چکیده:
سال پنجم، شماره اول، پیاپی 9، بهار و تابستان 1391، صفحه 75 ـ 99
Quran Shinakht, Vol.5. No.1, Spring & Summer 2012
حسن خرقانی*
چکیده
«تکرار» نقش های بلاغی و معرفتی مهمی در قرآن کریم ایفا می کند. تکرارهای قرآنی را می توان در گونه های لفظی، معنایی و لفظی ـ معنایی دسته بندی کرد. این تکرارها، گاه پیوسته و بدون فاصله اند و گاه در یک سوره با فاصله هایی منظم و گاه در دو سورة مختلف.
این مقاله آیه برگردان هایی را پی می گیرد که با قالب های زیباشناختی منظمی در قرآن تکرار شده اند و با گزینش نام «تکراربند» برای آن درصدد است تا آن را به عنوان یک قالب ادبی زیبا، ویژة قرآن معرفی کند و جایگاهش را در میان شکل های مشابه ادبی بازشناسد.
در تکراربندهای قرآنی، پس از آیه ها یا مقطعی از سوره، آیه یا عبارتی با نظمی ویژه تکرار گشته و چهرة سوره را همبسته و آراسته می سازد. این نوشتار، چند و چون این تکرارها را به همراه حکمت ها و نکات زیباشناختی آن در هفت سورة الرحمن، مرسلات، شعراء، قمر، صافات، نمل و کهف بررسی کرده است.
کلیدواژگان: فنون ادبی، تکرار، سورة الرحمن، سورة مرسلات، سورة شعراء، سورة قمر، سورة صافات، سورة نمل، سورة کهف.
* استادیار دانشگاه علوم اسلامی رضوی h.kharaghani@gmail.com
دریافت: 15/ 5/ 1391 ـ پذیرش: 1/ 11/ 1391
مقدمه
تکرار یا تکریر، مصدر باب تفعیل و به معنای بازآوردن دوبارة یک چیز است. 1مادة کافل و رای مشدد (کرر) بر بازگشت دلالت می کند و چون گوینده به لفظ یا جملة پیشین خود بازمی گردد، واژة تکرار در بازگفتن سخن به کار رفته است. 2
در قرآن کریم قالب هایی زیبا از تکرار وجود دارد که در آن پس از آیه یا آیاتی چند یا یک مقطع از سوره، آیه یا عبارتی به صورت منظم تکرار می شود. این نوع تکرار در کنار نقش معنایی و معرفتی خود، در دو بُعد موسیقایی و تناسبی، ارزش زیبایی شناختی بالایی دارد و چهرة سوره را همبسته و آراسته می سازد. نگارنده برای این نوع، نام «تکراربند» را برگزیده است تا آن را به عنوان نوعی ادبی و زیبا، ویژه قرآن معرفی کند و در حد توان خود به حکمت ها و زیبایی های آن بپردازد.
خاستگاه بحث تکرار، علم معانی است و آن را یکی از انواع اطناب می شمارند و این در صورتی است که تکرار فایده مند باشد. اطناب آن است که به جهت فایده هایی که بر آن مترتب می شود، بیش از معانی لفظ آورده شود.3 کسانی نیز بوده اند که تکرار را از ابواب بدیعی آورده اند. سجلماسی انواع بدیع را در ده دسته رده بندی می کند که نوع دهم آن، تکریر است و آن را به لفظی و معنوی دسته بندی می کند و انواعی مانند مشاکله و تجنیس را در آن داخل می سازد.4
نگاشته های کسانی که دربارة تکرار سخن گفته اند، غالباً صبغة تنزیهی دارد و آنان در این وادی از ساحت قرآن کریم دفع شبهه کرده اند. برخی نوشته ها نیز وجود تکرار در قرآن را به کلی نفی کرده اند و اصولاً تمام کسانی که از موضوع تکرار سخن گفته اند، انگیزه و هدف اول و آخرشان بیان بلندای سبک قرآن و سازگاری تکرارها با اعجاز بیانی آن بوده است.5
عبدالله نقراط معتقد است واژة تکرار بار منفی دارد و آنچه در قرآن وجود دارد تکرار نیست، بلکه «تصریف قول» است. او پیشنهاد می کند اصطلاح «تصریف قول» را به جای «تکرار» به کار بریم. خداوند متعال نیز از واژة تکریر یا تردید استفاده نکرده، بلکه فرموده است6: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلا نُفُورًا».7
اصطلاح تکرار و تصریف قول هریک جایگاه خود را دارد و وجوه مشترک و حوزة افتراقی میان آن دو وجود دارد. تصریف قول، اصطلاحی قرآنی و ناظر به بیان یک اندیشه و محتوا در قالب های گوناگون است؛ بنابراین، شاید موردی را که عین لفظ بازگو شود دربر نگیرد. زمانی که از دریچة ادبیات به تکرارهای قرآن می نگریم ناچار از کاربرد اصطلاح تکرار هستیم. با آنچه یاد خواهد شد شاید تا حدودی روشن شود که تکرار چهره ای مثبت دارد نه منفی و بیان زیبایی ها و کارکردهای تکرار، می تواند دید منفی دربارة آن را برطرف سازد.
بی گمان هر تکراری که در قرآن کریم صورت گرفته باشد بجا و زیباست و عنایت ویژه ای به آنچه تکرار شده وجود داشته است. بر ماست که در حد توان در پی درک حکمت این تکرارها باشیم و پذیرفتن حسن تعبّدی آن ما را کفایت نکند. نگاشته های قرآنی و بلاغی با توجه به مجال وذوق نگارندگان به پاره ای از این نکات پرداخته اند و دانشمندان مسلمان با کاوش در رمز و راز تکرارهای قرآن از حریم تابناک آن در مقابل خدشه آفرینان دفاع کرده و نمونه هایی از اعجاز آن را آشکار ساخته اند. 8نیز آثاری که دربارة متشابهات لفظی قرآن سامان یافته اند، به بیان حکمت این تکرارها و توجیه تغییرات صورت گرفته در آنها پرداخته اند، مانند: درّة التنزیلِ خطیب اسکافی، اسرار التّکرار (البرهان فی توجیه متشابه القرآن) کرمانی و ملاک التأویل از ابوجعفر زبیر.
نگارنده به اثری مستقل دربارة این موضوع، دست نیافت. تنها در برخی تفاسیر و شماری از کتاب های ادبی و قرآنی مطالبی در حکمت این تکرارها یافت گردید.
کارکردهای تکرار
تکرار، در ادب و هنر و در آموزش و تربیت فایده ها و کارکردهای گوناگونی دارد که به اختصار اشاره می شود:
الف. کارکردهای روان شناختی و تربیتی
میان تکرار و طبیعت نفس انسانی رابطه هایی وجود دارد و تکرار زیاد به جریانی فکری و عاطفی تبدیل می شود و در فرد و جامعه اثر می گذارد. موارد زیر را می توان از کارکردهای روان شناختی و تربیتی تکرار دانست:
ـ تکرار با قانون تداعی معانی پیوند دارد و هرچه گذر خاطره ها در ذهن بیشتر باشد یادآوری آن آسان تر خواهد بود.
ـ تکرار یکی از ابزارهای تثبیت دانسته ها در ذهن است. بر پایة یافته های روان شناسی تکرار با فاصله بهتر از تکراری است که پشت سر هم باشد. بسیاری از دانسته هایی که در ذهن داریم، بدان علت در خاطر ما مانده اند که چندین بار آنها را شنیده ایم یا با گونه هایی دیگر از فراگیری برای ما تکرار شده اند. همین طور بسیاری از کارها بر اثر تکرار برای ما به صورت عادت درآمده و در آنها مهارت پیدا کرده ایم. بسیاری از ویژگی های ما بر اثر گذشت زمان و تکرار برای ما ملکه شده اند. نیز تکرار دیدارها سبب انس و خو گرفتن به اشیا و اشخاص پیرامون ما شده است.
ـ پدیدة تکرار الفاظ که بر زبان جاری می شود، بیانگر حالت های مختلف درونی انسان است. در برخی حالات، طبیعت انسان به تکرار سخن گرایش دارد؛ مانند حالت ترس، هنگام عذر خواهی، هنگام پشیمانی یا رد اتهام از خود و آنجا که انسان در مقام مدح یا ملاطفت و دلجویی باشد.9
ب. کارکردهای بلاغی
تکرار بیهوده و بیجا، به شیوایی سخن گزند می رساند. ازاین رو، تکرار باید در مواردی صورت گیرد که بر آن، فوایدی مترتب باشد. دانشمندان علوم بلاغت، فایده هایی برای تکرار برشمرده اند که از آن جمله است:
1. تقریر یا تأکید یعنی پابرجاساختن و پایدار کردن کلام در ذهن شنونده: زبان شناسان عرب از گذشته و حال بر این مسئله اتفاق نظر دارند که مهم ترین غرض تکرار همان تأکید است؛ زیرا مطلبی که تکرار می شود اگر نوشتاری باشد، تصویر دیداری و اگر گفتاری باشد، پژواک شنیداری آن در ذهن نقش می بندد و مدت طولانی تری در مغز می ماند؛ 102. ستایش و بزرگداشت؛ 3. بیم دادن و هراسناک نمایاندن امری؛ 4. سرزنش و نفرین؛ 5. یادآوری بخش نخست سخن، زمانی که کلام طولانی شود. 11
ج. کارکرد هنری
تکرار در هنر، آوردن عناصری همانند در مواضع گوناگون یک کار هنری است.12 تکرار را باید یکی از مختصات سبک ادبی قلمداد کرد که در سبک مذهبی هم فراوان است. انواع تکرار، چه در شعر قدیم و چه در شعر نو، دیده می شود. 13تکرار در مفهوم گستردة خود پدیدآورندة بیشتر آرایه های لفظی است و قانون بنیادی موسیقی را تشکیل می دهد. 14به دلیل اهمیتی که تکرار در ضرباهنگ دارد برخی آن را قسیم قوانین آن به حساب آورده اند که بیشتر قوانین موسیقی به آن بازمی گردد. 15
بر پایه آنچه تاکنون گفتیم، هنگامی که در آیه ها و سوره ها، کنار هم یا با فواصل مشخص، تکرار صورت می پذیرد، افزون بر نکات بلاغی، به کلام نیز زیبایی می بخشد.
گونه های تکرار در قرآن
در یک تقسیم کلی تکرارهای موجود در قرآن را می توان به سه نوع تقسیم کرد:
1. تکرار معنایی: در این نوع، موضوعات و مفاهیم تکرار می شوند و عبارت های بیانگر آنها متناسب با سیاق سخن شکلی ویژه و متفاوت با یکدیگر دارند، مانند بازگو شدن چندبارة داستان هایی چون داستان موسی، فرعون و بنی اسرائیل، یادآوری توحید و اسما و صفات ذات باری و شمارش نشانه ها و نعمت های او، پرداختن به معاد از زوایای گوناگون، و دعوت های مکرر به تقوای الهی.
2. تکرار لفظی: در این نوع، فقط لفظ تکرار می شود، اما معنایی جدید طرح می گردد. این نوع درواقع تکرارنماست؛ مانند آیة «وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ».16 این آیه دوبار در آغاز سورة انشقاق آمده است، لیک مورد نخست مربوط به آسمان و مورد دوم مربوط به زمین است. برخی «بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم» آغاز هر سوره را دارای مضمونی نو و متفاوت با بسمله های دیگر سوره ها می دانند.17
3. تکرار لفظی و معنایی: در این نوع، الفاظ با حفظ معنای خود تکرار می گردند، مانند «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا* إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا».18 در این آیه برای تأکید و تثبیت این مطلب که در پی هر سختی آسانی است و برای آرامش بخشی بیشتر، تکرار صورت گرفته است. برخی آیه دوم را سخن جدیدی (استینافی) می شمرند که نتیجه اش این می شود که با هر سختی، دو آسانی است.19
از زاویه ای دیگر تکرارها سه گونه است:
1. تکرار پیوسته و بدون فاصله: در این نوع، میان واژه یا عبارات تکرار شده در قرآن، مطلب دیگری فاصله نیفتاده است. در اینجا به طور معمول هر عبارت دو بار تکرار شده است، مانند «کَلا سَیَعْلَمُونَ* ثُمَّ کَلا سَیَعْلَمُونَ»،20 «أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى* ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى».21 در نمونة نخست، در مقام تهدید و انذار، برای أثرگذاری بیشتر آن بر مخاطب، و در مورد دوم در مقام نفرین تکرار صورت گرفته است. وجود ثم بر آن دلالت می کند که این تهدید یا نفرین در مورد دوم، رساتر و سخت تر از مورد نخست است. 22
2. تکرار ناپیوسته و با فاصلة نزدیک: این نوع، به صورت منظم و مرتبط در یک سوره واقع شده است، مانند تکرار «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ»23 در سورة الرحمن.
3. تکرار ناپیوسته و با فاصلة دور: در این قسم، از باب بازگفتن موضوعات و مفاهیم، آیات و عباراتی در سوره های مختلف تکرار شده است.
در زبان شناسی انواع سه گانه ای برای تکرار یاد می شود که عبارت اند از 1. تکرار آوایی؛ 2. تکرار واژگانی که شامل سه بخش است: تکرار در سطح واژه، تکرار در سطح گروه، و تکرار در سطح جمله؛ 3. تکرار نحوی. 24
تکرار جمله امری ظریف تر و هنری تر از تکرار واژه است و فضای مکانی و زمانی بیشتری اشغال می کند. به همین سبب از سویی کاربرد نابجای آن به فصاحت سخن آسیب می رساند و از سوی دیگر استفادة دقیق آن تأثیر زیباشناختی عمیق تری به جای می گذارد.
تکراربندهای قرآنی و قالب های مشابه آن
ازجمله کاربردهای هنری تکرار، قالب هایی از شعر مانند ترجیع بند و ترکیب بنداست. ترجیع بند شعری است شامل چند بند هم وزن اما با قافیه های گوناگون که در پایان هر بند (هر بخش از شعر که از بخش های دیگر جدا شده است) بیتی ثابت و واحد که به آن برگردان می گویند با قافیه ای مستقل می آید و این بیت یگانه پس از هر بند آورده می شود. در ترجیع بند، بیت آخر هر خانه با بیت ترجیع از نظر معنا مناسبت دارد. از مشهورترین ترجیع بندهای فارسی، ترجیع سعدی با این برگردان است:
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالة کار خویش گیرم
و نیز ترجیع بند هاتف اصفهانی با این برگردان:
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الّا هو
تقریباً تمام ترانه های عامیانه و ترانه های مرسوم در قالب ترجیع بند، یا دست کم با استفاده از بیت برگردان گفته شده اند.25
ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند ترجیع بند است و تنها تفاوت آن این است که برعکس ترجیع بند که بیت مفرد در آن تغییر نمی کند، در ترکیب بند بیتِ تکرار شده در بین قطعه های شعر با یکدیگر متفاوت است. از مشهورترین ترکیب بندهای فارسی ترکیب بند وحشی بافقی با این مطلع است:
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید
و نیز ترکیب بند محتشم کاشانی با این مطلع:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.26
شمار ابیات هر بند در حدود یک غزل، بین هفت تا ده بیت و شمار بندها از سه تا بیست و دو بند متفاوت است و در آثار متأخران به نسبت، طولانی تر از آثار متقدمان است.27
«تکراربند» در قرآن کریم نیز قالبی زیبا از این نوع تکرارهاست که شبیه ترجیع بند است؛ به این معنا که آیة برگردان در آن ثابت است، ولی تفاوت های عمده ای با آن دارد که برخی از آنها عبارت اند از:
1. ترجیع بند گونه ای شعر است، اما پر واضح است که قرآن کریم در اوزان شعری نمی گنجد و سبک منحصر به فردی دارد.28
2. در ترجیع بند، قافیه های هر بند متفاوت با بند دیگر است، اما مقطع ها، در تکراربندهای قرآنی گونه گون است. در برخی سوره ها مانند سورة الرحمن و قمر فاصله های قبل و بعد آیات برگردان یکسان است و در نمونه هایی مانند سورة مرسلات نیز فاصله های مقطع های قبل و بعد آیات آن متفاوت است.
3. در برخی سوره ها مانند شعراء آیه تکرار شده، پس هر مقطع تکرار و با فاصله ای نسبتاً طولانی تکرار شده است، لیک در برخی دیگر مانند الرحمن آیه برگردان پس از یک و گاه دو آیه است. اما در ترجیع بندها بیت برگردان پس از هر قطعه شعر است که شمار ابیات آن دست کم هفت بیت است.
به جز قالب ترجیع بند، ممکن است در یک شعر مصراع یا جملاتی به تناوب تکرار شود. سید مرتضی در توضیح وجه تکرار در سورة الرحمن اشعاری نقل می کند که در آن مصرع ها و عباراتی تکرار شده است.29 از آن جمله است این قطعه از شعر مهلهل بن ربیعه در رثای برادرش کلیب:
على أن لیس عِدْلاً من کُلیبٍ إذا طُرِدَ الیتیمُ عن الجَزُورِ
على أن لیس عدلاً من کلیبٍ إذا ما ضیمَ جیرانُ المُجیرِ
على أن لیس عدلاً من کلیبٍ إذا رَجَف العِضاهُ من الدّبُورِ
على أن لیس عدلاً من کلیبٍ إذا خرَجتْ مُخَبّأةُ الخُدورِ30
تکراربندهای قرآنی با این گونه اشعار نیز متفاوت است. در سورة الرحمن که ممکن است شبیه این اشعار فرض شود، اداتی نیست که «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» را از نظر لفظی با پیش از خود پیوند دهد، اما در این سروده ها از نظر لفظی پیوندی وجود دارد و روشن است که در هر مورد، مصراع تکراری متعلق به امر جداگانه ای است که از تفاوت ظرف و مانند آن فهمیده می شود.
بررسی تکراربندهای قرآن کریم
آیه هایی که در قالب زیباشناختی نظامداری تکرار شده اند، در قرآن کریم پُرشمارند. این آیات در هفت سورة الرحمن، مرسلات، شعراء، قمر، صافات، نمل و کهف آمده اند. ترتیب یاد شده بر اساس شمار آیه برگردان شده است که از 31 مورد در سورة الرحمن تا سه مورد در سورة کهف می رسد که در ادامه تفصیل و تحلیل آنها گزارش می شود:
نمونة اول: سورة الرحمن
در سورة مبارکة الرحمن که عروس قرآن نام گرفته، کریمة «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان» سی ویک بار تکرار شده است. این سوره سه بخش دارد:
بخش نخست، از آیة یک تا سی ادامه دارد، و در آن به آفرینش انس و جن، آسمان، زمین، خشکی، دریا و نظام حاکم بر آنها اشاره شده است که سبب بهره مندی دو گروه جن و انس در زندگی می شود. سوره از آیة بیست وپنج تا سی دربارة فنای عالم و بقای ذات سرمدی، و نیز نیاز پیوستة موجودات به اوست. آیة کریمة «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» از آیة سیزده به بعد هشت بار در این مقطع تکرار می شود.
بخش دوم سوره از آیة 31 تا 45 می باشد. در این بخش، ناتوانی جن و انس از گریختن از کرانه های آسمان ها و زمین و آتشباران شدنشان بیان شده است (که شاید تهدیدی باشد که در قیامت نمی توانید از حساب الهی بگریزید) و نیز به قیامت و وقایع و عذاب های آن اشاره شده است. در این مقطع آیة «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» هفت بار تکرار شده است.
بخش سوم از آیة 46 شروع می شود و تا پایان سوره، یعنی آیة 78 ادامه دارد و دربارة نعمت های بهشتی است. سوره با آیة کریمة «تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَالإکْرَامِ» پایان می پذیرد. «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» در این بخش شانزده بار تکرار می شود. این بخش را نیز می توان دو قسمت کرد که در هریک، هشت بار آیة کریمه آمده است. نیمة نخست با «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان» آغاز می شود و دربارة دو باغی است که برای خداترسان مهیا شده است. نیمة دوم از آیة 62 با «وَمِن دُونهِِمَا جَنَّتَان» شروع می شود و دربارة دو باغ دیگری است که پایین تر از آن دو باغ است.
عالمان نوعاً تکرار این آیة کریمه را از باب تأکید نمی دانند که بازگشت تمام موارد به یک امر باشد؛ زیرا تأکید بیش از سه بار واقع نمی شود.31 بلکه خطاب آن، در هر مورد به امری تعلق می گیرد و خداوند سبحان پس از آنکه فصلی از فصول نعمت های خویش را برمی شمرد ـ که سزاوار شکرگزاری استـ جن و انس را مخاطب قرار می دهد و بر آن نعمت از آنان اقرار می گیرد و از تکذیبش برحذر می دارد و بر این تکذیب توبیخ می کند.
سید مرتضی در این باره کلامی دارد که بسیاری از مفسران در توضیح تکرار این سوره از آن بهره برده اند. به نظر او تکرار در سورة الرحمن از آن جهت نیکوست که بر نعمت های گوناگونِ شمارش شده، اقرارگرفته می شود. پس هرگاه خداوند نعمتی را که عطا کرده یاد می کند، بر آن اعتراف می گیرد و بر تکذیبش توبیخ می کند؛ چنان که شخصی به دیگری بگوید: آیا به تو نیکی نکردم که اموال بخشیدمت؟ آیا به تو نیکی نکردم که از ناخوشایندها رهایی ات دادم؟ آیا به تو نیکی نکردم که درباره ات چنین و چنان انجام دادم؟ پس در اینجا تکرار نیکو می شود؛ زیرا آنچه بر آن اقرار گرفته می شود گوناگون است. این کار در کلام و سروده های عرب بسیار است.32
در اینجا این اشکال پدید می آید که آیة تکرار شده، همیشه پس از نعمت ها قرار نگرفته است، بلکه برخی از آنها نقمت اند؛ مانند «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلاَن »33، «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ* یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ».34 بسیاری از دانشمندان و مفسّران ازجمله سید مرتضی، این گونه پاسخ می دهند که گرچه عقاب کردن نقمت است، یادآوری و توصیفش و بیم دادن آن، از بزرگ ترین الطاف و نعمت های الهی بر مکلف است؛ زیرا او را از گناه کردن باز می دارد که عذاب الهی را در پی دارد و بر انجام دادن نیکی برمی انگیزد که سبب پاداش عظیم اخروی است؛ پس خداوند متعال بعد از ذکر جهنم و عذاب آن با تکرار «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» به نعمتی که توصیف کرده و انذاری که داده است، اشاره می کند.35
به نظر ما گرچه در جای خود درست است که تهدید و انذار نعمتی بر مکلف است و به او پیش از دچار شدن به عذاب هشدار می دهد، اما این پاسخ را نمی توان برداشتی از سوره دانست و آن را به ظاهر آیات مستند کرد؛ زیرا بر پایة مبنایی که تکرار را ناظر به نعمت پیشین می داند، ظاهر سخن اقتضا می کند که خود آنچه آمده است باید نعمت باشد نه یاد کردنشان. ظاهر این آیات هیچ گونه دلالتی ندارد که مقصود از «آلاء» یادکردن این عذاب ها و انذارهاست و نفس بیان آنها به عنوان نعمت منظور بوده است.
علامه طباطبایی در توضیح شمارش سختی های قیامت و کیفرهای مجرمان در ردیف نعمت های الهی، بیانی بهتر دارد که بر اساس آن، اشکال یادشده پدید نمی آید. وی نفس آن عذاب ها را به عنوان قانونی حکیمانه نعمت می داند، نه یادکردشان را در قرآن. علامه می نویسد: خطاب در آیه تمام جن و انس را شامل می شود و برخورد با بدکاران و کژروان بر طبق آنچه شقاوت و اعمال زشتشان اقتضا می کند، از لوازم مصلحت نظام حاکم و جاری بر تمام جهان است. بنابراین، کیفر دادن مجرمان در قیاس به عموم افراد جامعه نعمت است، گرچه دربارة گروه مجرمان نقمت باشد. نظیر این مطلب را در آداب و قوانین اجتماعی می توانیم ببینیم. سخت گیری بر تبهکاران و ستمگران و همین گونه پاداش دادن و ستایش نکوکاران، سبب قوام و بقای جامعه می شود.36
از دیدگاه نگارنده، بهتر آن است که بر پایة توضیح ذیل، از ابتدا مطلب را به گونه ای دیگر تقریر کنیم:
1. دلیل انکار نعمت دو چیز است: نشناختن آن نعمت و نا آگاهی از آن یا کفران و ناسپاسی. این سوره در پی درمان هر دو ریشه است. برای برطرف ساختن سبب نخست لطف و نعمت های خداوند را شماره می کند تا جنیان و انسیان به آن توجه یابند و برای رویارویی با سبب دوم، مجازات هایی را بازمی گوید که برای تکذیب کنندگان نعمت های الهی فراهم شده است.
2. در قرآن، لطف و قهر و بیم و امید توأم است و پیامبران مبشّر و منذر بوده اند و یادکرد این دو با هم تناسب دارد. در این سوره، صبغة غالب با نعمت ها و مظاهر لطف خداوند رحمان است، اما از بیان کیفر تبهکاران نیز فروگذار نشده است.
3. آنجا که بیان نعمت باشد، جنبة ترغیب و تشویق بر از سوی خدا دانستن تمامی نعمت ها و نیز سپاس به درگاه او رخ می نماید و آنجا که نقمت باشد، بُعد بیم دادن و برحذر داشتن از انکار و تکذیب نعمت های بیکران آن خالق مهربان هویداتر می گردد.
4. آلاء جنبة عمومی و کلی دارد و آیة کریمة «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» انسان را فرا می خواند که نعمت های فراوان هستی را از سوی آن هستی بخش مطلق بداند و هیچ یک را انکار نکند. بنابراین، لازم نیست این آیه حتماً ناظر به نعمتی باشد که پیش از آن یاد شده است.
5. گونه ای از تأکید نمی تواند بیش از سه بار تکرار شود که به هم پیوسته و بدون فاصلة هیچ سخنی دیگر باشد، اما در این شیوه، هر اندازه سخن اقتضا کند، عبارت های فاصله شده، زمینة تکرار را فراهم می سازد.
بنابراین، یادکرد نعمت یا نقمت زمینه ساز تکرار است؛ نعمت از راه سنخیت و نقمت از راه ضدیت، و ضرورتی ندارد که هر تکرار ناظر به سخن پیشین باشد تا لازم آید هم سنخ باشند.
آنچه تاکنون گفتیم بر پایة نظر مشهور است که آلاء را به معنای نعمت ها می دانند. میان لغت دانان و عموم مفسران بر این معنا اتفاق نظر و اجماع وجود دارد، اما عبدالحمید فراهی این معنا را نمی پذیرد و آن را برخلاف قرآن و لغت عرب می داند. او می نویسد:
اجماع وجود دارد که معنای آلاء نعمت هاست، لیک قرآن و اشعار عرب این معنا را برنمی تابد. معنای آلاء به حسب ظاهر کارهای شگفت است که در زبان فارسی به آن کرشمه می گویند.37 دلیل آنان که گمان برده اند آلاء به معنای نعمت است، آن است که بیشتر کارهای خداوند را رحمت تشکیل می دهد. آنچه مفسران و لغت دانان را بر این معنا واداشته، روایتی از ابن عباس است، لیک باید توجه داشت که پیشینیان در خصوص سؤال و با توجه به مورد سؤال پاسخ می گفته اند.38
او برای دیدگاه خود که آلاء به معنای کارهای شگفت است، به هشت بیت از اشعار عرب و آیات کریمة قرآن استشهاد می کند.39 از جمله قرآن کریم در سورة نجم پس از بیان هلاک اقوامی می فرماید: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمَارَی* هَذَا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الأولَی».40 در سورة الرحمن نیز این آیه پس از ذکر قیامت و عذاب های الهی آورده شده است.41
بنابراین، واژة «آلاء» در نزد فراهی در اصل به معنای شگفتی های لطف و قدرت الهی بوده و نعمت یکی از وجوه معنایی آن است. به گفتة محقق کتاب فراهی، تحقیق و تفسیر دقیق وی از کلمة «آلاء» باب جدیدی در بررسی واژگان قرآنی گشوده است و اگر در کتاب مفردات القرآن وی جز همین واژه بررسی نشده بود برای برجستگی و ارزش آن کفایت می کرد.42 این دیدگاه از پشتوانة ادبی و قرآنی لازم برخوردار است و اشعار مورد استشهاد فراهی آن را تأیید می کند. نبود ترادف میان واژگان قرآنی نیز گواه برآن است که این واژه باید با نعمت تفاوت هایی داشته باشد. سیاق آیات سورة الرحمن و آیة سورة نجم که «آلاء» را هم در اشاره به مظاهر لطف و هم در اشاره به مظاهر قهر الهی به کار برده، گویای آن است که این واژه فراتر از نعمت است و امتیاز این دیدگاه آن خواهد بود که به توجیه آیات مربوط قهر و قدرت الهی نیازی نیست و آنها نیز به طور مستقیم مصداق آلاء قرار می گیرند.
کوتاه سخن در آنچه گذشت آنکه سورة الرحمن، انسان و جن را مخاطب قرار داده، آنان را به تأمل در نعمت های بیکران الهی فرا می خواند و در جهت یاری دادن در این راه، نمونه هایی از آنها را برمی شمرد و برای کیفر تکذیب و گناه، شمه ای از عذاب و برای پاداش پیروی از حق، جلوه هایی از بهشت را بیان می کند. قرآن کریم در این روش با بیان های گوناگون و ذکر نمونه های بسیار و چندباره گفتن، پیامش را در اعماق دل ها می نشاند و با هر بار بازگو کردن، جان ها را تکانی دوباره می دهد.
از سوی دیگر، این اسلوب آرایه ای ادبی و زیباساز در سخن است، که وجود آیه برگردان همچون رشته ای است که دانه های تسبیح را در امتداد یکدیگر پیوند داده و مرتب کرده است. بنابراین، ارزش زیبایی شناختی این گونه تکرارها در دو قالب محتوایی و لفظی آشکار می شود.
برای درک بهتر زیبایی تکرار در سورة الرحمن می توان آن را مانند مطالب به صورت دو ستونه نوشت که در یک ستون آن، آیات پیش از «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» و در ستون دیگر این آیه کریمه قرار داشته باشد.
نمونة دوم: سورة مرسلات
«وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ؛ آن روز وای بر تکذیب کنندگان». این آیه ده مرتبه در سورة مبارکه «مرسلات» تکرار شده و پس از ذکر هر چند آیه آمده است.
«ویل» به معنای نابودی و حلول شرّ است و از بدبختی و عذاب حکایت دارد، خواه شخص گرفتار خودش بگوید و خواه از دیگری به دیگری باشد و در مقام مذمت شدید و دعا بر ضرر و شرّ، به کار می رود.43 «ویل» مبتدا و مرفوع است و «یومئذ» ظرف زمان است و تنوین در آن عوض از جمله ای مقدر می باشد و برای مثال، چنین بوده است: یوم إذا یفصل بین الخلائق. «للمکذّبین» متعلق به خبر است. مراد از «مکذّبین» یا مخاطبان تکذیب گر قرآن اند و اسم ظاهر به جای ضمیر آمده و معنا چنین بوده است: ویل یومئذ لکم، یا مقصود تمام تکذیب کنندگان پیامبران و ادیان آسمانی آنان اند که مشرکان زمان پیامبر را نیز دربر می گیرد.44
دربارة تکرار «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ» در این سوره دو نظر وجود دارد. برخی آن را تکرار همان مورد سابق می دانند که به سبب تأکید آمده است. شماری گفته اند متعلق تکذیب در هرجا با دیگری تفاوت دارد و در هر آیه به آنچه مقتضی تصدیق است و در آیات پیشین آمده، بازمی گردد.45 خداوند متعال پس از هر قضیه ای که یاد می کند، می فرماید: وای بر کسانی که این امر را تکذیب کنند. برخی تفاسیر کوشیده اند آنچه را تکذیب به آن بازگشت دارد، در هر مورد از آیات استخراج کنند،46 اما در تمام موارد موفق به این کار نشده اند.
در این آیة کریمه دو متغیر وجود دارد که می تواند با توجه به آیات پیش از خود معنا را تغییر دهد: یکی روز مورد اشارة «یومئذ» و دیگری مفعول «مکذّبین» که تکذیب چه چیزی مقصود است. در شش مورد بی تکلف می توان روز مورد اشارة «یومئذ» را معین کرد که به ترتیب عبارت اند از: روز داورى (آیات 12ـ14)، روز هلاک پیشینیان و پسینیان(آیات 16ـ18)، روزی که مردم به سوى دود سه شاخه می روند که نه سایه دار است و نه از شعله حفاظت مى کند(آیات 129ـ33)، روزى که مردم دَم نمى زنند و رخصت پوزش نمى یابند(آیات 35ـ36)، روز داورى که پیشینیان گرد هم مى آیند(آیات 38ـ39)، روزی که اهل تقوا در زیر سایه ها و بر کنار چشمه ساران باشند(آیات41ـ44). از این موارد تنها مورد اخیر به بهشت اشاره دارد.
در آیة 46 روی سخن با مجرمان دارد و با لحنی تهدیدآمیز می فرماید: «کلُُواْ وَتَمَتَّعُواْ قَلِیلاً إِنَّکمُ مُجِرِمُونَ».47 در این آیه با یک توضیح می توان «یومئذ» را به مطلب پیش از آن برگرداند. بدین گونه که این آیه را تهدیدی فرض کنیم که کنایه از در پی آمدن عذابی طولانی برای مجرمان است و می خواهد بفرماید: «بخورید و بهره گیرید در این مدت کم از زندگی دنیا و بدانید عذاب الهی در انتظار شماست، چرا که شما مجرمید» و وای بر آنان از آن روز که نوبت عذاب فرا رسد.
بنابراین در بیشتر مواردی که آیة «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ» تکرار می شود و توصف قیامت است، تفاوت در متعلق «یومئذ» نزدیک تر به ذهن می رسد؛ یعنی در آن روز رستخیز با این ویژگی که برای آن یاد شد وای بر تکذیب گران! حال اگر بخواهیم در هر مورد متعلق تکذیب را امر خاصی بدانیم که پیش از آن آمده است، با ظاهر آیات سازگار نخواهد بود و در برخی موارد، امری دور از ذهن را نتیجه می دهد؛ مثلاً آیه ای که مطرح شد انشایی است و قابل تصدیق و تکذیب نیست. حال آیا صحیح است آن را این گونه معنا کنیم: وای در آن روز بر کسانی که این امر را تکذیب کنند!
در دو مورد تکذیب می تواند به پیش از خود برگردد: آنجا که گفته شده است: مگر شما را از آبى بى مقدار نیافریدیم؟ پس آن را در جایگاهى استوار نهادیم، تا مدتى معین و توانا آمدیم، و چه نیک تواناییم(آیات 20ـ23) و آنجا که گفته می شود: مگر زمین را محل اجتماع نگردانیدیم؟ چه براى مردگان، چه زندگان و کوه هاى بلند در آن نهادیم و به شما آبى گوارا نوشانیدیم(آیات 25ـ27).
دهمین موردی که تکرار صورت می گیرد، پس از آیة «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُواْ لاَیَرْکَعُونَ»48 است. این آیه به آن اشاره دارد که مشرکان وقتی به رکوع در برابر آفریدگارشان امر می شوند، از آن سر بر می تابند. در اینجا چیزی برای تکذیب وجود ندارد، بلکه نافرمانی است. البته این نافرمانی با تکذیب آنان ارتباطی مستقیم دارد.
با توجه به آنچه یاد شد هیچ یک از دو متغیر در تمام موارد جریان ندارد؛ بنابراین، بهتر آن است که مکذبین را به تکذیب کنندگان خداوند و رسولان او و آنچه تکذیبش سبب عقوبت الهی و آتش است، تفسیر کنیم. یومئذ نیز به همان ِیَوْمِ الْفَصْل بازگردد. البته در هر موردی که مناسب باشد اشارة یومئذ به پیش از خود بازگردد، به صورت ایهامی به آن روز نیز بازمی گردد و هرجا نیز «مکذبین» مناسبت داشته باشد که به پیش از خود برگردد، آنجا نیز آیه به صورت ایهامی و به عنوان یکی از مصادیق تکذیب به آن باز خواهد گشت. پس معنای آیه در همه جا یکسان یا ـ با در نظر گرفتن تفاوتی که صفات قیامت دارد ـ نزدیک به هم خواهد بود و نقش زیبایی شناختی خود را در جهات گوناگونی ایفا می کند.
این فقره ای که ده بار در قرآن کریم تکرار شده است، نقش های گوناگونی بر دوش دارد: 1. آیة یاد شده ساختار هندسی سوره را تکمیل می کند و مقطع ها و موضوعات آن را به هم پیوند می زند؛ 2. وقوع روز رستاخیز محور سورة مرسلات است و تکرار عبارت مذکور بر حتمی بودن این اندیشه تأکید می ورزد؛ 3. آیه زبانی تهدید آمیز دارد و هشداری بر فرجام سخت تکذیب گری است.49 از سوی دیگر، اسلوبی ادبی و زیباست که قرآن آن را به کار برده است.
هنگامی که این عبارت در سیاق ذکر نعمت های بهشتی می آید، نقش زیبایی شناختی خود را در نشان دادن تضاد شدید حالت بهشتیان با دوزخیان ایفا می کند یا آنجا که پس از رفتار منحرفان در زندگی دنیا و خوش گذرانی های زودگذرشان آمده است، تلخی سرانجام اعمال آنان را به تصویر می کشد و آنجا که پس از سیاق عبادت آمده است، سرانجام غرور آنان و کرنش نکردنشان در برابر پروردگار و به تمسخر گرفتن نماز را نشان می دهد.
نمونة سوم: سورة شعراء
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ* وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» این دو آیه ـکه آیة نخست آن در دو مورد، بخشی از آیه است ـ هشت بار در سورة «شعراء» تکرار شده و به ترتیب پس از موارد ذیل آمده است:
ایمان نیاوردن قوم پیامبر و پس از ارجاع آنان به آیات آفاقی(آیات 1ـ8)، پس از داستان موسی که سرانجام آن نجات او و یارانش و هلاکت دشمنانش بود(آیات10ـ66)، پس از داستان ابراهیم و قومش و اشاره به روز قیامت و به دوزخ درآمدن گمراهان(آیات 69ـ102)،پس از داستان قوم نوح و نجات او و یارانش و غرق شدن دیگران(آیات 105ـ120)، پس ازسرگذشت تکذیب قوم عاد و توصیه های پیامبرشان هود به آنان و سرانجام، هلاکتشان(آیات123ـ139)، سرگذشت تکذیب قوم ثمود و توصیه های صالح به آنان و هلاکتشان(آیات141ـ158). در این دو مقطع اخیر از سوره «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» بخشی از آیه است.
مقطع هفتمی که آیات مذکور در پایان آن تکرار شده، داستان لوط و قومش و نجات او و هلاکت آنان است(آیات160ـ173). آخرین حلقه ای که پس از آن تکرار صورت می گیرد، داستان اصحاب ایکه و پیامبرشان شعیب است که بر اثر تکذیب او گرفتار عذابی بزرگ شدند(آیات176ـ189). پس از این مقطع سوره به شکل زیبایی تا آیة 227 ادامه می یابد.
خداوند متعال پس از بیان هر قصه و مطلب، برای عبرت آموزی یادآور می شود که در آن آیتی است، اما بیشتر مردم از ایمان آورندگان نیستند. او سپس در مقابل ایمان نیاورندگان (اکثریت) عزیز بودنِ خود، و در برابر ایمان آورندگان (اقلیت) رحیم بودنِ خود را خاطر نشان می کند. بنابراین، با توجه به آنکه در هر مورد «ذالک» به داستانی اشاره دارد، در هر بار که آیه بازگفته می شود، آمیزه ای از مطلب تازه و تکرار وجود دارد.
میان مقطع های یاد شده از سورة شعراء عبارت های تکراری دیگری نیز وجود دارد؛ ازجمله در آغاز داستان قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم لوط و قوم شعیب، قالبی که در ذیل یاد می شود ضمن چهار آیة تکرار شده است و هرجا مناسب با مورد، در جای خالی نام آن قوم یا پیامبرشان آمده است: «کَذَّبَتْ قَوْمُ... الْمُرْسَلِینَ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ... أَلا تَتَّقُونَ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ». بنابر این سرآغاز و پایان این قصه ها از اسلوب و قالبی مشخص پیروی می کند، و این هماهنگی افزون بر تأکید بر همسویی در هدف مشترک تمام آنها، از زیبایی چشمگیری برخوردار است. نمونة دیگری برای تکرار این قالب مشترک را در سورة هود می توان جست.
نمونة چهارم: سوره قمر
«فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ».50 هر یک از این دو آیه چهار بار در سورة قمر تکرار شده است. این آیات در قالب پرسشی تهدیدآمیز و پرمعنا به کافران مى گوید: اکنون بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود؟» آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟! و سرانجام در این آیه بر این حقیقت تأکید مى کند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود؟»
سورة قمر از سوره های زیبای قرآن کریم است که تکرار آیات یاد شده پیوند دهندة بخشی از مقطع های آن است. این سوره در مقطع نخستش از تکذیب مشرکان سخن می گوید و برای آنکه آینة عبرتی فراروی آنان قرار دهد، در مقطع دوم آن، داستان قوم نوح و عذاب آنان بازگو شده است. این مقطع با: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ»51 شروع می شود و به «وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»52 پایان می پذیرد. در اینجا دو آیة مذکور کنار هم آمده است.
پس از آن، داستان عاد با «کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ»53 آغاز و در پایان نیز همان دو آیه با هم یاد می شود. داستان قوم ثمود نیز با «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ»54 آغاز می شود. در این داستان تغییری در تکرار دو آیه صورت گرفته و نوع عذاب میانشان فاصله افتاده است: «فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ».55
مقطع دیگر سرگذشت قوم لوط است که به شیوة دیگر داستان های سوره با تکذیبشان آغاز می شود: «کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ»56 و در پایان آن نیز آن دو آیه آمده است. تفاوتی که در این داستان وجود دارد آن است که پیش از آیة «تیسیر قرآن» به جای «فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ»، «فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ» آمده است.57 این جمله در دو آیه پیش تر از این نیز آمده بود.
در مقطعی دیگر که دو آیه بیش نیست، به سرگذشت آل فرعون اشاره می شود ودر اینجا چون مطلب به اختصار برگذار شده، دیگر آن دو آیه تکرار نشده است. پس از این داستان خداوند سبحان سخن را به کفار روزگار پیامبر معطوف و آنان را با امت های پیشین مقایسه می کند و برای آنان امتیازی قائل نمی شود که بتواند آنها را از عذاب الهی برهاند: «أَکُفَّارُکمُ خَیرْ مِّنْ أُوْلَئکمُ أَمْ لَکمُ بَرَاءَةٌ فىِ الزُّبُرِ* أَمْ یَقُولُونَ نحَْنُ جَمِیعٌ مُّنتَصِرٌ* سَیهُْزَمُ الجَْمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُر»58 در پایان به صورت زیبایی سخن از عذاب های دنیوی به عذاب های سرای آخرت کشانده می شود و کافران به آن وعده داده می شوند که بسی سخت تر است: «بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرّ».59
با سیری در مقطع های یاد شده از سورة قمر در می یابیم که چهار مقطعی که بیان کنندة داستان های قوم نوح، عاد، ثمود و قوم لوط است، از یک قالب ویژه پیروی می کند که با عبارت «کذّبت» آغاز می شود و به آیة تیسیر قرآن پایان می یابد و این تکرار در هر داستان متناسب با فضای داخلی آن، چهرة جدیدی به خود می گیرد. در داستان قوم نوح و قوم عاد این الگو کاملاَ یکسان است و در در داستان ثمود میان دو بخش تکرار، فاصله ایجاد می شود و در داستان قوم لوط بخش نخست جای خود را به تعبیر مشابه دیگری می دهد. در داستان پنجم که داستان فرعون است، الگو تغییر می کند.
«از نظر هنری، عرضة قصة گذشتگان در سورة قمر از ساختار هندسی بسیار استوار و زیبایی پیروی می کند و در هر داستان سخنی عام آغاز می شود و با گفتاری مشابه خاتمه می یابد که در آغاز و پایان هر قصه تکرار می شوند».60
طبرسی، وجه تکرار بخش اول از این دو آیه را این گونه می داند که خداوند سبحان چون انواع بیم و عذاب را ذکر نمود نسبت به تک تک آن به تفصیل متذکر ساخت و این گفتار را تکرار کرد.61 این آیه در هر مقطع به عذابی که پیش از آن ذکر شده اشاره دارد و به این دلیل، آن را می توان تکرار نما دانست. تغییر الگو در این بخش، آن می تواند باشد که غرض در اینجا سخت و هراسناک جلوه دادن عذاب های الهی است که در هر مقطع با ابزارهای مناسب خود به تصویر کشیده شده است.
طبرسی وجه تکرار آیة تیسیر را چنین نقل می کند که خداوند سبحان تذکر بر آسان سازی قرآن را به این سبب تکرار کرد تا خبر دهد که آن را به تمام حالات و گونه های آسان سازی، آسان کرده است؛ ازجمله، حکمی را که باید عمل شود بیان کرده است و پندهایی را که باید به کار بسته شود و معانیی را که آگاهی به آن نیاز است و برهان هایی را که میان حق و باطل جدایی می افکند، روشن ساخته است.62 بر این اساس، تکرار این آیه هر بار از نکته ای و زاویه ای از موضوع خبر می دهد.
نمونة پنجم: سوره صافات
در سورة مبارکة صافات در پایان داستان های نوح، ابراهیم، موسی و هارون، و الیاس چهار مرتبه چهار آیه های ذیل تکرار شده است:
ـ «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ سَلامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»؛63
ـ «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ سَلامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»؛64
ـ «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِمَا فِی الآخِرِینَ سَلامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»؛65
ـ «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ سَلامٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ».66
قالب یاد شده برگردانی زیباست که داستان های چهارگانه را به موازات هم قرار می دهد. در این قالب زیبا تنها نام پیامبران تغییر کرده است.
پس از این چهار مقطع، داستان لوط پیامبر و حضرت یونس ذکر می شود، اما این تعبیرات در آنجا تکرار نمی شود و این قالب نمی آید. این امر تدبربرانگیز است و این پرسش را پیش می آورد که چرا این دو داستان مانند چهار داستان پیشین پایان نیافت؟
شاید وجه آن به تفاوت این دو پیامبر بزرگ با پیامبران پیش گفته باز گردد. سه تن از آن پیامبران مذکور یعنی نوح، ابراهیم، و موسی از پیامبران اولوالعزم الهی و صاحب شریعت بودند و آیندگان بسیاری پیرو آنها گشتنند و نامشان را بر زبان داشتند. حضرت الیاس نیز ممکن است چنین پیروانی داشته است، اما لوط پیامبری بود که شریعت ابراهیم را تبلیغ می کرد و قوم او نابود شدند وکسی نماند جز خانواده اش که ممکن است شامل دخترانی بیش نبود. پس این تعبیر که نام نیکش را در میان دیگران باقی گذاشتیم دربارة وی صدق نمی کند ، بلکه در آخر داستان وی آمده است که دیگران را هلاک کردیم. یونس نیز از میان قوم خود بیرون رفت و خداوند وی را به سبب ترک اولی دچار ابتلا کرد و مدتی در کام ماهی فرو رفت. از آن سو نیز قوم او ایمان آورند و از عذاب رهایی یافتند و داستانش متفاوت رقم خورد. این تفاوت در سرانجام داستان موجب آن شد که قالب پایانی آن نیز با دیگر داستان ها متفاوت باشد.
نمونة ششم: سوره نمل
در بخشی از سورة نمل، پنج بار عبارت «أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ» پس از بیان مظاهر صنع و لطف پروردگار و برشمردن دلایل یگانگی او، تکرار شده است: «أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَأَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ أَمَّنْ جَعَلَ الأرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الأرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلا مَا تَذَکَّرُونَ أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ أَمَّنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».67
کریمة «أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ»، استفهامی انکاری است و با مخاطب قرار دادن وجدان های بیدار هرگونه معبود و شریکی را برای خداوند نفی می کند. این عبارت همچون حلقة زنجیری آیات را به یکدیگر پیوند می دهد و همراه با اثبات یگانگی خداوند و تأکید بر آن، از نظر لفظی زیبایی آفرین است. آنچه بر زیبایی این تکرار می افزاید، ذیلی است که پس از هر بار تکرار آمده است و در هرجا مطلبی تازه را بیان می کند.
جملة «أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ» همانند نتیجه برای مطلب پیش از آن است؛ زیرا اثبات آفرینش خداوند و روزی دهندگی او، نعمت هایی که به بندگانش عنایت کرده است و اموری از این دست، بنده را وامی دارد تا به ربوبیت او اقرار و اعتراف کند که معبودی جز او نیست.68
به تعبیری دیگر، آیه یک بار می گوید: آیا با خداى یکتا خدایى هست در آفرینش آسمان ها و زمین فرو آوردن باران از آسمان که بدان بوستان هاى زیبا و خرم برویَد؟ بار دیگر می گوید: آیا با خداى یکتا خدایى هست که زمین را آرام قرار دهد و در میان آنها جوی ها روان سازد و براى آن کوه ها را لنگر قرار دهد و میان دو دریا بندى نهد تا به یکدیگر نیامیزند؟ بار سوم می گوید: آیا با خداى یکتا خدایى هست؟ که درمانده را پاسخ دهد و گزند و آسیب را از او بردارد و شما را نمایندگان خود در زمین سازد؟ بار چهارم می گوید: آیا با خداى یکتا خدایى هست که شما را در تاریکی هاى خشکى و دریا راه نماید، و بادها را پیشاپیش رحمت خود [باران] فرستد؟ بار پنجم می گوید: آیا با خداى یکتا خدایى هست که آفرینش را آغاز کند سپس آن را باز گرداند، و شما را از آسمان و زمین روزى دهد؟
به این ترتیب در هر جا آیه ناظر به پیش از خود است و هر قضیه زمینه ساز تکرار این عبارت می شود و مضمون آن ترکیبی از تکرار و زاویة نو است.
نمونة هفتم: سورة کهف
در داستان ذوالقرنین خداوند وی را چنین می ستاید که: «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الأرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا»69 سپس سه سفر برای وی یاد می کند. در آغاز هر سفر تعبیری مشابه وجود دارد. پس از توصیف مذکور، این عبارت آمده است: «فَأَتْبَعَ سَبَبًا»،70 سپس ماجرای سفر وی به مغرب یاد می شود. این عبارت دوبار دیگر پیش از دو سفر وی به مشرق و محل سدی که در شمال ساخت نیز با تعبیر «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا»71 تکرار شده است. این تکرار زیبا حلقة اتصال سه مقطعی است که سفرهای سه گانة ذوالقرنین را یاد می کند و تکرار از نوع لفظی تنهاست و در هرجا معنای تازه ای تأسیس می شود.
نتیجه گیری
ـ در علوم بلاغی، تکرار بیشتر نوعی اطناب شناخته می شده است و انگیزة کسانی که از موضوع تکرار در قرآن سخن گفته اند، بیان بلندای سبک قرآن و سازگاری تکرارها با اعجاز بیانی آن است.
ـ تکرار از ویژگی های سبک ادبی و پدیدآورندة بیشتر آرایه های لفظی است. در مقاماتی از سخن نیز بلاغت اقتضای تکرار را دارد. تکرار قانونی مهم در آموزش و تربیت به شمار می آید و کارکردهای گوناگونی دارد. تکرار زیاد، جریانی فکری و عاطفی را شکل می دهد و اثرگذار خواهد بود.
ـ «تکراربند» قالبی زیبا از تکرار در قرآن کریم است که در آن، پس از آیه هایی یا در مقطعی از سوره، آیه یا عبارتی به صورت منظم تکرار می شود. این نوع تکرار در کنار نقش معنایی و معارفی خود، در دو بعد موسیقایی و تناسبی ارزش زیبایی شناختی بالایی دارد و چهرة سوره را همبسته و آراسته می سازد.
ـ در سوره های رحمان، مرسلات «تکراربند» اسلوبی ادبی و زیباست که ساختار هندسی سوره را شکل می دهد و آیة تکرار شده مقطع ها و موضوعات آن را به هم پیوند می زند و بر اندیشة محوری سوره تأکید می ورزد. این امر در مقطعی از سورة نمل نیز نمود دارد.
ـ در سوره های شعرا، قمر، و صافات قصه ها از ساختار هندسی استوار و زیبایی پیروی می کند و با گفتاری مشابه در آغاز و پایانشان عرضه می گردد و داستان هایی را به موازات هم قرار می دهد. در داستان ذوالقرنین در سورة کهف نیز این تکرار به منزلة حلقة اتصال سه سفر وی نقش ایفا می کند.
پی نوشت ها:
1. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص135ـ136.
2. سید خضر، التکرار الاسلوبی، ص10.
3. ر.ک: سعدالدین تفتازانی، شرح المختصر، ج1، ص282؛ احمد مطلوب، معجم المصطلحات البلاغیه، ص139 و 410.
4. ر.ک: سجلماسی، المنزع البدیع فی تجنیس اسالیب البدیع، ص476 به بعد.
5. عبدالله محمد جیوسی، التعبیر القرآنی و الدلالة النفسیة، ص360.
6. اسراء(17)، 41: و به راستی، ما در این قرآن [حقایق را] گونه گون بیان کردیم، تا پند گیرند ولی آنان را جز نفرت نمی افزاید.
7. عبدالله محمد نقراط، بلاغة تصریف القول فی القرآن الکریم، ج1،ص51؛ نیز ر.ک: همان، ص28ـ34 و51.
8. ازجمله ر.ک: بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص8 ـ33؛ جلال الدین سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج2، ص105ـ113؛ محمدهادی معرفت، التّمهید فی علوم القرآن، ج5، ص98ـ105؛ محمد علوی مقدم، در قلمرو بلاغت، مقالة سرّ بلاغی تکرار در آیات قرآنی، ص1ـ30.
9. ر.ک: عبدالله محمد جیوسی، التعبیر القرآنی و الدلاله النفسیه، ص364ـ368؛ سید خضر، التکرار الاسلوبی، ص59ـ67.
10. سید خضر، همان، ص15ـ18 و 55ـ59.
11. ر.ک: ابن حجة حموی، خزانه الادب، ج1، ص357ـ358؛ ابن ابی الاصبع، تحریر التحبیر، ص375ـ376؛ سیداحمد هاشمی، جواهر البلاغه، ص198ـ199؛ احمد مطلوب، معجم المصطلحات البلاغیه، ص140؛ سید خضر، همان، ص75ـ97؛ میرزاحبیب اللَّه خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج1، ص175.
12. مجدی وهبه و کامل مهندس، معجم المصطلحات العربیه فی اللغه و الادب، ص117ـ118.
13. سیروس شمیسا، نگاهى تازه به بدیع، ص63؛ رز غریب، نقد بر مبنای زیبایی شناسی و تأثیر آن در نقد عربی، ص35.
14. طالب زوبعی و ناصر حلاوی، البیان والبدیع، ص144.
15. حسناوی، الفاصله فی القرآن، ص259. ر.ک: عزالدین اسماعیل، الاسس الجمالیه فی النقد العربی، ص101ـ102.
16 انشقاق(84)، 2 و5: و تسلیم پروردگارش شود و سزد که چنین باشد.
17. ر.ک: برهان الدین بقاعی، نظم الدّرر فی تناسب الآیات و السّور، ج 1، ص11ـ 12؛ امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص3.
18. شرح(94)، 5ـ6: پس با دشواری، آسانی است. همانا، با دشواری، آسانی است .
19. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص390.
20. نبأ(78)، 4ـ 5: نه چنان است، به زودی خواهند دانست. باز هم نه چنان است، بزودی خواهند دانست.
21. قیامت(75)، 34ـ35: وای بر تو! پس وای بر تو! بازهم وای بر تو! وای بر تو!
22. ر.ک: زمخشری، کشاف، ج4، ص684 و792.
23. پس کدام یک از نعمت های پروردگارتان را منکرید؟
24. ر.ک: صفوی، از زبان شناسی به ادبیات، ج1، ص168ـ225.
25. حسن انوشه، فرهنگنامه ادبی فارسی، ج2، ص351ـ352
26. همان، ص353.
27. زینالعابدین مؤتمن، تحول شعر فارسی، ص25ـ26.
28. ر.ک: معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج5، ص 119ـ126. قرآن نسبت شاعر بودن را از پیامبر اکرم(ص) نفی کرده(یس: 69) و مقصود آن است که مطالب و معارف قرآن همه بر اساس حقایق و واقعیت هاست و مانند شعر بافتنی و از سر احساس نیست.
29. ر.ک: شریف مرتضى، امالی المرتضی، ج1، ص123ـ126.
30. مصراع تکراری به این مضمون است که: «همام همتای کلیب نیست آن گاه که».
31. بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص18.
32. ر.ک: شریف مرتضى، همان.
33. الرحمن(55)، 31: «سنفرغ لکم» عبارت تهدیدآمیزی است به این مضمون که ای جنّ و انس به زودی به حساب شما خواهیم رسید.
34. الرحمن(55)، 43ـ44: این است همان جهنمی که تبهکاران آن را دروغ می خواندند. میان آتش و میان آب جوشان سرگردان باشند.
35. شریف مرتضى، همان، ص127.
36. سیدمحمدحسین طباطیایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص99.
37. کرشمه واژه ای است که خود فراهی در متن عربی کتاب به کار برده است. او در تعلیقات تفسیری خود آلاء ربک در آیه 55 نجم را به «کرشمه ایزدی» ترجمه کرده است. استاد عبدالله عمادی نیز در شرح نظر فراهی مقاله ای با عنوان کرشمه قدرت در مجموعه مقالات قرآنی منتشر ساخته است. بدرالدین اصلاحی نیز در این زمینه مقاله ای دارد. ر.ک: مفردات القرآن، ص26.
38. عبدالحمید فراهی، مفردات القرآن، ص125ـ127.
39. ازجمله اشعار مورد استشهاد وی این بیت مهلهل در رثای برادرش کلیب است:
الحزمُ والعزمُ کانا من طبائِعه ما کلُّ آلائِه یا قومِ أُحصیها
(پابرجا و مصمم بودن از خصلت های او بود. ای قوم من تمامی ویژگی های نیک او را نمی توانم شماره کنم.)
نیز اجدع همدانی سروده است:
رضیتُ آلاءَ الکُمَیتِ فمَن یبِع فرساً فلیسَ جوادُنا بمُباعِ
(خصلت های زیبای اسب کهر را پسندیدم. هرکس فروشنده اسب خود باشد، اسب ما فروشی نیست.)
همان گونه که در این دو بیت مشهود است آلاء به معنای نعمت نیامده است، بلکه بر صفاتی مانند مصمم بودن اطلاق شده است. جوهری آلاء را در بیت اخیر خصلت های زیبا معنا کرده است (صحاح اللغه، ماده بیع).
40. نجم(53)، 55ـ 56: پس به کدام یک از نعمت هاى پروردگارت تردید روا مى دارى؟ این (پیامبر نیز) بیم دهنده اى ازجمله بیم دهندگان نخستین است.
41. ر. ک: فراهی، همان، ص68ـ 71 و 127 – 133.
42. همان، ص71.
43. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 8، ص 366؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، ص220؛ سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج7، ص257.
44. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 29، ص395.
45. ابن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 5، ص 419.
46. ازجمله ر.ک: محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج14، ص84ـ92.
47. مرسلات(77)، 46: ای کافران، بخورید و اندکی برخوردار شوید که شما گناه کارید.
48. همان، آیه 48: و چون به آنان گفته شود: «رکوع کنید»، به رکوع نمى روند.
49. محمود بستانی، التفسیر البنائی، ج5، ص259.
50. پس چگونه بود عذاب من و هشدارهای من ؟ و قطعاً قرآن را برای پندآموزی آسان کرده ایم؛ پس آیا پندگیرنده ای هست؟ معنای استفهام، در آیة نخست بزرگ شمردن عذاب خداوند است. «نذر» جمع نذیر به معنای منذر یا انذار و یا مصدر به معنای انذار است.
51. قمر(54)، 9: پیش از آنان، قوم نوح نیز به تکذیب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند و گفتند: «دیوانه ای است» و بسی آزار کشید.
52. همان، آیه 15: و به راستی آن سفینه را بر جای نهادیم تا عبرتی باشد. پس آیا پندگیرنده ای هست؟
53. قمر(54)، 18: عادیان به تکذیب پرداختند. پس چگونه بود عذاب من و هشدارهای من ؟
54. همان، آیه 23: قوم ثمود هشداردهندگان را تکذیب کردند.
55. همان، آیات 30ـ32: پس چگونه بود عذاب من و هشدارهای من ؟ ما بر سرشان یک فریاد مرگبار فرستادیم و چون گیاهِ خشکیده کومه ها ریزریز شدند. و قطعاً قرآن را برای پندآموزی آسان کردیم پس آیا پندگیرنده ای هست؟
56. همان، آیه 33: قوم لوط هشداردهندگان را تکذیب کردند.
57. همان، آیه 39 و بخشی از آیه 37: پس عذاب و هشدارهای مرا بچشید.
58. همان، آیات 43ـ45: آیا کافرانِ شما، از اینان (که برشمردیم ) برترند، یا شما را در نوشته هاى آسمانى خط امانى است؟ یا مى گویند: «ما همگى انتقام گیرنده (و یار و یاور همدیگر)یم!» زودا که این جمع درهم شکسته شود و پشت کنند.
59. همان، آیه 46: بلکه موعدشان قیامت است و قیامت بسى سخت تر و تلخ تر است.
60. محمود بستانی، التفسیر البنائی، ج4، ص408.
61. طبرسی، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج9، ص315.
62. همان، ص318.
63. صافات(37)، 78ـ81: و در میان آیندگان (آوازه نیک ) او را بر جای گذاشتیم. درود بر نوح در میان جهانیان. ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. به راستی او از بندگان مؤمن ما بود.
64. همان، آیات 108ـ111: و در میان آیندگان برای او (آوازه نیک ) به جای گذاشتیم. درود بر ابراهیم. نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم. درحقیقت، او از بندگان باایمان ما بود.
65. همان، آیات 119ـ122: و برای آن دو در میان آیندگان (نام نیک ) به جای گذاشتیم. درود بر موسی و هارون. ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم، زیرا آن دو از بندگان باایمان ما بودند.
66. همان، آیات 129ـ132: و برای او در میان آیندگان (آوازه نیک ) به جای گذاشتیم. درود بر پیروان الیاس. ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم، زیرا او از بندگان باایمان ما بود.
67. نمل(27)، 60ـ64: (آیا آنچه شریک می پندارند بهتر است ) یا آن کس که آسمان ها و زمین را خلق کرد و برای شما آبی از آسمان فرود آورد، پس به وسیله آن، باغ های بهجت انگیز رویانیدیم. کار شما نبود که درختانش را برویانید. آیا معبودی با خداست؟ نه، بلکه آنان قومی منحرفند. یا آن کس که زمین را قرارگاهی ساخت و در آن رودها پدید آورد و برای آن، کوه ها را مانند لنگر قرار داد، و میان دو دریا برزخی گذاشت؟ آیا معبودی با خداست؟ نه، بلکه بیشترشان نمی دانند. یا کیست آن کس که درمانده راـ چون وی را بخواندـ اجابت می کند، و گرفتاری را برطرف می گرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار می دهد؟ آیا معبودی با خداست؟ چه کم پند می پذیرید. یا آن کس که شما را در تاریکی های خشکی و دریا راه می نماید و آن کس که بادهای باران زا را پیشاپیش رحمتش بشارتگر می فرستد؟ آیا معبودی با خداست؟ خدا برتر و بزرگ تر است از آنچه با او شریک می گردانند. یا آن کس که خلق را آغاز می کند و سپس آن را بازمی آورد، و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزی می دهد؟ آیا معبودی با خداست؟ بگو: «اگر راست می گویید، برهان خویش را بیاورید.»
68. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 19، ص 287.
69. کهف(18)، 84: ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی وسیله ای بدو بخشیدیم.
70. کهف(18)، 85: تا راهی را دنبال کرد.
71. همان، آیات 89 و 92.
منابع
ابن ابی الاصبع مصری، بدیع القرآن، ترجمه: سیدعلی میرلوحی، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1368.
ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1420ق.
ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب ، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دار الکتب العلمیه ، 1422ق.
ابن منظور مصری، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق.
ابوالفتوح، محمدحسین، اسلوب التوکید فى القرآن الکریم، مکتبة لبنان، 1995م.
اسماعیل، عزالدین، الاُسُس الجمالیة فی النقد العربی، قاهره، دار الفکر العربی، 1421ق.
انوشه، حسن، فرهنگنامه ادبی فارسی، جلد2، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1376.
باقری، مهری، مقدمات زبان شناسی، ویرایش جدید، تهران، نشر قطره، 1378.
بستانی، محمود، التفسیر البنایی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1422ق.
تفتازانی، سعدالدین، شرح المختصر علی تلخیص المفتاح، با حواشی عبدالمتعال صعیدی، قم، مکبتة کتبی نجفی، بی تا.
جیوسی، عبدالله محمد، التعبیر القرآنی و الدلالة النفسیة، چ دوم، دمشق، دار الغوثانی للدراسات القرآنیه،1427ق.
حسناوی، محمدحسن، الفاصله فی القرآن، چ دوم، بیروت، المکتب الاسلامی ـ عمان، دار عمار، 1406ق.
حموی، ابن حجه، خزانة الأدب و غایة الإرب، صیدا ـ بیروت، المکتبة العصریة، 1426ق.
خضر، سید، التکرار الاسلوبی فی اللغة العربیة، قاهره، دار الوفاء ـ جامعة المنصورة، 1424ق.
خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد، چ ششم، قم، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381.
خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، چ چهارم، تهران، مکتبة الاسلامیة، بی تا.
زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.
زمخشری، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، قم، نشر البلاغة، 1413ق.
زوبعی، طالب و حلاوی، ناصر، البیان و البدیع، بیروت، دار النهضة العربیة، 1996م.
سجلماسی، ابومحمد قاسم، المنزع البدیع فی تجنیس اسالیب البدیع، تحقیق: علال غازی، رباط، مغرب، مکتبه المعارف، 1401ق.
سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق: فوّاز احمد زمرلی، چ دوم، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421ق.
شریف مرتضی، علی بن حسین موسوی علوی، امالى المرتضى، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، 1373ق.
شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، چ دوم از ویرایش سوم، تهران، نشر میترا، 1386.
صفوی، کورش، از زبان شناسی به ادبیات، جلد اول: نظم، تهران، سوره مهر، 1383؛ جلد دوم: شعر، تهران، سوره مهر، 1380.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1417ق.
طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1415ق.
علوی مقدم، محمد، در قلمرو بلاغت، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1372.
غریب، رز، نقد بر مبنای زیبایی شناسی و تأثیر آن در نقد عربی، ترجمه: نجمه رجایی، مشهد، دانشگاه فردوسی، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1378.
فراهی، عبدالحمید، مفردات القرآن (نظراتٌ جدیده فی تفسیرِ الفاظٍ قرآنیه)، با تحقیق و شرح محمد اجمل ایوب اصلاحی، دار الغرب الاسلامی، 2002م.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، چ دوم، قم، انتشارات هجرت، 1410ق.
قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1371.
قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، مشهد، به نشر، 1381.
مؤتمن، زینالعابدین، تحول شعر فارسی، تهران، 1339.
مشهدی قمی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: حسین درگاهی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1416ق.
مطلوب، احمد، معجم مصطلحات البلاغیة و تطوّرها، چاپ مجدد، بیروت، مکتبة لبنان، ناشرون، 2000م.
معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه التمهید، 1386.
نقراط، عبدالله محمد، بلاغة تصریف القول فی القرآن الکریم، دمشق، دار قتیبة، 1423ق.
هاشمی، سیداحمد، جواهر البلاغة فی المعانی و البیان و البدیع، چاپ جدید، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
وهبه، مجدی و مهندس، کامل، معجم المصطلحات العربیه فی اللغه و الادب، چ دوم، بیروت، مکتبه لبنان، 1984م.