات اين حقيقت را به بشر گوشزد ميکنند که نينديشيدن و استفاده ناصحيح از نعمت بزرگي، همچون انديشهورزي که انسان را از حيوان متمايز ميکند، آدمي را تا مقام پست حيواني تنزل ميدهد (مصباح يزدي، 1394الف، ج 1، ص 250ـ256).
ب. ترجیح گرایشهاي متعالی
از ويژگيهاي انسان، برخورداري از دو دسته گرايشهاي پست و متعالي است. گاهي گرايشهاي پست و متعالي با يکديگر تزاحم پيدا ميکنند؛ به اين معنا که انسان خود را در برزخ پيروي از يکي از اين دو ميبيند: تأمين هريک از دو گرايش براي انسان لذتآفرين است؛ اما اين لذتها به حسب مرتبه و پايداري، يکي نيستند. حيوانات صرفاً تابع غرايز و کششهاي پست و حيوانياند؛ اما نفس انسان اين توانايي را دارد که در پرتو نور عقل، به سنجش ميان اين گرايشها بپردازد و براي رسيدن به لذتي برتر و پايدارتر و ارجمندتر، از گرايشهاي پست و ناپايدار حيواني صرفنظر و يا تنها در چارچوبي خاص آنها را تأمين کند.
او همچنين ميتواند با بهرهگيرى از شيوههايى همچون موعظه، تحصيل، تعليم و تربيت، به تعديل يا تقويت يا تضعيف خواستهها و اميالخود بپردازد، درحالىکه حيوانات از تمام اين مواهب محرومند. حيوان محکوم اميال خویش است و از خود ارادهاى جز تن سپردن به گرايشهاى غريزى ندارد.
قرآن حکيم کافران را که با وجود برخورداري از نور عقل، عنان اختيار خود را به غرایز حيواني ميسپارند، اينگونه توصيف ميکند: «وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الاَنْعَمُ وَ النَّارُ مَثْوًى لَهُم» (محمد: 12) آنها با برخوردارى از نعمتى منحصربهفرد که هرگز در اختيار حيوانات نيست، همانند حيوانات، بدون برخوردارى از لذات معنوى و الهى زندگى مىکنند. روشن است که چنين موجوداتى با اين درجه از حرمان، از چارپايان گمراهتر و فرومايهترند: «بَلْ هُمْ اَضَل» (بقره: 179) (مصباح يزدي، 1391، ج 2، ص 299ـ300).
ج. قدرت بیان
از ديگر وجوه تمايز انسان که متفرع بر قوه عقل اوست، توانايي تکلم و نوشتن است که ريشه در خلقت اعجابآور انسان نسبت به ساير مخلوقات دارد. آدمي با الهام الهي و با تکيه بر ايجاد اصوات و ترکيب حروف با يکديگر، علائمي را که بر مفهومي از مفاهيم ذهني و فکري دلالت دارد، توليد ميکند تا مقصودش را بهگونهاي خاص که تنها راه درکش نيروي فکر آدمي است، به ديگران منتقل نماید. اين همان نعمتي است که خداوند انسان را در آياتي از سوره «الرحمن» مرهون خود ساخته است (الرحمن: 3و4). خداوند بهوسيله اين نعمت و نيز ايجاد تنوع در زبانها و لهجهها در ميان امتها و قبايل گوناگون (روم: 22) باب فهميدن و فهماندن را بهسوي انسانها گشوده و اساس زندگي اجتماعي انسان را پايهگذاري کرده است، و اگر اين موهبت الهي نبود فرقي ميان او و حيوان بيزبان نبود (طباطبائي، 1390ق، ج 19، ص 95).
ديرزماني است که نعمت «نطق» کانون توجه انسانها بوده و گويا به همين مناسبت، برخي انديشمندان «نطق» را نشانه خاص و فصل مميز انسان قرار داده و آن را مساوى عاقل دانستهاند (مصباح يزدي، 1394الف، ج 3، ص 324).
البته طبق يک تحليل، سخن گفتن پديدهاي اجتماعى است که در اثر نياز انسان به تبادل اطلاعات به وجود آمده، اما اصل استعداد و قدرت بر سخنگفتن امري خدادادى است که به لطف الهي، در آفرينش انسان نهاده شده است (همان، ص 323).
هرچند حيوانات نيز براي خود گفتار و منطقي دارند که براي برخي اولياي الهي قابل فهم است و نمونههايي از آن در قرآن درباره حضرت سليمان و داود بيان شده (ر.ک: نمل: 16ـ19و22ـ28)، اما قطعاً بيان انسان متفاوت از حيوانات است. انسان، هم به لحاظ تنوع گفتاري و هم به لحاظ قدرت تحليل و انتقال مفاهيم دقيق و پيچيده، از حيوانات بسيار برتر است. چون فعاليتهاي حيوانات غريزي است، ارتباط آنها نيز با خودشان و موجودات ديگر، مانند انسانها در حد همان نيازهاي غريزي ساده و ابتدايي است؛ اما نطق انسان به تبع برخورداري از استعدادهاي شگرف، نيازهاي متنوع و قدرت انديشه، بسيار پيچيدهتر و پيشرفتهتر از حيوانات است. اينگونه تنوع گفتاري و انتقال مفاهيم دقيق و پيچيده اختصاص به انسان دارد و در حيوانات ـ تا جايي که اطلاع داريم ـ يافت نميشود.
د. توان فناوري
منظور از «توان فناوري» يا «قدرت تکنيکي» آن است که انسان ميتواند با ساخت و استفاده از ابزار صنعتي و شناخت قوانين حاکم بر طبيعت، به کمک ابزارهاي صنعتي در بخش ديگري از طبيعت تصرف کند. برخورداري از قدرت فناوري را ميتوان از ويژگيهاي انسان برشمرد (مصباح يزدي، 1398الف، ص 405ـ409).
آدمي با استفاده از عقل و بهکارگيري بخشي از طبيعت، در بخشي ديگر دست به تصرفاتي در طبيعت ميزند و ابزارهايي را براي رفاه و نيل به مقاصد علمي و کاربردي ميسازد. اين ابزارها به مرور زمان با پيچيدهتر شدن نيازها و انباشت علوم و تجربه بشري تکامل يافته و پيچيدهتر شده است.
انسان در برههاي از زمان با نياز به مسافرت و حمل بار روي آب، با کشف قوانين طبيعت و استفاده از موادي مانند چوب و فولاد، به لطف استعدادهاي خدادادياش دست به ساخت کشتي زد. خداوند در برخي آيات قرآن حرکت کشتيها در دريا را ـ که بخشي از آن حاصل قدرت خدادادي انسان بر ابزارسازي انسان است ـ از آيات و نشانههاي خود برشمرده است (شورى: 32و33). در برههاي از زمان نيز انسان براي مسافرت در زمين يا هوا دست به ساخت ابزارهاي ديگر زده است. اين مصنوعات در طول زمان با توجه به نيازهاي پيچيده و متنوع بشر و افزایش تجربههاي او تکامل يافته و پيشرفتي شگرف کرده است (مصباح يزدي، 1398الف، ص 405ـ409). در هيچيک از اختراعات و ابداعات بشري نبايد قدرت عقلاني و تعليمپذيري و تجربهآموزي انسان را که با استفاده از آن ميتواند بهتبع نيازهاي متنوع و پيچيدهاش دست به ارتقاي ابزارهاي مورداستفادهاش بزند، ناديده گرفت.
در آيه 70 سورة «اسراء» ميخوانيم: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّبات...». خداوند در اين آيه به يکي از وجوه کرامت انسان، يعني جابهجايي سريع و آسان او در دريا و خشکي اشاره کرده است. اين آيه ميتواند بيانگر نمونهاي از قدرت خدادادي انسان در فناوري براي ساخت ابزارهايي به منظور حرکت در دريا و خشکي باشد. جمله «... وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...» و جملات پس از آن ميتواند تفسير تکريم الهي درباره انسان باشد که در اين صورت، حاکي از اختصاص اين ويژگي (قدرت فناوري) به اوست که سبب برتري او بر ساير جانداران از جمله حيوانات شده است. (مصباح يزدي، 1398الف، ص 363ـ364).
قدرت فناوري انسان حاصل استفاده از قدرت عقل در امکاناتي است که در زمين براي انسان مهيا شده که گاهي از آن در قرآن به «تسخير آسمانها و زمين براي انسان» تعبير شده است (براي نمونه، ر.ک: ابراهيم: 32ـ33). چون قوه عقل ـ چنانکه گذشت ـ به گواهي آيات قرآن، اختصاص به انسان دارد، قدرت فناوري در انسان نيز که حاصل استفاده از نيروي عقل در تصرف در طبيعت است، از ويژگيها انسان بهشمار میرود.
هرچند نمونههايي از ابزارسازي در بعضي حيوانات نيز مشاهده ميشود، اما توان ابزارسازي حيوانات بههيچوجه با استعداد شگرف انسان در ابزارسازي قابل مقايسه نيست. توان ابزاري در حيوانات، غريزي، بسيار ساده، ابتدايي و غيرقابل ارتقاست؛ اما توانايي انسان در ابزارسازي، گسترده و رو به تکامل است. نمونههاي فراوان آن در تاريخ اقوام گذشته و تمدن کنونی بشر معلوم است. برخي سازههاي بهجامانده از تمدنهاي کهن، نشان از استعداد بالاي بشر در ابزارسازي و استفاده از ابزار از گذشته دور دارد. ساخت سازههايي مانند اهرام سهگانه مصر با وسايل نسبتاً ابتدايي، هنوز از معماهاي بشر است. قرآن کريم به اين استعدادها اشاره کرده است: «وَ اُذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي اَلْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ اَلْجِبآل بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اَللّه»ِ (اعراف: 74).
امروزه نيز با پيشرفت علوم، ابزارهاي مورداستفاده بشر براي خانهسازي بسيار تغيير کرده است. سازههاي امروزي بسيار پيشرفته و مجللترند. اين پيشرفتها، هم مقياسي وسيعتر و هم شکل و ظاهري مدرنتر دارند. توانمنديهاي پيشرفته ابزارسازي بشر حاکي از آن است که توان ابزارسازي بشر در يک سطح توقف نکرده است، بهخلاف حيوانات که تنها مجهز به غريزهاند و از تعقل و تفكر بيبهره (مطهري، 1384، ج 15، ص 477ـ479).
هـ . قدرت اجتماعی
انسان قدرتهاي ديگري نيز دارد که ميتوان آنها را از امتيازات او بر ساير حيوانات شمرد و ـ دستکم ـ در حد و اندازه انسان در حيوانات يافت نميشود. از جمله اين قدرتها «قدرت اجتماعي» است. اين قدرت با بهرهگيري از اوضاع اجتماعي و مايههاي رواني در انسان حاصل ميگردد. انسان با اين قدرت از توان انسانهاي ديگر استفاده ميکند و ديگران را براي رسيدن به مقاصد خود بهکار ميگيرد (مصباح يزدي، 1398الف، ص 406).
انسانها با تواناييهاي ذهني و بدني متفاوت آفريده شدهاند؛ برخى قدرت بدنى بيشتر، برخى هوش بيشتر، و برخى تدبير بيشتر دارند و اين مقتضاى حکمت الهى است و تفاوتها موجب مىشود که به هم محتاج يا مشتاق گردند و در نتيجه زندگى اجتماعى با ارتباطها و همبستگيهاى گوناگون به وجود آيد. از جمله ارتباطهاي ميان انسانها اين است که انسانهايي را براي رسيدن به مقاصد خود بهکار بگيرند. اين شايد اصيلترين نکته جامعهشناسانه است که قرآن بدان اشاره مىکند؛ يعنى سرّ پيدايش جامعه و استفاده از تواناييهاي ديگران همين است که انسانها به يکديگر نياز دارند.
تصرف انسان در موجودات ديگر و به استخدام گرفتن آنها از نظر عقل، کار درستى است؛ زيرا هدف آفرينش انسان که همان تکامل اختياري است و اختصاص به انسان دارد، از اين راه بهتر تأمين مىشود و خداوند چون اراده کرده است که انسانها به کمال برسند، به آنها حق ميدهد که در حيوانات، نباتات و ديگر موجودات تصرف کنند و حتى به او حق مىدهد که از بعضى انسانها به طور صحيحى استفاده کند. ازاینرو قرآن کريم ميفرمايد: «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضَاً سُخْرِيّا» (زخرف: 32)؛ يعني برخى از آنان را از حيث درجه بالاتر از بعضى [ديگر] قرار دادهايم تا بعضى از آنها بعضى [ديگر] را به خدمت بگيرند (مصباح يزدي، 1398الف، ص 410).
تفاوت استعدادها در انسان و برخورداري او از قدرت اجتماعي که منجر به استخدام ديگران براي اهداف خود است، زمينهساز و وسيله آزمايش انسانها، اعم از ضعفا و زيردستان يا اقويا و زبردستان خواهد بود. آزمايش که يکي از مهمترين سنتهاي الهي درباره انسانهاست، از رهگذر تفاوت استعدادها و اوضاع و احوال معيشتي و اقتصادي مردم ممکن ميشود: «وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ» (انعام: 166)؛ [خداي متعالي] برخی از شما را از حيث درجه، بالاي برخی ديگر قرار داده است تا درباره آنچه به شما عطا کرده، آزمايشتان کند.
بنابراين برخورداري بشر از قدرت اجتماعي، زمنيهساز تکامل اختياري انسان در بستر اجتماع است. اين نوع تکامل اختصاص به انسانها دارد و فلسفه چنين استعدادي در حيوانات يافت نميشود.
و. خلاقیت و استعداد هنري
از ويژگيهاي انسان که اصلاً در حيوانات وجود ندارد يا از نظر کيفيت خيلي تفاوت دارد، «خلاقيت و ابتکار» است، چه در زمينههاي علمى و چه در زمينههاى هنرى. اين ویژگیها در حيوانات، يا ديده نمىشود يا اگر هم ديده شود بسیار ضعيف است. شاهد هم اينکه زندگى حيوانات در طول تاريخ دهها قرن، يکنواخت بوده و تفاوت چندانى نداشته است؛ مثلاً، زندگى زنبور عسل تا بوده همينطور بوده است. زندگى ديگر حيوانات هم در طول تاريخ، چندان تفاوتى با امروزشان نداشته است. اما انسان بسيار تحولگراست. در طول تاريخ بشر، در زندگي او تحولات فراواني انجامگرفته که حاصل انديشه خلاق و بعد انساني اوست، و بيشتر آن به قوه عقلي انسان و بُعد شناختى او برمىگردد. آثار هنرى، شعرها، داستانهاى عشقى و امثال آنها از همين بُعد ريشه گرفته است.
بخشي از خلاقيت انسان افزون بر بهرهبرداري از قوه عقل ـ که به گواهي آيات قرآن به انسان اختصاص دارد ـ مرهون بُعد احساسى و عاطفى انسان است. آثار هنرى، شعرها، داستانهاى عشقى و امثال آنها از همين بُعد ريشه گرفته است که از حيوانات چنين آثارى را سراغ نداريم. در آنها اگر نوعى عواطف هم هست هيچگاه منشأ چنين تحولات و آثارى نمىشود. جانورشناسان هيچ حيوانى را نشان ندادهاند که چنين خلاقيتهايي را از خود نشان دهد يا ـ دستكم ـ وجود چنين خلاقيتهایی در آنها ثابت نشده است، بهخلاف انسانها که با بهرهگيري از نيروي عقل در کنار عواطف و احساسات خود، هر روز در کار آفرينشي تازهاند؛ ديوانهاى شُعرا و ساير آثار فاخر هنري نشانههايى از تحول، تکامل و ترقى در بُعد عاطفى و احساسى انسان است. اينها جزو امتيازات و ويژگىهاى انسان است و از مختصات بعد روحي انسان بهشمار میرود که در اشخاصي که روحي لطيفتر دارند، برجستهتر است (مصباح يزدي، 1386، ص 360ـ361).
ز. قدرت متافیزیکی
از ديگر قدرتهاي انسان که از همه قدرتهاي ديگر متمايز است، قدرت متافيزيکي در انسان است که از روح انساني که عنصري غيرمادي و ماورايي است و در مرحلهاي خاص از آفرينش انسان در جسم او حلول يافته، نشئت ميگیرد. اين قدرت فراطبيعي دو نوع است: نفساني و الهي.
«قدرت نفساني» نيرويي است که بر اثر قدرت روح در آدمي پديد ميآيد؛ مثل مرتاضان که با انجام اعمالی با تحت فشار گذاشتن تن، روح را تقويت ميکنند و تصرفاتي برخلاف جريان عادي، در طبيعت انجام ميدهند.
«قدرت الهي» نیرویی است که انسانهاي خودساخته توانايي بروز آن را دارند؛ همانند اعجاز انبيا و اولياي الهي که آيات در اين زمينه را بهحسب مقتضا، ميتوان به چهار دسته تقسيم کرد:
1. عوامل غيرطبيعي الهي که به طبيعت تعلق ميگيرد؛ مثل تصرف حضرت موسي در عصا که اژدها ميشد، يا دميدن حضرت عيسي در گِل که موجب پيدايش پرندهاي زنده ميشد.
2. عوامل غيرطبيعي الهي که به جانداران تعلق ميگيرد؛ مثل تصرفات حضرت سليمان در حيوانات؛
3. عوامل غيرطبيعي الهي که به جن و شيطان تعلق ميگيرد؛ مثل تصرفات حضرت سليمان؛
4. عوامل غيرطبيعي الهي که به انسان تعلق ميگيرد؛ مثل آنکه حضرت عيسي مرده را زنده ميکرد. آيات متعددي در اينباره در قرآن وجود دارد که مجال طرح آنها نيست. روشن است که حيوانات از چنين قدرت ماورايي بيبهرهاند (مصباح يزدي، 1398الف، ص 406ـ407).
ح. شایستگی جانشینی خداوند
خداوند در آيه سيام سورة «بقره» از قرار خلافت براي حضرت آدم خبر داده است. مراد از «خلافت» در اين آيه، جانشيني خداست، نه جايگزيني انسانهاي قبلي؛ زيرا:
اولاً، همين که خدا به فرشتگان ميفرمايد: من خليفه قرار خواهم داد، بيآنکه بگويد خليفه از طرف چه کسي يا چه کساني، ظهور در جانشيني خدا دارد، نه جايگزيني ديگران.
ثانياً، اينکه فرشتگان صلاحيت آدم براي خلافت را به علت خونريزي و فسادانگيزي زيرسؤال بردهاند و خود را اهل تسبيح و تقديس معرفي کردهاند، نشان ميدهد که از نظر ايشان نيز مسئله جانشيني خدا مطرح بوده است؛ زيرا عدم تناسب خونريزي و فسادانگيزي با خلافت و تناسب تسبيح و تقديس با آن، زماني موجه است که موضوعِ جانشيني خدا در بين باشد.
ثالثاً، تعليم تمام اسما به حضرت آدم و عرضه اسما به فرشتگان از سوی خداوند در آيه 31 سورة «بقره» «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَة...» براي اقناع فرشتگان در موضوع خلافت حضرت آدم نيز حاکي از مطرح بودن موضوعِ جانشيني خداست؛ زيرا ظرفيت دريافت علم الاسماء ـ حقيقت آن هرچه باشد ـ با جانشيني خدا تناسب دارد، نه جايگزيني انسانهاي ديگر (مصباح يزدي، 1398الف، ص 357ـ358).
طبق آيات 30ـ33 سورة «بقره»، انسان بهسبب ويژگيهايي که شايد بيش از همه متأثر از روح الهي و بهتبع آن ظرفيت بالاي علمي باشد، ميتواند خليفه خدا و مظهر جامع اسما و صفات الهي شود. نيل به چنين مقامي، حتي براي فرشتگان نيز ميسر نبوده است، چه رسد به موجوداتي مانند جنيان و حيوانات؛ زيرا فرشتگان طبق آيه 31 سورة «بقره»، هنگامي که خداوند متعال آن اسما را به ايشان عرضه داشت ـ برخلاف حضرت آدم ـ از بازنمايي آن اسما بازماندند و اظهار داشتند: «... سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» (بقره: 32) (مصباح يزدي، 1398ب، ص 139ـ141).
اما درباره اينکه آيا جانشينی خداوند متعال مختص حضرت آدم است يا ديگر انسانها نيز با او در اين امر مشارکت دارند، به اجمال بايد گفت: آيه دلالتي بر انحصار اين مقام به او ندارد و شايد بتوان از جمله «أ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماء...» (بقره: 30) بهدست آورد که از نظر فرشتگان خلافت منحصر به وي نبوده است؛ زيرا طرح فساد و افساد درباره او که انساني معصوم بود، جایی نداشت و بهتر بود پاسخ داده شود: آدم افساد و خونريزي نميکند.
اما اينکه همه انسانها اين مقام را داشته باشند، گمان نميرود کسي که با مباني اسلامي آشنا باشد چنين سخني بگويد. مقام خلافتي که حتي فرشتگان لايق احراز آن نبودند، چگونه ممکن است به انسانهاي پليد و شرور برسد؟ تنها کساني همچون انبيا و امامان معصوم ميتوانند چنين مقامي داشته باشند. بنابراين مقام خلافت به حضرت آدم و برخي انسانها از نسل او اختصاص دارد و ديگر موجودات ـ از جمله حيوانات ـ بکلي از آن بيبهرهاند (مصباح يزدي، 1398الف، ص 358ـ359).
ط. استعداد قرب الهی
يکي از تفاوتهاي آشکار انسان با ساير جانداران از ديدگاه قرآن، تفاوت در استعداد نيل به کمال است. هدف آفرينش انسان تکامل اختياري اوست، و تکامل اختياري انسان از ديدگاه قرآن و اسلام، تقرب به خداي متعال است که سعادت معنوي و ابدي او در گرو آن است (مصباح يزدي، 1398الف، ج 3 ص 410). البته واژه «کمال» و مشتقات آن در قرآن براي اشاره به کمال و سعادت انسان نيامده، اما واژههاي «فوز» و «فلاح» و مشتقات آنها حاکي از اين مفهوم در قرآن هستند؛ زيرا همين واژهها بهمثابه هدف از عبادات و اطاعت اوامر الهي معرفي شدهاند (مصباح يزدي، 1394الف، ج 1، ص 30).
تمام انسانها فطرت کمالخواهي و استعداد رسيدن به چنين کمالاتي را دارند و اساساً ارسال پيامبران و حجج الهي و نزول کتب آسماني براي پرورش چنين استعدادي صورت گرفته است. اگر چنين استعدادي در انسان نبود، بعثت و نزول کتب آسماني بيهوده بود. اما حيوانات از چنين استعدادي بيبهرهاند؛ زيرا مانند انسانها و جنيان مکلف به تکاليف الهي نيستند و تا آنجا که از آيات قرآن بهدست ميآيد، پيامبران الهي براي تربيت ديني و اخلاقي ايشان مبعوث نشدهاند يا ـ دستکم ـ دليل روشني از آيات قرآن بر آن نداريم. کتب الهي نيز تربيت ديني و اخلاقي آنها را هدف خود قرار ندادهاند.
حاصل آنکه انسان طرفه معجوني از شناختها، گرايشها و استعدادهاي گوناگون است که اگر از مجموعه آنها استفاده کند به مقامي که متعلق به انسان و شايسته اوست، ميرسد. ويژگي انسان اين است که جامع همه اين استعدادهاست و آنچه او را بهعنوان «انسان» از ساير موجودات، بهویژه حيوانات متمایز کرده همين ويژگيهاست که منشأ اصلي آن حقيقتي به نام «روح انساني» است که در مرحلهاي از خلقت انسان به او عطا شده است (مصباح يزدي، 1398ب، ص 138ـ140).
نتيجهگيري
مهمترين تفاوتهاي انسان و حيوان در قرآن عبارت است از:
1. قرآن درباره چگونگي پديد آمدن حيوانات سخني ندارد؛ اما بهروشني دلالت بر آفرينش مستقل و مستقيم نخستين انسان از خاک دارد. حتي اگر نظريه «تکامل» را درباره کيفيت پيدايش حيوانات بپذيريم، اين نظريه درباره پيدايش انسان پذيرفتني نيست؛ زيرا اين نظريه از اساس در حد يک فرضيه است و نميتواند با ظهور روشن آيات قرآن درباره چگونگي پيدايش نخستين انسان معارضه کند. بنابراين طبق اين فرض نيز بايد آفرينش نخستين انسان را از پيدايش نخستين حيوانات متفاوت بدانيم.
2. آفرينش انسانها مرحلهاي متمايز از ساير جانداران داشته است. در اين مرحله، حقيقتي متعالي به نام «روح» در جسم انسان حلول پيدا کرده که حاصل آن برخورداري انسان از حياتي متفاوت از حيات حيواني است. منشأ اصلي ساير تمايزات انسان از حيوانات و ساير موجودات نيز همين روح انساني است.
3. انسان در بعد روحي خود از خداوند، بينشها، گرايشها و توانشهاي فطري را دريافت کرده است. آدمي بهگونهاي آفريده شده که نوعي شناخت و گرايش نسبت به خداوند متعال دارد که آموختني نيست؛ اما قابل ارتقا و انحطاط است.
4. از مهمترين وجوه تمايز انسان، برخورداري از قوه عقل و نيروي انديشه است که با آن حقايق اشيا و اسرار نهان در طبيعت را کشف مينمايد و بهوسيله آن حق را از باطل و خوبي را از بدي و مضر را از غير مضر تشخيص ميدهد.
5. انسان برخلاف حيوانات، اين توانايي را دارد که در تزاحم ميان گرايشهاي پست و متعالي، گرايشهاي متعالي را ترجيح دهد و براساس آن اقدام کند.
6. از ديگر وجوه تمايز انسان که فرع بر قوه عقل است، توانايي سخنگفتن و نوشتن است. آدمي با الهام فطري و با تکيه بر شکل ويژه دهان، زبان و حنجرهاش ازیکسو، و توانايي تحليل و پردازش اطلاعات از سوي ديگر قدرتي ويژه بر تبادل مقاصدش با ديگران يافته است که با تبادل پيام در حيوانات تفاوتي اساسي دارد.
7. آدمي با استفاده از عقل و بهکارگيري بخشي از طبيعت در بخشي ديگر، دست به تصرفاتي در طبيعت ميزند و ابزارهايي را براي رفاه و نيل به مقاصد علمي و کاربردي ميسازد. قدرت ابزارسازي بشر که به مرور زمان با تنوع نيازها و انباشت تجربه بشري تکامل يافته و پيچيدهتر شده، با توان ابزارسازي ساده و ابتدايي حيوانات قابل مقایسه نيست.
8. از تفاوتهاي ديگر انسان و حيوان، برخورداري از قدرت اجتماعي است. انسان با اين قدرت ميتواند به طور گسترده، از توان انسانهاي ديگر استفاده کند و ديگران را براي رسيدن به مقاصد خود بهکار گيرد.
9. از امتيازات بارز انسان، برخورداري از قدرت خلاقيت و استعداد هنري است. چنين استعدادي يا اصلاً در حيوانات نيست يا از نظر کيفيت بسیار تفاوت دارد. استعدادهاي هنري انسان به قوه عقل و ابعاد شناختي، احساسي و عاطفي او مرتبط است.
10. از ديگر قدرتهاي انسان که از همه قدرتهاي ديگر متمايز است، قدرت متافيزيکي اوست که از روح انساني که عنصري غيرمادي و ماورايي است و در مرحلهاي خاص از آفرينش انسان در جسم او حلول يافته، سرچشمه ميگيرد.
11. انسان بهسبب برخورداري از ظرفيت بالاي علمي که در قرآن از آن به قابليت «تعليم اسما» ياد شده، نسبت به ساير جانداران، اعم از گياهان، حيوانات و حتي جنيان و فرشتگان تفاوتي اساسي يافته و امتيازي منحصر به فرد پيدا کرده و به واسطه همين ظرفيت، شايسته جانشيني خداوند متعال شده است.
12. يکي از تفاوتهاي آشکار انسان با ساير جانداراني که ميشناسيم، تفاوت در استعداد قرب الهي است. ارسال پيامبران و حجج الهي و نزول کتب آسماني براي پرورش همين استعداد صورت گرفته است.
13. انسان طرفه معجوني از استعدادهاي گوناگون است که اگر از مجموعه آنها استفاده کند به مقامي که متعلق به انسان و شايسته اوست، ميرسد. ويژگي انسان اين است که جامع همه اين استعدادهاست و آنچه او را بهعنوان «انسان» از ساير موجودات، بهویژه حيوانات ممتاز کرده همين ويژگيهاست.
- ابنفارس، احمد، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، تحقيق و تصحيح عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
- ابوترابي، احمد، 1397، اصول و مباني امور فطري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- آريان، حميد و همكاران، 1395، آفرينش انسان در قرآن: با نگاهي انتقادي به نظريههاي ديگر و نقد برداشتهاي تفسيري، قم، مرتضي.
- داوکينز، ريچارد، 1392، جادوي طبيعت، ترجمه آزاد و تدوين محمدحسين حدادمنش و پدرام رحيمي، قم، مؤسسة فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، 1412ق، مفردات الاالفاظ القرآن، بيروت، دار الشاميه.
- رجبي، محمود، 1394، انسانشناسي، قم، مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني.
- سليمي زارع، مصطفي و كاظم قاضيزاده، 1386، «کرامت انساني در پرتو قرآن و روايات»، بينات، ش 53، ص 68ـ98.
- صدوق، محمدبن على، 1398ق، التوحيد، قم، جامعۀ مدرسين.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مشايخي، محمدمهدي و حميد آريان، 1398، «کرامت ذاتي انسان در قرآن؛ مؤلفهها و لوازم وجودي»، قرآن شناخت، سال دوازدهم، ش 2، ص 37ـ56.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1376، «سلسله درسها درباره معرفت ديني، قسمت دوم»، مصباح، ش 21، ص 5-16.
- ـــــ ، 1386، سفر به سرزمين هزار آيين، تدوين و نگارش اصغر عرفان، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1389، خداشناسي، تحقيق و بازنگاري اميررضا اشرفي، قم، مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391، پند جاويد، قم، مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1393، چکيدهاي از انديشههاي بنيادين اسلامي، تدوين محمدمهدي نادري قمي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1394الف، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش محمدحسين اسکندري، قم، مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1394ب، پيش نيازهاي مديريت اسلامي، قم، مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1398الف، معارف قرآن 3 (انسانشناسي)، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1398ب، در جستجوي عرفان اسلامي، تحقيق و نگارش محمدمهدي نادري قمي، قم، مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، 1384، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
- موريس، دزموند، 1356، ميمون برهنه، ترجمة مهدي تجليپور، چ دوم، تهران، نقش جهان.