نقدی بر استدلال خلف الله در باب وجود قصهی اسطورهای در قرآن
Article data in English (انگلیسی)
ص(141)
نقدی بر استدلال خلف الله
در باب وجود قصة اسطوره ای در قرآن
سیدمحمود طیب حسینی٭
چکیده
یکی از مسائل بحث انگیز دربارة قرآن، ادعای وجود قصه های اسطوره ای در آن است که در دورة معاصر محمد احمد خلف الله طرح کرده است. برخی دانشوران این دیدگاه را نقد کرده و ادلة فراوانی در ردّ آن آورده اند. مقالة حاضر اصلی ترین دلیل خلف الله یعنی آیات مشتمل بر عبارت «اساطیر الاولین» را از منظری متفاوت و بر اساس منهج ادبی وی، نقد و بررسی نموده است.
حاصل بررسی این است که تحلیل آیات بر اساس روش تفسیر ادبی، دالّ بر فقدان قصه های اسطوره ای در قرآن است؛ زیرا در بررسی ادبی، باید آیات به ترتیب نزول، تنظیم و تفسیر شود. به کار گیری این روش نشان می دهد بر خلاف تحلیل خلف الله، پیش از آن که خداوند قصه ای نازل کند، مشرکان بارها قرآن را «اساطیر الاولین» خوانده بودند و حتی اگر بپذیریم قرآن این نسبت را از سوی مشرکان نقل کرده و آن را ردّ نکرده است، مقصود از وجود اساطیر در قرآن نمی تواند قصه های آن باشد. البته با دقت در سیاق آیات مذکور، به دست می آید که این آیات قویّاً درصدد نفی و انکار اسطوره ای بودن مضامین آیات قرآن است.
کلید واژه ها: قصه اسطوره ای، محمد احمد خَلَف الله، تفسیر ادبی، ترتیب نزول، اساطیر الاولین.
ص(142)
مقدمه
نظریة وجود قصه اسطوره ای[1] در قرآن کریم را اول بار محمد احمد خلف الله در رسالة دکتری اش الفن القصصی فی القرآن الکریم طرح کرد. البته او کوشیده است ریشه های این نظریه را در تفسیر فخر رازی و سخنان ابومسلم بحر اصفهانی، نیشابوری صاحب غرائب القرآن و عبده در المنار نیز نشان دهد.[2] خلف الله آن گونه که خود تصریح کرده است، در مقام دفاع از قرآن کریم در مقابل ایرادات و شبهات برخی مستشرقان و مبلغان مسیحی مبنی بر غیر واقعی بودن برخی داستان های قرآن، به این نظریه روی آورده، و بدین ترتیب درصدد برآمده ذهن مخالفان و اشکال کنندگان را از مواد قصه ها برگردانده به اهداف هدایتی و تربیتی و دینی قصه ها متوجه سازد.[3] اما به هر حال نتیجة این دیدگاه، اسطوره ای و غیر واقعی شمردن برخی قصه های قرآن است، و نتیجه دیگر، آن که این بخش از قصه های قرآن قابلیت استناد تاریخی ندارند و مهم تر از این دو آن که قرآن کریم برای رسیدن به اهداف و اغراض و بیان مطالب حق خود از مطالب غیرواقعی مدد گرفته است. اصلی ترین جنبة استدلال خلف الله تحلیلی ادبی از آیات نُه گانه ای است که در آن ها تعبیر «اساطیر الاولین » به کار رفته است؛ تحلیلی ادبی که به اعتقاد خلف بر اساس طرح امین خولی در تفسیر صورت گرفته است.[4]
کسان زیادی در نقد دیدگاه خلف الله سخن گفته مطلب نوشته اند و هریک از زاویه ای دلیل های وی را رد کرده اند. از جملة ناقدان این نظریه، فهد الرومی است. وی در کتاب اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر به جای نقد این دیدگاه، بیشتر به هتاکی به شخص خلف الله پرداخته است. ناقد دیگر عبدالکریم خطیب است که فصل مشبعی از کتاب القصص القرآنی فی مفهومه و منطوقه[5] را به نقد دیدگاه خلف الله اختصاص داده است. عبدالجواد الحمص نیز در اباطیل الخصوم حول القصص القرآنی[6] به نقد خلف الله پرداخته است. در تحقیقات به زبان فارسی نیز نقدهای پراکنده ای قلمی شده است که از همه منسجم تر باید به نقدهای سید ابوالقاسم ژرفا در لابلای کتاب مبانی هنری قصه های قرآن اشاره کرد.
ص(143)
در مقالة حاضر تلاش شده، از منظری متفاوت با آثار مذکور، بر اساس شیوة تفسیری ای که خلف الله خود سخت به آن عقیده دارد، به بررسی و نقد نظریة خلف الله پرداخته و حتی الامکان از بیان سایر ادله در نقد دیدگاه وی اجتناب شود.
ادبی و اسطوره ای بودن قصه های قرآن در نگاه خلف الله
خلف الله بحث از اسطوره بودن قصه های قرآن را در باب دوم کتابش زیر عنوان «ما هی القصة؟ و هل فی القرآن قصة فنیة؟» آورده است.
وی پیش از بیان اقسام قصه های قرآن و تعریف هریک تأکید می کند که قصه های قرآن ادبی اند و قصه ادبی را چنین معرفی می کند:
هنگامی که دربارة قصة هنری مطالعه می کنیم نمی توانیم خود را به این مقدار محدود کنیم، و در نقل قصه فقط خبر یا سخنی را پیگیری کنیم. بلکه مقصود ما از عمل ادبی همان نتیجة تخیل قصه گوست دربارة حوادثی که قهرمانی که وجود خارجی ندارد انجام داده است یا آن قهرمان وجود خارجی داشته اما آن حوادث رخ نداده است، یا نه، آن حادثه رخ داده اما در قصه آن حوادثِ رخ داده بر اساس هنر بلاغی تنظیم شده است، یعنی بخشی از قصه بر بخشی دیگر مقدم یا برخی از حوادث نقل و برخی حذف می شود و یا در نقل حادثه چنان مبالغه می شود که شخصیت تاریخی قصه را از یک شخصیت عادی خارج کرده از او یک شخصیت خیالی می سازد. بنابراین هنگامی که سخن از قصه در میدان ادبی بر زبان می آوریم، مقصودمان همین معناست؛ همین طور از قصة هنری در قرآن کریم همین را قصد می کنیم. بنابراین باید به دنبال بحث درباره قصد ادبی یا هنری از قصه های قرآن باشیم که آیا در قصه های قرآن کریم چنین قصد ادبی یا هنری وجود دارد یا نه؟ به عبارت دیگر باید به دنبال این باشیم که آیا قرآن کریم از نقل قصه ها همان چیزی را قصد کرده که یک ادیب در نقل قصه به دنبال آن است یا نه؟ یعنی تأثیر بر وجدان مخاطب و انگیزش عاطفی و خیال یا این که به دنبال تأثیر عقلی بر مخاطب و اقامة دلیل و برهان برای اوست.[7]
ص(144)
خلف الله آن گاه با تقسیم قصه به سه نوع تاریخی، تمثیلی، و اسطوره ای، قصه اسطوره ای را چنین تعریف می کند: «نوع اسطوره ای آن است که قصه در آن بر یکی از اسطوره ها مبتنی می شود و غالباً از آن اسطوره محقق ساختن غرض علمی یا تفسیر پدیده ای وجودی یا شرح مسئله ای که بر عقل بشری دشوار آمده است قصد می شود و در این قصه ها هرگز خود عنصر اسطوره ای مقصود نیست،بلکه به مثابة وسیله و ابزار از آن استفاده می شود».[8]
او هم چنین معتقد است: «از جهت مواد ادبی نیز قصة اسطوره ای با دو گونة دیگر تفاوت دارد . مواد ادبی در قصة تاریخی، حوادث واقعی است که قرآن به آن پرداخته و به گونه ای آن حوادث را تنظیم کرده که تحقق بخش مقصود و غرضش باشد. و مواد ادبی در قصة تمثیلی، غیرتاریخی و غیرواقعی است. بدین سبب می توانیم در عرف بشری خودمان آنها را قصه ای فرضی یا خیالی بنامیم و قرآن کریم از آنها بهره گرفته است که اغراضش را محقق سازد؛ اما مواد ادبی در قصة اسطوره ای به طور کامل قصه است».
خلف الله می گوید: «در باب قصة تاریخی همة مفسران گذشته اجماع بر وجود آن دارند. در باب قصة تمثیلی یا غیر واقعی یا طبق نظر بعضی قصة فرضی نیز برخی مفسران گذشته به وجود آن در قرآن کریم اعتراف کرده اند. اما در باب قصة اسطوری احدی از مفسران به وجود آن در قرآن کریم نظر نداده و اعتراف نکرده است، بلکه برعکس می بینیم که برخی از معاصران از لفظ اسطوره و این که در قرآن کریم قصه اسطوری وجود دارد به شدت گریزان اند».[9]
خلف الله در سراسر کتابش بیش از این در تعریف قصة اسطوره ای سخن نگفته است. گویا وی به برداشت رایج در عصر حاضر به ویژه مفهوم رایج اسطوره در ادبیات غرب اعتماد کرده و تعریف آن را به ادبیات واگذار کرده است. بر خلاف معنای اسطوره و اساطیر در فرهنگ های لغت عربی که آن را به معنای اباطیل و سخنان پوچ و باطل و بیهوده و سخنانی که دارای نظام نیستند، دانسته اند،[10] در ادبیات امروزه جهان
ص(145)
یکی از انواع مهم ادبی به شمار می آید که معمولاً دارای اهداف و مقاصد مقدسی هستند. محققان در تعریف اسطوره تعابیر متنوعی دارند. یکی از محققان در این باره می نویسد: «در زبان یونانی قدیم به هر داستان یا هستة اصلی داستان یعنی داستان های بدون شاخ و برگ اسطوره (mythos) می گفتند و به راست یا دروغ بودن آن توجهی نداشتند. اما امروزه (myth) به داستانی گفته می شود که در چهارچوب نظام اسطوره شناسی یا علم الاساطیر(mythology) قرار داشته باشد. مراد از اصطلاح اخیر مجموعه متجانسی از داستان های قدیمی موروثی است که زمانی در اعتقاد گروهی از مردم جنبة حقیقت داشت. وظیفة این داستان ها (برحسب مقاصد و اعمال موجودات فوق طبیعی داستان) این بود که توضیح دهد چرا جهان به وجود آمده است و فلسفة اموری که اتفاق افتاده اند چیست؟ کار دیگر این قصص این بود که برای آیین و رسوم اجتماعی، منطق و فلسفه و توجیهی ارائه دهد».[11]
دیگری گفته است: «اسطوره قصه گونه ای است که طی توالی نسل ها بر سر زبان ها نقل می شود و پدیده های طبیعت و همچنین آیین ها و عقاید موروثی را به نحوی غالباً ساده تبیین می کند».[12]
هم چنین گفته اند: «در اسطوره صحت تاریخی داستان مهم نیست؛ مهم مفهومی است که برای معتقدانش در بر دارد».[13]
بنابراین می توان گفت که مقصود خلف الله از قصة اسطوره ای قصه هایی است که از اساس واقعیت ندارند یا آن گونه که نقل می شوند واقعیت خارجی ندارند. این گونه قصه ها معمولاً بر سر زبان عامة مردم بوده اند و اغراض مقدسی را مطابق فرهنگ و آیین و عقاید عمومی هر جامعه دنبال می کنند. به نظر خلف الله چنین قصه هایی در قرآن کریم وجود دارد.
دلیل خلف الله بر وجود قصه های اسطوره ای در قرآن کریم
مهم ترین دلیل خلف الله بر وجود قصة اسطوره ای در قرآن کریم آیات شریفه ای است که در آن، عبارت «اساطیر الاولین» آمده است. خلف الله با رویکرد به تفسیر موضوعی
ص(146)
همة آیات قرآن کریم را که از زبان مشرکان نسبتِ «اساطیر الاولین» به قرآن داده است نقل کرده و نتایجی را که خواهد آمد از آنها گرفته است.
ـ وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَةٍ لاَّ یُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّی إِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَآ الا أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (انعام: 25).
ـ وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا الا أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (انفال: 31)
ـ وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُواْ أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (نحل: 24)
ـ لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا الا أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (مؤمنون: 83)
ـ وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلًا & قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَّحِیماً (فرقان 5 و 6)
ـ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ & لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا الا أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (نمل: 67 و 68)
ـ وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ ءامَن إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا الا أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (احقاف: 17)
ـ وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ & هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِیمٍ & مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ & عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ & أَن کَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِینَ & إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (قلم: 10 ـ 15)
ـ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ وَمَا یُکَذِّبُ بِهِ الا کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الاوَّلِینَ (مطففین: 10-13)
نکات مستفاد از آیات
1. تعداد آیاتی که در آنها «اساطیر الاولین» آمده است 9 آیه است در سوره های انعام، انفال، نحل، مؤمنون، فرقان، نمل، احقاف، قلم و مطففین.
2. همة این آیات مکی اند حتی آیة سورة انفال. سورة انفال مدنی است، اما با اعتماد به مصحف ملکی[14] آیات 30 تا 36 آن در مکه نازل شده است.
ص(147)
3. با توجه به نکتة قبل نسبتِ اسطوره دادن به قرآن کریم از جانب اهل مکه و مشرکان مکه بوده است، اما پس از هجرت پیامبر به مدینه تعبیر اسطوره به قرآن کریم نسبت داده نشده است و این جای تأمل و تفسیر دارد.
4. تأمل در آیات نه گانه نشان می دهد که قائلین به اسطوره بودن قرآن کریم غالباً منکران بعث و قیامت بوده اند که به حیات آخرت ایمان نداشتند. این مسئله از آیات سوره های مؤمنون، نمل، احقاف و مطففین مشهود است. این مسئله نیز نیازمند تأمل و تحلیل جدی است.
5. همچنین دقت در آیات نشان می دهد که مشرکان در اساطیری خواندن قرآن اعتقاد صادق[15] داشتند و شبهة موجود نزد آنها شبهه ای قوی و بسیار سخت بوده است. مطابق آیة سورة 25 انعام مشرکان نزد پیامبر می رفتند و به قرآن گوش فرا می دادند، اما بعد از استماع قرآن به آن حضرت می گفتند: «إِنْ هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ»؛ این چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست.
ما معتقدیم مشرکان این سخن را در مواجهه با پیامبر و مقابل گوش و چشم پیامبر جز از سر اعتقاد و یقین به درستی آن بر زبان نراندند و این یعنی آن که شبهة اشتمال قرآن بر داستان های اسطوره ای بسیار قوی بوده است.
در سورة انفال هم بیان شده که چون آیات وحی برمشرکان تلاوت می شد، نزد پیامبر می آمدند و می گفتند: به خوبی شنیدیم.اگر می خواستیم، قطعاً ما نیز همانند آن می گفتیم. این جز افسانه های پیشینیان نیست: «قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَآءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَآ إِنْ هَـذَآ إِلآَّ أَسَـطِیرُ الأَْوَّلِینَ» (انفال: 31) و تنها به این اکتفا نمی کردند، بلکه بالاتر از این، می گفتند: خدایا اگر این [کتاب] حق از جانب توست، بر ما از آسمان سنگ هایی بباران یا عذاب و رنج دردناکی بر سر ما بیاور: «اللَّهُمَّ إِن کَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَآءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَاب أَلِیم». (انفال: 32)
از آنجا که ما به صداقت قرآن و دقت آن در به تصویر کشیدن احساسات مشرکان
ص(148)
اعتقاد داریم، باید در اینجا بپذیریم که این اعتقاد یعنی باور به اساطیری بودن قرآن نزد مشرکان قوی بوده است؛ زیرا آنان نمی توانسته اند این سخن را بر زبان بیاورند مگر آن که نشانه هایی قطعی در نظر آنان دال بر اساطیری بودن قرآن وجود داشته که با این تأکید آن را بیان کرده اند.
اما در سورة احقاف فرزند با قساوت تمام و تندخویی در برابر والدینش می ایستد و می گوید: «وَ الَّذِی قَالَ لِوَ لِدَیْهِ أُفّ لَّکُمَآ أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَ هُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ» (احقاف: 17).
شکی نیست که وقتی قرآن کریم اندیشه ها و باورهای درونی کسی را به تصویر می کشد، بادقت و کاملا صادقانه است. لذا فرد مورد اشارة آیه که در برابر والدینش برآشفته شده و از سخن آنان بیزاری جسته و در بازگشت دوباره اش به حیات شک کرده ـ و این شک او مبتنی براین است که امت های گذشته دوباره به حیات برنگشته اند ـ این فرد قویاً معتقد است که وعدة زندگیِ دوباره پس از مرگ اسطوره است.
بنابراین با ملاحظة این آیات به دست می آید شبهة حیات دوبارة مردگان قوی بوده است و قرآن کریم نیز تصویر دقیق و صادقانه ای از این شبهه ترسیم کرده است. از این تصویر قرآنی بر می آید که این گروه از مشرکان احساس درونی خود از آیات شریفة قرآن را بیان می کردند. بنابراین، اساطیر خواندن قرآن از طرف آنان از روی ادعا و کذب نبود، بلکه به دلیل شبهة قوی و عقیده ای ثابت بود.
حال می توانیم از خود بپرسیم این که قرآن ادعای آنان را بیان می کند، آیا به این معنا نیست که در قرآن چیزی بوده که آنها را به چنین نسبتی به قرآن واداشته است؟ به عبارت دیگر آیا نسبت اسطوره دادن به قرآن از خطاهای آنان است یا حالتی در قرآن بوده که آنان را به این گفتار واداشته است؟
6. نکتة دیگری که از تأمل در آیات گذشته به دست می آید آن است که هر جا خداوند از اساطیر بودن سخن گفته، خود قرآن اهتمامی ندارد به این که وجود اساطیر
ص(149)
اولین را در خودش نفی کند، بلکه به شدت اصرار دارد این نکته را انکار و ردّ کند که وجود اساطیر در قرآن مستلزم این است که قرآن از جانب محمدˆ است و از جانب خدا نیست. آیات در حقیقت به دنبال انکار این ملازمه و دلالت است.[16]
وی بار دیگر آیات را مرور می کند تا از بررسی آنها نکتة مذکور را اثبات کند. با ملاحظة دوبارة آیات به دست می آید که:
1. در سوره های انفال، مؤمنون، نحل و احقاف خداوند فقط سخن مشرکان را مبنی بر اساطیر بودن قرآن نقل کرده و گذشته است، بدون هیچ گونه توضیحی که آن را تأیید یا رد کند.
2. در دو سورة انعام و مطففین قرآن کریم پس از نقل سخن مشرکان که قرآن را اساطیر خوانده اند، تنها به تهدید قوم اکتفا می کند. مبنا و محور این تهدید نیز نه به جهت ادعای وجود اساطیر در قرآن، بلکه به جهت انکار روز بعث و قیامت از جانب مشرکان یا جلوگیری و بازداشتن مردم از پیروی پیامبر است.
3. در یک مورد نیز خداوند سخن مشرکان را مبنی بر اساطیر بودن قرآن رد کرده است: «وَ قَالُواْ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِی تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً & قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ إِنَّهُو کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً» (فرقان: 5 و 6)؛ و گفتند افسانه های پیشینیان است که هر بامداد و شامگاه بر او خوانده می شود و او آنها را برای خود باز می نویسد، بگو این [قرآن] را کسی فرو فرستاده است که راز نهان را در آسمان ها و زمین می داند. او همواره آمرزنده و مهربان است.
اما روشن است که این آیة شریفه نیز وجود اساطیر در قرآن را رد نمی کند، بلکه این قضیه را رد می کند که وجود اساطیر در قرآن دلالت داشته باشد بر این که فردی قرآن را صبح و شام برپیامبر خوانده باشد و آن حضرت آن را نوشته باشد. آیة مذکور این ملازمه را نفی و تأکید می کند که این قرآن را ـ که مشتمل بر اساطیر است ـ خدای دانای به سِرّ آسمان ها و زمین نازل کرده است.
ص(150)
به عبارت دیگر با توجه به لزوم تناسب میان پاسخ شبهه با شبهه، آیة 6 فرقان وجود اساطیر در قرآن را انکار نمی کند، بلکه اکتتاب پیامبر را و این که این اسطوره ها از جانب دیگران بر آن حضرت دیکته شده باشد نفی و انکار می کند.[17]
بنابراین، حال که آنان به شدت احساس می کردند در قرآن اسطوره وجود دارد و در این راه عقیده ای پایدار داشتند، و حال که قرآن ورود اساطیر در قرآن را نفی نکرده است بلکه این ملازمه را نفی کرده که وجود اساطیر در قرآن نشانة غیر الهی و ساختة پیامبر بودن قرآن باشد، باکی نداریم از این که بگوییم در قرآن کریم اسطوره وجود دارد و با این باور، سخنی نگفته ایم که با نصوص قرآن ناسازگار و در تعارض باشد.[18]
خلف الله پس از این نتیجه گیری به دو پرسشی که پیش تر طرح کرده بود می پردازد و به آن ها چنین پاسخ می دهد:
1. چرا منکران بعث و قیامت قرآن را اساطیر می خواندند؟
2. چرا این نسبت را مشرکان مکه به قرآن نسبت می دادند و چنین نسبتی به قرآن در مدینه نقل نشده است.
در اینجا خلف الله دو قصه کوتاه قرآنی نقل می کند تا از طریق بررسی آنها به دو سؤال مذکور پاسخ دهد. این دو قصه که هر دو در سوره بقره آمده، یکی قصة عزیر پیامبر است و دیگری قصة احیای چهار پرنده به دست حضرت ابراهیم:
أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَة وَهِی خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیی هَـذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَام ثُمَّ بَعَثَهُو قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْم قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَام فَانظُرْ إِلَی طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ ءَایَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَی الْعِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُو قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیء قَدِیرٌ & وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْی الْمَوْتَی قَالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَی وَلَـکِن لِّیَطْمَـلـِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَل مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (بقره 259 ـ 260)
ص(151)
این دو قصه عمل احیای مردگان را برای مخاطب مجسّم می کند. مشرگان منکر دوباره زنده شدن مردگان بودند این مسئله را خرافه می پنداشتند.
اگر به این دو قصه گرایش بعضی از مستشرقان را که گفته اند قصة اصحاب کهف نیز قصه ای اسطوره ای است بیفزاییم، روشن می شود که چرا کسانی که قرآن را اساطیر می خوانده اند منکران بعث و قیامت بوده اند. سرّ آن این بوده است که اینان نمی توانسته اند امثال این قصه ها را که به مجسم ساختن احیای مردگان پرداخته تصدیق کنند، لذا آنها را اساطیر می خواندند.
از این روشن می شود چرا هنگامی که پیامبر به مدینه منتقل می شود، در آنجا کسی قرآن را اساطیر نمی خواند. به اعتقاد ما سبب آن روشن است؛ به دلیل حضور یهود، محیط مدینه تحت تأثیر فرهنگ اهل کتاب قرار گرفته بود و کتاب های دینی گذشته برای شرح اندیشه ای یا بیان عقیده ای از اسطوره بهره گرفته بودند و اهل کتاب این را به درستی دریافته بودند و ما معتقدیم عرب های ساکن مدینه نیز از طریق یهود با این فرهنگ آشنا شده بودند.
اما محیط مکه تحت تأثیر این فرهنگ اهل کتاب قرار نگرفته بود؛ از این رو آن را در مورد قرآن کریم انکار می کرد.
سپس خلف الله چنین نتیجه می گیرد:
بله قصة اسطوره ای روشی نو در حیات ادبی مکه به شمار می آید و یک نوسازی ادبی است که قرآن کریم آن را آورده و تا پیش از آن مردم مکه با آن آشنا نبودند و به همین جهت آن را از قرآن انکار کرده، نمی پذیرفتند.
و این دیدگاه (وجود قصة اسطوری در قرآن) یکی از جوانب اعجاز قرآن را برای ما آشکار می سازد؛ زیرا که قرآن روش جدیدی را در حیات ادب عربی وضع کرد و آن، استوار ساختن قصه های دینی بر برخی اساطیر است. و بدین ترتیب ادب عربی را در مسیری قرار داد که در فتح این باب بر ادبیات جهانی پیشی گیرد و قصة اسطوره ای را یکی از انواع ادبی قرار دهد.
ص(152)
و بر ما واجب است که در باز نگه داشتن این باب اهتمام بورزیم و آن را بر روی کسانی که معتقد به وجود قصة اسطوری در قرآن کریم اند نبندیم.
حال، هنگامی که مشرکان بگویند در قرآن اساطیر هست، می گوییم از این جهت که در قرآن اسطوره هست بر قرآن کریم ایراد و اشکالی نیست. ایراد بر شماست که از فهم مقاصد قرآن و این نوع از قصه های آن عاجزید. مستشرقان نیز اگر ایراد بگیرند که برخی قصه های قرآن مبتنی بر برخی اسطوره ها هستند می گوییم ایرادی ندارد؛ زیرا که این روش ادبی در همة عالم و ادیان بزرگ وجود دارد و شایع است و این افتخار ماست که کتاب مقدس ما این روش را بنیان گذاشته و قواعد آن را ترسیم کرده و در این میدان بر دیگر کتب سبقت گرفته است.[19]
نقد و بررسی دلالیل خلف الله
مهم ترین دلیل خلف الله آیات نُه گانه ای است که در آنها از زبان مشرکان، قرآن اساطیر اولین خوانده شده و به زعم خلف الله این نسبت را قرآن رد و انکار نکرده است. این رد و انکار نکردن به منزلة تأیید و پذیرفتن وجود قصه های اسطوری در قرآن کریم است. به باور خلف الله قرآن کریم در همة آیات نُه گانه این ملازمه را رد کرده است که وجود قصه های اسطوری در قرآن برابر باشد با ساختگی و غیر الهی و غیروحیانی بودن آن.
اما این استدلال خلف الله از جهات متعدد ناتمام است و مدعایش را اثبات نمی کند:
1. مهم ترین اشکال آن این است که نتیجه ای را که از آیات نُه گانه گرفته است، با مبنای تفسیر ادبی که وی با پایبندی به آن به نظریه اش دست یافته [20] هماهنگ نیست.
تفسیر ادبی مورد قبول خلف الله مؤلفه هایی دارد که سه مؤلفه آن از این قرار است:
یک. آیات به صورت موضوعی تفسیر شوند.[21]
دو. آیات شریفه به ترتیب نزول تنظیم، و با توجه به زمان و مکان نزول تفسیر شوند.[22]
سه. کلمات قرآن باید بر معانی عصر نزولی شان حمل شوند، نه بر معانی جدید و متأخر.[23]
ص(153)
به نظر می رسد مراعات این سه نکته در آیات نُه گانه نتیجه ای متفاوت با آنچه خلف الله بیان داشته به دست دهد. البته بررسی مؤلفة سوم مجال مستقل دیگری می طلبد؛ از این رو در ادامة مقاله استدلال خلف الله را بر اساس دو مبنای نخست مورد تأیید وی ارزیابی می کنیم.
اگر آیات مشتمل بر اساطیر الاولین را به ترتیب نزول تنطیم کنیم، این ترتیب به دست می اید : 1. قلم (2)[24] . 2. فرقان (41) 3. نمل (47) 4. انعام (54) 5. احقاف (65) 6. نحل (69) 7. مؤمنون (73) 8. مطففین (85) 9. انفال (87).
نخستین آیه از این مجموعه در سورة قلم، آیة 15 است که مطابق برخی روایات دومین سورة نازل شده است و در این زمان نه آیه ای در موضوع بعث و احیای پس از مرگ در قرآن بوده و نه قصه ای در این موضوع نازل شده است. بنابراین آیه سوره قلم نمی تواند ناظر به قصه های قرآن کریم باشد بلکه صرفاً سخن از تلاوت آیات خدا بر کافران و دعوت آنها به ایمان است: إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ ءَایَـتُنَا قَالَ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ.
دومین آیة مشتمل بر اساطیر الاولین آیة 5 سورة فرقان است؛ یعنی چهل و یکمین سوره نازل شده، این آیة شریفه نیز در سیاق آیات معاد و احیای مردگان و بعث و نشور و انکار آن توسط مشرکان نیست؛ بلکه سخن از افک بودن قرآن است و این اتهام که پیامبر خود آنها را برساخته است بدون آن که وحی الهی باشد، و گروهی نیز او را در این کار یاری داده اند. و سرانجام اساطیر پیشینیان است که محمدˆ آنها را نوشته و بامداد و شامگاه بر او املا می شود:
وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ إِفْکٌ افْتَرَلـهُ وَ أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَآءُو ظُـلْمًا وَ زُورًا & وَ قَالُواْ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِی تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً. (فرقان: 4ـ5)
آیة 6 فرقان بیان می کند که این قرآن را کسی نازل کرده است که در آسمان ها و زمین دانا به سرّ است:
ص(154)
قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ إِنَّهُو کَانَ غَفُورًا رَّحِیماً.
تا این جا یعنی چهل ویکمین سوره که دو بار نسبت اساطیر الاولین به قرآن را از طرف مشرکان نقل کرده هنوزهیچ قصه ای در موضوع معاد بیان نشده است. بنابراین اساطیر الاولین باید معنای دیگری جز قصه های غیر واقعی در موضوع معاد داشته باشد.
نخستین باری که تعبیر اساطیر الاولین از جانب مشرکان در سیاق آیات معاد و احیای پس از مرگ بیان شده، در آیة 68 سورة نمل یعنی چهل و هفتمین سورة نازل شده و سومین آیة مشتمل بر این تعبیر است:
وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَءِذَا کُنَّا تُرَابًا وَ ءَابَآؤُنَآ أ اِنّا لَمُخْرَجُونَ لَقَدْ وُعِدْنَا هَـذَا نَحْنُ وَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ
اما همچنان که از ظاهر آیه آشکار است، این آیه به قصه ای در مورد احیای مردگان اشاره ندارد، بلکه بیانگر وعده به احیای پس از مرگ است که در کتب و نوشته های پیشینیان هم بوده است. در خور توجه است که بدانیم نخستین داستانی که خلف الله آن را قصه ای اسطوری معرفی کرده، در سورة کهف یعنی شصت و نهمین سوره در ترتیب نزول آمده است که تا پیش از آن دست کم پنج بار مشرکان نسبت اساطیر بودن به قرآن داده اند و دو قصة دیگر یعنی قصة عزیر و احیای دوباره پرندگان به دست حضرت ابراهیم(ع) در مدینه (سوره بقره) نازل شده است؛ آن جا که به اقرار خلف الله نسبت اسطوره به قرآن داده نشده است . بنابراین حتی اگر بپذیریم که قرآن کریم نسبت اساطیر الاولین را از مشرکان نقل کرده و انکار نکرده است، اساطیر خواندن قرآن کریم از سوی مشرکان نمی تواند اشاره به قصه های قرآن باشد و نمی توان با استناد به این آیات 9 گانه وجود قصه های اسطوره ای در قرآن کریم را اثبات کرد.
2. این ادعا که قرآن کریم در هیچ یک از آیات نه گانه، اساطیر خواندن قرآن توسط مشرکان را رد و انکار نکرده است صحیح نیست و اگر نگوییم در هر 9 آیه، دست کم زبان بیشتر این آیات ردّ و انکار این نسبت است:
ص(155)
یک. در آیه 15 سوره قلم آمده است: «...إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ ءَایَـتُنَا قَالَ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ».
جمله «تُتْلَی عَلَیْهِ ءَایَـتُنَا» در تقابل با «أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ» قرار گرفته است، و انتساب آیات به خدا با ضمیر(نا) به معنای نفی و انکار اساطیر بودن آنهاست؛ یعنی آنچه پیامبر می خواند و شما می پندارید اساطیر پیشینیان است، اساطیر نیست بلکه تلاوت آیات ماست.
دو. در آیة 41 سورة فرقان نیز ـ همان گونه که اشاره شد ـ سیاق آیه در مقام انکار اساطیری بودن قرآن است:
...وَ قَالُواْ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِی تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَـوَاتِ وَ الاَْرْضِ
در این جا کافران ادعا کرده اند که قرآن اساطیر پیشینیان است که پیامبر آنها را نوشته است و صبحگاه و شامگاه از طرف کسی بر آن حضرت املا می شود. در مقابل، خداوند می فرماید: بگو کسی که دانا به سرّ آسمان ها و زمین است آن را نازل کرده؛ یعنی آیات قرآن اساطیری نیست که پیامبر آنها را نوشته باشد.
خلف الله در این جا گفته است که قرآن اکتتاب و نوشتن پیامبر را انکار کرده است نه اسطوره بودن آن را. اما این برداشت صحیح نیست؛ زیرا اولاً انکار موجود در آیه اطلاق دارد و شامل هر دو بخش آیه یعنی هم انکار اساطیر بودن قرآن و هم انکار اکتتاب پیامبر هر دو می شود، پس نمی توان آن را فقط به نفی اکتتاب منحصر کرد. ثانیاً نمی توان میان اساطیر الاولین بودن و اکتتاب پیامبر تفکیک کرد. آنچه پیامبر بر آنها می خواند یا اساطیری ـ است که پیامبر آنها را نوشته است یا نازل شده از جانب خداوند. و چون قرآن شقّ دوم را اثبات کند، شقّ اول را به طور کامل نفی و انکار کرده است. پس این که خلف الله می گوید در این آیه خداوند اساطیری بودن را از خودش نفی نکرده، صحیح نیست.
3. در آیه های 24 و 25 نحل قرآن کریم بیان می کند هنگامی که از مستکبران غیر مؤمن به آخرت پرسیده می شود پروردگارتان چه نازل کرده است؟ می گویند: اساطیر اولین:
ص(156)
...وَ إِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُواْ أَسَـطِیرُ ألاَْوَّلِینَ & لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَـمَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْم أَلاَ سَآءَ مَا یَزِرُونَ
در ادامة آیه خداوند پاسخ آنها را از روی نا آگاهی معرفی می کند که موجب گمراهی عده ای می شود و اینان در روز قیامت باید وزر و گناه سنگین این پاسخ نادرست و گناه گمراه کردن عده ای را که با این پاسخ و موضع گیری گمراه شده اند به دوش کشند و چه بد باری را به دوش می کشند.
این عبارت صریح است در انکار پاسخ مشرکان و اساطیر خواندن قرآن کریم
4. در آیه 13 سورة مطففین نیز که شبیه آیة قلم است، با تأکید و صراحت بیشتر اساطیر خواندن قرآن را انکار کرده است:
...إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ ءَایَـتُنَا قَالَ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ & کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ.
در این جا نیز تلاوت آیات خدا (تُتْلَی عَلَیْهِ ءَایَـتُنَا) در تقابل با اساطیر اولین قرار گرفته است. پیامبر به آنان می گوید: من آیات الهی را بر شما تلاوت می کنم، و آنان می گویند: نه، اینها اساطیر اولین است. پس آنچه پیامبر می خواند، یا آیات خداست یا اساطیر اولین است. نمی تواند هر دو باشد، و صریح آیه آن است که آیات خداست؛ پس اساطیر اولین نیست. در ادامه با رد اتهام آنها (کَلاّ) علت اساطیر خواندن قرآن را آن می داند که دل هایشان زنگار گرفته است و حق را نمی بینند و درک نمی کنند (بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ).
5. در آیة 25 سوره انعام نیز اساطیر خواندن قرآن در تقابل با آیه بودن قرآن و عدم ایمان به آن قرار گرفته است:
وَمِنْهُم مَّن یسْتَمِعُ إِلَیکَ وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یرَوْاْ کُلَّ آیةٍ لاَّ یؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّی إِذَا جَآؤُوکَ یجَادِلُونَکَ یقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ
ص(157)
آیة شریفه بیانگر این معناست که هر آیه ای که از جانب خدا می آمد، دو موضع گیری در مقابل آن امکان داشت: یا پذیرفتن آن آیه و ایمان آوردن به آن یا تکذیب و ایمان نیاوردن به آن. مشرکان مورد اشاره آیه شق دوم را برگزیدند و به آن ایمان نیاوردند. دستاویز آنان برای ایمان نیاوردن، اساطیر پنداشتن آن چیزی بود که مشاهده می کردند؛ یعنی آنان ادعا می کردند قرآن اساطیر است تا بدین بهانه مانع ایمان آوردن دیگران شوند و خود نیز ایمان نیاورند (وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْـَوْنَ عَنْهُ)(انعام: 26)، و قرآن بیان می کند که آنها آیه است و نه اساطیر.
در ادامه می فرماید: اینان با اساطیر خواندن آیات خدا که بهانة ایمان نیاوردن آنان است خود را هلاک می سازند. بنابراین، تقابل «آیه» با «اساطیر» دلالت آشکاری بر انکار اساطیر بودن قرآن دارد.
6. در آیة 31 سورة انفال قضیه به گونة دیگری مطرح شده است. سورة انفال مطابق دیدگاه مشهور دومین سورة مدنی است که پس از جنگ بدر در سال دوم هجری نازل شده است.[25] به اعتقاد خلف الله این آیات که مشتمل بر تعبیر اساطیر الاولین است در مکه نازل شده و سپس در لابه لای آیات این سوره مدنی قرار گرفته است. وی آنگاه بر اساس این دیدگاه نادرست نظر داده است که هیچیک از آیات مشتمل بر عبارت اساطیر الاولین در مدینه نازل نشده است؛ زیرا مردم مدینه چنین چیزی را به قرآن کریم نسبت نداده اند. به نظر وی دلیل آن هم روشن است. مردم مدینه از طریق اهل کتاب و یهود مدینه با فرهنگ استفاده از داستان های اسطوری در منابع دینی برای تحقق بخشیدن به اهداف هدایتی و تربیتی آشنا بودند؛ از این رو وجود قصه های اسطوری در قرآن کریم برای مردم مدینه امر نامتعارفی نبود.[26]
اما کسانی که آیات مورد بحث در سورة انفال را مکی معرفی کرده اند، هیچ دلیل معتبری مبنی بر مکی بودن آن ندارند جز برخی روایاتی که ناظر به موضوع آیات است و برخی مفسران به نادرست به تبع موضوعِ این آیات نزول آنها را در مکه دانسته اند.[27]
ص(158)
گویندة این سخن که قرآن اساطیر اولین است، نضر بن حارث بود که به فارس و حیره سفر می کرد و داستان های راهبان و اناجیل و اخبار رستم و اسفندیار را می شنید و در مکه برای مشرکان و مستهزئان نقل کرده، مانع گرایش آنان به دین اسلام می شد.[28] و گوینده آیه بعد (وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن کَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ...) (انفال: 32) نیز خود وی یا ابوجهل یا کفار قریش بوده اند.[29] بر همین اساس برخی مفسران این آیات را مکی پنداشته اند.
اما این آیات شریفه با بقیة آیات سورة انفال هم سیاق و همگی در مدینه و بعد از جنگ بدر نازل شده اند.[30] و تا دلیلی اطمینان بخش بر نزول این آیات در مکه نباشد، باید به تبعیت از آیات قبل و بعد آنها را مدنی دانست. از تأمل در سیاق سورة انفال برمی آید که آیات مورد بحث حالت مسلمانان را پس از پایان جنگ بدر و پیش از تقسیم غنایم و پرداختن به مسئله اسرا بیان می کند؛ در حالی که ابوجهل در این جنگ کشته شده و نضر بن حارث نیز به اسارت در آمده و پیش روی رسول خدا و مسلمانان مهاجر ایستاده است، پیش ازآن که پیامبر به قتل او دستور دهند. این جاست که آیات شریفة مورد بحث در سیاق یادآوری خاطره ای از گذشته در ذهن مسلمانان قرار می گیرد:
وَإِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیثْبِتُوکَ أَوْ یقْتُلُوکَ أَوْ یخْرِجُوکَ وَیمْکُرُونَ وَیمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیرُ الْمَاکِرِینَ & وَإِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آیاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ & وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَینَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ & وَمَا کَانَ اللّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ (انفال: 30 ـ 32).
کلمه «إِذْ» در ابتدای این آیات یادآور خاطره ای از گذشته است. بنابراین به نظر می رسد این آیات شریفه که در لابه لای آیات غزوة بدر و پس از این جنگ نازل شد، از یک سو تعریض به کفار و رد ادعاها و تهمت های گزاف آنان به ویژه نضر بن حارث ـ که
ص(159)
اکنون اسیر شده است ـ دربارة قرآن و دین اسلام است و از سوی دیگر اثبات حقانیت اسلام از طریق تحقق بخشیدن به یکی از درخواست های کفار و ثبات و اطمینان بخشیدن به مسلمانان پیروز به ویژه مهاجرانی که با همة وجود آن خاطرات گذشته و اتهام ها و مقابله ها و معارضه های نضر بن حارث و امثال وی را دیده بودند و به یاد داشتند است. این آیات خطاب به گروه مؤمنان و برای ایجاد امید و اطمینان و ثبات در آنها و در تعریض به گروه کافران برای بیان حقانیت قرآن و اسطوره نبودن و قابل معارضه نبودن آن این خاطره را به یاد همه می آورد: «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ ءَایَـتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَآءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَآ إِنْ هَـذَآ إِلآَّ أَسَـطِیرُ الأَْوَّلِینَ»؛ هنگامی که [سال ها پیش در مکه] آیات ما بر آنها تلاوت می شد می گفتند: شنیدیم. اگر بخواهیم مثل آن را می گوییم که این جز اسطورة پیشینیان نیست.
روشن است که در اینجا سخن از شنیدن قصه های قرآن نیست، بلکه سخن از تلاوت و شنیدن آیات قرآن است.
و نیز در گذشته در مکه می گفتند که بار خدایا! اگر این آیات حق است و از جانب تو نازل شده، سنگی از آسمان بر ما بباران یا عذابی سخت به ما برسان. و اینک در این فضای پس از جنگ بدر خدای متعال با یادآوری آن وقایع برای پیامبر و مؤمنان، و نیز کافران بیان می کند که آنچه در آن زمان و پس از آن از محمدˆ می شنیدند، نه آنها توانستند مانند آن را بیاورند و نه اساطیر اولین بوده است، بلکه آیات الهی و همه از جانب خدای متعال نازل شده است و آنان که برای معلوم شدن حقانیت قرآن و نزول آن از جانب خدا درخواست فرودآمدن سنگ از آسمان یا عذاب دردناک می کردند امروز را نظاره کنند که چه عذاب و شکست دردناک و خفت باری به آنان رسیده است.[31] سپس در آیة بعد علت تأخیر عذاب را بیان می کند که اگر در گذشته هنگام درخواست شان به عذاب دردناک مبتلایشان نکردیم، به آن دلیل بود که تو در میانشان بودی: «وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ» (انفال: 33) و البته اگر اهل استغفار هم باشند، به لحاظ حرمت جایی که در آن قرار گرفته اند باز دچار عذاب نخواهند شد.
ص(160)
بنابراین، لسان این آیات نیز با توجه به فضایی که در آن نازل شده اند، و نیز تقابل حق بودن قرآن و اسطوره بودن آن، در انکار اشتمال قرآن بر اسطوره است.
نتیجه آن که هیچ یک از آیات نه گانه مشتمل بر عبارت اساطیر الاولین در مقام نقل و تأیید اسطوری بودن قرآن نیست، بلکه در هر نُه آیه سیاق در مقام انکار اساطیری بودن قرآن است، با این تفاوت که این سیاق ها یکسان نیستند، و علاوه بر تفاوت در شیوة انکار، در صراحت و عدم صراحت انکار نیز متفاوت اند.
نتیجه
در این مقاله مهم ترین دلیل محمد احمد خلف الله مبنی بر و جود قصه های اسطوره ای در قرآن کریم یعنی آیات شریفه مشتمل بر عبارت اساطیر الاولین بررسی و معلوم شد که اگر بر اساس مبانی و روش تفسیر ادبی که مورد قبول خود خلف الله است به تحلیل آیات شریفه بپردازیم، نتیجة آن، انکار وجود قصه های اسطوره ای مورد نظر خلف الله در قرآن خواهد بود. در تفسیر ادبی آیات شریفه باید به ترتیب نزول تنظیم وتفسیر شود، که با به کارگیری این روش به دست می آید بر خلاف تحلیل خلف الله پیش از آن که خداوند قصه ای نازل کند یا قصه ای دربارة احیای دوبارة مردگان نازل کرده باشد بارها مشرکان به قرآن نسبت اساطیر بودن داده اند. بنابراین بر فرض که بپذیریم قرآن نسبت اساطیر بودن را از سوی مشرکان نقل کرده و آن را رد و انکار نکرده است، مقصود از وجود اساطیر در قرآن نمی تواند قصه های آن باشد. البته با دقت در آیات شریفه مذکور معلوم شد که سیاق آنها در جایگاه نفی و انکار اساطیردر قرآن کریم است.
ص(161)
٭ استادیار پژوهشکدة حوزه و دانشگاه Dsm_dashti@Yahoo.com
دریافت: 1/4/88 تأیید: 1/5/88
[1]. اسطوره در لغت به معنای خیر دروغ و غیر واقعی است. (ر.ک: العین، مفردات راغب، معجم مقائیس اللغة) و مراد از قصه های اسطوره ای در بیان خلف الله، داستان هایی است که واقعیت خارجی ندارد و فقط از آن به مثابة ابزاری برای اهداف دیگر استفاده می شود (ر.ک: احمد خلف الله، الفن القصصی، ص 153). در ادامه به بیان تفصیلی مراد وی از اسطوره ای بودن قصه های قرآن خواهیم پرداخت.
[2]. ر.ک: محمد احمد خلف الله، الفن القصصی، ص199 و 207 ـ 208 و71 ـ 72.
[3]. همان، ص37 و 94.
[4]. محمد احمد خلف الله، همان، ص31؛ و برای آگاهی از طرح امین خولی در تفسیر و ادبی بودن آن نک: مناهج التجدید، ص307 به بعد، نیز، سید محمود طیب حسینی، «امین خولی و مؤلفه های تفسیر ادبی»، مجله مشکات، ش99.
[5]. عبدالکریم خطیب، القصص القرآنی فی مفهومه و منطوقه، ص302ـ320.
[6]. عبدالجواد الحمص، اباطیل الخصوم حول القصص القرآنی، ص115ـ153.
[7]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصی، ص152.
[8]. همان، ص153.
[9]. همان، ص199.
[10]. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 363.
[11].برای آگاهی کامل تری از مفهوم اسطوره ر.ک: سیروس شمیسا، انواع ادبی، ویرایش سوم، تهران، انتشارات فردوسی، 1383، ص 87-89.
[12].عبدالحسین زرین کوب، در قلمرو وجدان، تهران، انتشارات علمی، 1365، ص 405 ـ 406.
[13].جان هینلز، شناخت اساطیر جهان، ترجمة ژاله آموزگار و احمد تفضلی، ص 22.
[14]. مقصود مصحفی است که در تاریخ دهم ربیع الثانی 1337 ق / 13 ژانویه 1919م به همت انجمنی در مصر بر اساس قرائت حفص بن سلیمان کوفی ـ که به عثمان بن عفان و علی بن ابی طالب می رسید ـ به طبع رسید. در آنجا در صدر هر سوره به ترتیب نزول و مکی و مدنی بودن سوره ها و استثنای آیه ها اشاره ای شده بود و بعداً این اشاره ها حذف شد . به باور رامیار این صورت اکنون معتبرترین صورت ترتیب نزول است (ر.ک: رامیار، تاریخ قرآن، ص 662).
[15]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصی، ص 203.
[16]. ر.ک: همان، ص202ـ206.
[17]. همان، ص205ـ206.
ص(162)
[18]. همان، ص206ـ207.
[19]. همان، ص209.
[20]. ر.ک: همان، ص 31 .
[21]. ر.ک: همان، ص201.
[22]. ر.ک: همان، ص32.
[23]. ر.ک: احمد شنتناوی و دیگران، دایرةالمعارف الاسلامیه، ج 5 ص 366 به بعد، ذیل مقالة «تفسیر» / عایشه عبدالرحمن، بنت الشاطی، التفسیر البیانی، ج1، ص 11ـ12.
[24]. شماره های داخل پرانتز به ترتیب نزول اشاره دارد.
[25]. ر.ک: محمد عزة دروزة، التفسیر الحدیث، ج7 ص8 / نیز جلال الدین السیوطی، الاتقان، ج1 ص32ـ36 که این آیات را از سورة انفال استثنا نکرده است.
[26]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصی، ص 208.
[27]. محمدبن یوسف ابوحیان، البحر المحیط، ج5، ص311.
[28]. همان، ص309.
[29]. ر.ک: امین الاسلام الفضل بن الحسن، مجمع البیان، ج4 ص828 / واحدی، اسباب النزول، ص239.
[30]. ر.ک: التفسیر الحدیث، ج 7، ص 8.
[31]. ر.ک: تفسیر طبری، ج6، ص229ـ231. بنابراین روایاتی که می گویند آیة شریفه در شأن نضر بن حارث نازل شده، نه نضر در آن زمانی است که در مکه می زیست و این سخنان را می گفت، بلکه نضری که پس از گذشت حدود ده سال اینک در بدر اسیر شده و به امر رسول خدا باید کشته شود.