، سال شانزدهم، شماره اول، پیاپی 30، بهار و تابستان 1402، صفحات 23-38

    تحلیل زیبا‌شناختی هندسی سوره‌ی « فجر» و نقش آن در تفسیر

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ کمال کشاورزی / استادیار گروه ادبیات عربی، مجتمع آموزش عالی زبان، ادبیات و فرهنگ شناسی، جامعةالمصطفی العالمیه / ahmadrezakeshavarziy@gmail.com
    محمد علی مجد فقیهی / استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه معارف اسلامی قم، ایران / mmfaghihi42@gmail.com
    محمد عشایری منفرد / استادیار گروه مترجمی جامعة المصطفی العالمیه / m.ashaery@gmail.com
    سیدمحمود طیب حسینی / استاد گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه قم، ایران / tayyebhoseini@rihu.ac.ir
    چکیده: 
    مفروض آن است که مجموعه آیات هر سوره، هدفی مشخص و در عین حال قابل تشخیص را دنبال می کند. این نکته نیز غیرقابل انکار است که بسیاری از آیات یک سوره ارتباطی روشن و قابل درک با آیات مجاور خود دارند؛ اما با وجود این، انسجام برخی از آیات به راحتی قابل درک نیست و در نگاه اول، گسسته به نظر می رسد. حال این سؤال مطرح می شود که بین آیات یک سوره چه نسبتی برقرار است؟ فرضیه تحقیق حاضر آن است که بین آیات گسسته نمای قرآن، ارتباط دیر یاب، اما جذابی وجود دارد که توجه به آن ازیک سو موجب ادراک زیبایی سوره و از سوی دیگر، صورت بندی محتوای سوره در قالب یک چندضلعی منسجم و هدفمند شکل می دهد. این تحقیق در قالب بررسی زیبایی های هندسی بین چهار بخش سوره‌ی «فجر» و شناخت زیبایی های داخلی هریک از بخش ها در چارچوب علوم ادبی، به ویژه علم بلاغت و با روش تحلیلی درصدد بازخوانی سوره‌ی «فجر» و اثبات زیبایی شناسی هندسی آن است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Geometrical Aesthetic Analysis of Surah "Fajr" and its Role in Interpretation
    Abstract: 
    It is assumed that the verses of each surah follow a specific and discernible goal. It is undeniable that many verses of a surah have a clear and comprehensible connection with the adjacent verses. Despite this connection, the coherence of some verses is not easy to distinguish, and at first glance, it seems the verses are incoherent. Now, this issue raises the question of the relationship between the verses of a surah. The hypothesis of the present research is that the connection between the so-called incoherent verses of the Qur’an is difficult to grasp but attractive. Taking this issue into consideration, on the one hand, leads to the perception of the beauty of the surah, and on the other hand, like a polygon, forms the content of the Surah coherently and purposefully. This research deals with examining the beautiful geometrical connections among the four parts of Surah "Fajr" and discovering the internal literary beauty of each part, especially in terms of rhetoric. Using the analytical method, it tries to review Surah "Fajr" and prove its geometrical aesthetics
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    آيات سورة «فجر» همانند ساير سوره‌هاي قرآن يک مجموعة هدفمند را شکل داده است و در عين‌ حال به سبب تغييرات موضوعي که در واحد‌هاي چند‌گانه اين سوره مشاهده مي‌شود، بخش قابل‌توجهي از آيات، گسسته‌نما به نظر مي‌رسد. اين نوشتار در پي رمز‌گشايي از انسجام و بيان جذابيت حاصل از شناخت پيوست‌هاي بين آيات آن است.
    تبيين زيبايي هندسي بين آيات و کلمات در قالب روابط کاربردي و قالب‌هاي همنشيني و جانشيني واژگان و تراکيب از جمله روش‌هاي زيبايي‌شناختي اين نوشتار است و از آن به‌ «انسجام» ياد مي‌شود و در دو ساحت قابل مطالعه است: زيبا‌‌يي‌شناختي و معناشناختي.
    اين مقاله به ساحت اول (زيبا‌شناختي) مي‌پردازد، اما در موارد ضروري که پيوند اين دو به‌گونه‌اي بوده که نمود زيبايي هندسي در بحث معنا‌شناختي بيشتر بوده، از معناشناسي نيز سخن گفته شده است. با توجه به اينکه تمام ساحات قرآن حکيم پيوندي عميق با حکمت دارد و حروف، کلمات، جملات و شيوه‌هاي آن حکيمانه است، نظم پيوستاري آيات يک سوره از اين موضوع مستثنا نيست و در اين زمينه زيبايي‌هاي قابل‌توجهي يافت مي‌شود که به رمز‌گشايي از آن در جهت تبيين اعجاز بياني قرآن عنايت ويژه شده است.
    در موضوع اعجاز ادبي قرآن، به زيبايي‌شناسي هندسي براي ارائه يکي از مؤلفه‌هاي مهم زيبايي‌هاي بياني قرآن توجه کافي نشده است؛ چنان‌که درخصوص بررسي اعجاز سورة «فجر» نيز اين نارسايي ديده مي‌شود.
    بر اين ‌اساس سؤال پژوهشي نوشتار حاضر اين است که زيبايي‌هاي مربوط به پيوستار آيات سورة «فجر» چيست‌؟ و توجه به هندسة خرد و کلان اين سوره کدام بخش از زيبايي‌هاي اين سوره را به تصوير مي‌کشد؟
    اين پژوهش در پي آن است که با باز‌خواني انسجام کلان و خرد در اين سوره و عنايت به بعد زيبايي‌شناختي آيات سورة «فجر»، زيبايي‌هاي مربوط به پيوستار آيات اين سوره را بررسي کند و به تحليل زيبا‌‌يي‌شناختي نمونه‌هاي برجسته آن بپردازد تا زمينه‌اي براي طرح اين موضوع در تمام سوره‌هاي قرآن فراهم شود. بدين‌روي در قالب يک موضوع کلان مي‌تواند ادامه يابد، که در اين صورت اهميت آن فوق‌العاده خواهد بود.
    هرچند اين موضوع در دو ساحت زيبايي‌شناسي و نقش آن در تفسير قابل طرح است، اما اين نوشتار در ساحت اول (زيبايي‌شناسي) به آن مي‌پردازد. عناوين محوري اين نوشتار در دو قسمت اساسي شکل گرفته است:
    اول. باز‌خواني زيبايي انسجام بين بخش‌هاي چهار‌گانه سورة «فجر»؛
    دوم باز‌خواني زيبايي انسجام داخلي هريک از اين بخش‌ها که اضلاع هندسي متن اين سوره به حساب مي‌آيند.
    محور دوم برابر چهار بخش از آيات اين سوره، در چهار زير‌عنوان زيبايي محتواي هندسي واحد سوگند‌ها، واحد عبرت‌ها، واحد ابتلائات و واحد معاد به زيبايي‌شناختي مربوط به انسجام داخلي اين بخش‌ها مي‌پردازد. تحليل ادبي و زيبايي‌شناختي هندسي هر دو محور با استفاده از ‌منابع ادبي و تفسيري، اين پژوهش را سامان مي‌دهد.
    1. پيشينة بحث
    تبيين پيوستار‌ بين سوره‌ها و آيات هر سوره در قرآن از صدر اسلام و در قالب روايات تفسيري مطرح بوده و مفسران، به‌ويژه تحليل‌گران ادبي متون ديني کم و بيش برخي از اين موارد را رمز‌گشايي کرده‌اند؛ نظير بيان پيوستار‌ سوره‌ها توسط علامه طبرسي در مجمع البيان، علامه طباطبائي در الميزان و ابراهيم بقاعي در نظم ‌الدرر و از همه مهم‌تر محمود بستاني در التفسير البنايي للقرآن الکريم که به اجمال برخي از اين راز‌ها را باز گشوده‌اند. برخي از کتاب‌هايي که امروز نگاشته شده نيز به تفصيل به اين موضوع پرداخته‌اند مانند کتاب ساختار هندسي سوره‌هاي قرآن (خامه‌گر، 1386).
    در اين زمينه مي‌توان به برخي مقالات نظير مقاله «پيوستگي آيات قرآن و نقش آن در تفسير از منظر علامه طباطبائي» (اشرفي، 1387) اشاره کرد که به اصل پيوستگي آيات در نگاه علامه و تبيين نقش آن در تفسير از منظر اين مفسر گرانقدر پرداخته است.
    همچنين پايان‌نامه‌اي با نام نقد و بررسي ساختار هندسي سوره‌ها با محوريت سوره محمد (گرجي، 1390) نيز به اصل ساختار سوره‌ها پرداخته، ولي زيبايي‌شناسي ساختاري و هندسي را بررسي نکرده است.
    در سال‌هاي اخير نيز برخي رساله‌ها و مقالات به اين موضوع پرداخته‌اند، اما به بحث «زيبايي‌شناسي هندسي» عنايتي نکرده‌اند. بدين‌روي تبيين زيبايي‌شناختي ساختار هندسي يک سوره و راهگشايي آن به معاني جديد، از جمله مقولاتي است که اين پژوهش در نظر دارد به صورت يک مکمل لازم به نوشته‌هاي پيش از اين اضافه کند، تا جاي اين مهم خالي نباشد.
    در همين زمينه به صورت مطالعة موردي پژوهشي در موضوع هندسة آيات با محوريت سورة «فجر» و بيان زيبايي‌هاي هندسي و رمز‌گشايي از پيوستار بين آيات اين سوره يافت نشد، ضمن اينکه اين موضوع مي‌تواند درباره تمام سوره‌ها به تفصيل مطرح شود.
    2. مفهوم‌شناسي «زيبايي»
    «زيبا» در لغت از مصدر «زيبيدن» داراي معاني متعددي است؛ همچون زيبنده، شايسته، نيکو، جميل، خوش‌نما و آراسته. «زيبايي» نيز عبارت است از: نظم و هماهنگي همراه با عظمت و پاکي (معين، 1386، ج 2، ص 1767ـ1768).
    «زيبايي» ازجمله مقولاتي است که در تعريف آن اختلافات زيادي وجود دارد و مفهوم آن بديهي است، اما کنه آن بسيار خفي است. علامه جعفري در يک تعريف کلي «زيبايي» را «نمود يا پرده‌اي نگارين و شفاف که روي کمال کشيده شده است» مي‌داند (جعفري، 1390، ص 174).
    اما به نظر مي‌رسد اين تعريف همان تعريف علامه طباطبائي است که از دو مولفة «تناسب» و «همسازي با هدف» شکل گرفته و در قالب «پرده نگارين» و «کمال» منعکس شده؛ زيرا «پرده نگارين» نماينده همان تناسب و «کمال» نماينده هدفمندي است که در سخن علامه طباطبائي به آن تصريح شده است.
    فارابي «زيبايي و شکوه» در هر موجودي را رسيدن به مرتبة وجودي برتر از آن مي‌داند (فارابي، 1995، ص 42)؛ همان‌گونه که ابن‌سينا «زيبايي» را آن وضعيتي مي‌داند که لازم است يک موجود بر آن باشد (ابن‌ سينا، 1364، ص 59). بنابراين زيبايي قرآن که در اوج مرحله آن است، يعني رسيدن قرآن به برترين مرتبه وجودي و دارا بودن آنچه لازم است آن را دارا باشد.
    3. مؤلفه‌هاي زيبايي‌شناسي قرآن
    مولفه‌هاي متعددي در باب زيبايي‌شناسي قابل بررسي است که عبارتند از: مؤلفه زباني (آوايي، نحوي و واژگاني)، ادبي (نحوي و بلاغي) و هندسي. اين مقاله صرفاً مؤلفه هندسي را بررسي کرده است.
    1ـ3. مؤلفه هندسي
    نظريه «ساختار هندسي سوره‌ها و آيات قرآن» از ديرباز بين مفسران و قرآن‌پژوهان مطرح بوده است و امروزه نيز يک نظريه‌ زنده به شمار مي‌آيد و همچنان مطرح است.
    بقاعي از مفسران قرن نهم در کتاب نظم الدرر في تناسب الآيات و السور مي‌نويسد: قاعدة کلي که در شناخت مناسبات آيات در تمام قرآن مفيد است آن است که در غرضي که سوره در جهت آن سياق يافته، دقت کني و در مقدماتي که آن غرض به آنها نيازمند است، نظر بيفکني و قرب و بعد مراتب آن مقدمات را نسبت به مطلوب و غرض اصلي بررسي کني؛ نظم بين هر آيه با آية ديگر به تفصيل روشن مي‌شود (بقاعي، 1427ق، ج 1، ص 18).
    در اين رابطه سيد قطب در سطح والاتري از آنچه بقاعي بيان کرد، مي‌گويد: از جمله هماهنگي‌هاي هنري در قرآن تسلسل معنوي موجود بين اغراض و سياق آيات و تناسب آنها در امر انتقال از غرضي به غرض ديگر است (سيد قطب، 1359، ص 95)؛ همان‌گونه که در تفسير خود بر اين مطلب تأکيد مي‌کند: ميان اجزاي سوره هم مطابق چنين فضايي همخواني و هماهنگي ويژه‌اي پديد مي‌آيد (سيد قطب، 1425ق، ص 53).
    درخصوص انديشه‌هاي موجود در اين رابطه مي‌توان به کتاب ساختار هندسي سوره‌هاي قرآن اشاره کرد که ديدگاه‌هاي مختلف را بيان داشته و سرانجام فوايد اين نظريه را به تفصيل بيان نموده است (خامه‌گر، 1386، ص 5ـ12).
    ارتباط معنايي و دروني سخن با عنايت به ابتدا و انتها و ميانه هر متن، هندسة آن سخن ناميده مي‌شود. پويايي واژة «فجر» در ابتدا و وجه اميدآفرين کلمه «جنتي» در پايان اين سوره به همراه صبر غيرقابل تصور خداي مهربان با رويکرد ربوبي در ميانة اين سوره، هندسة اميدآفريني را رقم مي‌زند که با در نظر گرفتن اين سه ضلع قابل تبيين است. زيبايي حاصل از اين شکل هندسي خاص قابل بازگفت است. البته در قالب رمزگشايي از نقاط اوج اين سه ضلع که به اجمال از آن ياد شد، تفصيل آن در ذيل عنوان «ساختار هندسي» خواهد آمد:
    1ـ1ـ3. ساختار هندسي
    ساختار منطقي موجود در يک متن وقتي در راستاي هدف ديده شود ساختار هندسي را شکل مي‌دهد (ر.ک: خامه‌گر، 1386، ص 24). با توجه به اينکه آيات گسسته‌نماي هر سوره در قرآن يک هدف مشخص و واحد را دنبال مي‌کند مي‌توان نتيجه گرفت که در پرتو اين غرض واحد از نظم، آن اجزاي گسسته‌نماي سوره بايد از ارتباط منطقي نيز برخوردار باشد، وگرنه نمي‌تواند آن هدف واحد را دنبال کند (ر.ک: همان).
    در سورة «فجر» نيز اين مقوله قابل بررسي است و فوايد قابل‌توجهي دارد که در فهم عميق آيات اين سوره تأثير بسزايي دارد. زيبايي‌هاي اين ساختار با باز‌خواني اين ارتباط و پيوستار در قالب شناخت روابط درون هر بخش از سوره و هر بخش با بخش ديگر قابل تحليل است (سامرائي، 1436ق، ص 125). امروزه از اين تحليل‌ها در دانش نشانه‌شناسي بجد بحث مي‌شود (قائمي‌نيا، 1389، ص 221ـ257). اما به تفصيل در زمينه هندسة متن از آن ياد نمي‌شود. اين نوشتار به تفصيل، زيبايي هندسي متن سورة «فجر» را در قالب بيان تناسب معنايي و هندسي آيات بررسي مي‌کند.
    2ـ1ـ3. تناسب آيات
    يکي از واژگان نزديک به موضوع اصلي اين نوشتار «تناسب آيات» است. اين موضوع گاهي در دانشي به‌عنوان «علم مناسبات» بررسي مي‌شود. «علم مناسبات» دانشي است که عوامل چينش آيات و سوره‌ها را بررسي مي‌کند. تناسب نتيجة حاصل از به‌کارگيري واژگاني است که با معناي مدنظر کاملاً متناسب باشد (ر.ک: سيدي، 1390، ص 303و304).
    قرآن کريم که در ميان متون ادبي سرآمد است، از اين تناسب به نحو شگفت‌انگيزي بهره‌مند است و بحث از تناسب در قرآن در حوزه‌هاي گوناگوني از قبيل «تناسب آوايي ـ معنايي»، «تناسب واژگاني» و «تصوير‌گري» قابل طرح است. موضوع تناسب اجزا در ايجاد زمينة پيوند بين کلام تأثير‌گذار است، هرچند ممکن است در اولين نگاه، اين واژه با ساختار هندسي به يک معني انگاشته شود؛ اما در نگاه دقيق‌تر ارتباط و تناسب آيات هر سوره بخشي از مفهوم ساختار هندسي سوره‌ها را تشکيل مي‌دهد و مقدمة ضروري آن به حساب مي‌آيد. به همين روي نتايج حاصل از آن را مي‌توان در کارنامة ساختار هندسي سوره‌ها درج کرد (خامه‌گر، 1386، ص 26). زيبايي‌شناسي هندسي آيات که موضوع اين نوشتار است، برايند تمام اين تحليل‌هاست.
    4. معرفي سورة فجر
    برابر ترتيب مصحف شريف اين سوره هشتاد و نهمين قرآن است که سي آيه دارد. اين سوره مکي بوده و دهمين سورة نازل شده است. سورة قبل از آن «ليل» و سورة پس از آن در ترتيب نزول، سورة «ضحي» است (ر.ک: طبرسي، 1372، ج 10، ص 729).
    ازآن‌روکه بيان انسجام هندسي آيات متوقف بر باز‌شناسي اضلاع ساختمان سوره است، با الهام از تقسيم آيات توسط دانشمندان علوم قرآن، به رکوعات قرآني و روند رايج بين مفسران در تقسيم آيات هر سوره به چند واحد قرآني، آيات اين سورة شريف را مي‌توان به چهار واحد تقسيم کرد تا در جهت تصوير‌گري انسجام هندسي کلان و خرد، به سمت خطوط مشخص‌تري پيش رود:
    واحد نخست. واحد سوگند‌ها، از آيه اول تا آيه پنجم؛
    واحد دوم. واحد عبرت‌ها، از آيه‌ ششم تا چهاردهم؛
    واحد سوم. واحد ابتلائات، از آيه پانزدهم تا آيه‌ بيستم؛
    واحد چهارم. واحد معاد، از آيه‌ بيست و يکم تا سي‌ام.
    1ـ4. زيبايي بيروني و انسجام اضلاع چهار‌گانه سورة فجر
    انسجام کلان موجود در ميان چهار واحد تشکيل‌دهندة سورة «فجر» رابطة هندسي منسجمي است که در بين اين واحد‌ها (هر واحد به‌مثابه يک ضلع از اضلاع هندسي اين سوره) بسيار برجسته است. همان‌گونه که پيش‌تر نيز اشاره شد، «انسجام» آن است که متکلم به‌گونه‌اي سخن بگويد که کلام بدون درنگ، به‌آساني و رواني و زلالي (مثل آبشار) از زبان او صادر شود (ناصري صيادي رفاعي، 2000، ص 193).
    درباره شعر گفته شده: لازم است قصيده به‌گونه‌اي باشد که تمام آن چنان از حيث بافت و زيبايي و فصاحت و والايي کلمات، هماهنگ و همانند باشد (ابن‌‌طبا‌طبا، 2005، ص 124) که مانند يک کلمه نمود کند. هرگاه اين انسجام با مقولات گوناگون همراه گردد، مي‌تواند زيبايي‌هاي متعددي بيابد. براي مثال گاه با خطاب منسجم همراه مي‌شود يا با تأکيد در آغاز و پايان همراه مي‌گردد و مانند آن.
    در اين سوره بافت منسجم خطاب از اول تا آخر سوره يکي است. به همين روي هر چهار واحد از واحد‌هاي ذکر شدة آيات در اين سوره انسجام و زيبايي هندسي فوق‌العاده‌اي دارند. تأکيد در قالب قسم در ابتدا و جزالت و والايي و فصاحت آن با تأکيد و والايي الفاظ پاياني و نيز مياني کاملاً هماهنگ است، يعني از اول روية سخن به صورت خطاب است و تا آخر به همين نسج ادامه مي‌يابد. يکي از علل استفاده از اين‌گونه سخن آن است که سورة «فجر» جزو اولين سوره‌هاست و مي‌خواهد ارتباط‌گيري و جذب بيشتري داشته باشد.
    علت ديگر والايي مطالب و سنگيني آنهاست که در قالب گفت‌وگو و سبک آسان، دانستني‌تر مي‌شود. ازآن‌روکه سوگند‌ها، هم از جهت لفظي و هم از جهت معنايي داراي برجستگي ويژه هستند، بسان يک واحد از آيات به حساب آمد و ازآن‌روکه با بخش‌هاي ديگر پيوستگي دارد، يکي از اضلاع بناي هندسي متن سورة «فجر» به شمار آمد.
    همچنين زيبايي تشبيه ضمني موجود در قسم‌هاي مذکور، مي‌تواند شکل به هم پيوستة اين سوره را بيشتر روشن سازد؛ زيرا هر سوگندي از يک تشبيه ضمني تشکيل يافته و در حقيقت «مقسم‌به» مشبه، و «مقسم‌عليه» مشبه‌به است و اين تشبيه ضمناً بيان شده تا استدلالي بر اصل مطلب باشد (ر.ک: معرفت، 1389، ج 5، ص 436). در اين آيات نيز به‌روشني جواب قسم (يعني توجه انسان به نگاه ابتلايي) به فقر و دارايي تشبيه شده و به‌روشني معناي «فجر» و «ليال عشر» و «شفع» و «وتر» و جريان سير شب آمده است، تا اينکه انسان از ناسپاسي و نگاه مصادره‌اي به دارايي و نگاه گله‌مندانه به فقر درآيد و نگاه امتحاني به اين امور را تقويت کند و به نفس مطمئنه برسد.
    ضلع اول که با قالب سوگند‌ها شروع شده، مقدمة ضلع دوم است؛ يعني از جهت معنايي ارتباط آن به شکل آماده‌سازي است. وقتي واحد دوم آيات (واحد عبرت‌ها) با پيشينة واحد سوگند‌ها ديده مي‌شود انسجام ساختاري و محتوايي آن بيشتر نمود پيدا مي‌کند؛ زيرا واحد عبرت‌ها بيانگر خاطراتي از اقوام پيشين است که براي مخاطبان اين آيات که با آن اقوام زيست نکرده‌اند، بدون قسم ـ آن هم قسم‌هاي بيدارگر ـ گيرايي و دلپذيري و در نتيجه سازندگي لازم را نخواهد داشت. بدين‌روي اين سوره با پيشينة قسم آغاز شده است. با استفاده از ساختار نحوي، فاء عاطفه انسجام اين بخش را باز‌گو مي‌کند.
    پس از آنکه با سوگند‌هاي بيدار‌گر و تأثير‌گذار ذهن مخاطب را به امت‌هاي فوق‌العاده برخوردار از نعمت‌هاي دنيايي معطوف مي‌کند و در ادامه ناکامي‌هاي فراگير آنها را در عين دارايي‌هاي مادي بيان مي‌کند، گوياي آن است که لزوماً برخورداري‌هاي مادي موفقيت‌آفرين نيست، بلکه تنها امتحاني است تا معلوم شود انسان در چه وضعي از انسانيت به سر مي‌برد آيا از برخورداري‌هايش در مسير خواست الهي بهره‌مند مي‌شود يا فقط در پي جمع مال و ذخيره براي خويش است؟
    در اين موقعيت با زباني بسيار هنرمندانه و در عين ‌حال حکيمانه با آيات واحدِ ابتلائات سخن ادامه مي‌يابد و کاملاً منسجم به روند طبيعي انسان‌هاي ناسپاس اشاره مي‌کند و در قالب اطناب موجود در توبيخات، خوردن و جمع مال و نهايت بي‌اعتنايي به مستمندان را که از ويژگي‌هاي اين‌گونه تفکر است، به صورت برجسته مطرح مي‌فرمايد و در نهايت، ادامه حسرت‌بار اين فکر را در قالب «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» بيان داشته، جزاي عذاب‌خيز و تنگناي غيرقابل گريز اين‌گونه افراد را در بهترين عبارات به صورت موجز و در نهايت اختصار بازگو مي‌کند «فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَ لاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ».
    اين فرايند ممکن است براي شنونده روحية يأس و نوميدي را به تصوير بکشد، اما به صورت کاملاً ناگهاني، در قالب التفات از غيبت به خطاب و بي‌هيچ فاصله‌اي با ظهور آيات نفس مطمئن، اين نااميدي را از پيش چشم مخاطب آزادي‌خواه پاک مي‌کند و در عين‌ حال که او را از اين تهديد آگاه مي‌سازد، آبشار اميد را به بهترين وجه در پيش‌روي او جاري مي‌سازد و مي‌فرمايد: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»، و با اين پايانه اميد، اين سورة بيدارگر را به پايان مي‌رساند.
    2ـ4. زيبايي دروني هريک از اضلاع چهار‌گانه‌ي سورة فجر
    بناي هندسي سوره معماري آن سوره است که در سطوح گوناگون قابل طرح است. زيبايي محتوايي بناي هندسي صرفاً به انسجام محتوايي درون هر واحد نيست، بلکه هريک از آيات موجود در دل سوره، ضلعي از اضلاع اين هندسه‌ محتوايي را تشکيل مي‌دهد؟ و تحليل هندسة‌ محتوايي در جهت بيان انسجام داخلي هريک از واحدهاست که در حقيقت به انسجام محتواي هرکدام از اضلاع هندسي متن برمي‌گردد. اين انسجام که درخصوص چهار واحد از آيات به‌گونه‌ا‌ي مختصر بيان شد، در انسجام داخلي هريک از واحد‌ها نيز قابل تبيين است. در ادامه،‌ زيبايي اين پيوستار به تصوير کشيده مي‌شود:
    1ـ2ـ4. زيبايي‌هاي هندسي دروني واحد سوگند‌ها
    در اين مجال انسجام سوگند‌ها و جواب آنها، دليل اهميت سوگند‌ها و مترتب ساختن فايدة اين سوگند‌ها براي افراد داراي «حجر» و سرانجام ارتباط قسم‌ها با بخش‌هاي بعدي آيات تحليل مي‌شود. در همين زمينه اکنون پرسش اين است که قسم به فجر با آنچه در جواب قسم‌ها ذکر شده، چه تناسبي دارد؟
    پيوست واژة «فجر» با «ليال عشر» در ابتداي اين سوره و مترتب ساختن پرسش مهم «هل في ذلک قسم لذي حجر» بر آن، در عين اينکه مخاطب را با پديده‌هاي خلقت ظاهري پيوند مي‌زند، گوياي آن است که شکوفايي باطني و گسترش به وجود آمده در دل‌ها ارتباط وثيقي با عبرت‌گيري از اقوام پيشين دارد؛ زيرا در قالب استفهام تقريري اثبات مي‌کند که در ميان اين پديده‌ها زمينة قسم ياد کردن براي صاحبان عقل وجود دارد. برجسته‌سازي توقف فهم اين قسم‌ها بر عقل، فهمانندة آن است که تنها ظاهر اين قسم‌ها اراده نشده؛ زيرا فهم ظاهر فجر و شب‌هاي ده‌گانه نياز به ذي‌حجر بودن ندارد، آن هم حجر عظيم.
    وصف «عظمت» بر‌آمده از نکره بودن کلمة «حجر» در آية شريفه است. هرچند براساس اشارة برخي مفسران در پرتو اين بخش از آية شريفه «هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ» فخامت جايگاه مقسمٌ‌به‌ها فهميده مي‌شود و اين آيه به جلالت و عظمت فجر، ليالي عشر، شفع و وتر اشاره دارد و اين اشاره راهگشاي فهم اين مطلب است که ارباب عقل مي‌فهمند که موارد قسم امور معتنا‌بهي هستند و به همين روي به آنها قسم ياد شده است (ابو‌السعود، 1383ق، ج 9، ص 154)؛ اما اشاره‌اي نشده است که با اين تأکيدها مي‌توان فهميد کنه عظمت اين معنا زماني درک مي‌شود که اين قسم‌ها براي شکوفايي باطني مخاطبان هم صادر شده باشد يا خير؟
    مؤيد اين مطلب آن است که آية بعد «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ» لزوماً بي‌ارتباط با بخش پيشين نيست و ارتباط آن در جهت اصل مطلب است؛ بدين‌ معنا که بر شخص «ذي حجر» لازم است در آثار و سرگذشت اين اقوام دقت کند. دقت در آثار و سرگذشت اين اقوام انسان را به انديشيدن در استفادة درست از امکانات و برخورداري‌ها وامي‌دارد؛ زيرا اينان از باب استفاده نادرست و ناسپاسي در برابر برخورداري‌ها به عذاب دچار شدند. پس عقل اقتضا مي‌کند انسان انديشه و انگيزة خود را بازسازي کند و در مسير خواست الهي بينديشد و قدم بردارد و اين مسير همان شکوفايي دروني است که موجب نجات انسان مي‌شود و برداشتي است که از کنار هم ديدن اجزاي متن به‌دست مي‌آيد؛ زيرا جمله‌ «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ» از نظر نحوي بي‌ارتباط با ماقبل نيست، درصورتي‌که اگر فقط به معناي ظاهري «فجر» و مانند آن اکتفا شود ارتباط قابل‌توجهي بين اين جمله و قسم‌هاي پيش‌گفته نخواهد ‌بود؛ همان‌گونه که تلقي غالب مفسران همين است (سلطان علي‌شاه، 1408ق، ج 4، ص 252).
    اين معنا را مي‌توان از اشاره‌اي که برخي مفسران دارند، برداشت کرد: در صورتي ‌که معاندان پيامبر اعظم پذيراي حق نباشند سرگذشتي شبيه قوم عاد خواهند داشت (مغنيه، 1425ق، ص 806).
    در اين مجال، با توجه به مهندسي آيات، گفتني است: جواب قسم در اين سوره شريف در ميان مفسران به دو گونه بيان شده است: گاه محذوف دانسته شده؛ نظير آنچه علامه طباطبائي پيشنهاد مي‌کند که جواب اين قسم‌ها محذوف است و تمام بخش‌هاي بعدي آيات که عذاب اهل طغيان، کفران در دنيا و آخرت، ثواب نفوس مطمئن و امتحاني بودن توسعه و تضييق روزي را بيان مي‌دارند، دلالت بر آن بخش محذوف مي‌کند (طباطبائي، 1390ق، ج 20، ص 20)، و گاه مذکور است؛ نظير آنچه از ظاهر عبارت تفسير نمونه فهميده مي‌شود که جمله «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (پروردگار تو در كمينگاه است) جواب اين قسم‌هاست (مکارم شيرازي و همكاران، 1371، ج 27، ص 448).
    براساس هر دو ديدگاه، ادامه آياتْ بخشي از جواب قسم يا بخشي از قالب دلالتگر بر جواب قسم به حساب مي‌آيد؛ به اين بيان که برابر تحليل علامه طباطبائي که قائل به حذف جواب قسم است، در عين ‌حال تصريح مي‌کند که تمام آيات آينده (آيات مبيّن ذکر و وضعيت اهل طغيان و کفران در دنيا و آخرت و ثواب نفوس مطمئن و امتحاني بودن توسعه و تضييق روزي) دلالتگر بر جواب قسم است و مطابق اين تحليل ـ در حقيقت ـ قسم‌هاي يادشده براي بيان اين است که برخورداري‌هاي امت‌هاي پيشين ماية سعادت نبوده و جاي پند‌آموزي است، و نيز توسعه و تضييق روزي نيز امتحان است؛ زيرا وقتي تمام آيات دال بر جواب قسم باشد لازم است مضمون تمام آيات در تبيين جواب قسم در نظر گرفته شود. اين مفسر گرانقدر مي‌نويسد:
    و جواب الأقسام المذكورة محذوف يدل عليه ما سيذكر من عذاب أهل الطغيان و الكفران في الدنيا و الآخرة و ثواب النفوس المطمئنة، و أن إنعامه تعالى على من أنعم عليه و إمساكه عنه فيمن أمسك إنما هو ابتلاء و امتحان (طباطبائي، 1390ق، ج 20، ص 280).
    مطابق قاعده، منظورش اين است که قسم به موارد مذکور با محتواي تمام اين آيات مرتبط است. باز‌خواني نحوي اين نوشتار علامه طباطبائي گوياي آن است که مرتبط بودن اين آيات با حروف عطف، محتواي آنها را در هم تنيده کرده و مضمون همة اين آيات ـ که در حقيقت در نظم هندسي کل سوره دخيل است ـ جواب قسم به حساب مي‌آيد.
    آن دسته از مفسراني که جواب قسم را محذوف دانسته‌اند نيز جواب قسم را مرتبط مي‌دانند؛ نظير سخن صاحب تفسير بيان السعاده:
    الخطاب لمحمّد أو عامٌ و هذا قرينة جواب القسم و التّقدير: لنهلكنّ الّذين أفسدوا في الأرض ألم تر كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعاد (سلطان على‏شاه، 1408ق، ج 4، ص 252).
    بر حسب قاعده آيه شريفه «ألَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَاد» استيناف بياني است که بيانگر دليل «لنهلکنّ الذين افسدوا في الارض» است و بدين‌روي آيات پس از آن نيز در جواب قسم نقش داشته، جزئي از آن خواهند بود.
    نتيجه اينکه جواب قسم براساس نگاه هندسي به آيات اين سورة شريف، تمام مباحث يادشده پس از سوگند‌ها در اين سوره خواهد بود و براساس قانون تناسب آيات که سوگند و جواب سوگند را متناسب با هم مي‌داند، لازم است بگوييم: اين سوگند‌ها اشاره به فجري عظيم و دروني دارند و اين نظم دروني آيات هرچند در پديده‌هاي ظاهري نيز برقرار است، اما آنچه در اين آيات بيشتر مورد تأکيد است فجر دروني و باطني است که لازم است منتهي شود به پرورش انسان‌هايي داراي نفوس مطمئن و داراي صلاحيت ورود در جمع بندگان شايسته خدا و ورود به بهشت ويژة الهي. اين معاني به‌طور ضمني از کلام مفسر گرانقدر علامه طباطبائي برداشت مي‌شود.
    نتيجه اينکه توجه دقيق و عقلي به سوگند‌هاي ابتداي سوره با مسير تربيت انسان‌هايي داراي نفس مطمئنه ارتباطي وثيق دارد. همچنين نگاه آزمايش‌محور به برخورداري‌ها و نابرخورداري‌ها در قالب وضعيت اقوام برخوردار که سرانجام دچار عذاب گسترده‌ الهي شدند و انسان‌هاي داراي روحية عبوديت که فرجامشان رضايت دوسويه با خدا و ورود به بهشت حق است، نتيجه‌ کاربست عقل در لحظات فقر و غناست.
    2ـ2ـ4. زيبايي‌ هندسي دروني واحد عبرت‌ها
    از آيه ششم «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَاد» تا آيه چهاردهم « إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» به عبرت‌ها اختصاص دارد. هدف اصلي سورة «فجر» رساندن انسان انديشه‌ورز (ذي‌حجر) به اوج قلة اطمينان نفس «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» است. انسان در طي مسيري که سورة «فجر» براي او طراحي کرده، به‌طور طبيعي با مانع‌هايي مواجه است. ازاين‌رو اولين مقوله‌اي که در ادامه مطرح شده، مانع‌زدايي از مسير انسان به سوي قله انديشه‌ورزي است. اين مانع‌ از جايي آغاز مي‌شود که طغيانگري انسان به برخورداري‌هايش ضميمه شده، منجر به فراواني فساد شود. اين مقوله را با رمز‌گشايي از شيوه نعت و وصف که در آيات يازدهم تا سيزدهم به‌کار رفته است، مي‌توان تبيين کرد و ارتباط بين مسيرسازي و مانع‌زدايي از مسير را به تصوير کشيد.
    در اين بخش از آيات، خداي حکيم مي‌فرمايد: «آيا ندانسته‌اي که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ (و با آن شهر) ارم که داراي کاخ‌هاي با عظمت و ساختمان‌هاي بلند بود؟ همان که مانندش در شهر‌ها ساخته نشده بود؟ و با قوم هود؛ آنان که در آن وادي (براي ساختن بنا‌هاي استوار و محکم) تخته سنگ‌ها را مي‌بريدند؟ و با فرعون نيرومند که داراي ميخ‌هاي شکنجه بود؟ همانان که در شهر‌ها، طغيان و سرکشي کردند و در نتيجه در آن شهر‌ها فساد و تباهکاري بسياري به بار آوردند و اين کارهايشان موجب شد پروردگارت تازيانة عذاب بر آنان فروريخت؛ زيرا پروردگارت به يقين در کمين است».
    در ترجمة ارائه‌شدة فوق سعي بر آن بوده است تا معناي فاء عطف و استيناف بياني به‌کار رفته در آيه‌ «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» منعکس شود. بر اين ‌اساس، بايد گفت: خداي حکيم و مهربان زماني به بيان ريزش شلاق عذاب بر سر تبهکاران مي‌پردازد که تبهکاران اولاً، براساس نعت «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلاَدِ» و ثانياً، براساس عطف به فاء در آيه «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ» به طغيانگري پرداخته باشند؛ زيرا فاء در اين آيه شريفه عاطفه بوده و داراي معناي سببيت است (ر.ك: ابن‌‌هشام، 1406ق، ج 1، ص 213ـ215)؛ يعني اين طغيانگري به اکثار فساد انجاميده و سبب اکثار فساد شده باشد؛ زيرا بدون اين نعت و اين عطف، بيان ريزش عذاب نيامده است. اين برداشت هندسي را مي‌توان تحت قواعد نشانه‌شناسي در حوزة روابط کاربردي با برداشت‌هاي صحيح از متن برابر ساخت.
    «روابط کاربردي» نوعي رابطه معنايي است که در سطح مراد جدي متن و با توجه به نقش سياق پيدا مي‌شود. به ‌عبارت ديگر، وقتي عبارتي را با توجه به سياق و گوينده در نظر مي‌گيريم در تفسير ديگر عبارت‌هاي متن تأثير مي‌گذارد (ر.ک: قائمي‌نيا، 1389، ص 224). يکي از راه‌هاي شناخت اين روابط بررسي ساختار نص است، و يکي از سطوح شناخت ساختار نص، سطح نحوي نص است؛ يعني روابط نحوي‌ دلالي ميان جملات (همان).
    اکنون با دقت در هندسة اين آيات و ساختار نحوي ‌دلالي ميان ترکيبات موجود در اين آيات شريف، مي‌توان اين مطلب را فهميد که تا آن بخش از آيات که اين گروه‌ها در آن به‌عنوان اقوام برخوردار مطرح مي‌شوند (تا آيه‌ «وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ»)، هيچ خبري از بيان عذاب نيست؛ يعني برخورداري و عدم برخورداري از نعمت‌هاي ظاهري به خودي خود، سبب عذاب يا پاداش نيست، بلکه پس از طغيان «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلاَدِ» و در ادامه اکثار فساد «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ»، سخن از سوط عذاب به ميان مي‌آيد. اشاره‌اي که بر اين برداشت هندسي مي‌توان يافت در اين بخش از سخن برخي مفسران وجود دارد که مي‌گويند: زماني که در سرکشي به مرحله‌اي رسيدند که باعث هلاک آنهاست، خداي سبحان تازيانه عذاب بر آنان فرستاد (سعدي، 1408ق، ص 1111).
    اين برداشت از معناداري نعت و عطف به فاء مي‌تواند اين‌گونه رخ نشان دهد و به شناخت جمال هندسي اين آيات کمک کند و مفسر را به مهر سايه‌افکن بر اين آيات راه نمايد و در نتيجه اين مطلب را دريابد که خداي صبّار که تا وقتي بنده‌اش به اين مرحله طغيان و تبهکاري فراوان نرسد، حوالة ريزش عذاب «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ» را صادر نمي‌کند، بعيد است جواب قسم‌هاي او که مقسم‌ٌعليه‌هايش پر از الفاظ مهر‌انگيز است، بخواهد اين آية شريفه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» يا براساس پيشنهاد بسياري از مفسران جملة مقدر «لنهلکنّ» (سلطان على‏شاه، 1408ق، ج 4، ص 252) و مانند آن باشد.
    در همين زمينه از يک تأييد ديگر نيز مي‌توان بهره برد و آن اينکه آية شريفه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» (فجر: 14) که از لحاظ ساختار نحوي استيناف بياني به حساب مي‌آيد (به اين معنا که براي ماقبل خود تعليل محسوب مي‌شود و ظاهر ساختار نيز همين را تأييد مي‌کند) در حقيقت علت فرو‌ريختن تازيانة عذاب در مرصاد بودن خداي عزيز است؛ زيرا موضع عزت خداي عزيز را بيان مي‌دارد. چطور مي‌شود اين آية شريفه، هم در موقعيت تعليل عزتمندانه براي ريزش عذاب باشد و هم در موقعيت جواب قسم براي قسم‌هاي مذکور؟ اين استبعاد مي‌تواند مؤيدي باشد براي اينکه اين آيه صلاحيت جواب قسم بودن ندارد.
    آنچه در پي آن اين قسمت از نوشتار سامان يافته بيان زيبايي‌شناختي معناي فاء عاطفه است که برجسته‌سازي سببيت آن در فهم زيبايي پيوستاري اين بخش از آيات بسيار مؤثر بوده است. همچنين تأثير معناي طغيان و اکثار فساد که در فرجام اين گروه‌ها تأثير بسزايي دارد، از ارتباط وثيق آنها به‌دست آمد.
    3ـ2ـ4. زيبايي‌هاي هندسي دروني واحد ابتلائات
    شناخت زيبايي‌هاي موجود در پيوستار بين آيات اين بخش با يکديگر (در قالب همنشيني و جانشيني ترکيبات «كَلاَّ بَلْ لاَ تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَ لاَ تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ وَ تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمّاً») و همچنين بنا به ضرورت ارتباط آيات اين بخش با بخش پيشين، به نحو هندسي موضوع بحث است. هرچند بازخواني اين پيوستار مربوط به محور اول است، اما به سبب ارتباط وثيق آن با اين بخش در محور دوم مطرح شد.
    واحد ابتلائات از آيه پانزدهم «فَأَمَّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَئهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبىِ أَكْرَمَن‏‏» تا آيه بيستم «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً» را شامل مي‌شود. پرسشي که وجود دارد اين است که بين بخش ابتلائات و بخش قبلي (عبرت‌هاي سورة فجر) چه رابطه‌اي وجود دارد؟
    در بازشناسي ارتباط موجود بين آيات قبل و اين بخش از آيات، تحليل پيوستار برآمده از فاء عاطفه در سخن برخي مفسران بدين ‌شرح است: انتظار مي‌رفت نوع انسان‌ها بفهمند که دنيا و برخورداري‌ها و نابرخورداري‌هايش همه امتحان است (ر.ک: زمخشري، 1407ق، ج 4، ص 749؛ ابن‌‌عاشور، 1420ق، ج 30، ص 286). اما نوع انسان‌ها با بر‌داشت سطحي خود، فکر مي‌کنند برخورداري‌ها اکرام، و نابرخورداري‌ها اهانت از سوي خداست، اما ديديد که اوج برخورداري‌ها منجر به طغيان و اکثار فساد شد، آن هم به صورت فعال «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلاَدِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ» از سوي طغيانگراني که غرق نعمت و برخورداري بودند.
    گفتني است: انساني که از برخورداري و عنايات ويژه به طغيان و اکثار در فساد دست مي‌زند قاعدتاً با ضيق روزي نيز به‌طور صحيح نمي‌تواند کنار بيايد. اين انسان را خدا خوب مي‌شناسد. همين انسان گاه در نقاط زيرين برخورداري‌هاي دنيايي طغيان‌زا گرفتار مي‌شود. ازاين‌روست که نه در هنگام برخورداري از نعمت‌هاي سرريز الهي بُعد امتحاني بودن نعمت‌ها را مي‌فهمد (تقديم ابتلا بر برخورداري در قالب آيه‌ پانزدهم) و نه هنگام گرفتار شدن در ضيق ارتزاق، بعد امتحاني بودن بلايا را درک مي‌کند. همين انسان است که در دنياي خود آنچنان غرق شده است که حتي نمي‌تواند بفهمد به صورت دسته‌جمعي «لاتحاضون» کمترين حرکت را در جهت فراهم ساختن نياز‌هاي اولية (طعام) يکي از زمين‌خوردگان جامعة خويش (مسکين) انجام نداده است.
    اين معاني را مي‌توان از ويژگي واژگان و شيوه‌هاي به‌کاررفته در اين آيات برداشت کرد. اين انسان نياز به فجر دروني دارد؛ زيرا در بند امور ظاهري گير افتاده و توان حرکت در مسير فهم اموري را ندارد که نيازمند بازگشايي است. او در وهلة اول نيازمند آن است که بفهمد خدا او را مبتلا کرده «إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ... وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزقهُ» و با تکرار واژه «ابتلاه» مؤکداً به او گوشزد مي‌کند که همة اينها امتحان و ابتلاست. سپس به‌ صراحت به او مي‌فرمايد: تو در مقابل همان اکرام پروردگارت با «لاتکرمون اليتيم» واکنش نشان مي‌دهي (تقابل «لاتکرمون» با «فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ»).
    زيبايي ديگر در شناخت معناي هندسه‌اي که التفات موجود در اين بخش رقم زده، التفات از «فاما الانسان» به «بل لاتکرمون اليتيم» رخ داده است؛ به اين بيان که نوع انسان در قالب گزارش خدا زود قضاوت مي‌کند و معناي امتحاني بودن امور الهي را نمي‌فهمد؛ اما در مرحله عمل، نه اينکه براساس گزارش خدا از نوع انسان‌ها، بلکه تمام مخاطبان «لاتکرمون اليتيم» فعالانه و با اختيار دست از اکرام يتيم (نياز‌مند‌ترين افراد جامعه به اکرام و محبت) برمي‌دارند.
    چنين انساني از ديد‌گاه قرآن نياز به استفاده از عقل دارد تا در جهت آن گشايش دروني يابد و از تنگ‌نظري بيرون آيد و از اين نابساماني اخلاقي نجات يابد. نتيجه اينکه در اين مجال زيبايي هندسي ترتب آيات ابتلا بر آيات بخش عبرت‌ها با شيوه فاء عاطفه و نيز هندسة موجود در کاربست «لاتحاضون» در کنار «طعام» و «مسکين» بررسي شد.
    4ـ2ـ4. زيبايي‌هاي هندسي دروني واحد معاد
    بيان زيبايي هندسي موجود در آيات زمينه‌ساز قيامت و ارتباط آن با برج‌هاي مشاراليه در آيات عبرت‌ها و نيز بيان زيبايي هندسي طريق حصر موجود در آيه بيست و پنجم و ارتباط پيوستاري آية نفس مطمئن و معناداري رضايت دوسويه در آيه بيست و هشتم در اين قسمت به تصوير کشيده مي‌شود. واحد معاد از آيه بيست و يکم «كَلاَّ إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً» تا آخر سوره را شامل مي‌شود. اين واحد در قالب ارتباط منسجم بين الفاظ بيان مي‌کند که به ‌زودي همين زمين سخت و همين کوه‌هايي که والاترين ساختمان‌ها را در آن مي‌ساختند (الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ) بر سرشان پودر خواهد شد (دکاً دکاً). زيبايي‌هاي هندسي اين واحد در قالب‌هاي متعددي قابل بيان است که براي نمونه به چند مصداق اشاره مي‌شود:
    1ـ2ـ4. جايگاه هندسي آيات مبيّن زمينه قيامت
    انساني که ويژگي‌هايش در واحد پيشين آيات بيان شد سخت نيازمند هشداري شديد است تا از تنگناي فکر بسته درآيد و با ياد معاد و کوبنده‌ترين واقعيات و وقايع آخرت، زمينة نزديک شدن به نفس مطمئن برايش فراهم شود. به اين انسان گوشزد مي‌گردد که «كَلاَّ إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً» و « وَ جَاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً»؛ پروردگارت با تمام فرشتگانش صف در صف مي‌آيد. آنان درست در همان لحظات اول به خود مي‌آيند، اما براي آنان دير شده است: «و أني له الذکري» و بي‌درنگ، حتي به قدر فاصله‌ گفتن فاء عاطفه مي‌‌فهمند که گذشته پر دبدبة آنان در قبال وضعيت نابهنجار کنوني‌شان مرگي بيش نبوده است و اصلاً نمي‌توان نام «حيات» بر آن گذاشت («يقول» بدون ذکر فاء عاطفه يا «يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتي».
    2ـ2ـ4. بازخواني يک طريق از طرق حصر در آيه 25و26
    براساس تفسير بسياري از مفسران (ر.ك: ابوالسعود، 1383ق، ص 449؛ ثعالبي، 1418ق، ج 5، ص 480) درصورتي‌‌که ضمير «هـ .» در «عذابه» و «وثاقه» را به خداي سبحان بر‌گردانيم، معنا اين‌گونه مي‌شود و در آن روز عذاب خدا را هيچ‌کس جز خودش انجام نمي‌دهد؛ يعني به غيرخدا موکول نمي‌شود. اين برداشت معناي حصر را مي‌رساند که در قالب جمله منفي و فاعل نکره ارائه شده است. اين شيوه مي‌تواند معناي حصر داشته باشد که بر شدت عذاب آن روز مي‌افزايد.
    قرار گرفتن اين کار‌گفت: «فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَ لاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ» در ميان دو آيه شريفه «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» که دال بر نهايت حسرت است و «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً» که دال بر بهترين حالت براي صاحب نفس مطمئنه است، نوعي تقابل ايجاد مي‌کند که خود بر عذاب روحي و رواني شخص ناسپاس مي‌افزايد.
    براساس اين زيبايي معنايي مرتبط با انسجام آيات مي‌توان گفت: خداي حکيم با تغيير موقعيت‌هاي هيجاني انسان در بيان، در پي تأثيرگذاري تربيتي بر انسان‌هاست. وقتي خداي حکيم به صورت ناگهاني کارگفت بيان عذاب را به ‌کارگفت بيان بهترين موقعيت انسان صاحب نفس مطمئنه تبديل مي‌کند، شايد در پي آن است که به مخاطب بفهماند تبديل شخصيت در عين‌ حال که سخت است، اما همين‌قدر هم داراي امکان عملي است و انتظار مي‌رود مخاطب در هر موقعيتي که باشد، اميد تغيير وضعيت خود را داشته باشد و تلاش خود را در اين رابطه نتيجه‌بخش و بلکه زودباز‌ده بداند.
    3ـ2ـ4. معنا‌داري مقايسه‌ کارگفت خطابي دعوت به رجوع به پروردگار در آيه 27ـ30 با کار‌گفت غيابي حسرت‌انگيز آيه 24
    در بخش پاياني آيات اين سوره با رويکرد ناگهاني و خطابي، نفس مطمئنه را مخاطب قرار داده و با لحني بسيار دل‌انگيز و دلپذير نفس مطمئنه را به رجوع به سوي پروردگار خود دعوت کرده و نيز در ادامه، او را به سبب رجوع به پروردگار (در قالب معناي سببيت فاء عاطفه) يا مترتب بر رجوع به سوي پروردگار (در قالب فاء عاطفه داراي معناي ترتيب)، به ورود در جمع بندگان ويژة خود دعوت فرموده، سرانجام به دخول در جنت خود پروردگار دستور داده است.
    اين تصاوير زيبا و دوست‌داشتني در قالب خطاب، وقتي در مقابل تصوير حسرت‌انگيز ارائه شده در قالب «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» با لحن غيابي و در ادامه با بيان وضعيت عذاب و به بند کشيده شدن انسان ناسپاس قرار مي‌گيرد، داراي معاني فراواني است که در تفسير کارايي دارد و در مجال ديگري مي‌توان به آن رسيدگي کرد، اما در اين مجال در جهت تبيين زيبايي اين تقابل لازم است اين نکات روشن شود:
    اولاً، آنقدر انسان ناسپاس از خدا و رحمت بي‌پايان او دور است که هنگام سخن گفتن با او، پروردگار مهربان با حالت غيابي سخن مي‌گويد، در عين ‌حال که با نفس مطمئنه رودررو حرف مي‌زند.
    ثانياً، تبيين بدون فاصله از دو موقعيت کاملاً متفاوت از انسان مي‌تواند بيانگر اين مطلب باشد که انسان گاهي بي‌درنگ مي‌تواند از وضعيت نابسامان روحي و ناشايست اخلاقي بدر آيد و به سوي کمال انساني قدم بردارد.
    ثالثاً، انسان ناسپاس وقتي دقيقاً در کنار خودش وجود و حضور صاحبان نفس مطمئنه را درک کند، خود بهترين نوع ايجاد اشتياق است تا او نيز اين افراد و برخورداري‌هاي معنوي آنان را ببيند و به سمت آنان حرکت کند.
    رابعاً، تبيين بدون فاصله از دو موقعيت کاملاً متفاوت از انسان مي‌تواند بيانگر اين مطلب باشد که انسان گاهي بي‌درنگ مي‌تواند از وضعيت نابسامان روحي و ناشايست اخلاقي بدر آيد و به سوي کمال انساني قدم بردارد. اين نوع برداشت در حقيقت برداشت از يک واقعيت وجداني است؛ زيرا هرکس مطالب اشتياق‌برانگيز و تشويق‌کننده را بخواند يا بشنود بر او تأثير مي‌گذارد و مشتاق به ‌دست آوردن اسباب تشويقي مي‌شود. در کنار هم قرار گرفتن اين‌گونه آيات اين برداشت را به ذهن تداعي مي‌کند.
    از ديد نشانه‌شناسي نيز رابطة همنشيني در روابط کاربردي مي‌تواند بر اين برداشت صحه بگذارد؛ زيرا در روابط کاربردي، توجه به کنار هم قرار گرفتن دو بخش از نص مي‌تواند معنادار باشد؛ يعني گاهي نشانه‌ها با هم ترکيب مي‌شوند تا جملاتي از نص را تشکيل دهند. اين نشانه‌ها رابطة همنشيني دارند و در يک محور افقي قرار مي‌گيرند (ر.ک: قائمي‌نيا، 1389، ص 224و225). اين محور افقي معاني فراواني به ‌دست مي‌دهد؛ از جمله همين نمونه مذکور.
    در همين زمينه مي‌توان به تقابل معنادار هندسي بين اين دو بخش آيات اشاره کرد که بين دو کار‌گفت انذاري «كَلاَّ إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً... وَ لاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ» و کارگفت تبشيري «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ... وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» محور هندسي بخش اول حرکاتي است که به زمين و پروردگار و فرشتگان و جهنم نسبت داده شده و تنها حرکتي که به انسان ناسپاس نسبت داده شده «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» است و اين حرکت هم در حقيقت يک کارگفت منفي و حسرت‌انگيز است؛ اما در کارگفت تشويقي و تبشيري مشارٌاليه در آيات بيست و ششم تا سي‌ام محور نسبت حرکت‌ها انسان سپاسگزار و نفس مطمئنه است. نمونة اين خوانش را مي‌توان در برخي برداشت‌هاي علامه طباطبائي رصد کرد؛ نظير تقابل موت و حيات و ژرف‌خواني معناي آن دو در کنار هم (طباطبائي، 1390ق، ج 9، ص 92).
    بنابراين با نگاه زيبايي‌شناختي هندسي ارتباط وثيق آيات معاد با آيات قبل و نظام پيوستاري موجود در خود اين آيات در قالب ارتباط معناي انذار و تبشير موجود در اين بخش تبيين شد.
    نتيجه‌گيري
    زيبايي‌شناسي هندسي يک متن در قالب باز‌خواني دو گونه انسجام، قابل تحليل است: اول. انسجام بخش‌هاي گوناگون متن با يکديگر، و دوم. انسجام دروني هرکدام از بخش‌ها. ازآن‌روکه هر کدام از بخش‌ها ضلعي از اضلاع بناي هندسي متن است، باز‌خواني زيبا‌‌‌يي‌شناختي هندسي سورة «فجر» نيز در اين دو ساحت شکل يافته است. رمز‌گشايي از آيات شريف اين سوره، در قالب بيان انسجام واحد‌هاي چهار‌گانة آن و تحليل تناسب موجود بين بخش‌ها دقيقاً همان زيبايي‌هاي هندسي مورد انتظار در اين سوره را بازگو مي‌کند که در جهت شناخت زيبايي‌هاي اين سوره، نقش بسزايي دارد.
    در اين پژوهش، اين ادعا در تبيين زيبايي‌هاي هندسي انسجام بين بخش‌ها و انسجام دروني هرکدام از بخش‌ها، به‌طور مستقل به تصوير کشيده شد. زيبايي بازشناسي معناي سوگند‌ها در قالب مقدمه‌اي براي ساير مضامين سوره و برداشت استدلال از تشبيه ضمني موجود در سوگند و جواب آن، همچنين زيبايي گونة ارتباط ضلع اول با بقية اضلاع سوره، محور اول بحث را شکل بخشيده است.
    نگاه پيوستاري به شيوة فاء عاطفه، در ابتداي آيات ابتلا، هشدار اطناب‌آميز آيات معاد و التفات از غياب به خطاب و ناگهاني بودن خطاب موجود در آيه نفس مطمئنه نيز وجه زيبايي‌شناختي ديگري است که در ساحت بيروني بخش‌ها قرار گرفت.
    در محور دوم (زيبايي دروني هريک از اضلاع هندسي متن سوره)، زيبايي شيوه حذف جواب قسم و ارائة آن در ضمن بقية سوره، بازخواني پيوستار موجود در شيوه نعت و منعوت و فاء عاطفه در «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلاَدِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ»، انسجام شکل‌يافته از همنشيني و جانشيني به‌کار رفته در «وَ لاَ تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينن» و تأثير زيبايي آوايي موجود در آيات معاد بر پيوستار هندسي سوره، وجه تبيين انسجام دروني هرکدام از اضلاع هندسي متن قرار گرفت.
     

    References: 
    • ابن‌سينا، حسين‌بن عبدالله، 1364، النجاة من الغرق في بحر الضلالات، تهران، دانشگاه تهران.
    • ابن‌طباطبا، محمدبن احمد، 2005م، عيار الشعر، دمشق، اتحاد الکتاب العرب.
    • ابن‌عاشور، محمدطاهر، 1420ق، تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابن‌عاشور، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
    • ابن‌هشام، عبدالله‌بن يوسف، 1406ق، مغني اللبيب عن کتب الاعاريب، قم، سيدالشهداء.
    • ابوالسعود، محمدبن محمد، 1383ق، ارشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الکريم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • اشرفي، اميررضا، 1387، «پيوستگي آيات قرآن و نقش آن در تفسير از منظر علامه طباطبائي»، قرآن شناخت، سال اول، ش 2، ص 26ـ58.
    • بستاني، محمود، 1398، لتفسير البنايي للقرآن الکريم، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • بقاعي، ابراهيم‌بن عمر، 1427ق، نظم الدرر في تناسب الايات و السور، چ سوم، بيروت، دار الکتب العلميه.
    • ثعالبي، عبدالرحمان‌بن محمد، 1418ق، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • جعفري، محمدتقي، 1390، زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، چ هفتم، تهران، مؤسسة تدوين و نشر استاد علامه جعفري.
    • خامه‌گر، محمد، 1386، ساختار هندسي سوره‌هاي قرآن، تهران، اميرکبير.
    • زمخشري، محمودبن عمر، 1407ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التاويل، چ سوم، بيروت، دار الکتاب العربي.
    • سامرايي، فاضل صالح، 1436ق، بلاغة الکلمة في التعبير القرآني، بيروت، دار ابن‌کثير.
    • سعدى، عبدالرحمن، 1408ق، تيسير الكريم الرحمن في تفيسر كلام المنان، چ دوم، بيروت، مكتبة النهضة العربيه.
    • سلطان على‏شاه، سلطان محمدبن حيدر، 1408ق، بيان السعادة في مقامات العبادة، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • سيد قطب، 1359، آفرينش هنري در قرآن، ترجمة محمدمهدي فولادوند، تهران، بنياد قرآن.
    • ـــــ ، 1425ق، في ظلال القرآن، چ سي و پنجم، بيروت، دار الشروق.
    • سيدي، سيدحسين، 1390، زيبايي‌شناسي آيات قرآن، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • طبرسي، فضل‌بن‌حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
    • فارابي، ابونصر، 1995م، آراء اهل المدينة الفاضله و مضاداتها، بيروت، مکتبة الهلال.
    • قائمي‌نيا، عليرضا، 1389، بيولوژي نص (نشانه‌شناسي و تفسير قرآن)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • گرجي، فهيمه، 1390، نقد و بررسي ساختار هندسي سوره‌ها با محوريت سوره محمد، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مرکزي.
    • معرفت، محمد‌هادي، 1389، التمهيد في علوم القرآن، ط. الثالثه، قم، مؤسسة التمهيد.
    • معين، محمد، 1386، فرهنگ فارسي معين، چ سوم، تهران، زرين.
    • مغنيه، محمدجواد، 1425ق، التفسير المبين، چ سوم، قم، دار الکتاب الاسلامي.
    • مکارم شيرازي ناصر و همکاران، 1371، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • ناصري صيادي رفاعي، مطلوب احمد، 2000م، معجم مصطلحات البلاغيه و تطورها، بيروت، مکتبة لبنان ناشرون.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کشاورزی، کمال، مجد فقیهی، محمد علی، عشایری منفرد، محمد، طیب حسینی، سیدمحمود.(1402) تحلیل زیبا‌شناختی هندسی سوره‌ی « فجر» و نقش آن در تفسیر. ، 16(1)، 23-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کمال کشاورزی؛ محمد علی مجد فقیهی؛ محمد عشایری منفرد؛ سیدمحمود طیب حسینی."تحلیل زیبا‌شناختی هندسی سوره‌ی « فجر» و نقش آن در تفسیر". ، 16، 1، 1402، 23-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کشاورزی، کمال، مجد فقیهی، محمد علی، عشایری منفرد، محمد، طیب حسینی، سیدمحمود.(1402) 'تحلیل زیبا‌شناختی هندسی سوره‌ی « فجر» و نقش آن در تفسیر'، ، 16(1), pp. 23-38

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کشاورزی، کمال، مجد فقیهی، محمد علی، عشایری منفرد، محمد، طیب حسینی، سیدمحمود. تحلیل زیبا‌شناختی هندسی سوره‌ی « فجر» و نقش آن در تفسیر. ، 16, 1402؛ 16(1): 23-38