، سال پنجم، شماره اول، پیاپی 9، بهار و تابستان 1391، صفحات 125-154

    تحلیل و نقد مطالعات قرآنی مستشرقان

    نویسندگان:
    پرویز آزادی / دانشجوي دکتري رشته علوم قرآن و حديث دانشکده الهيات دانشگاه تهران / azadiparviz@ut.ac.ir
    مجید معارف / استاد دانشکده الهيات دانشگاه تهران
    چکیده: 
    مطالعه‌ی اسلام همواره در كانون توجه شرق‌شناسان، خاصه شرق‌شناسان مسيحي و يهودي، بوده است و در ميان موضوعات اسلامي، قرآن مهم‌ترين حيطه‌ی اين توجه بوده است. اين مقاله در پي يافتن پاسخ اين مسئله است که اصلي‌ترين رويکرد مستشرقان در مطالعات قرآني چه بوده است؟ براي يافتن پاسخ ابتدا به ريشه‌يابي وجود رويکردهاي غيرعلمي در آثار قرآن‌پژوهان غربي پرداخته و علل پديد آمدن اين رويکردها در آثار آنان تبيين مي‌‌شود. از همان ابتدا رويکرد اصلي مطالعات قرآن‌شناختي مستشرقان رد و تخطئه قرآن بوده است.  با وجود بارقه‌هايي از تحول مثبت در رويکرد غربيان به قرآن در نيم قرن اخير، رويکرد انکارگرايانه همچنان باقي است؛ با اين تفاوت که‌ آثار جديد در قالب‌هاي پوشيده‌تر و ظريف‌‌تري ارائه مي‌شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Analysis and Criticism of Quranic Studies of Orientalists
    Abstract: 
    Study of Islam has always been a major concern of orientalists particularly Christian and Jewish ones, the holy Quran being the most important in their Islamic topics. The present article seeks to respond to the following question: What is the principal approach of orientalists in Quranic studies? To find an answer, the article traces the roots of non scholarly approaches in the works of western Quranic scholars, explaining the causes of their emergence in orientalists works. From the very beginning, the principal approach in orientalists’ Quranic studies has been rejecting and falsifying the Quran. In spite of glimmers of promising developments in western approaches towards the Quran in the second half of the 20th century, the denial -oriented approach is still there. The only difference is that the new works are authored in more concealed and more delicate forms
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    1. مقدمه
    مطالعات قرآني از محورهاي اساسي تحقيقات مستشرقان بوده است. اين نوشتار درپي بررسي رويکرد مسشرقان در مطالعات قرآني و تحليل و نقد آن است. اين امر با معرفي و بررسي آثار مهم مستشرقان در طول تاريخ اسلام به انجام مي‌رسد.
    براي تسلط بر يک کشور، شناخت آن ضروري است و براي شناخت ويژگي‌هاي جامعه در درجة اول بايد دين و اعتقادات آن را شناخت؛ اين امر به‌ويژه دربارة اسلام بسيار صادق است؛ چراکه مسلمانان زندگي خود را بر اسلام بنيان مي‌نهند و براي آنان اين دين از نظر دنيوي و معنوي ارزشمند است.  مستشرقان امروزه نيز معترف‌اند که اسلام نقش اصلي را در زندگي مسلمانان ايفا مي‌کند.  بنابراين، مطالعات قرآني جايگاه بسيار مهمي در مطالعات اسلام‌شناسي مستشرقان داشته است.
    2. سير تاريخي مطالعات قرآني مستشرقان 
    مستشرقان اسلام‌پژوه در قرون مختلف با قرآن تعاملات مختلفي داشته‌اند. با بررسي آثار آنان در مطالعات قرآني مي‌توان پنج دورة زماني براي اين آثار مشخص ساخت که در ادامه با لحاظ توالي زماني بررسي مي‌شود. 
    2ـ 1. مواجهة آغازين با قرآن از ظهور اسلام تا قرون وسطاي ميانه(قرن هفتم تا سيزدهم) 
    جريان معارضه با قرآن را به نزاع اهل کتاب با قرآن و مسلمانان مي‌توان ارجاع داد؛ چراکه اکثر قريب به اتفاق معارضان قرآن تا به امروز از ميان يهوديان و مسيحيان بوده‌اند و پشتيبان اصلي آنان نيز کليسا بوده است.  بارها در قرآن به تقابلِ مسيحيان و اهل کتاب با مسلمانان و قرآن، اشاره شده است. 
    در اوايل آشنايي مسحيان با اسلام چهار تصور اصلي دربارة آن رايج بود: دين اسلام دروغين و تحريفي از واقعيت است، دين شمشير و خشونت است، دين بي‌بند و باري و لذت‌پرستي است، و [حضرت] محمد[ص] يک ضدمسيح است. 
    شروع فعاليت‌هاي رسمي کشيشان مسيحي که بعدها نام شرق‌شناس يافتند، از قرن هشتم ميلادي است. در اين قرن، کشيشي مسيحي به نام يوحناي دمشقي(د. ق 754) كوشيد قرآن را نقد و تخطئه کند  و کتابي دربارة ارتداد  را نگاشت.  وي بر اساس نظريات مسيحيت سنتي، مجادلاتي را دربارة ـ به اصطلاح خودش «مسلمانان ملحد» ـ ارائه کرد. 
    در قرن نهم «ابونوح الانباري» رديه‌اي بر قرآن به نام تفنيد القرآن نگاشت و کندي کتاب رسالة عبدالمسيح الکندي الي عبدالله الهاشمي را نوشت.  ميور آن را تصحيح و با نام جديد دفاعيات کندي چاپ کرد. کندي تلاش مي‌کند هرگونه جنبة وحياني را از قرآن نفي و نبوت پيامبر اکرم را به‌کلي انکار ‌کند.  وي بر‌ آن است که قرآن، غير اصيل و تحت تأثير مسيحيان و يهوديان نوشته شده است.  کتاب کندي قرن‌ها اثري مرجع براي قرآن‌پژوهان غربي به‌شمار مي‌آمد.  در همين قرن، اولگيوس(د.859) در قرطبة اسپانيا کتاب دفاعيه شهدا  را نگاشت و نسبت‌هاي ناروايي به پيامبر اکرم داد و همان رويکرد کندي را در پيش گرفت. 
    فرد بعدي نيکتاس(د. ب 886) است که بر اساس ترجمة لاتيني قرآن، رديه‌اي بر آن نوشت. او قرآن را غيرمعقول، آشفته، داراي بخش‌هاي ضعيف، جعلي،‌ متناقض و دور از وحي و ديانت معرفي کرد.  به همين منوال هدف اصلي مستشرقان تا قرن دوازدهم اين بود که به مسلمانان القا کنند دين اسلام باطل است، تا به مسيحيت گرايش پيدا بکنند.  يکي از افرادي که نقش مهمي در معرفي وارونة اسلام به اروپا داشت فردي يهودي به نام آلفونس بود. وي يکي از مناظرات خود را به مناظره با اسلام اختصاص داد. 
    در قرن دوازدهم پيتر ونرابيل(1092ـ1156) در سفري به اسپانيا به اين فکر افتاد که مسلمانان را به روشي مسالمت‌آميز از دينشان بازگرداند و براي اين کار نياز داشت اصلي‌ترين منبع مسلمانان(قرآن) را بشناسد.  وي که رئيس کليساي کلوني بود، از دو نفر به نام‌هاي روبرت از انگلستان و هرمان از روم، در سال 1142/1143ميلادي درخواست کرد نخستين بار كل قرآن را به زبان لاتيني ترجمه كنند  و براي آنان يک مشاور مسلمان به نام محمد نيز قرار داد.  نکته درخور توجه اين است که دفاعيات کندي که پيش‌تر به آن اشاره شد، به قدري در دنياي مسيحيت در رد قرآن اهميت داشت که پيتر ترجمة آن را با نام «نامة يک مسلمان و جوابيه يک مسيحي»  در کنار ترجمة قرآنش قرار داد.  اين کتاب با وجود اشتباهات و بي‌دقتي‌هاي فراوان، تکثير شد.  از نظر سيل اين کتاب حتي ارزش ندارد كه به آن ترجمه گفته شود.  برخي نيز آن را بدترين ترجمة لاتيني قرآن دانسته‌اند.  اين ترجمه مفاهيمي از زبان لاتين را وارد ترجمة قرآن کرد و علاوه بر آن، مفاهيم ديني موجود در قرآن را با رويکرد يک مسيحي نگاشت.  بر اساس همين ترجمه، پيتر ونرابيل کتاب خلاصه‌اي از آموزه‌هاي اسلام  را نگاشت و در کنار آن رديه‌اي  بر آموزه‌هايي که خود تعريف کرده بود نگاشت. اين دو اثر به همراه ترجمة مذکور در مجموعه‌اي به نام کلونائيک منتشر شد. مجموعة کلونائيک نخستين اثر درخور توجه و جدي در عرصة معرفي قرآن و دين اسلام در اروپا بود. هرچند که برخي همچون وات آن را قابل توجه و علمي مي‌دانند.  و تا قرن هجدهم رايج‌ترين ترجمه براي اروپايي‌ها در مطالعة قرآن بود ، بايد به اين نکته توجه کرد که سراسر آميخته از فرضيات و تصورات و بدفهمي‌ها نسبت به دين اسلام و قرآن است. مجموعة کلونائيک تا قرن‌ها بعد در اروپا مرجع اصلي کساني همچون کوزانوس(1041ـ1064)،‌ کارثوسيانوس(1402ـ1471)، تورکومادا(1388ـ1468) قرار گرفت که در صدد رد و ابطال اسلام بودند.  نکتة درخور توجه اين است که در همين دوران فرد ديگري به نام مارک(1193ـ 1216) نيز قرآن را در سال 1210 ترجمه کرد. ترجمة او از قرآن بسيار دقيق‌تر و نزديک‌تر به متن اصلي بود، ‌ ولي به اثر او توجهي نشد و اثر تحريف‌ شدة روبرت رواج يافت.
    اثر کندي بار ديگر در قرن سيزدهم در بخش مهمي از اثر وينسنت در نوشتة دايرة‌المعارفگونة او به نام آينه‌هاي تاريخي  (1247ـ1259) جلوه‌گر شد و به واسطة همين کتاب به مجموعة بيليباندر راه يافت. رديه‌نويسي با سبک کندي را در همين قرن در آثار افراد ديگري همچون بحيرا، صافي ابوالفضائل بن العسال و حنا مقار مي‌توان ديد. 
    آثاري از اين دست، اسلام را همچنان در جايگاه دشمن بزرگ و اصلي از ديدگاه مسيحيان حفظ کرد.  روند مطالعة قرآن از طريق ترجمه‌ها را در اوايل قرن سيزدهم نيز انديشوراني چون کانسلر، ‌هالس و روچله پي‌گرفتند.  آنان قرآن را به زبان لاتين مطالعه مي‌کردند.  در اين قرن مراکزي براي مطالعات اسلامي و زبان عربي تأسيس شد.  اين مراکز به تبع جنگ‌هاي صليبي و با هدف بازگرداندن مسلمانان از اسلام شکل گرفت. به تحريک ريموند(د.1275) مراکزي در شمال آفريقا و اسپانيا براي آموزش زبان عربي شکل گرفت. نخستين محصول اين مراکز فردي بود به نام ريموند مارتين(د.1248) با دو اثر خنجر ايمان عليه مسلمانان و يهوديان  و شرح معاني رسولان. 
    2ـ2. توسعة مطالعات قرآني در قرون وسطاي متأخر (قرن چهاردهم تا شانزدهم)
    با وجود فعاليت‌هاي تخريبي فراوان، اسلام توانسته بود وضعيت را دگرگون کند و با قدرت نظامي در اروپاي شرقي ظاهر شود.  به همين دليل با تصميم شوراي کليساي وين در سال 1312ميلادي کرسي‌هاي زبان عربي، يوناني، عبراني، و سرياني در پاريس، آکسفورد، بلونيا ايتاليا، آوينيون فرانسه و سالامانکاي اسپانيا تأسيس شد. 
    در اين دوره نيز مسيحيان همانند گذشته با هدف دفاع از مسيحيت قرآن را بررسي مي‌کردند. نمونة آن، کتاب عليه قانون مسلمانان  ريکالدو(1243ـ1321م) است. وي بخشي از عمر خود را(1288ـ1300) در مشرق‌زمين به تبليغ مسيحيت گذراند و در اين فرصت به مناظره با علماي مسلمان مشغول بود. وي در اين کتاب به‌زعم خود به بيان تناقضات موجود در قرآن پرداخت. اين کتاب بارها به چاپ رسيد.  اثر او درواقع تکميل‌شدة مجموعه کلونائيک است که به مرور زمان نکاتي بر آن افزوده شده بود و ريکالدو آن را در سال 1321 تکميل و ارائه کرد.  کتاب ريکالدو را مي‌توان خلاصة سازمان‌يافته و سنتي تمام مخالفت‌هاي مسيحيان در برابر قرآن دانست. چکيدة نظريات مطرح شده در اين کتاب را در چند بند مي‌آوريم: قرآن چيزي جز يک بدعت در مسيحيت نيست که توسط آباء کليسا محکوم شده است، قرآن به عهدين ارجاع مي‌دهد در صورتي که در عهدين چنين پيش‌بيني وجود ندارد، سبک قرآن با هيچ متن الهي سنخيت ندارد، برخي مفاهيم اخلاقي آن با باورهاي فلسفي در تضاد است، قرآن در درون خود دچار تناقض است و آشفتگي متني دارد، قرآن برخلاف عقل دعوت مي‌کند، قرآن خشونت را تبليغ مي‌کند و به بي‌عدالتي حکم مي‌کند، و تاريخ قرآن غيرقابل اعتماد بودن آن را ثابت مي‌کند. بعدها بر اساس اثر ريکالدو آثار فراواني برضد مسلمانان تأليف شد. 
    فتح قسطنطنيه به‌دست مسلمانان در سال 1453 ميلادي و سقوط امپراتوري بيزانس، شوک بزرگي به غربيان وارد کرد و باز آنان را به تحقيقات جدي در اين زمينه واداشت.  از سوي ديگر، اين جنگ‌ها سبب اسارت و به‌تبع آن سکونت برخي از مسيحيان در سرزمين‌هاي اسلامي شد  که نگارش آثاري را درپي داشت، ازجمله زندگي و لباس ترک‌ها که در آن به اشتباه بودن تصور مسيحيان از مسلمانان اعتراف شده است.  با اين حال، رويکرد رديه‌نويسي در اين قرن نيز ديده مي‌شود. ريکل(د.1471) کتاب عليه قرآن و ادعاي مسلمانان  را نوشت که بر مجموعة کلونائيک بنا شده بود و رديه‌اي بر تک‌تک سوره‌هاي قرآن بود.  نمونة ديگر در همين قرن يوحنا از سگووياي اسپانياي اسلامي است که مجالس بحث بسياري با فقهاي مسلمان برپا مي‌کرد. وي در سال 1454 ميلادي قرآن را ترجمه كرد و در اين ترجمه كوشيد از اشتباهاتي که در زبان لاتيني در ترجمة قرآن ـ خصوصاً در ترجمه روبرت و هرمان از قرآن،  وجود داشت ـ بپرهيزد.  او نخستين کسي بود که تشخيص داد بايد يک قرآن چندزبانه سامان دهد؛ از اين رو کمک يک مسلمان، متن عربي قرآن را در کنار ترجمة اسپانيايي قرار داد و بعدها ترجمة لاتيني را به آن افزود. 
    تا اواخر قرون وسطي بيشترين اطلاعات غربي‌ها از اسلام و قرآن بر اساس ترجمه‌هاي صورت گرفته بود.  البته اندک افرادي به طور مستقيم به آثار تفسيري مسلمانان مراجعه مي‌کردند ولي همواره نسبت به قرآن و اسلام حالت خصومت‌آميز خود را حفظ مي‌کردند.  هدف اصلي آنها از مطالعة اين منابع درواقع تخريب شخصيت پيامبر اکرم بود و براي اين کار در درجة اول مي‌خواستند قرآن را ـ به زعم خود ـ با يافتن تناقضاتي از اعتبار ساقط سازند و در درجة دوم وانمود كنند که پيامبر اکرم استاد مسيحي داشته و کساني مطالبي را به او آموخته بودند. 
    ‌2ـ 3. ترويج گستردة آثار پيشنيان در دوران رنسانس(قرن شانزدهم تا هجدهم)
    از ابتداي قرن شانزدهم دانشکده‌هاي تخصصي شرق‌شناسي در لايدن، رم و آکسفورد تأسيس شد و اين امر در ساير دانشگا‌ه‌هاي اروپا نيز رواج يافت.  در اين قرن مارتين لوتر(1483ـ1546) اثر ريکالدو را به زبان آلماني ترجمه کرد و حتي کشيشان را به تدريس آن فرا ‌خواند تا مسيحيان گمراه نشوند؛  چراکه معتقد بود هيچ اقدامي براي مسلمانان مضرتر از ترجمة قرآن و انتشار آن نيست.  دليل آن هم اين بود که قرآني که او ترجمه کرد قرآن واقعي نبود و بافته‌هاي مسيحيان از پيش‌فرض‌هايشان بود. 
    لوتر علاوه بر اين رديه‌اي نيز بر قرآن نوشت. او معتقد بود نمي‌توان مسلمانان را مسيحي کرد؛ چراکه آنان سخت به قرآن معتقدند و همواره به آن مراجعه مي‌کنند.  از نظر او داشتن علم قرآن ضروري است البته نه براي مقابله با اسلام و قرآن، بلکه براي جلوگيري از ترک آيين مسيحيت توسط مسيحيان. لوتر به‌خوبي مي‌دانست که اگر مسيحيان با آموزه‌هاي اسلام آشنا شوند ممکن است به آن گرايش پيدا کنند؛ چراکه تأکيد اسلام بر وحدانيت خداوند در فضايي که مبحث تثليث موضوع مناقشه شده بود و عده‌اي در اروپا همانند مجارستان کنوني تثليث را مورد ترديد و رد قرار دادند و گروه‌هايي همچون جنبش يونيتاريان در اين زمينه بحث‌هاي جدي راه انداخته بودند،‌ خطرساز بود.  نخستين نسخة چاپي قرآن در سال 1543 با عنوان «بيليباندر» به چاپ رسيد.  اين نسخه از قرآن درواقع نسخة تکميل شدة ترجمه پيتر در قرن دوازدهم بود.  نسخة بيليباندر صرفاً يک ترجمه نبود، بلکه از بخش‌هاي: 1. مجموعة کلونائيک، 2. مجموعه‌اي از رديه‌ها و 3. تاريخ مسلمانان، خصوصاً ترک‌ها تشکيل شده بود. اين مجموعه شهرت بسيار يافت به‌گونه‌اي که هفت سال بعد(1550) تجديد چاپ شد.  بعد از انتشار وسيع قرآن، تا قرن هجدهم ترجمه‌هاي متعددي از قرآن به زبان‌هاي انگليسي، اسپانيولي، آلماني، هلندي، فرانسه و ساير زبان‌هاي اروپايي صورت گرفت.  
    در قرن هفدهم نخستين‌ بار الکساندر راس(1590ـ1654) قرآن را به زبان انگليسي ترجمه كرد. وي کتابي نيز در زمينة دين‌پژوهي تطبيقي نوشت و ترجمة قرآنش نيز بر اساس ترجمة فرانسوي بود نه اصل متن عربي.  به گفتة خودش 36 سال به مطالعة الهيات پرداخت و تخصص اصلي او فلسفه، تاريخ و کلام بود. او يگانه راه مقابله با دشمن اصلي مسيحت (اسلام) را ترجمة قرآن دانست. ترجمة راس نخستين ترجمه به انگليسي بود و ناقص، نادرست و ناکافي بود.  در اواخر همين قرن ترجمة‌ ماراکي(د.1700) کشيش ايتاليايي در سال 1698 از قرآن فراگير شد. اين اثر تدوين و طبع قرآن بر اساس چند نسخة خطي، همراه با ترجمة لاتيني بود.  در اين ترجمه که کامل‌ترين ترجمة قرآن به زبان لاتيني تا آن زمان بود،‌ ديدگاه‌هاي تفسيري مفسران مختلف انتخاب و به هم آميخته شده بود و به نحوي به نگارش در آمده بود که بدترين شکل ممکن از اسلام را در اروپا به نمايش مي‌گذاشت.  علاوه بر آن در حواشي اين ترجمه رديه‌‌هايي بر قرآن نوشته شده بود. نسخه ديگري از اين ترجمه را در سال 1721 ميلادي رينکيوس تهيه كرد که در آن، حاشيه‌هاي رينکيوس و متن قرآن حذف شد. اين نسخه براي مدتي مبناي فهم‌هاي بعدي از قرآن در اروپا قرار گرفت.  در اين قرن در کنار ترجمه‌هاي تحريف شده، رديه‌نويسي بر اسلام و شخصيت پيامبر اکرم هم جريان داشت.‌ نمونة بارز اين کار را مي‌توان در اثر ويليام بدول مشاهده کرد. در اين قبيل آثار، قرآن بسيار به ديدة تحقير نگريسته و شخصيت پيامبر نيز به بهانه‌هاي مختلف تخريب مي‌شد.  اثر ديگر از يوحنا الحوشبي ماروني(د. 1632) به نام مناقضات القرآن به زبان عربي است. 
    2ـ 4. تخصصي و روشمند شدن مطالعات قرآني در دوران مدرنيته
    از قرن هجدهم به بعد غالب کارها به صورت دانشگاهي و علمي ارائه مي‌شد.  در اين قرن جرج سيل(1697ـ1736) قرآن را به انگليسي ترجمه کرد که به سال 1734 ميلادي در لندن منتشر شد.  ترجمة سيل مبتني بر آثار مفسران مسلمان، به‌ويژه بيضاوي بود(بل، 261). انگيزة او از مطالعه و تحقيق در قرآن شناخت عامل رشد سريع و اقبال فراوان به اسلام در جهان بود. او با استفاده از ترجمة ماراکي تلاش کرد تمام ـ به قول خودش ـ «حقه‌بازي‌هاي» موجود در قرآن را نشان دهد، تا آن را از جايگاه باشکوهش سرنگون سازد.  او در مقدمة کتابش آشكارا مي‌گويد هدفش پوچ و بي‌معني نشان دادن قرآن است؛  هرچند که تأثير کارش عکس خواسته‌اش شد. او مدعي بود قرآن برساختة پيامبر است و او با نبوغ شخصي اين کار را کرده است.  اين ترجمه تاکنون هفتادبار در بريتانيا، 53 بار در ايالات متحده و يک بار در هند تجديد چاپ شده است. همچنين اين کتاب و مقدمه آن به زبان‌هاي متعدد اروپايي از قبيل آلماني(1746)، فرانسوي(1751)، روسي(1792)، سوئدي(1814)، بلغاري(1902) و حتي عربي(1891) ترجمه شد. 
    از ميان عرب‌زبانان غيرمسلمان در اوايل قرن هجدهم پترس بن دوميت مخلوف(د.1707) مفتاح البيع و در اواخر قرن مکريتچ الکاسيح که يک متکلم کاتوليک ارمني‌تبار بود، الناسخ و المنسوخ في القرآن و صدق الانجيل و کذب القرآن را در رد بر قرآن نگاشتند. افرادي هم بودند که براي استفادة بهتر از منابع به فراگيري زبان عربي مبادرت مي‌کردند و در عين حال بر قرآن رديه مي‌نوشتند؛ افرادي همچون سيلسيا(د.1670) با اثر نقطة مقابل ايمان، ‌ آمي‌يو(د. 1653) که بعد از هجده سال زندگي در سوريه رديه‌اي بر قرآن نوشت،‌ و فرانسيسکوس(د.1700) که کتاب ايقان الطريق الهادي الي ملکوت السماوات را به درخواست پاپ اينوسنت چهارم نگاشت. 
    عقل‌گرايي، اثبات‌گرايي و تاريخ‌گرايي از مشخصه‌هاي اصلي قرن نوزدهم است. در اين قرن براي تحقيق در هر موضوعي بايد ريشه‌ها و اصل آن شناسايي مي‌شد و سير تحول تاريخي آن تا رسيدن به وضعيت رشديافتة فعلي در كانون بررسي قرار مي‌گرفت. دين نيز به همين شيوه بررسي شد. اين رويه به اندازه‌اي افراطي به کار رفت که بعدها به آن «وسواس در ريشه» گفته شد. همين رويکرد در تحقيقات اسلامي نيز سرايت يافت.  آثاري که از قرن نوزدهم معرفي مي‌شود، به‌خوبي نمايانگر اين جريان است.
    با توجه به اين رويکرد در قرن نوزدهم تا حدودي قرآن با تورات و انجيل از نظر ظاهري ارزشگذاري نمي‌شد. قرآن به‌عنوان کتاب شريعت يا مجموعه‌اي از سروده‌ها همانند مزامير، يا کتاب مکاشفات انبيا و... نبود، بلکه ترکيبي از تمام آنها ديده مي‌شد. يوهان مولر آلماني(1796ـ1838) نخستين کسي که به اين امر اعتراف کرد. او قرآن را کتاب مستقلي دانست که داراي ويژ‌گي‌هاي خاصي است و احساسات و شعور انسان را تحريک مي‌کند. شايد يکي از دلايل اين تغيير رويکرد به اسلام و قرآن، آزاد شدن اين مطالعات از سيطرة کليسا باشد. 
    در اين قرن ديگر کليت قرآن در كانون بررسي قرار نمي‌گرفت، بلکه موضوعات خاصي دربارة قرآن مطرح مي‌شد. در تاريخ قرآن، پوتيه فرانسوي(1800ـ1883) کتابي با موضوع اثرپذيري قرآن از ساير اديان و شرايط زمان نزول و عقايد موافق و مخالف در آن، نگاشت. گوستاو ويل(1808ـ1889) کتاب مقدمة تاريخي ـ انتقادي بر قرآن  را نگاشت. به علت يهودي بودن ويل، کتابش حاوي فرهنگ يهودي بود. وي نخستين‌بار سوره‌هاي قرآن را به سه بخش تقسيم کرد که بعدها نولدکه اين تقسيمات را به کار برد.  وي درواقع مي‌خواست ميان تحول آيات قرآني و زندگي پيامبر ارتباط برقرار کند.  در کنار اين تحقيقات برخي مي‌كوشيدند مصحف را به ترتيب نزول بازسازي كنند. نولدکه در تاريخ قرآن،  گوستاو ويل در محمدِ پيامبر  و ميور در زندگي محمد  تلاش‌هايي در اين زمينه انجام دادند. رودول با مشاورة اين سه تن، نسخه‌ا‌ي از قرآن را با نام قرآن: ترجمه از زبان عربي و با چينش بر اساس سوره‌ها به ترتيب زماني، همراه با نکات و نمايه  تدوين و ترجمه کرد که در 1861 به چاپ رسيد و تا سال 1977،‌ هجده‌بار با ويرايش‌ها و مقدمه‌هاي افراد مختلف تجديد چاپ شد.  در شيوة مذكور براي يافتن سير و ترتيب آيات و سور قرآن بر اساس نزول، به سيره و اسباب‌النزول مراجعه مي‌شد و بر اساس آن آيات قرآن به دسته‌هاي مختلفي تقسيم مي‌شد، ولي بعدها به دليل اينکه اعتبار روايات توسط بل و ونزبرو به‌کلي زير سؤال رفت، ديگر از اين شيوه براي يافتن ترتيب تاريخي نزول استفاده نشد. 
    در اين دوران نهادهايي نظير «انجمن آسيايي»(1784) و «انجمن آسيايي سلطنتي»(1823) در بريتانيا، «مؤسسة مصر ناپلئون» و «انجمن آسيايي»(1821) در فرانسه و «انجمن آسيايي»(1845) در آلمان شکل گرفت که نتيجة آنها شناخت وسيع‌تري از جوامع شرقي، گسترش مطالعات زبان‌شناسي تاريخي و تبحر در زبان‌هاي شرقي بود.  
    در اين قرن آبراهام گايگر کتاب آنچه مسلمانان از يهوديت اخذ کردند  را نگاشت. هدف او اثبات اين مطلب بود که اسلام همان تحول ايجاد شده در طي زمان در يهوديت و مسيحيت است و قرآن درواقع کاري بشري است.  اثر گايگر در تحقيقات بعدي مورد ترديد قرار گرفت و خود او هم هيچ وقت ادعا نکرد بررسي‌هاش صددرصد درست است، بلکه صرفاً گفت احتمالاً چنين مي‌تواند باشد. 
    در سال 1842 گوستاو فلوگل کشف الآيات قرآن  را نگاشت. اين اثر تأثير زيادي در تحقيقات بعدي قرآني برجاي گذاشت.  به دنبال آن نولدکه تاريخ قرآن  را نوشت.  اين اثر درواقع درپي مشخص ساختن فضاي تاريخي نزول و شکل‌گيري قرآن بود و مي‌خواست «آنچه واقعاً روي داده بود» را توصيف کند. 
    2ـ 5. تشديد بدبيني در مطالعات قرآني از قرن بيستم
    با وجود شور و اشتياق به مطالعات علمي، در اواخر قرن نوزدهم و تا نيمه‌هاي قرن بيستم، مطالعات اسلامي مستشرقان با نوعي بدبيني افراطي عجين شد. اين بدبيني درواقع استمرار نگرش‌هاي منفي اسلافشان به منابع اسلامي بود که تندتر شده بود. اين امر را مي‌توان در آثار گلدزيهر(1850ـ1921) که نسبت به آثار نولدکه دربارة اصالت قرآن ديدگاه شديدي دارد و همچنين در آثار و ديدگاه‌هاي شاخت(1902ـ1962) و مينگانا(1881ـ1937) نسبت به خاورشناسان قبلي يافت.  اين دو در اصالت خود پيامبر و سنت ايشان ترديد‌هاي جدي روا داشتند. مينگانا معتقد بود قرآن بدون درک نقشي که زبان سرياني در آن ايفا کرده است قابل فهم نيست.  او حتي درصد واژگان بيگانة قرآن را نيز در آثارش مشخص ساخت؛  که البته نظريات او تا حدود زيادي به فراموشي سپرده شد.  
    شاخت در سال 1950 با نگارش کتاب سرچشمه‌هاي فقه اسلامي  بدبيني را به اوج رساند و اصالت هرگونه حديث را در جهان اسلام زير سؤال برد. بعد از شاخت افرادي همچون ونزبرو(1928ـ2002)، برتن اين رويکرد را دنبال کردند.  ونزبرو به‌کلي اصالت قرآن را زير سؤال برد و تدوين قرآن را متعلق به دو قرن بعد از وفات پيامبر اکرم دانست.  آثار ونزبرو از گام‌هاي اساسي در بررسي ريشه‌هاي اسلام به حساب مي‌آيد. وي در دو کتاب مهم خود مطالعات قرآني(1977) و محيط فرقه‌اي  (1978) با رويکرد زباني ـ تاريخي به بررسي اين موضوع مي‌پردازد. او آثار روايي مسلمانان را ـ که بيشتر شرق‌‌شناسان آنها را پذيرفته بودند ـ به‌کلي زير سؤال ‌برد. از ديدگاه ونزبرو قرآن متني است که در محيط فرقه‌اي يهودي ـ مسيحي در طول قرن سوم هجري نگاشته شده است. او قرآن را از پيامبر اکرم نمي‌داند، بلکه آن را اثر مسلمانان اعراب شمالي مي‌داند. شاگردان ونزبرو از قبيل ريپين، کالدر و هاوتينگ، تابع ديدگاه استادشان در اين زمينه‌اند.  جان برتن از شاگردان ونزبرو معتقد است قرآن شکل و قالب خود را در زمان خود پيامبر يافته است. او در کتاب جمع قرآن  تدوين قرآن در زمان خلفا را به‌کلي نفي و از سويي نسخ را مهم‌ترين عامل جمع نشدن قرآن در زمان پيامبر اکرم بيان کرد. 
    در کنار اين آثار مي‌توان به آثار ديگري اشاره کرد که عناوين آنها به‌خوبي بيانگر رويکردشان است؛ کتاب‌هايي چون مسلمانان در مدينه  (1908) از آرنت جان ونزيک، ريشه‌هاي يهودي اسلام  (1933) از توري، دربارة اعراب ملحد  (1897) از ولهاوزن، منشأ اسلام و مسيحيت  (1926)، از تورآندره، ريشة اسلام در محيط مسيحي‌اش  (1926) از ريچارد بل، و محمد به‌عنوان بنيانگذار دين  (1935) از کارل آهرنس که سعي داشتند اسلام را از ريشه يهودي يا مسيحي بدانند.  در اين زمينه آثار فراواني تاليف شده است.  
    در اين قرن حرف‌هاي سيل را دربارة قرآن و منبع آن، افراد ديگري از قبيل والاستون(1905)، لامنس(1926)، چامپيون(1959) و ردينسون(1977) يهودي،‌ بدون هيچ‌گونه دليلي و به همان صورت تکرار كردند.  يکي از تلاش‌هايي که در جهت يافتن «آنچه واقعاً بوده است» صورت گرفت، ترجمة ريچارد بل از قرآن به زبان انگليسي است. اين کار در ادامة کار رودول در تدوين و ترجمة قرآن بر اساس ترتيب نزول بود. وي قرآن را به بخش‌هاي مختلف تقسيم کرد و آنها را بر اساس چينش جديدي مرتب کرد. اثر او با عنوان قرآن مترجم با چينش انتقادي سوره‌ها  براي اولين‌بار در دو جلد در سال 1937 به چاپ رسيد. کار او به اندازه‌اي پيچيده و مغلق است که کمتر محققي مي‌تواند به‌راحتي از آن استفاده نمايد و حتماً بايد به متن قرآن تسلط فراواني داشته باشد تا استفادة لازم را از آن ببرد. 
    در کنار شناخت «واقعيت»، رويکرد «بررسي ريشه‌هاي قرآن و اسلام» تا انتهاي قرن بيستم ادامه يافت که انتشار دو اثر ريشه‌هاي قرآن  (1998) و تلاش براي يافتن محمد تاريخي  (2000) از فردي با نام مستعار ابن‌وراق به‌خوبي مؤيد اين امر است. کساني که به تأليف اين آثار پرداختند غالباً داراي صبغه‌هاي کليسايي و کشيشي بودند يا از طرف آنان حمايت مي‌شدند. اين افراد همواره در صدد اثبات اين امر بودند که قرآن اثر خود پيامبر است و او نيز از محيط مسيحي و يهودي تأثير پذيرفته است و درواقع آثار مسيحي و يهودي منشأ الهامات او بوده است.  حتي برخي پا را فراتر نهاده و مدعي شده‌اند در قرن هفتم در منطقة حجاز فقط يک نسخه از تورات مدراشي رايج بود و آن قرآن بود.  همچنين در اين قرن بررسي عقايد متکلمان آغازين در جهت يافتن «ريشه‌هاي» عقايد اسلامي از ديگر موضوعات درخور توجه است. 
    در يک رويکرد کلي مي‌توان آثاري را که بعد از نيمة دوم قرن بيستم دربارة قرآن نوشته شده است به چهار دسته تقسيم کرد:
    الف) آثاري که به شکل‌گيري، جمع‌آوري و به‌طور کلي به تاريخ قرآن مي‌پردازند. در اين آثار تلاش براي تحليل ساختاري و ادبي قرآن نيز صورت مي‌گيرد؛
    ب) آثاري که مسيحيان و با انگيزه‌هاي مسيحي مي‌نويسند؛
    ج) آثاري که به بررسي تفاسير مسلمانان از قرآن مي‌پردازند؛ 
    د) آثاري که به بررسي تفسير خاصي از يک موضوع يا آيه با رويکردهاي مختلف مي‌پردازند.  
    3. علل پيدايش رويکردهاي انکارگرايانه در آثار مستشرقان 
    همان‌طور که ملاحظه شد، مهم‌ترين و اساسي‌ترين رويکرد در آثار مستشرقان رد و انکار قرآن است و آنان هيچ‌گاه قرآن را به‌عنوان کتاب آسماني و وحياني نپذيرفته‌اند. در اينجا به ريشه‌يابي پديد آمدن اين رويکرد در آثار شرق‌شناسان پرداخته مي‌شود. بر اساس بررسي‌هاي صورت گرفته در آثار مستشرقان مي‌توان امور ذيل را مؤثرترين عوامل در پديد آمدن اين رويکرد دانست: 
    3ـ 1. پيش‌فرض‌هاي فراوان 
    مستشرقان همواره پيش‌فرض‌هاي فراواني داشته و آنها را خواسته يا ناخواسته در آثار خود منعکس ساخته‌اند؛ پيش‌فرض‌هايي همچون اقتباس قرآن از عهدين،  برتري تمدن غرب بر شرق، برتري انسان غربي از هر نظر، و برتري مسيحيت بر اسلام.  اين پيش‌فرض‌ها گاهي با غرض‌ورزي نيز عجين مي‌شود و آثاري به‌شدت غيرعلمي و ضداسلامي پديد مي‌آورد.  اين پيش‌فرض‌ها را به‌خوبي مي‌‌توان در مطالعات اسلامي و قرآني يافت؛ براي مثال، تمجيد گلدزيهر از مداراي اسلام نسبت به ساير اديان، تحت تأثير تنفر او از انسان‌مداري پيامبر اکرم قرار مي‌گيرد، علاقه و توجه دانکن‌بلاک ‌‌مک دونالد(1863ـ1943) به اصالت و درستي عقيدة اسلام، تحت تأثير پيش‌فرض او از اسلام به‌منزلة بدعت در مسيحيت از بين مي‌رود، همرنگي و همراهي فوق‌العادة لويي ماسينيون(1883ـ1962) با الهيات، ‌عرفان،‌ و هنر اسلامي، تحت تأثير کينة او از اسلام در رد صريح ايدة تجسم ـ در شخص مسيح ـ قرار مي‌گيرد،  و يا شاتوبريان(1768ـ1848) در آثار خود به حقايق تمدن اسلامي توجهي نمي‌کند و قرآن را زندگي‌نامة پيامبر مي‌داند که هيچ اصلي از اصول تمدن در آن نيست و نمي‌تواند کسي را تعالي ببخشد  
    پيش‌فرض‌ها و تعصبات موجب مي‌شود افرادي همچون نولدکه قرآن را نوشتة خود پيامبر اکرم با کمک يهوديان، مسيحيان و مشرکان بداند.  او براي اثبات مدعاي خود دست به توجيهات فراوان و يافتن شواهدي مي‌زند که گاهي واقعاً سست مي‌نمايد؛ براي مثال، در برخي موضوعات تاريخي از قبيل‌ هامان  با استناد به عهدين مدعي مي‌شود که پيامبر اين مطالب را خوب و کامل از تورات دريافت نکرده است، چون در عهدين به نحو ديگري گفته شده و قرآن با آن متفاوت است و اين اشکال در قرآن، از عدم درک و دريافت صحيح مطالب عهدين بوده است. 
    به تمام پيش‌فرض‌هاي مذكور، وجود روحية استعماري در شرق‌شناسان و فراگيري دانش‌هاي جديد غربي را نيز بايد افزود.  علاوه بر اين، برخي معتقدند بر اين پيش‌فرض‌ها همچنين بايد تنفر مذهبي مسيحيان و يهوديان از اسلام را نيز افزود که تأثير منفي فراواني بر آثارشان گذاشته است. 
    3ـ 2. بهره‌ نبردن از منابع اصلي و معتبر
    با بررسي آثار مستشرقان مشخص مي‌شود که آنان در مواردي که به منابع اسلامي مراجعه کرده‌اند غالباً مراجعه به منابع اصيل نبوده است، بلکه در اکثر موارد به منابع اهل سنت و ساير منابعي که چهره‌اي مخدوش و تحريف‌شده از پيامبر اکرم و سنت آن حضرت ارائه کرده‌اند مراجعه شده است. در اينجا مواردي از مراجعه به منابع غيرمعتبر، بررسي قرار مي‌گيرد.
    براي نمونه، در بحث افسانة غرانيق مستشرقان بدون هيچ‌گونه تحقيقي در صحت و سقم اين مطلب، وارد اين بحث شده و آن را به ديدة قبول و تأييد و حتي شاهد نگريسته‌اند. مونتگمري وات(1909ـ2006) در کتاب محمد در مکه،  ميور(1819ـ1905) در کتاب زندگي محمد،  نولدکه(1900ـ1973) در کتاب تاريخ قرآن،  کارل بروکلمان(1868ـ1956) در کتاب تاريخ ملل اسلامي  به افسانة غرانيق پرداخته‌اند و آن را مسلم در نظر گرفته و بر اساس آن دربارة صدق نبوت پيامبر قضاوت کرده‌اند. اين در حالي است که افسانة غرانيق را افرادي چون شيخ صدوق(ق 4)،  شيخ مفيد(ق 5) ، ابن جوزي(ق6) ، فخر رازي(ق6) ، قاضي عياض(ق6) ، ابن عربي(ق6) ، قرطبي(ق7) ، ابن‌کثير(ق8) ، بيضاوي(ق8) ، ثعالبي(ق9) ، قاسمي(ق14) ، سيد قطب(ق 14) ، و علامه طباطبايي(ق14) ، به‌کلي رد کرده‌ و آن را بي‌اساس دانسته‌اند و صرفاً افرادي چون ابن سعد(ق3)  و طبري(ق4)  که به نقل اسرائيليات مشهورند آن را نقل کرده‌اند. 
    شايسته است در اينجا علاوه بر موضوعات خاص به شيوة يک مسشترق خاص که معاصر و اکنون در قيد حيات است به‌عنوان نمونه‌اي از مراجعه نكردن به منابع اصيل اشاره شود. اندرو ريپين مستشرق قرآن‌پژوه کانادايي که از شهرت بالايي نيز برخوردار است، آثار فراواني در علوم قرآن و تفسير دارد. با بررسي آثار او مشخص مي‌شود که وي به منابع اصيل و معتبر مراجعه نکرده و البته براي آن توجيه هم آورده است: «دستيابي ما به منابع تفسيري تمامي جهان اسلام بسيار سخت است؛ خصوصاً براي ما که در محيط دانشگاهي هستيم دستيابي به آثار عربي، فارسي، اردو و اندونزيايي دشوار است.»  او گاهي آشكارا به بهره‌ نبردن از منابع ساير مذاهب اسلامي نيز اشاره مي‌کند و مي‌گويد: «در اين تحقيق فقط از منابع اهل سنت استفاده کرده‌ام».  ولي در اکثر مواقع اين کار را نمي‌کند و به صورت کلي و بدون اشاره از منابع اهل سنت بهره مي‌برد. مثلاً وي در موضوع تأويل که ذيل مدخل تفسير به آنها پرداخته است، به منابع شيعي خاصه به تفسير الميزان توجهي ندارد. در صورتي که مرحوم علامه طباطبايي ديدگاه‌هاي درخور توجهي در اين موضوع بيان كرده است. او صرفاً به نظرهاي مفسران قرون آغازين با ذکر موارد متناقض از نظريات که بارها نقد و نادرستي آنها اثبات شده است اکتفا کرده است.  او همچنين در مقالة تفسير خود که براي دايرةالمعارف دين نگاشته است، در بررسي تفاسير علمي و عصري به تفاسيري که در مصر، پاکستان، هند و... تأليف شده است اشاره مي‌کند، ولي به تفاسير ايراني نمي‌پردازد و بدون هيچ اشاره‌اي از کنار آثار موجود در ايران مي‌گذرد.  در صورتي که در اين موضوع آثار ارزشمندي در ايران تاليف شده است که مي‌تواند حداقل در سطح آثار کشورهاي مذکور باشد.
    نمونة ديگري از اين شيوة تأليف را مي‌توان در مقالة «وجه الله» ريپين مشاهده کرد. وي در اين مقاله بيان مي‌دارد مسلمانان به تجسيم خداوند معتقدند و وجه بايد معناي چيزي شبيه به ذات را داشته باشد.  اين در حالي است که تجسيم خداوند و قائل بودن به اين موضوع عقيدة تمام مسلمانان نيست.  اين نتيجه‌گيري ريپين ناشي از اين امر است که وي به همة منابع مراجعه نمي‌کند. بدين نحو ريپين عقيدة خاصي را که متعلق به عدة خاصي از مسلمانان است  به تمام آنان تعميم مي‌دهد، در صورتي که مي‌توانست حداقل بگويد مطابق با عقايد برخي از مسلمانان است. علاوه بر اين، موضوع تجسيم الهي با نص قرآن نيز در تضاد است؛ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»(شوري: 11).
    بي‌توجهي به تمام منابع ازجمله منابع ساير مذاهب يا منابعي که بيشتر مورد قبول مسلمانان است سبب شده طيف وسيعي از اسرائيليات دست‌ماية ريپين قرار گيرد. براي مثال، وي از تفسير طبري در آثارش بسيار استفاده کرده است. از آنجا که تفسير طبري حاوي روايات فراواني از اسرائيليات است ريپين تأکيد بسياري بر استفاده از اين منبع دارد. در برخي موضوعات از هيچ منبعي مطلبي نيافته است و صرفاً در تفسير طبري يا کسايي يافته و آن را اعتقاد همة مسلمانان دانسته است. براي نمونه، در نقل داستان «يافث» گفته است که «مسلمانان زياد به اين موضوع نپرداخته‌اند، ولي کسايي داستان مست شدن نوح و نفرين حام از سوي او را نقل کرده است و يا طبري نتيجة نفرين کردن و دعا کردن نوح در حق فرزندانش را به تفصيل گفته است و اينکه چه کساني از نسل کدام فرزند هستند و يا چه زبان‌هايي از کدام فرزند درست شده است.»  در صورتي که اين موضوع از اسرائيليات مسلّم است و کمتر مسلماني به آن توجه مي‌کند. او در اين مقاله به هيچ وجه اشاره نکرده است که اين قول، واحد است و طبري يگانه کسي است که اين مطالب سخيف را گفته است. ريپين بدون هيچ نقد و نظري صرفاً به نقل اين مطالب اکتفا کرده است. اين موارد صرفاً نمونه‌هايي بود در آثار فردي که از سال 1987 تاکنون به مطالعات قرآني مشغول است و پژوهشگري برجسته در غرب به‌شمار مي‌آيد.
    3ـ3. سوء برداشت از منابع 
    مستشرقان در مواردي هم که به منابع معتبر مراجعه کرده‌اند، گاه به دليل برداشت‌هاي نادرست نتايجي نادرست گرفته‌اند. يکي از نمونه‌هاي سوء برداشت از منابع اين است که برخي مستشرقان در بررسي تاريخ کتابت قرآن بيان مي‌دارند قرآن حداکثر تا پانزده سال بعد از وفات پيامبر نوشته شده است و همه بر آن اتفاق نظر دارند به‌جز شيعيان که چون در قرآن شاهدي بر خلافت علي بن ابيطالب نيافتند معتقد شدند قرآن تحريف شده است.  در صورتي که اين امر بر همگان روشن است که شيعيان به چنين امري اعقتاد ندارند و اين برداشت مستشرقان، در بهترين حالت، ناشي از بدفهمي منابع است.  مراجعه به منابع مستشرقان قبلي و استفاده نكردن از منابع دست اول موجب شده است تحقيقات بعدي محققان غربي بر اساس مطالعات صورت گرفته در گذشته و با تکرار همان اشتباهات باشد.  براي مثال، بلاشر در بيان موضوعات تاريخي از کتاب تاريخ قرآن نولدکه فراوان استفاده مي‌کند، در صورتي که اين کتاب بي‌دقتي‌هاي فراواني دارد و اگر به منابع اصلي مراجعه مي‌کرد اشتباهات نولدکه را تکرار نمي‌کرد.  يا در حوزه مطالعات قرآني مشهور است که هر شرق‌شناسي بخواهد به پژوهش‌هاي شرقي بپردازد، بايد کتاب نولدکه را بخواند و يا همة شرق‌شناساني که امروزه به انديشة عربي‌‌ـ اسلامي توجه خاص نشان مي‌دهند، به گونه‌اي از ماسينيون متأثرند.  
    نمونة ديگر در سوء برداشت مستشرقان را مي‌توان در اين نظرية آنان يافت که نخستين منابع مکتوب مسلمانان که شامل سنت نبوي است، در قرن سوم تأليف شده است. بروز اين موضوع را مي‌توان در نظريات ونزبرو يافت. وي معقتد است «تمامي متون کهن اسلامي اواخر قرن دوم يا اوايل قرن سوم هجري تدوين يافته است. منابع مذکور نه معاصر وقايعي است که آنها را بيان مي‌کند و نه در بيان اين وقايع جنبة بي‌طرفي را حفظ کرده است».  به اعتقاد ونزبرو قرآن، تفسير، سيره و سنت، نه تاريخ است و نه حتي تاريخي که جانبدارانه شکل گرفته باشد. آنچه واقعاً روي داده است، ممکن است با آنچه اين منابع بيان مي‌کنند سازگار باشد؛ منتهي آنچه ما در دست داريم، اعتقادات و باورهاي افرادي است که اين منابع را دربارة رويدادهاي صدر اسلام نگاشته‌اند و تفسير و تعبير آنان از اين رويدادهاست. 
    به گفتة ونزبرو جامعة اسلامي در روندي تدريجي براي کسب هويت مستقل تلاش کرد. دانشمندان ديني اين تلاش را در «محيطي فرقه‌اي» در مواجهه با ساير گروه‌هاي مذهبي، به‌ويژه يهوديان، انجام دادند.  مسلمانان براي متمايز ساختن خود از يهوديان، پيشينه‌اي کاملا مستقل براي خود ساختند. به همين دليل آنان «تاريخ نجات»  را نگاشتند.  
    اين فرضيه دربارة منابع حديثي مسلمانان باعث شده است سنت اسلامي براي مستشرقان اعتباري نداشته باشد. آنان همچنين در بررسي تاريخ صدر اسلام به روايات متعدد که با سندهاي ساختگي وجود دارد، توجهي نمي‌کنند. براي مثال، ميخائيل لکر در بررسي شخصيت زيد بن ثابت، تمام روايات را از منابع متعدد کنار هم مي‌گذارد و به همه به يک ميزان مي‌نگرد. درواقع براي او ميان روايات هيچ تفاوتي وجود ندارد. 
    ريشة برخي از سوء برداشت‌ها را گاهي مي‌توان در تسلط نداشتن مستشرقان بر زبان و ادبيات عربي دانست. مثلاً لامنز(1862ـ1973) يکي از مستشرقان بنام است و از آثارش مي‌توان به تأليف مقالات اولين ويرايش دائرة‌المعارف بزرگ اسلام، اعتقادات و ساختارها، فاطمه و دختران پيامبر، و سن محمد و وقايع‌نگاري سيره اشاره کرد. از آثار او برمي‌آيد كه تسلط چنداني به ادبيات عرب و خود قرآن نداشته و در مجموع دانشمند کم‌سوادي بوده که آيات قرآن را با اشعار عرب جاهلي اشتباه مي‌گرفته  و همين امر موجب سوء تفاهمات فراوان در آثارش شده است. يکي ديگر از مستشرقان مشهور نولدکه است که آثارش مرجع اکثر مستشرقان است. او به دليل بي‌اطلاعي از علوم بلاغي در ادبيات عرب، قرآن را به پريشان‌گويي و مشخص نبودن مخاطب و گوينده متهم مي‌کند.  
    اين فقدان تسلط کافي بر زبان عربي، در ترجمة قرآن خود را بيشتر نشان مي‌دهد. خود مستشرقان معتقدند ترجمه‌هاي آنان، از نظر اعتبار و دقت، در رده‌هاي دوم،‌ سوم و حتي چهارم قرار دارند. شاهد اين مطلب اينکه افرادي همچون نولدکه،‌ گلدزيهر‌، دخويه،‌ فليشر، سِيسي و رِيسک که مدعي تسلط بر زبان عربي‌اند، از ورود به اين حيطه خودداري کردند و به سختي آن واقف و معترف بودند. 
    4. بارقه‌هاي اميد به انصاف‌ورزي
    با توجه به بررسي‌هاي مذكور، رويکردهاي کلي مستشرقان را دربارة قرآن از ابتدا تاکنون به‌طور کلي مي‌توان در سه جنبه خلاصه کرد: رويکرد اول اين بود که قرآن هيچ اعتباري ندارد (اين دوران را مي‌توان دوران جاهليت ناميد)، در دوران بعدي رويکرد اين شد که قرآن چيزي از حقيقت دارد (دوران اميد و عقلانيت) و در دوران سوم که دو قرن اخير در آن قرار مي‌گيرد، رويکرد به اين نحو شد که قرآن «اصالت» ندارد. 
    در کنار اين بدبيني‌ها و غرض‌ورزي‌ها نبايد کارهاي درخور توجهي را که در اين قرن صورت گرفته است ناديده انگاشت؛ همانند مطالعات قرآني  ژوزف هوروويتس(1874ـ1931) در موضوع داستان‌ها و اعلام قرآن، واژه‌هاي دخيل در قرآن مجيد  آرتور جفري(1892ـ1952) اثر مرجع و مفيدي که تلخيص بسياري از آثار پيشين با تحقيقات جديد را عرضه مي‌دارد و همچنين کتاب مسئله محمد  از رژي بلاشر که مبتني بر اين مقدمه بود که قرآن يگانه منبع قابل اعتماد است.  نيز ترجمة انگليسي آربري از قرآن با نام قرآن مفسَّر  که با اين هدف نوشته شد که قرآن تاکنون نتوانسته است خوب جلب توجه کند و علت آن هم اين است که تاکنون به‌خوبي ترجمه نشده است. ترجمة او در سال 1955 در دو جلد با مقدمه‌اي مفصل به چاپ رسيد.  ترجمة او يکي از بهترين ‌ترجمه‌هاي قرآن به زبان انگليسي است، هرچند در اين ترجمه هم مي‌توان اشکالات و خطاهايي يافت.  اين منابع را نمي‌توان به‌صورت کامل و تام پذيرفت و بر هريک نقدهاي مهمي وارد است. منظور از منابع درخور توجه نيز همين است که تعصبات و پيش‌فرض‌ها، كمتر در آنها مؤثر بوده است و آثار بيشتر رنگ و بوي علمي گرفته و تا حدي متعادل شده است.
    از شواهد تعديل شدن نظريات برخي از مستشرقان مي‌توان به ديدگاه‌هاي مونتگمري وات اشاره کرد؛ با اينکه او نمي‌پذيرد تمام قرآن وحي است، از طرف ديگر اثرپذيري مستقيم قرآن از يهوديت و مسيحيت را نيز نمي‌پذيرد؛ در برخي موارد به وحياني بودن بخش‌هايي از قرآن اعتراف مي‌کند و همچنين به صداقت پيامبر اکرم اعتراف دارد. از ديدگاه وات دانشمندان غربي در اوايل قرن بيستم نيز به دنبال منشأ و ريشة قرآن بودند و در اين مسير نظرية تکامل داروين آنها را تحت تأثير قرار داده بود. وات اعتراف مي‌کند که اين بررسي‌ها نتيجه‌اي جز ارضاي روشنفکران نخواهد داشت. همچنين اين رويکرد را انديشوران مسلمان با سؤالاتي ساده به چالش مي‌كشند؛ سؤال‌هايي از قبيل اينکه اگر خداوند بر پيامبران گذشته وحي کرده است، چه اشکالي پيش مي‌آيد که بر پيامبر اکرم نيز وحي کند؟ و اگر همة کتاب‌ها يک ريشه داشته باشند آيا باز هم اقتباس از همديگر معني خواهد داشت؟  
    با وجود ذهنيت منفي مسلمانان از شرق‌شناسان، برخي معتقدند شرق‌شناسي جديدي (نوشرق‌شناسي) با تغيير رويکرد در حال شکل گرفتن است و علت را در عوامل ذيل ياد مي‌کنند: حضور مؤثر و عيني مسلمانان در عرصه‌هاي علمي، اقتصادي و فرهنگي غرب، گسترده شدن امکانات ارتباطي که موجب ارتباط نزديک‌تر ميان جهان اسلام و غرب شده است، حضور گستردة مسلمانان در متن جوامع غربي و مشارکت اسلام سياسي در حکومت کشورهاي اسلامي.  
    در عرصة مطالعات قرآن همواره تلاشي در جهت رد قرآن و ريشه‌هاي آن وجود داشته است و اين تلاش هم‌اکنون نيز ادامه دارد. در دهه‌هاي اخير شايد ديگر از تعبير رديه يا تناقض‌يابي در متن قرآن اثري نباشد، ولي در پوشش روش‌ تحقيق‌هاي جديد و علوم جديدي که در تمدن غربي تأسيس شده است،‌ برخي همان روش را در ظاهرهاي متفاوت پي مي‌گيرند.
    البته نبايد از مدنظر دور داشت که در ميان مستشرقان نيز افرادي وجود داشته‌اند که آثاري به‌دور از غرض‌ورزي و با معيارهاي علمي پذيرفته شده ارائه کرده‌اند. ميزان اين آثار در ميان انبوهي از آثار مغرضانه ناچيز به نظر مي‌رسد، ولي واقعيتي انکارناپذير است.
     نتيجه‌گيري
    1. قرآن کريم همواره موضوع اصلي مستشرقان در مطالعات اسلامي بوده است و از همان بامداد اسلام، ابتدا مسيحيان و يهوديان و بعدها مستشرقان دربارة قرآن به مطالعه پرداخته‌اند.
    2. در ميان مستشرقان رويکردهاي مختلفي در مطالعة قرآن وجود داشته است؛ همانند استعمار، تبشير، و حقيقت‌جويي. نکتة اساسي در ميان اين رويکردها اين است که رويکرد رديه‌نويسي بر قرآن در ميان تمام اين رويکردها ثابت بوده است و همان‌طور که در بررسي سير مطالعات قرآني مستشرقان نشان داده شد، همواره در هر قرني عدة پر‌شماري، آثاري ارائه کرده‌اند که درصدد رد و تخطئه قرآن بوده است.
    3. در چهارده قرني که از ظهور اسلام مي‌گذرد، تلاش‌هاي مختلفي در رد قرآن صورت گرفته است. نکتة مهم اين است که در قرن بيستم و بيست‌ويکم که روحية علم‌جويي و حقيقت‌يابي زياد شده است هنوز هم رديه‌نويسي وجود دارد و رويکردهايي افراطي در ميان برخي آثار مي‌توان يافت. در اين ميان نبايد از آثاري که به ظاهر در قالب علمي نوشته مي‌شود غافل ماند؛ چراکه درونماية اکثر آنها رد و تخطئة قرآن است، آن هم با پوشش‌هاي بسيار تودرتو.

     

     
     

     

    References: 
    • ابن العربى، محمد بن عبدالله بن ابوبكر، احكام القرآن، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.
    • ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمن بن على‏، زاد المسير فى علم التفسير، بيروت، دار الكتاب العربي‏، 1422ق.
    • ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، بي‌تا.
    • ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، تحقيق: محمدحسين شمس‌الدين‏، بيروت،‌ دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، 1419ق.
    • ابوليلة، محمد، القرآن الكريم من المنظور الاستشراقي‏، قاهره، دار النشر للجامعات، 1423ق.
    • ايازي، سيدمحمدعلي، در مقدمه گرايش‌هاي تفسيري در ميان مسلمانان، گلدزيهر، ايگناس، ترجمه سيدناصر طباطبايي،‌ تهران، ققنوس، 1383.
    • بدوي، عبدالرحمن، دفاع از قرآن در برابر آراى خاورشناسان‏، ترجمه: سيدحسين سيدي، مشهد، به‌نشر، 1383.
    • بروکلمان. کارل، تاريخ الشعوب الاسلاميه، ترجمه: نبيه امين فارس و منير بعلبکي، چ پنجم، بيروت، دار العلم للميلايين، 1968م.
    • بل، ريچارد، درآمدي بر تاريخ قرآن، بازنگري و بازنگاري مونتگمري وات، ترجمه: بهاءالدين خرمشاهي، قم، سازمان اوقاف و امور خيريه، مرکز ترجمه قرآن مجيد به زبان‌هاي خارجي، 1382.
    • بيضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، تحقيق: محمد عبدالرحمن المرعشلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1418ق.
    • پاکتچي، احمد، «نقد ديدگاه‌هاي خاورشناسان پيشين از سوي خاورشانان دهه اخير»، انديشه صادق، شماره 15، تابستان 1383، ص 8ـ21.
    • ترنر، برايان اس، رويکردي جامعه‌شناسي به شرق‌سناسي، پست‌مدرنيسم و جهاني شدن، ترجمه: محمدعلي محمدي، تهران، يادآوران، 1383.
    • ثعالبي، عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف ابي زيد المالکي، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، تحقيق: عبدالفتاح ابوسنه، علي محمد معوض، عادل احمد عبدالموجود، بي‌جا، دار احياء التراث العربي، 1418ق.
    • حفنى، عبدالمنعم، موسوعة القرآن العظيم‏، قاهره، مكتبة مدبولى، 2004م.
    • خوئي، سيدابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه احياء آثار الامام الخوئي، بي‌تا.
    • دسوقي، محمد، سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرق‌شناسي،‌ ترجمه: محمودرضا افتخارزاده، تهران، هزاران، 1376.
    • دورانت، ويل، تاريخ تمدن،‌ اصلاح ديني، ترجمه: فريدون بدره‌اي، سهيل آذري، پرويز مرزبان، تهران،‌ انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.
    • رضايي هفتادر، حسن، بررسي كتاب جمع‏آورى قرآن جان برتن در:
    •  http://quran-journal.com/orientalist/index.php?option=com_content&view=article&id=69&catid=41&lang=fa#_ftn1/ 2011/09/27/ 08:00 ب.ظ
    • رضوان، عمر بن ابراهيم، آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره‏، رياض، دار الطيبه، 1412ق.
    • الريک، «نقدي بر شرق‌شناسي»، ترجمه: غلام‌عباس ذوالفقاري، فصلنامه تاريخ، سال دوم، شماره پنجم، تابستان 1386، ص 85ـ104.
    • سعيد، ادوارد، شرق‌شناسي، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
    • سميعي،‌ محمد، «نوشرق‌شناسي؛ بازتحليلي از نشانه‌هاي تغيير در روند شرق‌شناسي سنتي»، پژوهشنامه علوم سياسي، سال چهارم، شماره چهارم، پاييز 1388، ص 81ـ108.
    • سوذرن، ريتشارد، صورة الاسلام في اروربا في القرون الوسطي، ترجمه: رضوان السيد، طرابلس، دار المدار الاسلامي، 2006م.
    • سيدقطب، بن ابراهيم شاذلي‏، فى ظلال القرآن‏، بيروت ـ قاهره‏، دار الشروق، 1412ق.
    • شهرستانى، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، تحقيق: محمد بدران، قم، الشريف الرضي، 1364.
    • شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، تحقيق: شيخ حسن اعلمي، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1404ق.
    • ـــــ، محمد بن على ابن بابويه‏، التوحيد، تصحيح هاشم حسيني، قم، جامعه مدرسين، 1398ق.
    • شيخ مفيد، عدم سهو النبي، بيروت، دار المفيد، 1414ق.
    • طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ‏قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسين حوزه علميه قم‏، 1417ق.
    • طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه، 1412ق.
    • علي‌الصغير، محمدحسين، المستشرقون و الدراسات القرآنيه، بيروت، دار المورخ، 1420ق.
    • فخر رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى‏، 1420ق.
    • قاسمى، محمد جمال‌الدين‏، محاسن التأويل، تحقيق: محمد باسل عيون السود، بيروت، دار الكتب العلميه‏، 1418ق.
    • قاضى عياض اندلسى‏، الشفا بتعريف حقوق المصطفى‏، عمان، دار الفيحاء، 1407ق.
    • قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن‏، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1364.
    • کريمي‌نيا، مرتضي، «درآمدي بر مباحث زيبايي‌شناسي در مطالعات قرآن‌پژوهي غربيان با تأکيد بر کتاب خداوند زيباست»، ترجمان وحي، پاييز و زمستان 1385، شماره 20، ص 34ـ54.
    • کليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الکافي، تحقيق: علي اکبري غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چ چهارم، 1407ق.
    • معرفت، محمد‌هادي، تحريف‌ناپذيري قرآن، ترجمه: علي نصيري، تهران، سمت، 1379.
    • نجارزادگان، فتح‌الله، تحريف‌ناپذيرى قرآن، تهران، مشعر، 1384.
    • نولدکه، تئودور، تاريخ القرآن،‌ تحقيق: فردريش شوالي، ترجمه: و. جورج تامر با همکاري عبلة معلوف ـ تامر، خيرالدين عبدالهادي، نقولا ابومراد، انتشارات جورج المز، هيدلسهايم ـ زوريخ ـ نيويورک، 2000م.
    • هديدي، احمد، «نتايج توجه و اهتمام خاورشناسان آلماني به قرآن کريم»، ترجمه: سيدمرتضي حسيني فاضل، انديشه صادق، شماره 15، تابستان 1383.
    • Ahsan. M, M, The Satanic Verses and The Orientalists, in The Quran Critical Concept in Islamic Studies, ed Colin Turner, Vol II (Themes and Doctorines), 2004.
    • Asad. Talal, Europe Against Islam: Islam in Europe, in The Blackwell Companion to Contemporary Islamic Thought, ed Ibrahim M. Abu-Rabi‘،Blackwell Publishing Ltd, 2006.
    • Birnbaum. Marianna D, Renaissance Orientalism, Harvard Ukrainian Studies 28, no. 1–4, 2006.
    • Blanks. David R, Western Views of Islam in the Premodern Period: A Brief History of Past pproaches, in Western Views of Islam in Medieval and Early Modern Europe; Perception of Other, Edited by David R. Blanks and Michael Frassetto, 1961.
    • Blois. François, Nasrānī (Ναζωραος) and Hanīf (θνικός): Studies on the Religious Vocabulary of Christianity and of Islam, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 65, No. 1, 2002.
    • Bobzin. Harmut, Latin Translation of The Koran, in The Quran Critical Concept in Islamic Studies, ed Colin Turner, Volum IV (Translation and exegesis), London and Newyork, Routledgecurzon, 2004.
    • Bobzin. Harmut, Pre-1800 Preoccupation of Quranic Studies, in Encyclopedia of The Quran, General Editor Jane Dammen McAuliffe, Brill, Leiden–Boston–Koln 2001.
    • Burman. Thomas E, Tafsīr and Translation: Traditional Arabic Qurān Exegesis and the Latin Qurāns of Robert of Ketton and Mark of Toledo, Speculum, Vol. 73, No. 3, Jul., 1998.
    • Demant. Peter R, The Dilemma of the Muslim World, Foreword by Asghar Ali Engineer, Praeger Publishers, 2006.
    • Escovitz. Joseph H, Orientalists and Orientalism in the Writings of Muhammad Kurd Ali, International Journal of Middle East Studies, Vol. 15, No. 1, Feb., 1983.
    • Fazlur Rahman, “Some Recent Books on the Qur'ān by Western Authors”, The Journal of Religion, Vol. 64, No. 1, Jan., 1984.
    • Finkel. Joshua, Old Israelitish Tradition in the Koran, Proceedings of the American Academy for Jewish Research, Vol. 2(1930 - 1931).
    • Gokkir. Bilal, origin, organization and influences on yhe Qur'an, in The Quran: an Encyclopedia, Edited by Oliver Leaman, 2006.
    • Hourani. Albert, Islam in European though, Cambridge university press, 1995.
    • Hussain Khan. Mofakhar, English translation of the Holy Quran; A bio-bibliographical study, in The Quran Critical Concept in Islamic Studies, ed Colin Turner, Volum IV (Translation and exegesis), London and Newyork, Routledgecurzon, 2004.
    • Kaulbach. Ernest, Islam in the Glossa Ordinaria, in Western Views of Islam in Medieval and Early Modern Europe; Perception of Other, Edited by David R. Blanks and Michael Frassetto, 1961.
    • Kedourie, Elie, Islam and the Orientalists: Some Recent Discussions, The British Journal of Sociology, Vol. 7, No. 3, Sep., 1956.
    • Khalifa. Mohammad, The Authorship of The Quran, in The Quran Critical Concept in Islamic Studies, ed Colin Turner, Volum I (Provenance and Transmission), London and Newyork, Routledgecurzon, 2004.
    • Luxenberg. Christoph, The syrio-Aramic reding of the Quran; a contribution of decoding of the language of the Quran, ed Tim Mucke, Berlin, Verlang Hans Schiler, 2007.
    • Michael Lecker, Zayd B. Thābit, "A Jew with Two Sidelocks": Judaism and Literacy in Pre-Islamic Medina (Yathrib), Journal of Near Eastern Studies, Vol. 56, No. 4, Oct., 1997.
    • Mingana. Alphonse, Syriac Influence on the Style of the Koran, in What the Koran Really Says, Ibn Warraq ed. Amherst: Prometheus Books, 2002.
    • Moran Cruz. Jo Ann Hoeppner, Popular Attitudes Toward Islam, in Medieval Europe, in Western Views of Islam, in Medieval and Early Modern Europe; Perception of Other, Edited by David R. Blanks and Michael Frassetto, 1961.
    • Muir, William, Life of Mahomet from original sources, 3rd ed, London, smith elder & co, 1894.
    •  Muir, William, Life of Mahomet, with introductory chapters on the original sources fot the biography of the Maohmet, and on the pre-Islamic history of Arabia, London, smith elder & co, 1861.
    • Muir, William, The Apologo of Al-kindi Written at the court of Mamun (215/830) in defence of christianity against Islam, London: Smith Elder, 1882.
    • Noldeke. Theodor, The Quran, in The Quran Critical Concept in Islamic Studies, ed Colin Turner, Volum I (Provenance and Transmission), London and Newyork, Routledgecurzon, 2004.
    • Peters. F. E, “The Quest of the Historical Muhammad”, International Journal of Middle East Studies, Vol. 23, No. 3, Aug, 1991.
    • Peters. F. E, The Quest of the Historical Muhammad, International Journal of Middle East Studies, Vol. 23, No. 3, Aug., 1991.
    • Reynolds. Gabriel Said, A Reflection on Two Qurānic Words (Iblīs and Jūdī), with Attention to the Theories of A. Mingana, Journal of the American Oriental Society, Vol. 124, No. 4, Oct. - Dec., 2004.
    • Rippin, Andrew, Tafsir, The Encyclopedia of religion, ed, Mircae Eliade. New York, Macmillian, vol. XIV, 1987.
    • Rippin, Andrew, The present status of tafsir studies, The Muslim world, LXXII, 1982.
    • Rippin. Andrew, “Desiring the face of God’: the Qurānic symbolism of personal responsibility”, in I. J. Boullata (ed.), Literary structures of religious meaning in the Qurān. London: Curzon Press, 2000. 
    • Rippin. Andrew, “Literary analysis of Qurān, Sīra and Tafsīr: the methodologies of John Wansbrough”, in R.C. Martin, ed. Approaches to Islam in Religious Studie s. Tucson: University of Arizona Press, 1985.
    • Rippin. Andrew, “The function of asbāb al-nuzūl in Qurānic exegesis”, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, LI, 1988.
    • Rippin. Andrew, “yafith”, In Encyclopaedia of the Qurān, Jane Dammen McAuliffe, General Editor, Brill, Leiden–Boston–Koln, volume XII, 2001.
    • Rippin. Andrew, Review on La Doctrine D'al-Ashari by Daniel GimaretInternational Journal of Middle East Studies, Vol. 24, No. 4, Nov., 1992.
    • Rippin. Andrew, Western scholarship and the Quran, in McAullife (ed.), The Cambrige companion to the Quran, 2007.
    • Rodinson. Maxime, The western image and western studies of Islam, in The Legacy of Islam, ed Joseph Schacht and C. E. Bosworth, second ed, Oxford university press, 1979.
    • Rubin. Uri, Muhammad, in Encyclopedia of the Quran, General Editor Jane Dammen McAuliffe, volume III, Leiden-Boston, Brill, 2003.
    • Sharafuddin. Mohammed, Islam and Orientalism; Literary Encounters with Orient, London, I. B. Taursis publishers, 1994.
    • Vitkus. Daniel J, Early Modern Orientalism: Representations of Islamin Sixteenth-and Seventeenth-Century Europe, in Medieval Europe, in Western Views of Islam in Medieval and Early Modern Europe; Perception of Other, Edited by David R. Blanks and Michael Frassetto, 1961.
    • Wansbrough, John, The Sectarian Milieu: Content and Composition Of Islamic Salvation History, Oxford, 1978. 
    • Wansbrough. John, Quranic Studies: Sources and Methods of Scriptural Interpretation, Foreword, Translations, and Expanded Notes by Andrew Rippin, Oxford, 1977.
    • Watt. W, Montgomery, Muhammad's Mecca: History in the Qur'an. Edinburgh: Edinburgh University Press; dist. New York: Columbia Uni-versity Press, 1989.
    • Watt. W, Montgomery, The Influence of Islam in Medieval Europe, Edinburgh, Edinburgh University Press, 1972.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آزادی، پرویز، معارف، مجید.(1391) تحلیل و نقد مطالعات قرآنی مستشرقان. ، 5(1)، 125-154

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پرویز آزادی؛ مجید معارف."تحلیل و نقد مطالعات قرآنی مستشرقان". ، 5، 1، 1391، 125-154

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آزادی، پرویز، معارف، مجید.(1391) 'تحلیل و نقد مطالعات قرآنی مستشرقان'، ، 5(1), pp. 125-154

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آزادی، پرویز، معارف، مجید. تحلیل و نقد مطالعات قرآنی مستشرقان. ، 5, 1391؛ 5(1): 125-154