نگاهی به آرای صاحب نظران دربارهی حد دلالت ادلهی عقلی تحریف ناپذیری قرآن
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
اگرچه اکثر قريب به اتفاق عالمان مسلمان، تحريفناپذيري قرآن را باور دارند و ادلة متفاوتي براي اثبات آن آوردهاند، برخي از آنان دربارة بعضي ادله يا در محدودة آنها اختلافنظر دارند. اختلاف در وجود يا عدم دليل عقلي بر تحريفناپذيري قرآن و محدودة دلالت آن نمونة اين اختلاف است. نويسنده در اين مقاله ميکوشد با بيان مهمترين ديدگاهها در اين زمينه، نصاب خردپذيري مصونيت قرآن از تحريف را تبيين کند. در آغاز، مقصود خود را از دليل عقلي بيان ميکنيم.
-
- 1. تعريف دليل عقلي
در تعريف دليل عقلي با دو ديدگاه روبهروييم؛ يکي ديدگاهي که مقصود از دليل عقلي را استدلالي ميداند که برپايه دادههاي عقلي بديهي و يا نزديک به بديهي باشد. «روشن است كه هر دليل عقلياي بر پاية يك سري اصول موضوعه (پيشفرضهايي) قرار دارد كه يا خود (بديهي) ميباشند و يا در علم ديگر بازگشت آنها به بديهيات اوليه آشكار گرديده است» (مصباح، 1391، ص128؛ همو، 1382، ص116). اين دسته از تعاريف، دليل عقلي را منحصر در دليلي ميدانند که فقط از دادههاي عقلي بهره ميبرد و استدلالي را که مقدمات آن شامل مطالب نقلي و تجربي باشد، از دايرة دليل عقلي خارج ميکنند؛ اما ديدگاه دوم، دليل عقلي را چنان گسترده تعريف کرده که جز نقل، هر دليل ديگري را دربرخواهد گرفت؛ خواه عقلي محض، ترکيبي از عقل و نقل، تجربي و خواه استقرايي باشد. بدينترتيب «مقصود از عقلي بودن، هر نوع استدلالي است که در آن از نصوص شرعي و ادلهاي نقلي به عنوان دليل اصلي کمک نگرفته باشيم و مستند اساسي آن، نقل نباشد. بنابراين دليل عقلي شامل هرگونه استدلال قياسي يا استقرايي و تجربي ميشود» (هادوي، 1385، ص22). به عبارت ديگر، دليل عقلي بر دو نوع است: يکي آنکه همة مقدمات آن عقلي و بديهي يا نزديک به بديهي باشد که ميتوان آن را دليل عقلي محض ناميد؛ ديگري دليلي که دستکم يکي از مقدمات آن عقلي باشد، هرچند ساير مقدمات آن از مقولات ديگر مانند مقدمات نقلي يا تجربي باشند. در اين صورت دليل ما مرکب از عقل و شرع خواهد شد و باز هم ميتوان آن را دليل عقلي ناميد؛ اما دليل عقلي مرکب از عقل و نقل است (تهانوي، بيتا، ج1، ص798). بر اساس اين تعريف، اگر برخي از مقدمات استدلال از نصوص شرعي باشند، ضرري به عقلي بودن دليل نخواهد رسيد، اگرچه اين با استدلالي که در مقدمات آن مطالب نقلي و تجربي نيامده باشد، تفاوت دارد. مقصود نگارنده از عقل يا دليل عقلي، دليل عقلي محض است که مقدمات استدلال در آن صرفاً عقلي هستند و يا به آن بازميگردند.
تحريفناپذيري قرآن از ديرباز در کتابهاي کلامي و تفسير و علوم قرآن و اصول فقه مطرح بوده و ادلة مختلفي براي اثبات آن آوردهاند. از اعتقادات شيخ صدوق و اوائل المقالات شيخ مفيد تا البيان آيتالله خويي و القرآن الکريم و روايات المدرستين علامه عسکري در دوران معاصر، همگي گواه اين مدعا هستند. به دليل ماهيت تاريخي موضوع، عمده مطالب مطرحشده در اينباره به آيات و احاديث و شواهد تاريخي و تحليل آنها اختصاص دارد و بهندرت به دليل عقلي اشاره شده است. برخي عالمان بر اين باورند که دليل عقلي در اثبات بعضي از ابعاد تحريفناپذيري کارايي ندارد. مثلاً شيخ مفيد با آنکه در برخي آثار خود، به سلامت قرآن از هرگونه تحريف اعم از زيادي و کاستي معتقد است و براي اثبات آن ادلهاي آورده است، تحريف لفظي به معناي حذف بخشي (سوره يا سورههايي) از قرآن را محال عقلي نميداند: «وأما النقصان فإن العقول لا تحيلة ولا تمنع من وقوعه» (مفيد،1413ق، ص81). معناي اين سخن آن است که نميتوان دليل عقلي بر امتناع از تحريف به حذف سورة کامل قرآن آورد و در اينباره بايد به دليل تاريخي يا روايي و قرآني استناد کرد. برخي قرآنپژوهان معاصر هم دليل عقلي را فقط نافي تحريف به افزودگي دانسته و براي نفي تحريف به کاستي، دليلي مرکب از عقل و نقل ارائه کردهاند. ميتوان گفت که به نظر ايشان، بحث از عدم تحريف به نقيصه، تکروشي است؛ يعني با تحليل متون ديني و تاريخي که روش نقلي است به نتيجه ميرسيم؛ درحاليکه بحث از ديگر انواع تحريف لفظي، چندروشي است و بنابراين ميتوان از ادلة عقلي نيز بهطور مستقل سود جست. برخلاف اين گروه، برخي ديگر از قرآنپژوهان، بحث از مصونيت قرآن از کاستي را چندروشي دانسته و ازاينرو به دليل عقلي هم استناد جسته و نکاتي را در اين زمينه بيان كردهاند. جز نکاتي که برخي قرآنپژوهان در مبحث تحريفناپذيري قرآن بيان کردهاند، کتاب يا مقالهاي درباره اين مسئله ديده نشد. نگارنده ميکوشد آراي صاحبنظران اين حوزه را که به اين بعد از بحث پرداختهاند واکاوي كند و ملاحظات خود را در اينباره مطرح سازد. اينک ادلهاي را که دو گروه پيشگفته ارائه کردهاند، بيان و بررسي ميکنيم.
-
- 2. ادلة تحريفناپذيري
- 1-2. برهان حکمت
- 2. ادلة تحريفناپذيري
در اين برهان تکية اصلي بر حکمت خدا در هدايت تشريعي انسان است و گاه با نام قاعدة لطف از آن ياد شده است (طاهري خرمآبادي، 1427ق، ص94). دو تقرير از اين برهان در آثار مرتبط با بحث تحريف ديده ميشود. برخي آن را بيارتباط با خاتميت و برخي در ارتباط با آن مطرح کردهاند.
-
-
-
- 1-1-2. تقرير نخست
-
-
به حکم ضرورت هدايت بشر از سوي خداوند سبحان، انسانهاي پس از حيات رسول گرامي اسلام تا عصر حاضر، همچون انسانهاي دورههاي ديگر نيازمند هدايتاند. بنابراين اگر قرآن دستخوش تحريف و دگرگوني قرار گرفته باشد و از سوي ديگر خداوند تا کنون پيامبر و کتاب جديدي نفرستاده باشد، باب هدايت ابناي بشر مسدود، و غرض الهي نقض ميگردد؛ درحاليکه نقض غرض بر حکيم عليالاطلاق محال و به همين دليل، باب هدايت الهي هماره گشوده است و در نتيجه هيچ دگرگونياي در قرآن رخ نداده است (مظفري و عارفي شيرداغي، 1391، ص149).
نقد: هدايت الهي قلمرو گستردهاي دارد و از بيان مسائل کلي و اصولي تا ريزموضوعات فروع احکام را دربر ميگيرد که در قالب آيات قرآن کريم و سنت معصومان آمده است. اکنون اگر فرض کنيم اندکي از اين احکام يا قصص يا تعداد اندکي از آيات مکرر قرآن حذف شده باشد، آيا باب هدايت الهي بسته شده است؟ به عبارت ديگر، هدايت الهي مقول به تشکيک است؛ همانگونه که ممکن است برخي هدايتيافتگان فقط به سطحي از برنامه هدايتي دست يافته باشند، ممكن است برخي ديگر به سطوح عاليتري از آن برسند. بهيقين گروه دوم در مقايسه با گروه اول، از هدايت بيشتري برخوردارند؛ درحاليکه گروه اول نيز هدايتيافته بهشمار ميآيند. پس چنين نيست که هرگونه تحريفي، باب هدايت الهي را بهکلي بر بندگان ببندد.
آري اگر مجموعة قرآن به گونهاي دگرگون شود که هيچ بعدي از ابعاد اعجازي آن از قبيل فصاحت و بلاغت و... باقي نماند، تحدي و هماوردخواهي آن از بين ميرود و باب هدايت از اين مسير بسته ميشود.
در اينجا توجه به دو نکته بايسته است: يکي آنکه به تصريح قرآن در آية 44 سورة نحل (لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ) وظيفة تبيين قرآن بر عهدة پيامبر اعظم قرار گرفته و بيان ايشان در شرح و تبيين آيات براي مردم حجت است؛ دوم آنکه با توجه به حديث ثقلين، قرآن قرين عترت است و شرط هدايتيابي و عدم گمراهي، تمسک توأمان به هر دو دانسته شده است. با توجه به اين دو نکته برخي مراحل هدايتيابي يا به تعبير ديگر هدايتيابي کامل از طريق قرآن، بدون بهرهگيري از معصوم ميسر نخواهد شد. اين بدان معناست که اگر قرآن بيکموکاست و بدون هيچ تحريفي در ميان مردم باشد و براي همگان قابل فهم باشد و سطح اولي از معاني و معارف آن در دسترس آنان باشد، ولي معصوم در کنار آن نباشد، هدايتي که موردنظر و غرض خداست حاصل نخواهد شد. اکنون پرسش اين است که آيا در اين شرايط که مردم از درک فيض حضور امام عصر محروماند و فهم قرآن و دسترسي به هدايت همهجانبة آن ميسور نيست، نقض غرض الهي شده است؟ بنابراين همانگونه که غيبت امام و محروميت مردم از درک شرح و تبيين کامل قرآن و دستيابي به بخشها و مراحلي از معارف قرآن در برخي زمانها نقض غرض نيست، در دسترس نبودن موقتي بخشي از قرآن نيز نقض غرض نخواهد بود.
-
-
-
- 2-1-2. تقرير دوم
-
-
ـ انسان موجودي مکلف است؛
ـ زماني تکليف منجز ميشود که انسان، افزون بر قدرت و اراده، علم به تکليف داشته باشد؛
ـ حکمت خداوند در ارسال پيامبران اتمام حجت بر مردم است؛
ـ قرآن کريم جهاني و جاودانه است و خاتميت پيامبر مبين جاودانگي آن است؛
ـ زماني قرآن حجت بر مردم است که همة آن در دسترس باشد؛ زيرا با احتمال تحريف، حجيت قرآن و خاتميت پيامبر از ميان خواهد رفت و نياز به بعثت جديد براي اتمام حجت پديد ميآيد.
نتيجه: خاتميت رسالت پيامبر با تحريفناپذيري (براي بقاي اصل اتمام حجت و هدايت مردم) ملازمة کامل دارد (جوادي آملي، 1383، ص42-44؛ مصباح، 1367، ص311-313).
نقد
برخي از اين مقدمات ناتمام است:
اولاً با احتمال تحريف، امکان اتمام حجت با قرآن از بين نميرود؛ چراکه يکايک سورههاي قرآن معجزه هستند و هر سوره (به معناي لغوي آن، که به يک فراز تام از متن اطلاق ميشود و در اين صورت ممکن است يک سورة اصطلاحي قرآن، شامل دهها و يا صدها سوره به معناي لغوي باشد) از آنکه در دسترس باشد، قابل همانندآوري نيست و با اثبات ناتواني بشر از همانندآوري، از سوي خدا بودن آن قطعيت مييابد؛ نبوت پيامبر اعظم اثبات ميشود و در نتيجه افزون بر قرآن موجود، همة مطالبي که از سنت ايشان به ما رسيده، حجت خواهند شد. بنابراين لازمة اتمام حجت، وجود همة اجزاي قرآن نيست، بلکه با قسمتي از آن نيز ميتوان اتمام حجت کرد. آيا زماني که فقط بخشي از قرآن نازل شده بود، تبليغ آن بخش از قرآن از سوي پيامبر اتمام حجت نبود؟ و آيا در آن زمان تحدي به بخشهاي نازلشدة قرآن نادرست بود؟ اگر گفته شود که در آن زمان حضور پيامبر براي اتمام حجت بسنده بود، خواهيم گفت که در زمانهاي پس از پيامبر نيز امام معصوم در ميان مردم وجود دارد و در زمان غيبت امام نيز عالمان متعهد از طرف او، هدايت مردم و جلوگيري از انحرافات را بر عهده دارند. بدينترتيب وجود امام معصوم در هر زمان (دورة حضور يا دورة غيبت)، ضامن در دسترس بودن هدايت الهي و بازدارنده از گمراهيهاست و نيازي به بعثت جديد نيست؛
ثانياً لازمة پذيرش اين تقرير، غيرممکن بودن تحريف معنوي قرآن است؛ زيرا اگر عالمان غيرمتعهد، ديدگاههاي خود را به جاي مقاصد الهي به بندگان عرضه کنند و امام معصوم يا عالم متعهدي که از آموزههاي قرآني پاسداري کند حضور نداشته باشد، باز هم اتمام حجت نخواهد شد؛ هرچند الفاظ و عبارات قرآن بيکموکاست در اختيار مردم باشند؛ زيرا تفسير به رأي و تحريف معنوي قرآن همواره انجام شده و خواهد شد و به همين دليل هم احاديث متعددي در نکوهش آن وارد شده است و مردم را از آن برحذر داشتهاند. روشن است که اگر اين کار غيرممکن ميبود، معنا نميداشت که خداوند و اولياي دين، آن را نهي و نکوهش کنند؛
ثالثاً خاتميت و جاودانگي قرآن به دو معناي جاودانگي تشريعي و تکويني تقسيمپذير است. جاودانگي تشريعي تلازمي با تحريفناپذيري ندارد؛ زيرا معناي جاودانگي در اين فرض آن است که خداي سبحان اين کتاب را براي هميشه برنامة زندگي مردم قرار داده است و برنامة جديدي ارائه نميکند و همگان موظفاند سير و سلوک خود را بر اساس اين کتاب قرار دهند. اين معنا مانع از اين نيست که کسي در پي تحريف قرآن برنيايد؛ زيرا حکم تشريعي، الزام و اجبار تکويني درپي نخواهد آورد؛ اما اگر مقصود از جاودانگي قرآن، جاودانگي تکويني باشد، به دليلِ ضمانتِ حفظ بازگشت ميکند که در آية «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وإِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر: 9) آمده است و در دليل ترکيبي (عقلي و نقلي) بيان ميشود.
بر اساس آنچه گذشت، با وجود رهبران الهي و مدافعان راستين آموزههاي دين، حکمت الهي با تحريف قرآن، نقض نميشود و رهبر معصوم ميتواند حق را براي مردم بازگويد. اگر گفته شود اين مطلب در زمان حضور معصوم ممکن است، ولي در زماني که او حضور ندارد نيز قرآن بايد مصون باشد، خواهيم گفت که دوران غيبت هر اندازه هم که طولاني شود، باز موقتي خواهد بود و حکمت الهي در برابر کاستيهايي اينچنين نقض نميگردد؛ همانگونه که در دوران فترتِ ارسال رسولان نيز نقض غرض نشد و حکمت الهي در آفرينش پابرجا بود؛ با آنکه کتابهاي آسماني تحريف شده بودند. خداوند سبحان دربارة وظيفة اولية پيامبر در شبهجزيرة عربستان فرموده است: «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ» (يس: 6). يعني مخاطبان اولية پيامبر اعظم مردمي بودند که براي پدران آنان پيامبري نيامده بود. نيامدن پيامبر براي آنان، نه منافاتي با حکمت خداوند دارد و نه با قاعدة لطف ناسازگار است؛ ضمن آنکه به تعبير روايات (صدوق، 1395ق، ج1، ص253) امام معصوم در زمان غيبت چونان خورشيدي در وراي ابر، براي مردم سودمند است؛ يعني نور هدايت او ظلمتشکن است و جامعه را بهطور نامحسوس راهنمايي ميكند و مأموريت الهي خود را به بهترين شکل انجام ميدهد.
افزون بر اين وقتي معجزه بودن يکايک سورههاي قرآن را پذيرفتيد، با باقي بودن هر تعداد از سورهها ميتوان به خدايي بودن و معصوم بودن آن پي برد و اتمام حجت خدا را با آن پذيرفت. نتيجه آنکه تحريف به نقيصه با حکمت خدا ناسازگار نخواهد بود. آري اگر اين تحريف براي هميشه استمرار يابد، با حکمت خداوند در نزول آن ناسازگار خواهد بود؛ اما با فرض وجود امام معصوم که قرآن ناطق است، تحريفات احتمالي هيچگاه مستمر نيستند.
-
- 2-2. برهان خاتميت
دين مرسل مجموعة اموري است که از سوي خدا براي هدايت بشر از طريق انبيا فرستاده شده است. هر دين مرسلي پيش از واپسينِ آن، بخشي از دين نفسالامري را که براي هدايت بشر متناسب با روزگار آن دين لازم بوده، به ارمغان آورده است. حکمت تعدد اديان مرسل علاوه بر آوردن عناصر جديد از دين نفسالامري متناسب با روزگار خود، تصحيح آن بخش از شريعت قبلي است که گرفتار تحريف شده است.
با توجه به اين مقدمات، سلسلة اديان الهي هنگامي پايان ميپذيرد و در يک دين به عنوان دين خاتم ظهور ميکند که اولاً کامل باشد؛ بهطوريکه هيچ عنصر هدايتي باقي نماند، جز آنکه در آن دين بيان شده باشد؛ ثانياً براي تمام تاريخ مصون از تحريف باشد. اگر هريک از اين دو عنصر منتفي گردد، عقل خواهد گفت اين دين هنوز دين آخر نيست.
با توجه به چهار مقدمه يادشده، اين کبراي عقلي را به دست ميآوريم که دين خاتم مصون از تحريف است؛ اما چه چيزي از دين بايد مصون از تحريف باشد تا آن دين دچار تغيير نگردد؟ يقيناً آنچه به نام دين و مجموعة هدايت الهي براي يک پيامبر نازل شده است، يعني کتاب او که منبع اصلي شناخت دين و سند بيبديل آيين اوست، بايد مصون از تحريف باشد؛ يعني کبراي مذکور بدين صورت شكل ميگيرد که کتاب دين خاتم، مصون از تحريف است. اگر اين کبراي عقلي را در کنار دو مقدمة ديگر قرار دهيم، نتيجة مطلوب به دست ميآيد و استدلال عقلي بر مصونيت قرآن از تحريف، کامل خواهد شد؛ بدين قرار که:
ـ قرآن کتاب اسلام است؛
ـ دين اسلام، دين خاتم است (پس قرآن کتاب دين خاتم است)؛
ـ کتاب دين خاتم، مصون از تحريف است (کبراي عقلي)؛
نتيجه: قرآن از تحريف مصون است (هادوي، 1385، ص66و67).
نقد
اولاً تاکنون هيچ دليل عقلي محضي بر خاتميت دين اسلام اقامه نشده است و آنچه بيان شده، حکمتهايي است در بيان فلسفة ختم نبوت. لذا اين دليل خود بر پاية دليل نقلي قرار گرفته است. اين دليل نقلي، يا قرآني است و يا روايي. مهمترين دليل قرآني خاتميت، آية 40 سورة احزاب است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخاتَمَ النَّبِيِّين...»؛ و استناد به آن در اين بحث، دور باطل خواهد بود؛ زيرا هنوز دربارة اصالت اين متن در حال بررسي هستيم و در پي اقامة دليل بر خدايي بودن آن. اما اگر براي اثبات خاتميت به احاديث معصومان استناد شود و حجيت سخن معصوم از معجزهاي غير از قرآن اثبات شده باشد، حاصل آن تعدد وسايط براي اثبات تحريفناپذيري خواهد بود؛ زيرا با مقدمات کمتر و راه کوتاهتري (نسبت به برهان خاتميت) ميتوان به نتيجه رسيد. توضيح آنکه پس از اثبات عدم تحريف به زياده با دليل عقلي، روشن ميشود که همة آيات قرآن کنوني حجيت دارند و ترديدي در نزول آنها از سوي خدا نيست (مصباح، 1376، ص272) و از جملة آنها آيات حفظ و عزت است که مصونيت قرآن از تحريف را بهروشني اثبات ميکنند؛
ثانياً با توجه به مطالبي که در نقد تقرير پيشين گذشت، تلازمي ميان خاتميت و تحريفناپذيري نيست؛
ثالثاً قرآن همة دين نيست، بلکه سنت پيامبر و جانشينان معصوم ايشان نيز بخش مهمي از دين است و به همين دليل اگر فقط به قرآن بسنده شود، بسياري از احکام و معارف دين از دست خواهند رفت؛ بهگونهايکه بسياري از کلياتي که دربارة احکام قرآن آمدهاند نيز قابل عمل نخواهند بود. پس بر اساس اين برهان، مجموعة احاديث بيانگر سنت معصومان نيز بايد از تحريف مصون باشند؛ درحاليکه بهيقين برخي از گفتارهاي معصومان تحريف لفظي شده يا از بين رفته و به دست ما نرسيدهاند و با اين همه، مشکلي در اتمام حجت پديد نيامده است. بنابراين تحريف به کاستن از قرآن نيز عقلاً مشکلي در اصل دينداري مردم و اتمام حجت الهي ايجاد نخواهد کرد.
-
- 3-2. برهان اعجاز قرآن
دربارة استدلال به اعجاز براي اثبات مصونيت قرآن از افزودگي، اختلافي در ميان صاحبنظران نيست، اگرچه تقرير آنان اندکي متفاوت است. در نزاهت قرآن از تحريف آمده است:
درستي تحريف به زيادي به معناي آن است که اشخاصي توانستهاند سورهاي همسان با قرآن بياورند و اين همساني به گونهاي است که نميتوان اين بخش افزودهشده را از قرآن تشخيص داد و به معناي فروپاشي تحدي و نتيجة آن ساقط شدن اعجاز قرآن است که قطعاً محال است (جوادي آملي، 1383، ص44).
در کتاب آموزش عقايد و نيز در جلد اول قرآنشناسي آيتالله مصباح بر اين نکته تأکيد شده است:
ميتوان فرض افزايش را با دليل عقلي نيز ابطال كرد؛ به اين بيان: اگر فرض شود كه مطلب تامي بر قرآن، افزوده شده، معنايش اين است كه آوردن مثل قرآن، امكان داشته است و چنين فرضي با اعجاز قرآن و عدم توانايي بشر برآوردن مثل آن، سازگار نيست؛ و اگر فرض شود كه تنها يك كلمه يا آية كوتاهي (مانند «مُدْهامَّتانِ») افزوده شده، لازمهاش اين است كه نظم سخن به هم خورده باشد و از صورت اصلي اعجازآميزش خارج شده باشد و در اين صورت، قابل تقليد و آوردن مثل آن خواهد بود؛ زيرا نظم اعجازآميز عبارات قرآني، به انتخاب كلمات و حروف نيز بستگي دارد و با دگرگوني آنها از حالت اعجازآميز، خارج ميشود. پس به همان دليلي كه معجزه بودن قرآن كريم، ثابت شد محفوظ بودن آن از اضافات نيز ثابت ميشود. چنانكه با همين دليل، كم شدن كلمات يا جملاتي كه موجب خروج آيات از حالت اعجاز باشد نفي ميگردد (مصباح، 1376، ص272).
اما دربارة دلالت برهان اعجاز قرآن بر نفي تحريف به کاسته شدن يک يا چند سورة کامل، صاحبنظران آراي متفاوتي دارند. برخي معتقدند که اعجاز، چنين دلالتي ندارد و نميتوان با تکيه بر آن، به محال بودن حذف کاملِ يک يا چند سوره دست يافت: «درباره تحريف به کم شدن يک سورة کامل يا مطلب مستقل و تام که خللي در اعجاز سوره و آيات باقيمانده نداشته باشد، دليل عقلي بهطور مستقيم کارايي ندارد و بايد از ادلة ديگر بهره برد» (مصباح، 1388، ص311)؛ درحاليکه برخي ديگر بر اين باورند که ميتوان از راه اعجاز به نفي تحريف به حذف سورة کامل دست يافت:
صحت تحريف به کاستي از دو جهت به اعجاز قرآن صدمه ميزند: اول: قرآن حتي به آوردن يک سوره همسان با سورههاي قرآن تحدي کرده است و اين تحدي وقتي کامل است که همة قرآن در دست باشد... زيرا خصم ميتواند ادعا کند: شايد بتوان به سورههاي حذفشده هماوردي کرد درست است که نميتوانيم سورهاي همسان سورههاي موجود قرآن عرضه کنيم؛ اما از کجا معلوم که نسبت به سورههاي حذفشده نيز چنين باشد؛ زيرا گفتهاند: «حکم الامثال فيما يجوز وفيما لا يجوز واحد»... ادعاي هماوردطلبي ناظر به همة قرآن است؛ درحاليکه با احتمال تحريف تنها نسبت به بخشي از قرآن تحدي رواست. پس مدعا عام است و دليل خاص؛ احتمال دارد که نسبت به سورة حذفشده، امکان ارائه سورة همسان وجود داشته باشد و چون سورههاي محذوف بهسان سورههاي موجود است و در سورههاي محذوف امکان هماوردي وجود داشت، بر اساس قاعدة «حکم الامثال فيما يجوز وفيما لايجوز واحد» اصل تحدي در سرتاسر قرآن و در نتيجه اعجاز آن فروميپاشد. بنابراين براي دفاع از اعجاز قرآن، ميبايست احتمال هرگونه تحريف را هرچند به کاستي قطعاً مردود دانست (جوادي آملي، 1383، ص45).
دوم: يکي از مواردي که قرآن بر اعجاز خود تأکيد کرده است، نفي اختلاف ميان آيات متعدد آن است... فحص و جستوجو از هماهنگي ميان آيات و عدم اختلاف، زماني ميسر است که همة سورهها، آيات، اجزاي کلمات و حروف قرآن حاضر و براي تدبرکنندگان مشهود باشد. برايناساس چنانچه از قرآن حتي يک حرف حذف شده باشد، خصم ميتواند ادعا کند شايد همان حرف حذفشده با بخش موجود قرآن منافات داشته باشد... از سوي ديگر نميتوان مدعي شد که عدم اختلاف در همين مقدار موجود از قرآن براي بطلان تالي کافي است؛ زيرا مدعا يعني فقدان اختلاف عام است و همة قرآن را دربرميگيرد و دليل آن خاص است و با دليل خاص نميتوان مدعاي عام را اثبات کرد... بنابراين با پذيرش اعجاز قرآن در زمينة هماهنگي و عدم اختلاف، اطمينان يا احتمال تحريف به کاستي نابود ميشود (همان، ص46).
نقد
درست است که تحدي قرآن شامل همة بخشهاي آن ميشود و هيچ بخشي از آن قابل همانندآوري نيست، اما وقتي سورههاي موجود، مخالفان را به تحدي فراميخوانند و آنان از همانندآوري عاجزند، به دليل همان قاعدة «حکم الامثال فيما يجوز وفيما لا يجوز واحد» عجز همانندآوران را دربارة باقي سور نشان ميدهد. به عبارت ديگر، با وجود سوره يا سورههايي از قرآن، به مخالفان و منکران گفته ميشود که از اين جنس سخنان براي ما بياوريد: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ» و «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»؛ همانگونه که در زمان پيامبر که قرآن بهتدريج فرود ميآمد، به همان مقدار فرودآمده تحدي ميشد. بنابراين اعجاز قرآن به جاي خود برقرار است و با ناتواني در همانندآوري يک سوره نيز برهان اعجاز قرآن تمام خواهد بود و نبوت پيامبر اسلام با آن اثبات ميشود.
اما درباره اينکه با احتمال تحريف به کاستي، برخي از وجوه اعجاز مانند هماهنگي و عدم اختلاف آيات از دست ميرود، ميتوان گفت اولاً در فرض پذيرش اين نکته، فقط همين وجه اعجاز قابل اثبات نخواهد بود، درحاليکه ديگر وجوه اعجاز مانند فصاحت و بلاغت و اخبار غيبي و علمي و... پابرجاست؛ ثانياً همين وجه نيز به طور نسبي قابل اثبات است؛ يعني آيات هر سوره در درون سوره و سور موجود در قياس با يکديگر قابل سنجشاند. درست است که با احتمال حذف بخشي از کتاب، حکم کلي دربارة مقدار محذوف ممکن نيست، ولي نسبت به مقدار موجود ميتوان قضاوت کرد و هماهنگي کامل ميان موضوعات و محتواي سورهها و آيات را مشاهده کرد.
-
- 4-2. برهان مبتني بر شواهد تاريخي
در اثبات مصونيت قرآن از کاستي، ادله و شواهد مختلف نقلي اعم از قرآني، روايي و تاريخي وجود دارند و عقل در همة اين موارد به قضاوت مينشيند و نتيجه ميگيرد؛ اما حاصل قضاوت عقل دربارة ادلة نقلي، ماهيت نقلي آنها را عوض نميکند و مقصود از اطلاق پسوند عقلي بر برخي از اينگونه ادله نيز بيش از اين نيست که داور در استنباط از اين شواهد، فقط عقل است و هيچ مقدمة غيرنقلياي براي اثبات مطلب در اين مجموعه وجود ندارد. برايناساس اگرچه در تفسير البيان پس از بيان مجموعة شواهد تاريخي بر نفي تحريف، آمده است: «وبما قدمناه للقارئ، يتضح له أن من يدّعي التحريف يخالف بداهة العقل، وقد قيل في المثل: حدّث الرجل بما لا يليق، فإن صدّق فهو ليس بعاقل» (موسوي خويي، 1401ق، ص220)، اما شايد بتوان گفت که مقصود آيتالله خويي بيان دليل عقلي محض نبوده است و گمان ميرود همين تعبير سبب شده تا صاحب مدخل التفسير نيز آن را دليل عقلي بنامد و با تقريري ديگر بدان استدلال کند (فاضل لنکراني، 1396ق، ص225). اين برهان را با تقريري که در مدخل التفسير آمده ميتوان بهطور فشرده به شرح زير بيان کرد.
مدعيان تحريف دربارة عاملان تحريف فقط با اين سه احتمال روبهرو هستند: اول. خلفاي اول و دوم؛ دوم. عثمان؛ سوم. فردي پس از عثمان.
احتمال اول نادرست است؛ زيرا يا سهوي چنين کردهاند، به دليل آنکه قرآن در زمان پيامبر جمع نشده بود و همة آن در اختيار آنان نبوده است و يا عامدانه آيات غيرمرتبط با خلافت را تحريف کردهاند، يا آنکه آيات مربوط به خلافت را حذف کردهاند. فرض اول نادرست است؛ زيرا پيامبر اهتمام فراواني به قرآن داشتند و فرمان به تلاوت و حفظ قرآن ميدادند و مؤمنان هم که براي قرآن جان ميدادند، از هيچ کوششي در راه تلاوت و حفظ قرآن فروگذار نکردند. حديث ثقلين نيز بر اين نکته دلالت دارد که همة قرآن در اختيار مردم بوده است. فرض دوم که تحريف آيات غيرمرتبط با خلافت باشد، بهيقين منتفي است؛ زيرا خلافت و حکومت مبتني بر سياست است و حفظ موجوديت قرآن در آن شرايط از نظر سياسي براي آنان بسيار مهم بود و هيچيک از مخالفان در اعتراضهاي خود بر آنان چنين چيزي نگفتهاند؛ اما اگر تحريف آيات خلافت مقصود باشد، باز هم قطع به عدم آن داريم؛ زيرا حضرت امير و حضرت زهرا و غير آنان که بر خلفا اعتراض کردند، سخني از تحريف آيات دال بر امامت نگفتند؛ درحاليکه اگر تحريفي رخ داده بود، بسيار سزاوارتر بود که به اين نکته احتجاج کنند.
احتمال دوم نيز نادرست و از احتمال نخست بعيدتر است؛ زيرا در زمان عثمان، اسلام گسترش يافته بود و مصاحف فراواني منتشر شده بود. افزون بر اين اگر او چنين کرده بود، ميبايست مخالفانش به اين نکته نيز احتجاج ميكردند و آن را يکي از دلايل قتل او قرار ميدادند و اگر قرآن تحريف شده بود، حضرت امير به آن اعتراض ميکرد و تحريفات را ميزدود؛ همانگونه که اموال بيتالمال را از غاصبان پس گرفتند.
احتمال سوم را کسي ادعا نکرده، جز آنکه بعضي آن را به حجاج نسبت دادهاند؛ اما او يکي از کارگزاران بنياميه بوده و بسيار ناچيزتر از آن بوده که بتواند چنين کند. اگر قرار بر اين بود که بنياميه قرآن را تحريف کنند، معاويه و ديگران که قدرت و نفوذ بيشتري داشتند، خود چنين ميکردند. افزون بر اين اگر آياتي در قرآن بهروشني عليه بنياميه آمده بود، بهحتم معاويه و ديگران آن را تحريف ميکردند و در مقابل، حضرت علي هم در اينباره اعتراض ميکرد و همانگونه که ديگر اعتراضات ايشان به معاويه ثبت شده، اين نيز ثبت ميشد (ر.ک: فاضل لنکراني، 1396ق، ص225-229).
-
-
- 1-5. ارزيابي
-
چنانکه گفتيم، تمام مقدمات اين دليل، نکات تاريخي هستند و صرف نامگذاري نيز ماهيت دليل را تغيير نميدهد. به عبارت ديگر اگر کسي بخواهد شواهد تاريخي بيانگر مصونيت قرآن را گرد آورد، همين نکات را افزون بر نکات ديگري که در تاريخ آمدهاند ارائه خواهد کرد. درست است که همواره داور و استنباطکننده از دادههاي مختلف، عقل است، اما اين مقدار، دليل عقلي بودن دليل نيست؛ بلکه مقدمات استدلال نيز بايد حاصل کاوشهاي عقلاني باشند.
-
- 5-2. برهان ترکيبي از عقل و نقل
با توجه به آنچه گذشت، امکان اثبات مصونيت قرآن از کاسته شدن يک يا چند سورة کامل با دليل عقلي محض وجود ندارد. ازاينرو برخي از صاحبنظران دليلي ترکيبي ارائه، و به عبارت ديگر براي اثبات تحريفناپذيري قرآن به طور غيرمستقيم از عقل استفاده کردهاند؛ به اين بيان: پس از آنكه از راه عقل ثابت شد كه همة قرآن موجود، كلام خداست و چيزي بر آن افزوده نشده، مفاد آيات آن بهعنوان محكمترين دليل نقلي و تعبدي، حجت ميشود؛ و يكي از مطالبي كه از آيات كريمه قرآن بهدست ميآيد همين است كه خداوند متعالي، مصونيت اين كتاب را از هرگونه تحريفي ضمانت كرده است؛ برخلاف ديگر كتب آسماني كه نگهداري آنها به عهده مردم گذاشته شده بود (مصباح، 1376، ص273). در اين صورت هم شبهة «دور» بودن استدلال به آيات قرآن بر تحريفناپذيري پاسخ مييابد، زيرا تکية ما در اين بخش (نفي افزودگي) بر برهان اعجاز قرآن (که عقلي محض است) خواهد بود و هم با اثبات قرآن بودن متن موجود، ميتوان با استدلال به آيات نافي مطلق تحريف، احتمال حذف يک يا چند سورة کامل را از بين برد. اين در حالي است که نميتوان به استناد آيات حفظ، تحريفناپذيري از افزوده شدن را استنتاج کرد؛ يعني «اين آيه هرچند دلالت بر اضافه نشدن چيزي بر قرآن نيز دارد، ليكن استدلال به آن براي نفي اين قسم از تحريف، نوعي استدلال دوري است؛ زيرا فرض زياد شدن چيزي بر قرآن، شامل زياد شدن همين آيه هم ميشود و ابطال چنين فرضي با خود اين آيه، صحيح نيست. ازاينروي ما آن فرض را با استناد به دليل معجزه بودن قرآن كريم، ابطال كرديم و سپس با استفاده از اين آية شريفه، محفوظ بودن آن را از حذف آيه يا سورة مستقلي (به نحوي كه موجب به هم خوردن نظم اعجازآميز آن نشود) ثابت كرديم؛ و بدينترتيب مصونيت قرآن كريم از تحريف به زيادي و حذف، با بياني مركب از يك دليل عقلي و يك دليل نقلي، ثابت ميشود» (مصباح، 1376، ص374).
-
- نتيجهگيري
در ميان ادلة مختلفي که براي اثبات تحريفناپذيري قرآن کريم آوردهاند، دليل عقلي نيز ديده ميشود؛ اما در محدودة دلالت آن اختلاف شده است. آنچه همه پذيرفتهاند، دلالت دليل عقلي محض بر تحريفناپذيري قرآن در ناحية افزودگي است؛ اما دربارة کاسته شدن سوره يا سورههايي از آن، عقل بهتنهايي حکمي ندارد؛ مگر آنکه به مقدماتي نقلي تکيه زند و داوري خود را بر آن بنا نهد و در اين صورت، دليل ما مرکب از عقل و نقل خواهد شد، که بنا به تعريف ديگري که از عقل گذشت، آن را عقلي ناميدهاند. در پارهاي موارد نيز به تسامح، دلايل نقلي را عقلي ناميدهاند. نتيجه آنکه دليل عقلي محض فقط بر نفي افزودگي به قرآن دلالت دارد؛ درحاليکه دلايل نقلي مصونيت قرآن، هر دو وجه افزودگي و کاستي را پوشش ميدهند. برايناساس با توجه به دو تعريف مختلف، ميتوان مباحثه دربارة عقلي بودن يا نبودن برخي از ادلة تحريفناپذيري را در حد نزاع لفظي دانست که در نتيجة بحث، تغييري ايجاد نخواهد کرد.
- تهانوي، محمدعلي، بيتا، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بيروت، مکتبة لبنان ناشرون.
- جوادي آملي، عبدالله، 1383، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء.
- صدوق، محمد بن علي، 1395ق، کمال الدين و تمام النعمه، تهران، اسلاميه.
- طاهري خرمآبادي، سيدحسن، 1427ق، تحريف القرآن اسطورة ام واقع؟، تهران، المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلامية.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1404ق، نهاية الحکمة، قم، اسلامي.
- فاضل لنکراني، محمد، 1396ق، مدخل التفسير، تهران، مطبعه الحيدري.
- مصباح، محمدتقي، 1367، راهنماشناسي، قم، مرکز مديريت حوزه علميه.
- ـــــ ، 1376، آموزش عقايد، تهران، اميرکبير.
- ـــــ ، 1388، قرآنشناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1382، نقش تقليد در زندگي انسان، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مظفري، محمد، و محمداسحاق عارفي شيرداغي، 1391، خاتميت و پرسشهاي نو، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
- مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، 1413ق، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، قم، المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد.
- موسوي خويي، سيدابوالقاسم، 1401ق، البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار الزهراء.
- هادوي، مهدي، 1385، مباني کلامي اجتهاد، قم، مؤسسة فرهنگي خانه خرد.