معناشناسی عبارت «لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صمّاً و عمیاناً» با تأکید بر مفهومشناسی و غرضشناسی حرف جرّ «علی»

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در آيات 63ـ76 سورة مبارکة «فرقان»، خداوند درباره صفات «عباد الرحمن» سخن ميگويد. رفتار متواضعانه، گذشت، عبادت، ميانهروي، دوري از زنا و قتل نفس از جمله اين صفاتند. در آيه 73 اين سوره يکي از صفات بندگان نيک خدا اينگونه گزارش شده است: «وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً». الفاظ آيه مذکور عموماً معناي روشني دارند، اما مفهوم فعل «لمْ يَخِرُّوا» و کاربرد آن در اين آيه قابل بررسي است. کدام معناي حقيقي يا مجازي براي عبارت «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صمّاً و عمياناً» در آيه 73 سورة «فرقان» قابل پذيرش است؟ و حرف جرّ «علي» در آيه شريفه به چه معنايي بهکار رفته است؟ پاسخ به اين پرسشها به روش «توصيفي ـ تحليلي» خواهد بود.
پيشينه و نوآوري
آيه 73 سورة «فرقان» علاوه بر تفاسير جامع، در برخي از تکنگارهها نيز بررسي شده است؛ مقالاتي همچون: «آيات صفات عباد الرحمن في سورة الفرقان» (ممدوح ابوزيد، 2006)؛ و «وصايا العلماء، صفات عباد الرحمن لم يخرّوا عليها صمّاً و عمياناً» (مصباح يزدي، 1433ق).
با آنکه در برخي از اين آثار به اختلاف تفسيري درباره عبارت «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صمّاً و عمياناً» اشاره شده، اما عموماً نقد و بررسي آراء تفسيري مدنظر نبوده است. پژوهش حاضر متکفل اين مهم است.
بسياري از تفاسير براي فعل «لم يخرّوا» کاربرد مجازي يا کنايي قائل شدهاند؛ اما ارتباط بين معناي اصلي و معناي کنايي يا مجازي و به عبارت دیگر، علاقه مجاز را تبيين نکردهاند. پژوهش حاضر به اين مهم توجه کرده است.
ديگر موضوعي که در اين اثر مدنظر قرار گرفته بررسي معنا و غرض کاربرد حرف جر «علي» در عبارت «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صمّاً و عمياناً» است. لازم به ذکر است که آثار متعددي درباره معنا و اغراض کاربرد حروف جرّ در زبان عربي يا به صورت خاص قرآن کريم پديد آمده است؛ آثاري همچون معاني الحروف (رماني، بيتا)؛ الجني الداني في حروف المعاني (مرادي، 1992)؛ من اسرار حروف الجر في الذکر الحکيم (خضري، 1989)؛ و پاياننامههاي حروف جرّ در قرآن کريم با رويکرد نحوي ـ بلاغي (اصغري، 1388) و هممعنايي و چندمعنايي حروف جرّ در قرآن کريم (نورمحمدي، 1399). اما در هيچيک از آثار به بررسي معنا و غرض بلاغي حرف جر «علي» در عبارت «لمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صمّاً و عمياناً» اشاره نشده است.
پژوهش حاضر، ابتدا به بررسي و نقد مهمترین آراء تفسيري از قرن اول تا قرن معاصر پرداخته و در نقد آراء به سياق آيه و مباحث لغوي توجه کرده است. با توجه به اينکه غالب مفسران به تبيين مفهوم فعل جمله اهتمام خاص داشتهاند، در پژوهش پيشرو، نحوه تبيين فعل ملاک دستهبندي و ارزيابي آراء بوده است. در گام بعد ديدگاه نويسنده در تبيين علاقه مجاز (ارتباط معناي حقيقي و مجازي) در اين عبارت گزارش شده و در گام آخر، با توجه به نقش کليدي حروف در تغيير مفاهيم کلام و اهميت آشنايي با آنها (سيوطي، 2001، ج 1، ص 454) به شناخت معنا و غرض حرف جر «علي» پرداخته شده است.
مفهومشناسي ماده «خرر»
در ابتدا اجمالي از معاني حقيقي و مجازي ريشه «خرر» ذکر ميشود:
1. ايجاد صوت
ريشه فعل «خرّ»، «خرر» است. براي اين فعل دو مصدر «خَرّ» و «خُرور» ذکر شده است. «خرر» در فرهنگهاي لغت به معناي ايجاد صوت بهکار رفته است. نمونههايي از جملاتي که اين کاربرد در آنها مشاهده ميشود از اين قرار است: «خَرَّ الماءُ و الرِّيحُ و القَصَبُ خَرِيراً: صَوَّتَ...»: آب و باد و ني صدا ايجاد کرد (مدني، 1426ق، ج 7، ص 364). «خرّ النَّائمُ»: شخص خوابيده در خواب خرخر کرد (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 234؛ مدني، 1426ق، ج 7، ص 364؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336؛ فيروزرآبادي، 1413ق، ج 2، ص 73).
2. سقوط
معنای رايج ديگري که در فرهنگهاي لغت براي اين ريشه ذکر شده «سقوط» است: «خَرَّ يَخُرّ، خَرّاً و خُرُوراً: سقَطَ...» (مدني، 1426ق، ص 364؛ طريحي، 1375، ج 3، ص 283؛ ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 234؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336؛ ج 2، ص 73؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص 277) و «خَرَّ للّهِ ساجِداً يَخِرُّ خُرُوراً، اي سَقَط» (حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336).
برخي از لغتدانان در ارتباط بين معناي «سقوط» و «ايجاد صوت» مطالبي گفتهاند که قابل توجه است: راغب اصفهانی و زبيدي مينويسند: «خرّ» سقوطي است که صدايي از آن شنيده شود (راغب اصفهانی، 1412ق، ص 277؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336). زبيدي افزوده است: سپس کاربرد آن زياد شده تا اينکه در مطلق سقوط بهکار رفته است.
اين تحليل نشاندهنده آن است که معناي اوليه اين ريشه «توليد صوت» بوده، اما در اثر کثرت استعمال اين لفظ در مفهوم «سقوط»، به تدريج اين معنا نيز بهعنوان يکي از معاني اصلي ريشه فوق مطرح شده است. موارد استعمال اين ريشه در قرآن کريم ـ که پيش از اين گذشت ـ نشان ميدهد در همهجا به معناي «سقوط» آمده است. بدینروی، در اين پژوهش، هرجا سخن از معناي اصلي «خرور» به ميان آيد، مراد همين معناست.
3. ايجاد شکاف
اين ريشه به معناي «ايجاد شکاف» نيز بهکار رفته است: «خَرَّ الماءُ الأَرْضَ خَرّاً»؛ آب در زمين ايجاد شکاف کرد (مدني، 1426ق، ج 7، ص 364).
4. جریان شدید آب
اين ريشه به معناي جريان شديد آب نيز بهکار رفته است: «خَرَّ الماءُ: إِذا اشتدّ جَرْيُه» (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 234؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336).
5. برخوردار شدن از نعمت
«برخوردار شدن از نعمت» يکي ديگر از معاني ريشه مذکور است: «خَرَّ الرجلُ: إِذا تَنَعَّمَ» (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 234؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336).
6. مرگ
«از دنيا رفتن» معناي ديگري است که براي اين فعل ذکر شده است: «خَرَّ فلانٌ»؛ فلاني از دنيا رفت (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 23؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336؛ فيروزآبادي، 1413ق، ج 2، ص 73). در برخي از فرهنگها تصريح شده که اين معنا جزو معاني مجازي ريشه مذکور است (مدني، 1426ق، ج 7، ص 364).
7. ملازمت امر
«ملازم امر» از جمله معاني است که براي اين ريشه ذکر شده است: «خرّ على الشَّيءِ»؛ ملازم چيزي شد، بهگونهايکه به دليل اشتياق به آن، از آن جدا نميشود (مدني، 1426ق، ج 7، ص 364). مدني اين معنا را جزو معاني مجازي اين ريشه برشمرده است.
8. هجوم از مکان ناشناخته
از معاني ديگري که براي اين ريشه ذکر شده «هجوم از مکان ناشناخته» است: «خرّ علينا: هجم علينا من مکان لايعرَف»؛ از مکاني ناشناخته هجوم آورد (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 234؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336). در برخي از فرهنگها تصريح شده که اين معنا جزو معاني مجازي ريشه مذکور است (مدني، 1426ق، ج 7، ص 364).
9. آمدن از شهري به شهر دیگر
«آمدن از شهري به شهر ديگر» از معاني ذکرشده برای اين ريشه است: «خَرَّ القومُ: جاؤوا من بلد إِلى آخر» (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 234؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336). در برخي از فرهنگها تصريح شده که اين معنا جزو معاني مجازي ريشه مذکور است (مدني، 1426ق، ج 7، ص 364).
10. عبور
يکي از معاني ذکرشده براي اين ريشه «عبور» است (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 235؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336). زبيدي تصريح نموده که اين معنا از معاني مجازي ريشه مذکور است.
11. خجالت کشیدن
زبيدي آورده است: «خَرِرْتُ عن يَدِي: خَجِلْتُ، و هو كنَايَة» (حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 336).
کاربردهاي قرآنی «خرّ»
افعال برگرفتهشده از مصدر «خرور» در قرآن کريم، 12 فعل هستند که در نيمي از موارد بدون حرف جرّ بهکار رفتهاند. آيات مرتبط با آنها عبارتند از: اعراف: 143؛ مريم: 58؛ مريم:90؛ سجده:32؛ سبأ: 14؛ ص: 24. در اين آيات ريشه مذکور در معناي رايج «سقوط» بهکار رفته است. اما با توجه به وضوح معنا، مبدأ و مقصد و علت و ابزاري براي اين سقوط ذکر نشده است. عبارات مدنظر عبارتند از: «خَرَّ مُوسى صَعِقاً» (اعراف: 143)؛ «خَرُّوا سُجَّدا» (مريم: 58؛ سجده: 32)؛ «تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا» (مريم: 90)؛ «فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ» (سبأ: 34)؛ «خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ» (ص: 24).
اما در نيمي ديگر از موارد، اين ريشه با حرف جر بهکار رفته است، يا به خاطر گزارش مبدأ سقوط: «خَرَّ مِنَ السَّماءِ» (حج: 31)، يا به خاطر گزارش مقصد سقوط: «فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ» (نحل: 26)، يا برای گزارش ابزار و وسيله سقوط: «يَخِرُّونَ لِلْأَذْقان» (اسراء: 107و109) و يا به سبب گزارش علت غايي سقوط: «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» (يوسف: 100).
در آيات مذکور ابهامي در معنا و جهت کاربرد حروف جر وجود ندارد؛ اما در آيه 73 سورة «فرقان» کاربرد اين ريشه همراه با حرف جر «علي» مفهوم روشني به ذهن متبادر نميکند: «وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً».
معناي اوليه و متبادر حرف جر «علي» استعلا بوده که در زبان فارسي «بر» و «روي» معنا شده است. ضمير «ها» بنا بر قاعده بازگشت ضمير به نزديکترين مرجع محتمل، به «آيات» بازميگردد. بنابراین نخستين معنايي که از اين آيه به ذهن متبادر ميشود چنين است: «کساني که چون به آيات پروردگارشان متذکر ميشوند، کر و کور بر آنها نميافتند». مراد از «آيات پروردگار» آيات قرآن کريم است. محتمل است آيات عظمت الهي در آفاق و انفس نيز مراد آيه شريفه باشد (ممدوح، 2006، ص 467). با توجه به اينکه «سقوط بر آيات الهي» به معناي حقيقي الفاظ، مفهومي ندارد، ازاینرو براي درک اين مطلب که «عباد الرحمن» به علت شباهت نداشتن به چه کساني ستايش شدهاند، لازم است درباره معنا و وجه کاربرد فعل «لم يخرّوا» و حرف جر «علي» تأمّل دوبارهاي شود. بررسي عملکرد مفسران نشاندهنده چند نوع مواجهه با آيه شريفه است:
1. بيان معنايي غير از سقوط براي فعل «لم يخرّوا»؛
2. بيان معناي مجازي يا کنايي براي عدم سقوط درباره فعل «لم يخرّوا»؛
3. بازگرداندن ضمير «ها» به مرجعي غير از «آيات»؛
4. بيان معنايي غير از استعلا براي حرف جرّ «علي»؛
نکته: معناي مصدر «خرور» در حالت منفي در برخي از فرهنگ لغتها، ضمن بيان معاني گوناگون ريشه «خرر»، آياتي که در آنها ريشه مذکور بهکار رفته (ازجمله آية 73 سورة «فرقان») بررسي شده است. با توجه به اينکه مصدر «خرور» در اين آيه به صورت منفي بهکار رفته، بررسي ديدگاه لغويان درباره آن، حائز اهميت است. در اينباره گفته شده است: مراد از نفي خرور، اثبات آن و نفي کري و کوري است. اين از باب ورود حرف نفي بر يک امر اثبات شده است، براي نفي آنچه به دنبال آن آمده است (مدني، 1426ق، ج 7، ص 365).
بيان معاني غير اصلی براي فعل «يخرّوا»
بهطورکلي، اقوال تفسيري درباره فعل «يخرّوا» در آيه 73 سورة «فرقان» را ميتوان در دو بخش بررسي کرد: بيان معاني غيراصلي، يعني معاني غير از «سقوط» در خصوص فعل «يخرّوا» و بيان معناي اصلي، يعني «سقوط» براي اين فعل. در اين بخش آراء قسمت اول بررسي ميشود:
در بسياري از تفاسير، براي فعل جمله معنايي غير از «سقوط» ذکر گردیده، اما هيچ مستندي براي اين نوع تفسير ذکر نشده است؛ نه به شعر و نثر و محاوره عرب استناد شده و نه به روايات يا ساير آيات قرآن کريم و نه هيچ مستند عقلي يا نقلي ديگر. در ذيل، با مفهوم عبارت «لم يخرّوا عليها» براساس اين اقوال گوناگون آشنا ميشويم:
الف. «لم يترکوا التدبّر لها»
در اين قول و پنج قول بعدي، معاني غيرمستندي براي فعل «يخرّوا» ذکر شده است. از حسن بصري (110 ق) در بيان معناي آيه چنين نقل شده است: معنا آن است که وقتي متذکر ادلهاي میشوند که خداوند برايشان قرار داده است، در آن نگاه ميکنند و در مقتضاي آن میاندیشند و مانند مشرکان نيستند که تدبر در آن را ترک ميکنند؛ چنانکه گويا نسبت به آن کر و کورند؛ «لم يكونوا كالمشركين في ترك التدبر لها، حتى كأنهم صم و عميان» (طوسي، بيتا، ج 7، ص 511).
ب. «لم يقفوا عليها»
در تفسير مقاتلبن سليمان (150 ق) در بيان مفهوم عبارت آمده است: بر آن وقوف نميکنند، درحاليکه کرهايي هستند که نميشنوند و کورهايي هستند که نميبينند؛ مانند کار مشرکان مکه، بلکه آنها ميشنوند و ميبينند و از آن استفاده ميبرند (مقاتلبن سليمان، 1423ق، ج 3، ص 242).
برخي از مفسران به جاي فعل «لم يقفوا» فعل «لم يقيموا» را بهکار بردهاند که تفاوت معنايي با آن ندارد. (بيضاوي، 1418ق، ج4، ص131؛ نیز ر.ک: سمرقندي، 1416ق، ج 2، ص 547؛ مکيبن حموش، 1429ق، ج 8، ص 5266؛ شيباني، 1413ق، ج 4، ص 77).
ج. «لم يتغافلوا عنها»
از ابنقتيبه (276 ق) در بيان معناي آيه نقل شده است: يعني: نسبت به آيات الهي خود را به تغافل نميزنند؛ گويا آنها کرهايي هستند که آن را نميشنوند؛ کورهايي هستند که آن را نميبينند (ابنقتيبه، 1411ق، ج 1، ص 270).
سخن فراء (207 ق) نيز همين معنا را به ذهن متبادر ميکند. وي در بيان معناي آيه مينويسد: «إذا تلى عليهم القرآن لم يقعدوا على حالهم الأولى كأنهم لم يسمعوه؛ فذلك الخرور» (فراء، 1980، ج 2، ص 274). عبارت «كأنهم لم يسمعوه» دليل بر تغافل آنان نسبت به آيات الهي است (ر.ک: واحدي، 1415ق، ج 2، ص 784؛ ميبدي، 1371، ج 7، ص 68؛ ابنجوزي، 1422ق، ج 3، ص 332).
د. «لم يعرضوا عنها»
از ابنعطا (309ق) در بيان معناي آيه چنين نقل شده است: آن را انکار نميکنند و از آن روي نميگردانند، بلکه با شنيدن و اطاعت بدان روي میآورند (سلمي، 1369، ص 147؛ همچنين ر.ك: ابنجزي، 1416ق، ج 2، ص 87؛ سعدي، 1408 ق ص 696).
هـ . «لم يعاملوا بها»
طبراني (360 ق) مينويسد: معنا اين است وقتي با قرآن موعظه ميشوند، برخورد کري را که نشنود و کوري را که نبيند، با آن نميکنند، بلکه ميشنوند و از آن بهرهمند ميشوند (طبراني، 2008، ج 4، ص 482).
و. «لم يستروا لها»
بقاعي (885 ق) گفته است: آنها کار کساني که آيات را ميپوشاندند، انجام نميدهند. آنها کار منافقان و کفار را انجام نميدهند. کفار و منافقان براي شنيدن و عبرتگيري به آيات روي ميآورند، اما به سبب پوشاندن حقانيت آنچه شناختهاند و نوري که ديدهاند، از آن روي ميگردانند و کار کسي را انجام ميدهند که نميشنود و نميبيند؛ چنان که ابوجهل و ابوسفيان و اخنسبن شريق همين کار را ميکردند (بقاعي، 1427ق، ج 1، ص 341). همانگونه که ذکر شد، اين اقوال هيچ نوع مستند لغوي ندارد.
ز. «لم يدَعوها»
در اين قول و سه قول بعدي، معناي مجازي يا تمثيلي براي فعل «يخرّ» ادعا شده است. از عبدالرحمنبن زيدبن اسلم (182ق) نقل شده است که در معناي آيه مذکور گفت: «اين تمثيلي است که خداوند ذکر کرده است. مراد اين است که اين بندگان صالح آيات الهي را رها نميکنند که به غير آنها بپردازند؛ «لم يدَعوها إلى غيرها» (ابن ابيحاتم، 1419ق، ج 8، ص 2741). در اين قول، معناي تمثيلي براي فعل «يخرّ» ادعا شده است.
بيشتر قدما «تمثيل» را به معناي «تشبيه» يا يکي از انواع آن دانستهاند (زرکوب و ديگران، 1389). برايناساس لازم است ارکان تشبيه روشن باشد. در اينجا دو رکن مشخص است: مشبّه: افتادن بر آيات، و مشبّهٌ به: رها کردن آيات. اما وجه شبه روشن نيست. به نظر ميرسد افتادن بر چيزي با رها کردن آن دو امر متضاد باشند و نتوان يکي را به ديگري تشبيه نمود. ازاینرو تمثيل مذکور قابل پذيرش نيست.
ح. «لم يثبتوا علي حالهم الاولي»
در اين قول ادعاي مجازي بودن فعل«لم يخرّوا» مطرح شده است. ابنجوزي (597 ق) در بيان معناي آيه از برخي اهل لغت چنين نقل کرده است. بر حال اول خود ثابت نميمانند؛ چنانکه گويي نشنيدهاند و نديدهاند، هرچند در حقيقت افتادني در کار نبوده است. عرب ميگويد: فلاني را دشنام دادم؛ «فقام يبكي، و قعد يندب»، درحاليکه هيچ قيام و قعودي در کار نيست (ابنجوزي، 1422ق، ج 3، ص 332).
نويسنده مدعي است که فعل «يخرّ» در معناي اصلي خود بهکار نرفته است. معناي مجازي که وي ذکر کرده «لم يثبتوا» است. شرط کاربرد مجاز˚ داشتن علاقه بين معناي حقيقي و مجازي است، درحاليکه مطابق اين تفسير، علاقهاي بين اين دو ذکر نشده است. همچنين مرجع ضمير «ها»، «حالهم الاولي» دانسته شده که قابل پذيرش نيست؛ زیرا براساس قاعده، ضمير به نزديکترين مرجع محتمل بازميگردد.
ط. «لم يصيروا صمّا و عمياً عنها»
از مجاهدبن جبر (104 ق) روايت شده است که عبارت «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» را به صورت «لايفقهون و لايسمعون و لايبصرون» (نميشنوند و نميبينند و نميفهمند) معنا کرده است (ابن ابيحاتم، 1419ق، ج 8، ص 2740).
طبري (310 ق) در تبيين آيه براساس اين معنا مينويسد: اين معنا همچون اين سخن عرب است:
سببت فلاناً، فقام يبكي؛ بمعنى فظل يبكي، و لا قيام هنالك، و لعله أن يكون بكى قاعداً و كما يقال: نهيت فلاناً عن كذا، فقعد يشتمني؛ و معنى ذلك: فجعل يشتمني، و ظل يشتمني، و لا قعود هنالك... فکذلک قوله: «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» إنما معناه: لم يصموا عنها، و لا عموا عنها، و لم يصيروا على باب ربهم صماً و عمياناً (طبري، 1412ق، ج 19، ص 32ـ33؛ نیز ر.ك: همان، ج 19، ص 33؛ قرطبي، 1364، ج 13، ص 81).
براساس اين تفسير، همانگونه که در عبارت «قام يبکي» لزوماً قيامي در کار نيست و اين فعل تنها براي بيان تغيير حالت بهکار رفته، يا در عبارت «قعد يشتمني» نشستني در کار نيست، در عبارت «لم يخرّوا» نيز افتادني در کار نيست، بلکه اين فعل تنها بر تغيير حالت دلالت دارد. بر مبناي اين نوع تفسير، «عليها» به معناي «عنها» آمده است. «لم يصموا عنها، و لا عموا عنها». بدینروی «خرّ علي» در معناي «صار عن» بهکار رفته است. به عبارت ديگر، «لم يصيروا صماً عنها» و «لم يصيروا عمياً عنها» است. همچنين مرجع ضمير «ها» نيز آيات است که محتملترين مرجع ممکن است (طبري، 1412ق، ج 19، ص 33).
در زبان عربي «علي» در معناي «عن» بهکار رفته است. برای مثال، عبارت «رضيت عليه» به معناي «رضيت عنه» کاربرد دارد (رماني، بيتا، ص 113؛ جاسم سلمان، 2003، ص 132).
ماحصل معناي عبارت براساس اين احتمال تفسيري چنين است: «کساني که وقتي به آيات پروردگارشان تذکر داده شوند، نسبت به آنها کر و کور نميشوند».
در سه قول اخير، تلاش نويسندگان معرفي معاني مجازي براي فعل «لم يخرّوا» بود. پس از اين، تحليل دقيقتري درباره معناي مجازي اين فعل از نظر خواهد گذشت که ارتباط تنگاتنگي با معناي حقيقي ريشه فعل، يعني «سقوط» دارد.
ی. «لم يمرّوا علیها»
معناي ذيل نيز قابل تأمل است. برخي لغويان يکي از معاني مصدر «خرّ» را «مرور» دانستهاند (ابنسيده، 1421ق، ج 4، ص 508؛ ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 235؛ حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 338). برخي از قرآنپژوهان نيز معناي «لم يخرّوا» را در اين عبارت «لم يمرّوا» گفتهاند (ر.ك: ثعلبي، 1422ق، ج 5، ص 25؛ ابنعربي، 1408ق، ج 3، ص 1433؛ مجلسي، 1403ق، ج 12، ص 337).
ابنعربي مينويسد: معنا اين است: کساني که وقتي قرآن ميخوانند براي فهم و درنگ قرآن ميخوانند و آن را مثل خرماي بيارزش پراکنده نميکنند. عبور از آيات بدون فهم و درنگ، کري و کوري نسبت به مشاهده وعده و وعيد است (ابنعربي، 1408ق، ج 3، ص 1433). برایناساس، آيه بدينشکل معنا ميشود: «کساني که وقتي متذکر آيات الهي ميشوند، کرو کور از آن عبور نميکنند».
اين معنا قابل تأمل است. ازیکسو يکي از معاني لغوي اين لفظ «مرور» است. از سوي دیگر، کاربرد مصدر «مرور» با حرف جر «علي» رايج است (ابنمنظور، 1414ق، ج 5، ص 165). همچنین مرجع ضمير «ها» آيات دانسته شده است که محتملترين مرجع ممکن است. بنابراین معنای مزبور به لحاظ قواعد لغوي و نحوي قابل پذيرش است. اما نکته مهم آن است که معناي «مرور» از معاني مجازي ريشه مذکور است (حسيني زبيدي، 1414ق، ج 6، ص 338) و درصورتيکه حمل لفظ بر معناي حقيقي آن ممکن باشد، لازم است بر معناي حقيقي حمل شود.
بيان معناي اصلی براي فعل «يخرّوا»
برخي از مفسران مصدر «خرور» را به معناي اصلي خود، يعني «سقوط» معنا کردهاند. برخي از آنها معناي حقيقي و برخي معناي مجازي براي اين فعل قائل شدهاند.
یک. ذکر معانی مترادف «سقوط»
در برخي از تفاسير، توضيح خاصي در بيان معنا و علت کاربرد فعل «يخرّوا» وارد نگردیده، بلکه تنها از الفاظ مترادف همچون «يسقطوا» يا «يکبّوا» يا «يقعوا» در تفسير آن استفاده شده است (ثعلبي، 1422ق، ج 7، ص 152؛ طبرسي، 1372، ج 7، ص 284؛ نيشابوري، 1415ق، ج 2، ص 618). آنچه مسلم است حمل معناي «سقوط» بر «آيات الهي» به معناي حقيقي الفاظ، امکانپذير نيست؛ طبيعتاً مراد مفسران چیز ديگري بوده است. با توجه به مبهم بودن مفهوم «سقوط» از ديدگاه اين مفسران، قضاوتي درباره آراء آنان نميتوان داشت.
دو. سقوط بر گناهان
بيضاوي (685 ق) اين قول را به صورت نقل مجهول آورده که ممکن است مراد از «ها» معاصي باشد که «لغو» در آيه قبل بدان اشاره دارد (بيضاوي، 1418ق، ج 4، ص 131). اين قول به حسن بصري نيز نسبت داده شده است (ر.ك: کاشاني، 1423ق، ج 4، ص 593). در آيه 72 سورة «فرقان» آمده است: «وَ الَّذِينَ لَايَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا». با توجه به اينکه لفظ «معاصي» حتي در آيه 72 ذکر نشده است و با در نظر گرفتن قاعده بازگشت ضمير به نزديکترين مرجع محتمل، نميتوان اين قول را پذيرفت. از سوی دیگر «سقوط بر گناهان» به معناي حقيقي الفاظ نميتواند مدنظر باشد و مفهومي مجازي است. لازم است صاحب نظريه در باب مفهوم اين مجاز و قرينه و علاقه آن توضيح دهد که در اين قول تبيين نشده است.
سه. سقوط بر زمين براي نشنيدن آيات
ابنعاشور (1394 ق) لفظ «آيه» را مربوط به کسي دانسته که چهرهاش را به خاطر کراهت از شنيدن مطلبي بر زمين ميگذارد. او اين حالت را مربوط به کفار در مقام مواجهه با آيات ميداند و دو احتمال استعاري بودن يا حقيقي بودن حالت مزبور را مطرح نموده است. وي مينويسد: هدف اين آيات متمايز نمودن مؤمنان از مشرکان است. مشرکان زماني که متذکر آيات الهي ميشوند، کر و کور فرو ميافتند؛ مثل کسي که دوست ندارد چيزي را ببينيد و چهرهاش را بر زمين ميگذارد. لفظ «خرور» براي بيان شدت کراهت آنان استعاره گرفته شده است. احتمال اين هم هست که «خرور» درباره آنها يا برخي از آنان به معناي حقيقي کلمه محقّق شده باشد؛ يعني آنها در اجتماعاتشان نشسته بودند، وقتي پيامبر آنان را به اسلام دعوت نمودند، سرشان را به زمين نزديک کردند؛ زیرا اين کار براي انسان نشسته بهمنزله فرار است (ابنعاشور، 1420ق، ج 19، ص 98).
مطابق اين تفسير، چه لفظ «خرور» استعاره از اعراض کفار باشد و چه بيانگرحقيقت حال آنان، ضمير «ها» به آيات بازنميگردد، بلکه به «زمين» برميگردد. این در حالي است که اين لفظ در اين آيه ذکر نشده و ازاینرو تفسير مذکور قابل پذيرش نيست.
چهار. سقوط به معناي «رويآوري به آيات الهي و پذيرش آنها»
براساس اين تفسير، برخي افراد ناصالح به آيات الهي روي ميآورند، اما رويآوري آنها همراه با صفاتي همچون شک، کسالت و بيتوجهي به معاني، نفاق، کفر، و فقدان بينش و بصيرت است. «صمّا و عمياناً» استعارهاي از همين صفات است؛ صفاتي که سبب عدم بهرهمندي اين افراد از آيات الهي است. «افتادن بر آيات» نيز به معناي رويآوري به آيات و پذيرش آنهاست. براساس اين معنا، مؤمنان به سبب عدم شباهت به کساني که ناآگاهانه آيات خداوند را ميپذيرند، ستوده شدهاند. بر اين اساس، عبارت «لم يخرّوا عليها صمّاً و عمياناً» به معناي «لم يُقبِلوا عليها صمّاً و عمياناً» معنا ميشود. در تبيين اين معنا از مجاهد نقل شده است: «چه بسيار قاریاني که با زبان اين آيات را ميخوانند و کر و کور بر آنها فروميافتند» (سيوطي، 1404ق، ج 5، ص 81).
افرادی که عباد الرحمن نبايد شبيه آنان نباشند
مصاديق متعددي درخصوص افرادي که «عباد الرحمن» براي شبيه نبودن به آنها ستوده شدهاند، ذکر گردیده که به اجمال بدانها اشاره ميشود:
یکم. شکاکان
1. براساس روايت ذيل، وقتي از تفسير اين آيه از محضر امام صادق سؤال کردند، ايشان فرمودند: اينان کساني هستند که بصيرت دارند و شکاک نيستند.
معَلِيُّ بن مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بن الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بن زِيَادٍ عَنْ أَبِيبَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» قَالَ: «مُسْتَبْصِرِينَ لَيْسُوا بِشُكَّاكٍ» (کليني، 1407ق، ج 8، ص 178).
2. براساس روايتي ديگر، امام به يکي از شيعيان به نام سليمانبن خالد درباره آيه محل بحث فرمودند: «اين آيه درباره شماست. وقتي فضل ما به شما يادآوري ميشود، ترديد نميکنيد» (برقي، 1371ق، ج 1، ص 170).
براساس اين روايات، مراد خداوند از «کري و کوري»، شک و ترديد است. به عبارت ديگر «عباد الرحمن» چون در شناخت حق، هيچ شک و ترديدي ندارند، ستايش شدهاند. در نقطه مقابل اينها، افراد مردّد و شکّاک قرار دارند.
روايت اول با الفاظ آيه سازگار است و معناي روشني دارد. اما در روايت دوم، مراد از «آياتِ رَبِّهِمْ» و ضميري که بدان بازميگردد، فضايل اهلبيت دانسته شده است. به تعبير دیگر، مراد آيه اين است: «کساني که وقتي فضايل اهلبيت به آنها يادآوري ميشود، در آن ترديد نميکنند». روشن است که اين معنا در حوزه معاني باطني آيات، قابل طرح و بررسي است.
دوم. تقليدکنندگان در ايمان
ميتوان کساني را که بدون علم و انديشه و تنها بر سبيلِ تقليد از ديگران اظهار اسلام نمودهاند يا عبادت ميکنند مصداق بارزي براي اين افراد برشمرد. روايت ذيل درصدد بيان اين معناست. شخصی از شعبي تابعي (104 ق) سؤال کرد: «کسی ميبيند قومي به سجده رفتهاند و نميداند براي چه سجده کردهاند، آيا با آنها سجده کند؟ وي در پاسخ اين آيه را تلاوت نمود: «وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْيانا» (ابن ابيحاتم، 1419ق، ج 8، ص 2741).
سوم. منافقان
زمخشري (538 ق) مينويسد: معنا اين است آنها وقتي متذکر آيات الهي ميشوند، با حرص به شنيدن آن، بدان روي ميآورند و در اين رويآوري، با گوش شنوا گوش ميدهند و با چشم بينا ميبينند، نه مثل کساني که (وقتي) متذکر آيات ميشوند، ميبيني که به آن رويآوردهاند. حرص زيادي براي گوش دادن به آن نشان ميدهند، درحاليکه مثل کران و کوران هستند؛ طوري که بينشي نسبت به اين آيات پيدا نميکنند؛ مانند منافقان و امثال آنها (زمخشري، 1407ق، ج 3، ص 295؛ نیز ر.ك: نظام الاعرج، 1416ق، ج 5، ص 256؛ سيواسي، 1427ق، ج 3، ص 192؛ ثعالبى، 1418ق، ج 4، ص 220).
چهارم. کفار
ابوزهره (1395 ق) مينويسد: در اين آيه اشارهاي است به اينکه آياتي که خوانده ميشود يا مخلوقاتي که به آنها توجه داده ميشود، شأنشان اين است کساني را که در آيات تأمل ميکنند، به دليل وضوح اعجازشان به سقوط وادار کنند. اما بندگان شايسته خداوند سجدهکنان و گريهکنان سقوط ميکنند و کافران کر و کور (ابوزهره، بيتا، ج 10، ص 532).
مراد وي آن است که نظر به بلاغت والا و اعجاز بياني آيات قرآن کريم، هم بندگان شايسته خداوند و هم کفار، همگي در مقابل آيات الهي به خاک ميافتند؛ اما بندگان شايسته با بصيرت و آگاهي آيات را ميپذيرند و به علت نفوذ آيات در قلبشان، گريهکنان به خاک ميافتند؛ اما کفار بدون بصيرت و آگاهي.
پنجم. مسلمانان کسل
آيتالله مصباح يزدي (1399) درباره کساني که کر و کور به آيات الهي روي ميآورند، مينويسد:
مراد مؤمنيني هستند که اظهار علاقه دروغين به قرآن ميکنند، اما براي شنيدن آيات احساس کسالت ميکنند و صبر بر شنيدن آنها ندارند و در نماز و زمان شنيدن آيات، حضور قلب ندارند (مصباح يزدي، 1433ق).
بررسي کيفيت دلالت فعل «يخرّ» بر مفهوم «پذيرش و رويآوري»
غالب مفسراني که اين فعل را به معناي «پذيرش و رويآوري» دانستهاند درباره کيفيت دلالت آن سخني نگفتهاند، درحاليکه لازم است اين ارتباط روشن باشد. مسلماً معناي اصلي مصدر «خرور» ارتباطي با مفهوم «پذيرش و رويآوري» ندارد؛ پس کاربرد مجازي آن در اين معنا چگونه قابل پذيرش است؟
مطلب اينگونه قابل تحليل است که مجاز نياز به قرينه صارفه و معيّنه دارد؛ قرينهاي که ذهن را از معناي حقيقي مصدر «خرور» برگرداند و قرينهاي که بر افاده لفظ بر مفهوم مد نظر دلالت داشته باشد. قرينه صارفه قرار گرفتن فعل «لم يخرّوا» در کنار ضمير «ها» است که به آيات برميگردد، درحاليکه سقوط بر آيات معناي ماحصلي ندارد و قرينه معيّنه اوصاف «صمّاً و عمياناً» هستند که دلالت بر پذيرش از روي کري و کوري و ناآگاهي دارند. اين دو لفظ استعاره از صفات «ناآگاهي» و «عدم تعقل» هستند. اما مجاز رکن ديگري هم دارد: علاقه بين معناي حقيقي و مجازي.
براي تبيين علاقه اين مجاز لازم است ابتدا درباره معناي حقيقي عبارت «لم يخرّوا عليها» تأمل دوبارهاي شود. بيشک «افتادن روي آيات» مفهومي ندارد؛ اما «افتادن براي آيات» و به تعبير روشنتر «به خاک افتادن براي آيات» معنايي روشن و قابل فهم دارد. در جمله «لم يخرّوا عليها» مصدر «خرور» در معناي حقيقي خود بهکار رفته است، اما حرف جرّ «علي» در معناي مجازي لام تعليل بهکار رفته است: «لم يخرّوا لها» (درباره کاربرد اين حرف در معناي «لام تعليل» مطالبي خواهد آمد.) با اين توضيح معناي آيه اينگونه است: بندگان شايسته خدا براي آيات الهي کر و کور (به خاك) نميافتند. ماحصل آنکه «لم يخرّوا» در معناي اصلي خود بهکار رفته است.
در مرحله بعد از تبيين معناي حقيقي، لازم است به اين نکته مهم توجه شود که به خاک افتادن براي امري عظيم، علامتي ظاهري است از حالتي باطني که همان پذيرش آن امر و گردن نهادن بدان است. به تعبير روشنتر، اين علامت ظاهري ملزوم آن حالت باطني است و در اينجا ميتوان سخن از مجاز لزوم گفت که از انواع مجاز مرسل شمرده شده است (هاشمي، 1998، ص 181).
با اين تحليل روشن ميشود که در عبارت مذکور دو معناي حقيقي و مجازي (افتادن، پذيرفتن) با هم اراده شده و اين همان کاربرد کنايي لفظ است. در تعريف «کنايه» گفته شده است: «اطلاق لفظي است که بنا بر قرينه، مراد لازمة معناي آن است، اما ممانعتي در اراده معناي اصلي نيز وجود ندارد» (هاشمي، 1998، ص 208).
علامه طباطبائي (1402ق) نيز لفظ «خرور» را در اين آيه کنايه از ملازمت امر دانسته (طباطبائي،1390ق، ج 15، ص 244) که به معناي «پذيرش امري» است. گفته شده: لفظ «يخرّوا» نوعي مبالغه در بيان ميزان تأثير تذکر نسبت به آيات الهي را در آنان نشان ميدهد (ممدوح، 2006).
بايد توجه داشت که در اين عبارت چند معناي مجزا با هم اراده شده است (نسبت الفاظ آيه به برخي مفاهيم دلالت مطابقي است و نسبت به برخي از آنها دلالت التزامي):
1. رويآوري آگاهانه بندگان صالح به آيات الهي (دلالت مطابقي)؛
2. رويآوري ناآگاهانه مشرکان، منافقان، شکاکان و مانند آنها به آيات الهي (دلالت التزامي)؛
3. رويآوري ناآگاهانه مشرکان به عقايد نادرست خود (دلالت التزامي) (مصباح یزدی، 1433ق). در توضيح معناي اخير، بايد گفت: تمجيد قرآن کريم از مؤمنان در پذيرش آگاهانه عقايد، تعريضي به کفار در پذيرش ناآگاهانه عقايد باطلشان است.
معناي حرف جر «علي» در صورت دلالت فعل «يخرّوا» بر «پذيرش و رويآوري»
در بخش شناخت معناي ريشه «خرر»، با نکاتی در خصوص اين ريشه همراه با حرف جر «علي» آشنا شديم که جزء معاني مجازي ريشه شمرده شده بودند. «خرّ على الشَّيءِ»: ملازم چيزي شد؛ «خرّ علينا: هجم علينا من مکان لايعرَف (مدني، 1426ق، ج 7، ص 364). در بين اين معاني، معناي اول (يعني: ملازمت با امري) مناسب آيه تحت بررسي است. اما در بيان اين معناي مجازي، مفهوم حرف «علي» تبيين نشده است و روشن نگردیده که چگونه ترکيب «خرّ» و «علي» ملازمت امري را ميرسانند. مفهوم پذيرش آيات و رويآوري به آنها که در اين بخش بررسي شد، تعبير ديگري از همان «ملازمت» است.
درباره ترکيب «خرّ علي» بايد گفت: «يخرّوا» دلالت بر «پذيرش و رويآوري» دارد و حرف جرّ «علي» به صورت مجازي در معناي «لام تعليل» بهکار رفته است. لازم به ذکر است که «لام تعليل» دو شکل دارد: «لام تعليل جارّه» که بر سر اسم ميآيد و «لام تعليل ناصبه» که بر سر فعل ميآيد (سيوطي، 2001، ج 1، ص 515ـ517).
در قرآن کريم در موارد متعددي حرف «علي» به جاي «لام تعليل جاره» بهکار رفته است که با نمونههايي از آن آشنا خواهيم شد. در آيه 73 سورة «فرقان» نيز اين کاربرد قابل مشاهده است. درخصوص کاربرد «علي» در اين آيه در معناي «لام تعليل» ميتوان به دلايل ذيل استناد کرد:
1. سياق و ساختار عبارت نشاندهنده کاربرد لفظ «علي» در معناي «لام تعليل» است. در اين صورت عبارت «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صمّاً و عمياناً» چنين معنا ميشود: «براي آيات الهي کر و کور (به خاک) نميافتند» که مفهوم روشني دارد. روشن است همانگونه که معناي حقيقي «علي» نميتواند مراد اين عبارت باشد، ساير معاني مجازي اين حرف (مع، مِن، في و ب) (سيوطي، 2001، ص 498ـ499) نيز با مفهوم اين آيه سازگاري ندارند.
2. براساس ديدگاه لغويان، يکي از معاني حروف جرّ «علي» در قرآن کريم، «لام تعليل» است (رماني، بيتا، ص 114). يکي از محققان تعداد کاربردهاي حرف جر «علي» در معناي «لام تعليل» را 123 مورد برشمرده است. (اصغري، 1388). در ذيل، با نمونههايي از کاربرد «علي» به جاي «لام تعليل جاره» آشنا ميشويم:
الف. «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لايُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ» (بقره: 185)؛ «عَلى ما هَداكُمْ« به معناي «لهدايته اياکم» بهکار رفته است (صفايي، 1378، ج 2، ص 207).
ب. «ثُمَّ ءَاتَيْنَا مُوسىَ الْكِتَابَ تَمَامًا عَلىَ الَّذِى أَحْسَنَ» (انعام: 54). عبارت «علي الذي احسن» به جاي «للذي احسن» بهکار رفته است (رماني، بيتا، ص 114).
ج. «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثرَ جَمْعًا وَ لَايُسألُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون» (قصص: 78).
د. «فَإِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثمُ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلىَ عِلْم بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَلَکِنَّ أَكْثرَهُمْ لَايَعْلَمُونَ» (زمر: 49).
عبارت «علي علم» در اين دو آيه، به جاي «لعلم» بهکار رفته است (نورمحمدي، 1399، ص 149).
3. مصدر «خرور» به همراه «لام تعليل» در آيهاي ديگر و تعدادي از روايات بهکار رفته است. عبارت «خرّوا له سجداً» در آيه 100 سورة «يوسف»، عبارت دعايي «خرّت لعظمتک ساجدة» (طوسي، 1411ق، ج 2، ص 846) و عبارت «خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ» در روايت شيخ صدوق (صدوق، 1404ق، ص 133) نمونههايي از کاربرد اين ريشه به همراه «لام تعليل» هستند.
ميتوان اين نيابت را از نوع کاربرد مجازي دانست و با توجه به اينکه علاقه اين مجاز «تشابه» بوده، اين مجاز از نوع استعاره تبعيه (استعاره در غير اسم جنس) است.
غرض بلاغي کاربرد حرف «علي» در معناي «لام تعليل»
همه حروف جر يک معناي غالبي و اصلي دارند؛ اما براي هريک از اين حروف، معاني فرعي متعددي نيز ذکر شده است. در زمینه نحوه و ميزان کاربرد اين معاني فرعي، بين مکتب نحوي کوفه و بصره اختلافنظر وجود دارد. غالب کوفيان معتقدند: حروف جر جانشين يکديگر ميشوند؛ اما غالب بصريان معتقدند: حروف جر ـ مگر در موارد بسيار نادر ـ جايگزين هم نميشوند و در مواردي که به نظر ميرسد حروف جر جايگزين هم شدهاند، يا به سبب تضمين است يا مجاز (سامرائي، 2000، ج 3، ص 6ـ7؛ براي توضيح بيشتر، ر.ك: صفايي، 1378، ج 1، ص 165).
بررسي ادله و مستندات اين دو مکتب نحوي خارج از حيطه پژوهش حاضر است؛ اما ديدگاه برگزيده چنین است:
در کلامي که متکلّم غيرمتعمّل (غيرفني) در انتخاب الفاظ، اقرب الفاظ را براي رساندن معناي موجود در ذهنش برگزيده است، ميتوان قائل به نيابت شد. اما در کلامي فني، همچون قرآن، متکلّم در انتخاب حروف هم دقت تام به خرج داده و از ميان حروفي که گاهي در جاي يکديگر استفاده ميشوند، آن را برميگزيند که در افاده تمام اجزاي معاني موجود کارايي تام داشته باشد و در نتيجه، نيابت معنا ندارد (هاشمي، بیتا، ص 33).
براساس اين تحليل، اگر در آيات قرآن کريم حرفي به جاي حرف ديگري بهکار رود، بلاغت قرآن اقتضا ميکند لزوماً غرضي در کار باشد و دستيابي به اين غرض، نقش مهمي در درک مفهوم آيه دارد.
با توجه به نيابت «علي» از «لام تعليل» در اين آيه، در يک تحليل ابتدايي ميتوان گفت: ««لام سببيت/ تعليل» بر اتصال قوي بين دو چيز يا بين سبب و مسبب دلالت دارد و استعلایي که حرف جر علي آن را افاده ميکند شبيه به آن است؛ زیرا مفيد اتصال قوي بين دو چيز است؛ يعني چيزي فوق چيز ديگر و براساس اين مشابهت، استعمال حرف «علي» که بر استعلا دلالت ميکند، به جاي حرف لام که بر سببت يا تعليل دلالت ميکند، جايز است (بشتي، 2008).
نمونه اين جايگزيني را ميتوان در جمله «اشکر خالداً علي احسانه» به جاي جمله «اشکر خالداً لاحسانه، او بسبب احسانه» مشاهده کرد (همان، ص 153). تحليل فوق تنها نشاندهنده کاربرد اين مجاز است؛ اما نشاندهنده ترجيح کاربرد «علي» به جاي «لام تعليل» نيست.
در تحليل دقيقتري ميتوان گفت: گويا آيات قرآن کريم شيئي دانسته شده است که فروافتادن و سقوط بر آنها انجام ميپذيرد. مشابه اين تحليل درخصوص عبارات «کافأتُه علي احسانه» و «کبّر علي النصر» وارد شده است. (سامرايي، 2000، ج 3، ص 92). اين وصف بيانگر شدت اقبال بندگان خدا به آيات الهي است. با توجه به اينکه يکي از وجوه معنايي آيه «رويآوري آگاهانه بندگان شايسته خدا به آيات الهي» است، مفهوم اين اقبال روشن است.
در تحليل ديگري ميتوان گفت: علت کاربرد «علي» به جاي «لام تعليل» آن است که به خاک افتادن بندگان صالح خدا در مقابل آيات الهي و پذيرش آيات ـ درواقع ـ منزلت آنان را بالا ميبرد؛ چنانکه درباره علت کاربرد «علي» به جاي «لام» در عبارت «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» در آيه 54 سورة «مائده» «... فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين» گفته شده است (اصغري، 1388، ص 163).
صنايع بلاغی در آيه
در اين عبارت کوتاه قرآني، انواعي از صنايع بلاغي را ميتوان مشاهده کرد؛ انواعي از صنعت بيان شامل: کنايه (مصدر «خرور» کنايه از پذيرش)، استعاره تبعيه (کاربرد «علي» به جاي «ل»)، استعاره مصرّحه (کاربرد «صمّاً و عمياناً» به جاي پذيرش بدون تعقل)، تعريض (تعريض به کفار در پذيرش غيرعالمانه عقايدشان)، و نوعي از صنعت بديع مبالغه (مصدر «خرور» مبالغه در رساندن مفهوم پذيرش).
نتيجهگيري
«لم يخرّوا عليها صمّا و عمياناً» به اين معناست که بندگان شايسته خداوند هنگام عرضه شدن آيات الهي، بدون داشتن بصيرت و ايمان عميق نسبت به آيات، براي آنها (به خاک) نميافتند و آيات الهي را نميپذيرند.
دلايل صحت اين معنا عبارت است از:
الف) مصدر «خرور» به معناي اصلي و حقيقي خود، يعني «افتادن» معنا شده و از ذکر معاني غير مستند پرهيز شده است.
ب) با توجه به ملازمهاي که ميان مفهوم «به خاک افتادن براي امري» و «پذيرش امري» وجود دارد، براي فعل «لم يخرّوا» علاوه بر ذکر معناي حقيقي، معنايی مجازي که لازمه آن باشد، ذکر شده است: «نميپذيرند».
ج) «علي» به معناي «لام تعليل» بهکار رفته است که علاوه بر برخورداري از مستند لغوي، با کاربرد مصدر خرور به اضافه حرف جر «ل» در ادلة ديگر سازگاري دارد.
د) ضمير «ها» به «آيات» در همان آيه بازميگردد که محتملترين مرجع ممکن است.
غرض از جايگزيني حرف جر «علي» به جاي «لام تعليل» ممکن است توصيف شدت اقبال ظاهري آنان باشد: گويا بر آيات سجده ميکنند. افزايش منزلت بندگان صالح غرض ديگري است که درخصوص اين جايگزيني متصور است.
- ابن ابىحاتم، عبدالرحمنبن محمد، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، چ سوم، رياض، مكتبة نزار مصطفي.
- ابنجزى، محمدبن احمد، 1416ق، التسهيل لعلوم التنزيل، بيروت، شركة دار الأرقمبن أبيالأرقم.
- ابنجوزى، عبدالرحمنبن على، 1422ق، زاد المسير فى علم التفسير، بيروت، دار الكتاب العربي.
- ابنسيده، عليبن اسماعيل، 1421ق، المحكم و المحيط الأعظم، بيروت، دارالکتب العلميه.
- ابنعاشور، محمدطاهر، 1420ق، تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابنعاشور، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
- ابنعربى، محمدبن عبدالله، 1408ق، احكام القرآن، بيروت، دار الجيل.
- ابنقتيبه، عبداللهبن مسلم، 1411ق، تفسير غريب القرآن، بيروت، دار و مكتبة الهلال.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم، 1414ق، لسان العرب، تحقيق علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ابوزهره، محمد، بيتا، زهرة التفاسير، بيروت، دارالفكر.
- اصغري، بهنوش، 1388، حروف جرّ در قرآن کريم با رويکرد نحوي ـ بلاغي، رسالة دكتري، گروه زبان و ادبيات عربي، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
- برقى، احمدبن محمدبن خالد، 1371ق، المحاسن، چ دوم، قم، دار الكتب الاسلاميه.
- بشتي، طيب بشنه، 2008م، «قضيه النيابة بين حروف الجر و موقفالنحاة منها»، اللسان العربي، ش 61، ص 151- 157.
- بقاعى، ابراهيمبن عمر، 1427ق، نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور، چ سوم، بيروت، دار الكتب العلميه.
- بيضاوي، عبداللهبن عمر، 1418ق، انوار التنزيل و أسرار التأويل، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ثعالبى، عبدالرحمنبن محمد، 1418ق، تفسير الثعالبى المسمى بالجواهر الحسان فى تفسير القرآن، بیروت، دار احياء التراث العربي.
- ثعلبى، احمدبن محمد، 1422ق، الكشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- جاسم سلمان، علي، 2003م، موسوعة معاني الحروف العربي، اردن ، دار اسامة النشر و التوزيع.
- حسيني زبيدي، محمد، 1414ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دارالفکر.
- خضری، محمدامین، 1989م، من اسرار حروف الجر فی الذکر الحکیم، قاهره، مکتبه وهبه.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالشاميه.
- رماني، عليبن عيسي، بيتا، معاني الحروف، تحقيق عرفانبن سليم العشا، بيروت، المکتبة العصريه.
- زرکوب، منصوره و ديگران، 1389، «تمثيل در امثال فارسي و عربي»، پژوهشهاي ادب عرفاني (گوهر گويا)، ش 3، ص 109 – 136.
- زمخشرى، محمودبن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل، چ سوم، بيروت، دارالكتاب العربي.
- سامرائي، فاضل صالح، 2000م، معاني النحو، عمان، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزيع.
- سعدى، عبدالرحمن، 1408ق، تيسير الكريم الرحمن في تفيسر كلام المنان، چ دوم، بيروت، مكتبة النهضة العربيه.
- سلمى، محمدبن حسين، 1369، حقائق التفسير، تهران، مركز نشر دانشگاهي.
- سمرقندى، نصربن محمد، 1416ق، تفسير السمرقندى المسمى بحرالعلوم، بيروت، دارالفكر.
- سيواسى، احمدبن محمود، 1427ق، عيون التفاسير، بیروت، دار صادر.
- سيوطى، عبدالرحمن، 1404ق، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى نجفي.
- ـــــ ، 2001 م، الإتقان في علوم القرآن، چ دوم، بيروت، دار الكتاب العربى.
- شيبانى، محمدبن حسن،1413ق، نهج البيان عن كشف معانى القرآن، قم، الهادي.
- صدوق، محمدبن علي، 1404ق، الإمامة و التبصرة من الحيرة، قم، مدرسة الامام المهدى.
- صفايي، غلامعلي، 1378، ترجمه و شرح مغني الاديب، قم، قدس.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- طبرانى، سليمانبن احمد، 2008م، التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم، اردن، دار الكتاب الثقافي.
- طبرسى، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
- طبرى، محمدبن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
- طريحى، فخرالدينبن محمد، 1375، مجمع البحرين، تهران، مرتضوی.
- طوسى، محمدبن حسن، 1411ق، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه.
- ـــــ ، بيتا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- فراء، يحيىبن زياد، 1980م، معانى القرآن، چ دوم، قاهره، الهيئة المصرية العامة للكتاب.
- فيروزآبادي، مجدالدين محمدبن يعقوب، 1413ق، قاموس المحيط، بيروت، دارالجيل.
- قرطبى، محمدبن احمد، 1364، الجامع لأحكام القرآن، تهران، ناصر خسرو.
- كاشانى، فتحالله، 1423ق، زبدة التفاسير، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه.
- كلينى، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مدني، عليخانبن احمد، ۱۴۲۶ق، الطراز الاول و الکناز لما عليه من لغة العرب المعول، قم، مؤسسة آلالبيت لاحياء التراث.
- مرادی، حسنبن قاسم، 1992م، الجنی الدانی فی حروف المعانی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1433ق، «وصايا العلماء صفات عباد الرحمن لم يخرّوا عليها صمّ و عميانا»، بقية الله، ش 245، ص 21- 26.
- مقاتلبن سليمان، 1423ق، تفسير مقاتلبن سليمان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مكىبن حموش، 1429ق، الهداية إلى بلوغ النهاية، امارات، كلية الدراسات العليا و البحث العلمي.
- ممدوح ابوزيد، نايل، 2006م، «آيات صفات عباد الرحمن في سورة الفرقان، دراسة بلاغية»، دراسات، علوم الشريعة و القانون، ش 2، ص 455- 476.
- ميبدى، احمدبن محمد، 1371، كشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، اميركبير.
- نظام الاعرج، حسنبن محمد، 1416ق، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت، دار الكتب العلميه.
- نورمحمدي، اکرم، 1399، هم معنايي و چند معنايي حروف جرّ در قرآن کريم، پاياننامه کارشناسي ارشد، گروه آموزشي زبان و ادبيات عربي، مشهد، دانشگاه فردوسي مشهد.
- نيشابورى، محمودبن ابوالحسن، 1415ق، ايجاز البيان عن معاني القرآن، بيروت، دارالغرب الاسلامي.
- واحدى، علىبن احمد، 1415ق، الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، بيروت، دارالقلم.
- هاشمي، احمد، 1998م، جواهر البلاغة في المعاني و البيان و البديع، چ دوم، قم، نويد اسلام.
- هاشمي، علی، بیتا، «بررسي مباني نحویون پيرامون حروف جر و نيابت حروف از يکديگر و تضمين»، در: tt-ej.ir.