قرآن شناخت، سال پنجم، شماره اول، پیاپی 9، بهار و تابستان 1391، صفحات 5-

    تفسیر قرآن کریم (8) سورة بقره، آیة 48 (شفاعت در قرآن)

    نویسندگان:
    علی اوسط باقری / *استادیار - گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / bagheri@qabas.net
    چکیده: 
    سال پنجم، شماره اول، پیاپی 9، بهار و تابستان 1391، صفحه 5 ـ 28 Quran Shinakht, Vol.5. No.1, Spring & Summer 2012 استاد محمدتقی مصباح / تحقیق و تنظیم: علی اوسط باقری* چکیده آیات قرآن در باب شفاعت متفاوت است. برخی منکر شفاعت و برخی مثبت آن اند. در این مقاله دیدگاه قرآن دربارة شفاعت استخراج، حقیقت شفاعت بررسی و دیدگاه منکران دلالت قرآن بر شفاعت نقد شده است. قرآن شفاعتی را که به اذن الهی و غیر استقلالی است اثبات می کند و آیات نافی شفاعت، ناظر به شفاعت غیر استقلالی است. شفاعت تجسمِ ایمان و هدایت یافتگی مؤمنان در قیامت است و جریان رحمت الهی است که شفاعت شوندگان از مسیر کسانی که مورد رضایت خداوند هستند از آن برخوردار می شوند. برخی از فرشتگان الهی، پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) از جملة شفیعان در روز قیامت اند. کسانی که قرآن را به نحو مطلق نافی شفاعت می دانند، یا برداشتشان از آیات نادرست است یا تصورشان از شفاعت. شفاعت در طلب مغفرت از زمرة مصادیق شفاعت در دنیاست. کلیدواژگان: حقیقت شفاعت، آیات شفاعت، شفاعت در دنیا، شفیعان، شفاعت شوندگان. * استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)                                                              bagheri@qabas.net  دریافت: 18/ 6/ 1391 ـ پذیرش: 15/ 11/ 1391 مقدمه در حکومت های دنیایی و مادی که قوانینی برای جنایات و کیفرهایی برای آن جعل می کنند، بزهکاران برای فرار از پیامد اعمال خود، راه های مختلفی در پیش می گیرند. گروهی هنگام تخلف از قانون با پرداختن زر و سیم خود را رها می سازند؛ یعنی فدیه می دهند. گروهی به دامن دیگری چنگ زده، از شفاعت استفاده می کنند. گروهی هم، دیگری را به جای خود در چنگال عقوبت می اندازند و عِدل می دهند و دسته ای که نیرو و قدرت کافی دارند، با دستگاه عقوبت کننده به نبرد برمی خیزند تا با کمک عشیرۀ خود پیروز شوند و از خشم حکومت نجات یابند. انسان های ساده می پنداشتند در عالم دیگر هم این امور جریان دارد و به ویژه موضوع شفاعت که از راه های دیگر رایج تر است، می تواند انسان را از عذاب های خدای متعال در قیامت برهاند. خدای متعال در رد این تصور، خطاب به بنی اسرائیل می فرماید: «واتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً؛ از روزی در هراس باشید که در آن روز هیچ کس جرم دیگری را متکفل نمی شود»،1 «وَلا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ؛ شفاعتی پذیرفته نیست»، «وَلا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ؛2 و از کسی فدیه ای پذیرفته نمی شود»، «وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ؛ و مجرمان یاری نمی شوند». آن روز چنین است. این حساب ها در دنیا و نسبت به قوانین دنیایی است که عقلا بر اساس مصالحی اعتبار کرده اند. آن عالم عالم حقیقت است. در آنجا اگر کسی کمال دارد از او سلب نمی شود و اگر دارای کمال نیست به کسی کمال نمی دهند. اگر کسی کار بدی کرد، آن کار به گردنش افتاده است. اسبابی که در این دنیا کارگر است، با آنچه در آخرت جریان دارد، متفاوت است. با این همه، اعتقاد به شفاعت، باوری عمومی در میان مسلمانان است3 و آموزة شفاعت یکی از معارف اسلامی به ویژه معارف شیعه است و روایات در اثبات اصل شفاعت از طریق خاصه و عامه متواتر است.4 اجمالاً شفاعت مسئله ای قطعی در اسلام است. ازاین رو، لازم است آیات ناظر به این موضوع را بررسی کنیم و ببینیم از مجموع آیات قرآن چه دیدگاهی دربارة شفاعت و برخی از ویژگی های آن به دست می آید. دسته بندی آیات مربوط به شفاعت آیات مرتبط با شفاعت را می توان از جهات مختلف بررسی و دسته بندی کرد. ما فعلاً آیات را از حیث دلالت بر اصل وجود شفاعت در مد نظر قرار می دهیم و از این حیث دسته بندی می کنیم. آیات شفاعت را از این جهت می توان در دو دسته قرار داد. دستة اول: آیات نافی شفاعت به نحو مطلق از برخی آیات مانند «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَاب »(بقره: 166) و «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتىِ  یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَة»(بقره: 254) برمی آید که هیچ کس در روز قیامت کاره ای نیست و شفاعت به طور مطلق مردود است.5 دستة دوم: آیات همراه با استثنا در مقابل آیاتی که شفاعت را به طور مطلق نفی می کند، در برخی از آیات مانند «وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شهَِدَ بِالْحَقّ  وَهُمْ یَعْلَمُون »(زخرف: 86) و «یَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ  لَهُ قَوْلا»(طه: 109) استثنا هایی وارد شده است. ظاهر آیات همراه با استثنا این است که مثبت شفاعت اند و شفاعت غیراستقلالی را که به اذن و رضایت خدای متعال است، اثبات می کنند. حال باید دید جمع بین این دو دسته آیات چگونه است و نتیجة آن چیست؟ جمع بین آیات شفاعت برای حل اختلاف آیات مشتمل بر استثنا که ظاهرشان اثبات شفاعت است با آیاتی که ظاهرشان نفی شفاعت است، یک راه سادۀ صناعی وجود دارد و آن اینکه بگوییم آیات نافی عام و آیات مثبت مشتمل بر استثنا خاص هستند و طبق قاعدة اصولی عام بر خاص حمل می شود. نتیجة حمل عام بر خاص این خواهد شد که از نظر قرآن شفاعت استقلالی مردود و شفاعتی که به اذن و رضایت الهی باشد پذیرفته است.6 از ظاهر آیاتی که دربارۀ شفاعت وارد شده است، با درنظر گرفتن آیات نفی شفاعت و استثناهای آن این مطلب را می فهمیم که شفاعت هست و کسانی هستند که بدون شفاعت مستوجب آتش اند، ولی به واسطۀ شفاعت نجات می یابند. به بیان دیگر، دوگونه عقیده دربارة شفاعت مطرح است: یکی اینکه در برابر دستگاه الهی موجودات مستقلی هستند که شفاعت می کنند و دیگر اینکه افرادی هستند که به اذن و خواست خداوند گناهکاران را شفاعت می کنند. در امت های وثنی چنین اعتقادی بوده که خدا، فقط خلق کرده است و دیگر تصرفی در عالم نمی کند. آنها معتقد بودند به غیر از ذات پروردگار موجوداتی هستند که تدبیر عالم به دست آنان و درواقع ربوبیت از آن آنهاست. آنها معتقد بودند بت ها در کارهای خود استقلال دارند و ارتباطی با خداوند ندارند. آنان برای این ارباب صورت هایی قائل بودند و برای مجسم کردن آن صورت ها بت ها را ساختند و عقاید بت پرستی را پدید آوردند. درواقع بت به رب النوع تعلق دارد. اینها بت را به دلیل آنکه نمونه ای از صورتی است که به رب النوع تعلق دارد، می پرستیدند و برای تقرب به اللّه به رب النوع تقرب می جستند و گاه می گفتند: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلىَ اللَّهِ زُلْفَى (زمر: 3).7 برخی از کفار وثنی بر این عقیده بودند که بت ها در نزد خدا شفیع و واسطه اند، ولی شفیعی که مطاع است و هرچه بگوید خدا حق مخالفت ندارد. می گفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه (یونس: 18).8 این عقیدة وثنی در میان اقوام مختلف نفوذ کرد و به گونه های مختلف خود را نشان داد، همانند عقیده به تثلیث در مسیحیت که اصلش در عقاید وثنی پی ریزی شده بود.9 وثنی ها معتقد بوده اند شفعا در مقابل خدا کاره ای هستند و خدا بخواهد یا نخواهد، حرفشان تمام و نامردود است. شفاعت در مسیحیت به این صورت بوده است که عیسی(ع) از آسمان آمد تا امتش را نجات دهد و مصلوب شد تا فدیة گناهان باشد. بنابراین، هرکس به عیسی(ع) تقرب یابد باعث می شود که مشمول فدیه واقع شود و از عذاب نجات پیدا کند.10 اصل شفاعت رایج در میان مردم، به ویژه بین بنی اسرائیل که روی سخن آیة مورد بحث با آنهاست، شفاعتی بوده که کسی به استقلال در مقابل خدا کاری کند، هرچند خدا راضی نباشد، به شفاعت استقلالی اعتقاد داشتند و بر آن بودند که شفیع بدون اجازۀ خدا و توجه به خواست او به سبب جهتی مانند محبوبیت شفاعت شونده در نزدش یا غیر آن، کاری در حق شفاعت شونده انجام می دهد. قرآن در برابر اعتقاد به چنین شفاعتی و لحاظ چنین نسبت هایی می فرماید: لَا یُقْبَلُ مِنهَْا شَفَاعَة(بقره: 48) یعنی شفاعت استقلالی در کار نیست و این امر با آیات مشتمل بر استثنا مثل «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ  لَهُ قَوْلا»(طه 109) منافات ندارد؛ زیرا اگر خدا به کسی اجازة شفاعت دهد، این شفاعت کاری در برابر خدا نیست بلکه با رضایت الهی است و قرآن این نوع شفاعت را اثبات می کند. پس مقصود از «لَا یُقْبَلُ مِنهْا شَفَاعَة» نفی شفاعت استقلالی است. حقیقت شفاعت شفاعت از مادة «شفع» به معناى جفت در مقابل طاق است11 درحقیقت شفاعت کننده (شفیع) به شفاعت شونده منضم می شود تا در صورت جرم از تبعات جرم خود نجات یابد یا آنکه به درجة بالاتری نایل آید. در این بخش برای آنکه به تصوری درست از شفاعت نایل شویم و به حقیقت شفاعت مورد پذیرش قرآن دست یابیم مطالبی بیان می کنیم که علاوه بر بیان حقیقت شفاعت قرآنی، تببین های عقلی پذیرفته و سازگار با دیدگاه های قرآنی را دربر دارد. 1. استقلالی نبودن شفاعت افرادی که فکرشان غرق در مادیات است می پندارند نظام مدیریتی خدای متعال همانند دستگاه حکومتی حکومت های دنیایی است که قانونی جعل کرده اند و هرکس جرمی مرتکب شد شفیعانی نزد حاکم می روند و می گویند این شخص همسایه یا دوست ماست و از جرم او صرف نظر کن و حاکم هم می پذیرد. پیش تر بیان شد که این طرز تفکر در میان بت پرستان بوده و کم وبیش در میان اقوام و ملل مختلف ریشه دوانیده است. خدای متعال با اندیشه ای که در برابر خداوند دستگاهی به اسم شفاعت برای کسانی تصور می کند، مبارزه می کند. از نظر اسلام، خدا کسی نیست که فقط امر و نهی و مجازات کند. خدایی که اسلام معرفی می کند، خدایی است که تمام موجودات در تمام شئون و لحظه به لحظه به او نیازمندند و ارادۀ او بر همه چیز حاکم است، و ارادة هر مریدی تحت ارادة خداست و درحقیقت خدا خواسته است که بتواند به ارادة خویش کاری انجام دهد: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ الله »(انسان: 30). پروردگار قهار و مسلط و واقف همیشگی بر همه چیز است. بنابراین، شفاعتی که ما معتقدیم، غیر از اعتقاد اقوام سابق است. خدای متعال در نفی شفاعت ظالمان می فرماید: «مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاع »(غافر 18). فرق هست بین شفیعی که مطاع باشد یا مطیع، به استقلال باشد یا به اذن پروردگار. شفاعت قرآن شفاعت به اذن الهی و غیراستقلالی است. قرآن شفاعت هایی را که لازمه اش اطاعت شفیع از خداست اثبات می کند و شفاعت استقلالی و مطاع را نفی می کند. آنچه باعث تصور غلط و توهم استقلال شفیعان برای افراد می شود این است که در این دنیا بی نیازی خدا و نیازمندی همه به او برای همه روشن نیست، ولی در نشئۀ دیگر همة حقایق روشن می شود، به ویژه این حقیقت که همة کارها به دست خداست آشکارا به ظهور می رسد: «وَالْأَمْرُ یَوْمَئذٍ لِّلَّه »(انفطار: 19). آنجا اگر کاری به دست کسی صورت گرفت معلوم می شود که آنها ابزاری بیش نیستند و دیگر کسی توهم نمی کند که اسباب، استقلال دارند. مؤمن واقعی هرچه را در آن نشئه آشکار خواهد شد در اینجا به وضوح می بیند و می داند فقط خداست که امور به دست قدرت اوست. حضرت ابراهیم(ع) در معرفی خدای متعال به قومش می فرماید: «وَالَّذِى هُوَ یُطْعِمُنىِ وَیَسْقِینِ* وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِین »(شعراء: 79 ـ80). انسان موحد طبیب و غذا را واسطه ای بیش نمی بیند، همۀ کارها را از خدا می داند و تمام اشیا را مخلوق او می شمارد و برای هیچ کس جز خدا الوهیت قائل نیست. البته اطعام خداوند به این معنی نیست که خدا لقمه را در دهان انسان بگذارد، بلکه مقصود این است که اصل غذا از اوست. مرحلۀ دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه مؤمن آنچه را نقص و زشتی است از خود می داند: «مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِک »(نساء: 79). مؤمن جهت های عدمی را از خود می داند؛ نمی گوید خداوند کار بد کرده است، بلکه می گوید خودم نعمت را به نقمت تبدیل کردم. 2. شفاعت تجسم محبت به خدا و اولیای الهی شفاعت امری گزافی و بی حساب نیست. اگر شفاعت گزاف بود و هرکس که منسوب به یکی ازشافعین بود به بهشت می رفت، کار درستی نبود. شفاعت تجسم اعمال خود انسان است و کسب ایمان و محبت اولیای خدا در دنیا باعث می شود که از اعمال بد انسان صرف نظر شود و به بهشت برود یا آنکه مقام بالاتری در بهشت به او اعطا شود. بی شک کارهایی که انسان انجام می دهد موجب سعادت یا شقاوت اوست و فعل، اعم از قلبی و جوارحی حتی خاطره ای که از قلب انسان می گذرد، در سعادت و شقاوت انسان اثرگذار است. همین اعمال است که در جهان دیگری رنگ جاودانی می گیرد و موجب سعادت و شقاوت ابدی می شود. ما گمان می کنیم عملی که انجام می دهیم بعد از وقت عمل همۀ آثارش از بین می رود و حال آنکه اثرش در نفس باقی می ماند و در حالات نفس اثر می گذارد. البته حالاتی که تا ابد باقی خواهد ماند حالات هنگام مرگ است. اگر انسان با حالت سعادت از دنیا برود سعادتمند است و اگر با حالت شقاوت از دنیا برود شقاوتمند. ایمان به خدا و ایمان به پیشوایان معصوم(ع) و محبت قلبی نسبت به آنان کمالاتی است که انسان در دنیا کسب می کند. این کمالات در اعماق نفس بزرگ ترین برنامة سعادت انسان را تشکیل می دهند و در روز قیامت با کنار رفتن پرده، این اعمال مجسم می شوند. خداوند محبت به اولیای الهی را محبت به خود قرار داده است، چراکه آنها رشحه هایی از فیض بی نهایت خدایند؛ لذا ظهور صفات خدا را در امامان معصوم به طور کامل می یابیم، مثل مهربانی امام با مردم و امثال آن. بر این اساس، شفاعت پارتی بازی و این گونه اعتبارات نیست، بلکه صفاتی که در اینجا کسب شده است در آنجا ظهور می کند و شخص را از عذاب های دردناک نجات می بخشد. مثلاً مؤمنی که به امام بسیار محبت دارد، اما از طرفی گناهانی هم دارد، ممکن است هنگام مرگ با سختی هایی روبه رو شود و در حال جان کندن بخشی از عقوبت های گناهانش را ببیند، پس از آن در عالم برزخ مراتبی را بگذراند تا اینکه مراتب محبتش طلوع می کند. آنجا که این مرحله ظاهر شود، تمام آثار گذشته را محو می کند. اگر این محبت نبود، تا ابد معذب می بود، ولی این علاقه و ایمان به ائمه که درنتیجة ایمان به خداست، آنها را محو می کند. البته این طور نیست کسی که تمام عمر را در محبت خدا گذرانیده است و آن که عمری را در معصیت او گذرانیده و تنها محبتی در دل دارد، هر دو باهم به بهشت بروند. در روایت آمده است که اهل جهنم اسم ائمه(ع) را فراموش می کنند تا اینکه حضرت اباعبدالله(ع) از آنجا گذر می کنند و آنها نام حضرت را به یاد می آورند و ایشان آنها را شفاعت می کنند.12 پرده های ظلمت روی ایمان و علاقة آنها را گرفته و باید مدتی بمانند تا آن پرده ها بسوزد و لحظه ای فرا رسد که محبت و ایمانشان ظهور و تجلی کند و باعث سعادت ابدی گردد. پس ایمان قوی ترین عامل سعادت انسانی است، به طوری که همة آثار سوء قبلی را از بین می برد. البته هیچ بعدی ندارد که ایمان و محبت خدا و اولیای الهی در روز قیامت این اثر را داشته باشد که آثار گناهان انسان را زایل کند؛ زیرا اصل تأثیر اعمال بر یکدیگر مطلبی است که آیات قرآن بر آن دلالت دارند که در ادامه به برخی از این موارد اشاره می کنیم. الف. خدای متعال دربارة تأثیر شرک بر اعمال دیگر می فرماید: «لَئنِ  أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الخَْاسِرِین »(زمر: 65). پس شرک خاصیتی دارد که تمام اعمال خوب ما را از بین می برد. خداوند در جایی دیگر نابودی اعمال کافران را چنین بیان: «وَقَدِمْنَا إِلىَ  مَا عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَهُ هَبَاءً مَّنثُورًا»(فرقان: 23).13 ب. نمونة واضح دیگری از این تأثیر، توبه است. شخصی که کارهای زشتی را در دنیا انجام داده است اگر بعد واقعاً توبه کند، توبة او پذیرفته می شود. در این باره سخن به جایی رسیده که در بعضی از آیات وارد شده است که اعمال بد تائبین را به اعمال خوب تبدیل می کنیم: «إِلَّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات »(فرقان: 70). ج. نمونة دیگر نقشی است که حسنات در زدودن سیئات دارد. خدای متعال در این باره می فرماید: «إِنَّ الحَْسَنَاتِ یُذْهِبنْ  السَّیَِّات »(هود: 114). 3. شفاعت تجسم هدایت گری شفیعان و هدایت یافتگی شفاعت شوندگان مجاری و اسباب رحمت الهی متنوع و بسیار است. رحمت الهی به سان آبی جاری است که هرکس با جامش از این جریان و مجاری بر می دارد و می نوشد. همان طور که نمازخواندن مستوجب رحمت و نیکی به والدین مایة ثواب می گردد یا اسباب دیگری به این موجود اهلیت می دهد که از رحمت الهی بهره مند شود، اسباب و وسائلی هست که مانند مجاری است و هرکس از آن مجاری استفاده نماید مشمول رحمت خدای متعال قرار می گیرد. از جملۀ این اسباب و مجاری انبیا و اولیای خدا هستند که در میان مردم مجاری فیض و رحمت اند. هدایت گری انبیا و اولیا در حقیقت جریان رحمت خداست که تجسم آن در روز قیامت اجازة شفاعت کردن است و هدایت یافتگی بهره مندی از این رحمت است که در روز قیامت با شفاعت شدن مجسم می شود. بنابراین، شفاعت همان موضوع جریان رحمت الهی است. در روایتی آمده است که به بندگان گفته می شود به بهشت بروید، اما به عالم گفته می شود: «قف تشفّع للناس بحسن تأدیبک لهم.»14 این یک مقام جعلی نیست. کسانی که از مجرای این شخصِ عالم رحمت الهی به آنها رسیده است مورد شفاعت این عالم قرار می گیرند؛ عالمی که این مردم را به طرف خدا هدایت کرد. تجسم این عمل هدایت اجازة شفاعت کردن است. 4. تکریم اولیا مطلب دیگر دربارة شفاعت این است که جعل شفاعت برای اولیای الهی بر اساس قاعدۀ تکریم است. خدای متعال برای آنکه قدر و جایگاه افرادی که کامل خدا را اطاعت کرده اند در بین مردم معلوم شود، به آنها اجازه شفاعت می دهد. بررسی بیان های مختلف در انکار دلالت قرآن بر شفاعت از جمع بین آیات شفاعت به این نتیجه دست یافتیم که از نظر قرآن کریم شفاعت به صورت مطلق نفی نشده، بلکه شفاعتی که با اذن و رضایت خدای متعال باشد پذیرفته است، ولی برخی به بیان های مختلف دلالت قرآن بر شفاعت را انکار کرده اند که در ادامه بیان و بررسی خواهد شد. بیان اول: متشابه بودن آیات شفاعت بر پایة این مدعا، آیات شفاعت از آیات متشابه است؛ زیرا برخی از آیات مانند «یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَة»(بقره: 254) به طور عام شفاعت را انکار می کند چراکه «لَا شَفَاعَة» نکره در سیاق نفی است و افادة عموم می کند و برخی دیگر مانند آیات مشتمل بر استثنا صریحاً بر اثبات شفاعت دلالت ندارد، بلکه درصدد نفی نتیجه بخشی شفاعت است. پس این آیات متشابه است و باید به آن ایمان داشت و علمش را به خدا واگذاشت. نقد و بررسی: دربارة آیات شفاعت در بحثی صغروی می توان پرسید مقصود از شفاعت مورد نظر قرآن چیست؟ که پاسخش از آنچه گذشت روشن می شود. بحث دوم کبروی است: آیا شفاعت در دنیا و به ویژه در آخرت وجود دارد؟ ادعای متشابه بودن آیات در این زمینه نادرست است؛ زیرا اولاً آیه متشابه آیه ای است دارای احتمالات معنایی گوناگون و مقصود گوینده روشن نیست. وصف تشابه برای آیه در حقیقت وصف به حال متعلق است؛ به این معنی که در حقیقت معانی و محتملات آیه شبیه یکدیگرند و معلوم نیست کدام یک مراد خداوند است. ولی از آنچه در توضیح این آیات و راه جمع عقلایی میان آنها (حمل عام بر خاص) گذشت، آیات شفاعت معنایشان روشن است.15 بیان دوم: حمل آیات مشتمل بر استثنا بر استثنای مشیت بعضی از وهابیان که منکر شفاعت اند و آن را بر مفهومی حمل کرده اند که از حقیقت شفاعت خارج می شود،16 برآن اند که آیات، صریح در نفی شفاعت است. اینان آیات همراه با استثنا را ـ که به نظر ما مثبت شفاعت غیراستقلالی هستند ـ به گونه ای دیگر معنی می کنند و می گویند این استثنائات از قبیل استثناهایی است که در آیاتی مثل «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ... خَلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک ... وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِى الجْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک »(هود: 106 ـ 108) آمده است. مفهوم این آیه با اینکه یقین داریم افراد شقی از جهنم و افراد سعادت مند از بهشت خارج نمی شوند این است که در آن حال کار از خواست خدا بیرون نیست. استثنا هایی نظیر «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَان »(طه: 109) که در آیات مربوط به شفاعت وجود دارد، هم به استثنای مشیت بازمی گردد و استثنای مشیئت صرفاً بر عمومیت مشیت و ارادة خدا و خارج نبودن کار از دست خدا دلالت دارد نه بر تحقق آن.17 نقد و بررسی: اولاً ظهور استثنا این است که حکم مابعدش برخلاف حکم ماقبل است، یعنی مثلاً آنچه در ماقبل نفی شده برای مابعد اثبات می شود. بنابراین برای دست کشیدن از این ظهور به دلیل نیاز داریم. در مورد استثنای به مشیت در آیاتی مثل «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ... خَلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک ... وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِى الجْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک »(هود: 106 ـ 108) به سبب وجود دلیل قطعی بر خلود اشقیا در آتش و سعادتمندان در بهشت از ظهور آیه دست برمی داریم و می گوییم این گونه نیست که چنین خواستی برای خدا باشد و استثنا صرفاً برای بیان شمول قدرت و مشیت خداست، ولی در مثل «لاتنفع الشفاعة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ  لَهُ قَوْلا»(طه 109) و «ولایشفعون إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ »(انبیاء 28) دلیلی برای دست برداشتن از ظهور نداریم. ثانیاً برخی استثناهایی که در آیات شفاعت وارد شده مشتمل بر مصدر مضاف به فاعل است که بر تحقق فعل دلالت می کند. مثلاً در آیة «مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِه »(یونس: 3) «اذن» مصدر است و به ضمیری که به خداوند (اذن دهنده= فاعل) بر می گردد اضافه شده است؛ پس اذنی محقق می شود و وقتی اذن محقق شد شفاعت نیز محقق می شود.18 ثالثاً استثناهای موجود در آیات شفاعت با استثنای مشیت متفاوت است؛ چراکه در برخی از آنها مانند آیة «وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شهَدَ بِالْحَقّ  وَهُمْ یَعْلَمُون»(زخرف: 86) «الا من شهد بالحق» شرط شفاعت است که تفسیر آن به استثنای به مشیت اساساً بی معناست. در مواردی دیگر لحن استثنای موجود در آیات شفاعت با لحن استثنای به مشیت کاملاً متفاوت است. برای نمونه، لحن «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ  لَهُ قَوْلا» در آیة «یَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ  لَهُ قَوْلا»(طه: 109) با لحن «الاّ ما شاء ربک» قابل مقایسه نیست؛ زیرا در آیه فقط اذن مطرح نشده ورضایت خدا از شفیع هم آمده است. ازاین رو، به نظر ما آیات همراه با استثنا ظهوری روشن و قریب به یقین در ثبوت شفاعت دارند. بیان سوم: انحصار شفاعت در تبعیت کنندگان کامل ممکن است گفته شود: هرچند آیات شفاعت جزو آیات محکم اند و دلالتشان بر شفاعت روشن است، معنای شفاعت آن طور که شما تصور می کنید نیست. اصل شفاعت به معنی وساطت است و افرادی را در دنیا سراغ داریم که واسطه بین خلق و خالق اند و وحی را می گیرند و به مردم می رسانند. پس مفهوم شفیع بر آنها در دنیا صادق است و قرآن این را ثابت می کند و هرکس در دنیا از کسانی که واسطة دریافت وحی و احکام و تبلیغ آنها به مردم اند تبعیت کند، در آخرت سعادتمند می شود و این معنای شفاعت آن واسطه ها در آخرت است. بنابراین، شفاعت به این معنی نیست که کسی مستحق عقاب است و با شفاعت عقابش منتفی می شود یا مستحق درجه ای نیست و با شفاعت به آن مرتبه نائل می شود. نقد و بررسی: ما پیش تر در بیان حقیقت شفاعت گفتیم شفاعت تجسم ایمان و محبت به خدا و اولیای الهی است؛ ازاین رو، شفاعت در قیامت با افعال انسان کاملاً مرتبط است و قطعاً کسانی که به طور کامل از پیامبران پیروی کنند مشمول شفاعت ایشان واقع می شوند. البته از آیات درمی یابیم که از شفاعت معنای دیگری نیز مدنظر است و شامل افراد گناهکار مستوجب آتش نیز می شود. خدای سبحان در آیة 48 سورة مبارکة نساء می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لایَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» که قطعاً به ایمان و توبه در دنیا مربوط نیست، زیرا اگر مشرک توبه کند و ایمان بیاورد قطعاً توبه اش پذیرفته می شود، بلکه این آیه به بخشش گناهکاران در روز قیامت مربوط است؛ به این معنی که خدای متعال در روز قیامت هر گناهی جز شرک را می آمرزد. بیان چهارم: وجود دلایل قطعی برای دست کشیدن از ظاهر آیات شفاعت برخی می گویند ما ظهور آیات را در شفاعت انکار نمی کنیم، ولی در مقابل ظهور این آیات دلایل عقلی و آیاتی داریم که نص در نفی شفاعت اند و باید با نص آنها از ظاهر آیات گروه نخست دست کشید. تقدم نص بر ظاهر قاعده ای کلی و اصولی است. ادله ای که به گمان ایشان موجب دست کشیدن از ظاهر آیات اثباتگر شفاعت می شوند، عبارت اند از: الف. آیات بیانگر عدم تخلف در سنت های الهی در قرآن شریف آیاتی وجود دارد که سنت های الهی را تخلف ناپذیر و غیرقابل تبدیل و تغییر معرفی می کند، ازجمله می فرماید: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی  قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً»(فتح: 23).19 از سوی دیگر شکی نیست که سنت الهی اقتضا می کند شخص عاصی را عقاب کند و شخص مطیع را ثواب بدهد، حال اگر عده ای از گناهکاران را جزا ندهند برخلاف سنت الهی رفتار شده است. نقد و بررسی: معنای تخلف ناپذیری سنت الهی این است که خداوند برای هرچیز شرایط و اسبابی قرار داده است، ولی این اسباب اولاً منحصر در اسباب و علل مادی نیستند؛ ثانیاً به این معنی نیست که هیچ گاه عوامل دیگر بر آنها اثر نگذاشته، مانع تأثیرشان نمی شوند. نبود مانع از اجزای علت تامه است و علل و عوامل مرتبط با یک فعل یک چیز نیست بلکه ممکن است عوامل مختلفی با یک فعل مرتبط باشند که تحقق فعل نتیجة برایند آنهاست. ازاین رو، تخلف ناپذیری سنت الهی تعدد علل و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر را نفی نمی کند، لذا منافات ندارد با اینکه در یکجا چیزی بدون علل و اسباب عادی پدیدار شود یا مانعی در تأثیر علت عادی پدید آید. مثلاً کبریت زدن ایجاد آتش می کند، ولی منافات ندارد که مانعی مثل رطوبت از روشن شدن جلوگیری کند. یا آتش بدن شخصی چون ابراهیم را نسوزاند.20 در این بحث هم می دانیم که گناه مقتضی عقوبت است، ولی علت تامه نیست و اطاعت موجب ثواب و سعادت است ولی آن هم علت تامه نیست، به همین دلیل گاهی بر اثر یک عمل تمام حسنات و اعمال خوب از بین می رود: «لئن اشرکت لیحبطن عملک»21 در مقابل، گاه سیئات با حسنات زایل و بلکه به حسنات تبدیل می شوند: «یبدل الله سیئاتهم حسنات».22 از همه روشن تر جریان توبه است؛ آیا در توبه سنت الهی تغییر می کند؟! ب. قرائن عقلی ناسازگار با ظهور آیات شفاعت از جمله شرایط تفسیر لحاظ قرائن عقلی در تفسیر است. اگر ظهور آیه ای با امر قطعی عقلی ناسازگار بود، باید از ظاهر آن دست برداشت. عده ای ظهور لفظی آیات در شفاعت را پذیرفته اند، ولی معتقدند قرائن عقلی برخلاف آن داریم، لذا باید از ظهور آیات شفاعت دست بکشیم. قرائن نافی شفاعت به گمان ایشان عبارت اند از: 1. جری شدن مردم: نتیجۀ شفاعت جری کردن مردم در گناه است و جری کردن مردم به گناه قبیح می باشد و تحقق امر قبیح از خداوند محال است، پس نمی تواند چیزی به اسم شفاعت وجود داشته باشد. نقد و بررسی: جواب نقضی این سخن قانون توبه است؛ زیرا به بیانی که در این استدلال ذکر شد، باید خداوند توبه را قرار نداده باشد، درحالی که توبه و پذیرش آن از قطعیات است و آیات و روایات متعددی بر آن دلالت می کند. اما جواب حلّی: انسان موقعی جری می شود که یقین کند مورد شفاعت واقع می شود. ولی برای هیچ کس چنین اطمینانی نیست. چه بسا ارتکاب گناهان اعتقادات را سلب می کند و مسلم نیست که همه با ایمان از دنیا بروند. اگر عصیان دل را فرا گرفت و جایی برای محبت خدا نگذاشت، قهراً در هنگام مرگ ایمان از او سلب می شود و کسی اطمینان ندارد که چطور از دنیا می رود و آیا از لیاقت لازم برای برخورداری از شفاعت بهره مند خواهد بود. 2. تخلف در ارادة خدا: گفته اند بی شک ارادة خداوند بر کیفر گناهکاران تعلق گرفته است و لازمة شفاعت تخلف در ارادة خداست. نقد و بررسی: شفاعت به اذن خدا نسبت به کسان خاصی با شرایط ویژه انجام می گیرد. شفاعت قانونی است که خود خدای متعال قرار داده و اراده اش بر این تعلق گرفته که انبیا و اولیای الهی واسطة نجات برخی گناهکارانی شوند که شرایط لازم برای برخورداری از لطف الهی از طریق شفاعت را دارند یا به واسطة شفاعت ایشان به مقام بالاتری دست یابند. به تعبیر دیگر، در شفاعت تخلف اراده نیست بلکه تعدد اراده است؛ یعنی همان طور که ارادة خدا بر این تعلق گرفته که عصیان کنندگان عذاب شوند، بر این هم تعلق گرفته که آنان با شرایط خاصی از طریق شفاعت شفیعان الهی از عذاب رهایی یابند. 3. ناسازگاری با عدالت الهی: اشکال دیگر این است که شفاعت کاری ظالمانه است و در دنیا بین حکام جور واقع می شود. اعمال بد باید جزا داده شود و خداوند چون عادل است، مجرمان را عقاب می کند. حال اگر پیامبر یا شفیع دیگری بخواهد دربارۀ بزهکاری شفاعت کند که عقاب نشود، و خداوند هم این شفاعت را بپذیرد، این با عدل خدا منافات دارد. بنابراین، شفاعت مقبول خداوند نمی تواند وجود داشته باشد. نقد و بررسی: ما وقوع شفاعت را به صورت مطلق قبول نداریم، بلکه بی گمان بر پایة برخی آیات بعضی از اعمال نسبت به بعضی دیگر نتیجة معکوس دارند؛ مثلاً توبه و استغفار اثر گناهان را از بین می برد. اثبات عدل و ظلم تابع شرایط فعل است، همان طور که اگر شرایط برای توبه فراهم باشد و توبه تحقق یابد، پذیرش آن منافاتی با عدالت ندارد، اگر موانعی برای تأثیر یک کار موجود باشد و آن کار نسبت به فردی اثیر نگذارد ظالمانه نیست. پس اگر شرایط تحقق شفاعت فراهم باشد و شفاعت محقق گردد و مانع عذاب مشمولان شفاعت شود، عادلانه است. شافعان بحث دیگر این است که شفاعت کنندگان کیانند؟ از آیات مشتمل بر استثنا فهمیدیم کسانی که خداوند به آنها اذن دهد و سخنشان مرضی خداوند باشد، شفاعت می کنند: «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ  لَهُ قَوْلا»(طه: 109). ولی در اینجا در پی شناسایی مصادیق کسانی هستیم که مأذون در شفاعت اند. از برخی آیات مربوط به شفاعت می توان این مصادیق را شناسایی کرد؛ برخی از این آیات به طور مستقل و برخی با ضمیمه کردن آیات دیگر ما را به شناسایی مصادیق شافعان رهنمون می شوند. 1. فرشتگان مشرکان فرشتگان را فرزندان خدا می شمردند و آنان را شفیعان بین خود و خدا می دانستند. البته چنان که پیش تر بیان شد، شفیعان مطاع نه شفیعانی که مأذون از سوی خدا باشند. خداوند در بیان سخن مشرکان و نفی آن می فرماید: «وَقَالُواْ اتخَّذَ الرَّحْمَانُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ* لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ* یَعْلَمُ مَا بَینْ  أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ  وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون»(انبیاء: 26 ـ 28) . این آیات، شفاعت مزعوم مشرکان را نفی و با استثنایی که در کلام آمده است شفاعت فرشتگان الهی را برای کسانی که مورد رضایت خداوند باشند اثبات می کند. 2. پیغمبر اکرم و امامان معصوم(ع) در یکی دیگر از آیات باب شفاعت که مشتمل بر استثناست می فرماید: «وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةإِلَّا مَن شهَِدَ بِالْحَقّ  وَهُمْ یَعْلَمُون »(زخرف: 86). از سوی دیگر در آیة 143 سورة مبارکة بقره می فرماید: «وَکَذَالِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شهَُدَاءَ عَلىَ النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» در این آیه تصریح شده است که پیغمبر اکرم(ص) دارای مقام شفاعت است. نیز طبق این آیه امت اسلام بر مردم گواهند و مسلماً مراد همة امت نیست و قدر متیقن این است که ائمه(ع) بر مردم شاهدند. بنابراین، با لحاظ این آیه و ضمیمه کردن آن به آیة 86 زخرف معلوم می شود که پیامبر اکرم و ائمه(ع) از مقام شفاعت برخوردارند. از آیة شریفة «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُون» (مؤمنون: 105) نیز برمی آید که علاوه بر پیغمبر اکرم(ص) کسانی از مؤمنان اعمال افراد را می بینند که قدر متیقن ایشان ائمه اطهارند. پس، از این آیه هم به پیوست آیة 86 سوره زخرف برمی آید که پیامبر و امامان(ع) از مقام شفاعت برخوردارند. از آیات قرآن برمی آید که شفاعت فرشتگان، پیامبر اکرم و امامان(ع) پذیرفته است. از روایات نیز معلوم می شود شفاعت کنندگان دیگری نیز وجود دارند و این سلسله ادامه دارد، به گونه ای که قلمرو شفاعت ضعیف می شود و حتی به یک مؤمن هم می رسد. در روایتی می فرماید: «إن أدنی المؤمنین شفاعةً لیشفع لثلاثین انسانا».23 باید هم همین طور باشد، چون مؤمن واسطۀ فیض است و باید فیوضات معنوی از شعاع وجود اوتراوش کند. چه بسا این شفعا خودشان هم از شفاعت دیگری برخوردار باشند. این واقعیتی است که قرآن از آن پرده برمی دارد که در سایة محبت خدا و اولیای او افراد مشمول شفاعت می شوند. مواقف قیامت مراتب تدرجی است که از کوچک تر به بزرگ تر شروع می شود. در امور مادون اگر شفاعت امثال پدر و مادر کارگر نیفتد و آن فرد ایمان داشته باشد، به شفاعت پیامبر اکرم(ص) می رسد. شفاعت شوندگان شفاعت شامل چه کسانی می شود؟ پاسخ کلی این است که اگر خداوند از کسی راضی باشد، مشمول شفاعت می شود: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ  وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون»(انبیاء: 28)  و معلوم است که رضای خداوند درگرو پذیرفتن اوامر و نواهی الهی است که در دنیا تحقق می یابد. این طور نیست که خداوند ملت و نژاد خاصی را بپسندد، بلکه ملاک تقواست. در این میان کسی که کوچک ترین کاری برخلاف رضای خدا انجام نداده، شفاعت در حق او معنی ندارد. شفاعت برای کسانی است که مورد رضای او واقع شده اند، ولی مقداری جرم هم از آنها سر زده است.24 1. گناهکاران روشن شد که گناهکاران مشمول شفاعت قرار می گیرند، ولی هر عصیانی با شفاعت آمرزیده نمی شود، بلکه شروطی دارد. شرط نخستِ گناهی که با شفاعت آمرزیده می شود این است کفر نباشد. خدای متعال می فرماید: «إِن تَکْفُرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىِ  عَنکُمْ وَلَا یَرْضىَ  لِعِبَادِهِ الْکُفْر»(زمر: 7) عقیدۀ کافر به انکار حق برمی گردد و چنین کسی مرضی حق تعالی نیست و نمی تواند مورد شفاعت واقع شود. شرط دوم، اسلام است: «ورَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»(مائده: 3) پس غیرمسلمانان مشمول شفاعت واقع نمی شوند. 2. اصحاب یمین از دیگر مشمولان شفاعت، اصحاب یمین اند. خدای متعال دربارة ایشان چنین می فرماید: «کلُ  نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ* إِلَّا أَصحَْابَ الْیَمِینِ* فىِ جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ* عَنِ الْمُجْرِمِینَ* مَا سَلَکَکمُ  فىِ سَقَر»(مدثر: 38ـ42)؛ همه در گرو اعمال خودشان هستند مگر اصحاب یمین که از مجرمین می پرسند: چه چیزهایی شما را در آتش قرار داد؟ آنان در پاسخ می گویند: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ* وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِین*  وَکُنَّا نخَُوضُ مَعَ الخَْائضِینَ* وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّین؛ ما از نمازگزاران نبودیم و مساکین را اطعام نمی کردیم. با اهل باطل در کارها و سخن های باطلشان غور می کردیم و روز جزا را انکار می کردیم»(مدثر: 43 ـ 46). خدای متعال دربارة اینها می فرماید: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِین؛ شفاعت شفاعت کنندگان برای آنان نفعی ندارد»(مدثر: 48). از این آیات می فهمیم که شفاعت شافعین شامل اصحاب یمین می شود؛ چون آنها در گرو اعمال خودشان نیستند. اگر به تقسیم سه گانۀ سورۀ واقعه نیز توجه کنیم، یعنی سابقین و اصحاب میمنه و اصحاب مشئمه، این مطلب بر ما روشن می شود که اصحاب مشئمه در جهنم اند و مورد شفاعت واقع نمی شوند و سابقین که بی شک در بهشت اند و به شفاعت مصطلح احتیاج ندارند. تنها می ماند اصحاب میمنه، یعنی اصحاب یمین که مؤمن بوده اند ولی گاه جرمی از آنها سرزده است، که این گروه مشمول شفاعت واقع می شوند. ایمان، اسلام، نماز، زکات و فرو نرفتن در باطل، اسباب رضایت خدا را فراهم می آورند و اگر از مؤمنی که بنایش بر انجام وظایفش می باشد گناهانی سر بزند و موفق به توبه نشود با شفاعت آمرزیده می شود. شفاعت در دنیا مفسران به موضوعاتی مانند امکان شفاعت در دنیا، اصل احتیاج به شفاعت وجریان آن در همة مسائل دنیوی یا بعضی از آن و صحت استشفاع در دنیا و حکمت آن، کمتر پرداخته اند. آنچه از قرآن برمی آید این است که شفاعت در دنیا نیز وجود دارد. البته همان طور که دربارة شفاعت اخروی گفتیم، شفاعت باید به اذن خداوند باشد و شفاعت استقلالی با توحید منافات دارد. در ادامه برخی از مصادیق شفاعت در دنیا را ذکر می کنیم: 1. شفاعت در آمرزش خواهی یکی از مصادیق شفاعت در دنیا آمرزش خواهی کسی برای دیگری از خدای متعال است. در آیات متعددی از قرآن از طلب مغفرت کسانی برای دیگران سخن گفته شده است، ازجمله: الف. حضرت ابراهیم(ع) از خداوند آمرزش خود، پدر و مادر و مؤمنان را درخواست می کند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لىِ وَلِوَالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَاب »(ابراهیم: 41). ب. حضرت نوح(ع) عرضه می دارد: «رَّبّ  اغْفِرْ لىِ وَلِوَالِدَىَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتىِ  مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَات »(نوح: 28). ج. بعد از نجات حضرت یوسف از چاه و عظمت یافتن در مصر، زمانی که برادران یوسف ایشان را شناختند، از کار خود پشیمان شدند و به پدرشان عرض کردند: «یَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِِین »(یوسف: 97). حضرت یعقوب هم درخواست آنها را برای طلب بخشش از خدای متعال رد نکرد، بلکه در پاسخ درخواست آنها فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبىّ  إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم »(یوسف: 98).25 د. در مواردی رسول اکرم(ص) برای بعضی از مؤمنان استغفار می کردند یا مأمور استغفار برای آنها می شدند که در برخی از آیات به آن اشاره شده است، ازجمله: ـ فَإِذَا اسْتَْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم(نور: 62)؛ ـ یَأَیهَُّا النَّبىِ  إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلىَ أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً... فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لهَنَّ الله (ممتحنه: 12)؛ ـ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا(نساء: 64). ه‍ ‍. در برخی آیات کسانی که برای استغفار نزد پیامبر اکرم(ص) نمی روند نکوهش شده اند. خدای متعال دربارة منافقان می فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبرُِون »(منافقون: 5). 2. شفاعت در دعا برای نیازهای دنیایی از بحث قبل روشن شد شفیع قراردادن پیامبران در طلب مغفرت از خدای متعال جایز بلکه ممدوح و لازم است. حال آیا برای نیازهای دنیایی هم می توان دعا کرد و از پیغمبران درخواست دعا کرد؟ از اطلاق آیة «وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونىِ أَسْتَجِبْ لَکم »(غافر: 60) برمی آید که می توان برای امور دنیایی نیز دعا کرد. علاوه بر آن، دعاهایی در آیات قرآن وارد شده که مربوط به امور دنیایی است. برخی از این آیات عبارت اند از: ـ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبّ  اجْعَلْ هاذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُْم بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاَخِر (بقره: 126)؛ ـ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنهُْمْ یَتْلُواْ عَلَیهْمْ ءَایَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالحِْکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ(بقره: 129)؛26 ـ رَّبَّنَا إِنىّ  أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتىِ بِوَادٍ غَیرْ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفْدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَوِى إِلَیهْمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُون (ابراهیم: 37). طبق این آیات حضرت ابراهیم برای خانوادة خود و ساکنان مکه طلب رزق کرده است. ممکن است گفته شود این دعاها برای پیامبران جایز بوده است نه برای مؤمنان. در پاسخ می گوییم: علاوه براطلاق ادلۀ دعا، آیة «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِاخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْایمَانِ وَلَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیم »(حشر: 10) نیز این مطلب را ثابت می کند.27 تواضع و فروتنی؛ حکمت تشریع استشفاع تربیت اسلامی بر بندگی خدای متعال استوار است. دستورهای اسلام مظهری از بندگی است و بنیان تعالیم اسلام این است که بنده بسازد. در آموزه های اسلام بر کنارگذاشتن خودکامگی و خودبزرگ بینی تأکید شده است. خدای متعال حتی به پیامبر اکرم(ص) دستور می دهد درمقابل مؤمنین متواضع باشد.28 در روایتی آمده است که حضرت عیسی(ع) به حواریین فرمود: من ازشما حاجتی دارم، عرض کردند شما مقامتان بالاتر از این است که از ما نیازی بخواهید. حضرت به آنها فرمود: بگذارید پایتان را بشویم (یا ببوسم). حضرت وقتی این کار را کرد حواریون گفتند ما سزاوارتر به این کار بودیم ایشان در پاسخ آنها فرمود: همان شایسته ترین مردم به خدمت کردن عالمان اند من این کار را کردم تا شما نیز بعد از من این چنین در برابر مردم متواضع باشید.29 پایۀ تعالیم اسلام شکستن شخصیت موهوم است. از این امر باید حتی در مسیر بندگی خدا هم هراسان بود. چه بسا کسانی در راه عبودیت به جاهایی می رسند ولی شیطان آنها را وسوسه می کند و عده ای از همین ها وقتی به واسطه ریاضت و مداومت به جاهایی رسیده اند حرف هایی زده اند که از منش یک مخلوق خارج است. شیطان حتی در طریق بندگی نیز دست از انسان برنمی دارد. بنابراین، راهکار شفاعت، آدمی را فروتن بار می آورد تا نگوید من خودم مستقیماً هرچه بخواهم از خدا خواهم خواست. باید با تواضع تمام از اولیای الهی مدد جست و آنها را شفیع قرار داد. چه خوش گفته است لسان الغیب، حافظ شیرازی: شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل                  محتاج این جنابم و مسکین این درم نتیجه گیری 1. برخی از آیات شفاعت را به نحو مطلق نفی می کند، ولی برخی دیگر شفاعتی را که به اذن الهی باشد اثبات می کند. راه جمع این دو دسته آیات حمل عام بر خاص است و نتیجة آن، اثبات شفاعت غیراستقلالی و نفی شفاعت استقلالی در دادگاه الهی است. 2. اصل شفاعت رایج در میان مردم، به ویژه بین بنی اسرائیل که روی سخن آیه مورد بحث با آنهاست، شفاعتی بوده که کسی به استقلال در مقابل خدا کاری کند، هرچند خدا راضی نباشد و آیات نافی شفاعت ناظر به چنین شفاعتی است. 3. شفاعت تجسم اعمال خود انسان است و کسب ایمان و محبت اولیای خدا در دنیا باعث می شود که از اعمال بد انسان صرف نظر شود و به بهشت برود یا آنکه مقام بالاتری در بهشت به او اعطا شود. 4. هدایت گری انبیا و اولیا درحقیقت جریان رحمت خداست که تجسم آن در روز قیامت اجازة شفاعت کردن است و هدایت یافتگی بهره مندی از این رحمت است که در روز قیامت با شفاعت شدن مجسم می شود. 5. عده ای، آیات مربوط به شفاعت را از متشابهات شمرده اند، درحالی که با وجود راه جمع عقلایی میان آیات شفاعت، معنای آنها روشن است. 6. برخی، آیات همراه با استثنا را از قبیل استثنای مشیت می دانند که صرفاً بر عمومیت مشیت و ارادة خدا و خارج نبودن کار از دست خدا دلالت دارد نه بر تحقق آن. درحالی که ظهور استثنا این است که حکم مابعدش برخلاف حکم ماقبل است. از سویی برخی استثناهایی که در آیات شفاعت وارد شده مشتمل بر مصدر مضاف به فاعل است که بر تحقق فعل دلالت می کند. نیز استثناهای موجود در آیات شفاعت با استثنای مشیت متفاوت است و تفسیر آن به استثنای به مشیت اساساً بی معنی است. 7. شماری، برخورداری از شفاعت را منحصر در کسانی می دانند که از پیامبران الهی پیروی کامل نموده باشند، درحالی که از آیات برمی آید شفاعت شامل افراد گناهکار و مستوجب عذاب نیز می شود. 8. برخی به زعم خود برای دست برداشتن از ظهور آیات در وجود شفاعت به دلایل عقلی همچون لزوم تخلف در ارادة خدا و مخالفت با نصوص قرآنی همانند آیات بیانگر عمومیت سنت های الهی استناد می کنند، ولی با توجه به معنای درست آیات مورد استشهاد آنها و توجه به ویژگی های شفاعت قرآنی مستنداتشان مردود است. 9. از آیات قرآن استفاده می شود برخی از فرشتگان الهی، پیغمبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) از شفیعان روز قیامت اند. 10. از آیات قرآن برمی آید شفاعت به قیامت اختصاص ندارد، بلکه در دنیا نیز جریان دارد که از مصادیق روشن آن شفاعت در طلب مغفرت و شفاعت در دعا برای حوایج دنیایی است. پی نوشت ها: 1. جوهری، الصحاح، ج 6، ص 2302، ماده جزی: جَزَى عنِّى هذا الأمرَ أى قَضَى. و منه قوله تعالى: لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 455، ماده جزی: تقول: جَزَى عنِّى هذا الأمر یَجزِى، کما تقول قَضَى یقضى. ... قال الله جل ثناؤُه: یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً. أى لا تقضِى . 2. ر.ک: کتاب العین، ج 2، ص 38: العَدل: الفداء. قال الله [تعالى] لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ؛ معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 244: العَدْل: قِیمة الشى ء و فِدَاؤُه. قال اللّه تعالى: وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ، أى فِدْیة؛ المحیط فی اللغة، ج 1، ص 423. 3. جرجانی، از متکلمان بزرگ اهل سنت، می­نویسد: امت بر ثبوت اصل شفاعت مقبول پیامبر اکرم علیه الصلاة والسلام متفقند (شرح المواقف، ج 8، ص 312). ایجی دیگر متکلم بزرگ اهل سنت نیز می­نویسد: «اجمع الامة علی اصل الشفاعة» (المواقف فی علم الکلام، ص 380). ابوحیان اندلسى، مفسّر بزرگ اهل تسنن، از کتاب المنتخب نقل مى کند که: «اجمعت الامة على ان للمحمّد(ص) شفاعة فی الآخرة» (بحر المحیط، ج 1، ص 349). درباره اجماعی بودن شفاعت از نظر اهل سنت، ر.ک: مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 158. وی یکی از ادله ثبوت شفاعت را اجماع دانسته است. سیدمرتضی علم الهدى، متکلّم برجسته شیعه، مى نویسد: «امت اسلام اتفاق دارند که شفاعت پیامبر اکرم(ص) در حق امتش مورد پذیرش واقع مى شود» (رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولی، ص 150). طبرسى، مفسر نامور شیعه، مى گوید: «امت اسلام بر اینکه شفاعت پیغمبر اکرم(ص) در نزد خداوند مقبول مى افتد، اتفاق نظر دارند، گواینکه در کیفیت آن (و اینکه براى رفع عقاب است یا ترفیع درجه) اختلاف دارند» (مجمع  البیان لعلوم القرآن، ج 1، ص 151). درباره تصریح دانشمندان شیعه بر اتفاقی بودن شفاعت در نزد همه مسلمانان، ر.ک: ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص 166؛ محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص 126). 4. برای نمونه، ر.ک: کلینی، کافی، ج 1، ص 208، 209، 280؛ ج 2، ص 248، 654؛ ج 3، ص 188، 242؛ ج 4، ص 58، 60، 548، 569، 571؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 86، 152؛ ج 5، ص 147، 226، 228؛ ج 7، ص 145، 202، 203؛ ج 8، ص 173، 182، 183، 201. 5. برخی آیات نافی شفاعت، همانند آیه 13 سورة روم، ظهور در اطلاق ندارد؛ بلکه ناظر به نفی شفاعت شرکایی است که بت پرستان برای خداوند قائل بودند و آنها را شفیعان خود نزد خداوند تلقی می کردند. 6. اکثر نزدیک به اتفاق مفسران، آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت شمرده و در جمع بین آنها و آیات نفى کننده شفاعت، آیات نفى کننده را بر شفاعت از کافران حمل کرده اند. برای اطلاع از سخنان برخی مفسران در این رابطه ر.ک: علی اوسط باقری، «نقد دیدگاه المنار در تفسیر آیات شفاعت»، مجله معرفت، ش 136، ص 59ـ62. 7. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 233، 234؛ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن 1 (خداشناسی)، ص 178، 179، 221. 8. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 10، ص 30. 9. درباره پیشینه اعتقاد به تثلیث و نیز تثلیث در آیین مسحیت، ر.ک: عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، ص 491ـ516. 10. درباره آموزه فدیه در مسیحیت، ر.ک: عباس رسول زاده و جواد باغبانی، همان، ص 647ـ651؛ عبدالرسول سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص 176ـ180. درباره مفهوم شفاعت در مسیحیت، ر.ک: مصباح یزدی، پند جاوید، ج 1، ص 267. 11. خلیل  بن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 2، ص 927؛ ابن درید، ترتیب جمهرة اللغة، ج 2، ص 298؛ فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج 3، ص 65. ابن فارس می نویسد: شفع: أصل صحیح یدلّ على مقارنة الشیئین  (معجم مقاییس اللغة، ماده شفع). 12. در دنیا نیز وقتی حوادث ناگوار و ناراحتی ها انسان را احاطه کند، ممکن است اسم رفیقش را با آنکه بارها آن را گفته و شنیده فراموش کند و یا حتی اسم خودش یادش برود. 13. از سوی دیگر اگر کافری ایمان بیاورد کارهای پیشینش نادیده گرفته می شود «الاسلام یجب ما کان قبله» (تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 2، ص27). 14. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 27؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 394؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص 16 و ج 8، ص 56. 15. بنابر آیة 7 سورة آل عمران، پی گیری آیات متشابه برای فتنه انگیزی مذموم است. متشابه بودن آیه به معنای قابل فهم بودن آن نیست، بلکه طبق مفاد آیه مذکور که محکمات را «ام الکتاب» شمرده، آیات محکم مرجع آیات متشابه هستند و با ارجاع متشابهات به محکمات، آیات متشابه قابل فهم هستند (دربارة مراد از آیه محکم و متشابه و جوانب مختلف مربوط به بحث محکم و متشابه، ر.ک: محمد تقی مصباح، قرآن شناسی، ج 2، ص 172ـ184). 16. محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار وهابیت، شفاعت شفیعانی از جمله پیامبر اکرم(ص) در قیامت را می پذیرد؛ ولی بر آن است که درخواست شفاعت از ایشان شرک است، بلکه باید از خدای متعال پذیرش شفاعت ایشان و مشمول شفاعت ایشان شدن را درخواست کرد (ر.ک: سیدمحسن امین، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن الوهاب، ص 193، 194؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 8، ص 19، 20؛ همو، آئین وهابیت، ص 260)؛ ولی رشیدرضا که زنده کننده وهابیت محسوب می شود و با تلاش وی کتاب های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب منتشر شد، پا را فراتر نهاده و شفاعت را امری محال تلقی کرده و برای نفی آن دلیل عقلی اقامه می کند. تصویری که وی از شفاعت ارائه می دهد مستلزم تغییر اراده خدای متعال و تغییر علم الهی است. قطعاً شفاعت به این معنا امری محال و این تصویر درحقیقت دور شدن از مفهوم صحیح شفاعت است که استاد در متن درس تفسیری خود به آن اشاره کرده اند (درباره مفهوم شفاعت در نظر عبده و رشیدرضا، ر.ک: رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج 1، ص 307 و ج 3، ص 31). 17. عبده و رشیدرضا آیات مربوط به شفاعت را به سه دسته تقسیم کرده اند:  الف) آیاتى که شفاعت را به صورت مطلق نفى مى کنند، مانند بقره: 224؛ ب) آیاتى که سودمندى شفاعت را نفى مى کنند، مانند مدثر: 47؛ ج) آیات همراه با استثناهایی نظیر «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) و «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى» (انبیاء: 28). عبده بعد از دسته بندی فوق مى گوید: برخى دسته سوم را بر دسته اول و دوم حاکم مى دانند و نتیجه مى گیرند که از نظر قرآن شفاعت به اذن خداوند امرى ممکن قلمداد گشته است. ولى برخى برآن اند که بین این دو دسته آیات تنافى نیست تا یک گروه را حاکم بر دیگرى بدانیم؛ زیرا استثنا به اذن و مشیت الهى شیوه اى است که قرآن در مقام نفى قطعى به کار برده است. استثنای مذکور مشعر به این نکته است که آنچه قبل از استثنا بیان شده به مشیت الهى است و نه خارج از حیطه قدرت او. برای نمونه، خداوند مى فرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ»(هود: 107). تعبیر «إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» مى رساند که خلود کفار در آتش به مشیت و اراده خدا است و این گونه نیست که با این حکم، دیگر براى خداوند قدرت بر عدم خلودشان نباشد. عبده پس از بیان فوق نتیجه مى گیرد که در قرآن نص قطعى در وقوع شفاعت نداریم (ر.ک: محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 307؛ ج 3، ص 32ـ33؛ ج 7، ص 122). 18. بر همین اساس، عبدالقاهر جرجانی در نقد متنبی در بیت «عجبا له حَفِظَ العنانَ بِأنمل/ ما حفظها الأشیاء من عاداتها» می نویسد: شایسته بود به جای «ما حفظها الأشیاء» می گفت: «ما حفظ الأشیاء»؛ زیرا مراد شاعر آن است که حفظ را به صورت مطلق از انگشتان نفی کند؛ حال آنکه اضافه کردن «حفظ» به ضمیر «ها» که فاعلی است مقتضی آن است که برای انمل حفظی ثابت باشد (دلائل الأعجاز، ص 551، 552). 19. نیز ر.ک: احزاب: 62؛ اسراء: 77. 20. درباره معنای تخلف ناپذیری سنت الهی، ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید (3ـ1)، ص 27. 21. زمر: 65. 22. فرقان: 70. 23. کلینی، الکافی، ج 8، ص 101. درباره شفاعت مؤمنین، ر.ک: همان، ج 2، ص 248؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 8، ص 34، 38، 42، 56. 24. البته مطیعان نیز شفاعت می شوند، اما نه شفاعت مصطلح؛ چون بنابر برخی روایات، هیچ کس حتی انبیا نیز بی نیاز از شفاعت پیامبر اسلام نیستند (ر.ک: بحار الانوار، ج 8، ص 38). 25. یوسف: 97ـ98. 26. در روایات آمده است که رسول الله(ص) از نسل ابراهیم و نتیجۀ اجابت دعای اوست (ر.ک: تفسیر قمی، ج 1، ص 62؛ شیخ صدوق، خصال، ص 177). 27. درباره حکمت استشفاع و اینکه انسان از دیگران بخواهد برایش دعا و طلب آمرزش کنند در برخی روایات نکته لطیفی ذکر شده است. در روایت است که خداوند به حضرت موسی فرمود، مرا به زبانی بخوان که با آن گناه نکرده باشی. حضرت موسی گفت: خداوندگارا چگونه با زبانی بخوانمت که با آن گناه نکرده ام؟ گویا ایشان می خواهد عرض کند من یک زبان بیشتر ندارم و با آن نیز گناهانی کرده ام (البته منظور از گناه ترک اولی است که سیئات مقربین می باشد). خدا فرمود: با زبان مردم مرا بخوان (ر.ک: ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص 120، 170). یعنی چون با زبان مردم مرا گناه نکردی اگر آنها را واسطه قرار دهی تا برایت دعا کنند خدا را خوانده ای به زبانی که زبان تو نیست تا تو با آن معصیت خدا را کرده باشی. 28. ر.ک: حجر: 88؛ شعراء: 215. 29. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 27. منابع ابن درید، محمد بن الحسن، ترتیب جمهرة اللغة، ترتیب و تصحیح: عادل عبدالرحمن البدری، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیة 1428ق. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1404ق. ابوحیان اندلسى، محمدبن یوسف، بحر المحیط، بیروت، دار الفکر، 1412ق. امین، سیدمحسن، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن الوهاب، قم، دار الکتاب الاسلامی، 1410ق. ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، بیروت، عالم الکتب، بی تا. باقری، علی اوسط، «نقد دیدگاه المنار در تفسیر آیات شفاعت»، مجله معرفت، شماره 136(فروردین 1388)، ص 59ـ62. بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، مطبعة مهر، 1398ق. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار الفکر (افست، استانبول، دار الطباعة العامرة)، 1401ق. تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، قم، منشورات الرضی، 1409ق. جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الإعجاز، قاهره، مطبعة المدنی، 1413ق. جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضی، 1325ق. جوهرى، اسماعیل بن حماد ، الصحاح ـ تاج اللغة و صحاح العربیة ، بیروت، دار العلم للملایین، 1410ق. حلی، احمد بن فهد، عدة الداعی و نجاح الساعی، تحقیق: احمد موحدی قمی، قم، مکتبة الوجدانی، بی تا. رسول زاده، عباس و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1389. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت، دار المعرفة، 1414ق. سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1364. ـــــ ، منشور جاوید، قم، دار القرآن الکریم، بی تا. سلیمانی اردستانی، عبدالرسول، درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، چ دوم، قم، کتاب طه، 1385. شریف المرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولی، قم، دار القرآن الکریم، 1405ق. شیخ صدوق، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، بی تا. ـــــ ، علل الشرایع، نجف، المکتبة الحیدریة، 1386ق. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات الکبری، تهران، مؤسسة الاعلمی، 1362. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم،  دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسین، 1417ق. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع  البیان لعلوم القرآن، چ 2، بیروت، دار المعرفة، 1408ق. فراهیدى، خلیل بن احمد ، کتاب العین، چ دوم، قم، نشر هجرت، 1410ق. فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق. قمى، على بن ابراهیم ، تفسیر القمی، چ چهارم، قم، دار الکتاب، 1367. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چ 3، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1388ق. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق. محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، تحقیق: رضا استادی، مشهد، مؤسسة الطبع و النشر فی الآستانة الرضویة، 1414ق. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید (3ـ1)، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1389. ـــــ ، پند جاوید (مجموعه آثار)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1384.  ـــــ ، قرآن شناسی، ج 2، تحقیق و نگارش: غلامعلی عزیزی کیا، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1386. ـــــ ، معارف قرآن 1 (خداشناسی)، تحقیق و بازنگاری: امیررضا اشرفی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1389.
    Article data in English (انگلیسی)
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    باقری، علی اوسط، مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1391) تفسیر قرآن کریم (8) سورة بقره، آیة 48 (شفاعت در قرآن). دو فصلنامه قرآن شناخت، 5(1)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اوسط باقری؛ آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."تفسیر قرآن کریم (8) سورة بقره، آیة 48 (شفاعت در قرآن)". دو فصلنامه قرآن شناخت، 5، 1، 1391، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    باقری، علی اوسط، مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1391) 'تفسیر قرآن کریم (8) سورة بقره، آیة 48 (شفاعت در قرآن)'، دو فصلنامه قرآن شناخت، 5(1), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    باقری، علی اوسط، مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. تفسیر قرآن کریم (8) سورة بقره، آیة 48 (شفاعت در قرآن). قرآن شناخت، 5, 1391؛ 5(1): 5-