استقلال قرآن در بیان و نقش روایات در تفسیر از منظر علامه طباطبائی
Article data in English (انگلیسی)
سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 8، پاییز و زمستان 1390، صفحه 121 ـ 144
Quran Shinakht, Vol.4. No.2, Fall & Winter 2011-12
مهدی رستم نژاد*
چکیده
یکی از اساسی ترین مسائل علوم قرآن، بررسی میزان نقش روایات تفسیری در فرآیند فهم آیات است. بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که علامه طباطبایی با تکیه بر روش تفسیر قرآن به قرآن، معتقد به استقلال و استغنای قرآن از روایات در تفسیر است. این سخن، علاوه بر ناهمخوانی با سلوک عملی علامه در المیزان، مورد انکار بسیاری از شاگردان برجستة ایشان قرار گرفته است.
نگارنده فارغ از همة توجیهاتی که تاکنون در مورد دیدگاه علامه ارائه شده است با ارائة مستقیم اظهارات علامه دربارة نقش و جایگاه روایات در تفسیر آیات، به این نتیجه رسیده است که کلمات علامه دراین باب در دو مقام است: نخست، درخصوص استقلال قرآن در دلالت بر معنی لفظی و ناظر به ابطال کلام اخباری هاست که به مستقل نبودن قرآن در دلالت و حجیّت نداشتن ظواهر آن معتقدند. روشن است که این معنی با استقلال قرآن از سنت، فاصلة بسیاری دارد. دوم، در باب استقلال قرآن در بیان مرادات و مصادیق است که منظورشان نفی نیاز به بیان معصوم نیست، بلکه مقصودشان این است که هرچه معصوم(ع) در تفسیر آیات می فرماید، همان چیزی است که قرآن خود آن را بیان کرده است هرچند ما پیش از بیان معصوم توان فهم آن را نداشته باشیم.
کلیدواژه ها: استقلال قرآن، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، نقش روایات در تفسیر.
* استادیار جامعة المصطفى العالمیه rostamnejad1946@gmail.com
دریافت: 20/8/90 ـ پذیرش: 13/12/90
مقدمه
بی گمان نظریة علامه طباطبائی(ره) دربارة استقلال قرآن در دلالت، که به «استقلال قرآن از سنت» شهرت یافته است، از بحث برانگیزترین نظریات در چند دهة اخیر است. محققان قرآنی، شاگردان علامه و بسیاری از اهل قلم و بیان در این باره اظهار نظر کرده اند. گروهی در توجیه آن و عده ای در مقابل آن داد سخن سر داده اند، ولی همچنان این نظریه مطمح انظار و آرا و در هاله ای از ابهام و تردید است.
راستی آیا علامه با این نظر درصدد کنار گذاشتن سنت است؟ یا این مطلب را تنها در ابطال نظریة اخباری ها در حجت نبودن ظواهر قرآن اظهار کرده است یا آنکه منظور دیگری علامه را بر آن داشت تا چنین نظریه ای را طرح کند؟ اگر منظورش کنار نهادن سنت بود، پس چگونه خود از روایات استفاده کرده است و در پاره ای از آیات، تنها سنت را مبین مراد آیات دانسته است؟ این سؤال ها ازجمله دغدغه هایی است که این تحقیق، فارغ از توجیهاتی که تاکنون شاگردان برجستة علامه ارائه کرده اند، درصدد پاسخگویی به آنها است.
در پاسخ به این نمونه سؤالات، پژوهشگران ارجمندی چون دکتر شادی نفیسی در کتاب روش شناسی نقد و فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبائی1 و حجت الاسلام والمسلمین احمد قدسی با تدوین مقالة «نقد و بررسی نظریة استقلال قرآن»2 و حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی نصیری در کتاب «رابطة متقابل کتاب و سنت»3 تحقیقات سودمندی انجام داده اند و نشستی علمی در این باره برگزار شده است.4 ولی در این تحقیق با نگاهی جدید، ابتدا کلام علامه بدون کم وکاست بازخوانی شده سپس ضمن پرداختن به نقش روایات تفسیری در فرآیند فهم آیات از منظر علامه، کلمات غیرهمسو و موهم خلاف ایشان به دقت بررسی و تحلیل شده و نتیجه ای جدید غیر از آنچه تاکنون گفته شده، به دست آمده است.
تبیین نظریة استقلال قرآن در دلالت در کتاب قرآن در اسلام
باید توجه داشت عنوانی که علامه برای این نظریه انتخاب کرده عبارت است از «استقلال قرآن در دلالت خویش». بدیهی است این عنوان با عنوان «استقلال قرآن از سنت» فاصلة بسیاری دارد.
مرحوم علامه در کتاب قرآن در اسلام تحت عنوان «قرآن مجید در دلالت خود مستقل است» چنین می نگارد:
قرآن مجید که از سنخ کلام است، مانند سایر کلام های معمولی از معنی مراد خود کشف می کند و هرگز در دلالت خود گنگ نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آن است که از لفظ عربی اش فهمیده می شود.
اما اینکه خودش در دلالت خود گنگ نیست؛ زیرا هر کس به لغت آشنایی داشته باشد، از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا می فهمد، چنان که از جملات هر کلام عربی دیگر معنی می فهمد.
علاوه بر این به آیات بسیاری از قرآن بر می خوریم که در آنها طائفه ای خاص را مانند بنی اسرائیل، مؤمنین، کفار و گاهی عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده، مقاصد خود را به ایشان القا می کند، یا با آنان به احتجاج می پردازد یا به مقام تحدی برآمده از ایشان می خواهد اگر شک و تردید دارند در اینکه قرآن کلام خدا است مثل آن را بیاورند، بدیهی است که تکلم با مردم با الفاظی که خاصیت تفهیم را واجد نیست، معنی ندارد. همچنین تکلیف مردم به آوردن مثل چیزی که معنای محصلی از آن فهمیده نمی شود، قابل قبول نیست.
علاوه بر این، خدای متعال می فرماید: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛ آیا قرآن را تدبر ـ پیگیری آیات با تأمل ـ نمی کنند یا به دل هایی قفل هاشان زده شد» (محمد: 24) و می فرماید: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفآ کَثِیراً».(نساء: 82)
دلالت آیه ها بر اینکه قرآن تدبر را که خاصیت تفهم دارد می پذیرد و همچنین تدبر، اختلافات آیات را که در نظر سطحی و ابتدایی پیش می آید حل می کند، روشن است. بدیهی است اگر آیات در معانی خودشان ظهوری نداشتند، تأمل و تدبر در آنها و همچنین حل اختلافات صوری آنها به واسطة تأمل و تدبر معنی نداشت.
و اما اینکه راجع به نفی حجیت ظواهر قرآن دلیلی از خارج نیست، زیرا چنین دلیلی وجود ندارد، جز اینکه برخی گفته اند در تفهیم مرادات قرآن به بیان تنها پیامبر اکرم(ص) یا به بیان آن حضرت و بیان اهل بیت گرامش باید رجوع کرد.
ولی این سخن قابل قبول نیست؛ زیرا حجیت بیان پیغمبر اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد، بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن، به بیان ایشان متوقف باشد بلکه در اثبات اصل رسالت و امامت باید به دامن قرآن که سند نبوت است چنگ زد.5
آنگاه علامه در ادامه کلامش به تبیین نقش اهل بیت(ع) در بیان جزئیات احکام و تفاصیل آن و نقش تعلیمی آن بزرگواران در قرآن می پردازد.
تحلیل و بررسی
چنان که ملاحظه می شود علامه در تبیین نظریة «استقلال قرآن در دلالت خویش» به چند دلیل تمسک کرده است که به اختصار عبارت است از:
1. قرآن مجید کلام است و به حکم کلام بودن، از معنای مراد خود پرده برمی دارد و به غیر نیازی ندارد.
2. هیچ دلیل دیگری وجود ندارد که مراد قرآن از این الفاظ، چیزی جز همین مراد تحت اللفظی آن است و دلیلی بر نفی حجیت ظواهر قرآن در دست نیست.
3. قرآن اقوام خاصی چون بنی اسرائیل، مؤمنان، و کفار را مورد خطاب قرار می دهد که لازمة آن، استقلال قرآن در ادای مفاهیم الفاظش است.
4. لازمة تحدی، قابل فهم بودن قرآن است.
5. دعوت قرآن به تدبر در آیات، دلیل روشنی است بر اینکه قرآن مستقلاً قابل فهم است و برای رساندن مرادات الفاظ خویش به غیر نیازی ندارد.
تبیین نظریة استقلال قرآن در دلالت، در المیزان
اینک به مهم ترین بخش از سخنان علامه در المیزان می پردازیم. مرحوم علامه در این باره در مقدمة تفسیرش پس از آنکه متذکر می شود که عده ای برای فهم آیات قرآنی در ورطة تطبیق و تأویل باطل گرفتار شده اند و شماری هم به علوم جدید بشری در فهم آیات روی آورده اند، یادآور می شود که این گروه قرآن کتاب هدایت، نور مبین وتبیان کل شیء را چنان تنزل داده اند که باید به مدد علوم جدید یا ابحاث فلسفی و مانند اینها فهم شود و خودش حتی از رساندن مراد لفظی خودش عاجز است، آنگاه می نویسد: «این اختلافات تفسیری هیچ یک اختلاف در مفهوم کلمات از حیث لفظی نیست؛ زیرا قرآن به زبان عربی مبین است و هیچ کسی در فهم آن ـ نه عرب و غیرعرب ـ که آشنای به زبان عربی باشد، درنگ نمی کند».6
سپس می افزاید:
در میان آیات قرآن که چند هزار آیه می باشد حتی یک آیه یافت نمی شود که از نظر مفهوم دارای پیچیدگی و اغلاق باشد به گونه ای که ذهن از دریافت معنای آن متحیر بماند؛ زیرا قرآن فصیح ترین کلام است و از شرط فصاحت همین است که کلام از پیچیدگی و تعقید خالی باشد. حتی آیات متشابه قرآن هم از لحاظ مفهومی در نهایت وضوح اند و هیچ مشکلی ندارند و تشابه تنها در مراد از آن آیات است نه در حوزة فهم الفاظ آن.
علامه آنگاه چنین نتیجه می گیرد که: تمام مسئلة اختلاف بین صاحبان مذاهب مختلف، در تشخیص مصداق این الفاظ است نه مفهوم لفظی آن. سپس می گوید: برای تشخیص مصداق این الفاظ هم دو راه در پیش رو است:
1. از راه بحث علمی یا فلسفی به مصداق خاصی برسیم و سپس همان را بر آیه تحمیل کنیم که قرآن به این راضی نیست.
2. از طریق آیات دیگر به تشخیص مصداق بپردازیم. این همان چیزی است که آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) بر آن اشاره دارد و ما آن را به نام تفسیر قرآن به قرآن می شناسیم.7
تا اینجا دو نکته از کلام علامه برمی آید: نخست اینکه قرآن در افادة مفاهیم تحت اللفظی و استعمالی خویش به غیر نیازی ندارد، چه اینکه قرآن در اوج فصاحت است و حداقل شرط فصاحت آن است که بتواند آشکارا مفهومش را برساند و برای افادة مفهومش به چیزی نیاز نداشته باشد.
نکتة دوم اینکه قرآن در تشخیص مصداق و مراد واقعی خودبسنده است و به غیر نیازی ندارد. از نگاه علامه روش تفسیر قرآن به قرآن به همین قسم معطوف است. آنچه برای منتقدان پذیرفتنی نیست، عمدتاً همین محور دوم است. آنان بر این باورند که در همه جا نمی توان برای تشخیص مصداق، صرفاً از آیات دیگر بهره گرفت. این کلام در قسمت های دیگر مقاله تحلیل خواهد شد.
بدیهی است اگر کسی ادعا کند که قرآن در افادة مفاهیم لفظی خویش به چیزی حتی بیان پیامبر(ص) نیاز ندارد، به این معنی نیست که در تبیین مصادیق و تشخیص آن هم بی نیاز است. بلکه ممکن است در حوزة افاده مفهوم مستغنی از غیر باشد ولی در عرصة تشخیص مصداق و تبیین آن نیازمند باشد.
نقش سنت در تفسیر آیات از منظر علامه
بی تردید یکی از مهم ترین نقش های سنت نسبت به قرآن، تبیین معارف و حقایق آن است. قرآن، ازجمله مسئولیت های خطیر پیامبر نسبت به خود را تلاوت، تعلیم (جمعه: 3) و تفسیر آن می داند و می فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْک الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ».(نحل: 44) این آیه با صراحت پیامبر را مفسر و مبین خود معرفی کرده است. حال سخن آن است آیا مسئولیت پیامبر در تفسیر، صرفاً تبیین معنی لفظی و بیان مراد خداوند و ارائة تفاصیل آیات است یا آنکه افزون بر اینها، روش تفسیر آیات را نیز می آموزد؟ به دیگر بیان، آیا رویکرد بیانات تفسیری آن حضرت تنها معنی شناسی است، یا افزون بر آن، روش شناسی نیز هدف است؟
روشن است بنا به رویکرد روش شناسانه، روایات تفسیری دربردارندة کلیدهای تفسیری است که همانند یک معلم خبیر، به آموزش روش های تفسیری می پردازد.
رویکرد روش شناسانه می تواند راه جمع مناسبی بین دو دسته از آیات و روایاتِ به ظاهر ناسازگار باشد؛ یعنی دسته ای که همگان را به اندیشیدن در آیات قرآن فرامی خواند و دسته ای که راسخان در علم را فهمندگان واقعی قرآن و پیامبر و اهل بیت(ع) را بیان کنندة اسرار و رموز آن برمی شمارد.
درواقع، در این نگاه، هم به نقش ویژه و برجستة سنت در تبیین مقاصد قرآنی، خدشه ای وارد نمی شود و هم به جایگاه ژرف اندیشی های مفسران و محققان در فهم آیات قرآن، بهای لازم داده می شود.
طبق این نگرش، سنت بسان مفسری ساده، صرفاً در پی بیان معانی واژگانی آیات نیست، بلکه افزون بر آن، روش استفاده از قرآن و شیوة برداشت از آیات را می آموزد.
علامه طباطبائی(ره) که از طرفداران این نظریه است و به روش تفسیری قرآن به قرآن پای بند است، بر این باور است که این روش تفسیری، برگرفته از آثار روایی و آموزه های تفسیری اهل بیت(ع) است.
وی که تفسیر المیزان را براساس روش قرآن به قرآن پدید آورده است، جایگاه اهل بیت را در ارتباط با قرآن همانند معلمی خبیر می داند که راه دست یابی به معارف ژرف و دقیق قرآنی را به فراگیران آموزش می دهند. وی تصریح می کند تا مفسر با آموزه های قرآنی اهل بیت(ع) آشنا نگردد، حق ورود به عرصة تفسیر را ندارد.
علامه دراین باره می نویسد: «تنها راهِ تفسیر آن است که از طریق آیات قرآن با روش آیه به آیه آیات قرآن را فهم کنیم و این مهارت با ممارست در روایات تفسیری پیامبر و اهل بیتش و ذوق حاصل از آن به دست می آید و پس از حصول چنین مهارتی می توان به تفسیر پرداخت».8
از مجموع سخنان علامه طباطبائی(ره) به دست می آید که ایشان برای سنت چند نقش اساسی نسبت به قرآن قائل اند که به اختصار به آنها اشاره می شود.
1. تعلیم مفاهیم و حقایق
علامه یکی از نقش های مهم سنت را تبیین الفاظ و تفسیر مشکلات آیات می داند. او در تفسیر آیة «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاُْمِّیِّینَ رَسُولا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»،( جمعه: 2) می نویسد: «مراد از تعلیم کتاب، عبارت است از تبیین الفاظ آیات و تفسیر مشکلات آن، و مراد از تعلیم حکمت، عبارت است از تعلیم معارف حقه ای که قرآن متضمن آن است».9
2. تعلیم روش
منظور از نقش تعلیمی عبارت است از آموزش روش تفسیر قرآن با استفاده از روش آیه به آیه، توسط پیامبراکرم(ص) و اهل بیت(ع) آن حضرت.
از نگاه علامه، اهل بیت به درستی به آموزش این روش اهتمام داشتند و لذا حجم انبوهی از روایات تفسیری، از نوع استدلال به یک آیه برای توضیح آیه ای دیگر است. وی دراین باره می نویسد:
«إنّ جمّاً غفیراً من الروایات التفسیریة الواردة عنهم، مشتملة علی الاستدلال بآیة علی آیة والاستشهاد بمعنی علی معنی»؛10 بسیاری از روایات تفسیری اهل بیت(ع) دربردارندة استدلال به آیه ای بر آیه دیگر و استشهاد به معنایی بر معنای دیگر است».
ایشان در کلامی دیگر در ذیل آیة هفت از سورة آل عمران می نویسند:
ومن هنا یظهر اَن شأن النبیّ(ص) فی هذا المقام هو التعلیم فحسب. والتعلیم إنّما هو هدایة المعلّم الخبیر ذهنَ المتعلّم وإرشاده إلی ما یصعب علیه العلم به والحصول علیه، لا ما یمتنع فهمه من غیر تعلیم، فإنّما التعلیم تسهیل الطریق وتقریب للمقصد؛ از اینجا معلوم می شود که نقش پیامبر در برابر قرآن صرفاً نقش تعلیمی است. و تعلیم عبارت است از اینکه معلّم خبیر، ذهن فراگیر و یادگیرنده را به سوی چیزی که دستیابی به آن برایش دشوار است جهت دهد و ارشاد کند [تا خود به فهم آن نائل شود]، و اما بیان چیزی که اساساً بدون تعلیم برای فراگیرنده ممکن نیست، «تعلیم» نامیده نمی شود. تعلیم همان آسان کردن راه فهم و نزدیک کردن مقصد است.11
3ـ تبیین تفاصیل
مراد از نقش «تبیینی» عبارت است از بیان تفاصیل احکام و جزئیات شریعت توسط پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت.
علامه در این زمینه می نویسد: «آنچه [از تبیان کل شیء بودن قرآن] گفته شد، منافاتی ندارد با اینکه پیامبر(ص) و ائمة اهل بیت(ع) عهده دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت، که از ظواهر قرآن مجید به دست نمی آید، بوده اند».12
علامه در اموری چون آیات فقهی، تفصیل قصص، بیان جزئیات معاد، نقش اهل بیت را افزون بر نقش تعلیمی، واجد ویژگی تبیینی می داند که بدون بیان آنها دسترسی به آن میسور نیست. ایشان در این زمینه می گویند:
نعم تفاصیل الأحکام ممّا لا سبیل إلی تلقّیه من غیر بیان النبیّ کما أرجعها القرآن إلیه فی قوله تعالی: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر: 7) و ما فی معناه فی الآیات، و کذا تفاصیل القصص و المعاد مثلاً؛ آری راهی برای وصول به تفاصیل احکام جز بیان پیامبر(ص) نیست؛ چنان که قرآن نیز در این مورد همگان را به پیامبر اکرم(ص) ارجاع داده و فرموده است: آنچه را پیامبر(ص) برای شما آورده بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی کرده است، برحذر باشید. نیز در تفاصیل قصه های قرآنی، جزئیات معاد راهی جز بیان پیامبر اکرم(ص) نیست.13
البته ممکن است به حسب ظاهر، بیان جزئیات و تفاصیل احکام، تفسیر به معنی اصطلاحی آن محسوب نشود، ولی درواقع این هم به نوعی تفسیر شمرده می شود. چنان که از امام صادق(ع) می خوانیم:
«إنّ رسول الله نزلت علیه الصلاة ولم یسمّ الله لهم ثلاثاً ولا أربعاً حتّی کان رسول الله هو الذی فسّر ذلک لهم ونزلت علیه الزکاة ولم یسمّ لهم من کلّ أربعین درهماً حتّی کان رسول الله(ص) هو الذی فسّر ذلک لهم؛ بر پیامبر(ص) آیات نماز نازل شد در حالی که خداوند در آن سه رکعت یا چهار رکعت بودن را بیان نکرد تا آنکه پیامبر آنها را تفسیر کرد، همچنین آیات زکات نازل شد ولی بیان نشد که از هر چهل، یک درهم را باید بپردازد تا آنکه پیامبر(ص) آن را تفسیر کرد.14
چنان که ملاحظه می شود، برابر این روایت بیان پیامبر حتی نسبت به تعیین رکعات نماز یا جزئیات زکات، از باب تفسیر آیات قرآن شمرده می شود، با این نگاه، تمام احکام فقهی، به نوعی تفسیر قرآن است که اصول آنها در قرآن آمده است.
گفتنی است، بنا به نظر علامه این دو نقش، تنها نسبت به ظاهر قرآن و در حوزة مدالیل لفظی آن است. اما در ارتباط با باطن آیات، جری و تطبیق و تأویل آیات قرآن، روشن است که نقش سنت در آنجا، نقش اساسی تر و محوری تر است.
جان کلام علامه طباطبائی(ره) دربارة نقش روایات معصومین(ع) در تفسیر قرآن به این برمی گردد که ایشان نقش اولی و اصلی معصومین را، «تعلیمی و آموزشی» می دانند، لذا از دیدگاه ایشان رویکرد غالبی و اساسی در روایات تفسیری، «آموزش مهارت تفسیر» به متعلمان است؛ یعنی بیانات تفسیری اهل بیت(ع)، افزون بر بیان مراد خداوند، نوعی مفسرپرور است. اما نقش تبیینی آن مربوط به مواردی چون تفاصیل احکام، بطون، و جری و تطبیق15 است. بنابراین می توان نظر علامه طباطبائی(ره) را دربارة نقش روایات تفسیری به موارد ذیل خلاصه کرد:
1. تعلیم مفاهیم و حقایق (بیان مراد الهی)؛
2. تعلیم روش تفسیر قرآن (در آیات غیر فقهی)؛
3. تبیین تفاصیل احکام و جزئیات شریعت (در آیات فقهی)؛
4. بیان بطن و تأویل آیات (در مقابل معنای ظاهری آیات).
طولی بودن نقش سنت در برابر قرآن از منظر علامه
نکتة دیگری که علامه طباطبائی(ره) در نوشته های خویش به آن تصریح کرده این است که سنت در طول قرآن ایفای نقش می کند، نه در عرض آن. توضیح آنکه قرآن و سنت، دو منبع اصلی در تبیین معارف دینی اند که بین آن دو، رابطة تعاملی متقابلی وجود دارد، به گونه ای که هریک نسبت به دیگری خدماتی را انجام می دهد و از دیگر سو، خدماتی دریافت می کند؛ چنان که حدیث معروف ثقلین نیز، بیانگر همسویی و هم آوایی قرآن و سنت، در فهم معارف دین است.
حال سخن در این است آیا نقش سنت در برابر قرآن، طولی است یا عرضی؟ یعنی آیا قرآن و سنت، هر دو از باب وحی بودن، در عرض هم قرار دارند و هر دو، حجیت خویش را مستقیم به استناد وحیانی بودن دریافت می کنند، یا آنکه سنت در طول قرآن قرار دارد و حجیت خویش را به اعتبار و امضای قرآن کسب می کند؟ به دیگر سخن، آیا باز گشت قرآن و سنت، به دلیل واحدی است و رابطة آنها تنها در اجمال و تفصیل است یا هریک به طور مستقل تبیین و ترسیم بخشی از پیکرة دین را به عهده دارند؟
ناگفته پیدا است که برابر نظریة عرضی بودن سنت در برابر قرآن،16 برای تفسیر آیات، اولویتی بین مراجعه به قرآن (آیات دیگر هم معنی) یا مراجعه به سنت، فرض ندارد. در حالی که طبق نظریة طولی بودن آن، برای فهم آیات قرآن لازم است در مرحلة اول به خود قرآن مراجعه شود، سپس در گام بعدی به عنوان دومین منبع به سنت مراجعه گردد. برابر نظریة طولی، قرآن در رساندن معنی خویش، مستقل است و در گام نخست، به منبعی دیگر نیازی ندارد.
علامه طباطبائی(ره)17 و برخی از شاگردان ایشان،18 نظریة دوم را ترجیح می دهند. اینان بر این باورند که قرآن به عنوان «ثقل اکبر» منبع اول و اصلی برای تفسیر آیات قرآن است و در دلالتش بر مدالیل خود، مستقل از سنت است و نیاز ابتدایی به آن ندارد. ولی سنت به عنوان «ثقل اصغر» حجیت و اعتبار خویش را از قرآن کسب می کند و نسبت به قرآن، شرح و تقریر محسوب می شود.
شاطبی در الموافقات در توضیح طولی بودن سنت در برابر قرآن می نویسد: «سنت از نظر محتوا به قرآن بازگشت می کند؛ چه اینکه سنت، مجملات قرآن را به تفصیل بیان کرده و مشکلات آن را تبیین نموده و مختصرگوییِ آن را بسط می دهد».19
علامه طباطبائی(ره) پس از آنکه برای روایات، شأن تعلیمی ـ تبیینی قائل می شود، می نویسد:
«تعلیمی بودن روایات تفسیری همان چیزی است که تعبیراتی چون «وَأَنزَلْنَا إِلَیْک الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ»(نحل: 44) و «وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»(جمعه: 2) بر آن دلالت دارد. پس بر این اساس، پیامبر به مردم چیزی را می آموزد که خود قرآن بر آن دلالت دارد».20
کلید حل معما به همین کلام علامه برمی گردد. ایشان می گویند: «پیامبر به مردم چیزی را می آموزد که خود قرآن بر آن دلالت دارد». معنی این سخن آن است که بیانات پیامبر و اهل بیت(ع) در تفسیر آیات، راه تشخیص مصداق و مراد را تسهیل می کند. آنچه در باب تعیین مصداق، افزون بر بیان مرادات لفظی در کلام معصومان آمده، مطالبی است که خود قرآن نیز به آن دلالت دارد، هرچند پیش از بیان معصوم توجه کسی به آن معطوف نشده بود. به عبارت دیگر، ما روایات اهل بیت(ع) را در تبیین مصادیق آیات و مرادات آن، به عنوان مطلبی تعبدی به ظاهر قرآن الصاق نمی کنیم، بلکه پس از تأمل در بیانات آنان متوجه می شویم که این مطلب با تعمق بیشتر از خود قرآن نیز قابل برداشت بوده است، هرچند پیش از بیان معصوم به آن نرسیده بودیم.21
از این عبارت علامه به دست می آید که مرادشان از استقلال قرآن، حتی در تشخیص مصادیق و مرادات، مربوط به مقام ثبوت و واقع است. به بیان دیگر، علامه قرآن را در افادة مرادات لفظی و مصداقی مستقل می داند، ولی از آن سو دیگران را در رسیدن به مقاصد آیات، مستغنی از بیان معصوم نمی داند. بلکه دیگران در پناه بیان معصوم به همان می رسند که قرآن آن را فرموده است.
از نگاه علامه عبارت «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نزل الیهم» به خوبی بیانگر این معنی است که بیان پیامبر(ص) جنبة تبیینی و تفسیری بر متن قرآن دارد. یعنی پیامبر چیزی را بیان می کند و توضیح می دهد که خود قرآن واجد اصل آن است؛ یعنی بیان پیامبر تبیین «ما نزل الیهم» (قرآن) است نه آنکه بیان پیامبر، مستقل از قرآن و در عرض آن باشد، زیرا در آن صورت تبیین ما نزل الیهم صدق نخواهد کرد.
همچنین تعبیر به «ثقل اکبر» از قرآن، در برابر تعبیر «ثقل اصغر» دربارة عترت22 یا تعبیر به «اول بودن قرآن»23 و همچنین ذکر آن در مرتبة نخست، همه گویای این حقیقت است که نقش روایات در برابر قرآن، ثانوی و طولی است، نه اوّلی و عرْضی.
افزون بر اینها، تعابیری چون ترجمان القرآن، و قرآن ناطق دربارة اهل بیت(ع)24 یا روایاتی که آشکار بیان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را نوعی شرح و توضیح قرآن معرفی می کند، شواهدی دیگر بر نظریة طولی بودن نقش سنت است.
گذشته از این شواهد، علامه طباطبائی(ره) نظریة طولی بودنِ نقش سنت در برابر قرآن را به چند دلیل دیگر مستند کرده است که در ذیل به آنها اشاره می شود.
الف. وامداری سنت از قرآن در حجیت
به باور علامه طباطبائی(ره)، حجیت قرآن، ذاتی و درونی است؛ یعنی هر انسان منصف و بی طرفی با شنیدن آیات قرآن و تأمل در مضامین بلند و بیان استوار آن، بی درنگ مجذوب و شیفتة آن می شود و به اعجاز آن پی می برد و تردیدی به خود راه نمی دهد که این، کلام خداوند است. ولی حجیت قول و فعل پیامبر(ص)، وامدار قرآن است. چنان که در آیات فراوانی رفتار و گفتار آن حضرت به عنوان الگوی شایسته به طور مطلق مورد تأیید ربّانی قرار گرفته و کسب اعتبار و حجیت نموده است. ازجمله در قرآن می خوانیم: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْک الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم، تا آنچه را به سوی مردم نازل شده است، برای آنها تبیین نمایی»( نحل: 44).
روشن است اگر گفتار پیامبر اکرم(ص) در تبیین آیات قرآن، حجّت نباشد، تبیین پیامبر، لغو و بیهوده خواهد بود. علامه در تفسیر آیة مذکور می نویسد: این آیه بر حجیت قول پیامبر در تبیین آیات قرآن دلالت دارد.25 همچنین در آیه ای دیگر می خوانیم: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را پیامبر به شما می دهد، بگیرید و از آنچه شما را از آن بازمی دارد، دست بکشید».(حشر: 7)
آنچه علامه از این آیه و آیات مشابه استظهار می کند آن است که سنت، حجیت و اعتبار خویش را از این آیات کسب کرده است و چنانچه سنت، در عرض قرآن و مستقل از آن می بود، می بایست همانند قرآن، حجیت آن ذاتی و درونی یا به حکم عقل باشد، در حالی که برابر این آیات، حجیت سنت به امضای قرآن و برگرفته از آن است.
از نگاه علامه وقتی که گفتار و رفتار پیامبر(ص) بدون هیچ قید و شرطی، حجیتش را از قرآن کسب کرده است، حجیت و اعتبار روایات اهل بیت(ع) نیز از طریق قرآن قابل اثبات است. زیرا یکی از اوامر پیامبر(ص) که فریقین آن را به صورت متواتر نقل کرده اند، تمسک به اهل بیت و فرمانبرداری از آنها است، به گونه ای که پیامبر(ص) در حدیث ثقلین، از آنها در کنار قرآن به عنوان یکی از دو ثقل گرانبها یاد کرده و لزوم تمسک به آنان را چون قرآن، همیشگی دانسته است.
پیدا است با این فرض که اطاعت از پیامبر عظیم الشأن(ص) و التزام عملی به همة اوامر و نواهی آن حضرت، براساس حکم الهی، به طور مطلق واجب است، اگر پیامبر(ص) به لزوم پیروی از اهل بیت و اطاعت از آنها برای همیشه و به طور مطلق فرمان دهد، معنای این سخن آن است که مطلق گفتار و رفتار اهل بیت به حکم الهی حجت شرعی است و تخلف از آن، به معنی تخلف از قرآن و احکام الهی است. بنابراین، حجیت و اعتبار قول و فعل اهل بیت(ع) با یک واسطه، مستند به قرآن و برآمده از آن است.
علامه در تفسیر آیة 44 سورة نحل پس از بیان دلالت آیه بر حجیت قول پیامبر در تفسیر آیات می نویسد: تفسیر اهل بیت(ع) نیز به واسطة حدیث متواتر ثقلین و غیر آن، به تفسیر پیامبر ملحق می شود.26 به هرحال وامداری سنت از قرآن در حجیت، گویای این حقیقت است که سنت در عرض قرآن قرار ندارد، بلکه از آنجا که حجیت خویش را از قرآن کسب می کند، در طول آن قرار دارد.
ب. وامداری سنت از قرآن در اعتبار سنجی
پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت آن حضرت در روایات متعددی، قرآن را معیار شناسایی احادیث صحیح از سقیم معرفی کرده اند؛ به این معنی که در صورت ظهور تردید یا تعارض و اختلاف در روایات، می توان آنها را با عرضه بر کتاب (قرآن) بازشناخت و احادیث صحیح را از سقیم تفکیک کرد. این روایات که به عنوان «روایات عَرْض» شناخته می شوند، در منابع روایی فریقین وارد شده اند. ازجمله از امام صادق(ع) می خوانیم: «آنچه را موافق کتاب خدا باشد برگیرید و آنچه را مخالف آن باشد وانهید».27
این نکته، علاوه بر آنکه بیانگر اصالت قرآن و تقدم آن بر سنت است، نشان می دهد که سنت از این حیث نیز وامدار قرآن است؛ یعنی افزون بر آنکه سنت، اصل حجیت خویش را از قرآن دریافت می کند، پس از صدور نیز شناسایی صحت و سقم آن، با عرضه بر قرآن میسر است.
براساس روایات عرضه، قرآن منبع اول و مرجع نخست به شمار می آید و روایات در مرحلة دوم قرار دارند، به گونه ای که تا قرآن آنها را امضا نکند و با محک قرآنی سنجیده نشوند پذیرفتنی نیستند. چنان که در روایتی می خوانیم: «هر حدیثی از ما به شما رسید ولی مورد تصدیق قرآن نبود، باطل است».28
روشن است اگر بنا بود سنت، در عرض قرآن نقش آفرینی کند، دیگر معنی نداشت که با تصدیق و تأیید قرآن، قابل اخذ باشد.
علامه طباطبائی(ره) با اشاره به این دست از روایات (عرضه) می نویسد:
إنّ الأخبار المتواترة عنه(ص)، المتضمّنه لوصیّته بالتمسّک بالقرآن و الأخذ به و عرض الروایات المنقولة عنه(ص) علی کتاب الله، لا یستقیم معناها إلّا مع کون جمیع ما نقل عن النّبی(ص) ممّا یمکن استفادته من الکتاب؛ روایات متواتر از پیامبر(ص) در باب تمسک به قرآن و عمل به آن و عرضة روایات بر آن، معنی ندارد مگر اینکه قائل شویم تمام آنچه از پیامبر(ص) نقل شده، از قرآن قابل استفاده است.29
درواقع، سخن علامه طباطبائی(ره) به این نکته برمی گردد که سنت، در عرض قرآن قرار ندارد تا مستقلاً ناگفته هایی را به عهده داشته باشد، بلکه در طول آن قرار دارد هرچند ما نتوانیم پیش از بیان پیامبر به همة این نکته های قرآنی برسیم.
ج. جامعیت قرآن
ازجمله آیاتی که علامه با تمسک به آنها سنت را در طول قرآن ـ نه مستقل از آن ـ می داند، آیاتی است که از جامعیت قرآن سخن گفته است. بی تردید قرآن کتاب هدایت است و در این باب چیزی را فروگذار نکرده است: «مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیءٍ؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو گذار نکرده ایم»؛(انعام: 38) «وَنَزَّلْنَا عَلَیْک الْکِتَابَ تِبْیَانآ لِّکُلِّ شَیءٍ؛ ما بر تو قرآن را فرستادیم در حالی که بیانگر همه چیز است».(نحل: 89)
در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم:
إنّ الله أنزل فی القرآن تبیان کلّ شیء حتّی والله ما ترک شیئاً یحتاج إلیه العباد حتّی لایستطیع عبد یقول: لو کان هذا أنزل فی القرآن؛ إلّا و قد أنزله الله فیه؛ خداوند در قرآن حکم همه چیز را بیان کرده است. تا آنجا که به خدا سوگند از بیان هیچ حکمی که بندگان به آن نیازمند باشند فروگذار نکرده است، تا بدان حد که هیچ کس نمی تواند ادعا کند که «چه خوب بود اگر این مطلب هم در قرآن می آمد» مگر آنکه همان نیز در قرآن آمده است.30
البته مقصود از جامعیت قرآن این نیست که قرآن تمام علوم و فنون بشری را در خود دارد، بلکه قرآن ـ دست کم ـ تمام اصول و بنیان های معرفتی را که در چارچوب موضوع (انسان) و هدف آن (هدایت) قرار داشته باشد بیان کرده است؛31 چنان که در روایتی می خوانیم: «ما من أمر یختلف فیه إثنان إلّا وله أصل فی کتاب الله؛ هیچ امری نیست که در آن دو نفر اختلاف کنند مگر آنکه برای آن اصلی در قرآن وجود دارد».32
روشن است جامعیت قرآن هنگامی تمام است که روایات را به منزلة فرع و شرح آن بدانیم؛ زیرا اگر سنت، جدا از قرآن، منبع مستقلی به شمار آید، معنایش آن است که قرآن ناقص است و همة مطالب را بیان نکرده، بلکه بیان بخشی از معارف به سنت واگذار شده است، و این با ادعای جامعیت قرآن سازگار نیست.
علامه پس از بیان شأن تعلیمی ـ تبیینی پیامبر(ص) نسبت به آیات قرآن می نویسد:
وهذا هو الذی یدلّ علیه أمثال قوله تعالی «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» و «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ» فالنبی انما یعلم الناس ویبین لهم ما یدلّ علیه القرآن نفسه، [تعلیمی بودن روایات تفسیری] همان چیزی است که آیاتی چون «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» و «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ» بر آن دلالت دارد. بنابراین، پیامبر به مردم چیزی را می آموزد که خود قرآن به آن دلالت دارد.33
همان گونه که پیش از این گذشت، کلید پاسخ به منتقدان در همین سخن علامه نهفته است. مقصود علامه این است که بیانات پیامبر حتی در تشخیص مراد و مصداق آیات، تسهیل کنندة فهم آیات است. آنان چیزی را به عنوان تفسیر می گویند که در قرآن موجود است نه چیزی که ما آن را تعبداً به ظاهر قرآن الصاق کنیم، هرچند دیگران بدون بیان معصوم به آن نکته التفاتی نداشته باشند.
د. منبعیت قرآن برای علوم اهل بیت(ع)
ازجمله شواهدی که علامه در بیان منبعیت قرآن نسبت به سنت بدان توجه کرده، روایاتی است که به صورت ویژه دراین باره وارد شده است. ازجمله در ذیل آیة «وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(آل عمران: 7) روایاتی نقل شده است که نشان می دهد قرآن دارای لایه ها و ساحت های درونی است که جز گروه خاصی از راسخان در علم، از آن آگاهی ندارند.
در این روایات می خوانیم، اهل بیت راسخان در علم اند که از تأویل و بطون قرآن باخبرند. مرحوم کلینی این روایات را در باب «راسخان در علم» گرد آورده است. ازجمله در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله؛ ما آن راسخان در علم هستیم و تأویل آیات متشابه را می دانیم».34
آگاهی گروهی خاص از تأویل آیات، به معنای منبعیت علمی قرآن برای این گروه است. همچنین در روایات دیگری تصریح شده است که قرآن، منبع علوم اهل بیت است، و «علم الکتاب» نزد آنان است.35 لذا بیانات آنان ناشی از دانشی است که از کتاب خداوند سرچشمه گرفته است. چرا چنین نباشد در حالی که قرآن، ریشه در علم ناپیدا کرانة خداوند دارد: «قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ»(فرقان: 6) «لَکِنْ اللهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَیْک أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ».( نساء: 166)
در روایتی از سماعه، یکی از یاران امام هفتم(ع)، می خوانیم که به آن حضرت عرض کرد: آیا آنچه شما می گویید از قرآن و سنت است یا به رأی خویش سخن می گویید؟ امام فرمود: «بل کلّ شیء نقوله فی کتاب الله و سنّة نبیّه؛ آنچه را بیان می کنیم از کتاب الهی و سنت پیامبرش است».36
علامه طباطبائی(ره) با نقل شماری از این دست روایات به این نکته توجه می دهد که قرآن منبع علوم اهل بیت است.37 ازجمله با نقل روایتی از امیرمؤمنان علی(ع) می نویسد:
از آن حضرت سؤال شد: آیا چیزی از وحی نزد شما هست؟ امام در پاسخ فرمود: «لا والذی فلق الحبّة وبرأ النسمة إلّا آن یعطی عبداً فهماً فی کتابه؛ خیر، قسم به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید، جز اینکه خداوند فهم کتابش را به بنده اش عطا کند».
علامه پس از نقل این روایت می نویسد:
هو من غرر الأحادیث وأقلّ ما یدلّ علیه اَن ما نقل من أعاجیب المعارف الصادرة عن مقامه العلمی الذی یدهش العقول مأخوذ من القرآن الکریم؛ این از غرر احادیث است و کمترین چیزی که بر آن دلالت دارد این است که کلمات شگفت آور آن حضرت که از جایگاه بلند علمی امام حکایت می کند و هوش از سر خلایق می برد، همه از قرآن سرچشمه گرفته است.38
بررسی عبارات موهم خلاف علامه در تبیین نظریة استقلال
آنچه تا اینجا از کلمات علامه در باب استقلال قرآن گذشت این بود که علامه در دو مقام وارد این عرصه شده اند: نخست استقلال قرآن در بیان دلالت های لفظی و استعمالی؛ دوم استقلال قرآن در تشخیص مصادیق و مرادات واقعی.
روشن است نگاه ژرف نگر منتقدان به مقام نخست نیست؛ زیرا مشهور علمای شیعه بر خلاف نظر اخباریون، قائل به حجیت ظواهر الفاظ و استقلال قرآن در دلالت های لفظی و استعمالی اند. آنچه نگاه منتقدان را به خود معطوف کرده، محور دوم کلام علامه یعنی استقلال قرآن در تعیین مصداق و مراد آیات است. ولی چنان که گذشت پاسخ منتقدان در این کلام علامه نهفته است که معصوم در تفسیر آیات چیزی را می گوید که قرآن خود واجد آن است (هرچند کسی پیش از بیان معصوم متوجه آن نشود).
به نظر می رسد سخن علامه در این باب وجه جمع مناسبی بین جامعیت و تبیان کل شیء بودن قرآن از سویی و بین مفسر بودن پیامبر و اهل بیت(ع) از سوی دیگر است؛ زیرا برابر این نظریه، هم به جامعیت قرآن خللی وارد نمی شود و هم نیازمندی دیگران به بیان معصوم برای رسیدن به ژرفای قرآن ملحوظ شده است. ولی در عین حال در کلمات علامه عباراتی در تبیین نظریة استقلال قرآن مشاهده می شود که از آن، بوی نفی نیاز به معصوم در تفسیر به طور مطلق استشمام می شود. شاید عبارت های ذیل صریح ترین عبارات علامه باشد که عده ای را بر آن داشته تا نظریة استقلال را به صورت مطلق به وی نسبت دهند. ابتدا این عبارت ها را مرور می کنیم.
ایشان در تفسیر آیة 7 سورة آل عمران ضمن بحث مفصل از محکم و متشابه می گوید:
والمحصل اَن المنهی عنه انما هو الاستقلال فی تفسیر القرآن واعتماد المفسّر علی نفسه من غیر رجوع الی غیره ولازمه وجوب الاستمداد من الغیر بالرجوع الیه وهذا الغیر لا محالة إمّا هو الکتاب أو السنّة وکونه هی السنة ینافی القرآن ونفس السنة الآمرة بالرجوع الیه وعرض الأخبار علیه، فلایبقی للرجوع الیه والاستعداد منه فی تفسیر القرآن الا نفس القرآن.
برابر این عبارت، علامه بر این باور است آنچه در تفسیر به رأی نهی شده آن است که مفسر به نظر شخصی خود تکیه کرده، به غیر خود رجوع نکند. لازمة چنین نهی ای این است که در تفسیر قرآن لازم است به غیر رجوع شود. حال آن غیر یا خود قرآن است یا سنت. اما سنت که نمی تواند باشد؛ زیرا رجوع به سنت در این مقام با خود قرآن منافات دارد (قرآن خود عربی مبین است) و با سنت نیز منافات دارد؛ چون سنت، خود، ما را به قرآن ارجاع می دهد و به عرضة اخبار بر قرآن امر می کند. بنابراین، راهی جز رجوع به خود قرآن و استمداد از آیات آن برای تفسیر نیست.39
این عبارت علامه، انتقادهای فراوانی را متوجه وی ساخت تا جایی که عده ای را بر آن داشت تا علامه را منکر رجوع به سنت در تفسیر معرفی کنند، ولی اگر سخنان قبل و بعد علامه به دقت ملاحظه شود، به ویژه با توجه به مطالبی که در نقش سنت در برابر قرآن از ایشان نقل شد یا دیگر کلماتی که از وی وارد شده است جای تردید باقی نمی گذارد که مقصودشان از استقلال قرآن در تفسیر، نفی رجوع به سنت به صورت مطلق نیست، بلکه این عبارت مربوط به قسمت نخست بحث یعنی استقلال قرآن در بیان دلالت لفظی و استعمالی است که به نوعی ناظر به ابطال قول اخباری ها است که بدون تکیه بر روایت، هیچ چیز را از ظواهر الفاظ قرآن قابل فهم و درک نمی دانند، و حجیتی برای آن، بدون تکیه بر روایات قائل نیستند و فهم ظواهر قرآن را در افادة مرادات تحت اللفظی خود، نیازمند به بیان معصوم می دانند و درواقع استقلالی برای قرآن در این باب قائل نیستند.
شواهدی که از کلمات علامه می توان بر این ادعا اقامه کرد بسیار است؛ در اینجا به نمونه هایی از آن اشاره می شود:
الف. علامه در امتداد همان عبارت پیش گفته از قول اخباری ها نقل می کند: «والحدیث [حدیث الثقلین] دال علی حجیّة قول أهل البیت فی القرآن ووجوب اتباع ما ورد عنهم فی تفسیره والاقتصار علی ذلک»
آنگاه در پاسخ به این تعبیر «والاقتصار علی ذلک» می نویسد:
از روایات فراوانی که از طریق تفسیر آیه به آیه، آیات را تفسیر کرده اند برمی آید که معانی قرآن برای مخاطب غیرمعصوم قابل فهم است و برای ذهن مخاطب غیرمعصوم، امکان رسیدن به آن، با این روش وجود دارد.40
چنان که ملاحظه می شود، در اینجا روی سخن علامه با کسانی است که فهم ظواهر قرآن را به غیرطریق اهل بیت ممکن نمی دانند و معتقدند مفاهیم قرآن تنها برای معصوم قابل دریافت است و برای دیگران مبهم است. ازاین رو، علامه در ادامه به حدیث امام باقر(ع) تمسک می کند که می فرماید: «من زعم اَن کتاب الله مبهم فقد هلک واهلک؛ هر کس گمان کند که کتاب خداوند مبهم است هلاک شد و دیگران را هلاک کرد».41
ب. همچنین علامه در قسمت دیگری از این بحث در پاسخ به اخباری ها که با تمسک به حدیث ثقلین، مدعی انحصار حجیت در اخبار شدند، می نویسد:
والحدیث غیر مسوق لإبطال حجیّة ظاهر القرآن وقصر الحجیّة علی ظاهر بیان أهل البیت(ع) کیف وهو(ع) یقول: «لن یفترقا» فیجعل الحجیّة لهما معاً؛ حدیث [ثقلین] درصدد ابطال حجیت ظاهر قرآن و انحصار حجیت بر ظاهر بیان اهل بیت نیست؛ زیرا پیامبر فرمود: «آن دو از هم افتراق ندارند». بنابراین، حجیت را پیامبر(ص) برای هر دو [کتاب و سنت] قرار داده است.42
چنان که ملاحظه می شود این عبارت به روشنی در ابطال قول اخباری ها است که مدعی اند تنها در صورتی ظاهر قرآن حجت است که روایتی از معصوم در بیان آن رسیده باشد. علامه این انحصار در حجیت را مردود می شمارد. روشن است نفی انحصار حجیت با نفی استقلال متفاوت است.
به بیان دیگر علامه درصدد اثبات حجیت استقلالی ظواهر قرآن است و حجیت استقلالی ظواهر قرآن غیر از انحصار حجیت در قرآن است، بلکه بدین معنی است که قرآن همانند سنت، بدون تکیه بر سنت، در افادة ظاهر الفاظش مستقل است. این سخن چیزی جز سخن مشهور اصولیون از علمای شیعه نیست.
ج. از عبارات صریح علامه، مطلبی است که در این زمینه در کتاب قرآن در اسلام آمده است. وی ابتدا سه راه برای تفسیر قرآن طرح می کند که عبارت اند از:
1. تفسیر آیه به تنهایی با مقدمات علمی و غیرعلمی که در نزد خود داریم؛
2. تفسیر آیه به کمک روایتی که در ذیل آیه از معصوم رسیده است؛
3. تفسیر آیه با استمداد از تدبر و استنطاق معنی آیه از مجموع آیات مربوط و استفاده از روایت در مورد امکان.
آنگاه علامه روش سوم را روشی می شمارد که پیامبر و اهل بیت او در تعلیمات خود به آن اشاره فرموده اند. وی می نویسد:
طریق اول قابل اعتماد نیست و طریق دوم هم درصدر اسلام رایج بود، ولی این طریق در برابر نیازهای نامحدود انسان محدود است. سپس علامه پس از برشمردن کاستی ها و ضعف روایات تفسیری از سویی، و فرمان قرآن و روایات به تدبر در قرآن و مراجعه به آن به این نتیجه می رسد که: «این اخبار [اخبار عرضه] بهترین گواه است بر اینکه آیات قرآن مجید هم مانند سایر کلمات دلالت بر معنی دارند و هم دلالت آنها با قطع نظر از روایت و مستقلاً حجت است».43
چنان که ملاحظه می شود هدف علامه استقلال در دلالت بر معنی و حجیت ظواهر الفاظ است که سخن حقی می باشد و قول مشهور علمای شیعه در باب حجیت ظواهر الفاظ چنین است. سپس علامه در نهایت می نویسد:
پس آنچه از بحث های گذشته روشن شد این است که وظیفة مفسر این است که به احادیث پیغمبر اکرم(ص) و ائمة اهل البیت(ع) که در تفسیر قرآن وارد شده مرور و غور کرده، بر روش ایشان آشنا شود. پس از آن، طبق دستوری که از کتاب و سنت استفاده شد به تفسیر قرآن پردازد و از روایاتی که در تفسیر آیه وارد شد، به آنچه موافق مضمون آیه است اخذ نماید.44
دومین عبارتی که موجب شد عده ای علامه را منکر رجوع به سنت در تفسیر بدانند عبارتی است که علامه در پاسخ به سخنان برخی از علمای اهل حدیث از اهل سنت داده است. وی می نویسد: «ولا معنی لارجاع فهم معانی الآیات ـ والمقام هذا المقام ـ إلی فهم الصحابة وتلامذتهم من التابعین حتّی إلی بیان النبی؛45 ارجاع فهم معانی آیات ـ در این مقام ـ به فهم صحابه و شاگردان ایشان یعنی تابعان صحابه بلکه به بیان پیامبر اکرم(ص) جا ندارد».
روشن است اگر عبارت علامه به همین مقدار تقطیع شده مورد قضاوت قرار گیرد ظاهر این عبارت، موهم همین معنی است که عده ای تصور کرده اند و با آن تصور بر علامه خرده گرفته اند که چگونه شخصیتی چون علامه با آوردن عبارت «حتی إلی بیان النبی» رجوع به سنت را انکار کرده است؟ ولی اگر دقت شود و محط کلام علامه در کانون توجه قرار گیرد، به خوبی کلمات علامه بیانگر آن است که وی در این عبارت در مقام جواب دادن به کسانی است که می گویند اگر در تفسیر آیه ای، از صحابه و تابعین چیزی به ما نرسیده باید در تفسیر آیات سکوت کرد. علامه در پاسخ اینها می گویند چنین منطقی با آیة «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً» که در مقام تحدی و مبارزه طلبی است سازگار نیست؛ زیرا قرآن در این آیه عموم مردم اعم از کافر و مؤمن را به تحدی فراخوانده است و چون در مقام تحدی، طرف مقابل هنوز به پیامبر ایمان نیاورده است نمی توان به او گفت که با مراجعه به بیان پیامبر، به فهم قرآن دستیاب؛ لذا علامه در کلام خود، با تعبیر «والمقام هذا المقام» به این نکته توجه داده است که منظورخصوص مقام تحدی است تا از سخنان وی اطلاق استفاده نشود.
نتیجه گیری
نظریة علامه طباطبائی(ره) دربارة «استقلال قرآن در دلالت» ازجمله موضوعات بحث انگیز نزد پژوهشگران قرآنی در یکی دو دهه اخیر بوده است. ایشان در دو اثر خود: قرآن در اسلام و تفسیر المیزان به تبیین این نظریه پرداخته اند. عده ای بدون توجه به صدر و ذیل کلمات علامه، وی را معتقد به استغنای مطلق قرآن از سنت دانسته اند. در این تحقیق نشان داده شد که کلام ایشان در دو مقام است: در قسمت نخست سخنشان ناظر به ابطال نظریة اخباری ها در باب عدم استقلال قرآن در دلالت لفظی است، و بخش دوم کلامشان در باب استقلال قرآن در بیان مصادیق و مرادات واقعی ناظر به مقام واقع و ثبوت است که هرچند دیگران بدون تکیه بر بیان معصوم به آن راه ندارند، معصوم در بیان تفسیر آیات چیزی را می گوید که قرآن خود بر آن دلالت دارد.
علامه برای پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت چند نقش مهم در مورد قرآن قائل است که عبارت اند:
1. تعلیم مفاهیم و حقایق آیات؛
2. تعلیم روش تفسیر قرآن؛
3. تبیین تفاصیل احکام و جزئیات شریعت.
همچنین علامه بر این باور است که نقش محوری سنت در برابر قرآن روش شناسانه است و سنت در طول قرآن نقش ایفا و حجیت خویش را از قرآن کسب می کند.
افزون بر این موارد در این نوشتار روشن شده است که اساساً علامه در این باب نظریة خاصی ارائه نداده است. آنچه ایشان آورده در محور نخست همان حرف مشهور علمای شیعه در حجیت ظواهر قرآن است و در بخش استقلال قرآن در تشخیص مراد و مصداق نوعی وجه جمع بین جامعیت و تبیان کل شیء بودن قرآن و حفظ جایگاه پیامبر و اهل بیت در تفسیر است. بنابراین، استفاده از واژة «نظریه» در این بحث برای هماهنگی با عرف پژوهندگان این عرصه بوده است.
پی نوشت ها:
1. این کتاب در سال 1384 شمسى توسط انتشارات علمى و فرهنگى چاپ و منتشر شده است.
2. این مقاله در سال 1387شمسی در کتاب معرفت قرآنى جلد چهار، توسط پژوهشگاه قرآن و اندیشه به چاپ رسید.
3. این کتاب در سال 1386 توسط انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه چاپ شد.
4 برای نمونه، نشست «مفهوم شناسی تفسیر قرآن به قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی» (1) و (2)، قرآن شناخت، ش 1، ص 205 ـ 241 و ش 2، ص 193 ـ 224.
5. سیدمحمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام، ص 24-25. شبیه این مبحث را استاد فرزانه آیت الله جوادى آملى در تفسیرش آورده است. ر.ک: تفسیر تسنیم، ج1، ص 64 به بعد.
6. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج1، ص 9-11.
7. ر.ک: همان، ج 1، ص 12.
8. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج3، ص 87 و نیز ر.ک: قرآن در اسلام، ص 63-64.
9. محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 265.
10. همان، ج 3، ص 87.
11. همان، ص 85.
12. همان، سیدمحمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام، ص 25ـ26.
13. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 3، ص 84.
14. محمدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 285ـ286؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 35، ص 210.
15 به عقیده علامه بسیاری از روایات ذیل آیات مربوط به بیان معنای بطنی آیات (در مقابل معنای ظاهری آیات) است. برای نمونه ر.ک: (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج5، ص 218؛ ج 8، ص 208؛ ج 12، ص 225.
16. برخى از قرآن پژوهان معاصر، حجّیت سنّت را نه از قرآن بلکه به استناد «وحیانى بودن آن» مى دانند و لذا سنت را در عرض قرآن دانسته و از آن به عنوان «دوگانه محورى» یاد کرده اند. مراجعه شود به رابطه متقابل کتاب و سنّت، از دکتر على نصیرى. ص 278 به بعد.
17. سیدمحمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام، ص 24ـ27.
18. ر.ک: جوادى آملى، تفسیر تسنیم، ج1، ص 64.
19. شاطبى، الموافقات، ص 677ـ678؛ محمود ابوریّه، أضواء على السنة المحمدیة، ص 40.همچنین محمود ابوریّة، از قول شاطبى نقل مى کند: «إنّ السنّة بمنزلة التفسیر و الشرح لمعانی أحکام الکتاب و دلّ على ذلک قوله تعالى: (لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِمَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ).
20. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 3، ص 85.
21 ر.ک: نشست علمی مفهوم شناسی تفسیر قرآن به قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی (1)، قرآن شناخت، ش1، ص 221ـ225.
22. در روایت ثقلین مى خوانیم: «... الثقل الأکبر کتاب الله... و الثقل الأصغر عترتى و اهل بیتی» (صفار، بصائر الدرجات، ص 434).
23. در برخى از تعبیرات آمده است: «إنّی تارک فیکم الثقلین أوّلهما کتاب الله...» (مسلم، صحیح مسلم، ج 7، ص 122).
24. در عبارتى از امیرمؤمنان علی(ع) مى خوانیم: «هذا القرآن إنّما هو خطّ مسطور بین الدّفتین لا ینطق بلسان ولابدّ من ترجمان؛ این قرآن، تنها خطىاست که بین دو جلد قرار گرفته است، به ناچار باید سخنگویى داشته باشد». (نهج البلاغه، خطبه 125). همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «هذاکتاب الله الصامت و أنا المعبِّر عنه فخذوا بکتاب الله الناطق؛ این کتاب ساکت ـ و بى زبان ـ خداست، من سخنگوى او هستم، پس به کتاب ناطق خداوند،(یعنى على و فرزندانش) تمسک جوئید». (العمدة ابن بطریق، ص 330، موسوعة الإمام على(ع)، ج 8، ص 207). از امام باقر(ع) مى خوانیم که: «نحن تراجمةوحی الله؛ ما اهل بیت بازگو کنندگان وحى الهى هستیم» (صفار، بصائر الدرجات، ص 124؛ کلینى، کافى، ج 1، ص 192).
25. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 261.
26. همان.
27. کلینى، کافى، ج 1، ص 69؛ صدوق، امالى، ص 449؛ مجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 227.
28. برقى، محاسن، ج 1، ص 221؛ مجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 242.
29. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 3، ص 85.
30. برقى، محاسن، ج 1، ص 267؛ کلینى، کافى، ج 1، ص 59.
31. ر.ک: محمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام، ص 22.
32. شیخ کلینى، کافى، ج 1، ص 60؛ علامه مجلسى، بحارالانوار ج 89، ص 100.
33. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج3، ص 85.
34. کلینى، کافى، ج 1، ص 213؛ بصائر الدرجات، ص 224؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 199.
35. رعد: 43 (وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللهِ شَهِیدآ بَیْنِى وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ) در روایات وارد شده است که امام باقر(ع) مى فرمود:«إیّانا عَنى». (کلینى، کافى، ج 1، ص 229). در تفسیر ثعلبى از ابن حنفیه روایت شده است: «مَن عنده علم الکتاب، قال: هو علی بن أبیطالب(ع)».(ثعلبى، تفسیر ثعلبى، ج 5، ص 302).
36.صفار، بصائر الدرجات، ص 321؛ علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 173.
37. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 228.
38. همان، ج3، ص 74.
39. همان، ص 77.
40. همان، ص 86-87.
41. همان، ص 87.
42. همان، ص 86.
43. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام، ص 61-63.
44. همان، ص 63-64.
45. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 3، ص 84.
منابع
ابن بطریق، العمده، قم، جامعه مدرسین، 1407ق.
ابوریّه، محمود، أضواء علی السنّة المحمدیّة، چ پنجم، بی جا، بطحاء، بی تا.
اشقر، محمد سلیمان، افعال الرسول ودلالتها علی الأحکام الشرعیه، چ دوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1408ق.
برقی، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1370ق.
ثعلبی، تفسیر ثعلبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، چ دوم، قم، إسراء، 1379.
شاطبی، ابواسحاق محمد، الموافقات فی اصول الشریعه، بیروت، دارالکتب العربی، 1423ق.
صدوق، محمد، امالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417ق.
صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، تحقیق میرزا حسن کوچه باغی، تهران، منشورات اعلمی، 1404ق.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.
ـــــ ، المیزان فی تفسیر القرآن، چ سوم، قم، اسماعیلیان، 1393ق.
کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامی، 1363ش.
نصیری، علی، رابطه متقابل کتاب و سنت، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386ش.
نصیری علی و گروه قرآن پژوهی، معرفت قرآنی، یادنگار آیة الله معرفت، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387.
نفیسی، شادی، روش شناسی نقدو فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبائی در المیزان، بی جا، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1384.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی(ع)، قم، دارالحدیث، 1425ق.
مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی جا.
میری، سیدسعید، درآمدی بر مکتب حدیثی علامه طباطبائی در تفسیر، (پایان نامه) استاد راهنما، محمد کاظم شاکر.
نشست «مفهوم شناسی تفسیر قرآن به قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی»، قرآن شناخت، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان 1387
نشست «مفهوم شناسی تفسیر قرآن به قرآن از دیدگاه علامه طباطبائی»، قرآن شناخت، سال اول، شماره دوم، بهار و تابستان 1387.