بررسی آیات موهم ارتکاب گناه یا ترک اولی از سوی حضرت موسی علیه السلام در قتل قبطی
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
يکي از مباحث مهم قرآنی، عصمت انبياست که در جای خود با ادلة قرآني، روايي و عقلی متعددي به اثبات رسيده است (ر.ک: سبحانى، بیتا؛ علمالهدى، 436 ق؛ مظفر، 1422 ق؛ معرفت، 1374؛ نراقى، 1369؛ حسينى تهرانى، 1426، ج اول؛ رضوانى، 1384). يکی از شبهات راجع به عصمت انبيا، شبههای است که دربارة عصمت حضرت موسي در جريان قتل قبطی توسط وی پيش از نبوت مطرح است.
مفسران شیعه عموماً اين قتل را ترک اولی (طبرسى، 1372، ج7، ص383؛ مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص44؛ جوادی آملی، 1388، جلسة هفتم، تفسیر سورة قصص، ذیل آیات 17-21) و مفسران اهل تسنن عموماً آن را گناه برشمردهاند (زمخشرى، 1407ق، ج3، ص398؛ مراغى، بیتا، ج20، ص44؛ خطيب، بیتا، ج10، ص323؛ طنطاوى، بیتا، ج10، ص387-388؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص264؛ رشيدالدين ميبدى، 1371، ج7، ص281؛ ابن عاشور، بیتا، ج20، ص31) و طبعاً هر دو گروه ادلهاي بر سخن خويش دارند. باورمندان به گناه بودن قتل قبطي، به تعابيري چون «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» (قصص: 15)، «قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْ لي» (قصص: 16) و «قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ» (شعراء: 20) استناد کردهاند و در مقابل، معتقدان به ترک اولي، آيات يادشده را بر ترک اولي حمل نمودهاند.
پرسشی که دربارة این داستان مطرح است، این است که تعابير حضرت موسی پس از قتل، چگونه با عصمت سازگار است؟
بحث در این موضوع پیشینهای به دیرینگی تفسیر قرآن دارد و در تفاسیر، ذیل آیات مربوطه، و برخی کتب کلامی ذیل عصمت انبیا به این بحث پرداختهاند. مقالهای که این بحث را مطرح کرده باشد، نیافتیم.
در باور نويسنده، در داستان قتل قبطي نهتنها گناهي متوجه حضرت موسي نيست، بلکه ترک اولايي نيز از جناب ايشان صادر نشده است. چنین دیدگاهی، برای اولین بار است که مطرح میشود. براي اثبات اين فرضيه، پس از مفهومشناسي واژگان، نخست مستندات باورمندان به معصيت و مستندات باورمندان به ترک اولي را بيان و نقد ميکنيم و پس از آن به بيان ديدگاه خويش ميپردازيم.
عصمت از (ع ص م) گرفته شده و در لغت به معنای امساك و حفظ است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص569) و مقصود از آن در اصطلاح اين است که شخص دارای ملکة نفسانی نیرومندی باشد که در سختترین شرایط هم او را از ارتکاب گناه بازدارد (مصباح یزدی، 1392، ص197).
مقصود از گناهي که شخص معصوم از آن مصون است، انجام یا ترک عملی است که در لسان فقه به ترتیب «حرام» یا «واجب» نامیده میشود (همان). ترك اولى به معناى كارى است كه ذاتاً حرام نيست؛ بلكه موجب مىشود كه كار خوبترى ترك گردد بىآنكه عمل خلافى انجام شده باشد (مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص44).
-
- 1. مستندات باورمندان به معصيت يا ترک اولي
- 1-1. عمل شيطان ناميده شدن قتل قبطي
- 1. مستندات باورمندان به معصيت يا ترک اولي
حضرت موسی نزد فرعون در قصري خارج از شهر مصر زندگى مىكرد (ر.ک: طباطبايى، 1417ق، ج16، ص: 17). هنگامي که آن حضرت وارد شهر مصر شد، دو نفر را در آنجا يافت كه با يكديگر نزاع مىكردند؛ يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش بود. سبطی بر ضدّ قبطی از او يارى خواست و موسى نیز به کمک او شتافت و دفع قبطی به دست ایشان منجر به مرگ وي شد. موسى گفت: اين از عمل شيطان بود؛ چراكه او دشمن و گمراهكنندة آشكارى است.
این بخش از داستان در سورة قصص آمده است: «وَدَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَهذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ» (قصص: 15). عبارت «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» در این آیه ایجاد شبهه ميکند.
از عمل شیطان دانستن قتل به دست حضرت موسي در این آیه، برخی مفسران را به این سوق داده که حضرت، مرتکب گناه شده است (ر.ک: مراغى، بیتا، ج20، ص44؛ طنطاوى، بیتا، ج10، ص387-388؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907؛ سيوطى، 1416ق، ص390؛ شاذلي، 1412ق، ج5، ص2682).
با مراجعه به تفاسیر، دربارة مشارالیه «هذا» به دو ديدگاه در اين زمينه برمیخوريم:
1. اشاره به قتل (زمخشرى، 1407ق، ج3، ص398؛ خطيب، بیتا، ج10، ص323). البته کساني که مشارٌاليه «هذا» را قتل دانستهاند، در بيان دليل آن همداستان نيستند: برخي به اين دليل مشارٌاليه را قتل دانستهاند که این قتل از تزيين و وسوسة شيطان بود (مراغى، بیتا، ج20، ص44؛ طنطاوى، بیتا، ج10، ص387-388؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص263)؛ برخي ديگر نيز به اين دليل که شيطان غضب حضرت موسی را به هيجان درآورد، مشارٌاليه «هذا» را قتل دانستهاند (سيوطى، 1416ق، ص390؛ طبرسى، 1372، ج7، ص382؛ رشيدالدين ميبدى، 1371، ج7، ص281؛ ابن عاشور، بیتا، ج20، ص30؛ شاذلي، 1412ق، ج5، ص2682).
2. اشاره به اقتتال و درگیری بین قبطی و سبطی (طباطبايى، 1417ق، ج16، ص19؛ جوادی آملی، 1388، جلسة ششم، تفسیر سورة قصص، ذیل آیات 14-19).
-
-
-
- 1-1-1. بررسي و بیان نظر مختار
-
-
در جواب کسانی که قتل قبطی به دست حضرت موسي را از عمل شیطان دانستهاند، باید گفت:
اولاً جنايتكاران فرعونى مفسدان بىرحمى بودند كه هزاران نوزاد بنىاسرائيلى را سر بريدند و از هيچگونه جنايت بر بنىاسرائيل ابا نداشتند؛ ازاینرو، افرادى نبودند كه خونشان بهویژه براى بنىاسرائيل محترم باشد (مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص44) و اگر حضرت موسی به کمک اسرائیلی نشتافته بود، قبطی او را میکشت (سبحانى، 1425ق، ص156). در آن واقعه، سه کار صورت گرفته بود: درگيري ميان قبطي و سبطي؛ حمايت حضرت موسي از مظلوم در مقابل ظالم؛ و قتل. طبق قراين موجود، حضرت موسي بهقصد حمايت از مظلوم در مقابل ظالم ايستادگي کرد که منجر به قتل شد؛ بنابراین آنچه بهيقين میتوان به حضرت موسي نسبت داد، حمايت از مظلوم است و يقيناً حمايت از مظلوم از عمل شيطان نيست.
ثانیاً گرچه از جهت لفظی مشارٌالیه «هذا» را، هم میتوان قتل دانست و هم اقتتال و از این جهت فرقي ميان اين دو نیست، اما ازآنجاکه در تفسیر یک آیه باید از دیگر آیات مرتبط با بحث کمک گرفت، برای تأیید یکی از دو احتمال، سراغ آیات دیگر میرویم.
با بررسی آيات روشن میشود که از یک سو در چندين آيه از قرآن، بهصراحت از ولايت نداشتن شيطان بر مخلصين سخن گفته شده است؛ از جمله میفرماید: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ- إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (حجر: 39-40) و «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ - إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (ص: 82-83)؛ و از سوی دیگر، حضرت موسي نيز از مخلصين به حساب آمده است: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً» (مريم: 51)؛ ازاينرو ميتوان گفت که شيطان هيچگونه راهي برای به گمراهي و به گناه انداختن مخلصين، از جمله حضرت موسي ندارد. بنابراین میتوان گفت: «هذا» به اقتتال و درگیری میان قبطی و سبطی اشاره دارد و صحیح نیست که هذا را اشاره به قتل بدانيم و آن را که فعل حضرت موسي است، به شيطان منتسب کنيم و بگوییم این قتل از تزيين و وسوسة شيطان بود یا اینکه بگوییم شيطان غضب حضرت موسی را به هيجان درآورد. جالب اینجاست که خود این مفسرین ذیل آیات یادشده گفتهاند که شیطان راه نفوذی به مخلَصين ندارد و حضرت موسی نیز از مخلَصين است؛ اما در آية محل بحث، عمل حضرت را از تزيين و وسوسة شيطان دانستهاند و در واقع دچار تناقضگویی شدهاند که در ادامة مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
ثالثاً دیدگاه باورمندان به تأثیر شیطان در حضرت موسی، با آیهای که قبل از این داستان در همين سوره آمده است، سازگاري ندارد؛ زيرا خدای متعال در آية 14 میفرماید: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ». علامه طباطبایی میفرماید: حکمی که در این آیه آمده است، آميخته با هواى نفس و تسویل شيطانى نيست؛ چراکه به خدا منسوب بوده و خدا هم خود را چنين معرفى كرده است: «وَاللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ» (يوسف: 21) و نيز فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» (طلاق: 3) (طباطبايى، 1417ق، ج11، ص118).
بنابراین کساني که از اين آيه گناهکار بودن حضرت موسي را برداشت نمودهاند، بايد بدانند در صورتي ميتوان طبق آيه نسبت گناه به حضرت موسي داد که تنها وجه صحيح در آيه اين باشد که ضمير «هذا» به قتل برگردد؛ درحالیکه ارجاع ضمیر «هذا» به قتل اصلاً صحیح نمیباشد.
-
-
- 1-2. نسبت ظلم و درخواست غفران
-
در بین آیات مورد بحث، عبارتی که بیش از همه برای برخی مفسران ایجاد شبهه کرده و بیشترین بحث را در این موضوع در پی داشته است و برخی مفسران را به باورمندی به ارتکاب گناه از سوی حضرت موسی و برخی دیگر را به باورمندی به ترک اولی از ایشان سوق داده، کلام حضرت موسی است که به خدای متعال عرضه ميدارد: «رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْ لي» (قصص: 16).
در صورتي ميتوان از آية شريفة گناه يا ترک اولي از حضرت موسي را استفاده کرد که ظلم، به معناي معصيت یا ترک اولي باشد و غفران نیز به معنای بخشش معصیت یا ترک اولی باشد.
در ادامه با استفاده از مفهومشناسي اين دو واژه و نقد و بررسي ادلة باورمندان به گناه و ترک اولي، به بيان نظر مختار ميپردازيم.
-
-
-
- 1-2-1. معنای ظلم و غفران
-
-
«ظلم» در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غير موضع مختص به آن ـ به نقصان یا به زياده ـ یا به عدول از وقت یا مكان است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص537). ابنمنظور نیز در تعبیر مشابهی گفته است: «ظلم» به معنای قرار دادن چیزی در غير موضع آن است (ابن منظور، 1414ق، ج12، ص373). هر يک از ستم، گناه و نقصان، از مصاديق معناي اصلي ظلم به حساب ميآيد؛ براي نمونه در آية شريفة «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» (لقمان: 13) شرک، مصداق بزرگ ظلم و قرار دادن چيزي در غير موضعله به شمار آمده است؛ چراکه چيزي با خدا برابر نيست تا بتواند شريک خداوند سبحان باشد؛ و در آية «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» (کهف: 33)، «ظلم» در معناي نقصان و «لَمْ تَظْلِم» به معناي «لم تَنقص» بهکار رفته است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص538). نقصان و کم آوردن درخت، يکي از مصاديقِ وضع و قرار دادن چيزي در غير موضعله است؛ چنانکه گناه نيز مصداق ديگري از وضع في غير موضع له است، ولي ازآنجاييکه «ظلم» بيشتر در گناه کاربرد دارد، برخی مفسران را بر آن داشته است که معناي اصطلاحي ظلم را گناه بدانند (زمخشرى، 1407ق، ج3، ص398؛ مراغى، بیتا، ج20، ص44؛ خطيب، بیتا، ج10، ص323؛ طنطاوى، بیتا، ج10، ص387-388؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص264؛ ميبدى، 1371، ج7، ص281؛ ابن عاشور، بیتا، ج20، ص31). «غفر» نیز به معنای پوشاندن است (ابن منظور، 1414ق، ج5، ص25).
اکثر تفاسیری که کلمة «ظلم» را به معنای اصطلاحی گرفتهاند، چنین معنا کردهاند: «بهواسطة این گناه، به خودم ظلم کردم؛ پس گناه مرا ببخش» (زمخشرى، 1407ق، ج3، ص398؛ مراغى، بیتا، ج20، ص44؛ خطيب، بیتا، ج10، ص323؛ طنطاوى، بیتا، ج10، ص387-388؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص264؛ رشيدالدين ميبدى، 1371، ج7، ص281؛ ابن عاشور، بیتا، ج20، ص31)؛ یا «بهواسطة این ترک اولی، به خودم ظلم کردم؛ پس ترک اولای مرا ببخش» (فخرالدين رازى، 1420ق، ج24، ص585؛ طبرسى، 1372، ج7، ص383؛ مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص44؛ جوادی آملی، 1388، جلسة هفتم، تفسیر سورة قصص، ذیل آیات 17-21). بهجز علامه طباطبایی که آن را به همان معنای لغوی گرفته و اینگونه معنا کرده است: «با ورود در موضع خطر و هلاکت، خود را جایی که نباید قرار میدادم، قرار دادم؛ پس مرا از دشمنان بپوشان» (طباطبايى، 1417ق، ج16، ص19)؛ که ظاهراً منظور ایشان از موضع خطر، مداخله در درگیری است.
-
- 2. چگونگي دلالت آيه بر گناهکار بودن حضرت موسي
- 2-1. استناد به معناي اصطلاحي ظلم
- 2. چگونگي دلالت آيه بر گناهکار بودن حضرت موسي
برخي مفسران ذيل آية مورد بحث عبارتي آوردهاند که بهصراحت يا به صورت ضمني حضرت موسي را گناهکار معرفی کرده و قتل را گناه ايشان دانستهاند. مراغی مینویسد: «به خودم ظلم کردم؛ پس گناهم را ببخش» (مراغى، بیتا، ج20، ص44)؛ سیوطی و سيدبنقطب بر اين باورند که قتل منتسب به شيطان است؛ چراکه غضب حضرت موسي را به جوش آورد؛ ازاينرو حضرت موسي از روي پشيماني اين سخن را به زبان آورد (سيوطى، 1416ق، ص390؛ شاذلي، 1412ق، ج5، ص2682). سيدمحمد طنطاوى و زحيلي مشابه همين سخن را گفتهاند؛ با اين تفاوت که قتل را به وسوسه و تزيين شيطان منتسب دانسته و هر دو، نسبت ذنب و گناه به حضرت دادهاند (طنطاوى، بیتا، ج10، ص387-388؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907). عبدالكريم خطيب نیز مینویسد: «بههرحال این عمل گناه بود و برای کسي که انتظار رسیدن به منصب نبوت از او میرفت، گناه بزرگي بود» (خطيب، بیتا، ج10، ص323).
-
-
-
- 2-1-1. بررسي
-
-
مفسراني که ظلم را به معنای اصطلاحی یعنی گناه گرفتهاند، توجهي به آيات ديگر قرآن و نظر تفسيري خودشان در آن آيات نداشتهاند؛ درحاليکه تفسير صحيح بايد همهجانبه و با در نظر گرفتن آيات ديگر قرآن باشد. با مراجعه به ذيل آية 51 سورة مريم که خدای متعال حضرت موسی را از مخلَصان ميشمارد، در تفاسير يادشده، عباراتي ديده ميشود که مخالف ديدگاهشان دربارة آية محل بحث است.
مراغي که ذيل آية محل بحث میگوید: «ظلمت نفسى فاغفر لى ذنبى؛ به خودم ظلم کردم پس گناهم را ببخش» (مراغى، بیتا، ج20، ص44)، ذیل آیة 51 سورة مریم مینویسد: «أي إن اللّه أخلصه... و طهّره من الذنوب و الآثام؛ یعنی خدا او را خالص کرد و از گناهان و معاصی پاک کرد» (همان، ج16، ص60).
زحيلي هم که عمل حضرت را از تزيين و إغرای شيطان دانسته و چنین معنا کرده بود: «إني أوقعت نفسي في الظلم و الإثم بهذا الفعل... فاستر لي ذنبي؛ خودم را با این کار در ظلم و گناه انداختم؛ پس گناهم را ببخش» (زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907)، ذیل آیة 51 سورة مریم گفته است: «إنه مطهراً من الآثام و الذنوب؛ او از معاصی و گناهان پاک است» (همان، ج2، ص1484).
عبدالكريم خطيب هم عمل حضرت را «ذنب عظيم؛ گناه بزرگ» دانسته بود (خطيب، بیتا، ج10، ص323)، ولی ذیل آیة 40 سورة حجر مینویسد: «المخلَص هو الخالص من كل سوء، المصفّى من كل شائبه؛ مخلَص از هر بدی و شائبهای پاک است» (همان، ج7، ص238).
طنطاوى نیز عمل حضرت را از وسوسه و تزيين شيطان دانسته (طنطاوى، بیتا، ج10، ص387-388)؛ درحالیکه ذیل آیات 39 و 40 سورة حجر گفته است: «ابلیس اعتراف کرده است که قادر بر اغوا و اضلال مخلَصین نیست» (همان، ج8، ص44).
سيدقطب هم ذيل آية محل بحث، عمل حضرت را ناشی از غضبی که از جانب شيطان بود، دانسته (شاذلي، 1412ق، ج5، ص2682)؛ ولي ذیل آیات 39 و 40 سوره حجر ولايت شيطان بر مخلَصين، از جمله حضرت موسي را نفي کرده است (همان، ج4، ص2142)؛ سيوطي نیز ذیل آیه 51 سورة مریم مینویسد: «خدا او را از دنس و آلودگی پاک کرد» (سيوطى، 1416ق، ص311).
-
-
-
- اشکال
-
-
ممکن است کسی اشکال کند که استدلال شما به مخلَص بودن حضرت موسی صحیح نیست؛ زیرا احتمال دارد که ایشان در زمان قتل قبطی هنوز به مقام مخلَصين نرسیده بودند و بعداً به این مقام رسیده باشند.
-
-
-
- پاسخ
-
-
در سورة یوسف دربارة حضرت یوسف میخوانیم: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ - وَراوَدَتْهُ الَّتي هُوَ في بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَقالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ - وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» (یوسف: 22-24).
علامه طباطبایی ذیل آیة 22 این سوره میفرمایند: «بلوغ اشد» به معناى سنينى از عمر انسان است كه در آن سنين، قواى بدنى رفتهرفته بيشتر مىشود و بهتدريج آثار كودكى زايل مىگردد؛ و اين از هجده سالگي تا سن كهولت است كه عقل آدمى پخته و كامل میشود؛ و ظاهراً در اینجا منظور از آن، رسيدن به ابتداى سن جوانى است، نه اواسط يا اواخر آن، كه از حدود چهل سالگى به بعد است؛ به دليل آيهاى كه دربارة موسى فرموده: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» (قصص: 14). زيرا كلمة «اسْتَوى» را آورد تا برساند موسى به حد وسط اشد رسيده بود؛ و در آية «حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ» (احقاف: 15)، چون مىخواسته اواخر بلوغ اشد را برساند، كلمة «چهل سالگى» را هم اضافه كرده است و اگر بلوغ اشد به معناى چهل سالگى باشد، ديگر نيازي به ذكر« بَلَغَ» و تكرار آن نبود (طباطبايى، 1417ق، ج11، ص118).
پس هنگامی که حضرت یوسف در اوایل سنین «بلوغ اشد»، (وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ) به مقام مخلصین رسیدهاند، قطعاً حضرت موسی تا اواسط سنین «بلوغ اشد»، (وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوى...) به این مقام رسیدهاند؛ چراکه حضرت موسی از لحاظ درجه و رتبه از حضرت یوسف بالاترند و امتیازات حضرت موسی مانند اولواالعزم بودن، کلیمالله بودن، دارای کتاب بودن و ...، خیلی بیشتر از حضرت یوسف است و این آیهای که اواسط سنین «بلوغ اشد»، حضرت موسی را بیان میکند، دقیقاً قبل از آیات قتل قبطی به دست ایشان بیان شده است.
-
-
- 2-2. عدم اذن در قتل قبطی
-
یکی از دلایل باورمندان به گناه، که زیاد تکرار شده، مأذون نبودن حضرت موسی در قتل قبطی است و عبارت «قتله کان قبل أن يؤذن له في القتل» مطلبی است که زیاد در تفاسیر اهل تسنن آمده است (زمخشرى، 1407ق، ج3، ص: 398؛ مراغى، بیتا، ج20، ص: 44؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص: 264).
-
-
-
- 2-2-1. بررسي
-
-
عدم اذن در قتل قبطی ادعایی است بدون دلیل: اولاً همانگونهکه اکثر قریب به اتفاق مفسران تصریح کردهاند، حضرت قصد کشتن قبطی را نداشت (ر.ک: خطيب، بیتا، ج10، ص323؛ سيوطى، 1416ق، ص390؛ طنطاوى، بیتا، ج10، ص387؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص264؛ شاذلي، 1412ق، ج5، ص2682؛ رشيدالدين ميبدى، 1371، ج7، ص281؛ طبرسى، 1372، ج7، ص382؛ طباطبايى، 1417ق، ج16، ص18؛ مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص43؛ جوادی آملی، 1388، جلسة هشتم، تفسیر سورة قصص، ذیل آیات 20-23) و قصد او فقط دفع ظلم ظالم کافری حربی از شخصی مؤمن بود؛ ثانیاً دفع ظلم، اذن خاص نمیخواهد و دفاع از مظلوم، نهتنها ظلم و گناه نيست، بلکه طبق حکم عقل واجب است و مصداق «وكُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْنا» (شريف الرضي، 1414ق، ص421) ميباشد.
-
-
- 2-3. چند اشکال کلی به باورمندان به گناه ذیل آیة مورد بحث
-
الف) همة تفاسیر ذیل آیة «فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما...» (قصص: 19) که دنبالة همین آیات، مینويسند: حضرت موسی در دفاع از همین اسرائیلی در هنگام دعوا با قبطی دیگری در فردای واقعة قتل، به سمت قبطی رفت تا با شدت با او برخورد کند. حال این سؤال وجود دارد: اگر مرتکب گناه شده بود و از عمل دیروز خود پشیمان شده بود و توبه کرده بود، چرا میخواست با این قبطی نیز با شدت برخورد کند؟
ب) اگر در قتل صورتگرفته حقّي از كسي ضايع شده بود، لازم بود با يکي از راههايي که خداوند تعيين فرموده (قصاص، حدود، ديه و تعزير) حقّ ديگري ادا ميشد و صرف استغفار باعث بخشوده شدن نبود؛ ولي از اينكه خداوند بخشيد، معلوم ميشود او استحقاق اين كار را داشت و حقي از کسي ضايع نشده بود (جوادی آملی، 1388، جلسة ششم، تفسیر سورة قصص، ذیل آیات 14-19.)
ج) در ادامة همین داستان، هنگامی که حضرت از ترس فرعونیان از مصر خارج میشود، میگوید: «رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (قصص: 21). علامه طباطبایی میفرماید: در این عبارت تأییدی است بر اینکه حضرت خود را در قتل قبطی گنهکار نمیدانست (طباطبايى، 1417ق، ج16، ص22). آیتالله جوادی نیز ذیل این آیه میفرماید: تنها سخن از فرعون نبود؛ بلکه فرمود اينها ظالماند؛ پس ایشان يكي از ظالمين را از پا درآورد و اين چنين نبود كه آن قتل، معصيت باشد (جوادی آملی، 1388، جلسة هشتم، تفسیر سورة قصص، ذیل آیات 20-23) و آن قبطی نیز يك كافر حربي بود (جوادی آملی، 1388، جلسة هفتم، تفسیر سورة قصص، ، ذیل آیات 17-21).
-
- 3. چگونگي دلالت آيه بر ترک اولی بودن کار حضرت موسی
باورمندان به ترک اولی، قتل قبطی به دست حضرت موسی را با اقدام حضرت آدم در خوردن شجره ممنوعه مقایسه کردهاند و عبارت «رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْ لي» (قصص: 16) را مانند قول حضرت آدم و همسرش: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» (اعراف: 23) دانستهاند و میگویند این کار حضرت موسی باعث شد به رنج و زحمت بيفتد؛ و چنانکه در مفهومشناسي گفتيم، ترك اولى به معناى كارى است كه ذاتاً حرام نيست؛ بلكه موجب مىشود كه كار خوبترى ترك شود، بىآنكه عمل خلافى انجام شده باشد (مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص44). این دسته از مفسران بر این عقیدهاند که حضرت موسي با کشتن کافر حربي مرتکب فعل حرامی نشد؛ اما از این جهت که باعث شد به رنج و زحمت بيفتد، ترک اولی بود (ر.ک: طباطبايى، 1417ق، ج16، ص18-19؛ مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص43-44؛ طبرسى، 1372، ج7، ص383؛ فخرالدين رازى، 1420ق، ج24، ص585).
-
-
- 3-1. بررسي
-
به دلایلی که ذکر میشود، مقایسة قتل قبطی با خوردن شجرة ممنوعه درست به نظر نميرسد و بهاصطلاح قياس مع الفارق است.
دلیل اول: درخصوص اقدام حضرت آدم نهی صریح از طرف خداوند وجود داشت: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ» (بقره:35)؛ اما در اینجا چنین چیزی نیست.
دلیل دوم: اینکه گفته شود کار حضرت موسی باعث شد به رنج و زحمت بيفتد، پس ترک اولی بود، پذیرفته نیست؛ زيرا صرف به زحمت افتادن، معيار ترک اولي بودن نيست؛ چهبسا انسان در راه انجام وظیفه و دفع ظلم، متحمل رنج و سختی شود و چنين رنج و زحمتي نهتنها مذموم نیست، بلکه ممدوح نیز ميباشد. ضمن اینکه کار حضرت آدم هیچ رجحانی نداشت و تنها نتیجة آن خروج از بهشت و ابتلا به رنج و سختی بود: «فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى- إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فيها وَلا تَعْرى- وَأَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فيها وَلا تَضْحى» (طه: 117-119)؛ اما کار حضرت موسی در دفاع از مظلوم، واجب بود و نتیجة آن هم بد نبود؛ چراکه نتیجة آن، رفتن ایشان از محیط کفر و شرک به محضر حضرت شعیب بود.
دلیل سوم: خدای متعال در چندین آيه از قرآن، کار حضرت آدم را توبیخ کرده است؛ از جمله ميفرمايد: «وَناداهُما رَبُّهُما أَلَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ» (اعراف: 22)، «وَلَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه: 115)، «يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّة» (اعراف: 27)؛ اما در مورد حضرت موسی نهتنها کوچکترین توبیخی در قرآن نیست، بلکه در سورة طه پس از ذکر داستان قتل، محبتآميزترين سخن را به آن حضرت بيان داشته است: «وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى- وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» (طه: 40-41). جملة «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» محبتآميزترين سخنى است، كه خدای متعال در حق اين پيامبر بزرگ فرموده است (مكارم شيرازى، 1374، ج13، ص205).
اشکال: ممکن است کسی بگوید: اگر حضرت موسی در آن شرایط وارد درگیری نمیشدند، بهتر بود همانگونهکه پیامبر اکرم در ابتدای دعوت، بر آزار و اذیت و شکنجة مشرکین صبر کردند.
پاسخ: پیامبر اکرم دین جدیدی آورده بود و اعتقادات مشرکین را به چالش کشیده بود. مشرکین نیز به مقابله با ایشان برخاسته بودند و قصدشان نابودی اسلام بود؛ و ایشان از طرف خدا مأمور به سکوت و صبر بودند برای هدف مهمتری که آن هدف، حفظ اسلام بود؛ و اگر این هدف مهم نبود و مثلاً قبل از بعثت، کسی به ایشان ظلم میکرد، مسلماً ظلم ظالم را برنمیتافت و از خود دفاع میکرد؛ چراکه دفع ظلم واجب است؛ اما بعد از بعثت، برای واجب مهمتری (حفظ اسلام)، این واجب (دفاع از خود و دیگر مسلمانان) موقتاً کنار گذاشته میشود؛ اما حضرت موسی در زمان قتل قبطی هنوز به رسالت مبعوث نشده بود و شریعتی نیاورده بود که بخواهد برای واجب مهمتری (حفظ شریعت) از واجب دیگری (دفاع از مظلوم) صرف نظر کند. ایشان با صحنهای مواجه ميشود که شخصی مؤمن تحت ظلم کافری ظالم قرار دارد و شخص مؤمن از ایشان کمک میطلبد. در اینجا حضرت موسی چه وظیفهای دارد؟ آیا جز این انتظار میرود که به کمک مظلوم بشتابد و او را از دست ظالم برهاند؟ چهبسا اگر بیتفاوت از کنار این صحنه عبور میکرد و فریادرسی مؤمنی مظلوم را بیپاسخ میگذاشت، اصلاً شایستگی مقام رسالت را پیدا نمیکرد و اصولاً رسیدن به مقام والایی مثل رسالت، بعد از این است که شخص آزمایشهای زیادی را پشت سر گذاشته باشد و این صحنه یکی از همان آزمایشهایی است که از ایشان گرفته شد و ایشان بهخوبی از عهده آن برآمد: «وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى- وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» (طه: 40-41). چنانکه در این آیات میبینیم، خدای متعال بعد از ذکر داستان قتل و نجات دادن وی و آزمایشهای بسیار و توقف چندین ساله در مدین، او را آمادة مقام رسالت میبیند؛ اما همین حضرت موسی زمانی که از طرف خدای متعال مأمور به دعوت فرعونیان به سوی توحید میشود و با تهمت فرعون مواجه میشود: «وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ» (شعراء: 19)، چون میداند هدف فرعون تحریک احساسات قبطیان است و میخواهد مانع تبلیغ و رساندن پیام خدا شود، از توریه استفاده میکند و از حق خود (رفع تهمت) میگذرد؛ چون اگر میخواست واقع مطلب را بیان کند و از حق خود دفاع کند، باید میفرمود: کشتن آن قبطی حق من بود و من وظیفهام را انجام دادم؛ اما برای اینکه هدف مهمتر (جلوگیری از تحریک احساسات قبطیان و رساندن پیام خدا) تأمین گردد، از این مطلب میگذرد. علامه طباطبایی دراینباره میفرماید: جملة «فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ»، پاسخی است برای اعتراض به قتل قبطي كه فرعون آن را بزرگ جلوه داد و موسی برای اينكه احساسات برضد او تحريك نشود، نامى از كشتن نبرد تا قبطيان حاضر در جلسة متأثر نشوند (طباطبايى، 1417ق، ج15، ص262). در ادامة مقاله، ذیل آیة مربوطه توضیحات بیشتری خواهد آمد.
-
-
- 3-2. بیان نظر مختار
-
با توجه به اینکه معناي لغوي ظلم «وضع در غير موضع له» است و غفران به معناي پوشاندن است، به نظر ميرسد تفسیر صحیح، بر اساس معناي لغوي ظلم و غفران است و مصداق «وضع در غیر موضع له»، ورود حضرت موسي به شهر مصر است و آيه اينگونه معنا ميشود: «با ورود به این شهر، خود را در «غیر موضع له» قرار دادم؛ پس مرا از دشمنان بپوشان»؛ چنانکه در روایتي از امام رضا، در توضیح این آیه به همين معنا اشاره شده است: ««ظَلَمْتُ نَفْسي» أَيْ إِنِّي وَضَعْتُ نَفْسِي غَيْرَ مَوْضِعِهَا بِدُخُولِي هَذَا الْمَدِينَةَ، «فَاغْفِرْ لِي» أَيْ اسْتُرْنِي مِنْ أَعْدَائِكَ لِئَلَّا يَظْفَرُوا بِي فَيَقْتُلُونِي؛ با ورود به این شهر خود را در «غیر موضع له» قرار دادم؛ پس مرا از دشمنان بپوشان تا بر من دست نیابند و مرا بکشند». (ابن بابويه، 1378ق، ج1، ص199)
طبق اين معنا، حضرت موسی نهتنها مرتکب معصیت نشدند؛ بلکه از آن بالاتر، حتی ترک اولایی هم از ایشان صادر نشد؛ چراکه از مؤمنی دفاع کردند و جان مؤمنی را از خطر نجات دادند و دفاع از مظلوم واجب است. اگر کسی بگوید با این قتل، جان خود را به خطر انداخت و اين کار ترک اولي محسوب ميشود، جواب این است: چنانکه پيش از اين از سيد مرتضي نقل کرديم، هر رنج و ناراحتی که در راه انجام وظیفه به انسان برسد، حتی انسان جان خود را در این راه بدهد، نهتنها مذموم نیست، بلکه پسندیده است. ضمن اینکه طبق گفتة اکثر قریب به اتفاق مفسرین، موسی قصد کشتن قبطی را نداشت (ر.ک: خطيب، بیتا، ج10، ص323؛ سيوطى، 1416ق، ص390؛ طنطاوى، بیتا، ج10، ص387؛ زحيلى، 1422ق، ج3، ص1907؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص264؛ شاذلي، 1412ق، ج5، ص2682؛ رشيدالدين ميبدى، 1371، ج7، ص281؛ طبرسى، 1372، ج7، ص382؛ طباطبايى، 1417ق، ج16، ص18؛ مكارم شيرازى، 1374، ج16، ص43؛ جوادی آملی، 1388، جلسة هشتم، تفسیر سورة قصص، ذیل آیات 20-23) و به قول فخر رازی اصولاً به وسیلة «وکز» ارادة قتل نمیشود (فخرالدين رازى، 1420ق، ج24، ص585).
بنابراین حضرت از قتل قبطی پشیمان نشدند؛ بلکه از ورود به شهر پشیمان شدند و فکر کردند که شاید اگر وارد شهر نمیشدند، بهتر بود؛ ازاینرو به خدای متعال عرضه داشتند: با ورود به این شهر خود را در «غیر موضع له» قرار دادم. و اینکه انسان همیشه نفس خود را متهم کند و به خودش و اعمالش سوءظن داشته باشد، کاری است پسندیده و مطابق با ادب بندگی؛ هرچند هیچ خلافی از او سر نزده باشد و کارش را به بهترین نحو ممکن انجام داده باشد: «ألعاقل من اتّهم رأيه...» (تميمى آمدى، 1410ق، ص100) و «مَنِ اتَّهَمَ نَفْسَهُ فَقَدْ غَالَبَ الشَّيْطَانَ» (تميمى آمدى، 1410ق، ص239). حتی از این بالاتر، اولیای الهی عبادات خود را نیز معصیت و مایة شرمندگی میشمرند؛ چنانکه که امام حسین خطاب به خدای متعال عرضه میدارند: «إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لَا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِي؛ معبود من! کسی که خوبیهایش بدی است؛ پس چگونه بدیهایش بدی نباشد؟» (مجلسى، 1403ق، ج95، ص225)
در واقع حضرت موسی با اینکه نگران بودند و نمیدانستند قضیه به کجا ختم میشود، «فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ» (قصص: 18)؛ اما همین ورود به شهر و دفاع ایشان از اسرائیلی و قتل قبطی و سپس فرار به سوی مدین، همة اینها نهتنها بد نبود، بلکه خوب بود و در واقع تقدیر خدا بود و موجب خیر و صلاح برای ایشان شد و باعث شد از آن محیط فاسد و آلوده فاصله بگیرد و در مدین با استفاده از محضر حضرت شعیب و با شغل شبانی و تفکر در صحرا به دور از آن محیط آلوده، آمادة مقام رسالت گردد. خدای متعال دراینباره میفرماید: «وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» (طه: 40-41). چنانکه در این آیات میبینیم، خدای متعال بعد از ذکر داستان قتل و نجات دادن وی و آزمایشهای بسیار و توقف چندین ساله در مدین، او را آمادة مقام رسالت میبیند. ازاینرو، با اینکه در چند جای قرآن به این داستان اشاره شده است، در هیچ جا نمیبینیم خدای متعال کوچکترین توبیخی را نسبتبه ایشان داشته باشد؛ حتی مقدار توبيخي که نسبتبه حضرت آدم یا حضرت یونس و برخی دیگر از انبیا در برخی آيات وجود دارد، نهتنها کمتر از آن نيز دربارة حضرت موسي گزارش نشده است، بلکه پس از بيان قتل قبطي توسط آن حضرت، جملة «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» ذکر شده که محبتآميزترين سخن خدای متعال در حق اين پيامبر بزرگ است (مكارم شيرازى، 1374، ج13، ص205).
سخن علامه طباطبایی دربارة عبد مخلَص مؤيد اين برداشت است؛ آنجا که میفرمایند: عبد مخلَص کسی است که مالک چیزی از اراده و عمل برای خودش نیست و اراده نمیکند، مگر آنچه خدا اراده کرده است و عملی انجام نمیدهد، مگر برای او (طباطبايى، 1417ق، ج17، ص135). با این فرمایش، عبد مخلَص کسی است که از خود اراده و عملی ندارد و تمام اعمالش منسوب به خدای متعال است و جز آنچه خدای متعال اراده کرده است، اراده نمیکند و خدای متعال تقدیر و تدبیر چنین شخصی را به بهترین شکل ممکن رقم میزند.
ضمن اینکه اگر ما پشیمانی حضرت موسی را دربارة ورود به شهر بدانیم اصلاً شبهة گناه به وجود نمیآید؛ زیرا هیچ کس نمیگوید ورود به شهری گناه و معصیت است؛ اما اگر پشیمانی حضرت موسی را از قتل بگیریم، این احتمال وجود دارد که برای برخی شبهة گناه به وجود آید و بگویند حضرت موسی کسی را کشت و بعد پشیمان شد؛ پس مرتکب معصیت شده بود؛ چنانکه با این تفسیر، برای برخی مفسران شبهة گناه به وجود آمده است. لذا با مراجعه به تفاسیر اهل تسنن ذیل این آیات و مطالب خودشان ذیل آیات دیگر، به مطالب متناقض و عجیبی برمیخوریم که به برخی از آنها اشاره شد.
-
- 4. نسبت جهل و گمراهي به حضرت موسي
هنگامی که حضرت موسي از طرف خدا مأمور به هدایت فرعون و مردم مصر میشود و دعوت خود را اعلام میکند، فرعون خطاب به حضرت موسي میگوید: «وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ؛ و آن فعل زشت (قتل نفس) از تو سر زد و تو از ناسپاسان بودى» (شعراء: 19) و حضرت موسي چنین پاسخ میدهند: «قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ» (شعراء: 20).
برخی از مفسرین «الضَّالِّينَ» را به معنای «الجاهلين» گرفتهاند که این معنا آنها را به باورمندی ارتکاب گناه از سوی حضرت موسی سوق داده است (ر.ک: زمخشرى، 1407ق، ج3، ص305؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص69؛ شاذلي، 1412ق، ج5، ص2591؛ خطيب، بیتا، ج10، ص79 -80). سیدبنقطب مینویسد: «حضرت موسي گفت: من در آن زمان جاهل بودم و آن عملم از روی عصبیت قومی بود» (شاذلي، 1412ق، ج5، ص2591). عبدالكريم خطيب قتل قبطی توسط حضرت موسی را ناشی از جهلی میداند که نتیجه و از آثار زندگی در آن محیط فاسد بود، و میگوید: «در آن محیط فاسد برای خون افراد احترامی قائل نمیشدند و فرعون خونریزی و آدمکشی را آزاد گذاشته بود و چیزی از این خونریزی و آدمکشی به حضرت موسی هم رسیده بود؛ و اگر حضرت موسی در آن محیط میماند، هرگز روی خیر و سعادت را نمیدید (خطيب، بیتا، ج10، ص79 -80).
-
-
- 4-1. بررسي
-
«ضلال» به معنای جهل، با آیهای که قبل از این داستان در سورة قصص آمده است، نمیخواند؛ برای اینکه خدوند در آنجا میفرماید: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» (قصص: 14). علامه طباطبایی میفرماید: این علم، علمى است كه ديگر با جهل آميخته نيست؛ چون به خدا نسبت داده شده و نسبتدهندة آن نيز خداوند است و خدا هم خود را چنين معرفى كرده است: «وَاللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ» (يوسف: 21) و نيز فرموده است: «إنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ» (طلاق: 3) (طباطبايى، 1417ق، ج11، ص118). همچنین در این تفسیر، موسى به جرم و معصیت اعتراف كرده است درحالیکه حكم و علم با ضلالت به اين معنا نمىسازد (طباطبايى، 1417ق، ج15، ص262).
اینکه سید قطب عمل حضرت موسی را از روی عصبیت قومی دانسته است، پذیرفته نیست؛ چراکه خدای متعال میفرماید: «...فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَهذا مِنْ عَدُوِّهِ...» (قصص: 15). بحث درگیری یک مؤمن و یک کافر است و خداوند نفرموده است: «هذا مِنْ قومه» بلکه فرموده است: «هذا مِنْ شيعَتِهِ».
و اینکه ایشان قتل قبطی توسط حضرت موسی را از آثار زندگی در آن محیط فاسد دانسته و گفته است: «چیزی از آن خونریزی و آدمکشی به حضرت موسی هم رسیده بود» نیز پذیرفته نیست؛ چراکه ایشان قتل قبطی توسط حضرت موسی را در زمرة خونریزیهای فرعون به شمار آورده است؛ درحالیکه بین این قتل و آن خونریزیها زمین تا آسمان فاصله است. حضرت موسی برای دفاع از مؤمن و دفع ظالم وارد عمل شد و قصد کشتن قبطی را هم نداشت؛ اما نهایتاً ناخواسته منجر به کشته شدن کافر ظالمی شد؛ ولی فرعونیان از روی ظلم و سرکشی هزاران انسان مظلوم و بیپناه، حتی اطفال را سر میبریدند. مشخص نیست چه نسبتی بین عمل موسی و فرعونیان وجود دارد که هر دو را در یک زمره به حساب آورده است.
ایشان ذیل آیة 16 سورة قصص نیز عمل حضرت موسی را ذنب دانسته است (خطيب، بیتا، ج10، ص323). اگر چنین است که مطلق کشتن، چه عمد و چه غیرعمد، چه در راه خدا و چه از روی سرکشی و ظلم را در یک زمره به حساب آوریم، پس باید کشتن مشرکین توسط پیامبر و خونریزیهای مشرکان را نیز در یک زمره بدانیم!
همچنین گفتة ایشان مبنی بر اینکه «اگر حضرت موسی در آن محیط میماند، هرگز روی خیر و سعادت را نمیدید، نیز پذیرفته نیست؛ چراکه در چند آیة قبل - که مربوط به دوران زندگی او در قصر فرعون است، خدا او را از محسنین نامیده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» (قصص: 14). اين مفسر واقعاً چقدر مقام حضرت موسی را پایین آورده است. آیا حضرت موسی از آسیه، همسر مؤمنة فرعون و مؤمن آلفرعون که در آن محیط ماندند و به خیر و سعادت هم رسیدند، کمتر است؟
-
-
- 4-2. بیان نظر مختار
-
به نظر میرسد که فرعو ن میخواست با پیش کشیدن داستان قتل قبطی توسط موسی «وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ» (شعراء: 19)، احساسات قبطیان را بر ضدّ ایشان تحریک کند و در همان ابتدای کار، قبطیان را بر وی بشوراند و اگر حضرت موسی میخواستند واقعِ مطلب را بیان کنند، باید میفرمودند: قتل آن قبطی بهجا و بهحق بود؛ زیرا که او ظالم بود و من از مظلوم دفاع کردم؛ اما اگر چنین پاسخی میدادند، اوضاع به ضرر او تمام میشد و همانجا کار او را تمام میکردند و حتی اجازة ارائة پیام و تبلیغ را به ايشان نميدادند؛ بنابراین چارهای جز توریه و جواب مبهم دادن نداشتند و با پاسخی که دادند «فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ» که بهنوعی کوتاه آمدن در آن نهفته بود، فرعون را در هدف خود که تحریک احساسات قبطیان بر ضدّ ایشان بود، ناکام گذاشتند و در ظاهر گفتند که من از ضالین بودم؛ اما در واقع مقصودشان این بود که من راه را گم كرده و اشتباهاً به آن شهر در آمده بودم؛ چنانکه در روايت امام رضا نيز همينگونه معنا شده است: «فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ عَنِ الطَّرِيقِ بِوُقُوعِي إِلَى مَدِينَةٍ مِنْ مَدَائِنِكَ؛ من آن عمل را در حالی انجام دادم که راه را گم کرده بودم و به شهری از شهرهای تو وارد شده بودم» (ابن بابويه، 1378 ق: ج1، ص199). حضرت موسي با این نوع پاسخ دادن، فرصت ارائة پیام را یافتند و بعد از اینکه پیام خدا را به آنها رساندند و به آنها فهماندند که ربّ فقط خداست «قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنينَ» (شعراء: 24) و چنین نیست که بنیاسرائیل بندگان قبطیان باشند، بلکه همه بندة خدایند، آنها در وجدان خود پی به این مطلب میبرند که آنها ظالم و گمراهند، نه موسی.
علامه طباطبایی میفرمایند: «علت اينكه فرعون در عبارت «فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ»، «فَعْلَة» را توصيف كرد به جملة «الَّتِي فَعَلْتَ» اين بود كه بفهماند آن يك عملت، جرم بسيار بزرگ و زشت بود» (طباطبايى، 1417ق، ج15، ص261). و جملة «فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ»، جواب از اعتراض به قتل قبطي است كه فرعون آن را بزرگ جلوه داد و موسی برای اينكه احساسات بر ضدّ او تحريك نشود، نامى از كشتن نبرد تا قبطيان حاضر در جلسه متأثر نشوند (همان، ص262).
ایشان ذیل آیة «وَقالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسى...» (غافر: 26) نیز مینويسد: جملة «ذرونى» به معناى «اتركونى» است، يعنى مانع من نشويد و بگذاريد موسى را بكشم؛ و اين خطاب از طرف فرعون به درباريان است و از اين جمله استفاده ميشود که گروهي از درباريان با كشتن موسى مخالفت مىكردهاند و به وى مىگفتهاند: او را مكش و دست از او بردار؛ چنانكه آية «قالُوا أَرْجِهْ وَأَخاهُ...» (شعراء: 36) نيز به همين مطلب اشاره دارد (طباطبايى، 1417ق، ج17، ص327). بنابراین میبینیم که حضرت موسی با این پاسخ، جان خود را از خطر حفظ کردند.
در پايان مناسب است به آية ديگري هم که ممکن است ايجاد شبهه کند، اشاره شود. وقتي خداي متعال در ابتداي رسالت حضرت موسي خطاب به آن حضرت فرمود: بايد براي انجام رسالتت سراغ قوم فرعون بروي، آن حضرت در پاسخ فرمودند: «لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخاف أَن يَقْتُلُون» (شعراء: 14). با توجه به اعتراف آن حضرت بر داشتن ذنب و گناه، ممکن است کسي بگويد بهتصريح آيه، آن حضرت داراي گناه بوده است.
با مراجعه به تفاسير معلوم ميشود مفسران از اين عبارت هيچ يک از گناه و ترک اولي را برداشت نکردهاند؛ بلکه وجوه ديگري در تفسير آيه بيان شده است که در ذيل ميآيد:
الف) برخي مفسران «ذنب» در آيه را به همان معناي لغوى دانستهاند. «ذَنَب» در لغت به معناي دم حيوانات است و «ذنب» در اصل به معناى گرفتن دنبالة چيزى است و به هر عملى كه دنبالة وخيمى دارد نيز اطلاق مىشود (راغب اصفهانى، 1412ق، ص331). بنابراين معناي آيه اين خواهد بود که من كارى كردهام که از طرف آنها دنباله و عاقبت وخيمى براي من وجود دارد (طباطبايى، 1417ق، ج15، ص259).
ب) برخي ديگر از مفسران، نامگذاري كشتن قبطى به ذنب و گناه را بهزعم قبطيان دانستهاند؛ يعنى آنان را بر من [به اعتقاد خودشان] گناهى است؛ ازاينرو مىترسم مرا بكشند (طبرسى، 1372، ج7، ص291؛ طباطبايى، 1417ق، ج15، ص259؛ مكارم شيرازى، 1374، ج15، ص197؛ آلوسى، 1415ق، ج10، ص66؛ فخرالدين رازى، 1420ق، ج24، ص494).
-
- نتیجهگیری
در قصة درگیری میان فردی از فرعونیان و فردی از بنیاسرائیل که حضرت موسی به کمک سبطی شتافت و منجر به مرگ قبطی شد، عباراتی در قرآن از زبان حضرت موسی صادر شده که موهم گناه یا ترک اولی از سوی ایشان است. این مقاله با تحلیل آيات به این نتیجه رسید که «هذا» در عبارت «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطان»، اشاره به اقتتال و درگیری ميان سبطی و قبطی دارد، نه به قتل؛ و صحیح نیست فعل حضرت را که از مخلَصين است و شیطان راه نفوذی به آنها ندارد، منسوب به شیطان بدانیم.
در عبارت «قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْ لي»، دو کلمة «ظلم» و «غفران» به معنای اصطلاحی نیست؛ بلکه به همان معنای لغوی آنهاست و مقصود آيه اين است: با ورود به این شهر، خود را در جایی که نباید میبودم قرار دادم؛ پس مرا از دشمنان بپوشان.
در آیة «قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ» به نظر میرسد فرعون میخواست با پیش کشیدن داستان قتل قبطی توسط موسی «وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ»، احساسات قبطیان را بر ضدّ موسی تحریک کند و در همان ابتدای کار، قبطیان را بر وی بشوراند و حضرت موسی نیز «فَعَلْتُها إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ» را برای جلوگیری از تحریک احساسات قبطیان بر ضدّ خویش در مقام توریه بیان فرمودند. بنابراین هیچ کدام از عبارات، دلالتی بر گناه یا ترک اولی ندارد.
در آیة «لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخاف أَن يَقْتُلُون» دو وجه به نظر میرسد: 1. «ذنب» به همان معناي لغوى باشد؛ یعنی من كارى كردهام که از طرف آنها دنباله و عاقبت وخيمى براي من وجود دارد؛ 2. آنان را بر من [به اعتقاد خودشان] گناهى است؛ ازاينرو مىترسم مرا بكشند.
- آلوسى، سيدمحمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلمية.
- ابن بابويه، محمد بن على، 1378ق، عيون أخبار الرضا، محقق: مهدي لاجوردى، تهران، جهان.
- ابن عاشور، محمد بن طاهر، بیتا، التحرير و التنوير، بیجا.
- ابن منظور، محمد بن مكرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
- تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد،1410ق، غرر الحكم و درر الكلم، چ دوم، قم، دار الكتاب الإسلامي.
- جوادی آملی، عبدالله، 1388، تفسیر تسنیم، چ هشتم، محقق: علی اسلامی، قم، سایت بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسراء.
- خطيب، عبدالكريم، بیتا، التفسير القرآنى للقرآن، بیجا.
- راغب اصفهانى، حسين بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، تحقيق: صفوان عدنان داودى، بيروت، دارالعلم الدار الشامية.
- رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد، 1371، كشف الأسرار و عدة الأبرار، چ پنجم، تهران، اميركبير.
- زحيلى، وهبة بن مصطفى، 1422ق، تفسير الوسيط، دمشق، دار الفكر.
- زمخشرى، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي.
- سبحانى، جعفر، 1425ق، عصمة الأنبياء، چ سوم، قم، مؤسسة امام صادق.
- سيوطى، جلالالدين، 1416ق، تفسير الجلالين، بيروت، مؤسسة النور للمطبوعات.
- شاذلي، سيد بن قطب بن ابراهيم، 1412ق، فى ظلال القرآن، چ هفدهم، بيروت- قاهره، دارالشروق.
- شريف الرضي، محمد بن حسين، 1414ق، نهج البلاغة، محقق: صالح، صبحي، قم، هجرت.
- طباطبايى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
- طبرسى، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
- طنطاوى، سيدمحمد، بیتا، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، بیجا.
- علمالهدى، على بن الحسين، 1436ق، تنزيه الأنبياء، قم، الشريف الرضي.
- فخرالدين رازى، محمد بن عمر،1420ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مراغى، احمد بن مصطفى، بیتا، تفسير المراغى، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1392، آموزش عقائد، چ شصت و سوم، تهران، بینالملل.
- مكارم شيرازى، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية.