تحلیل ساختاری سورهی «اعراف» براساس سیاقمحوری آیات مربوط به داستان هود(ع) در اثبات پیوستگی متن قرآن (با استفاده از روش نیل رابینسون و تکمیل آن)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
نيل رابينسون (ت1948م) قرآنپژوه و علاقهمند به مطالعات اسلامي، دانشمند و کشيش مسيحي است که به اسلام مشرف شده و معتقد است: نام پيامبر اکرم در انجيل يوحنا آمده است (رابينسون، 1383). رابينسون رئيس بخش «مطالعات اسلامي» دانشگاه «ولز» انگلستان بود و تحصيلات خود را در دانشگاه «آکسفورد» و «بيرمنگام» گذراند. او مؤلف چهار کتاب و بيش از بيست مقاله در زمينه مطالعات اسلامي است. بيشترين شهرت او به سبب نگارش کتاب کشف قرآن: رويکردي معاصر به متن مستور است (شريفي، 1384).
چون نزول قرآن طي 23 سال و به صورت تدريجي و با موضوعات گوناگون صورت گرفته، شائبه ناپيوستگي متن قرآن همواره در ميان پژوهشگران غربي، بهويژه در سور مدني که داراي موضوعات متفاوتي هستند، مطرح بوده و موجب شده است تا افرادي با تکيه بر دانشهاي ادبي و زباني در پي اثبات پيوستگي متن قرآن برآيند.
رابينسون نخستين کسي است که پيوستگي متن قرآن را براساس شواهد واژگاني به اثبات رسانده است. او ساختار کلي سوره را در نظر گرفته و آيات سوره را بخشبندي کرده، سپس روابط اين بخشها را براساس شواهد لفظي که بر پايه تکرار بوده، توصيف نموده است (رابينسون، 2001، ص 3). او توانسته ارتباط بين بخشها را از طريق «تحليل گفتمان» که شيوهاي از نقد ادبي است، اثبات کند (توکلي محمدي و پويازاده، 1396). در تحليل گفتمان، متن به واحدهاي کوچک تقسيم ميشود و با استفاده از عناصر درونمتني و پردازش نزولي ميتوان تفسير صحيحي از متن به دست آورد (آقاگلزاده، 1390، ص 48ـ49).
مقاله حاضر با هدف راستيآزمايي روش رابينسون، ابتدا نگاهي کلي به پيوستگي آيات در سورة «اعراف» با روش وي، يعني «تحليل گفتمان» براساس ارتباط لفظي داشته، سپس براي تکميل و تأييد نظريه رابينسون، آيات مربوط به داستان حضرت هود در سورة «اعراف» را که از سور مکي و سبع طوال (زرقاني، 1385، ص 399) است، انتخاب کرده، با پردازش نزولي به بررسي ساختاري ارتباط معنايي سياق آيات مربوط به داستان مزبور با ديگر سياقهاي سوره و چگونگي ارتباط عناصر درونمتني براساس بخشبندي سياقي همسو با غرض سوره پرداخته است.
چون سورة «اعراف» از سور مکي بلند و داراي موضوعات متعددي است، براي اين بررسي انتخاب شده است. علاوه بر اين، خواستهايم نظريه رابينسون را بر سور بلند مکي نيز مطابقت دهيم تا فراگيري اين طرح در تمام متن قرآن قابل اجرا باشد (نيز اين انتخاب در جهت پژوهشي بزرگتر براي تحليل نقش حضرت هود در آيات و سور قرآن بوده است که در مقاله مستقل ديگري بدان پرداخته خواهد شد).
1. پيشينة بحث
نگاه بيشتر مفسران به قرآن براساس ارتباط متوالي آيات بوده و به ارتباط کل اجزاي سوره کمتر توجه شده است. در قرن سوم توسط جاحظ به تناسب آيات براساس نظم بياني توجه گرديد و آن را «اعجاز» ناميد. سپس باقلاني در قرن پنجم با استفاده از نظم معنايي آيات اين رويکرد را تکميل کرد و اين شيوه به تفسير راه پيدا کرد تا در قرن ششم طبرسي آيات را به صورت محورهاي موضوعي تفسير کرد و زمخشري ارتباط اعجاز بياني را با تفسير بيان کرد. در قرن هشتم زرکشي «علم مناسبت» را از علوم قرآن ناميد و آن را کشف روابط بين آيات و سور به شمار آورد. در قرن نهم بقاعي نظم الدرر في تناسب الآيات و السور را در اين زمينه تأليف کرد (مهدويراد و همكاران، 1398). در قرن چهاردهم رشيدرضا با توجه به پيوستگي آيات سوره، مجموع آيات و سورههاي قرآن را داراي وحدت موضوعي بيان نمود (رشيدرضا، 1990، ج 1، ص 16ـ24) و در قرن بيستم سيد قطب کتابي درخصوص فهم قرآن براساس نگرش کلي به نگارش درآورد (شفق، 1386).
همچنين علامه طباطبائي با اين روش تفسير الميزان را به رشته تحرير درآورد و آيتالله معرفت با استفاده از هدفمند بودن سورههاي قرآن به نگارش تناسب موجود بين آيات پرداخت (معرفت، 1373، ص 17ـ19). علاوه بر کتابهايي که در اين زمينه به رشته تحرير درآمده است، ميتوان از پژوهشهاي ديگري در اين زمينه نام برد:
پاياننامهاي با عنوان بررسي ارتباط آيات سوره هود (ر.ك: ابراهيمي، 1393)؛ هدف اين پژوهش بررسي ارتباط آيات سورة «هود» است تا روشن گردد اگرچه آيات به صورت پراکنده و متناسب با زمان نزول نازل شده، ولي نظم منطقي بر آيات حکمفرماست. ابتدا آيات سوره براساس موضوعات گوناگون دستهبندي شده و شش خط ارتباطي حاصل گشته است که ساير موضوعات سوره زيرمجموعه آن قرار ميگيرند. موضوع اين پاياننامه طراحي الگويي براي ارتباط آيات سورههاست.
مقالة «دستان باز؛ قرائتي از سوره مائده» (رابينسون، 1391)؛ در اين مقاله سورة «مائده» به يازده بخش تقسيم شده و از طريق ارتباط لفظي و شيوههاي نقد ادبي رايج در غرب، پيوستگي ارتباط ميان بخشهاي متوالي به اثبات رسيده است. او علاوه بر متفاوت بودن مباني بخشبندي، الگويي فراگير به صورت معکوس و قلب براي ارتباط بين بخشهاي سوره ارائه داده است. بر اين اساس بخشهاي متوالي باهم مرتبط هستند و بين آنها تناظر وجود دارد.
مقالة «بازخواني انسجام ساختاري قرآن کريم در پرتو نظريه متقارن از ديدگاه ريموند فرين؛ مطالعه موردي سوره يوسف» (فاضلي و همكاران، 1401)؛ در اين مقاله رويکرد ريموند فرين که متکي بر نظم متقارن است، در تحليل بلاغي سورة «يوسف» بهکار رفته است. ريموند فرين سورة «يوسف» را به يازده بخش تقسيم کرده و به صورت معکوس ميان بخشها ارتباط برقرار کرده است. با استفاده از اين طرح، زيبايي متن سورة «يوسف» در جهت اعجاز ادبي قرآن و اثبات عدم تحريف آن بهتر تبيين شده و ساختار منسجم سورة «يوسف» با استفاده از نظم متقارن به اثبات رسيده است.
مقالة «بازخواني انسجام متن قرآن در پرتو نظريه نظم متقارن با تأکيد بر ديدگاه ميشل کويپرس» (مکوند و شاکر، 1394)؛ ميشل کويپرس قرآنپژوه معاصر معتقد است: نظم متقارن ريشه در بلاغت سامي دارد و با اين نظريه به تحليل بلاغي متن قرآن ميپردازد. اين مقاله بينظمي ظاهري قرآن را در نتيجه فقدان ساختار نميداند، بلکه آن را حاصل ساختار پيچيده مبتني بر بلاغتي فراگير در خاورميانه قديم به شمار آورده است. براي اثبات اين نظريه مقطعي از سورة «مائده» در جهت کشف بلاغي آن پژوهش گرديده و معلوم ساخته است که مرکز نقش کليدي در تفسير متن دارد و تکرارْ اهميت آن را آشکار ميسازد.
مقالة «انسجام ساختاري سوره يوسف در پرتو نظريه نظم متقارن با تأکيد بر ديدگاه جواد انورقريشي» (فاضلي و همكاران، 1401)؛ در اين مقاله سورة «يوسف» به 21 بخش تقسيم شده و ده بخش ابتدايي با ده بخش انتهايي به صورت معکوس با يکديگر مرتبط هستند. اين مقاله با تکيه بر نظم متقارن، تحليل بلاغي و نظم کامل سورة «يوسف» را از ديدگاه جواد انورقريشي بيان کرده است.
بهطورکلي از ميان پژوهشهاي صورتگرفته، تاکنون روش رابينسون به صورت بررسي درستي ديدگاه او با محور قرار دادن دستهاي از آيات در سوره مکي اعراف بررسي نشده است.
2. ضرورت پژوهش
انگيزه اصلي مترجمان و پژوهشگران قرآن در غرب، در رد قرآن و جلوگيري از نفوذ گسترش آن در اروپا بود؛ مانند ترجمههاي لاتين قرآن از روبرت کتوني و لودويکو ماراچي و... که در اين ترجمهها تصويري ناقص از اسلام و قرآن ارائه شده است. در قرن نوزدهم اسلامشناسي در غرب به سمتي پيش رفت که تحقيقي روشمندانه درباره اسلام و قرآن انجام دهد و با تحقيق در مفردات قرآني خواستند تا برداشتهاي نادرست از قرآن را اصلاح کنند. از اين دوره ميتوان کتاب تاريخ قرآن نولدکه و مطالعات اسلامي گلدزيهر را نام برد.
شناخت روشهاي قرآنپژوهي در غرب براي مسلمانان ضروري است و اهميت آن زماني مضاعف ميشود که خود را ملزم به پاسخگويي به شبهات در اين زمينه بدانيم. علاوه بر آن، بهکارگيري روشهاي پژوهشگران غربي و دستاوردهاي آنان ميتواند موجب حرکت گرديده، روشهاي جديدي از آنان به دست آوريم (کريمينيا، 1384).
در قرن بيستم وقتي رابينسون با انتقاد پژوهشگران غربي درباره پراکندگي موضوعات سورههاي بلند مدني مواجه شد، درصدد ارائه روشي براي اثبات پيوستگي متن قرآن برآمد (رابينسون، 1391) ممکن است انطباق روش رابينسون بر روي سورههاي مکي دشوار بوده يا نياز به تغييراتي داشته باشد تا با سورههاي مکي سازگار شود. به همين سبب الگوي رابينسون را به سوره مکي اعراف عرضه ميداريم و براي راستيآزمايي، روش او را با پيوستگي ساختاري معنايي مطابقت ميدهيم تا درستي يا نادرستي روش او تبيين شود. بررسي درستي روش او که با استفاده از شيوه نقد ادبي جديد صورت ميگيرد، براي مرجعيت ساير پژوهشگران و علاقهمندان به مطالعات اسلامي ضروري است.
علاوه بر آن کتاب کشف قرآن رابينسون که در سال 2003 به چاپ رسيده، به کشف ارتباط بين آيات پرداخته و بهعنوان کتابي شناختهشده در حوزه قرآنپژوهي، راهنمايي قابل اعتماد و استاندارد براي دانشپژوهان اروپا و امريکا محسوب ميشود (رابينسون، 2003، ص 3).
3. ديدگاه رابينسون
طرحي که رابينسون براي اثبات پيوستگي آيات انتخاب کرده از رويکرد امين احسن اصلاحي (مفسر پاکستاني، 1904ـ1997) اتخاذ شده است. نظر اصلاحي درخصوص سورهها اين است که شايد شکل خاصي نداشته باشند، ولي در عين حال منسجم هستند و ممکن است يک مجموعه ارتباطي چندبعدي داشته باشند (رابينسون، 2003، ص 271ـ275).
رابينسون کار اصلاحي را ناقص ميبيند که نميتوان با استفاده از اين روش، الگوي صحيحي ارائه داد. پس با استفاده از سبک دانشمندان اروپايي به مسائل ادبي توجه کرده و توانسته است ساختار منظم و پيچيده بعضي از سور را به دست آورد، ولي اذعان داشته اين نظريه ممکن است درباره همه سورهها صدق نکند (همان، ص 95ـ188).
رابينسون معتقد است: در سورهها يک کلمه يا عبارت کليدي تکرار شده که مضمون سوره با آن ارتباط دارد و هر سوره داراي موضوعي متمايز است؛ مانند ستوني که تمام آيات حول آن ميچرخند. براي شناسايي، ابتدا ساختار کلي سوره را در نظر گرفته، سپس سوره را براساس تغيير موضوع، مفهوم و مخاطب، به بخشها و واحدهاي کوتاه تقسيم کرده، ولي ارتباط بين دستهها آشکار نيست و بايد وحدت آنها را نشان داد (همان، ص 142ـ146). با مطالعه هر بخش بايد طرحي پديدار شود که تمام آيات سوره را دربر گيرد و کلمات کليدي بخشهاي گوناگون حول آن جمع شوند (همان، ص 271ـ272).
تقسيمبندي سوره به بخشهاي گوناگون براي عربها که با آهنگ و ساختار نحوي آشنايي دارند، آسان است، ولي براي غيرعرب تشخيص آن دشوار است. رابينسون براي بررسي سورههاي کوتاه مکي، رابطه ساختار با صدا و معناشناسي را بررسي کرد و متوجه شد صدا اثري وحدتبخش دارد و براي تأثيرپذيري مخاطب و آماده کردن او براي پذيرش کلام وحي به کار رفته است. همچنين کلماتي که از يک لفظ مشتق شده و در بخشهاي گوناگون به کار رفتهاند يا انتهاي آيات سوره به يک آهنگ ختم ميشوند و سورههاي کوتاه مکي داراي يک ساختار متقارن و بخش مرکزي هستند (همان، ص 162ـ166).
او ارتباط آيات را در سوره با استفاده از شواهد لفظي آشکار کرده، اقرار ميکند توجه کافي به شناسايي بخشبندي سوره نداشته است (رابينسون، 1391). رابينسون براي بخشبندي سوره از طريق نشانههاي لفظي، مرز آيات را مشخص کرد و به تغيير موضوع پي برد. او مهمترين نشانه لفظي را تکرار ميداند و بخشبندي را بر پايه تکرار قرار داده است. همچنين معيار بخشبندي را عبارتهاي خاص در آغاز و پايان يک بخش، تکرار يک عبارت خاص در يک بخش ميداند که در ساير بخشها وجود نداشت. تشابه عبارات در آغاز و پايان يک بخش در نظر گرفته شده و با بررسي دقيق متن و کشف نظم دروني قرآن توانسته است براي تکرار الفاظ در بخشهاي سوره «واژههاي قلابدار» را کشف کند.
«واژههاي قلابدار» از سه قسم تشکيل ميشوند: 1. عبارت يا اصطلاحي که در انتهاي يک بخش آمده و در بخش بعدي تکرار ميشود. 2. اصطلاحي که در يک بخش آمده است و در آغاز بخش بعدي تکرار ميشود. 3. هر دو نوع تکرار در اين بخش وجود دارد.
با استفاده از شواهد لفظي و تحليل گفتمان، واژههاي قلابدار و مشابه ارتباط ميان بخشها را آشکار ميکند و براي آن الگويي ارائه ميدهد (محمدعلينژاد عمران و امامي دانالو، 1399). مبناي بخشبندي او چون بر پايه شواهد لفظي است، ممکن است متغير بوده و تقسيمبندي صحيحي نداشته باشد. بنابراين روش مزبور هم مانند ساير روشها دور از نقض نيست؛ ولي چون بر مبناي روش ادبي جديد است، ديدگاه او را متمايز ميکند. ممکن است روش او براي ما قابل قبول نباشد، ولي از نظر پژوهشگران غربي مقبول واقع شده است.
4. پيوستگي آيات سوره اعراف براساس الگوي رابينسون
براساس الگوي رابينسون سورة «اعراف» داراي يک مقدمه از آيات 1 تا10، بخش مرکزي از آيه 11 تا 195 و بخش خاتمه از آيه 196ـ206 است. براساس موضوعات، بخش مرکزي از 7 زيربخش تشکيل شده است. مقدمه درباره قرآن و توصيههايي به پيامبر است. زيربخشهاي بخش مرکزي عبارت است از: داستان خلقت آدم و اغواگري شيطان و توصيههايي در زمينه هدايت (آيات 11ـ37).
بخش دوم آيات 38ـ53 انسانها را در قيامت به سه دسته مکذبان، مؤمنان و اصحاب اعراف تقسيم کرده است. بخش سوم اشاره به رَبّ و رَحمت ويژه محسنان (آيات 54ـ58) است. بخش چهارم داستانهاي پيامبران است که قسمت بزرگتري از سوره را دربرگرفته، شامل سه زيربخش ميشود. آيات 59ـ171 دعوت به خداپرستي و تقوا، توجه به رحمت خداوند، ارسال رسل، ربوبيت و تکذيب، نسبت به واژههاي ديگر از تکرار و تأکيد بيشتري برخوردار هستند.
بخش پنجم آيات 172ـ179 درباره غفلتپذيري و زيانکاري بنيآدم است. بخش ششم آيات 180ـ188 درباره تکذيبکنندگان آيات و گمراهيشان است. بخش هفتم دوباره به خلقت آدم و شرک و ناسپاسي او در آيات 189ـ195 برميگردد. در قسمت اختتاميه آيات 196ـ206 بازگشت به قرآن و توصيههايي به پيامبر آمده است.
جدول 1: بخشهاي سوره اعراف
درباره قرآن وتوصيه به پيامبر و شکرگزاري تعداد کمي از مردم آيات 1-10 افتتاحيه سوره
خلقت آدم و اغواي او توسط شيطان و توصيههايي به آدم آيات 11-37 بخش اول A
تقسيم انسانها به سه گروه مکذبان، مؤمنان و اعراف در قيامت آيات 38-53 بخش دوم B
اشاره به ربوبيت خداوند و رحمت او بر محسنان اگر شکرگزار باشند آيات 54-58 بخش سوم C
داستان پيامبران نوح، هود، صالح، لوط و شعيب زيربخش اول: آيات 59-93
محور مرکزي سوره بخش چهارم D
ارسال نبي، ايمان، تقوا و تکذيب زيربخش دوم: آيات 94-102
هسته محوري بخش چهارم E
داستان موسي زيربخش سوم: آيات 103-171
مکمل محور مرکزي بخش چهارم D’
يادآوري پيمان بنيآدم و غفلتپذيري و زيانکاري آيات 172-179 بخش پنجم C’
اشاره به تکذيبکنندگان و ايمان نياوردنشان آيات 180-188 بخش ششم B’
درباره خلقت آدم و شرک و ناسپاسي بنيآدم آيات 189-195 بخش هفتم A’
درباره قرآن و توصيههايي به پيامبر اکرم آيات 196-206 اختتاميه سوره
الگوي بخشبنديها و ارتباط ميان بخشها به صورت متوالي و معکوس بهدست آمده است. الگوي معکوس (قلب) در اصطلاح فارسي «لفّ و نشر» نام دارد. بخش مربوط به پيامبران را محور سوره قرار داده که بيشتر آيات سوره آيات به آن اختصاص دارد.
داستانها به دو بخش تقسيم ميشوند: ابتدا داستان حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعيب آمده است. آيات 94ـ102 فاصله ايجاد کرده و به ايمان و تقوا و عدم ايمان و تکذيب اشاره ميکند که ميتوان آن را زيربخش محوري اين بخش در نظر گرفت.
سپس در ادامه داستان حضرت موسي آمده است. اگر بخش اول تا سوم را به صورت C,B,A نامگذاري کنيم و بخش چهارم (داستانها) را محور سوره قرار دهيم، بخش پنجم تا هفتم متناظر و مکمل بخشهاي اول تا سوم هستند. بخش ابتدايي و بخش انتهايي سوره با يکديگر مرتبط و مکملند.
5. ارتباط بخشهاي متوالي براساس ديدگاه رابينسون
با استفاده از کلمات مشابه در بخشهاي سوره، ارتباط ميان آنها بررسي ميشود. در مقدمه از عبارت «قَلِيلاً ما تَشْكُرُون» استفاده شده است که اگر آن را «واژه قلابدار» به حساب آوريم، در بخش اول، اين واژه به صورت «لاتَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين» آمده است. آنان با اين منطق که پدرانمان اينگونه بودند، با تکبر آيات را تکذيب ميکردند و اينگونه موجب شرک و خسران را فراهم ميساختند. در آيه 37 عبارت «كَذَّبَ بِآياتِه» و «كِتاب» آمده است. همچنين در مقدمه از «كِتاب» در آيه 2 استفاده شده و آن را ذکري براي مؤمنان دانسته است.
بخش دوم بنيآدم را به سه گروه تقسيم کرده و جزاي هر گروه را بيان نموده است. در آيه 40 «كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا»، «تکذيب» آيات همراه «تکبر» آمده است. اين عبارت را ميتوان واژه قلابدار دانست. در آيه 43 «جاءَتْ رُسُل رَبِّنا بِالْحَق» به ارسال رسل اشاره کرده و در آيه 52 «كِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَة»، کتاب را مايه هدايت مؤمنان دانسته است. مکذبان بهرهاي از کتاب که با ارسال رسل بهدست آمده است، ندارند؛ زيرا آيات را تکذيب و ناسپاسي ميکنند.
بخش سوم تأکيد بر ربوبيت خداوند با واژه «رَبُّ الْعالَمِين» آمده است و رحمتش را ويژه محسنان ميداند که شکرگزارند: «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ». در آيه 57و58 «لِقَوْمٍ يَشْكُرُون» آمده است. «رَحْمَت» واژه قلابدار اين بخش است.
بخش چهارم را اگر بخش محوري در نظر بگيريم از سه زيربخش تشکيل شده است: اول داستانهاي پيامبران، از جمله حضرت هود را تبيين ميکند. بيان داستانها در اين بخش مشابه يکديگر است و واژه مشابه درباره ربوبيت خداوند، ارسال رسل، دعوت به ايمان و تقوا، رحمت ويژه مؤمنان و تکبر و تکذيب است که معمولاً از جانب بزرگان قوم آغاز ميشود. در اين بخش همانند بخش دوم، متذکر شده است که پيروي از پدران را رها کنيد. عبارتهاي مشابه و قلابدار اين قسمت عبارتند از: «كَذَّبُوا بِآياتِنا» (آيه 72و64)، «الْكاذِبِين» (آيه 66)، «الَّذِينَ كَذَّبُوا» (آيه 92)، «كَذَّبُوا» (آيه 96)، «كَذَّبُوا» (آيه 101)، «تُرْحَمُون» (آيه 63)، «بِرَحْمَة» (آيه 72).
زيربخش بعدي نتيجهگيري از داستانهاي پيامبران از آيات 94ـ102 درباره سنت خداوند در ارسال رسل و تکذيب، به روش پيشينيان سخن گفته و همچنين به ايمان و تقوا توصيه کرده و از واژه خاصي به نام «عَهْد» (آيه 102) سخن گفته و اکثريت را نسبت به عهد، فاسق دانسته است. عبارت «أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِي» در آيه 94 و «كَذَّبُوا» در آيات 96و101 آمده است.
زيربخش سومْ داستان حضرت موسي را به تفصيل از آيه 103ـ171آورده و مانند زيربخش اول درباره ارسال رسل (آيه 103)، ربوبيت خداوند (آيه 104و121)، بزرگان قوم (آيه 110و127)، تکبر (آيه 133و146)، تکذيب (آيات 136و146و147)، رحمت خداوند (آيه 149و151و154و155و156) و شکرگزاري (آيه 144) سخن گفته که با زيربخش اول مکمل هستند.
در آيه 158 از شمول جهاني رسالت پيامبر اکرم خبر ميدهد و ايمان آورندگان به خدا و رسول را در زمره هدايتشدگان و رستگاران ميشمارد. اين قسمت از واژه «مِيثاقُ الْكِتاب» (آيه 169) و «يَنْكُثُون» (آيه 135) استفاده کرده است. واژه «الْكِتاب» در آيه 169 دوبار و در آيه 170 يک بار آمده است.
بخش پنجم (آيات 172ـ179) با يادآوري پيمان، از بنيآدم آغاز شده و با گواه گرفتن بر خويش، آنان را شاهد بر ربوبيت خداوند گرفته است. علت گمراهي جن و انس را تبعيت از هواي نفس، تبعيت از شيطان و تبعيت از پدران برشمرده است که موجب تکذيب آيات ميشود. عبارت «كَذَّبُوا بِآياتِنا» در آيه 176و177 آمده است.
بخش ششم آيات 180-188 درباره مکذبان است که به آنها مهلت داده ميشود و به عذاب استدراج دچار ميشوند. اين آيات پيامبر را نذير و بشير براي مؤمنان ميداند. «الَّذِينَ كَذَّبُوا» در آيه 182 آمده است.
بخش هفتم آيات 189-195 دوباره به خلقت انسان از نفس واحده و شرک و ناسپاسي او برميگردد که پذيراي هدايت نيست. با اينکه ميخواهد از شاکران باشد، ولي ناسپاسي ميکند. «الشَّاكِرِين» در آيه 189 آمده است.
بخش خاتمه (آيات 196-206) به بخش آغازين برميگردد، توصيههايي را به پيامبر ارائه مي دهد و راهکارهايي براي رهايي از وسوسههاي شيطان براي متقين بيان ميکند و قرآن را رحمتي براي مؤمنان ميداند. «رَحْمَة» در آيه 203 و «تُرْحَمُون» در آيه 204 آمده است.
ارتباط موضوعي بخشها با يکديگر به صورت متوالي براساس واژههاي مشابه در بخشها تکرار شدهاند (واژههاي قلابدار). همچنين اگر بخش چهارم بخش محوري سوره باشد ارتباط معکوس بين بخشها به وجود آمده است. ارتباط بخش 3و5 به صورت معکوس و آينهاي، همچنين بخش 2و6، بخش 1و7 و بخش 1 با 8 به صورت معکوس يا الگوي آينهاي با يکديگر مرتبط و مکمل يکديگرند.
در اين بررسي که با الگوي رابينسون ارائه شده، ارتباط تکذيب آيات خدا و رسولش و نبود ايمان و بيتقوايي با تکبر و شرک و ناسپاسي آشکار است. همچنين ارتباط رسالت با توحيد، تقوا با رحمت و رستگاري براي مؤمنان از ارتباط کلمات کليدي بخشها به دست آمده است.
در بخش اول و آخر واژه «کتاب» آمده و در بخش آخر به صراحت از «الْقُرْآن» نام برده است. ميتوان گفت: ايمان به آيات خداوند منظور آيات کتاب قرآن است که توسط رسولش براي انسانها فرستاده شده است.
در بخش محوري از کلمه «عَهد» و«ميثاق» و شکستن عهد نام برده و در آيه 172 به آن اشاره کرده که بنيآدم، خود بر ربوبيت خداوند شهادت دادهاند. ارتباط آن ميتواند اينگونه باشد که عهدي بين خداوند و بنيآدم بوده و بنيآدم به عهد وفادار نمانده و عهدشکني کردهاند. ارسال رسل براي يادآوري اين عهد بوده است. با توجه به ارتباط متوالي بين بخشها ميتوان گفت: اعتقاد به ربوبيت خداوند، پذيرش رسل و ايمان به آيات (کِتاب) از موضوعاتي است که از آن عهد گرفته است.
در بررسي نتيجه بهدستآمده درباره واژههاي پرتکرار و مشابه، واژه «رَبَ» از نظر تعداد بهکار رفته در بخشها اينگونه شمارش شده است: از تکرار 63 بار واژه «رَبّ»، ميتوان تأکيد بر ربوبيت را به دست آورد. همچنين در بخشهاي اول تا پنجم (محوري) واژه «رُسُل» 20 بار تکرار شده است. بنابراين ارسال رسل و دعوت رسولان به خداپرستي و تقوا از موضوعات پرتکرار سوره است.
واژه «کَذَبّ» (15 مرتبه) و واژه «ظُلم» (17 مرتبه) از ديگر واژگان پرتکرار اين سوره هستند. درخصوص ارتباط اين دو واژه ميتوان گفت: کساني که آيات را تکذيب ميکنند موجبات ظلم به خويشتن را فراهم ميسازند.
6.تکميل روش رابينسون
رابينسون اعلام کرد: براي بخشبندي سوره ملاک خاصي را مدنظر قرار نداده است. در اين پژوهش براي تکميل روش وي ملاک در تقسيمبندي سوره بخشبندي «سياقي» يا «رکوعات» است. در اصطلاح، تقسيمات قرآني به تقسيماتي گفته ميشود که با علامت «ع» مشخص شدهاند. در اين تقسيمبندي مفهوم آيات ملاک تقسيم قرار گرفته است (مستفيد، 1384، ص 15). به رکوعات «سياق» هم گفته ميشود. مطالعه سياقي را در سورة «اعراف» ادامه ميدهيم.
در جهت تکميل الگوي رابينسون ميتوان از الگوي خامهگر براي ارتباط آيات و در جهت هدف سوره استفاده کرد. معيارهاي خامهگر براي اين الگو توجه به موضوعات ذيل است:
1. پيوستگي لفظي و معنايي آيات و گفتارهاي مستقل در سوره (سياق) و عنوانبندي سياقها؛
2. جمعبندي عناوين مشترک با توجه به کلمات کليدي در هر سياق و استفاده از آن در ذيل غرض سوره؛
3. براي اطمينان از صحت استخراج ساختار و کشف غرض سوره، آيات آغازين و پاياني سوره، محور مشترک قصهها و موضوعات تکرار شده بررسي گرديد (خامهگر، 1392، ص 10ـ11).
اين مقاله تکميلکننده روش رابينسون با استفاده از تقسيمبندي سياقي يا همان رکوعات است. رابينسون با نگاه کلي به سوره و با پردازش نزولي پيوستگي، متن را از طريق «تحليل گفتمان» و «ارتباط لفظي» اثبات کرده است. در اين مقاله براي اثبات درستي روش رابينسون با توجه به ارتباط معنايي اجزاي سوره با يکديگر و ارتباط با هدف سوره، سياق آيات مربوط به داستان حضرت هود انتخاب شد و پيوستگي و ارتباط آيات اين سياق با سورة «اعراف» از طريق پردازش صعودي و تحليل ساختاري بررسي گرديد.
استفاده از کلمات کليدي سياق آيات مربوط به داستان هود بهمثابه شاهد و يافتن کلمات کليدي مشابه اين سياق در سياقهاي ديگر، براي بررسي ارتباط آيات و جايگاه اين سياق در سوره و ارتباط آن با غرض سوره و ارتباط معنايي ميان سياقها ضروري به نظر ميرسد.
سياق آيات مربوط به داستان هود از سورة «اعراف» بهعنوان سياق محوري انتخاب و با پردازش صعودي و نزولي ارتباط ساختاري آن با ساير اجزاء سوره بررسي خواهد شد. «ارتباط ساختاري» روشي نظاممند به منظور شناسايي الگوي روابط ميان شاخصهاست. «ساختارگرايي» بيان ماهيت سورهها و ارتباط اجزا و آيات و سياقهاست. «ساختار» به معناي مجموع روابط اجزاي موجود در سياق آيات، در يک سوره و کل قرآن است و ساختارگرايي آنها را بهعنوان مجموعهاي منظم و در ارتباط با يکديگر بررسي ميکند.
استفاده از کلمات تأکيدي يا تکراري يا کلماتي که نتيجه گفتوگوي ميان حضرت هود و قوم اوست، کلمات کليدي اين سياق به شمار آمده و سپس ارتباط سياق محوري با ساير سياقها با استفاده از واژگان مشابه سياق محوري بررسي شده است. همچنين از عناصر درونمتني بهعنوان شاهد به منظور تحليل ساختاري صحيح استفاده شده است.
7. تحليل ساختاري سياق آيات مربوط به داستان هود در سوره اعراف
سورة «اعراف» در مصحف، هفتمين سوره و پس از سورة «انعام» و پيش از سورة «انفال» قرار دارد. اهداف سورة «اعراف» بيان اصول کلي دين و مباني دعوت الهي است که عبارتند از: توحيد، نبوت و معاد (رضايي اصفهاني، 1390، ص 51ـ54). سورة «اعراف» مشتمل بر 24 سياق است (لساني فشارکي و مرادي زنجاني، 1394، ص 228ـ229). بيشتر سياقهاي سوره (14 سياق) به داستانهاي پيامبران اختصاص يافته است (آيات 59ـ171).
داستان حضرت هود در سياق نهم سورة «اعراف» آمده است. نام هود در سورههاي «اعراف، هود و شعراء» ذکر شده و در سور «ابراهيم، مؤمنون، احقاف، فصلت، ذاريات، قمر، حاقه، صاد، حج، قاف و توبه» داستان قوم عاد بدون آوردن نام هود آمده است. در سورة «اعراف» نام هود در آيه 65 آمده است: «وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ».
کلمات کليدي سياق عبارتند از: «اعْبُدُوا اللَّهَ، تَتَّقُونَ، الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا، الْكاذِبِينَ، ناصِحٌ، أَمِينٌ، آباؤُنا، رَحْمَةٍ، الَّذِينَ كَذَّبُوا».
قوم عاد از اقوام عرب و ملتي نيرومند و ثروتمند بودند، ولي بتپرستي در ميان آنها رواج داشت. حضرت هود با آنها رابطه خويشاوندي داشت (طبرسي، 1375، ج 9، ص 153ـ148) و از طرف پروردگار مأمور دعوت آنها به توحيد گرديد. واژه «أخ» و تعبير «يا قوم»، احساسات و عواطف آنها را تحت تاثير قرار ميدهد و جاذبه بيشتري ايجاد ميکند. اولين دعوت پيامبران بيدار کردن توحيد در فطرت انسانها و نفي شرک است (جوادي آملي، 1392، ج 29، ص 99). هود دعوت خود را از توحيد و مبارزه با شرک آغاز کرد (طبري، 1412ق، ج 2، ص 507؛ داورپناه، 1366، ج 14، ص 258) و بعد از حضرت نوح مبلّغ پيامهاي الهي و دعوت به تقوا بود.
از روشهاي تبليغي حضرت هود صراحت در بيان بود. وي معتمد و خيرخواه آنان بود، ولي از طرف اشراف و بزرگان قوم مؤکداً به سفاهت (به خاطر رها کردن دين قومش) و دروغگويي (به خاطر ادعاي رسالت از جانب پروردگار) متهم گرديد. حضرت هود مردم را مخاطب قرار داد (چون مخاطبان پيامبر قشر خاصي نيستند) و فرمود: من نادان و بيخرد نيستم و پيامبري از جانب پروردگارم و بيهيچ تأکيدي در کلام، با يادآوري نعمتهايي که خداوند به آنها داده بود از ايشان خواست که خدا را عبادت کنند. ولي قوم به خاطر عادت بر رفتارهاي پدرانشان تعصب به خرج دادند و از عقلشان تبعيت نکردند. در نتيجه عذاب بر آنها نازل شد. حضرت هود و مؤمنان به واسطه رحمتي خاص از جانب خداوند نجات يافتند و کافران به سبب تکذيب آيات (از جمله ارسال پيامبر) و هدايت نشدن به هلاکت رسيدند.
1ـ7. اشتراکات سياقمحوري با سياق قبل و بعد
سياق قبل درباره قوم نوح و موضوع اصلي آن بندگى خداست. وجه اشتراک آن با سياقمحوري در کلمات ««اعْبُدُوا اللَّهَ، الْمَلَأُ، ناصِحٌ، كَذَّبُوا بآيآتِنا» است. حضرت نوح و هود در اولين دعوت، خداپرستي را مطرح کردند. مخالفان آنها «مَلَأ» قوم بودند. هر دو پيامبر خود را ناصح معرفي کردند و هر دو قوم مشمول «کَذّبُوا بِآيآتِنا» قرار گرفتند (مغنيه، 1378، ج 3، ص 538ـ541).
توجه به «رَبّ العالَمين» در دو سياق، به علت نزاع بر ربوبيت است. حضرت نوح با سخناني مشابه حضرت هود به تقوا امر ميکرد تا مشمول رحمت خداوند قرار گيرند (زيرا تقوا همراه با رحمت الهي موجب نجات است).
در ابتداي سياق بعدي از حضرت صالح به نام «أخوهم» ياد شده است که با دعوت به عبادت خداوند و يادآوري نعمتها با قوم گفتوگو کرد. بزرگان قوم که از مستکبران بودند، از روي تکبر سخنان وي را انکار کردند. اشتراک اين سياق با سياقمحوري در کلمات «أخاهم، اعبدوا الله و نصحت» است. در سياق قبل، حضرت هود بهعنوان «نَاصِحً»، قوم را به عبوديت و تقوا توصيه ميکرد، ولي در سياق قوم ثمود از فساد هم نهي شده است. در سياقمحوري بزرگان کافر قوم، و در اين سياق بزرگان مستکبر قوم اولين کساني بودند که نافرماني ميکردند و علت انکار و کفر آنها به خاطر تکبرشان بود (شهيدي، 1388) که مايه نابودي خود و جامعه ميشدند.
2ـ7. پردازش صعودي سياقمحوري آيات مربوط به داستان هود با ساير سياقهاي سوره اعراف
هريک از سياقهاي بيست و چهارگانه سورة «اعراف» در کلماتي با سياقمحوري مشترک است. بهدست آوردن ارتباط بين ساختارها، با مطالعه آيات و ارتباط هر آيه در سياق مربوط به آن و ارتباط سياقهاي سوره که داراي اهداف متنوعي هستند، همه در جهت هدف سوره هستند. ممکن است سياقها موضوعات متنوعي داشته باشند، ليکن انتقال سخن از موضوع اصلي به موضوعات فرعي همراه با انذار و تبشير در حالي که مخاطب را به موضوع اصلي بازميگرداند (استطرداد)، بهترين شيوه بيان مطلب در کوتاهترين کلام است (گلجاني اميرخيز، 1379).
3ـ7. ارتباط سياقها در سوره اعراف براساس سياقمحوري
براساس پردازش صعودي بر روي سياق آيات مربوط به داستان حضرت هود بهمثابه سياقمحوري و ارتباط آن با ساير سياقها براساس کلمات و عبارات مشابه و تکراري، ميتوان ارتباط سياقمحوري با ساير سياقها و هدف سوره را بهدست آورد.
کلمات کليدي سياقها عبارتند از:
اول. لِلْمُؤْمِنِينَ، لاتَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ، الْمُرْسَلِينَ؛
دوم. تَتَكَبَّرَ، تَرْحَمْنَا، الْخَاسِرِينَ؛
سوم. التَّقْوَى، الشَّيَاطِينَ، لِلَّذِينَ لَايُؤْمِنُونَ، آبَاءَنَا؛
چهارم. تُشْرِكُوا بِاللَّهِ، اتَّقَى، كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا، كَذَّبَ بِآيَاتِهِ، رُسُلُنَا؛
پنجم. الَّذِينَ كَذَّبُوا، الَّذِينَ آمَنُوا، رُسُلُ؛
ششم. رَحْمَةً، لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ، رُسُلُ؛
هفتم. رَحْمَت؛
هشتم. اعْبُدُوا اللَّهَ، رَسُولٌ، لِتَتَّقُوا، تُرْحَمُونَ، أُبَلِّغُ، أَنْصَحُ، الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا؛
نهم (محوري). اعْبُدُوا اللَّهَ، تَتَّقُونَ، الْكَاذِبِينَ، الْمَلَأُ، رَسُولٌ، أُبَلِّغُ، نَاصِحٌ، آبَاؤُنَا، رَحْمَةٍ، الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا، مَاكَانُوا مُؤْمِنِينَ؛
دهم. اعْبُدُوا اللَّهَ، الْمُرْسَلِينَ، الْمَلَأُ، أُبَلِّغُ، نَصَحْتُ؛
يازدهم. اعْبُدُوا اللَّهَ، مُؤْمِنِينَ، الْمَلَأُ، آمَنُوا، لَمْ يُؤْمِنُوا، كَذِبًا، الَّذِينَ كَفَرُوا، الَّذِينَ كَذَّبُوا، أَبْلَغْتُ، نَصَحْتُ؛
دوازدهم. آبَاءَنَا، كَذَّبُوا، آمَنُوا، اتَّقَوْا؛
سيزدهم. جَاءَتْ رُسُلُ، مَاكَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا، رَسُولٌ؛
چهاردهم. الْمَلَأُ، آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ، آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا؛
پانزدهم. الْمَلَأُ، ُمتَّقِينَ؛
شانزدهم. مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ، لَنُؤْمِنَنَّ، كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا؛
هفدهم. الْمُؤْمِنِينَ، يَتَكَبَّرُونَ، لَايُؤْمِنُوا، كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا؛
هجدهم. يَرْحَمْنَا، رَحْمَتِك، أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛
نوزدهم. رَحْمَةٌ، ارْحَمْنَا، رَحْمَتِي، يَتَّقُونَ، يُؤْمِنُونَ، فالَّذِينَ آمَنُوا؛
بيستم. رَسُولُ، آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ؛
بيست و يکم. يَتَّقُونَ، لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ، تَتَّقُونَ؛
بيست و دوم. أَشْرَكَ آبَاؤُنَا، الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا (2 بار)؛
بيست و سوم. كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا، نَذِيرٌ، نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛
بيست و چهارم. شُرَكَاءَ، تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، الَّذِينَ اتَّقَوْا، رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ، تُرْحَمُونَ.
از ارتباط کلمات کليدي سياقها بهدست آمد دوري از شرک و حرام بودن شرک و ارتباط آن با سياق محوري در عبارت «اعْبُدُوا اللَّهَ» است. پيامبران افرادي از خود قوم و ناصح و امين هستند و براي هدايت فرستاده شدهاند. دعوت پيامبران همواره به عبادت خدا و سفارش به تقوا بوده است. «ايمان» و «تقوا» موجب دفع بلا و نزول برکات ميشود. انجام دستورات دين و عذرخواهي به درگاه خداوند موجب تقواست و متقين سرانجامي نيک خواهند داشت. در صورت استغفار، رحمت خداوند هم بايد شامل حال انسان بشود. رحمت از جانب خدا ويژه مؤمنان است و شامل حال متقين و مؤمناني ميگردد که از پيامبر تبعيت ميکنند و به او ايمان دارند و رستگار ميشوند. اگر رحمت خدا شامل حال مؤمنان نشود از خاسران خواهند بود.
تکبر و استکبارجويي موجب نپذيرفتن حق و ورود به عذاب است. نافرمانان همواره از مستکبران اشراف هستند که بر تصميمگيريهاي رهبر جامعه تأثيرگذارند. کبر موجب نافرماني و نافرماني پيامبر، ظلم به خويشتن و موجب عذاب در قيامت است. تکبر و تکذيب آيات مانع ورود به بهشت ميگردد. تکذيبکنندگان متکبراني هستند که به خاطر تکذيبشان ايمان نميآورند و به پيامبر تهمت ميزنند. اعمال ايشان حبط ميشود و به تدريج عذاب ميگردند؛ زيرا «عمين» (کوردل) هستند. آنها از عذاب گذشتگان عبرت نميگيرند و عذابها را حوادثي ميدانند که به گذشتگان نيز رسيده است. با استناد به رفتار گذشتگان، نبايد از شيطان پيروي کرد که به خاطر عمل سفها ممکن است همه عذاب شوند؛ ولي افراد باتقوا در وسوسههاي شيطان به خود ميآيند و بصيرت پيدا ميکنند. آنچه موجب غفلت و تکبر و تکذيب ميشود فراموشي ذکر رَب است.
آدمي بنا بر فطرت، به ربوبيت خداوند شهادت ميدهد، ولي با تبعيت از پدران و از روي هواي نفس، آيات را تکذيب کرده، با اين کار به خود ظلم ميکند. از ارتباط سياقهاي سوره ميتوان علت نپذيرفتن توحيد، تکذيب آيات و نافرماني مشرکان و کافران را تبعيت از نياکان و هواي نفس و غفلت دانست که موجب ظلم به خويشتن و ورود به عذاب ميشود. هرکاري در اخلاق، اعمال و عقايد به توحيد برميگردد.
سياق آيات مربوط به داستان حضرت هود درباره علت رفتار قوم نسبت به پيامبرشان و سرانجام آنهاست. ارتباط سياقهاي ديگر سوره در ارتباط با سياقمحوري، علت رفتارها و نپذيرفتن توحيد، تکذيب آيات و سرکشي از سوي مشرکان و کافران را تبعيت از نياکان و غفلت بيان ميدارد که موجب ظلم به خويشتن و ورود به عذاب ميشود. ارتباط سياق محوري با غرض اصلي سوره، تسلاي خاطر براي پيامبر است و علل رفتار مردم عصر نزول را با پيامبر و آيات نازل شده بيان ميکند.
4ـ7. عناصر درون متني سوره اعراف
آيات آغازين و پاياني، اسماء الحسني، سوگندها، شخصيتها و داستانهاي بهکار رفته در سوره از شواهد درونمتني براي تأييد نتيجه بهدست آمده است (خامهگر و همكاران، 1395).
1ـ4ـ7. آيات آغازين و پاياني
رکوع نخست، مقدمه و رکوع آخر در جايگاه نتيجه قرار دارند. با تمرکز بر اين دو رکوع، ميتوان محور موضوعي سوره را کشف کرد (لساني فشارکي و مرادي زنجاني، 1394، ص 129). سياق ابتدايي خطاب به پيامبر است و با کتاب آغاز شده و سنتى را خاطرنشان مىسازد که وقتى مردم غير از خدا اولياى ديگرى مىگرفتند خداوند آنان را به عذاب هلاكشان مىساخت و در آيه انتهاي سياق، عده کمي از مردم را شکرگزار نعمتهاي خداوند ميداند.
در سياق آيات مربوط به داستان حضرت هود نمونهاي از مردمي هستند که تبعيت از پدرانشان موجب تکذيب و شرکشان ميشود.
سياق انتهايي درباره بنيآدم است که ادعاي شکرگزاري ميکنند، ولي فراموش کرده، براى خدا شريک قرار ميدهند. پس شکرگزاري نکردن بيشتر مردم که در سياق ابتداي سوره بود، در سياق انتهايي تکرار شده است. در انتهاي سوره دوباره خطاب به پيامبر، توصيههايي درباره برخورد ايشان با جاهلاني که دعوت حق را نميفهمند آمده است. همچنين از کتاب قرآن نام برده، آن را رحمتي براي مؤمنان دانسته است.
2ـ4ـ7. اسماء الحسني
با استفاده از معناي لغوي اسماء الحسني، رابطه اسما با غرض اصلي سوره و ارتباط آن با سياقمحوري کشف خواهد شد. در سورة «اعراف»، اسماء الحسني به اين ترتيب هستند: «رَبّ العَالَمين» (5 مرتبه)، «خَيرًالحَاکِمين» (1 مرتبه)، «خَيرُ الفَاتِحين» (1 مرتبه)، «اَرحَمُ الرّاحِمين» (1 مرتبه)، «خَيرُ الغَافِرين» (1 مرتبه)، «غَفُورٌ» (2 مرتبه)، «رَحيمٌ» (2 مرتبه)، «سَميعٌ» (1 مرتبه)، «عَليم» (1 مرتبه) آمده است.
لفظ جلاله «الله» در اين سوره 61 بار و نام «رَبّ» 65 بار تکرار شده است. در سياق مربوط به حضرت هود در سورة «اعراف» نام «الله» 4 بار و «رَبّ» 4 بار آمده است. در کل سوره (رَبّ 4 بار بيش از الله) و با توجه به معناي لغوي «رَبّ»، پرورش و تربيت انسانها با توجه دادن به صاحب تمام موجودات و عالمين که «الله» است، آمده؛ زيرا تکرار واژه «الله» 4 بار کمتر از «رَبّ» بوده است. در سياقمحوري که تکرار اين دو کلمه برابر است، نشان ميدهد که حضرت هود ميخواست آنها را متوجه کند «رَبّ» شما همان «الله» است.
در سورة «اعراف» با توجه به اسماء الحسناي به کار رفته و نافرماني مردم از عبادت «الله» ميتوان گفت: ربوبيت را مخصوص «الله» دانسته است. تکرار «رَبّ العَالَمين» اشاره دارد به اينکه خداوند در دو عالم «رَبّ» شماست.
3ـ4ـ7. شخصيتهاي مطرح در سوره و ارتباط آنها با سياقمحوري
ابتداي سوره فريب خوردن آدم و همسرش از شيطان ذکر شده است که موجب هبوطشان شد. از ديگر شخصيتها حضرت نوح، هود و صالح هستند که مردم را به توحيد و ترک شرک دعوت مينمودند. سپس از حضرت لوط نام برده است که از پيروان شريعت حضرت ابراهيم، و حضرت هود بودند و حضرت صالح که از پيروان شريعت حضرت نوح بود. شخصيت بعدي حضرت شعيب است و دعوت او همانند حضرت نوح و هود و صالح بود.
درباره حضرت موسى سياق متفاوت شده است: «ثُمَ بَعَثْنا...»؛ زيرا ايشان سومين پيامبر اولوالعزم بود. شخصيت ديگري که نام او بهطور مشخص نيامده بلعم باعورا (طبرسي، 1384، ج 10، ص 114) است.
ارتباط شخصيتهاي سورة «اعراف» با سياق آيات مربوط به داستان حضرت هود، در پيام رسالت و نوع دعوت آنهاست. ابتداي سوره خطاب به پيامبر است که عرب بودند. حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعيب همگي از نژاد عرب بودند (سيوطي، 1404ق، ج 3، ص 94). نام بردن از پيامبران همزبان موجب تحمل بهتر سختيهايي است که در مسير رسالت وجود دارد تا بداند که پيامبران قبل هم با مشکلاتي در مسير دعوت مواجه بودند. آمدن نام حضرت موسي به علت اولوالعزم بودن ايشان وجه اشتراکش با پيامبر و نافرماني بنياسرائيل از حضرت موسي، موجب دلداري و تسلاي خاطر ايشان است.
در ابتداي سوره، تکبر شيطان بر انسان را بيان کرده و توصيه براي فريب نخوردن از شيطان و تبعيت از پدران از نکاتي است که در آيه 27و28 به انسان تذکر داده شده است. سرگذشت بلعم باعورا در انتهاي سوره شبيه سرگذشت اقوام تمام پيامبراني است که در سوره ذکر شده که با تبعيت از هواي نفس، از شيطان تبعيت کردند و از نظر معنوي دچار هبوط شدند و با ادامه گمراهي و اصرار بر آن در زمره مکذبان گرديدند و به عذاب الهي گرفتار آمدند.
4ـ4ـ7. داستانهاي سوره
داستان آدم و سرانجام نافرماني او (هبوط) و سرانجام مخالفت شيطان با دستورات الهي رانده شدن از درگاه خداوند بود که در جهت غرض سوره (سرانجام مخالفت با آيات و دستورات الهي) قرار دارد. در ادامه داستان حضرت نوح و دعوت به توحيد و ترك شرك و دنباله آيات قبلى است. به منظور تكميل همين بيان، داستان حضرت هود، صالح، شعيب، لوط و موسى را نيز ذكر مىفرمايد.
بعد از حضرت نوح داستان حضرت هود آمده است. سرانجام مخالفت قوم هود با پيامبرشان و تکذيب او، گرفتار شدن به عذاب و هلاکتشان بود. داستان بعدي درباره حضرت صالح است که قوم خود را به دين توحيدي دعوت نمود، ولي قوم ثمود در اثر انکار و مخالفت پيامبرشان عذاب شدند.
داستان بعدي درباره قوم لوط است که در اثر نافرماني هلاک شدند. داستان شعيب نيز عطف بر داستان نوح است، ولي قومْ او را تکذيب کردند و نابود شدند.
در داستان حضرت موسي، فرعون حضرت موسي را تکذيب کرد و با همراهانش غرق شدند. در آيه 163و164 داستان اصحاب سَبت آمده است كه از حد خود تجاوز كردند و به خاطر گناهشان، اينطور آزمايش شدند (طبرسي، 1384، ج 10، ص 93ـ113) و سرانجام نافرماني ظالمان دچار شدن به عذابي سخت بود.
در تمام اين داستانها سرانجام مخالفت با آيات و دستورات الهي، كيفيت نزول عذاب و هلاكت منکران بيان شده است. غرض از اين آيات بيان حال مردم از حيث قبول عهد الهى و رد آن است تا براى مردم و بهويژه امت اسلام انذار و مايه عبرت باشد که با آيات ابتدايي سورة «اعراف» مطابقت دارد. بيان احوال اقوام گذشته علاوه بر دلداري براي پيامبر، ارائه موضعگيري صحيح در برابر مخالفان را نشان ميدهد.
5ـ4ـ7. سوگندهاي سوره
سوگندهايي که در سوره آمده مربوط به لام قسم است که در آيات گوناگوني به چشم ميخورد؛ از جمله آيات 6، 7، 11، 16، 18، 23، 52، 59، 79، 88، 90، 93، 101، 124، 134، 149، 167 و189. عرف عرب اين بوده که در تأکيد ديدهها و شنيدهها به قسم متوسل ميشدهاند (فخررازي، 1420ق، ج 17، ص 117). علاوه بر آن، براي توجه دادن به مطلب از سوگند استفاده شده است (کدخدايي و صمدانيان، 1398). با بررسي آياتي که در آنها لام قسم آمده، بيشترين تأکيد و توجه با استفاده از لام سوگند مربوط به ارسال رسل سه بار در سوره تکرار شده و رحم و مغفرت خداوند در سوره دو بار با لام سوگند آمده است.
5ـ8. جمعبندي روش رابينسون و روش ساختاري در سوره اعراف
با جمع الگوي رابينسون و روش ساختاري، پيوستگي آيات سورة «اعراف» براساس بخشبندي محتوايي به صورت معکوس و متوالي به دست آمد (بخشها سرانجامِ شرک و مخالفت با آيات الهي را ترسيم مينمايند).
براساس واژههاي قلابدار، کتاب قرآن رحمتي براي مؤمنان است و با پذيرش آيات و قبول دعوت پيامبر بايد شاکر باشند و ربوبيت خداوند را بپذيرند. استفاده از واژه «کِتاب» در ابتدا و انتهاي سوره و تکرار آن در بخشهاي 1و2و3 و اشاره مستقيم به قرآن در انتهاي سوره تأکيد بر اهميت و پذيرش آن بهعنوان آيت خداوند است.
در تحليل ساختاري سياق آيات مربوط به داستان هود ميتوان گفت: بزرگان کافر او را به سِفاهت و کِذب متهم کردند و با تبعيت از پيشينيان، از حضرت هود درخواست عذاب کردند.
درخصوص ارتباط ساير سياقها با سياقمحوري و در جهت هدف، علت نپذيرفتن توحيد، تکذيب آيات و سرکشي از سوي مشرکان و کافران را تبعيت از نياکان و هواي نفس و شيطان بيان ميکند که موجب ظلم به خويشتن و ورود به عذاب ميشود که از ديدگاه رابينسون هم اين نظريه بهدست آمد.
ذکر واژه «رَبّ»در آيات گوناگون سوره، اشاره به توحيد رُبوبي دارد. آنها خداوند را بهعنوان خالق قبول داشتند، ولي در توحيد رُبوبي دچار شرک و انکار بودند. داستانهاي سوره نيز سرانجام مخالفت با دستورهاي خدا را بيان کرده است. بيشترين سوگندهاي سوره بر ارسال رسل است که تبعيت از رسولان و ايمان آوردن به آنها را موجب رستگاري و ورود به رحمت خداوند ميداند.
داستان قوم حضرت هود که يکي از داستانهاي مطرحشده در سورة «اعراف» است، با هدف سوره و سياقهاي ديگر براي بيان علت تکذيب، جزاي مکذبان، برخوردهاي مخالفان، نپذيرفتن دعوت پيامبران و غرض سوره مطابق است. ديدگاه رابينسون با نظريه ساختاري سوره ميتواند مکمل اثبات پيوستگي متن باشد و غرض سوره را نمايان سازد.
نتيجهگيري
1. با استفاده از بخشبندي سياقي، آيات بهطور منظم دستهبندي شدند و آنچه از پردازش صعودي سياق آيات مربوط به داستان حضرت هود در ارتباط با آيات و غرض سوره بهدست آمد، ديدگاه رابينسون را تأييد ميکند. رابينسون نيز احتمال خطا در بخشبندي آيات را مطرح کرده بود.
2. با روش رابينسون آيات براساس محتوايي تقسيمبندي شدند و نتيجه بهدست آمده با تقسيمبندي سياقي بسيار نزديک و قابل تطبيق است.
3. از عناصر درونمتني بهعنوان شاهد براي درستي ديدگاه رابينسون استفاده شد که مؤيد آن بود.
4. با توجه به معيارهايي که رابينسون براي پيوستگي آيات مدنظر قرار داده است، ميتوان از اين روش با تطبيق بر ساختار سوره استفاده کرد.
5. در ديدگاه رابينسون آنچه معيار قرار گرفته بود استفاده از عبارات و واژههاي مشابه و تکراري يا قالبي بود که تنها با تحليل گفتمان ميتوان روابط بين واژهها را بهدست آورد.
6. استفاده از سياق آيات مربوط به داستان حضرت هود در پردازش صعودي و استفاده از کلمات کليدي اين سياق با ساير سياقها موجب شد تا کلمات خاص در سياقهاي ديگر مدنظر قرار نگيرد، در حالي که با نظر رابينسون، واژه «عَهد» که در بخش مرکزي سوره آمده، با پيمان «اَلَست» در آيه 172 و پيمانشکني انسانها در آيه 135 در ارتباط است که از آيات سوره بهدست ميآيد.
7. براساس نظريه رابينسون و تکميل آن براساس بخشبندي سياقي و ارتباط لفظي و معنايي ميان بخشها و ارتباط با غرض سوره، انسجام ساختاري سوره اعراف در تأييد روش رابينسون به اثبات رسيد.
- آقاگلزاده، فردوس، 1390، تحليل گفتمان انتقادي، چ دوم، تهران، علمي و فرهنگي.
- ابراهيمي، فاطمه، 1393، بررسي ارتباط آيات سوره هود، پاياننامه كارشناسي ارشد، يزد، دانشگاه يزد.
- توکلي محمدي، نرجس و اعظم پويازاده، 1396، «واکاوي کارکرد تحليل گفتمان در اثبات پيوستگي متن قرآن کريم با تأكيد بر رهيافت نيل رابينسون»، مطالعات قرآني و فرهنگ اسلامي، ش 4، ص 25ـ54.
- جوادي آملي، عبدالله، 1392، تفسير تسنيم، قم، اسراء.
- خامهگر، محمد، 1392، ساختار سوره، قم، نشرا.
- ـــــ و همكاران، 1395، «اعتبارسنجي رهيافتهاي کشف استدلالي غرض سورههاي قرآن»، پژوهشهاي قرآني، ش 79، ص 4-25.
- داورپناه، ابوالفضل، 1366، انوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، کتابخانه صدر.
- رابينسون، نيل، 1383، «عيسي در قرآن ـ عيساي تاريخي و اسطوره تجسد»، ترجمة محمدکاظم شاکر، هفت آسمان، ش 24، ص 147ـ168.
- ـــــ ، 1391، «دستان باز؛ قرائتي دوباره از سوره مائده»، ترجمة محمدکاظم شاکر و انسيه عسگري، پژوهشهاي قرآني، ش 1، ص 156-190.
- رشيدرضا، محمد، 1990م، تفسير المنار، مصر، الهيئۀ المصريۀ العامۀ للکتاب.
- رضايى اصفهانى، محمدعلى، 1390، تفسير قرآن مهر، قم، پژوهشهاي تفسير و علوم قرآن.
- زرقاني، محمدعبدالعظيم، 1385، مناهل العرفان في علوم القرآن، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات تفسيري.
- سيوطي، جلالالدين، 1404ق، الدرالمنثور، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- شريفي، علي، 1384، «با قرآنپژوهان جهان؛ نيل رابينسون»، گلستان قرآن، ش 207، ص 35-59.
- شفق، محمدحسن، 1386، «روش تفسيري سيد قطب در تفسير في ظلال القرآن»، منهاج، ش 5، ص 125ـ147.
- شهيدي، مهدي، 1388، «معناشناسي واژه استکبار در قرآن کريم بر مبناي نظريه ايزوتسو»، معرفت، ش 143، ص 127ـ136.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1375، جوامع الجامع، مشهد، آستان قدس رضوي.
- ـــــ ، 1384، مجمع البيان، تهران، فراهاني.
- طبري، محمدبن جرير، 1412ق، تفسير طبري، بيروت، دارالمعرفه.
- کدخدايي، مرضيهالسادات و محسن صمدانيان، 1398، «بازخواني معناشناسي سوگندها در سوره فجر با محتواي آن»، پژوهشهاي زبانشناختي قرآن، ش 2، ص 111-128.
- کريمينيا، مرتضي، 1384، «قرآنپژوهي در غرب؛ گذشته و حال»، گلستان قرآن، ش 206، ص 1ـ3.
- گلجاني اميرخيز، ايرج، 1379، «هر سوره بسان مجموعهاي منظم»، مطالعات اسلامي، ش 40و50، ص 467ـ510.
- لسانيفشارکي، محمدعلي و حسين مراديزنجاني، 1394، سورهشناسي، قم، نصايح.
- فاضلي، حميدرضا و همكاران، 1401، «بازخواني انسجام ساختاري قرآن کريم در پرتو نظريه متقارن از ديدگاه ريموندفرين (مطالعه موردي سوره يوسف)»، مطالعات سبکشناسي قرآن کريم، ش 11، ص 9-34.
- ـــــ ، 1401، «بازخواني انسجام ساختاري سوره يوسف در پرتو نظريه نظم متقارن؛ با تأکيد بر ديدگاه جواد انورقريشي»، پژوهشهاي ادبي ـ قرآني، ش 37، ص 100ـ119.
- فخررازى، محمدبن عمر، 1420ق، التفسير الكبير(مفاتيح الغيب)، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- محمدعلينژادعمران، روحالله و حسام اماميدانالو، 1399، «تبيين پيوستگي آيات سوره علق براساس روش نيل رابينسون»، علم زبان، ش 12، ص 279-303.
- مستفيد، حميدرضا، 1384، تقسيمات قرآني و سور مکي و مدني، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- معرفت، محمدهادي، 1373، تناسب آيات، قم، بنياد معارف اسلامي.
- مغنيه، محمدجواد، 1378، تفسير کاشف، قم، بوستان کتاب.
- مکوند، محمود و محمدكاظم شاكر، 1394، «بازخواني انسجام متن قرآن در پرتو نظريه نظم متقارن با تأکيد بر ديدگاه ميشل کويپرس»، پژوهشهاي قرآني، ش 3، ص 4-33.
- مهدويراد، محمدعلي و همكاران، 1398، «تاريخ دانش تناسب آيات»، مطالعات تاريخي قرآن و حديث، ش 65، ص135ـ154.
- Robinson, Neal, 2001, "Hands outstretched: Towards a re-reading of surat al-ma'ideh", Journal of Quranic Studies, N. 3 (1), p. 1-19.
- ----- , 2003, "Discovering the Qur'an", Printed and bound in Great Britain by Biddies Ltd