، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 25، پاییز و زمستان 1399، صفحات 5-26

    بازخوانی برداشت وجوب همگانی امر به معروف از آیه‌ی 104 سوره‌ی آل‌عمران (بر پایه‌ی تحلیل انسجام متن)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ عباس رحیملو / کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / abbasrahimloo@gmail.com
    سیدمحمود طیب حسینی / دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / tayyebhoseini@rihu.ac.ir
    چکیده: 
    ازآنجاکه متنیتِ یک متن، وابسته به انسجام معنایی و وجود رابطه‌ی منطقی میان جمله های آن است، پژوهش پیش رو در پی انسجام سنجی آیه‌ی 104 سوره‌ی آل عمران با آیات در سیاق آن برآمده است. این آیه یکی از آیات اجتماعی چالش برانگیز قرآن است که مفسران و فقیهان در برداشت از آن، دیدگاه های گوناگونی ارائه داده اند؛ روی هم رفته می توان آرای ایشان در تبیین دلالت این آیه‌ی شریفه را در سه دسته‌ی کلی جای داد: 1. وجوب انحصاری امر به معروف و نهی از منکر بر گروهی معین؛  2. وجوب انحصاری بر گروهی نامعین؛ 3. وجوب همگانی بر افراد جامعه. این جستار نشان می دهد که برداشت اول و دوم (دیدگاه مشهور)، افزون بر برخی کاستی‎ها، در تبیین انسجام معنایی این آیه نیز دچار سستی است؛ از سویی بر برداشت سوم (دیدگاه غیرمشهور) هم انتقاد هایی وارد است؛ ولی این نوشتار به شیوه‌ی توصیفی ـ تحلیلی با فرایندشناسی ساختار زبانی «تجرید» و واکاوی مفهوم «امت»، نشان می دهد که می توان به چالش های آن پاسخ‎های متقنی داد و تفسیری منسجم از متن نمایان کرد. در مجموع به دست می آید که بر پایه‌ی اینکه مصداق کلان معروف، «حفظ اتحاد جامعه‌ی اسلامی» و مهم ترین مصداق منکر، «تضعیف نظام اسلامی است»، این آیه ـ که خطاب به اهل ایمان در برابر فتنه گر ی های تفرقه افکنان است ـ  هماهنگی کاملی با دستور «اعتصام همگانی به ریسمان الهی» (آل عمران:103) دارد. این آیه با مبالغه تجریدیه، از همه‌ی مؤمنان می خواهد که با نهایت اتحاد، از وحدت جامعه اسلامی خویش در برابر اختلاف افکنی های دشمنان پاسداری کنند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Review of the Interpretation of the General Obligation of Enjoining the Good Based on Verse 104 of Surah Al-Imran (Based on the analysis of text coherence)
    Abstract: 
    Since the textuality of a text depends on the semantic coherence and the existence of a logical relationship among its sentences, this study investigates the coherence of verse 104 of Surah Al-Imran compared to other similar verses. This verse is one of the controversial social verses of the Qur’an, and commentators and jurists have offered different views on its interpretation. Their views on the meaning of this verse can be divided into three general categories: 1. Exclusive obligation of enjoining the good and forbidding the evil on a certain group;2. Exclusive obligation to an indefinite group;3. General obligation to the members of society. This research shows that the first and the second interpretations (the popular view) have some shortcomings and cannot explain the semantic coherence of this verse; On the other hand, there are criticisms leveled at the second interpretation (the unpopular view). Using the descriptive –analytical method, this study uses the process of the linguistic structure of "detachment”, analyzes the concept of "ummah", shows that there are convincing answers to its challenges and presents a coherent interpretation of the text. It can be concluded that since "maintaining the unity of the Islamic society" is the main example of doing good and "weakening the Islamic system " is the most important example of doing evil, this verse, which addresses the believers against the seditions of divisive thinkers, is in complete harmony with the order of " hold fast to the Bond of Allah" (Al-Imran: 103). Using the exaggeration of detachment, this verse calls on all believers to protect the unity of their Islamic society against the seditions of the enemies with the utmost unity.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه 
    «متن»، عبارت است از يک يا چند جمله که پيام معيني داشته باشد. واضح است جملاتي که بدون ارتباط و انسجام کنار هم قرار بگيرند، «متن» را تشکيل نمي‌دهند. انسجام متن را از دو جنبه مي‌توان بررسي کرد: انسجام برون‌متني و انسجام درون‌متني (لاينز، 2005، ص263). انسجام برون‌متني، انسجام در ظاهر و روساخت سخن است و عوامل ايجاد اين نوع انسجام، عبارت‌اند از: عناصر ارجاع، جايگزيني، حذف، ادات ربط، و انسجام واژگاني (هاليديز و حسن، 2014، ص29). انسجام درون‌متني، ويژگي معنايي گفتمان است که وابسته به پيوند محتوا و معناي جمله‌ها با هم است (ون ديجك، 1977، ص96). آنچه ويژگي اصلي متن است، انسجام در محتواست؛ چراکه اگر در روساخت سخن، ميان جمله‌ها عوامل پيوند وجود داشته باشد و معناي هر يک از جمله‌ها نيز روشن باشد، ولي روابط منطقي ميان جمله‌ها با يکديگر آشکار نباشد، «متن» ساخته نمي‌شود. دريافت انسجام معنايي يک متن، يک دستاورد شناختي پيچيده است که گيرندة پيام متن‌ ـ افزون بر توجه به عوامل پيوندي روساخت متن ـ همواره تلاش مي‌کند به ياري بافتِ‌ هم‌متن (سياق) و بافت پيراموني متن، همچون بافت موقعيت و دانش مشترکِ توليدکننده و گيرندة پيام، انسجام معنايي ميان گزاره‌ها را کشف کند (ر.ك: براون و يول، 2003، ص223-271)‏.
    پژوهش پيش رو در پي بررسي انسجامِ معنايي آية «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (آل‌عمران:104) با جمله‌هاي هم‌بافت آن است. اين آيه، يکي از برجسته‌ترين آيات اجتماعي قرآن است که بسياري از انديشمندان اسلامي براي اثبات بايستگي امر به معروف و نهي از منکر در جامعه به آن استناد کرده‌اند. انسجام روساخت اين آيه با آيات در سياق آن، روشن است؛ چراکه اين آيه در سطح روساخت، با ضمير مخاطبِ «کُم» و حرف «واو» به آيات قبل پيوند خورده ‌است؛ اما در بخش‌هاي ديگر اين نوشتار نشان داده خواهد شد كه پرده‌برداري از انسجام معنايي اين آيه با آيات ديگرِ هم‌جوار آن و پاسخ به پرسش‌هاي برخاسته از نوع رابطة محتوايي اين آيه با ديگر آياتِ در سياق آن، نياز به درنگ دارد. 
    براي بررسي انسجام معنايي اين آيه با آيات سياق آن، نياز است مفهوم اين آية شريفه بازبيني شود؛ ولي از چالش‌برانگيزترين بحث‌هاي تفسيري، بررسي دلالت اين آيه است. در مجموع مي‌توان ديدگاه‌هاي مفسران و فقيهان دربارة اين آيه را در سه دستة کلي مختلف جاي داد: برخي گفته‌اند كه اين آيه بر وجوب انحصاري امر به معروف و نهي از منکر بر گروهي (صنفي) معين در جامعه، همچون اصحاب پيامبر يا مجاهدان يا حاکمان يا راويان يا عالمان يا امام معصوم، دلالت دارد؛ مشهور مفسران نيز گفته‌اند كه اين آيه، نه بر وجوب همگاني، بلکه تنها در وجوب انحصاري امر به معروف و نهي از منکر بر گروهي نامعين و داراي شرايط اين تکاليف ظهور دارد؛ تعدادي از مفسران نيز گفته‌اند كه اين آيه وجوب همگاني اين تکاليف را بر افراد جامعه مي‌رساند (اين ديدگاه‌ها، در ادامة همين مقاله بررسي مي‌شوند).
    ازآنجاکه پرده‌برداري از ظرايف معنوي آيات، وابسته به کشف دقيق پيوند آنها با سياق و بافت نزول است، نمي‌توان بدون فهم دقيق انسجام معنايي آيات با سياق آنها، نکته‌هاي نهفتة محتوايي آنها را به‌دست آورد. هر آيه که در سياقي خاص نازل شده است، انسجامي ويژه با بافت هم‌متن و بافت صدور خود دارد. با تبيين انسجام معنايي است که به‌درستي مي‌توان علت اثرگذاري و کارايي آيات قرآن بر مخاطبان عصر نزول و ايجاد تحولات مختلف اجتماعي جامعة صدر اسلام را کشف کرد. تا انسجام دقيق محتوايي يک آيه با آيات هم‎جوار و ‌فضاي نزول آن آشکار نشود، فهمِ کاربردي و راهبردي دقيقي براي جامعة کنوني نيز به‌دست نمي‌آيد. ازاين‌رو مسئلة اين پژوهش آن است که کدام يک از ديدگاه‌هاي فوق، انسجام معنايي و ارتباط محتوايي اين آيه با آيات پيراموني آن و فضاي نزول آيه را آشکار ‌مي‌سازد. به عبارت ديگر، مسئلة اين پژوهش آن است که کدام يک از ديدگاه‌هاي فوق در تبيين ظرايف پيوند معنوي اين آيه با سياق آن رساتر است؛ تا روشن شود بر پاية کشف اين ظرايف معنوي، چه پيام‌هاي کاربردي‌اي براي جامعة کنوني به‌دست مي‌آيد. ازآنجاکه تاکنون پژوهشي مستقل به واکاوي انسجام معنايي اين آية شريفه با آيات قبل و بعد آن نپرداخته، اين جستار به شيوة توصيفي‌ـ‌ تحليلي، پس از بررسي ديدگاه‌هاي سه‌گانه گفته‌شده و ارزيابي‎ هر يک از آنها، در پي تبيين پيوند محتوايي اين آية شريفه با سياق آن برآمده است.
    در جدول زير، چند آية هم‌جوار آية 104 سورة آل‌عمران آمده است تا جايگاه اين آيه در سياقش نشان داده شود:
    102    يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
    103    وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَكُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
    104    وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
    105    وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ
    بررسي و ارزيابي آراي مفسران و فقيهان در دلالت آيه
    در اين بخش، ديدگاه مفسران و فقيهان دربارة دلالت آية «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آل‌عمران: 104) بررسي مي‌شود. در مجموع مي‌توان کاوش‌هاي انجام‌شده در پرده‌برداري از گسترة مکلّفان در اين آية شريفه را در سه ديدگاه کلي دسته‌بندي کرد. در ادامه، افزون بر تبيين اين سه ديدگاه کلي، هر يک از اين ديدگاه‎ها بررسي مي‌گردد.
    وجوب انحصاري بر گروهي معين
    برخي از مفسران گفته‌اند كه اين آيه تنها بر وجوب امر به معروف و نهي از منکر بر گروهي (دسته‌اي) معين در جامعة اسلامي دلالت مي‌کند. ايشان در تعيين اين گروه (دستة) ويژه، ديدگاه‌هاي گوناگوني بيان کرده‌اند؛ براي نمونه، طبري‏ پس از آنکه مي‎گويد واژة «أمّة» به‌معناي «جماعة» (گروه) است، از مفسّر تابعي، ضَحّاک بن مُزاحِم (م. ۱۰۵ق) نقل مي‌کند که «أمّة» در اين آيه «اصحاب خاص پيامبر» و «راويان خاصِ (وي)» است (طبري، ۱۴۱۲ق، ج 4، ص26). ابن کثير مي‌گويد: مراد ضَحّاک از اصحاب خاص پيامبر، «مجاهدان»، و از راويان خاصّ، «عالِمان» است‏‏ (ابن كثير، ۱۴۱۹ق، ج 2، ص78). ابن قُتَيبه (د276ق) نيز «أمّة» را به «جماعة العلماء» معنا کرده است ‏(ابن‌قتيبه، ۱۴۲۳ق، ص249). بعضي فقيهانِ معاصر نيز اين آيه را مانند آية «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ‏» ديده‌اند و گفته‌اند كه مراد از «أمّة»، تنها عالمانِ دين است‏ (مشکيني‌اردبيلي، ۱۴۲۸ق، ج 1، ص534‬؛ ‫آصفي، ۲۰۰۵م، ص50). گروه ديگري گفته‌اند كه اين آية شريفه، «مِنکم» را آورده است تا زنان، بيماران و درماندگان را از گسترة تکليف خارج کند و ازاين‌رو اين تکاليف را بر «مردان سالم قادر» قرار ‌دهد ‏(ر.ک: فخر رازي، ۱۴۲۰ق، ج 8، ص314). مُقاتِل بن حَيان (حدود 150ق) با استناد به آية «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّه‏» (نحل:120) بيان مي‌کند كه مراد از «أمّة»، امامي مطيعِ پروردگارش است که به آن اقتدا شود ‏(ابن‌ابي‌حاتم، ۱۴۱۹ق، ج 3، ص727). علامه حلي (726ق) نيز در رويکردي کلامي گفته است: ازآنجاکه اين آيه بر وجوب امر به همه معروف‎ها و نهي از همة منکرها دلالت دارد، مراد از آن، تنها «امام معصوم» مي‌تواند باشد (‏حلّي، ۱۳۸۱، ج 1، ص168؛ براي ديدگاهي مشابه ر.ک: متوكل علي الله، ۱۴۲۴ق، ص475).‬‬‬‬‬‬
    بررسي ‬‬‬‬
    بايد توجه داشت كه مفهوم واژة «أمّة»، فراگير است و دامنة معنايي اين واژه محصور نيست، ازاين‌رو محدود کردن مصاديق اين مفهوم فراگير در اين برداشت‌هاي گوناگون، با گزينش طبقه‌اي (دسته‎اي) غير از طبقة ديگر در جامعه، از متن به‌دست نمي‌آيد و تنها اين مصاديق را مي‌توان از باب حمل مفهوم کلي بر برخي مصاديق آن دانست. از سويي، برجسته‌ترين چالش برداشت وجوب انحصاري به‌طور کلي، ناهمخواني آن با سياق آيه است که در بخش بعدي اين مطلب، تبيين خواهد شد.
     وجوب انحصاري بر گروهي نامعين
    بسياري از مفسران و فقيهان گفته‌اند كه اين آية شريفه بر وجوب امر به معروف و نهي از منکر بر گروهي در جامعة اسلامي دلالت مي‌کند؛ ولي نه بر صنفي محدود و معين، بلکه بر گروهي نامعين. براي نمونه، طبراني (360ق) در ديدگاهي با استناد به اين پيش‎دانستة فقهي که امر به معروف و نهي از منکر واجب کفايي است، گفته است: چون با قيام برخي بر انجام اين امور، اين تکاليف از ديگران ساقط مي‌شود، ‏اين آيه دلالت مي‌کند بر اينکه (تنها) گروهي بايد اين تکاليف را انجام دهند (طبراني، ۲۰۰۸م، ج2، ص108). برخي مفسران، همچون زمخشري (538ق) و ابوحيان (745ق)، با تحليل‎هاي ادبي خويش اين برداشت را پشتيباني‌ کرده‌اند. ايشان گفته‌اند: چون همة مردم به شرايط امر به معروف و نهي از منکر آگاه نيستند و گاه امر به معروف و نهي از منکر از سوي برخي ناآگاهان به شرايط اين تکاليف، مفاسدي به‌دنبال دارد، جار و مجرورِ «مِنکم» آمده است تا با اين «مِن» تبعيضيه، اين تکاليف را نه بر همه، بلکه تنها بر گروهي که داراي شرايط اين تکاليف هستند، واجب کند ‏(زمخشري، ۱۴۰۷ق، ج 1، ص396‬؛ ‫ابوحيان،۱۴۲۰ق، ج 3، ص289). ‬بر پاية اين برداشت، معناي آيه اين‌گونه مي‌شود: «بايد تنها گروهي از شما (نه همة شما)، دعوت‌کننده به خير و فرمان‌دهنده به نيکي و بازدارنده از زشتي باشند». مفسران بسياري تصريح کرده‌اند که «مِن» در اين آيه «تبعيضيه» است ‏(ر.ک: جصاص، ۱۴۰۵ق، ج 2، ص351‬؛ ‫ماوردي، بي‌تا، ج 2، ص488‬؛ ‫سيوطي، ۱۴۱۶ق، ج 1، ص66‬؛ ‫فيض‌کاشاني، ۱۳۷۳، ج 1، ص366‬؛ ‫قمي‌مشهدي،۱۹۹۰م، ج 3، ص190). قرآن‌پژوهان و فقيهان زيادي نيز از اين آيه وجوب انحصاري امر به معروف و نهي از منکر بر گروهي نامعين را برداشت کرده‌اند ‬‏(براي نمونه ر.ک: غزالي، بي‌تا، ج 2، ص307‬؛ ‫ابن تيميه، ۱۴۱۸ق، ص9‬؛ مقدس‌اردبيلي، بي‌تا، ص321؛ منتظري، ۱۳۸۵، ص279؛ ‫فاضل موحدي‌لنکراني،۱۴۳۰ق، ص27).‏‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    بررسي
    يکي از استدلال‌هاي اين ديدگاه براي رد ديدگاه وجوب همگاني (و اثبات برداشت خود از آيه) اين بود که چون دعوت به خير و امر به معروف، نياز به آموزش و دانش دارد، «مِنکم» در اين آيه آمده است تا اين تکاليف را «تنها» بر گروهي از جامعه قرار دهد. اين سخن پذيرفته نيست؛ چراکه شناخت معروف‌ها و منکرهاي اوليه، نياز به کسب مهارت و آموزش‌هاي پيشرفته ندارد؛ هر فردي، اگر مسلمان باشد، معروف‌ها و منکرهاي متعارف عقلايي و شرعي و ضروريات اولية انساني و ديني را مي‌شناسد؛ بنابراين نمي‌توان گفت كه چون اين تکاليف به دانش‌ها و آموزش‌هاي ويژه‌اي نياز دارند، واژة «مِن» تبعيضيه آمده است تا بيان کند تنها گروهي از اهل ايمان، مکلف به اين وظايف هستند و بسياري از اهل ايمان، چون معروف‌ها و منکر‌ها را نمي‌شناسند، در گسترة موضوعِ مورد بحث در اين آيه قرار نمي‌گيرند ‏(ر.ک: رضا، ۱۴۱۴ق، ج 4، ص27). 
    از ديگر استدلال‌هاي اين ديدگاه براي ردّ برداشت وجوب همگاني (و اثبات برداشت خود از آيه) آن بود که «مِن» تبعيضيه در اين آيه براي آن آمده است تا برساند تکاليف محل بحث، تنها بر دارندگان شرايط آنها واجب است، نه بر آحاد جامعه. اين سخن را نيز نمي‌توان به‌سادگي پذيرفت؛ زيرا خطابات قرآن، اگر در مقام ابلاغ اصل تکليف باشند، واژه‌هاي انحصارساز نمي‌آورند. با اينکه همة تکاليف شرعي از نظر فقهي تنها بر دارندگان شرايط تکليف واجب است، ولي خطابات قرآن در مقام ابلاغ اصل تکاليف (نه مقام بيان شرايط مکلفان و...)، به شيوه‌اي فراگير و بدون واژه‌هايي انحصارساز ـ مانند «مِن» تبعيضيه‌ـ آمده است؛ براي نمونه در شريعت اسلامي، مسافر نبايد روزه بگيرد يا زن حائض نبايد نماز بخواند؛ ولي در قرآن، هيچ‌کدام از تکاليف «صلاة» و «صوم»، در مقام ابلاغ اصل تکليف با ساختار‌هايي انحصاري بيان نشده‌اند؛ همچون خطاب «أَقِيمُوا الصَّلاةَ» (بقره: 43) يا «کُتِبَ عَليکُم الصِيامُ» (بقره: 178) که فراگير هستند. ‏نمونة روشن‌تر، تکليف اجتماعي «جهاد» است؛ جهاد هرچند از نظر فقهي بر بيماران و زنان واجب نيست، ولي در آياتي مانند «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ‏» (توبه: 12) و «أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» (انفال:60)، بدون واژه‌هايي مانند «مِن» تبعيضيه ابلاغ شده‌ است. البته آيات قرآن، گاهي در مقام بيان ابلاغ اصل تکليف نيستند. براي نمونه، گاه آيه‌اي در مقام بيان شرايط مکلفان است؛ ولي در همين مقام، شرايط مکلفان را بدون ابهام بيان مي‌کند؛ براي مثال، پس از ابلاغ اصل تکليفِ صوم (بقره: 178)، آية «أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَر» (بقره: 184) بدون هيچ ابهامي مي‌گويد كه اين تکليف، بر همه واجب نيست و «بيمار» و «مسافر» نبايد روزه بگيرند؛ ولي اين آيه با آية محل بحث فرق دارد؛ پيش از آية «104» سورة آل‌عمران، اصل تکليف وجوب امر به معروف و نهي از منکر ابلاغ نشده است؛ ازاين‌رو نمي‌توان گفت كه اين آيه در مقام تبيين شرايط مکلفانِ تکليفي است که در گزاره‌اي پيش‌تر، دربارة آن سخن گفته شده است؛ از سويي نمي‌توان گفت كه اين آيه در مقام تبيين شرايط مکلفان تأکيد مي‌کند كه اين تکليف، «تنها» بر گروهي واجب است، ولي شرايط اين گروه را نيز تبيين نمي‌کند! بايد آية محل بحث را در مقام ابلاغ اصل تکليف دانست ‏(ر.ک: راوندي، ۱۴۰۵ق، ج 1، ص358). بنابراين نمي‌توان با نگاهي فقهي و با پيش‎دانسته‎هاي فقهي گفت، چون اين تکاليف در مقام امتثال از سوي مکلفان شرايطي دارند، قرآن نيز در مقام ابلاغ اصل اين تکاليف، خطابي انحصاري آورده است (ر.ک: حبّ الله، 2014ق، ص50). همان‌طور که در آيات جهاد و صوم و صلاة در مقام ابلاغ اصل تکليف، «مِن» تبعيضيه آورده نشده بود، در اين آيه نيز بايد علت آوردن «مِن» را غير از بيان انحصار اين تکاليف بر دارندگان شرايط آنها دانست (در بخش‌هاي بعدي نشان داده خواهد شد كه اين «مِن» بنا بر سياق آيه، از اساس تبعيضيه نيست).
    از سويي، جدي‌ترين چالش اين برداشت ‌ـ و همچنين برداشت قبل‌ـ آن است که بر پاية اين ديدگاه، انسجام منطقي اين آيه با آيات قبل و بعد، آن‌گونه که بايد روشن نمي‌شود. خطاب اين آيه به «اهل ايمان» است؛ چراکه در سياق آية «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ (آل‌عمران: 102) قرار گرفته است. پيش از آية 104 سورة آل‌عمران، قرآن در برابر فتنه‌‌گري‌‌هاي عده‌اي از اهل کتاب (آل‌عمران: 99-100)، از اهل ايمانِ جامعه مي‌خواهد که «همگي» با همديگر به ريسمان الهي تمسک کنيد و پراکنده نشويد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا» (آل‌عمران: 103). قيدِ «جميعاً» در اين آيه در نقش «حال» است و بر اين دلالت دارد که همگي بايد با هم ـ‌نه‌‌تنها و مستقل‌ـ به ريسمان الهي چنگ بزنيد‏ (طبرسي، ۱۴۰۸ق، ج 2، ص804). در ادامه، قرآن از «همة» اهل ايمانِ زمان نزول آيه مي‌خواهد كه تلخي اختلاف و دشمني گذشته و همچنين نعمت اتحاد و همدلي پس از آن دشمني‌ها را ياد کنيد: «اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً...» (آل‌عمران: 103). پس از آية محل بحث نيز، قرآن با دستوري فراگير، «همة» اهل ايمان را از تفرق و اختلاف بازمي‌دارد: «وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ» (آل‌عمران: 105). ازاين‌رو اين دو ديدگاه بايد پاسخ دهند كه انسجام منطقي ايجاد تنها گروهي از اهل ايمان براي امر به معروف يا نهي از منکر با حفظ وحدت و چنگ‌زدنِ همگي آنها به ريسمان الهي چيست؟ از سويي بر پاية سياق آيه، اين تغيير پيام از درخواستي عمومي به درخواستي انحصاري و سپس از درخواست انحصاري به درخواستي عمومي، با وقفه در متن، رواني آن را از بين مي‌بَرَد و موجب مي‎شود كه ساختار متن دچار ابهام گردد و پيوندي منطقي و انسجامي رسا بين جملة مياني با جمله‌هاي قبل و بعد آن ديده نشود. براي نمونه، در پاره‌گفتارِ «همة شما بايد با هم متحد شويد و "تنها عده‌اي از شما بايد تلاش کنند" و شما از هم نبايد متفرق شويد!»، هماهنگ نبودن جملة مياني با جمله‌هاي قبل و بعد، پيوند اجزاي متن را مبهم ساخته است. ازاين‌رو در آية محل بحث نيز بر پاية برداشت وجوب انحصاري، اين تغيير درخواست (از «همة شما بايد» به «تنها برخي از شما بايد»، و سپس از «تنها برخي از شما بايد» به «همة شما نبايد») انسجام متن را مبهم مي‎سازد؛ چراکه «مِن» تبعيضيه، انحصارساز است؛ براي نمونه در آية «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ» (آل‌عمران:110) که دربارة اهل کتاب است، «مِن» تبعيضيه آمده و معناي آن اين‌گونه است: «(تنها) عدة كمى از آنها باايمان‌اند و بيشتر آنها فاسق‌اند». معناي آيه طبق برداشت وجوب انحصاري اين‌گونه مي‌شود: «همة شما اهل ايمان بايد با هم به ريسمان الهي تمسک کنيد و تنها برخي از شما (نه همة شما) بايد دعوت به خير و امر به معروف کنند»؛ از اين برداشت، اين معنا به ذهن مخاطب مي‎آيد: «پس بايد "بسياري از" اهل ايمان به ريسمان الهي تمسک کنند؛ ولي همان‌ها دعوت به خير و امر به معروف نکنند»! اين لازمة برداشتِ وجوب انحصاري، انسجام متن را مبهم مي‌سازد و مخاطب، از متن پاسخي درخور درنمي‌يابد که چرا بسياري از اهل ايمان بايد به ريسمان الهي تمسک کنند، ولي دعوت به خير و امر به معروف نکنند.
    شايد در پاسخ گفته شود، ازآنجاکه ممکن است عده‌اي در جامعة اسلامي وحدت‌شکن و تفرقه‌انگيز باشند، تنها از مسير ايجاد گروهي خاص از سوي حکومت و برخوردار از ابزار زور و قدرت قاهره است که اتحاد جامعه محقق مي‌شود و ازاين‌رو آية محل بحث بر پاية ديدگاه وجوب انحصاري اين فرايض بر افرادي برخوردار از ابزار قدرت قهريه، با آية قبل انسجام معنايي پيدا مي‌کند؛ چراکه بيان مي‌کند با ايجاد گروهي با نيروي قاهره، جامعة خويش را متحد سازيد. در برابر اين پاسخ بايد گفت، هرچند برخي از اقدام‌هاي امنيتي هنجارشکن در اجتماع و برخي رفتارهاي تفرقه‌افکن، تنها با اعمال قدرت از سوي حاکميت قابل بازدارندگي‌اند؛ ولي آيا ايجاد «وحدت» در ميان آحاد مردم براي تقويت همة ارکان جامعة اسلامي، بسيج عموم مردم در برابر دشمنان اسلام، همراهي و همدلي امت با امام (و بالتبع نائب امام) براي پيشبرد اهداف نظام اسلامي، فرونشاندن آتش بسياري از اختلاف‌هاي جامعه، از جمله نزاع‌هاي فرهنگي و قوميتي و مذهبي، و...، با قوة قهريه و اعمال قدرتِ حاکميتي امکان‌پذير است؟ روشن است با اعمال قدرت، نظم ظاهري جامعه تا حدي در بخش‌هايي قابل مديريت است؛ ولي «همدلي و اتحاد»، تنها با قوة قهريه ايجاد نمي‌شود؛ و حتي اعمال قدرت در برخي موارد يادشده نتيجة عکس دارد. به‌هرروي چگونگي پيوند «ايجاد تنها گروهي براي امر به معروف و نهي از منکر» با «حفظ وحدت همه‌جانبه از سوي همة اهل ايمان و اعتصام همگي ايشان به ريسمان الهي» ـ دست‌کم بر اساس اطلاعات خود متن ـ آن‌گونه که بايد رسا نيست و طرفداران اين ديدگاه نيز اين آيه را مستقل و بدون پرده‎برداري از نوع رابطة منطقي آن با سياقش تفسير کرده‌اند. سياق آيات سورة آل‌عمران ـ به‌ويژه اين چند آيه که با حرف «واو» به هم پيوند خورده‌اند ـ چنان پيوسته است که نمي‎توان براي اين آيه، نزول جداگانه‌اي در نظر گرفت و بدون پرده‎برداري از نوع پيوند آن با ديگر آيات، آن را مستقل از آيات قبل و بعد تفسير کرد. برخي از مفسران، به دليل يکپارچگي همة آيات سورة آل‌عمران، احتمال داده‌اند که اين سورة مدني، يک‌جا نازل شده باشد ‏(طباطبايي، ۱۳۵۲، ج 3، ص5). در بخش‌هاي بعد نشان داده مي‌شود كه با خوانشي ديگر از آيه، مي‌توان انسجام اين آيه را با آيات بافت هم‌متن آن نمايان ساخت؛ ولي به‌طور اجمال در اينجا به ديدگاه نويسندة تفسير تسنيم اشاره مي‌شود. وي با درنگي ارزشمند در انسجام معنايي اين آيه با آية قبل مي‌گويد: «حفظ اتحاد بر محور توحيد» بارزترين مصداق معروف، و «دوري از تفرقه» بارزترين مصداق منکر است؛ ازاين‌رو اين آيه بيان مي‌کند: «آحاد جامعة» اهل ايمان بايد براي پاسداري از ارزش‏هاي ديني كه عامل وحدت‏اند، داعي به خير و آمر به معروف و ناهي از منكر باشند (جوادي آملي، 1387، ج15، ص253و 255). برخي فقيهان نيز گفته‌اند كه تناسب آيات پيراموني اين آية مياني، اقتضاي اين را دارد که در آن نيز «درخواستي عمومي» مطرح شود (روحاني، 1435، ج 19، ص275).
    در پايان اين بخش، لازم است تذکر داده شود كه هرچند تبيين انسجام معنايي برداشت وجوب انحصاري از آية محل بحث با سياق آن ـ بر اساس اطلاعات خود متن ـ چالش‎هايي داشت، ولي ازآنجاکه آيات قرآن کريم مي‌توانند گاهي بيرون از سياق و فضاي نزول خود، معاني ديگري نيز در طول معناي ظاهر آيه داشته باشند (براي بررسي اين ويژگي زبان قرآن و نمونه‌هاي آن، ر.ک: طيب‌حسيني، 1395)، اين نوشتار، اصل مدّعاي برداشت وجوب انحصاري را رد نمي‌کند؛ بلکه همان‌طور که برخي فقيهان از اين آيه، جدا از نشانه‎هاي سياق و قرائن فضاي نزول آن، در مباحث فقه الحکومة ياري جسته‌اند، مي‌توان بيرون از سياق، بايستگي سازمان‌دهي گروهي از نخبگان براي اجراي قوانين اسلامي را از آيه برداشت نمود و آن را اثبات کرد (ر.ک: آصفي، 1426ق، ص40-41؛ منتظري، 1409ق، ج 2، ص227)؛ منتها آنچه هدف اين نوشتار است، تبيين ظرافت‎هاي معنوي آيه بر پاية سياق و فضاي نزول آن است. به معناي آيه در بافت نزول آن، «ظاهر قرآن» گفته مي‌شود (ر.ک: طيب‌حسيني، 1395، ص82-83).
    وجوب همگاني بر افراد جامعه
    در برابر ديدگاه مشهور (وجوب کفايي)، برخي با درنگ در ساختار اين آية شريفه، گفته‌اند اين آيه بر وجوب همگاني امر به معروف و نهي از منکر (وجوب عيني) دلالت مي‌کند. براي نمونه، در ديدگاهي منسوب به زجّاج (311ق)، ساختار «وَلتَکُن مِنکُم أمةٌ يدعُونَ الي الخير»، به شيوة زباني «تجريد» و به‌معناي «کُونُوا أمّةً يدعُونَ الي الخَير و...؛ ([همگي] امتي باشيد که (افراد آن) دعوت به خير مي‌کنند و...» شمرده شده است ‏(زجاج، ۱۳۷۴، ج 2، ص664 و 665). لازم است براي روشن شدن اين ديدگاه، در همين بخش، اندکي دربارة شيوة ادبي «تجريد» توضيح داده شود: 
    آراية «تجريد»، شيوه‌اي براي مبالغه‌ورزي است که متکلم در اين اسلوب، از موصوفي (ذات متصف به صفت)، براي ادعاي کمالِ صفت در آن، موصوف ديگرِ داراي همان صفت را انتزاع مي‌کند‏ (ابن مالک، بي‌تا، ص236؛ ‫حلبي، ۱۲۰۸م، ص78؛ ‫خطيب ‌قزوينى، ۲۰۱۰ق، ص274). براي نمونه، در جملة «کُن رَجُلاً کريماً» (مردي کريم باش)، سخنور در درخواستي متعارف و بدون مبالغه، تنها از مخاطب مي‌خواهد كه انساني بخشنده باشد؛ ولي وقتي به شيوة تجريد مي‌گويد: «لِيکُن مِنکَ رجلٌ کريمٌ!» (از تو، انسان کريمي بايد ايجاد شود)، با مبالغه از مخاطب (ذات) مي‌خواهد كه چنان سرشار از ويژگي بخشندگي و آکنده از جوانمردي شود که گويا مبدأ جود شده باشد؛ به‌گونه‌اي که بتوان ادعا کرد از وي (ذات)، يک «انسان کريم» (ذات ديگر) قابل انتزاع است! به عبارت ديگر، با آوردن حرف «مِن» اين‌گونه تصويرپردازي مي‌کند که بخشندگي مخاطب بايد به‌گونه‌اي باشد که «انساني بخشنده»، تنها بخشي از وجود سرشار از جود او شود! بنابراين، زجّاج چون ساختار آيه را بر پاية تجريد ديده است، مي‌گويد: مراد آيه اين است که شما اهل ايمان بايد همگي چنان اين تکاليف شرعي را انجام دهيد که جملگي در نهايتِ ويژگي دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منکر باشيد؛ به‌گونه‌اي که بتوان ادعا کرد از شما امتي با اين ويژگي‌ها قابل انتزاع است! مانند اينکه فرماندهي براي اينکه بخواهد تمام سربازان سپاهش با يکديگر متحد شوند و عزم خويش را جزم کنند، بگويد: «لِيَنهَض مِنكُم جَيشٌ!» (بايد از شما سپاهي به‌پا خيزد!) (جَيشٌ [منتزَع]=کُم [مبدأ انتزاع] (براي آگاهي از چند مثال ديگر تجريد، ر.ک: فخررازي، 1420ق، ج8، ص314).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    برخي از مفسران نيز برداشت بر پاية شيوة «تجريد» را از ديدگاه‌هاي ديگر روشن‌تر ديده‌اند ‏(‫ابو‌الفتوح رازي، ۱۳۷۱، ج 4، ص480‬؛ ‫رضا، ۱۴۱۴ق، ج 9، ص308‬؛ ‫ابن‌عاشور، ۱۴۲۰ق، ج 3، ص180). هرچند ايشان در برابر مشهور، تعداد کمي هستند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ شيخ طوسي (460ق) نيز از اين آيه، وجوب همگاني را برداشت کرده است (طوسي، 1375، ص147‬). قطب‌الدين راوندي (573ق) نيز برداشت وجوب همگاني را بهتر ديده است (راوندي، 1405ق، ج‌1، ص358). برخي فقيهان نيز برداشت وجوب انحصاري از اين آيه را نپذيرفته‌اند و گفته‌اند: عبارت «أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏» (تنها آنها -که اين تکاليف را انجام مي‌دهند- رستگارند) در انتهاي آية محل بحث، [به‌دليل کارکرد ضمير فصلِ «هُم»] ظهور در اين دارد کساني که اين تکاليف را انجام ندهند، رستگار نيستند. پس پيام آيه اين است: «همة» مؤمنان، بايد اين تکاليف را انجام دهند (ر.ک: حسينى‎شيرازى، 1426ق، ص117).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    بررسي
    مفسران بسياري ـ هرچند برخي از آنها که خود به ديدگاه وجوب انحصاري گرايش پيدا کرده‌اند ـ گفته‌اند كه برداشت وجوب همگاني از آيه، بر اين پايه استوار است که معناي «مِن» در اين آيه، «بيانيه» (بيان جنس/تبيين) گرفته شود‏ (ر.ک: مکي بن حموش، ۱۴۲۹ق، ج 2، ص1088‬؛ ‫بغوي، ۱۴۲۰ق، ج 1، ص486‬؛ ‫زمخشري، ۱۴۰۷ق، ج 1، ص397‬؛ ‫بلاغي، بي‌تا، ج 1، ص324 و...). بر پاية همين تحليل، فقيهان و قرآن‌پژوهان زيادي، ‬از ديدگاه وجوب همگاني در اين آيه روي برگردانده‌اند؛ چراکه گفته‌اند: بيانيه دانستن «مِن» در اين آيه، با چالش روبه‌روست؛ زيرا کاربرد متداول «مِن» بيانيه در زبان عربي، در جايي است که پيش از «مِن»، واژة مبهمي بيايد تا نياز باشد با آمدن «مِن» بيانيه، آن ابهام از بين برود. براي نمونه، «مِن» در آية «ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها» (فاطر: 2) بيانيه است؛ چون براي زدودن ابهام از اسم موصولِ «ما» آمده است؛ ولي در آية محل بحث، «مِنکم» پيش از «أمّة» قرار گرفته است. بنابراين گفته‌اند كه آنچه از «مِنکم» به ذهن متبادر مي‌شود، معناي بيانيه نيست. پس تنها گزينة مناسب، «مِن» تبعيضيه است ‏(ر.ک: ابوحيان، ۱۴۲۰ق، ج 1، ص87‬؛ ج 7، ص103‬؛ ج 6، ص439‬؛ ‫فاضل مقداد، ۱۳۷۳، ج 1، ص591‬؛ خرازي، 1434ق، ص50؛ ‫سيفي‌مازندراني، ۱۴۱۵ق، ص52). ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬سستي ديگر گفته‌شده دربارة برداشت همگاني از اين آيه آن است که تا وقتي مي‎توان ساختار آيه را بر پاية «مِن» تبعيضيه گرفت و آن را معنا کرد، بدون «قرينه»‌اي استوار نمي‎توان خوانشي بر اساس شيوة تجريد از آيه داشت و وجوب همگاني اين تکاليف را از آن برداشت کرد ‏(بلاغي، بي‌تا، ج 1، ص324‬؛ ‫طباطبايي، ۱۳۵۲، ج 3، ص373‬؛ ‫خرازي، ۱۴۳۴ق، ص49).‬ به عبارت ديگر، اين اشکال مي‌گويد: آيه در اين ظهور دارد که «مِن» تبعيضيه است؛ ازاين‌رو براي تجريديه دانستن آن، بايد «قرينه» وجود داشته باشد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    انسجام‌سنجي ديدگاه وجوب همگاني با سياق و بافت آيه
    در اين بخش، انسجام ديدگاه وجوب همگاني با سياق و فضاي نزول آن بررسي خواهد شد؛ ولي پيش از انسجام‌سنجي اين ديدگاه با سياق آن، نياز است دو بحث به‌عنوان مقدمه، به دقت واکاوي شود: نخست فرايند شيوة زباني «تجريد» با حرف «مِن»؛ و ديگري مفهوم واژة «امت».
    فرآيندشناسي شيوة زباني تجريدِ با حرف «مِن»
    براي بررسي دقيق‌ترِ برداشت بر پاية تجريد (برداشت غيرمشهور) و داوري انتقادهاي واردشده بر اين ديدگاه، نياز است فرايند اين شيوة ادبي واکاوي شود:
    صنعت ادبي «تجريد»، يکي از آرايه‌هاي معنوي دانش بديع است. بديع‌پژوهان زبان عربي به شيوه‌هاي گوناگون تجريد با واسطة حرف جرّ (في، مِن، باء)، بي‌واسطة حرف جرّ، کنايه، عطف و خطاب با نفس پرداخته‌اند‏ (تفتازاني، ۱۳۷۶، ص267‬؛ ‫ابن حجه، ۱۴۲۵ق، ج 4، ص328‬؛ ‫ابن يعقوب مغربى، ۱۴۲۴ق، ج 2، ص536)‏. در اين نوشتار، تنها به تجريد با حرف «مِن» پرداخته مي‎شود. ابن جني (392ق) تجريد را از شيوه‎هاي بياني شگفت و زيباي زبان عربي دانسته است؛ وي مي‌گويد: در گزارة تجريدية «لَئِن سألتَ زيداً لَتَسئَلَنَّ مِن زَيدٍ البَحرَ» (اگر از زيد درخواستي کني، از دريايي که از او وجود دارد، درخواست کرده‌اي)، مراد گوينده اين است که دريا همان زيد است (البَحر [منتزَع] = زيد [مبدأ انتزاع])؛ نه اينکه بين آنها فرق باشد ‏(ابن‌جني، ۱۴۲۹ق، ج 2، ص233)‏. عبدالقاهر جرجاني (471ق)، هرچند نامي از شيوة تجريد نمي‌آورد، ولي ساختار ادبي تجريد را ساختار ويژه‌اي در ادبيات و متفاوت با استعاره و تشبيه ديده است. شعر زير از شاعر جاهلي، أعشي باهِلة (قرن6 م)، يکي از نمونه‌هاي مورد توجه وي است: «أخُو رَغَائِبَ يُعْطِيها ويَسْأَلُها * يَأْبَى الظُّلاَمَةَ مِنه النَّوْفَلُ الزُفَرُ» ‏(جرجاني، ۱۴۲۲ق، ص238-239‬). مفسراني همچون زجاج با استناد به ساختار اين بيت، آية محل بحث را مانند اين بيت به شيوة تجريد دانسته‌اند (‫زجاج، ۱۳۷۴، ج 2، ص426‬). اين بيت، گواهي روشن از شيوة تجريد است؛ چراکه ‬«مِن» در آن، به يک نفر اشاره دارد و نمي‌تواند معناي تبعيض بدهد؛ مراد شاعر از «النَوفَلُ الزُفَرُ» همان شخصي است که او را مدح مي‌کند (أَخُو رغائب)؛ ولي به‌جاي آنکه بگويد: «يأبَي الظلامةَ النَوفَلُ الزُفَرُ»، با شيوة تجريد براي مبالغه‌ورزي، «النَوفَلُ الزُفَرُ» را با حرف جرّ «مِن»، از «أخو رَغائب» انتزاع کرده است: (النَوفَلُ الزُفَرُ [منتزَع] = أخو رغائب [مبدأ انتزاع]). با اين گواه ادبي از عربي کلاسيک، خرده‌گيري برخي از طرفداران ديدگاه وجوب انحصاري که گفته‌اند شيوة بياني تجريد، در زبان عربي سنتي ريشه ندارد، پاسخ داده مي‌شود (ايرواني، ۱۳۸۶، ج 1، ص258).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    پيش‌تر گذشت ‬‬که يکي از چالش‌هاي گفته شده دربارة برداشت وجوب همگاني از آية «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر»، اين است که به علت تقديم «مِنکُم» بر «أمّة»، نمي‌توان «مِن» را در اين آيه، «بيانيه» دانست، ازاين‌رو بيان کرده‌اند كه آيه نيز به شيوة تجريد نيست. در اين بخش بايد گفت: از اساس، معناي «مِن» در ساختار تجريد، «بيانيه» نيست؛ بلکه «ابتدائيت» (نَشويه) است؛ چراکه غرض از ساختار تجريد، مبالغه است و تنها معناي «ابتدائيت» است که در تجريد، مبالغه را مي‌رساند؛ براي نمونه، جملة تجريديه «أرَي مِن زَيدٍ أسداً يزأَرُ» (از زيد، شيري را مي‌بينم که مي‌غُرّد) بر پاية اين ژرف‌ساخت است که گوينده، زيد را چنان متصف به وصف شجاعت ديده است که ادعا مي‌کند زيد، «مبدأ» و «خاستگاهِ» پيدايش شيري است و از اين مبدأ، مي‎توان موصوف أسد را انتزاع کرد. بر پاية اين فرايندشناسي شيوة تجريد، معناي «مِن» در اين ساختار، تنها «ابتدائيت» (نشوية) مي‌شود و اگر «مِن» را در ساختار تجريد، بيانيه بدانيم، چون «مِن» بيانيه تنها براي رفع ابهام مي‌آيد و نشانگر «مبدأ» و «منشأِ» پيدايش منتزَع (أسد) نيست، ديگر از اين ساختار، ادعاي کمالِ اتصاف به صفت و مبالغه به‌دست نمي‌آيد. برخي از محققان دانش بلاغت نيز بر پاية همين فرايندشناسي تصريح کرده‌اند که صحيح، اين است که «مِن» در شيوة تجريد، «ابتدائية» است ‏(سيالکوتي، ۱۴۰۴ق، ص553‬؛ ‫ابن يعقوب مغربى، ۱۴۲۴ق، ج 2، ص538‬؛ ‫جامي، ۲۰۱۹م، ص154‬؛ ‫خفاجي، ۱۹۹۷م، ج 2، ص105). بنابراين، چون «مِن» در ساختار تجريد، از اساس «ابتدائيه» است، نه «بيانيه»، تقدّم «مِنکم» بر اسم «أمّة»، به‌هيچ‌وجه منافاتي با تجريديه شمردن ساختار آية شريفة محل بحث ندارد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    قرآن نيز براي بيان مطالب خود، از شيوة‌ تجريد بهره گرفته است؛ براي نمونه آية «وَالَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ‏» (فرقان: 74) که ساختاري همچون آية محل بحث دارد، بر پاية شيوة تجريد است. در اين آيه به‌جاي عباراتي همچون «رّبنا اجعَل أَزْواجَنا و ذرياتِنا قُرَّةَ أَعْين‏»، با آمدن «مِن»، «قرّة أعين» [اسم ذات] از «أَزْواجنا و ذُرِّيَّاتنا» انتزاع شده است (قُرّة أعين [منتزَع] = أزواجِنا و ذرياتِنا [مبدأ انتزاع]). به كسى يا چيزي كه سبب مَسرّت انسان شود، «قُرّة العين» (نور چشم) گفته مى‏شود ‏(راغب اصفهاني، ۱۴۱۲ق، ص662)؛ بنابراين، عِبادُ الرحمن در اين آيه، از پروردگارشان نمي‌خواهند که تنها همسران و فرزندانشان در حدّي متعارف، ماية دل‌خوشي آنها شوند؛ بلکه از خداوند با شيوة مبالغه‌ساز تجريد مي‌خواهند كه همسران و فرزندا‌‌نشان را جملگي در نهايت روشني‌چشم ايشان قرار دهد. بديهي است که «مِن» در اين آيه، تبعيضيه نيست و ايشان نمي‌خواهند تنها برخي از همسران و فرزندانشان، نور چشمشان باشند؛ بلکه مي‌خواهند همة آنها نور ديدة ايشان گردند. برخي مفسران با درنگ در شيوة زباني اين آيه، در ديدگاهي تصريح کرده‌اند که ساختار اين آيه بر پاية شيوة «تجريد» است ‏(ر.ک: سمين، ۱۴۱۴ق، ج 5، ص265‬؛ ‫خفاجي، ۱۹۹۷م، ج 7، ص159‬؛ ‫قونوي، ۱۴۲۲ق، ج 14، ص164).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    لازم به ذکر است، در برخي آيات که تشخيص «مِن» ابتدائيه از «مِن» تبعيضيه دشوار مي‌شود، همچون آية 104 سورة آل‌عمران، شناخت شيوة تجريد، مي‌تواند مفسر را در پرده‌برداري از معناي متن ياري کند؛ براي نمونه، قرآن در پي خبر دادن از فرود‌آمدن عذابِ شديدِ آسماني بر شهر قوم لوط، بيان مي‌کند: «وَلَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (عنکبوت: 35). برخي مفسران چون پنداشته‌اند «مِن» در اين آيه، تبعيضيه است، در پرده‌برداري از اينکه پس از اين عذاب، کدام بخش از شهر لوط به‌عنوان «آية بينة» باقي ماند، دچار چالش شده و ديدگاه‌هاي گوناگون و ناسازگاري را در تعيين مصداق «آية بينة» بيان کرده‌اند؛ همچون: تنها سنگ‌هايي که باريده شد ‏(ديدگاه قتاده: ر.ک صنعاني، ۱۴۱۱ق، ج 2، ص82)؛ تنها آب سياهى كه بر روى زمين جارى شد‏ (ديدگاه مُجاهد: ر.ک: ثعلبي، ۱۴۲۲ق، ج 7، ص278) و... . بديهي است كه اين تلاش‌ها براي حصر مفهوم «آية بينة» از اين شهر ويران‌شده در مصداقي غير از مصداق ديگر، هيچ‌ کدام شواهد درون‌متني ندارند و با سياق آيه نيز ناسازگارند؛ چراکه آية قبل دربارة عذابي يکپارچه بر همة اين شهر سخن مي‌گويد: «إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُون‏» (عنكبوت: 34) و روشن است كه نمي‎توان گفت: اين عذابِ فراگير، تنها بخشي از شهر را به‌عنوان آية بينه قرار داده است. در برابر اين برداشت، تجريديه دانستن ساختار آيه، پاسخي منطقي‌تر و روشن‌تر ارائه مي‌دهد؛ زيرا مي‌توان گفت قرآن با شيوة «تجريد» مي‎گويد: چنان کلّيتِ اين قرية ويران‌شده‌ ـ نه فقط بخشي خاص‌ـ را به‌عنوان «آية بينه» باقي گذاشتيم که اين شهر عذاب‌ديده، در نهايتِ «نشانه» شد؛ به‌طوري که جاي هيچ شک و شبهه‌اي در «آيت» بودن آن باقي نماند: (آية بينة [منتزَع] = القرية [مبدأ انتزاع]). اين برداشت با بافت‌ برون‌متني نيز هماهنگ است؛ چراکه عربِ عصر نزول به‌خوبي با قرية دچار عذاب‌شده لوط در مسير مدينه-شام آشنا بود‏ (‫مقاتل بن سليمان، ۱۴۲۳ق، ج 2، ص434؛ طبرسي، ۱۴۰۸ق، ج 8، ص715‬) و ازاين‌رو مبالغه و بزرگ‌نمايي شيوة تجريد در «آيت» شمردن قرية ويران‌شدة قوم لوط، با شناخت آنها از اين قريه نيز سازگار بود. برخي بلاغت‌پژوهان نيز تصريح کرده‌اند که اين آيه به شيوة «تجريد» است‏ (ر.ک: سجلماسي، ۱۹۸۰م، ص280).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    واکاوي مفهوم «امت»
    يکي از ارکان مهم بررسي انسجام معنايي آية محل بحث با سياقش، درنگ در مفهوم واژة «امت» است. واژة «أمّة» ۶۵ بار در قرآن به کار رفته که ۵۲ مورد آن به صورت مفرد (أمّة) و ۱۳ مورد به صورت جمع (اُمَم) آمده است. واژة «أمّة»، از ريشة «أ م م» به معناي «قصد و عزم» است ‏(ابن دريد، ۱۹۸۷م، ج 1، ص59). براي نمونه، گزارة «أَمَّ‏ فلانٌ أمْراً» به اين معناست: «فلاني، قصد و ارادة کاري را کرد»‏ (خليل بن احمد، ۱۴۰۹ق، ج 8، ص430). راغب اصفهاني (502ق) مي‌گويد: «أمّة» به معناي گروهي است که أمر واحدي‌ـ‌ همچون: دين، زمان يا مکان‌ـ آنها را گرد هم مي‌آورد ‏(راغب اصفهاني، ۱۴۱۲ق، ص86‬؛ ‫همچنين: ابن‌عاشور،۱۴۲۰ق، ج 3، ص179). ازاين‌رو «أمّة» تنها به معناي «جماعت» (گروه) نيست؛ بلکه به معناي گروهي است که اعضاي آن، جهت وحدت و مقصود و هدف مشترکي دارند ‏(جصاص، ۱۴۰۵ق، ج 1، ص111‬؛ ‫طوسي، بي‌تا، ج 5، ص6؛ مصباح‌يزدي، 1391، ص75). بنابراين از مؤلفه‌هاي اصلي معناي اين واژه، «قصد واحد» است و اين مؤلفه، در همة کاربري‌هاي اين واژه در قرآن ديده مي‌شود ‏(طباطبايي، ۱۳۵۲، ج 2، ص123-124).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    در قرآن، حتي در موارد اندکي که واژة «أمّة» براي مصاديقي غير از «اجتماع انسان‌ها» به‌کار رفته، مؤلفة معنايي «وحدت» وجود دارد؛ به‌گونه‎اي که در تمام اين کاربردها، «أمّة» براي کثرتِ داراي «وحدت» به‌کار رفته است؛ براي نمونه، قرآن دربارة لحظه‌هاي مختلفي که يوسف در همة آنها منتظر رهايي از عذاب زندان بود، مي‌گويد: «وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» ([از آن دو زندانى، آن كه آزاد شده بود، يوسف را] پس از مدتى به ياد آورد) (يوسف: 45). اين لحظه‌ها هرچند در ظاهر براي ديگران، متعدد و مختلف بودند، ولي از زاوية ديد يوسف که چشم‌ به ‌راهِ آمدن خبر نجات از زندان بود، همة آن لحظه‌هاي گوناگون، ويژگي يکساني داشتند و همگي آنها از نگاه او، همچون يک «کلّ يکپارچه» بودند. بنابراين، واژة «امت» براي مرکّبِ داراي وحدت به‌کار مي‌رود و اين‌گونه نيست كه ميان معاني گوناگون «أمّة» (مانند «گروه»، «مدت» و...) هيچ‎ ارتباطي نباشد ‏(قرطبي، ۱۳۶۴، ج 9، ص10‬؛ ‫سيوطي، ۱۴۲۱ق، ج 1، ص440).‬‬‬‬‬‬‬
    تحليل انسجام ديدگاه وجوب همگاني با سياق و بافت آيه
    ‬‬‬‬‬‬بر اساس دو مقدمه‌اي که گذشت، در اين بخش انسجام معنايي آية 104 سورة آل‌عمران با سياقش بررسي خواهد شد. پيش‌تر گذشت که يکي از کاستي‌هاي شمرده‌شده در زمينة برداشت وجوب همگاني، آن است که اين برداشت به «قرينه» نياز دارد؛ و گفته شد كه تا وقتي مي‌توان در اين آيه، «مِن» را تبعيضيه گرفت، ساختار آيه را نمي‎توان تجريديه دانست. در پاسخ به اين اشکال بايد گفت: آنچه به «قرينة» استوار نياز دارد، تبعيضيه گرفتن «مِن» است، نه ابتدائيه دانستن آن؛ چراکه معناي اصلي «مِن»، ابتدائيت است ‏(ر.ک: مُبرّد، ۱۴۲۰ق، ج 1، ص86‬؛ ‫ابن هشام، ۱۴۱۰ق، ج 1، ص318) و در مقدمه نخست نشان داده شد كه ساختار تجريد، بر پاية «مِن» ابتدائيت است. با اين همه، روشن‌ترين قرينه براي برداشت وجوب همگاني امر به معروف و نهي از منکر از آية محل بحث، سياق آيه (Co-text) و بافت ‌برون‌متني (Context) آن است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    پيش‌تر آمد که آيات قبل و بعد آية محل بحث (آيات 103 و 105)، ـ در برابر فتنه‌سازي‌هاي برخي از اهل کتاب در جامعة اسلامي براي مُشتبَه ساختن مسير حق (آل‌عمران: 99 و 100)ـ به اهل ايمان دستور به حفظ اتحاد و يکپارچگي داده‌ است؛ از سوي ديگر، گزارش‌هاي نقل‌شده از بافت ‌برون‌متني و حوادث پيش از نزول آيه نيز دلالت بر فتنه‌گري‌هاي برخي از يهوديان در برانگيختن تعصبات قومي مؤمنانِ دو قبيلة أوس و خزرج دارد‏ (براي بررسي گزارش آمده دربارة شاس بن قيسِ يهودي، ر.ک: طبري، ۱۴۱۲ق، ج 4، ص16‬؛ ‫واحدي، ۱۴۱۹ق، ص119-120). برخي مفسران بر پاية آياتي از قرآن (همچون بقره: 105)، اختلاف‌سازي بعضي از اهل کتاب در‌ جامعة اسلامي زمان نزول اين آيه را ريشه‌اي‌تر از اين پراکنده‌سازي‌‎هاي قومي گزارش‌شده دانسته‌اند و فتنه‌گري آنها را تلاش براي غبارآلود ساختن فضاي جامعة ايماني در تشخيص حق از باطل برشمرده‌اند ‏(طباطبايي، ۱۳۵۲، ج 3، ص363-364)؛ ولي اين گزارش‌ها نيز با توجه به سابقة گذشتة تنازع‌هاي اين دو قبيله در دوران جاهلي ناسازگار نيست.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    روي‌هم‌رفته بافت ‌درون‌متني و بافت برون‌متني آيه، بيانگر اختلاف‌افکني فتنه‌گران در جامعة عصر نزول است؛ ازاين‌رو اگر به اهل ايمانِ جامعه خطاب شود كه تنها گروهي از ميان شما بايد شما را دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منکر کنند، وجهِ پيوند اين آيه با آيات قبل و بعد آشکار نمي‌شود و از متن، پرسش‌هاي بي‌پاسخ گوناگوني به ميان مي‌آيد؛ مانند اينکه: چه ارتباط معنايي ميان دستور اعتصامِ همگاني اهل ايمان به ريسمان الهي (در برابر فتنه‌گران عصر نزول) و دستور ايجاد تنها گروهي از ايشان براي دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد؟ آيا با برخاستن تنها گروهي براي فراخواندن به خير و برانگيختن به سوي نيکي‌ها و بازداشتن از زشتي‌ها، «اتحاد و همدلي» جامعة ايماني حفظ مي‌شود؟ آيا براي مخاطبان اين آيه که «مؤمنان» هستند، اين پرسش مطرح نمي‌شود که چرا تنها برخي از اهل ايمان اين وظيفه را دارند و چرا بسياري از «مؤمنان» وظيفة دعوت به خير و امر به معروف را ندارند؟ بر پاية چه شواهد تاريخي مي‌توان گفت كه پيامبر پس از اين آيه، در پي سازمان‌دهي «تنها» عده‌اي از اهل ايمان برآمدند تا اين عده با اعمال قدرت يا روش ديگر، موجب همدلي و اتحاد «همگاني» مؤمنانِ بسيارِ ديگر، پيرامون حبل الهي شوند؟ و... .
    ولي با درنگ در مفهوم «امت»، مي‌توان انسجام اين آيه را با سياق و بافت آن روشن ساخت. کمتر مفسري در مفهوم «أمّة» در اين آية شريفه درنگ کرده است. در مقدمه دوم نشان داده شد كه مولفة اصلي امت، «قصد و آهنگ واحد» است و اين قصد و هدف واحد، ميان اعضاي يک اجتماع، همبستگي ايجاد مي‌كند و اين هدف واحد آنها را به هم وابسته مي‌سازد و همين دلبستگي مي‌تواند رمز کنش و واکنش دلسوزانة اجتماعي باشد. بنابراين آية محل بحث به جاي اينکه بگويد: «وَليکُن کلُّکم يدعون الي الخير»، کثرتِ «کلُّکم» را با واژة اتحادبخش «امت» جايگزين کرده است تا با دستور حفظ وحدت در آيات قبل‌ هماهنگ باشد و از اهل ايمان بخواهد همگي در برابر توطئه‌هاي فتنه‌گران، جمعي واحد با قصد واحد شوند که به سوي خير فرامي‌خواند و به نيکي‌ها بر‌مي‌انگيزاند و از زشتي‌ها بازمي‌دارد.
    از سويي، جالب اين است که آية محل بحث، اگر تنها مي‌گفت: «کُونُوا أمةً يدعون الي الخير و...»، با سياق آن به‌درستي هماهنگ بود؛ ولي به اين اندازه نيز بسنده نکرده، بلکه با ساختار تجريد گفته است: «ولتکن مِنکُم أمةٌ يدعون الي الخير» تا با اين ‌شيوة مبالغه‌ساز، نهايت اتحاد-نه اتحادي متعارف- را از اهل ايمان بخواهد. بر اين اساس، اين آيه به ايشان نمي‌گويد كه در حدي عادي و معمولي اتحاد داشته باشيد؛ بلکه مي‌گويد بايد جملگي، جمعي در نهايت يکپارچگي و با قصد واحد شويد که بتوان ادعا کرد: مي‌توان از شما امتي واحده را انتزاع کرد! براي نمونه، اگر يک فرمانده/مربي، به لشگرش/تيمش تنها دستور دهد: «همگي يک لشگر/تيم رو به جلو باشيد»، از آنها در دستوري متعارف، فقط خواسته است متحد باشند؛ ولي اگر به اين اندازه بسنده نكند و با شور و حرارت، به شيوة مبالغه‌ساز تجريد، بر همة آنها بانگ بزند: «از شما يک لشگر/تيم رو به جلو مي‌خواهم ببينم»، مرادش نهايت اتحاد است؛ نه اتحادي متعارف.
    اگر بپذيريم که انگارة جامعة ايمانيِ نخستينِ نه‌چندان پيچيدة زمان نزول آيه از دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منکر، تکاليفي همگاني همچون دعوت به دين اسلام، اطاعت از پيامبر، جهاد در راه خدا و دوري از شرک بوده‏‏ (ر.ک: ابن ابي حيان، 1419ق، ج3، ص727؛ و براي بررسي شواهد بيشتر: كوك، 2010م، ص22-23)، برداشت وجوب همگاني با بافت نزول اين آيه، تأييد مي‌شود. بر پاية اين ديدگاه که «مهم‌ترين معروف‌ها»، اقتدار امت اسلامي و تلاش و مجاهدت براي «وحدت اسلامي» است و «مهم‌ترين منکرها»، تضعيف جامعة اسلامي و کمک به دشمنان نظام اسلامي است، اين وظايف، همگاني خواهند بود و ازاين‌رو «همه» بايد در جامعة اسلامي، در راه اين معروف‌ها بكوشند و به آن امر کنند و از اين منکرها بازدارند (ر.ک: خامنه‌اي، 1394). بر پاية اين مصداق اصلي امر به معروف و نهي از منکر، برداشت وجوب همگاني، با بافت نزول آيه و جامعة دچار فتنه‌گرانِ پس از شکست جنگ احد، سازگاري روشن‌تري پيدا مي‌کند؛ چراکه مي‌توان گفت: اين آيه با شيوة تجريد به مؤمنانِ فضاي نزولِ آيه خطاب مي‌کند كه بايد همگي در نهايت توان، با وحدت کلمه، در برابر توطئه‌هاي دشمنان متعدد و فتنه‌گران، نظام اسلامي نوپاي مدينة‌النبي را حفظ نماييد و همگي در راستاي تقويت اقتدار و «اتحاد» جامعة اسلامي مجاهدت کنيد و از تضعيف نظام اسلامي بپرهيزيد. 
    بايد توجه داشت كه اين‌گونه مصاديق کلان معروف و منکر- برخلاف برخي مصاديق خُرد معروف و منکر (مانند ترک نماز از سوي يک فرد)- هميشگي و همگاني و نيازمند همکاري و همدلي است و با قيام تنها برخي مؤمنان بر امر به اين معروف‌ها و نهي از اين منکرها، موضوع اين تکاليف از بين نمي‌رود و اين تکاليف از عهدة ديگر مؤمنان ساقط نمي‌شود. در نگاهي کلان‌تر، مي‌توان گفت: پيام آيه براي امروز اين است که بايد همة مؤمنان، گروه‌ها، جناح‌ها، اقوام، مذاهب و ملت‎هاي اسلامي، (با وجود همة اختلاف‌هاي طبيعي) يکديگر را در برابر توطئه‌هاي دشمنان به حفظ وحدت فرابخوانند و از تضعيف اتحاد و اقتدار جوامع اسلامي بازدارند و چنان با هم متحد شوند و آن‌قدر در کمال وحدت باشند که (با شيوة تجريد) بتوان ادعا کرد، مي‌شود حتي امتي واحده را از آنها انتزاع نمود! بالاترين مرحلة وحدت اين است که امروز همة دنياي اسلام براي رسيدن به «تمدن نوين اسلامي» در برابر دشمنان اسلام، با يکديگر متحد شوند (ر.ک: خامنه‌اي، 1398).
    ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬بر پاية توضيحات آمده، انسجام معنايي اين آيه با آية «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ...» (آل‌عمران:103) روشن مي‌شود؛ زيرا آية 103 سورة آل‌عمران، به اهل ايمانِ جامعة فضاي نزول مي‌گويد: همگي با هم (نه تک‌تک و جداجدا) به ريسمان الهي تمسک جوييد؛ با اين دستور، پرسش‌هايي به ذهن مخاطب مي‌آيد؛ مانند اينکه «چرا» بايد همگي با هم به ريسمان الهي تمسک کنيم؟ «چگونه» بايد همگي با هم به ريسمان الهي تمسک کنيم؟ و... قرآن براي پاسخ به «چرايي» اين دستور و براي اقناع انديشة مخاطبان براي پذيرش دستور تمسک همگاني به ريسمان الهي، در ادامه به آنها تذکر مي‌دهد: به ياد آوريد كه شما اهل ايمان تلخي اختلاف و دشمني با يکديگر را چشيده بوديد (اشاره به اختلافاتي همچون نزاع‌هاي اوس و خزرج پيش از اسلام). در آية 104 نيز در پاسخ به «چگونگي» تمسک همگاني به ريسمان الهي، «راهکاري عملي» بيان مي‌کند (تعبير «راهکار عملي»، برگرفته از: طباطبايي، 1352، ج3، ص372؛ جوادي‌آملي، 1387، ج15، ص267) و مي‌گويد: براي تمسک همگاني به ريسمان الهي، بايد همگي بكوشيد تا در نهايتِ اتحاد، خود و ديگران را از منکر (تضعيف اتحاد جامعة اسلامي) به سوي معروف (اقتدار و اتحاد جامعة اسلامي) فرابخوانيد تا همة جامعه به صورت امت واحدي درآيد كه بر «خير»، اجتماع كرده‏‌ است.
    در جدول زير، انسجام منطقي اين چند آيه با هم و پيوند محتوايي آنها نشان داده شده است:
    وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا    ابلاغ تکليف تمسک همگاني به ريسمان الهي
    وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً...(103)    اقناع انديشه با يادکرد گذشتة اهل ايمان،
     براي پذيرش تکليف تمسک همگاني به ريسمان الهي
    وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ...(104)    ارائة راهکار عملي براي تمسک همگاني به ريسمان الهي
    وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا...(105)    تذکر با هدف عبرت‌آموزي از ديگر امت‌ها،
    براي التزام به تکليف تمسک همگاني به ريسمان الهي
    هرچند ظرفيت اين نوشتار، مجال ذکر همة روايات تفسيري ذيل اين آية شريفه و بررسي سندي و دلالي آنها را ندارد، ولي لازم به ذکر است كه در برخي روايات اهل‌بيت نيز از اين آية شريفه وجوب همگاني برداشت شده است. در روايت أبوعَمرو الزُبَيري از امام صادق تصريح شده است که اين آيه، با خطاب به جميع مسلمانان بيان مي‌کند: اگر مسلماني، دعوت‌کننده به خير و آمر به معروف و ناهي از منکر نباشد، از امت محمد نيست (عياشي، ۱۳۸۰، ج1، ص195).
    انسجام‌سنجي ديدگاه وجوب همگاني با آيات بيرون از سياق
    برداشت از يک آيه، در صورتي استوار و شايسته است که با آيات ديگر قرآن نيز ناسازگار نباشد؛ چراکه قرآن، يک متنِ يکپارچه است (نساء:82). با درنگ در آيات قرآن، مي‌توان گفت: برداشت وجوب همگاني، با آيات ديگر نيز هماهنگي کامل دارد؛ چراکه در ديگر آيات، امر به معروف و نهي از منکر در کنار ايمان به خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات آمده و اين وظايف، بر همة مؤمنان ـ نه‌تنها بر بخشي از ايشان ـ بايسته شمرده شده است: همچون آياتِ «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ...» (توبه:112)؛ «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ...» (توبه:71). از سوي ديگر، قرآن ويژگي رفتاري همة منافقان در جامعة اسلامي را امر به «منکر» و نهي از «معروف» برشمرده ‌است: «الْمُنافِقُونَ وَالْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوف‏» (توبه:67)؛ بنابراين مي‌توان بر پاية برداشت وجوب همگاني از آية 104 سورة آل‌عمران گفت: اين آيه در برابر فتنه‌گري‌هاي منافقان، رويکردي مقابله‌اي را به اهل ايمان دستور مي‌دهد و از همة مؤمنان مي‌خواهد كه براي حفظ وحدت جامعة ايماني خويش، جملگي به اين بايسته‌هاي جامعة پويا ـ دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منکرـ پايبند باشند.
    ممکن است گفته شود: اگر در آيات ديگر وجوب همگاني اشاره شده است، چرا اين آيه برداشت وجوب همگاني را تکرار کرده است؟ در پاسخ بايد گفت كه هر آيه‌اي از قرآن، در سياق خود نکات ويژه‌اي همراه خويش دارد و تکرار آن بي‌فايده نيست. در ميان همان آيات ديگرِ بيرون سياق ـ که وجوب همگاني را بيان کرده‌اند ـ نيز تفاوت محتوا وجود دارد. تفاوت آية محل بحث با آيات ديگر، شيوة تجريد و مبالغة آن است. براي نمونه، در آياتي دربارة حورياني همسردوست (باحيا و عفيفه) براي بهشتيان سخن گفته شده است: ««وَعِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عينٌ‏» (صافات:48) و «وَعِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ‏» (ص:52)؛ ولي در آية «فِيهِنَّ قاصراتُ الطرفِ» (الرحمن:56) آن مطالب تکرار نشده است؛ بلکه با مبالغة «تجريديه» با حرف «في»، نهايت حيا و عفت ايشان بيان شده است که اين شيوة ادبي، موجب انسجام کامل اين آية سوره الرحمن با سياق آن گرديده است (براي آگاهي از تجريد در اين آيه، ر.ک: رحيملو، طيب‎حسيني، 1399، ص40). در آية محل بحث نيز مي‌توان گفت: با نگاهي به مصاديق کلان معروف و منکر به شيوة تجريد، از همة اهل ايمان نهايت اتحاد و همکاري در امر به معروف (حفظ وحدت) و نهي از منکر (ايجاد تفرقه) خواسته شده است که اين مبالغه و تأکيد در ديگر آيات نيست.
    نويسندة تفسير الميزان با اينکه خود در تفسير آية محل بحث، به ديدگاه وجوب انحصاري گرايش پيدا کرده است، ولي در تفسير آية «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‏» (آل‌عمران: 110) ـ که چند آيه بعد از آية محل بحث آمده است ـ مي‌گويد: قرآن با فعل ماضي «کُنتُم»، جامعة نخستين تشکيل‌شده از سوي مهاجران و انصار در سال‌هاي نخست اسلام را ستايش مي‌کند و به مخاطبان تذکر مي‌دهد که شما پيش‌تر بهترين امتي بوديد که پديد آمديد؛ چراکه مانند يک «روح واحد» (نفس واحده) امر به معروف و نهي از منکر مي‌کرديد و به ريسمان الهي چنگ مي‌زديد ‏(طباطبايي، ۱۳۵۲، ج 3، ص376-377). ازاين‌رو مفهوم آيه در بافت نزول آن، اين مي‌شود که به جامعة اسلاميِ دچار اختلاف‌افکنان و فتنه‌گران پس از شکست غزوة احد، تذکر مي‌دهد که شما پيش‌تر- براي نمونه در زمان جنگ بدر- مانند يک روح واحد بوديد: پس اکنون نيز چنين باشيد. بر مؤلف تفسير الميزان مي‌توان خرده گرفت که در آية «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» هم مي‌توان همين برداشت را داشت و بيان کرد كه قرآن در اين آيه نيز با دستوري همگاني مي‌گويد: همان‌طور که پپش‌تر، اجتماعي يکپارچه بوديد، اكنون هم بايد شما (اهل ايمان) مانند يک «روح واحد»، خود و ديگران را به خير (توحيد) فرابخوانيد و به‌سوي معروف (وحدت جامعة خويش) فرمان دهيد و يکديگر را از منکر (افتادن در دام توطئه‌هاي فتنه‌گران) بازداريد.
    در پايان دوباره لازم است يادآوري شود كه برداشت ارائه‌شده در اين نوشتار، تنها تفسير آيه بر اساس انسجام معنايي آن با سياق و بر پاية برخي قرائن فضاي نزول بود و همان‎طور که پيش‌تر گذشت، اين برداشت، با برداشت‌هاي وجوب انحصاري از اين آيه وراي سياق آن و در طول معناي ظاهر آيه منافات ندارد. تبيين مباني، شواهد و ادلة اين خوانش‌هاي ممکنِ وراي سياق و بافت نزول آيه، در مجال اين نوشتار و در راستاي مسئلة پژوهشي آن نيست.
    نتيجه‌گيري
    با بررسي ديدگاه‌هاي سه‌گانه دربارة دلالت آية شريفة 104 آل‌عمران به‌دست آمد: چالش کلي ديدگاه وجوب انحصاري آن است که با اين ديدگاه، پيوند معنايي دستور به ايجاد تنها گروهي براي دعوت به خير و امر به معروف با دستور تمسکِ همگاني به ريسمان الهي ظاهر نمي‎شود. بر ديدگاه سوم نيز که بر پاية شيوة ادبي «تجريد»، وجوب همگاني را از آيه برداشت کرده بود، اين خرده گرفته شد که ساختار «تجريد» در جايي است که «مِن» در آن «بيانيه» باشد؛ ولي در آية محل بحث، چون «مِنکم» پيش از «أمة» قرار گرفته است، «مِن» را نمي‎توان بيانيه دانست.
    اين نوشتار با فرايندشناسي شيوة زباني تجريد آشکار کرد که «مِن» در ساختار تجريد، بر همان معناي اصلي خود ـ يعني «ابتدائيت»ـ است؛ ازاين‌رو تقدم «مِن» بر «أمّة» منافاتي با تجريديه دانستن آيه ندارد. از سويي با بازکاوي شيوة زباني تجريد، به‌دست آمد که شناخت اين شيوة زباني، در پيشگيري از خطا در فهم برخي آيات و تبعيضيه نگرفتن «مِن» در آنها کارايي دارد. سپس اين جستار با واکاوي مفهوم «أمّة»، نشان داد كه اين مفهوم بر کثرتِ داراي «وحدت» دلالت مي‌کند؛ ازاين‌رو به ياري درنگ در مفهوم «أمة» و فرايندشناسي شيوة تجريد، با بازسازي ديدگاه سوم، آشکار شد كه آية محل بحث، با سياق خود انسجام معنايي کامل دارد؛ زيرا مهم‌ترين معروف‌ها، «اتحاد جامعة اسلامي» و مهم‌ترين منکرها، «تضعيف نظام اسلامي» است و اين وظايف، هميشگي و همگاني است؛ ازاين‌رو اين آيه به‌عنوان «راهکاري» براي امتثال دستور تمسک همگاني به ريسمان الهي (آيه103)، از همة اهل ايمان مي‌خواهد كه خود و ديگران را به حفظ اقتدار جامعة اسلامي فرابخوانند و از تضعيف نظام اسلامي بازدارند. روشن شد كه برداشت وجوب همگاني از اين آيه بر پاية شيوة تجريد، افزون بر انسجام معنايي با سياق آيه، با بافت برون‌متني نيز سازگار است؛ زيرا اين آيه به شيوة تجريد به اهل ايمانِ جامعة نوپاي مدينة‌النبي پس از شکست غزوة احد مي‌گويد: در نهايتِ اتحاد همچون يک کلّ يکپارچه، در برابر فتنه‌گري‌هاي اختلاف‌افکنان، وحدت و اقتدار جامعة ايماني خويش را پاسداري کنيد. بر پاية اين برداشت، پيام آيه براي امروز نيز ارائة راهکاري (بر پاية شيوة تجريد) براي رسيدن به نهايتِ اتحادِ ملت‌هاي مسلمان، گروه‌ها و آحاد ايشان در برابر دشمنان اسلامي است. در پايان با مقايسة ديدگاه وجوب همگاني با ديگر آيات بيرون از سياقِ اين آية شريفه، به‌دست آمد که آيات ديگر نيز درخواستي فراگير براي امتثال اين بايسته‌هاي ديني دارند و ازاين‌رو برداشت همگاني از آية محل بحث با ديگر آيات نيز انسجامي کامل دارد؛ از سوي ديگر، تفاوت اين آيه با ديگر آيات امر به معروف و نهي از منکر، شيوة مبالغة تجريدية آن، با نگاهي به کلان‌مصاديق معروف و منکر است.
     
     

    References: 
    • آصفي، محمدمهدي، ۲۰۰۵م، الاجتهاد و التقليد و سلطات الفقيه و صلاحياته، قم، مؤسسة دائرة معارف الفقه الاسلامي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ـــــ ، 1426ق، ولاية الأمر، تهران، المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الإسلامية.
    • ابن تيميه، احمد، ۱۴۱۸ق، الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، المملكة العربية السعودية، وزارة الشئون الإسلامية.‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن حجه، تقي‌الدين، ۱۴۲۵ق، خزانة الأدب و غاية الأرب، بيروت، دار صادر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن دريد، محمد، ۱۹۸۷م، جمهرة اللغة، بيروت، دار العلم للملايين.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن مالک، محمد بن محمد، بي‌تا، المصباح في المعاني و البيان و البديع، قاهره، مکتبة الآداب.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن هشام، عبدالله، ۱۴۱۰ق، مغني اللبيب عن کتب الأعاريب، قم، کتابخانه مرعشي نجفي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن يعقوب مغربى، احمد، ۱۴۲۴ق، مواهب الفتاح في شرح تلخيص المفتاح، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن‌ابي‌حاتم، عبدالرحمن، ۱۴۱۹ق، تفسير القرآن العظيم، رياض، مکتبة نزار.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن‌جني، عثمان، ۱۴۲۹ق، الخصائص، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن‌عاشور، محمدطاهر، ۱۴۲۰ق، تفسير التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن‌قتيبه، عبدالله، ۱۴۲۳ق، تأويل مشکل القرآن، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابن‌کثير، اسماعيل، ۱۴۱۹ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابو‌الفتوح‌رازي، حسين، ۱۳۷۱، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، آستان قدس رضوي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ابوحيان، محمد، ۱۴۲۰ق، البحر المحيط في التفسير، بيروت، دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ايرواني، محمدباقر، ۱۳۸۶، دروس تمهيدية في تفسير آيات الأحکام، قم، دار الفقه للطباعة و النشر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • بغوي، حسين بن مسعود، ۱۴۲۰ق، تفسير البغوي، بيروت، دار إحياء التراث العربي.‬
    • ‏‫بلاغي، محمدجواد، بي‌تا، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، قم، وجداني.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫‏‫تفتازاني، مسعود بن عمر، ۱۳۷۶، مختصر المعاني، قم، دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ثعلبي، احمد، ۱۴۲۲ق، الکشف و البيان، بيروت، دار إحياء التراث العربي‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬.
    • ‏‫جامي، عبدالرحمن، ۲۰۱۹م، تفسير ملا جامي، بيروت، دار الكتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫جرجاني، عبدالقاهر، ۱۴۲۲ق، أسرار البلاغة في علم البيان، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • جصاص، احمد بن علي، ۱۴۰۵ق، أحکام القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • جوادي‌آملي، عبدالله، 1387، تسنيم، تفسير قرآن کريم، قم، إسراء.
    • ‏‫حب الله، حيدر، 2014م، فقه الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، بيروت، الانتشار العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • حسينى‎شيرازى، محمد، 1426ق، الفقه، السلم و السلام، بيروت، دارالعلوم.
    • ‏‫حلبي، محمود، ۱۲۰۸ق، حسن التوسل إلى صناعة الترسل، مصر، الوهبية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫حلي(علامه)، حسن بن يوسف، ۱۳۸۱ق، الألفين الفارق بين الصدق و المين، قم، المؤسسة الإسلامية للبحوث و المعلومات.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • خامنه‌اي، سيدعلي، 1394(اول فروردين)، بيانات در حرم مطهر رضوي.
    • ـــــ ، 1398، بيانات در ديدار مسئولان نظام و ميهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌.
    • ‬‏‫خرازي، سيدمحسن، ۱۴۳۴ق، الأمر بالمعروف و النهي عن المنکر، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • خطيب‌قزوينى، محمد، ۲۰۱۰م، الإيضاح في علوم البلاغة، بيروت، دار الکتب العلمية.
    • خفاجي، احمد، ۱۹۹۷م، عناية القاضي و کفاية الراضي، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • خليل بن احمد، ۱۴۰۹ق، العين، قم، هجرت.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • راغب اصفهاني، حسين، ۱۴۱۲ق، مفردات ألفاظ القرآن، بيروت، دار الشامية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • رحيملو، عباس؛ طيب‎حسيني، سيدمحمود، 1399، «بازتفسير انسجامي «فيهنّ» در سوره الرحمن با شناخت شگرد ادبي تجريد و استخدام»، پژوهش‌هاي ادبي ـ قرآني، دوره 8، شماره 1، ص 25-49.
    • رشيد رضا، محمد، ۱۴۱۴ق، تفسير المنار، بيروت، دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫روحاني، محمدصادق، بي‌تا، فقه الصادق، قم، آيين دانش.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫زجاج، ابراهيم بن سري، ۱۳۷۴، إعراب القرآن(منسوب به زجاج)، قم، دار التفسير.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫زمخشري، محمود، ۱۴۰۷ق، الکشاف، بيروت، دار الکتاب العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫سجلماسي، أبوالقاسم، ۱۹۸۰م، المنزع البديع في تجنيس أساليب البديع، الرباط، مكتبة المعارف.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫سمين، احمد، ۱۴۱۴ق، الدّر المصون في علوم الکتاب المکنون، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫سيالکوتي، عبدالحکيم، ۱۴۰۴ق، حاشية السيالكوتي علي كتاب المطول، قم، الشريف الرضي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫سيفي‌مازندراني، علي‌اکبر، ۱۴۱۵ق، دليل تحرير الوسيلة (الأمر بالمعروف و النهي عن المنکر)، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • سيوطي، عبدالرحمن، ۱۴۲۱ق، الإتقان في علوم القرآن، بيروت، دار الکتاب العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ـــــ ، ۱۴۱۶ق، تفسير الجلالين‏، بيروت، مؤسسة النور للمطبوعات.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫صنعاني، عبدالرزاق، ۱۴۱۱ق، تفسير القرآن العزيز، بيروت، دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫طباطبايي، سيدمحمدحسين، ۱۳۵۲، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الأعلمي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫طبراني، سليمان، ۲۰۰۸م، التفسير الکبير، اربد، دار الکتاب الثقافي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫طبرسي، فضل بن حسن، ۱۴۰۸ق، مجمع البيان، بيروت، دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫طبري، محمد بن جرير، ۱۴۱۲ق، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • طوسى، محمد، 1375ق، الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد، تهران، كتابخانه جامع چهل‌ستون.
    • ـــــ ، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • عياشى، محمد، 1380ق، التفسير( تفسير العياشي)، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية.
    • غزالي، أبوحامد، بي‌تا، إحياء علوم الدين، بيروت، دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫فاضل مقداد، ۱۳۷۳، کنز العرفان في فقه القرآن، تهران، مرتضوي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ـــــ ، ۱۴۰۴ق، التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، قم، مرعشي نجفي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫فاضل موحدي‌لنکراني، محمد، ۱۴۳۰ق، تفصيل الشريعة، قم، مرکز فقهي ائمه اطهار.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫فخر رازي، محمد، ۱۴۲۰ق، التفسير الکبير، بيروت، دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫فيض‌کاشاني، محمد، ۱۳۷۳، تفسير الصافي، تهران، مکتبة الصدر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫قرطبي، محمد، ۱۳۶۴، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫قطب‌الدين راوندي، سعيد، ۱۴۰۵ق، فقه القرآن، قم، کتابخانه مرعشي نجفي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫قمي‌مشهدي، محمد، ۱۹۹۰م، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫قونوي، اسماعيل، ۱۴۲۲ق، حاشية القونوي علي تفسير البيضاوي، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫ماوردي، علي، بي‌تا، النکت و العيون تفسير الماوردي، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫مبرد، محمد، ۱۴۲۰ق، المقتضب، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫متوكل علي الله، احمد، ۱۴۲۴ق، حقائق المعرفة في علم الکلام، صنعا، مؤسسة الإمام زيد بن علي الثقافية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫مشکيني‌اردبيلي، علي، ۱۴۲۸ق، رساله‌هاي فقهي و اصولي، قم، دارالحديث.‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • مصباح‌يزدي، محمدتقي، 1391، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، شرکت چاپ و نشر بين‌الملل.
    • ‏‫مقاتل بن سليمان، ۱۴۲۳ق، تفسير مقاتل بن سليمان، بيروت، دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • مقدس‌اردبيلي، احمد، بي‌تا، زبدة البيان في أحکام القرآن، تهران، مکتبة المرتضوية.‬‬‬
    • مکي بن حموش، ۱۴۲۹ق، الهداية إلي بلوغ النهاية، شارجه، جامعة الشارقه.‬
    • منتظري، حسينعلي، 1409ق، دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الإسلامية، قم، المرکز العالمي للدراسات الاسلامية.
    • ـــــ ، ۱۳۸۵، نظام الحکم في الإسلام، قم، سرايي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ‏‫واحدي، علي، ۱۴۱۹ق، أسباب نزول القرآن، بيروت، دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    • Brown, Gillian; Yule, George. (2003). Discourse Analysis. Cambridge University Press.
    • Cook, Michael. (2010). Commanding Right and Forbidding Wrong in Islamic Thought. Cambridge University Press.
    • Halliday, M. A. K.; Hasan, Ruqaiya. (2014). Cohesion in English. Routledge.
    • Lyons, John. (2005). Linguistic Semantics: An Introduction. Cambridge: Cambridge University Press.
    • van Dijk, T. A. (1977). Text and Context: Explorations in the Semantics and Pragmatics of Discourse. Longman.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحیملو، عباس، طیب حسینی، سیدمحمود.(1399) بازخوانی برداشت وجوب همگانی امر به معروف از آیه‌ی 104 سوره‌ی آل‌عمران (بر پایه‌ی تحلیل انسجام متن). ، 13(2)، 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباس رحیملو؛ سیدمحمود طیب حسینی."بازخوانی برداشت وجوب همگانی امر به معروف از آیه‌ی 104 سوره‌ی آل‌عمران (بر پایه‌ی تحلیل انسجام متن)". ، 13، 2، 1399، 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحیملو، عباس، طیب حسینی، سیدمحمود.(1399) 'بازخوانی برداشت وجوب همگانی امر به معروف از آیه‌ی 104 سوره‌ی آل‌عمران (بر پایه‌ی تحلیل انسجام متن)'، ، 13(2), pp. 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحیملو، عباس، طیب حسینی، سیدمحمود. بازخوانی برداشت وجوب همگانی امر به معروف از آیه‌ی 104 سوره‌ی آل‌عمران (بر پایه‌ی تحلیل انسجام متن). ، 13, 1399؛ 13(2): 5-26