، سال شانزدهم، شماره اول، پیاپی 30، بهار و تابستان 1402، صفحات 39-58

    نقش تقدیر الهی در افعال اختیاری انسان در قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح‌ یزدی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    امیررضا اشرفی / دانشیار گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / ashrafi@qabqs.net
    ✍️ حسین ناگهی / دانش پژوه دکتری تفسیر و علوم قرآن مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / hng1364@gmail.com
    چکیده: 
    مطابق آیات قرآن، تقدیر فراگیر الهی همه پدیده های هستی، از جمله افعال انسان را دربر می گیرد و همین فراگیری شبهه جبر را زنده می کند. این مقاله با رویکردی تحلیلی ـ توصیفی نقش انواع تقدیرهای الهی را در افعال اختیاری انسان براساس آیات قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح یزدی واکاوی می کند. حاصل بررسی نشان می دهد که تقدیرهای سطح نازل در قالب عوامل وراثتی و محیطی هرچند در انتخاب انسان موثرند، اما موجب سلب اختیار او نمی شوند. تقدیرهای سطح عالی هم عرض اراده انسان نیستند تا مانع اراده و اختیار او باشند. تقدیرهای عام و خاص الهی نیز هرچند انسان را به سوی انجام مسئولیت هایی خاص سوق می دهند، اما اختیار و اراده را از انسان نمی ستانند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Role of Divine Determination in Man’s Voluntary Acts in the Qur'an with Emphasis on Allameh Misbah Yazdi's Viewpoint
    Abstract: 
    Based on the verses of the Holy Qur'an, God's ubiquitous determination includes all phenomena, including man’s deeds, and this ubiquity raises the doubt of predestination. Drawing on analytical-descriptive method, this paper analyzes the role of various types of divine determination in man’s voluntary acts based on the verses of the Qur'an with emphasis on Allameh Misbah Yazdi’s viewpoint. The research results showed that although the low-level determinations related to genetic and environmental factors are effective in human beings’ choices, they do not keep them from having their free will. High-level determinations are not at the same level as human will and do not hinder man’s free will and choice. Although God's general and special determinations lead human beings to take on certain responsibilities, they do not deprive them of their free will.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    «تقدير» از مسائل مهم و پردامنه در تاريخ انديشة بشري است. اين مسئله در تاريخ آموزه‌هاي اديان جايگاه ويژه‌اي دارد. در اديان الهي بحث «تقدير الهي» مهم و قابل توجه است. گروهي از متکلمان مسلمان با پذيرش شمول تقدير الهي نسبت به اعمال انسان‌ها، به جبر گرويده‌اند. گروهي با توجه به پيامدهاي نامبارک جبر، شمول تقدير الهي را نسبت به افعال اختياري انسان انکار و هر دسته، آيات و رواياتِ مخالف با ديدگاه خود را تأويل کرده‌اند.
    جبرگرايي در ميان مکاتب علوم انساني معاصر نيز طرفداراني دارد که در ادامه اين نوشتار، ذيل عنوان «نقش تقديرهاي سطح نازل در اختيار انسان» به برخي از اين مکاتب اشاره خواهيم کرد. در اين ميان، متکلمان شيعه با استناد به آيات قرآن و الهام از مکتب اهل‌بيت راهي متفاوت برگزيده‌اند که در اين مقاله به تبيين و تحليل رابطه تقدير الهي و فعل اختياري انسان خواهيم پرداخت.
    به علت دقت‌ و جامعيت ديدگاه‌هاي علامه مصباح يزدي در مجموعه معارف اسلامي،‌ تکيه و تأکيد ما در اين پژوهش بر انديشه و آراء اين حکيم فرزانه است. در اين نوشتار پس از بيان مفاهيم اصلي مرتبط با مسئله، تقديرهاي الهي را به دو دسته عام و خاص و دو سطح نازل و عالي تقسيم و نقش هريک را در افعال اختياري انسان بررسي مي‌کنيم.
    سؤالات محوري اين پژوهش عبارت است از:
    1. تأثير سطح نازل تقديرهاي الهي در افعال اختياري انسان چيست؟
    2. تأثير سطح عالي تقديرهاي الهي در افعال اختياري انسان چيست؟
    3. نقش تقديرهاي عام الهي در افعال اختياري انسان چيست؟
    4. نقش تقديرهاي خاص الهي در افعال اختياري انسان چيست؟
    1. پيشينة بحث
    هرچند درباره رابطه «تقدير» و «اختيار» آثاري نگاشته شده، اما درخصوص مسئله پژوهش حاضر اثري يافت نشد. برخي آثار مرتبط با تقدير عبارت است از:
    مقالة «بررسي رابطۀ اختيار و تقدير در هستي از منظر علامه طباطبائي» (مروي و اکبرزاده، 1398)؛ اين مقاله به مباحثي نظير مختار يا مجبور بودن انسان در اختيار خود، تربيت‌پذير بودن انسان، رابطه فعل انسان با اراده و علم الهي، و رابطه اختيار انسان و مقدرات عالم پرداخته که تنها محور اخير آن با پژوهش حاضر مرتبط است. نويسنده در اين محور کوشيده است تا تناقض‌نماي تقدير و اختيار انسان از منظر علامه طباطبائي را حل کند. هرچند در اين بحث به آياتي از قرآن استناد شده است، اما مطالب آن بيشتر صبغه فلسفي دارد تا قرآني.
    مقالة «رابطه تقدير و قضاي الهي با افعال انسان در مدرسه کلامي قم» (نوروزي، 1395)؛ اين مقاله نيز با تحليل رابطه تقدير و قضاي الهي با اختيار انسان از نگاه شيخ کليني و شيخ صدوق به اين نتيجه رسيده که افعال انسان مخلوق تقدير پروردگار و مخلوق تکويني انسان هستند، با اين توضيح که خداوند حدود افعال را رقم مي‌زند و انسان آنها را در مرحله عمل به منصه ظهور مي‌رساند و اين نظريه نافي جبر و تفويض است؛ زيرا در يک سوي آن اختيار، مسئوليت و تکليف انسان، و در سوي ديگر آن حضور مؤثر خداوند در اعمال انسان قرار دارد.
    اهميت مسئله پژوهش ازيک‌سو و فقدان اثري نسبتاً جامع در اين‌‌باره از سوي ديگر، ضرورت پژوهش حاضر را نمايان مي‌سازد. اين مقاله پس از بيان مفاهيم اصلي مرتبط با مسئله، تقدير الهي را به دو دسته عام و خاص و دو سطح نازل و عالي تقسيم کرده و بر حسب پرسش‌هاي محوري بحث، رابطه و تأثير هريک را در افعال اختياري انسان از منظر قرآن بررسي نموده است.
    2. بررسي مفاهيم
    پيش از پاسخ به سؤال‌هاي محوري بحث، به بيان مفاهيم مرتبط با اين مسئله مي‌پردازيم:
    1ـ2. «اختيار»
    اختيار در چند معنا کاربرد دارد:
    1ـ1ـ2. مقابل اضطرار
    مثلاً، در فقه مي‌گوييم: خوردن گوشت مردار از روي اختيار حرام و از روي اضطرار مجاز است. اضطرار جايي است که انسان چاره‌اي نداشته باشد و اگر نخورَد جانش به خطر مي‌افتد يا با ضرري شديد مواجه مي‌شود.
    2ـ1ـ2. مقابل اکراه
    اين معنا بيشتر در امور حقوقي کاربرد دارد؛ مثلاً مي‌گوييم: از شرايط بيع، عدم اکراه خريدار و فروشنده است. اکراه آن است که يکي از دو طرف با تهديدِ شخص ديگر، کار را انجام دهد. در اضطرار تهديد غير در کار نيست؛ اما شرايط خاصي مانند گرسنگي مفرط انجام کاري را ايجاب مي‌کند.
    3ـ1ـ2. قصد کردن و توان گزينش
    در فلسفه، فاعل فعل را به اقسامي تقسيم کرده‌اند که يکي از آن اقسام «فاعلِ بالقصد» نام دارد. او کسي است که راه‌هاي متعددي پيش‌رو دارد، همه را مي‌سنجد و يکي را انتخاب مي‌کند. اين قصد و گزينش گاهي «اراده و اختيار» ناميده مي‌شود و به فاعل‌هايي اختصاص دارد که مي‌بايست کار خودشان را قبلاً تصور و نسبت به آن شوقي پيدا کرده باشند و آنگاه تصميم به اجراي آن بگيرند، هرچند اين گزينش به دنبال تهديد غير يا در شرايط استثنايي اتخاذ شود.
    4ـ1ـ2. مقابل جبر
    گاهي «اختيار» در معنايي وسيع به کار مي‌رود و آن، اين است که کاري از فاعل، تنها از روي ميل و رغبت خودش صادر شود، بي‌آنکه از سوي عامل ديگري تحت فشار قرار گيرد. اين معنا از معاني ديگر «اختيار» و حتي از «فاعل بالقصد» عام‌تر است؛ زيرا شرط آن تصور کارهاي گوناگون، مقايسه ذهني، شوق مؤکد، تصميم به انجام کار و عزم و اراده بر انجام آن کار نيست. تنها شرط اين است که کار از روي رضايت و رغبت فاعل انجام شود. «اختيار» در اين معنا درباره خدا و فرشتگان و ساير مجردات نيز صادق است (ر.ک: مصباح يزدي، 1399، ص 103ـ105).
    اختيار در اين مقاله درباره انسان (فاعل بالقصد) مطرح است. ازاين‌رو از ميان معاني مذکور، معناي سوم مراد است.
    2ـ2. «تقدير»
    «تقدير» از ماده (ق د ر) به ‌معناي «سنجش و اندازه‌گيري چيزي يا ايجاد چيزي به اندازة معين» است. منظور از «تقدير الهي» در اينجا اين است كه خداي متعال براي هر پديده، اندازه و زمان و مكان خاصي قرار داده است كه تحت‌ تأثير عوامل خود تحقق مي‌يابد.
    1ـ2ـ2. انواع تقدير
    تقدير خود دو گونه است: الف. تقدير عيني؛ ب. تقدير علمي.
    1ـ1ـ2ـ2. تقدير عينى
    «تقدير عينى» يعني اينکه خداوند هر چيزي را در عالم، با اندازه و حدود و شرايطي خاص ايجاد مي‌کند.
    2ـ1ـ2ـ2. تقدير علمي
    «تقدير علمي» يعني خدا پيش از تحقق هر پديده، حدود و شرايط زماني، مکاني و ساير شرايط وقوع آن را مي‌داند (ر.ک: مصباح ‌يزدي، 1398الف، ص 207ـ210).
    2ـ2ـ2. رابطه قدر و قضا
    «تقدير» از افعال الهي است و در مرحله‌اي قبل از «قضا» قرار مي‌گيرد؛ كلمة «قضا» به‌معناي يكسره كردن، به انجام رساندن و داوري كردن به‌كار مي‌رود، كه آن هم نوعي به انجام رساندن و يكسره كردن اعتباري است.
    گاهي «قدر» و «قضا» به‌صورت مترادف و به‌معناي «تقدير» به‌كار مي‌روند كه اين اصطلاح در بحث حاضر منظور نيست. مراد از «قضاي الهي» آن است كه خداوند پس از فراهم آوردن تمام اسباب و شرايط، وجود يك پديده را به مرحلة حتمي مي‌رساند (ر.ك: مصباح ‌يزدي، 1384، ص 183). مطابق اين بيان، «قدر» و «قضا» دو مرحله از افعال الهي‌اند و مرحلة «تقدير» پيش از «قضا» قرار مي‌گيرد.
    منظور از «تقدير» در عنوان اين پژوهش همان مرحله تقدير عيني پديده‌هاست که پيش از مرحله قضا تحقق مي‌يابد.
    3ـ2ـ2. سطوح و دامنه تقديرات الهي
    تقديرهاي الهي بسته به سطح و دامنه تأثير به چند دسته تقسيم مي‌شود:
    1ـ3ـ2ـ2. تقديرهاي سطح نازل و عالي
    در يک تقسيم‌بندي مي‌توان براي تقدير پديده‌هاي عالم دنيا، دو سطح «نازل» و «عالي» در نظر گرفت.
    مراد از «تقديرهاي سطح نازل» آن دسته از علل و عوامل تحقق پديده‌هاي عالم دنيا هستند که به صورت مستقيم و بي‌واسطه در تحقق پديده‌ها اين عالم تأثيرگذارند. اين علل و عوامل در رديف علل و عوامل مادي و زمينه‌هاي طبيعي پديده‌هاي اين عالم قرار مي‌گيرند؛ مانند تقدير نزولات جوي به وسيله تقدير ميزان خاصي از رطوبت و برودت هوا که از عوامل مستقيم و سطح نازل پديده‌ها و نزولات جوي هستند، و نيز تقدير ولادت هريک از انسان‌ها از پدر و مادري معين در منطقه جغرافيايي و زماني ويژه.
    مراد از «تقديرات سطح عالي» آن دسته از علل و عوامل تحقق پديده‌هاي اين دنيا هستند که در سطحي فراتر از عوامل مادي و طبيعي در تحقق پديده‌هاي هستي کارگرند. اين عوامل که از سنخ پديده‌هاي ماورايي تحقق پديده‌هاي هستي‌اند، در سلسله علل و عوامل طولي تحقق پديده‌هاي طبيعي قرار مي‌گيرند و پشتوانه ماورايي (غيرمادي) تحقق پديده‌هاي عالم مادي محسوب مي‌شوند. در برخي آيات قرآن و روايات به اين علل و عوامل ماورايي و ناپيدا (غيبي) اشاره شده، که وساطت و فاعليت فرشتگان در تدبير و تقدير نزولات جوي، رويش گياهان، و تکوين روزي جانداران از اين قبيل‌ است.
    2ـ3ـ2ـ2. تقديرهاي عام و خاص
    تقديرات الهي در دسته‌‌بندي ديگري بر حسب متعلقشان به «عام» و «خاص» تقسيم مي‌شود.
    «تقديرات عام الهي» اموري است که در قالب سنن تکويني براي تمام پديده‌هاي عالم، از جمله تمام انسان‌ها تقدير شده؛ از قبيل سنت «ابتلا» که به موجب آن، همه افراد بشر براي نيل به کمال، به شکل‌هاي گوناگون آزمايش‌ مي‌شوند (ر.ک: نهج‌البلاغه، 1417ق، ص 483، حکمت 93).
    «تقديرات خاص الهي» اموري است که براي هر پديده، از جمله هريک از انسان‌ها به‌طور خاص رقم خورده؛ مثلاً تقدير الهي درباره حضرت موسي چنين رقم خورد که دوران طفوليت، کودکي، نوجواني و جواني‌اش را به سلامت در دامان کسي سپري کند که کمر به قتل او بسته بود. پس از آن دوباره دست تقدير پس از ماجراهايي شگفت، ‌او را به سرزميني مقدس (وادي سينا) کشاند و بر مسند نبوت نشاند.
    درباره تقديرات عام و خاص و نيز تقديرات سطح عالي و نازل پديده‌ها اين پرسش مطرح است که اين تقديرها چه تأثيري در افعال انسان دارند؟ آيا اين تقديرها مانعي براي اراده آزاد و اعمال اختياري انسان هستند يا اينکه انسان با وجود اين‌گونه تقديرها مي‌تواند آزادانه و بدون هيچ محدوديتي مسير زندگي خود را بپيمايد يا اينکه راهي ميانه و متفاوت در ميان است؟
    3. نقش و تأثير تقديرهاي سطح نازل (عوامل وراثتي و محيطي) در اختيار انسان
    مقصود از «تقديرهاي سطح نازل الهي» عوامل وراثتي و محيطي است، که قبلاً از آنها ياد شد.
    دانشمندان علوم زيستي و رفتاري عوامل گوناگوني را در شکل‌گيري شخصيت و به‌تبع آن رفتارهاي انسان مؤثر مي‌دانند. برخي مکاتب روان‌شناختي و جامعه‌شناختي شخصيت و رفتارهاي انسان را تابع محض عوامل وراثتي و محيطي مي‌‌دانند. براي مثال، از منظر مکتب «جبر زيستي ـ رواني» ارائه‌شده در مکتب «روان‌تحليل‌گري» و نيز منظر «جبر محيطي» ارائه‌شده در مکتب «رفتارگرايي»، شخصيت و رفتارهاي انسان کاملاً تابع عوامل ژنتيکي و محيطي اوست و انسان با وجود اين عوامل ازپيش‌تعيين‌شده، هيچ اختياري از خود در شکل‌گيري شخصيت و جهت‌دهي رفتارش ندارد.
    به‌عکس، برخي مکاتب انسان‌گرا با نگاهي افراطي به اراده انسان، او را در اعمال ارادي‌اش کاملاً رها و آزاد مي‌پندارند؛ به‌‌گونه‌اي‌که گويا مي‌تواند خود و جهان اطرافش را بي‌ هيچ قيد و شرطي، آن‌گونه که مي‌خواهد از نو بسازد و تغيير دهد (ر.ک: جوانشير و همكاران، 1400).
    حال پرسش اين است ديدگاه قرآن درباره تأثير عوامل وراثتي و محيطي ـ که قبلاً از آنها با عنوان «تقديرهاي سطح نازل الهي» ياد کرديم ـ چيست؟ آيا انسان چنان در چنبره اين عوامل قرار دارد که اختيار و اراده‌اي از خود ندارد؟ يا اينکه در اِعمال اراده و انجام افعال خود کاملاً يله و رهاست؟
    1ـ3. تأثير عوامل طبيعي ‌ـ وراثتي در افعال انسان
    تقدير الهي بر اين قرار گرفته است که هر انسان عادي بدون اينکه بخواهد يا حتي در بدو تولد چيزي از گذشته و حال خود بداند، از پدر و مادري معين آفريده ‌شود (حجرات: 13؛ نحل: 78). هر انساني از پدر و مادر و اجداد خود، صفاتي و خصوصياتي را به ارث مي‌برد. اين صفات و خصوصيات از طريق ژن‌هايي که سلول جنسي نر و ماده حامل آن هستند، به سلول‌ جنين منتقل مي‌شوند. انتقال صفات ظاهري والدين مانند رنگ پوست و ساير خصوصيات ظاهري به فرزندان در علم ژنتيک بررسي مي‌شود ـ «ژنتيک» يا علم وراثت از شاخه‌هاي علوم زيستي است که به مطالعه ويژگي‌ها و رفتارهاي قابل انتقال والدين به فرزندان در جانداران مي‌پردازد (ر.ک: بيکر، 1387، ص 59) ـ و اين در تجربه ميداني به اثبات رسيده است؛ اما اينکه آيا خصوصيت‌هاي رفتاري و اخلاقي هم از راه ژن‌هاي والدين به فرزندان منتقل مي‌شود يا خير، محل بحث و گفت‌وگوي محققان است.
    1ـ1ـ3. ديدگاه محققان علوم تجربي
    برخي از محققان علوم تجربي معتقدند: خصوصيات رفتاري و اخلاقي مثبت يا منفي والدين نيز همراه ژن‌ها به فرزندان منتقل مي‌شود. به باور برخي از ايشان، حتي زمينه‌هاي رفتاري جرم و جنايت نيز مي‌تواند از راه ژن‌ها به فرزندان منتقل شود و موجب شکل‌گيري شخصيت مجرمانه در شخص يا ـ دست‌کم ـ تنزل آستانه بزهکاري او ‌گردد (ر.ک: حميد و همكاران، 1399).
    «جبرگرايان ژنتيکي» با تکيه بر علم ژنتيک تنها به ساختار ژنتيکي افراد توجه ‌دارند. آنها با استناد رفتارهاي انسان به ژن‌ها، او را مانند ماشيني مي‌پندارند که به شکلي نظام‌مند برنامه‌ريزي شده و بدون اينکه خود بخواهد يا بداند، به سوي مقصد معيني به پيش مي‌رود (ر.ک: محمدي، 1389، ص 263).
    کلارنس دارو در دفاعيه مشهور خود از دو جوان مجرم، با استناد به دلايل جبر طبيعي، موكلان خود را تبرئه کرد. وي معتقد بود: چيزي به نام «اختيار و ارادۀ آزاد» وجود ندارد و همۀ رفتارهاي انسان براساس علل و عوامل پيشيني شکل مي‌گيرد. او (انسان) چنان‌که هيچ اختياري در انتخاب پدر و مادر و خواهر و برادرش و نيز انتخاب ژن‌هاي حامل ويژگي‌هاي رفتاري‌اش ندارد، هيچ دخالتي در تربيت و آموزش نخستين خود ـ که شاکله رفتارش را مي‌سازد ـ ندارد. ازاين‌رو مسئوليتي هم نسبت به اعمالش ندارد.
    رفتارگراياني مانند واتسون و پيروانش نيز معتقدند: تمام رفتارهاي انسان، از جمله تصميم‌هاي اخلاقي او با سلسله‌اي از فرايندهاي علّي اداره و پايش مي‌شوند. از ديدگاه وي شخصيت و رفتار انسان حاصل دو عامل تعيين‌کننده وراثت و محيط‌اند. نتيجه اين سخنان آن است که هيچ انساني را نبايد صاحب اراده و اختيار و اخلاقاً مسئول کارهايش دانست و او را به سبب کارهاي خوب و بدش، ستايش يا سرزنش کرد (ر.ک: هرگنهان و اولسون، 2007، ص 263؛ مصباح يزدي، 1394ب، ص 167ـ168).
    2ـ1ـ3. ديدگاه قرآن
    ديدگاه قرآن درباره نقش عوامل وراثتي در خصوصيات و رفتارهاي اخلاقي فرزندان چيست؟ آيا از نظر قرآن عوامل وراثتي و محيطي تأثيري تام در خصوصيات شخصيتي و اخلاقي انسان دارند؟ يا اينکه شخصيت اخلاقي و به‌تبع آن، رفتارهاي انسان بيش از همه تابع اراده و انتخاب‌هاي او در زندگي است؟
    شايد در قرآن کريم نتوان آيه‌اي يافت که به صراحت بر انتقال صفات و خصوصيات اخلاقي والدين به فرزندان دلالت داشته باشد؛ اما از برخي از آيات قرآن شواهدي در اين زمينه قابل برداشت است؛ مثلاً در سورة «نوح» مي‌خوانيم که وقتي حضرت نوح پس از 950 سال تبليغ مستمر از هدايت قومش نوميد شد، از خدا با اين عبارات درخواست کرد که زمين را براي هميشه از لوث آن قوم عنود و کافرپيشه پاک سازد: «رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لايَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّارا» (نوح: 26ـ27).
    قطعاً پيش‌بيني اين پيامبر اولوالعزم الهي از سرنوشت شوم فرزندان اين قوم کافر و تبهکار در مقام گفت‌وگو با خداوند متعال از روي حدس و گمان نبود، بلکه او به‌روشني مي‌ديد که از چنين پدراني جز فرزنداني تبهکار و کافر زاده نخواهند شد (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج 10، ص 116).
    هرچند به علت چندوجهي بودن پديده‌هاي اجتماعي، شايد نتوان از اين آيه به‌تنهايي تأثير قطعي عوامل وراثتي را در تبهکاري فرزندان استفاده کرد، اما در آيه 77 سورة «يوسف» (إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل) نيز برخي مفسران سخن برادران حضرت يوسف را براساس باور عمومي ـ و قابل تأييد ـ تأثير عرق مشترک بر رفتارهاي انسان تحليل کرده‌اند (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج 11، ص 226). رواياتي نيز با تعابيري مانند «عِرق» (‏عن الصادق: «تَزَوَّجُوا فِي الْحُجْزِ الصَّالِحِ؛ فَإِنَّ الْعِرْقَ دَسَّاس» ـ طبرسي، 1412ق، ص 197) و مانند آن مؤيد تأثير عوامل وراثتي بر شخصيت و رفتارهاي انسان است.
    حاصل اينکه با توجه به مجموعه‌اي از آيات و روايات، مي‌توان تأثير اجمالي عوامل وراثتي را در خصوصيات اخلاقي و رفتاري فرزندان به دست آورد؛ اما بي‌ترديد تأثير عوامل وراثتي مانند ساير عوامل، تنها در حد اقتضاست و هرگز اين علل و عوامل موجب سلب اختيار انسان نمي‌شود؛ زيرا از سوي ديگر از آيات متعددي از قرآن به‌روشني استفاده مي‌شود که انسان در افعال خود صاحب اختيار است و هيچ سابقه وراثتي موجب سلب اختيار و مسئوليت از او نمي‌شود.
    مطابق آيات قرآن همه انسان‌ها، خواه از پدر و مادري مؤمن و پاکدامن و خواه از والديني کافر و ناپاک زاده شده باشند، صاحب اختيار و مسئول کارهايش خويش‌اند و در روز قيامت از کرده‌هايشان بازخواست مي‌شود: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون‏» (صافات: 24). روشن است که بازخواست تابع فراهم بودن شرايط هدايت و راهيابي به راه راست است. بازخواست از انساني که هيچ اراده و اختياري از خود ندارد و به جبر وراثتي يا محيطي دچار است، با حکمت و عدالت الهي سازگار نيست.
    آيات و روايات متعددي بر اختيار و مسئوليت تمام انسان‌ها دلالت دارد که براي رعايت اختصار از بيان و تحليل آنها مي‌گذريم (براي نمونه، ر.ک: نساء: 97؛ طور: 21؛ انسان: 3؛ نيز، ر.ك: انواري، 1393).
    3ـ1ـ3. ديدگاه علامه مصباح يزدي
    از ديدگاه آيت‌الله مصباح يزدي، مانند بسياري از دانشمندان مسلمان، عوامل وراثتي نقشي انکارناپذير در شکل‌گيري شخصيت و رفتار انسان‌ها دارند. براي نمونه در نظر ايشان جواني که از پدر و مادري مؤمن متولد مي‌شود و در محيطي سرشار از عطر معنويت زندگي مي‌کند، شخصيتي معنوي‌تر و گرايشي بيشتر به امور ديني دارد و راحت‌تر مي‌تواند وظايف ديني‌اش را انجام دهد. همچنين کسي که از پدر و مادري خشن و بي‌عاطفه متولد شده باشد، آمادگي بيشتري براي انجام کارهاي خشونت‌آميز خواهد داشت.
    با وجود اين، در مقابل شواهدي داريم که نشان مي‌دهد نقش عوامل طبيعي و وراثتي در شکل‌گيري شخصيت و چگونگي رفتار انسان‌ها فقط در حد زمينه‌سازي و اقتضاست و به‌ هيچ ‌روي آدمي را به موجودي مسلوب‌الاختيار و غيرمسئول تبديل نمي‌کند. بسا مشاهده مي‌شود که فرزنداني از يک سلسله عواملِ وراثتي در اجداد معيني برخوردار بوده و کاملاً بعکس پدر و مادر خود رفتار نموده‌ و شيوۀ زندگي خود را در جهت مخالف زندگي والدين و اجدادشان انتخاب کرده‌اند. گاهي حتي دو برادر که از يک پدر و مادر به دنيا آمده‌اند، هر‌ کدام سير زندگي و رفتارهاي متفاوتي داشته‌‌اند.
    قرآن حکايت نوح و فرزندش را بيان کرده است. پسر حضرت نوح با وجود برخورداري از پدري که 950 سال پيامبري کرد، راه بدان و کافران را برگزيد و برخلاف زمينه‌هاي مثبت هدايتش، از مسير حق منحرف شد.‌ انسان مي‌تواند با اراده و اختيار خود راهي را که مي‌خواهد، برخلاف تمام زمينه‌هاي موجود برگزيند و توقع پيش‌بيني و پايش دقيق رفتار انسان‌ها با تکيه بر عوامل ژنتيکي و وراثتي، بسيار بلندپروازانه و خلاف روح علمي و واقعيات موجود است (ر.ک: مصباح يزدي، 1394الف، ص 170).
    حاصل اينکه از مجموعه آيات و روايات و شواهد تجربي چنين برمي‌آيد که تأثير عوامل وراثتي بر خصوصيات رفتاري و اخلاقي فرزندان تنها در حد اقتضاست. در آدمي عنصر ديگري به نام «اراده و اختيار» وجود دارد که نقش اصلي در ساختن شاکله و شخصيت او را ايفا مي‌کند. انسان با اراده خود مي‌تواند برخلاف آنچه از والدين به او به ارث رسيده، شاکله‌اي ثانوي براي خود بسازد و شخصيت خود را چنان سامان دهد که رفتارهايي کاملاً متفاوت از پدرانش از خود بروز دهد. حکايت شخصيت و رفتار متفاوت فرزندان ناخلف از پدراني مؤمن و صالح يا بعکس پديدار شدن فرزنداني صالح از والديني کافر و نابکار در قرآن و روايات، شواهدي بر اين مدعاست. برخي مفسران آياتي که يکي از کارهاي خداوند را تولد و اخراج زندگان از مردگان و بعکس مي‌داند (ر.ک: انعام: 95؛ يونس: 31؛ روم: 19) به انضمام روايات ذيل آنها شاهد بر همين مطلب گرفته‌اند (ر.ک: قمي، 1363، ج 1، ص 211؛ حويزي، 1415ق، ج 1، ص 748).
    2ـ3. تأثير عوامل محيطي بر اختيار انسان
    گروهي که به «جبرگران اجتماعي» مشهورند، مهم‌ترين عاملِ مؤثر در شخصيت و رفتارهاي انسان را محيط مي‌دانند (محمدي، 1389، ص 263). آنها امور انساني را محصول جامعه مي‌دانند و معتقدند: فكر و اراده افراد در آن دخيل نيست. از ديدگاه ايشان «جبري ‌بودن» يکي از خصلت‌هاي امور اجتماعي است؛ زيرا خود را بر فرد تحميل کرده، وجدان، قضاوت، احساس، انديشه و عاطفه فرد را به شكل و رنگ خود درمى‏آورد. جبري بودن مستلزم عموميت، همگانى بودن و تخلف‌ناپذيري نيز هست (ر.ک: مطهري، 1377، ج ‏2، ص 347).
    آيت‌الله مصباح يزدي در مقام نقد ديدگاه جبرگرايان اجتماعي، پيش از اشاره به آيات قرآن، به نقد پيش‌فرض‌هاي اين ديدگاه پرداخته است.
    جبر اجتماعي از ديدگاه استاد مصباح يزدي بر دو پيش فرض استوار است:
    1. قبول جامعه به‌عنوان وجودي عينى و حقيقى؛
    2. قائل شدن به قوانين مستقل براى جامعه، مستقل از قوانين حاکم بر افراد.
    ايشان هر دو پيش‌فرض را مردود مي‌داند؛ زيرا به باور ايشان، جامعه داراي وجودي اعتبارى ‌است و وجود حقيقى ندارد. غير از اينکه افراد انسان گرد هم جمع شده، با هم روابطى دارند و اجتماعى را به وجود مى‌آورند، چيز ديگرى به نام «جامعه» وجود ندارد. با انکار وجود حقيقي جامعه، طبعاً قانونى هم به‌عنوان قانون مستقل نمى‌توان براى جامعه قائل شد. البته با فرض پذيرش وجود حقيقي براي جامعه و قبول قانونمندي نيز از نظر ايشان دليلي مسلم و قطعي وجود ندارد که قوانين و سنت‌هاي جامعه براى هيچ کس اختيارى باقى نگذارد (ر.ک: مصباح ‌يزدي، 1391، ص 385ـ386).
    قرآن کريم بارها کساني را که در محيط‌هاي اجتماعي فاسد و خفقان‌آميز سکوت را شکسته و در مقابل ظلم و فساد ايستادگي کرده‌اند، ستوده و در مقابل، کساني را که محيط اجتماعي ظالم و فاسد را بهانه‌اي براي همرنگي با جماعت شمرده‌اند، به شدت نکوهش کرده و انسان‌ها را صرف‌نظر از اينکه در چه محيطي زندگي مي‌کنند کاملاً مسئول کارهاي خويش معرفي نموده است (براي نمونه، ر.ک: نساء: 97).
    براي کسي که با معارف قرآن آشنا باشد، ترديدي باقي نمي‌ماند که قرآن کريم هرچند ـ في‌الجمله ـ عوامل محيطي را در شکل‌گيري شخصيت و بالتبع رفتارهاي افراد مؤثر مي‌داند، اما هرگز محيط زندگي افراد را تنها عامل مؤثر بر شخصيت و رفتارهاي افراد جامعه نمي‌شمارد و غرايز دروني و محيط اجتماعي فرد را موجب سلب اختيار و مسئوليت‌هاي فردي و اجتماعي او نمي‌داند. انسان‌ها مى‌توانند با حسن اختيار خود به چنان تعالي روحي برسند که يوسف‌وار برخلاف تمام خواسته‌هاي غريزي و محيط آلوده خود، درست گام بردارند.
    قرآن کريم از حضرت يوسف به‌مثابه اسوه‌اي ماندگار براي تمام مؤمناني که گرفتار محيطي فاسد و شهوت‌آلودند، ياد کرده است. وي در عنفوان جوانى ـ که انسان به حسب عادي و طبيعي در اوج شهوت و غريزه جنسى قرار دارد ـ در صحنه‌اي که تمام شرايط گناه براي او در محيط پيراموني‌اش فراهم بود، با ياد خدا و براي رضاي او دست رد به تمام خواسته‌ها و شهوات نفساني زد و دل در گرو طاعت و رضاي الهي نهاد (ر.ک: مصباح يزدي، 1388، ص 85)
    حضرت موسي نيز در قرآن الگو و مقتدايي شايسته براي تمام مؤمناني است که در محيطي آلوده زيسته‌اند. او به تقدير الهي در بارگاه فرعون رشد کرد و پرورش يافت؛ اما برخلاف جو حاکم بر محيط پيرامونش، سير کرد و نه‌تنها تسليم محيط فاسد خود نشد، بلکه با تبعيت از وحي الهي با مجاهدت‌هاي خود، دسته‌اي از بني‌اسرائيل را با وجود فشارها و تهديدهاي بسيار فرعون و قواي تحت سلطه او همراه و همگام خود ساخت و از وادي شرک و الحاد به منزل توحيد و اخلاص رساند (شعراء: 10ـ67).
    همسر فرعون نيز با اينکه در کاخ او زندگي مي‌کرد و از هر سو در محاصره فرهنگ و قواي فاسد او بود، با ارادۀ آزاد و اختيار خود، مسيري متفاوت از محيط حاکم را برگزيد و عوامل محيطي به هيچ وجه نتوانست او را به انحراف بکشاند.
    بعکس، همسران دو پيامبر بزرگ الهي (لوط و نوح) با اينکه تحت ولايت ايشان بودند، با سوء اراده و اختيار خود مسيري متفاوت از ايشان را انتخاب کردند و در زمره کافران قرار گرفتند (تحريم: 10و11).
    ماجراي اصحاب کهف (کهف: 9-22)، ساحران بارگاه ‌فرعون (طه: 70-76)، حبيب‌ نجار و بسياري از شخصيت‌هاي ديگر در قرآن داستان کساني است که با وجود نشو و نما در محيط‌هاي اجتماعي آلوده به انواع شرک و کفر، در مقابل فساد و خفقان محيط اجتماعي خويش ايستادند، با عقايد و آداب و رسوم حاکم بر محيطشان به مبارزه برخاستند و نه‌‌تنها در اثر محيط اطراف خود آلوده نشدند، بلکه با چگونگي زندگي و مرگ خود در تغيير اوضاع و احوال اجتماعي افراد زمان خود سهيم بسزايي داشتند.
    ازجملة اين افراد مي‌توان از «مؤمن آل‌‌فرعون» نيز نام برد که قرآن از او به‌مثابه يکي از اسوه‌هاي ايمان ياد کرده است. وي علي‌رغم زندگي در جامعه‌‌اي که فرعون خداي خودخوانده آن بود، يکسره نداي توحيد سر داد و با گفتار آتشين و تلاش‌هاي خود، فرعونيان را از قتل حضرت موسي و مخالفت با اين پيامبر الهي برحذر داشت و ايمان و اعتقاد راسخ و مسير توحيدي زندگي خود را حفظ کرد (ر.ک: مصباح‌ يزدي، 1391، ص 239؛ طباطبائي، 1390ق، ج ‏17، ص 328ـ331).
    حاصل اينکه هرچند عوامل وراثتي و محيطي در شکل‌گيري شخصيت و رفتارهاي انسان تا حدي مؤثرند، اما تأثير اين عوامل به نحو اقتضاست. هر انساني با اراده و اختيار خود مي‌تواند شاکله و شخصيت نهايي خود را بسازد و رفتاري برخلاف عوامل وراثتي و محيطي از خود بروز دهد.‌ بنابراين عوامل محيطي مانند عوامل وراثتي، هرگز مايه سلب اختيار و آزادي انسان نيستند.
    4. نقش و تأثير تقديرهاي سطح عالي
    مراد از «تقديرهاي سطح عالي» ـ چنان‌که گذشت ‌ـ عوامل و زمينه‌هاي ماورايي تحقق پديده‌هاي طبيعي هستند که به اراده الهي درباره پديده‌هاي عالم تحقق مي‌يابند. اين عوامل واسطه‌هايي براي همه پديده‌هاي عالم از پديده‌هاي زميني و امور مربوط به انسان‌ها هستند.
    به تفکيک، به بيان نقش مشيت و اراده الهي و ساير عوامل ماورايي در افعال اختياري بشر مي‌پردازيم:
    1ـ4. تأثير مشيت و اراده الهي
    از ديدگاه قرآن‌کريم افزون بر عوامل طبيعي که سطح نازل تقديرات الهي را شکل مي‌دهند، عواملي در سطوحي بالاتر هم در کار جهان و پديده‌هاي آن تأثيرگذارند. تمام افعال و حرکات غيراختياري و اختياري انسان، خواه زيبا و پسنديده و خواه زشت و ناپسند، افزون بر اينکه در سطحي نازل به عوامل طبيعي (از قبيل اعضا و جوارح انسان و شوق و انگيزه‌هاي دروني) تکيه دارند، در سطحي عالي‌تر به مشيت و اراده الهي وابسته‌اند. اگر خدا نخواهد و اراده نکند نه انساني وجود خواهد داشت و نه اختيار و اراده‌اي و نه عمل خوب و بدي. خواست و اراده و افعال اختياري انسان در طول مشيت و اراده الهي قرار دارد. خدا چنين تقدير کرده است که انسان به اراده و خواست خود در زمين و درباره خود و ديگران تصرفاتي بکند؛ اما اراده و خواست الهي که در سطحي عالي کارگر است، در عرض اراده و خواست انسان نيست تا با آن تعارضي داشته باشد. در حقيقت مشيت و تقدير تغييرناپذير خداوند بر اين قرار گرفته است كه آدميان به ‌اراده و اختيار‎ خود، راهشان را برگزينند. تنها با چنين زمينه‎اي فرستادن پيامبران و هدايت انسان‌ها و پاداش صالحان و جزاي بدكاران معنا مي‌يابد (ر.ک: مصباح يزدي، 1398الف، ص 346ـ347).
    از ديدگاه قرآن تمام اموري که مقدمات حيات انسان و انتخاب‌هاي او را در زمين تشکيل مي‌دهد، به تقدير و اراده الهي تحقق يافته ‌است. ابعاد و اجزاي وجود انسان و امور پيرامون او (مانند نور، حرارت و فاصله زمين تا خورشيد) حساب‌ شده‌ و خداوند با تقدير عيني خود حدودشان را مشخص كرده است.
    مقدمات كارهاي اختياري ما نيز از دايرة تقدير الهي بيرون نيست؛ مثلاً براي غذا خوردن كه كاري اختياري است، بايد صدها و هزاران شرط و سبب فراهم باشد كه تمام آنها را خداوند در سطحي عالي مقدر فرموده است.
    افزون بر اينها، چيزهاي ديگري هم هست كه مقدمات كار اختياري ما قرار مي‏گيرد كه گاهي با اختيار خود فراهم مي‏كنيم و گاهي بي‌اختيار تحقق مي‏يابد. اين نيز گونه‌اي از تقدير الهي است؛ مثلاً درباره انسان، تقدير اين است كه تا زماني معين در روي زمين زندگي کند و از مواهب آن بهره‌مند شود. همچنين خداوند مقدر کرده است كه عده‌اي مرد و عده‏اي زن شوند. افزون بر اين، خداوند هر دسته از انسان‌ها را با ويژگي‌هاي ظاهري خاص و در زمان و مكان معيني آفريده كه حاصل آن پيدايش اقوام گوناگون با رنگ‌ها، لهجه‌ها و زبان‌هاي مختلف است. تقدير ما اين بوده است كه در اين دوره زندگي كنيم و پدرانمان و فرزندانمان در دوره‌اي متقاوت.
    مجموعه اين شرايط چارچوبي براي زندگي هر فرد مشخص مي‌كند كه فعاليت‌هاي اختياري‌اش در آن انجام مي‌گيرد. اين چارچوب در اختيار ما نيست؛ به اين معنا که ما دخالتي در تهيه آن نداشته‌ايم؛ اما غيراختياري بودن اين چارچوب که در سطحي عالي توسط خداوند متعال مقدر شده است، منافاتي با اختياري بودن افعال ما در اين چارچوب ندارد (ر.ک: مصباح يزدي، 1398الف، ص 210ـ212).
    2ـ4. تأثير ساير عوامل ماورايي در افعال انسان
    در قرآن کريم فرشتگان واسطه در تدبير و تقدير معرفي شده‌اند (براي نمونه، ر.ک: نحل: 2؛ سجده: 5؛ معارج: 4؛ نازعات: 5؛ ذاريات: 4؛ مؤمن: 7). تقديرهايي که توسط فرشتگان درباره انسان جاري مي‌شود ـ درواقع ـ همان مقدرات عام و خاص الهي است که توضيح آن قبلاً گذشت و بيان شد که چنين مقدراتي منافاتي با اختيار انسان ندارد.
    فرشتگان ـ که اراده آنها در طول اراده الهي است ـ رسالت‌هاي متعددي در زمينه اجراي مقدرات الهي بر عهده دارند؛ از جمله ثبت مدت عمر انسان‌ها (آجال)، حفاظت انسان از انواع بلا تا زمان رسيدن اجل («لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ الله» رعد: 11) و قبض ارواح آنها در زمان مقرر (ر.ک: مصباح يزدي،‌ 1395، ص 221ـ254).
    رواياتي نيز بر دخيل بودن فرشتگان در نگهداري آنان تا زمان رسيدن اجل دلالت دارد؛ از جمله: «انَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ، وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَة» (نهج‌البلاغه،  1417ق، ص 505، حکمت 201).
    وسايط ديگري غير از فرشتگان نيز براي اجراي اوامر تکويني الهي در سطح عالي در کار هستند که خداوند در سورة «كهف» از يکي از آنها پرده برداشته است. مطابق آيات 61ـ82 سورة «کهف» حضرت موسي در جريان ماجرايي شگفت با بنده‌اي از بندگان خداوند روبه‌رو شد که خداوند به او عنايتي خاص دارد و علم ويژه‌اي به او آموخته است: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما» (کهف: 65)؛ بنده‌اي صالح از بندگان خدا که مقدرات خاص الهي در سطحي عالي به‌دست او جاري مي‌شود. خداوند وقتي خواست به حکمت و قدرت قاهره خود کشتي فقيراني را از دست پادشاهي غاصب و راهزن نجات دهد، وقتي فرزندي شوم را از پدر و مادري مؤمن بازستاند و هنگامي که خواست گنجي را براي دو يتيم که پدر و مادر صالح آنها از دنيا رفته بودند، حفظ کند، خداوند مقدرات خود را به دست اين بنده صالح خود جاري ‌کرد. بعيد نيست براي تحقق چنين مقدراتي در عالم طبيعت عوامل ظاهري و طبيعي نيز در کار باشد (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج 1، ص 77)؛ اما به هر صورت اراده الهي در سطحي عالي‌تر به دست آن بنده صالح خداوند کارگر افتاده است.
    چنين تقديراتي در سطح عالي همواره در عالم در جريان است، ولي ما از آنها اطلاعي نداريم؛
    و اما حضرت خضر مأموريت الهى داشتند که شمه‌اى از اين تقديرات و واقعيت‌هاى پشت پرده را ـ ‌بنا بر مصالحى که در جاى خود از آن سخن رفته است ـ ‌به يکى از پيامبران ممتاز خدا، حضرت موسى‌بن عمران بنماياند (ر.ک: مصباح يزدي، 1397، ص 117).
    درواقع اين عواملِ ماورايي مجراي تحقق مشيت و اراده الهي و واسطه در تدبير پديده‌هاي هستي (از جمله انسان و افعال اختياري او) هستند. بي‌شک اين سطح از مقدرات که به واسطه فرشتگان يا بندگان خاص خداوند درباره انسان‌ها جاري مي‌شود، مانع اعمال اختيار و اراده انسان نيستند.
    در برخي از روايات هم سخن از تقدير طينت انسان در عالمي ماوراي اين عالم گفته شده است؛ همان‌گونه که تقدير آفرينش الهي ما نسبت به وجود اين جهانىِ ما، موجب مجبور شدن ما در کارهاى اختيارى نمى‌شود، تقدير آفرينش آن مرتبه‌ وجود ما نيز که عالم خزاين الهي است و از آنجا وجود اين‌جهاني ما نازل و مقدر شده است نيز موجب جبرى بودن اعمال و رفتار ما نمى‌گردد. وجود اين‌جهانى ما جلوه‌اى از آن موجود است. وجود اختيار در اين عالم، حاکى ‌است از اينکه در آن عالم هم اختيار هست، نه اينکه چون آن وجود، وجودى کامل و ـ مثلاً ـ از عليين است، پس ما در اين جهان ناگزير بايد خوب باشيم، بلکه در خودِ آن وجود، کمالِ «اختيار» وجود دارد، منتها نه به‌گونه‌اى اين‌جهانى که به تدريج تحقق مى‌يابد، بلکه به‌گونه‌اي بسيط و متفاوت از اين دنيا (ر.ک: مصباح يزدي، 1398ب، ص 378ـ379).
    5. نقش تقديرهاي عام الهي در افعال انسان
    تا اينجا نقش تقديرهاي سطح نازل و عالي الهي را در افعال اختياري انسان بيان کرديم. چنان‌که پيش از اين گذشت، مقدرات الهي بسته به همگاني يا اختصاصي بودن آن، به تقدير عام و خاص قابل ‌تقسيم ‌است. تقديرات عام الهي در قالب سنن تکويني در عالم آفرينش جاري مي‌شوند. نقش تقدير عام در زندگي و افعال انسان را مي‌توان در عناوين کلي ذيل خلاصه کرد:
    1ـ5. بسترسازي براي حيات و افعال اختياري انسان
    تقدير عام الهي درباره انسان طيف وسيعي را تشکيل مي‌دهد که دسته‌اي از آنها با مناسب‌سازي شرايط زمين براي زندگي انسان، زمينه تداوم حيات بشر را در زمين فراهم مي‌کند. تقدير نزولات جوي، رويش گياهان، آفرينش حيوانات در زمين از اين قبيل است. خداوند با اين سنخ از مقدرات، زمينه را براي ادامه حيات در زمين فراهم کرده است. انسان با استفاده از مواهب طبيعي زمين، نيازهاي خود را تأمين مي‌کند. خداوند آنچه را در آسمان‌ها و زمين هست ـ به تعبير قرآن ـ مسخر (رام) انسان قرار داده است (ر.ك: لقمان: 20؛ حج: 65؛ جاثيه: 13). هرچند بشر به اذن الهي مي‌تواند به‌طور محدود تصرفاتي در طبيعت بکند، اما چگونگي استفاده از مواهب طبيعي زمين، تابع اراده بشر نيست، بلکه بشر در نحوه تصرف در اين مواهب، تابع قوانين طبيعي است و تنها در چارچوب تکويني خاصي که به تقدير الهي حاکم بر پديده‌هاي طبيعي است، مي‌تواند از اين مواهب بهره ببرد و آنها را به خدمت بگيرد (ر.ک: مصباح‌ يزدي، 1398الف، ص 209ـ211).
    تقدير الهي درباره زمين و روزي‌هاي آن زمينه را براي سکونت نخستين انسان و تکثير نسل او در زمين پديد آورده است. تقدير آفرينش انسان بر زمين نيز با ساحت‌هاي جسمي و روحي و با ابعاد سه‌گانه شناخت، قدرت و انواعي از گرايش‌هاي پست و متعالي که مبادي اختيار انسان را تشکيل مي‌دهند، با توجه به تزاحم‌هاي موجود در اين عالم، زمينه را براي اعمال اختيار انسان فراهم مي‌کند (ر.ک: مصباح يزدي، 1398ب، ص 388ـ416).
    چنين تقديرهايي در سطحي عالي، نه‌‌تنها منافاتي با اختيار انسان ندارد، بلکه از مبادي اختيار انسان است. آيات ذيل بي‌هيچ توضيحي به خوبي نشانگر اراده و اختيار آزاد انسان در زمين براي انتخاب مسير هدايت يا ضلالت با توجه به زمينه‌هاي غريزي و فطري است: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُون» (بقره: 38و39).
    2ـ5. زمينه‌سازي براي تکامل اختياري و نيل به قرب الهي
    آفرينش انسان که در آيات متعددي (ازجمله آيات 12ـ14 سورة مؤمنون) از آن به سخن به ميان آمده است، مراحل متعددي دارد. انسان مطابق فراز «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» (مؤمنون: 14) در مرحله‌اي از خلقت، واجد حقيقتي متفاوت و متمايز از ساحت جسماني شده است. آدم ابوالبشر و فرزندانش (نسل بشر) به واسطه اين ساحت روحاني که به علت شرافتش در قرآن منسوب به خداوند شده (حجر: 29)، افزون بر گرايش‌هاي غريزي که حاصل جنبه جسماني آنهاست، از گرايش‌ها و بينش‌هايي فطري و متعالي برخوردار است که مسير تکامل آنها را هموار مي‌کند. در حقيقت خداوند با تقدير ساحت‌ها و ابعاد گوناگون وجودي انسان، از جمله شناخت‌هاي فطري، انواعي از قدرت و گرايش‌هاي متضاد، زمينه کمال اختياري او را مهيا ساخته است.
    انسان به علت زميني بودن، نيازهايي مادي دارد که در زمين و غالباً در کنار انسان‌هاي ديگر و در بستر تعاملات اجتماعي تأمين مي‌شود. اين تعاملات با توجه به گرايش‌هاي پست و متعالي دروني انسان، تزاحم‌هايي را در پي دارد که چه‌بسا فسادانگيز و فتنه‌خيز است. البته خداوند انسان‌ها را با اين نيازهاي زميني و خواسته‌ها و تمايلات نفساني رها نکرده، بلکه براي تأمين آنها، افزون بر تقدير روزي‌ها در زمين، نظام و قانوني الهي تعيين کرده است تا در تأمين نيازهايش با ديگران کمتر دچار درگيري و تزاحم شود. انسان با همه وابستگي‌ها و محدوديت‌هايي که به واسطه زميني بودن دارد، به سبب برخورداري از روحي شريف و الهي، زمينه لازم براي عروج به ملکوت و تقرب الي‌الله را دارد. او مي‌تواند با ايمان به خدا و انجام اعمال شايسته، فطرت الهي‌‌اش را شکوفا کند و از تنگناي زمين و بستر خاک برخيزد و به مقام قرب الهي نائل آيد.
    خداوند وجود انسان را چنان تقدير کرده که به واسطه برخورداري از روحي الهي و استعدادهايش (از قبيل ظرفيت تعليم اسما) شايستگي خلافت الهي و نيل به بالاترين مراتب قرب الهي را دارد؛ مقامي که حتي فرشتگان بلندمرتبه الهي از آن محرومند (ر.ک: بقره: 30-33؛ مصباح يزدي، 1398ب، ص 352ـ359).
    6. نقش تقدير خاص الهي در زندگي انسان و کارهاي او
    مقدرات خاص الهي در زندگي انسان خود داستان مفصلي دارد. اين مقدرات که به‌ويژه در زندگي پيامبران و اولياي الهي به‌روشني در قرآن بيان شده‌، راه آنها را براي پذيرش مسئوليت‌هاي سترگ و سرنوشت‌ساز هموار کرده و در تنگناها چاره‌ساز آنها بوده است. در ادامه به بيان نمونه‌هايي از آنها اشاره مي‌کنيم:
    1ـ6. زمينه‌سازي براي انجام مسئوليت‌هاي الهي
    مقدرات الهي به تدبير خداوند حکيم چنان سامان يافته‌اند که اهداف خداوند از خلقت حکيمانه‌اش را در زمين محقق مي‌کنند. هدايت قاقله بشر در جهان هستي، نيازمند قافله‌ساراني است که به امر و تقدير الهي آنها را به کمال و سعادت واقعي‌شان راهنمايي کنند. (انبياء: 73). هرچند پيشوايان الهي در خود صلاحيت‌ها و شايستگي‌هايي را براي راهبري انسان‌ها داشته‌اند و به علت همين شايستگي‌ها براي اين مقام برگزيده شده‌اند (ر.ک: انعام: 124)، اما به سبب مسئوليت‌هاي عظيمي که در انتظار آنها بوده است، خداوند با عنايت خاصش با مقدراتي ويژه، آنها را به مسيري که به انجام مسئوليت‌هاي الهي و توفيق در آن منجر شود، هدايت کرده است. نمونه آن پيامبر اعظم است که به گفته حضرت علي خداوند به تقدير خاص خود، بزرگ‌ترين فرشته الهي را از زمان طفوليت، مأمور کرد تا فضايل اخلاقي را شب و روز به ايشان بياموزد (نهج‌البلاغه، 1417ق، ص 301، خطبه 192).
    داستان ساير انبياي الهي نيز به تقدير خاص الهي به‌گونه‌اي شگفت‌انگيز سامان يافته؛ چندان‌که منجر به تحقق اراده قطعي الهي شده است. از جمله آنها داستان حضرت موسى‌ است که در مواضعي از قرآن به آن اشاره شده است: «إِذْ تَمْشي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لاتَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر يا مُوسى» (طه: 40).
    حرکت حضرت موسى‌ از مصر به مدين، ازپيش‌تعيين‌شده نبود، بلکه به عللي مى‌خواستند او را بکشند. او براي فرار از دست سربازان فرعون، به سمت مدين گريخت. وقتي به آنجا رسيد بدون اينکه قصد کند به کجا برود، از خستگى کنار چاه آبي رفت و مشغول تماشا شد. اتفاقاً دو دختر شعيب پيامبر را ديد. دختران شعيب نيز به‌طور حساب‌شده براي ملاقات با موسي سر چاه نيامده بودند، بلکه به‌طور معمول آمده بودند تا براي دام‌هاي خود آب بکشند. اما آن روز به تقدير الهي اين ملاقات پيش ‌آمد تا موسى نزد شعيب رود و خادم او شود و به واسطه خدمتش، پرورش يابد و آمادگي لازم براي نبوت پيدا کند.
    پس از آن نيز هنگام بازگشت از مدين، خداوند اوضاع و احوال را به‌گونه‌اي ترتيب داد تا در وسط راه همسر باردارش احساس درد کند و ده‌ها و شايد صدها تقدير پيدا و پنهان ديگر رقم بخورد تا اينکه به ناگاه در حالي ‌که در بيابان کاملا گم‌گشته و سرگشته بود، آتشى را ببيند و به سوي آن رود و نورى را در ميان شاخه‌هاي درخت زيتون مشاهده کند و از جانب خداوند متعال در سرزمين طور به رسالت مبعوث شود.
    خداوند پس از عبور حضرت موسي از سلسله تقديرهاي خاص الهي، او را چنين خطاب مي‌کند: «ثمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر يا مُوسى» (طه: 40)؛ يعني همه اين شرايط تا لحظه‌اي که بايد به اينجا برسي به تقدير الهي و کاملاً حساب شده بود. حضرت موسى با اراده و اختيار خود از مدين برگشت و به سوى آتش رفت؛ اما زمينه‌ اين نيازها و شکل گرفتن آنها حاصل تقديرهاي کاملاً دقيق و حساب‌شده الهي بود (ر.ک: مصباح ‌يزدي، 1398الف، ص 212ـ213). اينها تقديرهاي شخصي است که اراده الهي، در تصميم‌ها و انتخا‌ب‌ها و مسير زندگي او مؤثر است.
    البته تدبير و تقدير حکيمانه الهي مختص انبياي الهي نيست. خداوند با تقديرهاي خاص خود، همه کساني را که صلاحيت هدايت دارند، ياري مي‌کند و مسيرشان را براي دريافت عنايات ويژه الهي هموار مي‌سازد و نيز کساني را که صلاحيت هدايت ندارند از رحمت خود دور و دمساز شياطين مي‌سازد (ر.ک: مريم: 82؛ زخرف: 36).
    پيامبران با صبر و رضايت قلبي به اين تقديرهاي خاص الهي، به بالاترين مقام قرب الهي مي‌رسند. البته رضايت به تقدير عام و خاص الهي هرگز به اين معنا نيست که انسان دست از کار و کوشش بردارد، بلکه زمينه‌سازي براي تلاش انسان، خود از تقديرهاي الهى به شمار مى‌رود. منظور اين است که به آنچه واقع شده راضى باشيم و بدانيم هر حادثه‌اي که پيش مي‌آيد ـ خواه گوارا و خواه ناگوار ـ بر تدبير عالمانه و تقدير حکيمانه الهي استوار است (ر.ک: مصباح ‌يزدي، 1382، ص 269).
    حاصل اينکه در دايرة كارهاي اختياري تمام انسان‌ها، خواه انسان‌هاي عادي يا انبيا و اولياي الهي، ممكن است روابطي خارج از حدود تفكر و اختيار ما وجود داشته باشد كه مربوط به كارهاي اختياري ماست. اين روابط است كه قَدَرهاي خاص را در حوزة‏ كارهاي اختياري ما مشخص مي‏كند و به دست تواناي خداوند و تقدير حکيمانه او شکل مي‌گيرد.
    2ـ6. چاره‌سازي براي توفيق در مسئوليت‌هاي بزرگ
    از سنت‌هاي قطعي الهي، ياري پيامبران الهي و ايمان‌آورندگان به ايشان است (غافر: 51). ايشان همواره تحت حمايت خدا بوده‌اند و خداوند به شکل‌هاي گوناگون در تنگناها براي آنها چاره‌سازي کرده است. يکي از نمونه‌هاي آن در قرآن، چاره‌سازي براي حضرت يوسف در مواقع متعدد است. داستان يوسف مشحون از عنايات و تقديرات خاص الهي براي ياري او در مقابل حيله و کيد نزديکان و دشمنانش است؛ نجات از دل چاه، رهايي از کيد همسر عزيز مصر (زليخا) و زنان هوسباز مصر، اثبات پاکدامني‌اش، و نجات دادن اهل مصر از عقايد شرک‌آلود کاهنان و نيز از قحطي هفت‌ساله آن ديار حاصل سلسله مقدرات دقيق و حساب‌شده الهي درباره يوسف، کنعانيان و اهل مصر است.
    خداوند علي‌رغم خواست و اراده حتمي همه عوامل انساني و شيطاني، يوسف را به تدبير و تقدير خاص خود، از همه آفات و بليات حفظ کرد و سلسله وقايعي را رقم زد که موجب توفيق او در انجام مأموريت‌هاي الهي‌اش شد.
    نمونه‌اي ديگر از تقدير الهي در ياري جبهه حق، سلسله تقديراتي است که به مواجهه گروهي اندک از مسلمانان با سپاه آماده، مجهز و پرتعداد ابوسفيان و در نهايت پيروزي مسلمانان در جنگ بدر انجاميد. خداوند با اشاره به قطعه‌اي از اين ماجرا مي‌فرمايد: «إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏ وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْميعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ‏» (انفال: 42). جمله «لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً» در اين آيه حاکي از اين سنت قطعي الهي است که چه‌بسا مقدمات و شرايط و اسباب و علل مادي و ظاهري، از جمله اراده‌هاي انساني براي تحقق واقعه‌اي کافي نباشد و انسان‌هاي ظاهربين تحقق آن پديده را غيرممکن بدانند، ولي آنگاه که اراده الهي بر تحقق آن تعلق گرفته باشد، ديگر اسباب و علل آن را تکميل مي‌کند و آن پديده تحقق مي‌يابد.
    توضيح اينکه بعد از هجرت مسلمانان به مدينه، مردمى که از طرف مشرکان اموالشان مصادره شده بود با اجازه‌ پيامبر درصدد تقاص برآمدند. مسلمانان شنيده بودند که کاروان تجارى ابوسفيان بين راه مکه و شام است و به ‌قصد حمله، به سوى آن کاروان رفتند تا به محل بدر رسيدند و در آنجا فرمان جنگ از سوي خداوند صادر شد، با اينکه مسلمانان از اول قصد جنگ نداشتند؛‌ اما خداوند به تقدير حساب‌شده خود، سلسله حوادث را از مسير افعال اختياري آنها به‌گونه‌اي سامان داد که منجر به تلاقي مسلمانان و مشرکان و درگيري آنها شد.
    خداوند دراين‌باره مى‌فرمايد: «وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِى الْميعادِ وَ لكِنْ لِيقْضِىَ اللهُ اَمْراً کانَ مَفْعُولاً...» (انفال: 42)؛ يعني اگر شما با مشرکان وعده هم کرده بوديد که فلان ساعت اينجا با هم ملاقات کنيد، اين‌قدر با دقت به هم نمى‌رسيديد؛ اما تقدير الهي اين بود که برخورد شما با مشرکان در محل بدر انجام شود. اين تقدير خاص الهي در امداد رزمندگان اسلام در جنگ بدر تجلي پيدا کرد. ايشان با اختيار خود حرکت کردند و جنگيدند، اما مقدماتش با اختيار آنها نبود (ر.ک: مصباح‌ يزدي، 1398الف، ص 213).
    در جنگ بدر، شرايط ظاهري به نفع دشمن بود، اما اراده قاهر خدا و تقدير حتمي الهي بر اين تعلق گرفته بود که در اين نبرد، حجت را بر دشمن تمام کند و راه سعادت را به ديگران بنماياند. ازاين‌رو با تقدير يک رشته امور غيبي، مسلمانان را بر دشمن پيروز ساخت (ر.ک: طبرسي، 1372، ج 4، ص 802ـ809).
    از جمله تقديرات خاص الهي در جنگ بدر اين بود که خداوند جمعيت دشمن را در نظر مسلمانان کمتر نشان داد و از اين طريق ترس مسلمانان از ميان رفت و با کم‌جلوه دادن مسلمانان به کفار، کفار آنها را ضعيف شمردند و از هيجانشان نسبت به جنگ کاسته شد (ر.ک: انفال: 44). مجموع اين حوادث موجب قوت قلب اقليت مسلمان و ضعف و زبوني اکثريت کفار شد و زمينه مواجهه آنان و پيروزي مسلمانان را فراهم ساخت (ر.ک: مصباح يزدي، 1394الف، ص 208).
    تقديرات خاص الهي که منجر به ياري، پيروزي و موفقيت مؤمنان شده در قرآن کم نيست. نمونه‌هاي فراوان اين قبيل تقديرات افزون بر داستان‌هاي قرآن و احاديث، در مواجهه مؤمنان با جبهه کفر و شرک بارها مشاهده شده که جاي تفصيل آن نيست.
    بنابراين هرچند قطعاً انسان در مقابل حوادث عالم، مسلوب‌الاختيار و بي‌اراده نيست، اما تمام امور عالم تحت فرمانروايي، تدبير و تقدير غالب الهي به پيش مي‌رود. اميرمؤمنان علي دراين‌باره مي‌فرمايند: «تذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِير» (تميمي ‌آمدي،1410ق، ص 319)؛ امور چنان تابع مقدرات الهي است که گاهي تدبير و چاره‌سازي بشر، به جاي اينکه او را از آسيب‌ها برهاند، به دام مرگ مي‌کشاند.
    نتيجه‌گيري
    تأثير مقدرات الهي در سطح نازل به واسطه عوامل طبيعي، وراثتي و محيط و تأثير مقدرات الهي در سطح عالي به واسطه عوامل ماورايي دو بعد مهم از تقديرهاي الهي درباره انسان است.
    هرچند تقديرهاي سطح نازل الهي در قالب عوامل طبيعي، وراثتي و محيطي ـ في‌الجمله ـ در شکل‌گيري شخصيت و چگونگي رفتارهاي انسان مؤثرند، اما موجب سلب اختيار انسان نمي‌شوند.
    مقدرات الهي در سطحي عالي به واسطه اراده الهي و عوامل ماورايي (از قبيل فاعليت فرشتگان) بر تمام پديده‌هاي عالم حاکم است. اما اين عوامل در عرض عوامل طبيعي و زميني ازجمله اراده انسان‌ها نيستند و بدين‌روي با آنها تعارضي ندارند.
    مقدرات عام الهي ازيک‌سو بسترساز حيات انسان در روي زمين و اِعمال اختيار انسان‌ها و از سوي ديگر زمينه‌ساز آزمايش و تکامل اختياري انسان‌ها هستند؛ اما مانع اعمال اختيار انسان در کارهايش نمي‌شوند.
    مقدرات خاص خداوند درباره پيامبران الهي، زمينه را براي بعثت ايشان و توفيق در انجام رسالت‌هاي الهي فراهم مي‌کنند؛ اما به‌هيچ‌وجه اراده و اختيار را از پيامبران الهي و مخاطبانشان نمي‌ستانند.
    تدبير و تقدير خاص الهي مختص انبياي الهي نيست، دست تقدير حکيمانه الهي ـ که همه ما کمابيش آن را در زندگي خود حس کرده‌ايم ـ همه کساني را که صلاحيت هدايت دارند و خالصانه در راه خدا تلاش مي‌کنند در مسيرهاي هدايت خود راهبري مي‌کند.
    ديدگاه‌هايي که افعال و رفتار انسان را کاملاً تابع عوامل وراثتي يا محيطي مي‌شمارد (مانند ديدگاه‌هاي طرفداران جبر زيستي و محيطي‌) و يا نقش تقديرهاي عام و خاص الهي را چنان ترسيم مي‌کنند که جايي براي انتخاب و اراده آزاد انسان باقي نمي‌گذارد (مانند ديدگاه‌هاي طرفداران مکتب اشاعره‌) از نظر قرآن مردود است؛ چنان‌که ديدگاه‌هايي که انسان را در افعال و رفتارش کاملاً يله و رها مي‌انگارد و هيچ محدوديتي براي اعمال اختيار و انتخاب انسان نمي‌بنيد (مانند ديدگاه‌هاي پيروان مکتب تفويض) نيز از نظر قرآن کاملاً باطل است.
    مطابق آيات قرآن و مکتب اهل‌بيت، انسان نه فاعلي مجبور و بي‌اختيار، و نه کاملاً آزاد و رهاست. او در چارچوب تقديرهاي عام و خاص الهي مي‌تواند اعمال اختيار کند و خواسته‌ها و تمايلاتش را تحقق بخشد. رابطه تقدير و اختيار انسان در مکتب اهل‌بيت ـ به‌مثابه ترجمان راستين قرآن ـ اين‌گونه بيان شده است: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الأَمْرَيْن‏» (کليني، 1407ق، ج 1، ص 160؛ ابن‌شعبه حراني، 1404ق، ص 460؛ صدوق، 1398ق، ص 206؛ همو، 1378ق، ج 1، ص 124). البته اين سخن به معناي آميزه‌اي از جبر و تفويض نيست، بلکه ـ چنان‌که گذشت ـ به معناي توانايي انسان در اعمال اختيار و اراده در چارچوب‌هايي است که خداوند متعال به حکمت خود در مسير تکامل و سعادت در پيش روي انسان قرار داده است.
     
     

    References: 
    • قرآن كريم.
    • نهج‌البلاغه، 1417ق، تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت.
    • ابن‌شعبه حرانى، حسن‌بن على، 1404ق، تحف العقول، چ دوم، قم، بي‌نا.
    • انواري، جعفر، 1393، «اختيار انسان از منظر قرآن و فيلسوفان»، معرفت فلسفي، ش 45، ص 143ـ170.
    • بيکر، کاترين، 1387، ژن‌ها و انتخاب‌ها، ترجمة خسرو حسيني‌پژوه، چ دوم، تهران، مدرسه.
    • تميمي‌ آمدي، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غررالحکم و درر الکلم، تصحيح سيدمهدي رجائي، قم، دارالکتاب الاسلامي.
    • جوانشير، عباس و همكاران، 1400، «نقش اراده و اختيار در پديدآيي و تحول شخصيت»، قرآن و علم، ش 28، ص 177ـ210.
    • حميد، کامل و همكاران، 1399، «نقش و جايگاه وراثت و ژنتيک (زيست‌شناسي جنايي) در ارتکاب جرم از منظر جرم‌شناسي نوين و آموزه‌هاي ديني»، قانون يار، سال چهارم، ش 1، ص 283ـ332.
    • حويزى، عبدعلى‌بن جمعه، 1415ق، ‏تفسير نور الثقلين، تصحيح سيدهاشم رسولي محلاتي، چ سوم، قم، اسماعيليان.
    • صدوق، محمدبن علي، 1378ق، عيون أخبار الرضا، تهران‌، بي‌نا.
    • ـــــ ، 1398ق، التوحيد، قم، بي‌نا.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • طبرسى، فضل‌بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
    • ـــــ ، 1412ق، مکارم الاخلاق، قم، شريف الرضي.
    • قمي، علي‌‎بن ‌ابراهيم، 1363، تفسير القمي، چ سوم، قم، دارالکتاب.
    • کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، چ چهارم، تهران، بي‌نا.
    • محمدي، علي، 1389، شبيه‌سازي انسان، چ دوم، قم، دفتر نشر معارف.
    • مروي، محمدحسين و حوران اکبرزاده، 1398، «بررسي رابطۀ اختيار و تقدير در هستي از منظر علامه طباطبائي»، فلسفه دين، دوره شانزدهم، ش 3، ص 521ـ542.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1384، آموزش عقايد، چ هفدهم، تهران، اميركبير.
    • ـــــ ، 1388، رستگاران، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1391، جامعه و تاريخ از نگاه قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394الف، جنگ و جهاد در قرآن، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394ب، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1395، جهان‌شناسي (معارف قرآن 2)، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1397، زينهار از تکبر، تدوين و نگارش محسن سبزواري، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1398الف، خداشناسي (معارف قرآن 1)، چ نهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1398ب، انسان‌شناسي (معارف قرآن 3)، چ نهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1399، انسان‌‌شناسي در قرآن، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1382، بر درگاه دوست، تدوين و نگارش عباس قاسميان، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1377، مجموعه آثار، چ هشتم، تهران، صدرا.
    • نوروزي، ابوذر، 1395، «رابطه تقدير و قضاي الهي با افعال انسان در مدرسه کلامي قم»، مطالعات قرآن و حديث سفينه، ش 51، ص 164ـ189.
    • Hergenhahn, B.R.& M.H.Olson, 2007, An Introduction to Theories of Personality, Pearson Prentic Hall Inc, New jersey.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا، ناگهی، حسین.(1402) نقش تقدیر الهی در افعال اختیاری انسان در قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح‌ یزدی. ، 16(1)، 39-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امیررضا اشرفی؛ حسین ناگهی."نقش تقدیر الهی در افعال اختیاری انسان در قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح‌ یزدی". ، 16، 1، 1402، 39-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا، ناگهی، حسین.(1402) 'نقش تقدیر الهی در افعال اختیاری انسان در قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح‌ یزدی'، ، 16(1), pp. 39-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا، ناگهی، حسین. نقش تقدیر الهی در افعال اختیاری انسان در قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح‌ یزدی. ، 16, 1402؛ 16(1): 39-58