تأملی در طولی و نسبی بودن بطون قرآن از منظر علامه طباطبائی
Article data in English (انگلیسی)
سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 8، پاییز و زمستان 1390، صفحه 171 ـ 184
Quran Shinakht, Vol.4. No.2, Fall & Winter 2011-12
علی اکبر بابایی*
چکیده
یکی از مباحث مهم و مؤثر علوم قرآنی در فهم و تفسیر قرآن، شناخت چیستی و چگونگی بطون (معانی باطنی) قرآن است. از کتاب قرآن در اسلام و برخی مباحث المیزان استفاده می شود که علامه طباطبائی(ره) بطون قرآن را طولی و نسبی می داند. در این نوشتار، نخست دیدگاه ایشان دربارة طولی و نسبی بودن بطون قرآن با استناد به عبارت هایی از دو کتابِ یادشده بیان می شود، سپس تأمل هایی که در حاشیة دیدگاه ایشان به نظر می رسد، در بوتة داوری اندیشمندان و پژوهشگران قرار می گیرد.
کلیدواژه ها: باطن قرآن، علامه طباطبائی(ره)، بطون طولی قرآن، نسبیت بطون قرآن، المیزان، قرآن در اسلام.
* استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه quranmag@qabas.net
دریافت: 29/8/90 ـ پذیرش: 4/2/91
مقدمه
در اصل وجود بطن و باطن (معنای باطنی) برای آیات قرآن تردید و اختلافی نیست و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد؛1 ولی در بیان چیستی و چگونگی معانی باطنی آیات قرآن دیدگاه ها و بیانات مفسران و دیگر دانشمندان بسیار مختلف است.2 شناخت واقعیت چیستی باطن قرآن، هم در شناخت قرآن کریم و گسترة معانی و معارف آن اثر دارد و هم در آگاه شدن به روش صحیح تفسیر باطن آن و هم در برخورد صحیح با روایات تفسیری. برای مثال، اگر کسی ظاهر قرآن را به الفاظ آن یا به الفاظ و معنایی که بدون نیاز به تفسیر و تدبر از آن فهمیده می شود اختصاص دهد و باطن قرآن را معنایی بداند که با تدبر و تفکر افراد عادی فهمیده می شود، اولاً معانی و معارف قرآن را به آنچه با تدبر و تفکر از آیات فهمیده می شود محدود می داند؛ ثانیاً فهم و تفسیر تمام باطن قرآن را برای افراد عادی ممکن می داند؛ ثالثاً روایاتی را که از معنایی برای آیات خبر داده اند که با تدبر افراد عادی فهمیده نمی شود انکار می کند یا به آنها اعتنا نمی کند اما اگر کسی اعتقاد پیدا کند که بطون قرآن بخش عظیمی از معانی و معارف است که آیات قرآن با زبانی ویژه بر آنها دلالت دارد و فقط پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) که به زبان ویژه قرآن آگاه اند توانایی فهم آن را دارند و دیگران جز به عنایت و کمک آنان نمی توانند به آن بخش از معارف قرآن پی ببرند، چنین کسی نه معانی و معارف قرآن را به آنچه با تدبر و تفکر افراد عادی فهمیده می شود محدود می داند و نه روایات بیان کنندة معانی فراعرفی و فوق فهم افراد عادی برای آیات را انکار می کند، و برای فهم بخشی از معانی قرآن کمک گرفتن از بیانات و روایات پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را لازم می داند.
مفسر بزرگ، علامه طباطبائی(ره)، در چیستی و چگونگی بطون قرآن و معانی باطنی آن، دیدگاه ویژه ای دارد. ایشان ظاهر و باطن قرآن را طولی و نسبی دانسته و در بیان آن گفته اند که از آیات، معانی متعددی در طول یکدیگر فهمیده می شود و هر معنایی نسبت به معنایی که فهم آن آسان تر است باطن قرآن و نسبت به معنایی که از آن عمیق تر و با تحلیل دقیق تر فهمیده می شود ظاهر آن است. با توجه به عظمت شخصیت علامه و آثاری که دیدگاه وی در چگونگی باطن قرآن می تواند در فهم معانی قرآن و روش تفسیر آن و برخورد با روایات تفسیری داشته باشد، اهمیت دارد که دیدگاه ایشان بیان و بررسی و تأمل هایی که در دیدگاه ایشان به نظر می رسد، در معرض داوری اندیشوران و محققان قرار گیرد؛ ازاین رو، ابتدا دیدگاه ایشان را با استفاده از عبارت های قرآن در اسلام و المیزان بیان می کنیم و سپس تأمل های حاشیه ای خود را ارائه می دهیم.
دیدگاه علامه طباطبائی
علامه طباطبائی(ره) در کتاب قرآن در اسلام در بیان ظاهر و باطن داشتن قرآن مجید آیة «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً» (نساء: 36) را ذکر کرده و فرموده است:
«ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بت ها است؛ چنان که می فرماید: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ» (یس: 60). ولی با تأمل و تحلیل معلوم می شود که پرسش بت ها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیرخدا است و بت بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد... و با تحلیلی دیگر معلوم می شود که در طاعت و گردن گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنان که از غیر نباید اطاعت کرد، از خواست های نفس در برابر خدای متعال نباید اطاعت و پیروی نمود... و با تحلیل دقیق تری معلوم می شود که اصلاً به غیرخدای متعال نبایدالتفات داشت و از وی غفلت نمود؛ زیرا توجه به غیرخدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر او است واین ایمان روح عبادت و پرستش می باشد. خدای متعال می فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» تا آنجا که می فرماید: «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف: 179)؛ [بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم ... آنها همان غفلت کنندگان از خدا هستند]». چنان که ملاحظه می شود از آیة کریمة «وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً» [آنچه] ابتدائاً فهمیده می شود اینکه نباید بت ها را پرستش نمود و با نظری وسیع تر اینکه انسان از دیگران به غیر اذن خدا پرستش نکند و با نظری وسیع تر از آن این انسان حتی از دلخواه خود نباید پیروی کند و با نظری وسیعتر از اینکه که نباید از خدا غفلت کرد و به غیر او التفات داشت. همین ترتیب یعنی ظهور یک معنای سادة ابتدایی از آیه و ظهور معنای وسیع تری به دنبال آن و همچنین ظهور و پیدایش معنایی در زیر معنایی در سرتاسر قرآن مجید جاری است و با تدبر در این معانی معنای حدیث معروف که از پیغمبر اکرم(ص) مأثور و در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است «ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الی سبعة ابطن» روشن می شود. بنابرآنچه گذشت، قرآن مجید ظاهر دارد و باطن(یا ظهر و بطن) که هر دو از کلام اراده شده اند، جز اینکه این دو معنی در طول هم مرادند نه در عرض همدیگر، نه ارادة ظاهر لفظ ارادة باطن را نفی می کند و نه ارادة باطن مزاحم ارادة ظاهر می باشد.3
در تفسیر المیزان نیز پس از بیان انطباق شماری از آیات بر مصادیق آنها مانند: انطباق آیة «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» توبه: (120) بر گروهی از مؤمنان موجود در زمان های متأخر از نزول آیه، انطباق آیات جهاد بر جهاد با نفس و... فرموده است:
از اینجا ظاهر می شود، اولاً برای قرآن به حسب مراتب و مقاماتِ اهل آن، مراتبی از معانی مراد است. و ثانیاً ظهرو بطن دو امر نسبی هستند. هر ظهری نسبت به ظهر آن بطن است و بالعکس (یعنی هر بطنی نسبت به بطن آن ظهر است)؛ چنان که از روایت بعد ظاهر می شود. در تفسیر عیاشی از جابر روایت شده است که گفت: «سألت ابا جعفر(ع) عن شیء من تفسیر القرآن فاجابنی ثم سألته ثانیة فاجابنی بجواب آخر. فقلت: جُعِلْتُ فداک! کنتَ اجبتَ فی المسئلة بجوابٍ غیر هذا قبلَ الیوم! فقال: یا جابر! ان للقرآن بطناً و للبطن بطن وظهراً وللظهر ظهر. یا جابر! لیس شیءٌ ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن. إن الآیة تکون اولها فی شیء و اوسطها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل ینصرف علی وجوه؛4 [از ابا جعفر امام باقر(ع) چیزی از تفسیر قرآن را پرسیدم، به من پاسخ داد. سپس دوباره آن را پرسیدم، با جواب دیگری مرا پاسخ داد. گفتم: فدایت شوم، قبل از امروز در این مسئله با جوابی غیر این جواب پاسخ داده بودی! فرمود ای جابر به راستی برای قرآن بطنی است، و برای آن بطن نیز بطنی است، و برای قرآن ظاهری است و برای آن ظاهر نیز ظاهری است. ای جابر از عقول مردان چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست؛ همانا آیه، آغاز آن درباره چیزی است و وسط آن درباره چیزی است و آخر آن درباره چیزی است وحال آنکه آن، کلام پیوسته ای است که به وجوهی انصراف دارد].
از آنچه نقل شد اولاً به دست آمد منظور از طولی بودن بطون این است که معانی متعددی که از یک آیه اراده شده است، هریک از تحلیل معنای دیگر به دست می آید؛ به این ترتیب که از تحلیل معنای ظاهر آن معنای دیگری به دست می آید که بطن اول آن است و از تحلیل بطن اول آن معنای باطنی دیگری معلوم می شود که بطن دوم آن است و از تحلیل بطن دوم بطن سوم فهمیده می شود و هکذا. منظور از نسبی بودن بطون نیز این است که معانی متعددی که در طول یکدیگر از یک آیه فهمیده می شوند، هریک نسبت به معنایی که این معنی از تحلیل آن به دست آمده باطن است و نسبت به معنایی که از تحلیل این معنی به دست می آید ظاهر است. بنابراین، نخستین معنایی که از ظاهر آیه فهمیده می شود، ظاهر آیه است و باطن نیست و آخرین معنایی که معنای دیگری از تحلیل آن به دست نمی آید باطن آیه است و ظاهر نیست؛ ولی به نظر مرحوم علامه معانی دیگر هم ظاهر هستند و هم باطن. ثانیاً معلوم شد مستند طولی و نسبی بودن بطون، تحلیل مفاد بعضی از آیات، و ظاهر برخی روایات مانند روایت جابر است.
تأمل هایی در دیدگاه علامه طباطبائی(ره)
در دیدگاه علامه طباطبائی(ره) و سخنانی که از ایشان در بیان آن دیدگاه نقل شد، تأمل ها و نکاتی شایان ذکر است:
1. در آیة کریمة «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً...» (نساء: 36) ظاهر جملة «و لا تشرکوا به شیئاً» با قطع نظر از جمله های قبل و بعد و با توجه به اطلاق «لاتشرکوا» و عموم «شَیْئاً» که نکره در سیاق نفی است، نهی از شریک قراردادن هر چیزی برای خدا در هر امری از امور است؛ یعنی آشکارا، هم دلالت می کند که هیچ چیزی را نباید شریک خدا قرار داد و هم افاده می کند که در هیچ امری از امور نباید برای خدا شریک قائل شد، نه در خلق و تدبیر و نه در اطاعت و نه در محبت و التفات. در نتیجه، همة مراتبی را که ایشان با تحلیل از آیه استفاده کرده اند، از ظاهر این جمله به دست می آید، ولی با مسبوق بودن این جمله به جملة «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ» چه بسا در اطلاق آن تأمل شود و در خصوص شرک در عبادت ظهور پیدا کند که در این صورت نیز عموم آیه بت ها و غیر بت ها اعم از خود و دیگران و هر مخلوق دیگر را شامل می شود و منع از شریک قراردادن آنها برای خدا در عبادت به هر معنایی که باشد، از ظاهر آیه استفاده می شود و از این جهت مرتبه ای در معنای آیه وجود ندارد. پس اگر عبادت به معنای پرسش و نهایت فروتنی باشد ـ که ظاهر نیز همین است ـ مدلول آیه نهی از پرستش غیرخدا اعم از بت ها و غیر بت ها و شریک قراردادن آنها در پرستش خدا است و پیروی از دلخواه در برابر خدا و التفات به غیرخدا و غفلت از خدا اگر به نحوی باشد که از نظر عرفی پرستش غیرخدا به شمار آید، نهی آیه آن را نیز دربرمی گیرد و منع از آن، از ظاهر آیه فهمیده می شود و اگر به نحوی باشد که پرستش خدا بر آن صدق نکند، نه ظاهر آیه بر منع از آن دلالتی دارد و نه با تحلیل می توان آن را از آیه فهمید؛ زیرا در صورتی می توان با تحلیل نهی را به غیر آنچه در ظاهر آیه به آن تعلق گرفته است تعمیم داد که با تحلیل مناط قطعی تعلق نهی به آن چیز به دست آید و وجود آن مناط در مورد تعمیم محرز باشد و با هیچ تحلیلی نمی توان مناط قطعی نهی از پرستش را در مطلق پیروی از دلخواه خود یا التفات به غیرخدا احراز کرد. پرستش و نهایت فروتنی کجا و مطلق پیروی از دلخواه یا التفات به غیرخدا و غفلت از خدا کجا! و آیه دلالت کننده بر اینکه غافلان، اهل جهنم اند، اولاً مطلق غفلت از خدا را شامل نمی شود و بر فرض شمول، آن آیه دلالتی ندارد که در این آیه نیز چنین معنایی مراد است. اما اگر عبادت در این آیه به قرینة جمله های بعد به معنای انجام دادن کارهای نیکو برای خوشنودی خدا باشد، همان طور که خود ایشان در تفسیرآیه فرموده اند: مدلول آیه نهی از شریک قراردادن غیر در مطلق اعمال نیکو برای خدا است و باز شمول آیه نسبت به غیر بت ها و منع پیروی از دلخواه و التفات به غیرخدا در حد شریک قرار دادن خود و دیگران در اعمال نیکو برای خدا مدلول ظاهر آیه کریمه است و مازاد بر آن را به وجهی که گذشت، حتی با تحلیل نیز نمی توان از آیه فهمید. بنابراین، در مدلول این آیة کریمه مرتبه ای وجود ندارد و خود علامه نیز در جایی که این آیه را تفسیر کرده است، مدلول ظاهر آن را به دلیل جمله های بعد توحید عملی (اتیان اعمال نیکو برای خوشنودی خدا و ثواب آخرت نه برای پیروی از دلخواه و شرک به خدا) دانسته و مرتبه ای برای آن قائل نشده است.5
2. برفرض که در معنای این آیه و آیات دیگر، مراتب طولی باشد و هر مرتبه ای با تحلیل مرتبة قبل به دست آید، از دو حال خارج نیست: یا آنچه با تحلیل به دست می آید طبق قواعد ادبی و اصول عقلایی محاوره است یا طبق آن نیست. اگر طبق قواعد و اصول نامبرده نباشد که اعتبار ندارد و نمی توان آن را مدلول و مراد آیه دانست و اگر طبق قواعد و اصول نامبرده باشد که در عرف عقلا از ظاهر آیات به شمار می آید؛ زیرا در نظر عرف ظاهر کلام اعم است از معنایی که دلالت کلام بر آن بدون بیان آشکار باشد و معنایی که دلالت کلام بر آن پس از تحلیل و تدبر لازم در مرتبة بعد آشکار گردد و لذا دلالت مفهومی کلام و آنچه با تنقیح مناط قطعی و قیاس اولویت با مساوات یا با دلالت اقتضا و ایما از کلام فهمیده می شود، از ظواهر کلام به شمار می آید و مشمول حجیت ظواهر است. پس، این مراتب بر فرض وجود، از مراتب ظاهر آیات کریمه است و باطن آیات چیز دیگری است و اگر هم باطن نامیده شوند، یا غیر آن باطنی است که در روایات برای آیات کریمه بیان شده است، یا دست کم قسمی از آن است؛ چون روشن است که بسیاری از باطن هایی را که در روایات برای آیات بیان شده، با تحلیلی که طبق اصول عقلایی محاوره معتبر باشد نمی توان از آیات کریمه فهمید. برای مثال، در روایتی اهل بیت (ع) از معانی باطنیِ «الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها» (سباء: 18) و دانشمند انی که واسطه بین ایشان و مردم اند از معانی باطنی «قری ظاهره» در همان آیه به شمار آمده اند.6 کلمات «القری» و «قری» با توجه به سیاق ظهور دارند در اینکه مراد از آنها شهرهایی است که قوم سبا در آنها رفت و آمد داشته اند7 و با هیچ تحلیلی نمی توان اهل بیت(ع) و دانشمندان واسطه بین آنان و مردم را مرتبه ای در طول معنای ظاهری آن کلمه ها بیان کرد. همچنین قرآن کریم با دلالت ظاهر و باطن خود همه چیز را بیان کرده است «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» و با تحلیل مزبور نمی توان همه چیز را از قرآن کریم به دست آورد.8 پس اگر در معانی آیات مراتب طولی و جود داشته باشد و هر مرتبه ای با تحلیل مرتبه قبل به دست آید و غیر از مرتبة اول بقیة مراتب از بطون آیات به شمار آید، قطعاً بطون قرآن منحصر به آن نیست و برای آن بطونی است که با دقیق ترین تحلیل نیز نمی توان آن را از آیه به دست آورد.
3. همچنین اگر در معانی آیات مراتب طولی باشد و غیر از مرتبة اول سایر مراتب از بطون آیات به شمار آید، نسبی بودن بطون به معنایی که گذشت، بنابراین است که به هر بطنی به لحاظ معنایی که تحت آن است ظهر یا ظاهر گفته شود و این شاهدی ندارد، بلکه در فرضی که آن مراتب از بطون آیات باشد، صحیح نیست که به آنها ظهر یا ظاهر گفته شود؛ همة آنها معانی باطنی و غیر ظاهرند، جز اینکه در بطنیت و خفای آنها مراتبی هست، خفا و بطنیت بعضی از بعض دیگر بیشتر است. همان طور که اگر آن مراتب را به لحاظ اینکه دلالت کلام بر آن طبق قواعد ادبی و اصول و عقلایی محاوره هرچند با تحلیل آشکار است، از ظواهر کلام به شمار آوردیم، هیچ یک از آن ظواهر را نباید به لحاظ مرتبه پیش از آن باطن نامید؛ همة آنها ظاهر هستند، لکن در ظهور آنها مراتبی هست. بعضی از مراتب پیش از مرتبة دیگر آشکار می شود. نسبی بودن برحسب فهم افراد ـ به این معنا که بعضی از مراتب ظاهر آیات برای افرادی که دارای صفای ذهن و درک صحیح و استعداد قوی بوده و پس از تحصیل مقدمات لازم ممارست بیشتری در فهم مفاد آیات داشته اند آشکار است، برای غیر آنان باطن است ـ انکارپذیر نیست و حتی می توان گفت تقسیم احکام و معارف قرآن به ظاهر و باطن، ویژه غیر را سخان در علم (نبی اکرم و ائمه معصومین(ع)) است، و گرنه برای آنان همة معارف و احکام قرآن ظاهر و آشکار است.
4. هیچ یک از روایت «سبعهًْ ابطن» و روایت جابر از نظر سند قابل اعتماد نیستند. روایت«سبعة ابطن»در کتاب عوالی الئالی مرسل(بدون سند) از رسول خدا(ص) نقل شده،9 و فیض کاشانی در مقدمة چهارم بدون سند با تعبیر «وعنه(ع)» و در مقدمة هشتم نیز بدون سند با تعبیر «و فی روایه اخری» آن را آورده،10 و در مستدرک سفینة البحار نیز از تفسیر صافی نقل شده است11 که اعتبار سندی نداشتن این نقل ها روشن است. روایت جابر در تفسیر عیاشی که علامه آن را از آنجا نقل کرده، مرسل است و در محاس برقی نیز که مسند است، سند آن به واسطة بشر یا شریس و ابشی ضعیف است؛12 چون وثاقت وی ثابت نیست13 و از نظر دلالت گرچه با توجه به عبارت «وللبطن بطن» در روایت جابر، و «لبطنه بطن الی سبعة ابطن» در روایت دیگر دلالت آن دو بر وجود مرتبه یا مراتب طولی برای باطن قرآن آشکار است و حتی روایت دوم بر تعدد مراتب بطون تا هفت مرتبه و روایت اول بر وجود مرتبه برای ظاهر قرآن نیز دلالت دارد، ولی در اینجا دو نکته شایان توجه است:
یک. از هیچ یک از این دو روایت استفاده نمی شود که بطن قرآن معنایی است که از تحلیل ظاهر آن به دست می آید و در طول آن است، بلکه در هر دو روایت ظهر و بطن در عرض هم قرار گرفته و برای بطن در هر دو روایت و برای ظهر در روایت جابر مرتبه بیان شده است. بلی، در روایت جابر به نقل دیگر عیاشی آمده است: «و للبطن ظهراً»14 که از آن می توان استفاده کرد بطن قرآن مرتبة زیرین ظهر آن است، ولی این نقل علاوه بر ارسال مبتلا به معارض است.15
دو. نسبی بودن بطون به معنایی که در کلام علامه است ـ که یک معنی نسبت به معنای فوق آن باطن و نسبت به معنای تحت آن ظاهر باشد ـ از هیچ یک از این دو روایت استفاده نمی شود. با توجه به توضیحی که در تأمل سوم بیان شد، وجه آن روشن است، بلکه در هر دو روایت بطن در مقابل ظاهر قرار گرفته است و از آن استفاده می شود باطن قرآن ظاهر آن نیست و به عکس.
بعضی از استادان در ذیل روایت حمران از روایات بسیاری که بر معانی طولی برای قرآن دلالت دارد خبر داده اند،16 ولی با تتبع در روایات بطون غیر از مرسل «سبعة ابطن» و روایت جابر روایت دیگری یافت نشد که قابل استدلال برای طولی بودن معانی قرآن باشد.
ممکن است برخی تصور کنند که روایت سکونی بر مدعای یاد شده دلالت دارد؛ از این رو، آن را نیز ذکر و بررسی می کنیم.
کلینی(ره) در کافی ضمن حدیث مفصلی از سکونی از امام صادق از پدرانش(ع) از رسول خدا(ص) چنین روایت کرده است:
...فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن.... وله ظهر وبطن فظاهره حکم وباطنه علم ظاهره انیق وباطنه عمیق له نجوم وعلی نجومه نجوم...؛17 ...پس وقتی که فتنه ها مانند پاره های شب تاریک بر شما پوشیده و مبهم شد، به قرآن روی آورید... و برای آن ظهری و بطنی است. پس ظاهر آن حکم و باطن آن علم است. ظاهر آن نیکو و زیبا و باطن آن عمیق و ژرف است. برای آن ستارگانی است و بر ستارگانش نیز ستارگانی است... .
در سند این روایت از جهت نوفلی (حسین بن یزید) و سکونی (اسماعیل بن مسلم) بحث هست؛ زیرا برای هیچ یک از این دو راوی توثیق خاصی از رجال شناسان کهن ـ که احتمال حسی بودن در شهادت آنها هست ـ دیده نشده است و مجلسی ـ رحمه الله ـ در وصف سند روایت مزبور فرموده است: بنابر مشهور ضعیف است18 ولی برای توثیق آن دو، اموری را ذکر کرده اند: 1. هردو از رجال کامل الزیارات و تفسیر قمی هستند و مشمول توثیق عام ابن قولویه و قمی؛19 2. شیخ طوسی دربارة سکونی فرموده است: طائفه به روایتی از وی که در نزد آنان خلاف آن نباشد عمل کرده اند20 و محقق در المسائل الغریه او را توثیق نموده است؛21 3. محدث نوری از اینکه فخر المحققین در کتاب ایضاح روایتی را که مشتمل بر نوفلی و سکونی است با تعبیر موثق یاد نموده است، شهادت به وثاقت آن دو را استفاده کرده و نقل روایت جمعی از بزرگان از نوفلی را موجب گمان به وثاقت وی دانسته است.22 با توجه به این امور گروهی روایات مشتمل بر این دو را مقبوله می نامند.
اما از نظر دلالت ممکن است به سه موضوع از این روایت بر طولی بودن معانی قرآن استدلال شود:
1. «فظاهره حکم و باطنه علم»؛ 2. باطنه عمیق؛ 3. «له نجوم و علی نجومه نجوم».
اما استدلال به جملة اول به این بیان است که گفته شود حکمی که ظاهر قرآن است، همان وجوب و حرمتی است که ظاهر آیات بر آن دلالت دارد و علمی که باطن قرآن است، مناط آن احکام است که از ظاهر آیات فهمیده نمی شود، بلکه از تحلیل آن احکام به دست می آید. پس باطن قرآن در طول ظاهر آن است، ولی این بیان ناتمام است؛ زیرا از کجا علمی که باطن قرآن است مناطی باشد که از تحلیل احکام به دست می آید؟! ممکن است مناط احکام نباشد بلکه علم دیگری باشد، یا اگر مناط احکام هم باشد، از تحلیل احکام به دست نیاید؛ بلکه از دلالت های باطنی قرآن که در عرض دلال تهای ظاهر آن است استفاده شود.
اما استدلال به جملة دوم به این بیان است که عمیق بودن باطن دلالت می کند که معارف قرآن سطحی دارد که همان ظاهر آن است و عمقی دارد که باطن آن است. پس باطن در تحت ظاهر و در طول آن است، ولی این استدلال نیز تمام نیست؛ زیرا در طول ظاهر بودن باطن به این است که باطن از تحلیل ظاهر به دست آید؛ یعنی برای فهم باطن ابتدا ظاهر فهمیده شود و بعد باطن، ولی عمیق بودن باطن هیچ دلالتی ندارد که در طول ظاهر باشد و از تحلیل آن به دست آید ممکن است از قرآن دو معنی اراده شود که دلالت قرآن بر یکی از آنها آشکار باشد و به این ظاهر قرآن گفته شود و به معنای دیگر آن ـ که عمیق است یعنی برای فهم آن تعمق بیشتری لازم است و با فهم ساده قابل ادراک نیست ـ باطن قرآن گفته شود و از تحلیل معنای ظاهر به دست نیامده باشد؛ بلکه قرآن بر هریک از آن دو معنا دلالت مستقل داشته باشد. بلی، اگر ضمیر «باطنه» به «ظاهره» بر می گشت، دلالت می کرد که باطن آن در طول ظاهر آن است، ولی روشن است که ضمیر آن به خود قرآن بر می گردد.
اما استدلال به جمله سوم به این بیان است که گفته شود «له نجوم» یعنی برای آن مرتبه ای از معنی است که به لحاظ نورانی بودن به آن نجوم گفته شده است و بر نجوم آن نجومی است، یعنی بر آن مرتبه از معنای آن، مرتبة دیگری از معنی است، ولی دلیلی نداریم که منظور از نجوم مرتبه ای از معنای قرآن باشد. علامه مجلسی فرموده است شاید مراد از اینکه که برای قرآن ستارگانی و بر ستارگان آن ستارگانی است این باشد که در قرآن آیاتی است که بر احکام خدا دلالت می کنند و به وسیلة آنها هدایت حاصل می شود و در قرآن آیات(دیگری) است که بر آن آیات دلالت می کند و آن آیات را توضیح می دهد یا منظور از نجوم سوم سنت است؛ زیرا سنت، قرآن را توضیح می دهد. یا منظور از آن ائمه(ع) است که عالم به قرآن هستند یا معجزات است؛ زیرا آنها بر حقیقت بودن آیات دلالت می کنند23 و این معنی اگر ظاهر نباشد دست کم احتمالی است که مانع از ظهور در معنای اول است و در نتیجه دلالت این جمله نیز بر طولی بودن معانی آیات ثابت نمی شود.
ناگفته نماند که فیض در وافی این روایت را ذکر کرده و به جای «نجوم» «تخوم» آورده است و در توضیح آن فرموده است تخوم جمع تَخْم است و آن منتهای شیء است و بعد گفته است در بعضی از نسخ با نون و جیم (یعنی نجوم) ذکر شده است.24 در تفسیر عیاشی نیز به جای «نجوم»، «تخوم» هست25 ممکن است کسی به تصور اینکه تخوم به معنای نهایت شیء از جهت عمق است، به این روایت طبق این نسخه بر طولی بودن معانی قرآن استدلال کند؛ ولی اولاً نسخة «تخوم» محرز نیست و ثانیاً تخوم به معنای نهایت شیء از جهت عمق نیست، زیرا در کتب لغت«تخوم» به انتهای زمین شهرها و قریه ها، مرز و حد فاصل بین دو شهر و دو قریه، علائم و حدود شهرها و قریه ها معنی شده است26 و در هیچ یک از این معانی خصوصیت طولیت و عمق وجود ندارد و ظاهراً منظور فیض نیز از نهایتِ شیء همان نهایت عرضی است. پس این حدیث طبق این نسخه نیز بر طولی بودن معانی قرآن دلالت ندارد.27
نتیجه گیری
دیدگاه طولی و نسبی بودن بطون قرآن مستند قابل اعتمادی ندارد و مستندات آن ضعیف است و با صرف نظر از ضعف مستندات، اشکال عمدة این دیدگاه شمول نداشتن آن نسبت به تمام معانی یاطنی نقل شده در روایات است؛ زیرا بسیاری از معانی باطنی آیات که در روایات بیان شده است، طولی و نسبی نیست. برای نمونه، در برخی روایات، اهل بیت پیامبر(ع) از معانی باطنیِ «الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها»(سبأ: 18) و دانشمندانی که واسطه بین ایشان و مردم اند از معانی باطنی (قری ظاهره) به شمار آمده اند28 و با هیچ تحلیلی نمی توان «اهل بیت» و دانشمندان واسطه بین آنان و مردم را مرتبه ای در طول معنای ظاهر آن دو کلمه بیان کرد.
پی نوشت ها:
1. دربارة اقوال دانشمندان شیعه و سنی و دسته های مختلف روایات: ر.ک: علی اکبر بابایی، «باطن قرآن کریم»، معرفت، ش26 ص 8ـ12.
2. برای اطلاع از پانزده دیدگاه و احتمال دربارة ماهیت باطن قرآن ر.ک: همو، مکاتب تفسیری، ج2 ص11ـ13.
3. سیدمحمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ص33 تا 36.
4. همو، المیزان، ج3 ص74-75.
5. ر.ک: همو، المیزان، ج4 ص353-354
6. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین، ص 483، طوسی، الغیبة، ص 346.
7. برخی آن را به قریه های شام و برخی آن را به بیت المقدس تفسیر کرده اند (ر.ک: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 389).
8. روایات بر این نکته دلالت دارند. علامه نیز به دلالت روایات بر این نکته اشاره کرده و فرموده است: و لو صحت الروایات لکان من اللازم ان یکون المراد بالتبیان الاعم مما یکون من طریق الدلالة اللفظیة فلعل هناک اشارات من غیر طریق الدلاله الفظیه تکشف عن اسرار و خبایا لاسبیلَ للفهم المتعارف الیها (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج12 ص 325) به نظر می رسد در صحت این روایات جای تأمل نیست؛ زیرا افزون بر کثرت روایات که موجب وثوق خبری است روایت صحیح السند نیز در میان روایات وجود دارد؛ برای توضیح (ر.ک: علی اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، ج2 ص148-150)
9. ابن ابی جمهور الاحسائی، عوالی الئالی، ج 4، ص 107.
10. فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج1، ص59، 31.
11. نمازی شاهرودی، مستدرک سفینة البحار، ص 455.
12. احمد برقی، المحاسن، طبع طهران ص300.
13. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج3 ص322 رقم1765، ج9 ص18 رقم 5708.
14. محمد بن مسعود عیاشی، التفسیر، ج1 ص11 حدیث 2.
15. دربارة معارض آن ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج92 ص95 حدیث 48، ص91 حدیث 37، برقی کتاب المحاسن ص300 (کتاب العلل حدیث 5)
16. ر.ک: شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص259، تعلیقه استاد مصباح.
17. ر.ک: محمدبن یعقوب، کلینی، اصول کافی، ج2 ص 599 (کتاب فضل القرآن حدیث 2)
18. ر.ک: محمدباقر مجلسی، مرآةالعقول، ج 12 ص 478.
19. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 114.
20. طوسی، عدة الاصول، ص56.
21. ر.ک: تجلیل، معجم الثقات، ص17.
22. محمد نوری، مستدرک الوسائل، ج 3 ص575.
23. محمدتقی مجلسی، مرآةالعقول، ج12 ص478.
24. فیض کاشانی، کتاب الوافی، ج9 ص1701-1702.
25. محمد بن مسعود عیاشی، همان، ج1 ص2 حدیث1
26. فراهیدی، العین؛ ابن فارس، مجم مقائیس اللغة؛ فیومی، المصباح المنیر؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط؛ صفی پور، منتهی الارب؛ زبیدی، تاج العروس؛ طریحی، مجمع البحرین واژه«تخم»
27. ر.ک: علی اکبر بابایی، «چیستی باطن قرآن از منظر روایات»، علوم حدیث ش42، ص27-28.
28. ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص483، طوسی، الغیبة، ص 346.
منابع
ابن ابی جمهور الاحسائی، محمدبن علی، عوالی الئالی العزیزیهًْ فی الاحادیث الدینیهًْ، قم، سید الشهداء، 1405 ق.
ابن فارس، احمد، مجم مقائیس اللغهًْ، بی جا، بی نا، بی تا.
بابایی، علی اکبر، «باطن قرآن کریم»، معرفت، ش26، سال هفتم ش9، آذر 1380.
ـــــ ، «چیستی باطن قرآن کریم از منظور روایات»، علوم حدیث، ش42، سال یازدهم، ش 14، زمستان1385.
ـــــ ، مکاتب تفسیری، ج2، قم پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تهران، سمت، 1386 ش.
برقی، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، طهران، دار الکتب الاسلامیهًْ، 1370ق / 1330 ش.
بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه، قم، المطبعة العلمیهًْ، 1399.
تجلیل، ابوطالب، معجم الثقات و ترتیب الطبقات، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1404 ق.
شیخ حر عاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعهًْ، تهران، المکتبهًْ الاسلامیهًْ، 1403 ق.
خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، مدینهًْ العلم، 1409 ق.
زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، مصر، المطبعة الخیریه، 1306.
شیخ صدوق، محمدبن علی، کمال الدین و تمام النعمهًْ، قم، موسسهًْ النشر الاسلامی، 1405 ق.
ـــــ ، معانی الاخبار، قم، منشورات جامعهًْ المدرسین، 1361 ش
صفی پور، عبد الکریم، منتهی الارب، بی جا، کتابخانه سنایی، بی تا.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، بی جا، آخوندی، 1394 ق.
ـــــ ، قرآن در اسلام، تهران، دارالکتب الاسلامیهًْ، 1353ش.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، بیروت، مکتبهًْ الهلال، 1985 م.
شیخ طوسی، محمدبن الحسن، الغیبهًْ، قم، موسسة المعارف الاسلامیهًْ، 1411.
ـــــ ، عدهًْ الاصول، بی جا، موسسة آل بیت(ع)، 1403 ق.
ـــــ ، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
عیاشی، محمدبن مسعود، التفسیر، تهران، المکتبة العلمیه الاسلامیهًْ، بی تا.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بی جا، موسسهًْ دار الهجره، 1409 ق.
فیروزآبادی، محمدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دار المعرفهًْ، بی تا.
فیض کاشانی، محمدمحسن، کتاب الوافی، اصفهان، مکتبهًْ الامام امیرالمومنین(ع)، 1406 ق.
ـــــ ، تفسیر الصافی، قم، موسسهًْ الهادی، 1419ق / 1347 ش.
فیومی، احمدبن محمد، المصباح المنیر، القاهرهًْ، المطبعهًْ الامیریهًْ، قم، دارالکتب العلمیهًْ، 1928م
کلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، طهران، دار الکتب الاسلامیهًْ، 1365 ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسهًْ الوفاء، 1403 ق / 1983م.
ـــــ ، مرآة العقول، طهران، دار الکتب الاسلامیهًْ، 1363 ش.
نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینهًْ البحار، قم، موسسهًْ النشر الاسلامی، 1419 ق
نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، تهران، المکتبهًْ الاسلامیهًْ، 1382 ق.