، سال چهاردهم، شماره دوم، پیاپی 27، بهار و تابستان 1400، صفحات 87-104

    تحلیل انتقادی مدعای حیرت‌‌آفرینی زبان قرآن در آراء سروش و مجتهد شبستری

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهدی مهدوی اعلا / استادیار گروه معارف، دانشگاه صنعتی شیراز / talabeqom62@gmail.com
    غلامحسین اعرابی / دانشیار گروه علوم قرآن، دانشگاه قم
    علی رضا خاتم شیشه بر / کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق (ع)
    چکیده: 
    یکی از مهم ترین ملاک های اعتبارسنجی یک دیدگاه، بازخوانی مدعیات آن انگاره از حیث معیارپذیری منطقی است. مدعای حیرت آفرینی زبان قرآن که توسط برخی از نوگرایان طرح شده، مدعی ا ست، دستیابی به معنای روشن و نهایی آموزه ها و گزاره های قرآن بتمامه میسور آدمیان نیست؛ یعنی از یک سو بر مدعای معماگونگی و ابهام آلود ذاتی همه عبارات قرآن تأکید می شود و از دیگر سو زبان قرآن واجد معانی نامتعین خاتمه ناپذیر قلمداد می گردد. این نوشتار می کوشد با کاربست ملاحظات دقیق عقلی و نقلی، اصل داعیه حیرت آفرینی زبان قرآن را به گونه انتقادی تحلیل کند. نخست داعیه حیرت آفرینی زبان قرآن از حیث صحت و درستی منطقی ارزیابی می شود. سپس مجموع گزاره های ادعایی در باب حیرت آفرینی زبان قرآن از حیث انسجام منطقی به طور جدی کاوش می گردد. روش پژوهش مقاله «اسنادی و تحلیلی» بوده و یافته های تحقیق حاکی از آن است که مدعای حیرت آفرینی زبان قرآن از چند حیث معیارناپذیر و مخدوش است: از نظر صحت و درستی منطقی دچار مغالطه های توجیه ناپذیر متعددی است؛ و از لحاظ انسجام و سازواری منطقی نیز مدعیات و گزاره های ادعایی ناهمگن و خودستیز به نظر می رسد. بنابراین قرآن از زبانی فیصله بخش سود می برد؛ یعنی عامه انسان ها به معنای روشن و نهایی متن دست می یابند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Analysis of the Claim of Ambiguity of the Language of the Qur'an from the Perspective of Soroush and Mujtahid Shabestari
    Abstract: 
    One of the most important criteria for validating a point of view is reviewing its claims in terms of logical standardization. The claim about the ambiguity of the language of the Qur'an made by some modernists is that the attainment of the clear and final meaning of the teachings and propositions of the Qur'an is not entirely possible for human beings; i.e., on the one hand, the claim of the inherent ambiguity and mysteriousness of all the expressions of the Qur'an is emphasized, and on the other hand, the language of the Qur'an is considered to have indefinite and endless meanings. Through precise intellectual and narrative considerations, this article tries to critically analyze the claim about the ambiguity of the language of the Qur'an. First, this claim is evaluated in terms of logical veracity and then the set of statements claiming the ambiguity of the language of the Qur'an is seriously explored in terms of logical coherence. The research method is documentary-analytical, and the research findings indicate that the claim of the ambiguity of the language of the Qur'an is incommensurable and flawed from several aspects: it suffers from many unjustifiable fallacies in terms of logical veracity, and the claims and propositions seem heterogeneous and self-contradictory in terms of coherence and logical consistency. The Qur'an therefore benefits from a decisive language; i.e. the general public can understand it clearly and definitely.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    از مهم‌ترين ملاک‌های اعتبارسنجي يک ديدگاه، واکاوي مدعيات آن از حيث معيارپذيري منطقي و عقلاني است. برخی از نوانديشان بر اين مدعا پاي مي‌فشارند که قرآن از زباني حيرت‌آفرين بهره مي‌برد. ازاين‌رو ضروري‌ است تا اصل مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن در ادبيات و سخنان نوگرايان مزبور، از حيث پذيرا بودن يا نبودن معيارهاي عقلاني و منطقي بازبيني شود؛ زیرا اثبات معيارگريز بودن مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن نقشي مؤثر در پايش انديشه‌ها‌ي ناصواب نسبت‌به زبان قرآن دارد، به‌گونه‌ای که در پي برجسته‌سازي مدعيات غيرصائب در باب زبان قرآن و روشنایی‌بخشي به خطاهاي اساسي در اين حوزه مهم از انديشه‌ ديني ـ قرآني، سبب مي‌شود پايه‌هاي معرفتي و زباني قرآن از حيث فهم‌پذيري و فيصله‌بخشي استحکام افزون‌تري ‌يابد و اسناد حيرت‌آفريني نسبت‌به زبان قرآن سست و بي‌پايه شود.
    اينک دو مسئله اصلي پژوهش حاضر عبارت است از:
    1. ابعاد معيارگريزي مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن کدام‌ است؟
    2. چالش‌هايي که در برابر هريک از ابعاد معيارگريز مدعا رخ مي‌نمايد، چيست؟
    درنگ در مدعيات بنيادي نوگراياني همچون عبدالکريم سروش و محمد مجتهد شبستري نشان مي‌دهد که ايشان با طرح مدعاي «حيرت‌آفريني زبان قرآن» بر دو موضوع اصرار مي‌ورزند. از یک سو مدعي راز‌واري و ابهام‌آلودي ذاتي زبان قرآن هستند و از ديگر سو مدعي‌اند قرآن براي مخاطبان، واجد معنا‌ها و تفسيرهاي غيرنهايي و پايان‌ناپذير است. اما کاوش در مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن، نه به‌صورت منبعي منسجم و مستقل، بلکه به‌طور پراکنده در آثار برخی از پژوهشگران اسلامي تحليل و بررسي شده است. از باب نمونه، آيت‌الله جوادي آملي در خلال عنوان دين‌شناسي و محمدباقر سعيدي‌روشن در ذيل عنوان زبان قرآن و مسائل آن و محمد عرب‌صالحي در مجموعه اعتزال نو هريک به نوعي کوشيده است جهتي از مدعاي حيرت‌آفرين‌انگاري زبان قرآن را واکاوي کند؛ ولي در هيچ‌يک از اين آثار به‌نحو خاص، بر معيارناپذيري مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن تمرکز نشده و زواياي بنيادي و مهمي همچون دو عرصه‌ «مغالطات موجود در اصل مدعا» و عرصه «ناسازگاري گزاره‌هاي ادعايي در عبارات باورمندان به حيرت‌آفريني زبان قرآن» هرگز کاويده نشده است. پژوهش پيش‌رو مي‌کوشد مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن را با تمرکز بر دو عرصه مذکور نقد و بررسي کند.
    مفهوم‌شناسي
    الف) «حيرت»
    برخي واژه‌شناسان در تبيين لغوي واژه «حيرت» بر اين باروند که «حيرت» همان حالت عجز نسبت‌به ارزيابي رخدادها و تصميم‌گيري درباره آنهاست (انوري، 1387، ص2606). واژه‌شناسان واژه‌هايي همچون «سرگشتگي، تعجب، سرگرداني، بهت، والهي، شگفتي، آشفتگي، و حيراني» را مرادف «حيرت» معنا کرده‌اند (همان؛ آريان‌پور، 1381، ص1304؛ دهخدا، 1377، ص9250).
    در تعريف اصطلاحي، «حيرت» به حالتي از شک و ترديد گفته مي‌شود که انسان به‌سبب فقدان نيروي ادراکي و معرفتي مؤثر، در موقعيت گزينش حق و باطل، خود را عاجز از انتخاب مي‌بيند (جمعي از نويسندگان، 1415ق، ص109؛ رفيق العجم، 2004، ج2، ص143).
    ب) مصطلح زبان قرآن
    در عصر حاضر از «زبان قرآن» به‌مثابه يکي از شاخه‌هاي ويژه در رشته علوم قرآن ياد مي‌شود. اين شاخه از دانش در ابعاد متعدد زباني، آموزه‌ها و گزاره‌هاي قرآنی را بررسی و پژوهش می‌کند، به‌گونه‌اي‌که برخی از مسائل مطرح در اين عرصه قدمتي کهن دارد؛ بسان نظريه «ظاهرگرايي يا تأويل‌پذيرانگاري زبان قرآن». برخی ديگر از مباحث آن هم نوپديد است؛ نظير «تأثيرپذيري قرآن از مناسبات عصر يا تأثيرناپذيري آن» (ر.ك: سعيدي روشن، 1391، ص23).
    بدين‌روی منظور از «زبان قرآن» در اينجا لغت و عربيت آن نيست، بلکه از باب نمونه معيّن مي‌شود که آيا قرآن از زباني حيرت‌آفرين و نارسا در انتقال معاني به مخاطب بهره‌مند است؟ يا از زباني فيصله‌بخش سود مي‌برد که قادر است معناي گوهري و نهايي خود را به مخاطب منتقل کند؟
    تبيين انگاره حيرت‌آفريني زبان قرآن
    1. ديدگاه عبدالکريم سروش
    «حيرت‌آفريني» بسان «نماد‌انگاري»، ديدگاهي ويژه در قلمرو «زبان قرآن» است. سروش مدعي حيرت‌آفريني زبان قرآن است؛ يعني بافتار زبان متون ديني و به‌ويژه زبان قرآن ذاتاً معماگونه و ابهام‌آلود است و به‌ديگر تعبير، زبان قرآن اساساً فهم‌نا‌پذير و غيرايضاحي است و دستيابي قرآن‌پژوه به معناي نخستين و گوهري متن و مقصود نهايي ماتن هرگز ميسر نيست. بر اين اساس، وي بر اين ادعا پاي مي‌فشرد که ماهيت و ساختار زبان قرآن در مقام عرضه معاني و معارف، کاملاً سربه‌مهر، مبهم و معماگونه است (سروش، 1377، ص192؛ همو، 1379، ص332؛ همو، 1373، ص126)، تا آنجا ‌که نزاع در اين حوزه ميان قرآن‌پژوهان براي کشف معناي گوهري متن در هيچ‌زمان به پايان روشني منتهي نمي‌شود و منازعات متن‌پژوهان علوم قرآني براي دريافت معناي نهايي از عبارات، همواره برقرار است و قرآن‌پژوه پيوسته در مواجهه با متن ديني و قرآن با معناهاي گونه‌گون و بي‌شماري روبه‌رو مي‌شود که هيچ‌يک منظور نهايي ماتن را تأمين نمي‌کند (همان، 1377، ص195).
    قابل ذکر است که به باور وي، حتي بر پايه روش‌شناسي قاعده‌مند و متقن علمي نيز نمي‌توان به درک و فهمي مطلوب و نهايي از مفاد گزاره‌هاي قرآن دست يافت (همان، 1371، ص203).
    2. ديدگاه محمد مجتهد شبستري
    شبستري نيز مدعي است: رويارويي با کلام الوهي سبب پيدايش حيرتي وصف‌ناپذير در مخاطب مي‌شود، به‌گونه‌ای که اگر متني عاري از اين ويژگي باشد، محتواي سخن هرچه باشد، خواه امر يا نهي و خواه وعده يا وعيد، هرگز کلام الوهي نخواهد بود (مجتهد شبستري، 1379، ص326-328).
    وي در جاي ديگر مدعي مي‌شود: چون داستان ارتباط خداوند عالم با بشر داستاني نه روشن و شفاف، بلکه متناقض‌نماست، ازاين‌رو هيچ تلقي و دريافتي از کلام خداوند، تفسير حقيقي و نهايي قلمداد نمي‌شود. بر اين اساس، قرآن‌پژوه پيوسته در فهم و تفسير خود نسبت‌به فهم معناي گوهري و مراد واقعي خطاب الوهي متهم است؛ زیرا موجود محدود اگر بکوشد تا ارتباطي با وجود نامحدود بيابد، گريزي از مواجهه با اين دست ابهام‌وارگي‌ها نخواهد داشت (همان، ص114 و 329-331).
    کاوش در مدعيات اساسي نوگراياني همچون سروش و مجتهد شبستري نشان مي‌دهد، مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن دو ويژگي را هدف خود قرار داده است: نخست بر معماگونگي و ابهام‌آلودگي زبان قرآن تأکيد کرده است؛ و دوم مکرر بر روايي معنا‌ها و تفسيرهاي غيرنهايي و خاتمه‌ناپذير متن ديني و قرآن تصريح نموده است.
    معيارناپذيري مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن از حيث صحت منطقي
    نخستين معيارگريزي کلانِ مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن اين است که داعيه حيرت‌آفريني از حيث صحت منطقي، خود را از مغالطه‌هاي متعدد پيراسته نمي‌بيند. در ذيل، برخی از مغالطات ناظر بر نادرستي اصل مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن بررسی مي‌شود:
    یک. «مغالطه دروغ»
    مجتهد شبستري زبان قرآن را حيرت‌آفرين و افق‌گشا مي‌خواند، به‌گونه‌اي که اگر سخني فاقد ويژگي يادشده باشد، به‌هيچ روي سخن خداوند نخواهد بود (همان، ص328). سپس به‌صراحت تأکيد مي‌کند که هيچ معنا و تفسيري از سخن خداوند، معناي نهايي نيست و بشر همواره در فهم خطاب الهي متهم است (همان، ص329-331).
    سروش نيز با نگرشي ناصواب، زبان قرآن را مکاشفاتي رمزآلود و رؤيايي مي‌خواند و مدعي مي‌شود: قرآن از زباني خيالين و رؤيايي سود مي‌جويد که سرچشمه‌اي مه‌آلود و رمزآلود دارد که خداوند گشودن قفل معاني آن را به کوشش آدميان وا نهاده است (سروش، 1399، مقاله2).
    نقد و بررسي
    از تعابير موجود در سخنان نوانديشان، رويکردي ويژه و مغالطه‌آميز در باب زبان دين و قرآن به‌نام «مغالطه دروغ» دريافت مي‌شود که مستندي بر نادرستي مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن و دليلي بر معيارگريزي مدعاي يادشده است. متجددان با کاربست تعبيراتي همچون «زبان حيرت، اشارت، مه‌آلود، رمزآلود، ابهام‌وار، خيالين، رؤيايي، و تناقض‌نما» به‌نظر مي‌رسد در پي تحريف معنوي و فهم‌ناپذير جلوه دادن زبان قرآن بتمامه براي عامه بشريت هستند، به‌گونه‌ای ‌که مجتهد شبستري آميختگي زبان قرآن با ويژگي «حيرت‌آفريني» را سبب فهم‌ناپذيري معناي نهايي و گوهري متن مي‌پندارد و سروش نيز به‌صراحت از «زبان خيالين و رؤيايي» متن قرآن سخن مي‌راند. اين نوع انتساب به متن قدسي چيزي جز «مغالطه دروغ» نامي ندارد.
    برخی از دانشمندان علم منطق در تبيين «مغالطه دروغ» مي‌نويسند؛ فردي به دروغ مدعي گزاره نادرستي مي‌شود و در فرايند استدلال خود از آن گزاره ناصواب بهره مي‌برد. نتيجه‌اي که به صورت طبیعی از اين نوع استنتاج دريافت مي‌شود نادرست است؛ زیرا چون مخاطبان در پرتو اعتماد به درستي گزاره اول، در درستي نتيجه ترديدي روا نمي‌دارند که اين امر مغالطه و لغزشگاه انديشه است (ر.ك: خندان، 1388، ص90؛ همو، 1400، ص218-219؛ نيز ر.ك: سليماني اميري، 1391، ج2، ص370-372).
    دیدگاه مزبور مي‌کوشد در قالب عباراتي نادرست، زبان قرآن را براي هميشه در ميان مخاطبان مبهم و نامفهوم جلوه دهد. از معدود مستنداتِ مبني بر استحکام‌بخشي مدعيات که در سخنان و مواضع ايشان يافت مي‌شود اين است که گاه سروش به‌صراحت، علت نامفهوم بودن زبان قرآن را حالت ناهشيارانه، نامتعارف و نامفهوم نفس وحي مي‌داند (سروش، 1399، مقاله2)، درحالي‌که واکاوي وحي‌شناسانه نشان مي‌دهد از ديدگاه نوگراياني همچون سروش و حتي شبستري، اساساً وحي، نه سخن خداوند و نه از سنخ معرفتي بنيادالهي، بلکه نوعي تجربه فردي، شهودي عارفانه، بنيادبشري و متأثر از فرهنگ زمانه پنداشته مي‌شود که سرشتي مه‌‌آلود، رازآلود و حيرت‌آفرين دارد (همان؛ همو، 1379، ص3-24؛ مجتهد شبستري، 1379، ص405).
    ولي تأملات دقيق وحي‌شناختي به اثبات مي‌رساند که «وحي تشريعي» و «تجربه ديني عارفانه» دو مقوله کاملاً متفاوت بوده که افتراقات بسيار ميان اين دو، بهترين گواه بر نادرستي نظريه «بنيادبشري خواندن وحي الوهي و نامفهوم پنداشتن آن» است.
    ازجمله مفارقات وحي و تجربه ديني این است که مفاد وحي رسالي، از هرگونه اشتباه، تغيير و دخالت مصون است، ولي رخداد مکاشفه در امور ديني لزوماً از تفسير‌ ذهني افراد يا القائات شيطاني ايمن نيست. ديگر اينکه وقوع تجربه ديني به‌واسطه فراهم آوردن مقدمات و زمينه‌ها امري اختياري است، اما رسيدن به جايگاه دريافت وحي امري اختياري نيست. علاوه بر این، پيامبر پيام هدايت را از طريق وحي از خداوند دريافت مي‌کند، نه آنکه صرفاً به حالي و شهودي دست مي‌يابد، سپس به‌وسيله مفاهيم ذهني و قوه خيال خود، امر مشهود را تفسير مي‌كند و به آن صورتِ پيام رسالت مي‌بخشد (ر.ك: مصباح، 1392، ص57-60).
    ازاين‌رو با توجه به مفارقات جدي «وحي» و «تجربه ديني عارفانه» به‌هيچ وجه نمي‌توان وحي را همان تجربه ديني بنيادبشري و متأثر از فرهنگ زمانه پنداشت و حکم به نامفهوم بودن و تغييرپذيري مفاهيم آن داد. پس مدعاي حيرت‌آفريني و ابهام‌ ذاتي داشتن زبان قرآن مغالطه دروغي‌ است که قابل تحميل بر زبان قرآن نيست.
    افزون بر آن، مطالعه عقلي آيات قرآن کشف مي‌کند که زبان قرآن يا سخن خداوند گرچه نسبت‌به ساير متون از ساختار لفظي و بافتار معنايي فراتري برخوردار است، ولي حيرتي نمي‌آفريند و پرسش مخاطب را با پيام مشخص خود پاسخ مي‌دهد. عامه مردمان دراين‌‌باره اذعان مي‌دارند: از قرائت بيشتر آيات قرآن، به معنايي مفهوم و روشن دست مي‌يابند، وگرنه درصورتي که آيات روشنگر و هدايتگر الهي از ويژگي «فهم‌پذيري» براي عمده انسان‌‌ها برخوردار نباشد، مستلزم نقض غرض از نزول کتاب معرفت و هدايت خواهد بود. وقوع نقض غرض در افعال خداوند عقلاً ناممکن است. ازاين‌رو، ضرورتاً زبان قرآن زبان تفهيم و تفاهم براي هدايت آدميان است. همچنين قرآن در رساندن مقاصد خود، خواه در حوزه گزاره‌هاي نظري و خواه در حوزه آموزه‌هاي ارزشي، مخاطب را به‌دور از تحير، در مسير هدايت توحيدي پيش مي‌برد و این به‌معناي انکار لايه‌ها و مراتب گوناگون معنايي قرآن و خاصيت انديشه‌زايي آن نيست (سعيدي‌روشن، 1391، ص265-276).
    بنابراين نوگرايان بدون اقامه ادله‌اي متقن، به دروغ در پي القای فهم‌ناپذيري زبان قرآن براي عامه انسان‌ها هستند، درحالي‌که به‌عکس، کاوش در آيات متعدد قرآن، گواه روشني بر فهم‌پذير بودن زبان قرآن براي همگان است. برای نمونه، برخی از مستندات قرآني مبني بر فهم‌پذيري زبان قرآن که ترديدي در صحت آن نمي‌رود، اين است:
    نخست. قرآن خود را کتاب هدايت براي مؤمنانِ مطيع معرفي مي‌کند و مطيعان را به پاداشي بزرگ در برابر انجام رفتار شايسته مژده مي‌دهد (اسراء: 9). در اين صورت، چون عقلاً مسموع نيست متني هدف خود را اعتلاي افراد انساني بداند، ولي در بيان مقاصد خود از زباني مبهم، مه‌آلود و غير مفهوم بهره ببرد، استنتاج مي‌شود زبان قرآن ضرورتاً زبان تفهيم و تفاهم براي انتقال پيام هدايت به بشريت است.
    دوم. خداوند از قرآن به‌مثابه «يادآوري آسان» ياد مي‌کند (قمر: 40). تعبير قرآني مزبور نيز مستندي روشن بر قابل فهم بودنِ مفاهيم قرآن براي عموم مردم است.
    سوم. قرآن مردم را به انديشه‌ورزي در آيات خود فرا‌مي‌خواند (ص: 29). اگر جملات قرآن براي مردمان فهم‌پذير نبود دعوت قرآن به تدبر و خردورزي آدميان نيز لغو و بي‌معنا بود؛ ولي افعال الهي حکيمانه و به‌دور از عبث است. ازاين‌رو مسلّماً قرآن در بيان مرادات خود از زباني بيّن و رسا برخوردار است.
    چهارم. مشاهده مي‌شود که روايات ديني با تعبيري تند ‌به مخالفانِ فهم‌پذيري قرآن هجمه مي‌برند: نابود باد کسي که گمان برد قرآن داراي ابهام است (حرّ عاملي، 1409ق، ج27، ب13، ح39، ص192). اين نوع مستندات روايي نيز خود دليلي واضح بر فهم‌پذيري و غيرمبهم بودن زبان قرآن است.
    دو. «مغالطه کنه و وجه»
    سروش زبان دين و قرآن را نه زباني گويا و شفاف، بلکه اساساً زبان حيرت و اشارت مي‌پندارد. به باور وي، زبان مفهوم و معنادار تنها اختصاص به جهان مادي آدميان و مناسبات اين‌جهاني آنان دارد، ولي ساحت دين و قرآن که از مفاهيم ماورائي فرازميني و روابط آن‌جهاني خبر مي‌دهد، لزوماً از زباني مبهم، راز‌آلود و نامفهوم برخوردار است؛ زيرا به اعتقاد وي، دين اولاً و بالذات براي آموختن حقايق حيرت‌افکن، نامعقول و فراعقلي آمده است (سروش، 1379، ص332-334). حتي ايشان بنيادي‌ترين مفهوم ديني، يعني خداوند و کلام او را کاملاً حيرت‌آفرين و فهم‌ناپذير تلقي مي‌کند (همان، 1373، ص126). سروش گاه نيز بر اين گمانه که زبان قرآن نه زبان بيداري، بلکه يکسره زبان خواب، خوابنامه و رؤياي رسولانه است، تصريح مي‌کند (سروش، 1399، مقاله2).
    نقد و بررسي
    سروش مدعي سخني نادرست است که می‌گوید: هيچ‌يک از عبارات و جملات قرآن از سنخ سخنان عادي و روزمره بشري نیست و بالمآل مفهوم قلمداد نمي‌شود و رسيدن به فهمي سر‌راست و نهايي از مجموعه آيات و متون قرآن به‌هيچ روي مقدورِ بشريت نيست. این درحالي‌ است که به‌نظر مي‌رسد ايشان در توصيف مدعاي خود، مبني بر حيرت‌آفريني زبان قرآن، گاه تمايز ميان ماهيت حقيقي فهم‌پذيري قرآن با برخی از ويژگي‌هاي آن، بسان ديرياب بودن دسته‌اي از آياتِ ناظر به مفاهيم عميق معرفتي قرآن را ناديده مي‌گيرد و بدون نظرداشت به هويت عمومي قرآن، ويژگي‌ «ديرياب‌ بودن» را ـ که محدود به دسته‌اي از آيات قرآن است ـ بر ساختار کلي قرآن تعميم مي‌دهد و مفاد قرآن را يکسره راز‌آلود، نامتعارف و نامعقول مي‌خواند و بدين‌وسيله، روشنايي کلام الوهي و واضح‌ بودن زبان قرآن را به چالش مي‌کشد.
    اين نوع جهت‌گيري‌ نسبت‌به متن قدسي «مغالطه کنه و وجه» است و در تبيين آن آمده است: فردي در مواجهه با وصفي از يک پديده، گمان برد کنه و ذاتِ پديده مورد نظر چيزي جز اين وصف نيست. خطاي اساسي مغالطه مزبور اين است که وصف شيء را که تنها يک وجه از وجوه آن پديده است، جايگزين ذات و کنه پديده تلقي مي‌کند (ر.ك: خندان، 1388، ص69؛ همو، 1400، ص208-209؛ نيز ر.ك: منتظري مقدم، 1396، ص394).
    افزون بر آن، واکاوي رويکرد کلي متن قدسي به‌دست مي‌دهد بيشتر آيات قرآن ـ حتي متشابهات آن ـ به مدد شواهد و قرائن فهم‌پذير است (طباطبائي، 1417ق، ج3، ص21 و ج14، ص133) و قرآن‌پژوه می‌تواند با کاربست اصول و چهارچوب‌هاي عقلايي درک متن، فهم محصّلي از آنها به‌دست دهد (رباني گلپايگاني، 1396، ص224-226؛ همچنين ر.ك: نصري، 1390، ص372). شواهد قرآني بسياري نيز بر رويکرد فهم‌پذيري عمومي قرآن وجود دارد که اينک تنها به ذکر برخی از آنها بسنده مي‌شود:
    نمونه نخست اينکه خداوند در گفت‌وگو با اهل کتاب مي‌فرمايد: پيامبر ما به‌سوي شما آمد تا آن دسته از مطالبِ کتاب آسماني را که از مردم پنهان مي‌داشتيد برایتان بيان کند. بي‌شک براي شما کتابي روشنگر آمده است (مائده: 15).
    دوم اینکه، خداوند در گفت‌وگو با همه مردمان چنين مي‌فرمايد: اي مردم، براي شما از سوي پروردگارتان دليل و برهان آمده است و ما به‌سوي شما نوري تابناک فرستاديم (نساء: 174).
    نمونه سوم اینکه، خداوند مي‌فرمايد: اي پيامبر، کتاب قرآن را که روشنگر هر چيزي‌ است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت‌دهنده‌ است، بر تو نازل کردیم (نحل: 89).
    بدين‌روی کشف «مغالطه کنه و وجه»، خود مستندي ديگر بر نادرستي منطقي مدعاي حيرت‌آفريني و دليلي بر معيارگريزي مدعاي يادشده نسبت‌به زبان قرآن است؛ زيرا ماهيت زبان قرآن به‌رغم پنداره نوگراياني همچون سروش برخوردار از رويکرد عمومي فهم‌پذيري است، هرچند ويژگي الوهي و فرازميني بودگي و ديرياب بودنِ شماري از آيات قرآن رهزن انديشه سروش شده است؛ زیرا سخن وي در باب شناخت خداوند نيز مخدوش است؛ يعني اگر مقصود ايشان از تعبيرِ «خداوند حيرت‌‌افکن‌ترين موجود است» ابهام مطلق باشد سخني نادرست و مغالطه‌آميز است، و اگر هم اين باشد که انسان به‌ هر ميزان بر دامنه معرفتي خود بيفزايد بازهم احاطه بر اکتناه مصداقي ذات باري نمي‌يابد، سخني موجه و مقبول است، ولي اين سخن نافي شناخت‌پذيري مفهومي خداوند نيست (ر.ك: صدرالمتألهین، بي‌تا، ج1، ص36؛ نيز ر.ك: طباطبائي، 1364، ص18). به‌نظر مي‌رسد سروش متأثر از مباني معرفت‌شناختي خويش، يعني «رئاليسم انتقادي»، خود را در تفکيک حيثيت مصداقي و مفهومي در باب شناخت خداوند و تمايز ميان ساحت فيزيکي مادي از ساحت متافيزيکي ماورائي توانا نمي‌بيند و براساس اين بينش ضعيف معرفتي و در پرتو اين نگرش ذهني‌گرايانه‌، انتظاري جز اين نمي‌رود که متناسب با مسدودپنداري طريق فهم مفاهيم متافيزيکي، حکم به فهم‌ناپذيري جملگي الهيات و کلام الوهي و حيرت‌آفريني زبان قرآن و رؤياانگاري همه آيات قرآن کند.
    سه. «مغالطه توسل به مرجع کاذب»
    سروش بر اين باورست که متون ديني جداً رازآلود و حيرت‌آفرين‌اند و در دين هيچ‌گونه وضوحي وجود ندارد؛ ولي به‌هنگام تحکيم مدعاي خود، به‌جاي اقامه براهين متقن، به ابياتي از مولانا اتکا مي‌کند و مي‌افزايد: به قول مولوي: «جز که حيراني نباشد کار دين» (سروش، 1373، ص126).
    وی در جاي ديگری نيز مدعاي خود مبني بر رؤياانگاري وحي تشريعي و نامفهوم‌بودنِ زبان وحي و قرآن را با سخن مولوي مي‌آميزد و با استناد به سخن او مي‌گويد: جلال‌الدين محمد بلخي گفت: «هست قرآن حال‌هاي انبياء»، و من مي‌خواهم با کسب اجازه از روح آن عزيز چنين بگويم: «هست قرآن خواب‌هاي مصطفي» (همان، 1399، مقاله1).
    نقد و بررسي
    سروش براي تحکيم‌ مدعاي حيرت‌آفريني زبان دين و قرآن به «مغالطه توسل به مرجع کاذب» روي آورده است. مغالطه يادشده چنين تعريف مي‌شود: اگر استناد به قول يک مرجع و کارشناس متخصص در زمينه‌اي غير از حوزه تخصص او صورت پذيرد، «مغالطه توسل به مرجع کاذب» است؟ زيرا سخنان يک مرجع کارشناس و متخصص تنها در همان حوزه تخصص او مقبول و مسموع است، نه در ساير زمينه‌ها (ر.ك: خندان، 1388، ص173؛ همو، 1400، ص244-245؛ نيز ر.ك: ملکيان، 1372، ج3، ص12-13؛ منتظري مقدم، 1396، ص410).
    اين مغالطه در جایی رخ مي‌دهد که شخص براي تأثير در مخاطب و القاي مدعاي خود به او، به‌جاي ارائه مستندي متقن بر درستي مدعاي خود، از تأثير سخنان بزرگان و دانشمندان سود مي‌جويد، لیکن هيچ سخني بدون ارائه دليل مبرهن، حجت و قابل قبول نيست، مگر معصومان که عصمت آنها با ادله عقلاني به اثبات رسيده است (نبويان، بي‌تا، ص105).
    سروش نيز به‌دنبال پاسخ مثبت به اين پرسش است که چگونه زبان قرآن مبهم و حيرت‌آفرين خوانده مي‌شود؟ ازاين‌رو ‌بايد براي اثبات گمانه خود پاسخ‌هايي مستند و مستدل اقامه نمايد تا نظريه خود را استحکام و اتقان بخشد، ولي سير استنتاج خود را در قياس مزبور به شخصيت مولانا گره مي‌زند که با ذائقه مخاطب کاملاً هماهنگ است، و چون مخاطب پذيراي ويژگي‌هاي شخصيتي مولاناست، نويسنده با زيرکي صدق و درستي گزاره را به‌دليل شخصيت مندرج در سير استدلال، بر مخاطب تحميل مي‌کند.
    اما اين شيوه تأييد مفاهيم که سروش براي تحکيم مدعاي خود از آن بهره مي‌برد، از حيث منطقي مردود است؛ زيرا شخصيت مؤثر در روند استنتاج که مولانا باشد، نه صاحب‌نظر در حوزه دين است و نه متخصص و کارشناس قرآن به‌شمار مي‌رود. بدين‌روی ظهور نقصي ديگر بر مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن نشانگر نادرستي مدعاي مزبور از حيث درستي منطقي است.
    چهار. «مغالطه تجدد»
    مجتهد شبستري در برخي اظهارات خود در باب زبان دين و قرآن، مدعي ا‌ست: در جهان امروز در پرتو پيدايش دستگاه دين‌شناسي مدرن است که فهم برتر و بهتر از مفاهيم دين و قرآن تحقق‌پذير است و متن‌پژوه مبتني بر اين دستگاه دين‌شناسي نويافته و جديد قادر است ‌هنگام رويارويي با متون ديني و قرآن همواره تفسيري نو به‌دست دهد؛ زیرا به باور وي زبان دين و قرآن زباني حيرت‌آفرين و نمادين انگاشته مي‌شود (مجتهد شبستري، 1392، مقاله10، ص1).
    نامبرده در جاي ديگر، نه در مقام امکان، بلکه تحققاً و رسماً زبان دين را رمزي مي‌خواند، از دستگاه دين‌شناسي نوين به‌مثابه معياري براي حقانيت نظريه مزبور ياد مي‌کند و به‌صراحت مي‌افزايد: «اسلام به‌عنوان يک قرائت، در درجه اول از مباحث هرمنوتيک سود مي‌جويد که مباحث دانش فهم و تفسير متن است و براساس اين دانش، متون ديني به‌عنوان نمادهاي رمزي، مانند هر متن ديگر فهم و تفسير مي‌شود» (همان، 1379، ص369).
    نقد و بررسي
    شبستري با سود جستن از ميل نوخواهي و تجددطلبي انسان، مي‌کوشد جديدبودن دستگاه دين‌شناسي نويافته را معياري براي حقانيت و توجيهي بر تأييد اعتبار مدعاي خود، مبني بر حيرت‌آفريني زبان دين و قرآن قرار دهد و با اتکا به اين نوع مغالطه بر موجه‌سازي مدعاي خود نزد مخاطبان مبادرت مي‌ورزد. اين نوع استنتاج «مغالطه تجدد» نام دارد که در تعريف آن گفته مي‌شود: توهّمِ درستي چيزي به‌سبب جديد بودن آن. «مغالطه تجدد» هنگامي وقوع مي‌يابد که کسی بخواهد از نو بودن چيزي، صحت و اعتبار آن را نتيجه بگيرد (خندان، 1388، ص296-297؛ همو، 1400، 292-293؛ نيز ر.ك: منتظري مقدم، 1396، ص410).
    درنگ در سخنان مجتهد شبستري نشان مي‌دهد که دشواري اقامه مستندات و عجز از ارائه ادله مطمئن، سبب شده است ايشان از مقبولاتي عامه‌پسند، نظير گرايش تجددطلبي بهره ببرد؛ زيرا انسان‌ها معمولاً نسبت‌به پديده‌های نو و نوآوري که امري است مقبول و مطبوع، واکنش مثبت نشان مي‌دهند.
    اما اين نوع مستندسازي و تحکيم‌بخشي مدعا چيزي جز «مغالطه تجدد» نيست؛ زيرا پديدآمدن تحولات علمي جديد در هر عصری تأثيري در صحت مدعا ندارد، بلکه معيارهاي منطقي‌ است که در قالب براهين متقن عقلي، و درستي مفاد متن را تثبيت مي‌کند و پشتوانه‌اي مستحکم براي صحت مدعا فراهم مي‌آورد. بدين‌روي پناه آوردن به تجدد و سخن راندن از دين‌شناسي جديد هرگز نمي‌تواند مدرک معتبري براي اثبات مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن، ابهام‌آلودي و نفي معناي گوهري متن باشد.
    افزون برآن، شبستري اذعان مي‌دارد: بر پايه دستگاه دين‌شناسي جديد، مي‌توان از مفاهيم ديني ـ قرآني، تفسيري امروزي به‌دست داد. البته بطلان چنين سخني واضح است؛ زيرا از تقابل ميان دين کهن با دانش نوين، بسان هرمنوتيک فلسفي به‌هيچ روي نمي‌توان به فهم و تفسير قرآن براساس دانش جديد دست یافت؛ زیرا دانش مزبور به‌‌صورت جدي بر تاريخمندي انسان و فهم او تأکيد دارد (ر.ك: مجتهد شبستري، 1390، مقاله5، ص1). به‌ديگر تعبير، اين دانش نوپديد، فهم و تفسير متن را منهاي ذهنيت، تجربه زيسته و پيش‌فرض‌هاي قرآن‌پژوه امکان‌پذير نمي‌داند.
    همچنين از ضعف‌هاي جدي روش‌شناسی مزبور، برخورداري از رويکرد مفسرمداري در فهم متن و اهتمام به ذهني‌گرايي در تفسير و بي‌توجهي به معناي عيني، نهايي و گوهري متن است. به‌طور فشرده از جدي‌ترين نقص‌هاي بنيان‌برانداز الگوي نسبي‌گرايي در تفسير متن، خودستيزي و خودشکني مدعاي نسبي‌گرايي مطلق نسبت به نفس مدعاي خويش است (ر.ك: رباني گلپايگاني، 1398، ص170-171؛ برای دریافت نقد مبسوط‌تر، ر.ك: نصري، 1390، ص135-136).
    علاوه بر این، برخی از انديشمندان معاصر در نقادي نگرش مزبور مي‌نويسند: هرچند تأثير پيش‌فرض‌ها بر روي مفسر اجتناب‌ناپذير است، ولي تأثير يادشده فارغ از اينکه اجمالي است، برخی از مباني و معيارهاي ثابت و معتبر نيز وجود دارد که فهم صائب را از غير صائب کنترل و بازشناسي مي‌کند (نصري، 1390، ص253-257). همچنين علایق، انتظارات و پيش‌فرض‌هاي به‌دست آمده از علوم عصري بشري، اعتباري فراتر از ظن و احتمال فراهم نمي‌آورد و ورود ظن و احتمال در فهم متن قرآن نيز منجر به روايي تحريف و تفسير به‌رأي و تحميل مفاهيم سليقه‌اي و خودساخته بر ساحت قرآن مي‌شود (ر.ك: لاريجاني، 1370، ص154-157). بنابراين استناد به تجدد و نوخواهي سرپوشي براي توجيه مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن شده که نادرستي منطقي آن تأييدي ديگر بر معيارناپذيري مدعاي حيرت‌آفريني است.
    پنج. «مغالطه تعميم شتاب‌زده»
    مجتهد شبستري گاه بر اين مدعا اصرار مي‌ورزد که تمام سخن خداوند و زبان قرآن حيرت‌آفرين و متناقض‌نماست. وي حتی انسان‌ها را مطلقاً از فهم سخن خداوند و درک زبان قرآن عاجز مي‌بيند (مجتهد شبستري، 1379، ص329).
    سروش نيز فهم و تفسير زبان قرآن را تنها به افرادي ويژه اختصاص مي‌دهد و ساير انسان‌ها را در کشف و فهم متون ديني و قرآن کامياب نمي‌بيند (ر.ك: سروش، 1371، ص191-194).
    نقد و بررسي
    نوگراياني همچون سروش و مجتهد شبستري بدون توجه به مراتب معنايي و سطح‌بندي معارف قرآن، احکام سطوح باطني و مبهم قرآن را بر همة لايه‌ها و معارف قرآن سرايت مي‌دهند و بدون تمايز متن قرآن از حيث نصوص، ظواهر و اجمال دست به مغالطه مي‌برند و زبان عمومي حاکم بر قرآن را نامفهوم و فراعقلي مي‌پندارند، سپس بر ابهام‌آلودي و فهم‌ناپذيري همه مفاهيم قرآن براي عامه مردم حکم مي‌کنند. مي‌توان اين رويکرد را «مغالطه تعميم شتاب‌زده» ناميد. مغالطه مزبور در اصطلاح، چنين تعريف مي‌شود: «تعميم شتاب‌زده» نوعي استقراي ناقص‌ است که شخص از يک يا چند مثال و تجربه جزئي يا از چند نمونه محدود، مطلبي استنباط مي‌کند و آن حکم را تعميم مي‌دهد، لیکن چند مثال و نمونه بررسي شده براي اثبات حکمي فراگير، بسيار کم و ناچيز و نامتعارف است (خندان، 1388، ص347؛ همو، 1400، ص311-312؛ نيز ر.ك: ملکيان، 1372، ج3، ص70-71).
    پژوهش‌هاي صورت يافته بر قرآن نشان مي‌دهد زبان عمومي حاکم بر قرآن، زبان تفهيم و تفاهم براي عامه بشريت است؛ زيرا قرآن کتابي روشنگر است که براي هدايت عموم مردمان نزول يافته است. معارف آن نيز مسلَّماً مطابق فهم مشترک آدميان و فطرت انساني آنان است، هرچند سخن گفتن قرآن کريم به زبان فطرت انسان‌ها و عامه‌فهم بودن آن نه بدين‌معناست که همگان از متن قدسي به‌صورت يکسان بهره مي‌برند، بلکه معارف قرآني مراتب بسياري دارد که هر مرتبه آن ويژه‌ گروه خاصی است؟ آنسان که در روايت آمده است: «کتاب خدا چهار مرتبه دارد: عبارات، اشارات، لطايف و حقايق. عبارات آن براي عموم مردم است، اشارات آن براي خواص است، لطايف آن براي اوليای الهي است و حقايق آن مختص انبيا است» (مجلسي، 1403ق، ج75، ب23، ح113، ص278).
    بنابراين به‌نظر مي‌رسد مدعاي نوانديشان مبني بر حيرت‌آفريني و فهم‌ناپذيري همه مفاد قرآن «مغالطه تعميم شتاب‌زده» است؛ زيرا قرآن در عين برخورداري از لايه‌هاي متعدد معنايي، مفهوم رويين خود را در اختيار عامه مردمان مي‌نهد و آدميان، اعم از عالم و عامي، با فطرت مشترک انساني خود، معناي عيني و نهايي متن را در بيشتر آيات به‌روشني درمي‌يابند. بر اين اساس کشف مغالطه يادشده مستندي ديگر بر نادرستي منطقي مدعاي حيرت‌آفريني و معيارگريز بودن اين مدعا نسبت‌به زبان واقعي قرآن ـ که فيصله‌بخشي ا‌ست ـ به‌شمار می‌رود.
    معيارناپذيري مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن از حيث انسجام گزاره‌هاي مورد ادعا
    معيارناپذيري مهم ديگر از مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن، اين است که داعيه حيرت‌آفريني از حيث انسجام و سازمندي گزاره‌هاي ادعایی دچار چالش جدي است. اينک مهم‌ترين کاستي منطقي مدعاي مزبور ارزيابي مي‌شود:
    «مغالطه تغيير موضع يا تناقض‌گويي»
    مطالعه مدعيات متنوع نوگرايان به‌دست مي‌دهد ايشان از یک سو مدعي‌اند: زبان دين و قرآن زبان حيرت، ابهام و معماست و بدين‌وسيله، عامه مردمان را نسبت‌به دريافت معناي روشن متون قرآن نابرخوردار مي‌شمارند (سروش، 1399، مقاله2؛ همو، 1379، ص332-334؛ همو، 1373، ص126؛ مجتهد شبستري، 1390، مقاله1، ص21؛ همان، 1379، ص326-329). از ديگر سو نيز متن ديني و قرآن را واجد معناهاي متکثر و نامحدود مي‌انگارند (مجتهد شبستري، 1379، ص368؛ همو، 1375، ص142؛ همو، 1383، ص14-15؛ سروش، 1377، ص192).
    نقد و بررسي
    واکاوي گزاره‌هاي ناهمسان مدعاي حيرت‌آفريني نشان مي‌دهد مدعاي يادشده از حيث انسجام و سازواري گزاره‌هاي ادعایی دچار خودستيزي و معيارگريزي است؛ زیرا مدعيات مزبور حاوي دو نوع نگرش متضاد و متعارض‌ است که نه‌تنها مکمل يکديگر نيستند، هيچ سنخيتي نيز با هم ندارند. تعبير «ابهام ذاتي زبان قرآن» نافي و ناقض اين ا‌ست که متن متضمن برداشت‌ها و معناهاي بسياري است. لیکن مدافعان اين مدعا تن به تناقض مزبور نمي‌دهند و با ظرافتي مثال‌زدني از مهلکه تنافي مي‌گريزند و زبان قرآن را دارای رويکرد رمزي و تخصصي معرفي مي‌کنند (مجتهد شبستري، 1379، ص369) که فهم و تفسير آن تنها به افرادي ويژه، يعني دانشمندان محيط بر علوم عصري اختصاص دارد (سروش، 1371، ص191-194 و 203) تا بدين‌وسيله، هم نخستين گزاره ادعايی آنان، يعني ابهام ذاتي زبان قرآن براي عامه مردمان ثابت بماند و هم ديگر گزاره ادعایی، يعني پذيرا بودن قرآن از معناهاي خاتمه‌ناپذير محفوظ بماند.
    بدين‌روی، به‌نظر مي‌رسد مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن گرفتار «مغالطه تغيير موضع و تناقض‌گويي» است؛ زيرا در تعريف مغالطه مزبور آمده است: هرگاه شخص پس از برملا شدن خطا در مدعاي خويش، براي اينکه به آن خطا اقرار نکند، وارد موضع متفاوت و جديدي ‌شود تا از یک سو مدعيات قبلي خود را انکار نکند و از سوي ديگر به او امکان ‌دهد که با اتخاذ موضع جديد، هدف خود را به‌گونه ديگري دنبال کند (خندان، 1388، ص246-247؛ همو، 1400، ص272-273؛ و نيز ر.ك: ملکيان، 1372، ج2، ص74-75).
    علامه جوادي آملي نيز با ردّ داوري‌هاي افراطي‌ و تفريطي راجع‌به زبان قرآن ابراز مي‌دارد: دسته‌اي براي روي‌گرداني از قرآن و انحصار حجيت در روايت، قرآن را «أبکم» و بي‌زبان پنداشتند و جز ألغاز و معماهاي غير مفهوم چيزي براي آن قائل نبودند، و گروهي ديگر زبان قرآن را رمز محض به معارف باطني پنداشتند که جز اوحديِ مرتاض هيچ‌کس بدان دسترسي ندارد (جوادي آملي، 1387، ص85).
    به‌هر روي، راه برون‌رفت اتخاذ شده توسط نوگرايان، يعني رمزي و خصوصي خواندن زبان قرآن هرگز راهي مطمئن براي فرار از تناقض موجود در مدعا نيست؛ زیرا اشکالات جدي بسياري رويکرد رمزي و تخصصي‌انگاري زبان قرآن را تهديد مي‌کند. در ذيل به بعضی از این نقض‌ها اشاره مي‌شود:
    1. ناسازواري رويکرد زباني خصوصي با ويژگي‌هاي موجود در قرآن
    زبان يک نهاد و فرهنگ اجتماعي است که گوينده توسط آن مي‌کوشد نيت دروني خود را از طريق الفاظ و واژگان به گيرنده انتقال دهد تا پديده تفهيم و تفاهم عمومي تحقق يابد. خداوند نيز در پي تفهيم مقاصد خود به آدميان، کلام خود را براساس فرهنگ و زبان مخاطب انساني تنظيم نموده است. اينک پرسشي مهم رخ مي‌نمايد:
    با توجه به ماورائي بودگي ساحت الوهي و سنخ کلام الوهي نسبت‌به ساحت بشري و زبان متعارف بشري، خداوند در قرآن براي انتقال مفاهيم به انسان‌ها از کدام رويکرد زباني بهره مي‌برد؟ آيا رويکرد عرفي را اساس گويش خود قرار داده است؟ بدين‌معنا که خداوند به‌منظور تفهيم مقاصد خود از چهارچوب جمله‌بندي و نظام رايج زباني در گفتمان روزمره عمومي بشري و همان الفاظ و مفاهيم متعارف نزد بشر سود مي‌برد (ر.ك: سعيدي‌روشن، 1391، ص181). يا به رويکرد رمزي تمسک جسته است؟ يعني: الفاظ و عبارات نه در معناي عرفي و موضوع‌له خود، بلکه واژگان در معناي ويژه‌اي به‌کار مي‌رود که مفاد آن متفاوت از فهم عمومي است و بالمآل فهم اين عبارات تنها مختص گروهي ا‌ست که الفاظ را براي آن معاني وضع نموده‌اند (ر.ك: نصري، 1390، ص218). يا رويکرد ادبي (شعري، اسطوره، تخيلي) مد نظر است؟ يعني: قرآن حکايتگر پديده‌هاي واقعي نيست، بلكه تنها نقش انگيزشي به‌سمت رفتارهاي ارزشي براي مخاطب ايفا مي‌کند (ر.ك: شاکرين، 1390، ص333). يا براساس رويکرد فراعرفي و ويژه سخن مي‌گويد؟ بدين‌معنا که نازله قدسي هرچند به زبان عربي نزول يافته و به زبان عرفي نيز سخن مي‌گويد، ولي ضعف‌هاي موجود در اين زبان هرگز در قرآن راه نيافته است (همان، ص209-210). يا اینکه از رويکرد ترکيبي سود مي‌جويد؟ يعني قرآن در عين برخورداري از ويژگي‌هاي متنوع زباني از هريک به تناسب موقعيت خود بهره مي‌برد؛ ‌به‌هنگام تفهيم آموزه‌هاي عبادي و رفتاري از زبان عرفي و به‌هنگام القای گزاره‌ها و حقايق متافيزيکي از زبان ويژه و فراعرفي سود مي‌برد (ر.ك: سعيدي‌روشن، 1391، ص184).
    بررسي رويکردهاي زباني يادشده بدون نظرداشت به ويژگي‌هاي قرآن، توفيقي در اعتبارسنجي رويکرد زباني رمزي ـ تخصصي قرآن ندارد. بدين‌روي، همسويي يا غيرهمسويي ويژگي‌هاي قرآن با رويکرد زبانيِ رمزي ـ تخصصي به‌مثابه معياري‌ معتبر در بازشناسي زبان قرآن است.
    ويژگي نخست، متن قرآن است که از خود به‌مثابه کتابي روشنگر (يوسف: 1)، بينَّه و نشانه روشن (انعام: 157)، برهان و نور روشني‌بخش (نساء: 174)، بصيرت‌آفرين (جاثيه: 20) و سخن نهايي (طارق: 13) ياد مي‌کند. در اين صورت، ناگويا، مبهم و نامفهوم پنداشتن زبان قرآن و مختص به برخی اندک از آدميان انگاشتن مفاهيم آن عقلاً مسموع نيست.
    ويژگي دوم هدف نزول قرآن است. قرآن هدف تنزيل خود را پرورش، تربيت، اعتلاي بشريت و بيرون کشانيدن انسان‌ها از جهالت به نورِ هدايت معرفي مي‌کند (ابراهيم: 1). هدف روشنگري و هدايتگري هرگز در پرتو زباني موجز، مبهم، رمزي و تخصصي که مشمول گروهي اندک از آدميان‌ است، تحقق نمي‌يابد؛ زیرا خصوصي‌انگاري زبان قرآن معارض با زبان فهم‌پذير عمومي و سبب نقض غرض از هدف هدايت به‌وسيله فهم‌پذيري عمومي است. اما بي‌شک، وقوع نقض غرض و صدور افعال غيرحکيمانه از خداوند حکيم ممتنع است. بنابراين ضرورتاً زبان قرآن برخوردار از رويکردي غير رمزي، بلکه روشن و عمومي است.
    ويژگي سوم گستره مخاطبان است. قرآن گفتمان خود را محدود به طيفي خاص، بسان دانشمندان ننموده است تا روايي زبان رمزي ـ تخصصي توجيه يابد، بلکه قرآن قلمرو رسالت و هدايت خود را مشمول نوع انسان ـ از هر رنگ و نژادی اعم از عالم و عامي ـ مي‌داند. بدين‌روي، قرآن براي تحقق هدف هدايت عام، ‌بايد از رويکرد زباني عامه‌فهم بهره ببرد تا نه‌تنها طيف خاصي از آدميان، بلکه همه انسان‌ها از پيام‌هاي هدايتگرانه الوهي سود ببرند (مطهري، 1384(الف)، ج1، ص26-33؛ نيز ر.ك: سعيدي‌روشن، 1391، ص179-180).
    آن‌سان که آيات متعدد قرآن متقن‌ترين گواه بر فراگير بودن دامنه مخاطبان قرآن است؛ نظير «هَذَا بَيانٌ لِلنَاس؛ اين قرآن بيانگر براي مردم است» (آل‌عمران: 138). در اين تعبير، پيام هدايت نه محدود به گروهي خاص، بلکه با تصريح به «ناس»، بر هدايت نوع مخاطب انساني و همه آدميان تأکید شده است.
    نيز در جاي ديگر با تأکيد بر انسان مي‌فرمايد: «لَيسَ لِلاِنسَانِ اِلَّا مَا سَعَي؛ براي انسان جز آنچه تلاش کرده بهره‌اي نيست» (نجم: 39).
    همچنین مي‌فرمايد: «يا أيهَا الإنسَانُ إنَّکَ کَادِحٌ إلَي رَبِّکَ کَدحَاً فَمُلَاقِيهِ؛ اي انسان حقاّ تو به‌سوي پروردگار خود به‌سختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي کرد» (انشقاق: 6).
    در جایی دیگر مي‌فرمايد: «يا أيهَا الإنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَرِيمِ؛ «ای انسان! چه چیز تو را درباره پروردگارت مغرور ساخته» (انفطار: 6). در موارد احصاشده، قرآن روي سخن خود را مشمول همه طوايف انسان‌ها مي‌داند.
    بنابراين کاوش‌هاي عقلاني پيرامون ويژگي‌هاي قرآن، نظير متن مفهوم قرآن، هدف نزول قرآن، و گستره مخاطبان قرآن نشان مي‌دهد عقلاً امکان‌پذير نيست خداي حکيم کتاب روشنايي و هدايت براي عامه بشريت را به زباني مبهم و خصوصي نازل سازد تا جز گروهي اندک، ديگر آدميان از معارف آن کامياب نشوند. اين خود مدرکي ديگر بر ناصواب بودن مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن از حيث ناسازمندي گزاره‌ها در ناحيه اتخاذ رويکرد زباني خصوصي و مهر تأييدي بر معيارناپذيري مدعاي حيرت‌آفريني است.
    2. روايي مخالفت با گزاره‌هاي انشایي قرآن
    کاربست رويکرد زباني رمزي ـ تخصصي در بعضی آيات قرآن مقوله‌اي ترديدناپذير است؛ نظير حروف مقطعه که در طليعه تعدادی از سور آمده و گاه به‌مثابه اسراري ميان خدا و رسول انگاشته مي‌شود، لیکن اين دسته از آيات خارج از محل نزاع است؛ زیرا در رمزي بودن آن ترديدي نيست، هرچند در اينجا نيز رويکرد رمزي به‌معناي اسطوره‌اي و ناواقع‌گرايي مقصود نيست (شاکرين، 1390، ص220-221).
    بااين‌همه، در عين برخورداري قرآن از تعدادی از آيات رمزي، به‌هيچ روي پذيرفته نيست که رويکرد زباني فراگير قرآن، «رمزي» و «خصوصي» خوانده شود؛ زيرا همه گزاره‌هاي قرآني در يک صورت‌بندي دو نوع‌اند: نخست گزاره‌هاي إخباري‌ است. دوم گزاره‌هاي انشايي‌ که ناظر به طلب وقوع فعل يا ترک طلب فعلي در خارج است و طي مسير کمال براي انسان‌ها نيز در پرتو عمل به گزاره‌هاي انشایي و متناسب‌سازي رفتارها با مأمورات و منهيات قرآني تحقق مي‌يابد، درحالي‌که مبتني بر رويکرد زباني رمزي ـ تخصصي، هيچ‌يک از مطالبات قرآني، اعم از اوامر و نواهي، مطالبه واقعي براي تحقق در خارج نخواهد بود (عرب‌صالحي، 1393، ج3، ص373).
    براساس زبان خصوصي، فهم‌پذيري عمومي‌ انسان‌ها نسبت‌به گزاره‌هاي برانگيزنده به سوي فعل يا ترک فعل مختل مي‌شود و عموم مردمان عاجز از واکنش نسبت‌به آيات بعث و زجر و تأکيدات قرآني خواهند بود و دراين‌صورت، مخالفت فراگير با آيات انشایي قرآن که به‌ هدف تربيت و تعالي انسان‌ نزول يافته‌، روا انگاشته مي‌شود. برای نمونه، هرگاه آيه‌اي به‌منظور تزکيه معنوي انسان دستور به اقامه نماز و زکات مي‌دهد (بقره: 43) و نيز به‌سبب وجود مصالح و مفاسد واقعي، مؤمنان را از نزديک‌ شدن به آلودگي‌ها پرهيز مي‌دهد (مائده: 90)، هيچ‌يک از اين تأکيدات قرآني مورد فهم عامه مردمان واقع نمي‌شود و بدين‌سان نقض غرض از هدف نزول قرآن پيش مي‌آيد که نادرستي آن محرز است. بنابراين نادرستي رويکرد زبان خصوصي در ناحيه گزاره‌هاي انشایي دليلي ديگر بر معيارناپذيري مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن از حيث ناسازمندي گزاره‌هاست.
    3. ناواقع‌نما انگاري گزاره‌‌هاي إخباري قرآن
    گزاره‌هاي إخباري‌ قرآن تصديقاتي است که از وقوع متعلق خود در خارج حکايت مي‌کند؛ بسان قصه‌هاي انبيای پيشين و سرگذشت اقوام ايشان که شواهد مستحکم باستاني و تاريخي متقن وقوع آنها را در دوران گذشته تأييد مي‌کند (عرب‌صالحي، 1393، ج3، ص374). لیکن بر پايه رويکرد خصوصي و رمزي، زبان قرآن در عرضه قصه‌ها، داستان‌ها و گزاره‌هاي متافيزيکي، ناواقع‌نما و غير معرفت‌بخش است؛ يعني گزارش‌هاي قرآن نه حکايتگر واقعيت خارجي، بلکه صرفاً انتقال پيامي به انسان است که کارکرد ارزشي و تحريکي دارد. واکاوي عبارات نوگرايان نيز نشان مي‌دهد که ايشان فارغ از ارائه مدعايي صرف، هيچ‌گونه مستندي بر گزاره‌هاي إخباري اقامه نکرده‌اند. در برابر، مي‌توان به آراء و احتجاجات برخی از الهي‌دانان معاصر اشاره کرد که گزاره‌هاي إخباري قرآن را حاکي از واقع عيني مي‌دانند و در اين‌صورت، اسناد رويکرد رمزي ناصواب و بيگانه با زبان قرآن خواهد بود.
    علامه طباطبائي مي‌نويسد: تدبر در آيات قرآن و روايات ائمه اطهار کافي‌ است براي حکم به اينکه قرآن در لهجه شيرين و بيان روشن و رساي خود، هرگز شيوه لغز و معما پيش نگرفته و مطلبي را جز با قالب لفظي خود به مردم القا ننموده است (طباطبائي، 1388، ص90-91). همچنين ايشان در پاسخ به‌زعم برخی که گمان مي‌برند رويکرد زباني قصه‌گويي قرآن نه ارائه گزارشي صائب و واقعي، بلکه تنها رسيدن به هدف هدايتگري است، پس احتمال مي‌رود قرآن براي رسيدن به هدف خويش، از قصه‌هاي رايج عصر و زمانه ـ که تخيلي است يا اطميناني به صحت آن‌ نيست ـ بهره برده باشد، می‌نویسد: رويکرد يادشده کاملاً خطا و نارواست؛ زيرا قرآن نه کتابي تاريخي يا خيالي، بلکه متني متقن و نفوذناپذير دارد که باطل از هيچ سو بدان راه نمي‌يابد. سخن خدايي است که جز حق نمي‌گويد و براي رسيدن به حق هرگز از باطل مدد نمي‌گيرد (طباطبائي، 1417ق، ج7، ص165-166).
    شهيد مطهري نيز در اين‌باره مي‌فرمايد: قرآن بسان برخی از کتاب‌هاي مذهبي نيست که يک سلسله مسائل رمزآسا درباره خدا و خلقت و تکوين مطرح و اندرزهاي ساده اخلاقي هم ضميمه کرده باشد. قرآن ضروريات اصول انديشه‌ قرآني در حوزه تربيت، اخلاق، نظام اجتماعي و خانوادگي را بيان نموده و تنها تفسير و احياناً تطبيق اصول بر فروع را بر عهده سنت و اجتهاد متألهان وانهاده است. از اين روست که قرآن معيار است و روايات ‌بايد با معيار قرآن سنجش شود (مطهري، 1384(الف)، ج26، ص26).
    علامه جوادي آملي نيز در جهت تبيين رويکرد زباني قرآن در حيطه گزاره‌هاي خبري ابراز مي‌دارد: گزاره‌هاي قرآني، ازجمله قصه‌هاي موجود در قرآن، نظير داستان حضرت آدم و فرشتگان، خبرهايي نمادين و اسطوره‌اي نبوده، بلکه تمثيلي ناظر به واقع خارجي‌ است و به‌صراحت مي‌افزايد: مقصود از تمثيل در قصه حضرت آدم قصه‌اي ذهني نيست که اصلاً مطابَق واقعي و خارجي نداشته و به‌صورت نمادين ظهور يافته است، بلکه حقيقتي معقول و معرفتي غيبي است که وقوع عيني يافته و به‌صورت محسوس بازگو شده است (جوادي آملي، 1389، ج3، ص223-224).
    همچنين ایشان در باب دستور خداوند به سجده فرشتگان به حضرت آدم بر اين باور است تمثيلي بودن امر به سجده ـ نه معاذالله ـ به معناي واقع نشدن اصل دستور سجده است که داستاني تخيلي، نمادين و ساخته و پرداخته ذهن بازگو شده و مطابق خارجي ندارد، بلکه نحوه تمثيل بدين معناست که حقيقتي معقول و معرفتي غيبي به‌صورت محسوس و مشهود بازگو شده است (همان، ص288).
    نقادي رويکرد «رمزي» مجالي دامن‌گستر مي‌طلبد (رشاد، 1385، ص103-106؛ ساجدي، 1385، ص348-350). بنابراين ناموجه بودن رويکرد زبان رمزي در ناحيه گزاره‌هاي إخباري مستندي ديگر بر معيارناپذيري مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن از حيث ناسازواري گزاره‌هاست.
    نتيجه‌گيري
    نوگراياني همچون سروش و مجتهد شبستري مدعي حيرت‌آفريني زبان قرآن هستند؛ يعني زبان قرآن را، هم در ذات خود مبهم و نامفهوم مي‌شمرند و هم بر معناهاي خاتمه‌ناپذير و غيرنهايي متن تأکيد دارند، به‌گونه‌اي که در پرتو مدعاي حيرت‌آفريني، مفسر هيچ‌گاه در رويارويي با متن به درک روشن، قطعي و نهايي نخواهد رسيد. ولي کاوش‌هاي بنيادي منطقي، عقلي و نقلي صورت پذيرفته بر روي مجموعه گزاره‌هاي ادعايی ايشان نشان مي‌دهد مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن به‌سبب برخورداري از چالش‌هاي بسيار، مدعايي معيارناپذير و مخدوش است:
    نخست تحليل و نقادي مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن از حيث درستي منطقي صورت پذيرفت و عيب‌های منطقي بسياري در مدعاي مزبور کشف شد؛ نظير مغالطه دروغ، مغالطه کنه و وجه، مغالطه توسل به‌مرجع کاذب، مغالطه تجدد و مغالطه تعميم شتاب‌زده.
    دوم مدعاي حيرت‌آفريني زبان قرآن از حيث انسجام و سازواري منطقي گزاره‌هاي ادعایی تحليل و نقادي شد. در اين مقطع نيز مغالطه‌اي جدي به‌‌نام «تغيير موضع و تناقض‌گويي» در مدعيات حيرت‌آفريني رخ نمود.
    نوگرايان براي فرار از تناقض پيش آمده در مدعيات حيرت‌آفريني، با چرخشي زيرکانه رويکرد زبان خصوصي را نسبت به زبان قرآن مطرح نموده‌اند. ولي رويکرد «زبان رمزي» ضعف‌هاي جدي بسياري در برابر خود دارد:
    نخست آنکه ويژگي‌هاي موجود در قرآن به‌هيچ روي رويکرد زبان تخصصي را برنمي‌تابد.
    دوم اینکه خصوصي‌انگاري زبان قرآن موجب روايي مخالفت با گزاره‌‌هاي انشايي قرآن مي‌شود.
    سوم اینکه رمزي‌انگاري زبان قرآن مستلزم ناواقع‌نماانگاري گزاره‌هاي إخباري قرآن است. درحالي‌که نه‌تنها مستند متقني از سوي نوانديشان بر غير معرفت‌بخشي گزاره‌هاي بينشي قرآن ارائه نشده، بلکه متفکران اسلامي به‌شدت به معرفت‌بخشي گزاره‌هاي قرآن باور دارند. از‌اين‌رو به‌نظر مي‌رسد اسناد مدعاي حيرت‌آفريني نسبت‌به زبان قرآن مردود است. به‌عکس، قرآن در نقطه مقابل، از زباني فيصله‌بخش سود مي‌برد که قادر است معناي روشن و نهايي خود را به عامه بشريت برساند.
     
     

    References: 
    • انوري، حسن، 1387، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن.
    • آريان‌پور، منوچهر، 1381، فرهنگ جامع پيشرو، تهران، جهان رايانه.
    • جمعي از نويسندگان، 1415ق، شرح المصطلحات الکلاميه، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1387، دين‌شناسي، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1389، تسنيم، قم، اسراء.
    • حر عاملي، محمد، 1409ق، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل‌البيت.
    • خندان، علي‌اصغر، 1388، مغالطات، قم، بوستان کتاب.
    • ـــــ ، 1400، منطق کاربردي، تهران، سمت.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغت‌نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
    • رباني گلپايگاني، علي، 1396، درآمدي بر کلام جديد، قم، هاجر.
    • ـــــ ، 1398، علم هرمنوتيک، چ نخست، قم، رائد.
    • رشاد، علي‌اکبر، 1385، فلسفه دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • رفيق العجم، 2004م، موسوعة مصطلحات ابن‌خلدون و الشريف علي محمد الجرجاني، بيروت، ناشرون.
    • ساجدي، ابوالفضل، 1385، زبان دين و قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • سروش، عبدالکريم، 1371، قبض و بسط تئوريک شريعت، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط.
    • ـــــ ، 1373، فربه‌تر از ايدئولوژي، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط.
    • ـــــ ، 1377، صراط‌هاي مستقيم، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط.
    • ـــــ ، 1379، بسط تجربه نبوي، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط.
    • ـــــ ، 1399، محمد، راوي رؤياي رسولانه، مجله دين آنلاين.
    • سعيدي‌روشن، محمدباقر، 1391، زبان قرآن و مسائل آن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • سليماني اميري، عسکري، 1391، معيار دانش، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • شاکرين، حميدرضا، 1390، مباني و پيش‌انگاره‌هاي فهم دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • صدرالمتألهین، محمد، بي‌تا، الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعه، بيروت، دارالاحياء التراث.
    • طباطبائي، سيد محمدحسين، 1364، نهايةالحکمه، قم، در راه حق.
    • ـــــ ، 1388، قرآن در اسلام، قم، بوستان کتاب.
    • ـــــ ، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسلامي.
    • عرب‌صالحي، محمد، 1393، اعتزال نو و مسائل فلسفه دين اسلامي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • لاريجاني، صادق، 1370، معرفت ديني، بي‌جا، مرکز ترجمه و نشر کتاب.
    • مجتهد شبستري، محمد، 1375، هرمنوتيک، کتاب و سنت، تهران، طرح نو.
    • ـــــ ، 1379، نقدي بر قرائت رسمي از دين، تهران، طرح نو.
    • ـــــ ، 1383، تأملاتي در قرائت رسمي از دين، تهران، طرح نو.
    • ـــــ ، 1390، مقالات قرائت نبوي از جهان، سايت فرهنگي نيلوفر.
    • ـــــ ، 1392، مقالات قرائت نبوي از جهان، سايت فرهنگي نيلوفر.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • مصباح، مجتبي، 1392، بنيادي‌ترين انديشه‌ها، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1384الف، آشنايي با قرآن، تهران، صدرا.
    • ـــــ ، 1384ب، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
    • مظفر، محمدرضا، 1424ق، المنطق، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
    • ملکيان، مصطفي، 1372، درسگفتار تفکر نقدي «روش نقد انديشه‌ها»، كتابخانه مجازي الفبا.
    • منتظري مقدم، محمود، 1396، دانش منطق، چ دوم، قم، مرکز مديريت حوزه‌هاي علميه.
    • نبويان، سيدمحمود، بي‌تا، شمول‌گرايي، قم، هماي غدير.
    • نصري، عبدالله، 1390، راز متن (هرمنوتيک، قرائت‌پذيري متن و منطق فهم دين)، تهران، سروش.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدوی اعلا، مهدی، اعرابی، غلامحسین، خاتم شیشه بر، علی رضا.(1400) تحلیل انتقادی مدعای حیرت‌‌آفرینی زبان قرآن در آراء سروش و مجتهد شبستری. ، 14(2)، 87-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی مهدوی اعلا؛ غلامحسین اعرابی؛ علی رضا خاتم شیشه بر."تحلیل انتقادی مدعای حیرت‌‌آفرینی زبان قرآن در آراء سروش و مجتهد شبستری". ، 14، 2، 1400، 87-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدوی اعلا، مهدی، اعرابی، غلامحسین، خاتم شیشه بر، علی رضا.(1400) 'تحلیل انتقادی مدعای حیرت‌‌آفرینی زبان قرآن در آراء سروش و مجتهد شبستری'، ، 14(2), pp. 87-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدوی اعلا، مهدی، اعرابی، غلامحسین، خاتم شیشه بر، علی رضا. تحلیل انتقادی مدعای حیرت‌‌آفرینی زبان قرآن در آراء سروش و مجتهد شبستری. ، 14, 1400؛ 14(2): 87-104