Coherence of Quranic Verses and its Role in Interpretation from Allama Tabatabai’s Perspective
چکیده و کلیدواژه فارسی (Persian)
(ص26)
مقدمه
مراد از پيوستگي آيات، وجود نوعي ارتباط معنايي ميان اجزاي آن است كه آن را از گسستگي، ناهماهنگي و پريشاني در هدف يا موضوع حفظ ميكند. وجود نوعي پيوستگي ميان آيات قرآن، همواره مورد توجه مفسران و قرآنپژوهان بوده است. اين مسئله در ميان قرآنپژوهان معمولاً در دانشي با عنوان «علم مناسبات1» مطرح بوده و كتابهايي در اين علم تدوين شده است.2 برخي نيز در لابهلاي مباحث علوم قرآني به اين مبحث پرداختهاند.3 در اين آثار ـ به ويژه آثار كهن ـ بيشتر بيان ارتباطهاي نامرئي ميان آياتِ به ظاهر مستقل قرآن با يكديگر و نيز پيوند ميان سورهها مدّ نظر بوده است؛ اما دامنة اين بررسيها به همين محدوده ختم نشده؛ بلكه به تدريج انواعي از پيوندها را دربرگرفته است.4
اهميت اين موضوع بيشتر از آن جهت است كه از سويي، كشف پيوند آيات و ارتباط معنايي آنها با يكديگر، به فهم قرآن كمك ميكند و از سوي ديگر چهرة پيوستة آيات قرآن را آشكار ميسازد و شبهة كساني را كه در وحدت، جامعيت و نظم منطقي ميان آيات قرآن ترديد دارند، برطرف ميسازد.5 افزون بر اين، توجه به پيوستگي آيات قرآن نظم آيات قرآن در چينش كلمات آن را برملا ميكند و اعجاز قرآن را در اسلوب و شيوة چينش كلمات و عبارات آن آشكار ميسازد.6 به علاوه، باور به وجود ارتباط معنايي ميان آيات قرآن، از پيشزمينههاي مهم تفسير قرآن به قرآن محسوب ميشود. عنايت نداشتن به برخي از اين پيوندها، مانعِ استفادة گسترده از قرآن در مقام تفسير ميگردد و بيتوجهي به دستهاي از آنها ـ مانند پيوند آياتي كه با هم نازل شدهاند ـ نقش قرينة سياق را در تفسير كمرنگ ميسازد. اگر معتقد باشيم مجموعة آيات قرآن با يكديگر ارتباط معنايي خاصي ندارند، نميتوانيم در مقام تفسير هر يك از آيات قرآن از ساير آيات به عنوان منبعي براي كشف مقصود آن آيه بهره ببريم؛ ولي اگر معتقد باشيم آيات قرآن به شكلي نظاممند و از جهت معنايي با يكديگر مرتبطاند، با درنظرگرفتن
(ص27)
انواع ارتباط ميان آيات، ميتوانيم با تكيه بر روش تقسير قرآن به قرآن، به كشف مدلولها و مقاصد آيات بپردازيم. ما در اينجا درصدد بيان تمام پيوندهاي معنايي آيات قرآن نيستيم كه آن به بحثي فراگير و پردامنه نياز دارد. تنها ميخواهيم با تكيه بر يكي از متون فاخر تفسيريِ معاصر، به بررسي و تحليل برخي پيوندهاي معنايي آيات قرآن بپردازيم. در اين ميان تفسير الميزان را ـ كه به اعتراف بسياري از قرآنپژوهان در رديف جامعترين تفاسير شيعه است7 ـ برگزيدهايم. قصد داريم با بررسي ديدگاههاي تفسيري علامه، به استخراج، ارائه و تحليل ديدگاه وي در باب پيوستگي آيات قرآن بپردازيم.
در خصوص اين مسئله به اثري كه ابعاد مختلف آن را استخراج، تبيين و تحليل نموده باشد، دست نيافتم. يگانه مقالة مرتبط با اين موضوع، «بررسي ديدگاه علامه طباطبايي در نظم آيههاي قرآن» اثر آقاي نادعلي عاشوري است. نويسندة ارجمند در اين مقاله به نقد ديدگاه علامه طباطبايي دربارة توقيفي يا اجتهادي بودن نظم آيات قرآن بسنده كرده است. به باور وي، علامه ـ با آنكه دليلها و شواهد توقيفيبودنِ نظم تمام آيات قرآن را كافي نميداند ـ عملاً در موارد بسياري تحت عنوان «تفسير» يا «بيان»، به تبيين ارتباط معنوي آيات قرآن پرداخته است.8
آقاي عليالاوسي نيز بهاختصار دربارة «مناسبت از ديدگاه علامه» بحث كرده است. به عقيدة وي نيز علامه در بيان ارتباط و مناسبت ميان آيات بسيار كوشيده است؛ به گونهاي كه تمام سعي خود را در بيان نوعي مناسبت ميان آيات به كار برده است؛ استفاده از قرينة سياق نيز ـ كه علامه فراوان از آن بهره برده ـ مرهون باور به نوعي ارتباط و مناسبت ميان آيات قرآن است.9 وي به اختصار به بيان نمونههايي از اين ارتباط با تكيه بر كلام علامه پرداخته؛10 ولي درصدد عرضة بحث جامعي در اين خصوص نبوده است. آقاي جعفر خُضَيِّر نيز پس از بيان ديدگاه قرآنپژوهان دربارة نظم آيات، به بيان نمونههايي اندك از ارتباط معنايي آيات با استناد به كلام علامه اكتفا نموده است.11 وي نيز در پيِ ارائة بحثي فراگير دربارة انواع اين ارتباط نبوده است.
(ص28)
در برخي آثار دربارة «ساختارهاي چندوجهي قرآن كريم از منظر علامه طباطبايي» كه يكي از انحاي ارتباط معنايي ميان آيات است، به تفصيل بحث شده است؛ ولي نويسندة آن نيز در مقام بحثي جامع در انواع ارتباطهاي معنايي ميان آيات از ديدگاه علامه نبوده است12. در اين مقاله درصدديم با تحليل و بررسي انواع پيوندهاي معنايي ميان آيات قرآن در تفسير الميزان، تصويري نسبتاً جامع از انواع اين پيوندها از منظر علامه طباطبايي ارائه دهيم و نقش برجستة اين پيوندها را در فهم و تفسير قرآن بنماييم.
پيوستگي و هماهنگي ويژه در كلام الهي
سخن، ابزاري براي انتقال مقاصد گوينده است. اين ابزار در دست گويندة حكيم با انسجام و هماهنگي ميان اجزاي آن بهگونهاي سامان مييابد كه بهخوبي حكايتگر مقاصد باشد و اهدف او را از القاي كلام تأمين نمايد. خداوند حكيم آيات قرآن را با هدف القاي پيامي روشن و جاويد براي تمام نسلهاي بشر در قالب معجزهاي از جنس سخن، سامان داده است. با عنايت به علم و حكمت بيمثال خداوند، انتظار ميرود چنين سخني انسجامي متمايز از متون بشري داشته باشد.13
از نظر علامه يكي از تفاوتهاي اساسي كلام خداوند سبحان با انسان، انسجام و هماهنگي ويژة آيات قرآن با يكديگر است. وي در اين زمينه مينويسد:
ما وقتي با قطعهاي از سخن متكلمي مواجه ميشويم, بيدرنگ قواعد معمول در كشف مراد را در آن به كار ميبريم و دربارة آن داوري ميكنيم ... ؛ زيرا بيانات ما مبني بر فهم ما از لغات و مصاديقي است كه ميشناسيم و با آن انس داريم، اما بيانات قرآني بدين منوال نيست. قرآن در عين حال كه آياتش از يكديگر مستقل است, از پيوستگي و هماهنگي ويژهاي برخوردار است. آيات قرآن با يكديگر به سخن درميآيند و شاهد بر يكديگرند. ازاينرو بهكارگيري قواعد معمول ادبي براي كشف معاني آيات كافي نيست؛ بلكه براي كشف معاني قرآن بايد تمام آيات مناسب با آيه ملاحظه شود و با جديت تمام دربارة آنها تدبر شود؛ چنان كه خداوند متعال ميفرمايد: أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ
(ص29)
اخْتِلاَفًا كَثِيرًا؛(نساء: 82) «آيا در قرآن تدبر نميكنند؛ اگر از جانب غير خدا بود, در آن اختلاف بسياري مييافتند».14
چنانكه آشكار است، علامه براي پيريزي روش تفسيري خود به آية 82 سورة نساء تكيه كرده است. اين آيه بر پيوستگي و هماهنگي كامل ميان آيات قرآن دلالت دارد. يكي از شاگردان علامه دربارة ارتباط روش تفسيري علامه با اين آية شريفه مينويسد:
روش علامه در تفسير قرآن به قرآن بهترين مصداق براي آية 82 سورة نساء است كه به صورت قياس استثنايي بيان شده؛ يعني هيچگونه اختلافي سراسر قرآن مجيد نيست. منظور اين جمله، تنها بيان عقد سلبيِ قضيه نيست كه بين معني قرآن هيچ اختلافي نيست؛ بلكه مراد تبيين عقد اثباتي آن است؛ يعني همة مفاهيم قرآني منسجم و هماهنگاند و به يكديگر انثناء (توجه و انعطاف) و گرايش دارند و هر آيه در محتواي خود صادق و نسبت به محتواي آية ديگر بدون واسطه يا با واسطه مصدق است. چه اينكه قرآن ناطق، اميرالمؤمنين، از آية مذكور چنين استفاده ميفرمايد: ... وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ... ؛15 يعني برخي از آيات مصدق بعض ديگر هستند.16
انواع پيوندهايي معنايي در قرآن
از منطر علامه طباطبايي آيات قرآن از جوانب مختلفي با يكديگر پيوند دارند. اين پيوندها را تحت عناوين ذيل بررسي ميكنيم.
1. پيوستگي در بيان حقايق
آنچه با نام جهان هستي ميشناسيم، مجموعهاي پيوسته و يكپارچه است كه در اجزاي آن هيچگونه نقصان و خللي يافت نميشود: ...ما تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ؛( ملك: 3 ـ 4) «در آفرينش آن خداي رحمان هيچ گونه اختلاف و تفاوتي نميبيني؛ باز بنگر آيا خلل و نقصاني ميبيني؟! باز دوباره بنگر تا نگاهت زبون و درمانده به سويت بازگردد». و قرآنِ حكيم، آينهاي تمامنما از واقعيات پيوستة هستي است. حقيقتگويي و
(ص30)
واقعنمايي قرآن بيش از هر چيز مولود علم و حكمت خداوند متعال است.17 پديدآورندة قرآن با علم بيپايان خود به حقايق هستي و اسلوبهاي دقيق بيان، واقعيات جهان را در راستاي اهداف هدايتي خود ـ آن چنان كه هست ـ بيان كرده است. قرآن كه به هدف راهنمايي بشر به صراط مستقيم نازل شده است، از جنس حق خالص است و هيچ يك از انحاي باطل ـ از جمله افسانههاي ساختگي و باورهاي باطل بيپايه و خرافي پيشينيان ـ در آن راه نيافته است؛ چراكه با سخن غيرحق نميتوان مردم را در مسير حق و حقيقت به پيش برد؟18 بديهي است كه ميان اجزاي چنين كلامي كه از سويي واقعنما و حقيقتگوست و از سوي ديگر با القاي پيامي روشن در پي تحقق اهدافي مشخص است، هماهنگي و پيوستگي كامل برقرار است. داستان فيلِ مثنوي معنوي نمادي از همين نكتة منطقي است و نشان ميدهد كه گزارههاي سستي كه تنها پنداري از واقعيت دارند، چگونه با هم به تعارض و تهافت برميخيزند؛ به عكس، اگر همة گزارهها، ترجماني امين و آينهاي شفاف از واقعيت محض باشند؛ هيچ اختلافي ميان آنها نخواهد بود.
در كف هر كس اگر شمعي بدي اختلاف از گفتشان بيرون شدي19 علامه دربارة واقعنمايي آيات قرآن و هماهنگي پيوستگي معارف قرآن، چنين مينويسد:
اگر كلامي بر اساس حقيقت استوار و كاملاً بر واقع منطبق باشد, گزارههايش يكديگر را تكذيب نميكند؛ زيرا تنها ميان اركان و اجزاي حق (امر مطابق با واقع) اتحاد و هماهنگي وجود دارد. هيچ حقيقتي, حقيقت ديگر را باطل نميكند و هيچ سخن صدقي, سخن صدق ديگر را تكذيب نميكند. باطل است كه با باطل ديگر و با حق منافات و سرِستيز دارد. به مضمون و محتواي اين گفتار خداوند متعال توجه كنيد: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ؛( يونس: 32) «پس از حق جز گمراهي چيست؟» خداوند حق را واحد و بدون تفرق و تشتت و باطل را متفرق و پراكنده قرار داده است.20 خداوند متعال در اينباره ميفرمايد: وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِه؛(انعام: 153) «اين راه من
(ص31)
است، راهي مستقيم؛ از آن پيروي كنيد و از راههاي باطل پيروي نكنيد تا شما را از راهِ خدا متفرق سازد»… اگر كلامي از چنين خصوصياتي برخوردار باشد واقعنما و مطابق با واقع؛ هيچ اختلاف و تناقضي در اجزاي آن نيست؛ بلكه نهايت همخواني و هماهنگي ميان اجزاي آن برقرار است و اجزاي آن يكديگر را تأييد ميكنند و جزئي از آن، بر جزء ديگر گواه است و از جزئي، جزء ديگر نتيجه گرفته ميشود.21
توضيح اينكه گزارههاي يك متن، اگر برخي صادق و واقعنما و برخي دروغين و خيالي يا در توصيف واقعيات مسامحهآميز و سهلانگار باشند، ناگزير در برخي جهات با هم اختلاف و تناقض خواهند يافت. تنها ميان گزارههاي متني كه به دقت مطابق با واقع باشد, همخواني و هماهنگي كامل برقرار است. حتي گزارههاي حقوقي و ارزشي قرآن (احكام، قوانين و گزارههاي اخلاقي) نيز كه از حقيقتي به نام توحيد سرچشمه ميگيرد، نظام يا نظامهايي را ميسازند كه اجزاي آن از انسجام كامل برخوردارند22. خداوند همين انسجام و پيوستگي ميان معارف قرآن را شاهدي بر الهي بودنِ متن آن دانسته است23. بر اين اساس، براي تفسير آيات قرآن دربارة يك واقعيت، ميتوان از ساير آياتِ مرتبط با همان واقعيت بهره جست.
2. پيوستگي در هدف
از نظر علامه، رشتة متصل ميان دُرَرِ قرآن و پيام مشترك ميان تمام آيات و سُوَر آن، هدف مشتركي است كه قرآن براي تحقق آن از سوي خداوند حكيم نازل شده است كه همان «هدايت بندگان» به نور و روشني و رهايي آنان از تاريكيهاي جهل و انواع گمراهي (كفر، شرك و و نقاق) است: ... قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛(مائده: 15 ـ 16)... «قطعاً براي شما از جانب خدا روشنايي و كتابي روشنگر آمده است. خدا هر كه را از خشنودي او پيروي كند، با آن كتاب به راههاي سلامت
(ص32)
رهنمون ميشود و به اذن خويش آنان را از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون ميبرد و به راهي راست هدايتشان ميكند».24
علامه از اين نوع پيوند به منزلة قرينهاي براي تفسير برخي آيات استفاده كرده است. براي نمونه، وي دربارة اينكه متعلق بسم الله در ابتداي سورة حمد چيست، با توجه به اين قرينه، مينويسد:
كلام الهي قرآن، فعلي از افعال اوست و اين فعل از نوعي وحدت برخوردار است و وحدت كلام به وحدت مدلول و معنايش است. بنابراين، كلام خدا داراي وحدتي مضموني و محتوايي است كه تمام آيات قرآن را به يكديگر پيوند ميدهد و آن همان است كه خداود با نزول قرآن، در پيِ تحقق آن بوده است... اين مضمون مشترك كه در بسياري از آيات به آن تصريح شده، همان «هدايت بندگان» است. بر اين اساس، متعلق بسمالله الرحمن الرحيم در فاتحةالكتاب، همان هدايت بندگان است.25
وي آية وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ؛(نحل: 89) «و ما اين كتاب را كه بياني رسا براي هر چيزي است بر تو فروفرستاديم» را نيز با عنايت به غرض نزول قرآن تفسير كرده است. به باور علامه هرچند اطلاق اين آيه همة امور را ـ اعم از اموري كه در هدايت بشرنقش دارند يا ندارند ـ در بر ميگيرد، هدف نزول قرآن، اين اطلاق را قيد ميزند و مراد از اين آيه را محدود ميسازد:
از آنجا كه كتاب قرآن كتاب هدايت همة مردم است و شأن و منزلت چنين كتابي همين است، ظاهراً مراد از لِّكُلِّ شَيْءٍ در اين آية شريفه، هر چيزي است كه مردم در هدايتشان بدان نيازمندند؛ اعم از معارف حقيقي مرتبط با مبدأ و معاد و اخلاق نيك و قوانين الهي و قصص و مواعظ. قرآن بيان كنندة همة اين امور است.26
آية شريفة وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ(يوسف: 111) نيز با تكيه به همين قرينه تفسير شده است.27
(ص33)
بنابراين، از ديدگاه علامه، هدف مشتركي كه همة آيات را به هم پيوند ميزند و مانند رشتهاي در همة آيات الهي جريان دارد، همان هدايت بندگان و راهنمايي ايشان به سوي خير و سعادت آنهاست.
3. پيوستگي آيات يك سوره
سير نزول قرآن و اهداف ويژة هدايتي و تربيتي آن، جغرافياي ويژهاي را ـ به لحاظ تنوع و پراكندگي موضوعاتِ مطرحشده ـ به هر سوره بخشيده است؛ چندان كه قاري قرآن گاهي در يك سوره با موضوعات مختلف و متنوعي روبرو ميگردد كه در نگاه اول ارتباط چنداني ميان آنها مشاهده نميشود. حال سخن در اين است كه آيا ميان اين مجموعههاي به ظاهر مستقل ارتباطي وجود دارد؟
به باور علامه، در هر سوره نوعي وحدت تأليف و تماميت وجود دارد كه در ميان اجزاي دو سورة مختلف يافت نميشود؛ هر سوره با هدفي مشخص سامان داده شده كه پيش از تحقق آن به پايان نميرسد.28 براي مثال به باور علامه غرضِ سورة حمد، «بيان شيوة اظهار بندگي در برابرخداوند» است؛ تمام عناصر اين سوره مانند زنجيرههايي به هم پيوستهاند كه ادب بندگي و سرسپردگي در برابر مولاي حقيقي را آشكار ميكنند و هيچ عنصرِ ناهمگوني در اين مجموعه چشم نميخورد. علامه از همين غرض به مثابة قرينهاي براي كشف متعلق بسمله در خصوص اين سوره بهره برده است.29
به عقيدة علامه، آيات هر سوره در واقع بياني تفصيلي از غرضي كلي است كه سوره در پيِ تحقق آن است؛ لذا حتي آخرين آيه از يك سورة مفصّل را ميتوان ترجماني از همان غرض اصلي30 دانست. وي در تفسير دو آية آخر سورة بقره (آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ. لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا...)،(بقره: 285 ـ 286) از غرض اصلي سوره به مثابة قرينهاي براي تفسير مدد گرفته است.
(ص34)
توضيح آنكه برخي مفسران، آية شريفة ...وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ... (بقره: 284) را بيانگر «تكليف ما لايطاق» و آية شريفة لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا... ( بقره: 286) را ناسخ آن دانستهاند. علامه معتقد است كه دو آية آخر سورة بقره، به منزلة خلاصهاي از مضمون تمام تفاصيلي است كه غرض اصلي سوره محسوب ميشود و آيات اين سوره درصدد بيان است. به گفتة علامه، آيات اين سوره در پيِ بيان اين حقيقتاند كه «حق بندگي با ايمان به تمام آنچه خدا به زبان فرستادهاش، نازل كرده، ادا ميشود»31 و دو آية آخر همين حقيقت را به زباني ديگر بيان كرده است. پس اين دو آيه ـ مانند رشتهاي محكم ـ آخر كلام را در اين سوره به اول آن متصل برميگرداند و خاتمة آن را به آغازش متصل ميسازد.32
4. پيوستگي آياتي كه با هم نازل شدهاند
به اتفاق نظر همة قرآنپژوهان, قرآن كريم نزولي نجومي و تدريجي داشته است و در هر مرحله از نزول مجموعهاي از آيات آن به تناسب مقتضيات و اوضاع خاص بر پيامبر اعظم(ص) فرود آمده است. آن حضرت به محض دريافت مجموعهاي ازآيات قرآن، آنها را براي مردم بيان ميكرده است33. از ديدگاه صاحب تفسير الميزان، ميان آياتي كه با يكديگر نازل شدهاند، به لحاظ معنا، ارتباطي وثيق و تناسبي كامل وجود دارد. قوام قرينة سياق34 كه از منظر علامه يكي از كاربرديترين قراين تفسير قرآن محسوب ميشود ـ مرهون همين پيوستگي و تناسب معنايي است. آياتي كه با هم نازل شدهاند، ممكن است قطعاتي از يك سوره يا حتي تمام يك سوره باشند. براي نمونه علامه دربارة سورة انعام مينويسد:
اگر در سياق آيات سورة انعام دقت شود معلوم ميگردد كه سياق همه واحد و همه به هم متصل و مربوطاند، و خلاصه در بين آنها چيزي كه دلالت كند بر اينكه آيات آن جدا جدا نازل شده به نظرنميرسد، و اين خود دليل بر آن است كه آن سوره همانگونه كه هست, يك مرتبه نازل شده است.35
(ص35)
وي برخي ديگر از سورهها را نيز مشتمل بر سياق واحد دانسته است.36 اعتقاد به پيوستگي وثيق آياتي كه با هم در يك مرحله نازل شده و در تدوين قرآن در كنار هم قرار گرفتهاند، سبب شده است كه علامه در تفسير خود از قرينة سياق فراوان بهره ببرد. وي با تدبري همهجانبه در آيات قرآن بسياري از ارتباطهاي معنايي را كه دريك نظر سطحي ممكن است ناپيدا باشد، كشف و بيان كرده است. براي مثال، در نگاه اول پيوند ميان آيات 105 تا 107 سوره آل عمران چندان روشن نيست. در آية 105 از اختلاف دربارة حق و پراكنده شدن از مدار و محور حقيقت نهي شده است: وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ «و چون كساني مباشيد كه پس از آنكه دليلهاي آشكار برايشان آمد، پراكنده شدند و اختلاف پيدا كردند و براي آنان عذابي سهمگين است». اما آيات 106 و 107 همين سوره از سپيدرويي و سيهرويي عدهاي در قيامت سخن ميگويد: يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكْفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ «در آن روزي كه چهرههايي سپيد و چهرههايي سياه گردد. اما سياهرويان به آنان گويند آيا بعد از ايمانتان كفر ورزيديد؟! پس به سزاي آنكه كفر ميورزيديد اين عذاب را بچشيد. و اما سپيدرويان همواره در رحمت خداوند جاوداناند». علامه در بيان ارتباط اين دو آيه مينويسد:
از آنجا كه مقام، مقام كفر و ناسپاسي در برابر نعمت الهي است و كفران نعمت هم مانند خيانتي است كه سبب انفعال و خجالت صاحبش ميشود، خداوند متعال در ذكر و يادآوري عذاب اين گونه افراد، عذابي را كه با خجلت و انفعال مناسب است، تذكر داده يعني از سياه شدن چهرة معصيتكاران نام برده، چنانكه جملة فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكْفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ... بر اين مطلب دلالت يا دستكم اشعار دارد.37
بر اين اساس، در تفسير قيّم الميزان معمولاً آياتي كه از نظر علامه ارتباط بيشتري با يكديگر دارند، در كنار هم قرار گرفته و تفسير شدهاند؛ البته گاهي فراواني مجموعة اين
(ص36)
آيات موجب شده است كه اين آيات از يكديگر تفكيك و هر دسته از آيات جداگانه تفسير شوند.38 به هر صورت، يكي از پيوندهاي معنايي محكم ميان آيات قرآن، وجود تناسب معنايي ميان آياتي است كه با هم نازل شدهاند و داراي موضوع يا محوري واحد دارند. در نتيجه، ميان اجزاي چنين كلامي، عنصري ناهمگون و بيگانه با آن موضوع محوري وجود ندارد و همين امر ميتواند قرينهاي براي تعيين معنايي خاص در اين گونه آيات يا حداقل كنارگذاشتن برخي احتمالات تفسيري ناهمگون با اين مجموعه باشد. البته در جايي كه دليل قطعي بر نبودن ارتباط سياق آيات داشته باشيم، نميتوانيم به قرينة سياق تمسك نماييم؛ مانند جملات شبهمعترضهاي كه ميان برخي آيات قرآن بهچشم ميخورد.39
5. پيوند آيات محكم و متشابه
خداوند در آية هفتم از سورة آلعمران آيات قرآن را به دو دستة محكمات و متشابهات تقسيم كرده است: هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ...؛ «اوست كسي كه اين كتاب قرآن را بر تو فرو فرستاد. پارهاي از آن آيات محكم صريح و روشن است. آنها اساس كتاباند و پارهاي ديگر متشابهاتاند كه تاويلپذيرند. اما كساني كه در دلهايشان انحراف هست، براي فتنهجويي و طلب تأويل آن به دلخواه خود از متشابه آن پيروي ميكنند...». از نظر علامه طباطبايي تشابه در اين آيات از اوصاف معناست؛ يعني معناي اين آيات چنان است كه قابليت انطباق بر مقصود و غير آن را دارد؛ لذا فتنهجويان درصدد تأويل آن برميآيند، وگرنه الفاظ قرآن هيچگونه غرابت يا اجمالي در دلالت بر معنا ندارند.40
طبق اين آيات، محكمات قرآن اصل و مرجعي براي فهم ديگر آيات قرآن معرفي شدهاند؛ لذا با ارجاع آيات متشابه به محكم, ترديد از ذهن زدوده ميشود و آية متشابه
(ص37)
به لحاظ دلالت در رديف آيات محكم قرار ميگيرد. با اين وصف از نظر علامه طباطبايي, تشابه آيات قرآن امري عارضي است؛ زيرا با ارجاع متشابهات به محكمات, تشابه بدويِ اين دسته آيات رفع ميشود و آيه مقصود خود را به روشني افاده ميكند.41 بنابراين، اگر خداوند در جايي از قرآن معنايي را در قالب عبارتي بيان كرده است كه براي برخي ـ به عللي42 ـ متشابه و چند پهلو جلوه ميكند, در جاي ديگر آيه يا آياتي محكم نصب كرده كه در پرتو آن ميتوان ابهام و تشابه را از برابر ديدگان قاري و مفسر قرآن زدود و به مقصود آيه دست يافت.
براي نمونه خداوند در آيات 22 و 23 سورة قيامت چنين فرموده: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ؛ چهرههايي در آن روز روز قيامت شاداب است, به پروردگارش مينگرد». معناي اين آيات هيچگونه اجمال و ابهامي ندارد؛ اينجا سخن از «نظر كردن به پروردگار» است؛ اما براي ذهنِ ناآشنا با سنخِ معارف قرآن و سخنِ ترجمانِ آن (پيامبر و اهلبيت او(س)
), اين عبارت ممكن است مصداقي مادي و جسماني (ديدن به چشم سر) را تداعي كند؛ در كنار اين آيات در قرآن, آيات محكم و روشني حضور دارند كه كاملاً راهگشايند؛ مانند: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ...؛(شوري: 11) «او هيچ مثل و مانندي ندارد» و لاتُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ...؛(انعام: 103) «ديدهها آن را درك نميآيد، ولي او ديدهها را درك ميكند».43 ميتوان در پرتو آيات محكم دانست كه مراد از نظر كردن به خداوند يا تعابيري مانند آن، معنايي فراتر از «نگريستن با چشم سر» است. به نظر علامه، مراد از اين آيات با تكيه بر راهنمايي عقل، قرآن و تعليم امامان معصوم(س)
«رؤيت خدا به چشم دل و حقيقت ايمان» است كه از آيات ديگر نيز قرآن قابل تحصيل است.44
6. پيوند غُرَر آيات با ديگر آيات
پيش از اين گفتيم كه آيات محكم قرآن، مرجعي براي تفسيرآيات متشابه و رفع تشابه از مراد و مقصود خداوند در اين آيات شمار ميروند. از نظر علامه نقش محكمات
(ص38)
قرآن در تفسير آن و كشف مقصود خداوند در يك رتبه نيست؛ بلكه در هندسة معارف قرآن برخي آيات نقش كليدي و محوري دارند. علامه دربارة نقش برخي آيات كليدي قرآن ـ كه از آن به غرر آيات تعبير كرده است ـ در فهم ساير معارف آن مينويسد:
آية شريفة وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا ...( اعراف: 180) از غرر آيات قرآني است و با آن حقيقت توحيد در ذات و توحيد در عبادت ـ در مقابل آراي بتپرستان كه به توحيد در ذات و تشريك در عبادت معتقد بودند ـ روشن ميشود.45
همچنين وي ذيل دو آية پاياني سورة يس (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (يس: 82 ـ 83) ميفرمايد:
از غرر آيات اين سوره دو آية آخر آن است. اين سوره، سورهاي عظيمالشأن و دربردارندة حقايقي بنيادين است. در روايات عامه و خاصه آمده كه هر چيزي قلبي دارد و قلب قرآن سورة يس است.46
استاد جوادي آملي ميفرمايد:
وقتي از محضر مرحوم استاد علامه طباطبايي پرسيدم: به چه مناسبت سورة مباركة يس قلب قرآن است؟ فرمودند: همين سؤال را از حضور استادمان مرحوم آقاي قاضي (همان عارف نامور و عالم ربّاني) پرسيدم, ايشان در جواب فرمودند: به مناسبت دو آية آخر سوره: أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ47
وي يكي از ويژگيهاي بارز تفسير الميزان را «تكيه بر آيات كليدي قرآن در مقام تفسير قرآن و كشف مراد خداوند» شمرده است:
اين روشهاي گوناگون كه هر گروهي در استنباط موضوع خاص خويش از جمعبندي آياتي چند استفاده مينمودند و مينمايند, قبل از تفسير الميزان وجود داشت و بعد از آن نيز رونق بيشتري پيدا كرد, اما هيچ كدام از اينها تفسير قرآن به قرآن نيست كه ويژة الميزان ميباشد؛ زيرا سرماية بسياري از روشهاي يادشده
(ص39)
را المعجم تأمين ميكند و مواد اولية استنباط آن را رجوع به اين كتاب فراهم ميسازد. سپس مفسر با كلامهاي مشابه به تدبر در آنها ميپردازد و با استمداد از كتابهاي لغت و مانند آن حكم مورد نظر را استنباط ميكند. اما آنچه سيرة خاص الميزان است ـ كه جز در روايات معصومان(س)
در تفاسير پيشينيان بهندرت ديده ميشود و بعد از آن هم هنوز به ابتكار خويش باقي است ـ همانا شناسايي آيات كليدي و ريشهاي قرآن است كه در پرتو آن آيات كليدي درهاي بسياري از آيات ديگر گشوده ميگردد و با شناخت آن آيات ريشهاي اين شجرة طوبي, منبع تغذية بسياري از آيات شاخهاي روشن ميشود. در اين شناسايي سخن از كلمة مشابه نيست تا فهرستها و لغتنامه راهگشا باشند؛ بلكه در اين سير بايد از سكوي المعجم پرواز كرد و به كنگرة وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ رسيد و اسرار كليدي را كه به روي نامحرمان «مغاليق» است، به چهرة خود به عنوان «مفاتيح» ديد. از آن آيات كليدي گرههاي بسته را گشوده يافت و از «هذا باب ينفتح منه الف باب48» مطلع شد و به كمك آن، سراسر قرآن كريم را درهاي باز الهي ديد كه هيچ جاي آن ناگشوده نيست.49
اينكه غرر آيات (آيات كليدي) در قرآن كداماند، چه وجه مشتركي ميان آنها وجود دارد و نسبت آنها با ديگر آيات قرآن چيست، پرسشهايي است كه پاسخگويي به آنها نيازمند بررسي عميق و همهجانبة الميزان و ساير آثار مفسران برجستة قرآن است؛ اما شايد بتوان بر اساس شواهدي از كلام علامه، به پاسخي اجمالي دربارة اين مسئله از منظر علامه دست يافت.
از نگاه علامه در هندسة معارف قرآن، آياتي وجود دارد كه قاعدة هرم معارف آن را ميسازند. به تعبير خود علامه، معارف قرآن چونان شجرة طيبهاي هستند كه بن و ريشة آن توحيد است و توحيد مانند روحي در تمام اجزاي آن سريان دارد.50 وي ذيل آية اول سورة هود ميفرمايد:
(ص40)
آيات قرآن در حالي كه معارف الهي و حقايق حقه را به تفصيل دربردارد, متكي به حقيقت واحدي است كه اصل همة اينهاست و تمام اينها فروع آناند. آن حقيقت اساسي كه بنيان دين بر آن استوار است، همان يگانگي و توحيد خداوند متعال و توحيد اسلام است؛ به اينكه شخص معتقد باشد كه خداوند متعال پروردگار همه چيز است و غير او پروردگاري نيست و با تمام وجود در برابر او تسليم باشد و حق ربوبيت او را ادا نمايد و در برابر هيچكس جز خدا خشوع قلبي و خضوع عملي نكند. اصل توحيد با اجمالي كه دارد، وقتي تحليل شود، تمام تفاصيل معاني قرآني ـ اعم از معارف و قوانين ـ به آن بازميگردد و تفصيل و فروع آن وقتي تركيب شود، به همان اصل بازميگردد.51
از طرفي چنانكه پيشتر گفتيم، طبق برداشت مرحوم علامه از آية هفتم سورة آلعمران، آيات محكم قرآن اصل و مرجع براي تفسير ديگر آيات قرآن هستند. از اينجا ميتوان حدس زد كه غرر آيات يا آيات كليدي قرآن از ديدگاه وي، دستهاي از آيات محكم قرآن هستند كه به دليل پردهبرداشتن از حقايق بنيادي ساير معارف قرآن، نقشي اساسي در درك صحيح ديگر معارف قرآن دارند. براي نمونه آية 11 سورة شوري لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ كه به عقيدة علامه يكي از غرر آيات است، هر گونه شباهت خدا به مخلوقاتش را نفي ميكند و بدين ترتيب پرتو وسيعي بر تمام آيات مرتبط با صفات خداوند ميافكند و شائبة هر گونه نقصاني را از ذهن مخاطبان دربارة صفات الهي ميزدايد.
آيات «أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا...»(رعد: 17) و «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(حجر: 21) ـ كه هر دو از منظر علامه از غرر آيات به شمار ميروند ـ به تعبير وي به اصلي عظيم از اصول معارف الهي اشاره دارند كه از بسياري آيات ديگر قرآن نيز به دست ميآيد.52 علامه از اين دو آيه به مثابة كليدي براي گشودن ديگر معارف قرآن بهره برده است. وي پس از ذكر اقوال پراكندة مفسران ذيل آية 21 سورة حجر ميفرمايد:
(ص41)
آنچه از تدبر در اين آيه به دست ميآيد, آن است كه اين آيه از غرر آيات (آيات درخشان) سورة حجر است و حقيقتي را بيان ميكند كه بسيار دقيقتر و ژرفتر از توجيهاتي است كه مفسران براي آن بيان داشتهاند و آن عبارت است از ظهور اشيا به تقدير خاص خداوند و اصل و ريشهاي كه همة اشيا پيش از نزول در اين عالم داشتهاند.53
طبق برداشت علامه از ظاهر اين آيه و نظاير آن, تمام پديدههاي عالم پيش از ظهور و بروز در اين عالم و پيش از آنكه مشمول تقدير عيني الهي(خلق) شوند, نزد خداوند اصل و ريشهاي در عالمي ديگر داشتهاند كه ميتوان از آن به «خزائن» تعبير كرد. عالم خزائن برتر از عالم ومشهود ما (عالمِ خَلق) است و در آن عالم ـ كه علامه از آن با عنوانِ «عالم امر» ياد كرده ـ اشيا هيچ اندازه و حدي نداشته و تفصيل نيافتهاند؛ درمرحلهاي از آفرينش اشيا به تقدير الهي با ويژگيهاي كه خداوند براي آنها تعيين كرده است, در عالم دنيا ظهور, بروز و تفصيل يافتهاند يا به تعبير علامه از عالم غيب به عالم شهادت راه يافتهاند.54
در پرتو اين آية شريفه و نظاير آن، تعابيري مانند «انزال حديد: فروفرستادن آهن» در آية 25 سورة حديد55 و «انزال لباس و ريش: فروفرستادن پوشاك و پَرِ مرغان» در آية 26 سورة اعراف56 و نيز «انزال هشت جفت از چارپايان در آية 6 سورة زمر57» معاني حقيقي خود را بازمييابد و ميتوان دريافت كه تعبير به نزول (فروفرستادن) در مورد حقايق عالم خلق، تعبيري مجازي و از روي تفنن در تعابير نيست؛ بلكه خداوند حقيقتاً اشياي اين عالم را از حقايقي متعالي در عوالم ديگر آفريده و اين اشيا، نازلهاي از حقايق عالم ديگر هستند. حتي شريفترين مخلوقات اين عالم يعني قرآن كريم، حقيقتي متعالي نزد خداوند داشته است كه نزول يافته و در قالب الفاظ و عبارات جاي گرفته تا براي بشر عادي قابل درك و فهم شود. علامه طباطبايي افزون بر اين، در موارد فراواني (بيش از چهل مورد) در تفسير شريف الميزان براي حل و توضيح مسائل و
(ص42)
معارف قرآني بر اين آية شريفه (حجر: 21) تكيه كرده است كه از جملة آنها ميتوان به حقيقت اَسمائي كه خداوند به آدم آموخت،58 سرنوشت از نگاه قرآن،59 تقدير رزق و روزي،60 رابطة عرش و كرسي، رابطة علم ذاتي و علم فعلي خداوند،61 رابطة علم محدود انسان با علم نامتناهي الهي،62 استناد حسنات و سيئات به خداوند،63 رابطة سرنوشتها با كتاب مبين64 و رابطة حوادث اين عالم با حقايق عوالم متعالي65 ياد كرد.
در تحليل كلام علامه دربارة جايگاه اين آيه در مجموعة معارف قرآن ميتوان گفت كه آية 21 سورة حجر از اين جهت كه توحيد افعالي را به بياني رسا بازميگويد و از وسيعترين مفهوم دربارة افعال الهي (آفرينش) پرده برميدارد، از غرر آيات به حساب ميآيد. بر اين اساس شايد بتوان غرر آيات قرآن را دستهاي از محكمات قرآني دانست كه اولاً ارتباط وثيقي با توحيد در ابعاد مختلف آن دارند و ثانياً بر پهنة وسيعي از آيات متشابه پرتو ميافكنند و غبار تشابه را از چهرة آنها ميزدايند. طبق اين تحليل ميتوان نسبت غرر آيات را به محكمات قرآن، عموم و خصوص مطلق شمرد.
7. پيوندهاي زايندة ميان آيات
يكي ديگر از مظاهر انسجام و هماهنگي ويژه ميان آيات قرآن، وجود پيوندهايي زاينده ميان آيات آن است. از نظر علامه بيانات قرآني به گونهاي سامان يافتهاند كه از انضمام آيات آن به يكديگر حقايقي نو متولد ميشود. به عبارت ديگر، هر آيه در حالي كه به تنهايي معنايي مستقل را ميرساند, وقتي با آيات ديگر پيوند داده شود, معناي دومي از آن متولد ميشود و همين دو آيه وقتي در كنار آيه مناسب ديگري قرار بگيرد, حاصل آن، معرفت نوراني سومي علاوه بر معارف قبلي است. علامه در اين زمينه ميفرمايد:
يكي از شگفتيهاي قرآن اين است كه هر يك از آيات قرآن در عين حال كه بر مقصود خود دلالت دارد و حاصل خود را ميدهد، وقتي با آية مناسب ديگر ضميمه شود, از انضمام دو آيه حقيقت تازهاي از حقايق بكر قرآني متولد ميشود, سپس آية سومي اين حقيقت را تصديق ميكند و بر آن شهادت ميدهد و اين از شئون قرآن و امور اختصاصي آن است و در خلال بيانات اين كتاب الميزان
(ص43)
نمونههايي از آن را خواهي يافت. البته مفسران اين راه را متروك گذاشتهاند؛ اگر آنان اين مسير را ميپيمودند، تا امروز براي ما چشمههايي از درياهاي شيرين و گواراي معارف قرآني و گنجينههايي از گوهرهاي گرانبهايش آشكار ميشد66.
وجود اين ساختار در هندسة كلام الهي، از آموزههاي اهلبيت نبوت(س) دربارة قرآن است و اگر تعاليم ايشان نبود, شايد چنين ساختاري هرگز در كلام خداوند متعال كشف نميشد. علامه طباطبايي در بحث روايي ذيل آية 115 سورة بقرة دراينباره ميفرمايد: اگر روايات ائمة اهلبيت(س) در موارد عام و خاص, مطلق و مقيد قرآن چنانكه بايد و شايد بررسي شود, به طور فراوان ملاحظه ميگردد كه از عام حكمي و از خاص (عامِ مخصص) حكمي ديگر استفاده شده است. براي مثال غالباً از عام استحباب و از خاص وجوب استفاده شده است؛ در كراهت و حرمت نيز همينگونه است و اين يكي از اصول مباني كليدي تفسير در روايات ايشان است كه رقم قابل توجهي از احاديث ايشان را دربرميگيرد و از اين مبنا ميتوان در معارف قرآن دو قاعده استخراج نمود:
الف) هر جملهاي به تنهايي و نيز همراه با هر قيد از قيودش حقيقتي از حقايق يا حكم ثابتي از احكام را حكايت ميكند؛ مثلاً در اين عبارت كه قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ(انعام: 91) چهار معنا نهفته است: اول، بگو خدا (قُلِ اللّهُ) دوم, بگو خدا و رهايشان كن (قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ) سوم, بگو خدا و سپس آنها را در باطل خود رهايشان كن (قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ) چهارم, بگو خدا و آنان را سرگرم بازي در باطل خود رهايشان كن (قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ).
ب) دو قصه يا دو معنا اگر در جمله و عبارتي مشترك باشند, به مرجع واحدي بازميگردند.
اين دو قاعده رازهايي است كه اسرار ديگري در خود دارد و خداوند راهنماست.67
(ص44)
اين روايات از ساختار ويژهاي در پيوند معاني و معارف قرآن پرده برميدارد و اين نكتة اساسي را گوشزد ميكند كه قرآن كريم علاوه بر استفاده از الگوهاي رايج زباني, در سطحي ديگر از معاني خود از ساختارهاي ويژهاي برخوردار است كه براي كشف آنها قواعد رايج فهم كافي نيست؛ بلكه فهم آنها به قواعد ويژهاي نياز دارد. اجراي اين قاعده تنها به آيهاي كه علامه در متن بيانات خود ذكر كرده است، محدود نميشود؛ بلكه موارد ديگري نيز از اجراي اين قاعده در الميزان ميتوان يافت. براي نمونه، به نظر علامه، آية يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ (محمد: 33) بهخودي خود معناي مستقل و عامي را ميرساند كه همان وجوب اطاعت از خدا و رسول و حرمت ابطال اعمال است68ـ چندان كه فقها از عبارت انتهايي آن وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ حرمت ابطال نماز را پس از شروع به آن، استفاده كردهاند ـ اما همين آيه در سياق آيات قبل و پس از آنكه دربارة قتال و مبارزه با كافران است و نيز آياتي كه بر آن متفرع شده است، به ويژه آيهاي كه از سستي و سازش در برابر كفار نهي كرده است: فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ، (محمد: 35) بر اطاعت از خدا و رسولش در اموري خاص تأكيد ميكند؛ از جمله اطاعت خداوند دربارة آنچه در كتاب آسمانيِ قرآن نازل كرده است و نيز اطاعت از پيامبر خدا به ويژه دربارة فرمانهايي كه او با عنوان وليّ امر مسلمانان در جامعة ديني، صادر ميكند و اينكه نافرماني از اين دستورهاي مهم و سرنوشتساز سبب حبط و تباهي ديگر اعمال مسلمانان ميشود.69
نمونة ديگر اجراي اين قاعده را ميتوان در آية 25 سورة نور يافت: يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ. علامه ذيل اين آية شريفه ميفرمايد:
مراد از «دين» در اين آيه «جزا» است؛ چنانكه در «مالك يوم الدين»(حمد: 4) دين به همين معنا به كار رفته است. بنابراين، معناي آيه آن است كه خداوند در روز قيامت جزايي را كه مستحق آنان است، به طور كامل به ايشان ميدهد و آنان ميدانند كه خداوند، يگانه حق آشكار است.
(ص45)
اين معنا نظر به اتصال و ارتباط اين آيه با آيات پيش از آن و نظر به سياق آيه است؛ اما با قطعنظر از سياق و بهطورمستقل، ممكن است مراد از «دين» در اين آيه، چيزي شبيه ملت (آيين و روش زندگي) باشد و اين معنايي متعالي است كه به ظهور حقايق در روز قيامت بازميگردد و با آخرين بخش آيه نيز تناسب بيشتري دارد.70
معناي آيه طبق اين احتمال چنين ميشود: خداوند در آن روز پرده از حقايق هستي برميدارد و حقيقتِ سنت الهي دربارة زندگاني در آن روز براي ايشان آشكار ميشود و ميدانند كه خداوند، تنها حق آشكار است.
نمونة ديگر اين آيات آيات شريفة 159 ئ 160 سورة صافات سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ است. علامه دربارة اين آية شريفه ميفرمايد:
ضمير «يصفون، در اين آيه با توجه به سياق آيه و اتصال آن به ماقبل به كفاري باز ميگردد كه پيشتر از آنها ذكري رفته. در اين صورت استثناي آيه منقطع خواهد بود و معناي آيه چنين ميشود كه خداوند از توصيف مشركان منزه است؛ يا اينكه خداوند از نسبتهايي كه كفار در مقام وصف خدا به او ميدهند، مانند ولادت، نَسَب، و شريك داشتن، پيراسته است، مگر بندگان مخلص خدا كه او را به آنچه شايستة اوست، وصف ميكنند.71
مرحوم علامه در ادامه ميفرمايد:
اما اين دو آيه وقتي بهطور مستقل (با قطع نظر از سياق) ملاحظه شوند، داراي معنايي وسيعتر و دقيقتر هستند كه آن رجوع ضمير يصفون به ناس (مردم) است؛ چنين وصفي مطلق است و شامل هر وصفي دربارة خدا ميشود. در اين صورت استثنا متصل خواهد بود و معناي آيه چنين ميشود كه خداوند از هر وصف هر توصيفگري پيراسته است، مگر وصفي كه بندگان مخلص خدا از او نمايند.72
علامه سپس به تحليل معناي آيه طبق احتمال اخير پرداخته است73. نمونههاي ديگري نيز وجود دارد كه مجالي براي ذكر آن نيست.74
(ص46)
به هر صورت طبق اين قاعده بسياري از آيات قرآن، وقتي در مجموع با ديگر قراين متصل لفظي ملاحظه شوند (سياق مجموعي)، مفيد معنايي هستند، ولي وقتي بخشهايي از همان آيات به طور مستقل (بدون در نظر گرفتن سياق) ملاحظه شوند، مفيد معنايي ديگرند كه چهبسا دقيقتر و عامتر از معناي اول است؛ مخاطبان آن نيز به فراخور گسترة معناي آيه وسيعترند. وجود چنين پيوندهايي در گروِ جاودانگي و جهاني بودن معارف قرآن است. چنين مبنايي اقتضا ميكند كه معارف قرآن منحصر به سبب نزول قرآن و شأن نزول آن نباشد و افقي فراتر از عصر نزول را در نظر بگيرد. البته استفادههاي تفسيري از اين نوع، تابع قواعدي خاص و منوط به احراز شرايط ويژهاي در بخشهاي مستقل اين آيات است كه اكنون در صدد بيان آن نيستيم.75
8. پيوند سورهها با حروف مقطعة مشترك
از ديدگاه علامه، يكي ديگر از انواع ارتباط معنايي آيات، ارتباط آياتي است كه در ابتداي آنها حروف مقطعة مشتركي موجود است. علامه پس از بيان يازده احتمال دربارة حروف مقطعه ميفرمايد:
حقيقت اين است كه هيچ يك از اين اقوال قابل اعتماد نيست... با تدبر در سورههايي كه حروف مقطعة مشتركي دارند ـ مانند ... حواميم، الميمات، الراآت76 ـ درمييابيم كه آيات اين سورهها به لحاظ محتوا و سياق تشابه و تناسب ويژهاي دارند و چنين تشابه و تناسبي درميان آيات سورههاي ديگر وجود ندارد... از وجود چنين تشابه و تناسبي ميان آيات اين سورهها ميتوان حدس زد كه اين حروف مقطعه با سورههايي كه با آن آغاز شدهاند، ارتباط خاصي دارند. مؤيد اين مطلب آن است كه سورة اعراف كه سه حرف از حروف مقطعه (المص) آغاز شده است، گويا دربردارندة مضامين سورههايي است كه با (الم) و (ص) آغاز ميشود. همچنين سورة رعد كه با (المر) آغاز ميشود، گويا جامع محتواي سورههايي است كه با (الم) و (راء) آغاز ميشود... و شايد با تدبر در مشتركات اين حروف و مقايسة مضامين سورههايي مرتبط با آنها بتوان به ارتباطهاي ويژة ديگري دست يافت.77
(ص47)
اگر چنين مبنايي اثبات شود، آنگاه ميتوان براي كشف مطالبي كه در يك سوره يا مجموعه آيات با مضون خاص، از جهاتي ابهام دارد، به سوره يا مجموعه آياتي كه محتواي مشابه با سورة يا مجموعه آياتِ مورد نظر دارد، رجوع كرد.
9. پيوندهاي معنايي واژگان قرآن
پيوستگي معارف قرآن، به پيوندهايي ميان جملات و آيات آن منحصر نميشود؛ بلكه پيوندهاي معنايي خاص ميان مفردات قرآن نيز برقرار است. از اين ميان، برخي مفردات قرآن ـ مانند برخي معارف محوري آن ـ نقشي كليدي و محوري دارند. هر يك از اين مفردات مانند نبي، رسول، صراط، و سبل نمايندة يكي از مفاهيم كليدي قرآن هستند و در جهانبيني قرآني جايگاه ويژهاي دارند و خود از مفاهيم پايهايتري ـ مانند الله و توحيد ـ ريشه ميگيرند. ارتباط معنايي ويژه ميان مفاهيم محوري قرآن و واژگاني كه نمايندة آن هستند، مطمحنظر برخي زبانشناسان شده است، ايزوتسو، اسلامشناس و زبانشناس معروف ژاپني، پس از سالها پژوهش دربارة زبان قرآن، دربارة ارتباط معنايي ميان كلمات آن چنين مينويسد:
كلمات و تصورات در قرآن هر يك تنها و منعزل از كلمات ديگر به كار نرفته، بلكه با ارتباط نزديك به يكديگر به كار رفتهاند و معني محسوس و ملموس خود را دقيقاّ از مجموع دستگاه ارتباطاتي كه با هم دارند به دست ميآورند. به عبارت ديگر اين كلمات ميان خود گروههاي گوناگون بزرگ و كوچك ميسازند، كه اين گروهها نيز بار ديگر از راههاي مختلف با هم پيوند پيدا ميكنند و سرانجام يك كل سازماندار و يك شبكة بسيار پيچيده و درهمپيوستگيهاي تصوري از آنها فراهم ميآيد.78
با توجه به پيوستگي ويژه ميان واژههاي قرآن براي به دست آوردن مفهوم هر يك از مفردات قرآن، تنها رجوع به كاربرد متعارف آن در ميان قوم عرب كافي نيست؛ بلكه مفهوم هر واژه با در نظر گرفتن جهانبيني خاص قرآن، جايگاه هر واژه در شبكة به همپيوستة مفاهيم آن و مفاهيم كلمات كليدي و كانوني اين شبكه قابل بازيابي است.79
(ص48)
براي نمونه، اين پيوند معنايي عميق در تفسير الميزان، در بررسي معناشناختي مفهوم واژة پركاربرد «صراط» در قرآن قابل ارائه است. علامه مفهوم اين واژه را با توجه به ويژگيهايي كه خود قرآن براي اين واژه شمرده، چنان تصوير كرده كه از طرفي با مفهوم كليدي «توحيد» ـ كه به عقيدة وي محوريترين مفهوم قرآني است80 ـ مرتبط است و از طرفي ديگر با مفهوم «هدايت» و نيز «سبل الي الله» ارتباطي وثيق دارد. به عقيدة وي، واژههايي نيز كه در مقابل اين واژه قرار ميگيرند، مانند شرك، ضلال، كفر نيز بيارتباط با همين واژه نيستند. اينها در جهانبيني قرآن، اضدادي براي معناي صراط مستقم هستند؛ لذا براي درك دقيق مفهوم «صراط مستقيم» بايد مورد توجه قرار بگيرند (يُعرَف الاشياء باضدادها).
به باور علامه، در جهانبيني قرآن صراط مستقيم تنها يكي است؛ همان صراطي كه قطعاً به خدا منتهي ميشود و از هر گونه اعوجاج و انحرافي از جمله شرك، كفر و ضلال پيراسته است؛ به خلاف «سبل الي الله» كه هرچند به شهادت آيات قرآن نقاط اشتراكي با صراط مستقيم دارند، اما از سويي متعددند و از سوي ديگر با شرك و گونههايي از انحراف جمع ميشوند. علامه در مقايسة «صراط» با «سبل الي الله» با استناد به آيات متعدد نتيجه ميگيرد كه نسبت «صراط» به« سبل الي الله» مانند نسبت روح به بدن است. «صراط مستقيم»، تبلور همان فيضِ «هدايتِ» خالص و نابي است كه از جانب خداوند نازل ميشود و هر انسان مؤمني به فراخور استعداد خود از آن بهرهاي ميبرد؛ همان حقيقتي كه آية 17 سورة رعد (أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا...) در بياني تمثيلي به آن اشاره نموده است81. ارتباط صراط مستقيم با مفاهيم ديگر در يك رتبه نيست؛ اين مفهوم در شبكة معارف قرآن نزديكترين ارتباط را با عاليترين و محوريترين مفهوم قرآن يعني «توحيد» دارد. به اعتقاد علامه، «صراط مستقيم» همان حقيقت توحيد در جميع مراتب علمي و عملي آن است كه از باوري كامل به خداوند
(ص49)
يكتا سرچشمه گرفته و در وجود معصومان تجلي يافته است. در اين مسير هر كه به فراخور استعداد خود و گامهايي كه در توحيد پيشنهاده از اين حقيقت بهره ميبرد؛ هر قدر انسان در مسير توحيد ثابتقدمتر و استوارتر باشد، به حقيقت صراط مستقيم نزديكتر شده و مراتب عاليتري از مسير هدايت الهي را پيموده است.82
پيوستگيهاي ديگري نيز ميان آيات قرآن قابل طرح است، مانند پيوند ميان آيات ناسخ و منسوخ، مطلق و مقيد، عام و خاص و ... كه مجالي براي ذكر آنها نيست. انواع ديگري از پيوندها ميان آيات و سورههاي آن طرح شده است كه همة آنها مورد توجه يا پذيرش مرحوم علامه نبوده است83 يا به دليل برخورداري از اهميت كمتر از ذكر آنها در اين مقاله صرف نظر شده است.84
نتيجهگيري
قرآن كريم از جانب خداوند حكيم بر اساس نظمي ويژه براي انتقال پيامهايي خاص سامان يافته است. بيترديد ميان اجزاي كلام خدا، انواعي از ارتباط معنايي برقرار است. حاصل بررسي، استخراج و تحليل ديدگاههاي تفسيريِ علامه، به دست آوردن انواعي از پيوندهاي معنايي ميان آيات قرآن است؛ از جمله:
1. واقعنمايي آيات و حكايتگري آنها از حقايقِ پيوستة جهان هستي، چهرهاي پيوسته و سازگار به تمام آيات قرآن داده است؛ بهطوري كه آيات مصدق و مفسر يكديگرند. از اينرو، براي تفسير آيات قرآن در يك موضوع ميتوان از آياتِ مرتبط با همان واقعيت در قرآن بهره جست.
2. از نظر علامه، تمام آيات و سُوَر قرآن، با هدفي مشترك به هم گره خوردهاند؛ هدف مشترك ميان تمام آيات قرآن «هدايت بندگان» است. وي از اين پيوند به منزلة قرينهاي براي تفسير برخي آيات استفاده كرده است.
(ص50)
3. آيات هر سوره با هدفي مشخص سامان داده شده كه پيش از تحقق آن به پايان نميرسد. از همين غرض ميتوان به مثابة قرينهاي براي كشف مقصود برخي آيات مدد جست.
4. آياتي كه با هم نازل شدهاند، به اقتضاي مسئلهاي كه درصدد پاسخ به آن بودهاند، داراي موضوع يا مسئلهاي مشخصند. با درك درست اين موضوع يا مسئله، ميتوان از سويي اين آيات را بهتر فهميد و از سوي ديگر با توجه به هماهنگي وثيق اين دسته آيات، از قرينة سياق براي درك دقيقتر معناي آنها بهره برد.
5. در هندسة معارف قرآن، آيات محكم نقش مركزي و محوري دارند؛ آيات متشابه در پرتو دلالت صريحِ آيات محكم فهميدنياند.
6. غرر آيات قرآني به واسطة دلالت بر محوريترين معارف قرآن نقشي كليدي در فهم ديگر آيات قرآن دارند. شايد بتوان غرر آيات قرآن را دستهاي از محكمات قرآني دانست كه اولاً ارتباط وثيقي با توحيد در ابعاد مختلف آن دارند و ثانياً بر پهنة وسيعي از آيات متشابه پرتو ميافكنند و غبار تشابه را از چهرة آنها ميزدايند.
7. دستكم ميان برخي آيات قرآن پيوندهايي چندگانه برقرار است. حاصل هر پيوند خلق معنايي تازه و معرفتي نو است.
8. آياتي با حروف مقطعة مشترك، از مضاميني مشترك برخوردارند. براي رفع برخي ابهامها ميتوان از اين اشتراك و شباهت محتوايي مدد جست.
9. ميان مفاهيم محوري واژگان قرآن پيوندهاي ويژهاي برقرار است؛ مفهوم هر واژه با در نظر گرفتن جهانبيني خاص قرآن، جايگاه هر واژه در شبكة به همپيوستة مفاهيم آن و مفاهيم كلمات كليدي و كانوني اين شبكه قابل بازيابي است.
فهم صحيح و دقيق آيات قرآن در گرو توجه به انواع پيوندهاي معنايي ميان آيات آن است.
(ص51)
پي نوشتها
* استاديار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) قم. دريافت: 1/10/87 تاييد:20/11/87.
1. برخي قرآنپژوهان در تعريف دانش مناسبات نوشتهاند: «علم مناسبات دانشي است كه ما با آن عوامل چينش آيات و سورهها را شناسايي ميكنيم و موضوع آن علم اجزايي است كه زمينة پيوند را فراهم ميكند». ر.ك: البقاعي، نظم الدرر في تناسب الآيات و السور، ج 1، ص 5.
2. برهانالدين ابراهيم بن عمر البقاعي (م 885 ق.) در كتاب نظم الدرر في تناسب الآيات و السور درصدد بيان ارتباطهاي ناپيدا ميان آيات و سور قرآن بوده است؛ جلال الدين عبدالرحمن السيوطي (م911ق.) نيز كتاب تناسق الدرر في تناسب الآيات و السور را با همين هدف نگاشته است.
3. براي نمونه جلالالدين سيوطي يكي از وجوه اعجاز قرآن را تناسب آيات و سور آن دانسته و به نمونههاي از آن اشاره كرده است. ر.ك: السيوطي، معترك الاقران في اعجاز القرآن، ج1، ص 43ـ 52.
4. دربارة سير تطور علم مناسبات ر.ك: سيد محمدعلي ايازي، چهرة پيوستة قرآن، ص 27 ـ 33.
5. كساني «پريشاني نظم آيات» و «پراكندگي موضوعات آن» را دليلي بر «عدم تعيّن معاني قرآن» گرفتهاند و از آن محملي براي «قرائتهاي بيحد و حصر» و حقيقتاً بيضابطه از متن قرآن ساختهاند. ر.ك: عبدالكريم سروش، فربهتر از ايدئولوژي، ص125 ـ 126 و 165.
6. دربارة اهميت بررسي پيوستگي قرآن ر.ك: جلال الدين عبدالرحمن السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 3، ص 371؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب (التفسيرالكبير)؛ ج 3، ص 13؛ ايازي، سيد محمدعلي، چهرة پيوستة قرآن، ص 16 ـ 27.
7. براي نمونه ر.ك: شناختنامة علامه طباطبايي، ج1، ص21، 78 ـ 82 و 95 و 101 ـ 102 و 143.
8. ر.ك: نادعلي عاشوري، «بررسي ديدگاه علامه در نظم آيههاي قرآن»، مجلة مطالعات اسلامي، شمارة 62، زمستان 1382، ص133 ـ 160.
9. ر.ك: عليالاوسي، روش علامه طباطبايي در تفسير الميزان، ص 295ـ 296.
10. ر.ك: همان؛ ص 296ـ 298.
11. ر.ك: جعفر خضيّر، تفسير القرآن بالقرآن عند العلامة الطباطبايي، ص 159ـ 162.
12. ر.ك: محمد اسعدي، «ساختارهاي چندوجهي قرآن كريم از منظر علامه طباطبايي»، پژوهشنامة قرآن و حديث؛ شمارة 2، ص31ـ 32.
13. الهي بودن متن قرآن، روشن بودن پيام الهي و نيز جاودانگي و اعجاز آن، به ويژه از جنبة فصاحت و بلاغت، از مباني يا پيشفرضهاي تفسير قرآن است كه در لابهلاي تفسير الميزان از آن ياد كرده و بر آن استدلال شده است. (ر.ك: اميررضا اشرفي، طرحي نو، بررسي مباني و قواعد تفسيري علامه طباطبايي (ره)، ص 28ـ 50 و 188ـ 193 و ص 147ـ 155 و 265ـ 268).
14. الميزان، ج3؛ ص 76.
(ص52)
15. نهجالبلاغه، تنظيم: صبحي صالح، خطبة 20.
16. عبدالله جوادي آملي، «سيرة تفسيري علامه طباطبايي»، شناختنامة علامه طباطبايي، ج 2، ص 87 .
17. دربارة حكمت الهي و تأثير آن در متن قرآن ر.ك: الميزان، ج11، ص 398ـ 399.
18. ر.ك: الميزان، ج 7، ص 166 ـ 167.
19. كليات مثنوي معنوي، دفتر سوم، ص 397.
20. دربارة راههاي حق نيز تعابيري نظير «سُبُلَ السَّلاَمِ »؛ مائده: 16، « سُبُلَنَا»؛ عنكبوت: 69 به كار رفته است؛ اما با تدبر در آيات قرآن روشن ميشودكه همة اينها به يك شاهراهِ صراط مستقيم ميانجامد: يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (مائده: 16). دربارة رابطة سُبُل حق با صراط مستقيم، ر.ك: الميزان، ج1، ص 31 ـ 37.
21. الميزان، ج1، ص 72ـ 73 .
22. دربارة رابطة توحيد با نظام ارزشي اسلام ر.ك: محمدتقي مصباحيزدي، توحيد در نظام عقيدتي و نظام ارزشي اسلام.
23. ر.ك: نساء: 82 .
24. ر.ك: الميزان، ج 1، ص16 ـ 17.
25. بسمالله در سورهاي كه «فاتحةالكتاب» نام گرفته است، ويژگي دارد كه در سورههاي ديگر نيست. به نظر علامه بسمالله در اين سوره از سويي با غرض همين سوره و از سوي ديگر با هدف كل قرآن (هدايت)پيوند دارد. ر.ك: الميزان، ج1، ص16.
26. الميزان، ج 12، ص 324 ـ 325.
27. ر.ك: الميزان، ج11، ص 280.
28. ر.ك، همان، ج 13، ص 231 و ج10، ص 167.
29. ر.ك: همان، ج 1، ص 17.
30. به نظر علامه، غرض سوره معمولاً با تدبر در آيات ابتدايي آن به دست ميآيد، ولي استثناهايي نيز به چشم ميخورد؛ مثلاً در سورة مريم آيات 58 تا 60 دربردارندة غرض سوره است. ر.ك: الميزان، ج 14، ص 74.
31. الميزان، ج 2، ص 43.
32. ر.ك: همان، ص 440 ـ 441.
33. نزول نجومي قرآن و حكمتهاي آن از برخي آيات قرآن پيداست. مثلاً قرآن كريم در آية 32 سورة فرقان انتقاد برخي كافران را بر نزول تدريجي قرآن طرح و در پاسخ به ايشان برخي حكمتهاي نزول تدريجي آن را بيان كرده است.
34. قرينة سياق از قراين پيوستة لفظي است. اين قرينه محصول رعايت نوعي تناسب و پيوستگي و تناسب ميان اجزاي كلام از سوي متكلم حكيم است و از آن ميتوان براي فهم مراد متكلم مدد جست.
(ص53)
35. الميزان، ج7، ص 5.
36. مانند سورة يونس كه به اعتقاد علامه به دليل ارتباط آشكار ميان آياتش يكباره نازل شده است. ر.ك: الميزان، ج10، ص 6.
37. الميزان، ج3، ص 375.
38. مانند سورة هود كه به اعتقاد علامه همة آيات آن، سياق واحد دارند و يكباره نازل شدهاند؛ اما قطعاتي از آن كه به نظر علامه تناست بيشتري دارند, در كنار هم قرار گرفته و با هم تفسير شدهاند.
39. ر.ك: الميزان، ج20، ص109ـ111، ذيل قيامه: 16ـ 19 و ج 16، ص 309، ذيل احزاب: 33.
40. ر.ك: الميزان، ج 3، ص 68.
41. ر.ك: همان، ج3، ص 21.
42. يكي از علل مهم وجود تشابه در آيات قرآن، علو معاني قرآن و كوتاهي قالبهاي الفاظ متعارف براي اداي آنهاست. انس ما با معاني مادي و محسوس سبب ميشود كه مثلاً وقتي واژة لوح يا قلم را در قرآن ميشنويم، ابتدا مصاديق محسوس آنها به ذهن ما تبادر نمايد؛ احتمال نيز ميدهيم كه مراد از آنها حقيقتي برتر و بالاتر از مصاديق مادي آن باشد. همين امر سبب ميشود معاني برخي الفاظ و عبارات قرآن در نظر عامة مردم كه با سنخ مطالب قرآن آشنايي كافي ندارند، متشابه و چندپهلو جلوه كند. ر.ك: الميزان، ج 3، ص 41.
43. ر.ك: الميزان، ج 1، ص11.
44. چنانكه امير مؤمنان علي(ع) در حديث ذعلب ميفرمايد: يَا ذِعْلِبُ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَكَ يَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ؛ الكليني، الكافي، تحقيق: علياكبر غفاري، ج 1، باب جوامع التوحيد، ص : 138 و دربارة تفسير آيات 22 و 23 سورة قيامت ر.ك: الميزان، ج 20، ص112.
45. الميزان، ج 13، ص 224.
46. الميزان، ج 17، ص 62.
47. يس: 82 ـ 83. عبدالله جوادي آملي، «سيرة تفسيري علامه طباطبايي»، شناختنامة علامه طباطبايي، ج 2، ص 85 .
48. اين تعبير را علامه در مواردي از الميزان از جملة ذيل آيات كليدي آن (غرر الآيات) به كار برده است. براي نمونه ر.ك: الميزان، ج3، ص 111؛ ج 9، ص 246؛ ج 17، ص 116.
49. عبدالله جوادي آملي، «سيرة تفسيري علامه طباطابي»، شناختنامة علامه طباطبايي، ج 2، ص 76.
50. ر.ك: الميزان، ج 12، ص52.
51. ر.ك: همان، ج 10، ص 135.
52. ر.ك: الميزان، ج 11، ص 338.
53. همان، ج 12، ص 143.
(ص54)
54. ر.ك: همان، ج 11، ص 338.
55. ر.ك: همان، ج 1، ص 291.
56. ر.ك: همان، ج 8، ص 68 ـ 69.
57. ر.ك: همان، ج18، ص 238.
58. ر.ك: همان، ج1، ص 118.
59. ر.ك: همان، ج 2، ص 217.
60. ر.ك: همان، ج10، ص 83.
61. ر.ك: همان، ج2، ص339 ـ 341.
62. ر.ك: همان، ج 6، ص201.
63. ر.ك: همان، ج 5، ص13.
64. ر.ك: همان، ج 7، ص124ـ 128.
65. ر.ك: همان، ج12، ص 144ـ 145.
66. همان، ج1، ص 73.
67. الميزان، ج 1، ص 260.
68. اين معناي عام همان لزوم اطاعت از خدا و رسول دربارة همة فرمانهايي است كه ايشان صادر ميكنند و در نتيجه «لا تبطلوا اعمالكم» نهي و تحذير از باطلكردن هر عملي است كه صحت آن منوط به شرايط خاصي است؛ مانند نماز كه صحت آن به اتمام آن با تمام اركان و اجزاي لازم وابسته است.
69. ر.ك: الميزان، ج18، ص 247.
70. الميزان، ج15، ص 95.
71. همان، ج 17، ص 173ـ 174.
72. همان، ج17؛ ص 173ـ 174.
73. ر.ك: همان.
74. براي ملاحظة برخي از اين موارد ر.ك: الميزان، ج6، ص 199، ذيل مائده: 109؛ ج 12، ص 285، ذيل نحل: 43، ج13، ص 192، ذيل اسراء: 84 (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ)، ج 9، ص 54، ذيل انفال: 26.
75. دربارة انواع ارتباط ميان بخشهاي قرآن و شرايط بهرهبرداري از هر بخش به صورت مستقل و بيان نمونههايي از آن ر.ك: احمد عابديني، «حجيت فرازهاي قرآن كريم»، بينات، سال چهارم، شمارة 14، ص 49ـ 61؛ دربارة مباني زبانشناختي، قرآنشناختي و حديثي اين اصل ر.ك: محمد اسعدي، سايهها و لايههاي معنايي، بخشهاي اول، دوم و سوم.
76. مراد از «حواميم» سورههايي است كه با (حم) شروع ميشوند كه عبارتاند از: غافر، شوري، فصلت، و مراد از «الميمات» سورههايي است كه با (الم) آغاز ميشوند، مانند بقره، آل عمران، عنكبوت، روم، لقمان، سجده
(ص55)
و مراد از «الراآت» سورههايي كه با (الر) شروع ميشوند، مانند يونس، هود، يوسف، ابراهيم، حجر. ر.ك: سيدمحمدباقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، ص 116 ـ 117.
77. الميزان، ج 18، ص 8 ـ 9.
78. ر.ك: توشيهيكو ايزوتسو؛ خدا و انسان در قرآن، ص 5 ـ 6.
79. ر.ك: همان، ص22 ـ23 و 31.
80. الميزان، ج10، ص 135.
81. ر.ك: همان، ج1، ص 30ـ 32.
82. براي تفصيل اين مطالب ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 28 ـ 35؛ همو، تفسير البيان في الموافقة بين الحديث و القرآن، ج1، ص 64 ـ 65. براي مقايسة ديدگاه علامه با ايزوتسو دربارة ميدان معنايي واژة صراط ر.ك: ايزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص 32 ـ 34.
83. مانند پيوستگي معنايي ميان سورههاي قرآن كه علامه به دليل عدم اعتقاد به توقيفي بودن نظم سورههاي قرآن، براي بيان چنين ارتباطي نميكوشند. ر.ك: الميزان، ج12، ص126ـ 127.
84. دربارة فهرستي از انواع پيوستگيهاي مطرحشده در آيات ر.ك: سيدمحمدعلي ايازي، چهرة پيوستة قرآن، ص37ـ40.
- ـ قرآن مجيد.
- ـ نهجالبلاغه، گردآوري سيد رضي، تنظيم: صبحي صالح، قم، دارالهجره، بيتا.
- ـ اسعدي، محمد، «ساختارهاي چندوجهي قرآن كريم از منظر علامه طباطبايي»، پژوهشنامة قرآن و حديث، پاييز و زمستان 1382.
- ـ ـــــــــــــ ، سايهها و لايههاي معنايي: درآمدي بر نظرية معناشناسي مستقل فرازهاي قرآني در پرتو روايات تفسيري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1385.
- ـ اشرفي، اميررضا، طرحي نو در بررسي مباني و قواعد تفسيري علامه طباطبايي (رسالة مقطع دكتري رشتة علوم قرآن و حديث)، مركز تربيت مدرس دانشگاه قم، 1385ش.
- ـ الاوسي، علي، روش علامه طباطبايي در تفسير الميزان، ترجمة سيد حسين ميرجليلي، تهران شركت چاپ و نشر بينالملل، بهار 1381.
- ـ ايازي، سيدمحمدعلي، چهرة پيوستة قرآن، هستينما، پاييز 1380.
- ـ ايزوتسو،توشيهيكو، خدا و انسان در قرآن، ترجمة احمد آرام، تهران، شركت سهامي انتشار، 1381، چاپ پنجم.
- ـ البقاعي، ابوالحسن ابراهيم بن عمر، نظم الدرر في تناسب الآيات و السور، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق.
- ـ جوادي آملي, عبدالله، شناختنامة علامه طباطبايي، به كوشش دفتر نشر و تنظيم مجموعه آثار علامه طباطبايي، بيجا، چاپخانة اسوه، بيتا.
- ـ حجتي، محمدباقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372، چاپ ششم.
- ـ خضيّر، جعفر، تفسير القرآن بالقرآن عند العلامة الطباطبايي، قم، دارالقرآن الكريم، 1411.
- ـ سروش، عبدالكريم، فربهتر از ايدئولوژي، مؤسسة فرهنگي صراط، 1373.
- ـ السيوطي، جلالالدين عبدالرحمن، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيجا، منشورات: رضي ـ بيدار ـ عزيزي، بيتا.
- ـ ـــــــــــــ ، تناسق الدرر في تناسب الآيات و السور، تهران، دارالكتب العلمية، 1406.
- ـ ـــــــــــــ ، معترك الاقران في اعجاز القرآن، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408.
- ـ شاكر، محمدكاظم، روشهاي تأويل قرآن، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزة علميه، 1376.
- ـ الطباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1403، الطبعة الخامسة.
- ـ ـــــــــــــ ، تفسير البيان في الموافقة بين الحديث و القرآن، تحقيق: اصغر ارادتي، قم، مكتب تنظيم و نشر آثار العلامة الطباطبايي، 1425 / 1383.
- ـ الكليني، محمد بنيعقوب، الكافي، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1388ق، الطبعة الثالثة.
- ـ عابديني،احمد، «حجيت فرازهاي قرآن كريم»، بينات، مؤسسة معارف اسلامي امام رضا، سال چهارم، شمارة 2 (شمارة پياپي 14)، تابستان 76.
- ـ عاشوري، نادعلي، «بررسي ديدگاه علامه در نظم آيههاي قرآن»، مجلة مطالعات اسلامي، شمارة 62، 1382.
- ـ العوادي، كاظم مشكور، البحث الدلالي في تفسير الميزان، دراسة في تحليل النص، مؤسسة البلاغ، 1424.
- ـ فخر رازي، مفاتيح الغيب (التفسيرالكبير)، بيروت، دار احياء التراث العربي و دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1423.
- ـ المجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، المكتبةالاسلامية، بيتا، الطبعة الثانية.
- ـ مصباحيزدي، توحيد در نظام عقيدتي و نظام ارزشي اسلام، انتشارات شفق، 1373.
- ـ مولوي، جلالالدين محمد، كليات مثنوي معنوي، تهران، چاپ جاويدان، 1342.
- ـ نرمافراز معجم فقهي آيتالله گلپايگاني، نسخة سوم, 1379ش.