، سال دوازدهم، شماره اول، پیاپی 22، بهار و تابستان 1398، صفحات 57-74

    رابطه معنایی نکاح با ایمان در قرآن و نقش آن در تشکیل خانواده‌ی قرآنی (بر اساس نظریه وایسگربر-تریر)

    نویسندگان:
    نسیم عربی / استاديار دانشگاه مذاهب اسلامي / dr.nasimarabi@gmail.com
    چکیده: 
    مقاله حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی بر آن است در یک فرایند منظم و منطبق بر نظریه حوزه معنایی (وایسگربرـ تریر)، رابطه حوزه معنایی «نکاح» با مقوله «ایمان» را در آیات مربوط به نکاح بررسی نماید. واژه نکاح در قرآن از نظر معنای اساسی در همان معنای عصر پیش از نزول به کار رفته است. واژگان حوزه معنایی «نکاح» در قرآن شامل «أیامی، ازواج، ذریه، طلاق، زنا و...» با مقوله ایمان و حوزه معنایی آن نظیر «تقوا، عفاف، سکینه، خبیث، شرک و...»، گاهی به شیوه همنشینی و گاهی به شیوه متداعی و گاهی نیز بر اساس تقابل معنایی با یکدیگر پیوند خورده و از بار عاطفی ـ اخلاقی و حقوقی ویژه ای برخوردار گردیده و دستخوش توسعه معنایی شده است و بدین ترتیب بافت درون متنی آیات، چگونگی گسترش لایه های معنایی امر نکاح و معیار حقیقی تشکیل خانواده قرآنی را نشان می دهد. 
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Semantic Relationship between Marriage and Faith in the Quran and Its Role in the Formation of a Quranic Family
    Abstract: 
    Current paper, by a descriptive-analytical method, is intended to study the relationship between the semantic field of “marriage” and the topic of “faith” in the verses related to marriage, with a regular process according to semantic field theory (Weisgerber-Trier). The word “marriage” has been used in the Qur'an in the same sense as in the pre-descent era. The vocabulary of the semantic field of marriage in the Quran including “widows, couples, offspring, divorce, adultery, etc.”, and the topic of faith and its semantic fields like “piety, chastity, serenity, villainy, polytheism, etc.” are bonded together, sometimes in the way of companionship, sometimes association, and also sometimes based on semantic contrast, and have a special emotional-moral and legal burden and have gone under semantic development; thus, the contextual context of the verses shows the expansion of the semantic layers of marriage, and the true criterion of Quranic family formation.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

      1. مقدمه

    معناشناسي (بر اساس مکتب فرانسه) کليدي براي گشايش درهاي متن يا کلام است. از ديدگاه معناشناسي، هر کلام يا متني مجموعه‌اي منسجم است و معناشناس کشف اين انسجام و بررسي آن را در کلام بر عهده دارد. بدون شک چنين کشفي ميسر نيست، مگر آنکه معناشناس توجه خود را بر مطالعه فرايندي متمرکز کند که آن فرايند همان عمل گفتمان است (شعيري، 1381، ص4-5). معناشناسي علم نظريه‌ها نيست؛ بلکه ابزار تجزيه و تحليل است و بدين سبب کار خود را با تکيه بر متن يا کلام آغاز مي‌کند. در واقع آنجا که زبان‌شناسي در دستيابي به معنا به بن‌بست مي‌رسد، معناشناسي وارد ميدان مي‌شود؛ اما نه به صورت توصيفي، بلکه به شکل کاربردي (همان، ص4).

    نگاه معناشناختي به آيات قرآن و تحليل معنايي واژگان بر اساس نظريه حوزه معنايي[1] (وايسگربرـ ترير)، يکي از راه‌هاي دستيابي به مقصود و غرض اصلي کلام خداوند است. مطالعات حوزه معنايي، شامل مجموعه‌اي از واژه‌هاست که از جنبه دلالي با يکديگر مرتبط‌اند و داراي اشتراکاتي هستند (مختار عمر، 1386، ص73). حوزه معنايي با دو رويکرد درزماني (Diachronic) و هم‌زماني (synchronic) انجام مي‌شود. اين روش کمک مي‌کند علاوه بر بررسي معنايي کلمات، روابط ميان کلمات و معاني آنها تحليل شود. مطالعه درزماني يا معناشناسي تاريخي تغيير يا عدم تغيير معناي واژه را در طول تاريخ بررسي مي‌کند (ر.ک: صفوي، 1384، ص99؛ باقري، 1378، ص36). اين در حالي است که مطالعه هم‌زماني يا توصيفي يک مفهوم، اصطلاح يا واژه با توجه به خود متن در يک مقطع زماني بررسي مي‌شود؛ بدين معنا که معناي يک واژه را مي‌توان بر اساس محيط وقوع آن در يک بافت زباني تعيين کرد (ر.ک: صفوي، 1386، ص18).

    بافت درون‌زباني يا بافت زباني (co-text) فضايي است که جمله‌هاي زبان در آن توليد مي‌شود (ر.ک: صفوي، 1384، ص21). اين فضا مي‌تواند محيط بيرون از زبان (بافت برون‌زباني) باشد يا متني (بافت درون‌زباني) باشد که به صورت مجموعه‌اي از جمله‌هاي زبان، پيش و پس از هر جمله آمده است (همان، ص19). همچنين از بررسي باهم‌آيي يک اسم با يک فعل و يک اسم و يک صفت و غيره مي‌توان به بحث درباره حوزه معنايي پرداخت. باهم‌آيي در زبان‌شناسي،[2] به دو روش باهم‌آيي درون‌زباني (همنشيني)(sytagmatic relations) و با‌هم‌آيي برون‌زباني (متداعي)[3] تقسيم مي‌شود (ر.ک: صفوي، 1379، ص197و198). بدين ترتيب، بار معنايي هر واژه گسترش مي‌يابد و مي‌تواند در ارتباط با عناصر ديگر، مفاهيم و معناي متعددي را ارائه نمايد (باقري، 1384، ص199). برخي معناشناسان از اين معنا با عنوان معناي نسبي در قبال معناي «اساسي» ياد مي‌کنند (ايزوتسو، 1361، ص12).

    يکي از روش‌هاي مطرح در تجزيه و تحليل معناي واژه در معناشناسي، نظريه حوزه معنايي (semantic field) است. اين نظريه توسط وايسگربرـ ترير انسجام يافت. نظريه مذکور بر اين اصل استوار است: واژه‌هايي که مفهومشان از وجه يا وجوهي مشترک برخوردار باشند، به يک حوزه معنايي متعلق‌اند (صفوي، 1387، ص51). تقابل، معنايي اصطلاحي است که براي معاني متضاد واژه‌ها به کار مي‌رود. براي مثال، رابطه بين ايمان و کفر رابطه تقابل معنايي است (همان، ص117-120). از ميان زبان‌شناسان متأخر، ايزوتسو، مستشرق ژاپني، براي فهم درست و دقيق معاني واژه‌ها، بر اساس نظريه فوق به بافت و سياق متن توجه کرد. او معتقد بود بدون در نظر گرفتن بافت و سياق آيات، هرگز نمي‌توان به عمق معناي آن دست يافت (ايزوتسو، 1361، ص25). به باور علامه طباطبايي نيز در تفسير قرآن کريم، ميان کلمات و جمله‌هاي آيات، مجهولاتي وجود دارد که تنها از طريق تدبر در بافت آيات و دقت در قرائن داخلي و خارجي مي‌توان به دلالت کلام دست يافت (ر.ک: طباطبايي، 1417ق، ج13، ص325).

    معارف ديني را مي‌توان به اعتقادي و عملي تقسيم کرد. معارف اعتقادي که در رأس آنها ايمان به يگانگي خداست، زيربناي معارف ديني‌اند. از سوي ديگر، يکي از مسائل مهم و مبتلابه انسان، ازدواج است که برحسب متون ديني نقشي مهم در دين‌داري و حفظ ايمان انسان دارد. پيامبر گرامي اسلامˆ در روايتي يکي از ثمرات ازدواج را احراز نيمي از دين انسان دانستند (طوسي، 1414ق، ص519). رابطه نکاح با ايمان، به روش‌هاي مختلف و با استناد به منابع گوناگون قابل‌ بررسي است.‌ هرچند دربارة ازدواج در قرآن و نيز ايمان در قرآن مقالاتي نگاشته شده است، اما درباره حوزه معنايي نکاح و ارتباط آن با مقوله «ايمان» بر اساس نظريه وايسگربر-ترير، تاکنون پژوهشي صورت نگرفته است.

    مقاله حاضر درصدد است با بررسي روابط معنايي واژه‌هاي هم‌حوزة نکاح و نيز بررسي حوزة معنايي ايمان در آيات نکاح، به پژوهش درباره رابطه معنايي نکاح و ايمان ‌بپردازد و ضمن بررسي معناي اساسي واژگان مرتبط از طريق معناشناسي بر اساس بافت زباني و نيز بررسي روابط همنشيني و جانشيني و تقابل معنايي، به اين شناخت دست يابد که چگونه مي‌توان بر مبناي آيات قرآن، خانواده قرآني تشکيل داد و به حيات طيبه دست يافت.

      1. حوزة معنايي نکاح

    پيش از اين گفتيم که يکي از روش‌هاي تجزيه و تحليل معناي واژه در معناشناسي، نظريه حوزه معنايي است. در اين نظريه، واژه‌هايي با برخورداري از وجه يا وجوه مشترک مفهومي، به يک حوزه معنايي تعلق دارند. براي نمونه، واژه‌هايي نظير ايامي، تحصن، ازواج و ذريه بر محور همنشيني با واژه نکاح، هم‌حوزه‌اند؛ طلاق و زنا نيز بر محور تقابل معنايي با نکاح، در حوزة معنايي ايمان قرار مي‌گيرند. پس از بيان معناي لغوي نکاح و برخي کاربردهاي آن در قرآن، به بررسي رابطه معنايي نکاح با برخي واژه‌هاي هم‌حوزه مي‌پردازيم.

    «نکاح» در لغت به معناي جمع شدن و ضميمه شدن دو چيز با يکديگر است. مانند «تناکُحِ الأشجار» به معناي فرورفتن درختان در يکديگر. اين واژه در معناي عقد (پيمان ازدواج) و وطي نيز به کار رفته است (فيومي، 1406ق، ص625). پيش از نزولِ قرآن نيز «نکاح» در پيمان ازدواج به کار رفته است؛ چنان‌که مسعودي درباره جواز ازدواج سپاهيان فارس با اهل يمن در زمان کسري انوشيروان هنگام تصرف صنعا مي‌نويسد:

    عَلَي أن ينکِحُوا النِسوانَ مِنهُمُ
     

     

    وَأن لاينکِحُوا في الفارسِينَا
     

     (مسعودي، 1966م، ج2، ص203)

    به گفتة برخي لغويان، نکاح در قرآن با توجه به آيه «وَأَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُم» (نور:32) به معناي عقد ازدواج است (ابن فارس، 1404‏ق، ج 5، ص476؛ ابن منظور، 1414ق، ج2، ص626). برخي ديگر به استناد آيه «فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ» (بقره:230) مي‌نويسند: «نكاح در اصل به معناي عقد ازدواج است؛ سپس در معناي مقاربت به استعاره گرفته شده است» (راغب اصفهاني، 1412ق، ص524). بعضي معتقدند: ازآيه 49 سوره احزاب «إذا نکحتم المؤمنات» برمي‌آيد، نکاح در اصل، تزويج و تعهدي است توأم با مقرراتي مشخص که ميان مرد و زن ايجاد مي‌شود؛ ازاين‌رو ازدواج، حقوق و تکاليف معيني را براي هر يک از زوجين به همراه دارد (ر.ک: مصطفوي، 1430ق، ج12، ص235).

        1. رابطه معنايي نکاح با ايمان [به خدا و آخرت]

    برخي روان‌شناسان معاصر، دو غريزه «صيانت ذات و غريزه جنسي» را از انگيزه‌هاي ازدواج و تشکيل خانواده برمي‌شمرند (سياسي، 1354، ج1، ص386). البته غريزه جنسي و ديگر انگيزه‌هاي مادي مي‌تواند باعث تشکيل خانواده شود؛ اما نمي‌‌تواند موجب تحکيم و تعالي خانواده گردد. در ادامه در معناشناسي آيات نکاح روشن مي‌شود که براي داشتن خانواده قرآني، علاوه بر انگيزه‌هاي فوق، رعايت دو اصل اخلاق و حقوق خانواده ضروري است.

    خداوند در ابتداي سوره طلاق پس از اينکه توصيه‌ها و مواعظي درباره طلاق يا ادامه پيوند زناشويي بيان مي‌کند، شرط بهره‌مندي از اين مواعظ را ايمان به خدا و آخرت و خداترسي (تقوا) مي‌شمارد: «...ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛... اين [مواعظ]، چيزى است كه مؤمنان به خدا و روز قيامت به آن اندرز داده مى‏شوند! و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند».

    در آيات سوره بقره نيز خداوند رعايت تقوا را هنگام اختلافات زناشويي همسران، لازمه ايمان به دو اصل توحيد و معاد قرار مي‌دهد و توصيه مي‌کند:

    وَإِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكى‏ لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ وهنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران خويش، ازدواج كنند! اگر در ميان آنان به طرز پسنديده‏اى تراضى برقرار گردد. اين دستورى است كه تنها افرادى از شما، كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، از آن پند مى‏گيرند. اين براى رشد شما مؤثرتر و براى شستن آلودگي‌ها مفيدتر است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد (بقره:232).

    فعل «يوعظ» از ماده وعظ است، به معناي يادآوري قلب نسبت به خوبي‌ها در آنچه که موجب رقت قلب مي‌شود (فراهيدي، 1405ق، ج2، ص228). شاخصه موعظه، نرمي و ملايمت است؛ لذا خداوند از طريق فعل مجهول و خطاب غير مستقيم به خانواده قرآني با بياني لين با کلمات «أزکَي لکم وأطهَر» عواطف او را تحريک مي‌کند و مي‌فرمايد: اين موعظه‌ها براي کساني است که به دو اصل توحيد و معاد- که از متعلقات ايمان هستند- معتقد باشند.

    موعظه زماني مؤثر است که واعظ دروني انسان، زنده باشد. بر اين اساس، ملکه عفت و حيا به وجود مي‌آيد يا رشد مي‌کند و موجب پاک‌دامني و طهارت مي‌شود (ر.ک: طباطبايي، 1417ق، ج2، ص239). تعبير معروف در عبارت «إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ» به اصل صلح و احسان از مؤلفه‌هاي اخلاقي اشاره دارد و منظور از «معروف» چيزي است كه عقل و شرع آن را نيک مي‌شمارد و آن همان ازدواجي است که جميع شرايط صحت ازدواج در آن وجود داشته باشد (رازي، 1420ق، ج6، ص469). آيه با تأکيد بر رعايت مباني اخلاقي در امر طلاق و ازدواج آغاز مي‌شود؛ سپس با تأکيد بر معارف اعتقادي و ايمان پايان مي‌يابد. باهم‌آيي و اجتماع سه واژه «طَلَّقْتُمُ» و «يَنْكِحْنَ» و «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ» در آيه، دلالت بر رابطه بلافصل حوزه معنايي «نکاح» با متعلقات ايمان دارد؛ به اين معنا که اگر کسي به اصل «توحيد» و«معاد» ايمان داشته باشد و در رابطه زناشويي خود به موعظه‌هاي قرآني توجه کند و درصدد سازش و اصلاح روابط خانواده برآيد، به مقام رضايت خداوند که از درجات ايمان است، نائل مي‌شود.

        1. رابطه معنايي نکاح با صالحين

    خداوند در اين آيه در مقام ترغيب مؤمنان به ازدواج مي‌فرمايد: «وَأَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِِ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلِيم‏؛ مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهيد؛ همچنين غلامان و كنيزان صالح را. اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز مى‏سازد. خداوند گشايش‏دهندة آگاه است‏» (نور:32). «أيامي» جمع «أيم» است و به زن بي‌شوهر و مرد بي‌همسر اطلاق مي‌شود (طبرسي، 1372، ج7، ص219). همنشيني «الصالحين» با «اِنکاح» به معناي برقراري پيوند زناشويي، بر اهميت برخورداري همسر از صلاحيت لازم براي ازدواج دلالت دارد. مراد از صالحين‌ کساني‌اند که صلاحيت براي ازدواج دارند، نه کساني که عمل صالح انجام مي‌دهند (طباطبايي، 1417ق، ج15، ص113). آيات ذيل مراد از شايستگي را تبيين مي‌کند:

    وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون؛ و با زنانِ مشرك ازدواج مكنيد، تا ايمان بياورند. قطعاً كنيزِ باايمان بهتر از زنِ مشرك است، هرچند [زيبايى‏] او شما را به شگفت آوَرَد. و به مردانِ مشرك زن مدهيد تا ايمان بياورند. قطعاً برده باايمان بهتر از مردِ آزاد مشرك است، هرچند شما را به شگفت آوَرَد. آنان [شما را] به سوى آتش فرا مى‏خوانند و خدا به فرمان خود، [شما را] به سوى بهشت و آمرزش مى‏خواند و آيات خود را براى مردم روشن مى‏گرداند؛ باشد كه متذكّر شوند (بقره:221).

    الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَالطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبات‏...؛ زنان ناپاك از آنِ مردان ناپاك‌اند، و مردان ناپاك نيز به زنان ناپاك تعلّق دارند؛ و زنان پاك از آنِ مردان پاك، و مردان پاك از آنِ زنان پاك‌اند... (نور: 26).

    ‏در اين دو آيه، ايمان و پاک‌دامني به عنوان دو شرط لازم براي همسرگزيني مطرح شده است؛ بنابراين دست‌کم دو شرط لازم نکاح، رعايت اصل ايمان و پاک‌دامني است.

        1. رابطه معنايي نکاح با تحصّن

    واژه «تحصّن» از ماده «حصن» به معناي مکان مستحکمي که نتوان در آن نفوذ کرد، اشتقاق يافته است (فراهيدي، 1410ق، ج 3، ص118). اين واژه در اصل به معناي منع است و دژ محکم را نيز از اين جهت حصن گفته‌اند که مانع از ورود اغيار است. واژه احصان در آيات 23 و24 سوره نساء در مقام بيان محرمات در باب ازدواج است.

    سومين راهي که قرآن براي مردي که استطاعت مالي براي ازدواج با زنان آزاد را ندارد، ازدواج با کنيز است. بر اساس آيه پيش رو، از مؤمنان انتظار مي‌رود در انتخاب همسر، ملاک ايمان و پاک‌دامني را در اولويت معيارهاي خود قرار دهند و اگر هم شرايط ازدواج ندارند، صبر پيشه کنند تا از خير کثير خداوند بهره‌مند شود:

    ومَن لَم يستَطِع مِنکُم طَولاً أَن ينکِحَ المُحصَناتِ المُؤمِناتِ فَمِن مَا مَلَکَت أيمانُکم مِن فَتَياتِکُم المُؤمناتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بعضکم من بعض فانکحوهن بإذن اهلهنّ وآتوهنّ أجورَهُنّ بالمعروف محصناتٍ غير مسافحاتٍ ولا متّخذاتِ أخدانٍ... ذلک لِمَن خَشِي العَنَتَ مِنکَم وأن تَصبِروا خَيرٌ لکُم؛ و آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاك‌دامن باايمان را ندارند، مى‏توانند با زنان پاك‌دامن از بردگان باايمانى كه در اختيار داريد ازدواج كنند. خدا به ايمان شما آگاه‏تر است. آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد و مهرشان را به طور شايسته به خودشان بدهيد؛ در حالي‌که پاک‌دامن باشند؛ يعني نه مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهاني بگيرند... اين (نوع ازدواج) براي کساني از شما رواست که (از رنج بي‌همسري) به زحمت (گناه) بيفتد؛ و با اين حال، خودداري از ازدواج بهتر است (نساء:25).

    اين آيه نکاح با زنان آزاد پاک‌دامن را در اولويت قرار داده است: «ومَن لَم يستَطِع مِنکُم طَولاً أَن ينکِحَ المُحصَناتِ المُؤمِناتِ...؛ و آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاك‌دامن باايمان را ندارند...». «محصنات» به معناي زنان [آزاد] پاک‌دامن است (ابن‌منظور، 1414ق، ج 13، ص120). در ادامه مي‌فرمايد، اگر اين شرايط فراهم نبود، مي‌توانيد کنيزان مؤمن خود را به نکاح درآوريد: «... فَمِن مَا مَلَکَت أيمانُکم مِن فَتَياتِکُم المُؤمناتِ...». «فتيات» به صفت «مؤمنات» مقيد شده و همنشيني «مؤمنات» با «محصنات» و «فتيات» دلالت بر اهميت نقش «ايمان» و «پاک‌دامني» در انتخاب همسر دارد. بافت کلامي آيه با تکرار وصف «مؤمنات»، داشتن ايمان را بر هر خصلت ديگري در زن ترجيح مي‌دهد و اشاره دارد به اينکه براي مسلمان جايز نيست با زن غير مؤمنه ازدواج کند. مراد از «محصنات» در عبارت «محصناتٍ غير مسافحاتٍ» نيز زنان عفيف است؛ لذا «محصنات» در آيه، در تقابل معنايي با واژه «مسافحات» قرار گرفته است و بر مفهوم «عفت» در مقابل عمل منافي عفت، يعني زنا، دلالت مي‌کند. همچنين همنشيني «مسافحات» به معناي «زناي آشکار» و «متخذات أخدان» به معناي «زناي پنهان»، بر تفاوت معنايي آن دو دلالت دارد. تعبير «محصناتٍ غير مسافحاتٍ ولا متّخذاتِ أخدانٍ» در اينجا، شايد اشاره به اين حقيقت نيز باشد که نبايد هدف در مسئله ازدواج تنها هوسراني و ارضاي غريزه جنسي باشد؛ بلکه اين امر حياتي براي هدفي عالي‌تر است که غريزه جنسي نيز در خدمت آن قرار گرفته، و آن بقاي نسل انسان و نيز حفظ او از آلودگي‌هاست.

        1. رابطه معنايي نکاح با ذريه

    «ذريه» به معناي نسل است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص328). همنشيني «ذريه» و «ازواج» رابطه نکاح را با «ذريه» به شيوه متداعي تبيين مي‌کند؛ زيرا نسل، نتيجه و حاصل نکاح است. از اهداف و دلايل ازدواج، فرزندآوري است که در قرآن از آن با لفظ «ذريه» و «قرة أعين» نام برده شده است. قرآن دراين‌باره مي‌فرمايد: «وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً؛ و كسانى كه مى‏گويند: پروردگارا از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان» (فرقان: 74).

    آيه فوق، عباد الرحمن (بندگان خاص خداوند) را توصيف مي‌کند. بافت درون‌متني آيه، از طريق همنشيني «ازواج» و«ذريات» با «عبادالرحمن» که در ضمير «نا» تجلي يافته است، به شاکله خانواده قرآني اشاره مي‌کند و از طريق باهم‌آيي دو جمله دعايي «هَبْ لَنا... قُرَّةَ أَعْيُنٍ» و «وَاجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» دو ويژگي مهم خانواده قرآني را تبيين مي‌کند و مي‌گويد: بندگان خاص خداوند وقتي تشکيل خانواده مي‌دهند، از خدا درخواست مي‌کنند همسر و فرزندانشان نور چشم و در تقوا پيشواي ديگران باشند. منظور از اين درخواست، اين است كه خدايا به ما توفيق بده تا در راه نجات و به دست آوردن رحمت، از يکديگر سبقت بگيريم؛ در نتيجه، کساني که طالب دستيابي به مقام تقوا هستند، از ما بياموزند و از ما پيروي کنند (طباطبايي، 1417ق، ج15، ص245). اين آيه به دلالت تضمني، دلالت بر مطلوبيت تکثير ذريه (فرزندآوري) دارد و البته روشن است که فرزندآوري در مؤمنان، راهي است براي تربيت فرزندان صالح که نور چشم والدين و سرآمد در تقوا و بندگي خدا باشند.

        1. تقابل معنايي «نکاح» با «زنا»

    وطي بدون عقد شرعي را «زنا» گويند (راغب، 1412ق، ص384؛ مصطفوي، 1430ق، ج4، ص374). واژه زنا بر مفهوم جماع بدون عقد شرعي يا شبهه عقد دلالت مي‌کند (طوسي، بي‌تا، ج6، ص475؛ طبرسي، 1372، ج6، ص638). و يکي از رفتارهاي جنسي نامشروع و منافي عفت است؛ چنان‌که در روايتي از امام علي† آمده است: «ما زَنَي عَفيفٌ؛ انسان عفيف زنا نمي‌‌کند» (تميمي آمدي، 1366، ص256).

    در زمان جاهليت، سنت‌هاي غلطي از ازدواج رواج داشت که قرآن به واسطه احکام نکاح، همه آنها را رد کرده و آنها را مشروع ندانسته است؛ از جمله نکاح مقت، که به واسطه آن، پسر ارشد بعد از فوت پدر، همسر او را مانند ساير اموال به ارث مي‌برده است (نساء: 22؛ طبري، 1419ق، ج3، ص404)؛ نکاح بدل: هرگاه مردي از زن مرد ديگري خوشش مي‌آمد، همسر خود را با مرد ديگر معاوضه مي‌کرد (آلوسي، 1314ق، ج2، ص5)، و نکاح جمع: ثروتمندان عرب به دليل انگيزه‌هاي مادي، کنيزان زيبا يا زنان بي‌بندوبار را جمع كرده، آنها را به فحشا وادار مي‌کردند (نساء:33)؛ نکاح خدن: گروهي در زمان جاهليت زناي علني را بد مي‌دانستند؛ اما ارتباط پنهاني را منع نمي‌‌کردند. به اين موضوع در آيه 25 سوره نساء تصريح شده است (طبري، 1419ق، ج 5، ص28).

    در آيه 2 سوره نور به عواقب «زنا» اشاره شده است: «الزانِيةُ والزّانِي فَاجلِدُوا کلَّ واحدٍ مِنهُما مِائَةَ جَلدَةٍ وَلاتَأخُذکم بِهِما رَأفَةٌ في دِينِ اللهِ إن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَاليومِ الآخرِ...؛ به هر زن زناکار و مرد زناکار صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، در کار دين خدا براي آن دو دلسوزي نکنيد...». در اين آيه به اجراي حد بر روي دو عامل فاعلي «زاني و زانيه» دستور داده شده است؛ سپس بر اجراي حد درباره زناکار مبالغه اكيد شده است: نخست با نهي رأفت به زاني؛ دوم از لحاظ اشعار کلمه «في دينِ الله» بر اينکه اجراي حد، دين خداست؛ سوم اينکه اجراي حد را لازمه ايمان به خدا قرار داده است و مي‌فرمايد: «إن کنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر» (فاضل مقداد، 1419ق، ج2، ص341).

    پيامبر گرامي اسلامˆ مي‌فرمايند: «لايزنِي الزّانِي حينَ يزنِي وَهُوَ مؤمنٌ... إذا فَعلَ شَيئاً مِن ذلکَ خَرَجَ مِنهُ روحَ الإيمانِ؛ شخص زناکار هنگامي که مرتکب اين عمل مي‌شود، مؤمن نيست و...؛ زيرا هنگام ارتکاب اين عمل، روح ايمان از او خارج مي‌شود» (فقه الرضا†، 1406ق، ص275).

    در آيه 3 سوره نور، دو شخص «زاني و زانيه» از جهت نکاح، هم‌تراز با دو شخص «مشرک و مشرکه» قرار داده شده‌اند و ازدواج با آنان براي مؤمنين حرام شمرده شده است: «الزّاني لاينکِحُ إلّا زانيهً أو مُشرکةً و الزّانيةُ لاينکِحُها إلّا زانٍ أو مُشرِکٌ و حُرِّمَ ذلک علي المُؤمِنين؛ مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى‏كند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود درنمى‏آورد و اين كار بر مؤمنان حرام شده است».

    در اين آيه، نکاح در معناي پيوند زناشويي، با واژه زنا رابطه تقابل معنايي دارد. از همين رو در انتهاي آيه، اين نوع ارتباط منافي با ايمان مؤمنين دانسته شده است. همچنين «زاني و مشرک» با يکديگر رابطه جانشيني دارند، هرچند که مترادف نيستند؛ و «مشرک و مؤمن» در تقابل معنايي يکديگرند و اينکه خداوند چنين پيوندي ميان زاني و مشرک ايجاد کرده، از آن جهت است که قباحت گناه زنا بر مؤمنين مشخص شود. همچنين خداوند در سوره إسراء آيه 32 در تعليل جرم‌انگاري زنا، بعد از اشاره به قبح ذاتي «زنا» به بيان مفسده اجتماعي آن پرداخته است: «ولاتَقرَبُوا الزِّني إنّه کانَ فاحِشةً و ساءَ سَبيلاً؛ و نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بد راهى است». در آيه نفرموده است اين کار را نکنيد؛ بلکه فرموده است نزديک آن هم نشويد (رک: زحيلي، 1422ق، ج1، ص1345؛ ر.ک: طباطبايي، 1417ق، ج13، ص87).

        1. تقابل معنايي «نکاح» با «طلاق»

    واژه «طلاق» در مقابل «نکاح» آمده است. در لغت، «اطلقتُ البعيرَ مِن عِقالِه»، يعني شتر را از پابندش باز و رها كردم (راغب اصفهاني، 1412ق، ص524؛ فراهيدي، 1409ق، ج5، ص103). عبارت «طلّقت المرأة» استعاره از طلاق دادن زن است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص524). شاعر نيز در تأييد اين معنا چنين سروده است:

    أيا جارَتِي بَينِي فإنّکِ طالِقةٌ
     

     

    کذاکَ أمورُ النّاسِ غاد ٍوطارِقَةٌ
     

     (طريحي، 1362، ج4، ص323)

    در آيه 49 سوره احزاب، «نکاح» در تقابل معنايي «طلاق» قرار دارد. خداوند خطاب به «الذين آمنوا» مي‌فرمايد: هرگاه با زنان مؤمن ازدواج کرديد، سپس آنان را طلاق داديد، به موازين اخلاقي پايبند باشيد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثم طَلَّقتُمُوهُنَّ مِن قَبلِ أن تَمَسُّوهُنَّ....فمَتّعُوهُنّ وسَرّحُوهُنّ سَراحاً جَميلاً؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با زنان باايمان ازدواج كرديد و قبل از همبستر شدن طلاق داديد..، پس آنها را [با دادن مهريه] بهره‌مند و به نيکي رها سازيد» (احزاب: 49).

    در مقابل بافت درون‌متني، بافت فرازباني يا بافت برون‌متني وجود دارد که اصطلاحاً به آن «بافت موقعيت» (ساساني، 1389، ص112) گفته مي‌شود. شرايط اجتماعي هر عصري بافت موقعيت به حساب مي‌آيد. شکل اصلي و رايج نکاح در ميان اقوام عرب عصر جاهلي، همانند اين روزگار، بر سه عنصر «خواستگاري، مهريه و عقد» تکيه داشت (آلوسي، 1415ق، ج2، ص3). اين موضوع بيانگر آن است که ازدواج داراي رسم و آيين خاصي بوده است (ر.ک. هاشمي، 1960م، ص140)؛ اما نکته حائز اهميت آن است که زن پس از ازدواج به ملکيت مرد درمي‌آمد و پس از وفات مرد، مانند ديگر اموال به وارثان مي‌رسيد (ر.ک: جواد علي، 1413ق، ص540-533). ازدواج در جاهليت از چارچوب اخلاقي و روش شرعي متداول امروزي برخوردار نبوده و مانند يک عقد مدني محض، به‌سادگي بيع انجام مي‌شده است (ر.ک: فوزي، 1983م، ص43 و54). ازاين‌رو قرآن در اين آيه درصدد وضع چارچوب اخلاقي براي ازدواج و طلاق برآمده است.

      1. حوزه معنايي «ايمان» در آيات نکاح

    پيش از ورود به بحث حوزه معنايي ايمان در آيات نکاح تذکر اين نکته لازم است که در اينجا مراد از آيات نکاح، اعم از آياتي است که در آنها درباره احکام و دستورات نکاح سخن گفته شده يا درباره طلاق‌ـ که واژه‌اي مقابل نکاح است ـ در آنها حکم يا توصيه‌اي بيان شده است.

    «ايمان» از ريشه «أمن» و در لغت به معناي تصديق است (فراهيدي، 1409ق، ج8، ص389؛ ابن منظور، 1414ق، ج13، ص21). اين واژه در آيه 17 سوره يوسف در معناي اساسي «تصديق» به کار رفته است: «وَمَا أنتَ بِمُؤمنٍ لَنا وَلَو کُنّا صادِقينَ؛ ولي تو ما را هرچند راستگو باشيم، تصديق (باور) نمي‌‌کني». به باور برخي لغويان، «ايمان» در قرآن چيزي جز هدايت شدن به راه راست يا هدايت پذيرفتن نيست (راغب اصفهاني، 1412ق، ص835).

    ايمان از مهم‌ترين واژه‌هاي توصيفي ـ ارزشي نظام اخلاقي قرآن است. اين واژه در برخي آيات در معناي نسبي باور به خداوند و معارفي که از جانب او توسط انبياي الهي تبيين گرديده، کاربرد يافته است (بقره: 286).

    درباره حقيقت ايمان و مؤلفه‌هاي تشکيل‌دهنده آن، دانشمندان به‌ويژه در علم کلام سخن بسيار گفته‌اند. به نظر علامه طباطبايي، ايمان مجرد علم نيست؛ بلکه علم مقدمه ايمان است و ايمان، عقد قلبي همراه با التزام عملي به مقتضاي ايمان است؛ به‌گونه‌اي که آثار عملي‌اش بر آن مترتب شود (طباطبايي، 1417ق، ج18، ص259). طبق نظر بسياري از دانشمندان مسلمان، ايمان علاوه بر مؤلفه‌هاي شناختي، از مؤلفه‌هاي گرايشي و رفتاري برخوردار است. ايمان بر پايه مؤلفه‌هاي شناختي‌اش در قرآن با شناخت‌هايي مانند «تفکر و تعقل» همنشين شده و با بعد گرايشي‌اش در باهم‌آيي همنشيني واژه «قلب» قرار گرفته و به آن نسبت داده شده است. بُعد کنشي يا رفتاري «ايمان» نيز با عبارت «عمل صالح» همراه شده است (ر.ک: ساقي، 1391، ص182).

     بر اساس آيات حوزه معنايي نکاح، متعلقات ايمان - يعني آنچه که بايد به آن ايمان داشته باشيم- عبارت‌اند از: «الله»، که مهم‌ترين متعلق ايمان است و بدون اعتقاد به آن، ايمان محقق نخواهد شد (بقره: 228)؛ «معاد» (بقره: 228و232) و «کتاب آسماني» (بقره:231).

    در بررسي حوزة معنايي نکاح در قرآن، روشن شد که نکاح در قرآن با مفهوم ايمان ارتباط معنايي نزديکي دارد و از جهاتي در يک حوزه معنايي قرار مي‌گيرد. ايمان به خدا و آخرت شرط بهره‌مندي از مواعظ قرآن درباره نکاح و طلاق و تشکيل خانوده‌اي قرآني است. به لحاظ اهميت واژة کانوني «ايمان» و نقش آن در تشکيل خانواده قرآني، به بررسي حوزه معنايي ايمان در آيات نکاح خواهيم پرداخت.

    بررسي آيات نکاح نشان مي‌دهد که مقوله نکاح با برخي مفاهيم هم‌حوزه ايمان، مانند تقوا، طيب، عفاف و سکينه، ارتباط معنايي تنگانگي دارند. در اينجا به بررسي چگونگي ارتباط نکاح با اين مفاهيم مي‌پردازيم.

        1. رابطه معنايي «نکاح» و «تقوا»

    «تقوا» از ماده «وقي» و مصدر آن «وقايه» به معناي نگهداري از چيزي ا‌ست که اذيت و آزار مي‌رساند (ابن منظور، 1414ق، ج15، ص401). «تقوا» در قرآن به معناي پروا داشتن از خداوند است.

    تقوا در اصطلاح دانشمندان اخلاق، حالتي دروني و نفساني در انسان است که او را از ارتکاب گناه بازمي‌دارد و عاملي بازدارنده در برابر انحرافات و نافرماني‌هاي خداوند است (مصباح يزدي، 1377، ج1، ص75). تقوا داراي مراتب متعددي است که يکي از مراتب آن، امتثال اوامر خداوند و اجتناب از چيزهايي است که خداوند از ارتکاب آن نهي فرموده است (طباطبايي، 1417ق، ج3، ص367).

    اعتقاد و ايمان به خدا مقدمه تقواي الهي است. در برخي بافت‌هاي کلامي قرآن، «تقوا» جانشين «ايمان» شده است و بر محور جانشيني در حوزه معنايي ايمان قرار مي‌گيرد. تبديل ايمان به تقواـ که واجد ابعاد رفتاري و عملي است ـ در آيه 212 سوره بقره نشان مي‌دهد که ايمان بايد با عمل توأم باشد و ايمان بدون عمل سودي ندارد (همان، ج2، ص111).

    در آيات قرآن، ايمان يکي از مؤلفه‌هاي معنايي متقين بيان شده است؛ چنان‌که در آيات 1 تا 3 سوره بقره مي‌خوانيم: «ذلکَ الکتابُ لاريبَ فيه هُدَي لِلمُتَّقين الذينَ يؤمِنونَ بِالغَيبِ وَيقيمُونَ الصَّلاةَ ومِمّا رَزَقناهُم ينفِقُونَ». همچنين در آيات 7 و 8 سوره شمس بيان شده است: «وَنَفسٍ وَما سَوّاها فَألهَمَها فُجُورَها وَتَقواها؛ سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد؛ سپس پليدکاري وپر هيزگاري‌اش را به آن الهام کرد». از اين آيات استفاده مي‌شود که علاوه بر تقواي ديني (اکتسابي)، نوعي تقواي فطري در عموم افراد وجود دارد که کسي از آن مستثنا نيست. در اين نوع تقوا، انسان با تشخيص عقل از کارهاي بد مي‌پرهيزد و کارهاي خوب را انجام مي‌دهد و اين نوع تقواست که منشأ ايمان است؛ ولي تقواي ديني (اکتسابي) به‌عنوان يک ارزش اخلاقي عام، متوقف بر ايمان به مبدأ و معاد است (ر.ک: مصباح يزدي، 1377، ج1، ص84).

    در آيات مربوط به طلاق، از واژه‌هاي حوزه معنايي نکاح، تقوا و مشتقات آن در آيات 223، 231، 233، 237 و 241 از سوره بقره آمده است؛ براي نمونه، آيه پيش رو در بيان احکام طلاق، پرداخت کامل مهريه را به زني که هنوز با او آميزش نشده است، از نشانه‌هاي تقوا برمي‌شمرد:

    وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إلا أن يعفُونَ... وأَن تَعفُوا أقربُ للتّقوَي...؛ و اگر آنان را پيش از آنكه با آنها تماس بگيريد طلاق دهيد، در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كرده‏ايد، بايد نصف آنچه را تعيين كرده‌ايد، به آنها بدهيد؛ مگر اينکه آنها گذشت کنند... و گذشت کردن شما (بخشيدن تمام مهريه به آنها) به تقوا نزديک‌تر است... (بقره:237).

    خداوند در آيه 232 سوره بقره نيز در احکام طلاق به رعايت تقواي الهي تأکيد فرموده است:

    وَإذا طَلَّقتُم النساءَ فَبَلَغنَ أجلَهُنَّ فَأَمسِکوهُنَّ بِمعروفٍ أو سَرِّحُوهُنَّ بِمَعروفٍ... وَاذکُرُوا نِعمتَ اللهِ عليکُم وَما أَنزَلَ عليکُم مِنَ الکتابِ وَالحِکمَةِ يعظکم به وَاتَّقُوا اللهَ؛ و هنگامي که زنان را طلاق داديد و به پايان عده خود رسيديد، يا به طور شايسته آنها را نگاه داريد يا به طرز پسنديده‌اي آنها را رها سازيد... نعمت خدا و کتاب آسماني و دانشي را که بر شما نازل کرده است، به ياد آوريد و از خدا پروا داشته باشيد.

        1. رابطه معنايي«نکاح» با «طيب» و«خبيث»

    واژه «طيب» ضد «خبيث»، وصفي است که بر هر آنچه حواس و نفس انسان از آن لذت مي‌برد، اطلاق مي‌شود (ابن فارس، 1404ق، ج3، ص435). انسان طيّب كسى است كه از پليدى فسق و فجور و اعمال زشت به‌دور باشد و به زيور عمل و ايمان و اعمال نيك آراسته باشد (راغب اصفهاني، 1412ق، ص528).

    در برخي از بافت‌هاي زباني، وصف «طيب» به شيوه متداعي بر مؤمنان، و در مقابل آن وصف «خبيث» بر کفار و منافقان اطلاق شده است: «ما کان اللهُ لِيذَرَ المُؤمِنينَ عَلي ما أنتُم عليه حتَي يميزَ الخَبيثَ مِن الطَيبِ...؛ خدا بر آن نيست که مؤمنان را به اين حالي که شما بر آن هستيد واگذارد، تا آنکه پليد را از پاک جدا کند» (آل‌عمران:179).

    واژه «طيب» در بافت زباني سوره نور در آية مربوط به هم‌شأني همسران در نکاح، در تقابل معنايي با واژه «خبيث» استعمال گرديده است: «الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَالطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ زنان ناپاك از آن مردان ناپاك‌اند و مردان ناپاك نيز به زنان ناپاك تعلّق دارند؛ و زنان پاك از آن مردان پاك، و مردان پاك از آن زنان پاك‌اند. اينان از نسبت‌هاى ناروايى كه به آنان مى‏دهند، مبرّا هستند؛ و براى آنان آمرزش و روزى پرارزشى است» (نور: 26).

    با توجه به بافت سوره نور، مؤمنين و مؤمنات بااحصان (پاک‌دامن)، طيبين و طيبات‌اند و هر يک مختص به ديگري است و به حکم ايمان و احصانشان، شرعاً از نسبت‌هاي ناروايي که شاهدي بر آن اقامه نشود، مبرا هستند. و مراد از «خبيث» در خبيثين و خبيثات که غير از مؤمنان هستند، حالتي است که به خاطر کفرشان در آنها پديدار شده است و اگر زنان خبيث به مردان خبيث و مردان خبيث به زنان خبيث اختصاص يافته‌اند، به جهت هم‌جنسي و هم‌سنخي آنها بوده است و در نتيجه، اين گونه افراد از تلبس به فحشا مبرا نيستند (طباطبايي، 1417ق، ج15، ص95و96).

    خداوند در اين آيه با همنشيني خبيثات با خبيثون و طيبات با طيبون و تکرار و جابه‌جايي دو جمله اسميه، خالي از هر گونه قيد و وصفي، به هم‌شأني عقيدتي، فرهنگي و اخلاقي همسران عنايت ويژه نموده و ذکري از هم‌شأني اقتصادي به ميان نياورده است. او مردان و زنان خبيث را در تقابل معنايي مردان و زنان طيب قرار داده است. به همسران پاک‌دامن وعده رزق ومغفرت الهي را داده؛ اما در مقابل، همسران خبيث را به حال خود رها کرده است و ديگر ذکري از آنها به ميان نمي‌‌آورد. امام صادق† در تبيين کلام خداوند مي‌فرمايد: کفو (در همسري) کسي است که پاک‌دامن باشد و کمي مال داشته باشد (کليني، 1407ق، ج10، ص632؛ شيخ صدوق، 1413ق، ج3، ص394).

        1. رابطه معنايي «نکاح» با «عفاف»

    غريزه جنسي از قوي‌ترين غرايز انسان است که مي‌تواند انسان را به انحرافات اخلاقي سوق دهد. ازدواج بهترين راه براي پاسخ‌گويي به اين نياز است که موجب آرامش و تسکين يافتن اضطرابات جسمي و روحي مي‌شود. «عفاف» به فتح عين، از ماده «عفّ» به معناي خودداري و امتناع از چيزي، اشتقاق يافته است (فيومي، بي‌تا، ص418). دو واژه «استعفاف» و «تعفف» با يکديگر قريب‌المعنا هستند: «استعفاف» بر طلب عفت و عفاف دلالت دارد (فراهيدي، 1410ق، ج1، ص253) و «تعفف» به معناي خودداري و امتناع است (زمخشري، 1407ق، ج1، ص318). برخي از لغويون در تعريف عفت آورده‌اند: عفت حالتي است که براي نفس حاصل مي‌شود و مانع از غلبه شهوت مي‌گردد و اصل آن اکتفا به بهره‌مندي اندک از چيزي است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص573). شهيد مطهري عفاف را اين‌گونه تعريف مي‌کند: عفاف و پاک‌دامني يک حالت نفساني است؛ يعني رام بودن قوّه شهواني تحت حکومت عقل و ايمان؛ تحت تأثير قوه شهواني نبودن (مطهري، 1373، ص152).

    واژه «استعفاف» در سوره نور بر عفت جنسي دلالت دارد و بيان کننده حالتي است در نفس که از غلبه شهوت جنسي جلوگيري مي‌کند (راغب اصفهاني، 1412ق، ص573)؛ «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ...؛ و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى‏يابند، بايد پاك‌دامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز گرداند...» (نور:33). «استعفاف» در آيه به معناي کوشش در عفت و پاک‌دامني در صورت عدم توانايي مالي بر نکاح مي‌باشد (قرباني لاهيجي، 1384، ج9، ص37و38). در آيه واژه «استعفاف» در محور همنشيني با عبارت «لايَجِدُونَ نِكاحاً» قرار گرفته و به کساني که توانايي پرداخت مهريه و نفقه را ندارند، دستور داده شده است که از زنا پرهيز کنند تا خداوند آنها را از فضل خود بي‌نياز کند (طبرسي، 1372، ج7، ص220). اين آيه شايد اشاره به اين باشد که اگر پيش از وسعت مالي، عفت خود را نگه داريد و در زنا واقع نگرديد، همين خودداري و عفت سبب مي‌گردد خداوند به شما تفضل نموده و بي‌نيازتان گرداند. از اين آيه استفاده مي‌شود که يکي از حکمت‌هاي ازدواج به وجود آمدن عفت و پاک‌دامني در زن و شوهر است؛ بنابراين اگر نتوانستند عفت را از راه ازدواج بدست بياورند، بايد بکوشند تا در اثر صبر و استقامت عفت بيافرينند (ر.ک: قبله‌اي خويي، 1384، ص44).

        1. رابطه معنايي «نکاح» با «سکينه»

    کلمه سکينه از واژه‌هاي هم‌حوزه ايمان از ماده «سکون» مصدري است که بسياري از لغت‌شناسان آن را به معناي آرامش و وقار دانسته‌اند (ر.ک: ابن منظور، 1414ق، ماده أمن). ثبات، استقرار و آرامش در مقابل حرکت و تزلزل است و همه انواع استقرار، اعم از مادي و روحي، و ظاهري و باطني را شامل مي‌شود (مصطفوي، 1360، ج5، ص165). علامه طباطبايي از سکينه به «روح الهي» تعبير مي‌کند (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص291). در قرآن در سوره مبارکه فتح مي‌خوانيم: «هو الّذي أَنزَلَ السَّکينَةَ في قلوبِ المُؤمنينَ لِيزدادُوا إيماناً مَع إيمانِهِم؛ او کسي است که آرامش را در دل‌هاي مؤمنان نازل کرد تا ايماني به ايمانشان بيفزايد» (فتح:4). اين آيه شريفه دلالت مي‌کند بر اينکه آرامش و هدايت، از خواص و آثار ايمان است.

    خداوند ازدواج را موجب سکينه وآرامش و از نشانه‌هاي الهي قرار داده است: «وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها و جَعلَ بينکُم مَوَدَّةً و رَحمَةً إنَّ في ذلکَ لَآياتٍ لِقومٍ يتَفکَّرُونَ؛ و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد؛ و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند» (روم:21).

    پيوند زناشويي و تشکيل خانواده‌اي که در آن مودت و محبت حاکم است، مي‌تواند وسيله‌اي باشد براي اينکه زوجين از آن استفاده کرده و به مدارج بالاي ايمان دست يابند. وقتي «سکن» با «إلي» متعدي شود، به معناي اعتماد و اطمينان است (مصطفوي، 1430ق، ج5، ص189). تعبير «لِتسکنوا اليها» اشاره به آرامش عصبي و رواني دارد که رهاورد تشکيل خانواده است. خداوند مي‌فرمايد: «لتسکنوا إليها» و نمي‌‌فرمايد «لِتَسکُنوا عندها»؛ زيرا «عند» ظرف مکان است و براي اجسام آورده مي‌شود و سکون جسمي را مي‌رساند، اما «سکن اليها» شامل سکون جسمي و روحي هر دو مي‌شود (رازي، 1420ق، ج25، ص110).

    نکته حائز اهميت درون‌متني، تکرار واژه «آيات» است که در آغاز و پايان آيه مشاهده مي‌شود و براي انسان‌هاي متفکر، پيام‌آور اين موضوع است که سکينه، مودت و محبت، نعمتي معنوي ميان همسران است. عاطفه و محبت ميان زن و شوهر از نشانه‌هاي الهي شمرده شده است؛ چراکه خداوند ميان زوج به گونه‌اي محبت قرار داده است که با وجود رابطه سببي بين آن دو، چنان به همديگر محبت مي‌ورزند که هرکدام ديگري را بيش از هر چيز دوست دارد (طبرسي، 1372، ج8، ص47). پيامبر اسلامˆ مجالست مرد با همسر خود را عبادت دانسته و فرموده است: مجالست مرد با همسر نزد خداي متعال محبوب‌تر از اعتکاف در مسجد من است (ورام، 1410ق، ج2، ص122).

        1. تقابل معنايي«ايمان» با «شرک»

    واژه شرک به معناي مصاحبت دو نفر يا بيشتر در عمل يا امر ديگري است؛ به طوري که براي هر يک از آنها نصيب و سهمي مي‌باشد (فراهيدي، 1410ق، ج4، ص293)؛ چنان‌که کاربرد اين معنا در بافت زباني قرآن آمده است: «وَاجعَل لِي وَزيراً مِن أَهلِي... وَأَشرِکهُ فِي أَمرِي؛ و براي من دستياري از اهلم قرار بده... و او را شريک کارم قرار بده» (طه:29-32). «مشرک» اسم فاعل از مصدر «اشراک» است، به معناي شريک گرفتن براي خداي سبحان (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص202) و در تقابل معنايي با «ايمان» قرار دارد. چنان‌که در متن آيه آمده است: «وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ...» (بقره: 222)؛ از نظر قرآن ايمان و اعتقاد به خداوند، از مهم‌ترين ملاک‌هاي انتخاب همسر است و قرآن از ازدواج مؤمن با مشرک نهي کرده است:

    وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِه؛ و با زنان مشرك و بت‏پرست، تا ايمان نياورده‏اند، ازدواج نكنيد. كنيز باايمان از زن آزاد بت‏پرست بهتر است، هرچند شما را به شگفتى آورد؛ و زنان خود را به ازدواج مردان بت‏پرست، تا ايمان نياورده‏اند، درنياوريد. يك غلام باايمان از يك مرد آزاد بت‏پرست بهتر است، هرچند شما را به شگفتى آورد. آنها [مشرکان] به سوى آتش دعوت مى‏كنند و خدا به اذن خود به بهشت و آمرزش دعوت مى‏نمايد (بقره:221).

    خداوند هر يک از دو طائفه «مؤمنين و مشرکين» را در مقابل هم قرار داده است و با اين وصف، حکمت نهي از ازدواج با مشرکان را چنين بيان مي‌کند: «أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»؛ يعني مسير مشرک، مسير انحرافي است که به جهنم، ظلمت و تباهي ختم مي‌شود. در مقابل، مسير افراد مؤمن بهشت، رحمت، مودت و غفران است. بدين ترتيب، فرهنگ‌سازي اخلاق قرآني بر مبناي خدامحوري است که او را به سوي سعادت وآرامش پيش مي‌برد. در اينجا دعوت و مسير خداوند همان دعوت و مسير افراد مؤمن است به جهت اينکه تمام شئون زندگي مؤمنان در مسير خداوند متعال است (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص205). واژگان «عبد و أمة در نقش زوج و زوجه»، «مؤمن و مشرک» و «نار و جنة» سه گروه کلمات زوجي‌اند که با يکديگر رابطه تقابل معنايي دارند. گروه اول بر تفاوت طبقه اجتماعي، گروه دوم بر تفاوت درجه ايماني، و گروه سوم بر تفاوت سرنوشت انسان‌ها دلالت مي‌کند و بدين ترتيب، بافت آيه بر اهميت ملاک ايمان در همسرگزيني يادآور مي‌شود.

    سياق آيه به فهم معناي مراد کمک مي‌کند؛ چه خداوند با تکرار فعل نهي «لاتنکحوا» و با خطابي عام، مردان و زنان مسلمان را از ازدواج با مشرکيني که داراي جاذبه‌هاي ظاهري و مادي، اعم از زيبايي، ثروت و... هستند، منع کرده است. در حقيقت، آيه از طريق فرايندشناسي، فرايند ازدواج را از آغاز تا انجام با يک خط صعودي و نزولي با ملاک ايمان و عدم ايمان ارزيابي کرده است. لام در«لَأَمَةٌ» لام ابتدا شبيه به لام قسم براي افاده تأکيد و مبالغه در دوري و انزجار از مشرک است (ر.ک: رازي، 1420ق، ج6، ص413؛ آلوسي، 1415ق، ج1، ص513) و عبارت «لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ» در آيه مورد نظر، به جمال، مال و ساير مسائلي که انسان به آن رغبت مي‌‌‌کند، اشاره دارد. در تفاسير آمده است: ايمان متعلق به دين است و مال، جمال و نسب، متعلق به دنياست. کفويت زن و شوهر در مسائل ديني، سبب تکامل محبت و تکامل منافع دنيا، اعم از صحت، حفظ اموال و اولاد و... مي‌گردد؛ ولي از اختلافات مذهبي چنين نتيجه‌اي حاصل نمي‌‌شود (ر.ک: رازي، 1420ق، ج6، ص413؛ رک: زمخشري، 1407ق، ج1، ص264).

    حديث امام صادق† به عنوان بافت برون‌متني، دلالت صريحي بر اهميت ملاک ايمان در همسرگزيني و تأثير مستقيم آن بر سعادت دنيوي واخروي زوجين دارد. ايشان مي‌فرمايند: «زماني که مردي با زني به خاطر زيبايي يا ثروت ازدواج کند، به همان‌ها واگذارده مي‌شود؛ و زماني که براي دينداري زني با او ازدواج کند، خداوند زيبايي و ثروت را روزي او کند (حرعاملي، 1409ق، ج20، ص51). همچنين مي‌فرمايد: «با خانواده‌هاي صالح و شايسته ازدواج کنيد؛ زيرا رگ و ريشه، بسيار بسيار اثرگذار است» (فيض کاشاني، 1414ق، ج3، ص707).

      1. نتيجه‌گيري

    1. ازدواج در اسلام به‌مراتب بالاتر و مقدس‌تر از مقوله‌اي صرفاً براي پاسخ‌گويي به غريزه جنسي است، رابطه همنشيني «ازواج» از کلمات هم‌حوزه نکاح با «سکينه» از واژگان هم‌حوزه «ايمان»، بيانگر روح حاکم بر خانواده قرآني است. خداوند بر چنين خانواده‌اي مودت و محبت را نازل مي‌کند.

    2. بافت درون‌متني آيه مربوط به «ذريه» از طريق همنشيني «ازواج» و «ذريات» در توصيف عبادالرحمن، به دو ويژگي مهم خانواده قرآني اشاره مي‌کند: اول نورچشم بودن همسر و فرزند، و دوم پيشوايي در تقوا.

    3. بر اساس بافت درون‌متني آيات نکاح و رابطه متداعي «طيب و خبيث» با نکاح، و تقابل معنايي «خبيثات و خبيثون» با «طيبات و طيبون» به دست آمد که هم‌شأني عقيدتي‌ فرهنگي اخلاقي همسران اهميتي ويژه دارد.

    4. ايمان با شرک رابطه تقابل معنايي دارد و در آيات نکاح واژگان «عبد و أمه در نقش زوج و زوجه» و «مؤمن و مشرک» و «نار و جنّة» سه گروه کلمات زوجي‌اند که با يکديگر تقابل معنايي دارد. اين تقابل معنايي بر تفاوت طبقه اجتماعي، درجه ايماني و تفاوت سرنوشت همسران در هر گروه اشاره دارد. بدين ترتيب، خداوند بر اهميت ملاک ايمان در همسرگزيني تأکيد مي‌ورزد.

    5. در بررسي انجام‌شده، مشخص شد که تقوا و مشتقات آن در آيات مربوط به نکاح و طلاق، بيشترين بسامد را دارد. اين امر بر اصل تقوا به عنوان يک ارزش اخلاقي عام دلالت دارد که متوقف بر ايمان به مبدأ و معاد است.

    6. بنا بر رابطه واژگان حوزه معنايي «ايمان» با حوزه معنايي «نکاح» مي‌توان چنين نتيجه گرفت که نکاح و طلاق بايد بر اساس تقواي الهي و ضوابط ديني و به عنوان عملي تکامل‌بخش و تقرب‌آفرين به خداوند انجام گيرد.

     

      1.  
    References: 
    • آلوسي، محمود، 1314ق، بلوغ الأرب في معرفة احوال العرب، تحقيق محمد بهجة اثري، بيروت، دار الکتب العربيه.
    • آرلاتو، آنتوني، 1373، درآمدي بر زبان‌شناسي تاريخي، ترجمه يحيي مدرسي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
    • ـــــ ، 1415ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق على عبدالبارى عطيه، ‏بيروت، دار الكتب العلميه.
    • ابن فارس، احمد، 1404ق، ‏معجم مقاييس اللغه‏، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قم، مكتب الاعلام الاسلامي‏.
    • ابن منظور، محمد بن مكرم‏، 1414ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
    • انيس، ابراهيم، 1984م، المعجم الوسيط، ترجمه محمد بندرريگي، تهران، اسلامي.
    • ايزوتسو، توشي هيکو، 1361، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، تهران، شرکت سهامي خاص.
    • ـــــ ، 1378، ساختمان مفاهيم اخلاقي- ديني در قرآن، ترجمه فريدون بدره‌اي، تهران، فرزان.
    • باقري، مهري، 1384، مقدمات زبان‌شناسي، تهران، قطره.
    • پاکتچي، احمد، «درآمدي بر استفاده از روش‌هاي معناشناسي در مطالعات قرآني»، پژوهش ديني، ش 18.
    • تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، 1366، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • جواد علي، 1413ق، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، بي‌جا، بي‌نا.
    • حر عاملي، محمد بن حسن، 1409ق، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل‌البيت.
    • رازى، محمد بن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب‏، بيروت، دار احياء التراث العربى‏.
    • راغب اصفهانى، حسين بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن‏، تحقيق صفوان عدنان داودى، بيروت، ‏دار العلم الدار الشامية‏.
    • زحيلى، وهبة بن مصطفى، 1422ق، تفسير الوسيط (زحيلى)، دمشق، دار الفكر.
    • زمخشرى، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دار الكتاب العربي‏.
    • ساساني، فرهاد، 1389، «تأثير بافت برون‌متني بر معناي بافت»، زبان‌پژوهي.
    • ساقي، سمانه، 1391، بررسي پيوستگي معنايي آيات سوره‌هاي قرآن کريم با رويکرد معناشناسي با مطالعه موردي سوره نور، تهران، دانشگاه مذاهب اسلامي.
    • سياسي، علي‌اکبر، 1354، نظريه‌هاي مربوط به شخصيت، تهران، دانشگاه تهران.
    • سيد قطب، 1362، تفسير في ظلال القرآن، ترجمه مصطفي خرم‌دل، تهران، احسان.
    • شعيري، حميدرضا، 1385، تجزيه و تحليل – معناشناختي گفتمان، تهران، سمت.
    • ـــــ ، 1381، مباني معناشناسي نوين، تهران، سمت.
    • شيخ صدوق، 1413ق، من لا يحضره الفقيه، مصحح علي‌اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • صفوي، کوروش، 1386، آشنايي با معنا‌شناسي، تهران، پژواک.
    • ـــــ ، 1379، درآمدي بر معناشناسي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • ـــــ ، 1382، فرهنگ توصيفي معناشناسي، تهران، همشهري.
    • طباطبايى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن‏، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى.
    • طبرسى، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان، تهران، ناصرخسرو.
    • طبرى، محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن‏، بيروت، دار المعرفه‏.
    • طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، تهران، مرتضوي.
    • طوسى، محمد بن حسن، بي‌تا‏، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى‏.
    • ـــــ ، 1414ق، الأمالي، قم دار الثقافه.
    • فاضل مقداد، جمال‌الدين، 1419ق، کنز العرفان في فقه القرآن، تحقيق سيدمحمد قاضي، بي‌جا، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي.
    • فراهيدى، خليل بن احمد، 1409ق، كتاب العين‏، قم، هجرت‏.
    • فقه الرضا، 1406ق، مشهد، کنگره جهاني امام رضا.
    • فوزي، ابراهيم، 1983م، احکام الأسره في الجاهلية و الاسلام، بيروت، دار الکلمة للنشر.
    • فيض کاشاني، 1414ق، الوافي، اصفهان، کتابخانه اميرالمؤمنين.
    • فيض‌الاسلام، سيدعليقلي، 1351، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، فيض.
    • فيومى، احمد بن محمد، 1406ق، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى،‏ قم، مؤسسة دار الهجرة.
    • قبله‌اي خويي، خليل، 1384، آيات الأحکام، تهران، سمت.
    • قرباني لاهيجي، زين‌العابدين، 1384، تفسير جامع آيات الاحکام، تهران، سايه.
    • قرشى، على‌اكبر، 1370، قاموس قرآن‏، تهران‏، دار الكتب الاسلاميه.
    • کليني، محمد بن يعقوب، 1413ق، کافي، مصحح علي‌اکبر غفاري و محمد آخوند، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • گيررتس، ديرک، 1393، نظريه‌هاي معناشناسي واژگاني، ترجمه کوروش صفوي، تهران، علمي.
    • مختار عمر، احمد، 1386، معناشناسي، ترجمه سيدحسين سيدي، مشهد، دانشگاه فردوسي مشهد.
    • مسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين، 1966م، مروج الذهب و معادن الجوهر، به کوشش شارل پلا، بيروت.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1377، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش محمدحسين اسکندري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1370، آموزش دين، چ هفتم، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • مصطفوى، حسن، 1430ق، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم‏، بيروت‏، دار الكتب العلمية.
    • مطهري، مرتضي، 1373، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا.
    • ـــــ ، 1374، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا.
    • ورام بن ابي فارس، 1410ق، مجموعه ورام، قم، مکتبة فقيه.
    • هاشمي، علي، 1960م، المرأة في الشعر الجاهلي، بغداد، مطبعة المعارف.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عربی، نسیم.(1398) رابطه معنایی نکاح با ایمان در قرآن و نقش آن در تشکیل خانواده‌ی قرآنی (بر اساس نظریه وایسگربر-تریر). ، 12(1)، 57-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نسیم عربی."رابطه معنایی نکاح با ایمان در قرآن و نقش آن در تشکیل خانواده‌ی قرآنی (بر اساس نظریه وایسگربر-تریر)". ، 12، 1، 1398، 57-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عربی، نسیم.(1398) 'رابطه معنایی نکاح با ایمان در قرآن و نقش آن در تشکیل خانواده‌ی قرآنی (بر اساس نظریه وایسگربر-تریر)'، ، 12(1), pp. 57-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عربی، نسیم. رابطه معنایی نکاح با ایمان در قرآن و نقش آن در تشکیل خانواده‌ی قرآنی (بر اساس نظریه وایسگربر-تریر). ، 12, 1398؛ 12(1): 57-74