، سال چهاردهم، شماره دوم، پیاپی 27، بهار و تابستان 1400، صفحات 25-42

    چگونگی استفاده قرآن کریم از مبادی فعل در راستای تعالی انسان در جهت بندگی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ رضا شاه منصوری / دانشجوی دکتری تربیت مدرّس اخلاق اسلامی، دانشگاه معارف قم / rez.mansoor@yahoo.com
    بهروز محمدی منفرد / استادیار گروه اخلاق، دانشگاه تهران / b.mohammadi.m@gmail.com
    چکیده: 
    قرآن کریم خود را کتاب هدایت به مسیر عبودیت معرفی می نماید و از روش های گوناگونی برای نیل آدمی به مقام بندگی استفاده می کند. ازجمله این روش ها استفاده از یکی از مبادی افعال است. این منبع وحیانی با معرفت دهی خاص از مبادی فعل در ایجاد انگیزش برای عمل به وظایف بندگی و رسیدن به درجات عالی عبودیت بهره می گیرد. هدف از این تحقیق بررسی چگونگی معرفت دهی قرآن کریم و بهره مندی از مبادی فعل در جهت ایجاد انگیزش برای تعالی بندگی است. روش تحقیق «توصیفی ـ تحلیلی» است. نتیجه تحقیق آن است که معرفت دهی قرآن کریم کاملاً هدفمند بوده و در آن مبادی فعل، همچون تصور، تصدیق به فایده و شوق مدنظر قرار گرفته و در جهت ایجاد انگیزه در انسان برای حرکت در مسیر عبودیت است. همچنین قرآن کریم تأثیر ویژه ای در جهت تقویت گرایش ها و امیال باطنی که موافق با عبودیت هستند، دارد. معرفت دهی قرآن کریم تأثیری مهم در تضعیف امیال و گرایش های باطنی مخالف با بندگی نیز دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Use of the Principles of Action in the Holy Qur'an for the Elevation of Man in Servitude
    Abstract: 
    The Holy Qur'an introduces itself as a book of guidance to the path of worship and uses various methods to make man achieve the status of servitude. Using one of the principles of action is among these methods. Through granting special knowledge, this revelatory source uses the principles of action to create motivation for performing one’s duties and attaining the highest degrees of servitude. This study seeks to investigate how the Holy Quran grants knowledge and uses the principles of action in order to create motivation for achieving the highest degrees of servitude. The results of this "descriptive-analytical" research show that the Holy Quran grants knowledge in a completely purposeful way and takes into account the principles of action, such as conception, acknowledgment of usefulness and enthusiasm, and seeks to motivate human beings in the path of worship. The Holy Qur'an also has a special effect on strengthening the inner tendencies and desires that are in line with worship. The Holy Qur'an’s granting knowledge also has an important effect on weakening the inner desires and tendencies that are opposed to servitude
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    قرآن کريم، محکم‌ترين و متقن‌ترين منبع ديني، هدف از خلقت جن و انس را «بندگي» بيان مي‌کند (ذاريات: 56). از سوي ديگر، خود را کتاب «هدايت» براي بشريت معرفي مي‌نمايد (بقره: 2). بنابر نظر برخي بزرگان، منظور از تبيان کل شيء بودن قرآن کريم «هدايت به مسير بندگي» است. بنابراين بايد گفت: قرآن کريم براي هدايت بشر در مسير توحيد و عبوديت از هيچ كاري فروگذار نکرده است.
    نکته مهمي که بايد مورد نظر قرار داد اين‌ است که معرفت‌دهي قرآن کريم کاملاً هدفمند است و تمام معارف بيان شده در قرآن کريم و نوع تبيين آنها داراي اهدافي متناسب با خلقت و فطرت انسان است. اين معرفت‌دهي هدفمند سعي دارد تا با توجه به مبادي فعل و ويژگي‌هاي باطني انسان، او را به سوي بندگي ترغيب کند. در اين سبک ويژه معرفت‌دهي، مبادي فعل، همچون تصور، تصديق به فايده و شوق مدنظر قرار گرفته و در جهت ايجاد انگيزه در انسان براي حرکت در مسير عبوديت از آنها استفاده شده است. موضوعي که اين تحقيق در نظر گرفته شده، چگونگي استفاده قرآن کريم از مبادي فعل در راستاي تعالي بندگي است. با وجود اهميت اين موضوع کمتر بدان توجه شده است و در حد خود، نو به‌شمار مي‌رود.
    در اين تحقيق سعي بر آن است تا در شيوه بيان معارف در قرآن کريم بازنگري صورت گيرد و از هدفمند بودن معرفت‌دهي در قرآن و تأثير دقيق و ويژه معارف در مبادي بندگي پرده برداشته شود.
    اين تحقيق در پي پاسخ به اين پرسش‌هاست که آيا قرآن کريم به مبادي افعال توجه دارد؟ قرآن کريم براي تعالي بندگي چگونه معرفت‌دهي مي‌کند؟ چگونه قرآن کريم با معرفت‌دهي هدفمند از مبادي فعل در جهت ايجاد پيشينه مسئله يا مبحث بهره مي‌برد؟
    درباره پيشينه اين مسئله بايد گفت: در عمده منابع به صورت متمرکز و تفصيلي، مسئله توجه قرآن کريم به مبادي فعل و معرفت‌دهي هدفمند آن در اين زمينه بررسي شده است. در بيشتر کتب اخلاقي از قرآن، به‌مثابه منبع ديني در استنباط گزاره‌هاي اخلاقي استفاده شده است. در علم روان‌شناسي، به صورت گسترده، بحث انگيزش مطرح‌ شده، اما عمده مباحث ارائه شده پيرامون منشأ انگيزش (مانند نياز، هيجان و شناخت) است و بحثي درباره تأثير قرآن در انگيزش و مبادي فعل صورت نگرفته است. از سوي ديگر، در برخي کتب، مانند کتاب فطرت شهيد مطهري به‌تفصيل مبادي فعل يا گرايش‌هاي فطري انسان تبيين‌ شده، اما از تأثير قرآن در مبادي فعل و يا ارتباط فطريات انسان با مقوله انگيزش بحث نشده است. در برخي کتب اخلاقي همچون اخلاق در قرآن اثر آيت‌الله مصباح از جايگاه برخي گرايش‌هاي فطري در قرآن بحث شده، اما به صورت متمرکز استفاده قرآن از اين فطريات در جهت انگيزش بندگان يا معرفت‌دهي هدفمند قرآن و نگاه ويژه آن به مبادي فعل بررسي نگرديده است.
    بنابراين وجه امتياز اين پژوهش که در نوبه خود نگاهي نو به تأثير قرآن کريم در بندگي و عبوديت است، تمرکز بر استفاده قرآن کريم از مبادي فعل و تأثير انگيزشي ويژه قرآن کريم در تعالي بندگي از طريق معرفت‌دهي هدفمند است.
    روش تحقيق «توصيفي ـ تحليلي» بوده و براي حل مسئله از آيات قرآن کريم و روايات و ادله عقلي استفاده شده است.
    مفهوم‌شناسي
    مهم‌ترين مفهومي که بايد بررسي شود مفهوم «انگيزش» است. معناي واژه «انگيزش» با معناي واژه «انگيزه» متفاوت است. «انگيزه» يا همان «نيت» (دهخدا، 1377، واژة «انگيزه») در لغت به‌معناي قصد قلبي انسان است (فراهيدي، 1409ق، ج8، ص394) و در اصطلاح علم اخلاق، قصد و هدف قلبي است که انسان کار را براي رسيدن به آن انجام مي‌دهد (‌طوسي، 1373، ص15). اما «انگيزش» در لغت، به‌معناي تهييج و تحريک نمودن است (معين، 1363، ج1، ص393).
    دربارة معناي اصطلاحي «انگيزش» معاني متعددي بيان شده است که به‌معناي آن در روان‌شناسي بسنده مي‌شود: «انگيزش» حالت رواني انسان است که او را در جهت خاصي تجهيز کرده، به انجام رفتارهايي مشخص وا مي‌دارد (حقاني، 1395، ص202).
    معرفت‌دهي هدفمند قرآن کريم براي انگيزش به‌سوي بندگي
    عبوديت و بندگي جايگاه ويژه‌اي در تعاليم آيات وحي دارد، تا بدانجا که هدف خلقت انس و جن بيان شده است (ذاريات: 56). بندگي همان صراط مستقيمي است که انبيا و اولياي الهي، هم خود در آن قرار داشتند و هم مردم را به آن دعوت مي‌کردند (آل‌عمران: 51 و64). بنابراين مهم‌ترين مسئله براي انسان، حرکت در مسير بندگي عبوديت و رسيدن به درجات عالي آن است.
    از سوي ديگر، خداوند تعالي قرآن کريم را «تبيان» و بيان کننده همه چيز معرفي مي‌نمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء» (نحل: 89)، و در جاي ديگر مي‌فرمايد: چيزي در قرآن فروگذار نشده است: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْء» (انعام: 38). در اين‌باره ابتدا بايد گفت: قرآن کريم کتاب فقه، کلام، رياضي، فلسفه، تاريخ و مانند آن نيست، بلکه خداوند تعالي قرآن را کتاب هدايت براي متقين معرفي مي‌نمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُدي لِلْمُتَّقينَ» (بقره: 2). قرآن کتابي براي هدايت بشر در مسير بندگي است. با توجه به اين آيات مي‌توان گفت: تبيان بودن قرآن کريم براي همه چيز، در محدودة هدايت بشر است؛ به اين معنا که هر چه براي هدايت بشر در مسير بندگي نياز باشد در قرآن کريم آمده است.
    بنابر نظر علامه طباطبائي وقتي قرآن کتاب هدايت است، پس «تبيان» بودن براي «کُلُ شَي» يعني: هرآنچه براي امر هدايت نياز است؛ مانند معارف حقيقي متعلق به مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شرايع الهيه، داستان‌ها و مواعظ قرآن کريم كه در اين‌باره آورده است (طباطبائي، 1390، ج12، ص325).
    هدايت در مسير بندگي ابعاد گوناگوني دارد که قرآن کريم همه آ‌نها را مدنظر قرار داده و از هيچ‌چيزي در اين‌باره فروگذار ننموده است. ازجمله ابعاد مهم بندگي بعد انگيزشي است. قرآن کريم رويکرد ويژه‌اي به انگيزش مؤمنان به سوي بندگي دارد که تبيين آن، هدف اصلي اين پژوهش است.
    نسبت مبادي افعال اختياري با انگيزش
    قبل از بررسي کيفيت انگيزش در قرآن کريم، براي حرکت در مسير عبوديت، بايد به نکاتي مانند چگونگي افعال اختياري و مبادي آنها و نسبت آنها با انگيزش اشاره کرد.
    «انگيزش» نيروي محرک دروني است که انسان را به سوي حرکتي خاص با هدفي مشخص حرکت مي‌دهد. در روان‌شناسي عوامل گوناگوني، مانند شناخت‌ها، نيازها و هيجان‌ها براي به‌وجود آمدن انگيزش در انسان ذکر شده است (حقاني، 1395، ص203).
    در ادامه بايد به اين نکته اشاره کرد که بنابر نظر بسياري از بزرگان، مبادي افعال اختياري انسان چهار مرحله دارد: مرحله اول تصور فعل و تصديق به فايده آن است. مرحله دوم شوق نفس به سمت آن فعل مطلوب است. مرحله سوم اراده انسان براي انجام فعل است. مرحله چهارم انجام فعل است (صدرالمتألهين، 1361، ج5، ص219).
    بنابراين انسان براي انجام يک فعل، ابتدا فوايد آن را تصور مي‌کند و در صورت وجود فوايدي در انجام آن، تصديق به فايده مي‌کند. در مرحله بعد، با تصديق به فايده، نفس او شوق به انجام کار پيدا مي‌نمايد. در مرحله سوم اين شوق مؤکد مي‌شود و انسان عزم براي انجام کار را اراده مي‌نمايد.
    براي روشن شدن جايگاه انگيزش در مبادي فعل، مي‌توان گفت: انگيزش مصلحت و فايده‌اي نيست که تصديق شود، بلکه بعد از علم به وجود مصلحت و منفعت در يک فعل، در انسان شوق و انگيزش رخ مي‌دهد. پس بايد گفت: علم و شناخت انسان مقدّم بر انگيزش است و انگيزش نيز مقدّم بر اراده فعل. بنابراين جايگاه انگيزش در مبادي افعال همان جايگاه شوق است (حقاني، 1395، ص219).
    نکتة مهم اين است که يکي از عوامل مؤثر در تحولات گوناگون در مبادي فعل، به‌ويژه مرحله انگيزش و در پي آن تحولات گوناگون در افعال، مسئله شناخت و معرفت است (مصباح، 1392، ص163).
    طبيعتاً آن دسته از افعال انسان که در چهارچوب بندگي قرار مي‌گيرد نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و داراي مبادي مذکور است. بنابراين شناخت و معرفت در بندگي نيز همين تأثير ويژه را داراست.
    حال بايد به اين مسئله پرداخت که قرآن کريم معرفت‌دهي خود را چگونه انجام مي‌دهد؟ و آيا اين فرايند دروني، بندگي را مدنظر قرار داده است يا خير؟
    معرفت‌افزايي قرآن کريم دقيق و هدفمند است و کاملاً هوشمندانه، به‌گونه‌اي که مراحل گوناگون مبادي بندگي را در انسان تقويت مي‌نمايد. تأثير قرآن کريم در چند محور از اين فرايند قابل توجه است:
    1. تسهيل فرايند تصديق به فايده فعل
    اولين محور تأثير قرآن کريم در فرايند تصديق، فايده است. يکي از مهم‌ترين عوامل انجام افعال اختياري انسان شناخت فعل و اذعان به فايده و يا زيان‌هاي آن است. قرآن کريم مبنا و معيار را در فرايند تصديق به فايده تبيين مي‌نمايد.
    براي مثال، اگر فرصت دست‌اندازي به مال غير براي دو تن که يکي از آنها مؤمن و ديگري غير مؤمن است، فراهم گردد، انسان مؤمن هرگز به مال غير دست‌اندازي نمي‌کند؛ زيرا با توجه به جهان‌بيني الهي، خداوند را ناظر بر اعمال خود مي‌داند و ضرر اخروي اين کار حرام را سنگين‌تر از منفعت زودگذر دنيوي آن مي‌شمارد. در مقابل، انساني که از اين معرفت و شناخت بهره‌اي نبرده است، به سادگي به مال غير دست‌درازي مي‌کند؛ زيرا او منفعت را تنها منفعت دنيوي مي‌داند. بدين‌روي، مرحله تصديق به فايده در او تحقق مي‌يابد و فعل حرام را مرتکب مي‌شود.
    بنابراين قرآن کريم مي‌كوشد با معرفت‌افزايي صحيح در مؤمنان، مبادي فعل صحيح را در آنها ايجاد كند و انگيزش به سوي انجام فعل صحيح مطابق با بندگي و ترک فعل غلط را در آنها به‌وجود بياورد.
    يکي از مهم‌ترين و تأثيرگذارترين مباحث معرفتي در افعال انسان، نوع معرفت و نگرش انسان به جايگاه خود و همچنين مبدأ و مقصد خويش است که از آن به «جهان‌بيني» تعبير مي‌گردد. درواقع شرط حرکت در مسير عبوديت و سير به سوي خالق يکتا بهره‌مندي از جهان‌بيني الهي است.
    وقتي انسان به اين معرفت رسيد که خالق او خداوند حکيم است و او براي هدفي والا که رسيدن به عبوديت است، آفريده شده، در اين صورت تنها فعلي که او را به اين هدف عالي نزديک کند داراي منفعت مي‌داند و هر فعلي كه او را از اين هدف دور کند مضر مي‌داند. چنين شخصي هرگز فعلي را که به زندگي اخروي او ضرر مي‌رساند داراي منفعت نمي‌داند و وجود فايده در آن را تصديق نمي‌نمايد. در نتيجه مبادي فعل در او تحقق نمي‌يابد و مرتکب آن عمل نمي‌گردد.
    مهم‌ترين مسئله در جهان‌بيني، شناخت مبدأ، شناخت معاد و شناخت رابطه انسان با مبدأ و معاد است (همان، ص164) که قرآن کريم به صورت ويژه به اين مهم مي‌پردازد.
    قرآن کريم مبدأ انسان را خالق يکتا معرفي مي‌نمايد. خالق انسان خداوند قادر و حکيمي است که بشر را با اراده خويش از گل آفريد: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ» (انعام: 2). در آيه شريفه ديگري آمده است: مبدأ بشر خداوندي است که خلقت همه انسان‌ها را از يک تن شروع نمود و گسترش داد: «وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة» (انعام: 98).
    نه‌تنها مبدأ انسان، بلکه مبدأ تمام عالم خداوند تعالي است. او رب آسمان‌ها و زمين است: «قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ» (رعد: 16).
    بايد به اين نکته دقت نمود که هدف قرآن کريم از تکرار اين مسئله معرفت‌افزايي، و در مرحله بعد تذکر و يادآوري هدفمند است، و اين معرفت‌دهي هدفمند تأثيرات ويژه‌اي از جمله تأثير در فرايند تصديق و مبادي فعل دارد.
    علامه طباطبائي در تفسير الميزان به سبک تربيتي ـ اخلاقي خاص قرآن کريم اشاره مي‌نمايد که هيچ‌يک از مکاتب گذشته از اين‌ روش استفاده نکرده‌اند و آن توجه به معرفت الله و اسما و صفات الهي است. بنابر نظر ايشان، قرآن کريم با تکيه بر برخي صفات و اسماء الهي، رذائل اخلاقي را از ريشه درمان مي‌كند و آنها را موضوعاً منتفي مي‌داند؛ براي مثال، معرفت‌دهي به مالکيت حقيقي خداوند نسبت به همه هستي، همچنين معرفت‌دهي به اينکه قدرت، عزت، رزق تنها در دست خداست موجب مي‌شود زمينه‌اي براي بروز رذائلي همچون ريا، ترس از غير خدا، اميد به غير خدا و مانند آن ـ که همة با بندگي ضديت دارد ـ در او وجود نداشته باشد. بنابراين معرفت‌دهي نسبت به مبدأ عالم و اسما و صفات الهي تأثير ويژه‌اي در اخلاق و بندگي دارد، به گونه‌اي که از نوع دفع رذائل است، نه رفع و درمان آنها (طباطبائي، 1390، ج1، ص539).
    همچنين قرآن کريم به صورت گسترده به مسئله مقصد و معاد پرداخته است. برخي از مفسران تعداد آياتي را که به مسئله معاد اشاره كرده‌اند قريب دو‌هزار آيه، يعني يک سوم قرآن کريم دانسته‌اند (همان، ج12، ص23).
    بنابر آيات شريفه، هيچ راه گريزي از مرگ براي انسان‌ها نيست و همه آن را تجربه مي‌کنند؛ اما اين پايان زندگي انسان نيست، بلکه پس از مرگ سراي آخرت و روز حساب را در پيش دارند: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» (آل‌عمران: 185).
    کفار در انكار معاد مي‌گفتند: پس از اينکه ما و پدرانمان مرديم و به خاک تبديل شديم چگونه دوباره زنده مي‌شويم؟ «وَ كانُوا يَقُولُونَ أَإِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ» (واقعه: 47-48). اما قرآن کريم با اين تفکر باطل مقابله مي‌نمايد و با قاطعيت در مقابل آنها مي‌گويد: قطعاً مطمئن باشيد كه همه شما را در روز موعود، يعني قيامت باز‌مي‌گردانيم: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلي‏ ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُوم‏» (واقعه: 49-50).
    قرآن کريم مرگ را به منزله فنا و نابودي نمي‌داند، بلکه با توجه به آيات شريفه، مرگ همچون پلي است که انسان را به سراي ديگر منتقل مي‌کند و بشريت در آخرت به حيات خود ادامه مي‌دهد. پس مقصد انسان اين دنيا نيست، بلکه عالم آخرت است.
    نکته مهم در اين مسئله است که علت تکرار ياد مرگ و تلاش براي افزودن معرفت بندگان نسبت به زندگي پس از مرگ چيست؟ اگر صرف معرفت ساده کافي بود با چند آيه اين مقصود حاصل مي‌شد؛ اما وقتي يک مسئله با اين حجم از آيات در جاي‌جاي کلام‌الله تکرار مي‌شود نشانگر هدفمند بودن اين معرفت‌دهي است و آن تأثير اين معرفت در فرايند انگيزش براي بندگي است.
    مسئله مهم ديگري که تأثير زيادي در جهان‌بيني الهي دارد اين است که خلقت با‌عظمت عالم بدون هدف نيست و براي بازيچه آفريده نشده است: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين‏» (انبيا: 16)؛ نه خلقت آسمان‌ها و زمين بيهوده بوده و نه خلقت انسان اين‌گونه است: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا‌تُرْجَعُون‏» (مؤمنون: 115). نکته مهم و تأثيرگذار در زندگي و رفتار بشر هدف از خلقت انسان است که قرآن کريم آن را رسيدن به درجة بندگي اعلام مي‌نمايد: «وَ ما ‌خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‏» (ذاريات: 56).
    اين نکته سرآغاز مطلب مهم ديگري در جهان‌بيني الهي است و آن رابطه اعمال انسان با مبدأ و مقصد خود است بنابر جهان‌بيني الهي، کيفيت زندگي در سراي آخرت بستگي به اعمال اختياري انسان در زندگي دنيايي خود دارد. قرآن کريم مؤمنان داراي اعمال صالح را به‌واسطه اعمال نيک خود به بهشت اخروي بشارت مي‌دهد: «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» (بقره: 25).
    با توجه به اينکه اعمال اختياري انسان سازنده ابديت اوست، همچنين با اين نگاه که هدف از خلقت رسيدن به مقام بندگي است، پس راه مستقيم و صوابي که قرآن کريم ترسيم مي‌نمايد حرکت در مسير بندگي است؛ زيرا تنها با طي اين مسير انسان مي‌تواند به هدفي که براي آن خلق شده است دست ‌يابد: «وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيم‏» (يس: 61).
    با تکيه بر جهان‌بيني ترسيم شده در قرآن کريم هرگز منافع دنيوي که داراي عمري کوتاه است و منجر به عذاب ابدي اخروي مي‌شود منفعت محسوب نمي‌گردد. از سوي ديگر، سختي‌هاي دنيايي که در مسير عبوديت براي مؤمنان رخ مي‌دهد، ولي سعادت اخروي را در پي دارد داراي منفعت است.
    براي مثال، در جهان‌بيني ديني، امور مالي، مانند صدقه، خمس و زکات که موجب نقص ظاهري در اموال مي‌شود، نافع محسوب مي‌گردد؛ زيرا موافق با دستورات ديني و حرکت در مسير عبوديت است و منجر به فايده بزرگ‌تر و دائمي مي‌شود.
    بنابراين، معيار و مبناي کلي در فرايند تصديق به فايده، بنابر آموزه‌هاي قرآني به اين صورت است که هر عملي که در جهت دستورات ديني و مسير بندگي باشد و موجب سعادت اخروي گردد داراي فايده است، و هر عملي که اين نتيجه را نداشته باشد منفعتي ندارد و مضر است، ولو منافع دنيايي در پي داشته باشد. از اين‌رو منافع دنيايي بازيچه و هيچ دانسته شده و منافع اخروي بالاتر و پايدارتر به‌شمار آمده است: «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُون» (انعام: 32).
    2. تبيين فوايد
    درباره محور دوم در کيفيت انگيزش قرآن کريم بايد گفت: بعد از آنکه قرآن کريم معرفت لازم را به مؤمنان داد و شيوه شناخت منافع حقيقي را به آنها آموخت، در مرحله بعد به بيان مصاديق اين منافع مي‌پردازد. قرآن کريم در جاي‌جاي خود، اين منافع حقيقي را به انسان تذکر مي‌دهد تا او را نسبت به انجام افعال خير برانگيزاند.
    با بررسي آيات قرآن کريم مي‌توان دريافت که آيات بسياري در مقام انگيزش بندگان به سوي عبوديت بيان گرديده‌اند. در بسياري از آيات قرآن کريم به‌جاي اينکه صرفاً بندگان به بعضي افعال، امر يا از بعضي از آنها نهي شوند در کنار امر و نهي، فوايد و يا عواقب افعال نيز بيان گرديده است.
    قرآن کريم بعد از مشخص نمودن معيار و مبنا در تصديق به فايده براي ايجاد انگيزش و شوق در بندگان، در مرحله بعد به صورت مکرر مصاديق فوايد و مضرات را متذکر مي‌شود و از فوايد برخي افعال و يا از عواقب ناگوار برخي ديگر از آنها سخن به ميان مي‌آورد. اين سبک اثبات مي‌نمايد كه قرآن کريم نقش چشمگيري در انگيزش بندگان به سوي بندگي دارد.
    به‌نظر مي‌رسد در همين زمينه توجه ويژه‌اي به مقوله «بشارت و انذار» در قرآن کريم شده است. به صورت طبيعي با توجه به فوايد يک فعل، به‌وسيله قوه شهويه شوق جلب منفعت و رسيدن به مطلوب در انسان حاصل مي‌شود. اما از سوي ديگر، با توجه به وجود ضرر، به‌وسيله قوه غضبيه شوق براي دفع مضرات در انسان به‌وجود مي‌آيد (نراقي، 1378، ص39). بنابراين در قرآن کريم، هم از بشارت‌هاي فراوان استفاده شده است و هم از انذارهاي متعدد. براي مثال، در اين‌باره آمده است: رسولان الهي تنها براي بشارت و انذار فرستاده شده‌اند: «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُون‏» (انعام: 48).
    اما دسته‌اي از آيات براي ايجاد انگيزه، بر آثار مثبت برخي اعمال تأکيد مي‌کنند؛ مانند آيه شريفه‌اي که مردم را به تجارتي پر‌سود دعوت مي‌نمايد که ثمره‌اش نجات از عذاب الهي است و آن، ايمان به خدا و رسول و مجاهده در راه خداست: «يا‌ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلي‏ تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ» (صف: 10-12). در اين آيه شريفه، به‌جاي اينکه صرفاً امر به ايمان به خدا و رسول و مجاهدت شود، به زيبايي، ابتدا در يك بيان، سؤال از تجارتي سودآور سخن به ميان آورده، سپس راه رسيدن و فوايد ديگر آن بيان شده است. به يقين، چنين بياني اثر انگيزشي بسياري در انسان دارد.
    آيات بسيار ديگري نيز وجود دارد که با بيان آثار مثبت يا همان منافع موجود در برخي منازل سلوک، مؤمنان را به آنها ترغيب نموده، در اين زمينه تأثير انگيزشي دارد. در آيه شريفه براي انگيزش به رعايت تقوا، بهره‌مندي از برکات الهي، نتيجه و فايده رعايت تقوا بيان شده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض‏» (اعراف: 96). همچنين در جاي ديگر براي انگيزش به سوي اخلاص در اعمال، فايده آن نعم بهشتي دانسته شده است: «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ * أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ * في‏ جَنَّاتِ النَّعيمِ» (صافات: 40-43).
    همان‌گونه که بيان شد، انذار و بيان آثار سوء اعمال نيز اثر انگيزشي براي ترک افعال دارد. در قرآن کريم تهديد‌هاي گوناگوني ذکر شده و هدف از آنها تشويق مردم براي رعايت تقوا و بيداري و هوشيار نمودن آنها بيان گرديده است: «كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً» (طه: 113).
    بسياري از آيات نيز به‌جاي اينکه صرفاً از ارتکاب به عملي نهي نمايند، آثار سوء و عواقب آن عمل را ذکر كرده‌اند تا از اين طريق براي ترک آن عمل انگيزش ايجاد نمايند. در آيه شريفه‌اي به‌جاي نهي از حب دنيا، براي ايجاد انگيزش براي ترک حب مذموم دنيا، عواقب ناگوار آن بيان گرديده است: «أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا‌يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لاهُمْ يُنْصَرُون‏» (بقره: 86). آيات بسيار ديگري نيز از اين سبک استفاده نموده‌اند (بقره: 161-162؛ آل‌عمران: 77).
    بنابراين مشخص مي‌شود قرآن کريم به‌صورت هدفمند و در جهت ايجاد انگيزه و مشوق براي عمل به اقتضاي بندگي، در جاي‌جاي خود، آثار مثبت و منفي و مصاديق منافع و مضرات افعالي را که مربوط به بندگي و سلوک الي الله مي‌شود بيان نموده است تا نقش بزرگي در ايجاد انگيزش در حرکت بندگان در مسير عبوديت داشته باشد.
    نکته مهمي که در گذشته نيز به آن اشاره شد تکرار زياد اين معارف در قرآن کريم است. شايد اين پرسش پيش بيايد که انتقال معرفت و شناخت با يک يا چند آيه حاصل مي‌شود؛ پس علت تكرار اين معارف و حتي گاهي آيات کاملاً مشابه در جاي‌جاي قرآن چيست؟ در پاسخ مي‌توان گفت: از اين تکرارها مي‌توان به اهميت و تأثير ويژه آن در تربيت بندگان پي برد. همچنين براي انگيزش به سوي بندگي، هم بايد شناخت نسبت به آن وجود داشته باشد و هم آن شناخت فعال باشد. گاهي انسان با وجود معرفت نسبت به حقيقتي، باز هم برخلاف مقتضاي آن عمل مي‌کند. علت آن غفلت نسبت به آن معرفت است. بنابراين معرفت بايد فعال باشد، نه اينكه مغفول واقع شده باشد. از همين‌رو قرآن کريم براي ايجاد انگيزش به سوي بندگي، هم نسبت به جهان‌بيني صحيح معرفت‌دهي مي‌کند و هم با تکرار اين معرفت، آن را در مؤمنان فعال نگه مي‌دارد (مصباح، 1391، ج1، ص247).
    3. گرايش‌هاي باطني
    محور سوم در زمينه انگيزش قرآن کريم به سوي بندگي، استفاده از گرايش‌هاي ذاتي و فطري انسان است. در انسان گرايش‌ها و اميال متفاوتي وجود دارد. همان‌گونه که از مبادي فعل روشن گرديد، هيچ فعلي بدون وجود ميل، انگيزه و شوق از انسان سر نمي‌زند. اما اميال و انگيزه‌ها در انسان واحد و همسو نيستند، بلکه انگيزه‌ها و اميال زيادي با جهات گوناگون در او وجود دارد. گاهي برخي از اين اميال در انسان تعارض پيدا مي‌کنند، به‌گونه‌اي که ميلي او را به سمتي و ميل ديگر او را به سمت مخالف مي‌کشاند. در اين ميان، ميلي که قدرت بيشتري داشته باشد و توان غلبه بر اميال ديگر را بيابد مي‌تواند به اراده و فعل منجر گردد (همان، ج2، ص65).
    با توجه به مباحث گذشته، بايد گفت: گاهي انسان نسبت به ضرر اخروي فعلي علم دارد و قوه غضبيه نيز او را از اين فعل نهي مي‌کند، يعني مرحله تصور و تصديق به عدم فايده و وجود ضرر نيز براي او رخ مي‌دهد. بنابراين در اثر اين معرفت، شوق براي حفظ طهارت باطني و آلوده نشدن به گناه در او ايجاد مي‌شود، اما باز هم مرتکب آن فعل حرام مي‌شود و قدرت ترک آن را ندارد، و حتي بعد از انجام آن دچار پشيماني مي‌گردد.
    علت اين اتفاق و اينکه چرا اين تصديق به ضرر و اين معرفت منجر به ترک فعل حرام نشد و اراده ترک در او به‌وجود نيامد اميال ضد هستند؛ اميالي که با قدرت و کشش قوي‌تر در او وجود دارد که با ميل به طهارت به منازعه برمي‌خيزند و به‌سبب قدرت بيشتر آنها، بر ميل به طهارت غلبه کرده، فرد را به گناه مي‌کشانند. عمدتاً گناهاني که از مؤمنان داراي جهان‌بيني الهي سر مي‌زند و بعد از آن هم منجر به پشيماني بعد از گناه مي‌گردد از اين قبيل است. از سوي ديگر، اگر اميالي موافق با فعلي واجب وجود داشته باشد منجر به سرعت بخشيدن به فرد و ازدياد شوق در او براي انجام فعل واجب مي‌گردد.
    البته بايد دانست در منابع روان‌شناسي اخلاق، از اين مسئله با عنوان «ضعف اخلاقي» ياد شده است؛ به اين معنا که چنين فردي دچار ضعف اخلاقي است. در اين مباحث گفته مي‌شود دو رويکرد در ضعف اخلاق وجود دارد:
    يک رويکرد «شناختي» که قائل است: هر عمل اختياري مبتني بر تصديق و تأييد شناختي آن است. پس در صورتي که انسان نسبت به فعلي شناخت کافي و صحيح داشته باشد، قطعاً منجر به انجام آن مي‌شود. بنابراين نظريه، در موارد ضعف اخلاقي، تنها مشکل نبود شناخت است، نه اميال و گرايش‌هاي ديگر. پس اگر فرد دچار ضعف اخلاقي است تنها بهسبب نبود شناخت و معرفت است.
    اما رويکرد دوم که «غير‌شناختي» نام دارد، شناخت و آگاهي را تنها تا حدي در تصميم‌گيري و اراده انسان تأثيرگذار مي‌داند و آن را به صورت تمام‌العله قبول ندارد. از سوي ديگر، عوامل ديگري در کنار شناخت را نيز در اراده انسان مؤثر مي‌داند (موسوي‌ اصل و همکاران، 1399، ص83).
    بايد به اين نکته اشاره کرد که رويکرد منابع ديني در زمينه ضعف اخلاقي تنها شناختي نيست، بلکه با وجود اينکه شناخت تأثير بسزايي در انجام فعل دارد، اما اميال و گرايش‌هاي ديگر نيز در تحقق آن تأثير ويژه‌اي دارند. پس ممکن است انسان با وجود شناخت نظري از يک فعل قبيح، به‌سبب تعارض با اميال دروني مرتکب آن شود (همان، ص115).
    قرآن کريم در مقام انگيزش به سوي بندگي، تنها به مرحله تصور و تصديق فايده بسنده نمي‌کند، بلکه در مرحله تعارض اميال و انگيزه‌ها نيز به کمک بندگان مي‌آيد و با شيوه‌اي متفاوت آنها را ياري مي‌نمايد و انگيزش به سوي بندگي را تقويت مي‌کند. در اين مرحله قرآن کريم از اميال و گرايش‌هاي ذاتي و باطني انسان که تقويت‌کننده بندگي است، استفاده نموده، آن را تحريک مي‌کند تا انگيزش و شوق بندگي تقويت شود و در مواجهه با اميال ضد، پيروز گردد و به مرحله اراده و فعليت برسد.
    درباره کيفيت استفاده و برانگيختگي گرايش‌هاي موافق بندگي توسط قرآن بايد گفت: در اين مرحله نيز قرآن کريم از معرفت و شناخت‌دهي هدفمند استفاده مي‌نمايد.
    بين شناخت و گرايش‌ها نوعي ترتّب وجود دارد؛ زيرا برانگيخته شدن گرايش‌ها مسبوق به نوعي شناخت است. از اين‌رو، حكما گفته‌اند: «علم علت شوق مي‌شود». منظور از اين جمله حكما آن نيست كه علم علت تامّه شوق باشد؛ زيرا شوق از مقوله ديگري است و خود، منشأ مستقلي در نفس دارد، بلكه منظور اين است كه شوق بدون علم حاصل نمي‌شود. درواقع، علم متمّم علت شوق است و شكوفا شدن و برانگيخته شدن ميل و گرايش‌هاي باطني مشروط به علم است. پس علم دو نقش ايفا مي‌كند: نخست آنكه حقيقت را براي ما روشن مي‌كند و حق و باطل را به ما مي‌شناساند. دوم آنكه علم و معرفت دسته‌اي از گرايش‌هاي فطري درون انسان را برانگيخته، آنها را شکوفا و جهت‌دهي مي‌کند (مصباح، 1391، ج1، ص156).
    حتي ممكن است در انسان چند گرايش بيدار باشد و او بتواند به همه آنها پاسخ بدهد. اما گاهي ناچار است يکي را برگزيند. گزينش در جايي مطرح مي‌شود كه چند گرايش متعارض در مقام ارضا وجود داشته باشد و انسان ناچار باشد يكي را فداي ديگري كند. در اينجا براي مقدّم شدن يكي بر ديگري، عوامل گوناگوني مؤثر است و مهم‌تر از همه عامل «شناخت» است (همان، 1392، ص146).
    قرآن کريم با توجه خاص به اميال فطري و معنوي انسان سعي دارد تا از اين اميال در جهت تقويت انگيزه بندگي در مؤمنان و تعالي اخلاق و معنويت در آنها استفاده کند. بدين‌روي به اشکال گوناگون به آنها مي‌پردازد. درواقع اگر اين اميال بيدار و تقويت و جهت‌دهي شود به‌خوبي مي‌تواند با انگيزش افعال خير و بندگي تعاضد نموده و آنها را تقويت نمايد و انسان را در رسيدن به هدف اصلي خود، يعني عبوديت کمک كند.
    درباره اميال و گرايش‌هاي ذاتي انسان بايد گفت: امور ذاتي در انسان به دو دسته شناخت‌هاي ذاتي و گرايش‌ها يا همان اميال ذاتي تقسيم مي‌شود. بنابر نظر برخي از محققان، اميال ذاتي انسان نيز به دو دسته گرايش‌هاي غريزي و گرايش‌هاي فطري تقسيم مي‌گردد. گرايش‌ها و اميال غريزي بيشتر مربوط به بعد مادي و بعد حيواني انسان و گرايش‌ها و اميال فطري مربوط به بعد فرا حيواني و معنوي انسان هستند (مطهري، 1370، ص31-34).
    برخي از محققان درباره تقسيم‌بندي گرايش‌هاي باطني انسان ديدگاه متفاوتي ارائه مي‌نمايند. از ديدگاه آنان ريشه همة گرايش‌هاي باطني در حب ذات است و اين گرايش‌ها به سه دسته اصلي حب بقا، کمال‌خواهي و سعادت‌طلبي يا همان لذت‌جويي تقسيم مي‌شود. براساس اين ديدگاه، کمال‌خواهي نيز به دو شکل قدرت‌طلبي و حقيقت‌طلبي جلوه مي‌کند همچنين سعادت‌طلبي و لذت‌جويي نيز به صورت‌ غرايز، جمال دوستي، عواطف و احساسات و انفعالات ظهور مي‌يابد (مصباح، 1391، ج2، ص42).
    بعد از آنکه مشخص شد علم و معرفت موجب بيداري و برانگيختگي و جهت‌دهي اميال و گرايش‌ها مي‌گردد و قرآن کريم نيز از همين مقوله به صورت هدفمند استفاده نموده است، به صورت جداگانه به تأثير قرآن کريم در اين گرايش‌ها مي‌پردازيم.
    الف) حب بقا
    ازجمله اميال فطري در انسان ميل به بقاست. قرآن کريم وجود اين گرايش را در انسان انکار نمي‌کند. برخي آيات به‌خوبي به اين گرايش در انسان‌ها اشاره مي‌نمايد، با اين بيان که برخي انسان‌ها دوست دارند هزار سال عمر کنند: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلي‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» (بقره: 96). در آيه شريفه عدد «هزار» مقصود نيست، بلکه کنايه از ميل به زنده ماندن ابدي است (مصباح، 1391، ج2، ص44). همچنين در آياتي ديگر، افرادي که با گمان باطل، برج‌ها و ساختمان‌هاي بلند و مستحکم مي‌ساختند تا براي هميشه زنده بمانند نکوهش شده‌اند: «أَتَبْنُونَ بِكُلِّ ريعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ» (شعراء: 128-129).
    قرآن کريم منشأ اغواگري شيطان نسبت به حضرت آدم را نيز وجود ميل به بقا در ايشان بيان مي‌نمايد: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلي‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لايَبْلي‏» (طه: 120).
    با توجه به اينکه اين گرايش ذاتي است، قرآن کريم هرگز در پي نابودي آن نيست، بلکه آن را جهت‌دهي نموده، براي ادامه زندگي و بقا، حيات سرايي ديگر را به بندگان معرفي مي‌كند. سراي آخرت سرايي است که حيات هميشگي و بقا در آن صورت مي‌گيرد.
    بنابراين قانون کلي که در آيات شريفه بيان مي‌شود اين است ‌که هرچند در اين دنيا بقا براي هيچ‌کس وجود ندارد، اما بقايي که بشر به‌دنبال آن است، در سراي آخرت محقق مي‌شود و قطعاً بقا در آخرت بهتر از سراي دنياي فاني است: «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقي»‏ (اعلي: 17). البته بسته به اعمال افراد در آخرت، برخي در عذاب مخلد مي‌شوند و برخي در بهشت: «قُلْ أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصيراً» (فرقان: 15). از سوي ديگر، اين تذکر هم داده مي‌شود که نتيجه عصيان و ظلم چيزي جز بقا در عذاب الهي نيست: «ثُمَّ قيلَ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُون‏» (يونس: 52).
    بنابراين قرآن کريم از ميل به بقا در جهت حرکت در مسير بندگي استفاده مي‌نمايد و به بندگان ميفرمايد: اگر طالب بقا هستيد بقا در سراي آخرت است، و شرط رسيدن به بقاي سعادت‌مندانه و تنعم به نعمت‌ها و دوري از عذاب‌ها، رعايت تقوا و بندگي است. اين امري فطري است و براي همگان روشن است که انسان ميان زندگي همراه با سختي و زندگي همراه با آرامش هرگز صورت اول را برنمي‌گزيند (طباطبائي، 1374، ج1، ص343).
    اين ميل فطري اگر مديريت و جهت‌دهي نگردد، ممکن است رذايل اخلاقي ديگري را نيز مانند دنياطلبي و حرص و طمع در جمع مال ـ که همگي در ضديت با بندگي هستند ـ در پي داشته باشد؛ زيرا انسان گمان باطل مي‌کند كه اين مال‌اندوزي سبب بقاي او مي‌شود (طباطبائي، 1390، ج20، ص359). پس مي‌توان گفت: ريشه تلاش‌هاي متفاوت در انسان براي بقا در حيات مادي يا حيات معنوي ريشه در شناخت و معرفت او دارد. به همين سبب، قرآن کريم نيز از همين عامل براي جهت‌دهي اين گرايش براي تقويت انگيزش به سوي بندگي و عبوديت استفاده مي‌نمايد.
    ب) قدرت‌طلبي
    ازجمله گرايش‌هاي ذاتي در انسان «قدرت‌طلبي» است که ريشه در کمال‌طلبي دارد. انسان ذاتاً قدرت را دوست دارد و از ضعف گريزان است. براساس اين گرايش، انسان همواره در پي آن است كه بر محيط اطراف خود تسلط پيدا کند. گرايش‌هايي همچون استقلال‌طلبي، اعتماد به نفس، جاه و مقام‌طلبي (مصباح، 1390، ص220) و شخصيت‌طلبي (همو، 1392، ص149) از شعب قدرت‌طلبي است.
    چون قدرت‌طلبي فطري است و در همه انسان‌ها وجود دارد، امکان از بين بردن آن نيست؛ اما همين گرايش فطري تنوع گوناگوني در بين انسان‌ها دارد و وابسته به اين است که قدرت در چه چيز دانسته شود. بنابراين ميل فطري مذكور را با شناخت درست بايد جهت‌دهي صحيح نمود (همو، 1391، ج2، ص48).
    قرآن کريم نيز از اين گرايش فطري استفاده نموده، سعي دارد با معرفت‌دهي هدفمند، آن را با بندگي همسو نمايد و جهت‌دهي کند. قرآن کريم اساساً تمام قدرت را براي خداوند تعالي مي‌داند. بنابراين هيچ‌کس و هيچ‌چيز از خود قدرتي استقلالي ندارد: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» (بقره: 165). تنها قدرت موجود در عالم، قدرت خداوند است: «ما شاءَاللَّهُ لاقُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» (کهف: 39). حال که مشخص شد تنها قدرت مستقل از آن خداوند است قرآن کريم انسان را متوجه اين نکته مي‌نمايد که نبايد فريب توانايي‌ها و قدرت‌هاي خود را بخورد؛ زيرا تمام اين قدرت‌ها غيراستقلالي و فناپذير و تحت اراده خداوند هستند: «اللَّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَليمُ الْقَدير» (روم: 54). بنابراين انسان هر قدرتي دارد عطاي الهي به اوست که روزي آن را پس مي‌گيرد.
    نکته مهم ديگر اينکه براي فعال کردن روحيه قدرت‌طلبي انسان، بايد ابتدا او متوجه ضعف و نياز خود گردد و در ادامه به قدرتي بزرگ‌تر که امکان رفع اين ضعف و نياز را داشته باشد علم يابد تا روحيه قدرت‌طلبي در او و ميل رسيدن به آن قدرت در او فعال گردد (مصباح، 1391، ج2، ص131). قرآن کريم نيز انسان را به ضعف و نياز خود متوجه مي‌گرداند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد» (فاطر: 15). بنابراين تذکر مي‌دهد که اي انسان! تو فقر و عجز محض هستي و تنها قدرتي که مي‌تواند تو را بي‌نياز گرداند خداوند است: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتين‏» (ذاريات: 58).
    قرآن کريم پس از فعال نمودن اين گرايش در انسان، به زيبايي آن را با معرفت‌دهي هدفمند، به سوي بندگي جهت‌دهي مي‌کند. قرآن کريم مي‌فرمايد: اي بندگان! حال که فهميديد فقر و عجز محض هستيد و تمام قدرت در يد الهي است، براي رسيدن به اين قدرت بايد به سوي او توبه نماييد و در مسير بندگي او قدم بگذاريد: «وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلي‏ قُوَّتِكُمْ وَ لاتَتَوَلَّوْا مُجْرِمين‏» (هود: 52). پس بندگان بايد متذکر سرگذشت پيشينيان شوند که چگونه با وجود قدرت بيشتري نسبت به آنان، در اثر نافرماني از خداوند و عصيان نابود شدند و خداوند است که هرگز عاجز نمي‌گردد: «أَوَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّماواتِ وَ لافِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَليماً قَديرا» (فاطر: 44).
    درباره ميل شخصيت‌طلبي نيز بايد گفت: انسان ذاتاً از تحقير بدش مي‌آيد و از کوچک شدن گريزان است. انسان هميشه طالب آن است که در جامعه عزتمند باشد. قرآن کريم بر آن است تا از اين ويژگي فطرتي نيز استفاده نموده، آن را جهت‌دهي كند، به‌گونه‌اي که اين ميل به کمک بندگي بيايد.
    قرآن کريم تمام عزت و بزرگي را تنها براي خداوند تعالي بيان مي‌دارند: «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً» (فاطر: 10). بنابراين اگر کسي در اجتماع هم به‌دنبال شخصيت‌طلبي و عزت است، بايد به درگاه الهي برود و در مسير بندگي قدم بگذارد. از همين‌رو قرآن کريم افرادي را که براي کسب عزت دست به دوستي با کفار زده، مي‌كوشند از اين طريق کسب عزت نمايند، نکوهش كرده و اين حقيقت را متذکر مي‌شود که تمام عزت نزد خداوند است: «الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا» (نساء: 139). بنابراين سزاوار است مؤمنان براي کسب عزت و ارضاي ميل فطري شخصيت‌طلبي در مسير بندگي گام نهند.
    طرف مقابل «عزت»، يعني «ذلت» نيز به دست خداوند است. بنابراين اگر کسي از ذلت گريزان است نيز بايد به درگاه او پناه ببرد: «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي‏ كُلِّ شَيْءٍ قَدير» (آل‌عمران: 26).
    قرآن کريم راه کسب عزت و کرامتي را که در دست خداوند نيز بيان مي‌نمايد و آن را تقوا و رعايت کردن بايدها و نبايدهاي شريعت و حرکت در مسير بندگي معرفي مي‌کند: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير» (حجرات: 13).
    ج) حقيقت‌جويي
    يکي ديگر از گرايش‌هاي فطري انسان که ريشه در کمال‌طلبي او دارد، «حقيقت‌جويي» است. انسان فطرتاً تشنه دانستن است و تا زماني كه او به حقيقت دست نيابد، اين ميل او را آرام نمي‌گذارد. روان‌شناسان اين ميل را «حس کنجکاوي» مي‌نامند و اين ميل در زندگي انسان‌ها شکل‌هاي گوناگوني مي‌يابد. برخي سراغ علوم عقلي و فلسفي مي‌روند و گروهي به سراغ علوم تجربي و حسي، و يکي از ريشه‌هاي اين اختلاف در آنها، تقدم يک شناخت بر اين حس است. کساني که علوم تجربي و حسي را حق مي‌دانند، در اين زمينه مي‌كوشند و عده‌اي که علوم فلسفي و يا شهودي و عرفاني را نزديک‌تر به حقيقت مي‌دانند، در اين زمان تلاش مي‌كنند (مصباح، 1391، ج2، ص57).
    قرآن کريم از يک‌سو با ارائه جهان‌بيني الهي و شناخت قبلي در انسان، مسير حقيقت‌جويي را اصلاح مي‌کند و از سوي ديگر نسبت به حق و حقيقت تذکر داده، مصاديق آن را بيان مي‌نمايد تا مسير حقيقت‌جويي انسان را به سمت بندگي تغيير دهد.
    قرآن کريم ارسال انبياي الهي را بر اساس حق و حقيقت بيان مي‌نمايد: «إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لاتُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحيم‏» (بقره: 119). بنابراين اگر کسي به صورت واقعي طالب حق و حقيقت است، بايد طبق شريعت الهي در مسير بندگي حرکت كند و از آن سرپيچي نكند: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرين‏» (بقره: 147).
    د) سعادت‌طلبي و لذت‌جويي
    همان‌گونه که بيان شد، يکي از گرايش‌هاي باطني انسان، سعادت‌طلبي و لذت‌جويي است. گرايش‌هاي ديگري همچون غرايز، جمال‌دوستي، عواطف و احساسات و انفعالات، ريشه در سعادت‌طلبي و لذت‌جويي دارد.
    فطري بودن اين گرايش بدين‌معناست كه گرايش انسان به خوش‌گذراني و بي‌ميلي‌اش به درد و رنج و مشقت و فرار از آن اختياري نيست، بلكه به‌طور تكويني در او نهاده شده است. قرآن كريم نه‌تنها اصل وجود گرايش به لذت را در انسان انكار يا آن را محكوم نمي‌كند، بلكه يك سلسله از آموزه‌هاي خود را براساس اين ميل طبيعي انسان مبتني مي‌سازد و در روش تربيتي خود از آن بهره مي‌برد (مصباح، 1390، ص249).
    ه‍) غرايز
    براي نمونه، دربارة غرايز مي‌توان گفت: قرآن کريم در آيات زيادي از لذت‌هاي خوردني، پوشيدني و حتي لذت جنسي در بهشت سخن به ميان مي‌آورد: براي مثال، آيات شريفه «وَ أَصْحابُ الْيَمينِ ما أَصْحابُ الْيَمينِ * في‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ * وَ فاكِهَةٍ كَثيرَةٍ * لامَقْطُوعَةٍ وَ لامَمْنُوعَةٍ * وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ * إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشائاً * فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً * عُرُباً أَتْراباً» (واقعه: 27-37).
    از سوي ديگر، بعد از برانگيختگي اين گرايش در انسان، آن را در مسير بندگي و عبوديت جهت‌دهي مي‌نمايد. به اين بيان که آيا مي‌دانيد چگونه مي‌توان به اين لذت‌ها دست يافت؟ آيات زيادي از اين دست شرط رسيدن به اين لذايذ را ايمان، تقوا و عمل صالح، يعني همان بندگي دانسته است تا بندگان به اين‌سو گرايش بيشتر و قوي‌تري پيدا كنند: «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» (بقره: 25).
    همان‌گونه که بيان شد، طرف مقابل لذت‌جويي «رنج‌گريزي» است. آيات زيادي که از عذاب‌هاي الهي سخن به ميان آورده، اين آيات نيز اين ميل را سامان‌دهي و جهت‌دهي كرده است. بيان آنها اين است که آيا مي‌خواهيد از اين بلايا و مشقت‌ها رهايي يابيد؟ «وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لاشَفيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا‌يُؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُون‏» (انعام: 70). ريشه اين عذاب‌ها در سرپيچي از دين است و راه رهايي از آنها در بندگي.
    و) جمال‌دوستي
    در انسان گرايش به زيبايي، چه به معناي زيبايي‌دوستي و چه به معناي زيبايي‌آفريني ـ كه نامش «هنر» است ـ به معناي مطلق وجود دارد. انسان لباس هم كه مي‌پوشد، مي‌كوشد تا حدي كه برايش ممكن است وضع زيباتري براي خودش به وجود بياورد (مطهري، 1370، ص8).
    بنابراين گرايش فطري، انسان هم از جمال جماداتي همچون کوه و دريا لذت مي‌برد و هم از زيبايي نباتاتي همچون درختان و گلستان‌ها. همچنين جمال حيوانات و انسان‌ها نيز براي انسان لذت‌بخش است. البته اين جمال منحصر در امور حسي نيست، بلکه خيالات زيبا و همچنين امور عقلي زيبا که عقل از نظم و انتظام و کمال موجودات درک مي‌کند نيز براي انسان جذاب و لذت‌بخش است.
    يکي ديگر از جمال‌ها، جمال عرفاني است؛ با اين بينش كه همة هستي زيباست و هر موجودي كامل‌تر و از بهره وجودي بيشتري برخوردار باشد از زيبايي بيشتري برخوردار است و انسان از درك آن بيشتر لذت مي‌برد. به همين سبب است كه «جمال» را حتي به ذات الهي هم نسبت مي‌دهند و كساني كه مشاهدات توحيدي دارند يك باب از مشاهداتشان به اسما و صفات جمالي الهي مربوط مي‌شود (مصباح، 1391، ج2، ص61).
    بنابر ديدگاه علامه طباطبائي بنده وقتي در اثر ايمان، به خداوند و اسما و صفات جميل او توجه مي‌نمايد، مجذوب خالق خود مي‌گردد و اين توجه در او دائمي مي‌شود، تا جايي که در حال عبادت‌ گويي پروردگار خود را نظاره مي‌نمايد و محو او مي‌گردد. در حقيقت، اين جذبه ريشه در زيبادوستي و جمال‌گرايي فطري انسان دارد (طباطبائي، 1374، ج1، ص561).
    قرآن کريم در آيات متعددي از ميل به زيبايي استفاده نموده و كوشيده است با بيان زيبايي‌هاي سراي آخرت، اين ميل را در انسان برانگيزاند. در آيه شريفه درباره بهشت آمده است: «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَرير» (فاطر: 33). همچنين در آيه شريفه ديگري آمده است: «مُتَّكِئينَ عَلي‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ» (رحمن: 76).
    قرآن کريم در کنار برانگيختن ميل به زيبايي، آن را جهت‌دهي نيز مي‌نمايد و راه رسيدن به اين زيبايي‌ها را بندگي مي‌داند: «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار» (بقره: 25).
    ز) ميل به خدا
    بنابر نظر برخي محققان، يکي ديگر از گرايش‌هاي فطري انسان ميل به خداست (مصباح، 1392، ص152). البته از تفاوت‌هاي اين گرايش با گرايش‌هاي فطري ديگر اين است که ابتدا ناآگاهانه است، هرچند در ادامه با تهذيب نفس و حرکت در مسير بندگي و تعالي اخلاق و معنويت، تقويت و آگاهانه و از نوع شهودي و يقيني مي‌شود. اما اين نوع درک، عمومي نيست و دست هرکسي به آن نمي‌رسد (مصباح، 1391، ج2، ص71). تفاوت ديگر گرايش مزبور با گرايش‌هاي ديگر همچون غرايز آن است که به صورت خودبه خود شکوفا نمي‌شود، بلکه با گذشت زمان، در اثر شناخت و عمل انسان به شکوفايي مي‌رسد (مصباح، 1392، ص152). البته برخي روان‌شناسان به اين گرايش «حس ديني» نيز مي‌گويند (مطهري، 1370، ص36).
    در ادامه مي‌گوييم: انسان ذاتاً ميل به پرستش پروردگار عالم دارد و خداجوست. در قرآن کريم از اين ميل فطري استفاده شده است و با معرفت‌افزايي و دادن شناخت صحيح، سعي شده از انحراف اين گرايش فطري جلوگيري شود.
    قرآن کريم در اين‌باره مي‌فرمايد: خداوند ايمان به خود را در دل بندگان زينت داده که بيانگر منشأ ميل به خداپرستي است: «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَتَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» (حجرات: 7).
    در آيات متعدد سعي شده است با تأکيد و يادآوري پروردگار حقيقي عالم، اين ميل فطري جهت‌دهي شود و زمينه‌اي باشد براي هدايت بشر به مسير حقيقي و حرکت در طريق عبوديت. از همين‌رو به صورت مکرر خداوند به پيامبر خود دستور مي‌دهد تا براي تنبّه مردم و بيداري ميل به پروردگار در جانشان، از آنها بپرسد: چه کسي رازق است؟ چه کسي مالک چشم و گوش است؟ مرگ و حيات به دست كيست؟ و تدبير امور به دست چه كسي است؟ «قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُون‏» (يونس: 31).
    از ديگر سؤالات بيدار کننده قرآن کريم از بندگان اين است که چه کسي ربّ عالم است؟ و ربوبيت عالم به دست کيست؟ «قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا ‌تَتَّقُونَ» (مؤمنون: 86-87).
    بنابراين هدف قرآن کريم استفاده از اين ميل فطري براي ايجاد انگيزه قوي‌تر در بندگان براي حرکت در مسير بندگي است. بنابراين تمام تلاش براي آن است تا با سياق‌هاي متعدد، همچون پرسش، اين ميل را در بندگان بيدار و آن را مديريت و در جهت رسيدن به هدف خلقت، يعني عبوديت جهت‌دهي نمايد.
    نتيجه‌گيري
    قرآن کريم تأثيرات متنوعي در بندگي انسان و به تبع آن، در اخلاق و معنويت او دارد. در اين پژوهش تأثير انگيزشي قرآن کريم در بندگي و به تبع آن در تعالي اخلاق و معنويت بررسي شده است. از نظر عالمان ديني، هر فعلي داراي مبادي خود است: تصور، تصديق به فايده، شوق و اراده. از نظر آنها انگيزش مساوي با مقوله شوق در مبادي فعل است. يکي از عوامل مؤثر در مبادي فعل و گرايش‌هاي باطني مسئله شناخت است. قرآن کريم ابتدا با ارائه جهان‌بيني الهي سعي دارد تا فرايند تصديق به فايده در مؤمنان را در راستاي سعادت ابدي و تعالي بندگي و عبوديت جهت‌دهي نمايد. در ادامه، با بيان مصاديق فوايد حقيقي و متناسب با بندگي، مقدمات انگيزش به سوي عبوديت را فراهم مي‌سازد. در مرحله بعد، با توجه به اينکه گاهي اميال ضد مانع اراده و فعليت رسيدن شوق بندگي مي‌شوند، قرآن کريم با تحريک و جهت‌دهي گرايش‌هاي باطني سعي دارد تا شوق به سوي بندگي و عبوديت را تقويت كند و آن را به فعليت برساند.
     
     

    References: 
    • حقاني، ابوالحسن، 1395، روان‌شناسي کاربردي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغت‌نامه دهخدا (15ج)، تهران، بانک ملي.
    • صدرالمتألهين، 1361، تفسير القرآن الكريم (صدرا) (7ج)، چ دوم، قم، بيدار.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين‌ حوزه علميه.
    • ـــــ ، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن (20ج)، چ دوم، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
    • طوسي، نصيرالدين محمدبن محمد، 1373، اوصاف الاشراف، چ سوم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و
    • ارشاد اسلامي.
    • فراهيدي، خليل بن احمد، 1409ق، كتاب العين (9ج)، چ دوم، قم، هجرت.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1390، انسان‌سازي در قرآن، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1391، اخلاق در قرآن، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1392، انسان‌شناسي در قرآن، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1370، فطرت، چ دوم، قم، صدرا.
    • معين، محمد، 1363، فرهنگ فارسي (6ج)، چ ششم، تهران، اميرکبير.
    • موسوي اصل، سيدمهدي، مسعود آذربايجاني، مهدي عليزاده محمدرضا جهانگيرزاده و محمدتقي تبيك، 1399، روان‌شناسي اخلاق، چ سوم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • نراقي، احمد، 1378، معراج السعاده، چ ششم، قم، هجرت.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شاه منصوری، رضا، محمدی منفرد، بهروز.(1400) چگونگی استفاده قرآن کریم از مبادی فعل در راستای تعالی انسان در جهت بندگی. ، 14(2)، 25-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رضا شاه منصوری؛ بهروز محمدی منفرد."چگونگی استفاده قرآن کریم از مبادی فعل در راستای تعالی انسان در جهت بندگی". ، 14، 2، 1400، 25-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شاه منصوری، رضا، محمدی منفرد، بهروز.(1400) 'چگونگی استفاده قرآن کریم از مبادی فعل در راستای تعالی انسان در جهت بندگی'، ، 14(2), pp. 25-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شاه منصوری، رضا، محمدی منفرد، بهروز. چگونگی استفاده قرآن کریم از مبادی فعل در راستای تعالی انسان در جهت بندگی. ، 14, 1400؛ 14(2): 25-42